-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

Posts from Khodnevis for 12/21/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



قیمت‌های واقعی، درآمدهای غیرواقعی

 

برخی از طرفداران برنامه هدفمندی یارانه‌ها استدلال‌شان این است که قیمت‌های تمام شده برای خدمات و کالاها درایران «واقعی» نیستند. استدلال می‌کنند که درخارج از ایران بنزین به قیمتی بیشتر از ایران به فروش می‌رسد. این دوستان عزیز که بعضا سنگ دولت احمدی‌نژاد راهم درخفا به سینه می‌زنند همه ماجرا را نمی‌گویند و اشاره‌ای به درآمدهای «غیرواقعی » مردم نمی‌کنند. اگر درآمریکا بهای هرگالن بنزین بین ۲ تا سه  دلار در نوسان  است یک کارگر ساده هم ساعتی ۱۰ تا ۱۲ دلار حقوق می‌گیرد. برخی از کارگران حتی از طرف شرکت محل کار بیمه و مزایا هم دریافت می‌کنند و قدرت خرید هم درجهان غرب بسیار بالا است. چون واحد پول ارزش دارد نه مانند ریال ما که روز به روز بی ارزش‌تر می‌شود. درکشور ما کارگران که ماه‌ها است اصلا حقوق نمی‌گیرند !و یک کارمند معمولی شاغل اگر خودش را از صبح تا شب از شدت کار هلاک کند و دوشیفت هم کارکند خیلی دربیاورد ۵۰۰۰۰۰ تومان است. یعنی ۵۰۰ دلار. کدام کارگر ساده تمام وقت دراین طرف دنیا ۵۰۰ دلار درآمد دارد؟ حتی کارگر نیمه وقت هم از ۵۰۰ دلار بیشتر درآمددارد. درضمن همان کارگر ساده هم به خاطر داشتن قدرت خرید درحد همان زندگی کارگری می‌تواند خیلی چیزها را داشته باشد و برای آینده برنامه‌ریزی کند نه مانند اوضاع حسینقلی خانی کشور ما که هر روز حکومت یک سازی می‌زند.

 

بهتر است طرفداران هدفمند شدن یارانه‌ها بفهمند که درکشوری این طرح قابل اجرا است که قانون داشته باشد و اقتصاد را اقتصاددانان مطابق استانداردهای امروزی اداره کنند نه یک مشت آخوند قدرت طلب بی‌سواد  که به درد منبر و مسجد می‌خورند تا اداره کشور. کشوری که تا خرخره در فساد و تباهی و مافیا فرورفته است و سپاه پاسداران برای اقتصادش تعیین تکلیف می‌کند بهتر از این نخواهد بود. کشوری که توسط آخوند و نوچه‌هایش اداره شود سرنوشتی بهتر از این نخواهد داشت و واحد پولش هم روز به روز بی ارزش‌تر می‌شود تا قیمت‌ها واقعی شود و درآمدها هم روزبه روز غیرواقعی‌تر.

 

 


 


رسانه برای همگان در فضای مجازی (نقدی بر نقدِ آقای مهدی جامی)



بحث را از یک سوءتفاهم و فرض غلط آغاز می‌کنم که آقای جامی نقد خود را حولِ محورِ آن شکل داده‌اند. ایشان نوشته‌اند: «رسانه‌ای که می‌خواهد همگان را پوشش دهد بر اندیشه‌ای ایده‌آلیستی و بازمانده از عصر چپگرایی بنیان دارد و ناچار واقعگرایان را از دست می‌دهد... از نگاه کسانی که می‌خواهند همه را زیر یک چتر جمع کنند و از این طریق بر کثرت واقعی غلبه کنند و نوعی وحدت ایجاد کنند جمع آمدن همگان در یک حزب در یک دولت در یک نوع زندگی و در ردیفی از یک‌ها و یکان‌های دیگر یک آرزوست که ارزش پی گرفتن نسل‌اندرنسل دارد. این اندیشه اساساً ضد دموکراسی است...». جملات دیگری که این سوء‌تفاهم و فرض غلط را پُر رنگ می‌کند در جای‌جای نقد آقای جامی قابل مشاهده است. برای این‌که نشان دهیم این فرضْ غلط است نکاتی را که آقای جامی در نقد خود ذکر کرده‌اند و این‌جانب با آن‌ها توافق کامل دارم در این‌جا می‌آورم:


-«»نشریه باید گرایش خود را داشته باشد و با همان گرایش است که نویسنده و پدیدآورنده جلب می‌کند و به همان هویت می‌یابد و شناخته می‌شود...
-«جهان رسانه، جهان تمایزهاست و درست هم همین است و چنین هم باید باشد...»
-«مردم تنها و تنها در صورت گروه وجود دارند...»
-«تاثیرگذاری با تیراژ شناخته نمی‌شود...»
-«رسانه باید سیاست و خط مشی خود را داشته باشد که در اصول سردبیری‌اش منعکس می‌شود و جهتگیری‌های خود را و وجوه تمایز خود را...»
-«نگاهی که گروه را مذموم بشناسد اصلاً نه از سیاست چیزی می‌داند و نه از سازوکار جامعه سر در می‌آورد...»
-«روزنامه‌نگاری‌ شهروندی بی‌بند-و-باری رسانه‌ای نیست...»
-«درک از آزادی به معنای برداشتن مرزها و نفی قراردادها و عرف رسانه‌ای درکی ناموزون و ابتدایی از آزادی است و تکراری دیگر از آن استنباط که آزادی را بی-بند-و بار می‌فهمد. آزادی محصول گفتگوست و گفتگو ادب و آداب و قواعد ریز و درشت دارد. چیدن همه آدمها در کنار هم نه ممکن است نه مطلوب وگرنه به التقاطی ختم می‌شود که در گروههای سیاسی آغاز انقلاب شاهد آن بودیم...».

مشاهده می‌کنید که نکات مورد توافق میان من و آقای جامی بسیار زیاد است که خود نشان‌گر سوءتفاهمی‌ست که در ذهن ایشان به هر دلیل شکل گرفته است. برای رفع این سوءتفاهم و بسط نگاه خود، از این نقطه آغاز می‌کنم که در جامعه‌ای با امکانات محدود، مردم از هر وسیله‌ی مناسب و نامناسبی برای پیش‌بُردِ کارهای خود استفاده می‌کنند. نمونه‌اش را در خیابان‌های تهران به وفور می‌بینیم. برای ما عجیب نیست اگر موتورسیکلتی را ببینیم که بر روی آن یک خانواده‌ی کامل شش نفره نشسته‌اند و در حال ترددند. عجیب نیست اگر وانت‌باری را ببینیم که تیرآهن حمل می‌کند و قس‌علی‌هذا. در اولی، موتورسیکلت کار اتومبیل و در دومی وانت‌بار کار تریلی را می‌کند. این موضوع صرفاً قانون‌شکنی و ضدِّ قاعده عمل کردن نیست، چرا که در چشم جامعه، این به‌کارگیریِ ابزارِ نامناسب امری طبیعی‌ست (در حالی که این موارد اگر در یک کشور غربی مشاهده شود، صرف نظر از توجه به قانون‌شکن، اصل کار باعث تعجب و شگفتی خواهد شد).

به بیان دیگر ما در کشور خود به خاطر محدودیت‌های موجود اولاً به شکلی «مبتکرانه» از وسایل و ابزاری که برای انجام کاری خاص ساخته شده‌اند، برای انجام کارهایی که برای آن ساخته نشده‌اند استفاده می‌کنیم؛ ثانیاً، همواره بر حامل، بیش از توانایی و قدرت حمل، بار سوار می‌کنیم.

این حکایت فضای مجازی ماست. در عالم واقع چون محدودیت‌های بی‌شمار سیاسی و فنی و مالی، به گروه‌ها و رسانه‌هایشان اجازه‌ی فعالیت نمی‌دهد، ما بار بسیار سنگین خبر و نظر را در فضای مجازی بر دوش وب‌سایت‌ها و وب‌لاگ‌ها می‌نهیم تا آن‌ها این بار را به جای رسانه‌های کاغذی و سمعی بصری حمل کنند.

اما ما به غیر از سنگینیِ بار و متناسب نبودنِ وسیله‌ی حملِ بار با بار، با مشکلات عدیده‌ی دیگری نیز روبه‌رو هستیم. به دلیل فرهنگ استبدادی که در تک‌تکِ ما مخالفانِ استبداد ریشه دوانده، عمل‌کردِ ما در گروه‌ها، حتی گروه‌های مجازی و اینترنتی، مستبدانه و همراه با اِعمال محدودیت‌های بسیار است که اجازه‌ی رشد و تکثیر، حتی در محدوده‌ی داخلی گروه‌ها نمی‌دهد.

به همین خاطر، ضرورت وجود سایت‌هایی که بتوانند افکار و اندیشه‌های گوناگون را منعکس کنند احساس می‌شود. این کار شاید خلاف روال مرسوم باشد اما به دلیل محدودیت‌های موجود گریزی از آن نیست.

به این موضوع می‌توان از زاویه‌ی دیگری نیز نگریست. در دهه‌ی ۸۰ میلادی زمانی که اولین رایانه‌های شخصی به بازار آمدند، هیچ‌کس نمی‌توانست تصور کند که این دستگاه کوچک، چه کاربُردهای شگفت‌انگیزی خواهد داشت و چه فرهنگ و زندگی نویی را در سطح جوامع بشری بنا خواهد کرد. این دستگاه در آن زمان بیش‌تر شبیه اسباب‌بازی بود با یک سری امکانات محاسباتی محدود. امروز نه تنها عمل‌کردهای این دستگاه قابل احصا نیست بل‌که عمق فرهنگ جدیدی که به جوامع بشری عرضه کرده و تغییراتی که در روح و روان و روابط میان انسان‌ها پدید آورده قابل تخمین نیست. این دستگاه، همراه با ارتباط اینترنتی و فضاهای مجازی که می‌توان به اَشکال مختلف به‌وجود آورد، فرهنگ رسانه‌ای را به شکلی ماهُوی تغییر داده است.

مثلاً هرگز نمی‌شد رسانه‌ای را تصور کرد که مکمل نوشته‌اش، فیلم و صدا باشد. این امر امروز با این ابزار جدید محقَّق شده و به همراه خود فرهنگ جدیدی نیز آورده است. پس، خارج از مرزبندی‌ها و تقسیم‌بندی‌های رایج، چه بسا بتوان انتظار رسانه‌هایی را داشت که بر خلاف نظر آقای جامی رسانه‌ای برای همگان باشد و همگان بتوانند در آن بنویسند.

خط چنین رسانه‌ی همگانی -به دو مفهوم رسانه برای همگان و رسانه‌ای که همگان می‌توانند در آن نوشته‌ها و آثارشان را منتشر کنند- می‌تواند مثلاً خط گسترده و فراگیر حقوق بشر باشد؛ خط گسترده و فراگیر اقتصاد آزاد باشد؛ خط گسترده و فراگیر آزادی بیان باشد؛ خط گسترده و فراگیر حقوق اقلیت در ایران باشد، و امثال این‌ها. وقتی خط هست، پس قاعده و قانون هست و بی‌بندوباری نیست.

ضمناً، وجود چنین رسانه‌ی همگانی‌یی به معنای همه را زیر یک چتر جمع کردن و مانع تشکیل و کار گروه‌ها شدن نیست. در چنین رسانه‌ای گفت‌وگو حرف اول را می‌زند و گفت‌وگو همان‌طور که آقای جامی به درستی به آن اشاره کرده‌اند ادب و آداب و قواعد ریز و درشت خود را دارد که همگان ملزم به رعایت آن هستند.

این تجربه را از سال‌ها پیش به شکلی موفقیت‌آمیز در خبرنامه گویا مشاهده کرده‌ایم و خودنویس امروز به شکلی جوان‌پسند با به میدان آوردنِ شهروندروزنامه‌نگاران، آنان را به جمع‌آوری اخبار و نوشتن دیدگاه‌ها و نظرهای‌شان تشویق می‌کند. اخبار، دیدگاه‌ها، و نظرهایی که در رسانه‌های «گروهی»، و به بیان دقیق‌تر رسانه‌های مُبَلِّغ دیدگاه‌های گروهی، امکان و اجازه‌ی نشر نمی‌یابند.

چنین رسانه‌ی «همگانی»یی که رسانه‌های دیگر را نفی نمی‌کند و آرزومند رشد و گسترش آن‌ها نیز هست، خود می‌تواند زمینه‌ی تشکل جوانان در گروه‌های جدید فکری را فراهم آورد. نگاه آینده‌نگرانه به چنین تجاربی می‌تواند ما را به نتایج هیجان‌انگیزی برساند.

به هر حال چنین رسانه‌ای، رسانه‌ای پویا و در حال تغییر مداوم است. عده‌ای را به سمت خود می‌کشد، عده‌ای را از خود دور می‌کند، عده‌ای را حول محورهای فکری مشترک جمع می‌کند. چنین رسانه‌ای نه تنها خواهان وحدت کلمه نیست، بل‌که خواهان نمایاندن اختلاف کلمه است؛ اختلافی که بر خلاف نظر عامه نه تنها مخرب نیست، سازنده است و پایه و اساس جامعه‌ی دمکراتیک است. آن‌چه مخرب است، برخورد نادرست با این اختلاف کلمه و تبدیل آن به دشمنی میان انسان‌هاست. چنین نگاهی خود نشان‌دهنده‌ی مسئولیت رسانه و مخالفت آن با بی‌بندوباری‌ست.

نمی‌دانم از خلال نوشته‌های من پیداست یا نه، که من شخصاً انسان محافظه‌کاری هستم و با احتیاط بسیار به پدیده‌های نو نگاه می‌کنم. آشنایی با دنیای مجازی و دیدن وب‌نویسانی که روز و شب در این فضا به کار و تلاش مشغول‌اند باعث نگاه مثبت من به این مجموعه‌ی پر تلاطم و تغییر شده است. بهترین نمونه هم رادیو زمانه‌ای‌ست که آقای مهدی جامی بنیان‌گذار آن بود و همه نوع نگاهی را در زیر سقف خود گرد آورده بود. در ابتدا شاید برای من جالب نبود که موسیقی سنتی در کنار موسیقی مدرن از این رادیو پخش شود یا فلان نگاه راست در کنار فلان نگاه چپ قرار گیرد ولی دیدیم که این‌ها می‌توانند در کنار هم زندگی مسالمت‌آمیز و سازنده‌ای داشته باشند و فرهنگ جدیدی را به وجود آورند.

این مطلب بیش از حد طولانی شد و قطعاً حوصله‌ی خوانندگان جوان خودنویس را سر خواهد بُرد. امیدواریم روزی را ببینیم که امکانات و آزادی رسانه‌ای به حدی برسد که همه چیز در سر جای خود قرار بگیرد و بارِ اطلاع‌رسانی بر دوش چند سایت محدود نیفتد.

خوشحال خواهم شد اگر این مطلب در سایت مردمک که نقد آقای جامی را منتشر کرده است نیز منتشر شود تا خوانندگان مردمک از پاسخ این‌جانب به نقد ایشان مطلع شوند.


 


خمینی،هدفمند کردن یارانه‌ها و آماده باش پلیس
 


سخن‌ها به کردار بازی، بود

بعضی اشعار حکیم فردوسی انگار برای شرایط امروز سروده شده، چه شرایطی در آن زمان وجود داشته است که باعث شده حکیم سخن گفتن غالب آن دوران را به بازی کردن تشبیه کند؟

 

آیا در آن زمان هم برای مغشوش کردن رابطه مالکیت مردم بر منابع عمومی خودشان، مالکیت آنها را منسوب به خداوند، پیامبر یا امام زمان می کرده‌اند؟

 

آیا در آن دوران هم کسی که در میان مردم زندگی و طبعا عظمت و اقتدار خودش یا صنفش را بواسطه طرز برخورد عامه مردم یا متملقین و چاپلوسان، که به هر حال آنها نیز جزو مردم پیرامون وی هستند، متوجه شده، این عظمت و بزرگی را منسوب به خداوند می‌کرده است؟ اگر کسی در خلا یا در بیابانی که بنی بشری در آن نباشد، زندگی کند، متوجه عظمت داشتن خودش می‌شود؟

 

آیا در آن زمان هم کسی که به یاری و یا با تحریک عواطف مذهبی مردم و رای مستقیم یا غیر مستقیم آنها بر مسند قدرت نشسته، پس از تحکیم جایگاهش، منشاء قدرت در جامعه خیالی که در ذهنش ساخته و پرداخته است را از ناحیه پروردگار عالم ، اعلام میکرده.

 

ظاهرا بعد از دوران حکیم این قصه ادامه داشته تا آنجا که دزدی را حکایت می‌کنند که به استناد اینکه مالک اصلی باغ، خداست و من هم بنده خدا، میوه باغ را می‌خورده است.

 

آیا در همه دوران‌ها حل مشکلات جامعه را مشروط و منوط به حل مشکلات عالم می‌کرده‌اند؟

 

سلطان محمود غزنوی را نیز حکایت کنند که مزد ملوانان انطاکیه را به سیحون و جیحون حواله کرده است!؟

 

به هر حال ردپای هشدارهای حکما در این خصوص، حکایت از سابقه دار بودن کاربرد این روش توسط کسانی که منافعی در مغشوش کردن روابط مالکیت افراد با اشیا یا حواله مسئولیت‌های خویش به نقطه ای دست نیافتنی و مقدس داشته‌اند، دارد، گمان می‌کنید از دوران ما چه حکایت خواهد شد؟

 

گفتن حکایت امروز ، برای آیندگان ، نیز برماست!


 


امیرانتظام: قهرمان لیبرال


‎ بیست و نهم آذر، سالگرد اولین روز به زندان افتادن عباس امیرانتظام قدیمی‌ترین زندانی سیاسی ایران است. سی یک سال پیش در چنین روزی بود که خطوط سیاسی مختلف راه خود را از هم جدا کردند و سرنوشت کشورمان این گونه که امروز شاهد آنیم رقم خورد. کینه‌ها و نفرت‌ها و حذف‌ها از چنین روزی شروع شد.  تا پیش از این روحانیت - حتا تندروترین و نوگراترین های آنان - مشکلی با آمریکا نداشتند. بحث فقط در مورد مبارزه با طاغوت بود. اما در این ایام بود که نیروهای چپ بر تفکر روحانیت سوار شدند و انقلاب را در دنیا به عنوان یک انقلاب ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی معرفی کردند‫.‬  آقای خمینی هم بر این موج سوار شد‫.


‎ از چنین روزی بود که نیروهای تکنوکرات و معتدل، با اتهام لیبرال بودن حذف شدند و در واقع آنچه امروز در کلام رهبر بعنوان «دشمن» شاهدیم، میراث شومی است که سی و یکسال پیش در چنین روزی و توسط حزب توده و دیگر گروه‌های چپ مانند مجاهدین خلق و فداییان نطفه بست.


‎کافی‌ است به روزنامه‌های آن زمان، ازجمله روزنامه مردم ارگان حزب توده، مراجعه کنید تا پی‌ببرید ادبیات آقای احمدی‌نژاد، ادبیات جدیدی نیست.  هرچند آقای احمدی‌نژاد انصافا بسیار محترم‌تر و سنجیده‌تر از فحاشی‌ها و تهمت‌هایی که این گروه‌ها برضد امیرانتظام می‌نوشتند سخن می‌گوید،‌ اما بوضوح ریشه‌های سخنان وی همان است.  کافی‌است روزنامه‌های آن روز را بخوانید تا ببینید چگونه این گروه‌های چپ از روحانیونی که حاکم شرع بودند، عاجزانه برای امیرانتظام حکم اعدام تقاضا می‌کردند‫.‬


‎اما امیرانتظام...امیرانتظام یک لیبرال قهرمان است. یک تکنوکرات که در مکتب مصدق بزرگ شده و در طول این سالهای طاقت فرسا از خود اسطوره ساخت. حداقل تا ده سال پس از انقلاب و دوران جنگ نه اینترنتی بود، نه نامه نگاری به بیرون از زندان، نه فیس‌بوکی که ما را مرتب به یاد قهرمانان امروزمان چون نوری زاد و شیوا نظر‌آهاری و زید‌آبادی بیندازد. امیرانتظام برای هشت سال هیچ ملاقاتی نداشت. شاید لازم است تکرار کنیم. امیرانتظام برای هشت سال هیچ ملاقاتی نداشت. کسی نمی‌دانست او زنده است و یا اعدام شده. فرقی نمی‌کرد‫.


‎تا بحال به این فکر کرده‌اید که هیچگاه از امیرانتظام اعترافات تلویزیونی ندیده‌اید!  آیا جز این است که نیروهای چپ و مذهبیون انقلابی می‌خواستند به هر نحوی امیرانتظام را بپای اعتراف بکشانند تا ثابت کنند آمریکا دشمن اصلی ملت ماست و نیروهای لیبرال جاسوس و دست نشانده آمریکا هستند؟  تا بحال از شکنجه‌های آن دوران شنید‌ه‌اید تا آن را با شکنجه‌های امروزی از قبیل سر را در توالت کردن مقایسه کنید؟


‎  امیرانتظام - دقیقا برخلاف پیش‌بینی نیروهای انقلابی که او را آدم شکننده‌ای تصور می‌کردند - نشان داد که می‌توان با کراوات و کفش‌های واکس زده، هم قهرمان بود و مردانه ایستادگی کرد‫.


‎گمان می‌کنم بسیاری از این نیروهای چپ و تندروی مذهبی آن زمان که اکنون به واقعیت‌ها پی‌برده‌اند، زیبا باشد اگر از وی یادی کنند، از مقاومت‌اش قدردانی کرده و او را به عنوان قهرمانی ملی گرامی بدارند.


 


تهدید به روش محسنی اژه‌ای
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته