-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

Latest news from Jaras for 04/26/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.





 

به گزارش اخبار واصله به جــــرس، برنامه های روز کارگر جنبش سبزدر تهران، راس ساعت ۱۶ از مقابل وزارت کار (خیابان آزادی) شروع خواهد شد و تاکید می گردد: "در صورت ممانعت و درگیریِ ماموران و عدم امکان ادامه تجمع، به سمت وزارت کشور (خیابان فاطمی) حرکت خواهیم کرد ."

 

از دوستان خواهشمندم در هنگام تظاهرات اتحاد و بصورت دسته دسته هماهنگ باشند تا نگذاریم کسی رو دستگیر کنند و اگر گرفتن دسته دسته هجوم بیاریم و ازاد کنیم

 

و در صورت امکان ماشین ها و ون هایی که باهاشون دستگیر شده هارو میبرن پنچر یا کاری کنیم تا نتونن اسیر بگیرن و ببرن

 

فقط هماهنگی لازمه تعداد ما خیلی بیشتر ازاوناست

تو 25 خرداد ما نزدیک 3و نیم میلیون بودیم اونا فقط 10 تا 20 هزارتا

 

نباید به این راحتی بذاریم مارو دستگیر کنن

 


 


ماه اعتراض از راه می رسد؛ حکومت در اندیشه سرکوب بیشتر

نیلوفر زارع -

 

در تازه ترین اظهار نظری که از سوی یک مقام ارشد انتظامی مطرح شده،آمده است که به زودی طرح هایی با هدف " افزايش احساس امنيت در تهران و كشور " به اجرا در خواهد آمد. "احمد رضا رادان" جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ جزئیات طرح های تازه امنیتی نیروی انتظامی را فاش نکرده است اما مدعی شده که این طرح ها با هدف "مقابله با گردنكشان و متجاوزان به حقوق مردم با هماهنگی دستگاه قضایی" اجرا می شود. از آنجا که نیروهای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی،معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری را همواره با الفاظی مانند " آشوبگر"، " مزاحمان امنیت و آرامش" و " خرابکار" خطاب کرده اند گمان می رود که هدف اصلی آنها از طرح های تازه امنیتی نیز مقابله با مخالفان به وضع موجود باشد.

 

بهانه ای برای نقض حقوق شهروندی

 

نیروی انتظامی سه سال پیش در جریان طرح موسوم به ارتقای امنیت اجتماعی، برخی از مخالفان سیاسی را تحت عنوان برخورد با اراذل و اوباش بازداشت کرد و گزارشهای متعددی از شکنجه این افراد نیز منتشر شد. برای نمونه دو زندانی سیاسی از ایل قشقایی که 10 سال قبل به دلیل درگیری با سپاه زندانی شده بودند،  در میان اراذل و اوباش اعدام شدند. هم چنین میثم لطفی که سابقه دستگیری در اعتراضات دانشجویی ۱۸ تیر را داشت  در جریان طرح برخورد با اراذل و اوباش بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفت. مادر میثم لطفی در مصاحبه ای پیرامون وضعیت پسرش گفته بود: "به شدت کتکش زده‌اند و چند بار دستش را شکسته اند." بازداشت شدگان طرح مبارزه با اراذل و اوباش در بازداشت گاه معروف کهریزک نگه داری می شدند،جایی که به گفته آگاهان "زندانیان حق استفاده از هواخوری را نداشتند و تنها یک بار در روز اجازه دستشویی رفتن پیدا می کردند و آب و غذای آنها هم به شدت جیره‌بندی شده بود." خشونت گسترده نیروی انتظامی در اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی به حدی بود که چهل حقوقدان با تنظیم شکایتی علیه نیروی انتظامی به کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی ،اجرای این طرح  را مغایر با اصل ۳۷ قانون اساسی دانستند که هیچ کس را مجرم ندانسته و اصل را بر برائت قرار داده، مگر هنگامی که عمل ارتکابی جرم تعریف و مجازاتش هم در قانون مجازات اسلامی و وجود داشته باشد."

 

 اعتراض حقوقدانان گرچه بیشتر به جنبه هایی از طرح بود که تحت عنوان برخورد با بدحجابی انجام می شد،  اما حتی در بخش مربوط به برخورد با اراذل و اوباش هم شواهدی وجود دارد که نشان می دهد گاهی خشونت در حق کسانی روا داشته شده که هیچ گونه سابقه شرارت نداشته اند. عمادالدین باقی روزنامه نگار و فعال برجسته حقوق بشر که به دلیل دفاع اش از زندانیان اکنون خود در زندان اوین به سر می برد در آن زمان گفته بود:" نگارنده می‌تواند حداقل دو تن را نام ببرد که در میان اهالی محل اشتهار به شرارت نداشته و یکی از آنان وبلاگ ‌نویس بوده‌است اما با همین روش بازداشت شده‌اند."

 

بالاگرفتن موج مخالفت ها با اجرای طرح امنیت اجتماعی و درگیری مردم با نیروی انتظامی به ویژه در مواردی که ماموران، جوانان را با ادعای بدحجابی بازداشت می کردند سرانجام باعث افول تدریجی این طرح شد و ون های پلیس که نام های " گشت ارشاد" یا " گشت ویژه " را بر شیشه های عقب خود نصب کرده بودند آرام آرامآران به پارکینگ ها بازگشتند.

 

خشونت، آخرین تیر ترکش حکومت

 

بسیاری از ناظران در تحلیل خشونتی که از سوی نیروی انتظامی برای اجرای طرح امنیت اجتماعی به کار گرفته شد نتیجه گرفتند که هدف اصلی، نشان دادن چنگ و دندان به شهروندان و ترساندن آنها از اقدام های اعتراضی علیه حکومت بوده است با این حال تظاهرات میلیونی هواداران جنبش سبز پس از انتخابات ثابت کرد که اگر پروژه حکومت در اجرای طرح امنیت اجتماعی ترساندن مردم بوده، این پروژه به طور کامل شکست خورده است. شعار آشنای معترضان در زمان حمله نیروهای لباس شخصی یا گارد انتظامی یعنی " نترسید نترسید ما همه با هم هستیم " پیامی روشن برای کسانی بود که از ماه ها پیش قصد ایجاد دلهره و نگرانی میان شهروندان معترض را داشتند.

 

 هشدار میرحسین موسوی نماد رهبری جنبش سبز هم به تئوریسین های خشونت این بود که "کافی است مردم بترسند تا پای قدرت‌ها به مرزهای این بوم باز شود." او در بیانیه پانزدهم خود که به مناسبت سالروز تاسیس بسیج مستضعفان در چهارم آذرماه گذشته منتشر شد خطاب به هواداران حکومت گفت  که " به دو کشور همسایه ما که اینک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند. ظاهرا قدرت‌ها با شعار آزادی‌بخشی به این دو کشور قدم گذاشتند، در عین‌حال که وقتی ابوغریب‌ها را به راه می‌انداختند طمع خویش را در چهره‌های وحشت‌زده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بیشتر از آن ممکن نبود به مردم این دو کشور می‌گفتند شما همان‌هایی هستید که از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینک حق آن است که از سلاح‌های رعب انگیزتر ما بیشتر بترسید.

 

موسوی با تاکید بر پایبندی جنبش سبز به مبارزه مسالمت آمیز مقابل خشونت های حکومتی گفته بود " ضرورتی، حتی به مراتب مهم‌تر از آرمان‌های جنبش سبز ما را مجبور می‌کند که اجازه ندهیم کسی در ترسیدن ما طمع کند و بدانیم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست.ترساندن آخرین تیر ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگرکارگر نشود چاره‌ دیگری نداشته باشند."

 

نشانه شناسی ادبیات مقام های امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی اما آشکار می سازد که حکومت همچنان به آخرین تیر ترکش خود یعنی ترساندن مردم دلخوش است و مایل است به مانند گذشته در قالب طرح های به ظاهر مثبت مانند ارتقای امنیت اجتماعی جو ارعاب و سرکوب را در جامعه شدت بخشد.

 

 آنها ظاهرا پس از برگزاری راهپیمایی حکومتی سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در فضایی کاملا پادگانی که اجازه تظاهرات اعتراضی مخالفان را سلب می کرد به این نتیجه رسیده اند که در روزهای حساس آینده هم می توانند با زمینه چینی های امنیتی و بالا بردن ریسک اعتراض برای شهروندان،آنان را از حضور در تجمع های خیابانی منصرف سازند. با این حال نشانه ها حاکی از آن  است که جنبش سبز در آستانه یکسالگی اش نه تنها عمق اجتماعی به مراتب بیشتری پیدا کرده بلکه در اراده رهبران و هواداران این جنبش هم برای ادامه دادن به اعتراض ها تزلزلی ایجاد نشده است چنان که مهدی کروبی یکی از رهبران جنبش در مصاحبه اخیرش با نشریه آلمانی اشپیگل از هم اکنون هواداران جنبش سبز را به برگزاری راهپیمایی اعتراضی در سالگرد انتخابات یعنی بیست و دوم خرداد ماه دعوت کرده و گفته "هرچند آرامش بازگشته‌ است، اما جامعه فقط منتظر یک جرقه است." چنین پیام واضحی از سوی رهبری جنبش سبز مطمئنا نهادهای امنیتی حکومت را نگران تر خواهد کرد و آنها را به استفاده افراطی تر از خشونت برای بالابردن جو ارعاب و سرکوب وامی دارد، هر چند که بسیاری از تحلیل گران با اشاره به ناکارآمدی مکانیسم خشونت  در مواجهه با اعتراض های سال گذشته معتقدند که شهروندان معترض بازهم می توانند با شعار" نترسید نترسید ما همه با هم هستیم" تدابیر امنیتی حکومت را بی اثر کنند و مانع غالب شدن جو ترس و وحشت در جامعه یا به تعبیر میرحسین موسوی کارساز شدن آخرین تیرترکش حاکمان شوند.


 


نظام بايد براي مطالبات بدنه اجتماعي اصلاحات برنامه‌ریزی دقیقی انجام دهد

امير محبيان -

 

عضو شوراي سردبيري روزنامه رسالت معتقد است در شرايط فعلي امكان بازگشت به قدرت و صحنه سياسي كشور از منظر حكومتي براي اصلاح‌طلباني كه به مرزهاي قرمز نظام نزديك شده‌اند وجود ندارد و ممكن است در انتخاب‌هاي آينده طيف متعادل اصولگرايان با همان شعارهاي اصلاح‌طلبان اما با رویکرد اصولگرایانه جايگزين اصلاح‌طلبان راديكال شوند.

 

امير محبيان در گفت‌وگوي تفصيلي با ايلنا، در پاسخ به اين سوال كه با توجه به درخواست انحلال احزاب اصلاح‌طلب از سوي كميسيون ماده 10 آينده جريان اصلاح‌طلبي و امكان بازگشت اصلاح‌طلبان به قدرت را چگونه ارزيابي مي‌كند؟ اظهار داشت: درشرايط فعلي طيف شناخته شده و راديكال و حتي نيمه راديكال اصلاحات كه پاي آنها به نحوي در جريانات و قضاياي پس از انتخابات گير بود و خودشان را كنار نكشيده‌اند از منظر حكومتي امكان حضور در صحنه‌هاي سياسي كشور را نخواهد داشت كه البته در مجلس شاهد طيف‌‌هايي از اصلاح‌طلبان كه از مرزهاي قرمز نظام عبور نکرده اند؛ هستيم و ممكن است بتوانند نمايندگي بخشی از جريان اصلاحات را برعهده بگيرند.

 

*خاتمي درآينده نزدیک امكان حضور جدی در عرصه انتخابات را پيدا نمي‌كند

 

مديرعامل خبرگزاري آريا در خصوص احتمال حضور سيد محمد خاتمي رئيس‌جمهور سابق كشورمان در عرصه سياسي گفت: معتقدم آقاي خاتمي در پي اين بودكه فاصله‌اي ميان خود با طيف‌هاي راديكال اصلاحات و حتی آقاي موسوي ايجاد كند كه علي‌رغم نرم‌تر بودن مواضع ايشان هنوز اين فضا ايجاد نشده و فكر نمي‌كنم آقاي خاتمي هم درآينده نزدیک امكان حضور جدی در عرصه انتخابات را پيدا كند.

 

این استاد دانشگاه در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه با توجه به نزديك بودن انتخابات شوراها در صورت برگزاري انتخابات در زمان مقرر فكر مي‌كنيد اصلاح‌طلبان چه رفتاري را در قبال اين انتخابات خواهد داشت؟ گفت: اصلاح‌طلبان با اين تصور كه جريان رقيب هم با انتخابات شورا به قدرت بازگشتند، اميد زيادي به اين انتخابات دارند و با روحيه كاملاً از دست رفته منتظر فرصتي براي نمايش يك قدرت اجباري و كسب روحيه هستند و سعي مي‌كنند با حمايت از افرادي كه نظام مي‌تواند آنها را تحمل كند و دادن سيگنال‌هايي به هواداران دچار رخوت شده خود جهت حمايت از يك كانديدا، ‌ به احياء خود بپردازند.

 

محبيان با بيان اينكه نمي‌توان ارزيابي كرد كه اصلاح‌طلبان تا چه حد مي‌تواننددراين امر موفق باشند، افزود: با توجه به فضاي حساس موجود و دشواري‌ها و اختلال‌هايي كه اصلاح‌طلبان براي انتقال پيام خود با آن روبه رو هستند، به نظر مي‌رسد اگر سران اصلاحات بخواهند در حمايت از كانديدايي به هوادران خود پيام بدهند اين خود موجب برانگيختن حساسيت‌هاي نظام مي‌شود.

 

*شاهد آثار منفي در ميزان مشاركت مردم در انتخابات خواهيم بود

 

عضو موسس حزب نوانديشان ايران اسلامي درپاسخ به اين سوال كه آيا تحت فشار قرار دادن اصلاح‌طلبان از طريق انحلال احزاب و توقيف روزنامه‌هاي حامي اين جريان اين احتمال را به وجود نمي‌آورد كه اصلاح‌طلبان دست به تحريم انتخابات بزنند و اين امر موجب كاهش مشاركت عمومي شود؟ اظهار داشت: ترديدي نيست كه به خاطر وقايع رخ داده پس ازانتخابات شاهد حدودی ازآثار منفي در ميزان مشاركت مردم خواهيم بود، اما تحريم انتخابات از سوي اصلاح‌طلبان آنها را در يك موقعيت ريسكي بسيار خطرناك قرار مي‌دهد و با تحريم انتخابات عملا به سمت كساني مي‌روند كه نه فقط با قانون مساله دارند، بلكه از لحاظ قانون به‌عنوان معارض جدي با نظام شناخته شده‌اند و خود به خود به سمت حذف مي‌روند.

 

محبيان با بيان اينكه مردم مي‌خواهند در صحنه‌هاي سياسي اجتماعي حضور داشته بحث كنند و نظراتشان را مطرح كنند، بنابراين معطل كسي نمي‌مانند، ادامه داد: حافظه كوتاه مدت مردم خيلي سريع در تغيير است و بعد ازگذشت 4 يا 8 سال ديگر مردمي كه نمي‌خواهند صحنه را خالي كنند براي انتخاب افراد به ميدان آمده و نظراتشان را اعلام مي‌كنند و در صورت تحريم انتخابات از سوي اصلاح‌طلبان و راي نياوردن آنان به دليل عدم حضور در انتخابات، جامعه احساس خواهد کرد كه اصلاح‌طلبان پايگاه اجتماعي خود را در ميان مردم از دست داده‌اند.

 

وي تاكيد كرد: تحريم انتخابات به نفع اصلاح‌طلبان نخواهد بود و در طي زمان براي اصلاح‌طلبان به منزله خود‌كشي خواهد بود و تجربه نشان داده كه هر گاه گروهي انتخابات را تحريم كرده ، منجر به پيروزي طرف مقابل گرديده است.

 

* سيستم مي‌داند چگونه با داغ كردن فضاي تبليغاتي مشكل كاهش مشاركت را حل كند

 

عضو شوراي سردبيري روزنامه رسالت در پاسخ به اين سوال كه چگونه مي‌توان مردمي را كه نسبت به سلامت انتخابات شبهاتي را دارند و پاسخ مناسبي هم در اين زمينه دريافت نكرده‌اند ؛ ترغيب به شركت در انتخاب كرد؟ با بيان اينكه ممکن است در ذهن بعضی افراد شبهاتي در انتخابات وجودداشته باشد، تصريح كرد: پس از گذشت 4 سال مطالبات و نظرات مردم دگرگون مي‌شود و اشتباه است كه فكر كنيم اين حال و هوا تا 4 سال ديگر ادامه خواهدداشت و با فراز و نشيب‌هايي كه در طي 30 سال عمر سياسي تجربه كرده‌ايم و شاهد تغيير 180درجه‌اي گرايش های افراد بوده‌ام معتقد هستم كه بعد از گذشت 4 سال شاهد انتخاباتي با ميزان مشاركت بالا خواهيم بود و كاهش ميزان مشاركت نهايتا در حد 10 تا 5 درصد د است كه آن هم سيستم مي‌داند كه چگونه با داغ كردن فضاي تبليغاتي اين مشكل را حل كند.

 

*هواداران دولت با پيروزي در انتخابات شوراها زمينه فعاليت قاليباف براي انتخابات رياست‌جمهوري را از بين مي‌برند

 

محبيان در ارزيابي بحث تجميع انتخابات و اينكه آيا عقب انداختن زمان برگزاري انتخابات شوراها به اين دليل كه احتمال كاهش مشاركت مردمي مي‌رود، گفت: به بحث تجميع انتخابات نبايد از ديد سياسي نگاه كنيم؛ مهمترين دليل مطرح شدن بحث تجميع انتخابات عوامل اقتصادي آن بود و هدف اين است كه به جاي برگزاري هر ساله انتخابات كه هزينه گزافي را براي كشور دارد، با تجمع 4 انتخابات در 2 انتخابات هزينه‌ها را كاهش داد. ضمن اينكه هواداران دولت معتقدند كه انتخابات شوراها هر چه زودتر برگزار شود بهتر است، زيرا بر اين باورند كه با فضاي موجود و با توجه به موفقيت آقاي احمدي‌نژاد در انتخابات رياست‌جمهوري به خصوص در تهران مي‌توانند در انتخابات شوراها پيروز شوند و اينگونه زمينه را براي فعاليت آقاي قاليباف به‌عنوان كانديداي معتبر و آينده‌دار براي انتخابات رياست‌جمهوري آينده را از بين مي‌برند.

 

وي با بيان اينكه طرح تجميع انتخابات در كنار جنبه مثبت آن كه كاهش هزينه‌ها است، نكات منفي هم دارد، خاطرنشان كرد: برگزاري انتخابات به صورت سال به سال يك شور سياسي – اجتماعي را در ميان مردم ايجاد مي‌كردكه با تجميع انتخابات اين شور سياسي كاهش مي‌يابد و ديگر اينكه وقتي فضاي سياسياجتماعي كشور به نفع يك جريان و شخصي است درصورت تجميع انتخابات آن جريان غالب هر 2 انتخابات را با هم مي‌برد كه اين مي‌تواند اثرات منفي را درپي داشته باشد.

 

* انحلال مشاركت و مجاهدين انقلاب براي تضعيف بدنه تشكيلاتي اصلاحات است

 

مديرعامل خبرگزاري آريا در پاسخ به اين سوال كه آيا انحلال احزاب و توقيف روزنامه‌هاي اصلاح‌طلب و نداشتن تريبون براي انتقال پيام‌ها منجر به حذف يك جريان سياسي و ايجاد تك صدايي در كشور نمي‌شود؟ با با بيان اينكه اين اقدامات در جهت كنترل كانال‌هاي اطلاع رساني بخش راديكال و در عين حال تضعيف بدنه تشكيلاتي اصلاحات است، گفت: شكي نيست كه سيستم اجتماعي ايران نشان داده است زماني براي حضور در انتخابات گرم مي‌شود كه شاهد نوعي تقابل ميان جريانات سياسي باشد و به اصطلاح فضا را سرخآبي ببنيد و چون نيازها و مطالبات اجتماعي در اين زمينه وجود دارد، با حذف جريان راديكال اصلاح‌طلب، طيف‌هاي نرم‌تر و قابل تحمل‌تر اصلاحات نمايندگي و هدايت اين جريان را به عهده مي‌گيرد و يا خود اصولگرايان به دو بخش تقسيم مي‌شوند و به گونه‌اي به‌عنوان نمايندگان اين جريان حركت مي‌كنند كه البته نمي‌توان پيش‌بيني كردكه چقدر مقبوليت پيدا مي‌كنند.

 

محبيان در پاسخ به اين سوال كه چقدر احتمال مي‌دهيد كه پس ازحذف جريان اصلاح‌طلب و تقسيم جريان اصولگرا اشخاصي از جمله آقايان قاليباف‏، لاريجاني و رضايي كه جزء طيف متعادل اصولگرايان محسوب مي‌شوند جايگزين اصلاح‌طلبان شوند؟ اظهار داشت: احتمال چنين چيزي بسيار زياد است و از آنجا كه گاهي انتخاب يك فرد به صورت ايجابي و زماني سلبي صورت مي‌گيرد اين احتمال هست  كساني كه نمي‌خواهند جزء‌طيفي باشند كه مردم تمايلي به آنها ندارند به‌عنوان اصلاح‌طلبان جديد شناسايي شوند و با روي آوردن به همان شعارهاي اصلاح‌طلبان از اين محور جاذبه براي دريافت راي استفاده كنند.

 

وي در خصوص به مخاطره افتادن آينده سياسي اصلاح‌طلبان در صورت انحلال احزاب مشاركت و مجاهدين انقلاب اسلامي گفت: از آنجا كه ديدگاه‌هاي سياسي زماني مي‌توانند منشا اثر شود كه به صورت تشكيلات قانوني و در حوزه حاكميت باشد، اگر تشكيلات و حزبي وجود نداشته باشد گردآوري نيروها دشوار مي‌شود واين ضربه سنگيني براي جريان اصلاح‌طلب خواهد بود.

 

*مجاهدين انقلاب درجريان انتخابات تاثير گذاري فكري قوي داشت

 

عضو شوراي سردبيري روزنامه رسالت ادامه داد: با انحلال اين حزب در واقع اصلاح‌طلبان شبكه‌هاي اجتماعي خود را از دست مي‌دهند، چرا كه حزبي مثل سازمان مجاهدين با اينكه بسيار محدود است اما درجريان انتخابات تاثير گذاري فكري قوي را داشت كه البته نيروهاي آن هم در اين جريان ضربات سنگيني خورد و يا حزب مشاركت كه توانست با تشكيل يك شبكه اجتماعي به صورت يك حزب گسترده در آيد، وقتي از بين برود ضربه بزرگي را به بدنه اصلاحات وارد مي‌كند.

 

محبيان با بيان اينكه انحلال احزاب به سيستم حزبي كشور نيز ضربه مي‌زند، گفت: به دليل اينكه احزاب و فعالين حزبي هميشه هزينه‌هاي سنگيني را متحمل مي‌شوند و افراد حزبي به خاطر فعاليتشان دستگير و زندان مي‌شود و يا احزاب آنها منحل مي‌شود اين روند موجب كاهش اعتماد به احزاب و لطمه خوردن فرهنگ حزبي مي‌شود.

 

* مطالبات بدنه اجتماعي اصلاحات به بقاء خود ادامه خواهد داد

 

وي در پايان با بيان اينكه اشتباه هولناک جريان اصلاحات؛ برداشت نادرست سياسي از يك جريان اجتماعي بود و حاميان اين جريان بيشتر به دنبال آزادي‌هاي اجتماعي بودند تا بحث‌هاي پيچيده سياسي و حزبي اظهار داشت: معتقدم مطالبات بدنه اجتماعي اصلاحات در بخش هایی از اقشار متوسط ومرفه جامعه هوادار دارد و گرچه اصلاح‌طلبان رادیکال در عرصه سياسي امكان حضور نخواهند داشت، اما براین باورم در حوزه فرهنگي و اجتماعي این مطالبات به بقاء خود ادامه خواهد داد و باید برای آن از سوی نظام  برنامه ریزی دقیقی صورت گیرد.

 

 

منبع: ایلنا

 


 


مهندس فرید طاهری به  سه سال حبس محکوم شد

جرس:مهندس فرید طاهری ، در دادگاه اولیه، به تحمل سه سال حبس محکوم شد .

 

به گزارش خبرنگار جرس، در جلسه ابلاغ حکم در که روز 29 فروردین ماه تشکیل شد ، اتهامات وی اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه کشور، فعالیت تبلیغی علیه نظام و اخلال در نظم عمومی ابلاغ شد.
 

محکومیت وی ، تحمل سه سال حبس عنوان شد .
 


به منظور حضور در جلسهء ابلاغ حکم ، وی از بند 350 اوین ، به دادگاه انقلاب منتقل شده بود ، این جلسه در شعبه 28 دادگاه انقلاب با ریاست قاضی مقیسه برگزار گردید .



جلسه دادگاه وی نیز در روز 24 فروردین ماه بدون اطلاع قبلی ، و به صورت غیر علنی برگزار شده بود


وکیل پرونده ، خانم فریده غیرت ، پس از ارائه لایحه دفاعیه ، اول اردیبهشت ماه ، متن اعتراضی خود را به راءی دادگاه ارائه نمود ، تا پرونده به دادگاه تجدید نظر ارجاع شود .


مهندس فرید طاهری از اعضای نهضت آزادی ایران است، که در 27 دیماه سال 88 احضار و سپس بازداشت شد ، پس از گذشت دو ماه بازداشت موقت، بیست و چهارم اسفند ماه ، از بند 209 ، به بند 350 اوین منتقل شد .



وی از متخصصین مهندسی عمران، در حوزه شهری است ، که در این زمینه خدمات زیادی را به ثمر رسانده است .


 


بدیو خیلی ساده از فلسفه‌اش می‌گوید

حمید پرنیان -

 
سخنران: آلن بدیو
ترجمه‌ی حمید پرنیان

 

اشاره: فرانسیس میتران به این معروف بود که در طول دوران ریاست‌جمهوری‌اش فیلسوف‌ها را به کاخ الیزه دعوت می‌کرد تا بحث سیاسی کنند و به مساله‌های اجتماعی بپردازند. ما واقعن نمی‌دانیم که میتران این نشست‌ها را به چه منظور سیاسی‌ای برگزار می‌کرد اما بی‌شک وی در اذهان جهانیان بدل به رییس‌جمهوری روشن‌فکر شد.

 

آن زمانی که فیلسوفانی مانند سیمون دوبوار و ژان پل‌ سارتر و میشل فوکو و ژان فرانسوا لیوتار خودشان را متعهد ساخته بودند که درباره‌ی رخ‌دادهای معاصر حرف بزنند یا پیشنهاداتی برای اصلاح و به‌بود امور بدهند، گذشته است و از اهمیت افتاده است. امروزه مدل‌ها و فوتبالیست‌ها و بوکسرها جای‌گزین فیلسوفانی شده‌اند که خودشان را جانشین فیلسوفان نسل پیش‌شان می‌دانستند. امروزه ما باید حسرت روزهای طلایی‌اش را بکشیم که عقاید فیلسوفان تاثیرگذار به شمار می‌رفت.

 

خیلی وقت است که ما از نقشی حرف می‌زنیم که کارل مارکس بر رژیم تمامیت‌خواه شوروی داشت، یا از کشتارها و تبعیدها و آزارهایی حرف می‌زنیم که مردم در انقلاب فرهنگی چین متحمل شده‌اند. آیا فیلسوف باید در رخ‌دادهای معاصر نقش داشته باشد و در مورد آن‌ها نظر بدهد؟ آیا فیلسوفان باید جهان را تفسیر کنند یا این‌که آن را تغییر دهند؟

 

آلن بدیو و اسلاوی ژیژک سال ۲۰۰۴ در وین دور هم نشستند تا در همین زمینه بحث کنند. آن دو آن غرور و یقینی که پیشینیان‌شان در بحث‌های فلسفی داشتند را نداشتند. گرچه بر سر مفاهیم و عقاید مهم فلسفی توافق نداشتند اما هر دو اذعان کردند که مداخله‌ی فلسفی باید در چهارچوب اندیشه‌ی فلسفی باشد.

 

آلن بدیو در این سخنرانی با زبانی ساده به معرفی فلسفه‌ی خویش می‌پردازد. به همین خاطر آن را ترجمه و در سه بخش آماده کرده‌ام تا برای علاقمندان فلسفه‌ی معاصر فرانسوی و به‌ویژه فلسفه‌ی بدیو راه‌گشا باشد.

 

امشب ما از خودمان می‌پرسیم: فلسفه تا چه‌اندازه در دوره‌ی کنونی، در مسایل تاریخی و سیاسی مداخله می‌کند؟ و ماهیت این مداخله چیست؟ چرا فیلسوف باید در مسایلی که مربوط به حال حاضر است مداخله کند؟ فیلسوف مساله‌های خودش را برمی‌سازد، وی مبدع مساله‌هاست. فیلسوف واقعی کسی است که تصمیم می‌گیرد کدام مساله‌هایی مهم هستند، فیلسوف واقعی کسی است که مساله‌های جدیدی برای همه پیش‌نهاد می‌کند. مهم‌ترین کار فلسفه این است: ابداع مساله‌های جدید.

 

فیلسوف زمانی مداخله می‌کند که دریابد وضعیت کنونی نیاز به مساله‌های جدید دارد. بعد سووال پیش می‌آید: در چه شرایطی است که فیلسوف نشانه‌هایی برای مساله‌ها و اندیشه‌ی جدید می‌یابد؟ برای همین من می‌خواهم «موقعیت فلسفی» را معرفی کنم. برای این منظور، سه موقعیت فلسفی را مثال می‌زنم تا شما بفهمید که منظور من از «موقعیت فلسفی» چیست.

 

مثال نخست: «گورگیاس» یا دیالوگ افلاتون. در این دیالوگ، شاهد رویارویی بی‌رحمانه‌ی سقرات و کالیکلس هستیم. این دیالوگ، موقعیتی فلسفی می‌‌آفریند که قالبی نمایشی دارد. چرا؟ چون اندیشه‌ی سقرات و اندیشه‌ی کالیکلس هیچ درجه‌ی اشتراکی ندارد؛ آن‌ها کاملن با هم ناجور هستند. افلاتون این دیالوگ را نوشته است تا به ما بفهماند که دو نوع متفاوت از اندیشه وجود دارد.

 

بحث سقرات و کالیکلس درباره‌ی رابطه‌ی بین دو اصطلاحی است که هیچ رابطه‌ای با هم ندارند. کالیکلس می‌گوید انسان شاد، ستمگر است – انسان شاد کسی است که با زیرکی و خشونت بر دیگری استیلا می‌یابد. اما سقرات می‌گوید انسان حقیقی کسی است که - به زبان فلسفی – هم شاد است و هم عادل. پس بحث آن دو، بحث نیست؛ مقابله است. دست آخر هم کالیکلس شکست می‌خورد. البته قبول ندارد که شکست خورده است، اما ساکت می‌شود و به کناری می‌رود.

 

فلسفه، در مواجهه با این وضعیت، چیست؟ تنها وظیفه‌ی فلسفه آن است که نشان دهد که ما باید انتخاب کنیم. ما باید بین دو نوع اندیشه، یکی را انتخاب کنیم. یا طرف سقرات را بگیریم و یا طرف کالیکلس را. در این مثال، فلسفه همانا اندیشیدن به‌مثابه‌ی برگزیدن و انتخاب‌کردن است. وظیفه‌ی فلسفه روشن‌ساختنِ انتخاب است. پس می‌توانیم بگوییم که موقعیت فلسفی لحظه‌ای است که انتخاب روشن شده و توضیح داده شده است.

 

مثال دوم: مرگ ارشمیدوس ریاضی‌دان. ارشمیدوس، بزرگ‌ترین مغزی است که بشر شناخته است. وی یونانی بود و اهل سیسیلی. وقتی رمی‌ها سیسیلی را اشغال کردند، ارشمیدوس با ساختن ماشین‌های جنگی در دفاع علیه رمی‌ها شرکت داشت. اما بالاخره رمی‌ها شهر را اشغال کردند. ارشمیدوس بعد از اشغال هم فعالیت‌های خود را از سر گرفت. او عادت داشت اشکال هندسی را روی شن رسم کند. یک روز که لب دریا نشسته بود و داشت فکر می‌کرد، و اشکال هندسی پیچیده‌ای روی ساحل رسم کرده بود، سربازی رمی که یک‌نوع پیک بود آمد پیش ارشمیدوس و گفت که مارسلوس، ژنرال رمی، می‌خواهد شما، یعنی ارشمیدوس، را ببیند.

 

رمی‌ها نسبت به علوم یونانی خیلی کنجکاو بودند، یک‌خورده شبیه کنجکاوی بنگاه‌های چندملیتی تولیدکننده‌ی محصولات زیبایی که به فیلسوفان مشهور دارند. بعید می‌دانم که ژنرال مارسلوس دانش ریاضیات‌اش خوب بوده باشد. القصه، پیک دید ارشمیدوس از جای‌اش تکان نخورد. باز تکرار کرد «ژنرال مارسلوس می‌خواهد شما را ببیند». ولی ارشمیدوس باز هم هیچ جوابی نداد. سربازی رمی که احتمالن علاقه‌ای به ریاضی نداشت نمی‌فهمید که چه‌طور کسی می‌تواند فرمان ژنرال مارسلوس را نادیده بگیرد.

 

سرباز دوباره جمله‌ی قبلی‌‌اش را تکرار کرد. ارشمیدوس نگاهی به سرباز انداخت و گفت: «بگذار تاملات‌ام را تمام کنم». اما سرباز دوباره گفت: «مارسلوس می‌خواهد شما را ببیند! تاملات شما چه ربطی به من دارد!» ارشمیدس بی‌آن‌که پاسخی بدهد، محاسبات‌اش را از سر گرفت. بعد از مدتی، سرباز که کاملن عصبانی شده بود شمشیرش را کشید و زد به ارشمیدس. ارشمیدس افتاد و مرد. ارشمیدس وقتی روی زمین افتاد اشکال هندسی رسم‌شده روی شن‌ها را پاک کرد.

 

چرا این موقعیت، موقعیتی فلسفی است؟ چون این مثال نشان می‌دهد که بین حق حکومت و اندیشه‌ی خلاق، به‌خصوص اندیشه‌ی هستی‌شناختی متجسم در ریاضیات، هیچ وجه مشترکی وجود ندارد، هیچ بحث واقعی‌ای وجود ندارد. قدرتْ خشونت است، درحالی‌که اندیشه‌ی خلاقْ قوانین درون‌مان [و همه‌جایی] خودش را دارد. می‌توانیم بگوییم که بین قدرت و حقیقتْ فاصله‌ای وجود دارد: فاصله‌ای بین مارسلوس و ارشمیدس. فاصله‌ای که سرباز وظیفه‌شناس رمی نخواست آن را پر کند. این فاصله، فاصله‌ای است که بی‌اندازه است، یا فاصله‌ای است که فلسفه باید اندازه‌اش را ابداع کند.

 

پس، نخستین تعریف موقعیت فلسفی، روشن‌سازی انتخاب بود، و دومین تعریف، روشن‌سازی فاصله‌ی بین قدرت و حقیقت.

 

منبع: رادیو زمانه


 


آیا اسلام و دموکراسی با هم تضاد دارند؟

محسن مسرت -

 

توضیحی بر پایه‌ی دانش سیاسی

 

توضیح- این مقاله متن سخنرانی نویسنده می باشد که در چارچوب سلسله دروس " اسلام در اروپا" دانشگاه اوزنابروک آلمان در ژانویه 2010 ارائه گردید و متن آلمانی آن در شماره آوریل مجلهBlaetter fuer deutsche und internationale Politik به چاپ رسید

 

 این که آیا اسلام با دموکراسی سازگار است یا نه، از رایج‌ترین پرسش‌هایی است که در غرب در باره‌ی اسلام مطرح می‌شود. پشت این پرسش نظریه‌ای وجود دارد حاکی از این که اسلام مانع اصلی برای دموکراتیزه شدن جامعه‌های اسلامی است و برعکس، مسیحیت با دموکراسی سازگار است. البته برای این دیدگاه را که دموکراسی ابداع دنیای مسیحی غربی است،دلیل تجربی بسیار قوی نیز وجود دارد،زیرا کلیه جوامع دموکراسی بدون استثنا درکشورهای با ریشه فرهنگی مسیحی به وجود آمده‌اند در حالیکه دنیای اسلامی تا کنون حتی یک جامعه دمکراتیک از جنس غربی آن هم تا کنون  به بشریت عرضه نکرده است..با تکیه به این تجربه تاریخی این استدلال را در نگاه اول به سختی می‌توان رد کرد. طرفداران این نظریه هم در غرب بر سیاست گذاری بخصوص دررابطه با شهروندان مسلمان اروپایی تاثیرمی بخشند و عملا به مانع بزرگی علیه روابط انسانی و همزیستی مسالمت آمیز وابستگان به فرهنگهای  مختلف شده اند. طرفداران این بینش در کشورهای اسلامی از جمله در ایران نیز به نتیجه گیریهایی روی می آورند که بیشتر مانع سیاسی روند دموکراسی شدن هستند تا پیشرو  آن.لذا ارزیابی علمی از این نظریه از اهمیت سیاسی بسیاری هم برای کشورهای غربی و هم برای کشورهای اسلامی برخوردار است.

 

 نبرد تمدن‌ها

 

با طرح رابطه‌ی علت‌ومعلولی پیش گفته که در ظاهر هم منطقی بنظر می رسد، نه تنها این نکته نادیده گرفته می‌شود که دموکراسی نوآوری فرهنگ هلنی در عصر پیش از مسیحیت است، بلکه دموکراسی‌پذیری جامعه‌های غربی و شرقی تنها به سرچشمه‌ها و معیارهای معنوی نسبت داده می‌شود و همه‌ی عوامل اجتماعی و ویژگی‌های تاریخی دیگری که به همان اندازه برای دموکراتیزه شدن اهمیت دارند، نادیده گرفته می‌شوند. این دیدگاهِ گزینشی و نتیجه‌گیری از آن، حاکی از این که اسلام از دموکراتیزه شدن جامعه‌های اسلامی جلوگیری می‌کند، پایه‌ی نظریه‌ی «نبرد [اجتناب ناپذیر] تمدن‌ها»ی ساموئل هانتینگتون[1] است که جوامع غربی بر مبنای آن به واکنش در برابر مبارزه ‌جویی اسلامی فراخوانده می‌شوند.

 

نبرد فرهنگ‌ها میان دنیای غربی- مسیحی و دنیای اسلام اکنون به تمامی درجریان است. شاید اوج این نبرد را پشت سر گذاشته و یا هنوز به آن نرسیده باشیم. این نبرد سی سال پیش با انقلاب اسلامی ایران آغاز شد تا اینکه هانتینگتون 15 سال بعد، با نوشته‌ی خصومت ‌آمیز خود فراخوان انقلاب متقابلی را داد. از آن زمان به بعد، از یک سو جریان‌های بنیادگرای اسلامی مسلمانان را به نبرد با انحطاط غربی فرامی‌خوانند و از سوی دیگر، بخش بانفوذی از نخبگان غرب دموکراسی‌ستیزی اسلام را عنوان و برجسته می‌کند. بشریت تحت این شرایط در نخستین دهه‌ی سده‌ی بیست ‌ویکم با رویدادهای وحشتناکی همچون واقعه‌ی 11 سپتامبر، جنگ ناتو در افغانستان، جنگ ایالات متحده آمریکا در عراق و قتل تئو وان گوگ فیلمساز هلندی رویارو شد و درگیری‌های زیادی را تجربه کرد، از جمله درگیری بر سر برنامه‌ی اتمی ایران و کاریکاتور پیامبر اسلام و نیز اقدامات گوناگونی که علیه شهروندان مسلمان کشورهای اروپایی با اشاره به قتل‌های شرافتی، ختنه‌ی زنان، روسری و روبنده‌ی زنان یا به مناسبت ساختن مسجدهای جدید، به ویژه به مناسبت همه‌پرسی و ممنوعیتِ ساختن مناره مسجد در سوییس روی دادند. همه‌ی این رویدادها را می‌توان به نوعی در چارچوب نبرد فرهنگ‌ها جای داد. بدبینی به اسلام نیز که در غرب نفوذ عمیقی دارد، بر این فرض متکی است که مسلمانان مهاجر قابلیت انطباق و جذب شدن در دموکراسی‌های غربی را ندارند. با دقت در بحث‌های مربوط به این رویدادها – به ویژه اگر بحث‌های تلویزیونی مورد نظر قرار گیرند، به سهولت می توان تشخیص داد که پیش‌فرض‌های عنوان‌شده در آنها به وسیله‌ی فاکت‌های انتخاب‌شده و پشت‌سرهم ردیف‌شده‌ای مستدل می‌شوند[2]. به این ترتیب، سازگار نبودن اسلام با دموکراسی که از مهم‌ترین پیش‌فرض‌های نظریه‌ی نبرد فرهنگ‌هاست، نه یک گفتمان آکادمیک، بلکه یک مسئله‌ی حاد سیاسی است. اما با اینکه روشن است که بحث علمی به تنهائی قادر به خنثی کردن این پیش‌فرض نمی تواند باشد،نیاز به تببین علمی آن وجود دارد.

 

اخلاق، سرمایه‌داری، دموکراسی

 

گفتمان کنونی در باره‌ی اسلام و دموکراسی به شدت زیر تأثیر درگیری حاد و فزاینده میان کشورهای سرمایه‌داری غرب و بعضی از کشورهای اسلامی قرار دارد که عوامل اصلی آن بیشتر از نوع اقتصادی و ژئوپلیتیک هستند. این گفتمان دنباله‌ی گفتمان قدیمی‌تری در باره‌ی مناسبات میان اسلام و سرمایه‌داری است که در چارچوب بحث‌های مربوط به سیاست توسعه در دهه‌های 60 و 70 سده‌ی پیش جریان داشت. حتی پشت آن گفتمان نیز این پرسش پایه‌ای وجود داشت که معیارهای اخلاقی- مذهبی را تا چه اندازه می‌توان در مورد مدرنیزه شدن یا عقب‌ماندگی کشورها مؤثر دانست. در آن گفتمان نیز وسوسه‌ی ساده گرائی و تمایل به برداشتهای سطحی وجود داشت. واقعیت این است که سرمایه‌داری در محیط تسلط فرهنگ مسیحی تکامل یافت. این نیز واقعیت است که هیچیک از جامعه‌های اسلامی به طور کامل مدرنیزه نشده‌اند. از هنگام نشر اثر ماکس وبر با عنوان «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری»[3]، فرارویاندن اخلاق ویژه‌ی مسیحی تا جایگاه عامل تعیین‌کننده برای روشنگری، عقلانیت و انقلاب صنعتی و برعکس، ناسازگار دانستن بودیسم و اسلام با این پدیده‌ها در نوشته‌های علوم اجتماعی امری بدیهی شده است[4]. ماکسیم رودنسون، شرق‌شناس فرانسوی نزدیک به چهل سال پیش با این نظریه‌ی رایج در مورد اسلام به مقابله برخاست[5]، اما به نظر می‌رسد که از شیفتگی به نظریه‌ی  ماکس وبر تا کنون کاسته نشده است.

 

الگوهایی که روندهای اجتماعی را بر مبنای اخلاقی- مذهبی توضیح می‌دهند، به رغم نتایج متضادی که می‌گیرند، نکات مشترک بسیاری دارند. از جمله، بنیادگرایی اسلامی نیز به طور ضمنی قانونیت خود را از این امر کسب می‌کند که قوانین اسلامی را یگانه سرچشمه‌ی تمدن اسلامی زمان‌های گذشته می‌داند و بر اساس این فرض، علت عقب‌ماندگی کنونی جامعه‌های اسلامی را در روگرداندن از اسلام آغازین می‌جوید زیرا تصور می کند که اصول اولیه‌ی اسلامی در سده‌های اخیر زیر تأثیر ارزش‌های غربی- مسیحی دستخوش تحریف و بی‌اعتباری شده‌اند.

 

گزینشی بودن فرض‌های الگوهای توضیحیِ اخلاقی کاملاً آشکار است. یک طرف تمدن پیشین درخشان خود را به اسلام منسوب می‌کند در حالی که طرف دیگر پیشرفت‌های تمدن فعلی خود را به ارزش‌های اخلاقی مسیحی مربوط می‌داند. در این دیدگاه، زمان، مکان و شرایط تاریخی تمدن قدیم شرق و تمدن نوین غرب نادیده گرفته می‌شوند[6] از نظر وبر "جنبه‌های دنیوی پروتستانیسم بودند که راه موفقیت در زندگی اقتصادی را برای مؤمن‌ترین و از نظر اخلاقی سخت‌گیرترین پروتستانها گشودند" و "روح سرمایه‌داری" را آفریدند. "ممنوعیت ربح به وسیله‌ی پروتستانیسم و به ویژه به وسیله‌ی پرهیزکارترین بخش پروتستانیسم ... سست شد"[7].  تردیدی در این نیست که اخلاق و به طور کلی فرهنگ در روند تاریخی مدرنیزه شدن جایگاه مهمی دارد، اما مطلق کردن تأثیر معیارهای ارزشیِ فرهنگی و اخلاقی در روندهای بسیار پیچیده‌ی اجتماعی گمراه‌کننده است.

 

بورژوازی همچون عامل روشنگری و دموکراسی

 

تحلیل همه‌جانبه‌ی شبکه‌های اجتماعی جامعه‌های غرب مسیحی و شرق اسلامی در دوران پیش ازدوران مدرنیسم و قرون وسطی الگوهای توضیحی روشنایی‌بخش‌تری به دست می‌دهد. جامعه‌های اروپاییِ پیش ازدوران مدرنیسم به طور عمده غیرمتمرکز و دارای حکومت‌های مرکزی ضعیف بودند، در حالی که جامعه‌های شرقی صرف‌نظر از مذهب حاکم‌شان، اعم از تائونیسم و بودیسم در چین و هند یا اسلام در خاورمیانه، به طور عمده دارای حکومت‌های مرکزی خودکامه و ساختارهای منطقه‌ای ضعیف بودند. این حکم در مورد خاورمیانه در عصر پیش از اسلام نیز صادق است.

 

در اروپا حاکمیت غیرمتمرکز همراه با تعداد زیادی جامعه‌های فئودالی رقیب به پیدایش اقشار بورژوا در پیرامون این جوامع یاری رساند. این اقشار درطول صد‌ها سال تقسیم کار و تحول اجتماعی پیوسته و تکامل‌یابنده‌ای را به پیش راندند. مبادله‌ی فزاینده‌ی کالا و خدمات میان شهر و روستا در اینجا باعث گسترش بازار داخلی و پیدایش قشر اجتماعی نوین و رشدیابنده‌ای شد که نه تنها کار دستمزدی و تمرکز سرمایه را ابداع کرد، بلکه از لحاظ اجتماعی تأثیر ویژه‌ای در پیشبرد روند روشنگری داشت. منظور بورژوازی است که با جذب نوآوری‌های علمی و معنوی روشنگری اروپا، راه را برای تکامل سرمایه‌داری و صنعتی‌شدن باز کرد. اما در شرق، حکومت‌های مرکزی در چنان موضع قدرتمندی قرار داشتند که قادر بودند کلیه‌ی اقشار بورژوازی (تجار، صاحبان مانوفاکتورها، روشنفکران) را تحت اقتدار خود درآورند، زنجیرهای استبداد را بر پای آنها بگذارند و استقلالشان را بربایند[8]. در اینجا نه بازار داخلی امکان گسترش یافت و نه بورژوازیِ ریشه‌دار و گسترده‌ای شکل گرفت که بتواند پایگاه اجتماعی مدرنیسم و "روشنگری اسلامی" را تشکیل دهد و تکامل سرمایه‌داری و صنعتی‌شدن جامعه را به پیش راند.

 

جوامع شرقی به دلیل وضعیت ویژه‌ای که پیش از اسلام و عصر اولیه‌ی اسلام بر آنها حاکم بود، دوران‌ شکوفایی علمی، هنری و اقتصادی چندی را تجربه کردند، از جمله ایران در دوران هخامنشیان و ساسانیان و نیز جوامع اسلامی در دوران خلافت عباسی (750 تا 1258 میلادی). اما در همه‌ی این موارد، عامل پیش‌برنده‌ی پیشرفت‌های جامعه به طور معمول دولت به معنی سلسله‌ی حاکم بود و نه شهروندان تحت حاکمیت دولت. چنانچه سلسله‌ی حاکم به هر دلیلی منقرض می شد، شرایط لازم برای پیشرفت علمی و معنوی نیز از بین می‌رفت.

 

روشنگری اسلامی و مسیحی

 

تاریخ روشنگری غرب که در نهایت به جدایی حکومت از مذهب انجامید و به این ترتیب راه را برای دموکراتیزه شدن جامعه هموار کرد، بهترین دلیل برای اثبات این نظریه است که نه اسلام مانع دموکراتیزه شدن جامعه شده و نه مسیحیت آن را به پیش رانده است، بلکه نبودِ یک بورژوازی مستقل در جوامع شرقی و پیدایش آن در جامعه‌های غربی عامل عقب‌ماندگی اقتصادی و سیاسی در شرق و پیشرفت در غرب بوده است. اگر روشنگری را به معنی یک روند آگاهی درک کنیم که طی آن عقلانیت جایگزین اصول ایمانی مذهبی شده و موانع ماورای طبیعی از سر راه تکامل دانشِ مبتنی بر تجربه و منطق برداشته می‌شوند، باید گفت هنگامی که دنیای غرب نگاه خود را تنها و تنها به زندگی آن‌جهانی دوخته و تمام تلاش خود را متوجه پاکسازی روح و شناخت خدا کرده بود، روشنگری در دنیای اسلام به تمامی جریان داشت. متفکران و پژوهشگران دنیای اسلام در سده‌ی دهم اصول نگرش علمی به جهان را بنیاد گذاشتند، در حالی که در اوایل سده‌ی سیزدهم، مطالعه‌ی نوشته‌های علوم طبیعی برای طلاب مسیحی گناه شمرده می‌شد و ممنوع بود[9]

 

دانش‌های پایه‌ای‌ مانند جبر و شیمی و دانش‌های متکی بر مشاهده و تجربه مانند ستاره‌شناسی و پزشکی از دنیای اسلام به غرب وارد شده‌اند. دانشمندانی مانند ابن هیثم پدر نورشناسی مدرن که در قرن دهم می‌زیسته[10]، زکریای رازی پزشک معروف و از او مهمتر، ابن سینا، پزشک و فیلسوف سده‌های میانه و نیز ابن رشد، فیلسوف بزرگ و بسیاری دیگر همگی در تاریخ به عنوان پایه‌گذار دانش‌های تجربی شناخته‌شده‌اند و آثارشان تا سده‌ی چهاردهم به عنوان منابع جاافتاده‌ی علمی در اروپا تدریس می‌شد[11].

 

در حالی که روشنفکران مسلمان آن دوران (سده‌های دهم تا دوازدهم) اهمیت فلسفه برای رویارویی عقلانی با مباحث ایمانی مانند ابدیت و آفرینش قران را شناخته و شروع کرده بودند به یاری «فلسفه‌ی نظری یونانی» و عقل و منطق، با دید انتقادی به این مباحث برخورد کنند، بحث‌ دینی در اروپا درجا می‌زد. برای نخستین بار در سده‌ی سیزدهم  آلبرتوس ماگنوس موفق شد تابوهای موجود را بشکند و به مطالعه آثار ارسطو و نوشته‌های عربی و یهودی که بعضی از آنها در زمره‌ی آثار ممنوعه بودند، بپردازد. پس از او، شاگردش  توماس اکویناس راهی را در مسیحیت در پیش گرفت که منطقیون مسلمان مدت‌ها پیش از او برای دین خود پیموده بودند. این راه عبارت بود از تطبیق ایمان با فلسفه[12].

 

در این باره تردیدی نیست که فرهیختگان مسلمان نه تنها به فلسفه‌ی یونان باستان پرداختند، بلکه کلیه‌ی دانش‌های دوران باستان را ترجمه، طبقه‌بندی و تشریح کردند و در اختیار دانش‌پژوهان مسیحی قرار دادند. این دانش‌ها سپس از طریق کوردوبا و تولدو، شهرهای آندلس به اروپای غربی راه یافتند و آنها به این ترتیب خدمت بزرگی به دانش و فلسفه کردند. روشنگری اروپای غربی بدون این پیشگامان مسلمان امکان‌پذیر نمی بود. در هر صورت. نخستین جوانه‌های روشنگری نزدیک به هشت سده پیش از اروپا در دنیای اسلامی بروز کردند، اما با اینکه اسلام راه روشنگری را با ممنوع کردن و ایجاد محدودیت‌ها نبست، این جوانه‌ها نتوانستند رشد کنند و به بار بنشینند و به بحث‌های پیوسته‌ی عقلی و تدقیق علمی فرارویند. در مقابل، با اینکه کلیسا سده‌های پی‌درپی راه مکتب فلسفی نوین را با یکدندگی به روی خود بسته بود، روشنگری همه‌جانبه در اروپای مسیحی روی داد.

 

تناقض

 

این تناقض، به طور اصولی ناقض نظریه‌ی رایجی است که معتقد است اسلام بر خلاف مسیحیت توانایی پیشرفت و تطبیق خود را ندارد، با این همه، این پدیده‌ی تناقض‌آمیز باید دقیق‌تر بررسی شود. من در اینجا بر قشرهای حامل روشنگری و دموکراسی تأکید می‌کنم و اینکه بورژوازی مستقلی که بتواند باعث رشد و بارور شدن جوانه‌های روشنگری شود، در دنیای اسلام وجود نداشته است. تکامل علمی در دنیای اسلام به جای نفوذ در اعماق جامعه، در مراکز شهری معدودی مانند دمشق و بغداد و چند شهر بزرگ دیگر متمرکز شد که کتابخانه‌های بزرگشان در سده‌ی دهم بی‌همتا بودند. آن میزان از دانشی که طی سده‌ها اینجا جمع شده و در حمله‌ها و غارت‌های کشورگشایان (ترکها و مغولان) از بین نرفته بود، کاربرد خود را درست در غرب، یعنی آنجایی یافت که بورژوازی رشدیابنده شاخک‌های خود را از مدت‌ها پیش همه جا گسترانده بود و همه‌ی دانش شرق را جذب کرد.

 

بنابراین، دین فقط می‌تواند تأثیر درجه‌دومی در مدرنیزه و دموکراتیزه شدن جامعه‌ داشته باشد، این حکم هم در مورد مسیحیت در غرب و هم برای اسلام در شرق صادق است. اگر اسلام به جای مسیحیت، دین حاکم در اروپا بود، به احتمال بسیار زیاد، امروز در موضعی مانند مسیحیت قرار می‌داشت، یعنی نیرویی مذهبی، با نفوذ محدود و برکنار از قدرت دولتی. و چنانچه مسیحیت از جایگاه پیدایش اولیه‌ی خود، به جای غرب، به سوی شرق گسترش یافته بود، امروز به احتمال قوی نیروی تعیین‌کننده‌ی سیاسی در خاورمیانه می‌بود و مهر «مانع فرهنگیِ مدرنیزه شدن دنیای شرق» بر آن زده می‌شد. البته می‌توان نظر صائب دیگری را نیز ابراز کرد، مبنی بر اینکه گسترش مسیحیت در غرب و اسلام در شرق تصادفی نبوده و مسیحیت به دلیل اصول خود ( نوع‌دوستی و فردگراییِ قویتر) با ساختارهای غیرمتمرکز اروپا تطبیق‌پذیرتر بود و برعکس، اسلام به خاطر جهت‌گیری جمع‌گرای خود (تلقی جمع یا امت و نه فرد به عنوان سنگ‌بنای اجتماع) کاملا با جامعه‌های شرقی و ساختار مرکزی قدرتمند آنها سازگار بود. این دیدگاه البته گویای بسیاری از ویژگی‌های این دین‌هاست، اما نمی‌تواند ساختارهای اجتماعی‌ جوامعی را که اسلام و مسیحیت در طول زمان در آن جای گرفته‌اند توضیح دهد.بر عکس این نظریه دقیقا این نکته را که به طور کلی، دین در بهترین حالت می‌تواند تأثیر درجه‌ی دوم بر ساختارهای اجتماعی کشورها داشته باشد، را اثبات می نماید..

 

برقراری رابطه‌ی علت‌ومعلولی میان مسیحیت با تحول و دموکراسی از طرفی و میان اسلام با رکود و خودکامگی از طرف دیگر اثبات‌پذیر نیست. این برداشت در واقع نظریه‌پردازی خودسرانه‌ و هدفمندی در خدمت «نبرد تمدن‌ها»ی جاری است که برای مشروعیتت بخشیدن به «صدور دموکراسی» و «تغییر رژیم» با اهداف ژئوپلیتیک در کشورهای اسلامی مانند عراق، افغانستان یا ایران پرداخته شده است.

 

به بیان دیگر، دین‌ها، از جمله اسلام، از دیدگاه ساختار اجتماعی و فراسوی تعبیرهای بنیادگرایانه‌ای که از آنها می‌شود، منابع ابدی نیستند. تعبیر دین و عمل به آن همراه با تحولات تاریخی تغییر می‌یابند. مسیحیت به شکرانه‌ی وجود بورژوازی اروپا مدتها پیش این تحول را پشت سر گذاشته است و از این نظر از اسلام به مراتب جلوتر است. تطبیق اسلام با دنیای مدرن زیر فشار جهانی‌شدن اقتصادی و فرهنگی به تازگی آغاز شده است. مانند مسیحیت در سده‌های پیشین، برای اسلام نیز راه دیگری جز تعدیل و تطبیق خود به خواسته‌های جامعه‌ی مدرن و کنار کشیدن خود از حاکمیت وجود ندارد. و این تحول لازم و اصلاح طلبی در کلیه جوامع اسلامی و بخصوص در ایران سرسختانه در جریان است و  لذا راهبرد صدور دموکراسی و آنهم از راههای خشونت آمیز و روگردانیدن به جنگ چیزی جز بهانه ای بی اساس و پوچی نمی تواند باشد.به همین استدلال هم طرفداران وطنی نظریه تضاد ماهیتی اسلام با دمکراسی که پای خود را در یک کفش کرده واصلاح طلبی در ایران رامردود شناخته ودموکراتیزه کردن ایران را به سرنگونی رژیم اسلامی گره می زنند و حتی یک میلیمتر هم از این گزینه فاصله نمی گیرند نه تنها واقعیت پیچیده پروسه تغییر اجتماعی را  با نگرش ضد تاریخی مد نظرخود دارند بلکه آنها شاید ناخودآگاهانه در سطح همدستان سلطه طلبان جهانی که اهداف ژئوپولیتیک خود را در پوشش گسترش دموکراسی در جهان مخفی می کنندنیزنزول میکنند.

 



[1]  Hantington, Samuel P., 1997: Der Kampf der Kulturen. Die Neugestaltung der Weltpolitik im 21. Jahrhundert, München/Wien.

[2] از جمله بحث تلویزیونی در تلویزیون اول آلمان (ARD) در تاریخ 2 دسامبر 2002، به مناسبت همه‌پرسی و ممنوعیت مناره‌ی مسجد در سویس. در این بحث، آقای بوزباخ، سیاستمدار عضو حزب دموکرات مسیحی آلمان بارها شهروندان مسلمان را  متهم کرد که تمایل به جذب شدن در جامعه‌ی آلمان را ندارند و این پیشداوری خود را به وسیله‌ی فاکت‌هایی مانند شرکت نکردن دختران دانش‌آموز مسلمان در درس ورزش، ختنه‌ی زنان، قتل‌های شرافتی استدلال کرد. او این رویدادها را همچون نتیجه‌ی بدیهی اعتقاد به اسلام تلقی نمود و عوامل تاریخی و سنتی آنها را نادیده گرفت.

[3]  Weber, Max, 1972: Protestantische Ethik und der Geist des Kapitalismus, in: Webers gesammelte Aufsätze zur Religionssoziologie, Bd. 1, Tübingen.

[4] به عنوان نمنه در اثر زیر:

Chirot, Daniel, 1985: The Rise of the West, in: American Sociological Review, Vol. 50, No. 2.

[5] Rodenson, Maxim, 1966: Islam und Kapitalismus, Frankfurt/M.

[6] نمونه‌ای از این انتخابی بودن را می‌توان در مقاله‌ی دیتر وایس، شرق‌شناس آلمانی با عنوان «چرا مسلمانان عقب مانده‌اند» در نشریه‌ی هفتگی دی تسایت (Die Zeit, 13. Mai 1994) دید. پاسخ این نویسنده کاملا صریح است: بسته بودن اسلام و نرمش نداشتن آن. وایس برای اثبات نظریه‌ی خود کشورهای عربی دارای اقتصاد عقب‌مانده را با کشورهای در آستانه‌ی رشد آسیای شرقی یعنی کره‌ی جنوبی، تایوان و سنگاپور که به مرحله‌ی صنعتی فراروییده‌اند و مالزی، تایلند، اندونزی، فیلیپین و چین مقایسه می‌کند که برای رسیدن به مرحله‌ی صنعتی تلاش می‌کنند. به نظر وایس، تقصیر عقب‌ماندگی  کشورهای عربی از جمله به عهده‌ی مذهب آنهاست، در حالی که کشورهای در حال اعتلای آسیای شرقی پیشرفت‌های خود را به بودیم، تائوئیسم و کنفوسیانیسم مدیونند. وایس فضیلت‌هایی از قبیل گرایش به پس‌انداز و سرمایه‌گذاری، سازماندهی هوشمندانه، نظم، روحیه‌ی کار جمعی، آموش‌پذیری و نوآوری را که وبر ویژه‌ی اخلاق پروتستانی می‌دانست،  به این مذهب‌ها نسبت می‌دهد. صرف نظر از اینکه در این گفتمان تأثیر مذهب در روند توسعه برای رسیدن به نتیجه‌ی معینی فرض شده است، وایس در همین مقاله نظریه‌ی خود را با برشمردن کشورهای اسلامی مالزی و اندونزی در شمار کشورهای موفق نادانسته رد می‌کند.

[7]  Weber, Max, 1972: Wirtschaft und Gesellschaft, tübingen, S. 354 f.

[8] برای مطالعه‌ی دقیقتر شرایط تاریخی، مکانی و جو حاکم بر جامعه‌ها در هنگام تشکیل حکومت‌های گوناگون رک:

- Marx, Karl, 1953: Grundrisse der politischen Ökonomie, insbesondere der Abschnitt "Formen, die der Kapitalistischen Produktion vorhergehen", Berlin.

- Wittfogel, Karl August, 1962: Die orientalische Despotie, Köln.

- Massarrat, Mohssen, 1966: Aufstieg des Okzidents und Fall des Orients, in: Massarrat, Mohssen (Hrsg.): Mittlerer und Naher Osten. Geschichte und Gegenwart. Eine problemorientierte Einführung, Münster, S.11-56.

- Derselbe, 1999: Islamischer Orient und christlicher Okzident. Gegenseitige Feindbilder und Perspektiven einer Kultur des Friedens, in: Osnabrücker Jahrbuch Frieden und Wissenschaft VI/1999; S. 197-212.

[9]  Hunke, Sigrid, 1960: Allahs Sonne über dem Abendland, Stuttgart, S. 204.

[10]  Stewart, Desmond, 1972: Islam. Die mohammedanische Staatenwelt, Reinbeck bei Hamburg, S.172.

[11] همانجا و نیز: Durant, Will, 1985: Kulturgeschichte der Menschheit, Bd. 5, Weltreiche des Glaubens, Köln S. 238

[12] برای توضیح مفصلتر در این باره رک:

Lammers, Britta, 1966: Einfluss der orientalisch-islamischen Zivilisation auf das europäische Mittelalter, in: Massarrat, Mohsen, 1966: Mittlerer und naher Osten, Münster.

 

  *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

 


 


ما که هستیم...

حسين نقاشي -

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

"ما ارید ان اخالفکم الی ما انهیکم عنه ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب"

 

<<غرض من در آنچه شما را نهی می کنم ضدیت و مخالفت با شما نیست بلکه تا بتوانم مقصودم اصلاح امر شماست و از خدا در هر کار توفیق می طلبم و بر او توکل کرده و به درگاه او انابه و بازگشت می کنم>>

 

1-جنبش سبز مرحله ای تکامل یافته از جنبش اصلاحات است که این هر دو ریشه درباورهای دینی و ملی ایرانیان دارد و در درازنای تاریخ مان علی الخصوص از انقلاب مشروطه به بعد ردپای این حرکت تاریخی را به وضوح می توان شاهد بود.حضور عالمان دینی چون آخوند خراسانی و علامه نایینی و بهبهانی و دفاع جانانه شان از آزادی و پارلمان و عدالتخانه و دموکراسی و مخالفتشان با شجره خبیثه استبداد خود نشانی از دینی و میهنی بودن این حرکت دارد.همان حرکتی که امثال شیخ فضل الله ها پس از همراهی اولیه به دامان استبدادیان در غلتیدند.از این رو دانسته یا ندانسته مقوم و مدافع محمد علی شاه مستبد شدند و دست به تکفیر و تفسیق هم لباسان و عالمان بزرگ هم عصر خود زدند و شد آنچه که نباید می شد...

 

باری دعوای امروز میان مستبدان و محافظه کاران –و به اصطلاح امروز اصولگرایان- و نواندیشان و روشنفکران دینی همان دعوای دیروز شیخ فضل الله ها با آخوند خراسانی ها و نایینی ها و بهبهانی هاست...

 

2-جنبش سبز در سطح رهبران سیاسی و فکری و فعالان برجسته  سیاسی کاملا مذهبی است  و در سطح بدنه اجتماعی و فعالان جوان تر و خرد،ترکیبی از نیروهای مذهبی و غیر آن را شامل می شود.این گستردگی در بدنه،خود محصول حد اقل دو عامل است:

 

2-1 با توجه به جو انقلابی و مذهبی و ماهیت اسلامی انقلاب ایران و همراهی قاطبه مردم با رهبری فقید انقلاب 57و سایر رهبران مذهبی انقلاب،جریان فعالان غیر مذهبی و رهبرانشان دچار نوعی انزوا و وا خوردگی سیاسی و عدم اقبال اجتماعی شدند و همین امر راه حاکمیت مذهبیون انقلابی را در نادیده گرفتن وحذف این جریانات هموار نمود و این امر با توجه به دلایل پیش گفته عکس العمل موثر اجتماعی خاصی نیز در پی نداشت.این موضوع چندی بعد دامن مذهبیون دموکرات و لیبرال منش- متذکر می شوم که لیبرال منش، در اینجا،به عنوان یک فحش سیاسی!بکار برده نشده و نگارنده تنها در مقام بیان آنچه به زعم خود می داند بوده است.چنان که احترام به مرحوم بازرگان بعنوان یک روشنفکر متعهد و دیندار و شخصیتی آزادی خواه را بر خود فرض می دانم- را نیز گرفت و باعث حذف امثال نهضت آزادی و سایر نیروهای نزدیک به آنها نیز شد. که این خود ناشی از کاریزما و هژمونی بی بدیل آیت الله خمینی و همراهی حداکثری مردم در آن دوران با ایشان بود.ازاینرو بدیهی به نظر می رسد که بدنه غیر مذهبی دموکراسی خواه در ایران از بحران خلاء رهبری ملی و بومی در سطح کلان سیاسی رنج ببرد.از این رو امروز برگرد رهبران مذهبی اصلاح طلب و دموکرات گرد آمده اند.چرا که که این رهبران اگرچه مذهبی اند ،ولی حقوق شهروندی و آزادی عقیده و بیان را برایشان برتافته و در حد مقدوراتشان تضمین می کنند.

 

2-2جامعه ایرانی دارای تنوع و بافتی موزاییکی است.به این معنا که از تنوع و تکثر فراوانی از نظر مذهبی و فرهنگی و... برخوردار است.این امر علی الخصوص در بین طبقه متوسط به بالای ایرانی بیشتر به چشم می خورد.در بزرگ ترین تقسیم بندی می توان همین طبقه متوسط را به مذهبی و غیر آن تقسیم کرد.البته در میان مذهبیون نیز در مورد میزان پایبندی به احکام و شرایع و حتی نوع باورهای دینی گونه گونی مشخصی وجود دارد.

 

همین موضوع باعث می شود که در تظاهرات ها و تجمات اعتراضی"سبز ها"از زنان محجبه با چادر یا محجبه با مانتو و روسری گرفته تا زنان کم حجاب و بدحجاب نیز دیده شود.این خود گویای گوناگونی جامعه ایرانی و شهروندان آن است که در یک هدف مشترک شده اند" رفع استبداد"

 

اگرچه به شهادت دوربین های عکاسی برخی از خبرگزاری های دولتی ویا اصولگرا-مثلا خبرگزاری مهر-درهمین راهپیمایی های حامیان دولت در 9 دی یا 22 بهمن نیز زنان و دخترانی باحجاب و ظاهری متفاوت و بعضا نامتعارف به چشم می خوردند،که عکس هایی از رهبران ایران و یا پلاکادرهایی در حمایت از دولت فعلی در دست داشتند!بنابراین به نظر می رسد که در میان حامیان دولت نیز این تکثر-هرچند در سطحی بسیار کم و نازل-وجود دارد.

 

نتیجه سخن آنکه این تکثر را نه می توان حذف کرد و نه نادیده گرفت.اینها همه مردم ایرانند و تفکیک مذهبی و غیر مذهبی امری محال و غیر قانونی و مغایر منافع ملی ماست.چرا که اولین مصیبت آن ایجاد شکاف در مردم و رو در رو قرار دادن آنها به خاطر اعتقاداتشان است.رو در رویی که نه باعث معروف بلکه باعث منکری به نام "تضاد و شکاف اجتماعی "خواهد شد.

 

3-"سبز ها" و جمهوری اسلامی...

 

اعتقاد به انقلاب اسلامی 57 و نظام برخاسته از آن-جمهوری اسلامی-وجه مشترک تمامی رهبران عالی و میانی جنبش سبز است.به جرات می توان ابراز داشت که رهبران این جنبش یا خود از مبارزین پیشرو در نهضت مقاومت اسلامی- ایرانی 57 بودند و یا اگر از مبارزین نامی پیش از انقلاب نبودند،از مسئولین رده بالای نظام در 30 سال گذشته محسوب می شوند.

 

در بدنه اجتماعی جنبش لیکن این یک دستی که در رهبری جنبش وجود دارد،نیست.از این رو جمعیتی از بدنه جنبش اساسا نسبت به ماهیت و اصل نظامی بر محور اسلام مخالفت دارند.با این حال"جمهوری اسلامی" در میان بخش کثیری از فعالان و حامیان جنبش سبز همچنان طرفدار دارد.

 

میان ماه من تا ماه گردون...

 

البته در این میان باید توجه داشت که سبز ها به کدام "جمهوری اسلامی" وفادارند؟! به "جمهوری اسلامی وعده داده شده" یا "جمهوری اسلامی واقعا موجود"؟!

 

جمهوری اسلامی که رهبری آن در مصاحبه های مفصلش در پاریس به صراحت  در پاسخ به پرسشی که می خواست مفهوم "جمهوری "مورد نظر آیت الله را بداند،گفته بود: “شکل حکومت جمهوری است. جمهوری به همان معنا که در همه جا جمهوری است. جمهوری اسلامی، جمهوری است مثل همه جمهوری‌ها.”

 

(مصاحبه با لوموند،22 آبان 57، پاریس، صحیفه نور،ج2،ص351)

 

 “حکومت جمهوری است مثل سایر جمهوری‌ها و احکام اسلام هم احکام مترقی و مبتنی بر دموکراسی و پیشرفته و باهمه مظاهر تمدن موافق.”

 

(مصاحبه با تلویزیون ایتالیا،23 دی 57، صحیفه نور،ج2،ص107)

 

یا جمهوری اسلامی واقعا موجودی که امروز،جمهوری خواهی و دموکراسی خواهی-که از ملزومات لایتغیر جمهوریت است-در آن کودتا و براندازی محسوب می شود و خواهندگانش در زمره معاندین و محاربین.

 

"جمهوری اسلامی وعده داده شده" ای که در آن  به گفته استاد شهید مرتضی مطهری،قرار بود" قطع نظر از مرد یا زن،سفید یا سیاه،دارای این عقیده یا آن عقیده" همه برابر و یکسان باشند.

 

"به علاوه این حکومت،حکومتی موقت است.یعنی هر چند سال یکبار تجدید می شود.یعنی اگر مردم بخواهند می توانند حاکم را برای بار دوم یا احیانا بار سوم و چهارمانتخاب کنند و در صورت عدم تمایل،شخص دیگری را که از او بهتر کی دانند انتخاب کنند..."

 

اما این سخنان که همان مصاحبه معروف استاد مطهری با تلویزیون ایران در نزدیکی رفراندم جمهوری اسلامی است،جاهای خواندنی تری هم دارد که هرگز در صدا و سیما ندیده و نشنیده اید!

 

"برای اکثریت قاطع ملت ایران،ایمان و اعتقاد راسخ به اصول اسلام داشتن و بی چون چرا دانستن آن اصول،نه گناه است و نه عیب. آنچه می تواند گناه و عیب باشد این است که اکثریت مسلمان،به اقلیت بی اعتقاد،اجازه چون و چرا ندهد...

 

آنچه برخلاف اصول دموکراسی است ممانعت از چون و چرای دیگران-غیر کمونیست ها-جلوگیری از اظهار عقیده و افکار و منع معاشرت با غیر کمونیست ها و کشیدن دیوار آهنین به دور کشور و حق اظهار نظر ندادن به متفکران و اندیشمندان است "

 

چرا این سخنان و مشابه این سخنان در صدا و سیمای ایران باز پخش نمی شود؟! آیا غیر این است که نگرانی از تجدید خاطرات و به انحراف کشیدن اذهان سبب اصلی این امر است!؟آیا این چنین نیست که نمی خواهند نسلی که انقلاب کرد و نسل ما و نسل بعدتر از ما،دیگر به یاد نیاورند که چه وعده ها داده شده بود و جماعتی گستاخ،چگونه آن آرمان های بلند را چون کاهی بر تندباد استبداد دادند.

 

خوب است کسانی که امروز تمام اندیشه سیاسی رهبری انقلاب را در نظریه ولایت فقیه خلاصه می کنند،سری هم به مصاحبه های ایشان در پاریس و روزهای منتهی به 22 بهمن 57 بزنند!در این زمان چندان سخنی از این نظریه آیت الله خمینی درمیان نبود و از همین رو در متن پیش نویس قانون اساسی- که به تایید مراجع تقلید و رهبری انقلاب هم رسیده بود- سخنی به میان نیامده بود و عالی ترین مقام سیاسی کشور،رییس جمهور محسوب می شد.اگرچه بعد ها این متن در مجلس خبرگان قانون اساسی دستخوش تغییراتی شد و اصل ولایت فقیه هم بدان افزوده گردید.لیکن با توجه به تاییدات اولیه در مورد متن پیش نویس به نظر می رسد که از نظر مراجع و رهبری انقلاب-لااقل در همان زمان- ایرادی نبود که حکومتی اسلامی باشد ولی در ساختار سیاسی و حقوقی آن از ولایت فقیه خبری نباشد.با این حال این اصل از زمره اصول قانون اساسی امروز ماست و التزام قانونی ما به قانون اساسی قطعا این اصل را نیز مشمول می شود.لیکن باید در نظر داشت که با توجه به متاخر بودن زمان ورود این اصل به مباحثات سیاسی و حقوقی-لااقل تا زمان بررسی پیش نویس،کمتر سخنی از این اصل بود-آن زمان می بایست این اصل با سخنان و شعار ها و وعده های داده شده در ماه های منتهی به انقلاب اسلامی 57 تفسیر و اجرایی شود.

 

می دانم که ممکن است برخی تاریخ انتشار کتاب حکومت اسلامی-یا همان ولایت فقیه-آیت الله خمینی را سالهای پایانی دهه 40 و هنگام تبعید در عراق گوشزد کنند و استدلال کنند که ایشان خیلی پیش تر درباره تز حکومتی خویش سخن رانده است،اما باید اذعان کنیم که ایشان در ماه های منتهی به انقلاب و در حالی که در مقام بیان و پرزنت اصول و افق های انقلاب بودند،هرگز سخنی از این نظریه سیاسی نیاوردند و تنها هنگامی که خبرگان مردم به این اصل ابرام ورزیدند راه برای قانونی شدن آن گشوده شد.

 

سخن آخر اینکه برخلاف آنچه می خواهید به مردم بباورانید،اتفاقا ما خود را مدافع اسلام رحمانی و جمهوری اسلامی و ایران عزیزمان می دانیم و در عین حال با پذیرفتن این حق برای دگراندیشان غیر مذهبی،آنان را شهروندان ایرانی می دانیم.

 

اگرچه از"جمهوری اسلامی واقعا موجود" تا "جمهوری اسلامی وعده داده شده" تفاوت فاحش شده است ولی امثال ما بر همان عهد پدرانمان هستیم.بر آن عهدی که به واسطه آن وعده ها بسته شده بود و امروز واژگونه شده است. و از این روست که اصلاح طلب شده ایم تا عهد پدرانمان را از آنان که بد عهدی کردند و پیمان شکستند،باز ستانیم! واز همین روست که می گوییم: "ما تا آخر ایستاده ایم" و ضد انقلاب آن کسانی اند که آن اصول و مصاحبه ها و وعده های داده شده را به هیچ می انگارند و با لطایف الحیلی سعی در قلب تاریخ دارند.

 

توصیه می کنم مصاحبه های رهبر فقید انقلاب در پاریس و وقایع 3 سال اول انقلاب را در روزنامه های آن دوران بخوانید.آنچه باید بدانید،در خواهید یافت.

 

-------------

حسين نقاشي دبير اسبق انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران و علوم پزشكي تهران

 

   *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

 


 


حرکت از حاشیه به متن؛ تندرو ها صدا و سيما را اشغال مي كنند؟

فرزانه بذرپور -

 

اما برنامه امروز ،ديروز فردا به مجري گري يكي از طرفداران پر پا قرص احمدي نژاد از اين هم فراتر رفت و پس از شش سال پاي حسن عباسي را به تلويزيون باز كرد. حسن عباسي شش سال پيش و در پي توهين هاي مفصل به خاتمي و هاشمي رفسنجاني ،ممنوع التصوير شده بود و بنابر حكم شواري امنيت ملي، قرار بود تا صدا و سيما سخنراني از او پخش نكند و به مصاحبه با او ننشيند.

 

كيسينجر جهان اسلام

 

از دستاوردهاي جنبش علمي كه مقام رهبري سالهاست از آن دم مي زند، مي توان به دكتر حسن عباسي اشاره كرد كه مريدان او كه هر هفته بر محفل سخنراني اش حاضر مي شوند، به او لقب كيسينجر جهان اسلام داده اند. دكتر حسن عباسي متولد سال 45 است و گويا سابقه جبهه و جنگ هم داشته است ،او مدعي است كه دكتراي علوم سياسي و برد تخصصي روابط بين الملل از انگلستان دارد، اما تا به حال در هيچ زندگينامه اي از حسن عباسي نيامده است كه اين مدارك دانشگاهي از كدام دانشگاه و كي اخذ شده است. در برنامه ضد اصلاحات امروز ،ديروز ،فردا هم عنوان "دكتر" براي عباسي ذكر نشد، گو اينكه خود او هم چندان به اين مساله تاكيد ندارد و گاهي به مخاطبانش مي گويد كه تا سيكل سواد دارد.

 

اگر چه عباسي در برنامه اي كه شبانگاه پنجم ارديبهشت پخش شد .تنها به اين گفته هاي در پرده بسنده كرد كه بايد دوباره دانشگاهها را تعطيل كرد و اساس علوم انساني را مورد وا كاوي قرار داد، اما سعي كرد تا به افراد خاص حمله نكند تا پاي ثابت برنا مه هاي تلويزيون بماند. اما حسن عباسي اصولا چنين روحيه اي ندارد و سعي مي كند به تندترين الفاظ كه گاه تا مرز دشنام مي رسد از شخصيت هاي نظام به جز احمدي نژاد و مقام رهبري ياد كند.

 

عباسي در بساط سي دي فروشان

 

حلقه سخنرانيهاي حسن عباسي در تالار سيد الشهدا در خيابان كارگر جنوبي است، جايي كه پاتوق نيروهاي انصار حزب الله بوده است و همه طيف‌هاي تندرو در آن رفت‌و آمد دارند . عباسي كتابي ندارد اما ساعتها سخنراني عليه شخصيت هاي جمهوري اسلامي، از او چهره اي عوام پسند ساخته است كه  تا قبل از آغاز جنبش سبز در كنار خيابان و در كنار فيلمهاي هاليوودي كه به گمان عباسي همه ساخته و پرداخته صهيونيست هاست به فروش مي رفت. اينكه عباسي از كجا براي فعاليت هايش كمك مالي مي گيرد معلوم نيست، تنها مي دانيم كه شكايت هاشمي رفسنجاني و حسن روحاني از اين چهره نه چندان شناخته شده به جايي نرسيد و عباسي خرداد سال گذشته بعد از 48 ساعت بازداشت با قرار وثيقه 50ميليون توماني آزاد شد.

 

عباسي در سخنراني با عنوان 20سال "خامنه ايست" رسما هاشمي رفسنجاني و حسن روحاني را منافق خوانده بود. هر چه هست حسن عباسي به راحتي مي تواند تمام چهرهاي جمهوري اسلامي را مورد توهين ،نقد و ترور شخصيت قرار دهد .از قاليباف تا خاتمي و رضايي و رفسنجاني و موسوي ،تنها كسي كه عباسي تمام قد او را ستايش مي كند آيت الله خامنه اي است و مي توان انتظار داشت كه او هيچگاه به سرنوشت محمد نوري زاد گرفتار نخواهد شد.

 

گفته هايي از جنس حرف اضافه

 

حسن عباسي استاد ربط دادن همه علوم به هم و ساختن واژه هاي تركيبي انگليسي فارسي است و شايد همين انباشت جمله ها  از ايسم هاي رنگارنگ، از او صورتي علمي ساخته است. او ريیس يك بنياد كاملا خود ساخته به نام "دكترينال امنيت بدون مرز ايران" است كه معلوم نيست بودجه اش ازكجا تامين مي شود و اصلا مقرش در كجاست. عباسي معتقد است جنگ با آمريكا كاملا ضروري است و بارها سناريوهاي متنوعي را براي جنگ با آمريكا مطرح كرده است . از جمله این تئوری ها يكي اين است كه نفت به بشكه اي 400 دلار خواهد رسيد  و جهان اسلام وارد جنگ با آمريكا خواهد شد .

 

در سال 83  و در سخنراني در جمع استشهاديون و جواناني كه در تالا ر سيد الشهدا جمع آمده بودند تا امادگي خود را براي حملات انتحاري اعلام كنند. حسن عباسي از طرحی عجيب حرف زد تا مانع حمله آمريكا به تاسيسات اتمي ايران شود. او گفت بايد از يهوديان ايران حلقه اي انساني گرداگرد نيروگاه اتمي بوشهر بسازيم تا امريكا به اين نيروگاه حمله نكند.

 

با رياست جمهوري احمدي نژاد در سال 84 اين چهره هميشه منتقد، بالاخره با يك نفر اتحاد استراتژيك پيدا كرد و تاكنون بار ها و بارها سخنراني هاي مدح گونه اي براي احمدي نژاد انجام داده است . حضور عباسي در برنامه اي كه پيش از اين حسينيان ،شريعتمداري ،فلا حيان و پناهيان هم در آن حاضر شده اند ، مي تواند مر حله اي تازه در صدا و سيماي جمهوري اسلامي باشد و آن اينكه به زودي حتي شاهد چهر هاي متعادل از جناح اقتدار گرا هم نخواهيم بود و تندرو ها صدا و سيما را كاملا اشغال كرده اند.


 





جرس:هاشم خواستار معلم بازنشسته ی مشهدی و رییس کانون صنفی معلمان مشهد علی رغم بیماری قلبی،پس از گذشت 8 ماه از مرخصی محروم مانده است.
به گزارش خبرنگار جرس، در روزهای اخیر بیماری قلبی و فشار خون موجب آسیب دیدگی شبکیه ی چشم راست وی شده است و بینایی او تا حد زیادی کاهش یافته است.خانواده و دوستان خواستار تلاش زیادی کرده اند تا با درخواست مرخصی وی موافقت شود و برای معالجه در خارج از زندان اقدام کنند که با رد درخواست از طرف دادگاه انقلاب مشهد و نهادهای امنیتی مواجه شدند.نهادهای امنیتی موافقت با این درخواست را منوط به آنچه که آنرا سکوت و کناره گیری از هر نوع فعالیت می خواند،کرده است.خواستار هرگونه عقب نشینی از مواضع را منتفی دانسته و گفته که تحمل رنج بیماری برایش آسانتر از هر گزینه ایست که نهاد های امنیتی حکومت پیش روی وی قرار دهند.
طبق قانون زندان،هر زندانی می تواند پس از گذشت 2 ماه از حبس در خواست مرخصی داده و زندان هم موظف است با این درخواست موافقت کند.
 


 




مصدقی سبز -

 

قسمت اول

 

این مقاله را طی چند روز و از تجربیات و اینترنت در آورده ام.

 

بعد از سخنان میر حسین موسوی در زمینه پرداختن به بخش رسانه های مستقل و گسترش اطلاع رسانی و آگاهی های عمومی در بین مردم و بالاخص قشر خاکستری و بی طرف ایران بحث رسانه و آگاهی بخشی در جنبش بالا گرفته است. تنها اینترنت و یا وبلاگ نیست که بتواند به جنبش ما در جهت اطلاع رسانی کمک کنند بلکه ابزار های فراوانی در این زمینه وجود دارد که من قصد دارم در این مقاله آن را برای شما معرفی کنم. هر مجرای اطلاع رسانی ممکن پتانسیلی است بالقوه که می توان آن را به بالفعل در آورد.

 

اصولا در هر جنبش و هر کاری نیاز به آگاهی های عمومی دارد و اصالتا هر کس و هر فرد تا نداند که چه می خواهد و چه نمی خواهد و نداند حقوق او چیست حرف زدن از احیای حق به یک امر غیر ضروری بدل می گردد. مثلا داستان معروف ارباب میمون ها که فکرکنم آن را شنیده باشید. اگر نشنیدید به طور خلاصه بیان می کنم. روزی فردی در خاور دور چند میمون دشت که باید برای او روزی هر نفر 10 آناناس بچینند و پیر ترین ان را نیز رهبر انان می کرد. روزی یکی از آنان به بقیه گفت که چه لزومی دارد ما برای او این کار را انجام دهیم؟ مگر خودمان نمی توانیم این کارهار را انجام داده و خودمان هر 10 تا را بخوریم؟ فقط کافی بود تا این حق آنان برای آن ها تفهیم شود تا آنان از آن مکان فرار کرده و از دستان ارباب میمون ها خلاص شوند. این نمونه ای واضح از لزوم آگاهی بخشی و رسانه هاست.

 

خوب این سوال شاید پیش بیاید چه اصولا ما چه چیزی را باید بگوییم و چه چیزی را نباید بگوییم؟ برای این که به این سوال پاسخ دهم نکته ای را باید متذکر شوم در باب اتاق فکر رسانه ای که جای آن در جنبش خالی است این اتاق فکر با پوشش قرار دادن همه افکار باید توسط یک سایت بر پایه وب2 یا گروپی در شبکه ای اجتماعی باشد و سردبیران و افراد گرداننده سایتها را با اهداف و استراتژی ها و آکسیون ها هماهنگ کند و نوعی هماهنگی در جنبش ایجاد کند تا افراد بدانند این هفته چه چیزی را پررنگ تر به آن بپردازند و هفته بعد چه چیزی را کمتر به آن بپردازند مثلا یک خبری ممکن است به ان دلیل درست شده باشد تا اذهان را به مدت یک یا جند هفته مشغول کند که اتاق فکر باید این مسئله را به بقیه متذکر شود. و دوم این که از اخبار و تحلیل هایی که باعث ضربه به وجهه ی آزادی خواهی و پلورالیسم و تفرقه در جنبش می شود جلوگیری گردد. بعضی نشریات و یا رسانه ها روی قشر بی طرف زوم کنند تا آن ها را جذب کنند. جوری خبر رسانی کنند که کسی که اصلا چیزی نمی داند هم اگر خبر را خواند منظور را متوجه شود. چون بعضی مواقع جوی خبر را منتشر می کنند که فقط کسانی که پیگیر اخبار هستند متوجه منظور آن خبر و یا تحلیل می گردند. حتی الامکان از لینکها (برای خبر های قدیمی تر و یا مفاهیم تخصصی و یا مختص به جنبش سبز و یا برخی اصطلاحات جنبش )  و عکس و ویدئو به صورت بهینه استفاده شود.

 

برخی رسانه ها روی طرفداران خود زوم بیشتری کرده و سعی کنند آن ها را جذب جنبش کنند. مثلا سایتی در زمینه ی سکولاریسم طرفداران سکولاریسم را به طرف جنبش با در نظر گرفتن سکولار بون جذب کند و یا سایتی روی افراد خاکستری و بی طرف زوم کرده وآنان را به جنبش جذب کند. و یا سایتی مختص به سربازان .سربازان را با عناوین و خواسته های جنبش متناسب با حال او آشنا کند. به طور کلی هر شخص بنابر تجربه و آن علاقه ای که دارد افراد را جذب جنبش کند. از حرف های غلو آمیز دروغ و اخبار پوچ و یا زیر سوال برنده و یا بی پایه استفاده نکنید چون موجب ضربه ی جنبش در نزد اذهان عمومی است.

 

به طور کلی ما در دنیای امروز را ه های فراوان و روش های گوناگونی در راه اطلاع رسانی داریم که از آن ها می توان به اینترنت، فایل های صوتی و تصویری، انیمیشن ها، پوستر ها و موارد چاپی و یا روزنامه های دیواری و دیوار نویس نیز اشاره کرد.

ادامه دارد...

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته