-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

Latest News from Norooz for 04/26/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



به طور کلی میلیتاریسم به معنای تسلط بر امورات جامعه از طریق نظامی یا نظامیگری می‌باشد. در این نوع نظام‌ها یا حکومت‌ها یا برداشت‌های اینچنینی از حکومت قشر مشخصی (نظامیها) از جامعه به عنوان قشر برتر با مزایای مشخص اجتماعی شکل می‌گیرد.
در تعاریف کلاسیک، برقراری تعادل و صلح پایدار از طریق برتری نظامی به چشم میخورد . اما طبق گواه تاریخ هیچ‌گاه برقراری چنین نظام‌هایی در جامعه نه تنها منجر به ثبات درون جامعه نشده که با محیط پیرامون هم ارتباط پایداری نداشته است. اصولا اساس شکل گیری میلیتاریسم بر پایه دیکتاتوری بوده و بالذات نافی صلح است .
نمودهای میلیتاریسم در جهان
شاید بتوان بارزترین نمونه این نظام را در پروس دید. در این دوره که در تاریخ به نام میلیتاریسم پروسی مشهور شد نمادهای یک نظام میلیتاریستی بطور کامل به چشم می‌خورد و ارتش به رهبری قیصر تسلط کاملی بر کلیه مقدرات جامعه دارد و تمام افراد ارتش از برتری محسوسی نسبت به هم سطح‌های خود در جامعه برخوردارند. به نوعی تمام جامعه در خدمت ارتش قرار دارد و تمام روابط بر مبنای همین رابطه تعریف می‌شود و جایگاه افراد - حتی عامه جامعه - در نوع ارتباط با ارتش تعریف می‌شود. دراین نظام که قیصر خدای جامعه است ارتش نماینده این خدا در سطح جامعه می‌باشد که این خود باعث باز تعریف نه تنها شخصیت‌ها که کلیه ساختارهای جامعه می‌شود. این پیوند تقدس و قدرت در راس یک جامعه با سلسله مراتب به طبقات میانی و پائین تر تسری پیدا می‌کند.
نمودهای فرهنگ میلیتاریسم در ایران
با ظهور روشنفکران عصر جدید در ایران کشور به سوی دنیای جدید شروع به حرکت کرد که می‌توان نقطه عطف آن را انقلاب مشروطه دانست. پس از انقلاب مشروطه با به قدرت رسیدن رضا خان و تبدیل شدن به رضا شاه روند مشروطه‌خواهی ناقص ماند. با آمدن رضا شاه نظامی‌گری در ایران روندی جدید پیدا کرد و خاصه ارتش به معنای امروزی پدیدار گشت. یعنی واحدهای مشخص با سلسله مراتب مشخص و جایگاه مشخص. به علت نظامی بودن رضا شاه، روحیات نظامی سریعأ در پیکره جامعه تسری پیدا کرد و در این دوره حرکت به سوی میلیتاریسم شتاب دو چندان گرفت. شاید بتوان این دوره را نقطه عطف پدیدار شدن میلیتاریسم به معنای امروزی دانست که همراه با مدرن شدن ارتش همگام بود.
با آمدن پهلوی پسر بجای پدر و افزایش بهای نفت سیلی از تسلیحات جدید بسوی ایران روانه شد. ورود تسلیحات مدرن نیروی انسانی وسیعی را طلب می‌کرد که ایجاد اشتغال و تشکیل ارتشی قوی حداقل ماحصل آن بود. اما میلیتاریسم نیز رشدی چشم‌گیر داشت که در این دوره کاملأ ملموس و واضح است و نظامی شدن به معنای راهی میانبر برای رسیدن به موقعیت اجتماعی مناسب تلقی می‌شد. تمام پست‌های کلیدی کشور در دست نظامیان بود و لباس نظامی به خودی خود باعث یک حالت برتری در جامعه بود .
میلیتاریسم و انقلاب اسلامی
میلیتاریسم در سال پنجاه وهفت با واقعه انقلاب روبرو شد، انقلابی که یکی از شعارهای آن کم کردن فاصله طبقاتی بود. این شعار به خودی خود و در ذات در مقابل میلیتاریسم قرار می‌گرفت.
بسیاری از شعارهای انقلابی در همان حد شعار ماند و اگر هم تغیری ایجاد شد، با همان سرعتی که پدید آمده بود، با همان سرعت و به صورت‌های مختلف به فرم قبل خود بازگشت و این قاعده در مورد میلیتاریسم نیز صادق بود. قدرت و موقعیت اجتماعی که از ارتش گرفته شده بود به آن پس داده نشد. بلکه این موقعیت به نهاد نظامی بنام سپاه پاسداران سپرده شد، که عمده این واگذاری پس از جنگ صورت گرفت. در زمان جنگ قالب افراد سپاه را نفراتی با بینش ایدئولوژیک و معتقد به نظام تشکیل می‌دادند و حس برتری‌جویی و امتیازخواهی به چشم نمی‌خورد، که در جنگ عراق علیه ایران نقش بسزایی در کنار ارتش داشتند. اما بعد از جنگ این نهاد بسرعت تغیرماهیت داد. یعنی نهادی که در مقابل اختلاف طبقاتی بود خود به طبقه‌ای ممتاز نسبت به هم‌سطح‌های دیگر خود در جامعه تبدیل شد و به طور کامل امتیازات ارتش قبل از انقلاب را بدست آورد. البته این امتیازات غالبأ شامل حال نیروهای عادی و پیکره سپاه شده بود. چون سران سپاه به چیزی فراتر از تصور نفوذ و قدرت میلیتاریسم دست یافتند.
میلیتاریسم با تغییر اسم ارتش بازگشت. این بار قوی‌تر و محکم‌تر. چون علاوه براسلحه، به معجون میلیتاریسم، تقدس هم افزوده شد. یک نوع میلیتاریسم ایدئولوژیک. چیزی که ارتش شاه نداشت!
میلیتاریسم و واقعه دوم خرداد
ایران پس از جنگ با خیل کارهای انجام نشده روبرو بود. که مهم‌ترین آن‌ها ساختن خرابی‌های باقیمانده از جنگ بود. در میان این ساخت و سازها طی یک دهه البته چیزی که به فراموشی سپرده شد مقوله فرهنگ و نهادهای مدنی و حقوق شهروندان ایرانی بود. شاید از این منظر دوم خرداد یک نقطه عطف تاریخی محسوب می‌شود. رأی تاریخی سید محمد خاتمی در دوم خرداد نشان از این عطش بی‌پایان مردم برای تغییر در وضعیت حاکم بر جامعه بود. اما این حرکت همانگونه که دستاوردهای زیادی داشت، هزینه‌هایی هم داشت که بالاتر از فراخور آن بود. هزینه‌هایی که بیشتر تحمیلی بود تا طبیعت تغییر در یک جامعه.
تا قبل از این میلیتاریسم حاکم بر جامعه غالبأ رو به حمایت از گروه‌های فشار سیاسی آورده بود و نیروهای خود را در قالب این‌گونه گروه‌ها برای فشار بیشتر بر جامعه سازمان‌دهی می‌کرد تا از طریق رفتارهای فالانژی بیشترین سهم را از ساختار قدرت و کانون‌های قدرت در جامعه بدست آورد. دوم خرداد زنگ خطری بود برای میلیتاریست‌های حاکم. چون با حرکت جامعه به سمت فعالیت‌های فرهنگی عمر این‌گونه رفتارها و باج‌خواهی‌های سیاسی رو به پایان بود و دیگر رفتارهایی از این دست تأثیری بسزا نداشت. در یک جمله گروه‌های فالانژی هر چند بی‌تاثیر نبودند اما دیگر کارایی بالایی نداشتند.
حال، هوای نیمه دوم دهه هفتاد ایران رو به فعالیت‌های مدنی و فرهنگی آورده بود و دیگر اسلحه، سرنیزه، چماق و چوب جوابگو برای کسب قدرت نبود.
چگونگی تغییر میلیتاریسم به میلیتاریسم فرهنگی
درست در همین زمان و بزنگاه تاریخی است که میلیتاریسم شروع به تغییر رویه داده و شروع به تغییر از فرم مألوف خود می‌کند، تا ماهیت خود را از چشم مردم پنهان کند. این همان زمانی‌ست که قرار است سرنیزه به طور نامحسوس به پشت قلم و فرهنگ بخزد تا در حین پیشبرد اهداف میلیتاریستی نمود ظاهری نداشته باشد. با باز شدن فرهنگ‌سراها، کانون‌های فرهنگی بسیج و سپاه با اسامی گوناگون مانند قارچ شروع به رویش می‌کنند. فرهنگ‌سراها شروع به فرهنگ‌سازی کردند و کانون‌های بسیج شروع به فرهنگ‌سازی‌نمایی! حد اکثر تلاش برای پنهان کردن سرنیزه پشت قلم صورت گرفت و جذب حد اکثری جوانان در دستور کار قرار گرفت. تا قبل از این تنها افرادی با تفکر خاص، تیپ خاص و اطاعت‌پذیری خاص در این مراکز پذیرفته می‌شدند. اما پس از این، کانون‌ها شروع به جذب جوانان از هر طیف و با مشخصات ظاهری و هر تفکری کردند. هدف تغییر در تفکر جوانان در دراز مدت بود. این کانون‌ها به طبع از پشتیبانی‌های مالی کلان برخوردار بودند. همان چیزی که فرهنگ‌سراها از آن محروم بودند و ماندند. سرمایه گذاری عظیمی از سوی گروه‌های میلیتاریستی و شبه میلیتاریست و بانیان و حامیان آنان صورت گرفته بود. همه در یک راستا: جذب جوانان به اسم فرهنگ، ولی به کام میلیتاریسم!
تمام توان به کار گرفته شده تنها برای القای این مسئله بود که دیگر دست نظامیان در کار نیست و این تلاش در یک دهه بطور مستمر ادامه داشت و از دیدگاهی خاص موفق هم بود. این حالت ادامه داشت تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت. چون موعد رونمایی از میلیتاریسم جدید فرا رسیده بود.
انتخابات 88 و بروز دستاوردهای میلیتاریسم فرهنگی
گروه حاکم که همگی با اتکا به پشتیبانی سپاه به قدرت رسیده بودند و خود جزیی از میلیتاریسم حاکم بر کل نظام بودند، خطر بازگشت اصلاح طلبان را به خوبی درک کرده بودند و از دست دادن جایگاه ریاست جمهوری برایشان به معنی محو همیشگی از دایره سیاسی بود. به گفته‌ای کاهش شدید نفوذ طبقه میلیشیا در جامعه.
بسیاری از کانونهای فرهنگی حتی تا انتخابات هم در قسمت تاریک جامعه ماندند و پس از انتخابات چهره واقعی خود را نمایان ساختند. بعد از حوادث پس انتخابات بود که معلوم شد کانون‌های به اصطلاح فرهنگی مشغول آماده‌سازی پیاده نظام برای سردمداران میلیشیا بودند و آموزش آنان از پایگاه‌های نظامی به کانون‌های ظاهرأ فرهنگی انتقال یافته بود. با این تفاوت که افرادی که جذب می‌شدند از ابتدا نمی‌دانستند که به چه راهی گام برمی‌دارند.
این بازی دوسر برد بود. چون حتی بعد از نمایان شدن چهره واقعی میلیتاریسم از پشت این کانون‌ها اگر فردی هم از آن‌ها بریده بود، در زمانی که باید از مردم حمایت می‌کرد در خانه نشست و مشی بی‌طرفی را در پیش گرفت و این به معنای کم شدن نیروهای فعال در جامعه بود.
اما تفکر میلیتاریسم به اندازه کافی نیرو بدست آورده بود تا خودی نشان بدهد. بر پایه همین میلیتاریسم فرهنگی بود که سپاه با تکیه بر آن ستون‌های تقدس، خود را محکم‌تر کرد و بعد تمام ارکان اقتصاد جامعه را بطور فراگیر در اختیار گرفت. مثلث کامل شد. سرنیزه و تسبیح و سکه و جمع این سه ضلع شوم ممکن نبود، جز از طریق همان میلیتاریسم فرهنگی.
پس از این بود که سرنیزه‌ها از پشت قلم‌ها و تریبون‌های سخنرانی و منبرها نمودار شد. چون دیگر مثلث کامل شده بود و مانند میلیتاریسم حاکم قیصر اکنون نیز تمام مناسبات و جایگاه‌ها بر اساس نوع و جنس روابط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نماینده و نمایندگانش سنجیده می‌شود.
دوم خرداد به عنوان یک بیداری و حرکت مدنی بزرگترین زنگ خطر را برای میلیتاریسم به صدا درآورد. صدایی که خیلی‌ها آن را جدی نگرفتند و بسیاری در باد پیروزی آن خوابیدند و تنها این میلیتاریست‌ها و تمامیت‌خواهان بودند که آن را جدی گرفتند و با علم به این موضوع که میلیتاریسم و هر نوع وابستگی به آن، با جامعه‌ای که گرایشات فرهنگی دارد در تضاد کامل است، پروژه میلیتاریسم فرهنگی را کلید زدند.
در پایان نیم‌نگاهی به کابینه دولت نهم و دهم و برشمردن نیروهای نظامی و بخصوص سپاه پاسداران در این کابینه‌ها، رشد سریع و سرطان‌وار میلیتاریسم را نشان می‌دهد. وزارت‌خانه‌های کشور و فرهنگ و علوم و ... و این اخری هم نفت. باید بپذیریم این نوع میلیتاریسم مطلق بر کشوری چون ایران سیطره پیدا نمی‌کرد، مگر با مدد جستن از میلیتاریسم فرهنگی.
بهار 1391
 


 


 

جمعی از زنان اصلاحطلب با صدور بیانیه ای نسبت به اجرای حکم نرگس محمدی اعتراض کردند.

 

به گزارش نوروز، زنان اصلاحطلب در این بیانیه ضمن محکوم نمودن اجرای حکم این فعال حقوق بشر، دلیل صدور چنین حکمی را اقدامات بشردوستانه و نوع دوستانه نرگس محمدی دانسته اند.

در بخشی از این بیانیه آمده است:"روزگار عجیبی است! مردان را به بند می کشند و زنانشان را به اسارت می گیرند و فرزندان معصومشان را به گناه نکرده مجازات می کنند. شرم بر ما باد که با سکوتمان مهر تأیید بر این اعمال سفاکانه می زنیم و نفرین بر قلب هایی که چون سنگ سخت شده و نفرین بر دست ها و قدم هایی که واسطه عمل سوء و شنیع جدا کردن خردسالان بی گناه از مادران و پدرانشان هستند."

 

متن کامل این بیانیه که در اختیار نوروز قرار گرفته است در پی می آید:

 

 بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ممتحنة امتحنک الذی خلقک، فوجدک لماامتحنک صابرة

سلام بر تو ای آزمایش شده توسط خدایی که تو را آفرید و در آن چه تو را آزمود،صابر و  بردبار یافت!

سلام بر تو ای فرزند رسول خدا،  ای کوثر!  ما مقام شامخت را تصدیق می کنیم. خدا نخواهد که از جرگه آزار دهندگان تو باشیم. همان آزار دهندگانی که تا همین  امروز هم چنان حق را زیرپای می گذارند و باطل را بر سریر قدرت می نشانند.

خدا ما را از کسانی قرار دهد که موجب خوشنودی تو هستند. همان کسانی که روزشان به شب نمی رسد مگر این که خدمت به خلق در سرلوحه اعمالشان قرار گیرد و اهتمام به امور مسلمین را به دست فراموشی نسپارند.

خدا ما را از زمره دوستان فاطمه (س) قرار دهد که دوستان خود اویند و ما را از صف دشمنان فاطمه که دشمنان خدای و پیامبر عالی شأن اویند، دور سازد. همان کسانی که به نام اسلام، مسیری جز اسلام می پویند و انحراف از دین مبین برایشان عادت شده است. همان ها که مقام شامخ «مادر» برایشان بی ارج و قرب است و به همین دلیل به خود جرأت می دهند که زندان را جایگاه مادران بی گناه قرار دهند و مجرمان را رها کنند تا میزان جرم و جنایتشان افزون شود و شومی اعمالشان دامن خودشان و خانواده و دایره همکارانشان را بلکه حکومت اسلامی را بگیرد.

و اف بر ستم و ستم گر خاصه که این ستم بر زنی که « مادر» است روا داشته شود! زن  اصلاح طلب باشیم یا نباشیم مادرانگی وجه ممیزه ماست و ارجمندی این مقام را نه در قول بلکه در فعل و عمل تجربه کرده ایم. آموخته ایم که زن بالقوه  مادر است و تا این سرشت به مرتبه فعلیت درنیاید انگار گم شده ای دارد  و این «مادری» نه امری اکتسابی بلکه فطری و ذاتی است و بانو «نرگس محمدی» یک مادر است! مادری که بیماری فلج عضلانی یادگار زندانی بودنش در بازداشت گاه اطلاعات این کشور اسلامی است و نامه دادخواهی اش به دادستان پس از یورش مهاجمین به حریم خصوصی اش و خانه و خواب گاهش و دستگیری همسرش جلوی چشمان او که مجال داشتن پوشش مناسب را نیافته بود و نیز  در مقابل دیدگان دو طفل خردسالش که  به فیلم هایی شبیه بود که اندر تقبیح فرهنگ خشن و مروج بداخلاقی های استکباری از رسانه ملی پخش می شود، متأسفانه به عنوان مدرک جنایتی از جنایات این دوره حکومت بی اخلاقی و هرج و مرج و رواج منکر در کشور اسلامی مان باقی ماند.

بانو «نرگس محمدی» یک زن است که داستان وفاداری به شوهرش را در روزهای سخت حبس و زجر و آزار ملی- مذهبی ها در بازداشت گاه سپاه در یک دهه پبش باید جستجو کرد هم گام با دیگر زنان مقاوم این جریان سیاسی از جمله همسر شهید «هدی صابر»!

بانو «نرگس محمدی» یک فعال حقوق بشر، حقوق زن و حقوق کودک است. اینک حکم ظالمانه ای که برای او صرفا به دلیل اقدامات بشردوستانه و نوع دوستانه در چارچوب وظایف شهروندی اعطا شده بود، به مرحله اجرا درآمده است. آن هم درست در ایام وفات شهادت گونه الگوی انسانیت حضرت فاطمه زهرا (س) که مظلومیتش سوژه مرثیه های مرثیه خوانان این شب و روزهاست و بی عدالتی ها در حق خودش و شویش و بی حرمتی ها و جفایی که بر او توسط مدعیان پیروی پدرش، نبی مکرم اسلام رفت، مانند سرب مذاب، قلب ها را می گذارد و مظلومیت اهل بیت ، دل ها را مانند موم نرم می کند. روزگار عجیبی است! مردان را به بند می کشند و زنانشان را به اسارت می گیرند و فرزندان معصومشان را به گناه نکرده مجازات می کنند. شرم بر ما باد که با سکوتمان مهر تأیید بر این اعمال سفاکانه می زنیم و نفرین بر قلب هایی که چون سنگ سخت شده و نفرین بر دست ها و قدم هایی که واسطه عمل سوء و شنیع جدا کردن خردسالان بی گناه از مادران و پدرانشان هستند.

چه می توان کرد این روزها جز شکوه و شکایت بر دل دریایی فاطمه (س) بردن و آتش دل را به بی کرانه دریای محبتشان فرونشاندن؟ اما این همه،  دل های دردمند را شفا نمی بخشد وقتی که در مکتب انسان ساز اسلام آموخته ایم گناه کسی که به ظلم تن در می دهد از گناه ظالم افزون تر است. ما جمعی از زنان اصلاح طلب، در این ایام عزای دردانه رسول الله(ص)  همراه با زندانیان سیاسی و خانواده های ارجمندشان، ستمی را که در روزگار فقدان نبی و غیبت ولی الله بر شهروندان حق گویِ حق مرامِ باطل ستیزمان می رود، از حصر بانو رهنورد و همسر ارجمندش و جناب کروبی  تا حبس ظالمانه کلیه آزادگان دربند به ویژه زنان و مادران زندانی را  محکوم می کنیم و امید آن داریم که این سوگ بزرگ دل های شقی را نرم گرداند و اعمال سفیهانه را به منطق و خرد متمایل نماید و زندان های ستم را از حتی یک زندانی بی گناه چه رسد به چون «نرگس محمدی» مادری، خالی کند. باشد که مدل حکومت اسلامی که بر پایه رحم و مروت و وفا مدیریت خواهد شد، مدلی مطلوب برای همه کشورهای منطقه بلکه جهان، قرار گیرد.

انشاء الله

جمعی از زنان اصلاح طلب

ششم اردیبهشت 1391


 


 

در ایام سوگواری حضرت زهرا (س) وزیر کشور دولت اصلاحات با حضور در منزل سید مصطفی تاجزاده با خانواده ایشان دیدار و گفتگو کرد. حجت الاسلام و المسلمین موسوی لاری در این دیدار ضمن دلجویی از خانواده همکار سابقش،  از اعمال بی قانونی ها در حق این خدمتگزار دیرین انقلاب، اظهار تأسف کرد.

به گزارش نوروز، همسر تاجزاده با شرح وضعیت بازداشت غیرقانونی همسرش که از بیست و یکم مردادماه 1389 در قرنطینه و انفرادی نوبه ای به سر می برد و در اعتراض به شرایط غیرعادلانه ای که بر او حاکم است، نزدیک به یک سال و نیم است که روزه اعتراضی دارد، از وضعیت سلامت او اظهار نگرانی کرد و گفت: علیرغم این که من هشدارهای لازم را به مقامات زندان و هم زمان به مسئولین امنیتی و معاون حقوقی قرارگاه ثارالله از مخاطرات پیش روی جان همسرم داده ام اما متأسفانه بی مبالاتی های انجام شده در این رابطه کاملا هدفمند و جهت دار به نظر می رسد. این در حالی است که مسئولین زندان هرگونه اقدامی را منوط به اجازه و یا دستور دو الف و مقامات سپاه می دانند و از خود سلب مسئولیت می کنند. البته آقای تاجزاده بارها تأکید کرده اند که مقامات زندان در مورد ایشان هیچ مسئولیتی ندارند و خود سپاه هم از جای دیگری دستور می گیرد و حتما به خاطر دارید که ایشان کسی را که پرونده خودش و خانواده اش به دست اوست، قبلا معرفی کرده اند و همه تضییقات و تنگناهایی که برای ایشان و اعضای خانواده پیش می آید، هدیه و عطیه ایشان می دانند.

همسر تاجزاده هم چنین از ممنوع الملاقات بودن همسرش سخن گفت و از این مسئله که از کل خانواده تنها همسر تاجزاده اجازه دیدار با او را دارد، به عنوان یکی از مصادیق خلاف قانون عمل کردن حضرات و ممانعت از برخورداری رئیس ستاد انتخابات دولت اصلاحات از حقوق اولیه اش به عنوان یک زندانی حتی عادی نه سیاسی، نام برد و تصریح کرد که فرزندش سی و چهار روز است که نه پدر را دیده و نه حتی صدای او را شنیده است. با این وجود خانواده تاجزاده در جمع خانواده های زندانیان سیاسی با توجه به مشکلات عدیده این خانواده ها، مشکلات خویش را به دست فراموشی می سپارند.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته