-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

Posts from Khodnevis for 06/15/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



تاج زاده و گنجینه تاریخ

در فضای سیاسی کنونی و با آگاهی از خطرات و تضییقاتی که با نوشتن این مقاله جان تاجزاده را تهدید می‌کنند، باید به ارزش تاریخی این متن توجه کرد. آزادی بیان حقی است که نمی‌توان استثناء یا تبصره ای بر آن وارد کرد. مسلما نقدها و پرسش‌هایی از گذشته که در ماه‌های اخیر و در فضای مجازی و رسانه‌ای و در شبکه‌های اجتماعی مطرح شده‌اند، در این بازاندیشی تاج زاده بی تاثیر نبوده است.


فرید زکریا در کتاب معروف خود "آینده آزادی" از اولویت لیبرالیسم بر آزادی سخن می‌گوید و ریشه این اولویت در مسئولیت پذیری است که از سقوط آزادی یا دموکراسی در ورطه بیشرمی و انحطاط اخلاقی جلوگیری می‌کند. زکریا از مسافران نجیب زاده قسمت درجه یک کشتی تایتانیک یاد می‌کند که با وجود غرور طبقاتی و استثمار اقتصادی طبقات پایین، یک احساس قوی مسئولیت هم در آنها وجود داشت که باعث می‌شد بدون کوچک ترین شک و تردیدی، ماندن در کشتی و غرق شدن را اختیار کنند تا زنان و کودکان نجات یابند. اینها همان اشرافی بودند که در سال‌های ماقبل جنبش مدرن حامی هنر، ادبیات و فرهنگ جوامع غربی بودند.



طبق برداشت من از کتاب زکریا، اگر چنین مسئولیت پذیری در میان نباشد، دموکراسی و آزادی صرف به وضعیت شرم آوری مثل ونزوئلای هوگو چاوز یا انحطاط اخلاقی (و پس از آن اقتصادی) بورس بازان وال استریت منجر می‌شود.



در دوران اصلاحات که تشکل‌های مدنی، آزادی بیان و قانون‌گرایی در غیاب پیش زمینه‌های اقتصادی و اخلاقی آن به سکه رایج دوران تبدیل شده بود، مشاهده کردیم که چگونه بزرگ ترین
ان جی اوی کشور، انجمنی بود که از داوطلبان عملیات انتحاری ثبت نام کرد؛ آزادی بیان و مطبوعات به لجن نامه‌هایی همچون شلمچه، جبهه، یا لثارات و ... تبدیل شد و قانون گرایی هم مورد استناد شاکیان حرفه‌ای مطبوعات قرار گرفت تا مطبوعات آزاد "طبق قانون" خفه شوند.

بدین ترتیب مسئولیت پذیری، قبل از آزادی و دموکراسی و به مثابه پیش زمینه الزامی آن شناخته می‌شود.


نویسنده این مقاله به لحاظ شخصی حق و دیه ای از بابت "دوران تاریک انقلاب" برای خود قائل نیست، اما از نظر اجتماعی این توانایی را در خود نمی‌بیند که از برخی از اعمال گذشته دفاع کند، آن هم در شرایطی که برخی از عاملان و فعالان آن دوران، خود در کمال آزادی و به صورتی داوطلبانه زبان به اعتراف گشوده‌اند و مسئولیت اعمال خود را پذیرفته و دنباله آن دیوار کج را در شدائد و جنایات کنونی کشف کرده‌اند.


اما در عین حال و بدون توجه به اشتراک یا تضاد فکری با شخص تاج‌زاده یا اصلاح‌طلبان یا خط امامی‌ها، در مقاله تاج‌زاده نقطه امید و گشایشی هست که چشم پوشی از آن کمتر از کشتارهای دو دهه پیش بیرحمانه نیست. در مقاله تاج‌زاده امکان دستیابی کلید گنجینه‌ای از تجارب و انباشته‌های تاریخی و فرهنگی موجود است که جان و هستی شماری از انسانها به خاطر آن هزینه شده است.


ما با کسی رو به رو هستیم که با سکوت حمایت آمیز و پوشش رسانه‌ای همفکرانش، به صورتی مستند مسئولیت اعمال گذشته خود را پذیرفته و نقاط تاریک آن را نمایان ساخته است. و پرسش این است که اکنون وظیفه انسانی و اجتماعی ما چیست؟


حالا می‌توانیم با استناد به حق آزادی بیان، "اعترافات" تاجزاده را به عنوان سند و مدرک جرم مورد استفاده قرار دهیم و با اصرار بیشتر بر طبل خون خواهی و انتقام بکوبیم. اما این فرصت را هم داریم که در تجربیات تلخ گذشته، توشه‌ای برای نجات امروز و ساختن فردای خود بیابیم.


اما چه خوب است که همچون کمپین حمایت از مجید توکلی، کمپینی در حمایت از عمل مسئولانه تاجزاده (نه لزوما عقیده وی) به راه بیفتد و چهره هایی از تمامی گروه ها و سازمان های فعال در دهه ۶۰ و ۷۰ از تجربه امروز برای گفتگو، شرح و نقد گذشته استفاده کنند و صادقانه بگویند که کجا و چه وقت به امید کسب قدرت (یا حتی با نیت خیر) حقوق دیگران را نادیده گرفتند، یا حرکتی غیر انسانی با "سکوت تایید آمیز" آنها مواجه شد. وقت آن است که اذعان کنیم که برای پایان استبداد هیچ چیز بهتر و موثر تر از آغاز گفتگو نیست.


اگر امروز به حال خود نگاهی بیاندازیم، شگفت زده در می‌یابیم که با تمام تضادها و منازعات رنگارنگ، همه به یک اندازه درد می‌کشیم؛ همه در این عصبانیت و درد کشیدن سرنوشت مشترکی یافته‌ایم: از آنهایی که در پایتخت‌های اروپایی تظاهرات می‌کنند تا آنهایی که در ۲۲ خرداد با لباس سرکوب زیر آفتاب ایستاده بودند و عرق می‌ریختند؛ از اشک‌های میرحسین در ماتم خواهرزاده‌اش تا تیک عصبی احمدی نژاد که در آستانه فروپاشی روانی قرار گرفته است؛ از خودخوری حسین شریعتمداری که سعی می‌کند جلوی دوربین لبخند بزند، تا نگاه خرد کننده مادر سهراب؛ از لرزش صدای سید حسن خمینی در بهشت زهرا تا صدای لرزان ابوالحسن بنی صدر در پاریس؛ از ابراز نگرانی رضا پهلوی تا درد و رنج آیت الله صانعی؛ از نگاه نگران سردار جعفری تا پیام های ویدئویی سازگارا؛ از مچ بند خونین یک دختر بدحجاب تا کوفتگی آن لباس شخصی بدبختی که با یک بی سیم به اورگاسم می‌رسد؛ از بانگ بیمناک الله اکبر پشت بام ها تا تپق هراس آلود رهبر حکومت در ۱۴ خرداد ... همه داریم درد می‌کشیم، هر روز احساس حقارت می‌کنیم، از وضع خود و کشورمان ناراضی و نگران هستیم و باز هم از متهم کردن یکدیگر دست بر نمی‌داریم و از آخرین فرصت های نجات استفاده نمی‌کنیم.


اجازه دهید این متن را با نقل قولی از ادگار مورن به پایان ببرم:


" «پیغام و بشارت این است که بگوییم: با هم برادر باشیم، نه برای این که متفقا نجات خواهیم یافت، بلکه بدین جهت که همگی از دست رفته‌ایم. و این تقریبا همان چیزی است که بودا می‌گفت. حال که همه دستخوش درد و محنت ایم، پس بر همدردان مان شفقت کنیم و رحمت بیاوریم و دل بسوزانیم... "



 


اعترافی که هر موقع از آب بگیری، تازه است

اعترافات تاج زاده به عنوان یکی از مطرح‌ترین فعالان سیاسی و  مدیران برجسته دولت خاتمی، اتفاق بسیار بزرگی است. پذیرش اینکه اتفاقی افتاده، جنایتی صورت گرفته، سوال‌های بسیاری به عمد در طول سال‌های بعد از انقلاب بی‌پاسخ مانده، خود یک انقلاب در ساختار مونولوگی انقلابیون سابق است. این اتفاق آنقدر مهم است که بسیاری از چپ‌های حکومتی هنوز نتوانسته‌اند واکنش مناسبی نشان دهند. راست‌ها بی‌تردید به این اعترافات حمله می‌کنند، چون کار دیگری نمی‌توان از مدافعان ولایت انتظار داشت، چه بسیاری از جنس لاجوردی هستند.

کار بزرگ تاج‌زاده درست پس از انتشار گزارش اعدام‌های سال ۶۷ جفری رابرتسن، اتفاق بزرگی است، حتی اگر مستقیما ارتباطی نتوان بین این دو پیدا کرد. تاج‌زاده عملا از طرف حکومت  برای اعتراف تحت فشار نبوده باشد، اعترافی کرده که از نظر بسیاری از چپ‌ها بدون مورد بوده است! ۳۲ سال سکوت و بعد اعتراف، آنقدر تکان دهنده است که بسیاری از دوستان من در ایران و اروپا از دیروز تا حالا گیج بوده‌اند و منتظرند «بزرگان»  نظری بدهند تا اینان هم در فیس‌بوک یا وبلاگ‌هایشان واکنش نشان دهند.

همین چند هفته پیش بود که ویدیوی سخنان خشونت‌بار آیت الله خمینی را در خودنویس گذاشته بودیم. یکی از دوستان سبز منکر چنین حرف‌هایی شد. همان سخنان را در «صحیفه نور» یافتم و در فیس‌بوک گذاشتم تا ببیند. بعد گفتند موردی ندارد چنین مسائلی امروز طرح شود. انگار حرف از خشونت‌های دهه ۶۰ و پیش از آن زدن، جنایتی در حق جنبش سبز است.

اگر جنبش سبز خواهان دموکراسی است، باید رهبرانی دموکرات داشته باشد، و اگر دموکراسی بدون پاسخ‌گویی بدست می‌آید، پس تا کنون مسیر درست طی شده و اگر نیاز به شفافیت دارد، اعترافات تاج‌زاده، انتظار از رهبران را بالاتر خواهد برد. میرحسین موسوی و مهدی کروبی از این به بعد بر اساس موقعیت خود نسبت به اعترافات تاج‌زاده سنجیده خواهند شد، اگر روزنامه‌نگاران سابق و همکاران رسانه‌های جنبش سبز بتوانند واقع‌گرایی را جانشین پروپاگاند حزبی کنند.

اگر دبیران ارشد رسانه‌هایی چون بی‌بی‌سی و صدای آمریکا که از یاران حامی جنبش سبز و چپ حکومتی انباشته شده‌اند، به این بیاندیشند که واقعیت فراتر از علایق همکاران‌شان است، بیشتر از این می‌توانند به گشودن درهای بسته حقیقت کمک کنند.

گزارش نهادهای مستقل مدافع حقوق بشر را باید بیش از این جدی گرفت. وقتی مدرکی ارائه می‌شود که در سال ۱۳۶۷، نخست وزیر وقت، اعدام‌ها را توجیه کرده، حتی اگر در آن دست نداشته، می‌توان به اعتقاد غالب حکومت به سرکوب مخالف پی برد. امروز، نخست وزیر «امام» می‌تواند نگاهی منطقی به شرایط داشته باشد. ببیند قدرت را برای خویش می‌خواهد یا برای مردمش. و اگر قدرت غیر پاسخگو هدفی است که به آن می‌اندیشد، همین مسیر را ادامه بدهد. اما از امروز، همه خواهند گفت که تو نخست وزیر بودی، تاج‌زاده‌ای که آن روزگار مدیر جوانی بود اعتراف کرد...آیا حق این است؟


 


‌ای رهبر فرزانه! اگر به بیت مراجع رحم نمی‌‌کنید، لااقل به بیت مکرم خودتان رحم بفرمایید!

ای رهبر فرزانه!  انصافا ذوب شدگان در ولایت شما این چند روزه بد جوری به خانه ی مراجع عظام- به جرم بی‌ بصیرتی- حمله ور شده‌اند و  زهر چشم می‌گیرند

این جوری که ما فهمیدیم بصیرت و صاحبان بصیرت- در جمهوری اسلامی- همان پیروان ولایت هستند. اگر یک موقع زبانم لال ولایت از بیت مکرم شما- بعد از عروج ملکوتی- رخت بر بندد، خدای نکرده، آیا فکر نمی‌کنید کار بیت مکرم با بصیرت دارهای ولایت بعدی یک موقع گره بخورد؟ 

 

این طور که ما فهمیدیم بصیرت دارها با کسی‌ شوخی‌ ندارندها! دیگر گردن شما از گردن امام راحل که کلفت‌تر نیست، ندیدید با فرزند و نوه‌ی بی‌ بصیرتش چه کردند و می‌کنند و خواهند کرد؟

 

از ما گفتن بود... یا زودتر یک فکری به حال معضل بصیرت بکنید! یا به فکر کوبیدن میخ ولایت در بیت مکرم باشید! و یا فعلا بتازید تا برسیم به بصیرت دار‌های بعدی ببینیم آنها چگونه میتازند و یا...


 


نامه به ژیلا بنی یعقوب: به حکم تو باید خندید

 

این افراد دلیل نوشتن این نامه خطاب به ژیلا بنی‌یعقوب را چنین اعلام کرده‌اند:«اين نامه را برای تو می‌نويسيم. نه برای اينکه اين حرف‌ها برای تو تازه است، نه ! که تو خود بارها از اين دست گفته‌ای و نوشته‌ای. نه برای اينکه تو نمی‌دانی در دل و ذهن ما چه می‌گذرد، نه! که همدلی ما را قرار نيست احکام عجيب و غريبی ثابت کند که از آسمان کشور ستم زده مان می‌بارد. برای تو می‌نويسيم تنها به اين دليل که ديگر کسی را برای دادخواهی آنچه بر ما می‌رود، عادل و راستکردار و راستپندار نمی‌دانيم. از اين روست که بيدادمان را نيز خطاب به همديگر می‌نگاريم. دادخواهی‌مان را به نزد هم می‌بريم و فريادمان را با دلجويی از هم می‌آميزيم. فريادی آنقدر بلند که گوش فلک ناچار شود از شنيدن!»

این گروه درباره حکمی که برای ژیلا بنی‌یعقوب صادر شده است، نوشته‌اند:«بر حکمی که به تو دستور ۳۰ سال ننوشتن! صادر کرده، بيش از گريستن بايد خنديد. بايد خنديد به کسی که فکر می‌کند تو می‌توانی از اين پس زنده باشی و آب ننوشی. زنده باشی و غذا نخوری. زنده باشی و نفس نکشی. زنده باشی و ننويسی. اين، درست مثل همان است. نوشتن برای تو، چيزی مثل نفس کشيدن است و تو درست همانطور که نفس می‌کشی و آب می‌نوشی، درست مثل همان، خواهی نوشت!»

این نامه در ادامه می‌افزاید: «قاضی تو نمی‌داند اين را! راز کوچک ما را نمی‌داند او. که ما، همان مايی که با هم، در کنار هم، برای هم و برای داشتن حق برابر زنان و مردان پيش آمده ايم، همه يک نام داريم. همه می‌توانيم در آنی، ژيلا شويم. می‌توانيم برای او، با او و به جای او ده‌ها خبر و مقاله و گزارش بنويسيم. می‌توانيم صدای او شويم و بپرسيم. نگاه او شويم و بکاويم. حنجره او شويم و فرياد کنيم. ژيلا جان معلوم است که قاضی تو از جنبش زنان ايران هيچ نمی‌داند! راستی مگر تو چه گفته‌ای و نوشته‌ای که اين همه بر آنها گران آمده است ؟ از حق پايمال شده نوشته‌ای؟ از آزادی سخن گفته‌ای؟ از برابری زن و مرد گفته ای و نوشته‌ای؟ بهای آزاد انديشی در سرزمين ما بهای سنگينی است. ۳۰ سال ننوشتن بهای " از برابری نوشتن" است. اما راستی می‌دانی بهای نيانديشدين، آن هم برای يک زن چيست؟ بهای خموش و ساکت و فرمانبردار بودن زن، عمری در "عافيت سايه"، زيستن است و تو زن اين سايه زيستی نيستی.»

نامه روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق زنان، چنین ادامه می‌یابد:«ولی خواهرم، وقتی به تن نحيف تو که يک سال بند را برای آن آماده می‌کنند، فکر می‌کنيم دچار عذاب وجدان می‌شويم. عذاب وجدان به خاطر راهی که در اين چند سال اخير در کنار هم پيموده ايم و امروز تو را به جرم اين هم انديشی در بند می‌کنند. اما عزيز ما تنها دلگرمی‌مان اين است که راه ما اشتباه نبود. اين راه اشتباه نيست. حق، خواسته ماست. و بدون آن زندگی تحفه بی‌ارزشی است که در شان تو، ما و همه زنان و مردان آزادی خواه ميهنمان نيست. و ما فقط حق خواسته‌ايم.

ژيلا جان، حکمی که امروز نوشتن را بر تو حرام می‌کند، سندی است که روزی برگی افتخار آميز در دفتر مبارزات زنان ايران در ر اه آزادی و برابری خواهد بود. با ابن همه اميد داريم که اين حکم در تجديد نظرخواهی، به تبرئه و آزادی تو منجر شود. اميد داريم که تو هميشه در کنارمان باشی و مثل هميشه قلم، در دستان انديشه ات قدرت مردسالار را به چالش بکشد. اميد داريم بهمن عزيز، ياور هميشگی‌ات نيز هر چه زودتر هوای آزادی را نفس بکشد. اميد داريم.... البته ژيلا جان! امروز فقط به خودمان اميد داريم که يک قدم از هيچ خواسته‌ای کوتاه نخواهيم آمد. خواسته ما رهايی تو از حکمی چنين خوار است و خواسته تو رهايی از همه حکم‌هايی است که زن را بدون انديشه می‌خواهند. ما به همه اين خواسته ها اميد داريم.»

 


 


امیر کبیر و سید جمال‌الدین اسد آبادی

بدون شک امیر کبیر بنیان گذار مدرنیسم در ایران است و شاید مرگ او یکی از تراژدی‌های بزرگ ملت ایران ونقطه ایست که هنوز در آن مانده‌ایم. 

هنگامی‌که ناصرالدین میرزا همراه با استاد تمام دوران زندگیش به تهران آمد تا تاج پادشاهی پدرش را بر سر کند، خاطرش از بابت اداره مملکت بسیار آسوده بود، چرا که او دانا ترین فرد را برای این کار در نظر داشت و چه کسی بجز استاد بزرگ ، که به امیر کبیر هم ملقب شد. 

امیر هم از بابت کارهائی که می‌خواست انجام دهد هیچ گونه نگرانی نداشت، زیرا شاگردش اکنون پادشاه بود. 

اما بودن در انتظار پادشاهی با پادشاه بودن، تفاوت از زمین تا آسمان است، در خارج از قدرت بودن یک چیز است و در راس قدرت بودن چیز دیگری؛ قدرت اما صرفنظر از اینکه استبدادی باشد یا دمکراتیک، قدرت است، و راه خود را می‌رود و کار خود را می‌کند، تنها فرقش این است که در دمکراسی‌ها، قدرت موظف به پاسخگوئی است، و این به معنی وجود قدرت دیگری است که قدرت حکومتی را پاسخ گو میکند ، که آنهم قدرت مردم است. 

دولت از هر نوع به طبقات دارای قدرت وابسته است و این طبقات هستند که هدف ها را مشخص می‌کنند و شاید حتی استراتژی را. 

حکومت های فئودالی هم به طبقه فئودال وابسته هستند و این طبقه است که چهار چوب ها را تعیین می‌کند، منافع آن چیزی است که قدرت حکومتی و قدرت طبقات به دنبال آن هستند.

هنگامی‌که امیر کبیر صدر اعظم شد راه دیگری را در پیش گرفت، راه مدن کردن کشور، اما این مدرنیسم با منافع فئودالیسم آن زمان در تضاد قرار داشت و یا آنها می‌پنداشتند که در تضاد است. 

این بسیار ابلهانه است که سعایت و بد گوئی های مادر ناصر الدین شاه و یا توطئه انگلیس و روس را عامل قتل امیر بدانیم، قدرت فئودالیسم که از اصلاحات امیر کبیر ترسیده و البته عده‌ای از آنها نیز منافعشان را از دست داده بودند و یا در حال از دست دادن بودند، عامل مقاومت در برابر امیر شد و در نهایت هم همین امر شاه را که نماینده فئودالیسم بود بر آن داشت تا دامادش را که استادش هم بود و بسیار هم به او علاقه داشت، به قتل برساند، چرا که با مسئولیت او که دفاع از منافع طبقه حاکم بود، در تضاد قرار گرفته بود. هنگامیکه ناصرالدین میرزا شاه شد ، مسئول حفظ نظم موجود شد ، مسئول حفظ منافع حکومت و طبقه قدرت مند کشور شد .

این است که همه افراد سیاسی تا پیش از رسیدن به قدرت حرفی می‌گویند که بعد از رسیدن به قدرت خلاف آنرا اجرا می‌کنند، قدرت است که تعیین می‌کند که چه چیز خوب و چه چیز بد است ونه عقاید اشخاص . 

تنها در دمکراسی است که قدرت موظف می‌شود که به قدرت دیگری پاسخ دهد و در نتیجه نمی‌تواند از محدوده‌ای فراتر رود، به همین دلیل است که سیاست مداران با توجه به این مسئله وعده می‌دهند . 

اما در همان هنگامیکه قدرت به قتل امیر کبیر دست زده بود کسی هم پیداشد که می‌گفت اگر با پادشاهان سخن بگوئیم و انها را با خوبی ها آشنا کنیم، می‌توانیم دنیای بهتری بسازیم .

سید جمالالدین اسد آبادی از جمله نادانانی بود که فکر میکرد علت ستم‌های حکومت، نا آگاهی پادشاهان از خوبی‌هاست و نا آگاهی از وضع مردم . 

او به همه جا رفت و با بعضی قدرتمندان هم سخن گفت که همه فهمیدند که بیهوده است الا خودش، شاید به این دلیل که از این راه میتوانست با قدرت نزدیک شود . 

این‌که بپنداریم که سخن گفتن با یک سیاست مدار کهنه کار که یک استراتژیست هم هست، مانتند سناتور مک‌کین، باعث می‌شود که او از منافعش بگذرد و یا از منافع طبقه‌ای که او نماینده آن است، البته نادرست است، به این دلیل ساده که اگر او در دوسال پیش به شوخی خواهان بمباران ایران بود به این دلیل بود که آمریکا در مرز بحران قرار داشت و در این شرایط هم البته هرکاری که بتواند باعث برون رفت از بحران شود، حتی جنگ ، میتواند مورد توجه قرار گیرد.

اصولا سیاست و اهداف سیاسی و استراتژی و حتی تاکتیک‌ها و حتی تکنیکها، چیزی نیست که با سخنی بوجود آید و یا با سخنی از بین برود، معمولا در سیاست بر اساس دور نمای بیست ساله تعیین استراتژی می‌شود، و حتی شاید بسیار هم دورتر دیده شود.

اگر گروهی شعار جنگ می‌دهند، شاید به این دلیل باشد که می‌خواهند با راه انداختن یک جنگ زرگری به فروش اسلحه بپردازند و یا هر مسئله دیگری که در باره آن بسیار اندیشیده‌اند و به نتیجه رسیده‌اند که هیچ کدام از آنها بخاطر ندانستن وضع مردم قلان جا نیست، که فکر کنیم اگر توضیح بدهیم و تلاش کنیم، خواهیم توانست آنرا تغییر دهیم.

اصولا اینگونه سخن گفتن که «تغییر ادبیات سیاست مداران، زمان و هزینه و زحمت زیادی می طلبد» اساسا در سیاست جائی ندارد و می‌تواند فریب کارانه و یا ابلهانه تلقی شود.

باید دانست که سیاست مداری مانند جان مک کین اگر برای چند سال دیگر برنامه نداشته باشد، اصولا سیاست‌مدار نیست، آنهم در آمریکا و آنهم با غول های اقتصادی که در اصل منافع آنان است که هدف سیاست است؛ فقط کافی است به گروه اقتصادی که حزب جمهوری خواه آمریکا نمایندگی می‌کند، توجه کنیم تا به معنی تهدید به جنگ پی ببریم و یا حتی سازش برای نفت، و بسیاری از مسئل مربوط به این گروه اقتصادی.


یک روزنامه نگار باید بسیار متوجه باشد تا مورد استهزا قرار نگیرد، برای این کار بجای ذوق زدگی از حضور در پیشگاه چنین افرادی، میتوان کمی مطالعه کرد. 


 


کفن پوشان، مدافاعان اسلامند یا حقوق بگیرانی ...؟

فراموش نمی‌کنیم، گو همین چند سال پیش بود تا کوچکترین اتفاقی رخ می‌داد خیل عظیم کفن‌پوشانی را می‌دیدیم که وا اسلام ا وا اسلامشان گوش عالم را کر می‌کرد، احیانا کسی هم از همه جا بی‌خبر بود باورش می‌شد که ای وای اسلام در خطر است و اگر کفن پوشان وارد کار و زار نشوند اسلام بر فنا رفته و چیزی ازش باقی نمی‌ماند، صرف نظر از اینکه اصلا اتفاقی افتاده یا نه نیت و قصد این عده محل بحث بوده، بعد از روی کار اومدن دولت احمدی نژاد تا مدتها خبری از این به اصلاح کفن پوشان نبود مگر اینکه احیانا  تو عراق بارگاهی خراب می‌شد یا تو غزه اسرائیل کاری می‌کرد گوشه و کنار صدایی بلند می‌شد، به جز این موارد فعالیت دیگری از خودشون نشان ندادند.

آخرین اتفاقی که دوباره وا اسلامشان بر هوا بلند شد پاره شدن عکس امام خمینی بود، اتفاقی که در نهایت ابهام روی داد و بیشتر به نظر می‌رسید کار افراطیان نزدیک به دولت باشد تا هوادران جنبش سبز، فارغ از این موضوع حضور این گروه و اعلام حضورشان مهم بود که باز عرض اندامی کردن، چندی نگذشته بود که در کمال ناباوری در عاشورایی که خون مردم ریخته شد اینان در پی کار دیگری بودند و دم از هتاکی به حرمت عاشورا که توسط جنبش سبز اتفاق افتاده بود می‌زدند، به سادگی می‌توان متوجه شد که کار اینان نه دفاع از اسلام که کار دیگه‌ای بود.

بارها به چشم دیده شد هتاکی‌هایی که به خانواده امام می‌شد، بارها به چشم دیده شد بی‌حرمتی‌هایی که  هیچ وقت تمامی نداشت، بی‌حرمتی‌هایی که هیچ وقت مثل پاره شدن عکس اما خمینی ساختگی نبود، تا بوده یادمان می‌آید در این نظام جدا از سیاسی بودن هه چیز به هر کسی نمی‌گویند آیت الله، در مراسم رحلت امام خمینی عده‌ای اوباش مراسم را به هم می‌ریزند صدای عالم و آدم در می‌آید، مراجع تقلید یک به یک محکوم می‌کنند اما خبری از کفن پوشی نیست، به سادگی تمام به بیت آیت الله صانعی حمله می‌کنند، فحاشی می‌کنند و خبری از کفن پوشی نیست، با وحشی‌گری تمام به بیت آیت الله منتظری حمله می‌کنند بازهم خبری از کفن پوشی نیست، اصلا گویا کاربری این افراد چیز دیگری است، گویا اینان زاده شدند نه برای دفاع از اسلام که برای برآوردن حاجات عده‌ای قلیل. بگیر و مواجب بگیرانی که هر وقت بزرگشان تشخصیص دهد وارد عمل می‌شوند و بس.


 


فارس: شهرام امیری شکنجه می‌شود

خبرگزاری فارس در گفت و گویی با یک «منبع آگاه» جزییات بیشتری درباره وضعیت «شهرام امیری» را منتشر کرد. این منبع آگاه با اعلام این که «شهرام امیری» از مدت‌ها قبل، تحت نظر بوده است، گفت: «يك روز صبح كه آقاي اميري عازم زيارت خانه خدا بوده يك ون سفيدرنگ در مقابل هتل محل اقامت او توقف كرده و چند نفر به زبان فارسي (كه بعدا مشخص مي‌شود از عوامل همكار با سيا و دستگاه اطلاعاتي سعودي بوده‌اند) به آقاي اميري مي‌گويند كه ما از يك كاروان ديگر بوده و هم اكنون عازم خانه خدا هستيم. پس از نزديكي شهرام اميري به اين خودروي ون، آنها با تهديد اسلحه، او را سوار ماشين كرده و مي‌ربايند. پس از تزريق يك آمپول، او را سوار يك هواپيماي غول پيكر امريكايي كرده راهي ايالت آريزونا مي‌شوند. پس از به هوش آمدن اين شهروند ايراني در هواپيما، او يكي از افراد همراه خود را شناسايي كرده كه همان فردي است كه در ربايش اميري از مقابل هتل شركت داشته است.»

این «مقام آگاه» با علام این که شهرام امیری در این مدت تحت «شكنجه‌هاي شديد روحي» توسط CIA قرار داشته است، گفت:«آن ها از اين شهروند ايراني مي خواهند تا اولا اعلام كند كه شخصا به آمريكا پناهنده شده و ثانيا فردي مطلع از برنامه‌هاي هسته‌اي ايران بوده و رويكرد اين فعاليتهاي هسته‌اي، نظامي است. او تمام پيشنهادات مالي و امتيازات ارائه شده را رد مي‌كند.»

این «منبع آگاه» - که به نظر می رسد از اعضای یکی از سازمان‌های امنیتی باشد – درباره نوار پخش شده منتسب به «شهارم امیری» که از سوی صدا و سیمای جمهوری اسلامی منتشر شده است، گفت:«موفق شديم با كمك خداوند، شرايط خاصي را ايجاد كنيم و اطلاعات بسيار خوبي را به دست بياوريم كه نوار اول آن از شبكه اول پخش شد. ايشان در آن نوار بخشي از مهمترين مطالب را بيان كرد و موضوعاتي چون همكاري امريكا و دستگاه اطلاعاتي سعودي در ربايش او، فشار براي بيان اطلاعات كذب درباره فعاليت هسته‌اي ايران و ... را مورد اشاره قرار داد.»

این «منبع آگاه» انتشار نوار دوم منتسب به «شهرام امیری» را کار سازمان اطلاعاتی آمریکا دانست. وی با اعلام این که انتشار نوار اول «فضاحت اطلاعاتی برای آمریکا و دستگاه امنیتی آن‌ها و نیر سیستم اطلاعاتی سعودی بود»، افزود:«[در فیلم دوم] وي شديدا تحت فشار است تا درباره فيلم اول (كه از سيماي جمهوري اسلامي منتشر شد) توضيحات مد نظر سيا را بدهد و بگويد كه خانواده‌اش در ايران گروگان گرفته شده‌اند تا وي مطالبي را بيان كند! آنچه كه با دستپاچگي توسط امريكاييها تهيه شده، مويد نظرات جمهوري اسلامي مبني بر انتقال اميري به آمريكاست و آنها نمي‌تواننند منكر ربايش او شوند كه سندي بر اقدام تروريستي آمريكا با همكاري دستگاه امنيتي سعودي است.»

وی همچنین علت تغییر وضع ظاهری :شهرام امیری» را چنین توضیح داد:« شهرام اميري به خاطر همين فشارها دچار بيماري اعصاب و روان شده و اضافه وزني كه طي اين ماهها پيدا كرده به خاطر استفاده از داروهاي آرام بخش و تسكين دهنده اعصاب و روان است.»

وی با اعلام این که، به زودی فیلم دیگری نیز از شهرام امیری منتشر خواهد شد، گفت: «هم‌اكنون نيز آمريكا به دنبال تهيه يك فيلم ديگر است و مي‌خواهند با توسل به تهديداتي چون تحويل اميري به موساد، او را مجبور به بيان موارد مد نظر خود كنند.»

 


 


اعتراف تاج زاده به اشتباهات دهه شصت

تاج زاده، در این متن اشاراتی به برخی از اتفاقاتی که در دهه شصت افتاده است، از نقش خود و هم‌فکران‌اش در وقوع این اتفاقات عذرخواهی کرده است.

البته تاج زاده نخستین نفر در میان اصلاح طلبان نیست که چنین متنی را منتشر کرده است. پیش از وی «اکبر گنجی» هم زمانی که در زندان بود، متنی با عنوان «مانیفست جمهوری خواهی» منتشر کرد که در آن صراحتن از آیت الله خمینی انتقاد کرد و تز همراهی اسلام با دموکراسی را – که اصلاح طلبان دنبال می‌کردند – غیرممکن نامید. «محمد نوری زاد»، نویسنده سابق روزنامه کیهان و کارگردان سینما، از دیگر افرادی بود که پس از حوادث رخ داده اعتراضات پس از انتخابات، نامه هایی به آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی منتشر کرد  و از وی انتقاد کرد.

تفاوت تاج زاده با دو نفر پیشین در این است که وی سال ها در پست های حساس سیاسی – فرهنگی کشور مسوولیت داشته است. آخرین پست دولتی تاج زاده، معاونت امنیتی – سیاسی وزارت کشور، در دوره اول ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی بود که پس از حوادث رخ داده در خرم آباد، به حکم دادگاه ازاین پست برکنار شد.

نکته مهم در نوشته تاج‌زاده را ، نه در واکنش های احتمالی حاکمیت و رسانه‌های نزدیک به دولت، که باید در واکنش اصلاح‌طلبان جست. هنوز مشخص نیست آن‌چه تاج‌زاده نوشته و منتشر کرده است، تنها نقطه نظرات شخصی خود وی است یا آن که مورد قبول دیگر اصلاح‌طلبان نیز قرار دارد. انتقاد به آن چه در دهه شصت رخ داده است، فصل مشترک انتقادات بسیاری است که در سال‌های گذشته به اصلاح طلبان شده است و آنان نیز در اکثریت قریب به اتفاق موارد در مقابل چنین انتقاداتی سکوت کرده‌اند. متن تاج زاده، اکنون شاید نخستین قدم برای باز کردن راه بحث درباره اتفاقات دهه شصت باشد. راهی که در صورت همراهی دیگر اصلاح طلبان شاید بتواند نوری بر تاریک‌خانه های آن سال‌ها بیندازد.

تاج زاده در متن خود که با نام «پدر، مادر، ما باز هم متهمیم»، نوشته است:« من در محضر نسل جديد شهادت مي‌دهم، نظامي كه ما براي برپايي آن انقلاب كرديم و به قانون اساسي آن رأي داديم، غير از نظام نظامياني است كه مي‌كوشند آن را ملك طلق خويش نمايند و در عرصه سیاست برای خود جايگاهي همانند فرماندهان دخالتگر ارتش تركيه و پاكستان قائل شوند. اين گواهي از آن رو ضرورت دارد كه به وضوح مي‌بينم چه در زندان‌ها و چه در تريبون‌ها و صدا و سيماي رسمي كشور، از جمهوري اسلامي ايران يك موجود زشت سیرت و زشت صورت به نام «فرانكشتاين» مي‌سازند و من هرگز نتوانستم در اين آينه مخدوش، سيماي رهبر فقيد انقلاب و ياران واقعي‌اش و سيماي درخشان شهيدان و آرمان آنان را ببينم.» گرچه تاج زاده نیز، انتقاد مستقیم از آیت الله خمینی را در دستور کار خود قرار نداده است و می نویسد:« مي‌خواهند بگويند امام هم كسي بود مثل آقايان جنتي و مصباح، غافل از آن که اين شبيه‌سازي مخدوش، روش‌هاي استبدادي و سرکوبگر را توجيه و آقايان را تطهير نخواهد كرد. به عكس، دامنه بدبيني به رهبر فقيد انقلاب محدود نمي‌شود و با تعميم يافتن به ائمه اطهار (ع)، مي‌تواند بي‌ديني و بي‌ايماني را در نسل جوان دامن بزند كه با كمال تأسف در برخي موارد زده است.»

وی می نویسد:« خطاي ما اين بود كه در مقابل برخي رفتارهاي دادگاه هاي انقلاب موضع نگرفتيم؛ در عين اين‌كه جناح موسوم به خط امام طراح اعلاميه 10 ماده‌اي دادستاني انقلاب در زمان شهيد قدوسي در بهار سال ۱۳۶۰ بود (طرحي كه گروه‌هاي سياسي دگرانديش مخاطب آن بودند و بسط مناظره و حقوق و آزادي‌هاي قانوني آنان را به خلع سلاح گروه‌ها پيوند مي‌زد)، اما نتوانستيم (و نيز تروريسم سال ۶۰ و جنگ تحميلي نگذاشت) كه اين راه را تا مرحله گسست كامل از شيوه‌هاي غيردموكراتيك پيگيري كنيم.»

تاج‌زاده با اشاره به دادگاه و احکام صادره از آن ها در دهه شصت، اعلام می کند:« سكوت تأييد‌آميز درباره نحوه محاكمات دادگاه انقلاب خطاي ما بود»، می نویسد:« ما حتماً بايد اعتراف كنيم، اما نه در دادگاه‌هاي نمايشي و آن طور كه بازجوها مي‌خواهند و به اتهامات موهوم مرتكب نشده، بلكه در پيشگاه ملت و بر اساس حقيقت. نسل انقلاب بايد اعتراف كند، ولي نه به دليل مجاهده امروزينش براي بسط دموكراسي و ترويج حقوق بشر، كه به علت عدم استفاده درست و كامل از فرصت‌هايي كه ظهور تك‌صدايي را بر بستر عبور از آرمان‌هاي انقلاب اسلامي و اصول قانون اساسي غيرممكن مي‌كرد. البته ما كوشيده‌ايم از اين خطاها درس بگيريم و به ویژه پس از جنگ، رفتار وگفتار خود را اصلاح كنيم. در عین حال اعتراف مي‌كنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آيت‌الله شريعتمداري و برای حفظ حريم مرجعيت اعتراض مي‌كرديم، كار به جايي نمي‌رسيد كه امروز حرمت مراجع و عالماني همچون مرحوم آيت‌الله منتظري و حضرات آقايان وحيد خراساني، موسوي اردبيلي، صانعي، بيات زنجاني، دستغيب شيرازي، طاهري اصفهاني، جوادي آملي و... حتي در صدا و سيما مورد تعرض قرار گيرد و كار به جايي برسد كه حتي بيت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نيز آرامگاه مرحومان صدوقي و خاتمي از تعرض مصون نماند.»

وی با اشاره با خطاهای خود و هم‌نسلان‌اش می نوید:« اگر خطايي وجود داشته كه داشته است، آن خطايي نيست كه بازجوها مي‌گويند و اگر بايد اعتراف كرد و حلاليت طلبيد كه بايد هم طلبيد، بايد از برخوردهاي ناصوابي كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابي صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيوني كه خواهان فعاليت قانوني بودند و حقوقشان به بهانه‌هاي مختلف نقض شد، پوزش طلبيد. همچنين بايد از تحميل يك سبك زندگي به شهروندان و دخالت در حريم خصوصي آنان معذرت خواست. خطاي ما آن بود كه تصور مي‌كرديم ما انسان‌هاي متوسط قادريم در ميخانه‌ها را ببنديم، بدون آن‌كه لازم باشد درهاي تزوير و ريا را باز كنيم. اشتباه ما اين بود كه در عمل به برخي امور عرفي تقدس ‌بخشيديم، غافل از آن كه تلاش مذكور عقيم و نتيجه اش عرفي شدن بسياري از مقدسات است. بزرگترين خطاي ما تعميم مناسبات سياسي در عصر «عصمت» به عصر «غيبت» بود.»

تاج زاده اشاره‌ای غیرمستقیم نیز به وضعیت زندان‌ها در دهه شصت و همچنین اعدام‌های تابستان شصت و هفت می کند:«ما نبايد اجازه مي‌داديم خیانت و خباثت بعضي افراد يا طرح‌ها يا اقدام‌‌ها، خارج شدن ما را از مسير قانون و شيوه‌هاي انساني و اخلاقي توجيه كند؛ شكنجه در همه حال شكنجه است و اعدام زنداني قبلاً محاكمه و محكوم شده كه در اسارت به سر مي‌برد، ناموجه.»

تاج زاده همچنین در این نوشته، اشاراتی به زمینه‌سازی ها برای اتفاقات پس از انتخابات توسط جناح حاکم می کند:«در اوين ديدم مناظره‌هاي آقاي احمدي‌نژاد ... بيش از آن‌كه معطوف به انتخابات باشد، معطوف به سياه‌نمايي‌ گذشته و مهم‌تر از آن زمينه‌سازي براي بگير و ببندها و اعتراف گیری و سركوب‌هاي پس از انتخابات بود. سخنان و در واقع تهمت‌ها و افتراهاي آقاي احمدي‌نژاد در آن مناظره‌ها در امتداد انتخابات نبود، بلکه در امتداد وقايعي بودكه باید با عبور از انتخابات و جهش از فراز صندوق های آرا به اوين شكل می گرفت. وقتي آقاي احمدي‌نژاد، به دروغ آقاي كروبي را به ايجاد شكنجه‌‌گاه در بنياد شهيد متهم مي‌كرد، معناي واقعي سخنان او نه معطوف به گذشته و در جهت محكوميت شكنجه، بلكه معطوف به آينده، به كهريزك و زمينه‌سازي براي توجيه آن بود.»

تاج‌زاده با اشاره به راه‌پیمایی بیست و پنجم خرداد ماه می‌گوید:« من و دوستانم و كثيري از فعالان انتخاباتي كه تا به امروز به لطف الهي از آن مهلكه بزرگ جان سالم به در برده‌ايم، مديون مردمي هستيم كه با تظاهرات تاريخ‌سازشان در ۲۵ خرداد، نه فقط كودتاي انتخاباتي را افشا كردند و دستكش مخملي را از مشت آهنين كنار زدند و ... من و امثال مرا نجات دادند».

مقاله مصطفی تاج‌زاده را باید، فصلی نوین در تاریخ اصلاح‌طلبان ایرانی دانست. تاج‌زاده را می توان از نیروهای درجه اول اصلاح‌طلبان دانست. باید منتظر و ماند و دید که مقاله تاج‌زاده چه واکنشی در میان اصلاح‌طلبان برمی‌انگیزد و آیا آنان نیز نهضت اعتراف را ادامه خواهند داد؟

 


 


جنبش سبز یک - میرحسین موسوی صفر

اگر تا صبح روز ۲۲ خرداد فکر می‌کردم که جنبش سبز به خواب رفته است و نوشتم :«ولی فقیه آسوده بکش که ما بی‌حالیم»، باید اعتراف کنم اشتباه کرده‌ام. هیچ شجاعتی بالاتر از اقرار به اشتباه نیست حتی اگر مانند بنده با نام مستعار در خارج از کشوربنویسی و برخلاف این مردان وزنان شجاع در خیابان‌ها و دانشگاهها حتی جرات یک فریاد «مرگ بر دیکتاتور» را هم نداشته باشی. جنبش سبز، حرکت اعتراضی هرچه اسمش رامی‌خواهید بگذارید به یک دلیل خاص هنوز زنده است.

مهم نیست موسوی چه بیانیه یا منشوری صادر می‌کند. مهم نیست اتومبیل کروبی یا دفتر صانعی موردحمله قرار می‌گیرد.مهم این است که نارضایتی در میان معترضان هنوز از میان نرفته است دلیلی هم نداشت که برود. جوان دانشجو یا حتی غیر دانشجو از وضع موجود راضی نیست. چه بسا از لینک دادن و امتیاز گرفتن در بالاترین هم خسته شده باشد. وی دیگر منتظر بیانیه‌های رنگارنگ موسوی که مانند برخی سریال‌های تلویزیونی کسل کننده و تکراری شده نمی‌ماند. از وضع موجود از ولی فقیه از بگیر و ببند از فقدان آزادی از همه اینهاخسته است. به خوبی می‌داند با چه کسی طرف است. می‌داند ولی فقیه برای روی کارماندن کتک می‌زند، زندانی می‌کند و اعدام می‌کند ولی او هم شاید دیگر چیزی برای ازدست دادن ندارد. به خیابان‌ها می‌آید: فریاد می‌زند . نفرتش را از ولایت فقیه و تمام اعوان و انصارش اعلام می‌کند. بر خلاف من خارج نشین مستعار نویس عافیت طلب که وقتی به ایران می‌روم دست و بالم می‌لرزد که نکند یک وقت من را بگیرند. پس حرفی نزنم و اعتراضی نکنم تا هواپیما بدون من فرودگاه امام را ترک نکند، او هراسی از این چیزها ندارد.

من چه چیزی می‌توانم به او بگویم به جز تحسین و تشویق در ادامه راه؟ چندبار بیانیه شماره ۱۸ موسوی و منشور جنبش سبز که قرار است به گفته سایت کلمه بزودی منتشر شود را به رخش بکشم؟ به جز حسرت درونی که ای کاش من خارج نشین هم مانند او شجاع و نترس بودم کدام احساس درونی برایم باقی می‌ماند که پنهانش کنم؟ پس من دروغ نمی‌گویم. اعتراف می‌کنم که می‌ترسم ولی همین من ترسو آن دختر وپسر شجاع را که در دانشگاه تهران در روز روشن فریاد مرگ بر دیکتاتور سر می‌دهد و می‌گوید :«مزدور چقدر گرفتی؟ دوربین به دست گرفتی؟» دردل تحسین می‌کنم و با همین چند خط نوشته برایش آرزوی موفقیت می‌کنم. در این روزها که تب جام جهانی فوتبال هم بالا است این من کمترین در این رویارویی میان مصلحت و فریاد که اولی تو را در خانه می‌نشاند و دومی تو را به خیابان می‌خواند یک امتیاز به جنبش سبز می‌دهم که منتظر رهبر یا رهبر خواندگانش ننشست و نترسید و باز به کوچه و خیابان آمد ولی هیچ امتیازی به موسوی نمی‌دهم که هنوز در فکر صدور بیانیه‌های تکراری و قاعدتا بی‌اثر است و ظاهرا کار دیگری هم از دستش ساخته نیست. به او هیچ امتیازی نمی‌دهم تا باز هم برای دوران طلایی امام راحل دلتنگی کند و برای خودش بیانیه و منشور صادر کند. به او هیچ امتیازی نمی‌دهم تا باز هم یکی بر نعل و یکی بر میخ بکوبد. پس با اجازه همه شما: جنبش سبز یک -میرحسین موسوی صفر


 


گردش شبانه در واشینگتن - ۲

 

 

 

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته