من [با گذشته] برخورد كردهام، نه يك بار، نه دو بار. آخريناش هم به شكلي بسيار وسيعتر و مشخصتر در كتابي به نام "ساعت انتخاب" كه سال پيش به زبان فرانسه منتشر گرديد... من فقط يك سئوال عملي طرح كنم. آيا شما خوشتان ميآيد كه قضاوت من از شما بر مبناي عملكرد والدينتان باشد؟... شما مرا بر اساس افكار خودم و رفتار خودم ميخواهيد قضاوت كنيد يا اين كه فكر ميكنيد به شكل ژنتيكي بنده تفكرات و سياست و شرايط زمان پدرم را به ارث بردهام؟
در نشست سالانهي جامعهي بينالمللي حقوق بشر كه به مدت دو روز در شهر بن آلمان برگزار شد از رضا پهلوي، وليعهد سابق ايران نيز به عنوان فعال اپوزيسيون ايران، دعوت به عمل آمدهبود. در زير بخشي از مصاحبهاي كه با او داشتم را ميخوانيد
ضمن سپاس از اينكه وقتتان را به من داديد. شما هميشه از اتحاد حرف زدهايد، چرا تا كنون نتوانستهايد نيروهاي اپوزيسيون را حول محورهايي كه گفتهايد گرد آوريد؟ آيا دليل اينكه اين نيروها حمايت نكردهاند اين نيست كه شما با گذشته و زماني كه پدرتان مسئوليت داشتهاند برخورد نكردهايد؟رضا پهلوي ـ من برخورد كردهام، نه يك بار نه دو بار. آخريناش هم به شكلي بسيار وسيعتر و مشخصتر در كتابي به نام «ساعت انتخاب» كه سال پيش به زبان فرانسه منتشر گرديد. ترجمهاش هم به فارسي موجود است كه ميتوانيد در كتابخانهها پيدا كنيد. برخورد بسيار شفاف و مشخصي با آن مسائل كردهام. ضمن اين كه اين مسائل را با بسياري از افراد در طول اين سالها نيز در ميان گذاشتهام؛ از احزاب بگيريد تا چهرههاي سرشناس سياسي و يا فكري. حالا اگر به اندازهي كافي شنيدهنشده، بيشتر امر ابزاري و عليحدهاي است. اينها به كنار، من فقط يك سئوال عملي در مقابل اين سئوال شما طرح كنم. آيا شما خوشتان ميآيد كه قضاوت من از شما برمبناي عملكرد والدينتان باشد؟
خير، ولي مسئله اين است كه شما معرف يك نظام هستيد.- اگر مبناي شما برخورد با نظام است، نظام پادشاهي يك نظام است. نظام را ميخواهيد محكوم كنيد بهخاطر عملكرد خاص يكي از نمايندگاناش در يك دورهي زماني؟ اگر بر آن مبناست، كل سلطنت را ميشود محكوم كرد همانطور كه كل جمهوري را ميشود محكوم كرد. مگر در حال حاضر يك نظام جمهوري نداريم؟ پس جمهوري بايد بد باشد. حالا جواب جمهوريخواه اين است كه اين جمهوري آن جمهورياي كه ما ميگوئيم نيست؟ خوب بنده هم آن نظام پادشاهياي كه ميگويم نظام پادشاهياي كه شما ميگوئيد بد است، نيست. من هم به همان اندازه ميتوانم بگويم از جمهوري شما ميترسم. وقتي كه ذات جامعه ديكتاتورطلبي و ديكتاتورسازي است، فرماش ديگر مسئله نيست. مسئله فرهنگ آن جامعه است نه مسئلهي نظام. بايد درست فكر كنيم. مگر مردم نروژ يا سوئد كوتهفكرند كه نظام پادشاهي داشتهاند. از قضا بيشتر مخالفين نظام پادشاهي در كشورهاي سلطنتي پناهنده هستند. تمام چپهاي ما در كشورهايي مثل نروژ و سوئد پناهنده هستند. اگر مونارشي بد است چرا نرفتهاند به كره شمالي و يا كوبا؟
ولي نظام پادشاهي ما يك نظام ديكتاتوري بود!- خوب من هم همين را دارم ميگويم. شما مرا بر اساس افكار خودم و رفتار خودم ميخواهيد قضاوت كنيد يا اين كه فكر ميكنيد به شكل ژنتيكي بنده تفكرات و سياست و شرايط زمان پدرم را به ارث بردهام؟ راستاش را بخواهيد من سي سال است كه بايد جواب اين سئوال را بدهم. واقعا ديگر از اين سئوال خسته شدهام. آخر كمي فكر كنيد؛ عاقلانه فكر كنيد. بنده پنجاه سالام است. از نسلي هستم كه هفت سال بعد از سال ۳۲ و مصدق و داستان مليشدن نفت بهدنيا آمدهام. نصف جمعيتي كه امروز در ايران هستند اصلا زمان انقلاب بهدنيا نيامدهبودند. آيا مشكل يك جوان چهارده سالهي امروزي ايران اين است كه مثلا ۶۰ سال پيش حزب كمونيست در آن سالها چه مشكلي با پدرم داشته و يا مشكلات امروزي مملكت مسئلهي اوست؟ قضاوت گذشته و شرايطي كه بوده، خوب و بدش به بنده ربطي ندارد. بنده معرف نظرات خودم هستم. آدم خودم هستم و يك حداقل توقع عاقلانه دارم. به همان اندازه كه شماي نوعي خوشتان نميآيد كه قضاوت كسي از شما برمبناي كار والدينتان و يا كسي ديگر باشد، كار مرا قضاوت كنيد.
اين فرق مي كند، نظام شاهنشاهي يك نظام موروثي بود، شما وارث آن نظام هستيد و براي رسيدن به آن تلاش ميكنيد. بهعنوان وارث آن نظام موظف هستيد كه به مردم توضيح دهيد كه چه برخوردي با عملكرد گذشته و آن نظام داريد و سوال از شما در مورد گذشته و پدرتان به معناي...- نه به تازهگي، بلكه بنده سي سال است كه راجع به گذشته اظهارنظر كردهام. اين حقيقت را هم قبول كنيد. مسئله اين است كه ما فرهنگي داريم كه سلطنتطلب دوآتشه يك دقيقه نميآيد يك خط از حرفي كه يك كمونيست ميزند را بخواند تا اصلا بداند چه ميگويد، برعكس آن هم صادق است. اين آن فرهنگي است كه از قبل يك پيشداوري دارند بدون اينكه حتي به خودشان زحمت دهند يك بار دو خط بخوانند تا ببينند طرف چه ميگويد قبل از اينكه به شكل سطحي عكسالعمل نشان دهند. چون مثلا ميگويد به رگ غيرتام برميخورد و يا يك عقدهاي در من هست. اين برخورد شايستهي يك جامعهي مدرن و مترقي نيست. اين برخورد بسيار عقبافتاده و ابتدايي است. پس تعجب نبايد كرد كه در اين شرايط به آن آيندهاي كه ميخواهيم نتوانيم برسيم. چون با اين نوع برخورد نشان دادهايم كه اصلا تمدناش را نداريم. اين را بايست در خودمان ايجاد كردهباشيم. به اين خاطر است كه من امروز ميگويم جريان سبز، جرياني است كه پيشداوري از قبل ندارد؛ ميگويد نگاه ميكنم، بررسي ميكنم، قضاوت ميكنم، بعد نظرم را ميدهم. نه اينكه جدٌم به من گفته چون ديروز فلاني به من سيلي زد تو هم بايستي برعليهاش باشي. اگر چنين بود ميبايست فرانسه و آلمان هنوز در جنگ ميبودند.
مكانيزم اتحاد چيست؟- در پاسخ به مسئلهي اتحاد، حرف من داشتن يك مكانيزم همآهنگ و معرف يك خواستهي جمعي و فرامسلكي سياسي است. ما الآن با يك مشكل ملي روبهرو هستيم. مسئلهي آزادي، مسئلهي دمكراسي، فقط محدود به خواستهي يك طيف يا گروه يا حزب خاص كشور ما نيست. كليت جامعهي ايران در نبود فضاي آزادي و دمكراسي و حقوق بشر لطمه ميبيند؛ حالا ميخواهد كارگر باشد، كشاورز باشد، زن باشد، كُرد باشد، بلوچ باشد، بهائي باشد، مسلمان باشد يا يك لائيك و يا آتهئيست باشد. اين نتيجهي مستقيم نظامي است كه حتي به يك معمم شيعهي اثناعشري هم رحم نميكند مثل آقاي بروجردي كه اكنون در زندان شكنجهاش ميدهند؛ واي بهحال بقيه. تا زماني كه نتوانيم در كشورمان به حكومتي، نظامي، قانوني كه تضمينكنندهي حقوق كليهي مردم ايران باشد و كوچكترين تبعيضي، از هر لحاظ، نسبت به هيچ شهروند اين مملكت قائل نشود، برسيم؛ انگيزهي خدمت به آن مملكت و در قالب آن مملكت ماندن را سست ميكنيم و از بين ميبريم.
اولين قدم عملي براي اتحاد چيست؟- حرف من اين است كه، آقايان و خانمهائي كه سالهاست از يك ديد حزبي، مسلكي، ايدئولوژيكي به قضايا برخورد كردهايد و هرگز نخواستهايد فراتر از گروهبنديهاي فكري خودتان پل ديالوگ به سوي ساير جريانات، حتي مخالف تفكر خودتان بزنيد؛ امروز كشوري مثل آلمان فرصت اين را ميدهد احزاب مختلف و تفكرات مختلف ايراني در سايهي آزادي، دور هم گردآيند و حرف خودشان را بزنند، روسري را روي سرشان بگذارند يا نگذارند؛ چرا در مملكت خودمان اين موضوع را پياده نكنيم! تا ابد ميخواهيم در آلمان بمانيم و به همديگر فحش دهيم؟ يا برويم زودتر مملكتمان را آزاد كنيم؟ بعد از اينكه خانه را ساختيم سر رنگ موكت و ديوار دعوا كنيم. اول آن خانه را بسازيم. اول آن آتش را خاموش كنيم، و برسيم به آن مرحله كه حق رأي را به شهروندان ايراني برگردانيم؛ حق رأيي را كه اكنون ندارند. بعد ادعا كنيم كه راه من بهتر است يا راه تو. آن را هم در نهايت بايد به انتخاب گذاشت. فايدهاش چيست كه بنشينيم تا ابد و بگوئيم حرف من از حرف تو درستتر است؟ چهگونه ميخواهيد ميزاناش را بسنجيد؟ فارغ از اينها، اگر از من امروز بپرسيد كه تمايل مردم ايران به چيست ميگويم قاعدتا به آزادي و حقوق بشر؛ چون اين موضوعي جهاني است. ما كه تافتهي جدابافته از يك آرژانتيني يا يك ميانماري يا يك هلندي كه نيستيم. اين ديگر يك موضوع بشري است. تا زماني كه فضاي باز سياسي در ايران نباشد، تا زماني كه شما نتوانيد مناظرهي عمومي داشتهباشيد، نميتوانيد افكار عمومي را عملا بسنجيد و ميزان بگيريد. هيچكس نميتواند اين ادعا را بكند. براي همين ميگويم اولين دغدغهي ما بايستي هرچه زودتر رسيدن به آن فضاي باز سياسي باشد؛ به حق انتخاب باشد. اين ميتواند دستور كار هر حزب و هر ايدئولوژياي باشد.
اتحاد بر مبناي اين تفاهم است كه رأي خودت را در جيب خودت داشتهباش، جمهوريخواه ميخواهي باشي، مشروطهخواه ميخواهي باشي، چپ ميخواهي باشي، باش و بمان! اصلا مسئلهي ما امروز اين نيست. مسئلهي ما اين است كه تا روزي كه بنده، شما و ديگري نتوانيم در مملكت خودمان، در يك قالب دمكراتيك، رأي خودمان را بدهيم، نميتوانيم نظرات خود را پيش ببريم. بالاخره اكثريت ميبرد ولي حق اقليت هم حفظ باشد؛ اين را فقط در نظامهاي دمكراتيك سراغ داريم. اول به آن برسيم بعد بگذاريم مردم انتخاب كنند. بالاخره مردم رأي ميدهند، يا حزب شما ميبرد يا حزب من. الآن وقت دعوا سر حزب و اينكه چه كسي ميخواهد رئيس جمهور و يا نخست وزير شود نيست. ما اول بايد از مرحلهي گذار از اين رژيم بگذريم و زمينهي آن را فراهم كنيم. بنا بر اين من ميگويم برويم اين حق را در مملكت خودمان پياده كنيم. براي رسيدن به آنجا، هيچ جرياني با هر ادعائي كه داشتهباشد به تنهائي نميتواند اين كار را انجام دهد. رژيم جمهوري اسلامي تصادفي نيست كه همه كار كرده تا هرگز نگذارد چنين اتحادي بين نيروهاي مخالف خودش در بخش بزرگ اپوزيسيون دمكراتيك بهوجود آيد. به هر ترفندي كه بخواهد دست زده، پول هزينه كرده، آدمها را خريده، نفوذ كرده... مسلما اين كارها را خواهد كرد. در مقابلاش ما چهكار بايد بكنيم؟ يا ميتوانيم آب به آسياب جمهوري اسلامي بريزيم يا در مقابل بگوئيم كه اينجاياش را كور خواندهاي، اينجا ما در تله نميافتيم، اينجا ما ميدانيم بازي از چه قرار است. ما كار خودمان را انجام ميدهيم، در مقابلات هم ميايستيم. اگر از راه ساده نخواهي از حكومت پائين بيائي، پائينات ميكشيم. نه با جنگ، نه با انقلاب، نه با كودتا ولي برمبناي يك سياست مقاومت مدني و بهدور از خشونت. چرا اين را ميگويم؟ بهخاطر اينكه اين تغيير پديدهي خيلي مهمي است، بدون مشاركت مستقيم نيروهاي انتظامي همين رژيم، اين انتقال بهدور ازخشونت مشكل خواهد بود. اين جزو فاكتورهائي است كه بايد درنظر بگيريم. وقتي كه مردم ميشنوند «مرگ بر جمهوري اسلامي»، خيليهائي كه در همين رژيم جمهوري اسلامي خستهاند و كارهاي هستند فكر ميكنند كه نكند ما هم جزو اين «مرگ» هستيم. آيا وقتي ميگوئيم «مرگ بر جمهوري اسلامي»، به اين معناست كه اين نظام و حكومتگراناش مشكل ايجاد كردهاند يا اينكه ميگوئيم هر كس كه در اين رژيم هست هم بايستي با آن پائين رود؟ فكر نكنيد مهم نيست. آن پاسدار، آن بسيجي، مردد است و نميداند پاياش را كجا بگذارد، از سوي ديگر نميداند چه جايگزيناش است، كدام نيرو و چه تشكلي؟ بنابراين هنوز اين را لمس نميكند. نهايت امر اين است كه ميگويد من كمي از دستور سرپيچي ميكنم ولي هنوز به اين سو نميآيد. آن تكنوكرات يا بوروكراتي كه در بخش ادارات حكومتي است ميگويد تكليف من چه ميشود؟ به دست غربيها بيندازيم؟ آمريكائيها بيايند ايران را هم به هم بريزند و مثل عراق همه را از كار بيكار كنند؟ نه، اين را هم نميگوئيم. ما ميگوئيم نه، دنيا دخالت نكند، ما به دنيا ميگوئيم از ديد ابزاري بيائيد به ما كمك كنيد. از نظر تكنولوژي حمايت كنيد. فضاي رسانهاي را در جائي كه رژيم فشار ميآورد كم كنيد يا بيشتر كنيد. مثلا وقتي كه نوكيا و زيمنس براي جلوگيري از مبارزات مردم تكنولوژي به رژيم ميفروشند، ضدش را شما ميتوانيد بدهيد.
چگونه بايد پيش رفت؟- ... اولين شرط، امكان ايجاد فضاي انتخابات آزاد در ايران است و اولين شرط انتخابات آزاد اين است كه من حق داشتهباشم بگويم: رفراندوم بر سر «جمهوري اسلامي آري يا نه». تكليفمان را با اين رژيم از طريق دمكراتيك مشخص كنيم. اگر باور داريم كه اكثريت مردم ايران خواهان اين رژيم نيستند، طبيعي است كه مرحلهي بعدي، پيشبيني نظام بعدي است. انتخاب يك مجلس مؤسسان، در آن دوران گذار؛ يك حكومت موقت بايستي تشكيل شود، يك دولت موقت، يك دولت ائتلافي براي ادارهي امور موقت كشور در يك زمان حداكثر يك سالونيمه. در اين فاصله احزاب سياسي تشكيل ميشوند، مطبوعات آزاد هستند، مردم ايران دائم از بحثهاي احزاب سياسي آگاه خواهند شد و شرايط انتخابات اولين مجلس مؤسسان كه براي پرداختن به تعريف و طرح قانون اساسيي آيندهي نظام دمكراتيكي كه ميخواهيم و اميدوارم مبتني بر منشور جهاني حقوق بشر باشد؛ فراهم ميشود. اگر بخواهم نظرخاص خودم را بگويم، دو قانون اساسي كه از نظر متن ۹۹ درصدش مشابه است؛ يكي در قالب مشروطهي پادشاهي، يكي در فرم جمهوري و نهايتا با جزئياتي متفاوت درانتخابات رياست جمهوري، يا فرض كنيد نخستوزير به معرض رأي عمومي گذاشته ميشود و در يك رفراندوم ثانوي، آن قانون اساسي پيشنهادي و فرم نهائياش از طريق رفراندوم دوم تثبيت شده و تعيين نوع نظام و محتواي آينده نظام از اين طريق تصويب ميشود. مرحلهي آخر، فاز انتخابات اولين مجلس دمكراتيك نظام جديد خواهد بود و انتخابات تشكيل اولين دولت حكومت جديد. احزاب سياسي هم همانطور كه گفتم در يك سالونيم آمادهگي يارگيريها و تبليغاتشان را داشتهاند.
چه تفاوتي بين اين جنبش و انقلاب سال ۱۳۵۷ ميبينيد؟- اين جنبش بر خلاف سال ۱۳۵۷ تيري در تاريكي نيست، كه مثلا فعلا از شر شاه خلاص شويم بعد ببينيم چه ميشود. هماكنون نصف بيشتر مخالفهاي پدرم، جريانات چپ ديروز، دارند انگشت خودشان را گاز ميگيرند كه عجب خاكي به سر خودمان ريختيم. برويد بپرسيد. خيليهاشان را من خودم ميشناسم. تفاوت با سال ۵۷ اين است كه من خودم از استاد دانشگاه تهران شنيدهام كه ميگفت عكس خميني را در ماه ديدهاست! ميخواهيد ديگر به شما چه بگويم؟ من به اين مردم و توان و قابليت و پتانسيلشان اعتقاد دارم. عقل سليم يك رانندهي تاكسي در ايران امروز به صد تا استاد دانشگاه ديروز ما ميارزد! عقلاش به واقعيات جامعهي ما بيشتر ميرسد. چون اين واقعيات را مستقيما چشيدهاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر