-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

Posts from Khodnevis for 12/20/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



«نفت»  دربرابر «يارانه»

يكي از برنامه هاي مشترك سه كانديداي انتخابات تقلبي ۲۲ خرداد طرح «مردمي كردن نفت» بود. طرحي كه مكمل طرح‌هاي ديگر براي اصلاح ساختاري اقتصاد ايران بود و توسط دكتر نيلي استاد دانشگاه صنعتي شريف ارائه شده بود. اين طرح با وقوع اتفاقات هولناك پس از انتخابات از يادها رفت. جنبش سبز شكل گرفت به خيابان آمد و سركوب شد. اين سركوب البته بي‌نتيجه بود و خواست «عدالت اجتماعي» را ضميمه خواست ديرينه «آزادي» كرد. سركوب مردم اوضاع حاكميت را بدتر كرد. آنها مجبور شدند چندين نوبت طرح«قطع يارانه‌ها» (يارانه هايي كه شريان خون اقتصاد ايران بود) را چندين نوبت به تعويق انداختند تا اينكه بالاخره «تصميم» گرفتند اين شريان را قطع كنند بدون آنكه مكمل هاي آنرا اجرا كنند.

 

چرا طرح مردمي كردن نفت از طرف دولت امام زمان ناديده گرفته مي‌شود؟ آيا در صورت اجراي طرح دكتر نيلي ديگر نيازي به اينهمه هزينه اقتصادي براي رتق و فتق امور لشكر سركوب امام زمان وجود داشت و دارد؟ آيا ديگر ضرورتي براي نظامي كردن بازار وجود دارد؟

 

اگر طرح قطع يارانه ها جزئي از يك بسته اقتصادي  براي ورود به اقتصاد جهاني آزاد باشد آنگاه «نظامي كردن بازار» يك تناقض محض است و سرانجام اين طرح بدون شك چيزي غير از سرانجام «برنامه خصوصي سازي» نخواهد بود. اين تناقض اقتصادي که به جان اقتصاد ایران افتاده است، علاج‌ناپذير است و به فلج شدن و ركود كامل اقتصاد ايران مي‌انجامد.

 

 برخلاف ياوه‌گوئي‌هاي حاكميت، خون در شريان اقتصاد ايران منجمد شده و بدون تردید وضع هر روز بدتر خوهد شد. بدون تردید به دليل «امتناع ثبات اقتصادي»، مردم به اين وضع عادت نخواهند كرد و هر روز امكان شورش مردمي هست. در این میان جنبش سبز چه بايد بكند؟

 

براي ما عدالت و آزادي هم ارز هم‌اند يعني لزومي ندارد ميان اين دو امر، دست به انتخاب بزنيم و يكي را بر ديگري ترجيح دهيم. به عبارت ديگر منطق حاكم بر مفصل‌بندي عدالت اجتماعي و آزادي‌هاي مدني در استراتژي جنبش سبز«منطق هم ارزي» است نه«منطق تفاوت»( به نظريه هاي تحليل گفتمان رجوع کنید). بنابراين بايد اين دو را در يك استراتژي واحد بگنجانيم و با همبستگي به سوي تحقق آنها گام برداريم.

 

مي‌دانيم كه از لحظه ورود نفت به سرنوشت ايران هرگز به صورت امري انضمامي و مشخص توسط مردم تجربه نشده است و تنها «مفهوم انتزاعي» آن به دست ما رسيده است. اين مفهوم انتزاعي هميشه به صورت یک نيروي سركوبگر، «تعين»يافته است. بنابراین به لحاظ تاریخی هميشه نوعي منطق هم ارزي ميان نفت و استبداد (وبه تبع آن استعمار) در كار بوده است. نهضت ملي كردن صنعت نفت نتوانست اين هم ارزي را بشكند و نفت را مردمي كند. نتيجه شكست نهضت مصدق، طرح اين خواست در انقلاب اسلامي بود. اما اين بار هم نتوانستيم اين هم ارزي را بشكنيم و هم ارزي تازه اي پديد آمد: هم ارزي نفت و سپاه پاسدار انقلاب. روشن است كه شكستن اين هم ارزي با تبديل آن به یک تفاوت ممكن است. در این صورت و با مردمي شدن نفت اداره اين دستگاه عريض و طويل سركوب ديگر ممكن نيست و لویاتان خود به خود از گرسنگي مي‌ميرد.

 

امروز برای مردم دو راه بيشتر وجود ندارد: يا مردم بايد از گرسنگي بميرند يا لوياتان. انتخاب سومي دركار نيست. و در اين لحظه بحرانی وظيفه جنبش سبز هدايت مردم به سوی خواست عدالت اجتماعي است. در این وضعیت بحث«اولویت عدالت یا آزادی» بحثی کاذب است زیرا كه عدالت و آزادي هم ارز هستند و با از دست دادن يكي دومي را هم از دست مي‌دهيم. در این وضعیت ما بايد مشخصا خواست «مردمي کردن نفت» را به ميدان بياوريم.


 


حکم جعفر پناهی: ۶ سال زندان، ۲۰ سال محرومیت از فیلم‌سازی و خروج از کشور و ...

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، رای شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب با استناد به مواد ۵۰۰، ۶۱۰ و ۱۹ قانون مجازات اسلامی و به اتهام «اجتماع و تبانی با هدف ارتکاب جرم علیه امنیت کشور و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی» صادر شده است.

پناهی به شش سال حبس تعزیری و ۲۰ سال محرومیت از ساختن و کارگردانی هر نوع فیلم و نوشتن فیلمنامه و هر نوع مصاحبه با رسانه‌ها و مطبوعات داخلی و خارجی و خروج از کشور محکوم شده است. فریده غیرت، وکیل جعفر پناهی به ایسنا گفت که در مهلت مقرر به حکم اعتراض خواهد کرد.

همچنین محمد رسول‌اف، کارگردان دیگری که همزمان با پناهی دستگیر شده بود به تحمل ۶ سال زندان محکوم شد. به گزارش ايسنا، حکم محمد رسول‌اف به اتهام اجتماع و تباني و تبليغ عليه نظام صادر شده است.  ميرزازاده وكيل مدافع رسول‌اف نيز با تائيد صدور حكم محكوميت موكلش از سوي دادگاه بدوي به ايسنا گفت: «به راي صادره در مهلت مقرر اعتراض خواهيم كرد. در حال حاضر آقاي رسول‌اف فيلمي در دست ساخت دارد كه در مرحله اخذ مجوز از وزارت ارشاد است.»

سازنده فیلم‌های معتبری چون «بادکنک سفید»، «طلای سرخ» و «دایره»، چندی پیش به مناسبت برگزاری شصتمین دوره جشنواره فیلم برلین از سوی برگزاركنندگان به این جشنواره دعوت شد.

پناهی، سال پیش در روز ۸ مرداد‌، زمانی که به همراه گروه دیگری از فیلم‌سازان برای گرامیداشت کشته‌شدگان وقایع بعد ازانتخابات ریاست جمهوری به بهشت زهرا رفته بود، به‌همراه مهناز محمدی، مستندساز بازداشت و پس از چند روز آزاد شد. وی در بار دوم در تاریخ دوشنبه ۱۰ اسفندماه به همراه ۱۸ نفر دیگر در منزل شخصی‌اش و در حالی که در حال ساخت فیلمی جدید بود، بازداشت شد.

در چهارم خرداد ۱۳۸۹، پناهی به دستور بازپرس و تایید دادستان عمومی و انقلاب تهران با تودیع وثیقهٔ ۲۰۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد.

جعفر پناهی در دفاعیه خود چنین آورده بود:

«در اتهامات ما گفته شده ما می­ خواستیم با این فیلم، شیوه­ های اغتشاش و اعتراض را ترویج كنیم. در طول همه­ ی سال­ های فیلم­سازی­ ام بارها گفته­ ام و اکنون هم می­ گویم: من فیلمساز اجتماعی­ ام، نه فیلمساز سیاسی. دغدغه­ های اجتماعی دارم، به همین دلیل فیلم­ هایم اجتماعی است تا سیاسی. چرا که سینمای سیاسی را فاقد ارزش هنری می­ دانم. سینمای سیاسی یعنی سینمای حزبی و شعاري. سینمای حزبی به تماشاگر حكم مي‌كند که چه باید کرد یا چه نباید کرد. اما در سینمای اجتماعی هرگز برای تماشاگر نسخه پیچیده نمی­ شود. این نوع برخورد توهین به شعور تماشاگر است و دور از اصول سینمای اجتماعی است كه به آن اعتقاد دارم. من سینمای اجتماعی را برگزیده­ ام و این­ گونه فیلم­ هایم را ساخته­ ام. حتی روزی که از دانشکده فارغ­ التحصیل می­ شدم، همچون پزشکان که قسم­ نامه­ ی بقراط را می­ خوانند، به پاسداری از این نوع سینما قسم خورده‌ام؛ که هنوز بر آن پای‌بندم. این پای‌بندی تا کنون دردسرهایی را هم همراه داشته، و منجر به توقیف فیلم‌های فیلمسازانی همچون من شده است. اما هرگز در سینمای ایران سابقه نداشته فیلمسازی را به جرم ساختن فیلم دستگیر و روانه زندان کنند. یا خانواده‌اش را زماني که در زندان بوده با هجوم بر خانه و کاشانه‌اش مورد تهدید و ارعاب قرار دهند. این بدعتی است در تایخ سینمای ایران، که همواره از آن سخن خواهند گفت.»

«مرا متهم به حضور در اجتماعات کرده‌اند. در سینمای اجتماعی، فیلمسار ناظر است. ناظر بر وقایع اجتماعی­ اش. پس با این نگرش، من باید بر اتفاقاتی که بر کشورم می­ گذشت، ناظر می­ بودم. هر چند فیلمساز با دوربین­ اش نظاره می­ کند، اما اجازه­ ی استفاده از دوربین را به هیچ فیلمساز ایرانی ندادند. هنرمند می­ بیند تا شاید روزی روزگاری برای به­ وجود آوردن اثر هنری الهام بگیرد. من ناظر بودم و این حق من بود که ببینم. هیچ­کس اجازه ندارد هنرمند را وادار به ندیدن کند. چرا باید این حق را از هنرمند سلب کرد و او را به جرمی واهی محاکمه کرد.»

پناهی سال پیش در جشنواره فیلم مونترال به عنوان داور حاضر شد و همراه با دیگر اعضای هیات داوران، شال سبز به گردن انداخت و در خیابان‌های اطراف محل فستیوال فیلم مونترآل ظاهر گردید که این کار با استقبال مردم و طرفداران جنبش سبز روبر شد.

پناهی یکی از فیلم‌سازان مطرحی است که علنا از جنبش اعتراضی مردم ایران حمایت کرده است.


 


محسنی اژه‌ای: مصالح نظام اجازه دهد همين امروز سران فتنه را دستگير مي‌كنيم

به گزارش خبرگزاری فارس، وسبته به سپاه پاسداران، محسنی اژه‌ای تاکید کرد که در دستگیری این افراد «صرفا قوه قضائيه تصميم‌گيرنده نيست».

دادستان کل کشور این افراد (کروبی و موسوی) را مجرم خواند و گفت: «بنده هم اين افراد را مجرم مي‌دانم و معتقدم اين افراد به نظام و مردم ظلم فراواني كردند و اين عدالت نيست كه آنها تحت پيگيرد قرار نگيرند و مجازات نشوند.»

محسني اژه‌اي در باره مصالحی که منتهی به عدم دستگیری رهبران جنبش سبز تا کنون شده گفت: «در سطح نظام مصالحي وجود دارد كه گاها تصميم گرفته مي‌شود به اينگونه افراد فرصتي داده شود و يا در زمان مشخص به جرم آنها رسيدگي شود.»

سخنگوی قوه قضاییه گفت: «مطمئن باشيد اگر اين مصالح برطرف شود و اقتضاء كند كه آنها را دستگير كنيم اين كار را به فردا موكول نمي‌كنم و همين امروز به دادستان تهران دستور مي‌دهم كه آنها را به شب نرسيده دستگير كند.»

 


 


انتقام‌گیری دادگستری در زاهدان

به گفته ابراهیم حمیدی، رئیس کل دادگستری استان سیستان و بلوچستان این ۱۱ نفر از وابستگان گروه جندالله بوده‌اند. گرچه در اطلاعیه دادگستری یکی از اتهامات «هواداری» ذکر شده که نسبت هواداری با وابستگی معلوم نشده است.

بیشتر این افراد، بر اساس گفته‌های رئیس کل دادگستری سیستان و بلوچستان، در کمین و درگیری‌های مسلحانه که به کشته شدن شماری از نیروهای سپاه و نیروی انتظامی انجامیده دست داشته‌اند.

 

به گزارش خبرگزاری فارس، در اطلاعیه دادگستری استان چنین  آمده است:

اين عناصر فاسد و محارب که با تلاش نيروهای امنيتی و اطلاعاتی و سربازان گمنام امام زمان (عج) شناسايی و دستگير شده‌اند پس از تحويل به دستگاه قضايی استان طبق موازين شرعی و قانونی و انجام تشريفات دادرسی عادلانه در جلسه علنی دادگاه محاکمه و همه آنها به اتهام افساد فی‌الارض و محاربه با خدا و رسول و مقابله با نظام مقدس جمهوری اسلامی ايران به اعدام محکوم و حکم آنها پس از تائيد مراجع عالی قضايی کشور به اجرا در آمد.

در این اطلاعیه دادگستری، اتهام‌های اعدام‌شدگان را «محاربه و افساد فی‌الارض» از طريق اقدام مسلحانه منجر به کشته شدن پرسنل نيروی انتظامی و «تهيه منزل تيمی و خودرو برای تروريست‌ها و تهيه بمب و انتقال عامل انتحاری» عنوان شده است.

دادگستری سیستان و بلوچستان،اعلام کرده است که تمام معدومان از هواداران «گروهک تروريستی» بوده و در راستای پيشبرد اهداف گروهک فعاليت مؤثر داشته‌اند.

پیش‌بینی می‌شد که بعد از عملیات انتحاری روز تاسوعا توسط جندالله که منتهی به کشته شدن ۳۹ عزادار حسینی در چابهار شد، دادگستری اقدام به اعدام گروهی کند. این نخستین بار نیست که قوه قضاییه با سرعت گروهی از زندانیان را به طور دست‌جمعی در فاصله‌ای کوتاه اعدام می‌کند. این اعدام‌ها تا کنون نتوانسته مانعی بر تداوم عملیات تروریستی گروه «جندالله» ایجاد کند.

دادستان کل کشور نیز امروز اعلام کرد که حکم این افراد قطعی بوده است.


 


اعدام ۱۱ بلوچ و انتقامجویی جمهوری اسلامی از بمبگزاری چابهار

در خـراب آباد  شهر بي تـپـش
دارها برچيده؛ خونـها تشنه اند 
دردمندان بي خروش و بي فغان
خشمناكان بي فغان و بي خروش
 جاي رنج و خشم و عصيان بوته ها
پــشـكـبـنـهـاي پـلـيـدي رسته اند
 باز ما مانديم و شهر بي تپش
و آنچه كفتار است و گرگ و روبه ست
گاه مي گويم فغاني بر كشم
باز مي بـیـنـم صدايم كوته ست
(مهدی اخوان ثالث)

هنوز خون قربانیان بمبگزاری انتحاری جندالله در مسلخگاه چابهار خشک نشده است که رژیم جمهوری اسلامی سحرگاه دوشنبه ۲۹ آذر در یک اقدام تلافی جویانه «ایـلـی» و به سبک قرون وسطائی یازده زندانی «بی‌گناه» بلوچ را عمدتا از خانواده‌های شه بخش و ناروئی  در زندان زاهدان به طور فراقانونی به دار آویخت. بی‌گناه از این منظر که اتهامات منـتسب به این قربانیان ِ کینه جوئی نفرت و انتقام نه تنها در هیچ دادگاه صالحی ثابت نشده بود، بلکه ظاهرا هیچ دادگاهی در کار نبوده است و مراحل قانونی طی نشدند. و اینگونه است که شعر سروده شده در قرون وسطاء، اکنون در قرن بیست و یکم و در وطن  مرگ و مصیبت زده ِ ما مصداقی حـُـزن انگیزی و دردآور پیدا می کند. گـُـنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری. بر طبق اظهارات حجت الاسلام ابراهیم حمیدی رئیس (بی)دادگستری سیستان و بلوچستان «دستگاه قضايي در اجراي دقيق و سريع احكام و حدود الهي بر محاربان و مفسدان لحظه اي درنگ نكرده و قاطعانه احكام اسلام را اجرا خواهد كرد».

نـژند و اندوهناکی این غم نامه محزن و دهشت انگیز در این است که من این سطور را نــه در صبح دوشنبه و بعد از اعدام این قربانیان بلوچ، بلکه آن را در یک غروب ملال آور و یخ زده روز قبل از اعدام یعنی یکشنبه، با قلبی مملو از وحشت و بیم و هراس نوشتم. نوشتم! زیرا نغمه های شوم جارچیان مرگ در بلاگها و سایت‌های وابسته به افراطیون تشنه به خون و جغدهای منادی مرگ و تباهی که بر ویرانه های ِ بلوچستان و دیگر مناطق ایران لانه کرده‌اند، این خبر شوم را قبل از وقوع حادثه هولناک از نفیر خونین خویش فریاد کشیده بودند. فریادی که بوی خون و انتقام می‌داد. فغانی دلخراش که بیشتر شبیه آمیزه‌ای از زوزه و هلهله جنگجوی پیشقراول یک قبیله ما قبل تاریخ بود، که سحرگان مشرف بر تپه های فتح شده تاریخ خبر انتقام‌جویی قریب الوقوع قبیله خود را به قبیله همسایه می‌دهد. و اینگونه است که قبایل «لازم» و «ملزوم»  زمان ما خون انسان‌های بیگناه را در زندان‌ها و بر سنگ‌فرش خیابان‌ها جاری می‌کنند. خـبـری که در سایت زاهدان نیوز سرنوشت یازده انسان را رقم زد، بسیار خلاصه بود: «صبح فردا مورخ ۲۹ آذر ماه قرار است ۱۱ نفر از عوامل گروهک تروریستی در زندان زاهدان به دار مجازات آویخته شوند».

آز انجائیکه فردا و پس فردا امکان نوشتن برای من نیست، با بیم و امید این سطور را به رشته تحریر درآوردم. بیم از فردایی منحوس وسهمناک؛ و امــیـد به اینکه این خـبـر هم همانند بسیاری از اخبار کذب منتشره و معمول در این وب سایت مملو از دروغ، نادرست از آب درآید. در آن صورت اوقات تلف شده در نوشتن این «مرثیه ِ  غیر ضروری پیش از مرگ» بهترین و شادترین وقت تلف شده زندگی من خواهد بود و شما هرگز در مورد آن مطلع نخواهید شد. امّـا در غیر اینصورت دریغ و افسوس! زیرا تا آنجائیکه به نغمه‌های شوم مرگ و اعدام مربوط می‌شود، جارچیان جمهوری اسلامی دروغ نمی‌گویند. مرگ و انسان کـُـشی حقیقت هستی آنهاست، و «زندگی» نفی موجودیت آنها می‌باشد. جمهوری اسلامی نیز مانند جـنـدالله معتقد است که خون را باید با خون شست. شاید وجود متعارض این دو برای استمرار خشونت در بلوچستان  و وقوع کشتار های دست جمعی و هولناک «لازم» و «ملزوم» یکدیگر باشند. به همین دلیل سایت زاهدان نیوز یکبار دیگر ادعا های آیت الله ناصر مکارم شیرازی را در راستای ضرورت تحت کنترل در آوردن مدارس دینی اهل سنت در بلوچستان و لزوم اعمال مدیریت دولتی بر آنان با ولع خاصی تکرار می کند. گویا آنها منتظر حادثه ای نظیر کشتار چابهار بودند تا اهرم فشار را بر علمای اهل سنت و تحت کنترل درآوردن مدارس آنان را بیشتر از پیش عملی کنند. این سایت متعصب حکومتی می‌گوید  «شستشوهای مغزی عوامل انتحاری در حوزه‌های علمیه وهابی در استان و در پاکستان آغازمی‌شود. در این حوزه ها تعصبات ضد شیعی تبلیغ و گسترش داده می‌شود. تقریباً همه افرادی که در گروهک جندالله دست به عملیات‌های تروریستی زده‌اند روزی در این حوزه های علمیه درس خوانده‌اند. هیچ گونه نظارتی بر این حوزه های علمیه صورت نمی‌پذیرد و هیچ کس پاسخ‌گوی تبعات این اقدامات برای جان مردم نیست».   ظاهراً عملکرد جندالله  و بخصوص بمبگزاری چابهار متمسک بسیار مناسبی برای تضعیف رهبران اهل سنت بلوچ و تحت فشار در آوردن آنها می‌باشد. این می‌تواند آغاز یک پروسه تهاجمی و رویارویی خطرناکی بین حکومت و شورای هماهنگی حوزه های علمیه اهل سنت ایران به رهبری مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی، بخصوص در بلوچستان باشد. وانگهی  جـنـدالله و رهبر آن نیز در اعلامیه‌های جداگانه از «آغاز جنگ» در بلوچستان سخن گفته‌اند. اعلامیه اخیر جندالله می‌گوید  «جنبش اعلام مي‌دارد هر گونه تعرض به علماي اهل سنت با شديدترين واكنش جنبش مقاومت جندالله مواجه خواهد شد و وضعيت بلوچستان از آنچه هست بحراني‌تر خواهد شد».

جمهوری اسلامی جندالله را یک گروه تروریستی وابسته و خود را یک حکومت  قانونگرا، مسئول و با رأفت و رحمت اسلامی قلمداد می‌کند. اما در عمل هیچگونه نشانه ای از قانونگرایی و رأفت اسلامی در این نظام نیست. سوال این است که چرا این یازده متهم بلوچ و بیگناه که گناه و جرم آنها در هیچ محکمه صالحی ثابت نشده است و مدت‌ها قبل از وقوع بمب‌گزاری چابهار دستگیر شده بودند، از حق داشتن وکیل و محاکمه عادلانه و حق بازخواست و رجوع حکم به دیوان عالی کشور و دیگر مراحل قانونی، اسلامی و انسانی بر خلاف ادعا های ظاهری رئیس دادگستری سیستان و بلوچستان محروم ماندند؛ و بر طبق اعتراف حجت الاسلام ابراهیم حمیدی سریع اعدام شدند؟ در نهایت همانگونه که کشتار انسان‌های بیگناه در چابهار مورد نفرت و انزجار انسان های آزاده می‌باشد. این اعدام‌های دست‌جمعی انتقام‌جویانه و غیر انسانی بلوچ‌ها توسط رژیم جمهوری اسلامی نیز مورد تقبیح و انزجار همگانی می‌باشد و شدیدا محکوم است. متاسفانه رژیم جمهوری اسلامی و جندالله به‌مثابه دو روی سکه رایج خشونت در بلوچستان نیک می‌دانند که ثمره خشونت جز بازتولید خشونت هیچ محصول دیگری نخواهد بود. شوربختانه هر دو حداکثر تلاش مرگبار خود را در تـشدیـد و تعمیق تسلسل دایره وار خشونت عریان بکار می‌برند و در این راستا قربانیان بیگناه بیشتری می طلبند. دریــغــا ! که  باز ما می مانیم و شهر بي تپش ؛ و آنچه كفتار است و گرگ و روبه ست؛ گاه مي گويم فغاني بر كشم، اما باز مي بـیـنـم صدايم كوته ست! (م. ا.)

------

این مطلب به طور همزمان در چند سایت دیگر نیز منتشر شده است.


 


«همکاری» نکردند، دستگیر شدند

 

به گزارش سایت کلمه، هادی حیدری کارتونیست فعال سیاسی و یکی از قدیمی‌ترین اعضای شاخه جوانان حزب مشارکت، چندی پیش نیز مدتی در زندان سپری کرده بود. محمد شفیعی و علیرضا طاهری نیز از اعضای دیگر شاخه جوانان حزب مشارکت بوده‌اند.

هادی حیدری یکی از تحریم‌کنندگان نمایشگاه بین‌المللی دوسالانه کاریکاتور تهران بود و از طریق سایت «پرشین کارتون» انتقادهایی را به مجریان و سیاست‌گذاران نمایشگاه وارد می‌کرد. حیدری از همکاران قدیمی مجله گل‌آقا نیز بوده است.

فاطمه عرب سرخی نیز، دختر فیض‌الله عرب سرخی، یکی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب است که چندی پیش برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان رفته بود. بنا به گزارش‌های رسیده، چندی پیش گذرنامه او پس از بازرسی خانه‌اش توسط ماموران ضبط شده بود.

کلمه گزارش داد که این چهار نفر امروز از سوی وزارت اطلاعات احضار شده بودند که به علت آنچه از سوی بازجویان، «همکاری نکردن» آنها اعلام شده، بازداشت شده‌اند. جرسنی نوشت که ماموران زندان با تایید خبر بازداشت این افراد، «برنامه‌ریزی برای برگزاری برخی از جلسات» را یکی از اتهامات آنان عنوان کردند.


 


خودنویس و پارادوکس‌های کسالت آور اصلاح‌طلبی-۳

 

۱۰- روش سلبی و وضعیت بی‌رهبری یا تئوری‌های تخیلی اصلاح وضع واقعا موجود؟

 

نمونه‌ای دیگر از بندبازی‌های اصلاح‌طلبان و همزمان درست کردن کلاف سردرگم از خط صاف تفکر مبتنی بر عقل سلیم  در این بند از نوشته آقای محمد مهدی موذن جامی به چشم می‌خورد. واقعا تصور کنید در گفتگویی برای مرجع آوردن از سیاهی از زغال (فرهنگ معین، ص ۱۷۴۰) یاد کنید و بعد از چند ساعت خود را خسته و کوفته در میانه بحثی بیابید که طرف مقابل با ارجاع دادن به زغال کک، زغال اخته، زغال خاکستری ولایت فقیه مشروطه، زغال سرمه‌ای مردم‌سالاری دینی، زغال شکلاتی جامعه مدنی از نوع مدینه النبی و زغال نیمه سلطانی زردقناری که به جز دو تای اولی بقیه هنوز به مرحله تولید تجاری نرسیده و در آزمایشگاه‌ها و اتاق های فکر در مرحله اختراع هستند، اصرار دارد که یاد کردن از زغال به سیاهی اشتباه و «غیر علمی و سلبی» است. از قضا طرف بحث شما سی سال است که کم و بیش هزینه‌های گزافی را بر همگان برای گرداندن آزمایشگاهش و حفظ مدیریت خود بر آن تحمیل کرده است و البته تاکنون فقط موفق به تولید همان زغال سیاه شده است.

 

 یکی از مغالطه‌هایی که اصلاح‌طلبان به کرات در بحث با طرفداران سکولاریزم بنا شده بر حقوق بشر - با نادیده گرفتن بیش از چهارصد سال سابقه نحله فکری سکولار در جهان - مورد استفاده قرار می‌گیرد، کوبیدن بر طبل گوشخراش این استدلال است که طرف مقابل از ارائه راه حل ناتوان است و صرفا غر می‌زند. هم اکنون از ۱۹۶ کشور عضو سازمان ملل متحد بیش از ۸۰ کشور آنها دارای دولت های دموکراتیک با درجات متفاوتی از دموکراسی‌های پارلمانی یا در ترکیب با جمهوری سکولار هستند. میل و تلاش بی‌وقفه اصلاح‌طلبان و نحله‌های فکری پیشینیان ایشان مانند نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق برای کشف و اختراع مدل‌های تازه حکومت که در هیچ کجا هنوز برپا نشده ارزنده است ولی به نظر می‌رسد با توجه به وقایع یک‌صد سال اخیر بهتر باشد که هم اکنون و در همین لحظه از تلاش برای اختراع مجدد چرخ در اشکال مثلث، مربع، لوزی و ذوزنقه – به دلیل درست نچرخیدن- دست برداریم و با نگاهی به تجربیات دیگر مردمان دنیا راه های آزموده شده را برگزینیم. سکولارهای پایبند به حقوق بشر با توجه به تجربه‌های کشورهای دیگر، چندان احتیاجی به نظریه پردازی سیاسی و تعریف و تمجید از مدینه فاضله خیالی شان ندارند. چشم پوشی عمدی اصلاح طلبان بر این واقعیت عملا موجود در بیش از ۸۰ کشور دنیا را به غیر از خودخواهی و گروه پرستی به چه شکل دیگری می توان تفسیر کرد؟ جالب تر آن است که به ندرت می توان اصلاح‌طلبی را یافت که حاضر به مقایسه یک به یک دستاوردهای امروزی جمهوری اسلامی با کشورهای مشابه واقعا موجود و یا حتی چشم انداز آتی آن شود و همیشه کار به تخیلات می‌کشد. 

 

من شخصا در برابر پرسش«قرار است چه شکلی بشود؟» با درد و حسرت از آنچه که می‌توانستیم باشیم و آنچه که امروز ناگزیر مجبوریم به آن قناعت کنیم، همواره انگشت اشاره خود را به سمت همسایه غربی‌مان ترکیه چه بعد از رفراندوم اخیر و چه قبل از آن می‌گیرم. برای آنکه از عمق و شدت دیکتاتوری حاکم بر کشورمان در قیاس با مثلا مصر حسنی مبارک تصویری به دست بدهم خوانندگان را به خواندن ماجرای گزارش های روزنامه مستقل«المصری الیوم» در سه روز پیاپی درباره تقلبات در انتخابات سال ۲۰۰۵ که سپس ۱۲۰ قاضی نیز با امضای بیانیه‌ای آن را تایید کردند، دعوت می کنم. این واقعه را مقایسه کنید نه با وقایع سال گذشته بلکه با توقیف دو روزنامه به مدت یک روز برای چاپ نامه سرگشاده رییس پیشین مجلس مهدی کروبی در همان سال ۲۰۰۵ در اعتراض به انتخابات ریاست جمهوری در زمانی که اصلاح‌طلبان انتخابات برگزار کرده و هنوز دولت را در اختیار داشتند. واقعا چند نمونه ساختار حکومتی حقوقی و حقیقی با قانونی مشابه نوع شتر گاو پلنگ جمهوری اسلامی بر اساس ولایت فقیه در دنیا وجود دارد که ما باید محکم به آن بچسبیم و چقدر طول می‌کشد که ما به همین سطح از آزادی مطبوعات در مصر حسنی مبارک دیکتاتور برسیم؟ اگر در میان جمع اصلاح‌طلبان هنوز کسانی یافت می‌شوند که ارزش انسان برای آنها بر اساس حقوق کسب شده با تولد بر اساس اعلامیه حقوق بشر و نه بر اساس آرا و عقاید مذهبی یا گرایش سیاسی آنها تعریف می‌شود، از آنان تقاضا می‌کنم که با پیوستن به سکولاریسم پایبند به حقوق بشر  در راه بهروزی هم میهنانشان بدون اعمال آپارتاید گام بردارند.

 

سکولارهای پایبند به حقوق بشر، طرح آنچه که قرار است بسازند و مستندات نمونه‌های ساخته شده را در کوله خود حمل می‌کنند و هنوز مشغول خطی خطی کردن کاغذ بر روی میز نقشه‌کشی نیستند و اگر حتی به نظر برسد که تمام توان خود را صرف تخلیه آوارها و نخاله‌ها و کمابیش جدا کردن قطعات قابل استفاده (در قاموس ساختمان سازان) می‌نمایند فقط و فقط برای آماده ساختن زمین و شروع سریعتر بنای قابل سکونت جدید است. فراموش نباید کرد که در کشور خود ما با اندکی انصاف به سادگی می‌توان دید که برایند دستاوردهای هر دوره سی ساله از پنجاه و هفت سال حکومت نیمه سکولار غیر پایبند به حقوق بشر پهلوی از خروج ایران از ماقبل تاریخ به دنیای مدرن گرفته تا جهش اقتصادی و بویژه حقوق بشر از  سی سال اخیر جمهوری اسلامی بهتر بوده است. ممکن است پرسیده شود که براندازی نظام غیر ممکن، هزینه بر و مانند آن است، اما این بحث در مرحله بعدی قرار دارد و شاید تکرار نسخه‌ای دستکاری شده‌ای از توصیه هوشمندانه میر حسین موسوی به نظام برای اصلاح طلبان چندان خالی از لطف نباشد: «اولین قدم به رسمیت شناختن بحران فراگیر و نابود کننده‌ای است که در مقایسه با کشورها همتای ما در سال ۵۷(مانند کره جنوبی) دامنگیر مردم و میهن ما شده است و در تمامی این سال‌ها از پیروزی انقلاب ۵۷ گاهی  تند و آشکار چون سیل خانمان برانداز جنگ و گاه  پنهانی همچون موریانه‌ی اصلاحات بنیان کشور را  تخریب می‌کند و می‌جود.»

 

مانند هر مریضی اولین گام پذیرفتن بیماری است نه انکار و آسمان و ریسمان بافتن درباره وقایع امروز، ده سال گذشته، بیست سال گذشته و سی سال گذشته. پیشنهاد هر نوع پلاتفرم و طرح سیاسی یکپارچه به اصلاح‌طلبان  تا زمانی که آنان حاضر به پذیرفتن عمق بحران و قبول مسوولیت خود در تخریب کشور در دوره های مختلف حضور و حاشیه نشینی در قدرت و اصلاح ساختار خود نشوند بی فایده است، همانطور که تلاش برای بیدار کردن آن کس که خود را به خواب زده بی‌فایده است.

 

 

۱۱- منافع مردم یا: واقعا، انصافا،  آقای م.م.م.ج  به نظر شما چه کسی  نفع می‌برد؟

 

اینجا هم باز با همان تبدیل خط مستقیم عقل سلیم به  کلاف سر در گم و چند سر گره خورده اصلاح طلبی مواجه هستیم. با خواندن عبارت «اینجا پایگاه کسانی است که دیگر امیدی به اصلاحات و اصلاح‌طلبان و سبزها و هر جنبشی که به تداوم جمهوری اسلامی بیانجامد، ندارد. من درست نمی‌دانم این با منافع مردم ایران چقدر مطابقت دارد» یک سوال پیش می‌آید: یعنی واقعا آقای محمد مهدی موذن جامی نمی‌دانند که این موضوع با منافع مردم چقدر تطابق دارد یا این نوعی شکسته نفسی است یا تظاهر به موضع بی‌طرف یا کنایه از موضع مخالف؟ با نگاه کردن به کل متن گزینه آخر صحیح به نظر می‌رسد ولی حقیقت امر در آن است که اصلاح‌طلبان اصولا علاقه‌ای به حتی پذیرفتن طرح چنین سوالی ندارند چه برسد به جستجوی حقیقت‌طلبانه پاسخ برای آن. مراجعه به عقل سلیم بهترین راه حل است و با توجه به تازه بودن وقایع خونبار و دردناک یک سال و نیم اخیر به نظر نگارنده یک راه ساده برای یافتن پاسخ سرنوشت نامعلوم منافع مردم ایران در نتیجه ادامه روند فعلی اصلاح‌طلبی با تاکید بر حفظ جمهوری اسلامی دعوت از همه اصلاح طلبان نامدار برای شرکت در یک مسابقه داستان نویسی غیر علمی–تخیلی و غیر جادویی است. موضوع مسابقه را به این شکل در نظر بگیرید: «با استفاده از زمان‌های تقریبی سیر رویدادهایی را تصویر کنید که زنجیره آنها حداقل‌های زندگی طبیعی را از نگاه  دختر جوان  عادی‌ای همچون نماد دلیران از دست رفته ی جنبش سبز ندا آقا سلطان  را فراهم  نماید».

 

البته به نظر می‌رسد، که احتمالا با توجه به آمیخته شدن مساله‌ی کسب قدرت با شرط تامین زندگی طبیعی برای نمونه‌ای واقعی از مردم عادی،  موضوع جذابیت خود را برای بسیاری از اصلاح‌طلبان از دست بدهد. نباید فراموش کرد که تنها واکنش شدید مجلس ششم اصلاح‌طلب نه برای ناکام ماندن پرونده قتل‌های زنجیره ای و کوی دانشگاه، نه برای به زندان افتادن روزنامه‌نگاران و دانشجویان بلکه زمانی اتفاق افتاد که هشتاد نماینده اصلاح طلب با رد صلاحیت از امکان حضور مجدد در قدرت باز ماندند و از این رو می‌توان موضوع جایگزین جذاب‌تری را برای آقایان طرح کرد: از نظر نگارنده اوج قدرت جنبش اصلاح‌طلبانه که در تلاش برای استحاله جنبش سبز نیز هست،  درست یک دقیقه‌ی قبل از اعلام پذیرفتن حکم حکومتی در قضیه قانون مطبوعات توسط آقای کروبی بود و از آن زمان تاکنون برای کند کردن شیب سراشیب سقوط نظام اسلامی که کشور و مردم ما را هم با خود به پایین می‌کشد، ظرفیت‌های عظیم اجتماعی دو نسلِ با اختلاف ده سال از بهروز جاوید تهرانی تا مهمانان امروز اوین در چرخ گوشت اصلاحات تکه‌تکه شده است هر چند که فهمیدن آن که در مقایسه با نسل جوان و مخالفان ابتدای انقلاب آنچه بر ما گذشته بیشتر به سرگرمی و جشن و سرور شبیه بوده است، اصلا نیازی به نبوغ ندارد. می‌توان تقاضا کرد که  «داستانی با زمان‌های تقریبی بنویسید که بدون توجه به تامین یا عدم تامین منافع مردم عادی صرفا اصلاح طلبان را به آن یک دقیقه طلایی بازگرداند». آیا واقعا می‌توان با حفظ عقل سلیم، داستان واقع بینانه‌ای با یکی از دو پایان خوشایند بالا نوشت؟ سرگرمی فکری جذابی است که همه اصلاح‌طلبان منجمله محمد مهدی موذن جامی را به تجربه آن دعوت می‌کنم. نگارنده خود تاکنون راهی به جز رها کردن واقع‌بینی و متوسل شدن به ایده‌ها و آثار آرتور سی کلارک و تولکین برای  نوشتن دو داستان فوق نیافته است. آیا قرار است سال آینده، اصلاح‌طلبان ناگهان از اوین سر از کرسی های مجلس در بیاورند؟ آیا قرار است نظام پس از این همه هزینه دولت احمدی نژاد را برکنار کند و در تحولات میانی پس از عذرخواهی بابت ضرب و شتم آقای بهزاد نبوی از ایشان برای شرکت در انتخابات آزاد دعوت نماید؟ آیا قرار است ناگهان قاتل اشکان سهرابی ۱۶ ساله بر اثر عذاب وجدان با کسب موافقت فرماندهانش خود را به کلانتری محل معرفی کند تا جامعه از سایه مخوف حضور تبهکارانه او خلاصی یابد؟ اصلا اجازه دهید نظام را فراموش کنیم: آیا قرار است اصلاح‌طلبان برای جلب اعتماد مردم در انتخابات خیالی بعدی دست از ترهات جهان ستیزی خود و تاکتیک‌های در دستشویی پنهان شدن برداشته و از ناظران بین المللی را برای تایید صحت انتخابات دعوت کنند، اتفاقی که در همه کشورهای رو به دموکراسی یا متظاهر به دموکراسی می‌افتد؟ 

 

این «آلترناتیو های جدی و فعال و موجود در صحنه» صرف نظر از سابقه گذشته‌شان در زمان بالفعل بودن که سیاه و تاریک هم هست، بالاخره در چه فرایند غیرتخیلی قابل تصوری قرار است از حالت بالقوه به بالفعل تبدیل شوند و منافع مردم را تامین کنند که باید هر نوع تلاشی را با قاعده نگهداری از آنها مانند جام بلورین شکننده‌ای هماهنگ کرد، که مبادا نظام ولایی تقویت شود. آیا رفتارهای اصلاح‌طلبان در دوره حضور در قدرت از سرخم کردن در مقابل حمله سپاه با زره‌پوش به مراسم افتتاح فرودگاه امام گرفته تا برگزاری انتخابات‌های مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم و رها کردن آمرین حمله به کوی و قتل های زنجیره‌ای از بزرگترین عوامل تقویت نظام ولایی در  سیزده سال اخیر نبوده است؟ بالاخره نمی‌شود که یک نیروی سیاسی دو قوه مقننه و مجریه را در اختیار داشته باشد و بعد همینطور نظام ولایی که مجبور به پذیرفتن حضور اولیه آنها در قدرت شده، خود بخود و از هیچ کجا آنقدر تقویت شود که از میدان بهارستان به  کوهپایه‌های اوین بفرستدشان. حضور شجاعانه مردم زیر آتش گلوله‌ها در وقایع سال پیش نشان داد که اگر اصلاح‌طلبان پایمردی میرحسین موسوی را با درایت و صداقتی نداشته ترکیب می‌نمودند، مردم از بذل جان خویش نیز برای دست یافتن به حقوق خود دریغ نمی‌کردند. افسوس و صد افسوس که صدایی از این آلترناتیوهای واقعا موجود (سازمان‌های سیاسی نمایندگی کننده تفکر اصلاح‌طلبی و نه دو رهبر ناخواسته نمادین) در توضیح اشتباهاتشان شنیده نمی‌شود.  

 

بله «سیاست سرای خیال پردازی نیست» و هم اکنون تنها چشم انداز موجود وقوع یکی از آن دو پایان خوش داستان برای مردم یا اصلاح‌طلبان، آن دسته از وقایع غیر مترقبه‌ای -مثل خیال خام مرگ آیت الله خامنه‌ای در زمان کوتاه که اصلا به نفع مردم سازمان نیافته امروز و حتی اصلاح‌طلبان هم نیست- می‌تواند باشد که باد موافق در کشتی به گل نشسته اصلاح‌طلبی بیاندازد و آیا این نوع دعوت به انتظار و همراهی نامی به غیر از فرصت‌طلبی و اپورتونیسم دارد که در بهترین حالت هم مثل هر قمار دیگری نتیجه آن نامعلوم است؟ ا

 

تاکید می‌کنم که درمان از قبول بیماری آغاز می‌شود و از نظر نگارنده تا زمانی که پاسخ روشن و مسولانه‌ای به سوالات بالا داده نشود، این «آلترناتیوهای جدی و فعال و موجود-در-صحنه» بیشتر به تقویت نظام ولایی کمک می‌کنند، تا دامن زدن به روشنگری درباره بی‌صلاحیتی آنها.

 

 نمونه دیگری از رفتار فرصت طلبانه اصلاح‌طلبان را در همین بخش از نوشته‌ی آقای محمد مهدی موذن جامی می توان دید. هاشمی رفسنجانی بی‌تردید در سی سال گذشته بزرگترین عامل زیر پا گذاشتن اصول و منافع مردم در راستای تامین منافع گروه‌های وابسته به خود و قدرت بوده است. از طرح اجباری کردن حجاب در سال ۵۸ گرفته تا جهت دادن به مجلس در حذف نیروهای سیاسی مخالف و کودتای خرداد شصت، از ادامه بیهوده شش سال جنگ گرفته تا وارد کردن وزارت اطلاعات و سپاه به اقتصاد، از قتل‌های زنجیره‌ای داخلی گرفته تا ترور مخالفان در میکونوس همه جا به جز وقایع یکسال اخیر هاشمی عنصر ثابت و حتی طراح بوده است. اینکه حضور هاشمی رفسنجانی چگونه می تواند منافع مردم را تامین کند از آن چیستان‌هایی است که پاسخ آن فقط در کشکول اصلاح‌طلبان یافت می‌شود که خط قرمزی در ائتلاف کردن به قیمت قربانی کردن همه چیز برای بدست آوردن هیچ چیز ندارند. تازه این ائتلاف ها نه بر مبنای وزن سیاسی و توان افراد و گروه‌ها (مثلا در امروز لاریجانی‌ها)  بلکه بر اساس فرصت‌های پیش آمده صورت می‌پذیرد. فراموش نکنیم که همین اصلاح طلبان واقعا موجود و عمل‌گرا با ارزیابی غلط از وزن خود در ساختار سیاسی، هاشمی رفسنجانی را در انتخابات مجلس ششم زیر شدیدترین حملات خود قرار دادند.  هاشمی هم اکنون از تامین منافع شخصی و امپراطوری خانوادگی و محافظت از فرزندانش ناتوان است. خاتمی در زمان ریاست جمهوری خود هم به قولی ناشناس نقش تدارکاتچی را بازی می‌کرد و اکنون از دریافت اجازه خروج از کشور عاجز است. خاتمی و هاشمی رفسنجانی بارها نشان داده‌اند که در بزنگاه تاریخی در بهترین حالت هم طرف گزینه حفظ نظام  به هر قیمت را می‌گیرند نه منافع مردم را و بزرگ‌نمایی چنین عناصری صرفا فرصتی دوباره برای قربانی کردن منافع مردم را در زمانی دیگر به آنها می‌دهد که باید با تمام تلاش از آن جلوگیری کرد. زیر ضربه گرفتن این دو شخصیت سیاسی با رسوا کردن اولی و واکنش شدید نشان دادن به هر نوع هنرمایی و عملیات محیر العقول دومی که این روزها زمزمه‌هایی برای شرکت در انتخابات مجلس را نیز راه انداخته است، قصاص قبل از جنایت نیست و بیشتر به مانند اخطار به مردم در حین معامله  با افراد دارای سو سابقه کلاهبرداری می‌ماند.

 

آنچه که آقای محمد مهدی موذن جامی و هم مسلکان‌شان نفهمیده‌اند آن است که بر خلاف تصور ایشان سیاست علم «هر دم به بادی» و «زیر پاگذاشتن همه اصول به بهانه واقع‌گرایی آن هم از نوع برخاسته از توهم» نیست. در سیاست مثل همه جاهای دیگر -حتی جنگ که بیشتر به شرایط امروز ما شبیه است- نوعی اخلاق حاکم است که نمی‌توان و نباید آن را زیر پا گذاشت و این به دلیل ارزش مطلق و ذاتی اصول اخلاقی نیست بلکه موفقیت در سیاست یا جنگ، در کنار میتینگ و سازمان و مهمات و اسلحه نیازمند داشتن و پایبندی به چنین اصولی است. برخلاف برداشت خام آقایان اصلاح‌طلب، از نظر بسیاری از سیاستمداران عملگرای موفق از جرج واشنگتن و توماس جفرسون و آبراهام لینکلن گرفته تا چرچیل و جان اف کندی، پیگیری نوعی اخلاق و اصول ثابت یک وسیله زینتی دست و پاگیر نیست که بتوان آن را در مواقع اضطراری به دیوار آویزان کرد و به کارها رسیدگی نمود. حفظ برتری اخلاقی و پایبندی به آن بخش مهمی از ابزار پیروزی است و تاریخ نشان داده است که این سخنی گزافه و ایده آلیستی نیست. بردن هر نبردی هر چقدر هم در ظاهر آسان، بدون داشتن برتری اخلاقی باور شده (مهم نیست که چقدر درست یا نادرست و یا انسانی باشد) بسیار دشوار است. با لگد زدن به برتری اخلاقی برای تامین منافع کوتاه مدت، اصلاح‌طلبان به مهم‌ترین ابزار پیروزی یعنی اراده خود برای پیگیری هدف و همزمان اعتماد عمومی مردم به همه نیروهای سیاسی  لطمه زد‌ه‌اند. البته نباید فراموش کرد که این مشکل به طرز بسیار عمیق‌تری در جبهه نظام ولایی نیز ظهور کرده است.

 

شاید بد نباشد همه کسانی که مانند آقای محمد مهدی موذن جامی می‌اندیشند یک‌بار سخنرانی معروف نلسون ماندلا در پاسخ به پیشنهاد رییس جمهور «بوتا»  در سال ۱۹۸۵ برای آزادی از زندان در قبال محکوم کردن بکارگیری استفاده از خشونت تحت عنوان«چگونه می‌توانم آزادی‌ای را قبول کنم که ...»"  را مطالعه کنند. ارائه طرح‌هایی همچون «اسب تروا» و اشتباه گرفتن مبارزه سیاسی در شرایط خطیر داخلی و خارجی با «قایم باشک»  نوعی اشتباه تاکتیکی لحظه‌ای نیست و از  این بی‌اخلاقی و نداشتن اصول ثابت سرچشمه می‌گیرد و سنگین‌ترین بخش بهای آن را به نحو دردناکی برای همه ما آن جوانی که در روز ۲۲ بهمن با دست‌های بسته و لباس دریده بر پیاده‌روهای ابتدای میدان صادقیه درد ضربات مشت و تحقیر را بر سر و صورت خود احساس می‌کرد، می پردازد.

 

 

۱۲- تضعیف و پیروسازی تا حذف یا نقش خود در آب دیدن؟

 

محتوی این بخش از نوشته آقای محمد مهدی موذن جامی سخیف‌تر از آن است، که نیازی به پاسخ و بررسی داشته باشد. ایشان همچنان در این بخش هم با وسواس فکری بی‌نظیری مجددا به استناد نوشته یکی از شهروند-نویسنده‌های خودنویس در ارتباط با ابراهیم یزدی بحث را به افشاگری و اتهام زنی و مقایسه آن با کیهان و رجانیوز می‌کشانند. جالب‌تر آن است که در بین این همه آدم مسوول که نگران جان این پیرمرد ۸۰ ساله و منش سیاسی مردم هستند، آقای محمد مهدی موذن جامی -که احتمالا  دوباری آن مطلب را خوانده تا به آن ارجاع بدهد-  این زحمت را به خود نمی‌دهد که در یک یادداشت چند پاراگرافی با آن شهروند-نویسنده عصبانی وارد گفتگو شود و به او یادآوری کند که حتی اگر عذاب کشیدن ابراهیم یزدی تسلی خاطری برای او به شمار می‌آید، به عنوان یک انسان مسوول و پایبند به اخلاق باید از حفظ حقوق انسانی ابراهیم یزدی در داشتن محاکمه و مجازات عادلانه بدون لحظه‌ای درنگ دفاع کند. اینجا حتی اعتراض محمدمهدی موذن جامی به نادرست بودن عمومی این رفتار نیست بلکه به مصداق آن ابراهیم یزدی یا میرحسین موسوی است و اگر همین لحن درباره مثلا مسعود رجوی بکار گرفته شود، کسی از جبهه ایشان کوچکترین اعتراضی نخواهد کرد. همه این حرف ها تازه صرف نظر از این واقعیت است که کهولت سن به این سادگی ها هم افراد را از تعقیب قضایی مصون نمی کند و در سال ۲۰۰۹ ساندور کاپیرو یکی از آخرین همدستان نازی ها که هویتش در سال ۲۰۰۶ افشا شده بود برای چندمین بار در سن ۹۵ سالگی توسط پلیس مجارستان بازجویی شد، تا امکان تعقیب قضایی او بررسی شود. به هر حال این احساس همراهی با نقض حقوق بشر در گروهی از جامعه وجود دارد و راه مقابله با تاثیر گذاری چنین احساسی بر اعمال و اخلاق افراد، خفه کردن و جلوگیری از بیان آن نیست، بلکه روشن کردن موضوع برای کسانی است که اینگونه برخورد می‌کنند. آینده روشن فردای ما در گروی چنین گفتگوهایی میان شهروندان بی‌طمع و دور از قدرت متمرکز است.

 

در پایان با توجه به ادعای ایشان  که تعداد سایت‌هایی مثل خودنویس این روزها کم نیستند، بد نیست برای آزمون حضور ذهن خودشان هم که شده فهرست اولین پنج سایتی که بعد از انتشار یک نقد از آنها در محلی دیگر به دنبال اجازه نشر آن در سایت خود می‌گیرند را بنویسند و سپس هر مطلبی که به ذهنشان می‌رسد رسانده می‌شود را برای هم خودنویس و هم سایت الف ارسال کنند تا از شباهت های سایت «الف» توکلی "بی‌شرم" و «خودنویس» نیک آهنگ کوثر "یاغی" اطمینان حاصل کرده باشند. شاید بد نباشد جهت آرامش خاطر بیشتر به عنوان یک ناظر رسانه‌ای بی‌طرف، ضمن فکر کردن به مسایل مرتبط با منافع مردم، حزبی، شخصی و آنی  یک لیوان آب خنک هم حداقل روی اولی سر بکشند.   

 


 


نیویورک تایمز: قیمت بنزین درایران چهار برابر شد

 

به گزارش نیویورک تایمز به دنبال حذف یارانه ها از کالاها و خدمات اساسی بهای بنزین درایران ۴ برابر شده و نیروهای امنیتی به منظور کنترل اوضاع درپمپ بنزین‌های پایتخت مستقر شده‌اند.از نیمه شب یکشنبه بهای بنزین از هرگالن ۳۸ سنت به ۱ دلار و ۴۴ سنت افزایش یافته است. همین افزایش بها در گاز طبیعی و گازوییل هم دیده شده است درحالی که قرار بود این افزایش قیمت‌ها به صورت تدریجی صورت بگیرد.

 

نیروهای امنیتی همراه با پلیس ضدشورش با استقرار درپمپ بنزین‌های پایتخت مراقب بودند حوادث مشابه سال ۲۰۰۷ اتفاق نیافتد ولی هیچ موردی از برخورد با مردم تا این لحظه گزارش نشده است.

 

محموداحمدی‌نژاد رییس جمهور ایران شنبه شب دریک برنامه زنده تلویزیونی طرح حذف یارانه‌ها را یک پیروزی بزرگ برای ملت ایران نامید. سیاستمداران هدف از این برنامه را ترمیم و بازسازی سیستم یارانه‌ای بی سرو سامان ایران عنوان کرده‌اند ولی برخی از تحلیل‌گران معتقدند این برنامه باعث افزایش هزینه‌های زندگی قشرهای متوسط و کم درآمد جامعه خواهد شد.احمدی نژاد گفت دولت سال گذشته ۱۱۴ میلیارد دلار درسال برای بخش انرژی هزینه می‌کند. و اگر بتوان یک چهارم این مبلغ را صرفه‌جویی کرد گام بزرگی دربازسازی اقتصاد برداشته شده است.

 

حذف یارانه‌ها همزمان با افزایش فشارها بر ایران به واسطه تحریم‌های بین‌المللی صورت می پذیرد و دولت ایران سال‌ها تلاش کرده سیستم معیوب یارانه‌ای خود را ترمیم کند ولی همواره از خشم و اعتراض مردم درهراس بوده است. دولت تصمیم گرفت به خانواده‌ها مبلغ معادل ۷۷ دلار پرداخت کند و این پرداخت اگرچه درماه اکتبر انجام شد ولی تا همین یکشنبه قابل برداشت از حساب‌ها نبود. علیرغم درخواست احمدی‌نژاد ازمردم برای صرفه جویی گزارش‌ها حاکی از این است که مردم این مبلغ را از حسابها برداشته و به سرعت آن را خرج نموده‌اند. افزایش قیمت بنزین مهم‌ترین پیامد این طرح به شمار می‌رود وقیمت بنزین مازاد بر سهمیه به هرگالن ۲ دلار و ۶۴ سنت افزایش یافته است. نیروهای اپوزوسیون سیاسی نسبت به موفقیت این برنامه تردید دارند ولی فعل اسیاست «کنار بنشین و نگاه کن» را مدنظر قرار داده‌اند.

 

 


 


سخنان احمدی نژاد در مورد هدفمند سازی یارانه‌ها
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته