-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

Latest news from Jaras for 04/22/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.





مهران رفیعی -

(تقدیم به همه نداها و پروانه ها)

سرکن ترانه را

کان مشتِ آهنین

دیری است ره به سویِ دهانم نمی برد

این سروها که در پی هم می شود سهی

بستان ِ جنبش است که بینم به دور ِ خویش

سرما می رباید و سبزی نمی برد

من با سمندِ سرکش و جادویی ِ کلام

تا بیکران عالم ِ گفتار رفته ام

تا دشت ِ پر ستاره ِ اندیشه های ِ گرم

تا کوچهِ باغ ِ پروانه های ِ پریش بال

تا شهر داد ها

دیگر طناب هم

جز تا کنار ِ چوبه ِ دارم نمی برد

هان ای همایِ عشق

از اوج ِ قله هایِ دنا گون ِ دور دست

پرواز کن به دشتِ ندا خیز ِشعر ِ من

آنجا ببر مرا که عقابم نمی برد

آن بی شماره ام که گزندم نمی رسد

در راه ِ زندگی,

با آین همه تلاش و گذشت و همدلی

دیگر فریبی به سرابم نمی برد

سر کن ترانه را

مهران رفیعی
 


 




محمدیان -

آخه کجا می خواهند بروند بهتر از وطن خودمان؟

حیف نیست؟

 


 




مهدی -

آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید.. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد.
 

بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم.
 


بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.


خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند. بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری.


بهلول پرسید چگونه سخن می‌گویی؟ عرض کرد سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
 


بهلول گفت گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی. پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود چگونه می‌خوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس از آداب خوابیدن بیان کرد.


بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.
 


بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.



بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است واصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً! و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد مسلمانان نباشد


 


خانواده زندانیان سیاسی در گفتگو با جرس :  احمدی نژاد قدرت انکار زندانیان سیاسی را ندارد

مسیح علی نژاد -

 

احمدی نژاد نیز مکرر و با خونسردی به رسانه های خارجی می گوید در ایران هیچ کسی به دلیل مخالفت و یا اعتراض به انتخابات در زندان نیست، همه مخالفان او آزاد هستند و به راحتی حرف خودشان را در ایران بیان می کنند.
هیچ یک از خانواده های شهدا و زندانیان دیگر حرف های احمدی نژاد را به تعبیر خودشان جدی نمی گیرند. در تماس امروز جرس با خانواده های شهدا و زندانیان نخستین واکنش به سخنان احمدی نژاد همین بود که اساسا صحبت های احمدی نژاد را دیگر دنیا جدی نمی گیرد .

در همین رابطه با خانواده چند تن از زندانیان سیاسی گفتگویی کوتاه انجام شده است تا ارزیابی مصاحبه اخیر احمدی نژاد با شبکه تلوزیونی «آر.تی. ال» آلمان را از زبان کسانی بخوانیم که زندانی بودن اعضای خانواده آنها توسط رییس دولت ایران یا انکار می شود و یا غیرسیاسی عنوان می شود:

 

همسر زید آبادی: احمدی نژاد نه از قانون چیزی می فهمد و نه از عدالت

 

 

مهدیه محمدی، همسر احمد زید آبادی از رنجی که فرزندان این زندانی سیاسی در این دوره ده ماهه حبس پدر تحمل می کنند یاد می کند و معتقد است مشکل اصلی فهم احمدی نژاد از قانون و عدالت است.


وی در پاسخ به پرسش خبرنگار جرس مبنی بر اینکه آیا اتهاماتی که علیه زید آبادی مطرح شده است با توجه به گفته های اخیر احمدی نژاد غیر سیاسی به شمار می رود، می گوید: تمامی مواردی که به عنوان اتهام علیه زید آبادی مطرح کرده اند، سیاسی است و همین نشان می دهد که ایشان را به عنوان یک منتقد سیاسی دستگیر کرده اند . بنابراین شیوه ای که خودشان در پیش گرفته اند و تمامی معترضان را دستگیر کرده اند نشان می دهد که آقایان هر گونه اعتراضی را براندازی نظام تلقی کرده و حاضر نیستند کوچکترین صدای اعتراضی را تحمل کنند.


وی ادامه می دهد: به عنوان مثال دعوت زید آبادی به عنوان یک فعال رسانه ای از عبدالله نوری برای کاندیداتوری در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری یکی دیگر از موارد اتهامی وی محسوب می شود که تحت عنوان «تبانی جهت ایجاد اغتشاشات» از آن یاد شده است. وقتی آقای زید آبادی در دفاع از خود یادآور می شود که اساسا در جریان انتخابات و آنچه آنها به عنوان اعتشاشات از آن یاد می کنند ایشان هیچ نقشی نداشته و در زندان بوده است ، قاضی پیرعباسی با صراحت به ایشان می گوید: آنچه در ذهن شما می گذرد مهم است نه آنچه که شما در مقاله هایتان نوشته اید و سعی کرده اید سرقانون را کلاه بگذارید، شما در ذهن تان تبانی کرده اید برای ایجاد اغتشاش در جریان انتخابات و برای ما همین مهم است.

 

مهدیه محمدی با برشمردن مثال های متعدد سعی می کند به احمدی نژاد یاد آور شود که حتی موارد اتهامی مطرح شده در پرونده زیدآبادی نیز مشخصا مواردی بوده که آقای زید آبادی را به عنوان مخالفت با سیاست های احمدی نژاد به عنوان مجرم شناخته دستگیر کرده اند.


وی اشاره می کند: به احمد زید آبادی گفته اند شما در یکی از مقالات خود نوشته اید « آن روزنامه مجیز گوی دولت» و این تبلیغ علیه نظام محسوب می شود، زید آبادی به آنها گفته است چه ربطی دارد، مگر کیهان یا چند روزنامه هوادار دولت ،همه نظام محسوب می شوند که شما یک نقد ساده به روزنامه هوادار دولت را به عنوان جرم علیه بنده مطرح کرده اید.


همسر زید آبادی در پاسخ به پرسش دیگری پیرامون وضعیت خانواده های زندانیان و نقش دولت ایران برای بهبود این وضعیت ، تاکید می کند: برای دولت ایران نه تنها بخش های منتقد جامعه ایرانی از هیچ حق و حقوقی برخوردار نیستند بلکه خانواده های این زندانیان نیز جزو فراموش شدگان این کشور به حساب می آیند. به عنوان مثال در هر جامعه معمولا به خانواده های زندانیان توجه ویژه می شود و دولت احساس مسولیت می کند تا در یک نگاه کلی نسبت به بهبود وضعیت جامعه کمک شود، در اینجا بحث من حتی خانواده های زندانیان سیاسی هم نیست، احمدی نژاد به جای انکار زندانیان سیاسی بهتر است به داد خانواده های همان زندانیان معمولی در ایران برسد.


وی ادامه می دهد: بی توجهی نسبت به خانواده های زندانیان معمولی تا اندازه ای است که گاهی نان آور یک خانواده سالها در زندان است و خانواده او با فقر و بدبختی وحشتناکی روبرو هستند. دزد ها و قاتل ها را به زندان می اندازند بعد با خانواده ها و بچه های آنها به گونه ای رفتار می کنند که از دل همان خانواده ها دوباره قتل و فساد و دزدی در جامعه شکل می گیرد. حالا که مدام زندانیان سیاسی را انکار می کنند ، خب حداقل به جای مصاحبه های آنچنانی به داد خانواده های زندانیان معمولی برسند .

 

وی با اشاره به اینکه موهبتی نصیب خانواده های زنداینان سیاسی شده است که حداقل مردم به خانواده های زندانیان سیاسی محبت می کنند، تاکید می کند: مردم به مصاحبه های آقای احمدی نژاد کاری ندارند، آنها این روزها همه چیز را با چشم های خودشان دارند نگاه می کنند و به خانواده های زندانیان سیاسی لطف دارند، مردم ما را دوست دارند و این دولت است که هیچ اهمیتی برایش ندارد که بر سر ما چه می آید.


همسر زید آبادی ادامه می دهد: وقتی تنها نان آور خانه مرا ده ماه زندانی کرده اند من چه کار باید بکنم، چگونه باید شکم سه بچه ام را سیر کنم. نه تنها به این فکر نمی کنند تازه بر مشکلات ما اضافه هم می کنند. یعنی برای وثیقه پانصد میلیون تومانی، ما باید یک میلیون تومان پول کارشناسی سند می دادیم که بعد از اضافه کردن این هزینه باز هم آقای زید آبادی را آزاد نکرده اند و اصلا برایشان مهم نیست که جوابگو باشند و اصلا برایشان اهمیتی ندارد که مردم گرسنه باشند.

 

وی در پایان با اشاره به نحوه مصاحبه احمدی نژاد با رسانه های دنیا گفت: دلم می خواست فهم احمدی نژاد را از عدالت بدانم، اما حالا فکر می کنم ایشان حتی قانون را هم نمی فهمد تا چه برسد به عدالت . فکر می کنم ایشان اصلا ریاست جمهوری کردن بلد نیست و خیلی نمی فهمد که چه کار دارد می کند .

 


امین احمدیان: همسرم بهاره هدایت به دلیل انتقاد از احمدی نژاد در زندان است

 

 

بهاره هدایت فعال دانشجویی و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت است که این روزها در زندان به سر می برد.
امین احمدیان همسر بهاره هدایت به خبرنگار جرس می گوید: مانده ام بگویم خنده دار است که احمدی نژاد می گویدهیچ کس به دلیل مخالفت و انتقاد در زندان نیست یا تلخ است وقتی کسی این همه زندانیان سیاسی را می بیند اما به راحتی می گوید مخافان در ایران آزاد هستند و آزادانه دارند حرف هایشان را می زنند در حالی که همسر من نیز همانند بسیاری دیگر از زندانیان تنها به جرم حرف زدن در زندان است.


وی تاکید می کند: از شانزده مورد اتهامی که بهاره هدایت به خاطر آنها در زندان است، یکی از آنها مشخصا مصاحبه با رسانه های خارجی و انتقاد از رییس جمهور(احمدی نژاد) عنوان شده است. در حالی که صحبت های بهاره همیشه شفاف بوده و من نمی دانم اینکه کسی به رییس یک دولت نقد کند آیا باید آن را مصداق توهین بر شمرد و با انتقاد کننده به عنوان مجرم برخورد کرد.


مصاحبه جرس با احمدیان به دلیل قطع تلفن نیمه تمام باقی ماند.


ساجده عرب سرخی : احمدی نژاد به جای رسانه های خارجی با خانواده های زندانیان سیاسی گفتگو کند

 

 

ساجده، دختر عرب سرخی از زاویه دیگری به این پرسش که چرا احمدی نژاد وجود هر گونه مخالف سیاسی در زندان را انکار می کند پاسخ می دهد: پدرم در بازجویی های خودش گفته است، در راهپیمایی های پس از انتخابات، شرکت کرده است، و حتی در بازجویی ها هم تاکید کرده بود که بیانیه های سازمان مجاهیدن انقلاب اسلامی در خصوص اعتراض به انتخابات را هم پذیرفته است بنا براین، شیوه ای که پدرم در پیش گرفته بود مصداق بارز انتقاد است و حتی مخالفت هم تعبیر نمی شود که ظاهرا همین انتقاد را هم تاب نیاورده اند.


وی ادامه می دهد: مدنی ترین شیوه اعتراض به یک انتخابات، انتقاد است و پدرم نیز همین مشی را برگزیده بود که الان به هیمن دلیل در زندان است، با این توصیف اگر احمدی نژاد همچنان معتقد است که هیچ منتقد یا مخالفی در زندان های ایران نیست، پس بهتر بود به جای گفتگو با رسانه های خارجی به جمع خانواده های زندانیان سیاسی می آمد و با آنها گفتگو می کرد.


ساجده عرب سرخی که پدر خود را پس از ده ماه زندان تنها در یک دوره کوتاه مرخصی پنج روزه ملاقات کرده است می گوید: احمدی نژاد به خوبی خبر دارد که در زندان های ایران چه می گذرد ولی به جای آنکه این همه بحران را ندیده بگیرد شاید بهترین شیوه هیمن است که بیاید در جمع خانواده های زندانیان سیاسی و اگر باز اعتقادی به حرفش داد همان را تکرار کند نه آنکه در مقابل خبرنگاران خارجی مصاحبه هایی را انجام دهد که تنها مصرف خارجی دارد و در داخل ایران هیچ توجهی به آن نمی شود .


وی تاکید می کند: پدرم سی سال به عنوان مدیر در همان نظام کار کرده است و حالا بیش از ده ماه است که در زندان است ولی همچنان معتقد است راهی که انتخاب کرده درست بوده است.

 

فاطمه آینه وند: احمدی نژاد عادت دارد گرانی را انکار کند، زندانی سیاسی را انکار کند، بدبختی را انکار کند

 

فاطمه آینه وند،همسر عبدالله مومنی با طرح این پرسش که چرا احمدی نژاد معتقد است در ایران هیچ کسی به جرم مخالفت در زندان نیست، می خندد و با همان خنده تلخ ادامه می دهد: احمدی نژاد که عادت دارد همه چیز را انکار کند، وقتی می گوید در کشور گرانی نداریم، در حالی که مردم با تمام وجودشان با گرانی دست و پنجه نرم می کنند، چه انتظاری داریم که زندانی بودن عزیزان ما را انکار نکند. حالا اگر هیچ مخالفی در زندان نیست احمدی نژاد لطف کند بگوید پس ما و خانواده های بسیاری از زندانیان سیاسی که حتی خیلی از آنها ناشناس هستند و اسمی از آنها به گوش احمدی نژاد نرسیده است در تمام این ده ماه ، در راهروهای زندان و دستگاه قضایی کشور دنبال چه می گردیم؟ عبدالله مومنی و احمد زید آبادی و دیگرانی که ماهها در زندان هستند جرم شان چیست؟

 

وی با اشاره به دشواری هایی که این روزها خانواده های زندانیان سیاسی تحمل می کنند، یاد آور می شود : ما به عنوان خانواده همان زندانی سیاسی که این روزها در زندان از طبیعی ترین حق و حقوق خود محروم است، اتفاقا خوشحال هم می شویم که حرف احمدی نژاد راست باشد ولی متاسفانه واقعیت چیز دیگری است که ایشان چشم هایشان را به روی واقعیت ها می بندد و می نشنید جلوی دوربین ها و هرچه دلشان می خواهد را به عنوان مصاحبه به دنیا می گوید . ظاهرا نمی داند که در جهان دیگر کسی حرف ایشان را جدی نمی گیرد، همه دارند می بینند در ایران چه خبر است و اینکه یک نفر همه چیز را انکار کند به نظر من خودش را بیشتر زیر سوال می برد.

 

پرستو سرمدی: همسر من به جرم مخالفت با احمدی نژاد هشت ماه در زندان است

 

حسین نورانی نژاد رییس شاخه اطلاع رسانی حزب مشارکت نیز هشت ماه در زندان است و تاکنون از حق مرخصی هم محروم بوده است.


پرستو سرمدی همسر این زندانی سیاسی به خبرنگار جرس می گوید:


بهتر است احمدی نژاد توضيح دهند كه چرا اكثر كساني كه در يك سال گذشته به زندان ها افتاده اند و تحت فشار قرار گرفته اند از مخالفان ايشان و از حاميان آقايان موسوي و كروبي و نامزد هاي رقيب ايشان هستند، روزنامه نگاران و فعالان سياسي اصلاح طلب ، فعالان جنبش زنان و تشكل هاي مدني و جواناني كه مخالفان دولت احمدي نژاد را تشكيل مي دهند، آيا حتي يك نفر از زندانيان سياسي را مي توانند نام ببرند كه از مخالفان ايشان نباشند؟ منظورشان از اینکه مخالفان من آزاد هستند یعنی چه کسانی؟ شاید اگر زندان های ایران جا برای همه مخالفان داشت همه کسانی که منتقد ایشان بودند را هم دستگیر می کردند؟.

 

این روزنامه نگار ادامه می دهد: حسين نوراني نژاد هشت ماه است كه در اوين به سر مي برد از مجموع اين مدت، نزديك به سه ماه در سلول انفرادي و تحت فشار بوده است تنها به اين دليل كه رييس كميته اطلاع رساني حزب مشاركت از احزاب اصلاح طلب مخالف آقاي احمدي نژاد است. به او اجازه ندادند كه حتي تعطيلات نوروز را در كنار خانواده بگذراند. جرم همسرم تبليغ عليه نظام از طريق مشاركت در سايت نوروز( سايت حزب مشاركت) و برپايي اجتماع عليه نظام از طريق تشكيل مراسم هاي دعا خواني در حسينيه دارالزهرا كه نزديك به اصلاح طلبان و مخالفان آقاي احمدي نژاد است عنوان شده است، يعني مخالفان آقاي احمدي نژاد حتي حق ندارند مراسم مذهبي برگزار كنند.

 

مهسا امرآبادی: بازداشت اکثر زندانیان سیاسی انتقام جویی شخصی احمدی نژاد از منتقدان است

 

 

مهسا امربادی که به همراه همسرش مسعود باستانی پس از انتخابات دستگیر و سپس آزاد شد، معتقد است بسیاری از دستگیری های پس از انتخابات انتقام گیری شخصی احمدی نژاد از منتقدان بوده است.

 

این روزنامه نگار که به تازگی روزنامه ای که در آن مشغول به کار بوده است( بهار) توسط وزارت ارشاد تحت نظارت دولت احمدی نژاد توقیف شده است، به خبرنگار جرس می گوید: شاید از یک منظر حرف احمدی نژاد درست باشد. چون اکثر افرادی که در این ده ماه در زندان بوده و یا به قید وثیقه آزاد شده اند به دلیل مخالفت نبوده، دلیل بازداشت افرادی مانند ما تنها انتقاد از شیوه حکومت کردن و اداره کشور از سوی احمدی نژاد بوده است و هیچ وقت قصد و حتی ادعای مخالفت نداشته ایم. بسیاری معتقدند که این بازداشت ها انتقام شخصی خود ایشان است به این معنا که هرکه در چهار سال دولت نهم انتقاد کرده ، در این دوره با مشکلاتی مواجه شده است.

 

وی ادامه می دهد: همسرم مسعود باستانی اکنون ده ماه است که در زندان است و از بهمن تا کنون نیز بدون ارائه دلیلی از سوی مراجع قضایی به زندان رجایی شهر منتقل شد و اکنون در میان زندانیانی با جرایم خطرناک مانند قتل نگه داری می شود.اتهام همسرم تبانی برای ایجاد اغتشاش و اقدام تبلیغی علیه نظام عنوان شده است.

 

این روزنامه نگار در پاسخ به این پرسش که آیا پاسخی نسبت به اظهارات اخیر احمدی نژاد در مورد زندانیان دارید، می گوید: واقعیت این است که چند ماه پیش دوست داشتم حرف هایم را به احمدی نژاد بزنم الان اصلا دلم نمی خواهد با ایشان صحبت کنم حتی از راه دور و از طریق رسانه ها.


وی با بای بیان اینکه زندگی شخصی من و بسیاری از نزدیکان و دوستانم و از سوی دیگر وضعیت کشورم آنقدر تحت تاثیر سیاست های ایشان قرار گرفته که دیگر دلم نمی خواهد حتی از راه دور هم با ایشان حرفی بزنم، تا کید می کند: اما دلم می خواهد به مخاطبانی که سخنان احمدی نژاد را می شنوند بگویم: ما تنها برای پیشرفت کشورمان در روزنامه ها می نوشتیم و فعالیت می کردیم اما چنین برخوردهایی که با ما صورت گرفت به هیچ وجه قابل تصور نبود.


مهسا امرآبادی که تاکنون موفق به دیدار همسرش حتی در یک مرخصی چند روزه هم نشده است، می گوید: اکنون بسیاری از ما و دوستانمان دچار مشکلاتی شده ایم که آقای احمدی نژاد سعی دارد با خونسردی از کنار آن بگذرد و اصلا توجه نمی کند که ما بچه های همین نظام هستیم، در همین نظام درس خواندیم و بزرگ شدیم و دانشگاه رفتیم و کار کردیم.


این روزنامه نگار تاکید می کند: شاید آقای احمدی نژاد بخواهد چشمش را بر روی ما بندد و ما را نبیند اما ما هستیم و وجود داریم. ایشان اگر هم بخواهد و اگر هم با همه رسانه های دنیا مصاحبه کند و بگوید که هیچ زندانی سیاسی در زندان نداریم، اما واقعیت بیش از آن چیزی است که ایشان می گوید و من مطمئنم ایشان قدرت پوشاندن حقیقت را ندارد. هیچ کس همچین قدرتی ندارد. قدرت حقیقت و واقعیت بیش از تصور احمدی نژاد است و به نظر من اصلا نیازی نیست که برای اثبات خلاف واقع گویی احمدی نژاد ما خودمان را به زحمت بیاندازیم و برایش مثال بیاوریم.
 


 


تلاش مضاعف برای یافتن یاری کننده؛ آیا مراجع تقلید به یاری زندانیان می آیند؟

یلدا آراسته -

 

 

آنها از نحو برخورد بازجوها و تهدیدهای آنها به مراجع شکایت برده اند و ازآنها خواسته اند تا نسبت به آنچه که نوشته اند، تحقیق کنند و چنانچه درستی آن بر آنها ثابت شد، نسبت به آن اقدام کنند.

 

این نامه خطاب به آیت الله یوسف صانعی، آیت الله اسد الله بیات زنجانی، آیت الله علی محمد دستغیب، آیت الله جعفر سبحانی، آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی و آیت الله موسی شبیری زنجانی نوشته شده است.

 

این ها علمایی از قم هستند که برخی از آنها چندی پیش میزبان صادق لاریجانی بودند و گزارش وی از عملکرد قوه قضائیه را شنیدند.

 

نزدیک به یک سال است کسانی که در برخوردهای حکومت با معترضین دستشان به هیچ کجا بند نیست، دست یاری به سوی مراجع قم دراز می کنند.

 

 با این حال در این مدت بسیاری از این مراجع هم که در اظهار نظرهایی طرف مردم را گرفته اند خود مورد قهر حکومت واقع شده اند.

 

جامعه مذهبی ایران اما امید دارد که با رجوع به مراجع تقلید که حکم فقهی آنها در برهه های حساس تاریخ سیاسی ایران همواره کار ساز بوده است بتواند مفری برای کم کردن فشارها و رعایت اخلاقیات بیابد.

 

نامه ای از طرف موسوی

 

23 خرداد ماه برای اولین بار شکایت از برخورد حکومت با مردم به پیشگاه مراجع برده شد. میر حسین موسوی در نامه ای سرگشاده به مراجع قم خواستار تذکر آنها به حکومت شد.

او در نامه اش آورد : " عواملی به بهانه‌های واهی با چوب و چماق و باطوم و شوک الکتریکی به جان اعضای ستادهای اینجانب و مراجعه کنندگان سرگردان و مبهوت از این وضعیت افتاده‌اند، در حالی که امیدی به کارایی قوه قضاییه محترم نمی‌رود."

 

نامه ای از طرف خانواده ها

 

7 تیر ماه روزنامه اعتماد نامه سرگشاده جمعی از خانواده های فعالان سیاسی بازداشتی  به مراجع تقلید و روسای مجلس و قوه قضائیه چاپ کرد که در آن  خواستار تلاش و رایزنی برای آزادی هرچه سریع تر زندانیان سیاسی شده بودند.

 

 در این نامه ها با نگرانی از بی خبری نسبت به وضعیت این فعالان سیاسی، از تداوم بازداشت ها انتقاد شده و در نهایت از مراجع تقلید، آیت الله شاهرودی و علی لاریجانی درخواست شده بود به وضعیت همسران و فرزندان امضاکنندگان نامه رسیدگی شود و به جز تلاش برای آزادی آنها امکان ارتباط یا تماسی با آنان توسط خانواده ها یا وکلایشان فراهم شود.

 

نامه ای از طرف مردم

 

تیر ماه جمعی از ایرانیان نامه ای به آیت الله سیستانی تنظیم کردند که شرح اتفاقات ایران را ذکر کردند و خواستار دخالت این مرجع برای حل این بحران شدند.

 

این نامه بر روی شبکه های اینترنتی منتشر شد تا کسانی که می خواهند آن را امضا کنند.

 

در بخشی از این نامه آمده بود : "  از ماه گذشته سرزمین ما وشما ایران به دلیل تقلبی آشکار در نتایج انتخابات ریاست جمهوری توسط هیأت حاکمه، با بحرانی عمیق رویرو است که تا امروز به کشته ومجروح شدن ده ها تن ودستگیری بیش از دو هزار تن از آزادیخواهان وچهره های برجسته اصلاح طلب، روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان، علمای آزاده، دانشجویان، بانوان مبارز، وحقوقدانان منجر شده است."

 

نامه ای از طرف انجمن اسلامی

 

انجمن اسلامي مدرسين دانشگاه‌ها نیز در همین ماه نامه ای به مراجع تقلید قم نوشته اند که باز هم گلایه از دستگیری ها و مشخص نبودن وضعیت زندانیان بود.

 

 در بخشی از این نامه آمده بود : " متوليان امر بجاي شنيدن اعتراض‌هاي مردمي و پاسخگويي در اغلب شهرها با اقدام‌هاي غيرقانوني و مبتني بر زور به دستگيري و ضرب و شتم و جرح و قتل مردم بي‌گناه پرداختند و با كشاندن نيروهاي نظامي و انتظامي به صحنه و مواجه كردن فرزندان خدمتگزار ملت  در برابر ملت،  كشور را در آستانه فجايع خونبار قرار داده‌اند و بديهي است كه از ابرهاي فتنه هرگز باران رحمت و صلح و بركت نخواهد باريد و چون اين همه به نام اسلام صورت مي‌گيرد، خطر جدي آن است كه اسلام سيلي بخورد؛ خطري كه امام خميني (ره) بارها نسبت به آن هشدار داده بودند."

 

نامه ای از طرف سران جنبش سبز

 

3 مرداد ماه نیز محمد خاتمی ، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در نامه ای دیگر به مراجع تقلید گزارشی از وضعیت دستگیر شدگان دادند و خواستار دخالت آنها شدند.

 

آنها در این نامه آوردند : " بازداشت‌های انفرادی و گروهی، از اقشار مختلف اجتماعی از جمله اساتید دانشگاه‌ها، فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران، که بدون صدور مجوزهای قانونی صورت گرفته و همراه با برخوردهای خشونت‌بار و استفاده از شیوه‌های بازجویی که یادآور دوران سیاه ستمشاهی است و بسیاری از امضاکنندگان این نامه در آن زمان خود بارها قربانی آن بوده‌اند، به هیچ روی زیبندة نظام و کشوری که داعیة برپایی قسط و عدل دارد نبوده و نخواهد بود و چهره جمهوری اسلامی را در روح و جان هر ایرانی و نیز انظار جهانیان تیره و تار خواهد کرد."

 

نامه ای از طرف روزنامه نگاران

 

60 روز بعد از 22 خرداد ماه 293 روزنامه نگار و فعال سیاسی نامه ای سرگشاده به مراجع تقلید و آقایان هاشمی، خاتمی، موسوی و کروبی نوشتند و در آن نسبت به دستگیری ها تذکر دادند و خواستار رسیدگی به وضعیت زندانیان شدند.

 

نامه ای از طرف یک دختر

 

زینب حجاریان دختر سعید حجاریان نیز که صدایش برای آزادی پدرش به جایی نرسید در دو نامه به مراجع تقلید خواستار رسیدگی به وضعیت پدرش شد.

 

او در این نامه شرح بیماری پدرش را داد و گلایه کرد از اینکه بعد از نامه اولش نه تنها پدرش آزاد نشده است که دیگر اعضای خانواده اش هم دستگیر شده اند.

 

این نامه خطاب به آیت الله موسوی اردبیلی نوشته شده بود که رونوشت آن به آیة الله سید محمود هاشمی شاهرودی ریاست  قوه قضائیه وقت فرستاده شد.

 

نامه ای از طرف یک مرجع تقلید

 

شهریور ماه مرحوم آیت الله منتظری نامه ای به مراجع تقلید نوشت و  خواستار این شد که مراجع برای بهبود وضعیت مردم ایران دخالت کنند.

 

وی در نامه اش آورد : " انقلاب سال 1357 ایران یک انقلاب دینی بود که با هدف ریشه کن کردن استبداد، تامین حقوق مردم و جلوگیری از تجاوز به این حقوق و گسترش الگوی عدالت و ارزش های انسانی صورت گرفت هدف این نبود که ققط نام و نشان و شعارها تغییر کند و لی عملا همان مظالم و انحرافات رژیم گذشته ادامه یابد و تجاوزات به حقوق به شکل دیگری به عنوان حاکمیت دینی و ولایت فقیه جریان پیدا کند."

 

این نامه خطاب به مراجع عظام تقلید و علمای اعلام قم، نجف، مشهد مقدس، تهران، اصفهان، تبریز، شیراز و سایر بلاد اسلامی نوشته شد .

 

پاداش حمایت از مردم

 

در پاسخ به این نامه نگاری ها برخی مراجع تقلید جانب مردم را گرفتند وسکوت نکردند. پاداش شکستن سکوت مرحوم آیت الله منتظری این بود که شرکت در مراسم تشییع وی از جرایمی شد  که به بهانه اش بسیاری دیگر از مردم راهی زندان شدند و خانواده اش اجازه پیدا نکردند تا برای وی مراسمی بگیرند .

 

آیت الله صانعی نیز پاداش حمایت از مردم را چنین گرفت که مورد غضب جامعه مدرسین قم قرار گرفت و او را فاقد ملاک های لازم برای مرجعیت دانستند .

 

دفاتر آيت الله يوسف صانعی و آیت الله سيد علی محمد دستغيب در مشهد و شيرازمورد حمله قرار گرفت و اين دفاتر تعطیل شد.

 

 در شيراز مهاجمان شيشه های مسجد قبا را شکستند و روحانیون حاضر در مسجد را زخمی کردند.

 

حوزه علمیه ابوصالح و منزل آیت الله دستغیب نیز مورد حمله واقع شد .

 

دفتر آیت الله صدوقی "نماینده ولی فقیه در استان یزد" هم مورد حمله قرار گرفت.

 

با این حال هنوز هم این رهبران مذهبی و مردان قم نشین تنها امید مردم ایران هستند. هنوز هم مردم امید دارند که آنها بتوانند وحشتی را که از منتشر شدن شکنجه های داخل زندان به جانشان افتاده بر طرف کنند .

امید دارند که آنها مشروعیت رفتارهای غیر انسانی و اسلامی را که در زندان ها صورت می گیرد محکوم کنند.

 

"درکنار پیشرفت های حیرت آور دنیا، ما امروز می خواهیم مسائل را با زندانی کردن دانشگاهیان، فرهیختگان، ارباب جرائد، افراد عادی و…، اخراج اساتید ودانشجویان، بستن روزنامه ها، ممنوع الخروج نمودن افراد و بی مهری به فرزندان امام و انقلاب حل نماییم، اگر اینها ضد انقلابند و زندانها از این ها پر شده، پس انقلابی کیست؟ رجال این مملکت را ضد انقلاب معرفی کردن و آن ها را زندانی نمودن قطعاً کارها را درست نمی کند و مشکلات را رفع نمی نماید، بلکه مسائل و مشکلات را پیچیده تر می کند."

 

این آخرین سخنان و اولین واکنشی است که پس ازنامه زندانیان به مراجع از سوی آیت الله صانعی در حمایت از مردم گفته شده است و شاید کسانی که از داخل زندان دست یاری به سوی مراجع دراز کرده اند در انتظار واکنشی از این دست از سوی مراجع هستند.

 


 


نوری زاد:  مردم خویش را از دست داده ایم

نامه چهارم از زندان اوین به رهبر جمهوری اسلامی -

به گزارش کلمه، متن این نامه  به شرح زیر است:

به نام خالق آزادی

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

این روزها، نزدیک به چهار ماه است که به خاطر نگارش نامه به حضرتعالی در زندانم. شصت وهشت روز از این مدت را در زندان انفرادی به سربرده ام. توسط بازجوهای خود مورد اهانت و ضرب و شتم قرار گرفته ام. درهمه ی این احوال، از جنابعالی به عنوان رهبری فهیم و آگاه اسم برده ام. که اگر قرار باشد تغییری در اوضاع کشور رخ دهد، این تغییر از ناحیه ی شما بسیار شدنی تر و پایدارتر خواهد بود. من شخصاً امیدی به نقش آفرینی سایر افراد و دستگاههای کشور ندارم. شما را از نزدیک می شناسم. به روح بلند شما واقفم. شما نیز نیک و از نزدیک مرا می شناسید.

 

در این ماههای زندان از آنچه در بیرون گذشت بی خبر بودم، اما در دیدار کوتاهی که فقط یکبار، گذرا، با خانواده ی خویش داشته ام، دانستم که در غیاب من آقای مهندس موسوی و حجج الاسلام خاتمی و کروبی با خانواده ی من دیدار کرده اند. نمیدانم چرا، اما بسیار دوست میداشتم خود شما نیز با آن بزرگواری که از شما سراغ دارم، به دیدار خانواده ام قدم رنجه می فرمودید، به آنها دلداری می دادید و به آنان می فرمودید که: فلانی -نوری زاد- درست در روزهای بحرانی، با برنامه های تلویزیونی اش، با نوشته هایش، برای منِ رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بودم، به میان آمد و از من سخت جانبداری کرد. امروز او در زندان است؛ به خاطر انتقاد از من! او باید در زندان ادب شود. همسر و فرزندانش توسط بازجوهای بیسواد و بی ادب و تندخو به ناسزا گرفته شوند و خود او به تلخ ترین شکل ممکن به ورطه ی تهدید و تحقیر و ضرب و شتم درافتد. اما این دلیل نمیشود که منِ رهبر قدر زحمت های پیشین او را ندانم و به خانواده اش سر نزنم. یا اگر خود به دیدار آنان نروم، نماینده ام را نیز به این منظور به سراغشان نفرستم.

 

رهبر گرامی، چشم انتظاری خانواده ی من، برای تماشای جمال مبارک شما و رویت نماینده ی شما به جایی نرسید. لابد؛ در این گردونه، آدمها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به دور انداخته شوند. اما گرایش من و امثال من به شما، گرایش به شخص خامنه ای نبوده و نیست. ما، در جمال اندیشه های شما، افق های گمشده ی آرزوهای شریف مردم خویش و مردم جهان را می دیدیم. یادم هست این اواخر، وقتی تلاش کردم به دیدار شما بیایم و آقای حسین محمدی -از دفتر شما- ماهها مرا به امروز و فردا وعده می داد، در نامه ای به او نوشتم: من از خود خامنه ای، به خدای خامنه ای پناه می برم! و دیگر سراغی از شما نگرفتم. و شما نیز! چرا که دانستم شما از محاصره ی آدمهای جاهل، از تماشای افق آرزوهای مردم باز مانده اید. من میخواستم در آن ملاقاتهای احتمالی، همین نگرانیها را با شما بگویم. اما گویا محاصره کنندگان شما از صراحت سخن من و از اندیشهی من آگاه بودند. همین آقای حسین محمدی، بعد از دیدار اعضای انجمن قلم با حضرتعالی، که حقیر نیز یکی از آنان بود، به من گفت: آقای نوری زاد، من، قربه الی الله از شما میترسم. ترس او، از همان نشست پا گرفته بود که من، بی ملاحظه راجع به اعتیاد گسترده مردم و جوانان به مواد مخدر و آشوبی که در ساختار اجتماعی شهرهای کوچک و بزرگمان درافتاده به آشنا سخن گفتم.

 

اکنون اما چرا از زندان برای شما نامه مینویسم؟ برای اینکه هنوز ناباورانه، به شما، آری به شخص شما، امید بسته ام. باورم بر این است که: شما مگر برای این انشقاق بزرگ مردمان چاره ای بیندیشید. شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نمی بینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. مبادا من و شما را ازدحام مردمی که به استقبال یک مسئول و یا خود جنابعالی می آیند، بفریبد. شما اگر به دیگر افراد مشهور هم اجازه ی سخنرانی و حضور در کشورتان بدهید، غوغای مردمان ما فزونی خواهد گرفت. اجتماع فراوان این مردم، هیچگاه قابل استناد نبوده و نیست. امروز شما بر کشوری رهبری می کنید که مردمش از دست رفته است. کشوری که در گردونه ی چه کنم های بسیاری گرفتار است. کشوری که اتحاد و یکپارچگی اش، به دست خود شما و اطرافیان شما، به حاشیه رفته است و نگرشی قلیل و تنگ به میدان آمده. نمی دانم امسال را سال چه نامیده اید. شنیده ام که به کوشش و تلاش در آن اشاره شده است. این نامگذاری، نشان میدهد که بعضاً مشاوران شما، افراد صادق و کارآمدی نیستند. من و همه، آنجا به شما آفرین می گفتیم که امسال را سال آشتی ملی می نامیدید و خود برای این پیوند مبارک اما دشوار و سخت، پیشقدم میشدید.

 

اگر کوشش و تلاش برای شما مهم است، از انرژی آن در آشتی ملی باید بهره ببرید.

 

رهبر گرامی، میدانم سخنان ناگوار من چه بسا تلخ و آشوبنده باشد. اما بیایید سخن تلخ و صادقانه مرا، بر شیرینی سخن چاپلوسانه ی کسانیکه شما را احاطه کرده اند، ترجیح دهید. جامعه ی ما، در جوار یک انفجار بزرگ است. دیگ جوشانیست که ما به خاطر آزار از خروج پرسروصدای بخار آن، چوب کبریتی در سوپاپ آن فرو کرده ایم. من با همه ی اطمینانی که سابقاً در جانبداری از شما مینوشتم، اکنون نیز در جانبداری از شما مینویسم: ما، به روزهای پایانی فرصت آزمون خویش رسیده ایم. روزهایی که دست تقدیر، سنتهای ناب و حتمی خدای متعال، ما را از گردونه ی امتحان به در می برد. امتحانی که در این سی سال فرصت، جز خراش و خرابی با ما نبوده است. ما و شما؛ مردم خویش را از دست داده ایم. اگر سکوت و آرامشی در آنان می بینید به ضرب زور و اسلحه است. اگر باور ندارید به یک آزمون خیالی تن در دهید. به دو کشور ایران و مثلاً سوئد یا کانادا یا حتی مالزی اعلام می کنیم که مردم این دو کشور، یک روز، فقط یک روز پلیس و بسیج و اسلحه ها بر سر نخواهندداشت و آزادند که هرچه میخواهند انجام دهند. فقط طی یک روز. تصور می کنید در پایان این یک روز؛ کشور ما و شما چگونه خواهد بود؟ و کشورهای دیگرچطور؟ قصد من از این مقایسه، مجیزگویی از غرب یا سایر کشورها نیست. بلکه می خواهم به شکنندگی آرامش و سکوت دروغین جامعه ی خویش اشاره کنم.

 

رهبر عزیز! من و بسیاری، هنوز دوستدار شما و سرنوشت کشور خویشیم. به رهبری شما بر مقدرات کشور ایمان داریم. ما دوست داریم با رهبری شما به افقهای مبارک دست ببریم. اما شما ظاهراً این اشتیاق را طالب نیستید. بعضاً مشاوران و دوستان ناآگاهی شما را در محاصره ی خود گرفته اند، به شما اطلاعات و آمار نادرست می دهند. و از زبان شما سخن غیرواقع برمی آورند. دوستانی همچون آقای شریعتمداری کیهان، که اطمینان دارم آنگاه که همه از اطراف شما پراکنده شدند و شما و او در یک جزیره تنهایی تنها ماندید، او درجانبداری غلیظ از شما، به مخالفت با خود شما برخواهد خواست!

 

برخلاف ظاهر تلخ نوشته ام، با صدای بلند و آوازی که همه ی هستی را درنوردد اعلام می دارم که: ما شما را دوست داریم و به پایان خوب سرنوشت شما سخت علاقه مندیم. مرا و ما را باور کنید. حتی در خیال احتمال دهید که ما درست می گوییم. این احتمال هیچ هزینه ای برای شما ندارد. در خیال خود باور کنید که دوستان خوب شما، فراتر از شما، و در صنفی که انگ دشمن بر پیشانی آحادش خورده است، غم شما را می خورند و مضطربانه علاقمند درخششِ نابِ شما در این روزهای پایانی آزمون الهیاند و با شجاعت تمام، شجاعتی که من شخصاً در شما باور دارم، امسال را سال آشتی ملی اعلام کنید و از ملامت هر ملامتگری نهراسید. که خدا شما و ما را کفایت می کند. خدایی که دست خود و دست مردم را در دست شما می نهد. یاعلی!

فرزند شما: محمد نوری زاد. اوین بند۲۴۰- سلول۵۷


 


ایران و امریکا

سید عطاء الله مهاجرانی -

 

دکتر عباس میلانی در مصاحبه با جرس به نکته پر اهمیتی در سیاست واشنگتن نسبت به تهران اشاره کرده است. سخن ایشان به درجه اهمیتی که داشته است، از سوی جرس تیتر شده بود. تیتر این بود:

 

" سیاست هسته ای واشنگتن آب به آسیاب امثال احمدی نژادها می ریزد."

 

من هم همین نظر را داشتم. مدتی پیش با یکی از دوستان در باره روابط امریکا و ایران صحبت می کردیم. گفتم: به نظرم آمریکا همین وضع موجود ایران را ترجیح می دهد،  می خواهد همین وضعیت ادامه پیدا کند و نهایتا کشور و ملت با یک انفجار رویارو شوند. انفجاری که ژرفا و گستره آن برای کسی آشکار نیست. آمریکا علاقه مند است که ایران به چند قسمت تقسیم شود. در آن صورت بلعیدن تکه های کوچک آسان خواهد بود.  خاورمیانه جدید با حضور ایران یک پارچه و مقتدر میسر نیست. می خواهد ایران هم در ساحل شمال خلیج فارس، مثل کشور های کوچکی که در جنوب  هستند و تقریبا تمامی  مثل خرگوشی در برابر شیری دچار استسباع شده اند! همانگونه شود. بی هیچ مجال اندیشه و واکنشی ، نیمه مست و مات در براب آمریکا.

 

گفت: این همان "تفکر توطئه" شما ایرانی هاست! هر چیزی را نشانه توطئه می دانید. گفتم البته گوته هم گفته است که هر چیزی یک نشانه است. اما سه نشانه را برایت می گویم:

 

اول: آمریکا در دنیای الفاظ نسبت به ایران از زبان تهدید استفاده می کند. اما در واقعیت امر، نشانه هایی ارسال می کند که حکایت دیگری است. مثلا آزاد شدن پاسداران عضو سپاه قدس که درست دو هفته پس از انتخابات  آزاد شدند! البته من با حتی یک روز زندانی بودن پاسداران موافق نبوده و نیستم. مرادم نشانه هاست. پاسداران که آمریکا از آنان به عنوان افسران ارشد سپاه قدس  یاد کرده بود، در ژانویه 2007 در اربیل بازداشت شده بودند. آزادی آن ها دوهفته پس از انتخابات نشانه روشنی بود که آمریکا می خواهد، چراغ سبز نشان بدهد؛ دستخوش به سپاه که انتخابات را مدیریت کرد.

 

دوم: هر انسان عاقلی می داند؛ که سیاست اعلام بودجه برای براندازی نظام حکومت در ایران  غیر موجه است. چرا آمریکا این مبلغ را هر ساله اعلام می کند؟ دلیلش روشن است. این شیوه به حکومت ایران مشروعیت می بخشد که دولت امریکا مخالف اوست. مردم ایران هم- صرف نظر از آنانی که از همان بودجه استفاده می کنند،هیچگاه نسبت به امریکا دید و داوری مثبتی نداشته و ندارند. چه کسی می تواند کودتای مرداد ماه 1332 را فراموش کند؟

 

دولت امریکا به این روش از سویی به حکومت ایران مشروعیت می دهد و از سوی دیگر مخالفان حکومت را بد نام می کند.

 

سوم: و از همه ناشیانه تر، سیاست اتمی آمریکا در برابر ایران است. در گرماگرم مبارزات انتخاباتی شاهد، سخنانی از این دست بودیم، که ایران را باید بمباران اتمی کرد. خانم کلینتون از نابودی ایران سخن گفت و مک کین  البته به شوخی خواند: ایران بمب بمب...

 

از همه مهمتر تهدید ضمنی اوباما به استفاده از سلاح هسته ای علیه ایران بود. اگر قرار بود اوباما یک هدیه زرین به حکومت ایران تقدیم کند و دولتی را که به دلیل سرکوب آزادی و حقوق مردم در ضعیف ترین وضعیت به سر می برد، حمایت کند، با همین سخن و تهدید ضمنی ایران به استفاده از سلاح اتمی، چنان نتیجه ای به دست آمده است.

 

بسیار دشوار به نظر می رسد که سخن اوباما را به حساب موضع فردی و یا به تعبیر احمدی نژاد کم تجربگی بگذاریم. به نظرم امریکا به شکل محاسبه شده و سنجیده  آب به آسیاب احمدی نژاد و حامیان او می ریزد. زیرا تداوم وضعیت موجود ایران  به نفع آمریکاست. گمان می کند شاید روزگار دیگری رییس جمهور آمریکا شب کریسمسش را در ایران بگذراند و از جزیره ثبات سخن بگوید.

 


 




جرس:پرونده اصغر خندان ، عضو ستاد میرحسین موسوی ،پاسدار بازنشسته ، فرزند و برادر شهید پس از اعتراض وکیلش به حکم دادگاه بدوی به شعبه ۳۶ تجدید نظر دادگاه انقلاب ارجاع شد.

 

 

خندان در دادگاه بدوی به ۲ سال حبس و تحمل ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود.

ایمان میرزازاده در گفت و گو با خبرنگار کلمه ،ضمن اعلام این مطلب ،گفت : “پرونده موکلم پس از اعتراض به رای شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب ، جهت رسیدگی به شعبه ۳۶ دادگاه انقلاب ارجاع شده است ، امیدوارم ریاست و مستشار محترم دادگاه تجدیدنظر با دقت در محتویات پرونده بویژه نظرات بازپرس و دادیاران تحقیق که بدفعات نظرات خود را در پرونده مبنی بر بی گناهی موکل اعلام و ابراز داشته اند و نیز در نظر داشتن سوابق موکل و خانواده ایشان ، حکم به برائت موکلم بدهند .به نظر اینجانب این عادلانه نیست پاسداری که حدود ۸۰ ماه از جوانی خود را درجبهه صرف حفظ استقلال و آزادی کشور و نظام کرده و پدر و برادر خود را نیز در راه حق و عدالت در همان دوره در جبهه های جنگ از دست داده و نیز در دوران سازندگی خود جزء مدیران بوده و همواره از او تقدیر شده است ، به جهت فعالیت در زمان انتخابات ، به زندان محکوم شود .”

به گفته میرزا زاده ،اتهامات خندان اخلال در نظم عمومی و فعالیت تبلیغی علیه نظام است . دادگاه اورا به جهت اخلال در نظم عمومی به تحمل یکسال حبس و ۷۴ ضربه شلاق و به جهت تبلیغ علیه نظام به یکسال حبس محکوم کرده است.

اصغر خندان پاسدار بازنشسته و یکی از فعالین ستاد مهندس موسوی در تهران در ۲۲ بهمن بازداشت شده بود.
 


 


کشتگان و آزادی

سید ابراهیم نبوی -

 

ایتالیا، هیلاریا یعنی شادی

 

نامش هیلاریا بود، یعنی شادی، بانویی با قدی کوتاه، موهایی بور و کاملا کوتاه شده، تروفرز و چابک، سی و چند ساله، گرداننده اصلی یک فستیوال روزنامه نگاری در ایالت لوکای ایتالیا. نامزدش مردی چهل ساله می نمود، وکیل و آشنا با فرهنگ شرق، ابن عربی و عرفان ایرانی را بخوبی می شناخت و تصویری واقعی و تازه از ایران داشت. هیلاریا در تمام مدت فستیوال شاد و پر از انرژی بود، مثل نامش، وقتی از او پرسیدیم که چگونه با نامزدش آشنا شده داستانش را تعریف کرد.

 

مرد، وکیل گروهی از آلمانی هایی بود که در جریان یک قتل عام در کوههای ایالت لوکا نقش داشتند، عامل اصلی قتل عام یک جوانک فاشیست آلمانی، هفده ساله، مادر مادر بزرگ، پدر بزرگ، و پدر و مادر و عمه و خاله های هیلاریا را در کوه قتل عام کرده بودند. نوه هایشان پس از شصت سال، یک ماه قبل با همدیگر ملاقات کردند. مادربزرگ هیلاریا در تمام این سالها تنها عضو زنده خانواده بود که هر سال به محل قتل عام می رفت و عزای آن کشتگان را برگزار می کرد. وکیل آلمانی ها از او خواسته بود عاملان قتل عام را ببخشند، او هم گفته بود " می بخشم" ولی برگه ای امضا نکرده بود. او گفته بود، من شخصا می بخشم، اما عدالت چیزی دیگر است و من نمی توانم جلوی اجرای عدالت را بگیرم. هیلاریای شاد، وقتی ماجرای قتل عام را تعریف می کرد، چشمانش غمگین می شد، گویی که آن بانوی شاد و سرخوش و پر از نیرو و قدرت نیست. دانستم که در کوههای سرسبز ایتالیا هزاران نفر چه توسط فاشیست های موسولینی، یا توسط فاشیست های آلمانی کشته شدند و جسدشان به خاک سپرده شد. پیرزن تا سالها به کوهستان می رفت تا یاد آنها را گرامی بدارد. یاد قربانیانی بی شمار را. قربانیان در ایتالیا کم نبودند، صدها هزار زن که توسط دادگاههای تفتیش عقاید به عنوان جادوگر سوزانده شدند. جنگ با کلیسا و استبداد قرنها طول کشید، آزادی به راحتی به دست نیامد.

 

تمام کشتگان استبداد دینی و استبداد سیاسی در تاریخ ایران در چهار قرن اخیر به اندازه یک سال کشته های ساحره سوزان ایتالیا در قرون وسطی نیست.

 

آلمان، سلولی به تنهایی جهان

 

اصطلاحی است در زبان آلمانی که شاید به هیچ زبان دیگری قابل ترجمه نیست. معنای آن چنین است " چنان تنها که گویی فقط تو در این جهانی" این تنهایی را فقط زمانی می توانی درک کنی که در آلمان بعد از جنگ دوم جهانی زندگی کنی. وقتی هیتلر بر سریر قدرت نشسته بود، مردم آلمان در وحشتی همیشگی زندگی می کردند. وقتی متحدین شهرهای آلمان را کوبیدند، هیچ چیزی باقی نماند. مطلقا هیچ. مردمانی بودند که در برابر تمام جهان سرافکنده و خجل بودند. تمام انگشت ها به سوی آنان نشانه رفته بود. هرکسی در جهان حق داشت هر آلمانی را به اتهام کشتار بشریت با گلوله ای خلاص کند. آلمانی هایی که تا یک روز قبل از ترس گشتاپو جرات نداشتند پا به خیابان بگذارند، حالا باید تاوان تمام گردنکشی های فاشیست کوتوله ابلهی را می دادند که توهم اداره جهان را داشت. کشورشان دوپاره شد، کمونیست ها بخشی را گرفتند و متفقین بخشی دیگر را. و برای آنان جز خرابه هایی که میلیاردها تن بمب ویرانشان کرده بود، باقی ماند.

 

شاید رینر وارنر فاسبیندر یکی از تنها فیلمسازانی باشد که آن یاس ویرانگر پس از فاشیسم را توانست به تصویر بکشد. آلمانی ها سرشان را پائین انداختند، برای ماندن کار کردند، هر تحقیری را تاب آوردند، آنان باید به جهان می گفتند که آلمان فقط هیتلر نبود، آلمان پایتخت شعر و فلسفه و ادبیات و موسیقی و صنعت نیز بود. اما چنین ادعایی را نمی شد کرد، هر دفاعی از بزرگی آلمان با یک پاسخ بحق مواجه می شد " خفه شو فاشیست آلمانی" آنان سالها تلاش کردند، قدرت خود را در صنعت و هنر و ادب و سیاست به جهان نشان دادند و تازه وقتی به ثروتمندترین کشور جهان تبدیل شدند، آلمان شرقی ویرانه به آنان تحویل داده شد. دیوار برلین را ویران کردند و ثروت شان را با شرق آلمان شریک شدند و بار نیم قرن عقب ماندگی کمونیست ها را هم به دوش کشیدند. همیشه فکر کرده ام که مفهوم تنهایی را شاید فقط یک آلمانی پس از جنگ می فهمد.

 

می گوید: ولی آنها خیال شان راحت بود، یک بار تمام شد و رفت. ما ایرانی ها هر روز زجر می کشیم. می گویم: تو نمی دانی این رنج یعنی چه، مردم آلمان هم رنج فاشیسم را به دوش کشیدند، هم بخاطر هیتلر کشته شدند، هم نیم قرن تحقیر شدند و می شوند. شاید اگر ما به جای آنها بودیم هرگز از زیر این بار شانه خالی نمی توانستیم کرد.

 

بلژیک و فرانسه، ارتش سری

 

در بسیاری از کوچه پس کوچه های پاریس و بروکسل تابلوهای کوچکی را بر دیوار می توان دید. بر بسیاری از آنها نوشته است " در این محل پنج نفر از مردم محله که حاضر نشدند اعضای نهضت مقاومت ملی را لو بدهند، توسط نازی های اشغالگر اعدام شدند." می توانی ساعتها در خیابان بایستی و به آزادی مردمانی که در خیابان راه می روند نگاه کنی. شاید اگر ندانی که این آزادی به چه قیمتی به دست آمده است، نتوانی ارزش آن را بفهمی. شاید به همین خاطر بود که وقتی جنگ دوم جهانی تمام شد، فرانسوی ها ژنرال پاتن را اعدام کردند. مفهوم خائن در او خلاصه می شد. او کشورش را به بیگانه فروخته بود. و شاید به همین دلیل بود که ژنرال دوگل، همیشه برای فرانسوی ها احترامی فراتر از تاریخ دارد، نه ولتر، نه سارتر، نه هیچ کس دیگر. آزادی ارزان به دست نیامده است.

 

آمریکا، گورستانهای جنگ

 

در فاصله کاخ سفید تا مقبره لینکلن، چند گورستان دسته جمعی است. گورستان مردگان جنگ دوم جهانی از همه بزرگتر است. صدها هزار آمریکایی در جنگ دوم جهانی به اروپا آمدند، با تانک آزادی را به تمام اروپایی که زیر سلطه فاشیست ها بود بردند و صدها هزار سرباز آمریکایی کشته شدند. ممکن است فکر کنی که آمریکایی ها بخاطر منافع خودشان جنگیدند، اما چنین نیست. آنها بخاطر آزادی جنگیدند، بخاطر اینکه خودشان آزاد باشند و جهان آزاد باشد و استبداد بمیرد. آنان با شیطانی جنگیدند که بصورت هیتلر مجسم شده بود. بر بالای گورستان شهدای جنگ دوم جهانی شعاری است چنین " آزادی رایگان به دست نمی آید."

 

1937، کشتگان استالین

 

در سال 1937 کوتوله سبیلوی گرجی، هر کاری می خواست کرد. هر که را می خواست کشت. روشنفکران را بخاطر اینکه روشنفکر بودند، شاعران را بخاطر شعری که سروده بودند، یهودیان را بخاطر اینکه یهودی بودند، کشیش ها را بخاطر اینکه نام خدا را می بردند، چچن ها و اوکراینی ها و گرجی ها را بخاطر اینکه روستائیانی تنبل و عقب مانده بودند و دولت نمی توانست غذای آنها را تامین کند. استالین تمام اعضای سابق کمیته مرکزی حزب را بخاطر اینکه رقیبش بودند کشت. او در همان دوران رئیس گ پ او را هم کشت. جنایاتی که استالین در سال 1937 انجام داد، عظیم ترین کشتاری است که بشر بخود دیده است.

 

می گوید: ولی بالاخره تمام شد، استالین و کمونیسم مردند و نابود شدند، ولی ما هر روز داریم از بین می رویم، ما ایرانی ها نمی توانیم زندگی کنیم. می گویم: نمی توانی درک کنی استالین یعنی چه. نمی توانی بفهمی کشتار مردم توسط دولت بخاطر اینکه دولت نمی تواند غذای مردم را تامین کند و یک میلیون نفر را محاصره می کند تا بمیرند یعنی چه. می گوید: ولی اینها نمی تواند واقعیت داشته باشد. می گویم: اینها واقعیت محض است.

 

از عراق تا سوریه

 

برای سفری به عراق رفته بودم و قرار بود پس از پایان یک دیدار یک هفته ای از عراق، با اتوبوس به دمشق برویم، عراق پر بود از عکس های صدام حسین، صدام حسین با لباس عربی، صدام حسین با لباس تگزاسی، صدام حسین در حال نماز خواندن، صدام حسین در حال بغل کردن یک بچه، صدام حسین در حال اسب سواری. میدانی نبود که عکس صدام یا مجسمه او باعث وحشت عمومی مردم نشود. در سوریه چنین نبود، عکس های بشار اسد همه در یک حالت بود. دیکتاتوری جوان که عکسش همه جا بود. فاصله میان مرز زمینی عراق و سوریه، یک کیلومتر بود و من پس از یک هفته داشتم عراق را ترک می کردم و پیاده به مرز سوریه می رفتم تا با اتوبوس به دمشق برسم. باور کنید در تمام آن لحظات وحشت این را داشتم که اگر دستگیر شوم چه باید بکنم. وقتی به عکس بشار اسد رسیدم به او سلام کردم، به مردی نسبتا فاشیست که با صدام حسین کاملا فاشیست فرق داشت. خودتان را جای مردم عراق بگذارید. سی سال کشتار تا قبل از عبدالکریم قاسم، سلسله ای از کودتاها از سال 1959 تا کودتای صدام و زندگی وحشت بار در حکومت صدام. و وقتی صدام با تانک های آمریکا رفت، انفجار دائمی بمب ها از یک سو و حضور سربازان آمریکایی از سوی دیگر. شاید هرگز نمی توانیم درک کنیم که مردم عراق چه رنجی را در تمام این سالها تحمل کردند.

 

حکایت همچنان ادامه دارد، تاریخ افغانستان سی سال بطور مطلق متوقف شد و همه ساعتها به عقب حرکت کرد. وقتی آمریکایی ها افغانستان را بمباران می کردند، گفته می شد که قیمت بمب های آمریکایی از قیمت ده خانه ویران شده افغانی که برای چندمین بار نابود می شد بیشتر بود.

 

هرگز فکر نمی کنم که آزادی را با تانک می شود به کشوری آورد، اگرچه آمریکایی ها آزادی را با تانک به اروپا آوردند، اما می خواهم بگویم آزادی وقتی با تانک وارد کشوری مثل عراق و افغانستان یا ایران بشود، باید با تانک هم از آن حفاظت کرد. نمی خواهم بگویم که آزادی را باید با شورش و انقلاب به دست آورد. تاریخ جهان می گوید هیچ انقلابی با خشونت به آزادی نرسیده است و اگر هم رسید انقلاب آزادی را بسرعت نابود کرد..... می خواهم بگویم ما ایرانیان مردمان خوش شانسی هستیم، سالهاست که بخاطر نفت مفهوم گرسنگی را نفهمیدیم. سالهاست بخاطر ایرانی بودن و وضعیت اقلیمی مان مفهوم کشتار را به آن شکل که در اروپا، قاره آمریکا و آفریقا رخ داد احساس نکردیم. می خواهم بگویم راه آزادی راهی است طولانی، و ما نسبت به بقیه جهان هزینه چندانی بخاطر رسیدن به آن پرداخت نکرده ایم. می دانم از زمانی که اینترنت آمده است هزینه ها روز به روز کم می شود، ولی با همه این احوال هنوز راهی طولانی در پیش روست. راهی که نمی توان نرفت. فراموش نکنیم، راههای میان بر راههای خوبی برای رسیدن به مقصد نیستند، اگر چه ممکن است ظاهرا نزدیک تر باشد.


 





جرس:دادگاه انقلاب مشهد با وجود گذشت 9 ماه از اجرای حکم دو سال حبس هاشم خواستار،معلم بازنشسته و رییس کانون صنفی معلمان مشهد،با درخواست مرخصی وی مخالفت کرد
به گزارش خبرنگار جرس، خواستار هم اکنون در بند 1/6 زندان وکیل آباد به سر می برد و و با احمد قابل هم بند است.وی در هفته ی گذشته دچار بیماری قلبی شده و خانواده ی او نسبت به وضعیتش بیمناکند.
این در حالیست که هر زندانی پس از گذراندن 2 ماه از حبس می تواند در صوتیکه سوء سابقه نداشته باشد به مرخصی برود.
در ماههای اخیر فشارها بر فعالان سیاسی مشهد رو به افزایش است و شاهد موج جدیدی از برخوردها با فعالان دانشجویی و مدنی هستیم.
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته