سارا زرتشت
درآمد: منتقدان جنبش سبز ، دشمنان جنبش یا مخالفانِ آن نیستند . برخلاف دشمنان، که هویت و خواسته های جنبش را انکار می کنند و جنبش را صرفا یک آشوب، فتنه و یا حرکتی انقلابی می خوانند و خواسته های جنبش را افزون خواهی سیاسی و تلاش برای براندازی می دانند و جنبش را محصول یک توطئه می بینند، منتقدان جنبش به ماهیت جنبش می پردازند و رفتار جنبش را به نقد می کشند و به استراتژی رهبران جنبش خرده می گیرند و موجودیت جنبش را به چالش می کشند. منتقد، مادامی که در موضوع ِ منازعه، اصالتِ خواسته ها و هویت جنبش تردید نکند و یا در مقام انکار آنها بر نیاید، می تواند نسبت به جنبش بی طرف باشد و یا خود را عضوی از آن بداند.
یکسال و نیم از ظهور جنبش سبز گذشته است. جنبش سبز، در اوج حضور و کنشگری خود، با انتقاد چندانی مواجهه نشد و جز در موارد استثنایی وجزیی، از آن به یک جنبش مدرن ، موفق و مسلط یاد می شد. اما این جنبش در اواسطِ دومین سالِ حیاتِ خود، شاهدِ رشد انتقادات و ظهور منتقدانی است که چه بسا از همراهان و فعالانِ جنبش به شمار می آیند و خود را به هویت سبز متعلق می دانند؛ اما از وضعیت جنبش ناراضی و ازساختار و رهبری و سازمان و راهبردها و تاکتیک های آن شاکی اند.
می توان ، به بهانه ی طفولیت جنبش و یا به مغالطه ی همراه نشدن با مخالفان و همسو نشدن با دشمنانِ جنبش، از نقدها گریخت و به آنها نپرداخت و آنها را ندیده گرفت و صدای آن ها را بایکوت کرد. می شود منتقدان را به همراهان کم حوصله، بدبین و عجول تقلیل داد و ابلهانه آنها را خائن و نفوذی خواند، اما هیچکدام از این گزینه ها شرط عقلانیت نیست. لازم نیست از حسن نیت منتقدان و دلسوزانه بودن انتقادها هم مطمئن شد؛ اگر انتقادها عقلانی بوده ویا بهره ای از واقعیت داشته باشند، دیدن آنها و پرداختن به آنها کافی است. تعلل درپذیرفتن آنچه در این انتقادها درست می نماید و یا پاسخ دادن به آنچه نادرست به نظر می رسد، خردمندانه نیست. در شرایطی که گروهی از عاملانِ اصلی گفتمان جنبش در سکوت بسر می برند و امکان و یا اختیار دفاع از آن را ندارند، چه بسا این تعلل غیراخلاقی هم باشد. از شرط عقل و اخلاق هم که بگذریم، چشم بستن بر این انتقادها چه بسا به ناامید کردن بدنه جنبش بیانجامد و درعمل هم کاستی ها و خطاهای احتمالی را تشدید می کند؛ بهتر است جسورانه به آنها بپردازیم.
آنچه منتقدان جنبش سبز می گویند
منتقدان، یا جنبش سبز را تمام شده می خوانند و یا آنرا چنان به جنبش های قبل و بعد از خود پیوند می زنند که جز نامی از آن باقی نماند. آنها یا جنبش را فاقد ارکان اصلی یک جنبش اجتماعی چون رهبر و سازمان و راهبرد می دانند و یا فقدان این ارکان را عیب های بزرگ جنبش دانسته و راز زمین گیری و شکست نسبی جنبش را به این عیوب نسبت می دهند.
منتقدان ، اگرچه به حقانیت و به خواسته های جنبش اعتراف می کنند و آن ها را خواسته های تاریخی می دانند و در تحقق نهایی ِ این خواسته ها تردید ندارند، اما علیرغم تاکید بر پایمردی و ایستادگی رهبران جنبش، آنان را رهبران نمادینی می دانند که نتوانسته اند آن چنان که شایسته این جنبش عظیم است، آنرا هدایت کنند و از این انرژی عظیم بهره کافی را بگیرند. رهبران را به رفتار پسینی در مقابل حوادث متهم می کنند واز سکوت و کوتاهی آنها در خصوص راهبردها و تاکتیک ها می گویند و آنان را دررفتار واکنشی جنبش و تخطی جنبش از راهبردها و تاکتیک های خشونت پرهیز، سهیم و مقصر می دانند و مهم تراز همه آنها را به سهل انگاری در خصوص ماهیت نظام و کم توجهی به نوع ِرفتار حکومت متهم می کنند.
منتقدان جنبش، فعالان جنبش را هم مغلوبِ شکاف داخل و خارج می دانند و خارج نشینان را به بی توجهی به محدودیت های داخل و داخلی ها را به پرداخت رویایی و رمانتیک در خصوص جنبش متهم می کنند. آنها هم چنین می گویند : گروهی ازفعالان جنبش، به گفتمان رهبران جنبش وفادار نبوده و از آن سواری گرفته اند. گروهی خواسته های جنبش را تعمیق داده اند و دسته ای به بهانه دفاع مشروع ، از راهبرد عدم خشونت – ولو به زبان - تخطی کرده اند.
«افراط در پرداختن به مفهوم شبکه های اجتماعی» و «برخورد یک بام و دوهوا با مفهوم جنبش ها» و «ناتوانی جنبش در بسیج اعتراضات» ، انتقادهای بنیادینی است که منتقدان با تکیه بر آنها موجودیت ِجنبش را به تمامی در تردید قرار می دهند ومی گویند: "جنبش سبز وجود دارد اما جنبش سبز یک جنبش توده ای و خیابانی، فاقد رهبری، فاقد راهبرد و تاکتیک انتخاب شده است."
در ادامه ی مقاله ، اهم انتقاداتِ منتقدان – با عنایت به مشهورترین آنها – را به صورت موضوعی می آورم و در هر مورد نمونه هایی از بیان منتقدان را در پانوشت ذکر می کنم تا جایی که موضوع انتقاد بهترروشن شود . قضاوت در خصوص درستی و نادرستی آنچه منتقدان گفته اند موضوع این مقاله نیست و نویسنده - اگرچه اغلب انتقادات را توصیفات جنبش ها و شرح حال جنبش می داند - شاید ! در نوشته ای دیگر به خوانش انتقادی این موضوعات بکوشد و در این نوشته تنها به یک نتیجه گیری کلی قناعت کرده است . همچنین ، نگارنده - آگاهانه - از آنچه انتقاد و یا ایراد بر خواسته های جنبش و حدود گفتمان های جنبش است ، گذشته است و اصولاً پرداختن به گفتمانِ مسلط جنبش را بسیار زود می داند و در این باره ، در این مقاله کاملاً خاموش است .
انتقاد از جنبش ؟
طبیعی است که منتقدانِ جنبش ، نه تنها زمان را برای انتقاد از جنبش مناسب می دانند ، بلکه احاله دادن آن به آینده را یک آموزه ی غلط می شمارند و غیر از این ، شرایط فعلی را هم مناسبِ انتقاد از حال و احوال جنبش می شمارند و چه بسا آن را مانع توجیه و انتقادِ غیر مسئولانه در خصوص رفتار جنبش می دانند.(1)
جنبش سبز وجود دارد ، اما ... !
انکار موجودیتِ جنبش سبز ، نه تنها از عهده ی منتقدان که از عهده ی مخالفان و دشمنان آن هم ساخته نیست ، اما موجودیت فعلی و ادامه ی حیات جنبش در میان بی عملی ها و نسبت آن با جنبش های آزادی خواهانه و دموکراسی خواه قبلی ، نکته ی اصلی تردید در حیات جنبش سبز توسط ناقدان است . ناقدان فقدان راهبرد ، رهبری سازمان یافته و سازماندهی و بی عملی را اسباب تردید در وجود جنبش می دانند و لذا وجود آن را در گرو پیوند با جنبش های پیشین ایرانی ممکن می دانند و می گویند اگر جنبش سبز را جرئی از جنبش اصلی دموکراسی خواهی و آزادی خواهانه ی ایرانیان بدانیم ، این جنبش کماکان وجود دارد و در هر زمانی خود را به شکلی نشان می دهد.(2)
رهبری جنبش :
منتقدان ، جنبش سبز را « عملاً » فاقد رهبری می دانند و کسانی چون موسوی و کروبی را در بهترین حالت ، رهبران نمادین جنبش می خوانند . آنها « فقدانِ رهبری » را نقطه ی ضعفی برای جنبش دانسته و توجیه کسانی را که این فقدان را نوعی قوتِ جنبش می دانند نمی پذیرند و این توجیه را نوعی فرافکنی ، بازی با کلمات و یا فرار از زیر بارمسئولیت می شمارند . در نزد منتقدان ، فقدان رهبری درجنبش سبز می تواند منجر به عدم کنترل خواسته ها ، راهبردها و تاکتیک های آن شود و امکان سوء استفاده و بهره برداری گروه ها و افراد را ممکن می سازد و حتی در یک قرائت کلاسیک از جنبش ، « فقدانِ رهبری » می تواند اساس و موجودیت جنبش را در تردید قرار دهد.(3)
عملکرد رهبران جنبش
منتقدان ، ضمن این که موسوی ، کروبی – و خاتمی - را رهبران نمادین جنبش می دانند و پایمردی و ایستادگی رهبران – نمادین – جنبش را می ستایند، اما آنها را به فقدان استراتژی و کم کاری در مدیریت صحیح جنبش متهم می کنند و رفتار و کنش آنها را اغلب پسینی می دانند . منتقدان می گویند : رهبران سبز ها ، باید به طور مشخص و مکرر مواضع خود را در خصوص راهبرد ها و راهبرد پرهیز از خشونت اعلام می کردند و از نزدیک بینی ، جوزدگی و احساساتی شدن هوادارن جنبش جلوگیری می کردند و بر مبنای تلازم میان مسئولیت عرفی و پاسخگویی ، با موضع گیری مناسب و شفاف ، مانع رادیکال شدن شعارها و تعمیق خواسته های جنبش می شدند.(4)
اشتباه در ماهیت و ساختار حکومت ، تقابل با حکومت
به زعم منتقدان ، یکی از انتقادهای مهم بر رفتار جنبش – ورهبران جنبش - فقدان آگاهی نسبت به ماهیت نظام و ساختار حکومت و نوع برخورد با حضور خیابانی مردم بود؛ برخوردی که بر اساس تجربه و شناخت ، باید حدس زده می شد و پس از راهپیمایی سکوت در 25 خرداد واضح شد که رخ می دهد و اوضاع را از کنترل همه خارج خواهد کرد . منتقدان ، اگرچه به نقش اصلی ِحکومت در ایجاد تقابل و ورود به خشونت اذعان دارند اما جنبش و بخصوص رهبران آن را در این خصوص بی تقصیر نمی دانند و می گویند که رهبران به تفاوت های میانِ عقل نظری و میدان سیاست عملی کم توجه بودند.(5)
افراط در استفاده از مفهوم ِ شبکه های اجتماعی
اگرچه اصطلاح ِ شبکه های اجتماعی و جایگاه آن در میان حرکت های سیاسی و اجتماعی از همان آغاز جنبش سبز معمول شد و با بیانیه ی شماره یازده میرحسین و مصاحبه های علیرضا بهشتی به عرصه ی گفتمان جنبش رسمیت یافت ، اما منتقدان پس از یکسال ، استفاده ی جنبش را از این مفهوم ، مبالغه آمیز ، پوپولیستی و رمانتیک می خوانند و وجود شبکه های بالفعل اجتماعی را آنگونه که مد نظر سبزهاست انکار می کنند و آنها را در بهترین حالت همان شبکه های مجازی می نامند و می گویند شواهدی برای وجود خاص این گونه شبکه ها وجود ندارد و می پرسند اگر چنین شبکه های غیررسمی وجود دارند چرا قدرت بسیج اعتراضات را ندارند ؟ منتقدان وجود جنبش را بر مبنای مفهوم شبکه های اجتماعی نیز انکار می کنند و در این باره به وجودِ آنها پیش از حضور جنبش سبز استناد می ورزند.(6)
تعمیق خواسته ها ، اغراق در توانایی
منتقدان می گویند : "خواسته های جنبش بخصوص پس از 13 آبان 88 ، تعمیق یافته و شعارها تندتر شده وجنبش از خواسته های اولیه و حداقلی خود فراتر رفته است و این تعمیق خواسته ها سبب شده است تا جنبش رادیکال شود و نیروهای فعال آن ریزش کنند و نتواند از هویت مخالف یارگیری کند . منتقدان با تاکید بر نقش حکومت در این تعمیق ، این قضیه را هم چون فراتر از راهبردهای جنبش بوده است ، نوعی نقطه ضعف جنبش می دانند و کمابیش بر نقش رهبران در این خصوص اشاره می کنند . آنها هم چنین ، اغراق در توانایی های سبزها را در زمین گیر شدن جنبش موثر می دانند و از بی توجهی جنبش نسبت به جریان محافظه کار و پایگاه اجتماعی آن ها انتقاد می کنند.(7)
شکاف داخل و خارج
به سبب آنکه گروهی از فعالان جنبش در خارج کشور بودند و تعدادی از آنها نیز به خارج کشور رفتند – و گروهی نیز دستگیر شدند و محدود شدند - جنبش سبز دچار شکاف خارج/ داخل شد . منتقدان ، انقلاب رسانه ای و برداشتن مرزهای خبری را در تعمیق این شکاف موثر می دانند و می گویند : سبزهایی که در خارج بودند علیرغم دوری از فضای سیاسی و عدم درک صحیح آن شروع به خط دهی کردند و این نوع خط دهی نتیجه ای بهتر از این نخواهد داشت ! (8)
تاکتیک هاو راهبردها
به زعم عده ای از منتقدان ، جنبش سبز از راهبرد خشونت پرهیز خود عدول کرده است و سبزها در مواردی چون 13 آبان و عاشورای 88 و با ورود به خشونت کلامی، به منطق طرف مقابل خود پناه برده و بدین وسیله مغلوب حکومت شدند . منتقدان هم چنین تاکتیک هایی چون اسکناس نویسی و دیوار نویسی را تاکتیک های خُردی برای یک جنبش فراگیر و مدرن چون جنبش سبز دانسته و معتقدند تاکتیک ها باید بتواند طرف مقابل را به گفتگو وادار کند.(9)
نتیجه گیری :
به نظر می رسد ، منتقدان جنبش سبز، به استثنای ِ آنچه در خصوص کاستی های احتمالی رهبران و یا عدول ویا کم کاری همراهان از تاکتیک ها و راهبردهای ضد خشونت گفته اند - در مقام انتقاد - « وضعیت طبیعی جنبش » را وصف کرده اند . در باب نمونه ، جنبشی که تعدادی از فعالان آن در خارج از کشورند ، اگر امکان ارتباطات یک نقطه ی قوت برای تبادل اوضاع داخل و خارج نباشد ، مشخصاً شکاف غیر قابل پرهیزی است که چارچوب مسلط جنبش را از آن گریزی نیست . و یا تعمیق خواسته های جنبش ، اگر نافی هویت جنبش نباشد ، چه اشکالی می تواند داشته باشد و اگر حکومت در این خصوص عامل اصلی است ، چگونه می توان یک جنبش اجتماعی را مهار کرد . ظاهراً اشکال ناقدان محترم بیش از هر چیز ناظر به بی عملی و یا عدم پیروزی کوتاه مدت جنبش است که ناشی از خلطِ مدام میانِ رفتارنهادی و رفتارهای جمعی است وگرنه ، تجربه های تاریخی نشان داده اند که رهبران جنبش ها خود خواسته نیستند و برخاسته از سیر طبیعی جنبش اند و هویت و خواسته های جنبش های فراگیرهم، هر لحظه در معرض تغییر و تبدیل اند. از حوزه ی عمومی نباید توقعِ رفتارهای نهادی و تسخیر قدرت و مهار زودهنگام قدرت را داشت و مادامی که گفتمان مسلط شکل نگرفته است ، بسیاری از انتظارات را باید از دوش جنبش برداشت به جای آن باید از مشکلات جنبش گفت و به مشکلات پیش روی جنبش پرداخت . فراموش نباید کرد که چند ماه قبل از پیروزی انقلاب 57 ، خواسته های انقلابیون سلطنت شاه بود ، نه رفتن او و ولایتِ فقیه .
سارا زرتشت
****
پا نوشت ها
(1) عباس عبدی : یكی از مشكلاتی كه جنبشهای اجتماعی در ایران با آن درگیر بودهاند، احاله دادن نقد به آینده نامعلوم است. گویی كه نقد را فقط برای حكومت و مخالفان خود جایز میدانند، در حالی كه اگر نقد سلاح اصلاح است، چرا جنبش اجتماعی باید خود را از آن محروم كند؟ متأسفانه برخی از فعالان جنبشهای اجتماعی آموزه غلط گروه حاكم را میپذیرند كه گویی هرگونه نقدی را ضربهای به راه خود میدانند.
رضا علیجانی : فکر می کنم الان فرصت بسیار مناسبی است که نگاهی به آنچه که گذشته است داشته باشیم و در این زمینه نقد کارکردی بکنیم. نقدی که باید انجام بدهیم، باید نقدی مسوولانه باشد.الان دوره خوبی است که این کارها انجام شود. هر کسی می تواند به سیر نظرات خود در این زمینه مراجعه کند، ببیند چه سخنانی را مطرح کرده، چه پیش بینی هایی کرده و آن ها چقدر تحقق یافته اند. این نقدها تا زمانی که مسوولانه نباشد، اساسا اثری نخواهد داشت. این اتفاقی است که در این مدت زیاد رخ داده است... متاسفانه فعالان سیاسی اجتماعی بعد از خاموشی اعتراضات خیابانی، نقدهایی را مطرح کردند که در مواردی غیرمسوولانه بود و هیچ اثری از انتقاد از خود در آن وجود نداشت
(2) رضا علیجانی : جنبش سبز به یک معنا، جنبشی انتخاباتی بود که بعد از اعلام نتایج انتخابات، وارد فاز جدیدی شد. این جنبش اعتراضی، مطالباتی را مطرح کرد که شاید اصلی ترین آن، همان بحث های مربوط به انتخابات بود. طبیعتا درباره این جنبش می توان گفت که پس از هشت ماه، از خیابان ها جمع شده و به معنایی، به پایان خود هم رسیده است.نگاه دیگری که می توان به جنبش سبز داشت، این است که این جنبش، قسمتی از جنبش تحول خواهی ایرانیان است که همواره وجود داشته و از اواخر قاجاریه آغاز شده است. در واقع جنبش سبز دراین معنا، حلقه ای از این روند اجتماعی ـ تاریخی تحول خواهی ایرانیان است که انرژی زیادی هم دارد. این جنبش همچنان به صورت زیرپوستی در جامعه وجود دارد.
اکبر گنجی : مطابق تعریفهای کلاسیک جنبشهای اجتماعی- اگر تشکیلات/ سازمان و رهبری تثبیت شده، دو رکن اساسی جنبشهای اجتماعی باشند، آنچه در ایران میگذرد جنبش اجتماعی نیست...اما اگر تشکیلات/ سازمان و رهبری متمرکز را شرط وجود جنبشهای اجتماعی به شمار نیاوریم، احتمالاً میتوان از جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش معلمان و جنبش سبزسخن گفت. بدین ترتیب، ابتدا باید «تصور»ی از جنبشهای اجتماعی داشت تا سپس وجود/ عدم «مصداق» جنبش را تأیید/ تکذیب کرد ...موضوع وجود و عدم وجود جنبش را نمی توان و نباید فقط به وجود/عدم وجود رهبری تثیبت شده و تشکیلات/سازمان فروکاست. ملاک های دیگری هم وجود دارد که درباره ی آنها هم نظرورزی کرد. از جمله باید به تمایز "نارضایتی" از "اعتراض سیاسی" توجه کرد و نشان داد که آنچه وجود دارد، نارضایتی گسترده ی اجتماعی است یا اعتراض سیاسی متجلی شده ی در یک جنبش اجتماعی . مطالبه ی ی تاریخی یکصد ساله ی مستمر، هر از گاهی در یک جنبش اجتماعی/انقلاب متجلی می شو د .. نهضتی که از انقلاب مشروطه آغاز شد و مراحلی چون سال های پس از تبعید رضا شاه ،نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق، نهضت پانزده خرداد سال هزار سیصد و چهل و دو،انقلاب اسلامی پنجاه و هفت ،جریان اصلاحات و جنبش سبز را پشت سر گذارده است؛جنبش حقوق مدنی/حکومت قانون، حکومت مشروط ، حکومت پاسخگو،یا به تعبیر امروزی تر، جنبش دموکراسی خواهی(نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر) باید نامید.
عباس عبدی : طی این یك سال بخش اصلی انقلاب از ساختار سیاسی بیرون رانده شدهاند، تعداد معتنابهی كشته شدهاند، هزاران نفر بازداشت و صدها نفر محكوم و زندان شدهاند، هزاران تن از شهروندان به ویژه تعداد زیادی از همكاران مطبوعاتی و رسانهای جلای وطن كردهاند، و شكاف عمیقی درون ساختار سیاسی موجود رخ داده، و بسیاری از اتفاقات ریز و درشت دیگری كه هر كدام اهمیت خاص خود را دارند، با این وضعیت چگونه میتوان گفت جنبشی وجود ندارد، و اگر نداشت، چه نیازی به انتقاد از آن بود؟ بنابراین اتفاقاً به دلیل همین وجود و اهمیت آن است كه باید به نقد آن پرداخت.. اما فراموش نكنیم كه جنبش اجتماعی واجد تعریف و مشخصاتی است، از جمله رهبری جنبش. وقتی كه یك جنبش رهبری دارد، اجازه نمیدهد كه جنبش اجتماعی واكنشی عملی كند، و براساس ترجیحات و اولویتها و عقلانیت ابزاری خود تصمیم میگیرد. بنابراین ممكن است هر جنبشی از یك یا چند وجه از وجوه آن دچار ضعف یا قوت باشد، كه طرح این نقاط به منزله نفی آن در یك مرحله خاص نیست. اگر این نقاط ضعف جبران شود، جنبش قوام گرفته و رشد میكند در غیر آن صورت، محو خواهد شد.
(3)عباس عبدی : امكان ندارد كه همه رهبر جنبش باشند. اين بازي با كلمات و بي محتوا كردن كلمات است. جنبش هاي آنارشيست هم رهبري داشتند . جنبش باید رهبر داشته باشد تا بتواند سیاست ها ، خواسته ها و رفتار آن را کنترل کند ، در غیر این صورت جنبش جنبش خارج از اراده ما پیش خواهد رفت ، هرگونه که بخواهد ... نداشتن رهبر نه تنها یک نقطه ی قوت نیست که نقطه ی ضعف جنبش است . «هر کس رهبر خودش باشد و جنبش رهبری ندارد و نمی خواهد » این بازی مسخره ای بود که توسط عده ای شروع شد تا فقدان رهبری را در جنبش توجیه کنند .جنبش لازم نیست رهبری کاریزماتیک داشته باشد ، اما رهبری مبتنی بر عقلانیت در آن لازم است . در يك جنبش دموكراسي خواه، رهبري وجود دارد اما در چارچوب دموكراتيك اعمال مديريت مي كند. بنابراين نفي و بلاموضوع كردن آن چيزي جز هرج و مرج سياسي نيست .
عباس عبدی : مگر جنبش بدون رهبر میشود؟ اما اینكه این جنبش رهبر دارد یا خیر، بستگی به تعریف از مفهوم رهبر است. به طور دقیق نمیتوان گفت كه این جنبش دارای رهبری به معنای مصطلح است، اما وجود افرادی كه به صورت نمادین چنین جایگاهی را دارند، آن را از یك حركت بدون رهبری نیز متمایز میكند. ضمن اینكه برخی از افراد و گروهها نیز از این وضع استقبال میكنند، زیرا با ذكر اینكه رهبری نمادین است، میخواهند خط مشی آنان را دور زده و راه خود را به نام جنبش سبز بروند، و نوعی سواری مجانی از جنبش سبز بگیرند. البته وضعیت سیاسی در داخل كشور هم امكان فعلیت یافتن رهبری به معنای مصطلح را برای جنبش سبز فراهم نمیكند.
اکبر گنجی :آنان که پیدایش و ظهور جنبشهای اجتماعی سازمان یافته و دارای رهبری تثبیت شده را در جوامع فاقد نظامهای دموکراتیک غربی ناممکن قلمداد میکنند، بهتر است به این پرسش پاسخ گویند: آیا در جوامع سرکوبگر فاقد نظامهای دموکراتیک غربی، جنبشهای سازمانیافته دارای رهبری تثیبت شده در قلمرو زیست محیطی وجود نداشته است؟ آیا جنبش زنان در این گونه جوامع پدید نیامده است؟ آیا این جوامع فاقد جنبشهای اعتراضی معطوف به دموکراسی بوده اند؟ تجربه مبطل این مدعاست .. ضمن آن که، یکی از مسائل اساسی سبزها این است که چهره های شاخص آن نمی خواهند مسئولیت رهبری یک جنبش اجتماعی را قبول کنند و از موضع رهبر جنبش سخن بگویند و "رهبری" کنند .
(4) عباس عبدی : به طور مشخص و حتي مكرر اعلام ميشد كه كدام يك از شيوههاي جاري برخلاف اين راهبرد است و از فعالان جنبش خواسته ميشد كه به طور صريح و روشن از اين روشها پرهيز كنند. وقتی فرد یا افرادی مسئولیت عرفی پدیدهای بر دوش آنها میافتد، طبعاً باید تلازم میان مسئولیت و پاسخگویی را رعایت كنند. واقعیت این است كه باید مسئولیت خود را در برابر حضور خیابانی مشخص نمود، اگر حضور خیابانی مورد تأیید نبود، باید صریحاً گفته میشد، و اگر موضع بیطرفی نسبت به آن وجود داشت، این نیز باید بیان میشد. در هر حال فكر میكنم وضعیت سیاسی در ایران به گونهای نبود كه بتوان موضع شفافی گرفت، این را میپذیرم، اما باید به نتایج پیامدهای چنین وضعیتی هم آگاه میبود. هركس (بدون قید میگویم) كه میخواست و فكر میكرد اینگونه حضور خیابانی به نحوی در جهت تأیید ایدهها و سیاستها و برنامههای اوست، باید یا كل جریان را میپذیرفت، یا اینكه فوراً در برابر رادیكال شدن شعارها و نیز منحرف شدن شعارها (هر دو مورد مهم بود) موضعگیری صریح و قاطع ابراز میكرد. اما ما عادت كردهایم كه سواری مجانی بگیریم و این در سیاست عقلایی، شدنی نیست..بنابراین رهبری جنبش باید از ابتدا میدانست از تركیب تراكم مطالبات عقبافتاده و تأمیننشده و بغضهای فروخفته با حضور خیابانی بدون كنترل چیزی جز آنچه كه رخ داد را نباید انتظار كشید، حتی من معتقدم كه تجربه چند دهه اخیر ایران موجب شده بود كه این فرآیند تا حدی هم كنترل شود، و الا انتظار میرفت كه وضع كلی از آنچه كه دیدیم رادیكالتر شود.
رضا علیجانی : مشکل دیگری که وجود داشت، نزدیک بینی و جوزدگی جامعه بود. این جو زدگی البته در همه تحولات تاریخی وجود داشته و دارد، اما این وظیفه رهبران بود که جلو آن را بگیرند. ...مشکل دیگر این بود که خیلی ها، مسایل سیاسی را به جای آنکه با دید استراتژیک نگاه کنند، با دید ایدئولوژیک می دیدند. ایستادگی این رهبران بسیار خوب بود، اما ایستادگی آن ها هرگز تبدیل به عمل نشد. لذا من فکر می کنم یکی از نقدهایی که به رهبران جنبش سبز وارد است ـ با احترام به ایستادگی آن ها ـ این است که پسینی عمل می کردند و نه پیشینی. یعنی آن ها، بعد از اینکه کنشی توسط مردم اتفاق می افتاد، درباره آن موضع می گرفتند. در حالی که اساسا، باید مساله به گونه دیگری باشد و نوع کنش و شعارها و.... توسط رهبران دیکته شود. آنچه اتفاق افتاد این بود که در واقع رهبران پیرو مردم شده بودند. به همین دلیل بود که می دیدیم در شعارها اساسا به طرف مقابل توجهی نمی شد.
اکبر گنجی : زوج کروبی / موسوی با ایستادگی بر مطالبات، انتقاد شجاعانه از عملکرد ها و سیاست ها و تکرار اهداف جنبش، در زنده نگاه داشتن آن "امید" و "آرزو" نقش مهمی بازی کرده و می کنند... ضمن آن که، یکی از مسائل اساسی سبزها این است که چهره های شاخص آن نمی خواهند مسئولیت رهبری یک جنبش اجتماعی را قبول کنند و از موضع رهبر جنبش سخن بگویند و "رهبری" کنند .
(5) عباس عبدی : ..اگر آنان تصور ميكردند كه مردم را ميشود در خيابان آورد و آب از آب تكان نخورد و واكنشي نبينند، معلوم ميشود كه نگاه درستي به ساختار حكومت نداشتهاند، و اين خطا در اصل نحوه ورود اين مجموعه هم در انتخابات مشهود است . اگر ساخت سیاسی را چنان رئوف و مهربان میدانید كه باید به چنان خواستهای با عطوفت پاسخ دهد و آن را بپذیرد، دیگر پاسخی برای شما ندارم، چنان از حكومت و سیاست سخن گفته میشود كه فكر نمیكنم در حكومت فیلسوفان افلاطونی هم چنین چیزی را بتوان سراغ گرفت. بحث من نه سكوت است و نه فریاد. بحث این است كه هر كس باید برای سكوت یا فریاد یا گفتار عادی خود ادله موجهی بیاورد، هم از حیث مضمون و هم از حیث سود و زیان و نتیجهبخش بودن آن. هر دو حیث مهم است. اما ظاهراً به بخش دوم توجهی نمیشود.
رضا علیجانی : در تظاهرات 25 خرداد، که تطاهراتی بود که در سکوت برگزار شد، در پایان تظاهرات، به مردم تیراندازی شد. این بدان معنا بود که حکومت گارد خود را بسته است. وقتی حکومت گارد خود را می بندد، و معترضان را فتنه گر می نامد، دیگر نمی توان چندان به نتیجه خوشبین بود. همین بود که باعث شد سطح مطالبات از رای من کجاست هر روز بالاتر رود. اما طبیعی بود که در چنین شرایطی، نمی توان بر قدرت حکومت پیروز شد. بسیار عالی می شد اگر حکومت به جای تقابل، تعامل را بر می گزید، اما این اتفاق نیفتاد. در واقع، آنچه که اتفاق افتاد، نتیجه برخورد تقابلی حکومت بود. جدا از همه نقدهایی که به جنبش سبز وارد است، باید این نکته را اضافه کنم که اساسا نوع برخورد حکومت، باعث شد که آنچه اتفاق افتاد، نتیجه محتوم جنبش سبز باشد ...یکی دیگر از مشکلات دیگر این بود که هرگز به تناسب قوا توجهی نشد. متاسفانه برخی عرصه سیاست را با عرصه عقل نظری اشتباه گرفته بودند. در یک جنبش، نکته مهم بحث امکانات و تناسب قواست که متاسفانه خیلی جاها، اساسا در نظر گرفته نشده بود. فکر می کنم می توان نگاهی به فاصله میان روز عاشورا و 22 بهمن انداخت و دید که هر فرد، چه مواضعی اتخاذ کرده و چه سخنانی گفته و چه راهکاری را پیشنهاد کرده است. فکر می کنم جواب بسیاری از سئوالات را می توان از مواضعی که در همان زمان اتخاذ شد، گرفت. .
اکبر گنجی : اگر رژیم اجازه ی تظاهرات خیابانی به مخالفان می داد، رژیم سرکوبگر نبود. اگر رژیم زیربار رفراندوم می رفت، رژیم خودکامه ی استبداد دینی نبود.سرکوب و شدت آن، یکی از متغیرهای اساسی است که نه حذف آن از تحلیل سیاسی امکان پذیر است و نه نادیده گرفتن واقعیت ان، به سود جنبش دموکراسی خواهی و گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است.
(6) رضا علیجانی : ... نوعی از شبکه های اجتماعی در زمان انقلاب هم وجود داشت. مثلا برای تظاهرات، خود مردم به صورت خودجوش زمان تظاهرات روز بعد را اعلام می کردند. اما این ها تنها معانی شبکه اجتماعی نیست.از طرف دیگر، بحث های انتزاعی چون شبکه های اجتماعی و حتی مطرح شدن بحث رومانتیکی چون شبکه های اجتماعی که به صورت افقی با هم رابطه داشته باشند، که اساسا نوعی طرح پوپولیستی بود و به پوپولیسم دامن می زد، باعث شد که واقع بینی از جریان خارج شود. ..شبکه های اجتماعی به شکلی که مطرح شدند، به این معنا بود که در خود شبکه بحث های اقناعی صورت بگیرد و خرد جمعی تصمیمی را اخذ کند. اما عملا من ندیدم در جایی این اتفاق بیفتد. این در واقع، همان بحث الگوهای هیاتی بود که پیش از این هم وجود داشت. این شبکه ها، بیش از آنکه اجتماعی باشند، مجازی بودند.
اکبر گنجی : «شبکه های غیر رسمی اجتماعی» به چه معناست و چه نوع ارتباطاتی شبکهها را می سازند؟ شبکه اجتماعی هر معنایی که داشته باشد، باید با شواهد و قرائن نشان داد که به همان معنا، اینک روابط شبکهای بالفعل(نه بالقوه) میان سبزها وجود دارد. در این صورت میتوان از جنبش سبز به معنای شبکههای غیر رسمی اجتماعی سخن گفت... اصطلاح «شبکههای اجتماعی» توضیحی ناکارآمد و بسیار مبهم از واقعیت حرکت سبز است. اصولا هر چیزی با هرچیزی در رابطه است و شما میتوانید بی نهایت مجموعه از روابط و شبکه بیابید. معتقدان به شبکههای اجتماعی باید دقیقاً روشن سازند که منظورشان از شبکه های اجتماعی چیست و قدرت توضیحی این نظریه چقدر است؟ اگر مفهوم شبکه این قدر بسط یابد، در آن صورت چنان شبکههایی ماه ها پیش از آغاز فعالیت کاندیداها هم وجود داشته اند. در این صورت باید گفت که جنبش سبز یک سال قبل از برگزاری انتخابات هم وجود داشته است.
(7)عباس عبدی : در عرض چند ماه شعارهای آن تغییر کرده اند و خواسته های جنبش تعمیق یافته اند . همین که شعارهای جنبش بازیچه دست طرف مقابل شده اند ، یعنی جنبشی وجود ندارد . بالا رفتن سطح مطالبات به دو دلیل در چنین جنبشی قابل پیشبینی بود، دلیل اول اینكه در جامعه بسته، همواره با مطالبات و حتی حب و بغضهای فروخفته و متراكم مواجه هستیم. دلیل دوم اینكه ذات جنبش خیابانی كه رهبری متمركزی آن را كنترل نكند، چنین است و به سرعت تبدیل به جنبشی رادیكال میشود... نه تنها هیچگاه منكر تأثیر كنش طرف مقابل بر واكنش جنبش نبودهام، بلكه برعكس بیش از هر كس بر این نكته تأكید كردهام ولی فرق من با برخی ها این است كه من آن را نقطه ضعف جنبش میدانم. این درست است كه از طرف جنبش، باید نسبت به كنشهای طرف مقابل واكنش نشان داد، اما گاه این واكنشها مبتنی بر عقلانیت ابزاری است، گاه مبتنی بر احساسات. اگر همان تقسیمبندی ماكس وبر را از انواع رفتار در نظر بگیریم، به نظر من، واكنشها در سطح خیابان عموماً احساسی بوده، در حالی كه یك جنبش اجتماعی مدرن باید عقلانی واكنش نشان دهد .من قضیه را روانشناسانه و فردی نمیبینم، بلكه ساختار بدون تشكیلات و تودهای جنبشهای اجتماعی خیابانی در ایران، مآلاً چنین سرنوشتی خواهد داشت.
عباس عبدی : اين اتفاق عمدتاً ناشي از عدم كنترل و نظارت و تسلط بر حضور خيابانی جوانان و مردم بود. بنابراين راديكال شدن فضاي خياباني نه محصول تغيير راهبرد بود و نه ناشي از تغيير تاكتيك، كه هر دو تغيير مستلزم پيشزمينههايي است، ضمن اينكه نه در سخنان آقاي موسوي و نه آقاي كروبي هيچ كدام چنين تغييري را نميبينيد. اين تفاوت، محصول جريان خودبخودي و بدون نظارت در حضور خياباني است كه از ابتدا هم معلوم بود كه چنين سرنوشتي خواهد داشت...کساني كه به دفاع مشروع استناد جستند، هيچ شناختي از مقوله دفاع مشروع ندارند
رضا علیجانی : نکته این بود که به جریان محافظه کار اساسا هیچ توجهی نمی شد. نباید فراموش کنیم که جریان محافظه کار در کشور وجود دارد و دارای پایگاه خاص خودست. نمی توان در معادلات اجتماعی، چشم را بر روی یک جریان بست. این مساله باعث می شود که به تناسب قوا نیز توجهی نشود. ...مشکل این بود که در جنبش سبز به این افراد توجهی نشد، راهی برای جذب آنان در نظر گرفته نشد. به این ترتیب اعتراضات محدود شد به پایتخت و چند کلان شهر دیگر و البته در میان طبقه متوسط فرهنگی و اقشار بالاتر. گرچه این فی نفسه بد نیست، اما در صورتی که این گروه ها جذب می شدند و یا برای این کار تلاش می شد، می شد تناسب قوا را به هم زد. اتفاقی که نیفتاد...گرچه در جنبش سبز، پتانسیل زیادی وجود داشت، اما در مواردی، در این باره اغراق شد. متاسفانه اغراق و رومانتیسیسم، وارد جنبش شد. بعد از حوادث روز عاشورا، مهندس سحابی، نامه ای نوشت و در آن مسایلی را مطرح کرد. متاسفانه این نامه توسط بسیاری ناشنیده ماند و تنها عده ای از معتدلین آن را مورد توجه قرار دادند. مشکل دیگر این بود که خیلی ها، مسایل سیاسی را به جای آنکه با دید استراتژیک نگاه کنند، با دید ایدئولوژیک می دیدند. همین مساله باعث شد که دوقطبی های کاذب زیادی به وجود بیاید که عملا باعث کند شدن حرکت بود .
(8) عباس عبدی : بین واقعیت داخل شعارها و ایده هایی که داده می شود ، شکاف بسیار است ، شکافی که ناشی از انقلاب رسانه ای و برداشته شدن مرزهای خبری است . وقتي كه خط دهي رسانهاي از هزاران كيلومتر آن طرفتر است كه هم به لحاظ جغرافيايي و هم به لحاظ ذهني و هم به لحاظ ارتباطي و سياسي از فضاي ايران دور است، نتيجهاي بهتر از اين برداشتها حاصل نخواهد شد.
رضا علیجانی : متاسفانه برخی تحلیل ها و نقدها و سخنان ـ که بعضی هم در خارج از کشور بود ـ باعث شد که اساسا نگاه ها به جنبش سبز، بسیار رومانتیک و بلندپروازانه باشد. سخنانی که به هر حال در جاهای مختلف بیان می شد. وضعیت کشور در بسیاری از موارد، آن نبود که اپوزیسیون خارج از کشور بیان می کردند. گرچه ممکن است منافع حزبی، حسادتهای سیاسی و مسایل دیگر نقش داشته باشد، اما اگر خوشبینانه نگاه کنیم، برخی افراد به دلیل دوری از فضای ایران، قادر نبودند که فضا را درست درک کنند. آن ها بی توجه به فضا، دستورالعمل صادر می کردند. .. اگر آقای خمینی ( هم ) در داخل بود، خیلی بهتر می توانست عمل کند. ضمن اینکه ایشان شبکه بسیار قوی در داخل کشور داشت. از طرف دیگر فراموش نکنیم آنچه در فیلم ها و عکس ها و در خبرها می بینیم، هرگز نمی تواند جای بودن در فضا را بگیرد. شاید خیلی از مسایل تغییر کرده باشد، اما بودن در فضا، خود می تواند باعث اخد تصمیمات بهتری شود. البته من قصد ندارم دو قطبی داخل ـ خارج ایجاد کنم. درباره همان نامه مهندس سحابی، بسیاری از آنان که در خارج از کشور هستند، از این نامه استقبال کردند. افرادی که سابقه کار تشکیلاتی داشتند، با تجربه بودند و خودشان هم همواره اعلام می کردند که اصالت باداخل است، اما بودند افرادی که در داخل کشور، فضا را مدام رومانتیک تر می کردند.
(9) عباس عبدی : راهبرد پرهيز از خشونت، برمبناي رفتار حكومت اتخاذ نميشود كه تداوم آن منوط به رفتار خاصي از جانب حكومت باشد.عمل خشونتآميز شامل گفتار و رفتار ميشود ...اما با گذشت زمان و عدم كنترل و نظارت بر حضور خياباني و نيز حضور شبكههاي ارتباطي مستقل از مديريت جنبش، اين رفتارها به مرور افزايش يافت و در 13 آبان سال 1388 وارد فازي ديگر شد که نهایت آن اتفاقات عاشورا بود....برخي از منتقدينِ حاضر در خيابانها به منطق طرف مقابل پناه بردند و فكر كردند كه قدرت واقعی از باتوم يا از لوله تفنگ بيرون ميآيد در حالي كه قدرت منتقدين، در كتك زدن نبود، بلكه در كتك خوردن آنان بود...اشكال مهم بنده به وضعی است كه در آن برخی افراد مدعیاند این دو نفر رهبران جنبش سبز هستند و در عین حال شعارهایی كاملاً مغایر با دیدگاهها و خواستهای آنان سر میدهند. من ممكن است كه با نظرات و عقاید آنان درباره حكومت دینی یا انقلاب یا برخی حوزههای دیگر موافق نباشم، اما اگر گفتم آنان رهبر جنبش هستند و خواستم در چنین جنبشی فعال باشم، به خودم اجازه نمیدهم كه خلاف چارچوبهای تعیین شده آنان اظهاراتی كنم و كارهایی را به نام آنان انجام دهم. اگر یك روز كلیت سیاستهای یك جنبش را نپذیرفتم، صادقانه از آن كنار میكشم ولی سعی در قلب شعارها و خواستهای رسمی آن نمیكنم....من در موقعيتي نيستم كه درباره تاكتيكهاي اتخاذ شده به صورت ايجابي اظهار نظر كنم، اما به نظرم بايد سطح جنبش سياسي را بسيار فراتر از اين امور دانست. ديوارنويسي و اسكناس خراب كردن، چيزي نيست كه افتخاري براي تاكتيكهاي سياسي باشد. هر چند این رفتارها قابل فهم است اما مهمترين كاري كه ميبايست صورت ميگرفت، رفتن راهي براي باز كردن درهاي گفتگو و تفاهم و سازش بود و الا نوشتن يك جمله روي اسكناس بيزبان فقط ميتواند يك جوان را اقناع كند و ديگر هيچ. و البته انعکاس فرهنگ وندالیستی در عرصه سیاسی هم محسوب می شود و این که ما هم مثل قدرتمداران به خود اجازه می دهیم که در هر چیزی دست ببریم فقط به این دلیل که فکر می کنیم خوب است و اهداف ما را پیش می برد!
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر