-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

Latest News from Mizan Khabar for 12/20/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



Flag_Palestine_Israel

فلسطینی‌ها در تلاش‌های خود برای به رسمیت شناختن استقلال کشور فلسطین به موفقیت‌های تازه‌ای دست یافته‌اند و همزمان از کنگره ایالات متحده به خاطر مخالفت با طرح احتمالی استقلال یکجانبه کشور فلسطین شدیدا انتقاد کرده‌اند.

تازه‌ترین دستاوردهای سیاسی فلسطینی‌ها این است که بولیوی اعلام کرد، استقلال کشور فلسطین را در مرزهای سال ۱۹۶۷ به پایتختی شرق اورشلیم به رسمیت می‌شناسد، و نروژ نیز خبر داد که نماینده فلسطین در اوسلو، را به عنوان سفیر فلسطین ارتقا داده است.

اقدام بولیوی، در به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین، دولت لاپاز را در کنار برزیل و آرژانتین و اوروگوئه قرار می‌دهد، که در هفته‌های اخیر به رسمیت شناختن کشور فلسطین را اعلام کرده بودند.

اوو مورالس، رئیس‌جمهور بولیوی که روز جمعه در سفر به پاراگوئه بود، در یک نشست خبری تأیید کرد که بولیوی با ارسال نامه رسمی به محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی و نیز نامه به نهادها و مراجع بین‌المللی، تصمیم خود را در زمینه به رسمیت شناختن استقلال فلسطین خبر می‌دهد.

خبرگزاری فلسطینی «معان» روز جمعه اعلام کرد نامه‌ای در این زمینه از سوی وزارت خارجه بولیوی برای حکومت خودگردان فلسطینی در رام‌الله، مرکز کرانه باختری، ارسال شده است.

به گزارش «معان»، محمود عباس با سپاسگزاری از اقدام بولیوی، مناسبات دولت لاپاز با تشکیلات خودگردانی را مورد تمجید قرار داد.

سخنگوی جنبش فتح در کرانه باختری نیز گفت که تصمیم بولیوی «دستاورد سیاسی مهمی است که امکان می‌دهد کشور مستقل فلسطینی سریع‌تر استقلال یابد».

دیپلمات‌های فلسطینی به «معان» گفتند که اوو مورالس سه روز قبل از اعلام تصمیم کشورش، تماس تلفنی «مهم» با محمود عباس انجام داده است.

بولیوی، یکی از حکومت‌های ضد آمریکایی در حوزه آمریکای لاتین، در سال‌های اخیر به یکی از منتقدان سرسخت اسرائیل تبدیل شده است.

در ژانویه ۲۰۰۹ که اسرائیل عملیات نظامی «سرب مذاب» در باریکه غزه را انجام داد، بولیوی از نخستین کشورهایی بود که با اسرائیل قطع رابطه کرد. اسرائیل این سیاست بولیوی را ناشی از نزدیکی شدید اوو مورالس به محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران، می‌داند.

همزمان با تصمیم دولت بولیوی، وزارت خارجه تشکیلات فلسطینی، اعلام کرد که تلاش‌های آن در صحنه جهانی برای متقاعد کردن کشورهای دیگر جهان در به رسمیت شناختن استقلال کشور فلسطین ادامه دارد.

پس از آنکه برزیل، آرژانتین و اروگوئه دو هفته پیش استقلال کشور فلسطینی را به رسمیت شناختند، دولت اسرائیل ابراز نگرانی کرده بود که کشورهای دیگری در حوزه آمریکای لاتین تصمیم مشابه را اعلام کنند.

وزارت خارجه اسرائیل گفته بود که «اقدام یک جانبه» موجب پیشبرد روند صلح نمی‌شود. آمریکا نیز به اقدام کشورهای یاد شده در آمریکای لاتین شدیداً اعتراض کرده بود؛ همانگونه که از اقدام بولیوی نیز شاکی شده است.

از سوی دیگر، به نظر می‌رسد که کشورهای دیگری در آمریکای لاتین به خواسته محمود عباس پاسخ مثبت می‌دهند.

به گزارش خبرگزاری فلسطینی «وفا»، رافایل کوریه‌آ، رئیس‌جمهور اکوادور، شامگاه جمعه با محمود عباس گفت‌وگو کرد و در جریان این گفت‌وگو احتمال شناسایی استقلال فلسطینی از سوی اکوادور نیز مطرح شد.

روزنامه اسرائیلی معریو شنبه نوشته است که در پی این مکالمه تلفنی، احتمال اینکه اکوادور نیز به زودی از چهار کشور دیگر آمریکای لاتین پیروی کند، «کاملاً تقویت شده است».

فلسطینی‌ها از ماه‌ها قبل، و پیش از ماه سپتامبر که وارد دور تازه‌ای از مذاکرات مستقیم با اسرائیل شده بودند، هشدار داده بودند که اگر گفت‌وگوهایشان با اسرائیل  پیشرفت جدی نکند، از کشورهای جهان و نهادهای بین‌المللی خواهند خواست که استقلال یکجانبه کشور فلسطین را به رسمیت بشناسند.

دور جدید مذاکرات مستقیم اسرائیل و فلسطینی‌ها که از دوم سپتامبر در واشینگتن آغاز شده بود، تنها پس از سه دور دیدارهای نخست‌وزیر اسرائیل با رئیس تشکیلات فلسطینی ناکام شد و محمود عباس مذاکرات را در اعتراض به از سرگیری ساخت و سازهای اسرائیلی در کرانه باختری و شرق بیت‌المقدس ترک کرد.

در روزهای اخیر در جریان سفر سلام فیاض، نخست‌وزیر تشکیلات فلسطینی به اوسلو، پایتخت نروژ، وزارت خارجه نروژ  نیز اعلام کرد که سطح هیئت سیاسی فلسطینی در اوسلو را ارتقا می‌دهد، و در حالی که تا کنون این هیئت عنوان «نمایندگی عمومی» را داشت، اکنون به «هیئت دیپلماتیک» ارتقا می‌یابد، و بدین ترتیب نماینده ارشد فلسطینی در نروژ همطراز «سفیر» شناخته می‌شود.

تصمیم نروژ از آغاز سال ۲۰۱۱ اجرایی می‌شود که با اعتراض شدید نائور گال اون، مدیرکل بخش اروپا در وزارت خارجه اسرائیل روبه‌رو شده است.

این در حالی است که اسرائیل از بیانیه روز دوشنبه گذشته شورای وزیران خارجه اتحادیه اروپا ابراز خرسندی کرد.

شورای اتحادیه اروپا در پایان نشست خود در بروکسل تأکید کرد که به رسمیت شناختن استقلال فلسطینی در حال حاضر در دستور کار آن قرار ندارد و باید به مذاکرات اسرائیلی – فلسطینی باید امکان پیشرفت داد.

مجلس نمایندگان آمریکا نیز در قطعنامه‌ای نه تنها با اعلام یکجانبه کشور فلسطین مخالفت کرده بود بلکه دولت واشینگتن را ملزم کرد که در صورت مطرح شدن درخواست فلسطینی‌ها در شورای امنیت یا مجمع عمومی سازمان ملل برای رأی‌گیری در مورد استقلال کشور فلسطینی، با استفاده از «حق وتوی آمریکا» این روند را سد کند.

سازمان آزادیبخش فلسطین جمعه از این تصمیم مجلس نمایندگان آمریکا شدیداً انتقاد کرد و آن را «حمایت مطلق» از اسرائیل و «اشغالگری» نامید.

اتحادیه عرب نیز با انتقاد از تصمیم کنگره آمریکا تأکید کرد که آمریکا به حق اساسی ملت فلسطین در تعیین سرنوشت خود  تجاوز کرده است.

منبع:رادیو فردا/میترا فرهمند


 


Emad_Bahavar

میزان:رییس شاخه جوانان نهضت آزادی ایران در نامه ای از زندان اوین به دادستان دادگاه های عمومی و انقلاب تهران،  ضمن تاکید بر اجرای بی تنازل قانون اساسی حذف اصلاح طلبان از صحنه ی سیاسی را مسئله نظام دانست.

به گزارش «میزان خبر» عماد بهاور که اخیرا به ده سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب، رسانه ها و فضای مجازی محکوم شده است در نامه خود به جعفری دولت آبادی با تشریح روند پرونده خود، این روند را داستان تکراری تمامی پرونده های نیروهای اصلاح طلب دانست و نوشت: «اگرچه اصلاح طلبان اکنون در زندانند و خانواده هایشان در رنج و سختی، اما «حذف اصلاح طلبی» بیش از آنکه مسئله ایشان باشد، مسئله نظام خواهد بود.»

گفتنی است دادگاه های انقلاب بعد از انتخابات سال گذشته در دادگاه های نمایشی و به درخواست نیروهای امنیتی، احکام سنگینی را برای فعالان سیاسی و روزنامه نگاران اصلاح طلب در یک سال گذشته صادر کرده اند که  از آن جمله می توان به احکامی نظیر ده سال حبس و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب،رسانه ها و فضای مجاری برای عماد بهاور، هفت سال حبس و 74 ضربه شلاق برای مهندس امیر خرم، شش سال حبس و 74 ضربه شلاق برای دکتر سارا توسلی، سه سال حبس قطعی برای مهندس فرید طاهری، سه سال حبس قطعی برای امیر حسین کاظمی و حکم دو سال حبس قطعی برای لیلا توسلی، که همگی آنان از اعضا و وابستگان نهضت آزادی ایران هستند، اشاره کرد.

همچنین دکتر ابراهیم یزدی دبیر کل این حزب از مهر ماه گذشته در بازداشت به سر می برد و در انتظار حکم دادگاه خود است.

متن نامه ی عماد بهاور به شرح زیر است:

به نام خدا

جناب آقای جعفری دولت آبادی

دادستان محترم استان تهران

با سلام، همانطور که احتمالا مستحضرید، پس از حدود 11 ماه بازداشت موقت و پس از گذراندن هفت ماه از آخرین بازجویی، شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، حکمی سنگین  و بی سابقه را به اینجانب ابلاغ کرد که شمال ده سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب، رسانه ها و فضای مجازی پس از اتمام حبس می باشد. احتمالا هم می دانید این سنگین ترین حکم قضایی است که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به یک فعال انتخاباتی و اصلاح طلب با اتهامات مشابه داده شده است. من در فرصت معین به این حکم ناعادلانه اعتراض قانونی خواهم کرد. اما در این نامه می خواهم اعتراض خود را نسبت به برخورد با فعالان سیاسی و تحت فشار قرار دادن آنها با صدور احکام قضایی در فضای سنگین به جنابعالی ابراز دارم.

در طول مدت بازداشت، بازحویان بارها از من خواستند که دو مصاحبه تلویزیونی انجام دهم: یکی علیه مهندس موسوی و جنبش سبز و دیگری علیه نهضت آزادی ایران. شرط آزادی من دو مصاحبه بود که نپذیرفتم و 11 ماه در بازداشت موقت ماندم و در نهایت به ده سال حبس محکوم شدم. همچنین 57 روز را بدون ملاقات و تماس با خانواده در سلول انفرادی گذراندم و از دانشگاه نیز اخراج شدم. من بیش از 25 جلسه بازجویی داشتم و در بازجویی ها به ندرت به موارد اتهامی پرداختند. اکثرا بازجویی ها تجسس درباره ی افراد نهضت آزادی ایران بود. همچنین بر من فشار بسیار آوردند تا اعتراف کنم در تظاهرات روز عاشورا حضور داشته ام. من البته به دلیل ملاحظات و سوابق بازداشت قبلی در آن تظاهرات حضور نداشته ام، لذا تسلیم فشارها نشده و اعترافات کذب نکردم. نتیجه آن شد که پس از صدور بازداشت موقت، مقالات و یادداشت های پنج سال گذشته ام را جمع آوری کرده و اتهام های جدیدی با عنوان تبلیغ علیه نظام مجدادا تفهیم نمودند. اینها تنها گوشه ای از حوادثی بود که بر من گذشت که ان شاء الله تمام موارد را در دفاعیه ای مبسوط به دادگاه تجدید نظر ارائه خواهم داد.

جناب آقای دادستان!

متاسفانه تفهیم انواع اتهامات بی اساس و پرونده سازی با استناد به سناریوها و فرضیه های موهوم و جعلی وسیله ای برای محدود ساختن فعالین سیاسی و حذف آنها از عرصه سیاسی شده است. من اکنون با محکومیت ده سال حبس، نماد و نماینده نسلی از فعالین جوان اصلاح طلب هستم  که همیشه و همه جا بر عمل در چهارچوب قانون اساسی تاکید داشتیم. ما در تمام دوره های قبلی انتخابات شرکت کردیم و هیچگاه قهر با انتخابات و عدم حضور در عرصه رسمی سیاست نبودیم. ما تغییرات و اصلاحات سیاسی و دموکراتیم را در چهارچوب نظام می خواستیم؛ آیا می دانید چه بر سر ما آمد؟ بسیاری از ما با محکومیتها سنگین یا در زندان هستند یا با قرار وثایق هنگفت خانه نشین شده اند، بسیاری نیز وادار به مهاجرات به سایر کشورها گردیدند. اما اینکه ما امروز در زندان هستیم مشکل ماست یا مشکل نظام؟ حذف منتقدین اصلاح طلب مسئله نظام است یا اصلاح طلبان؟ اینکه ملتزمان به قانون اساسی و معتقدان به عمل در چارچوب نظام، همچون نیروهای تروریست و مبارزان مسلح محاکمه می شوند، مسئله و مشکل چه کسی است؟

جناب آقای دولت آبادی!

اتهامات بنده سه مورد بود: در مورد اول کلیه فعالیتهای علنی و شفاف سیاسی من را که در قالب های معمول و عادی سیاسی و در ستادهای قانونی انتخابات بود، با عبارت عجیب و غیر حقوقی توطئه، نفوذ، انحراف و ... و با عنوان اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور به من تفهیم نمودند. در هیچ کدام از موارد مصداق واقعی غیر قانونی بودن فعالیت مربوطه بیان نشده است. در واقع تنها بر اساس فرضیه های موهوم و غیر مستند، در این مورد به پنج سال حبس محکوم شده ام.

در مورد دوم به دلیل عضویت در نهضت آزادی ایران به چهار سال حبس محکوم شده ام. نهضت آزادی حزبی آزادی خواه است که پنجاه سال در عرصه ی سیاسی کشور به صورت علنی فعالیت اصلاح طلبانه داشته است. اعضای این حزب علیه رژیم سابق مبارزه کردند، به زندان افتادند و هزینه های فراوانی را متحمل شدند. آنها در فرآیند شکل گیری انقلاب وبرنامه ریزی برای پیروزی انقلاب نقش کلیدی و اصلی داشتند. ایشان اولین دولت جمهوری اسلامی را با تایید و اعتماد قاطع رهبر انقلاب تشکیل دادند که متن حکم نخست وزیری مهندس بازرگان موید این امر است. همچنین در سخت ترین دوران نقش موثر در انتقال حکومت به نظام جدید ایفا نمودند. نهضت آزادی ایران از تمام سالهای پس از انقلاب، هرچند از منتقدین جدی مدیریت کشور بود، اما هموراه بر وفاداری به قانون اساسی و التزام برآن تاکید داشته است. در تمام این سالها هیچکس در تدین و اخلاق مداری آنان تردید نکرد. هنگام وفات رهبران نهضت (مرحومان مهندس بازرگان و دکتر سحابی) در سالهای 73 و 81، مقام رهبری در پیامهایی از سوابق آنها تجلیل نموند. کمیسیون ماده ده احزاب در اظهار نظر رسمی و صریح نهضت آزادی را غیر قانونی ندانست. وزیر اسبق اطلاعات نیز صراحتا اتهام براندازی را در ارتباط با نهضت آزادی رد کرد.

حال سوال من از جنابعالی به عنوان مجری قانون و برپاکننده عدل این است: نهضت آزادی در چه تاریخی منحل شد؟ در کدام دادگاه؟ در کدام شعبه؟ با چه شماره حکمی؟ اتهامات حزب چه بود؟ در چه تاریخی آن اتهامات تفهیم شد؟ حکم دادگاه در چه تاریخی به مسئولین نهضت ابلاغ شد؟ دادگاههای بدوی و تحدید نظر در چه تاریخی تشکیل شدند؟ آیا متهمین فرصت دفاع در دادگاه داشتند؟ آیا امکان تجدید نظر هم وجود داشت؟ آیا وکلای نهضت آزادی فرصت ارائه لایجه دفاعیه در دادگاههای بدوی و تجدید نظر داشتند؟ آیا دادگاه علنی بود؟ آیا دادگاه با حضور هیئت منصفه برگزار شد؟ هیات منصفه چه کسانی بودند؟ چه کسانی اعضای هیئت منصفه را انتخاب کردند؟

جناب آقای دادستان!

شما خوب می دانید که هیچ گاه دادگاهی برای محاکمه حزب نهضت آزادی ایران تشکیل نشده و هیچگاه نهضت آزادی منحل نشده و غیر قانونی نبوده است. آیا شما اساسنامه و مرام نهضت را خوانده اید؟ آیا واقعا مواد 498 و 499 قانون مجازات اسلامی در مورد نهضت آزادی و اعضای آن صدق میکند؟ و سئوال اخر: نهضت آزادی در داخل کشور چندصد عضو علنی و رسمی دارد که برای نیروهای امنیتی کاملا شناخته شده هستند؛ چرا پس از گذشت 32 سال از انقلاب تنها بنده به اتهام عضویت در نهضت آزادی محکوم شده ام؟ آیا این نشان دهنده برخورد شخصی با اینجانب نمی باشد؟

در مورد اتهام سوم که تبلیغ علیه نظام است، در بین مقالات و یادداشتهای متعدد من که تماما جنبه تحلیلی و نقد کارشناسی داشته است، چند جمله را از میان متون بیرون کشیده و بدون در نظر گرفتن مقدمه و موخره آن در پرونده بزرگنمایی کرده اند. طبیعتا قضات فرصت خواندن کامل تمام مقالات را نداشته و تنها به مطالعه همان جملات بسنده کرده اند. من چندین مقاله در انتقاد از رادیکالیسم و ساختارشکنی داشته ام؛ همچنین چندین یادداشت در دفاع از مشی اصلاح طلبی و ضرورت عمل در چهارجوب قانون اساسی نوشته ام. چرا به هیچ کدام از این موارد در پرونده اشاره نشده است؟ چرا انتقاد از یک جناح تندرو را به تبلیغ علیه کلیت نظام تعمیم داده اند؟ چرا پس از گذشت صد روز بازداشت موقت، اتهام جدید تبلیغ علیه نظام به من تفهیم شد؟ چرا پس از گذشت چهار یا پنج سال از نوشتن مقالات، اکنون و پس از انتخابات ریاست جمهوری، محتوای آنها تبلیغ علیه نظام تشخیص داده شد؟ و چرا در طی بازجویی های متعدد هیچ سوالی در ارتباط با مقالات و صخت محتوای آنها مطرح نشد؟

جناب آقای جعفری دولت آبادی!

شرح مختصری که در فوق آمد تنها شکواییه ای در مورد پرونده من نیست، بلکه داستان تکراری پرونده بسیاری از دوستان اصلاح طلب من است. من تقریبا 300 جوان اصلاح را می شناختم که با انگیزه و نیروی امید و برای ساختن ایرانی آزاد در عرصه سیاست به صورت مسالمت آمیز و قانونی فعالیت می کردند و ناگهان پس از انتخابات به انحای مختلف به زندان افتادند، تهدید شدند و یا وادار به مهاجرت گردیدند. مطمئن هستم علی رغم فشارهای غیرقانونی و ظلم هایی که بر ایشان رفت، آنها در آینده از مهمترین و تاثیر گذارترین نیروهای فکری و سیاسی خواهند بود. نسلی که انتخابات 88 را خلق کرد، سرنوشت آینده ایران را نیز رقم خواهد زد.

آقای دادستان!

من و بسیاری از دوستانم در زندان همچنان بر اجرای بی تنازل قانون اساسی تاکید داریم و اصلاحات سیاسی را تنها راه تداوم و تثبیت نظام می دانیم. اگرچه اصلاح طلبان اکنون در زندانند و خانواده هایشان در رنج و سختی، اما «حذف اصلاح طلبی» بیش از آنکه مسئله ایشان باشد، مسئله نظام خواهد بود. اکنون زمان تصمیم گیری است. امیدوارم جنابعالی و مسئولین دلسوز نظام با تصمیم گیری صحیح و به دور از تندروی هایی که خواست یک جناح سیاسی خاص است، با تاکید بر آزادی های مصرح در قانون اسیاسی، زمینه بازگشت آرامش به کشور و تحقق عدالت واقعی را فراهم نمایید.

 

عماد بهاور

12/9/89

زندان اوین-بند 350


 


afshari

علی افشاری:مصاحبه اردلان صیامی با  مهدی خزعلی یکی از صریح ترین و در عین حال بهترین مطالبی است که در سالیان اخیر پیرامون انجمن حجتیه بیان شده است. این مصاحبه در ادامه مطلب ارزشمند قبلی نویسنده،اطلاعات و سرفصل های مهمی را در خصوص یکی از پر بحث ترین مسائل  سیاسی پس از انقلاب می گشاید.

مهدی خزعلی اگر چه خود را انجمنی نمی داند و بر مرزبندی با آنها تاکید می کند اما خیلی محکم به دفاع از حق آنها برای فعالیت می پردازد و حتی در بخش هایی از مصاحبه مرز بین دفاع از حق و سمت گیری و حمایت از مشرب سیاسی و اعتقادی پیروان شیخ محمود حلبی مخدوش می گردد. شاید مهدی خزعلی از افراد نادری باشد که اینگونه در دفاع از انجمن حجتیه سخن می گوید و مخالفان آن در جناح های جمهوری اسلامی را به مسموم کردن فضا علیه انجمن محکوم می کند.  با مهدی خزعلی موافقم  که پیرامون انجمن حجتیه بزرگنمایی و اجحافات بسیاری شده است . در واقع این انجمن آن معمای سیاسی نیست که برخی پیرامون آن قلم فرسایی کرده و  می کنند.

البته برخورد مهدی خزعلی با طاهر احمد زاده  شباهت زیادی  با برخورد مخالفین انجمن حجتیه دارد. منتسب کردن طاهر احمد زاده  به چپ مارکسیستی و همسویی  با حزب توده  همانقدر بی اساس است که انجمن حجتیه به وابستگی به  تشکیلات اینتلیجنس سرویس انگلستان و لژهای فراماسونری متهم گردد.

افسانه سرایی پیرامون این مکتب شیعی 57 ساله  با انگیزه ها و غرض ورزی های سیاسی همراه بوده است. انجمن حجتیه  درهیچ برهه از حیات جمهوری اسلامی نقشی در حکومت نداشت. اگر در دوره پهلوی دوم پس از تخریب حضیره‌القدس بهائی ها  توسط نیروهای انجمنی در سال1334،  مجبور شد تعهد دهد که از فعالیت سیاسی پرهیز می کند و در چهارچوب فعالیت فرهنگی  نامش را به عنوان یک انجمن خیریه غیر انتفاعی ثبت کرد، ولی در جمهوری اسلامی این حق را هم نیافت و پس از نهیب و حمله سنگین آیت الله خمینی کلیه دفاترش را بست و به فعالیت سازمانی خود خاتمه داد. بزرگان انجمن   نه حضوری رسمی در قدرت داشتند و نه اعضاء شان را به  نفوذی غیر رسمی  از طریق در دست گرفتن پست های حکومتی و مناصب اداری تشویق کردند.   حجتیه ها  در دوران رهبری آیت الله خمینی  مغضوب واقع شدند . دستگاه امنیتی از آن هنگام تا به امروز با وسواس و حساسیت زیادی فعالیت های این جریان را رصد می کنند و تمام رفت و آمد های آنها را کنترل می کنند. در آن دوران  برخی از  رسانه ها و جریان های حکومتی  ذهنیت غلط و نادرستی درباره انجمن حجتیه   را در جامعه تبلیغ کردند که تا به امروز کماکان باقی است.

نیروهای مذهبی حامی جمهوری اسلامی و بخصوص جناح چپ  آنها به غلط  دکترین انجمن حجتیه را  صبر در برابر تشدید فساد و افزایش معصیت در دنیا به منظور تسریع ظهور امام زمان معرفی کردند.   اما این ادعایی غلط است. انجمن حجتیه رسالت خود را فرهنگ سازی و تربیت کادر برای مبارزه با بهائیت با بهره گیری از شیوه ها و متد های مدرن دانسته  ومی داند. این انجمن صبر و انتظار مشتاقانه  به ظهور در کنار انجام اعمال عبادی و رعایت احکام مذهبی بر اساس فتاوی مراجع تقلید عصر را  توصیه می کند. رهیافت موعود گرایی این جریان حالت محافظه کارانه و انفعالی داشته و شبیه جهان‌بینی پیشاهزاره‌ای در دنیای یهودی مسیحی است. در این نگرش جایی برای  فعالیت گرایی  و یا برپایی  انقلاب برای  کوتاه کردن دوره غیبت کبری حضرت قائم  وجود ندارد. حتی مدعی وجود رابطه با امام زمان هم نمی شود. حالت تهاجمی ، خشونت طلب و کنش گرایانه ندارد. از منظر آنان راه عبور  از فتنه غیبت، خواست و اراده الهی است و خواست خداوند، تنها با دعا کردن برای فرج امکان پذیر است. لذا از دید آنها توجه دادن به ساحت  امام عصر، مصداق بارز امر به معروف است و بدین وسیله، باید مردم را به دعا برای ظهور آن حضرت توجه داد. تکیه گاه پرهیز آنان از میدان سیاست و تشکیل حکومت دینی  در دوره غیبت ، دو روایت از ائمه اطهار است. نخست روایت معروف به رایت  که منسوب به  امام محمد باقر (ع) است که می گوید: "هر پرچمی که قبل از قیام قائم برپاداشته شود، صاحبش طاغوت است، و غیر از خدای عز و جل را می پرستد! " (1)

روایت دوم نقل از امام جعفر صادق (ع)  است که فرموده است : "هیچ یک از ما اهل البیت تا روز قیام قائم ما، برای جلوگیری از ستمی یا برای بپاداشتن حقی خروج نمی کند، مگر آنکه بلا و آفتی، او را از بیخ برکند و قیام او بر اندوه ما و شیعیانمان بیافزاید"(2)

اهداف اصلی  انجمن حجتیه  عبارت بودند از :

·      مبارزه منطقی و علمی با گروه‌های منحرف که اعتقادات شیعیان را هدف قرار گرفته بودند

·      خودداري از دخالت در سیاست به منظور حفظ کیان خود وجلوگیری از زد و خورد بی مورد با دولت مستقر در کشور

·      پیروی از مرجعیت دینی و اجرای احکام شرعی

بر این اساس انجمن در جریان انقلاب اسلامی شرکت نکرد و  نه تنها وقعی به فرمان آیت الله خمینی مبنی بر  تحریم جشن های نیمه  شیعیان پیش از انقلاب نداد بلکه نسبت به   بر پایی شکوهمندانه جشن قائم آل محمد(ص) اصرار می ورزید.

انجمن حجتیه در مخالفت با فعالیت سیاسی تا آنجا به افراط کشیده شد که در مدرسه علوی از دانش آموز ها  تعهد کتبی گرفته می شد تا در فعالیت های سیاسی حضور نیابند.

شیعه مطلوب انجمن حجتیه جریان فرهنگی و وفادار به سنت بود که زیست در جهان مدرن را پذیرفته است  وبر اساس کار فرهنگی و آموزشی به مقابله با اندیشه ها و مکاتب  دنیای مدرن می پردازد که با معارف سنتی شیعه سر ناسازگاری دارد. این نگرش داعیه تشکیل نوع خاصی از حکومت و زمینه سازی برای تعجیل حضور امام زمان نداشت. از منظر آنان نیابت عامه فقها فقط محدود به امور شرعی بود و هر حکومتی در دوران غیبت نامشروع است و حاکم اسلامی باید علاوه بر عدالت از علم الهی برخورد ار باشد که چنین ویژگی تنها در معصوم وجود دارد  در واقع  نگاه آنان به سیاست دنباله روی از مشی آیت الله بروجردی بود. ا زاین رو آیت الله خوئی را به عنوان مرجع تفلید انتخاب کردند. البته آنان رابطه خوبی با اکثر مراجع داشتند و شیخ محمود حلبی از عمده مراجع مجوز دریافت وجوهات و هزینه بخشی از آن جهت فعالیت انجمن مبارزه با بهائیت آن روزگار و انجمن حجتیه روزگار بعد را گرفته بود.

نقل است آیت الله خمینی ابتدا از انجمن حمایت کرد اما بعدا حمایتش را پس گرفت و از دادن پاسخ مثبت صریح به تقاضای شیخ محمود جلبی برای مصرف بخشی از وجوهات دریافتی  خودداری کرد. این موضوع باعث رنجش خاطر بنیانگذار انجمن حجتیه شد.

انجمن حجتیه در اواخر دوران شاه و هنگامی که قطار انقلاب راه افتاده بود ، موضعش را تغییر داد و به تایید انقلاب اسلامی پرداخت. پس از پیروزی انقلاب و مخالفت صریح جمهوری اسلامی با بهائیت و در نتیجه در تنگنا قرار گرفتن این اقلیت مذهبی  باعث شد تا  انجمن حوزه فعالیتش را  به مبارزه با کمونیسم گسترش دهد. در این خصوص اعضاء ارشد انجمن مطالعاتی  انجام دادند و جزواتی برای مقابله   نیز تدوین  کردند. این فعالیت با واکنش تند حزب توده مواجه شد اما در کل فعالیت انجمن حجتیه پس از انقلاب عمرطولانی نیافت و پس از جمله صریح آیت الله خمینی در سال 1362 به حیات رسمی و علنی خود پایان داد.

دو برهه کنار زدن جناح چپ پس از رهبری آقای خامنه ای و اوج گرفتن بحث های آخر الزمانی در دوره احمدی نژاد باعث شد تا بحث پیرامون انجمن حجتیه بالا بگیرد و انگشت حملات برخی  ازاصلاح طلب ها آنها را به عنوان کانون پشت پرده و سازمان ده جناح راست و اصول گرایان  نشانه بگیرد.

اما این ادعاها رنگی از واقعیت نداشته و ندارد. در اصل اغراق و نگاهی مبتنی بر تئوری توطئه از ابتدا پروژه ای سیاسی بود که توسط برخی از جریانات کلید زده شد. البته در ادامه توضیح خواهم داد که متولیان انجمن حجتیه نیز در شکل گیری این ذهنیت بی تقصیر نبودند. اما نخست باید ریشه و دلایل پایه های حساسیت نسبت به انجمن حجتیه را برشمرد. برجسته ترین عامل ،تفاوت بنیادی نگرش شیعی بزرگان انجمن حجتیه و آیت الله خمینی بود. نگرش آنها با یکدیگر  تفاوت بنیادی داشت. انجمنی ها آیت الله خوئی را می پسندیدند و ارادت خاصی به آیت الله خمینی نداشتند. عدم حمایت پیروان انجمن حجتیه از نهضت آیت الله خمینی  دیگر عاملی بود، که باعث تجدید نظر وی در حمایت از انجمن شد. اساسا ایشان نسبت به جریانات مذهبی و روحانی که در آن دوران عزلت و سختی با وی همراهی نکردند حساسیت شدید داشت. انجمن خود امام زمان را برجسته می کرد و شعارش "مهدی بیا" "مهدی بیا بود" اما آیت الله وطرفدارانش بیشتر بر نائب امام زمان  تاکید می کردند که باید تا زمان ظهور سایه وجودش بر سر امت اسلام  مستدام باشد.

بنابراین آیت الله خمینی پس از تجدید نظر در تایید انجمن حجتیه دیگر  میانه ای با آنان نداشت اما حساسیت نسبت به انجمن حجتیه محدود به وی نمی شد. در واقع عوامل دیگری نیز بودند که سرانجام توانستند وی را تحریک و یا اقناع کنند که بساط انجمن حجتیه را جمع کند.

انجمن در دهه پنجاه توانست نفوذ خوبی در بخش های تحصیل کرده مذهبی پیدا کند و آنها را جذب کند. از این رو رقابت شدیدی بین آنها و گروه های انقلابی مذهبی وجود داشت تا بتوانند نیروهای جوان مسلمان را جذب کنند. بنابراین عمده گروه های انقلابی نظر منفی نسبت به انجمن حجتیه داشتند و اسلام آنها را از نوع قاعدین می دانستند که مانع مبارزه است. البته انجمن به صورت مطلق با مبارزه مخالف نبود بلکه  معتقد بود در دوران غیبت امام عصر، باید تقیه کرد و مبارزه  نابخردانه و ماجراجویانه، هدر دادن نيروها است. آنها استدلال می کردند  هر گونه مبارزه با استعمار و استبداد نه تنها سودي ندارد بلكه مايه نيرومندي و پيشرفت دشمنان خواهد شد تاکید داشتند كه مبارزه با زورمندان و قدرتهاي جهاني ويژه حضرت مهدي است و خداوند در مصحف شریف به صراحت بیان داشته است که خود را در مهلکه نیندازید.بدینترتیب به نظر آنان مبارزه با رژیم شاه افتادن در دام هلاکت بود..

در این فضا بود که انگ هایی چون وابستگی به لژ فراماسونری و یا انگلیسی بودن  خلق شد. در صورتی که این ادعاها اتهاماتی بی اساس بیش نبودند. شیخ محمود حلبی مصدقی بود و در نهضت ملی شدن نفت مشارکتی فعال داشت اما ناکامی آن جنبش باعث سرخوردگی وی از فعالیت سیاسی شد.

موضع گیری منفی و اراده انجمن حجتیه به مبارزه فکری با مارکسیسم و ضرورت مرزبندی نیروهای مذهبی با اندیشه های الحادی چپ ، حزب توده را به صف مخالفان انجمن افزود. سردمداران حزب توده  ،فعالیت های انجمن را برای نزدیکی این حزب به مسئولان نظام  و بخصوص حزب جمهوری اسلامی خطرناک ارزیابی می کردند . بنابراین شروع به تخریب این انجمن کردند و القابی نظیر وابستگی به امپریالیسم به سیاهه اعمال انجمن حجتیه افزوده شد.

اما مهمترین جریانی که در ایجاد نگاه منفی نسبت به این انجمن و ترغیب آیت الله خمینی به برخورد ایفا کرد جناح موسوم به خط امام بود. آنها در مواجه با جناح رقیب که آنها را متهم به التقاط با تفکرات چپ و نگرش کمونیستی می کرد ، لبه حملات را متوجه انجمن حجتیه کردند تا بدینرتیب ضمن خنثی کردن  ترفند آنها ،   رقیب را از میدان  کنار زند. عضویت و یا همنشینی برخی از چهره های شاخص جناح راست با انجمن حجتیه در پیش از انقلاب چون شیخ ابوالفاسم خزعلی ، حداد عادل، کمال خرازی، حسن عفوری فرد، اکبر پرورش، محمد نهاونديان، شیخ جعفر شجونی ، علی اکبر ولایتی، نژاد حسینیان، مرحوم سید محمود  قندی و ... تکیه گاه حمله جناح چپ به انجمن حجتیه و آسیب پذیر نمودن جناح راست بود. البته نباید از نظر دور داشت علی رغم رویکرد تهاجمی جناح چپ ، ضربه اساسی به انجمن را آیت الله جنتی از نیروهای شاخص جناح راست زد که در نماز جمعه قم به افشاگری علیه این گروه پرداخت. در واقع جناح راست از انجمن حجتیه حمایت نکرد و در خانه نشین کردن آن همراه شد.

از سوی دیگر اگرچه انجمن حجتیه جریانی سنتی بود اما از شیوه های مدرن سازماندهی و آموزشی استفاده می کرد و توانسته بود تشکیلاتی بزرگ ایجاد کند. اکثریت اعضاء انجمن حجتیه از دانشگاهیان بودند و چهره های روحانی کم داشتند.  در دوره ای که جمهوری اسلامی تمامی جریاناتی که در زیر چتر خط امام و تبعیت از آیت الله خمینی نمی گنجیدند را منحل و متلاشی نمود و اجازه نداد تا آنها در سطح جامعه به فعالیت و گسترش تشکیلاتی بپردازند  ، غیر طبیعی بود که نیروهای امنیتی چشم بر روی توان تشکیلاتی انجمن حجتیه ببندند. بنابراین نگرانی ازنفوذ تشکبلاتی انجمن حجتیه و حضور طیفی از اعضاء  وهمراهان سابق آن در سطوح بالای حاکمیت دلیل دیگری برای زمینه سازی جهت برخورد بود.

مجموعه عوامل فوق سنگ بنای شکل دهی افسانه انجمن حجتیه شد که تا به امروز باقی است. ظهور اندیشه های آخر الزمانی در دوره احمدی نژاد  ،بار دیگر حساسیت ها نسبت به انجمن حجتیه را تشدید نمود. در این میان بخشی از اصلاح طلبان چون علی اکبر محتشمی کوشیدند تا دوباره  حربه قدیمی را بکار گیرند . لذا تمام اعمال دولت احمدی نژاد و محدودیت های تازه علیه اصلاح طلبان را به انجمن حجتیه نسبت دادند.

عده ای نیز  به اشتباه موعود گرایان جدید را با این انجمن یکسان گرفتند ، غافل از اینکه هیچ تناسب و رابطه ای بین آنان وجود ندارد. مهدویت گرایی مورد نظر حجتیه محافظه کارانه ، ملایم و فرهنگ محور است در حالی که مهدویت گرایی احمدی نژاد که در یاداشت دیگری توضیح خواهم داد که گمانه های قابل اعتنایی وجود دارد  که این خصیصه دولت مهرورزی  نیز به مانند دیگر خصوصیاتش سفارش مقام ولایت است  ، ستیزه جویانه ، هزاره گرا ، تهاجمی  و قدرت محور است. پیروان انجمن حجتیه افراد تحصیل کرده  ،تکنوکرات و  از طبقه متوسط  به بالا هستند در حالی که دار و دسته احمدی نژاد بیشتر افراد کم سواد ، غوغا سالار ، افراطی و از طبقات پایین هستند. انجمنی ها مدعی رابطه با امام زمان نیستند و وعده ظهور قریب الوقوع را نمی دهند اما جریان جدید خود را تحت هدایت امام زمان و برقراری ارتباط از طریق واسطه هایی چون  مسجد جمکران می داند. حجتیه ها مدعی  رسالتی از سوی امام زمان نیستند و  خود را در مقام شتاب بخشی به ظهور منجی تعریف نمی کنند اما مهدویت گرایی احمدی نژادی خود را دارای رسالت می دانند تا زمینه ظهور قائم آل محمد را فراهم سازند. انجمن حجتیه در جامعه و بیرون قدرت شکل گرفت و وجهه پوپولیستی ندارد اما آخر الزمانی های حکومتی جریانی قدرت ساخته هستند که به برکت برخورداری از رانت های حکومتی رشد یافته اند. غلظت خرافات در آنها به مراتب بیشتر است.

البته آخر الزمانی های معاصر محدود به این دو جریان نیستند ، علاوه بر آنکه اعتقاد به مهدویت از پایه های هویت سنتی شیعه هست اما گرایش های گوناگونی وجود دارند از جمله گروه پدر آقای ابطحی. عمده این گروه ها در مشهد هستند و یا از آنجا به پا خواسته اند. حوزه مشهد در تاریخ معاصر پروش دهنده و تشویق کننده اندیشه های مهدویت گرا بوده است. اما ماجرا به دوره معاصر محدود نمی شود. پویش آخر الزمانی و موعود گرای شیعه محور از زمانی که شیعه در ایران به اکثریت تبدیل شد، متولد گشت. از آن موقع به بعد در هر دوره زمانی کسانی بوده اند که دل در گرو ظهور منجی داشتند و یا مدعی شدند که مهدی(ع) آخر الزمان هستند. حتی تا پیش از قدرت گرفتن سازمان روحانیت در اواخر دوران قاجار  ،مهدویت گرایی بستر ظهور پاره ای از تلاش های اصلاح دینی و پروتانتستیزم شیعی نیز بوده است.

اما افسانه انجمن حجتیه پدیده ای کاملا بیرونی نیست، بلکه پایه ای درونی هم دارد. اصرار عجیب و غیر متعارف انجمن حجتیه بر پنهانکاری و فعالیت سری زمینه را مساعد کرده است. انجمن نه تنها شکل سازمانی فعالیتش مخفی بود و جلسات و اعضایش به شکل پنهانی برگزار می شد  ،بلکه در عمده فعالیت هایش  از روش مشابه سازمان های اطلاعاتی استفاده می کرد. توجیه آنها اتخاذ شیوه مشابه از سوی بهائی ها بود که فعالیت های تبلیغی شان را به  شکل مخفیانه انجام می دادند. انجمن برخی از نیروهایش را تربیت می کرد تا در داخل محافل بهائی ها نفوذ کنند و آنها را فریب دهند. این افراد که نعش نامیده می شدند وظیفه داشتند تا با ارائه هویت مبدل خود را بهائی جا بزنند و پس از نفوذ، هویت کسانی که بهائی ها در صدد جذب آنها بودند و داشتند روی آنها فعالیت تبلیغی می کردند ، شناسایی کرده و اطلاعات شان را در اختیار گروه ارشاد می گذاشتند تا با بحث آنها را منصرف سازند. در اواخر دوران شاه نفود انجمن در محافل بهائی آنچنان گسترش یافته بود، که برخی از مبلغان بهائی از نفوذی های انجمن حجتیه بودند.

این خصلت شبه امنیتی  نه فقط در حوزه فعالیت عملی بلکه حتی در امور آموزشی  وتلاش های نظری این انجمن هم دیده می شود. جزوات آموزشی این انجمن در دوران فعالیت بر علیه بهائیت  جایی منشر نمی شد و آنها مخفی نگاه می شدند.. نقل است که این جزوات پس از یک هفته از توزیع جمع می شدند. حتی مشایخ انجمن مطالعاتی در حوزه تفکر اسلامی و معارف ائمه با رویکرد ضد فلسفه و کلام   داشتند که حوزه مشترک فعالیت با مکتب تفکیک بود اما عمده نتایج این مطالعات را منتشر نساختند چرا که به نظر آنان از علوم سری بوده و پخش عمومی آنها به صلاح نبوده است!

این رفتار  و سکوت انجمن در برابر حملات و اتهامات این فرض را مطرح می سازد که بزرگان سابق و لاحق انجمن حجتیه از راز آلودگی استقبال می کنند و ترجیح می دهند  هویت و موجودیت انجمن حجتیه در هاله ای از افسون و راز باقی بماند. طبیعتا این رویکرد باعث گسترش بی اعتمادی و سوء ظن نسبت به انجمن حجتیه می شود. فعالیت سری اگر در زمانه رژیم گذشته و در مواجهه با بهائیت توجیهات ضعیفی داشت اکنون پذیرفتنی نیست.

دیگر انتقاد وارد به انجمن حجتیه سکوت آنها نسبت به ظلم و عدم دفاع از مظلوم است.  برقراری عدالت سنگ بنای فلسفه انتظار و مهدویت است. اگر در دکترین حجتیه جایی برای فعالیت سیاسی نیست و از روش تقیه استفاده می شود حداقل کاری نکند که به مماشات با حکومت جور و ستم متهم گردد. تلاش های مهندس مادر شاهی و مهندس سجادی به نزدیکی با سید علی خامنه ای و داشتن رابطه خوب با وی از نکات منفی است. کسی که آلوده به خودکامگی و ریختن خون بیگناهان است  ،شایستگی حشر و نشر و معاشرت را ندارد . این عامل در کنار سکوت در برابر جریان مهدویت گرای مورد حمایت دولت احمدی  نژاد و اشاعه خرافات از سوی آنها  و عدم مرزبندی صریح،  انجمن را در مظان اتهام رضایت از وضع موجود قرار می دهد. از اعضاء انجمن انتظار می رود که در برابر بدعت های این جریان بایستند  ومقابله نظری  و فرهنگی کنند.

اما شاه بیت مشکلات کنونی انجمن حجتیه رویکرد آنها در برابر بهائیان هست. در تعلیمات این انجمن خشونت و برخورد های فیزیکی  در مقابل بهائیان وجود نداشت و آنها معتقد بودند باید از طریق بحث و ارشاد آنان را از گمراهی به در آورد. اما حاکمیت پس از انقلاب به قلع و قمع  وسرکوب خشن و خونین این فرقه مذهبی روی آورد. یکی از ایرادات بزرگ به انجمن سکوت وعدم موضع گیری در برابر این برخورد ها است که سئوالی جدی را پیش می کشد که  آیا سکوت آنها ناشی از رضایت آنها از این برخورد ها نبوده است؟ شاید آنها جواب بدهند که فضای امنیتی و نگرانی از برخورد حکومت باعث شده تا موضعی اتخاذ نکنند.   در پاسخ باید گفت سکوت کنونی آنها قابل قبول نیست . محکومیت این اقدامات ضد انسانی که هنوز در قالب بازداشت ها ، محرومیت از تحصیل در دانشگاه ها و تخریب قبرستان ها ادامه دارد  برای از بین بردن این شبهه ضرروت دارد. اما این عامل در تحلیل آخر به سطحی بالاتر برمی گردد. پایه و اساس فعالیت انجمن ضدیت با بهائیت بوده است. اما در سرمشق آزادی  مذاهب که مورد تایید اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های الحاقی  است ، همه ادیان  صرف نظر از حقانیت  ودرستی آنها حق دارند که آزادانه اعمال مذهبی شان را انجام دهند و به تبلیغ بپردازند. در این الگو نمی توان مذهب و آئینی را انحرافی اعلام کرد و کمر به نابودی آن بست. هر آئین  ومکتب اعتقادی و مذهبی تا زمانی که پیروانی دارد ، می باید از امنیت وفراغت لازم برای ادامه حیات برخوردار باشد . حال اگر انجمن بخواهد مشی سابقش را ادامه دهد ناگزیر در زمره گروه های مذهبی قرار می گیرد که پذیرای  حقوق بشر نیست  و این مسئله فعالیت انجمن را در شرایط کنونی جامعه با دشواری مواجه می سازد و باعث شدت یافتن نگرش های منفی  نیروهای تحول خواه نسبت بدان  می گردد . همچنین سرنوشت انجمن نیز تا حدی به جریانات بنیاد گرای اسلامی و حاکمیت پیوند می خورد.

البته اگر انجمن فعالیتش را از جنبه سلبی به ایجابی  تغییر دهد و ترویج دیدگاه اصیل شیعی را مبنا قرار دهد می تواند به هدفش مبنی بر جلوگیری از رشد  بهائی ها و دیگر گروه هایی که از دید آنها انحرافی هستند ، نزدیک شود اگر چه هرگز  هدف آنها به طور کامل جامعه عمل نخواهد پوشید و جمعی بهائیان به صفر نخواهد رسید. این چرخش نیازمند پذیرش حق انتخاب برای انسان ها و دوری از  ایفای نقش قیم مآبی و تولیت گرای عقیدتی و مذهبی است.

البته نیروهای تحول خواه و مدافعان حنبش دموکراسی باید توجه داشته باشند که انجمن حجتیه در قیاس با دیگر گروه های مذهبی سنتی و بخصوص حاکمیت ناسازگاری کمتری با سکولاریسم در معنای جدایی نهادی دین و دولت دارد و همچنین اصل زیست در جامعه مدرن را پذیرفته است. بنابراین عدم توجه به این مسئله و یکسان انگازی آنها با مهدویت گرایی مورد حمایت خامنه ای و احمدی نژاد خطایی راهبردی است.

اگرچه انجمن حجتیه به لحاظ تشکیلاتی نمودی ندارد ولی به لحاظ نفوذ  در مدارس مهم تهران و دیگر شهر های مهم کشور هنوز پتانسیل در خوری را در اختیار دارد. رویکرد واقعبینانه با این جریان و دوری ازبرخورد های سیاسی و جناحی زود گذر نقش مثبتی در جلوگیری از بحث های انحرافی و افزایش نیروهای مدافع تغییر مثبت دارد. البته در نهایت گردانندگان فعلی  انجمن حجتیه هستند که باید جای شان را در دو گانه حاکمیت  و جنبش دموکراسی خواهی  انتخاب کنند. وسط قرار گرفتن امکانپذیر نیست. اگر هم به مانند انقلاب صبر کنند تا جنبش  به مرز های پیروزی نزدیک شود و آنگاه بدان بپویندند  ،مجددا در مظان اتهام فرصت طلبی سیاسی و خوشه چینی قرار می گیرند و در نتیجه سرنوشت شان با چالش هایی جدی دست به گریبان خواهد شد.

منبع:روزآنلاین


 


 

ahmadinejad09h

در حالی که از چند روز پیش شایع بود که اجرای قانون هدفمند سازی نزدیک است ودر برخی نقاط تهران هم نیروهای پلیس حضوربیشتری داشتند، رییس دولت دهم دیشب با حضور در یک برنامه تلویزیونی از اجرای مهم‌ترین بخش از طرح هدفمند كردن یارانه‌ها، یعنی آغاز آزادسازی قیمتها از امروز  صبح خبر داد. قانونی که طبق مصوبه مجلس باید از ابتدای امسال اجرامیشد. طبق اعلام ستاد هدفمند سازی یارانه ها هم از امروز قیمت بنزین با کارت وسهمیه به 400 تومان و بدون کارت به 700 تومان افزایش پیدا میکند. خبری که دیشب چهره تهران را دگرگون کرد و به صف بستن در برابر جایگاه های بنزین منجر شد.

محمود احمدی‌نژاد با حضور دریک برنامه زنده تلویزیونی، گفت: بخش مهمی از طرح هدفمند كردن یارانه‌ها كه به منزله بزرگ‌ترین طرح اقتصادی تاریخ ایران محسوب می شود، از فردا(امروز) آغاز می‌شود.

وی در این برنامه تلویزیونی گفت پولی که در حساب مردم است متعلق به امام زمان است ودر قسمتی دیگر ازایت الله خامنه ای تشکر کرد که به رییس مجلس گفته "حتما با دولت همکاری کنید".

به گفته رییس دولت: "آزاد سازی قیمت ها را فعلا نداریم. تعدیل قیمت ها را داریم. به گفته وی آب و برق و گاز پلكانی است و افرادی كه مصرفشان كم است قیمت كم می دهند و این برای تشویق مردم برای مصرف كمتر است."

البته باز مردم در پایان این گفت گواز میزان آزاد شدن یا به گفته رییس دولت اصلاح شدن قیمت هاخبر دارنشدند واطلاعیه اول ستادهدفمند سازی نیز اشاره ای به این موضوع نکرد وآن را به اطلاعیه دوم احاله داد که  آن هم در آخر شب صادر شد.

احمدی نژاد در ادامه گفت: "یارانه نقدی كه به حساب سرپرست خانوار به ازای هر نفر 81 هزار تومان برای دو ماه واریز شده بود از روز یكشنبه 28 آذر 89 (امروز)قابل برداشت است. البته مردم برای دریافت پولی كه به حساب‌شان واریز شده عجله نكنند".

رییس دولت  در این برنامه نیز همچون چند برنامه تلویزیونی قبلی، با ارائه آمار و ارقام در بخش مصرف انرژی، از فواید اجرای طرح هدفمند كردن یارانه‌ها و آثار مثبت آن بر اقتصاد كشور سخن گفت و اظهار كرد :با وجود آنکه مصرف انرژی در ایران 4 برابر متوسط دنیاست، رفاه در ایران نه 4 برابر ، بلكه مطابق با متوسط دنیاست.

وی همچنین با اشاره به اینكه كل شهرها و روستاهای كشور را دیده، گفت فردی را دیده كه 20 سال میوه نخورده است و پسربچه ای كنار هلی كوپتر او آمده كه لباس چندانی نداشته و در عین حال از او خواسته سقف مدرسه شان را درست كند.

وی  با اشاره به پولی كه به مردم بر اساس قانون هدفمند كردن یارانه ها پرداخت می شود گفت: "این پول ها مال بیت المال است،این پول ویژه است. پول امام زمان است؛ پول با بركت است. پولی است كه زمینه رشد جامعه است.مواظب باشیم این پول خراب نشود و با پولهای دیگر مخلوط نشود. مواظب باشیم این پول خراب نشود. این پول یک گام در جهت عدالت است. ما معتقد به برکتیم. برکت یعنی چی؟ یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد. این طرح[هدفمند سازی یارانه ها] دهها سال ادامه دارد و نسل های متعدد از آن استفاده می کنند. این پولی که در حسابهای مردم است در آینده حداقل دو برابر می شود.گام بعدی را سال دیگر انجام می دهیم.ان شاالله در بودجه سال بعدی مجلس همکاری می کند و گام بعدی را بر می داریم.اگر آن چیزی که در نیت من است بیش از دو برابر می شودواگر  ثروت دست مردم باشد بهتر است که دست من باشد."

احمدی نژاد با اشاره به درآمد 130هزارتومانی دهك های پایین گفت: "ما در یك ماه 162هزارتومان به حساب آنها واریز كردیم. پیش بینی ما این است كه در این دهك 10 درصد به هزینه هایشان افزوده می شود یعنی 13درصد. چون می خواهیم آنها هم گوشت بخورند، یا یخچال بخرند."

احمدی نژاد همچنین گفت: "الان مردم دارند فشار می آورند كه هدفمند كردن یارانه ها را اجرا كنید.ما كارهای اضافه انجام داده ایم. ازجمله اینكه یك ماه اضافه بنزین اعلام شد؛ برای شبكه حمل و نقل برون شهری نیز سوخت گازوییل تا حدود 10 روز با قیمت قبلی شارژ می‌شود، سهمیه جدید دو ماهه شارژ می‌شود و همه جایگاه‌ها نیز به سیستم كارت‌خوان مجهز شده‌اند به نحوی كه می‌توان گفت برای اجرای این طرح سیستم‌های اداره كشور نیز متحول شده است.  با محاسبات ما وضعیت 6 دهك از روز اول بهتر می شوند. 2 دهك باید صرفه جویی كنند و 2 دهك دیگر باید خیلی صرفه جویی كنند. اینها زندگی باز بدون صرفه جویی دارند كه باید به این سمت بروند.وی ادامه داد:دو ماه در حساب مردم پول است و دولت آماده باش است تا این طرح به زیبایی اجرا شده و شیرینی آن در كام مردم باقی بماند."

 

تهران در التهاب

با اعلام طرح حذف یارانه ها درآخرین ساعات نیمه شب گذشته  توسط محمود احمدی نژاد وآماده باش نیروهای نظامی برای مقابله با هرگونه تجمع احتمالی در خیابان ها ،نیروهای امنیتی پلیس تهران با استقرار در خیابان های اصلی شهر بار دیگر چهره  پایتخت را امنیتی و از آمد و شد اتومبیل ها جلوگیری کردند.

به گزارش خبرنگاران روز همزمان با مصاحبه تلویزیونی احمدی نژاد، نیروهای بسیج در پمپ های بنزین مستقر شدندودر نقاط مختلف ایست و بازرسی بر پا کردند؛ نیروهای انتظامی هم در میدانهای مهم محلات مستقر شدند.بازرسی بدنی سرنشینان خودروها و سرکشی به درون خودروها هم در دستور کار نیروهای موسوم به لباس شخصی بود.

همزمان با پخش سخنان احمدی نژاد ،حضور نیروهای گشت ویژه پلیس در سطح شهر پررنگ تر می شد. همگی این نیروها مجهز به سلاح های سرد و گرم از،باتوم وگاز اشک آور، بودند.

پس از پایان سخنان احمدی نژاد سیل خودروهای مردمی در برابر جایگاه های پمپ بنزین خیره کننده بود. تعداداتومبیل های  صف کشیده در هر جایگاه به صدها واحد می رسید.

منبع:روزآنلاین/ادلان صیامی


 


 


ahmad_ghabel

به نام خداوند رحمان و رحیم

(و کفی بالله حسیباً)

از آنجا که طبق اصل 168 قانون اساسی، هرگونه رسیدگی به اتهامات سیاسی، باید در دادگستری و با حضور هیات منصفه صورت گیرد، و درغیر این‌صورت اقدام برعلیه نظام قضائی و سیاسی تعریف شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود، و من از هرگونه اقدام بر علیه نظام خود را مبرا دانسته و رقیب حاکم را در اقدامات مکرر بر علیه قانون اساسی و نظام مورد نظر آن، مجرم می‌دانم؛ دفاعیه خود را برای وجدان‌های منصفی که باید در هیات منصفه حضور می‌داشتند و اکنون حضور ندارند می‌نویسم، و امیدوارم که وجدان حاکمان را هشداری باشد تا از نقض قانون اساسی بپرهیزند و با حربه زندان و تبعید و بازداشت و محرومیت‌های دیگر؛ آزادی بیان را با اتهامات بی اساس؛ پایمال استبداد و خودکامگی نکنند و عهد و پیمان خود با ملت ایران را که در قالب قانون اساسی تجلی یافته، بیش از این زیر پا نگذارند، چرا که «نقض عهد و پیمان» از گناهان کبیره و موجب عذاب الهی و انحطاط اخلاقی و سقوط قدرت می‌شود و هیچ اقدامی بر علیه امنیت ملی و نظام جمهوری اسلامی، کارآتر و موثرتر از نقض قانون اساسی و آزادی های مصرحه در آن نبوده و نیست.

نکند جور پیشه سلطانی + که نیاید ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح جور افکند+ پای دیوار ملک خویش بکند.

هیچ تیشه‌ای به ریشه نظام حاکم، قاطع‌تر از «ظلم و جور حاکمان و نقض عهد و پیمان با مردمان» عمل نمی‌کند و هشدار که سال‌های متمادی است که برخی حکام، مسیر ستمگری را در پیش گرفته‌اند و اگر چاره‌ای اندیشیده نشود، برخی مدعیان حمایت از نظام، ریشه آن را قطع خواهند کرد و نه از تاک نشانی باقی خواهند گذاشت و نه از تاک‌نشان.

من و امثال من به جرم انتقاد از مظالم حکومت‌گران، همه‌گونه محرومیت را تحمل کرده و تحمل می‌کنیم، ولی از وظیفه شرعی و قانونی و حق آزادی بیان خود عدول نمی‌کنیم. چشم بر کجروی‌ها و ظلم و ستم‌ها و دروغ و فریب‌ها نمی‌بندیم و سکوت همراه با رضایت را پیشه نمی‌کنیم. اگر چه بارها و بارها به آن فراخوانده شدیم تا هم‌چون برخی حاکمان، در ناز و نعمت بسر بریم و از امکانات عمومی، بهره‌مند شویم.

ما به جرم اصرار بر قانون اساسی و خصوصاً «حق حاکمیت مطلقه ملت» که صریح اصل 56 قانون اساسی است و حتی «ولایت مطلقه فقیه» را (که مفاد اصل پنجاه و هفت و برخی اصول بعدی است) زیر مجموعه حق حاکمیت ملی قرار داده است و مفاد آن؛ «عدم جواز تصدی و تصرف ولی فقیه در غیر موارد رضای مردم است» متهم به عناوینی چون؛ «اهانت به رهبری» و «تبلیغ علیه نظام» و «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» شده ایم.

اگر هم‌چون برخی مدافعان حاکمیت کنونی کشور، برخلاف صریح قانون اساسی، سخن از «فصل‌الخطاب بودن نظر رهبری» می‌راندیم، در اوج عزت و قدرت حکومتی قرار می‌گرفتیم ولی چون مطابق با قانون اساسی که می‌گوید: «در امور مهمه باید به آرای عمومی مراجعه شود» و صراحتاً از «همه پرسی» نام برده است و تصمیم اکثریت ملت را فصل‌الخطاب قرار داده است؛ از فصل‌الخطاب بودن رفراندوم و همه پرسی دفاع کرده‌ایم و تن به زیاده خواهی‌های «فراقانونی حاکمان» نداده و آن را مورد انتقاد قرار داده‌ایم، باید زندگی خود را با حبس و تبعید و تحریم حقوق اولیه انسانی خود عجین بیابیم و خانواده‌های خود را در اعیاد و غیر آن، در کنار خود نداشته و حتی از حقوق رسمی زندانیان عادی نیز محروم باشیم. باید ماه به ماه از میوه خریدن هم محروم باشیم. باید هر یک ماه و نیم یک‌بار خانواده خود را حضوراً ملاقات کنیم و ....

این مقدمه‌ای بود تا به موارد اتهامی برسم و یکایک آن را مختصراً بررسی کنم. اتهاماتی که در کیفر خواست آمده و من بدون آن‌که حق مراجعه به پرونده و مستندات مدعی را داشته باشم، باید تنها با استفاده از حافظه خود، آن‌ها را پاسخ بدهم.

1- تبلیغ علیه نظام: مدافعان حاکمیت و افرادی که در درون حاکمیت مایل به استبداد و دیکتاتوری بوده و هستند، قرائتی استبدادی و یکه سالارانه از قانون اساسی ارائه می‌کنند که عملاً موجب معطل ماندن بسیاری از اصول قانون اساسی شده است. بخش حقوق ملت و حق حاکمیت ملت از طریق همه پرسی و امثال آن و انتخابات آزاد از نظارت حکومتی استصوابی، کاملاً تعطیل شده است.

برای مثال در طول سی سال پس از تصویب قانون اساسی، حتی یک‌بار برای حل مشکلات و تعیین نظر مردم در مسایل اختلافی شدید، از «همه پرسی» استفاده نشده است! حتی یک‌بار به معترضان به سیاست‌های حاکمیت، حق راهپیمایی داده نشده است!! حتی یک‌بار از «عفو عمومی» استفاده نشده است!! حتی یک‌بار از رهبری کشور، شکایتی علنی در دادگاهی نشده و عادلانه رسیدگی نشده است!! در حالی که ایشان در سخنرانی‌های رسمی و رادیو و تلویزیونی و خطبه‌های جمعه و اعیاد ملی و مذهبی به اهانت‌های مکرر بر علیه منتقدان سیاست‌های کشور که صریحاً اعلام وفاداری به قانون اساسی هم کرده‌اند، ادامه داده و می‌دهد. اخیراً آنان را با عناوین «بی عقل» و «میکروب سیاسی» و «تفاله‌های دشمن» و امثال آن، مورد توهین و تحقیر قرار داده است.

گاه بیگانگان را با ادبیاتی غیر اخلاقی، مورد هجوم قرار می‌دهد، در حالی‌که قرآن کریم صریحاً با نهی«لا تسبوا» از این کار منع کرده است. مسلماً کسی که منطق برتری دارد احتیاج به توهین و بهره گیری از ادبیات غیر اخلاقی ندارد.

آقایان از این‌که به دستگاه قضایی اعتراض کرده‌ام که جرا آمار دروغ ارائه می‌کنند، ناراحت شده و ضمن اقرار به عدم صحت آمار ارائه شده از سوی دستگاه قضایی، آن را مقتضای مصلحت می‌دانند و در همین حال می‌خواهند مرا متهم به «نشر اکاذیب» کنند و آن را در عنوان ثانوی با عنوان «تبلیغ علیه نظام» به من نسبت می‌دهند!!

امام صادق (ع) در روایتی با سند صحیح می‌فرماید: «احب الناس الی من اهدی الی عیوبی = محبوب ترین مردم پیش من کسی است که عیب های مرا به من گوشزد کرده و هدیه می‌کند» حاکمیتی که ادعای پیروی از فقه جعفری (ع) را دارد، بر خلاف روی‌کرد امام صادق (ع) ، گوشزد کنندگان عیوب حاکمیت و انتقاد از آن را شایسته دشمنی و زندان و محرومیت‌های رنگارنگ می‌دانند!! این همه نفرت از منتقدان با سفارش امام صادق (ع) سازگار است یا با سیره مخالفان ایشان؟!

من صریحاً اعلام می‌دارم که نه تنها « علیه نظام» تبلیغ نکرده‌ام، بلکه بر علیه کسانی تبلیغ کرده‌ام که سیاست‌های آن‌ها بر خلاف اسلام و قانون اساسی و نظام منطبق بر آن‌ها بوده است. بلکه تنها بر علیه سیاست‌های آنان تبلیغ کرده‌ام و صریحاً ابراز کرده‌ام که: «حاکمیت مسیرش را منطبق بر قانون اساسی و سایر قوانین کشور و رعایت حقوق شهروندی قرار دهد، تا از سیاست‌هایش حمایت کنیم»

 

2- اهانت به رهبری: اولاً؛ من در همه انتقادهایم از رهبری، احساس نکرده‌ام که منطق لازم را برای انتقاد نداشته باشم. معمولاً با استدلال به نقد سیاست‌های و روی‌کردهای رهبری پرداخته‌ام و کسی که منطق دارد، احتیاج به اهانت ندارد.

ثانیاً؛ ایشان در اهانت کردن به رقیبان و مخالفان قانونی، چیزی را فروگذار نکرده‌اند! هرچه توانسته‌اند اقدام به توهین و تحقیر کرده‌اند! با توجه به ذیل اصل یکصد و هفتم  قانون اساسی که می‌گوید:«رهبر در برابر قوانین با سایر افراد مساوی است» باید از سوی مدعی العموم تحت تعقیب قرار گیرد و رسماً اعلام شود که «هر کس مورد توهین و تحقیر از سوی رهبری قرار گرفته، با مراجعه به دادستانی، اعلام شکایت کند»

من در سال 1381 رسماً اعلام کردم که «از رهبری شکایت دارم، یک جا نشان دهید که رسماً شکایت کنم و امید رسیدگی عادلانه داشته باشم» ولی هیچ پاسخی جز تهدید نشنیدم. البته می‌دانستم که چنین جایی وجود ندارد، چرا که دستگاه قضایی و سایر دستگاه‌های حکومتی با افتخار می‌گویند:«مطیع امر رهبریم». در چنین مجموعه مطیعی نمی‌توان انتظار داشت که فردی به مراتب فرو دست‌تر از فرادستی چون علی‌بن ابیطالب(ع) را، بتوانند به محکمه‌ای بخوانند که شاکی‌اش از «یهودی» کمتر نیست و متشاکی‌اش نباید برتر از علی (ع) شمرده شود. ولی آن عدل افسانه‌ای امیر مومنان(ع) بود و این بساطی که کمترین شباهت به آن نسخه بی مثال را ندارد. نمی‌توان و نباید با آن مقایسه کرد و گرنه مصداق سخن مولانا خواهی شد که «از قیاسش خنده آمد خلق را».

ثالثاً؛ اگر کسی اهانت‌های رهبری را با استفاده از حق «مقابله به مثل»(و من اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم) بخواهد پاسخ دهد، طبیعی است که «حق اهانت به رهبری» را شرعاً و قانوناً خواهد داشت و قضاوت عادلانه نمی‌تواند متعرض پاسخ دهنده شود. اگر تعرض قانونی جایی داشته باشد باید به سراغ «آغازگر اهانت» برود و او را مسبب ناهنجاری بشمارد و کیفر دهد.

رابعاً؛ ابهام بازجویی بازپرس در مورد تعریف «انتقاد» و نشناختن مرز «توهین» و عدم تفکیک این دو مقوله، سبب انتساب چنین اتهام ناروایی شده است. من هیچ لفظ رکیکی علیه رهبری بکار نبرده‌ام و نه در گفتار و نه در کردار هم بیان یا رفتاری نکرده‌ام که موهم این انتساب باشد.

خامساً؛ اقتضای تساوی رهبری با سایر افراد (که در اصل 107 به آن تصریح شده) شکایت شخص ایشان یا وکیل قانونی ایشان از متشاکی است و این مورد با تخلف از قانون اساسی به تفاوت آشکار بین رهبری و سایر افراد بین رهبری و سایر افراد (هم در اصل شکایت و هم در حد کیفر قانونی) تبدیل شده است. بهتر است که ملاک داوری، عهد و میثاق ملی باشد و گرنه قاضی پرونده نمی‌تواند پاسخ حساب الهی را بدهد. چرا که مطمئناً به قانون اساسی در سال 58 یا 68 رای داده است و این رای، به منزله پذیرش این میثاق است و خداوند سبحان می‌فرماید: «فبما نقضهم میثاقهم لعناهم = بخاطر نقض عهد و پیمان از رحمت خود دورشان ساختیم و قلب آنان را دچار قساوت ساختیم». هشدار! که در روز جزا نه رهبری فعلی کشور از آنان دفاع خواهد کرد و نه نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و نه نیروهای مسلح و مسئولان قضایی بالاتر از صادر کننده حکم!!

 

3- اهانت به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی: مستند حکم بازپرس و نماینده دادستان در انتساب این اتهام به اینجانب، گزارش دروغ اداره اطلاعات نجف آباد است. سی دی آن جلسه پرسش و پاسخ و متن پیاده شده آن را برای ثبت در پرونده ارائه کرده‌ام. گرچه قاضی پرونده از من منکر اتهام طلب مدرک کرد و نه از مدعی!! یعنی قاعده فقهیه «البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر – شاهد آوردن برای ادعا بر عهده مدعی است و اگر شاهدی نیاورد، منکر فقط باید با قسم انکار کند»، در این پرونده معکوس شد و از من طلب شاهد شد که به فضل خدا و برای اثبات دروغ بودن گزارش اداره اطلاعات نجف آباد؛ متن یاد شده ارائه شده است. من نه تنها اهانتی نکرده‌ام که از حیثیت ایشان دفاع هم کرده‌ام.

 

4- نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی: وقتی عناوینی حقوقی در مفاهیمی غیر حقوقی استفاده شود و رفتارهای قانونی افراد جامعه را بدون دلیل، مصداق عناوین مجرمانه قرار دهیم، بزرگ‌ترین خیانت به قانون، رقم می‌خورد. حاکمیت کشور در بخش‌های اطلاعاتی و قضایی، دیر‌زمانی است که به قوانین کشور، خیانت می‌کنند و مخالفان سیاسی و مخالفت‌های قانونی سیاسی را به این عناوین مجرمانه، متصف می‌کنند. وقتی صاحب مال را بجای دزد بگیرید! دزدها امنیت می‌یابند و صاحبان اموال در ناامنی فرو می‌روند. آنانی که در صحنه سیاسی کشور ایران به عنوان اصلاح طلب شناخته شده‌اند؛ هیچ راهی جز اصلاح امور و سیاست‌های مسئولان نظام را وجهه همت خود قرار نداده و نمی‌دهند. در برابر این جریان، رقیب بی‌انصافی قرار دارد که هرگونه مخالفت با سیاست‌های خود را بر نمی‌تابد و بیان عمل‌کرد خویش و آمار تخلفات خود را پنهان می‌دارد! وقتی کسی به بیان این عملکردهای نادرست می‌پردازد و برای نشان‌دادن کج‌روی‌ها، به ذکر مصداق می‌پردازد، متهم به نشر اکاذیب می‌شود.

جالب است که مدعی و داور در این‌گونه قضایا، طرفداران حاکمیت و یا حاکمان متخلف‌اند و خودشان نسبت به مخالفان سیاسی، هم مدعی‌اند و هم شاکی و هم داور و قاضی!! طبیعی است که از این چرخه قضایی غیر منطقی، چیزی جز محکومیت مخالف سیاسی را نباید انتظار داشت.

در تمامی مصادیقی که در بازجویی‌ها به آن پرداخته شده است، بیان حقایق و واقعیت‌های تلخ ناشی از عمل‌کرد غلط مسئولان را به عنوان نشر اکاذیب معرفی می‌کردند! گزارش‌های دروغ ماموران اطلاعاتی و خبرچینان (که نمونه نجف آبادی آن با ارائه مدرک به اثبات رسده است) معیاری برای اتهاماتی از این قبیل شده است. طبیعی است که نقض آشکار قانون اساسی و عدم مراعات تفکیک قوای مجریه و قضائیه و سپردن بازجویی‌ها به وزارت اطلاعات(از قوه مجریه) و دخالت آشکار آنان در سیر قضایی و حتی پس از محکومیت زندان و اعمال نظر در کیفیت رفتار با زندانی؛ هیچ ثمری جز این‌که بر کشور رفته و می‌رود، نخواهد داشت. یعنی مسیری جز استبداد و دیکتاتوری را پیش پای مسئولان کشور نخواهد گشود. هنوز حقایق بسیاری از جنایات و کج‌روی‌های مسئولان وجود دارد که بر قلم و زبان من متهم، جاری نشده است. مسئولان کشور می‌دانند که امثال من بر چه حقایق تلخی در مدیریت‌های مختلف کشور آگاهند و به امید اصلاح آن‌ها، هنوز دم فروبسته‌ایم!!

اگر اتهامی متوجه ما باشد، اتهام «عدم نشر واقعیات تلخ مدیریت کلان و خرد کشور» است و نه آن‌چه که امروز و دیروز و فردا، حاکمیت کشور، ما را به آن متهم کرده و می‌کند!

من هر چه بیان کرده‌ام را عین حقیقت می‌دانم و تهمت‌زنندگان خویش را متهم به «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» می‌دانم.

 

5- اقدام علیه امنیت ملی: تمامی عناوین گذشته را مصادیقی برای اتهام« اقدام علیه امنیت داخلی کشور» شمرده‌اند. جالب است که امثال عبدالمالک ریگی و احمد قابل با یک عنوان مشترک اتهامی مواجه می‌شوند!! آیا نباید به چنین مقاماتی که فرق بین تروریسم و اصلاح طلبی را نمی‌دانند تبریک گفت؟!! ما که پرچمدار«ادخلوا فی السلم کافه» بوده و هستیم و از جنایت و خون ریزی در چهره تروریسم دولتی را محکوم کرده و می‌کنیم، از منظر رقبای بی انصاف خود که حاکمیت کشور را در اختیار دارند؛ با تروریست‌ها در یک ردیف قرار می‌گیریم! ما که همیشه از صلح و صفا و عفو و گذشت و وانهادن روحیه خشونت‌طلبی و انتقام، دفاع کرده‌ایم؛ با خشونت هر چه تمام سرکوب شده و در ردیف جنایت‌کاران قرارمان می‌دهند! حتی در بخشنامه قوه قضائیه، اقدام کنندگان به سرقت مسلحانه و متجاوزان به عنف و سیاسیون متهم به اقدام علیه امنیت ملی، در یک ردیف قرار گرفته‌اند تا از مرخصی محروم باشند. پیام آور رحمت خداوندی«محمد بن عبدالله(ص)» تصریح کرده است که « الملک یبقی مع‌الکفر و لا یبقی مع‌الظلم = حکومت با کفر می‌ماند ولی با ظلم و ستم نمی‌ماند» و مدعیان پیروی از او در حاکمیت کنونی ایران، می‌خواهند با ظلم و ستم، نظریه او را باطل کنند!! تردیدی نیست که کلام آن پیامبر مهربان(ص)، حقیقتی انکار ناپذیر است و مبتنی بر آن، هرکس اقدام عالمانه و عامدانه بر ظلم و ستم به شهروندان کشور ایران کرده، یا از این پس به آن اقدام کند، حقیقتاً «برانداز نظام» و اقدام کننده واقعی بر علیه امنیت کشور است. بهتر است که دستگاه قضایی، اولاً؛ خود ستم نکند! ثانیاً؛ از ظلم و ستم دیگر حکومتیان ممانعت کند!!

در جلسه اول دادگاه هم گفتم «من آن زمانی اقدام ناخواسته علیه امنیت ملی انجام داده‌ام که با رای به آقای خامنه‌ای(به عنوان رئیس جمهور) ایشان را در معرض انتخاب به رهبری کشور قرار داده‌ام؛ تا این‌همه ظلم و ستم در زمان تصدی ایشان صورت گیرد، نه تنها از آن ممانعت نکند که حمایت کند و معترضان و منتقدان را شایسته زندان و کیفر بداند و آن‌ها را دشمن شمارد!!»

اگر اشتهای سیری ناپذیر ستم پیشه گان جز با محبوس شدن و محروم شدن صلح طلبان و مسالمت‌جویان مخالف سیاست‌های غیر قانونی و غیر منطقی حاکمیت، آرامش نمی یابد؛ ما را گریز و گزیری نیست که این سرنوشت را بپذیریم و از اعتراض قانونی خود دست بر نداریم. حتی اگر موجب خشم زیاده خواهان گردد و یا ملت به آن اعتنایی نکند! هر چند تا همین‌جا هم شرمنده لطف و احسان ملت ایران پس از عنایت‌های بی‌شمار خداوند رحمان بوده و هستیم.

من بار دیگر تکرار می‌کنم؛

اولاً؛ ما حامی امنیت کشور بوده و هستیم و هرگز اقدامی عالمانه بر علیه امنیت ملی انجام نداده‌ایم.

ثانیاً؛ اقدام کنندگان واقعی بر علیه امنیت ملی کشور، رهبری و تیم کودتاچی حاکم بر کشور است که هنوز هم فضای نظامی و امنیتی پس از انتخابات را در کشور حفظ کرده و مخالفان قانونی را شدیداً سرکوب می‌کنند! در این راه نه حکم خداوندی را می‌پذیرند و نه قانون اساسی و نه سایر قوانین کشور را مورد توجه قرار می‌دهند.

ادعا می‌کند که دادگاهش حکم ابطال پرونده احزاب سیاسی مشارکت و مجاهدین انقلاب را صادره کرده است بدون آن‌که توجه کند که تصمیم گیری در این مورد به عنوان مصداق آشکار «اتهام سیاسی» در دادگستری و با حضور هیات منصفه باید باشد و آن‌ها نه به این امر که به لزوم حضور متشاکی و وکلای او در جلسه دادگاه هم اعتنا نکرده و حکم غیابی صادره کرده‌اند! و آقای خامنه‌ای چشم خود را بر این بدیهیات بسته و این روند خلاف قوانین اساسی و عادی را تایید می‌کند!!

من‌که افتخار عضویت در این احزاب را نداشته‌ام ولی چشم خود را بر این واقعیات تلخ و این ناجوانمردی‌های آشکار نمی‌توانم ببندم! اگر چه سهمیه زندان و محرومیت‌هایم فزونی یابد.

بار دیگر هشدار می‌دهم که روز حساب و جزای الهی را از یاد نبرید و چند روزه حکومت بی ارزش دنیا را به ابزاری برای خریدن غضب الهی تبدیل نکنید و از تجاوز و خودکامگی بپرهیزید و حقوق قانونی و انسانی شهروندان کشور را پایمال طغیان و ستم خویش نسازید.

نمی‌دانم آقای خامنه‌ای در تبعیدگاه ایرانشهر و انقلابیون سال 57 حاضر در حاکمیت در خیال خود به چنین اوضاعی می‌اندیشیدند و قبل از انقلاب چنین حکومتی را انتظار می‌کشیدند، که مخالفان قانونی را به زندان و تبعید و محرومیت‌های مختلف، مجبور سازند؟! آیا ملت ایران در سال 57 به انتظار چنین حاکمیتی نشسته بود و منتهای آرزویش  چنین موجود ناقص الخلقه‌ای بود؟!

خدایا تو شاهد باش که ما هرگز گمان این روزها را نداشتیم. حدس روزهای سال 57 ما چیزی جز حکومتی که مخالف در آن آزاد باشد و کسی بخاطر بیان سخنی مورد تعرض قرار نگیرد و رفاه مردم بهتر از گذشته باشد و قضاوت‌ها مستقل از اراده حاکمان صورت گیرد و جز قانون، اراده‌ای به مردم تحمیل نشود؛ نبود. آن‌چه پیش آمد را ما نمی‌خواستیم و آن‌چه می‌خواستیم محقق نشد.«ماقصد لم‌یقع و ماوقع لم‌یقصد».

می‌گفتند: زندان را به دانشگاهی برای جامعه تبدیل خواهند کرد! آری الان هم زندان را به دانشگاه تبدیل کرده‌اند! دانشگاهی که درس قساوت، اهانت، زیر پاگذاشتن کرامت بشری، طمع‌کاری برای دوره‌های پیشرفته‌تر سرقت، جنایت و قاچاق مواد مخدر را در دستور کار خود دارد! فسادهای مختلف اخلاقی و اقتصادی و فرهنگی را در این دوزخ روی زمین می‌توان مشاهده کرد! اما قضات و مسئولان کشور بر این واقعیات بسیار تلخ و نفرت‌انگیز چشم پوشیده‌اند و توجهی نمی‌کنند!!

در زندان بود که فهمیدم تا چه حد از انسانیت فاصله گرفته‌ایم! زندان را می‌توان معیاری برای تست جامعه دانست! هم قوه قضائیه و هم قوای مجریه و مقننه و هم نیروهای اطلاعاتی، انتظامی و نظامی را می‌توان در این‌جا دید و سنجید. توان حکومت در مدیریت را هم می‌توان در این دوزخ، اندازه گیری کرد. کاش معترضان و سیاسیون، بیش از پیش به این پدیده توجه کنند و آن را مورد تحلیل دقیق قرار دهند.

در خاتمه به این سخن امیر مومنان علی‌بن ابیطالب(ع) اشاره می‌کنم که در مورد تعرض اندک به یک مرزنشین یهودی، فرمود:« اگر کسی از غم بمیرد نزد من سزاوار است.» امروز اگر کسی زندان مشهد را ببیند و از غم پایمال شدن همه کرامت‌های انسانی، غمی پیدا نکند، انسانش مخوانید!!

 

رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه.

احمد قابل

مشهد، زندان وکیل آباد، اتاق عمومی 4، بند 1/6

منبع:جرس


 


Zendan-01
دو تن از زندانیان سیاسی و فعالان حقوق بشریِ محبوس در زندانهای اوین و گوهردشت، با ارسال نامه ای به مراجع حقوق بشری، ضمن ابراز تاسف از اینکه در روز جهانی حقوق بشر، کنشگران ایرانی باید این مراسم را در زندان به سر برده و گرامی بدارند، بر تلاش پیگیر خود جهت بر طرف ساختن نقض حقوق بشر در ایران تاکید کردند.

به گزارش جرس، کیوان صمیمی بهبهانی، دبیر انجمن حامیان حقوق بشر و امیرخسرو دلیرثانی، عضو کمیته پیگیری بازداشت های خودسرانه، در نامه خود به مراجع جهانیِ حقوق بشری، خواستار اقدامی جهانی برای "الزام جمهوری اسلامی به رعایت حقوق بشرو آزادی بیان"، "آزادی زندانیان سیاسی و لغو احکام ناعادلانه قضایی" و همچنین "لغو احکام اعدام صادره در کشور" شدند.


متن نامه این کنشگرِ ان زندانی به شرح زیر است:


به نام خدا

کانون مدافعان حقوق بشر ( ایرانی)


انجمن حامیان حقوق بشر


ستاد حقوق بشر قوه قضاییه


سازمان دیده بان حقوق بشر


و سایر نهادهای مستقل حقوق بشری ایرانی و بین المللی

احتراماً


با سلام


حقوق بشر ارزشمندترین پدیده اجتماعی جهان معاصر است ؛ میزان رعایت یا عدم رعایت آن ، سنجه ای برای سطح برخورداری انسان از اخلاق است . رسالت پیامبران نیز چیزی جز برخوردار شدن انسان از اخلاق نیست ؛ چنانچه حقوق بشر را پاس بداریم ، به سمت برقراری یک جامعه اخلاقی و توسعه یافته حرکت خواهیم کرد و در نهایت بهشت زمینی برپا می شود ، در این مورد مولوی ، شاعر و عارف ایرانی نیز در 700 سال پیش چنین گفته است :


من که صلحم دائماً با این بشر این جهان چون جنت است اندر بصر

جای تأسف بسیار است که ما کنشگران حقوق بشر و منتقدان سیاسی، مراسم گرامیداشت سالروز تصویب منشور جهانی حقوق بشر را در زندان برگزار می کنیم؛ نقض حقوق بشر واقعیتی است که فعالان پیگیر حقوق بشر در هر شرایطی که باشند از مبارزه با آن ( نقض حقوق بشر ) دست برنخواهند داشت ؛ این مبارزه مسالمت آمیز یعنی هشدار و نقد وضع موجود نه تنها از حقوق ما به شمار می رود بلکه بر اساس نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی از وظایف و تکالیف همه ماست .


امضا کنندگان این نامه ضمن گرامیداشت منشور انسان ساز حقوق بشر، مطالبات مطرح را به اطلاع می رسانیم :

۱- نخستین خواسته ما الزام دولت ایران به رعایت حق آزادی بیان و امنیت و باز شدن باب نقادی در کشور است و اینکه دست از پایمال کردن حقوق و اعمال فشار بر منتقدان بردارند .

٢- دومین درخواست تعداد زیادی از فعالان حقوق بشر از جمله نگارندگان این نامه ، اعاده حقوق زندانیان منتقد سیاسی و آزادی فوری و بی قید و شرط آنان است ؛ اکثر زندانیان سیاسی ایران را منتقدانی تشکیل می دهند که چنانچه سیر عادلانه دادرسی و عدم دخالت غیرقانونی نهادهای امنیتی در امر قضاوت در مورد آنان رعایت می شد ، پرونده آنان با منع پیگرد قضایی مواجه شده بود ؛ جای تاسف بسیار است در کشوری که در آن قانون تفکیک قوا وجود دارد ، شاهد دخالت های دیگر قوا در قوه قضاییه هستیم تا جایی که برخی قضات شریف هم از آن به تنگ آمده و اینجا و آنجا ، انتقاد و اعتراض خود را از این مساله مطرح کرده اند .

٣- آخرین و فوری ترین درخواست ما به عنوان فعالین حقوق بشر ، لغو فوری احکام اعدامی است که کاملاً با اهداف سیاسی و غیر قضایی ، صادر شده اند.



با تجدید احترام


کیوان صمیمی بهبهانی، دبیر انجمن حامیان حقوق بشر – زندان رجایی شهر کرج


امیرخسرو دلیرثانی ، عضو کمیته پیگیری بازداشت های خودسرانه – بند ٣۵۰ زندان اوین


 


hoda_saber
هدی صابر در نامه ای خطاب به مهندس عزت الله سحابی و دکتر ناصر کاتوزیان خواسته است طبق سنت دیرینه اشان به آگاهی‌بخشی و تکاپو برای حراست از «جان»های در خطر «عدم» و عمرها و فرصت‌های هم‌بندیان و نیز دیگرانی که به جرم حمل «اندیشه» در دیگر زندان‌های کشور به سر می‌برند، بپردازند.
این فعال ملی مذهبی در نامه خود نوشته است:"در بندی به سر می‌برم که وضعیتی بهتر از بسیاری از زندانیان دارم!! هم‌بندیانی که به اتهام یک بار حضور در اجتماعات خیابانی به 3 تا 6 سال زندان و به جرم دریافت یک ایمیل و پاسخ به یک تماس تلفنی، به اشد مجازات محکوم شده‌اند. احکامی که به طور عمده توسط بازجوها و سربازجوها تعیین می‌شود و شعب، آن را تأیید می‌کنند. همچون حکم بدوی عماد بهاور عضو جوان نهضت آزادی ایران به مدت 10 سال که در نوع خود هم هشدار به جوانان مایل به کار سیاسی است و هم تصفیه حساب تاریخی با نهضت آزادی."

به گزارش جرس،متن کامل نامه تظلم خواهی هدی  صابر به شرح زیر است:

به نام یکتای ناظر و صبور

جناب آقای مهندس عزت الله سحابی، شاخص فکری جریان پیشینه دار ملی مذهبی

و

جناب آقای دکتر ناصر کاتوزیان، ارشد جامعه مستقل حقوقی ایران

با سلام و وقت بخیر؛

نوع انسان، در ذات خود «راجع» است و اهل رجوع؛ رجوع به «او»، «رجوع به «متن» و رجوع به «هم نوع».

«او» منتشر است و در دسترس و بس نزدیک. و به اعتبار این انتشار و نزدیکی، رجوع به او بس ساده و آسان: «اگر رابطه‌داران با من، از من پُرسَندَت بگو نزدیکم، نزدیک». «او» رابطه، قرار و گفتار را بس سهل ساخته است و سهل‌تر آنکه او در هر بار مراجعه ما و طرح مطلب، با زبان یا بی‌زبان، از کل و جزء موضوع باخبر است.

اما انسان به صفتِ اجتماعی بودن و قراردادی بودن، در ذیل رابطه با او، به «هم‌نوع» هم نیازمند است و هم به «متن»ی برای رجوع. انسانِ حق از کف داده، مضاف بر آنها، به مراجعه به یک مرجع «قانونی» نیز محتاج است.  در شرایط اکنونینِ میهن ما، نه مرجعی برای رجوع مانده و نه متنی برای استناد. سال سال‌هاست که نه «قضا» قوه دارد و استقلال، و نه قانون از موجودیت، مجرا و اثربخشی، برخوردار. قانون اساسی به عنوان مادر قوانین، مدیدمدتی است که چادر شرم و خجلت بر سر کشیده است. قدرت سرسختِ بی‌مهار، نه متنی باقی گذاشته است و نه مرجعی.

در این غیبت و خلاء، شما دو سپیدموی را برای رجوع برگزیدم. نه به صاحبان «عناوین» رسمی قضایی قدرت مستقر مراجعه، و نه به مراجع بین‌المللی و نهادهای شناخته شده و رسمی پیگیر حقوق انسان‌ها که این نظام نیز عضو آنهاست، روی کرده‌ام. به دو ایران‌خواهِ مصدقی، یکی چند باره زندانی آن نظام و این نظام و دیگری، معترض به زخمی شدن «احقاق» حقوق در آن دوران و این دوران.

ارجمندان، پس از چند ماه دم نزدن، نگفتن و ننوشتن، امروز را برای مراجعه به شما برگزیدم؛

-  16 آذر روز پاسخ خونین به اعتراض ضداستبدادی – ضداستعماری دانشگاه پس از کودتای امپریالیستی – ارتجاعی علیه نهضت ملی ایران و مصدق بزرگ

-  اول محرم سرفصل سترگ احقاق و اصلاح به پرچمداری درخشان حسین (ع)

-  و آستان روز جهانی حقوق بشر (19 آذر – 11 دسامبر)

در پی چهار ماه و نیم نگفتن و ننوشتن و نخواستن تلفن و ملاقات حضوری و مرخصی و آزادی مشروط برغم سپری کردن 34 ماه از 66 ماه حکم «ادعایی»؛ کوتاه و مقطع به بیان یک سیر، اکتفا می‌کنم:

● در هفته اول تیر ماه 89 در پی تماس‌های تلفنی از دادگاه انقلاب با همسر و فرزندم و گویش تحکمی این پیغام که «به صابر بگویید برای اجرای حکم و رفتن به زندان به دادگاه انقلاب مراجعه کند»، با پیغام‌گذار که شماره‌اش بر صفحه تلفن همراه همسر و فرزند، نقش نینداخته بود، تماس گرفتم. در تماس با شعبه 6 اجرای احکام مستقر در دادگاه انقلاب، خود را معرفی و خواهان توضیح موضوع شدم. گوشی به فرد دیگری واگذار شد و وی به طور آمرانه و با لحنی «اربابی» به من گفت: «به شعبه 6 اجرای احکام مراجعه کن تا به زندان بروی». پرسیدم برای اجرای چه حکمی؟ پاسخ داد برای اجرای حکم قبلی‌ات. عنوان کردم شما نمی‌توانید یک نفر را از پرونده جمعی (پرونده 15 نفره ملی – مذهبی مربوط به حکم سال 1382) جدا کرده و به زندان ببرید. او با لحن سخیفی گفت «از کجا می‌دونی بقیه رو احضار نکردیم؟». من سپس گفتم اگر بقیه را احضار کرده بودید من حتما مطلع می‌شدم و نیز تصریح کردم که حکم را باید به من ابلاغ کنید. او پاسخ داد: «همین که بهت می‌گم حکمه». به وی گفتم مؤدب صحبت کن. من با شما مؤدبانه صحبت می‌کنم، نباید مرا «تو» خطاب کنی. وی با لحنی رهاتر از قبل گفت: «خیلی لفظ قلم صحبت می‌کنی». باز به او یادآوری کردم که حکم باید به من یا وکیل ابلاغ شود. باز تصریح کرد که: «همین که بهت می‌گم حکمه». پرسیدم چرا مکتوب نه؟ گفت «نمی‌توانم بگویم». در این کشاکش، گوشی را بر تلفن کوفت. مجدداً تماس گرفتم. خود را معرفی کردم و گفتم در شعبه فرد مؤدب‌تری نیست که به پرسش من پاسخ گوید؟ دوباره گوشی به تلفن کوبیده شد. بدیهی بود که حق ذاتی من ایحاب می‌کرد تا بدون رؤیت حکم به زندان نروم. به فاصله دو روز بعد آقای محمد شریف وکیل محترم اینجانب به شعبه 6 اجرای احکام مراجعه و پیگیر موضوع شد. به آقای شریف به طور مبهم چنین عنوان شد که حکم موکل شما هست و باید به زندان برود. وکیل محترم درخواست رؤیت حکم را مطرح می‌کند که حکمی ارائه نمی‌شود. آقای شریف تصریح می‌کند که حکم باید به موکل من ابلاغ «واقعی» شود و وی پس از امضای آن به زندان برود. به وکیل عنوان می‌شود که ما حکم را به موکل ابلاغ می‌کنیم.

●  در فاصله هشتم تیرماه (روز مراجعه وکیل) تا اول مرداد ماه در انتظار ابلاغ حکم بودم. اما در این فاصله به جای ابلاغ حکم و امکان استفاده از فرصت سه روزه برای معرفی خود به زندان، دوبار تیم عملیاتی برای دستگیری من به دفتر محل کارم اعزام شد که چون در دفتر حضور نداشتم، دستگیر نشدم. پس از گذشت حدود یک ماه فضای روانی امنیتی – پلیسی برای خود، خانواده و همکارانم، در روز شنبه دوم مرداد ماه در خیابان به وسیله چند اتومبیل محاصره و توسط تیم عملیاتی دستگیر شدم. در بدو امر از سرتیم عملیاتی حکم جلب را درخواست کردم. وی یک تکه کاغذ در ابعاد 3 در 6 سانتیمتر بدون سربرگ و امضاء و کاملاً غیرقانونی – غیررسمی برای مدت 20 ثانیه با دست خود به رؤیت من رساند. در آن تکه کاغذ چنین نوشته شده بود:

«هدی صابر از تاریخ 25 خرداد 89 مخفی شده، او را از محل اختفای خود دستگیر کنید»!!!

بدین ترتیب یک هفته قبل از تماس دادگاه انقلاب با همسر و فرزندم دستور دستگیری من به تیم عملیاتی ابلاغ شده بود! همان لحظه برایم مشخص شد که «حکم»ی در کار نیست و چون گذشته، «اراده»ای بر دستگیری من قرار گرفته است.

● پس از مدتی، قبل از رسیدن به زندان اوین، سرم را بر پشتی صندلی جلوی اتومبیل قرار دادند و پس از ورود به اوین مرا با چشم‌بند به زندان «2 الف»، زندان اختصاصی سپاه پاسداران تحویل دادند. اگر حکمی برای «اجرا» در کار بود، چه نیازی به عملیات ربایش و تحویل به زندان 2 الف؟

پس از تحویل به 2 الف، بدون تفهیم اتهام مورد بازجویی قرار گرفتم. پس از 4 روز و در پی 5 جلسه بازجویی، عصر روز چهارشنبه 6 مرداد ماه در شرایطی که خانواده‌ام هیچ اطلاعی از وضعیت من نداشتند، در یک اقدام نمایشی مرا با چشم‌بند به قرنطینه زندان اوین فرستادند. نام و مشخصاتم در قرنطینه ثبت و کاردکس تهیه شد. در قرنطینه فرصت یافتم تا با همسر و فرزندان، برادران و خواهران و وکیل تماس بگیرم و آنها را از وضعیت خود مطلع کنم. اما تنها به فاصله دو ساعت بعد، مراقبی از زندان 2 الف به قرنطینه آمد و در یک اقدام کاملاً غیرقانونی و ارادی و تنها با یک «دست‌نویس» مرا به 2 الف انتقال داد. جالب آنکه افسر نگهبان وقت قرنطینه (ساعت 30/20 چهارشنبه 6 مرداد) به مراقب تذکر داد که این درخواست رسمی نیست و غیرقانونی است و امکان انتقال متهم وجود ندارد. مهم آن که کامپیوتر قرنطینه نیز ترخیص مرا پاسخ نمی‌داد. تا آنکه در این کشاکش، فردی به افسر نگهبان گفت: «مراقب از 2الف آمده و متهم را باید به آنها بدهی». با سکوت و پذیرش افسرنگهبان قرنطینه من دوباره با چشم‌بند و با سرعت سرسام‌آور اتومبیل، شبانه به 2الف منتقل شدم و دریافتم که این انتقال نمایشی فقط برای پایان دادن به بازتاب‌های رسانه‌ای دستگیری ناشی از ابراز نگرانی‌های همسر و خانواده‌ام بوده است.

توضیح آنکه در روز دوشنبه چهارم مرداد مرا از 2 الف به دادسرای اوین بردند تا حکم را رؤیت کنم. پس از هفتاد دقیقه انتظار با چشم‌بند، اساساً حکمی موجود نبود تا به من ارائه شود و مجدداً به سلول بازگشتم.

پس از انتقال از قرنطینه به 2 الف دوباره تحت بازجویی قرار گرفتم و پس از پانزده روز در تاریخ 17 مرداد به بند 350 منتقل شدم.

● در طول مدت 135 روز بازداشت، تاکنون امکانی برای دیدار با وکیل نداشته و وکیل نتوانسته است به زندان راه یابد.

پس از چند هفته «صورت‌وضعیت» خود را مانند دیگر هم‌بندیان درخواست کردم تا آنکه با دریافت یک صورت‌وضعیت مخدوش به طور روشن مشخص شد که ابتدا دستگیر شده و سپس با فشارهای خاص حکم «مجعول» را که نه خود و نه وکیل رؤیت کرده‌ایم، برایم تدارک دیده‌اند.

● در همان صورت‌وضعیت، جدا از آنکه مدت بازداشت سال‌های 79 و 80، کم محاسبه شده است؛ مدت 16 ماه (480 روز) بازداشت در حدفاصل اسفند 82 تا خرداد 84 نیز که به همراه دوستان رضا علیجانی و تقی رحمانی در زندان دو الف به سر می‌بردم، منظور نشده است.

با احتساب زمان‌های مورد اشاره تا به امروز 34 ماه از 66 ماه حکم «ادعایی» مربوط به پرونده ملی – مذهبی را سپری کرده‌ام. گرچه درخواست آزادی نیم‌مدت (مشروط) ارائه نکرده‌ام.

جدا از همه این توضیحات در 27 خرداد 1384 ما سه نفر را به عنوان «مرخصی» از زندان 2 الف بیرون فرستادند و از آنجا که طبق قوانین مدت مرخصی نیز جزء ایام حبس محسوب می شود، مدت زمان حکم مورد ادعا، از اساس پایان یافته است.

● در طول مدت بازداشت اخیر، «دادستان» نه به وکیل پاسخ‌گو بوده است و نه به خانواده.

بدین ترتیب به مانند قبل، باز ما «گروگان»ایم و «اراده»ای بر نگهداشتن استوار است. در سیر بازجویی‌ها در 2 الف، زمانی که به دستگیری‌ام اعتراض کردم، دو بار توسط دو بازجو چنین عنوان شد که: «اگر به اجرای احکام مراجعه کرده بودی، به زندان نمی‌آمدی». اما این پاسخ، ادعایی بیش نبود. یک هفته قبل از احضار من، حکم دستگیری غیرقانونی‌ام به تیم عملیاتی، ابلاغ شده بود و مراجعه‌ام به دادگاه انقلاب، تنها کار تیم عملیاتی را راحت می‌کرد.

در این شرایط من نیز به مانند بسیاری از هم‌بندیان در 350، «محبوس»ام. هم‌بندیانی که برخی از آنان همچون اعضای حزب مشارکت، کارگزاران، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز، و جریان‌های دانشجویی چون تحکیم و ادوار تحکیم، گروگان تشکیلاتی محسوب می‌شویم.

در همین حال، تعدادی از هم‌بندیان به اتهام محاربه و تنی چند به اتهام‌های دیگر، زیر حکم اعدام‌اند.

جای توجه است که یکی از رؤسای شعبه مسئول صدور احکام در دادگاه انقلاب به برخی از هم‌بندیان تصریح کرده است که «80 درصد زندانیان بند 350 بی خودی در زندان هستند».

بدین ترتیب در بندی به سر می‌برم که وضعیتی بهتر از بسیاری از زندانیان دارم!! هم‌بندیانی که به اتهام یک بار حضور در اجتماعات خیابانی به 3 تا 6 سال زندان و به جرم دریافت یک ایمیل و پاسخ به یک تماس تلفنی، به اشد مجازات محکوم شده‌اند. احکامی که به طور عمده توسط بازجوها و سربازجوها تعیین می‌شود و شعب، آن را تأیید می‌کنند. همچون حکم بدوی عماد بهاور عضو جوان نهضت آزادی ایران به مدت 10 سال که در نوع خود هم هشدار به جوانان مایل به کار سیاسی است و هم تصفیه حساب تاریخی با نهضت آزادی.

دو بزرگوار سپیدموی و چروک‌چهره؛ در حالی که دستگاه «قضا» را، اراده‌های امنیتی و نظامی احاطه کرده‌اند، از شما انتظار اقدام، نامنتظر است. لیک انتظار آگاهی‌بخشی و تکاپو برای حراست از «جان»های در خطر «عدم» و عمرها و فرصت‌های هم‌بندیان و نیز دیگرانی که به جرم حمل «اندیشه» در دیگر زندان‌های کشور به سر می‌برند، برقرار است. هم چنان که سنت دیرینه‌تان بوده است.

با امیدواری و دست فِشاری از راه دور

دوست‌دار و بس احترام‌گذار

هدی صابر

عضو خانواده ملی – مذهبی

16 آذر 1389


 


reza-taj
قاضی برای عبدالرضا تاجیک قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی صادر کرده و دادگاه این روزنامه نگار زندانی هم به دلیل عدم حضور نماینده دادستان، تجدید وقت شد‬ه است.

به گزارش آینده، وکیل تاجیک با بیان این مطلب اظهار داشت: به دلیل عدم حضور نماینده دادستان در جلسه رسیدگی به اتهامات تاجیک، رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب جلسه رسیدگی را تجدید وقت کرد‬.

محمد شریف افزود: ‬‬‫در این جلسه قاضی پیرعباسی با تقاضای وکلای پرونده مبنی بر تبدیل قرار بازداشت به وثیقه موافقت کرد‬ ‫و وثیقه‌ای به مبلغ ۵۰۰ میلیون تومان صادر کرد و در صورت فقدان موجبات دیگر جهت بازداشت، این روزنامه نگار به زودی با قید وثیقه آزاد خواهد شد.

عبدالرضا تاجیک، از اعضا کانون مدافعان حقوق بشر و روزنامه‌نگار، پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران، سه بار بازداشت شده و پس از سومین بازداشت، از 22 خرداد تاکنون در زندان به سر می‌برد.

 


Emad_Bahavar

میزان:رییس شاخه جوانان نهضت آزادی ایران در نامه ای از زندان اوین به دادستان دادگاه های عمومی و انقلاب تهران،  ضمن تاکید بر اجرای بی تنازل قانون اساسی حذف اصلاح طلبان از صحنه ی سیاسی را مسئله نظام دانست.

به گزارش «میزان خبر» عماد بهاور که اخیرا به ده سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب، رسانه ها و فضای مجازی محکوم شده است در نامه خود به جعفری دولت آبادی با تشریح روند پرونده خود، این روند را داستان تکراری تمامی پرونده های نیروهای اصلاح طلب دانست و نوشت: «اگرچه اصلاح طلبان اکنون در زندانند و خانواده هایشان در رنج و سختی، اما «حذف اصلاح طلبی» بیش از آنکه مسئله ایشان باشد، مسئله نظام خواهد بود.»

گفتنی است دادگاه های انقلاب بعد از انتخابات سال گذشته در دادگاه های نمایشی و به درخواست نیروهای امنیتی، احکام سنگینی را برای فعالان سیاسی و روزنامه نگاران اصلاح طلب در یک سال گذشته صادر کرده اند که  از آن جمله می توان به احکامی نظیر ده سال حبس و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب،رسانه ها و فضای مجاری برای عماد بهاور، هفت سال حبس و 74 ضربه شلاق برای مهندس امیر خرم، شش سال حبس و 74 ضربه شلاق برای دکتر سارا توسلی، سه سال حبس قطعی برای مهندس فرید طاهری، سه سال حبس قطعی برای امیر حسین کاظمی و حکم دو سال حبس قطعی برای لیلا توسلی، که همگی آنان از اعضا و وابستگان نهضت آزادی ایران هستند، اشاره کرد.

همچنین دکتر ابراهیم یزدی دبیر کل این حزب از مهر ماه گذشته در بازداشت به سر می برد و در انتظار حکم دادگاه خود است.

متن نامه ی عماد بهاور به شرح زیر است:

به نام خدا

جناب آقای جعفری دولت آبادی

دادستان محترم استان تهران

با سلام، همانطور که احتمالا مستحضرید، پس از حدود 11 ماه بازداشت موقت و پس از گذراندن هفت ماه از آخرین بازجویی، شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، حکمی سنگین  و بی سابقه را به اینجانب ابلاغ کرد که شمال ده سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب، رسانه ها و فضای مجازی پس از اتمام حبس می باشد. احتمالا هم می دانید این سنگین ترین حکم قضایی است که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 به یک فعال انتخاباتی و اصلاح طلب با اتهامات مشابه داده شده است. من در فرصت معین به این حکم ناعادلانه اعتراض قانونی خواهم کرد. اما در این نامه می خواهم اعتراض خود را نسبت به برخورد با فعالان سیاسی و تحت فشار قرار دادن آنها با صدور احکام قضایی در فضای سنگین به جنابعالی ابراز دارم.

در طول مدت بازداشت، بازحویان بارها از من خواستند که دو مصاحبه تلویزیونی انجام دهم: یکی علیه مهندس موسوی و جنبش سبز و دیگری علیه نهضت آزادی ایران. شرط آزادی من دو مصاحبه بود که نپذیرفتم و 11 ماه در بازداشت موقت ماندم و در نهایت به ده سال حبس محکوم شدم. همچنین 57 روز را بدون ملاقات و تماس با خانواده در سلول انفرادی گذراندم و از دانشگاه نیز اخراج شدم. من بیش از 25 جلسه بازجویی داشتم و در بازجویی ها به ندرت به موارد اتهامی پرداختند. اکثرا بازجویی ها تجسس درباره ی افراد نهضت آزادی ایران بود. همچنین بر من فشار بسیار آوردند تا اعتراف کنم در تظاهرات روز عاشورا حضور داشته ام. من البته به دلیل ملاحظات و سوابق بازداشت قبلی در آن تظاهرات حضور نداشته ام، لذا تسلیم فشارها نشده و اعترافات کذب نکردم. نتیجه آن شد که پس از صدور بازداشت موقت، مقالات و یادداشت های پنج سال گذشته ام را جمع آوری کرده و اتهام های جدیدی با عنوان تبلیغ علیه نظام مجدادا تفهیم نمودند. اینها تنها گوشه ای از حوادثی بود که بر من گذشت که ان شاء الله تمام موارد را در دفاعیه ای مبسوط به دادگاه تجدید نظر ارائه خواهم داد.

جناب آقای دادستان!

متاسفانه تفهیم انواع اتهامات بی اساس و پرونده سازی با استناد به سناریوها و فرضیه های موهوم و جعلی وسیله ای برای محدود ساختن فعالین سیاسی و حذف آنها از عرصه سیاسی شده است. من اکنون با محکومیت ده سال حبس، نماد و نماینده نسلی از فعالین جوان اصلاح طلب هستم  که همیشه و همه جا بر عمل در چهارچوب قانون اساسی تاکید داشتیم. ما در تمام دوره های قبلی انتخابات شرکت کردیم و هیچگاه قهر با انتخابات و عدم حضور در عرصه رسمی سیاست نبودیم. ما تغییرات و اصلاحات سیاسی و دموکراتیم را در چهارچوب نظام می خواستیم؛ آیا می دانید چه بر سر ما آمد؟ بسیاری از ما با محکومیتها سنگین یا در زندان هستند یا با قرار وثایق هنگفت خانه نشین شده اند، بسیاری نیز وادار به مهاجرات به سایر کشورها گردیدند. اما اینکه ما امروز در زندان هستیم مشکل ماست یا مشکل نظام؟ حذف منتقدین اصلاح طلب مسئله نظام است یا اصلاح طلبان؟ اینکه ملتزمان به قانون اساسی و معتقدان به عمل در چارچوب نظام، همچون نیروهای تروریست و مبارزان مسلح محاکمه می شوند، مسئله و مشکل چه کسی است؟

جناب آقای دولت آبادی!

اتهامات بنده سه مورد بود: در مورد اول کلیه فعالیتهای علنی و شفاف سیاسی من را که در قالب های معمول و عادی سیاسی و در ستادهای قانونی انتخابات بود، با عبارت عجیب و غیر حقوقی توطئه، نفوذ، انحراف و ... و با عنوان اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور به من تفهیم نمودند. در هیچ کدام از موارد مصداق واقعی غیر قانونی بودن فعالیت مربوطه بیان نشده است. در واقع تنها بر اساس فرضیه های موهوم و غیر مستند، در این مورد به پنج سال حبس محکوم شده ام.

در مورد دوم به دلیل عضویت در نهضت آزادی ایران به چهار سال حبس محکوم شده ام. نهضت آزادی حزبی آزادی خواه است که پنجاه سال در عرصه ی سیاسی کشور به صورت علنی فعالیت اصلاح طلبانه داشته است. اعضای این حزب علیه رژیم سابق مبارزه کردند، به زندان افتادند و هزینه های فراوانی را متحمل شدند. آنها در فرآیند شکل گیری انقلاب وبرنامه ریزی برای پیروزی انقلاب نقش کلیدی و اصلی داشتند. ایشان اولین دولت جمهوری اسلامی را با تایید و اعتماد قاطع رهبر انقلاب تشکیل دادند که متن حکم نخست وزیری مهندس بازرگان موید این امر است. همچنین در سخت ترین دوران نقش موثر در انتقال حکومت به نظام جدید ایفا نمودند. نهضت آزادی ایران از تمام سالهای پس از انقلاب، هرچند از منتقدین جدی مدیریت کشور بود، اما هموراه بر وفاداری به قانون اساسی و التزام برآن تاکید داشته است. در تمام این سالها هیچکس در تدین و اخلاق مداری آنان تردید نکرد. هنگام وفات رهبران نهضت (مرحومان مهندس بازرگان و دکتر سحابی) در سالهای 73 و 81، مقام رهبری در پیامهایی از سوابق آنها تجلیل نموند. کمیسیون ماده ده احزاب در اظهار نظر رسمی و صریح نهضت آزادی را غیر قانونی ندانست. وزیر اسبق اطلاعات نیز صراحتا اتهام براندازی را در ارتباط با نهضت آزادی رد کرد.

حال سوال من از جنابعالی به عنوان مجری قانون و برپاکننده عدل این است: نهضت آزادی در چه تاریخی منحل شد؟ در کدام دادگاه؟ در کدام شعبه؟ با چه شماره حکمی؟ اتهامات حزب چه بود؟ در چه تاریخی آن اتهامات تفهیم شد؟ حکم دادگاه در چه تاریخی به مسئولین نهضت ابلاغ شد؟ دادگاههای بدوی و تحدید نظر در چه تاریخی تشکیل شدند؟ آیا متهمین فرصت دفاع در دادگاه داشتند؟ آیا امکان تجدید نظر هم وجود داشت؟ آیا وکلای نهضت آزادی فرصت ارائه لایجه دفاعیه در دادگاههای بدوی و تجدید نظر داشتند؟ آیا دادگاه علنی بود؟ آیا دادگاه با حضور هیئت منصفه برگزار شد؟ هیات منصفه چه کسانی بودند؟ چه کسانی اعضای هیئت منصفه را انتخاب کردند؟

جناب آقای دادستان!

شما خوب می دانید که هیچ گاه دادگاهی برای محاکمه حزب نهضت آزادی ایران تشکیل نشده و هیچگاه نهضت آزادی منحل نشده و غیر قانونی نبوده است. آیا شما اساسنامه و مرام نهضت را خوانده اید؟ آیا واقعا مواد 498 و 499 قانون مجازات اسلامی در مورد نهضت آزادی و اعضای آن صدق میکند؟ و سئوال اخر: نهضت آزادی در داخل کشور چندصد عضو علنی و رسمی دارد که برای نیروهای امنیتی کاملا شناخته شده هستند؛ چرا پس از گذشت 32 سال از انقلاب تنها بنده به اتهام عضویت در نهضت آزادی محکوم شده ام؟ آیا این نشان دهنده برخورد شخصی با اینجانب نمی باشد؟

در مورد اتهام سوم که تبلیغ علیه نظام است، در بین مقالات و یادداشتهای متعدد من که تماما جنبه تحلیلی و نقد کارشناسی داشته است، چند جمله را از میان متون بیرون کشیده و بدون در نظر گرفتن مقدمه و موخره آن در پرونده بزرگنمایی کرده اند. طبیعتا قضات فرصت خواندن کامل تمام مقالات را نداشته و تنها به مطالعه همان جملات بسنده کرده اند. من چندین مقاله در انتقاد از رادیکالیسم و ساختارشکنی داشته ام؛ همچنین چندین یادداشت در دفاع از مشی اصلاح طلبی و ضرورت عمل در چهارجوب قانون اساسی نوشته ام. چرا به هیچ کدام از این موارد در پرونده اشاره نشده است؟ چرا انتقاد از یک جناح تندرو را به تبلیغ علیه کلیت نظام تعمیم داده اند؟ چرا پس از گذشت صد روز بازداشت موقت، اتهام جدید تبلیغ علیه نظام به من تفهیم شد؟ چرا پس از گذشت چهار یا پنج سال از نوشتن مقالات، اکنون و پس از انتخابات ریاست جمهوری، محتوای آنها تبلیغ علیه نظام تشخیص داده شد؟ و چرا در طی بازجویی های متعدد هیچ سوالی در ارتباط با مقالات و صخت محتوای آنها مطرح نشد؟

جناب آقای جعفری دولت آبادی!

شرح مختصری که در فوق آمد تنها شکواییه ای در مورد پرونده من نیست، بلکه داستان تکراری پرونده بسیاری از دوستان اصلاح طلب من است. من تقریبا 300 جوان اصلاح را می شناختم که با انگیزه و نیروی امید و برای ساختن ایرانی آزاد در عرصه سیاست به صورت مسالمت آمیز و قانونی فعالیت می کردند و ناگهان پس از انتخابات به انحای مختلف به زندان افتادند، تهدید شدند و یا وادار به مهاجرت گردیدند. مطمئن هستم علی رغم فشارهای غیرقانونی و ظلم هایی که بر ایشان رفت، آنها در آینده از مهمترین و تاثیر گذارترین نیروهای فکری و سیاسی خواهند بود. نسلی که انتخابات 88 را خلق کرد، سرنوشت آینده ایران را نیز رقم خواهد زد.

آقای دادستان!

من و بسیاری از دوستانم در زندان همچنان بر اجرای بی تنازل قانون اساسی تاکید داریم و اصلاحات سیاسی را تنها راه تداوم و تثبیت نظام می دانیم. اگرچه اصلاح طلبان اکنون در زندانند و خانواده هایشان در رنج و سختی، اما «حذف اصلاح طلبی» بیش از آنکه مسئله ایشان باشد، مسئله نظام خواهد بود. اکنون زمان تصمیم گیری است. امیدوارم جنابعالی و مسئولین دلسوز نظام با تصمیم گیری صحیح و به دور از تندروی هایی که خواست یک جناح سیاسی خاص است، با تاکید بر آزادی های مصرح در قانون اسیاسی، زمینه بازگشت آرامش به کشور و تحقق عدالت واقعی را فراهم نمایید.

 

عماد بهاور

12/9/89

زندان اوین-بند 350


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به mizankhabar-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به mizankhabar@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته