
وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنىْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاَخَرِ قَالَ لاَقْتُلَنَّک قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ – لَئن بَسطت إِلىَّ یَدَک لِتَقْتُلَنى مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِى إِلَیْک لاَقْتُلَک إِنى أَخَاف اللَّهَ رَب الْعَلَمِینَ – إِنى أُرِیدُ أَن تَبُوأَ بِإِثْمِى وَ إِثمِک فَتَکُونَ مِنْ أَصحَبِ النَّارِ وَ ذَلِک جَزؤُا الظلِمِینَ – فَطوَّعَت لَهُ نَفْسهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصبَحَ مِنَ الخَْسِرِینَ – فَبَعَث اللَّهُ غُرَاباً یَبْحَث فى الاَرْضِ لِیرِیَهُ کَیْف یُوَرِى سوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَوَیْلَتى أَ عَجَزْت أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَرِى سوْءَةَ أَخِى فَأَصبَحَ مِنَ النَّدِمِینَ – مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ (آیات ۲۷ تا ۳۲ سوره مائده).
«اى محمد، داستان دو پسران آدم را که داستانى است بحق براى مردم بیان کن که هر دو در راه خدا و به منظور نزدیک شدن به او چیزى پیشکش کردند. از یکى از آن دو قبول شد و از دیگرى قبول نشد. آن که قربانیش قبول نشد به آن که از او قبول شد گفت: من تو را خواهم کشت. او گفت: خدای تعالى قربانى را از مردم باتقوا قبول مى کند. و تو اگر دست خود را به سوى من دراز کنى که مرا بکشى، من هرگز دست خود را به سویت و براى کشتنت دراز نخواهم کرد، زیرا من از خدا مالک و مدبر همه عالم است، مى ترسم. من از این عمل تو کراهتى ندارم، چون اگر مرا بکشى، هم وبال گناهان مرا به دوش مى کشى و هم وبال گناهان خودت را، و در نتیجه از اهل آتش مى شوى و سزاى ستمکاران همین آتش است. پس از وسوسه هاى پى درپى و بتدریج دلش براى کشتن برادرش رام شد و او را کشت و در نتیجه از زیانکاران شد. و در اینکه کشته برادر را چه کند، سرگردان شد. خداى تعالى کلاغى را مامور کرد تا با منقار خود زمین را بکند (و چیزى در آن پنهان کند) و به او نشان دهد که چگونه جثه برادرش را در زمین پنهان کند. (وقتى عمل کلاغ را دید) گفت: واى بر من که آن قدر ناتوان بودم که نتوانستم مثل این کلاغ باشم و جثه برادرم را در خاک دفن کنم. آن وقت حالتى چون حالت همه پشیمان ها به او دست داد. به خاطر همین ماجرا بود که ما به بنى اسرائیل اعلام کردیم هر کس یک انسان را بکشد بدون اینکه او کسى را کشته باشد و یا فسادى در زمین کرده باشد، مثل این است که همه مردم را کشته است و هر کس یک انسان را از مرگ نجات دهد، مثل این است که همه را از مرگ نجات داده، و با اینکه رسولان ما براى بنى اسرائیل معجزاتى روشن آوردند، با این حال بسیارى از ایشان بعد از آن همه پیامبر (که برایشان بیامد) در زمین زیاده روى مى کنند».
گویی داستان امروز ما داستان هابیل و قابیل است که یک بار دیگر بر مسیر تاریخ شکل می گیرد.
آنچه طی یک سال گذشته مردم ایران را بیش از تقلب در انتخابات دچار شوک ساخت، خشونت حامیان دولت در قبال ولی نعمتان خود بود. چه کسی باور می کرد نیروهایی که می بایست مدافع مردم در مقابل دشمنان خارجی باشند این گونه عمل کنند؟ اما متاسفانه هزاران هزار تن به چشم خود دیدند که چه گذشت و امروز پس از یک سال با این همه ادعای قدرت حکومت، حتی یک نفر به جرم کشتن معترضین شناسایی و محاکمه نشده است. همین امر بیش از پیش حقایق بر مردم آشکار می سازد. داستان هابیل و قابیل را یک بار دیگر بخوانید. برادری، برادر دیگر را می کشد، اما مقتول قبل از مرگ می گوید که هرگز دستش را به خون برادر آغشته نخواهد ساخت.
میرحسین موسوی در بیانیه شماره ۱۸ خود اشاره دارد که: «از دروغ، تخلف و تقلب به کار گرفته شده در انتخابات، سوال “رای من کجاست؟” زاده شد و شما مردم، روشن و بی ابهام به شیوه ای مسالمت آمیز در راهپیمایی تاریخی و بی نظیر ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ این سوال را پرقدرت و بلند فریاد زدید و جز کسانی که جهل و خرافه و منفعت پرستی و دروغ چشم و گوش آنها را بسته بود، در سطح ملی و جهان همه آن را شنیدند و دیدند. ولی پاسخ چه بود؟ جز داغ و درفش و کشتن و به حبس کردن و زنجیر به تن برهنه زندانیان زدن و حمله به خوابگاههای دانشجویی؟ به یقین فجایع کهریزک و آدم کشی های روزهای ۲۵ و ۳۰ خرداد و عاشورای حسینی از خاطره جمعی ملت پاک نخواهد شد و نباید هم پاک شود که خیانت به خون شهدا و بی گناهان است. ما چگونه می توانیم تیرهای مستقیم به مردم و زیر کردن آنها توسط ماشین پلیس را از یاد ببریم. خونها و رنجها اما پرده های فریب و ریای تمامیت خواهان را دریدند و فساد نهادینه شده پشت پرده های قدیس نمایی را نمایان کردند و این رویدادهای تلخ و نحوه تعامل دولتیان با مردم به همه اقشار ملت ما از کارگران، معلمان، دانشجویان، روزنامه نگاران، استادان، روحانیون، کارآفرینان، بازاریان، زنان، مردان، جوانان و پیران و همه فعالین جنبشهای اجتماعی و اقشار مستضعف و میانه نشان داد که ریشه مشکلات آنها در کجاست».
قابیلیان بر هابیلیان تاختند و هر آنچه که از دستشان بر می آمد برخلاف اندیشه و روش برادری و برابری به کار گرفتند. از گلوله و شکنجه و زندان تا تهدید و ارعاب و پرونده سازی. با این حال جنبش سبز بر مسیر حق طلبی با تکیه بر شیوه های ضد خشونت استوار ماند. چنانکه هابیل در آغاز تاریخ انسان و انسانیت ضمانت داده بود که من هرگز دستم را به خون تو آلوده نمی سازم.
تاکید مهندس موسوی در فرازی دیگر از بیانیه ۱۸ خود موید همین راه و رسم جنبش مردمی ایران است که: « جنبش سبز موجی از گفتگو درباره مسائل مهم و سرنوشت ساز در حوزه عمومی بین مردم ایجاد کرده که در تاریخ معاصر ما بینظیر بوده است. امروز بیش از همیشه تاریخ، مردم متجاوزان به حقوق اساسی ملت را می شناسند و به نقض مکرر حقوق بشر و کرامت انسانی در نظام امنیتی – قضایی کشور آگاهی دارند و می دانند تا چه اندازه تمامیت خواهان در پایمال کردن میثاق مشترک ملی بهویژه در زمینه حقوق اساسی مردم پیش رفته اند. در عین حال علیرغم حوادث تلخ و گزنده و خونبار، به برکت همین تعامل و گفتگوی جمعی، عقلانیت مردم همواره بر احساسات آنان غلبه کرده است و از اینرو بدخواهان با تمام تلاش هایی که کردند نتوانستند مردم آسیب دیده و کشته داده و حبس دیده را به خشونت وا دارند. مبارزه و ایستادگی از طریق مسالمت آمیز کارآمدترین اسلحه ما درمقابل گلوله ها و باتومهای برقی و چماقداران و قداره کشان بیفرهنگ و بد دهان بوده است. توده های میلیونی ملت بزرگ امروز می بینند که چه کسانی دشنه در دست به دنبال زنان، مردان، پیران و جوانان می دوند و چه کسانی با برخورداری از فرهنگی نازل، در تظاهرات و جمعهای عمومی رکیک ترین کلمات و جملات را بر زبان می آورند».
قرآن کریم داستان های بسیاری برای عبرت مردمان دارد. داستان هایی که در برهه های مختلف تاریخ تکرار شده و البته تنها صاحبان خرد از آن پند می گیرند.
پیروزی جنبش سبز تنها در زنده کردن یاد و راه «هابیل» میسر است. هابیل اگر چه در مقابل قابیل به استضعاف کشیده شد و با خشونت به قتل رسید اما وعده وراثت زمین را به مستضعفین، ضمانت کرد.
منبع: کلمه
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله صانعی با صدور اطلاعیه ای، بازگشت فعالیت های دفتر ایشان به روال عادی را اعلام کرد.
در این اطلاعیه آمده است:
به اطلاع عموم علاقه مندان و مقلدان مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي صانعي مي رساند که با تلاش و کوشش کارمندان دفتر و دوستداران معظم له فعاليت هاي دفتر به روال معمول بازگشته و پاسخگويي به مسائل شرعي از طريق تلفن، ايميل و يا مراجعات حضوري امکان پذير است.
شماره هاي تماس
تلفن : 10 - 7744009 - 7744767 - 62 - 7831660
نمابر: 7735080 -0251
آدرس:
خيابان شهيد محمد منتظرى ـ كوچه هشتم ـ پلاك 4
كدپستى 3713744369
همگان شنیدند که به بهانه ملاقات حجةالاسلام والمسلمین کروبی با آیت الله العظمی صانعی، نیروهای لباس شخصی گوش به فرمان از ساعت 15یکشنبه 23 خرداد در محل بیت آیت الله العظمی صانعی تجمع کردند و با شعار و دیوارنویسی آرامش اهالی محل را برهم زدند. این برنامه تا بعد از نیمه شب ادامه داشت و زمانی به اوج خود رسید که در ساعت 4 نیمه شب دوشنبه 24 خرداد با سر و صدا و لگد و پرتاب تکه های آجر و کوبیدن میله، به طور وحشیانه ای ابتدا وارد دفتر آیت الله العظمی صانعی شده و همه چیز را شکسته و خراب کردند، و سپس با ندای فرمانده که میگفت: "برادران حزبالله بیایید بیرون!" به طرف دفتر مرحوم آیت الله العظمی منتظری رفته و در آنجا هم با همان روش درب دفتر را شکسته و وارد شدند و برای چندمین بار در 20 سال اخیر هر چه در دفتر بود، از میز، تلویزیون، پنکه، کولر، جاروبرقی ، شیشه و ... را شکستند و در همان نیمه شب شعارهای توهین آمیز را ، بدون در نظر گرفتن اینکه منطقه مسکونی است، ادامه دادند.
لازم به تذکر است که نیروهای مهاجم در آن شب از پلمب شدن دفتر در ساعت 7 صبح توسط دادگاه ویژه روحانیت مطلع بودند و خبر آن را اعلام نمودند. در ساعت 6:15 بامداد ماموران دادگاه ویژه با همکاری اطلاعات وارد دفتر شدند و از اموال باقی مانده صورت برداری کردند وپول های شهریه طلاب و اسناد و مدارک بسیاری را با خود برده و قبل از خروج از دفتر به جمع آوری وسایل شکسته شده و رنگ کردن دیوار نوشته ها پرداختند تا به گمان خودشان اثری از جرم باقی نماند. و پس از ساعت ها دفتر را پلمب نمودند.
اینک یادآور میشوم که این عملیات تخریب و پلمب لااقل با 12 اصل از اصول قانون اساسی مغایرت دارد که عبارتند از:
1. « اصل 2: جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او، در برابر خدا که از راه: الف- اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت... .»
آیا این کرامت نهادن بر انسانهایی است که مرجع تقلیدشان متوفی است ولی طبق فتوای مرجع بعدی میتوانند به فتوای متوفی عمل کنند. لذا در خانهای جمع میشوند که محل پرسش و پاسخ مسائل دینی آنهاست، حال آنها از خانه اخراج و اموال آن تخریب و خانه مهر و موم شود؟ آیا کدام فقیه جامع الشرایط تاکنون فتوا داده است که دفتر مرجعی بسته شود یا برای بستن دفتر مرجع متوفی باید ابتدا آن را تخریب نمود؟
2. « اصل 3 بند 6: محو هرگونه استبداد و خودکامگی و انحصارطلبی ؛ تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی و... .»
آیا راه اندازی گروههای فشار، استبداد و خودکامگی نیست؟
آیا اگر عده ای خودی تصور شوند و هر کاری که بخواهند انجام دهند و هیچکس هم نتواند متعرض آنها شود، خودکامگی و انحصارطلبی نیست؟
«اصل 3 بند 9: دولت موظف است همه امکانات خود را برای رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینههای مادی و معنوی به کار گیرد.»
آیا حقوق میلیونها افرادی که مخالف بعضی خط مشی ها هستند و طالب اصلاحات میباشند با حقوق خودیها مساوی است؟
3. و 4 . «اصول 13و14: اقلیتهای دینی در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و دولت و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند.»
لازم است حضرات مسئولین که ایران را آزادترین کشور جهان میخوانند به این اصول توجه نمایند و مراجع معظم تقلید غیر خودی را، حداقل جزء اقلیتهای دینی به حساب بیاورند.
5. « اصل 19: مردم ایران از هر قوم و قبیله ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند.»
این اصل هم مانند بسیاری از اصول دیگر نیازی به توضیح ندارد.
6. « اصل 20: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند.»
در این ماجرا عدهای معدود برای ساعت ها اقدام به سخنرانی توهین آمیز به افراد و مراجع و شخصیت ها داشتند، ساعت ها شعارهای توهین آمیز دادند و نیروی انتظامی و گارد با اینکه در صحنه حضور داشتند تعرضی به آنها نداشتند و حتی یک نفر از اغتشاشگران دستگیر نشد، ولی در همین محل در مراسمی مثل چهلم فقیه عالیقدر که در کمال آرامش برگزار شد و هیچگونه شعاری داده نشد، حدود 40 نفر دستگیر شدند که با ضرب و شتم همراه بود و در بازداشتگاه شکنجه شدند.
7. « اصل 22: حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است.»
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
8. « اصل 23: ... هیچ کس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد. »
در ساعت 4 بعد از نیمه شب 24/3/89 مصون بودن این موارد از تعرض را همه همسایگان مشاهده نمودند!
9. « اصل 36: حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.»
در دفتر آیت الله العظمی منتظری آیا جرمی صورت گرفته بود که باید مجازات صورت میگرفت؟
و اگر باید مجازات باشد آیا دادگاه صالحی به این کار رسیدگی کرده بود؟ (لازم به ذکر است که فعالیتهای دفتر بعد از معظم له عبارت بود از: جواب به سوالات شرعی، اقامه نماز جماعت، پخش درس نهج البلاغه آیت الله العظمی منتظری در دو شب از طریق ویدئو، برگزاری مراسم در اعیاد و وفیات و دعای کمیل در شبهای جمعه).
10. « اصل 40: هیچ کس نمیتواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.»
آیا متجاوزین حقی داشتند که با این عملیات اعمال میشد؟ اگر بر فرض حق هم داشتند طبق این اصل منع شده بودند.
11. « اصل 43: از ضوابطی که اقتصاد جمهوری اسلامی بر آنها استوار است منع اضرار به غیر، منع اسراف و تبدیر در همه شئون...»
در روز و شب 23/3/89 در این عملیات نه تنها به اموال شخصی افراد ضرر وارد شد، بلکه به بیت المال مسلمین ضرر بسیاری وارد آمد.
12. « اصل 47: مالکیت شخصی که از راه مشروع باشد محترم است.»
دفتر و حسینیه آیت الله العظمی منتظری، از اموال شخصی ایشان تهیه شده بود و بایستی محترم شمرده میشد، که نه در زمان حیات ایشان و نه پس از وفاتشان این مالکیت محترم شمرده نشد.
و الی الله المشتکی
27/3/89
روزنامه گاردین چاپ بریتانیا مصاحبه ای اختصاصی با زهرا رهنورد انجام داده که به نوشته وبسایت این روزنامه در صفحه اول نسخه هفتگی که جمعه ها منتشر می شود، انعکاس خواهد یافت.
متن کامل این مصاحبه منتشر نشده اما آن طور که در پیش آگهی گاردین آمده، خانم رهنورد در این گفتگو رفتار دستگاه حاکم با معترضان را به سرکوب وحشیانه دانشجویان معترض چینی در میدان تیان-آن-من (۱۹۸۹ میلادی) تشبیه کرده و اینگونه برخورد را بی اثر در اراده مردم برای پیگیری مطالباتشان دانسته است.
خانم رهنورد در عین حال تاکید کرده که جنبش سبز مردم ایران ذاتی اصلاح طلبانه دارد، نه انقلابی و در چارچوب قانون اساسی موجود مطالبات خود را پی می گیرد.
قرار است متن کامل این مصاحبه — که اولین گفتگوی زهرا رهنورد با یک روزنامه بریتانیایی به شمار می رود — روز جمعه منتشر شود.
علی چگینی برادر شهید محرم چگینی است که به گفته خود او از جنوب شهر تهران، همانجایی که می گویند مردمش با جنبش سبز ایران هیچ نسبتی ندارند، به راهپیمایی بیست و پنج خرداد آمده بود و از عصر همان روز دیگر به خانه برنگشت.
علی چگینی، محرم را یک دوست و محرم ناگفته های خود و خانواده می دانست، اینک پس از یک سال هم از عدم حضور یک برادر و یک دوست در میان اعضای خانواده دلگیر است، هم از عدم حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی در میان یک خانواده داغدار گلایه می کند و هم برای همه کسانی که از میان کشته شدگان تنها یک نماد را جهانی می کنند و شهدای دیگر را غریب و تنها رها می کنند، پیام دارد.
نشستن پای صحبت یک جوان ۳۲ ساله که تمام کشته شدگان را برادران و خواهران خود می داند اما از همه کسانی که در این یک سال هیچ سراغی از برادر کشته شده او نگرفته اند، گلایه دارد، شاید بتواند نگاهی نو به مطالبات بخش هایی از این نسل که در اعتراضات خیابانی شرکت کرده اند بگشاید. برای همین است که درخواست می کند همه صحبت های او بدون سانسور منتشر شود تا شاید راهی بگشاید که از این پس در صورتی که رهبران جنبش سبز به هر دلیلی تاکنون موفق نشده اند، سراغ خانواده برخی از کشته شدگان بروند، حداقل مردم یکدیگر را تنها نگذارند.
علی چگینی می گوید:… یک سال دنبال خبرنگاران دویدم تا بگویم صدای یک شهید جنوب شهری را به گوش دنیا برسانید تا هم دولت ما و هم دنیا باور کنند همه کسانی که در راهپیمایی کشته شدند، شکم شان سیر نبود یا به تعبیر خودشان، «بچه قرتی » نبودند اما وقتی در شب کشته شدن برادرم، علی رغم همه تهدیدات زنگ زدم به برخی از خبرنگاران اما آنها که صدها بار فیلم ندا را نشان دادند، حاضر نشدند حتی یک بار فیلم محرم که تیر خورده است و برشانه های مردم قرار داشت را نشان دهند، نه صدا و سیما، نه صدای آمریکا و نه بی بی سی.
گفتگوی کامل جرس با علی چگینی، برادر شهید محرم چگینی را در زیر بخوانید:
آقای چگینی، یک سال گذشت از روزی که برادرتان در راهپیمایی بیست و پنج خرداد کشته شد، می خواهم بدون مقدمه بپرسم تلخ ترین خاطره یک برادر از روزی که پیکر برادرش را از پزشکی قانونی تحویل گرفت تا امروز که هنور دستگاه قضایی قاتلی را به خانواده شما معرفی نکرد، کدام است؟
تلخی ها کم نیست ، از همان روزی که برادرم روبروی پایگاه مقداد در خیابان آزادی تیر خورد، اما جنازه اش را دورتر از آن مکان در شهرکی دیگر انداخته بودند، از همان شبی که از من تعهد گرفتند که بدون خبررسانی باید مراسم خاکسپاری را برگزار کنیم، از همان روزی که فهمیدیم به جای پیدا کردن قاتل برادرم حاضر هستند دیه بدهند تا ما ساکت شویم، درست از همان روزهای نخستی که فهمیدم دیگر هیچ کس جوابگوی ما نیست، تلخی ها را یکی یکی تجربه کردم.
می شود یکی از مواردی که فکر می کنید در صورت رسانه ای شدن، باری از شانه های خانواده های کشته شدگان برداشته می شود را بگویید؟
سه شب بعد از آنکه فهمیدم محرم در راهپمایی تیر خورده بود، در پزشکی قانونی کهریزک پیکرش را شناسایی کردیم، از همان زمان من علی رغم فضای ترس و وحشتی که آن موقع حاکم بود، به برخی از خبرنگاران داخلی و برخی از خبرنگاران که در رسانه های خارج از ایران هم هستند، زنگ زدم و گفتم: برادرم را کشتند، می خواهم به دنیا بگویم، برادرم را فقط به جرم اعتراض در یک راهپمیایی کشتند، حتی برای اینکه حرف مرا باور کنند که محرم کشته شده است، گفتم اسم محرم در سایت نوروز( سایت وابسته به جبهه مشارکت ) منتشر شده است، فیلم کشته شدن برادرم را هم مردم به ما داده اند، به آنها گفتم فیلم کشته شدن برادرم را هم برایتان می فرستم. از طریق برخی از خبرنگاران داخل کشور که آن روزها به خانه ما می آمدند، فیلم تیر خوردن محرم را برای بی بی سی و صدای آمریکا فرستادم، اما نمی دانم چرا هیچ کسی صدای ما را نشنید و این آغازی شد برای اینکه منزوی شویم و دیگر به هیچ کس اعتماد نکنیم.
شاید برای خبرنگاران سخت بود در شرایط امنیتی بتوانند اصل و سندیت موضوع را تایید کنند و ممکن بود کس دیگری آن زمان به نام «برادر شهید»، حرف هایی را مطرح کند که بعدها علیه خانواده شما استفاده شود.
ولی من حتی شماره تماس های منزل و همه اطلاعات مربوط به خودم و خانواده ام را برای تلوزیون ها فرستادم، آنها هم می توانستند از کسانی که به خانه ما می آمدند تایید بگیرند، این کار سختی نبود، البته توقعی هم نمی توان داشت. آنها کار خودشان را انجام می دهند. از فیلم کشته شدن ندا همه ما متاثر شدیم و این کار خبرنگاران بود که با انتشار فیلم دنیا را هم با خبر کردند، اما همیشه برای من سوال است که چرا فیلم تیر خوردن برادرم را که پیش از ندا در خیابان کشته شده بود، هیچ وقت در همان تلویزیون هایی که صد ها بار فیلم تلخ کشته شدن ندا را نشان دادند، به تصویر نکشیدند ؟
خود شما چه پاسخی برای همین سوال تان دارید؟ چرا ندا، سمبل مظلومیت شد، اما به تعبیر خودتان در طول این یک سال نامی از محرم یا برخی از شهدای دیگر برده نشد؟
نمی دانم ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد، ندا خیلی برای من قابل احترام است، تا آنجا که برای من هم که برادرم را مظلومانه روی شانه های مردم دیده ام و پس از آن دیگر خبر و فیلم و عکسی از او در رسانه های ایران و جهان ندیده ام، شهید ندا، شده است سمبل، اما همه حرفم این است وقتی مردم، خبرنگاران و حتی رهبران جنبش فقط نام یک شهید را مطرح می کنند نتیجه این می شود که وقتی آقای متکی و یا احمدی نژاد می روند به دنیا سفر می کنند ، آنجا نیز فقط عکس ندا را در برابرشان بالا می برند. برای احمدی نژاد و متکی تکذیب شهادت یک نفر خیلی سخت نیست، چرا نباید مردم کاری می کردند که در برابر احمدی نژاد عکس صد شهید بالا می رفت؟ دولت ما خوب می داند که به هر جای دنیا برود، از او در باره ندا سوال خواهند کرد برای همین خودش را برای تکذیب این سوال آماده می کند، ولی اگر بداند در تمام ایران و دنیا مردم عکس و تصویر ده ها شهید دیگر را در دست دارند و در مورد کشته شدن تک تک کسانی که جرم شان فقط حضور در راهپیمایی بود می خواهند سوال کنند، آنوقت جوابی نخواهند داشت. نمی توانند بگویند همه این ده ها شهید را منافقین و مجاهدین و آمریکا و اسراییل در خیابان های ایران کشته اند.
آیا تا کنون در خواست دیدار با احمدی نژاد یا اعضای دولت داده اید تا همین حرف ها را به آنها بگویید؟
من در تمام این یک سال می خواستم با موسوی دیدار کنم و خیلی حرف ها را به ایشان و یا آقای کروبی بگویم اما متاسفانه هیچ پاسخی نگرفته ام. تا دیروز شک داشتم که سیاستمداران چندان فرقی با یکدیگر ندارند، اما حالا دیگر دارم باور دارم همه سیاستمداران تقریبا یک جور هستند و به فکر مردم نیستند.
موسوی هیچ مسوولیتی در کشور ندارد چرا به جای دیدار با مسوولین می خواهید با کسی دیدار کنید که هیچ قدرتی هم ندارد؟
ما در این یک سال خیلی سختی کشیدیم، باید به آقای موسوی می گفتم وقتی سراغی از خانواده های شهدا نمی گیرند، راهشان با احمدی نژاد و دیگران یکی است. مردم را تا زمانی می خواهند که به قدرت برسند. این حرف های مرا می نویسید؟ دلم می خواهد حالا که نتوانسته ام خودم از نزدیک با آقای موسوی حرف بزنم، شما این کار را بکنید و این حرف ها را به گوش ایشان برسانید.
بی شک بدون سانسور منتشر خواهد شد، شما هم بگویید، مهمترین نکته ای که دلتان می خواهد به آقای موسوی بگویید چیست؟
دلم می خواهد بگویم، انگار می دانم آخر داستان چیست. می دانم که موسوی و کروبی کنار می کشند، و از آن طرف دولت هم قدرت خودش را نشان می دهد، شاید کنار کشیدن موسوی و کروبی آنها را در برابر بخش هایی از مردم سرافراز کند، اما خون جوانانی در این وسط پایمال می شود که فقط برای ایستادگی و تغییر به میدان آمده بودند.
به عنوان کسی که برادرش در یک راهپیمایی اعتراضی کشته شد، فکر می کنید وقتی موسوی و کروبی به مردم بگویند بیایید به خیابانی که ممکن است باز هم در آن به روی مردم گلوله بکشند، باید در برابر خانواده های کشته شدگان نیز پاسخگو باشند؟
ببینید همین الان هم خبرگزاری فارس به ما پیشنهاد مصاحبه داده است. دولت خودش اعلام کرده ۳۶ نفر در ماجرای اعتراض به انتخابات شهید شده اند، بنا به تشخیص خودشان به برخی از خانواده های کشته شدگان از بنیاد شهید زنگ زده اند و اعلام کرده اند که آنها جز خانواده شهید هستند و حالا هم دنبال این هستند که از میان این ۳۶ خانواده کسانی را راضی کنند که علیه موسوی و کروبی شکایت کنند، اسم موسوی و کروبی را نمی آورند، به ما می گویند علیه سران فتنه شکایت کنید، ما حتی اگر شکایت هم کنیم و آنها به زندان بروند، فردا بالاخره ناچار می شوند آزادشان کنند، یعنی با این کار هم دولت، قدرت خودش را به مردم نشان خواهد داد و هم رهبران جنبش را وادار به عقب نشینی و خالی کردن پشت مردم می کنند.
ظاهرا شما ساکن جنوب شهر تهران هستید، معمولا گفته می شود اکثر جمعیت این منطقه را طرفداران احمدی نژاد تشکیل می دهند اما برادر شما از دل همان جمعیت در راهپمیایی شرکت کرد و سپس کشته شد، چه پاسخی دارید به کسانی که می گویند، جنبش سبز یک جنبش بالای شهری است؟
برادر من از جنوب شهر به راهپیمایی رفته، جایی که امکانات معمولی برای یک زندگی ساده هم نداریم، اما چون جامعه ایران یک جامعه سنتی و مذهبی هست، رسانه های طرفدار دولت از احساسات مذهبی و سنتی مردم سوء استفاده می کنند. در تلویزیون فقط فیلم هایی را نشان می هند که جوانان دارند می رقصند، پایکوبی می کنند، مثلا کامل نبودن حجاب دختران را نشان می دهند که بگویند « یک مشت بچه قرتی» دنبال عریانی و بی حجابی هستند و اینها همه کسانی هستند که از موسوی طرفداری می کنند. همه این حرف ها را هم به نام دین به خورد یک جامعه مذهبی می دهند تا مذهبی ها را با ما بد کنند. آنقد در تلویزیون در این مورد فیلم نشان داده اند که گاهی مردم مذهبی هم به ما مثل کسانی نگاه می کنند که طاعون داریم. از ما فاصله می گیرند. در حالی که ما کافر نیستیم فقط دین ما با دین کسانی که برادرم را کشته اند و بعد هیچ جوابی هم به ما نمی دهند فرق دارد. برای بسیاری از مردم خیلی سنگین است که کسانی با اسلام و دین شان مبارزه کند، و آنها تلاش می کنند ما سبز ها را طوری معرفی کنند که انگار داریم با اسلام مبارزه می کنیم.
برگردیم سر همان فیلمی که از برادرتان در اختیار دارید که پیکر تیرخورده او را بر شانه های مردم نشان می دهد، راست می گویید این فیلم را دنیا ندیده است اما دنیای کوچک خانواده شما را چقدر این فیلم دگرگون کرده است؟
خیلی زیاد، یکی دوباری ظاهرا یکی دو شبکه انگلیسی نشان داده اند اما باور کنید خیلی سخت است نگاه کردن چندین باره فیلم عزیزتان که دارد میان آن همه مردم جان می دهد. اما متاسفانه ما مردم حافظه ضعیفی داریم. فراموشکار هستیم. از مردم نباید توقع زیاد داشته باشم. اما وقتی بیست و پنج خرداد پارسال را با امسال مقایسه می کنم دلم می گیرد. سال گذشته خودم در خیابان بودم. صحنه های کربلا را در خیابان های تهران می دیدیم. جنازه ها را گذاشته بودند گوشه خیابان و روی آن ها را پارچه انداخته بودند. اما امسال بیست و پنج خرداد مردم باز هم آمده بودند اما دیگر مثل پارسال نبود، گاهی وقت ها فکر می کنم ما مردم ایران خودمان باعث و بانی این همه ظلمی هستیم که به ما می شود، چرا باید فراموش کنیم در این یک سال چه بلاهایی سرمان آورده اند و جنازه ها را هم تا مدت ها تحویل نمی دادند؟ خرداد پارسال و حضور آن همه مردم با آن چیزی که ما در بهشت زهرا دیدیم خیلی فرق داشت. باز هم می گویم نباید از مردم توقعی داشته باشیم اما….
خود شما فکر می کنید چرا پارسال مردم بدون مجوز مدام در خیابان حضور پیدا می کردند، اما امسال نیامدند؟
از یک طرف قبول دارم پارسال فضا خیلی احساسی بود، مردم وقتی دیدند رای شان گم شد، خیلی ناراحت شدند، و اتفاقات بعدی که مردم با چشم های خودشان در خیابان می دیدند که برادر من و دیگرانی که فقط دنبال رای گمشده خودشان آمدند، کشته می شدند نیز مردم را خیلی بیشتر ناراحت کرد و برای همین حضورشان در راهپیمایی ها زیاد بود، حتی موسوی و کروبی هم بدون مجوز می آمدند در خیابان و فکر می کنم رهبری یک جنبش یعنی همین که رهبران جانشان را بگیرند کف دست شان و به خیابان بیایند، اما این روزها همه چیز عوض شده است انگار.
حرف آخر تان…
ایران نیاز به فرهنگ سازی دارد، باید مردم خودشان را تغییر دهند، پیش از آنکه به رهبر نیاز داشته باشیم به مردمی نیاز داریم که به ما مثل طاعون زده ها نگاه نکنند.
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی هم زمان با سالگرد بازداشت گسترده فعالان سیاسی ،مدنی و روزنامه نگاران که پس از انتخابات پرمناقشه ۲۲ خرداد اتفاق افتاد ،بیانیه ای صادر کردند .خانواده بزرگ زندانیان سیاسی در بیست و پنجمین بیانیه خود با اعتراض به ادامه نگهداری این زندانیان علی رغم گذشت یک سال و همچنین ادامه روند بازداشت فعالین سیاسی و روزنامه نگاران، از پروردگار خود طلب رضا و تسلیم کردند.
به گزارش کلمه ،متن کامل این بیانیه به شرح زیر است :
بسم الله الرحمان الرحیم
لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم
یک سال از اولین بازداشت های غیرقانونی بهترین فرزندان این سرزمین پاک می گذرد. فرزندانی که بعضا از موسسین و پایه گذاران نظام جمهوری اسلامی بودند و یا خدمتگزاران دوران های سخت از آغاز تاسیس تا کنون.
خانواده های زندانیان سیاسی طی بیش از بیست بیانیه فریاد اعتراض خود را نسبت به همه اعمال غیرقانونی مدعیان قانون گرایی، بلند کردند و در حالی که اختناق و سانسور شدید خبری مانع از هرگونه اطلاع رسانی بود، از هر دریچه ای برای رساندن صدای حق خود مدد جستند و در کنار این اطلاع رسانی ها از هیچ گونه تلاشی برای بهره مندی حداقلی عزیزانمان از حقوق شرعی و انسانی شان فروگذار نکردند.
هرچند تعدادی از زندانیان سیاسی با پرداخت وثیقه های سنگین به مرخصی آمدند اما تعداد بیشتری از آنان هنوز به اتهامات واهی و برای جرم ناکرده شرایط سخت و طاقت فرسای زندان را سپری می کنند و آنان که به مرخصی آمده اند نیز مجددا احضار و به محبس بازگردانده می شوند.
این در حالی است که بسیاری از کیفرخواست های صادره خالی از هرگونه مورد اتهام جدی و قابل قبول است و جرایم امنیتی تا حد اخلال در ترافیک تقلیل یافته است. داستان هایی که زاییده ذهن بیمار سناریو نویسان تیره دل بود اینک با پایانی مبهم و موهوم روبه رو شده و جناح اقتدارگرا که خشونت داخلی و نرمی در خارج شیوه جاری اش شده، شکست در عرصه های بین المللی را با سخت گیری هرچه بیشتر بر شهروندان محروم از حقوق اجتماعی جبران می کنند و روند خشونت گرایی آنچنان شدت گرفته که دامنه آن به بیوت مراجع کشیده شده و موجب هتک حرمت از آنان شده و کار به جایی رسیده که یادگار امام (ره) مورد بی احترامی و توهین سازمان یافته انسان های بی اخلاق مدعی دینداری و ارزش مداری قرار گرفته است.
در چنین شرایطی ما خانواده های مظلوم زندانیان سیاسی چگونه می توانیم سخن از حقوق خود و عزیزانمان بگوییم و از سختی ها و هتک حرمت از خودمان شکوه کنیم؟
یک سال از بازداشت های غیرقانونی و پایمال کردن قانون توسط مردان قانون و وابستگان آنان می گذرد. یک سال تلخ و پرمرارت که هر روز و شبش بلکه هر لحظه اش می تواند دست مایه تراژیک کتاب ها در تاریخ معاصر کشورمان باشد.
یک سال پر از صعوبت و سختی برای ما که خود از فرزندان انقلابیم و دردکشیده از انحراف و کژی در مسیر انقلاب و ارزش ها و آرمان های والای آن.
یک سال از گلگون کفن شدن بهترین فرزندان این آب و خاک که هر یک افتخاری برای همه ملت ایران هستند، می گذرد.
ما خانواده های زندانیان سیاسی اینک در سالگرد بازداشت غیر قانونی عزیزانمان و شهادت فرزندان جنبش سبز، شاهد ضعف جسمانی و صدمات و لطمات روحی وارده بر آنان هستیم و خود نیز آلام و دردهایمان را پنهان می کنیم تا روحیه عالی و پایداری عزیزانمان با کوچکترین خدشه ای روبه رو نشود و از نامحرمان رخ می پوشانیم اما در محضر ملت بزرگوارمان که تنها پشتیبان ما بوده اند و هستند با بیان دردهایمان تسکین می یابیم و توان مضاعف می یابیم.
ما عزیزانمان را به پروردگارشان سپرده ایم اما از مطالبات و حقوق قانونی مان دست بر نمی داریم و اجازه نمی دهیم همه این تخطی ها از قانون شامل فراموشی مرور زمان شود.
ما خانواده های زندانیان سیاسی اینک که همه مناسبت های نیکو را از سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و ولادت بزرگان دینمان سپری کرده ایم و چشممان به آزادی عزیزانمان روشن نشده، ضمن گرامی داشت یاد و خاطره شهدای سبز، در ایام مبارک رجبیه به پیشگاه پروردگارمان از ظلم مخلوقاتش شکوه ها می بریم و از او مقام تسلیم و رضا طلب می کنیم و عاقبت به خیری را برای عزیزانمان.
والسلام.
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
شاهین زنیعلی، روزنامه نگار و فعال سیاسی، از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به دو سال و نود و یک روز حبس تعزیری محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، قاضی پیرعباسی ریاست شعبه ۲۶، آقای زیعنلی را به ۲ سال حبس به جهت اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور از طریق عضویت در حزب پان ایرانیست، ۹۱ روز حبس به جهت فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق شرکت در تجمعات غیر قانونی منجر به اغتشاش، و همچنین پرداخت مبلغ یک میلیون و پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم کرده است.
شاهین زینعلی پس از چهار ماه بی خبری از پرونده خود اول خرداد ماه به شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران برای کسب اخرین دفاع احضار شد که به درخواست محمد مصطفایی وکیل مدافع ایشان جلسه رسیدگی به تاریخ ۲۲ خرداد ماه سال جاری موکول شد.
این روزنامه نگار ۲۹ ساله که در تاریخ ۷ دیماه ۸۸ در منزل شخصی خود بازداشت و راهی بند ۲۴۰ زندان اوین شده پس از گذراندن بیش از سه هفته بازداشت در انفرادی وزارت اطلاعات با تودیع وثیقه یک میلیارد ریالی موقتا ازاد شد.
هنگام بازداشت نیز منزل وی مورد بازرسی کامل قرار گرفته که تمامی مدارک شناسایی وی از جمله پاسپورت، وسایل شخصی، کتاب های تخصصی روزنامه نگاری و ارشیو خبری ایشان توقیف شد و با گذشت بیش از پنج ماه نیروهای امنیتی این وسایل و مدارک را به وی برنمی گردانند.
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی هم زمان با سالگرد بازداشت گسترده فعالان سیاسی ،مدنی و روزنامه نگاران که پس از انتخابات پرمناقشه ۲۲ خرداد اتفاق افتاد ،بیانیه ای صادر کردند .خانواده بزرگ زندانیان سیاسی در بیست و پنجمین بیانیه خود با اعتراض به ادامه نگهداری این زندانیان علی رغم گذشت یک سال و همچنین ادامه روند بازداشت فعالین سیاسی و روزنامه نگاران، از پروردگار خود طلب رضا و تسلیم کردند.
به گزارش کلمه ،متن کامل این بیانیه به شرح زیر است :
بسم الله الرحمان الرحیم
لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم
یک سال از اولین بازداشت های غیرقانونی بهترین فرزندان این سرزمین پاک می گذرد. فرزندانی که بعضا از موسسین و پایه گذاران نظام جمهوری اسلامی بودند و یا خدمتگزاران دوران های سخت از آغاز تاسیس تا کنون.
خانواده های زندانیان سیاسی طی بیش از بیست بیانیه فریاد اعتراض خود را نسبت به همه اعمال غیرقانونی مدعیان قانون گرایی، بلند کردند و در حالی که اختناق و سانسور شدید خبری مانع از هرگونه اطلاع رسانی بود، از هر دریچه ای برای رساندن صدای حق خود مدد جستند و در کنار این اطلاع رسانی ها از هیچ گونه تلاشی برای بهره مندی حداقلی عزیزانمان از حقوق شرعی و انسانی شان فروگذار نکردند.
هرچند تعدادی از زندانیان سیاسی با پرداخت وثیقه های سنگین به مرخصی آمدند اما تعداد بیشتری از آنان هنوز به اتهامات واهی و برای جرم ناکرده شرایط سخت و طاقت فرسای زندان را سپری می کنند و آنان که به مرخصی آمده اند نیز مجددا احضار و به محبس بازگردانده می شوند.
این در حالی است که بسیاری از کیفرخواست های صادره خالی از هرگونه مورد اتهام جدی و قابل قبول است و جرایم امنیتی تا حد اخلال در ترافیک تقلیل یافته است. داستان هایی که زاییده ذهن بیمار سناریو نویسان تیره دل بود اینک با پایانی مبهم و موهوم روبه رو شده و جناح اقتدارگرا که خشونت داخلی و نرمی در خارج شیوه جاری اش شده، شکست در عرصه های بین المللی را با سخت گیری هرچه بیشتر بر شهروندان محروم از حقوق اجتماعی جبران می کنند و روند خشونت گرایی آنچنان شدت گرفته که دامنه آن به بیوت مراجع کشیده شده و موجب هتک حرمت از آنان شده و کار به جایی رسیده که یادگار امام (ره) مورد بی احترامی و توهین سازمان یافته انسان های بی اخلاق مدعی دینداری و ارزش مداری قرار گرفته است.
در چنین شرایطی ما خانواده های مظلوم زندانیان سیاسی چگونه می توانیم سخن از حقوق خود و عزیزانمان بگوییم و از سختی ها و هتک حرمت از خودمان شکوه کنیم؟
یک سال از بازداشت های غیرقانونی و پایمال کردن قانون توسط مردان قانون و وابستگان آنان می گذرد. یک سال تلخ و پرمرارت که هر روز و شبش بلکه هر لحظه اش می تواند دست مایه تراژیک کتاب ها در تاریخ معاصر کشورمان باشد.
یک سال پر از صعوبت و سختی برای ما که خود از فرزندان انقلابیم و دردکشیده از انحراف و کژی در مسیر انقلاب و ارزش ها و آرمان های والای آن.
یک سال از گلگون کفن شدن بهترین فرزندان این آب و خاک که هر یک افتخاری برای همه ملت ایران هستند، می گذرد.
ما خانواده های زندانیان سیاسی اینک در سالگرد بازداشت غیر قانونی عزیزانمان و شهادت فرزندان جنبش سبز، شاهد ضعف جسمانی و صدمات و لطمات روحی وارده بر آنان هستیم و خود نیز آلام و دردهایمان را پنهان می کنیم تا روحیه عالی و پایداری عزیزانمان با کوچکترین خدشه ای روبه رو نشود و از نامحرمان رخ می پوشانیم اما در محضر ملت بزرگوارمان که تنها پشتیبان ما بوده اند و هستند با بیان دردهایمان تسکین می یابیم و توان مضاعف می یابیم.
ما عزیزانمان را به پروردگارشان سپرده ایم اما از مطالبات و حقوق قانونی مان دست بر نمی داریم و اجازه نمی دهیم همه این تخطی ها از قانون شامل فراموشی مرور زمان شود.
ما خانواده های زندانیان سیاسی اینک که همه مناسبت های نیکو را از سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و ولادت بزرگان دینمان سپری کرده ایم و چشممان به آزادی عزیزانمان روشن نشده، ضمن گرامی داشت یاد و خاطره شهدای سبز، در ایام مبارک رجبیه به پیشگاه پروردگارمان از ظلم مخلوقاتش شکوه ها می بریم و از او مقام تسلیم و رضا طلب می کنیم و عاقبت به خیری را برای عزیزانمان.
والسلام.
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
مجید سعیدی ،عکاس سرشناس ایرانی، به دلیل عکاسی از میرحسین موسوی و فعالیت های ستادانتخاباتی وی بازداشت و محاکمه شده است.پیش از این نیز ژیلا بنی یعقوب به دلیل تهیه گزارش از فعالیت های انتخاباتی هواداران موسوی بازداشت و محاکمه شده بود .مجیدی که به تازگی در دادگاه خود شرکت کرده در مصاحبه با نشریه گلوبال پست گفته است :من همانطور که همایش انتخاباتی موسوی را پوشش دادم، از همایش احمدی نژاد هم عکس تهیه کردم.چرا من را به جرم عکاسی از موسوی ، نه احمدی نژاد، محاکمه می کنند؟”
به گزارش کلمه ،ترجمه بخش هایی از مصاحبه نسبتا مفصل مجید سعیدی با نشریه گلوبال پست از این قرار است :
سردبیر این نشریه در یاداشتی بر مصاحبه سعیدی نوشته است : ۱۲ ژوئن اولین سالگرد انتخابات ریاست جمهوری ایران و اعتراضات پس از آن علیه انتخاب مجدد چهره تندرو، محمود احمدی نژاد است. مقامات ایران در واکنش به اعتراضات برپا شده به رهبری چهره های سیاسی مخالف، نیروهای پلیس و بسیج را به میدان فرستادند و نتیجه آن، کشتار و سرکوب شدید رسانه ها بود.سپس مقامات ایران وب سایت ها، ارتباط با تلفن همراه و ارسال پیامک را مسدود کردند و جلوی برپایی راهپیمائی ها را گرفتند. در جریان اقدامات متعدد آنها، بیش از ۱۷۰ نفر شامل چندین روزنامه نگار و چهره سیاسی اصلاح طلب بازداشت شده اند. یکی از بازداشت شدگان، مجید سعیدی عکاس ایرانی است که اکنون به تهران بازگشته و در انتظار برپایی دادگاه خود است.
مجید سعیدی پس از چند روز عکاسی از شهری بحران زده، از هتل خود در قندهار خارج شد، به ماشینی که در خارج هتل پارک شده بود تکیه داد و سیگاری روشن کرد. سپس سوار تاکسی شد و راهی فرودگاه شد. او از اینکه خیابان های پر تنش شهری را ترک می کرد که ناتو به تازگی برای سرکوب حضور فزاینده طالبان در آنجا متمرکز شده، خرسند بود.
پانزده دقیقه بعد و در حالیکه سعیدی سوار هواپیمای خود به مقصد کابل می شد، همان خودروئی که در خارج از هتل به آن تکیه کرده بود، منفجر شد، هتل محل اقامتش را تخریب کرد و هفت نفر مجروح از خودش به جا گذاشت.
سعیدی اینطور واکنش نشان داد: «توانستم جان سالم به در ببرم اما از اینکه آنجا نبودم تا پس از انفجار عکاسی کنم، ناراحت هستم. به رئیس خودم در لندن ایمیل زدم و از او معذرت خواهی کردم.»
سعیدی که به دلیل کارش در ایران دو بار برنده جایزه بین المللی شده ، یکی از شناخته شده ترین قربانیان این سرکوب بود. او که شبانه توسط مأموران امنیتی در خانه اش دستگیر شد، ۳۹ روز را در زندان اوین تهران و نیز یک پایگاه سپاه پاسداران گذراند. او هدف شکنجه قرار گرفت و مجبور شد در دادگاه نمایشی سازمان یافته شرکت کند، دادگاهی که برای ربط دادن اعتراضات پس از انتخابات به غرب تنظیم شده بود.
سعیدی به قید ضمانت ۲۰۰هزار دلاری آزاد شد و از کار کردن در تهران منع شد. او با ارائه سند خانه اش به عنوان بخشی از ضمانت، در ماه دسامبر به افغانستان نقل مکان کرد.
محمد عبدالدائم هماهنگ کننده برنامه خاورمیانه ای کمیته دفاع از روزنامه نگاران در نیویورک می گوید: “شیوه ای که تهران در خصوص پرونده سعیدی به کار گرفته، با همه ظلمی که در آن وجود داشته، متأسفانه تفاوتی با نحوه برخورد با سایر روزنامه نگارانی که اکنون در زندان هستند و یا قبلاً در بند بودند، ندارد. نهایتش این است که تهران باید دیر یا زود بفهمد موضع فعلی اش در خصوص روزنامه نگاری حوادث بحرانی نمی تواند ادامه پیدا کند.”
سعیدی این هفته به تهران بازگشته و منتظر اعلام زمان دادگاه خود است، زمانی که مرتب به عقب انداخته می شود. چهارشنبه پیش تاریخ بررسی پرونده وی یک هفته به عقب افتاد. انتظار می رود در این جلسه حکم وی اعلام شود.
پرونده سعیدی یک استثنا نیست. صدها روزنامه نگار و عکاس از تابستان گذشته گذرشان به زندان های ایران افتاده و به فعالیت به عنوان ستون پنجم کشورهای غربی در تحریک برای وقوع یک انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی متهم شده اند.
بیش از ۵۰ روزنامه نگار هنوز در بند هستند و بنابر گزارش جدید انجمن جهانی منتشرکنندگان روزنامه و اخبار، از نظر تعداد، این سومین رتبه از زندانیان در کشورهای دنیاست. یک روزنامه نگار سرشناس به نام ژیلا بنی یعقوب روز چهارشنبه به یک سال حبس و ممنوعیت از قلم زنی تا ۳۰ سال محکوم شد. احمد زید آبادی نیز نوامبر گذشته به شش سال زندان و ممنوعیت مادام العمر از نویسندگی محکوم شده بود.
جامعه عکاسان ایران به سهم خود متحمل بیشترین رنج ها شده است. پس از انتخابات ایران، چهار عکاس به زندان افتادند و ۱۰ عکاس دیگر نیز مجبور به ترک کشور شدند. آنها یا تقاضای پناهندگی از کشورهای همسایه نظیر ترکیه و عراق کرده اند و یا انجام چنین کاری را مدنظر دارند. سایرین نیز نظیر ساتیار امامی، همکار سعیدی که همزمان با وی دستگیر شد، دوره زندان خود را گذراند و پس از آزادی، از حرفه پرخطر عکاسی سیاسی به کار کم خطری روی آورده است. اما سعیدی قدم تندی برداشت و برای ادامه زندگی به منطقه پرخطر و جنگ زده افغانستان قدم گذاشت.
سعیدی گفت: “من می خواستم کار کنم و هرگز سیاسی نبودم. من به دلیل کارم دستگیر شدم و باید به کار خودم ادامه دهم.”
سعیدی در کابل گفت: “اگر بنا باشد به قانون احترام گذاشته شود، بیگناهی من ثابت خواهد شد زیرا من کاری به جز انجام وظیفه روزنامه نگاری خودم نکرده ام. من همانطور که همایش انتخاباتی موسوی را پوشش دادم، از همایش احمدی نژاد هم عکس تهیه کردم.چرا من را به جرم عکاسی از موسوی ، نه احمدی نژاد، محاکمه می کنند؟”
یک هفته بعد از تصویب قطعنامه ١۹٢۹ شورای امنیت برای تشدید تحریم های جمهوری اسلامی و بلافاصله یک روز بعد از تشدید تحریم ها توسط ایالات متحده، امروز پنجشنبه ٢۷ خرداد ماه (١۷ژوئن)، رهبران اتحادیه اروپا طی نشستی در بروکسل پایتخت بلژیک، تحریم بیشتر جمهوری اسلامی را، مورد تصویب قرار دادند. هزمان رئیس مجلس شورای اسلامی، نسبت به مقابله به مثل با اتحادیه اروپا هشدار داد.
به گزارش رویترز، تحریم های امروز اتحادیه اروپا افزون بر تحریم هایی است که هفته گذشته در قطعنامه شورای امنیت (١۹٢۹) اِعمال شده و شامل "جلوگیری از سرمایه گذاری در صنعت نفت و گاز ایران"، "برقراری محدودیت بیشتر برای شرکت های حمل و نقل دریایی و هوایی ایران" و همچنین "معاملات بیمه و بانکی" می شود.
گفتنی است ایالات متحده آمریکا نیز، روز گذشته نام شمار دیگری از افراد و شرکت های ایرانی، چون احمد وحیدی، وزیر دفاع ایران، جواد کریمی ثابت مدیر شرکت انرژی نوین، سرلشگر محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه و محمد رضا نقدی فرمانده بسیج را به فهرست بلند تحریم های خود افزوده بود.
تیموتی گایتنر وزیر دارایی آمریکا در یک کنفرانس خبری در واشنگتن پیرامون این تحریم ها گفته است: "اقدامات ما با هدف منصرف کردن سایر دولت ها و نهادهای مالی خارجی از معامله با این موسسات که باعث کمک به فعالیت های غیرقانونی ایران می شود انجام می شود."
در واکنش به این دو اقدام (آمریکا و اتحادیه اروپا)، خبرگزاری ریانووستی خاطرنشان کرد سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، این دو اقدام را بسیار مایوس کننده توصیف کرده است.
به گزارش خبرآنلاین، در اولین واکنش از سوی مقامات رسمی ایران به اقدام امروز اتحادیه اروپا، علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی گفت "این تحریمها نه تنها نمیتواند هیچ تاثیری بر مواضع هستهای ایران بگذارد، بلکه با اقدامات آنها مقابله به مثل خواهد شد."
لاریجانی امروز، پنجشنبه در قم و درجمع خبرنگاران خاطرنشان کرد: "اروپاییان اگر سنگی میاندازد منتظر خاک در چشمشان باشند."
مقامات جمهوری اسلامی، از جمله محمود احمدی نژاد، طی روزهای اخیر، تحریم های اعمال شده را "بی ارزش" و "تحت تاثیر قدرت های بزرگ" خوانده و بر "بی اثر" بودن آن تاکید داشته اند.
ایران همواره مقاصد نظامی از برنامه های هسته ای خود را تکذیب کرده است.
بسمه تعالی
حادثه تلخی که در مقابل بیت مرجع عالیقدر حضرت آیت الله صانعی به بهانه حضور روحانی فداکار حجة الاسلام و المسلمین آقای کروبی رخ داد و هتک حرمت شخصیت های مختلف روحانی – سیاسی بویژه حضرت آیت الله صانعی و یورش به دفتر ایشان و تخریب و غارت اموال دفتر، پدیده شوم و نا مبارکی است که حوزه های علمیه و نهاد مرجعیت شیعه را تهدید می کند.
گستاخی نهفته در این حرکت بویژه تعرض به بیت شریف امام و اهانت مستقیم به یادگار گرامی آن حضرت علاوه بر آن که چهره تابناک امام و یادگارانش را هدف قرار داده و در تداوم توطئه امام زدایی تلقی می شود، زنگ خطری است که برای حوزه های علمیه بویژه حوزه علمیه قم به صدا در آمده است.
حادثه شوم ۱۴ خرداد و قطع سخنرانی یادگار گرامی امام که با واکنش شدید و در خور ستایش مراجع عظام تقلید روبرو شد، نقطه عطف شرارتی است که این بار شهر قم را هدف قرار داده است و انتخاب شهر مقدس قم برای انجام این اعمال مجرمانه انگیزه ای جز مرعوب کردن روحانیون والامقام و پاسداران راه امام و حرمت و استقلال حوزه های علمیه و دفاع از آرمانهای اساسی انقلاب را ندارد.
اعتقاد واثق داریم مراجع بزرگوار تقلید و زعمای حوزه علمیه عناصر متجاسری که باعث و بانی تعرض به بیت شریف امام و بی احترامی به ساحت مرجعیت شیعه شده اند را از حوزه علمیه طرد نموده و دامن پاک روحانیت متعهد را از آلوده شدن به این بد اخلاقیها و شرع ستیزیها پاک می نمایند.
شورای محترم مدیریت حوزه علمیه قم و روحانیت والامقامی که افتخار شاگردی حضرت امام را داشته و دارند در برابر این جسارت بی سابقه و اهانت آشکار به ساحت بنیان گذار جمهوری اسلامی مسؤولیتی بزرگ به عهده دارند گستاخی نسبت به مراجع عالی مقام تقلید و ایجاد هرج و مرج در حوزه علمیه گناهی نابخشودنی است و نمی توان از کنار آن گذشت. مدیر محترم حوزه علمیه که بی تردید دامن پاک حوزویان را از حادثه روز یکشنبه مبرا دانسته و این حرکت ناشایست را اهانت به حوزه و حوزویان تلقی می کند، در مقام وظیفه شناسی نسبت به بیت حضرت امام، حوزه علمیه، طلاب و روحانیون آراسته به علم و عمل از هر طریق که مصلحت بدانند با خطا کاران برخورد نموده و قداست حوزه علمیه را پاس بدارند.
پایداری حوزه های علمیه سربلندی مشعل داران علم و عمل و بیداری همگان در برابر توطئه های دین ستیزان و متحجران دین فروش را از خدای بزرگ مسئلت داریم.
مجمع روحانیون مبارز
۲۶ خرداد ۱۳۸۹
احمد منتظری با درج نامه ای به علما و مراجع، ضمن شرح ماجرای حمله به دفتر آیت الله منتظری، تصریح کرده است که اينجانب به خود اجازه نمي دهم كه با وجود حضرات مراجع ذي نفوذ در حوزه علميه قم و نجف ، تظلم خود را به مراجع حقوقي بين المللي اعلام دارم.
وی در این نامه از آنان خواسته است که هر گونه صلاح ميدانند خطر اين اعمال زشت را براي وجاهت حوزه و مرجعيت و نيز قبح آن را به نحو موثر به اطلاع مسئولان حكومتي تصميم گيرنده برسانند.
در بخشی از این نامه آمده است که اين گونه هتك حرمت مرجعيت و فقاهت و حمله به دفاتر و بيوت مراجع و علما و برخوردهايي اينچنين در رژيم شاه هيچگاه ديده نشد. آنچه بيشتر موجب تأسف و تأ ثر است اين كه تمام اين وحشي گري ها و تخريب و توهين و غارت اموال و اثاثيه و مصادره شهريه طلاب، در حكومتي انجام ميشود كه ادعاي اسلاميت و تشيع و پيروي از حضرت علي (ع) را دارد.
در این نامه تاکید شده است: اينجانب مطمئن هستم كه شما حضرات از اينگونه اعمال كه در مرآ و مسمع همگان انجام شده كه نه اولين است و نه آخرين.
متن نامه که در وبسایت رسمی آیت الله منتظری منتشر شده به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحيم
( لا يحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم )
خدمت حضرات مراجع معظم تقليد و علماي اعلام دامت بركاتهم پس از سلام و تحيت ; جهت اطلاع از چگونگي فجايع و حوادث مولمه اخير در شهر مقدس قم ، مطالبي را مختصرا به استحضار ميرسانم :
عصر يكشنبه عده اي از افراد لباس شخصي به همراه تعدادي ملبس به لباس روحانيت با در دست داشتن عكسهاي رهبري و با شعارهايي در حمايت از ايشان ، به بهانه ورود حجة الاسلام والمسلمين آقاي كروبي به منزل حضرت آيت الله العظمي صانعي ، به دفتر ايشان و دفتر مرحوم والد، حضرت آيت الله العظمي منتظري قدس سره حمله نمودند.
اين حملات از ساعت 3 بعدازظهر شروع و تا ساعت 5 صبح فرداي آن روز ادامه داشت . با گذشت زمان تعداد افراد حمله كننده زيادتر شد و آنان بطور كاملا سازماندهي شده هر لحظه بر شدت حملات خود ميافزودند. حملات به حدي دور از انتظار و وحشيانه بود كه واقعا و بدون اغراق صحنه هايي از حملات وحشيانه و ضد انساني مأموران رژيم صهيونيستي را در ذهن تداعي ميكرد.
حملات همراه با شعارهايي موهن و خلاف شرع و ايراد كلماتي مستهجن بود كه شرعا موجب تعزير ميباشد.
اينجانب پس از خواندن نماز مغرب و عشاء چندين بار با استانداري و شوراي تأمين استان و نيروي انتظامي تماس گرفته و با اعلام وضعيت موجود صريحا يادآور شدم كه نمازگزاران در دفتر تأمين جاني ندارند.
در ساعت 4 بعد از نيمه شب و هنگام اذان صبح در اول ماه رجب كه ماه حرام و ماه عبادت است ، مهاجمين با سر دادن شعارهايي بر عليه مرحوم والد معظم ، با سنگ و آجر و چوب و لگد، با شكستن شيشه ها، با ديلم درب دفتر را از جاي درآورده و وارد دفتر شدند و به تخريب وحشيانه وسايل و شكستن و خرد كردن هر آنچه بود پرداختند و سپس با نوشتن شعارهاي موهن بر در و ديوار، دفتر را ترك كردند. قابل تأسف آن كه در تمامي اين ساعات نيروهاي انتظامي و امنيتي و بعضي از مسئولين شهر در محل حضور داشتند. مسئولين و نيروهايي كه بايد حافظ جان و مال مردم باشند فقط تماشاگر بوده و هيچ گونه برخوردي نسبت به آنان انجام نمي دادند، گويا حضورشان براي اين بود كه مبادا كسي مانع و مزاحم انجام مأموريت محوله توسط مهاجمين گردد، و در اين راستا بنا بر گفته يكي از مسئولان انتظامي هيچ كس در اين قضيه بازداشت نشد ! !
پس از انجام تخريب گسترده لوازم و اموال داخل دفتر، در ساعت 6 صبح مأمورين دادگاه ويژه روحانيت و اداره اطلاعات وارد دفتر شده و آنچه از اموال و اثاثيه و لوازم صوتي و تصويري كه سالم مانده بود و وجوهي را كه بعضا امانت افراد بوده و همچنين با شكستن درب گاو صندوق ، وجوهاتي را كه براي شهريه ماه رجب آماده شده بود با خود بردند; و پس از جمع آوري و خارج نمودن وسايل و لوازم شكسته شده توسط مهاجمين و پاك نمودن آثار جرم و شعارهايي كه بر در و ديوار دفتر و درب منازل اطراف نوشته شده بود درب دفتر را پلمب نمودند.
حضرات مراجع معظم و علماي اعلام
اين گونه هتك حرمت مرجعيت و فقاهت و حمله به دفاتر و بيوت مراجع و علما و برخوردهايي اينچنين در رژيم شاه هيچگاه ديده نشد. آنچه بيشتر موجب تأسف و تأثر است اين كه تمام اين وحشي گري ها و تخريب و توهين و غارت اموال و اثاثيه و مصادره شهريه طلاب ، در حكومتي انجام ميشود كه ادعاي اسلاميت و تشيع و پيروي از حضرت علي (ع) را دارد. آن حضرت بخاطر ربودن خلخال پاي يك زن يهودي آنگونه آزرده خاطر گشتند كه فرمودند: اگر انسان از غصه چنين كاري بميرد جاي ملامت ندارد. اكنون چگونه ميتوان اينگونه تجاوزات آشكار و حملات وحشيانه به دفاتر و بيوت مراجع و غارت اموال آنها به نام اسلام و حمايت از ولايت فقيه و با حمايت نهادهاي حكومتي را توجيه نمود؟
اينجانب مطمئن هستم كه شما حضرات از اينگونه اعمال كه در مرآ و مسمع همگان انجام شده كه نه اولين است و نه آخرين ، نگران و ناراحت ميباشيد; جسارتا عرض مينمايم كه هر گونه صلاح ميدانيد خطر اين اعمال زشت را براي وجاهت حوزه و مرجعيت و نيز قبح آن را به نحو موثر به اطلاع مسئولان حكومتي تصميم گيرنده برسانيد، به يقين در جهت رفع مظالم وارده و نيز در جهت جلوگيري از تكرار و سرايت آنها به ساير بيوت و دفاتر حضرات علما و مراجع محترم موثر خواهد بود. آنچه قابل انكار نيست اينكه اگر حرمت مرجعيت در سالهاي گذشته شكسته نمي شد و در همان هنگام به شكل معقول و موثر تقبيح و محكوم ميگرديد، حوزه علميه قم امروزه شاهد اين بي آبروئي ها و هتك حرمت ها و بازي خطي و سياسي با مرجعيت و فقاهت نبود.
اينجانب به خود اجازه نمي دهم كه با وجود حضرات مراجع ذي نفوذ در حوزه علميه قم و نجف ، تظلم خود را به مراجع حقوقي بين المللي اعلام دارم ، و اميد وافر دارم كه با اقدامات موثر شما فشارها و تضييقات به آنجا نرسد كه براي دفع ظلم ، از سازمانها و مجامع خارج از كشور استمداد شود. در خاتمه ضمن عذرخواهي از اطاله كلام ، سلامتي و طول عمر را براي شما در جهت خدمت به اسلام و دفع ظلم از مظلومين را از خداوند قادر متعال مسألت دارم .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
27 خرداد 1389
احمد منتظري
چقدر شیرین است دیدن این روز. روز روئیدن تفکرِ تو از شاخه های خودت، از ریشه هایت، از این تنه ی تنومند پیر.
به خودم می گفتم این مردان هنوز ایستاده اند بر باورهایشان. خوشحال بودم که نمی شکنید. گفتم آنان به جامانده از روزگارهای سختند. از نسل مبارزه و انقلاب و جنگ. می دانستم که تجربه ی اتاق های تاریک را در خورجین خاطراتتان دارید. می گفتم که چه خوب تاب آورده اند. باور کردم هنوز می توان بر باورهای خشکیده، محکم ایستاد. اما نمی دانستم که اگر بشکنی چه بر سر باورهایت می آید. می گفتم نکند تمام شوید و از آن همه شکوه تنها درخششی از دور به جا بماند. ترسی پنهان مرا از نسل شما دور می کرد. از باورهایتان. من به تو و نسل تو اعتراض داشتم. هنوز هم دارم. اما ترس من می گفت بگذار آن را برای فردایی دیگر. می گفتم کم نیاورده اند این مردان. مردان سر سخت آرمان های من.
اما حالا می خواهم از مصطفایی بزرگتر سخن بگویم. کسی که برابر زور و تهدید و ترس و تاریکی خم نشد، اما برابر وجدان تاریخی اش سر خم کرد. تو را دیدم که نه برابر سر نیزه های تیز که برابر نگاه تیز پرسش های نسل من متواضعانه لب به اعتراف گشودی. جوانیِ انقلابی ات را نقد کردی. خامیِ راه رفته ات را در کوره ی گداخته ی اعتراف به محک آزمون دوباره گذاشتی. شاخه های خشکیده ات را بی ترس شکستی. خودت را هرس کردی. کسی می گفت انتقاد توهم سلامت را از بین می برد. تو توهم شاخه های خشکیده را نقد کردی، تا از ریشه هایت برویی. من دارم جوانه های روئیدن را حس می کنم. دیگر نمی ترسم از شکستن سکوت. حالا می فهمم تا نقد نکنم، نمی رویم. رشد نمی کنم. تو به تاریک خانه ی خاطراتت نخزیدی. ایمانت به آفتاب و آب را به رخ کشیدی. خاکی را که در آن ریشه داری. نسل من از خوب بودن خسته است و گستاخانه خطر می کند زیستن را در راه های تازه و نرفته. نسل من به جسارت زیستن و روئیدن بیش از شکوه نیاز دارد. من می خواهم به رفتنم افتخار کنم نه به خاطره هایم. تو تا دیروز خاطره ای خوش نقش بودی که به بودنت در تاریخ کشورم می بالیدم. اما امروز تو اتفاق مهمی برای زیستن و رفتنی. اگر تا دیروز تنها بر تنه ی تنومند تو تکیه می کردم، امروز روش زیستن، راه رفتن بر خرابه های خویش و دوباره روئیدن را از تو می آموزم.
این نامه را باید هزار بار خواند تا فهمید با خود چه کرده ای. من هر روز جرعه ای از آن را می نوشم تا خنکای آن را سرمایه ی حرکتم کنم در این راه سخت و طولانی که تشنه ی فهمیدنیم. برای من مهم بود بدانم چه بر شما رفت که آن انقلاب به جایی رسید که خودتان برابر هم صف آرایی کردید و این چنین بر چهره ی هم ناخن کشیدید. اما برای شما مهم تر است نقد راه رفته اتان. برای من مهم است بدانم که امروزم را چگونه زندگی کنم، تا فردا به امروز تو مبتلا نشوم. رخنه ی روز اول به واقع چنین گشوده و فراخ نبود. گرچه رخنه ای ویران کننده بود که امروزش این چنین سر سخت مانع هر ترمیمی است. فاصله ها و تفاوت های آنچه می خواستید و آنچه شده است را من هم می دانم. چطور شد و راه رفته چگونه به اینجا رسیده است مهم است. نگرش های متعارض چگونه کنار هم تا به اینجا همدیگر را تاب آوردند که این گونه مقابل هم قرار گرفتند، این ها باید تحلیل شود.
اما حالا مهم این است که مسئولیت راه رفته را پذیرفته ای و بار آن را به دوش کشیده ای. خطایی که به گفته ی خودت و تایید تاریخ سکوتی بود آن جا که شاید فریاد نیاز داشت. سکوتی از سر ملاحظه و نه در جهت منفعت طلبی. اینها روشن است. اما جراحی آن روزها برای آینده حیاتی ست. نمی دانی چقدر در نگاهم بزرگ شدی که از نسل من پوزش خواستی. نسلی که دست پرورده ی خودت بود. از تحمیل سبک زندگی خودت به همه. از آوردن حوزه ی عمومی به حوزه ی خصوصی مردم. نمی دانی چقدر تو را ستودم که چنین ساده و عریان بار سنگین همه ی دوستان و مخالفانت را یک تنه به دوش کشیدی. این جملات مرا لبریز از تو کرد. خدا می داند سالهاست این حرف در گوشه ی ذهنم بی پاسخ مانده بود، ساکت و مغموم و ترسیده. "بايد از تحميل يك سبك زندگي به شهروندان و دخالت در حريم خصوصي آنان معذرت خواست. خطاي ما آن بود كه تصور ميكرديم ما انسانهاي متوسط قادريم در ميخانهها را ببنديم، بدون آنكه لازم باشد درهاي تزوير و ريا را باز كنيم. اشتباه ما اين بود كه در عمل به برخي امور عرفي تقدس بخشيديم، غافل از آن كه تلاش مذكور عقيم و نتيجه اش عرفي شدن بسياري از مقدسات است. بزرگترين خطاي ما تعميم مناسبات سياسي در عصر "عصمت" به عصر "غيبت" بود. نتيجه چنين بينشي و عمل بر اساس آن، احياي مناسبات حكومت معصوم در دوره حكومت رهبران غيرمعصوم نبوده و نيست، بلكه سست كردن پايههاي اعتقادي شهروندان، به ویژه نسل جوان به عصمت و علم لدني معصومان و تضعيف مباني ايماني و اخلاقي جامعه بوده است. در حقيقت سالها طول كشيد تا كاملاً درك كنيم حكومت در عصر غيبت، با وجود و حضور انسانهاي متوسط كه نه به همه اسرار و رموز جهان و جامعه و انسان آگاهند و نه از حب و بغضها و منافع شخصي بري هستند، نميتواند سعادت اخروي شهروندان را تأمین کند."
وقتی خودت را موظف کردی به نسل من پاسخ دهی فهمیدم تو تنها باوری محکم و ماندگار و بی تحرک نیستی. از تو زندگی جوانه می زند. انتخاب ما نادرست نبود. ما تو را درست دیده بودیم. تو را به درستی در چشم انداز خود قرار داده بودیم. راستش نقد ما ساده تر از این ها بود که گفته ای. من دلم می خواست غبار نشسته بر چهره ات را پاک کنم. اما تو کاری کرده ای کارستان. از اعماق شروع کرده ای. باور کن من که از نسل جسارت و خطرم این چنین توانی را در خود نمی بینم. که تو این قدر شفاف خودت را عریان در اختیار نقدهای ما قرار داده ای. من این جملات را بارها خواندم "عذرخواهي از نسل جديد البته محدود به آن مواردي نيست كه به اجمال گفتم. بايد اين دِين در همان فضاي گفتوگويي ادا شود و چه بسيار خطاها كه من به آنها آگاه نيستم، جوانان ميتوانند روح مرا با انتقادها و پرسشهاي عميق خود صيقل دهند و مصفا كنند. در جريان همين بازنگري انتقادي به گذشته، اگر توفيقي دست دهد، كوشش خواهم كرد تصوير خود از انقلاب اسلامي را ترسيم كنم و تفاوتهاي آن را با ديدگاهها و عملكرد مدعيان امروزين جمهوري اسلامي با شرح و بسط بيشتري بازگويم. اکنون که به برکت جنبش سبز، شرایطی فراهم شده تا بسیاری از طرف های درگیر منازعات خونین دهه 60 با بازخوانی انتقادی آن سال ها به این نتیجه برسند که آن همه خشونت و خون ریزی «ضرورت تاریخ» نبود و می شد از بروز آن رخدادهای تلخ و ناگوار اجتناب کرد، باید این فضای نقد را زنده نگه داشت؛ زیرا انرژی فوق العاده ای آزاد خواهد شد که می تواند عقب ماندگی ملی و نیز تنگ نظری، انحصارطلبی و بی اعتنایی نسبت به دیگری و حقوق او را در عرصه سیاست، پشت سر گذارد."
من تو را نشناخته ام که اینک چنین سربلند برابرم ایستاده ای. نسل من تو را می خواهد. نسل من به باورها و نقد باورهای تو نیاز مبرم دارد. راه نسل من برای فردا به راه رفته تو محتاج است. به نقد راه و روش و سبک تو. به گفتگویی که میان نسل من و نسل تو شکل بگیرد. و این روزها چقدر چشمانم می چرخد تا نامه های هم قطارانت را ببینم. موجی که در این جنبش جایش خالی بود تا هر بی ریشه ای مجالی پیدا کند خودی نشان دهد و از آب گل آلود ماهی بگیرد. بسم الله که میدان هنوز در اختیار تو و هم رزمانت است تا در کارگاهِ تاریخِ یادداشت هایتان درس مبارزه مان دهد. هنوز
این روزهای سخت آبستن چه رویاهای شیرینی است. در نگاه من این روزها دیگر سخت نیست. تو با شکافتن تاریخ مبارزه راه ایستادن را یادمان داده ای. نسل من چون ققنوس از خاکستر خویش دوباره جنبش سبز خود را آغاز خواهد کرد.
بیست و هفتم خرداد هزار و سیصد وهشتاد و هشت، فرودگاه امام خمینی تهران، ساعت پنج و نیم صبح. یادت هست با چه مصیبتی در خاموشی مطلق خانه ساکمان را بستیم و راهی شدیم؟ یادت هست گفتی آن سوی گیت میبینمت فاطمه؟ و برای همین هم خداحافظی نکردی و تند رفتی که از پرواز نمانی؟ یادت هست آن مامور لباسشخصی را که حتی نگذاشت ما با هم خداحافظی کنیم؟ و تو را برد؟ تو هیچ وقت صحنههای بعدش را ندیدی محمدرضا. من هم هیچ وقت ننوشتم. یعنی نتوانستم که بنویسم. هنوز هم نمیتوانم. لحظه سقوط من درست همان لحظه کنده شدن هواپیما از زمین تهران بود. باران بیملاحظه اشک. تو را میدیدم که پشت به من با ماموران به ناکجا میروی و خودم را که دستهایم را به پنجرههای هواپیما میکشیدم و اسم تو را میخواندم و هی دورتر میشدم از تو. فایدهای نداشت صدا کردنت. هیچ کس، هیچ چیز کمکمان کرد و صدایمان را نشنید. من همان لحظه شکستم. بعد از آن هر چه نوشتم همه شرح آن شکستگی بود. شرح فرو ریختن .
محمدرضا
من واقعن دیگر نمیدانم باید چه بنویسم؟ باور کن که کلمهها در دستهایم مبتذل شدند اینقدر که از دوری و تنهایی و حبس و تبعید نوشتم. به خدا خسته شدهام دیگر. نمیدانم جملهها را چهطور بسازم که کمتر تکراری باشند. آدمها هم خسته شدهاند. دیگر حس و حال خواندن دردهای من را ندارند. اما تو بگو! خودت بگو چه راه دیگری به جز نوشتن چه سلاح دیگری به جز کلمات در دستان سرد و خسته من مانده است؟ چه میتوانم کرد جز این که باز هم از سر نو به تو بنویسم؟ این بار حتی نمیدانم کجایی؟ در کدام زندان؟ یا کدام سلول؟ نامههایی که روانه ناکجا میکنم. روانه باد. تا شاید. شاید کلامی از ان به گوشات برسد و بدانی که من هنوز ساکت ننشتهام. و نخواهم نشست. هیچوقت
محمدرضا
هفت روز پیش به تو گفتم: هفت روز دیگر میشود یک سال. یک سال که همدیگر را ندیدهایم. هفت روز گذشت و بیست و هفتم خرداد دوباره رسید. حالا درست یک سال است که تو را ندیدهام. سیصد و شصت و چهار روز است که دستهای تو را، که چشمها و لبهای تو را، که خطوط خنده کنار پلکهای تو را ندیدهام. خیلیها بودند که بیش از تو زندان کشیدند در این یک سال و همسرانشان چشم به راهشان بودند، اما همیشه به تو میگفتم لااقل همسرانشان میتوانند به ملاقاتشان بروند، میتوانند حتی شده از پشت شیشههای اتاق ملاقات اما از فاصلهای نزدیک ببینندشان. من ولی نتوانستم. خیلی از تو دور بودم. نشد حتی یک بار در این مدتی که آزاد بودی یا آن روزهایی که در بند بودی دستهایت را بگیرم. تنام فراموشی گرفته است. دستهایم فراموشی گرفتهاند. سهم من از تو در این یک سال تنها یک صدا و گاهی یک تصویر دیجیتالی بوده است. تصویر و صدایی که خیلی وقتها قطع بود. خیلی وقتها نبود و البته همواره و همیشه گوش سومی بود که ما را بشنود. چندبار بهت گفتم بنشین و فیلم زندگی دیگران را نگاه کن. آخرش هم اینقدر ندیدی که دوباره افتادی زندان. من ولی این فیلم را در این یک سال هشت بار دیدهام. میدانی کی؟ درست وقتهایی که دلم میخواست با تو بیپرده باشم و گوشهای نامحرم در پس پرده ما را میشنیدند. من حرفهایم را فرو خوردم. سیصد و شصت و چهار روز تمام. و این حرفها و احساسها جایی گم شدند. درست مثل خودم. که گم شدهام و دیگر پیدا نخواهم شد.
محمدرضا
به سختی دارم مینویسم. میفهمی؟ احساس میکنی که غریبگی میکنم با کلمات؟ احساس میکنی که دیگر نمیتوانم فریاد بزنم دلتنگیات را؟ میفهمی که لایهای کلفت از غبار دوری بر روحم نشسته است؟ چه کسی میفهمد تک تک شبهایی که بیتو گریستم، که بیتو غذا پختم، که بیتو بیمیل و به زور لب به غذا بردم، که بیتو خوابیدم و بیتو کابوس نبودنها و بردنها و نیامدنهایت را دیدم که بی تو بر همه این دقایق لعنت فرستادم و آب شدم، چه کسی میفهمد بر روح و روان من چه رفت؟
محمدرضا
روزی که زهرا را بردند یادت هست؟ یادت هست که زنگ زدی و فقط سکوت کردی و نمیدانستی حتی چه باید بگویی برای دلداری دادن؟ کلمه کم آورده بودی برای شرح اندوهات. یادت هست گفتم من مدتهاست کلمه کم آوردهام؟ هر ماه میگفتی تا آخر ماه دیگر میآیی. از مهر تا اردیبهشت. هشت ماه تو هی گفتی من هی باور کردم. تو هنوز فکر میکردی آنها راست میگویند. هنوز گمان نیک میبردی. از سوءظن دوری میکردی و میگفتی آخر چهطور دلشان میآیند دروغ بگویند؟ آن هم به کسی که نه ماه است چشم انتظار است. آن روز به تو نگفتم که در همان سرزمین مادرهایی هستند که تمام این نه ماه چشمانتظار جنازههای بیجان بچههایشان بودند و هنوز هم هستند. گورهای بینام و نشان را جستجو میکنند تا شاید بویی از عزیزشان را آن دور و اطراف حس کنند. بعد تو میگویی چهطور دلشان میآید؟ دیدی نه تنها پاسپورتت را ندادند بلکه با دروغ و نیرنگ خودت را هم دوباره بردند؟ هنوز نمیخواهی باور کنی که دلشان میآید؟
محمدرضا
من دو شب است که نتوانستهام بخوابم. دوباره دارد همه آن تابستان سیاه تکرار میشود. شب بیداریهای مداوم. روزخوابیهای ملالتبار. قرار بود این نامه را به مناسبت سالگرد دوریمان بنویسم و قبلاش بدهم تو هم بخوانی. فکرش را هم نمیکردم که سالگرد بازداشتت از راه برسد و تو دو روز زودتر دوباره در بند گرفتار باشی. پدرت امروز صبح زنگ زده بود. صدایش گرفته بود. نمیتوانست کلمات را درست تلفظ کند. من در خواب و بیداری اشکهایم را می دیدم که از کنار صورتم بالش را خیس کرده بود. میگفت:
"وقتی که ریختند توی خانه که تفتیش کنند. رسیدند به یک صندوقچه کوچک در اتاق کارم. یکی از ماموران از من خواست تا صندوقچه را باز کنم. کنار گوشش گفتم بازش میکنم اما هیچ میدانی تا به حال این محمدرضا که بیست و هفت سال از عمرش میگذرد و حتی همسرم هم اجازه نداشتهاند به این صندوقچه نزدیک شوند؟ میدانی چرا؟ چون در این صندوق همه این سالها دو راز را نگه داشتهام. یکی وصیتنامهام. یکی دیگر هم عکس شهدا. آن روزهایی که پیکر تکه تکه برادرهای شهیدم را از جبهه میآوردند و تحویل من میدادند نمیتوانستم به مادر و پدرم بگویم که مغز و تن علیرضا، برادر دومم از هم پاشیده. نمیتوانستم نشانشان بدهم. عکسهایی از پیکرهای تکه تکهشان را که دوستان گرفته بودند و به من داده بودند همه این سالها در این صندوقچه نگه داشتهام. حالا میخواهی ببینی؟ میخواهی تفتیش کنی؟ بیا ببین. خوب ببین و فیلم بگیر. از تن تکه تکه برادران شهیدم فیلم بگیر و ببر به اربابت نشان بده. بگو ریختیم توی خانه یک آدم مومن که سه تا برادرش تکه تکه شده بودند. برای همین کشور. برای همین انقلاب."
پدرت میگفت مامور بعد از این که حرفهایش را شنیده بود خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود. زبان من هم بند آمده بود این ور خط. صورتم خیس بود. از این همه مصیبتی که به پدرت در این چند سال وارد شد. از شهادت سه برادر جواناش، از مرگ پدر و مادرش، از جوانمرگ شدن برادر سی و ششسالهاش درست یک سال قبل از این کودتای ننگین و حالا هم اسارتهای پیدرپی پسر جواناش. من بیست و شش سال بیشتر ندارم.
گاهی فکر میکنم وقتی کسانی مثل پدرت را اینطور لهشان میکنند با ما جوانترها چه خواهند کرد؟ من از بزرگشدن میترسم. میترسم از روزی که سهرابها و کیانوشها و نداهای نسل من تعدادشان زیاد شود. میترسم از روزی که عبداللههای بیشتری در انفرادی باشند. من از این موجوداتی که به هیچ اخلاق و آیین و مرامی پایبند نیستند مگر آیین حقد و کینه و نفرت، میترسم. من از فکرهای پلید و کثیفی که از ذهن این انساننماها برمیخیزد و نفرت را انتشار میدهد میترسم.
محمدرضا!
برگرد!
من میترسم.
منبع: وبلاگ فاطمه شمس همسر محمد رضا جلائی پور
پدر محمد کامرانی، نوجوانی که در بازداشتگاه کهریزک به شهادت رسید، گفتگویی با روزآنلاین انجام داده و گفته از نظر او باید «آمران» مجازات شوند نه «عاملان.»
این در حالی است که قاضی پرونده کهریزک چند روز پیشتر اعلام کرده بود یک غیر نظامی و یازده مامور نیروی انتظامی به جرم خود در بازداشتگاه کهریزک اعتراف کرده اند و احکام نهایی ایشان به زودی اعلام خواهد شد. این مرجع قضایی هیچ اشاره ای به سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران، که نامش در همین رابطه مطرح شده بود، نکرد.
پدر محمد کامرانی با اشاره به دادگاهی که برای جنایات کهریزک برگزار شد گفته است: «زمانی که از زبان بچه ها و سایر کسانی که شاکی بودند و در دادگاه می گفتند چه بلاهایی سرشان آورده اند می شنیدیم تازه فهمیدیم که چه جنایت هایی شده و انگار تازه از خواب بیدار شدیم. خدا ازشان نگذرد. امیدوارم زنده باشم و مجازات تمام کسانی را که در این جنایت ها دست داشتند و آمر بودند ببینم.”
پسر ۱۸ ساله آقای کامرانی در جریان اعتراضات ۱۸ تیر سال گذشته بازداشت و در حالیکه خود را برای کنکور پزشکی آماده می کرد به دلیل شکنجه و جراحات شدید، در بیمارستان مهر جان باخت.
فرشته قاضی که این مصاحبه را برای روزآنلاین انجام داده در شروع گزارش خود می نویسد «این مصاحبه یکی از دردناکترین و تلخ ترین مصاحبه هایی است که تاکنون انجام داده ام. آقای کامرانی تمام طول مصاحبه را به شدت متاثر بود و گریه می کرد و…»
متن کامل مصاحبه را بخوانید:
آقای کامرانی، براساس اعلام مسئولان قرار است ظرف چند روز آینده حکم دادگاه کهریزک منتشر شود. روند برگزاری این دادگاه چگونه بود و آیا از روند برگزاری دادگاه راضی هستید؟
قاضی پرونده را تا جایی که تشخیص داده ایم فرد مثبتی است و ما هم خدا میداند و خدا میداند و خدا میداند که نمی خواهیم هیچ کسی به اندازه سرسوزنی فراتر از آنچه که در این جریان مقصر است مجازات شود. حالا دیگر رای دادگاه بستگی به نظر و وجدان قاضی دارد که با توجه به مستنداتی که در پرونده وجود دارد چگونه رای را صادر کند.
آیا متهمان پرونده، اتهامات خود را پذیرفته اند؟
عده زیادی از متهمین مسائل را انکار میکردند و می گفتند که در آن مواقع حالمان خوب نبوده و حواسمان نبوده و بهانه های مختلف می آوردند در حالیکه مستندات کامل وجود دارد و از جریانات فیلمبرداری شده بود و فیلم های این جریانات از بازداشتگاه کهریزک موجود است. در عین حال من شخصا آمران را مقصر میدانم نه عاملان را و انتظارم این است که ای کاش به آمران بیشتر توجه میکردند تا عاملان و توقع من این است که آمران هر چه سریع تر محاکمه شوند.
منظورتان از آمران، قضاتی است که دستور انتقال بازداشت شدگان به کهریزک را داده اند؟
مسئولان قضایی که دستورات رادر این زمینه داده اند باید محاکمه شوند و پرونده قضایی در دادگاه دیگری در حال پی گیری است و امیدوارم به زودی برگزار شود. اما من شخصا اداره کنندگان امور کشور را مسئول می دانم و کسانی که چنین شرایطی را ایجاد کردند. بر اساس گفته های متهمان در دادگاه، این نابسامانی ها به قوه قضائیه و مسئولین وقت قوه قضائیه برمیگردد و امیدوارم دادگاه آنها برگزار شود و این رااز مسئولین نظام هم که در راس امور هستند میخواهم. ایشان به من قول داده اند که حتما آمران به مجازات خواهند رسید. توقع به جای ما از مسئولان نظام این است که با توجه به اظهارات متهمان، حداقل برای اصلاح رویه و تکرار نشدن جرم و مستندات و ادله، حداقل برای اصلاح رویه و تکرار نشدن این جرم و جنایات، اقدام کنند و دادخواهی ما را انجام دهند شاید درصدی روح و روان ما را التیام بخشند. چرا باید چنین مکانی دایر شود؟ چه کسی باید جوابگوی چراهای ما باشد؟ بچه های ما را ناجوانمردانه به شهادت رساندند؛ چه کسی باید به داد ما برسد؟ خدای بزرگ باید به فریاد ما برسد و آمران و عاملان را به سزای اعمالشان برساند.
تا جایی که میدانم شما و خانواده های جوادی فر و روح الامینی نسبت به بخشی از کیفرخواست و نبودن اسامی برخی افراد در کیفرخواست اعتراض کرده بودید و برای همین روند برگزاری دادگاه متوقف شده بود. ممکن است بفرمایید در آخرین جلسه دادگاه به این اعتراضات ترتیب اثری داده شده بود؟
بخشی از اعتراضات ما را وارد دانستند و بخشی را رد کردند و من فعلا نمی توانم در این زمینه توضیحی بدهم. ما اکنون منتظر اعلام حکم دادگاه هستیم و امیدوارم همه آمران و عاملان به سزای خود برسند.
آقای کامرانی امکان دارد برگردیم به حدود یکسال پیش و بفرمایید که چگونه از شهادت محمد مطلع شدید؟
۱۸ تیر سال گذشته من و همسرم رفته بودیم شهرستان برای فاتحه اهل قبور و درگذشتگان خود و همسرم.مدتها بود نرفته بودیم. ما اهل اردستان اصفهان هستیم. دو روز قبل پسر دیگرم، معین گفت که چون امتحان کنکور غیر پزشکی دارد نمی تواند بیاید و محمد هم کنکور داشت. آنها ماندند و ما رفتیم جمکران؛ حرم حضرت معصومه بودیم که محمد تماس گرفت. این آخرین تماس و صحبت ما با محمد بود. صحبت کردیم و گفتیم می رویم اردستان و فردا برمیگردیم. روز بعد که برگشتیم سرکار بودم که پسر خاله محمد آمد و گفت محمد را گرفته اند. شروع کردیم به پی گیری. خیلی ها گفتند پی گیر هستند اما کاری نکردند. همه جا سر زدیم. رفتم پلیس امنیت. لیست بچه ها انجا بود اما به ما نمی گفتند که بچه ها کجا هستند. از طریق یکی از دوستان دوران نوجوانی خودم، توانستم حکم و دستور آزادی محمد را بگیرم.گفتند بروید زندان اوین و پسرتان را تحویل بگیرید. روز ۲۴ تیر بود که رفتیم اوین. گفتند اینجا نیست. بعد گفتند بروید بیمارستان لقمان و با مامور رفتیم بیمارستان و دیدیم محمد در کما است. تب به شدت بالایی داشت. پزشکانی که از آشنایان و دوستان با ما بودند متوجه شدند که کار محمد تمام است و… اعتراض کردیم و با اصرار فراوان او را به بیمارستان مهر منتقل کردیم اما بعد از دو سه ساعت جان به جان آفرین تسلیم کرد و…
برای تحویل پیکر محمد و مراسم تشییع و ختم مشکلی پیش نیامد؟
نگذاشتند محمد را از بهشت زهرا به منزل بیاوریم و تشییع کنیم؛ غیر از این مشکلی پیش نیامد. مراسم هم گرفتیم و برای سالگرد هم انشاالله مراسمی کامل خواهیم گرفت.
آقای کامرانی شما بلافاصله شکایت کردید و….
بله روز دوم یا سوم بود که شکوائیه ای به مقام رهبری نوشتم و اعلام کردم که کلیه کسانی که در قتل محمد دست داشتند باید به اشد مجازات برسند و همین نامه باعث شد که انفجار خبری شود. پیکرهای امیر و محسن را بعد از محمد تحویل داده بودند. محسن را یک هفته بعد و امیر را ۱۴ روز بعد تحویل داده بودند و… تا زمانی که دادگاه برگزار نشده بود از خیلی چیزها آگاه نبودیم. زمانی که از زبان بچه ها و سایر کسانی که شاکی بودند و در دادگاه می گفتند چه بلاهایی سرشان آورده اند می شنیدیم تازه فهمیدیم که چه جنایت هایی شده؛ انگار تازه از خواب بیدار شدیم که چه جنایت هایی شده. خدا ازشان نگذرد. امیدوارم زنده باشم و مجازات تمام کسانی راکه در این جنایت ها دست داشتند و آمر بودند ببینم.
آقای کامرانی، میدانم بازگویی این تلخی ها بسیار سخت است و…
عزیر ترین کسم را، جگرگوشه ام را، بدون هیچ دلیل و توجیهی به بدترین شکل ممکن از من گرفته اند. بزرگترین سرمایه زندگی ام را گرفته اند. من تا آخر عمر، یک زنده متحرک هستم و اگر به خاطر سه فرزند دیگرم نبود زندگی را رها میکردم و می رفتم گوشه ای و… به چه دلیل فرزند من را در خیابان که حق دارد تردد کند و حقوق شهروندی خود را مطالبه کند می برند ضرب و شتم می کنند و می فرستند به مکانی بدون هیچ گونه امکانات و بدون بهداشت و بدون آب و غذا با آن شرایطی که… ای کاش یک روز پرونده دادگاه کهریزک را به دنیا نشان دهند تا همه بدانند چه به سر بچه ها آمده است… بنویسید فریاد ما را و بگویید که ما حرف بی حساب نمی زنیم و باید پاسخگوی ما باشند. به امید روزی که حکومت عدل، بر دنیا حالم شود و همه ظالمان را به سزای اعمالشان برساند. زبان من قاصر است برای تشکر از مردم؛ از همه کسانی که نمی شناسیم و همه جوره با ما همدلی و همدردی کردند و…
بخش هایی از اعترافات عبدالمالک ریگی، رهبر گروه تروریستی جندالله، در دقایق ابتدایی بامداد پنجشنبه ٢۷ خردادماه، از شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
به گزارش سامانه خبری «خبرآنلاین»، ریگی در این اعترافات با چهره ای متفاوت با گذشته، به روابطی که با نیروهای آمریکایی داشته و از آنها تجهیزات دریافت می کرده اذعان کرد و آنها را برشمرد.
ریگی پس از آنکه سیر ملاقاتهایش با مقامات آمریکایی را شرح داد به ملاقات در پایگاه نظامی نیروهای آمریکایی در «مناس» - قرقیزستان - اشاره کرد که برنامه ریزی جدی برای آن شده بود اما پیش از رسیدن به آنجا توسط نیروهای اطلاعاتی ایران و به محض ورود هواپیمای حامل او به خاک کشورمان دستگیر شد.
در این مستند که از شبکه دوم سیما پخش شد بخش هایی از دادگاه عبدالمالک ریگی که در آن به تشریح جنایت تاسوکی می پرداخت پخش شد؛ تصاویری که طی آن صدای گریه خانواده های قربانیان اقدامات تروریستی وی به گوش می رسید.
در این مستند پس از آنکه تصاویری از انفجار انتحاری در مسجد علی ابن ابی طالب زاهدان و ساخت جلیقه انتحاری پخش شد فیلم تعدادی از اولیای دم و خانواده های شهدای اقدامات وی که در دادگاه به تشریح اقدامات تروریستی مختلف اش می پرداختند نیز پخش شد که همه آنها خواهان قصاص ریگی بودند.
فرزند شهید شوشتری در دادگاه گفت: درخواست قصاص داریم و می خواهیم هرچه زودتر حکم اجرا شود و اجرای حکم را به عهده خانواده شهید واگذار کنید.
شش خرداد ماه امسال، ریگی در اولین جلسه دادگاه خود، گفته بود که آمریکا به او و گروهش قول همکاری و حمایت دادهبود و سیا با آنان رابطه داشت.
وی در مصاحبه ای تلویزیونی که اخیرا با شبکه پرس تی وی ایران داشت، از ارتباطش با مقامات ناتو در افغانستان،عناصر اسرائیلی و آمریکایی و پیشنهاد آنها برای کمکهای مالی و فراهم کردن فهرست افرادی که باید در تهران ترور شوند، سخن رانده و گفته بود "در کازابلانکای مراکش، افرادی آمریکایی و یا اسرائیلی در پوشش ناتو با ما مذاکره می کردند و لیستی از افراد را برای ترور به ما دادند."
جان سولیوان یکی از سخنگویان وزارت خارجۀ آمریکا، هرگونه ادعای رابطۀ ایالات متحده با جندالله و یا هر عمل تروریستی دیگری در ایران را، "پوچ و بی معنا" خوانده بود.
عبد المالک ریگی رهبر گروه تروریستی جند الله، سه شنبه چهارم اسفندماه ۸۸ زمانیکه از دوبی عازم قرقیزستان بود، در یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ خطوط هواپیمایی قرقیزستان که توسط هواپیماهای جنگی ایران فرود آمده بود، در فرودگاه بندرعباس دستگیر شد.
دکتر زهرا رهنورد با صدور بیانیه ای حمله به دفتر آیت الله العظمی صانعی و محاصره بیت ایشان را محکوم کرد و نوشت: “در سخنان و فتواهای حضرت آیت العظمی صانعی ،جاذبه دینی ،علمی و اجرایی خاصی نهفته است که برای اقشار گوناگون ملت بویژه زنان و جوانان ،بسیار راهگشا بوده است و اکنون چه زشت و تنفر انگیز است ،صحنه هایی که تنگ نظران و جریانات سیاسی شناخته شده را در حال تخریب دفتر و منزل ایشان ،در معرض نگاه ما قرار می دهد .شک نیست که پشت سر این اقدامات خشن و شوکه آور ،قصد ارعاب همه مراجع و تنگ کردن فضای حضور این عمودهای خیمه دین ،نهفته است . این نکته ای است که نه از چشم ملت و نه از چشم مراجع ،پنهان نخواهد ماند.”
به گزارش کلمه، متن کامل این بیانیه به شرح زیر است :
ما زنان نسبت به آیت الله العظمی صانعی ،تعهد بزرگی بر دوش داریم.پس از شکست جریان حاکم ،با هدف رادیکالیزه کردن محیط سیاسی ،و با سرکوب و کشتار مردم در کف خیابان های تهران و شهرستان ها ،حالا نوبت به شهر مذهبی قم رسیده است تا کانون و قلب دینی ،علمی ، سیاسی و اجتماعی قم ،یعنی مراجع والا مقام را هدف حملات خود قرار دهند.
در یکسال گذشته ،این سناریوی تلخ ،با اهانت به فرزند یادگار امام آقای حجت الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی ،کلید زده شد. در شیراز ،بیت حضرت آیت الله العظمی دستغیب مورد حمله قرار گرفت و امروز نوبت به مراجع قم رسیده است .خدا نکند ! که در پس حمله به دفاتر آیت الله العظمی منتظری و ایت الله صانعی ،این روند سیاه نسبت به مراجع دیگر ادامه یابد ،آنگاه در برابر حضرت محمد مصطفی (ص )چه سرافکنده و شرمسار خواهیم بود.
اینک با نشانه رفتن شخصیت دینی و علمی ایشان که پیوسته حامی ملت بوده و همه اقشار مردم ،از پیر و جوان و زن و مرد و کوچک و بزرگ هریک به نحوی از فتواهای ایشان بهره مند شده اند ،جریان حاکم ،نهایت کینه توزی خود را به ملت ثابت کرده است.
در اینجا انصافا ،باید اذعان داریم که ما زنان ،نسبت به آیت الله العظمی صانعی دینی بزرگ بر دوش داریم.چرا که ایشان به عنوان یک فقیه مورد اعتماد امام و ملت ،خود سالیان درازی است رئوس مشکلات زنان را در روند رفع تبعیض و خشونت زدایی فهرست کرده و برای تمامی آنها راه حل های علمی و فقهی بیان داشته اند و این ،همان رویکردی است که زنان و ملت ما را به اسلام خوش بین و وفادار کرده است.(البته این سخن به آن معنا نیست که رویکردهای متنوعی که گرایش های مختلف جنبش زنان برای رفع تبعیض و حذف خشونت پیشنهاد می کنند ،مورد احترام نباشد یا غیر قابل استفاده تلقی شود)
اما ،بدون شک در سخنان و فتاوای حضرت آیت العظمی صانعی ،جاذبه دینی ،علمی و اجرایی خاصی نهفته است که برای اقشار گوناگون ملت بویژه زنان و جوانان ،بسیار راهگشا بوده و اینک رنج ها و محنت هایی که مراجع عظام ، در راه این نواندیشی و گره گشایی متقبل شده اند برکسی پوشیده نیست .
چه زشت و تنفر انگیز است ،صحنه هایی که تنگ نظران و جریانات سیاسی شناخته شده را در حال تخریب دفتر و منزل ایشان ،در معرض نگاه ما قرار می دهد .شک نیست که پشت سر این اقدامات خشن و شوکه آور ،قصد ارعاب همه مراجع و تنگ کردن فضای حضور این عمودهای خیمه دین ،نهفته است .و این نکته ای است که نه از چشم ملت و نه از چشم مراجع ،پنهان نخواهد ماند.
با گذشت یکسال از حملۀ شبانۀ لباس شخصی ها و نیروهای یگان ویژۀ پاسداران به کوی دانشگاه و عدم تنظیم و ارسال گزارش کمیتۀ تحقیق پیرامون این پرونده ملی، الیاس نادران یکی از اعضای کمیته حقیقتیاب وقایع کوی و همچنین «مجتمع مسکونی سبحان»، چهارشنبه ٢۶ خرداد ماه ۸۹ اعلام کرد که اگر مسئولان در رابطه با آن حادثه اظهار نظر نکنند، اسناد و مدارک خود را شخصا در اختیار رسانهها قرار خواهد داد. همزمان با وی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی نیز خاطرنشان کرد "اصل مسئله این است که اصلا گزارشی در این زمینه تهیه نشده است."
در جریان حادثۀ حمله به کوی دانشگاه تهران که در شامگاه ۲۴ خرداد و ساعات اولیۀ ۲۵ خرداد ماه گذشته و در آستانۀ آغاز اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری بوقوع پیوست، نیروهای یگان ویژۀ پاسداران و لباس شخصی ها، به ساختمان های محل سکونت دانشجویان حمله کرده و گروه زیادی را زخمی و بازداشت کردند. برخی منابع خبری نیز از جان باختن چند تن از دانشجویان خبر داده بودند.
همان زمان مجلس شورای اسلامی کمیتهای را به ریاست محمدحسن ابوترابی فرد، نایب رییس مجلس تشکیل داد تا اتفاقات آن شب را پیگیری نماید و طی گزارشی به مجلس ارائه کند، که با گذشت بیش از یک سال، همچنان حقایق امر در هالهای از ابهام قرار دارد و گزارشی از سوی کمیته مذکور به مجلس ارائه نشده است.
به گزارش سامانه خبری جهان نیوز، الیاس نادران نماینده اصولگرای منتقد دولت، و یکی از اعضای کمیته حقیقتیاب وقایع کوی و مجتمع سبحان، امروز خاطرنشان کرد "واقعاً جای تأسف و گلایه دارد که ابعاد این پرونده پس از ماهها گذشت از حادثه صورت گرفته، هنوز برای مردم باز نشده است، اگر مسئولین در رابطه با آن حادثه اظهار نظر نکنند، اسناد و مدارک خود را شخصا در اختیار رسانهها قرار خواهم داد."
نادران تاکید کرد "نمیدانم آقایان چه بهانهای برای عدم اطلاع رسانی در این پرونده دارند. رسیدگی سریع و برخورد قاطع با عوامل این پرونده یکی از نقاط مثبت حوادث پس از انتخابات است."
این نماینده مجلس همچنین خاطرنشان ساخت "اهمال و سستی مسئولین در بیان جزئیات این پرونده و افشای عملکرد متخلفینی که احکام قضائی نیز دریافت کردهاند، باعث شده برخی تصور کنند نظام و دستگاه قضائی و کمیته پی گیری حوادث در این رابطه کم کاری کرده است."
نیاز به افشاگری نیست، لطفا گزارش باشد
همزمان کاظم جلالی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس، در گفت و گو با سامانه خبری «فرارو» خاطرنشان کرد "اگر گزارش کوی مدون شود بسیار کار ساز خواهد بود، اما مسئولیت کار بر عهده تیمی به سرپرستی ابوترابی است و قاعدتا مسئله را اگر با ایشان مطرح کنید، خیلی بهتر خواهد بود."
جلالی پیرامون هشدار الیاس نادران به افشاگری خاطرنشان کرد "نیازی به افشاگری نیست، آقای نادران عضو همان گروه پیگیری قضیه بودند و برای تهیه گزارش، پیگیریهایی را صورت دادند و بهتر است گزارش به نوعی تهیه و ارائه گردد.
اصلا گزارشی تهیه نشده است
سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس اظهارنظر نادران مبنی براینکه "کسی یا گروهی مانع از ارائه گزارش کمیته است" را، شدید تکذیب کرد و گفت "نه، این مسئله وجود ندارد. اصل مسئله این است که اصلا گزارش تهیه نشده است بخشهای از آن گزارش وجود دارد و در ذهن همه ما هست."
برخی ها قبلا گفته بودند
در همین رابطه، اوایل اردیبهشت ماه امسال نیز، جمشید انصاری، عضو فراکسیون اقلیت مجلس در مناظره ای در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران خاطرنشان کرده بود "اساسا کمیتهای برای پیگیری ماجرای حمله به کوی دانشگاه در مجلس تشکیل نشده و شما هم منتظر نباشید گزارشی از سوی مجلس در این خصوص ارائه شود، زیرا کمیتهای نه از سوی رئیس مجلس و نه خود مجلس انتخاب نشده است."
این نماینده اصلاح طلب، پیش از اظهارات اخیر نمایندگان اصولگرا، در جمع دانشجویان دانشگاه تهران به صراحت گفته بود: "راجع به آن چه اتفاق افتاده و عاملان آن واقعه، هیچ ابهامی وجود ندارد و مشخص هم می باشد چه کسانی ۲۵ خرداد۸۸ به کویِ دانشگاه حمله کرده اند، اما ارادهای برای برخورد با آنها وجود ندارد." (ایلنا- ششم اردیبهشت)
گفتنی است طی سالی که گذشت، بارها اعلام شده بود که به دستور علی لاریجانی (رئیس مجلس)، کمیتهای ویژه تشکیل شده تا پیرامون حمله به کوی و مجتمع سبحان، حقیقت یابی کرده و گزارشی جامع به نمایندگان ملت ارائه دهد.
چندی پیش نریمان، عضو فراکسیون اصلاح طلبانِ مجلس، خطاب به دانشجویان دانشگاه تهران گفته بود: "مشکل ما در این زمینه خود سانسوری است" و یک روز پیش از بسته شدنِ روزنامه اعتماد (دهم اسفندماه گذشته) نیز، داریوش قنبری سخنگوی فراکسیون اصلاح طلب مجلس، در مصاحبه با آخرین شماره آن روزنامه تاکید کرده بود "سوالاتی جدی" در مورد "علل و عوامل شکل گیری حادثه کوی دانشگاه" وجود دارد و "فراکسیون اقلیت براساس قول رئیس مجلس، کماکان منتظر است ببیند گزارش کمیته حقیقت یاب در مورد حمله به کوی دانشگاه و دیگر برخوردهای خشونت آمیز چه زمان ارائه می شود و در قبال چه موضوعاتی سکوت میکند.
در سالگرد این حادثه و رخداد ملی، هنوز اطلاعی دقیق از آمران، عاملان، مقصران و قربانیان این حادثه منتشر نشده است.
جبهه مشارکت با صدور بیانیه ای با انتقاد شدید از هتک حرمت مراجع؛ این حرکت را دنباله غائله 14 خرداد و در راستای استیصال ستاد کودتا در برابر جنبش سبز ارزیابی کرده و تصریح نموده است که این افراد هیچ قانونی را بر نمی تابند و امیال خود را دزدانه انجام می دهند.
در بخشی از بیانیه در معرفی این افراد سازماندهی شده آورده است: جبهه نرفتگانی که از مقابله و رویارویی با دشمن مسلح حیثیتی نیافته اند اکنون در حمایت نیروهای انتظامی و امنیتی عربده می کشند و رگ گردن راست می کنند و در جایی که جز پرسش "رأی من کو" سلاحی در دست رقیب نیست مستانه رجز می خوانند ومبارز می طلبند.
در بخش پایانی این بیانیه با انتقاد از سکوت مصلحتی در برابر حرمت شکنی ها، تصریح شده است: اینها کف های روی آب هستند که می روند و زلال آب باقی خواهد ماند. اما بدا به حال آنانکه سکوت مصلحتی امروزشان در برابر حرمت شکنی ها، ثمره ناخوشایندی برای فردایشان به ارمغان بیاورد و مجالی هم نمانده باشد که چاره ای بیاندیشند.
این بیانیه به شرح زیر است:
بنام خدا
حمله سازماندهی شده گروهی ازلباس شخصی ها و طلاب مبتدی و بی تقوای قم به آقای کروبی و بیوت آیات عظام صانعی و مرحوم منتظری بیش ازهر چیز بیانگر استیصال ستاد کودتا علیه جنبش سبز و مردمی است که دریک سال گذشته با اعتراض مدنی خود به دزدی آرایشان، خواب را از چشم آنان که می پنداشتند با اعلام چنان نتیجه ای برای انتخابات، خیال خود را راحت کرده و می توانند کشور را قبضه و هرگونه می خواهند عمل کنند، ربوده است.
آنها همه گونه ابزار قدرت ظاهری را در اختیار دارند اما از آنجا که منطق و اعتباری جزالحکم لمن غلب ندارند و هیچ قانونی را بر نمی تابند امیال خود را دزدانه انجام می دهند. چه کسی است که نداند در این کشور با سیطره کامل نهادهای اطلاعاتی و امنیتی بر شئون کشور اقدام خودجوش و اعمال خودسرانه آنهم در جهت امیال صاحبان قدرت بی معنا است و وجود ندارد. سازمان بسیج در همه محلات، ادارات، کارخانه ها، مدارس، دانشگاهها و حوزه های علمیه هر کس را که کوچکترین گرایشی به تفکر حاکم داشته باشد جذب و سازماندهی کرده است و تصور اینکه خارج از سازمان بسیج، نیروی با انگیزه ای وجود داشته باشد که حاضر باشد در هر ساعت شبانه روز و ظرف مدت کوتاهی در محلی که به او اعلام می شود حاضر شود و کاملا هماهنگ، اقدامی را که برنامه ریزی شده است انجام دهد ممکن نیست.
این عده معدود پا به رکاب، همانهایی هستند که در غائله 14 خرداد آن افتضاح را در حرم امام بوجود آوردند. آنها اگر تضمین امنیتی برایشان وجود نداشت این مقدار جسارت و گستاخی نمی یافتند و اگر خطری برایشان وجود داشت چنین شهامتی از خود بروز نمی دادند. جبهه نرفتگانی که از مقابله و رویارویی با دشمن مسلح حیثیتی نیافته اند اکنون در حمایت نیروهای انتظامی و امنیتی عربده می کشند و رگ گردن راست می کنند و در جایی که جز پرسش "رأی من کو" سلاحی در دست رقیب نیست مستانه رجز می خوانند ومبارز می طلبند.
مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین. یک سال است که آنها هر مکری بکار می بندند، خدا بالا تر از آن را نشان می دهد و مکرشان را به خودشان برمی گرداند. هر کاری می کنند و هر شگردی بکار می بندند به ضررشان تمام می شود. تازه سرمست از پیروزی در غائله 14 خرداد و جلوگیری از سخنرانی نواده بزرگوار امام خمینی(ره) بودند که تشت رسوائیشان بر زمین افتاد و از هر سو سرزنش شدند و آنکه ذلتش را طلب کرده بودند توسط ارجمند ترین علمای دینی و مراجع تقلید عزیز و گرامی داشته شد.
لزومی ندارد آنچه را که خود بخود و نزد هر انسان شریفی محکوم است، محکوم کنیم اما نمی توانیم از اینکه در جامعه ای بسر می بریم که فرومایگان در آن صاحب بصیرت و نخبگان متهم به بی بصیرتی می شوند اظهار تأسف نکنیم.
اینها کف های روی آب هستند که می روند و زلال آب باقی خواهد ماند. اما بدا به حال آنانکه سکوت مصلحتی امروزشان در برابر حرمت شکنی ها، ثمره ناخوشایندی برای فردایشان به ارمغان بیاورد و مجالی هم نمانده باشد که چاره ای بیاندیشند.
جبهه مشارکت ایران اسلامی
یکی از شهروندان تهرانی که روز 25 خرداد و در مراسم بزرگداشت شهدای سبز در بهشت زهرای تهران بازداشت شده بود ،انچه را که در این بازداشت کوتاه بر او رفته نوشته و برای ما ارسال کرده است که می خوانید:
در یک بازداشت پنج ساعته بارها مورد بازجویی قرار گرفتم. هر بار یکی از بازجوها برگه ای به دستم می داد و سوالش را از من می پرسید . اینکه آیا تا کنون در تجمع های غیر قانونی شرکت کرده ام؟ در جریانات سیاسی اخیر به کدام جریان گرایش دارم؟ و سوالات این چنینی که هر کدام از بازجوها بدون هماهنگی با یکدیگر به سراغم می آمدند و بارها این سوالات را می پرسیدند.
من هم بارها از هر کدام سوال می کردم دلیلی دستگیری من چیست؟ چرا می خواهید از من عکس بگیرید و فیلمبرداری کنید؟ مردی میانسال که همه او را حاجی خطابش می کردند رو به من گفت:" برای این عکس می گیریم تا کنترل کنیم که آیا در تجمعات حضور داشته ای یا نه؟ اگر حضور داشته باشی حتما به سراغت می آییم."
مگر قبرستان آمدن و فاتحه دادن جرم است؟ یکی از بازجوها در پاسخ به این سوالم می گوید:"امثال شما بر اساس فراخوان منافقان امروز به بهشت زهرا آمده اید تا در سالگرد شرکت کنید."
و من می گویم:" به فرض که شما راست می گویید اما باز هم می پرسم که آیا فاتحه فرستادن بر سر مزار که طبق گفته حضرت علی ثواب دارد جرم است؟" و بازجوی جوان با ته لهجه ی شمالی اش می گوید:" شما از منافقین خط می گیرید و برای بمب گذاری آمده اید."
بازجوی دیگری که سراغم می آید دوباره سوالم را تکرار می کنم که چرا مرا بازداشت کرده اید؟ می گوید:" به نظر می رسد شما اخبار را پیگیری نمی کنید . امروز سالگرد کسانی است که سال گذشته 25 خرداد مرده اند و امروز هم اغتشاشگران آمده اند تا اغتشاش کنند . مگر حوادث سال گذشته را یادتان رفته که چگونه در همین روز عده ای به خیابان ها آمدند؟" و من می گویم آنها برای گرفتن رای شان به خیابان آمده بودند و پاسخ می دهد:" شما ساده اید ! اینها قصد بر اندازی دارند و خودشان هم این جوانان را کشته اند."
می گویم منظورتان از اینها چه کسانی هستند؟ و در جواب می گوید "منافقین" و می رود.
به این می اندیشم بمب گذاری در بهشت زهرا چه سودی می تواند داشته باشد؟ که بازجوی دیگری می آید تا ببیند سوالاتم را در برگه ی بازجویی نوشته ام یا نه؟ می پرسم منظورتان از این سوال که پرسیدید به کدام جریان سایسی گرایش دارم چیست ؟ و می گوید:" بنویس آیا سبز هستی یا نه؟"
تمام جواب های این بازجوها براساس ذهنیتی است که از قبل به آنها تلقین شده است. اینکه این افرادی که دستگیر می کنید یا وابسته منافقین هستند و برای عملیات نظامی آمده اند و یا سبزهای داخل کشور که قصد براندازی نظام را دارند .
کمی آن طرف تر زنی میان سال حدود 55 ساله را بازداشت کرده اند. زن با تعجب می گوید که چرا " من پیر زن را دستگیر کرده اید؟" و همان بازجوی جوان می گوید:" مگر هاله اسفندیاری را یادتان رفته او هم یک پیرزن بود اما جاسوس بود " و زن هاج و واج به اطراف نگاهی می اندازد و می گوید من هاله اسفندیاری را نمی شناسم.
راستی ربط هاله اسفندیاری به جریان جنبش سبز چیست؟ آیا همان زمان که هاله اسفندیاری به جرم جاسوسی دستگیر شد جنبش سبزی وجود داشت؟ این سوالات ناخوداگاه به ذهنم خطور می کنند و خنده ام می گیرد که ملت میلیونی که پس از دزدیدن رای شان به خیابان ها آمدند و هنوز دست از مطالبات خود برنداشته اند به همین راحتی انگ جاسوسی و منافق بهشان زده می شود؟
آقایان بازجو مردم رای شان را می خواهند و پاسخی که می گیرند این است که شما منافق و جاسوس هستید.
مسعود باستانی روزنامه نگار دربند از دندان درد رنج می کشد و در همین حال دادستان تهران با مرخصی وی مخالفت می کند.
به گزارش سایت ازادی روزنامه نگاران ،مهسا امرآبادی همسر مسعود باستانی ضمن اعلام این خبر گفت: چند وقتی است که مسعود به شدت دندان درد دارد و ما بسیار نگران این وضعیت هستیم.
وی ادامه داد: مسعود باید در خارج از زندان مشکل دندان خود را برطرف کند اما متاسفانه مسئولین حتی برای چند ساعت هم به همسرم مرخصی نمی دهند تا حداقل بتوانیم او را برای درمان به دندان پزشکی ببریم. هرچند که زندان رجایی شهر بهداری دارد اما به دلیل امکان وجود بیماری های خطرناک مسعود به بهداری زندان مراجعه نمی کند و ما نیز تاکید داریم که درمان وی در خارج از زندان صورت گیرد.
وی در پاسخ به این سوالی درباره دلیل عدم اعطای مرخصی به باستانی، افزود: به ما هیچ جواب مشخصی نمی دهند. یعنی نه می گویند مرخصی می دهیم و نه می گویند امکان مرخصی وجود ندارد. من دلیل این موضوع را اصلا نمی دانم. همسر من تنها یک روزنامه نگار است و به دلیل فعالیت های مطبوعاتی یک سال است که در زندان نگه داری می شود. متاسفانه مسئولین حتی یک روز مرخصی استعلاجی هم نمی دهند و به هر که مراجعه می کنیم پاسخی نمی دهند.از سوی دیگر به دلیل غذای نامناسب زندان نیز همسرم به شدت ضعیف شده و ما نگران وضعیت سلامت او هستیم.
امرآبادی در ادامه گفت: من می خواهم سوال کنم که واقعا ما چه جرمی مرتکب شده ایم که مستحق چنین ظلمی هستیم؟ واقعا دوست دارم به این سوال جواب داده شود که چرا باید این همه ظلم را تحمل کنیم در حالی که تنها در رسانه های داخلی کار می کردیم و خواهان پیشرفت کشورمان بودیم.
مسعود باستانی از تیرماه سال گذشته در زندان به سر می برد و در دادگاه نیز به ۶ سال حبس و پرداخت ۳۶ یلیون توان جریمه نقدی محکوم شد و این حکم عینا در دادگاه تجدید نظر نیز تایید شد. این روزنامه نگار از بهمن سال گذشته به زندان رجایی شهر منتقل شد و تا کنون حتی یک روز مرخصی هم نداشته است.
بنا بر برخی شنیده ها و گزارشات، حسین لواسانی روزنامه نگار زندانی، روز سه شنبه ۲۵/۳/۱۳۸۹ دچار حمله عصبی شده است.
به گزارش این منبع خبری کلمه، در پی این حمله عصبی، حسین لواسانی به بهداری اوین منتقل شده ولی علیرغم نیاز به مراقبت در بیمارستان، از انتقال او به بیمارستان جلوگیری شده است.
گفتنی است این روزنامه نگار زندانی در اثر این حمله به صورت موقت و به مدت یک ساعت بینایی اش را از دست داده است.
لواسانی که از چهارم مهرماه گذشته تا کنون در زندان به سر می برد، بیش از ۱۰ سال از همکاران مطبوعات اصلاح طلب، از جمله شرق، کارگزاران و اعتماد ملی بوده و دادگاه تجدید نظر استان تهران، فروردین ماه امسال، وی را به شش سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از فعالیت های مطبوعاتی محکوم کرد.
روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران در نمابری بخشی از اظهارات امروز دادستان تهران با عنوان «ادامه فعالیت «مشارکت» و «مجاهدین» منع قانونی دارد» را اصلاح کرد.
به گزارش ایسنا در این نمابر آمده است: «پیرو انتشار خبری با عنوان “دادستان تهران: ادامه فعالیت حزبهای مشارکت و مجاهدین همچنان منع قانونی دارد” در پایگاه اطلاع رسانی دادسرای عمومی وانقلاب تهران، به اطلاع می رساند که موضوع رد درخواست صدور دستور موقت و ابطال تصمیم کمیسیون ماده ۱۰ احزاب از سوی دادگاه، تنها مربوط به حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی است که به این وسیله تصحیح می شود.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر