-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/
شاید بیشترین تعداد پناهجویان ایرانی ساکن ترکیه را گروههای اقلیتهای مذهبی، دگرباشان و فعالان سیاسی و روزنامهنگاران را تشکیل دهند اما افرادی نیز هستند که به خاطر مشکلات دیگری مجبور به ترک ایران شدهاند. در برنامه امروز، با یک نوازنده، آهنگساز و خواننده ایرانی گفتوگو کردهایم که پس از پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، مجبور به ترک کشور شده است.
«وارد عروسیها که میشدم، با دلهره و ترس و اضطراب همراه بود. همیشه ترس از این وجود داشت که بسیج، پلیس، اطلاعات یا منکرات به خانه بریزند و بازداشت کنند. شاید بتوانم بگویم من را نزدیک به ۵۰ بار، در عروسیها و جشنهای مختلف بازداشت کردند. تا اینکه پس از هشت الی ۹ سال فعالیت، از این همه بازداشت و ترس و اضطراب خسته شدم.
خیلی موارد پیش آمد که از مهمانی فرار کردیم. یک بار مجبور شدم از طبقه سوم پایین بپرم و دست و پایم آسیب دید. سال ۸۰ دانشگاه قبول شدم و همان زمان هم برای انتشار کاست اقدام کردم. یک سال و شش ماه بعد، برای انتشار کاست قبولی تست صدایم را گرفتم. جواب را گرفتم. نوشته بودند شعر قطعه «پول» باید عوض شود و شعر قطعهی «خسته» حذف شود چون تداعی خواندن زن را میکند.
فروش کاست من، طبق آمار مجلهها بسیار خوب بود و در یکی دوماه ابتدایی، رتبهی اول را داشت. مدتی نگذشته بود که با منزل تماس گرفتند و گفتند بیایید وزارت ارشاد. گفتند کاست شما با آن چیزی که به ما دادید متفاوت است و شما ممنوع الصدا شدید. گفتند کاست شما دیگر مجوز ندارد. وزارت ارشاد هم با شرکتهای پخشکننده کاملن در ارتباط است و جلوی پخش کاست من را گرفتند.
از دانشگاه هم اخراجم کردند. مقالهای را در درس تاریخ موسیقی نوشتم که موضوعش دین و موسیقی بود. همه در مورد تار و سهتار نوشته بودند. مقاله منبع داشت و تمام موارد را طبق کتب معتبر و احادیث پیامبر و امامان نوشته بودم اما از دانشگاه اخراج شدم.
آخرین کاری که در زمینه موسیقی کردم یک کار رپ سیاسی بود. در منزل برای خودم اینکار را ضبط کردم و اصلن جرات پخش آن را نداشتم. با برادر کوچکم، این کار را خواندیم. کار حتا به ضبط نهایی هم نرسیده بود و فقط در حد ماکت بود. چند روز بعد، سیدی در جیب برادرم بود. گشت ارشاد به علت بدلباسی و مدل مو او را گرفتند و سیدی را در جیبش پیدا کردند و او را به بازداشتگاه بردند. دیگه از آنجا به بعد را دقیق نمیدانم.
دوستش که با او بود آمد و جریان را تعریف کرد. آن لحظه، تصمیم گرفتم و از ایران خارج شدم. از ایران پول بسیار کمی آورده بودم. خانوادهام هم در ایران درگیر بودند تا برادرم را آزاد کنند. به این شهر آمدم و بعد از یک هفته پولی که آورده بودم تمام شد. بعد از دو تا سه ماه مجبور شدم سرکار بروم. نزد پلیس رفتم و گفتم لطفن شهر مرا عوض کنید تا بتوانم کار موسیقی انجام دهم. شهر ما کاملن مذهبی است و هیچ جایی برای موسیقی ندارد اما پلیس موافقت نکرد.
در این شهر هرکاری که میگفتند را مجبور بودم انجام دهم. از جابهجا کردن کیسهی گچ گرفته تا موارد دیگر. بعد از مدتی در جایی مشغول به کار شدم که نسبتن خوب بود ولی چون اینجا قانونی وجود ندارد، ساعت ۸ و نیم صبح میرفتم و ۸ و نیم شب بر میگشتم. حقوقی که میدادند، اگر به یک ترک یک میلیارد (هزار لیر) میدادند، به من ۳۰۰ یا ۴۰۰ لیر میدادند یعنی یکسوم حقوق. کار پرسکاری انجام میدادم. یک ماه پیش، هنگام کار یکی از انگشتانم کاملن بریده شد و افتاد. بیمارستان رفتم و انگشتم را بخیه زدم. الان تقریبن خوب شده اما دیگر حس ندارد. قبل از اینکه این اتفاق بیفتد بارها به پلیس گفته بودم، کار من این نیست.
اینجا مسئلهی پول خاک هم وجود دارد. به دلیل اینکه هر شش ماه باید ۴۰۰ لیر پول خاک بدهم و الان که یک سال و نیم اینجا هستم، هیچ پولی ندادهام، مبلغ سه برابر میشود. نامهای در سایت یو ان وجود داشت که نوشته بود کسانی که پول خاک ندارند، این نامه را بنویسند تا به آنها بخشیده شود. آن نامه را به پلیس دادم اما برخورد آنها با من حتا بدتر شد. برخورد خوبی ندارند و اگر برای امضا نروم، تماس میگیرند که چرا نیامدی.
الان یک سال و نیم است که آمدهام. ۱۰ ماه هم از مصاحبهام میگذرد اما هیچ جوابی دریافت نکردهام.
باز در موقعیت عجیب دیگری گرفتار شده بودم. دیدن استاد جراحی، وضعیت بهم ریخته حوری، صندلی در هوا چرخاندن یکی از مقربان درگاه، اولین روز کشیک، همه و همه نشانههایی از اوضاعی ناجور میداد. با خودم فکر کردم الان یک گند اساسی به اورژانس بیمارستان مرکزی بهشت میزنم و هم آبروی معاون اجرایی بهشت و حوری را میبرم و هم دل دکتر مسعودی را شاد میکنم. قوت قلبی به خودم دادم که بیشتر مواظب حرفها و رفتارم باشم تا اتفاق بدی نیافتد.
نزدیک شدم و با صدایی آمرانه خطاب به بیمار قبلی و بزن بهادر فعلی گفتم: «آقا اینجا بیمارستان است شما هم خدای ناکرده تا چند دقیقه قبل بیمار بودید و این آقا هم فرد محترمی است و سنی ازایشان گذشته و جای پدربزرگ ما هستند، خجالت بکشید.» استاد جراحی تا چشمش به من افتاد گفت: «این پدرسگ اینجا چه غلطی میکند؟ پدربزرگ هم هفت جد و آباد خودته. نمک به حرام.» گفتم: «بفرما حوری خانم. داریم از استادمون طرفداری میکنیم طلب داره، فحش هم میده. اصلن به من چه؟» رو کردم به بیمار مقرب و گفتم: «بزن داداش صندلی رو که تنش میخاره.» بیمار هم نامردی نکرد و صندلی را محکم کوبید توی ملاج من و خون فواره زد و من کف اورژانس ولو شدم. همه پرسنل ریختند دور و برم و کد اغتشاش اعلام شد. ماموران حفاظت بیمارستان رسیدند و تا میخواستند بیمار مقرب ضارب یا به عبارتی ضارب مقرب و بیمار را دستگیر کنند چند مامور لباس شخصی بیسیم در دست سر رسیدند و همه مامورین به احترام آنها کنار کشیدند.
به بیمار مذکور گفتند: «حاج آقا. حالتان خوب است انشااله؟ مشکلی که برایتان پیش نیامده؟» من همانطوری که روی زمین افتاده بودم گفتم: «زکی. اون ضارب است شما حال او را میپرسید؟» حاج آقای مقرب سابقن بیمار رو به من کرد و گفت: «من به شما ضربهای نزدم. من شیطان را از خودم دور کردم . مطمئن باشید اگر ضربه به شما خورده بود الان به دیار سکون نقل مکان کرده بودید آقای دکتر.» با آه و ناله گفتم: «دیار سکون دیگر چه خراب شدهای است؟» حوری که داشت خونهای روی پیشانیام را تمیز میکرد گفت: «بعضی از آدمها که به بهشت میآیند و به علتی دیگر جهنم هم برایشان کفایت نمیکند به عالم دیگری منتقل میشوند که دیار سکون نام دارد . آنجا جهان آخر است. جایی که هیچ چیز و هیچ کس هیچ گونه حرکتی ندارد. همه چیز ثابت است و بدون تغییر. فرض کن تو در آنجا باشی و میلیونها سال در یک جا بدون هرگونه تکان و حرکتی ثابت بمانی. این مرگ اخروی است دکی جان.»
کلهام را تکان دادم و فلسفه وجود بیمارستان و اورژانس در بهشت را درک کردم. کار پرسنل اورژانس در بخیه و پانسمان سرم تمام شده بود و با کمک آنها به اتاق ویزیت خودم برده شدم. دکتر مسعودی که از ماجرا خبر دار شده بود به اورژانس آمد و پس از غرولند کردن به من گفت: «اگر نمی توانید کشیک را ادامه دهید به پزشک جانشین اطلاع بدهم به اورژانس بیاید.» من سریع جواب دادم: «نیازی نیست حالم خوبه. علما میگویند فقط دفع شیطان کردهاند ولی نمیدانم چرا سرمن بخیه خورده است، شاید شیطان زیر پوست من بوده است؟» دکتر مسعودی با پوزخندی گفت: «البته در شیطان زیر جلد شما رفتن که شکی نیست ولی اینکه از آنجا خارج شده یا نه؟ جای سووال وجود دارد.»
بالاخره دکتر مسعودی به محل کار خود برگشت و من با ترفندی حوری را از استاد جراحی جدا کردم و به داخل اتاق ویزیت آوردم. ماجرا را از او پرسیدم. گفت: «از قرار معلوم در عالم خاکی استاد جراحی شما در حین جراحی فتق حاج آقا مرتکب اشتباه بزرگی شده و حاج آقا را کلن از مردی مرخص نمودهاند و بعد از آن که حاج آقا متوجه ماجرا میشوند استاد جراحی در سانحه تصادف که شما زحمت ایجادش را کشیده بودید به این دیار نقل مکان مینمایند. حالا این دو در اورژانس بیمارستان بهشت همدیگر را ملاقات مینمایند و باقی ماجراها که خودت شاهد بودی.»
گفتم: «آهان. پس بنده هم در این ماجرا نقشی داشتهام که خودم خبر نداشتهام؟ بگو چرا ترکشی از آن نصیب من شد.» در حین صحبت بیمار دیگری وارد اتاق ویزیت شد و حوری خداحافظی کرد که برود. میخواستم بگم حالا استاد جراحی چرا آمده بود اورژانس که صدایم را نشنید و در را بست. بیمار دوم مشکل خاصی نداشت و گفت آمده است برای انجام معاینات و آزمایشات چک آپ . با خنده به او گفتم: «ببخشید. شما آمدهاید چک آپ شوید که چه بشود؟» با اعتماد به نفس جواب داد: «چون در اینجا همیشه در حال خوردن و خوابیدن و استراحت کردن هستیم گفتم نکند خدای ناکرده بیماریهایی مثل نقرس، دیابت، چربی خون سراغم بیاید.» گفتم: «حالا فرض کن که این بیماریها رو گرفتی. چه فرقی برایت میکند؟ مگر قرار است در بهشت هم دوباره فوت کنی عزیز من؟اینجا بهشت است برادر من. برو حالش رو ببر.»
نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گفت: «مثل اینکه آقای دکتر تازه تشریف آوردهاند و از چیزی خبر ندارند . اگر کسی در اینجا بیماری لاعلاج یا صعب العلاج بگیرد و نیاز به مراقبت مداوم پیدا کند باید به دیار دیگری منتقل شود که ما به آن دیار مفلوکان میگوییم. البته اسم اصلی آن چیز دیگری است که کسی اجازه بر زبان آوردن آنرا ندارد.» عصبانی شدم و گفتم: «ای بابا.این که نشد. چه دیار تو دیاریه اینجا. ما فکر میکردیم فقط سه عالم داریم که تازه یکی از آنها سرکاری است و فقط سووال جواب میکنند، نگو چند تا عالم و دیار فرعی هم این دوروبرها هست که ما بیخبر بودیم.یا معلمهای دینیمون ازشون بیخبر بودند، یا اینکه بازم میخواستند ما رو سورپرایز کنند.»
صدای مهیبی اتاق ویزیت رو در برگرفت که میگفت: «حالا عالم برزخ را مسخره میکنی آقای دکتر؟ نکنه هوس تنبیه بهشتی به سرت زده؟» صدای نکیر بود که چهار ستون بدنم را به لرزه در آورد. دستپاچه شدم و زیر لب گفتم گوه خوردم و رو به مریض کردم و پرسیدم: «ببخشید شما دفترچه دارید؟»….( ادامه دارد)
هیچچیز هنوز در گروههای C و D مشخص نیست و هر هشت تیم بخت حضور در مرحله یکهشتم نهایی را دارند.
انگلیس را پیش از آغاز مسابقات یکی از مدعیان اصلی میدانستند، اما آنها بیتردید، انتظار نداشتند در حالی پا بهبازی سوم بگذارند که بهیک پیروزی برای ماندن در جام نیاز داشته باشند. سهشیرها با وجود شروع کندی که داشتند فرصت رسیدن بهصدر جدول را دارند، هر چند که برای اینکار باید اسلوونی را شکست دهند. اسلوونی هم تنها یک تساوی برای صعود نیاز دارد. تساوی پرگل هم میتواند مردان «کاپلو» را به دور بعد ببرد، البته اگر آمریکا و الجزایر با هم مساوی کنند. اگر انگلیس ببرد، آمریکا و الجزایر هم برای صعود باید پیروز شوند.
«فابیو کاپلو» مربی انگلیس نمیتواند شروع بیفروغ تیمش در تورنمنت را توضیح دهد. او میگوید: «در تمرینات همه چیز کامل و بینقص است و همیشه عالی تمرین میکنیم، اما بازیکنان در هنگام بازی شباهتی بهتمرین ندارند.» این مربی ۶۴ ساله ایتالیایی که قصد دارد از تجربه بسیارش برای پایان بخشیدن بهاین مشکل استفاده کند میگوید: «ترس از جامجهانی در ذهن بازیکنان است. این باورکردنی نیست و میخواهم دفعه بعد، روحیه بالای بازیکنان را ببینم.»
بهگفته «جانتری» کاپیتان سابق تیم، سیستم راهبانهای که مربی منضبط ایتالیایی بهتیم تحمیل کرده میتواند باعث بیتفاوتی آنها شده باشد: «ما در هتل هستیم، تمرین را تمام میکنیم، ساعت ۱ ناهار میخوریم و چند ساعت بیکار میمانیم. در آنجاست که حوصلهبازیکنان سر میرود. گاهی بهعنوان گروهی از بازیکنان باید در کنار هم باشیم و با هم وقت بگذرانیم.» البته زمان نیاز است تا مشخص شود آیا مربی انگلیس میتواند الهامبخش پیروزی بازیکنانش در دیدار حساس مقابل اسلوونی باشد یا نه.
کاپیتان اسلوونی و نقطه اتکای خلاقیت آنها بیتردید یکی از ستارگان تیم بوده است. اما «وین رونی» کاملن برعکس، هنوز نتوانسته در تیم آشفته انگلیس به فرم همیشگیاش برسد. مهاجم «منچستریونایتد» بهدنبال گلزنی خواهد بود تا تیمش را در تورنمنت نگه دارد، اما مربی تیماسلوونی قصد دارد اسلوونی را برای اولین بار در تاریخ این کشور به مرحله یکهشتم نهایی برساند.
وضعیت در گروه D هم بههمین ترتیب است. آنجا تیم بلندپرواز غنا وضعیت خوبی دارد. آنها چهار امتیاز گرفتهاند و تنها کافی است مقابل آلمان شکست نخورند تا بهدور بعد برسند. در سوی دیگر، آلمانیها باید ببرند تا صربستان سه امتیازی و احتمالن استرالیای یک امتیازی در جدول از آنها عبور نکنند. استرالیا برای زنده نگاهداشتن امید صعود باید پیروز شود و اگر آلمان ببازد، صربستان با یک تساوی هم صعود خواهد کرد.
«یواخیملو» قصد ندارد اولین مربی آلمان از سال ۱۹۳۸ تاکنون شود که تیمش در مرحله گروهی حذف شده است. شادی پیروزی چهار بر صفر مقابل استرالیا با شکست یک بر صفر مقابل صربستان نابود شد، ولی آلمانیها ابزار لازم برای هر کاری را دارند. «میروسلاو کلوزه» محروم است و «کاکائو» در خط جلوی نبرد مقابل قهرمان چهار دوره مسابقات جام ملتهای آفریقا قرار میگیرد. یک تساوی هم میتواند برای آلمانیها کافی باشد، اما آنها امیدوارند پیروزی بهدست آورند تا باد در بادبانهایشان بیفتد. غنا هم خود را بابت تساوی یک بر یک مقابل استرالیای ده نفره سرزنش میکند. مردان «میلووان رایواچ» حمایت تماشاگران آفریقایجنوبی را خواهند داشت، اما بازی برای تساوی مقابل آلمان کار عاقلانهای نیست، به خصوص که رقیب وقتی نیاز بهپیروزی داشته باشد فوقالعاده خطرناک میشود.
انتظارات طرفداران آلمان بسیار روی دوش «توماس مولر» سنگینی میکند، که یکی از دلایل آن این است که نامخانوادگی او یادآور «گرد مولر» مهاجم افسانهای آلمان است. «بمبافکن» تقریبا به تمام افتخارات ممکن با بایرن مونیخ رسید و در دوران درخشانی که داشت ۶۸ گل در ۶۲ دیدار ملی بهثمر رساند. توماس ده سانتیمتر از همنامش بلندتر است و به جای آن که مهاجم مرکزی باشد، هافبک تهاجمی است، اما نامخانوادگی گرد را دارد، برای بایرن بازی میکند و پیراهن شماره ۱۳ را به تن میکند. تنها چیزی که کم دارد چندین گل است تا مقایسه کامل شود.
اما نکته جالبی که این روزها توجه خبرنگاران را بهخودش جلب کرده پوشش مربیان است، دورانی که مربیان گرمکنهای مچاله شده میپوشیدند گذشته است. در این جامجهانی، مربیان بزرگی درک خود از مد را بهرخ همگان کشیدهاند. «دونگا» مربی برزیل که بهدلیل تیپ نامتعارف و بر خلاف مدش مورد توجه بود، پیراهن راحت یقه اسکی با یک اورکت کشی میپوشد. «فابیو کاپلو» که لباسهایش را هوشمندانه انتخاب میکند، در لباس رسمی اتحادیه فوتبال انگلیس مانند همیشه خوشتیپ به نظر میرسد و «یواخیم لو» هم همان ظاهر شیک و اسپورت همیشگیاش را حفظ کرده و یک تیشرت سفید و یک ژاکت یقه هفت میپوشد. اما بزرگترین شگفتی جام «دیهگو مارادونا»است که به درخواست دخترانش گوش داده و لباس خاکستری باکلاسی میپوشد. تنها «مارچلو لیپی» است که بر خلاف جریان حرکت کرده و گرمکن قرمز بهتن میکند.
عمادالدین باقی روزنامهنگار و فعال حقوق بشر ظهر امروز (چهارشنبه) از زندان اوین آزاد شد.
عمادالدین باقی دبیر انجمن دفاع از زندانیان که در دیماه سال گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در زندان اوین به سر میبرد روز چهارشنبه به طور موقت و با قرار وثیقه دویست میلیون تومانی از زندان آزاد شد.
منابع آگاه خبر میدهند که قرار بود وی روز گذشته آزاد شود اما به دلیل ناقص بودن مدارک آزادی وی به امروز موکول شد.
گفتنی است آقای باقی یک روز پس از حوادث عاشورای سال گذشته تهران پس از احضار به برای بار دوم با وجود بیماری بازداشت شده بود.
اتهام این روزنامهنگار و فعال حقوق بشر اقدام علیه امنیت ملی عنوان شده بود.
قرار است ظرف چند روز آینده دادگاه رسیدگی به پرونده آقای باقی برگزار شود.
آهنگ و موسیقی نیز مثل بسیاری از کالاهای دیگر به افغانستان وارد میشوند و بخشی از این دنیای ویترینی را میسازند، اما بد وارد میشوند. در سالهای اخیر که رسانههای تصویری در افغانستان آغاز به فعالیت کرده اند و انترنت فعال شده است، دسترسی مردم به انواع موسیقی نیز ساده شده است. جوانان افغانستان آواز میخوانند و با انواع بیشمار و رنگارنگ دختران خارجی میرقصند و میغلتند، تلویزیونها نیز موضوعی ندارند جز نشر رقص و آواز جوانان خواننده افغان با دختران خارجه. در بازار موسیقی افغانستان انواع متفاوتی از موسیقی وجود دارد، اما هیچ کدام ویژگیهای منحصر به فرد خود را نیافریده اند.
از سوی دیگر، کمتر ممکن است که به طور عام بتوان تجربهها و احساسات عاشقانه این سرکوبکده را با دنیای پرهوس آهنگهایی گره زد که از لوس آنجلس و لندن تا ممبیی و تاشکند تقلید میشوند. بسیاری از تجربههای تنانگی مجسم در این ویدیو کلیپها، بیگانه با دنیای عاشقانه و ایروتیزم افغانی است. هرچند که سلیقهها و ذایقههای مختلف اجتماعی و فرهنگی از جمله ذایقههای عاشقانه و ایروتیک را میتوان تغییر و پرورش داد، همانگونه که دینامیزم غیرثابت دارد؛ ولی اکنون ما در یک فاصله و بیگانگی با ذایقههای هنری و نمودگارهای ایروتیک دنیای مدرن به سر میبریم. پرورش ایروتیزم، ذایقهها و سبکهای ارتباطی عاطفی و تنانگی منطبق با دنیای امروز یکشبه ناممکن است. چه بسا که ویدیوکلیپهای خوانندههای افغان، بدون مهارتها و شگردهای لازم هنری به صورت آشفته و پریشان در هیتی مسخشده عرضه میشوند.
ناگزیر وقتی این مسایل را از هنر موسیقی توقع میکنیم، بایستی نگاهی نیز به وضعیت اجتماعی خود بیاندازیم. وضعیت اجتماعی ما در یک کلام آشفته و بحرانی است. هنوز مرگ و به خون غلتیدن، ویرانی و کشتار، دشمنی با هنر و مدنیت، تنگناهای ظالمانه اجتماعی و فرهنگی، همه و همه، ما را به بیابان حیرت و بیچارگی کشانده است. اما، هنر در کل و موسیقی به طور خاص، هنوز نسبت به این همه درد و بیچارگی توجه در خور نکرده و از کنار آن با یک خنده ملیح راحت گذشته است. حتا نسبت به بیچارگی و ویرانی خود نیز بیتوجه بوده است. به این دلیل است که موسیقی افغانستان هم به لحاظ ابعاد هنری و زیبایی شناختی و هم به لحاظ بیتفاوتی نسبت به جامعه و وضعیت حاکم، مسخ شده است. این مسخ شدگی ضربه سنگینی را بر هنر و موسیقی وارد کرده است؛ تا جایی که هیچ ابداع و ابتکاری در کار نیست و به دام یکنواختی خسته کن و مقلدانه گرفتار آمده است.
«گزارش اقلیت»، مجموعه آهنگی با صدای شکیب مصدق و کمپوز و آهنگسازی مسعود حسنزاده تازه وارد بازار شده است. شش آهنگ در این مجموعه به نامهای «گزارش اقلیت»، «شهر خالی از درخت»، «کابل جان»، «بازار آزاد»، «سرخط اخبار» و «اتفاق عاشقانه» وجود دارند. نام این مجموعه، بدون شک حکایت از نگاهی متفاوت در دنیای هنر و موسیقی افغانستان میکند و به طور مستقیم به یک اقلیت متفاوت در درون یک جامعه بسته دلالت میکند. گزارش اقلیت، توسط «گروه مورچهها» در هرات ساخته شده است. اصولن اسمهایی مثل «گزارش اقلیت» و «گروه مورچهها» اسمها و رسمهای متفاوت با سبک زبانی متفاوتی هستند که تازه عرضه میشوند. برای من این اسمها علاوه بر آن که نو و تازه هستند، حکایتی از یک «منظرگاه جدید» را نیز با خود دارند. هرچند «گزارش اقلیت» نام یک فلم سینمایی علمی ـ تخیلی از استیون اسپلبرگ است که در سال ۲۰۰۲ روی پرده سینما رفت، ولی این اسم در فضای هنری افغانستان تازه، متفاوت و بدیع عرضه شده است.
البته من متخصص هنر و موسیقی نیستم، به همین دلیل موسیقی شناس و صاحب نظر در هنر موسیقی نیز نیستم تا قضاوت کنم که گزارش اقلیت معجونی از موسیقی راک و بلوز است و یا اینکه چیز دیگر. من در نهایت یک مخاطب هستم. بنابراین، از موقعیت یک مخاطب حرف میزنم و قضاوت میکنم. آن هم مخاطبی که نسبت به وضعیت خود و زیستجهانش دغدغه و نگرانی دارد. به همین دلیل شاید نسبت به «تفاوتها» و «بیتفاوتها» حساس هستم. ممکن به ذهن من این سوال کلیشهای همچنان مطرح شود که رسالت اجتماعی هنر موسیقی در افغانستان چیست؟ به عبارت دیگر، موسیقی چقدر توانسته ناهنجاریها، ظلمها و کینهتوزیها، گمگشتگیها، قطعیتهای ظالمانه، خونریزیها و انسان کشیها را باز تاب داده و به رگبار نقد ببندد و یا آن را روایت کند؟ مسلما که موسیقی افغانستان فاقد این شاخصههاست. از این منظر، برای من ساده است که بگویم موسیقی افغانستان مسخ شده است. در حالی که برای سربریدنها دیگر دلیلی نیاز نیست، کافی است در راه کابل- قندهار یک قلم در جیب داشته باشی تا گردنت را بزنند. خوب، آن سوال کلیشهای را میتوان این گونه طرح کرد که آیا موسیقی افغانستان قادر به درک چنین وضعیتی هست و میتواند نقشی حداقلی در بیان آن داشته باشد؟ نمیدانم.
آلبوم گزارش اقلیت، جدا از منزلت هنری آن که بایستی آن را موسیقیشناسی بیان کند، از یک زاویه دیگر برای من مهم است؛ گزارش اقلیت میخواهد نگاه متفاوتی را عرضه کند و میخواهد بسیاری از مسایل و بسیاری از نگرانیها و نابسانیها را نیز بیان کند، گزارش اقلیت درایت دیدن و جسارت بیان دارد. به این دلیل، گزارش اقلیت پدیدهای متفاوت و نوظهور است.
من اولین بار، صدای شکیب مصدق را در آهنگهای «میهن/مرثیه» و «بانوی شبهای سیاه» شنیدم. کمی بعد آگاه شدم که این آهنگها توسط مسعود حسن زاده ساخته شده و شکیب مصدق آنها را خوانده است. مسعود حسن زاده و شکیب مصدق، به خوبی یک ذهنیت متفاوت را در گزارش اقلیت معرفی کرده اند. در واقع، این حکایت از ذهنیت نسلی متفاوت میکند که در افغانستان در اقلیت و حتا محکومیت قرار دارد. باری هم شنیدم که مسعود و شکیب تهدیده شدهاند و این تاحدودی قابل درک است که چرا شکیب با خاطر آزرده راهی دیار غربت شد. اقلیت بودن سخت است و از آدم هزینههای سنگین میگیرد، جامعه فشار میآورد و آدم را به حاشیه میراند و خفه و خفته میکند، آن هم در مونوپولیستترین جامعه قرن بیست و یک.
اعتراض در برابر ساختارها و هنجارهای مسلط همیشه هزینه میخواهد. در ضمن، اعتراض و انتقاد دانش و درایت نیز لازم دارد. ولی، روند حاکم بر فضای اجتماعی و فرهنگی افغانستان، حکایت از محافظهکاری و یا رادیکالیزم راستی و محافظهکارانه دارد که فضا را بر دیگربودگی و دیگراندیشی بسته است، این فضا، فضای یکسانساز و یکسانطلب است. متفاوت بودن و متفاوت نگریستن در چنین اوضاع و احوال با اهمیت و دارای ارزش اجتماعی- فرهنگی است. به ویژه که اعتراض و انتقاد در درون فعالیتها و کاربستهای فرهنگی شکل گرفته، جلوهگر شود. به این دلیل، مجموعه آهنگهای گزارش اقلیت، بیشتر نگاه انتقادی و اعتراضی دارد که تاریخ موسیقی در افغانستان، معمولن شاهد چنین نگاهی نبوده است. پیشتر از این نیز، آهنگ «مرثیه/میهن» نقدی بود بر لاف و گزافگوییهای معمول در موسیقی و فرهنگ افغانستان که جریان غالب و رسمی پر است از این لافها و گزافها. همین گونه آهنگ «بانوی شبهای سیاه» نیز روایتیست از اشکها و گریههای بیشمار که کمتر میخواهیم ببینیم و هرگز نمیخواهیم درک کنیم و به آن بیاندیشیم. و اما این آهنگ، نگاه متفاوت و اخلاقمدارانهای را معرفی کرده و به دیدن و اندیشیدن دعوت میکند. آهنگهای گزارش اقلیت نیز مثل دیگر آهنگهای حسنزاده و مصدق، حاکی از نگاههای متفاوت و انتقادی نسبت به وضعیت کنونی هستند.
از سوی دیگر، آهنگهای گزارش اقلیت دارای «بیان متفاوت» هستند. این مجموعه آهنگ شامل آهنگهای عاشقانه و غیرعاشقانه است که اکثریت آن ها غیرعاشقانه اند. اما، هریک از این آهنگها دارای زبان و بیانی متفاوت نسبت به عشق، سیاست و وضعیت اجتماعی- فرهنگی است. در واقع، بیان وضعیت به صورت انتقادی و یا ارایه روایت انتقادی از آن با نگاه متفاوت، اساسیترین نکته مجموعه آهنگهای گزارش اقلیت است. این گونه، گزارش اقلیت میخواهد بیان کلیشهای از وضعیت و یا خوی گرفتن با آن و احساس رضایت نسبت به آن را بشکند و به جای آن، از وضعیت عمومی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی از زاویه دیگر روایت کند و فضای زبانی و ذهنی متفاوت و دگرگونه را خلق کند تا قالبها و پوششهای پنهان کنندهی وضعیت، شکسته و برطرف شوند. این گونه، منظرگاه جدیدی در موسیقی برای دیدن و روایت کردن خلق میشود که به شدت انتقادی است.
به این دلیل، آنچه را گزارش اقلیت عرضه میکند، منجر به یک بیگانه پنداری نمیشود، بلکه ذهن خوی گرفته با عادتهای عام را به یک مسیر متفاوت و انتقادی میکشاند که تازگی دارد و اما بیگانه نیست. معمولا ذهنیت و سوژه متفکرانهی جدیدی را معرفی میکند که متفاوت است و برای مخاطب از واقعیتهای عینی با نگاه انتقادی قصه میگوید و از زبان و اصطلاحات عامیانه که غالبا مربوط به گروههای خاص سنتی است، برای بیان وضعیت استفاده میکند و پا به پای خود میکشاند. این، نشانی از ذهنیت و برداشت متفاوت «متفاوتها» در جامعه کنونی افغانستان است که مونوپولیسم کنونی، آن را به رسمیت نمیشناسد. به این دلیل، مجموعه آهنگ گزارش اقلیت را میتوان صدای متفاوتها نام گذاشت.
رییس قوه قضاییه با درخواست اعمال ماده ۱۸ اصلاحی تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب(رسیدگی مجدد در آرای قطعی به تشخیص رییس قوه قضاییه) در خصوص پرونده دانشگاه آزاد اسلامی موافقت کرد.
در پی درخواست دادستان کل کشور از آیتاله لاریجانی مبنی بر رسیدگی مجدد به پرونده دانشگاه آزاد اسلامی روز گذشته رییس قوه قضاییه با این درخواست موافقت کرد.
در نامه غلامحسین محسنی اژهای خطاب به رییس قوه قضاییه آمده است: «نظر به اینکه مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در دایره وظایف و اختیارات آن شورا به استناد امر ولی فقیه در حکم قانون بوده و آثار قانونی بر آن مترتب است علیهذا دستور موقت صادره به گونهای که شامل تمام مواد اساسنامه باشد خلاف موازین شرعی بوده و پیشنهاد اعمال مقررات ماده ۱۸ اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب نسبت به رای مذکور میشود.»
گفتنی است روز یکشنبه مجلس شورای اسلامی مصوبهای را به تصویب رساند که بر اساس آن رای شورای عالی انقلاب فرهنگی مبنی بر اساسنامه جدید دانشگاه آزاد را تعلیق میکرد و به گفته بسیاری از صاحبنظران این مصوبه اختیارات محمود احمدینژاد را نسبت به دانشگاه آزاد کاهش میداد.
نورا نبیل زاده شهروند بهایی ساکن مشهد از سوی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.
به گزارش رهانا عصر روز گذشته (سهشنبه) در حالیکه نورا نبیلزاده به همراه تعدادی از دوستان خود در یک اقدام اجتماعی، برای بچه های یک پرورشگاه در مشهد، برنامه و موسیقی اجرا می کردند، از سوی نیروهای اطلاعات و درحالیکه حکم بازداشت وی را به اتهام تبلیغ بهاییت در اختیار داشتند، بازداشت شد.
ماموران پس از بازداشت وی، با یکدیگر به منزل خانوادهی او رفته و ضمن تفتیش کامل منزل، کلیهی کتب مربوط به دیانت بهایی، کامپیوتر، لپ تاپ و موبایلهای همه اعضای خانواده را ضبط کرده و با خود بردند.
گفتنی است دور جدیدی از فشارها بر پیروان دیانت بهایی از روزهای گذشته آغاز شده است. بر این اساس تاکنون ۹ تن از پیروان این آیین بازداشت شدند و در زندان به سر میبرند
رییس جمهور سابق ایران میگوید که «بیاساس بودن توهمات و نادرستی روشهای اعمال شده در یکسال اخیر» برای هر «آدم منصفی» آشکار شده است.
به گزارش تارنمای فراکسیون اقلیت مجلس – پارلماننیوز- محمد خاتمی در دیدار با اعضای شورای مرکزی حزب جوانان اسلامی با بیان اینکه «خرداد و حوادث اخیر دستاوردهای بزرگی داشته است»، تصریح کرد: «در۱۴ خرداد امسال هم دیدیم چه حوادث تلخی بوجود آمد و معلوم شد که حتا به نام امام هم میشود با امام مخالفت کرد»
وی در ادامه افزود: «امروز بعد از هزینههای زیادی که در این یکسال همه و به خصوص نظام ما داد باید به این نتیجه رسیده باشیم که هیاهویی که شد و هنوز هم میشود تا جریانات دلسوز درون نظام براندازمعرفی شوند، هیاهو برای هیچ و از اساس باطل است.»
آقای خاتمی از اینکه حکومت به جای ابراز همدردی با خانواده قربانیان وقایع پس از انتخابات، «نمک به زخم آنها میپاشد» اظهار تاسف کرد.
به گفتهی رییس جمهور سابق ایران «امروز همه شاهد حضور و فعالیتهای جریانات موسوم به خودسری هستیم که البته من اینها را خودسر نمیدانم چون اینها با امنیت کامل هر کاری بخواهند خلاف ضوابط قانونی و شرعی انجام میدهند.»
وی در پایان خاطرنشان کرد: «هنوز دیر نشده، نگذاریم نارضایتیهای موجود به اصل نظام سرایت بکند؛ خطری که امروز وجود دارد این است که کمکم مسائل متوجه اصل نظام میشود.»
سازمان عفو بین الملل، اعلام کرد که بهزاد باقری فعال دانشجویی دربند یکی از زندانیان عقیدتیای است که صرفن به خاطر فعالیتهای مسالمت آمیز خود در رابطه با آزادی بیان بازداشت شده است.
در گزارش روز دوشنبه سازمان عفو بینالملل آمده است «دلیل بازداشت آقای باقری روشن نیست، اما احتمالن بازداشت وی بخشی از موج دستگیری فعالان سیاسی، مدافعان حقوق بشر، دانشجویان و اعضای اتحادیه های کارگری در سالگرد انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد میباشد..»
عفو بین الملل همچنین از همگان خواست تا با ارسال نامه به مقامهای مسوول جمهوری اسلامی، خواستار آزادی بی قید و شرط این فعال دانشجویی شوند.
گفتنی است بهزاد باقری کاهکش از فعالین دانشجویی طیف چپ، در تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۹ بازداشت و از آن زمان تاکنون بدون هیچ اتهامی در زندان دستگرد اصفهان به سر میبرد.
آقای باقری، پیش از این نیز در سال ۸۶ و در جریان دستگیری گسترده دانشجویان طیف چپ بازداشت شده بود و در اسفند سال ۸۶ به قید وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.
در روز یکشنبه ۳۰ خرداد (۲۰ ژوئن) بزرگداشت کشته شدن ندای آزادیخواهی ملت ایران ندا آقاسلطان توسط جوانان و دانشجویان سبز کلن (آلمان) برگزار شد.
به مناسبت مراسم سالروز قتل ندا صالحی آقاسلطان در تهران و دیگر شهرهای جهان، برای همبستگی با خانوادهی او و گرامیداشت وی در کلن نیز جوانان و دانشجویان گرد هم آمدند تا یاد او، سهراب، اشکان، مسعود، ترانه، کیانوش و همه کشتهشدگان وقایع اخیر در ایران را زنده نگاه دارند.
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا بر اساس تقاضای مدیر وبلاگ و یا انتخاب دبیر روز است و نگاهی بیطرفانه در آن حاکم است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. این رادیو باز نشر وبلاگستان را فرصتی برای نقد و بررسی آن میداند. این بخش با هدف ایجاد فرصت نقد و بررسی در فضای رسانهای وب منتشر میشود و بیشک نظر نویسندگان آن است و نه رادیو کوچه. کوچه خود را موظف به انتشار عمده نظرهایی میداند که در وبلاگستان منتشر میشود و از آن مطلع میشود.
آیا بهنظر شما گفتن از اینکه ما در جایی زندگی میکنیم که دروغ بیداد میکند، دزدی رواج دارد، ظلم و ستم نهادینه شده و … فایدهای هم دارد؟ پست قبلی یک عکس برای شما گذاشتم و البته توضیحش را هم دادم. امروز هم یک عکس دیگر برایتان میگذارم. این عکس را یکی از دوستان برای بنده فرستاده. نگاه کنید:
چه چیزی به ذهن شما میرسد؟ توهین به زن؟ توهین به شعور و شخصیت افراد؟ دخالت در حریم خصوصی و آزادیهای فردی؟ تحجر؟ بله حق با شماست همه اینها وجود دارد. ای کاش حداقل رییس دولت آدم با شهامتی بود و مانند کشور دوست و برادر چین، از مواضع عصر حجری خود نیز دفاع میکرد.
چند روز پیش ایشان در شبکه ۱ سیما حضور یافتند و ضمن مژده اضمحلال سازمان ملل و شورای امنیت و فروپاشی آمریکا و … که به مردم ایران دادند، سخنانی ایراد فرمودند که واقعن آه از نهاد من بلند شد، شما را نمیدانم چه حالی داشتید. شاید خیلی از شماها این مصاحبهها را نگاه نکنید. من هم اغلب همین کار را میکنم، زیرا میترسم تاثیر بدی بر روی اخلاقم بگذارند، اما بعضی وقتها که بیکار میشوم، آنها را نگاه میکنم و چند روزی را مات و مبهوت میمانم که مگر مردم ایران دارو دستهی کورها هستند؟
آقای احمدینژاد در جواب سوال مجری برنامه در مورد جایگاه نقش زنان در جامعه، بهجای جواب دقیق و واضح به این سوال، به صحرای کربلا زدند و از شخصیتهای دینی مایه گذاشتند. شخصیتهایی که در جامعه ما وجود ندارند، این درحالی است که سوال در مورد نقش زنان در جامعه کنونی بود، نه در تاریخ دین اسلام.
اما وقتی سوال اصلی که در مورد همان گشتهای ارشاد و … بود پرسیده شد، آقای رییس جمهوری با قاطعیت اعلام کردند که «اینها هیچ ربطی به دولت ندارد، دولت واقعن تو اینها دخالتی ندارد» اما نگفتند که چه کسی مسوول است؟ آیا نیروی انتظامی سرخود این طرح را اجرا کرده؟ این درحالی است که پیش از این فرمانده این نیرو اعلام کرده بود دیگر نیاز به چنین گشتهایی نیست. اگر سرخود انجام شده است، چرا دولت واکنش نشان نمیدهد؟
«ما اینها را توهین میدانیم که یک زن و مردی تو خیابان راه میروند یه کسی بیاد و بگه آقا شما نسبتتون چی هست؟ به شما چه ربطی داره…» اینها ادامه سخنان آقای رییس جمهوری است. واقعن زیبا صحبت میکنند. درست است، واقعن به شما چه ربطی دارد که یک جوان چگونه لباس میپوشد یا با چه کسی بیرون میرود. این صحبتها مرا به یاد تبلیغات انتخاباتی ایشان در دور اول میاندازد. ایشان آن زمان اعلام کردند، «مگر مشکل ما همین چند نخ تار موی بیرون دختران است؟ یعنی ما هیچ مشکل دیگری نداریم؟» ای کاش به این حرفها عمل میشد. حرفهای بسیار قشنگی هستند، اما حیف که دقیقن برخلاف این حرفها عمل میشود. شاید هم باید از این حرفها معانی دیگری برداشت کرد.
به یاد این جمله بیل کلینتون افتادم که گفته بود «این بستگی به این داره که معنی کلمه «است» چی باشه»، وی با گفتن این جمله ابعاد جدیدی به علم تجزیه کلمات داد، کلینتون این جمله را در شهادت خود برای دادگاه به کار برد و پیش از آن مردم آمریکا نمیدانستند که بیش از یک معنی برای کلمه «است» هست، اکنون هم احتمالن مردم ایران خواهند فهمید که «به شما چه ربطی داره» در واقع معنای جدیدی دارد و این شما منظور «شما» هستید، نه آنها.
قدر مسلم آنکه در عالم سیاست، یک سیاستمدار را از اعمالش میشناسند و دیدگاههای او را بر مبنای اعمالی که انجام میدهد ارزیابی میکنند نه سخنانی که میگوید. ما هم واقعن امیدواریم، این برگههای جریمه که واقعن نه تنها در شان زنان ایرانی که شان هیچ بنی بشری نیست، دروغ باشد، شایعه باشد، کار اسراییل باشد، نقشه آمریکا باشد و … اما چیزهایی میبینیم و میشنویم که باور اینکه این برگها دروغ است، برایمان سخت میشود.
آقای احمدینژاد بهعنوان یک ایرانی از شما میخواهم، با ما صادق باشید. انتظار تغییر از شما نداریم، حداقل رک و راست بگویید این کارها زیر سر چه کسی است. اگر خودتان دستور دادهاید، خب پای حرفتان هم بایستید، بلاخره شما ۵۰ میلیون طرفدار دارید، از چه میترسید؟ بگویید تا ما هم تکلیف کار خودمان را بدانیم، بلاخره یا ایران آزادترین کشور دنیا هست یا نیست. اگر نیست بگویید و همه را راحت کنید، شتر سواری که دولا دولا نمیشود.
دادستان زاهداناز محاکمه هشت عضو گروه جنداله در روز سهشنبه خبر داد و گفت: «تمامی متهمان اتهامات انتسابی را پذیرفتند.»
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران – ایسنا – محمد مرزیه در خصوصاتهام این هشت نفر اظهار داشت: «این افراد در کشتن ۱۱ نفر از پرسنل نیروی انتظامی در اواخر سال ۸۷ در منطقه لار دست داشتند و همچنین در سال گذشته قصد وارد کردن ۲۱۳ کیلو مواد منفجره را در قالب یک تن مواد مخدر از مرز سراوان به کشور داشتند که به محض ورود، موادها کشف شد و این افراد توسط سپاه پاسداران دستگیر شدند.»
وی افزود: «احکام این متهمان هفته آینده از سوی دادگاه انقلاب سیستان و بلوچستان صادر خواهد شد.»
به گفتهی آقای مرزیه افراد محاکمه شده متهم به محاربه بودهو بعضا در جنبش مسلمان مبارز بلوچ عضویت داشتند.
گفتنی است گروه جنداله که از سوی ایران تروریستی خوانده میشود یک گروه شبه نظامی است که در مبارزه با جمهوری اسلامی دست به حملاتی میزند. سرکرده این گروه عبدالمالک ریگی بود که روز یکشنبه در زندان اوین اعدام شد.
دادستان زاهداناز محاکمه هشت عضو گروه جنداله در روز سهشنبه خبر داد و گفت: «تمامی متهمان اتهامات انتسابی را پذیرفتند.»
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران – ایسنا – محمد مرزیه در خصوصاتهام این هشت نفر اظهار داشت: «این افراد در کشتن ۱۱ نفر از پرسنل نیروی انتظامی در اواخر سال ۸۷ در منطقه لار دست داشتند و همچنین در سال گذشته قصد وارد کردن ۲۱۳ کیلو مواد منفجره را در قالب یک تن مواد مخدر از مرز سراوان به کشور داشتند که به محض ورود، موادها کشف شد و این افراد توسط سپاه پاسداران دستگیر شدند.»
وی افزود: «احکام این متهمان هفته آینده از سوی دادگاه انقلاب سیستان و بلوچستان صادر خواهد شد.»
به گفتهی آقای مرزیه افراد محاکمه شده متهم به محاربه بودهو بعضا در جنبش مسلمان مبارز بلوچ عضویت داشتند.
گفتنی است گروه جنداله که از سوی ایران تروریستی خوانده میشود یک گروه شبه نظامی است که در مبارزه با جمهوری اسلامی دست به حملاتی میزند. سرکرده این گروه عبدالمالک ریگی بود که روز یکشنبه در زندان اوین اعدام شد.
نخستین جلسه دادگاه حسین درخشان خبرنگار و وبلاگنویس ایرانی روز چهارشنبه در دادگاه انقلاب تهران برگزار شد. به گزارش خبرگزاریها دادگاه رسیدگی به اتهامات حسین درخشان صبح امروز در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی برپا شد. در این جلسه نماینده دادستان در حضور قاضی، خانواده درخشان و «مهدوی» وکیل مدافع این وبلاگنویس، کیفرخواست در خصوص اتهامات وی را قرائت کرد. «تبلیغ علیه نظام »، «تبلیغ به نفع گروههای ضد انقلاب»، «توهین به مقدسات»، «راه اندازی و مدیریت سایتهای مبتذل و مستهجن» از جمله موارد اتهامی حسین درخشان است. گفتنی است حسین درخشان مهرماه سال ۸۷ توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
آنچه در این بخش میآید فقط انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است و این رادیو دخل و تصرفی در آن ندارد.
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: زندان رجاییشهر کرج (گوهر دشت) این روزها محلی برای نگهداری بسیاری از زندانیان سیاسی تبدیل شده است که نسبت به چند سال اخیر قابل توجه است. در این زندان، بسیاری از زندانیان با انواع بیماریها و ناراحتیهای روانی و جسمی دست و پنجه نرم میکنند. تعدادی نیز جان خود را از دست دادهاند. در حال حاضر زندان رجاییشهر کرج به قتلگاه و تبعیدگاه معروف شده است. دو زندانی سیاسی محبوس در این زندان در تماسی با کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی گزارشی از وضعیت آن ارایه کردهاند که بیانگر وقوع فاجعه ای انسانی است.
بر اساس گزارشهای دریافتی کمیته دفاع از زندانیان سیاسی از زندانیان زندان رجایی شهر کرج، وضعیت این زندان بسیار اسفناک است و علی حاجکاظم رییس زندان و علی محمدی معاون او با هماهنگی دستگاه قضایی و امنیتی، نقش مهمی در تشدید فشارها علیه زندانیان سیاسی دارند. تشدید وضعیت غیر بهداشتی بندها، جلوگیری از ورود داروهای مورد نیاز زندانیان، ضرب و شتم و شکنجه زندانیان، قطع آب، قرار دادن زندانیان سیاسی در کنار زندانیان بیمار و شرور، از جمله تلاشهایی است که مدیریت زندان برای سرکوب زندانیان سیاسی انجام میدهد.
به دستور رییس زندان، حسینیه ویژهای در بند یک افتتاح شده و تعدادی زندانی از جمله احمد زیدآبادی به آن منتقل شدهاند. این حسینیه که تنها حدود ۱۱۰ متر است فاقد هرگونه امکانات اولیه زندگی در زندان است و تنها مزیت آن دور بودن زندانیان آن از دیگر زندانیان زندان رجاییشهر است که اکثر آنها را زندانیان جرایم عمدی از قبیل شرارت و قتل تشکیل میدهند. در این حسینیه حدود ۷ نفر بر روی موکت زندگی میکنند.
در اکثر بندهای زندان رجاییشهر به علت تراکم بیش از حد زندانی، عده زیادی در سالن میخوابند که به کف خواب معروف شدهاند. به عنوان نمونه در بند ۴ بیش از ۸۰۰ زندانی جا داده شدهاند در حالیکه ظرفیت آن بین ۲۰۰ تا ۲۴۰ زندانی است. بند ۴ فاقد حمام است و فقط هشت دستشویی دارد و زندانیان در صف های طولانی مینشینند تا پس از مدتها امکان استفاده از دستشویی را بدست آورند. از سویی در این بند آب از ساعت ۷ و نیم صبح تا ۱۱ شب قطع میشود.
علی صارمی، محمد علی منصوری، صالح کهندانی، سعید ماسوری، هود یازرلو، میثاق یزداننژاد، علی معزی، افشین بایمانی، کریم عزیز، مهدی فطرت و حسن طفاح از جمله زندانیان سیاسی بند ۴ به شمار میروند که در شرایط سختی بهسر میبرند.
یکی دیگر از روشهای برخورد با زندانیان سیاسی، جلوگیری از دسترسی به دارو و درمان است که در کنار وضعیت غیر بهداشتی این زندان، شرایط بسیار دردناک و طاقتفرسایی برای زندانیان فراهم کرده است. منصور اسانلو، خالد هردانی، علی صارمی و منصور رادپور از جمله زندانیان سیاسی امنیتی به شمار میروند که ماموران زندان از ورود داروهای آنها به زندان جلوگیری بهعمل میآورند.
بهروز جاوید تهرانی و تعدادی دیگر را در بند یک در کنار زندانیان خطرناک قرار دادهاند تا آنها را تحت فشار بگذارند. بند یک را که از سه سالن تشکیل میشود به یکی از بدترین بندهای زندان میشناسند. سالن شماره ۲ بند یک را سلولهای انفرادی تشکیل میدهند که به سگدونی معروف است و در آنجا زندانیان را تحت شکنجه قرار میدهند. بهروز جاویدتهرانی در این بند به شدت مورد شکنجه قرار گرفته است. در روزهای گذشته، گارد زندان به زندانیان بند یک حمله کرده و بسیاری را زیر ضرب و شتم گرفتهاند. مدیریت زندان برای جلوگیری از درز خبر حمله به زندانیان، مانع انتقال مصدومین و زخمی شدگان به بهداری زندان شده است.
بند ۵ معروف به بند معتادون، که در آن زندانیان معتاد به مواد مخدر و بیماران عفونی نگهداری میشوند، یکی از بندهای خطرناک زندان رجایی شهر است که هر زندانی تازه وارد به این بند خیلی سریع دچار بیماری میشود. منصور اسانلو رهبر سندیکای شرکت واحد که برای تحت فشار گذاشته شدن به این بند منتقل شده بود دچار بیماری تنفسی شده است. اگرچه او تحت فشارهای بینالمللی به بند ۳ که به بند کارگری معروف است، منتقل شده است. این در حالی است که منصور اسانلو از بیماریهای متعددی رنج میبرد و انتقال او به بند ۵ موجب افزایش رقم بیماریهای او شده است.
وضعیت غیربهداشتی، حضور معتادان و بیماران عفونی و ایدزی و نیز شکنجههای اعمال شده در این زندان موجب شده است تا زندانیان سیاسی نسبت به جان خود در این زندان ابراز نگرانی کنند. آنها از جمله نگران سلامتی بهروز جاویدتهرانی هستند که گفته میشود مسوولان زندان میخواهند او را سربه نیست کنند.
برای جلوگیری از فاجعه انسانی در زندان رجاییشهر کرج، اطلاعرسانی و اعتراضات ایرانیان و نیز دخالت نهادهای بینالمللی لازم است و کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی در این زمینه کوشش میکند.
محققان دانشگاه یورک در انگلیس موفق به کشف راهی برای تبدیل ترکیب شیمیایی موجود در دستگاه تلویزیونهای السیدی را به یک ماده ضد میکروبی شدهاند که عفونتهایی مثل ایکولی و برخی از زنجیرههای باکتریایی استافیلو کوکوس آئورئوس را نابود میسازد.
این ماده شیمیایی اصلاح شده موسوم به پلی وینیل ــ الکل یا PVA همچنین قابلیت آن را دارد که در اسکلتبندیهای بافتی برای کمک به تولید اعضای بدن، قرصهایی که داروها را تحویل میدهند و نیز محصولات پاکسازی و شوینده بیمارستانی برای جلوگیری از عفونتها، مورد استفاده قرار بگیرد.
به گزارش گیزمگ، لوازم برقی دور ریختنی و قطعات آنها تحت عنوان زباله الکتریکی که مواد سمی هستند و قابلیت بازیافت ندارند، با استفاده از این شیوه کشف شده توسط دکتر اندرو هانت و دستیاران وی در دانشگاه یورک به این مشکل پایان دادند.
آنها با حرارت دادن و سپس سرد کردن PVA و خارج کردن آب از آن با کمک اتانول مادهای را به دست آوردند که قابلیت زیادی در کاربردهای زیست پزشکی دارد.
در پی انفجار دو بمب در بغداد پایتخت عراق دستکم سه تن کشته و ۱۵ تن دیگر زخمی شدند.
به گزارش آسوشیتدپرس عصر روز سهشنبه مقامهای محلی عراق اعلام کردند که دو انفجار در دو نقطه شهر بغداد روی داد که بر اثر آن ۱۸ تن کشته و زخمی شدند.
به گفتهی آنها هدف این انفجارها مقامهای عراقی و شبهنظامیان سنی بودند که با دولت در زمینه مبارزه با تروریستها همکاری میکنند.
بر اساس این گزارش نخستین انفجار در نزدیکی خودروی یکی از مدیران کل وزارت راه و ترابری عراق در شمال بغداد رخ داد که در آن دو تن از محافظان وی کشته شدند و هشت شهروند عراقی نیز زخمی شدند.
از طرف دیگر در انفجاری در استان «دیاله»، در شمال بغداد یک تن کشته و ۷ تن دیگر زخمی شدند.
قلیب الکراخی»، سخنگوی پلیس استان دیاله در این زمینه گفت که «رعد الطامی»، یکی از رهبران شورای بیداری در این انفجار کشته شده است.
با مخالفت مسوولان کمیته ملی المپیک تیم فوتبال بانوان ایران از شرکت در بازیهای آسیایی گوانگجو چین محروم شد.
به گزارش خبرنگار مهر، در نشست ویژه بهرام افشارزاده دبیرکل کمیته ملی المپیک و علی کفاشیان رییس فدراسیون فوتبال موضوع اعزام تیم فوتبال بانوان به بازیهای آسیایی گوانگجو مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
مسوولان کمیته ملی المپیک درنظر دارند تیمهایی که از شانس مدالآوری بیشتری برخوردارند را به بازیهای آسیایی اعزام کنند.
در این جلسه شانس مدالآوری تیم فوتبال بانوان در بازیهای آسیایی مطرح شد که علی کفاشیان عنوان کرد با توجه به سطح بالای بازیهای آسیایی و تیمهای شرکتکننده شرق آسیا تیم فوتبال بانوان شانس اندکی برای مدالآوری در بازیهای آسیایی خواهد داشت.
اما فریده شجاعی، رییس کمیته بانوان فدراسیون فوتبال با بیان اینکه این تصمیم به نفع تیم فوتبال بانوان نخواهد بود، اظهار داشت: «شخصن با این تصمیم مخالفم چرا که اعزام نشدن تیم بانوان انگیزه را در بین بازیکنان از بین میبرد و روند روبه رشد تیم بانوان را دچار وقفه میکند.»
گفتنی است بازیهای آسیایی دوره شانزدهم درسال ۲۰۱۰ در شهر گوانگجو برگزار خواهد شد.
مورگان فریمن بازیگر سیاهپوست برنده اسکار مهمان افتخاری شانزدهمین جشنواره فیلم سارایوو است که ماه آینده برگزار میشود.
فیلم «شکستناپذیر» بر مبنای جام جهانی راگبی در سال ۱۹۹۵ ساخته شده و مورگان فریمن ۷۳ ساله در آن به نقش نلسون ماندلا رییس جمهوری سابق آفریقای جنوبی ظاهر شده است. او برای بازی در این فیلم نامزد اسکار بهترین بازیگر مرد نقش مکمل شده است.
به گفته برگزارکنندگان جشنواره، فریمن در سارایوو با فیلمسازان با استعداد منطقه بالکان دیدار میکند. بازیگر آمریکایی سال ۲۰۰۵ برای بازی در درام «عزیز میلیون دلاری» ایستوود برنده اسکار بهترین بازیگر مرد مکمل شده است.
گفتنی است شانزدهمین جشنواره فیلم سارایوو از ۲۳ جولای (اول مرداد) آغاز و تا ۳۱ جولای (نهم مرداد) ادامه دارد. جشنواره فیلم سارایوو در آخرین سالهای جنگ داخلی در بالکان (۱۹۹۵-۱۹۹۲) راهاندازی و به تدریج بزرگترین جشنواره سینمایی منطقه شد.
روزنامه ایران در صدر اخبار خود به نقل از قائممقام وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد: «فرهنگیان تا ۲ سال آینده خانهدار میشوند.»
«بیمه زنان خانهدار با ۹ هزار تومان در ماه» عنوان دیگری است که این روزنامه دولتی منتشر نموده است.
روزنامه تهران امروز از «رای مجلس به تمدید شوراهای سوم» خبر داد.
این روزنامه نیز در ادامه مطالب خود به نامه اژهای دادستان کل کشور خطاب به ریاست قوه قضاییه اشاره کرد و از دستور لاریجانی و تعلیق حکم دادگاه درباره دانشگاه آزاد خبر داد.
روزنامه جام جم عنوان اول خود را به «ناکامی آمریکا و انگلیس در مهار نشست نفت در خلیج مکزیک» اختصاص داد.
«همه نگاهها به شورای نگهبان» تیتر دیگری است که این روزنامه درخصوص اختلاف دولت و مجلس و مصوبه روز یکشنبه مجلس بر سر دانشگاه آزاد منتشر نموده است.
روزنامه خراسان در تیتر اول خود نوشت: «کلیات طرح تمدید فعالیت شورای سوم تا انتخابات یازدهم ریاست جمهوری تصویب شد.
«نارضایتی مردم از خودروسازان به خاطر تحمیل بیمه شرکتهای خاص به خریداران خودرو» عنوان گزارشی است که این روزنامه امروز به نشر رسانده است.
روزنامه دنیای اقتصاد «انتقاد از رقابت تامین اجتماعی با بخش خصوصی» را به عنوان مهمترین خبر برگزید.
«دههزار تومانی به بازار آمد» تیتر دیگر این روزنامه اقتصادی است.
روزنامه شرق در صدر اخبار خود اظهارات رییس مجلس شورای اسلامی را آورده و از قول علی لاریجانی در پاسخ به نمایندگان و رسانههای معترض نسبت به مصوبه اخیر مجلس نوشت: «این همان مجلسی است که به آن میبالیدید.»
این روزنامه همچنین درخصوص این مصوبه از موافقت آیتاله صادق لاریجانی با درخواست دادستان کل کشور و رسیدگی مجدد به پرونده دانشگاه آزاد خبر داد.
«انتخابات ریاست جمهوری و شوراها همزمان برگزار میشود» تیتر نخست روزنامه کیهان است.
«تجمع اعتراضآمیز دانشجویان مقابل مجلس شورای اسلامی» عنوان دیگری است که این روزنامه حامی دولت در ارتباط با مخالفت عدهای با مصوبه وقف دانشگاه آزاد منتشر کرده است.
و در پایان روزنامه همشهری از هشدار کارشناسان با توجه به بروز بحران نفتی در خلیج مکزیک خبر دادند، «احتمال بروز فاجعه زیست محیطی در خلیج فارس.»
«حکم دادگاه در مورد دانشگاه آزاد بیاثر شد» تیتر دیگر این روزنامه است.
تجمع شبه دولتی مخالفان وقف دانشگاه آزاد روز گدشته سهشنبه یکم تیرماه مقابل مجلس شورای اسلامی برگزار شده است.
بعد از موافقت نمایندگان ملت با وقف دانشگاه آزاد، از روز گذشته رسانههای حامی دولت و تشکلهای دانشجویی دولتی اعتراضها را به نهاد قانونگذاری جمهوری اسلامی ایران آغاز کردهاند و دهها بیانیه با ادبیات خاص این گروه و با امضای به دانشجویان دانشگاههای دولتی و پیامنور در اعتراض به وقف دانشگاه آزاد منتشر کردند.
گزارشها حاکی از آن است آنها اعلام کردند که اگر مجلس از این تصمیم خود کوتاه نیاید مجلس را به توپ خواهند بست.
1287 خورشیدی – سرهنگ «لیاخوف» فرمانده روس واحد مرکزی قزاق دستور داد که ساختمان مجلس در میدان تاریخی بهارستان را با توپ گلولهباران کنند. «محمدعلی» شاه قاجار روز پیش از این، ضمن صدور اعلامیهای که برای مقامات دولتی در تهران و شهرهای دیگر ارسال شد، چگونگی انتخاب نمایندگان مجلس و رفتار این نمایندگان را مغایر اصول دمکراسی خوانده و دستور داده بود که مجلس تا اصلاح این نقایص بهمدت سه ماه تعطیل شود. چون بسیاری از نمایندگان حاضر بهترک ساختمان مجلس نشده بودند، در اجرای دستور محمدعلی شاه، یک واحد قزاق به بهارستان فرستاده شد تا مجلس را محاصره و نمایندگان را از آنجا بیرون کند که این نیرو با مقاومت هواداران مسلح مجلس که از پیش در آنجا سنگربندی کرده بودند روبهرو شد و عقبنشینی کرد. لیاخوف پس از اطلاع از این مقاومت مسلحانه بود که تصمیم گرفت ساختمان مجلس را با توپ گلولهباران کنند.
۱۹۰۴ میلادی – در چنین روزی پروفسور «کارلتون کان» (Carleton Coon) بهدنیا آمد. وی بزرگترین آنتروپولوژیست یعنی انسانشناس قرن بیستم شناخته شده است. او ریشه نژادها را بهدست آورده و کتابهای متعدد در این زمینه نوشته از جمله کتابهای «سرگذشت انسان»، «نژادهای اروپایی»، «ریشه های نژادی»، «تحول نژادی»، «انسان شکارگر»، «پژوهشهای نژادی در خاورمیانه»، «مهاجرت آرینها»، «هفت غار»، «رابطه نژاد و فرهنگ»، «تاثیر آیینهای زرتشت و بودا بر اخلاقیات».
۱۹۳۹ میلادی – بندر «اسکندرون» از سالهای حاکمیت امپراتوری عثمانی، مورد ادعای ترکیه بود. اما پس از جنگ جهانی اول، بر اساس توافقنامه انگلیس و فرانسه، این بندر به «سوریه» تعلق گرفت. ولی در پی سقوط امپراتوری عثمانی و جانشینی حکومت «آتاتورک» فرانسه که قیمومیت سوریه را برعهده داشت، بندر اسکندرون را بهترکیه واگذار کرد.
۱۸۹۴ میلادی – «پییر بارون دوکوبرتن» مورخ فرانسوی بهکمک دوستان خود در دانشگاه پاریس، همایشی تشکیل داد و اساس بازیهای جدید «المپیک» را بنیان نهاد.
۱۳۱۸ خورشیدی ـ زادروز «صمد بهرنگی» معروف به «بهرنگ» داستاننویس، محقق، مترجم و شاعر ایرانی. معروفترین اثر او داستان «ماهی سیاه کوچولو» است. او همچنین تالیفاتی در مورد آموزش بیقاعده زبان فارسی در آذربایجان و تحقیقاتی در مورد ادبیات شفاهی آذربایجان نیز نگاشته است.
۱۳۳۴ خورشیدی – تولد «پرویز پرستویی» بازیگر و هنرپیشه سینما و تلویزیون ایران. شهرت او بهخاطر بازی در فیلمهایی چون «لیلی با من است، بید مجنون، مارمولک و آژانس شیشهای» است. پرستویی برندهی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد از جشنوارهی فجر سال ۱۳۷۹ نیز هست. همچنین او اولین جوانی بود که در تاریخ جشنواره فیلم فجر جایزه سیمرغ را گرفت، او در ۲۸ سالگی برای بازی در فیلم دیار عاشقان از جشنواره دوم فجر در سال ۱۳۶۲ سیمرغ گرفت. همچنین وی تنها کسی است که تا بهحال ۳ بار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را بهخانه برده است.
دوازدهمین روز مسابقات جامجهانی با سه پیروزی و یک تساوی دنبال شد و تیمهای آفریقایجنوبی، اروگوئه و آرژانتین توانستند حریفانشان را شکست دهند.
تیمملی فوتبال آفریقایجنوبی با وجود غلبه برفرانسه از صعود بهدور یکهشتم نهایی جامجهانی بازماند.
در این دیدار که در ورزشگاه «فریاستیت» «بلومفونتان» آفریقایجنوبی انجام شد، میزبان پیکارها موفق شد مقابل قهرمان جهان در سال ۱۹۹۸، بهبرتری دو بر یک دست یابد.
آفریقایجنوبی دو گل توسط «خوموله» و «امپلا» وارد دروازه خروسهای آبی کرد تا نیمه اول را با برتری بهرختکن برود. تیم برتر در دقیقه ۴۰ نیز گلی را وارد دروازه آبیپوشان کرد که بهدلیل آفساید بودن مورد قبول واقع نشد. در نیمه دوم فرانسه توانست یکی از گلهای خورده را توسط «مالودا» در دقیقه ۷۱ جبران کند.
«ریمون دومنش» سرمربی فرانسه بهسبب حواشی پیش آمده شش تغییر در ترکیب تیمش ایجاد کرد و در غیاب «پاتریس اورا» مدافع جنجالی بازوبند کاپیتانی را به «آلو دیارا» سپرد. تیم فرانسه نیز با این نتیجه صاحب یک امتیاز شد و بدین ترتیب، حذف شده بزرگ این جام نام گرفت.
اما تیمهای مکزیک و اروگوئه از گروه نخست پیکارهای جامجهانی ۲۰۱۰ در ورزشگاه «بافوکنگ» شهر «روشتنبرگ» بهمصاف یکدیگر رفتند که درنهایت تیمملی فوتبال اروگوئه توانست با تنها گل دقیقه ۴۳ «لوییس سوارز» مهاجم گلزن باشگاه «آژاکسآمستردام» برابر مکزیک بهبرتری برسد، ولی نتیجه دیدار همزمان آفریقایجنوبی و فرانسه باعث شد تا مکزیک با وجود این باخت همراه با اروگوئه صعود کنند. اروگوئه و مکزیک در حالی بهمصاف یکدیگر رفتند که هر دو تیم با کسب چهار امتیاز از دو بازی نخست خود در رتبههای اول و دوم جدول ردهبندی گروه نخست قرار داشتند. با این نتیجه تیم فوتبال اروگوئه با کسب هفت امتیاز از سه بازی و تفاضل گل مثبت چهار بهعنوان تیم اول گروه نخست رقابتهای جامجهانی ۲۰۱۰ راهی مرحله دوم شد و مکزیک هم با وجود شکست در آخرین بازی خود با کسب چهار امتیاز و تفاضل گل مثبت یک بهعنوان تیم دوم گروه خود راهی مرحله بعدی شد. تیمملی فوتبال آفریقایجنوبی میزبان این مسابقات با چهار امتیاز و تفاضل گل منفی دو، بههمراه فرانسه یک امتیازی از گردونه مسابقات کنار رفت.
در ادامه این رقابتها تیمفوتبال آرژانتین با پیروزی برابر یونان بهعنوان تیم اول گروه دوم جامجهانی بهمرحله بعد صعود کرد و حریف مکزیک شد. آرژانتین بهمصاف یونان رفت و با دو گل بهبرتری رسید تا با ۹ امتیاز مقتدرانه صعود کند.
در این دیدار که در ورزشگاه «پیتر موکابا» شهر «پولوکوانه» برگزار شد، آرژانتین با وجود ارایه بازی برتر، در نیمه نخست موفق بهباز کردن دروازه یونان نشد تا نیمه نخست با تساوی بدون گل خاتمه یابد.
در نیمه دوم شاگردان «مارادونا» باز هم عملکرد بهتری داشتند و در دقیقه ۷۷ «مارتین دمیکلیس» روی یک ضربه کرنر گل نخست آرژانتین را بهثمر رساند. در دقیقه ۸۹ نیز «مارتین پالرمو» دقایقی پس از ورود به زمین گل دوم را وارد دروازه یونان کرد تا نماینده آمریکایجنوبی دو بر صفر پیروز شود.
اما همزمان با دیدار آرژانتین و یونان، تیمهای کرهجنوبی و نیجریه در ورزشگاه «دوربان» بهمصاف یکدیگر رفتند. در این بازی نیجریه که در دو بازی گذشته خود مغلوب شده بود، در دقیقه ۱۲ توسط «اوچه» بهگل رسید اما نماینده آسیا در دقیقه ۳۸ توسط «لی» گل تساوی را بهثمر رساند تا نیمه نخست با تساوی یک بر یک خاتمه یابد.
در نیمه دوم نیز دو بار توپ از خط دروازهها گذشت. ابتدا «پارک» در دقیقه ۴۹ و روی یک ضربه ایستگاهی دروازه نیجریه را گشود و «یاکوبو» در دقیقه ۶۹ از روی نقطه پنالتی کار را بهتساوی کشاند تا بازی با نتیجه دو بر دو خاتمه یابد.
با این نتیجه کرهجنوبی چهار امتیازی شد و با توجه بهشکست یونان برابر آرژانتین، بهعنوان تیم دوم گروه دوم جواز صعود بهمرحله یکهشتم نهایی را کسب کرد تا بهمصاف اروگوئه تیم نخست گروه اول برود.
”Interior, theatre, Friday evening at 9PM: The red velvet stage curtain opens at ”Metro Kino” next to Vienna Conservatory. ”The Austria Broadcast Film Archives” announces the beginning of ”Not an illusion” a film by ”Torang Abedian”.”
A few months ago a letter of “Torang Abedian” addressed to “Bahman Ghobadi”, famous Iranian film director was published on the internet. She accused the director of the film “No one knows about persian cats” of copying her film. In her open letter she wrote: «In these times in which we all know, we are permanently humiliated, lies and sophistry are common place and many human rights are violated on a regular basis repeatedly. We have heard many times, that works presented by famous people who have been offered financial support, are in reality the result of the work, the thinking and the suffering of those who often remain unknown, or die in poverty. »
photo by CHRISTINA RUFATTO
The documentary “Not an illusion” is an 85 minute movie with its central personage ”Sarah Naini”, a young singer of alternative music. It talks about how young musicians deal with problems in Iran, their concerns and issues related to music, concerts, publishing musical works and even exercise music in an Islamic society. The movie ”No one knows about persian cats” with the same theme is based on the story of a young boy and a young girl who are looking to create a music band and find passports to travel to Europe to participate in music festivals. It is trying to show a little bit of the problems of young musicians in Iran. Now we have to understand if Torang Abedian’s accusations to Bahman Ghobadi are rightful or not!
Have all these games of Roxana Saberi and Bahman Ghobadi , willingly or unwillingly, just been a scenario for discrediting the head of the ”Expediency Council,” Akbar Hachemi Rafsanjani “?
To enter this debate and deal with Ms. Abedian’s claims we have to consider this issue from two angles. One way is to consider Bahman Ghobadi in his personal and social context as a filmmaker with a sum of his actions and reactions. In this regard maybe it is better to look into the capture of ”Roxana Saberi” the Iranian-American journalist. She was arrested in Iran while she was working as a reporter without any legal permit from Islamic Republic of Iran and during a court holding private sessions on April 18, 2009 was condemned to eight years imprisonment. For some reasons the first accusations of ”spying” she was charged of were later changed to accusations of ”gathering documents against The Islamic Republic”, thereby changing her condemnation to two years of imprisonment clause.
Roxana Saberi was finally released on Monday, May 11, 2009 from Evin prison. Her attorney insisted after her release that she had only copied a secret document of ”Expediency Council” and kept it without using it. Mr. Bahman Ghobadi presenting himself as Ms Saberi’s fiancée, in an open letter to ”all statesmen and politicians” wrote: ”If I was silent, it was for her sake and now that I speak up is because of her!”[1] Ms. Saberi’s father did not confirm Mr. Ghobadi’s claim of being Ms Saberi’s fiancée and Mr. Ghobadi was left alone and even at risk of arrest by the Islamic Republic’s security system.
Now considering the fact that Ms. Saberi gets clearance from a ”spy” accusation in no time, was free to leave Iran and the person who gave her the secret document is still in prison with an unknown fate, and Mr. Ghobadi was not sent to prison and his ” underground ”film – to quote his own words- “No one knows persian cats” in those days were sent to international festivals and himself was free to travel outside Iran, there comes a big question: Have all these games of Roxana Saberi and Bahman Ghobadi , willingly or unwillingly, just been a scenario for discrediting the head of the ”Expediency Council,” Akbar Hachemi Rafsanjani “?! I mean the same scenario which was somehow revealed since the arrest of “Hossein Moosavian” former senior nuclear negotiator and a trustee to “Hachemi Rafsanjani”
Namjoo, Naieni, Aslani, Abedian
In this review of Mr. Ghobadi’s context, it must be pointed out that Islamic Republic security system tries to control and divert the current social and protesting artistic works by copying and infiltration! In the same way that the film ”Protest” by Massoud Kimiai, on the sidelines of a protest story tried to destroy the “student movement” and later, the intentions of Seyed Emamy’s famous film was also revealed.
In this review of Mr. Ghobadi’s context, it must be pointed out that Islamic Republic security system tries to control and divert the current social and protesting artistic works by copying and infiltration.
However, remember that Bahman Ghobadi’s highlighted film “A Time for Drunken Horses” was the first Iranian film in “Kurdish” and this caught the attention of those people and countries that seek to break Iran into different parts. So we can assume that American radicals have been interested in Ghobadi and he was even offered the job to be the Iraqi government’s film adviser. Falling into the trap of the Islamic Republic security forces, he made the film ”No one knows about persian cats” to mark his emancipation with the help of Touraj Aslani’s art theft.
Of course, there are similar examples in western countries: Deviation in music such as “Jazz” or “rap” that goes back more to economic reasons, unlike Iran, where political and security aspects are dominant. To prove that this is all about political security, we can compare the two films endings:
Sara Naieni
Bahman Ghobadi’s film ends by the fall of Ashkan from a building while escaping from plain clothes forces, the arrest of Nader and the suicide of Negar, all the three central characters. Showing the horrible and painful fate awaiting the people who make underground music and protest. While the film, ”Not an illusion” directed by Ms. Abedian, with an end in total accordance with the reality, that the central character continues to work and live despite the odds leaves the viewer hopeful about the future.
However, remember that Bahman Ghobadi’s highlighted film “A Time for Drunken Horses” was the first Iranian film in “Kurdish” and this caught the attention of those people and countries that seek to break Iran into different parts.
But another way to consider and review this copying conflict, is to look into a few sequences of Mr. Ghobadi’s film. He insisted on the fact that his film has been shot without legal permissions of the Republic Islamic several times. Although from minutes 84 to 85 of the movie you see Police officers in uniforms and police cars, outdoors, in front of Touraj Aslani’s camer! Same person who spent five years as a cameraman to shoot the film ”Not an illusion” and was familiar with all the locations of the next film he shot for Mr. Ghobadi; I mean ”No one knows about Persian cats”. Somewhere else in the film, directed by Bahman Ghobadi, Mr. Aslani’s camera enters Tehran Judiciary Palace for taking images of the scene of an investigation. Note that a simple camera without the necessary permits, is not allowed entrance to the courthouse! So how Touraj Aslani’s camera entered the Judicial Complex, deserves reflection!
Hudecek, Abedian
During the entire question and answer session with Torang Abedian and Michael Hudecek, prominent Austrian Editor continued, I thought to myself: ”Has Ghobadi been victim of his ambitions?”
To be reminded that the film, ”Not an illusion” was screened thanks to the efforts of the association ”Iranian image of Vienna” and “The Austria Broadcast Film Archives” at the 170- year -old Metro Cinema Theatre last Friday, June 28, 2010 in Vienna with Torang Abedian herself present!
بیست و سوم ژوین برابر با زادروز «آنا آخماتووا» شاعر و نویسنده اهل روسیه است. او یکی از بنیانگذاران مکتب شعری «آکمهایسم» یا (اوجگرایی) است. آنا که در سال ۱۸۸۹ میلادی زاده شده بود، در سال ۱۹۶۶ در گذشت. فرزند او «لف گومیلیوف» نیز نویسنده و مردمشناس است.
اینجا گویی صدای انسان هرگز به گوش نمیرسد
اینجا گویی در زیر این آسمان تنها من زنده ماندهام
زیرا نخستین انسانی بودم که تمنای شوکران کردم
«آنا آخماتووا» در بیست و سوم ژوین سال ۱۸۸۹ میلادی در «بالشوی فانتان»، روسیه به دنیا آمد. جد مادریاش، «احمدخان»، از خانهای تاتار و از نسل «چنگیز» بود. در آن زمان پدرش مهندس مکانیک کشتی بود و از نیروی دریایی بازنشسته شده بود. یک ساله بود که به همراه خانواده به محلی در نزدیک «سن پترزبورگ» نقل مکان کردند و تا شانزده سالگی در همان جا زندگی کرد.
خواندن را با کتاب الفبای «تالستوی» آموخت. با گوش دادن به صدای خانم معلمی که به بچههای بزرگتر درس میداد، در پنج سالگی سخن گفتن به «فرانسه» را یاد گرفت. و در مدرسه نخستین شعر خود را، در یازده سالگی، سرود.
وقتی آنا ۱۶ ساله بود، پدر و مادرش از هم جدا شدند و او همراه با مادرش به «کیف» رفتند و آنجا ساکن شدند. در آنجا تحصیلات متوسطه را تمام کرد و همانجا به دانشگاه رفت و در دانشکده حقوق آموزشگاه عالی زنانه، «حقوق» خواند.
نخستین شعر بلند او با نام «بر انگشتان دست او حلقههای درختان است» در همان سال در نشریه روسی زبان، که در پاریس منتشر میشد، چاپ شد.
در سال ۱۹۱۰، در بیست و یک سالگی، با وجود مخالفت خانوادهاش، با شاعری به نام «گومیلیوف» ازدواج کرد. پس از ازدواج برای ماهعسل به پاریس رفتند و پس از بازگشت از پاریس، همسرش برای مدتی به حبشه رفت و آنا به سنپترزبورگ نقل مکان کرد و در آنجا برای ادامه تحصیل به دانشگاه «رایف» رفت و به تحصیل «تاریخ و ادبیات» پرداخت. سال بعد با همسرش و چند شاعر دیگر گروه موسوم، به «کارگاه شعر» را تشکیل دادند و مکتب «آکمهایسم» را بنیان نهادند.
در این سالها شعرهای او در نشریات مختلف منتشر شد. در ۱۹۱۲ ضمن سفری به شمال ایتالیا از جنوا، پیزا، فلورانس، بولونیا، پادووا و ونیز دیدن کرد. در همان زمان نخستین مجموعه اشعارش به نام «شامگاه» منتشر شد، این کتاب و اثر بعدی و قرینهاش، «باغ گل» در میان منتقدان و عموم مردم توفیق بسیاری بهدست آورد.
در اکتبر سال ۱۹۱۴ فرزندش «لف» به دنیا آمد. همسرش خیلی زود آنها را ترک کرد و داوطلبانه به ارتش پیوست. در سال ۱۹۱۸ از همسرش جدا شد و بعد از مدتی با باستانشناسی به نام «ولادمیر شیلیکو» ازدواج کرد. امیدوار بود با این دانشمند برجسته بتواند زندگی خوبی داشته باشد اما همسرش زن میخواست نه شاعر، برای همین شعرهای آنا را در سماور میسوزاند. به هر حال این ازدواج هم به جدایی کشید.
اکثریت نویسندگان و هنرمندان و فرهیختگان روس به تنگ آمده از دیکتاتوری «تزار» به استقبال انقلاب اکتبر رفتند اما آخماتووا، هر چند هرگز حاضر نشد جلای وطن کند و به صف مخالفان حکومت جدید در خارج از روسیه بپیوندد، اما از همان آغاز همراهی چندانی با انقلاب نداشت و با اعدام همسر سابقش و فضای خفقانآوری که حکومت استالین حکمفرما کرده بود در صف ناراضیان جای گرفت.
طی سالهای بعد، در دهه سی میلادی، با آنکه تحت سانسور شدید حکومت استالین قرار داشت اما به مطالعه و تحقیق در مورد معماری پترزبورگ باستانی و شاعر کلاسیک روس «پوشکین» پرداخت و عضو آکادمی علوم در پوشکینشناسی شد و مقالات متعدد و سه کتاب نیز درباره پوشکین نوشت که هر سه در زمان خود منتشر شدند. اما از ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۰ فقط یکی از کتابهایاش اجازه چاپ مجدد گرفت.
در جنگ جهانی دوم آنا به تاشکند رفت و مانند بقیه شاعران در بیمارستانهای نظامی شعرخوانی میکرد. در دوران جنگ چند شعر از او در مطبوعات چاپ شد. پس از آن نیز هنگامی که از تاشکند، پناهگاه زمان جنگش، باز میگشت، سر راه در سالن موزه «پلیتکنیک» مسکو در برابر جمعیتی سههزار نفری شعر خواند. در پایان این جلسه جمعیت به پا خاستن و با کف زدنی پرشور و ممتد نشان دادند که علیرغم فشار سانسور و اختناق، مردم چهرههای تسلیمناپذیر را میشناسند و ارج میگذارند.
پس از پایان جنگ جهانی دوم در ۱۴ اوت ۱۹۴۶ قطعنامه کمیته مرکزی، منتشر شد. در این قطعنامه از آنا به عنوان «فردگرا» و خانمی از طبقات بالا که پیوسته میان اتاق خواب و نمازخانه در آمدوشد است و شعرش به کلی دور از خلق، و متعلق به دههزار تن اشراف روسیه قدیم است یاد شده بود.
پیرو آن از چندی از اشعار او به شدت انتقاد شد و سرانجام در همین سال از شورای نویسندگان اخراج شد. هر چند او هرگز بازداشت نشد و به زندان نیفتاد اما در عوض پسرش لف گومیلیوف مانند گروگانی در دست حکومت بارها به زندان افتاد و وقتی برای سومین بار بازداشت شد، آنا که جان تنها فرزندش را در خطر میدید در ۱۹۵۰ مجموعهای انتشار داد به نام «درود بر صلح» این مجموعه که شامل پانزده قطعه شعر در مدح «استالین» بود در مجله «آگانیوک» چاپ شد.
با مرگ ژوزف استالین فضای سیاسی فرهنگی این کشور بهطور نسبی باز شد. و چند ماه پسر آنا از زندان آزاد شد و به مطالعات «قومشناسیاش» پرداخت و فضای کاری برای آنا هم مناسبتر از پیش شد. هر چند او با ناباوری به بازشدن فضای فرهنگی نگاه میکرد اما اعاده حیثیت از او تا جایی پیش رفت که سرانجام در ۱۹۵۹ بار دیگر به عضویت اتحادیه نویسندگان پذیرفته شد و به عضویت هیت رییسه آن درآمد.
در سال ۱۹۶۱ مجموعهای به نام «شعرها» از او منتشر شد و سال بعد منظومه «بدون قهرمان» را پس از بیست و یک سال به پایان برد و سالهای پایانی عمرش در آرامش گذشت. در ایتالیا و فرانسه جوایزی را دریافت کرد و در انگلستان به او دکترای افتخاری از دانشگاه «آکسفورد» اهدا شد.
او به شوروی بازگشت و تاپایان عمر آنجا بود. البته ماندناش در شوروی موجب نشد که سکوت اختیار کند و از شاعران و نویسندگانی که با سانسور روبهرو میشدند دفاع نکند.
سالهای آخر عمر آنا سرشار از فعالیت ادبی بود و او در اوج شهرت و محبوبیت بهسر میبرد. از سراسر اتحاد جماهیر شوروی هر روز نامههای ستایشآمیز دریافت میکرد و اطراف او همیشه پر بود از شاعران جوانی که او را میستودند.
هر چند در این سالهای پایانی از انزوا خارج شده بود و فرزندش لف هم به مدارج بالای دانشگاهی رسیده بود اما بیماری اجازه نمیداد زندگی پروپیمانی داشته باشد و پیوسته بیماری او شدیدتر میشد. او از دهه پنجاه به بعد چندین بار سکته قلبی کرد و هر سال چند هفتهای در بیمارستان بستری میشد تا آن که سرانجام در پاییز ۱۹۶۵ میلادی دچار حمله قلبی شد و دیگر هرگز سلامت خود را بهطور کامل بهدست نیاورد و در ۵ مارس ۱۹۶۶ در مسکو درگذشت.
چند روز بعد جنازه او را با هواپیما به «لنینگراد» بردند و بنا نبود مراسم رسمی برگزار شود. در ۹ مارس چند تن از دوستان او برایش مراسم سوگواری، چنانکه آرزو داشت طبق مراسم باستانی کلیسای «اورتودوکس»، برگزار کردند اما حضور تعداد زیادی از مردم که برای وداع با شاعر مورد علاقهشان به کلیسا آمده بودند موجب شد تا اتحادیه نویسندگان لنینگراد روز بعد برای او مراسم خاکسپاری رسمی بگیرد. و سرانجام در ۱۰ مارس تابوت او با همراهی مردم و فرزندش در گورستانی در لنینگراد به خاک سپرده شد.
آنا آخموتووا پس از مرگ بزرگترین شاعر زن روسیه نامیده شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر