-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/24/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

باوجود محکومیت و سرزنش جمهوری اسلامی در کمیته‌ی سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد به دلیل نقض گسترده‌ی حقوق بشر در ایران از جمله شکنجه، قطع اعضای بدن، سنگسار، نابرابری گسترده‌ی جنسيتی، خشونت عليه زنان، تبعیض و نابردباری مذهبی، گشایشی در رفتار جمهوری اسلامی برای توقف سرکوب آزادی‌های مشروع و قانونی مردم دیده نشد.

محکومیت جمهوری اسلامی در کمیته‌ی سوم مجمع عمومی تنها با واکنش منفی جمهوری اسلامی همراه بود و محمدجواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه‌ی قضائیه که برای جلوگیری از تصویب این قطعنامه تلاش زیادی در نیویورک انجام می‌داد، محکومیت جمهوری اسلامی را نتیجه‌ی تلاش‌های غرب دانست و گفت که ايران «دمکراسی غربی نمی‌خواهد».

این مقام قضایی جمهوری اسلامی که سندی مبنی بر توقف نقض حقوق بشر در دست نداشت و در برابر مفاد قطعنامه‌ی نقض حقوق بشر در ایران توضیح روشنی نداشت، از رئیس کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل دعوت کرد سال آینده به ایران برود تا از نزدیک شاهد بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران باشد!

این در حالی است که هم‌زمان با کوشش‌های لاریجانی برای موجه جلوه دادن چهره‌ی جمهوری اسلامی در مقر سازمان ملل متحد، سه فعال کارگری از نیشکر هفت تپه، بهروز نیکوفرد، علیرضا سعیدی و بهروز ملازاده، هرکدام به شش‌ماه زندان محکوم شدند.

دادستان مشهد از اجرای دومین مرحله‌ی قطع ید سارقان خبر داد. ۳۲ تن از نیروهای یگان ویژه‌ی حفاظت با همراهی چهار افسر نظامی به سالن ۱۰ بند چهار زندان رجایی‌شهر کرج یورش بردند و وسایل شخصی زندانیان سیاسی را به هم زدند و آنها را مورد تهدید قرار دادند.

هم‌چنین در ادامه‌ی سرکوب وکلای دادگستری و تنها به فاصله‌ی کوتاهی از بازداشت پنج وکیل، خلیل بهرامیان وکیل تعدادی از زندانیان سیاسی به دادگاه فراخوانده شد.

از طرفی در ارتباط با وضعیت دانشجویان زندانی علی قلی‌زاده، علیرضا كیانی، محسن برزگر و محمد حیدرزاده که اخیراً دستگیر شده‌اند اطلاع دقیقی در دست نیست.

تنها به نمونه‌هایی از آن‌چه در یک هفته‌ی گذشته به عنوان اخبار نقض حقوق بشر منتشر شده‌اند مروری می‌کنیم تا روشن شود که تنها یک هفته کارنامه‌ی نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی برای محکومیت آن کافی است و اگرچه مقامات قوه قضائیه سه دهه نقض حقوق بشر و سرکوب‌ها را کتمان می‌کنند و قاتل ندا آقاسلطان را عضو سازمان جاسوسی انگلیس معرفی می‌کنند، اما همه‌ی موارد نقض حقوق بشر با اسناد و مدارک لازم در مجامع بین‌المللی ثبت می‌شوند.

باید پرسید آیا سرکوب‌های گسترده‌ی منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی که تنها به دنبال حقوق خود و مردم هستند توسط سازمان جاسوسی کشورهای غربی انجام می‌گیرد؟ یا اگر ایران به دمکراسی غربی نیازی ندارد، آیا نقض گسترده‌ی حقوق بشر در ایران یعنی دمکراسی اسلامی؟

جمعه، ۲۱ آبان ۱۳۸۹

- به دنبال اعلام رای ۹ سال و ۷۴ ضربه شلاق برای حشمت‌الله طبرزدی، فعال سیاسی در بند، پرونده‌ی او به دادگاه شعبه‌ی ۵۴ تجدید نظر استان تهران ارجاع شد که به دلیل مشکلات اداری مجدداً به دادگاه بدوی عودت داده شد.

این اقدام در حالی انجام گرفت که چندی پیش حشمت‌الله طبرزدی با طرح شکایتی علیه رهبر جمهوری اسلامی از وکلای دادگستری خواست آن را در مجامع بین‌المللی پیگیری کنند.

- علیرضا مرادی، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم ارتباطات دانشگاه تهران برای گذراندن یک سال حکم زندان به قزل‌حصار منتقل شد.

علیرضا مرادی به همراه برادرش سجاد، دو دانشجوی نخبه‌ی کرد دانشگاه تهران که هر دو با فاصله‌ی يک سال با رتبه‌ی سوم کنکور کارشناسی ارشد وارد دانشگاه شده بودند، در روز ۱۶ آذرماه از مقابل خوابگاه دانشگاه تهران بازداشت شدند. علیرضا مرادی سپس در بهمن‌ماه به صورت موقت آزاد شد.

شنبه، ۲۲ آبان ۱۳۸۹

- خانواده‌های چهار دانشجوی بازداشت شده‌ی دفتر تحکيم وحدت می‌گويند از سوی اداره‌ی اطلاعات و ماموران امنيتی، تهديد شده‌اند که درباره‌ی بازداشت فرزندان‌شان اطلاع‌رسانی نکنند.

علی قلی‌زاده (دبیر انجمن اسلامی شاهرود)، علیرضا كیانی (دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه مازندران)، محسن برزگر (دبیر فرهنگی انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل) و محمد حیدرزاده (عضو انجمن اسلامی دانشگاه شهركرد)، چهارعضو منتخب شورای مركزی دفتر تحكیم وحدت بوده‌اند كه هفته‌ی گذشته پس از دستگیری از سوی نهادهای امنیتی به زندان اوین منتقل شده‌اند.

- با رأی شعبه‌ی ۱۲ دادگاه‌های تجدید نظر استان خراسان رضوی، محکومیت ۱۴ تن از دراویش سلسله‌ی نعمت‌اللهی گنابادی به سه ماه و یک روز حبس و بیست و پنج ضربه‌ی شلاق تعلیقی (به مدت سه سال) قطعی شد. هم‌چنین ده تن دیگر نیز با این بهانه که در تجمع دراویش در تیرماه سال گذشته، نقش رهبر را ایفا و نسبت به تحریک سایر متهمین اقدام کرده‌اند، به تحمل پنج ماه حبس و پنجاه ضربه شلاق تعزیری و اقامت اجباری به مدت یکسال در مناطق محروم محکوم شدند.

یكشنبه، ۲۳ آبان ۱۳۸۹

- دادستان تهران گفت: تعداد ۵ نفر از وكلای دادگستری اخیراً به دستور بازپرس شعبه‌ی امنیت دادسرای «شهید مقدس» بازداشت شده‌اند.

جعفری دولت‌آبادی در این خبر گفت: سه نفر از این افراد در فرودگاه امام خمینی به هنگام بازگشت از سفر آنتالیای تركیه و دو نفر دیگر از وكلای دادگستری مرتبط با افراد یاد شده نیز در تهران بازداشت شده‌اند.

دادستان تهران اتهام وكلای بازداشت شده را جرایم امنیتی و انجام اعمال خلاف شئونات جمهوری اسلامی در خارج از كشور اعلام كرد و گفت: «رسیدگی به پرونده‌ی متهمان یاد شده كماكان ادامه دارد.»

- زینب بحرینی، دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد فیزیک در دانشگاه شیراز و رئیس ستاد جوانان میرحسین موسوی در استان فارس در دهمین انتخابات ریاست جمهوری، بعدازظهر روز یکشنبه ۲۳ آبان، در منزل خود بازداشت و به بازداشتگاه اداره‌ی اطلاعات شیراز، معروف به پلاک ۱۰۰ انتقال یافت.

دوشنبه، ۲۴ آبان ۱۳۸۹

- آرش صادقی، دانشجوی كارشناسی ارشد فلسفه‌ی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو شورای مركزی انجمن اسلامی آن دانشگاه كه تا اطلاع ثانوی از تحصیل محروم است در دادگاه تجدید نظر به پنج‌سال حبس تعزیری محكوم شد.

آرش صادقی هم‌زمان با اوج‌گیری اعتراض‌های مردمی به نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته‌ی ایران بازداشت و بیش از یک سال را در بازداشت موقت گذرانده است.

- یاسر رحمانی، دانشجوی رشته‌ی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز و دبیر سیاسی سابق انجمن اسلامی این دانشگاه، پس از یک‌سال‌ونیم بلاتکلیفی، بالاخره در حکمی توسط کمیته‌ی انضباطی مرکزی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از دانشگاه اخراج شد.

- محمد عزلتی مقدم، رئیس کمیته‌ی ایثارگران ستاد مهندس موسوی و از سرداران سابق جنگ توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.

- مرتضی کاظمیان، روزنامه‌نگار و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، به تحمل یک‌سال حبس محکوم شد.

این حکم توسط قاضی مقیسه، ریاست شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب صادر شده است. کاظمیان فردای عاشورای ۸۸، نیمه شب در منزل مسکونی‌اش بازداشت و روانه‌ی اوین شد.

این فعال ملی- مذهبی بعد از ۶۳ روز بازداشت در سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین در دهم اسفندماه گذشته، با قرار وثیقه‌ی ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد.

سه‌شنبه، ۲۵ آبان ۱۳۸۹

- شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، خواهر عبدالرضا تاجیک را به اتهام اقدام تبلیغی علیه نظام و تشویش اذهان عمومی به یک‌سال و نیم زندان محکوم کرد. این در حالی است که او تنها با احضار تلفنی در دادگاه حاضر شد که پس از آن و بدون طی تشریفات قانونی، قاضی مقیسه وی را محاکمه و بلافاصله حکم را صادر کرد.

- صبح روز سه‌شنبه در پی عدم موافقت با تمدید مجدد مرخصی استعلاجی هنگامه شهیدی، این روزنامه‌نگار به زندان بازگشت.

هنگامه شهیدی گفته است دست به اعتصاب غذای نامحدود خواهد زد. این درحالی است که پزشک پزشکی قانونی تشخیص بر عدم تحمل کیفری ایشان داده بود و به همین علت وی به مرخصی استعلاجی آمده بود و در بیرون از زندان در پی گذراندن مراحل پزشکی بود.

چهارشنبه، ۲۶ آبان ۱۳۸۹

- سعید درخشندی، عضو جبهه‌ی دمکراتیک ایران از سوی نیروهای امنیتی به دلیل آن‌چه ادامه‌ی فعالیت‌های سیاسی وی خوانده شده است، از طریق تماس‌های تلفنی تهدید به بازداشت شد.

وی عضو سابق انجمن اسلامی دانشگاه یزد و از فعالان دانشجویی در ایران است که در ۳۰ مرداد ۱۳۸۵ به همراه ابوالفضل جهاندار بازداشت شده و چند ماه را در زندان گذرانده است.

- خلیل بهرامیان که تاکنون وکالت بسیاری از زندانیان از جمله زندانیان سیاسی کرد را برعهده داشته است از سوی دادگاه انقلاب در روز ۱۷ آذرماه سال جاری به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام محاکمه می‌شود.

خلیل بهرامیان، وکیل فرزاد کمانگر و شیرین علم‌هولی، دو تن از زندانیان کرد، پس از اعدام این زندانیان اعلام کرد که از اعدام آنها بی‌خبر بوده و این زندانیان سیاسی بی‌گناه اعدام شدند.

پنجشنبه، ۲۷ آبان ۱۳۸۹

- دوماه از بازداشت فواد فریمانی، دانشجوی دانشگاه امیرکبیر و از فعالین ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در دانشگاه می‌گذرد و نزدیکان وی کماکان از وضعیت او بی‌خبرند. فواد فریمانی توسط نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران دستگیر شده است.

- صبح روز پنج‌شنبه بیست و هفتم آبان‌ماه، ۳۲ تن از نیروهای یگان ویژه‌ی حفاظت با همراهی چهار افسر نظامی به سالن ۱۰ بند چهار زندان رجایی‌شهر کرج که محل استقرار زندانیان سیاسی این زندان است یورش بردند و با برهم زدن وسایل شخصی او، اقدام به بازرسی این محل کردند.

به گفته‌ی زندانیان، این یورش، عیدی مسئولان این زندان به مناسبت عید قربان به آنها بوده است.
چندی پیش نیز زندانبانان بند چهار زندان رجایی شهر کرج، در اقدامی عجیب همراه با دو قلاده سگ اقدام به بازرسی اتاق و وسایل زندانیان سالن ۱۰ بند چهار زندان رجایی شهر کرج کرده بودند.

- معاون دادستان مشهد از اجرای دومین مرحله‌ی قطع ید سارقان و زورگیرها بنا بر دستور دادستان مشهد خبر داد.

جمعه، ۲۸ آبان ۱۳۸۹

- سه عضو سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت‌تپه روز چهارشنبه از سوی دادگاه تجدید نظر اهواز به شش ماه زندان محکوم شدند.

اتهام این سه کارگر که بهروز نیکوفرد، علیرضا سعیدی و بهروز ملازاده نام دارند، توهین به رهبری بوده است.

- در تاریخ ٢٣ آبان ماه جوان‌ترین وبلاگ نویس زندانی جهان در شهر آمل در دادگاهی بدون حضور وکیل مدافع و در پشت درهای بسته، محاکمه شد.

نوید محبی ١٨ ساله و مدیر وبلاگ «گاه نوشته‌ها»، هم اکنون در زندان شهر ساری در انتظار صدور محکومیت خود است.

او از مدافعان حقوق زنان است و در تاریخ ١٨ سپتامبر از سوی هشت مامور وزارت اطلاعات با خشونت و ضرب و شتم در منزلش بازداشت شد.

Share/Save/Bookmark

 
 


چین و کره جنوبی همچنان به درو کردن مدال‌های طلا در شانزدهمین دوره‌ی بازی‌های آسیایی گوانگجو چین ادامه می‌دهند.

نخستین دوپینگی بازی‌ها شناخته شدند و تاجیکستان، قطر، عربستان سعودی و قرقیزستان هم نخستین مدال‌های طلای خود را از این بازی‌ها به‌دست آوردند.

Download it Here!

در دهمین روز بازی‌ها چینی‌ها در بالای تابلوی مدال‌ها با ۱۵۳ مدال طلا و در مجموع ۳۰۲ مدال، پیشتازند. کره جنوبی با ۵۸ مدال طلا و در مجموع ۱۷۴ مدال، در رده‌ی دوم است. ژاپن با ۳۱ مدال طلا و در مجموع ۱۵۶ مدال، در رده‌ی سوم قرار دارد.

کاروان ورزشی ایران با دو مدال طلای دیگر- - روز دوشنبه در کشتی فرنگی توسط طالب نعمت‌پور در ۸۴ کیلوگرم و بابک قربانی در ۹۶ کیلوگرم صاحب ۱۲ مدال طلا شد که یک طلا بیش‌تر از چهارسال پیش در بازی‌های آسیایی قطر است. ایران تا روز دوشنبه در رده‌ی چهارم تابلوی مدال‌ها قرار داشت. اما روز سه شنبه در فاصله چهار روز به پایان بازی‌ها تایوانی‌ها با گرفتن چهار مدال طلا جای چهارم را تسخیر کردند و ایران به مکان پنجم رفت، با تنها چهار مدال نقره‌ی کمتر ار تایوان.


ایرانی‌ها همه‌ی مدال‌های طلای خود را از ورزش‌های انفرادی گرفتند که سهم کشتی فرنگی با چهار مدال طلا بیشتر از ورزش‌های دیگر است. این بهترین نتیجه بعد از ۳۶ سال است. ضمن این که حمید سوریان برنده‌ی پنج مدال طلای جهانی در این رقابت‌ها به فینال هم نرسید و حذف شد.

در ورزش‌های گروهی، تیم فوتبال امید ایران در رده‌ی زیر ۲۳ ساله‌ها، به دور نیمه‌ پایانی رسیده و روز سه‌شنبه با شکست از ژاپن دو بر یک از رسیدن به فینال باز ماند. تیم فوتبال امید ایران روز پنجشنبه برای مدال برنز با بازنده‌ی دیدار دیگر نیمه پایانی امارات بازی می‌کند. دو قدرت شرق آسیا در فوتبال ژاپن و کره جنوبی در فینال برای مدال طلا مبارزه می‌کنند.

تیم‌های بسکتبال و والیبال مردان ایران هم به مرحله‌ی پایانی رسیده‌اند. والیبال ایران با پیروزی بر تیم قدرتمند چین فاتح سه دوره‌ی بازی‌های آسیایی به یک چهارم رسید و پیش‌بینی می‌شود مردان والیبال ایران در فینال با کره‌ی جنوبی جدی‌ترین رقیب ایران روبه‌رو شوند.


در ورزش بسکتبال، ایران تنها برابر ژاپن شکست خورده، اما با پیروزی بر چین تایپه به یک چهارم پایانی راه یافته است.

درخشش زنان ورزشکار ایران اگرچه راه را برای توجه بیشتر به ورزش زنان ایران باز می‌کند، اما با واکنش تند مقام‌های مذهبی روبه‌رو شده است.

در این بازی‌ها خدیجه آزادپور، نخستین مدال طلای زنان ایران را در تاریخ بازی‌های آسیایی پس از انقلاب در ورزش رزمی ساندا، با شکست دادن حریفانی از کره جنوبی و ژاپن به دست آورده است. تا حال حاضر خدیجه آزادپور با این موفقیت تاریخی مهم‌ترین چهره‌ی ورزشی کاروان ایران است.

دختران ورزشکار ایران با عبور از ممنوعیت‌های آغاز انقلاب اسلامی و با وجود نبودن امکانات کافی و پوشش‌های دست‌وپاگیر تا روز دهم بازی‌ها ۱۴ مدال گرفتند: یک طلا، هفت نقره و شش برنز. این مدال‌ها در بالابردن جایگاه ایران در جدول تابلوی مدال‌ها نقش زیادی داشته است.


با این همه حجت‌الاسلام سید محمد غروی، عضو شورای مرکزی جامعه‌ی مدرسین قم با انتقاد از صدا و سیما به دلیل پخش تصاویر مربوط به حضور زنان ایرانی در بازی‌های آسیایی گوانگجو از مسئولان ورزشی خواست که زنان ایران را به مسابقه‌های جهانی نفرستند. او گفت: «در مورد حضور بانوان در مسابقه‌های جهانی باید تجدید نظر شود.»

در جریان بازی‌های المپیک پکن هم امام جمعه‌ی مشهد نسبت به این‌که پرچمدار کاروان ایران یک زن ورزشکار، هما حسینی بود، اعتراض کرده و گفته بود: «این که زن را جلودار می‌کنید، سرپیچی از فرمان معصومان است.»

اما این گونه نگاه‌ها به زنان ورزشکار ایران تنها به روحانیون ساکن قم و مشهد مربوط نمی‌شود. در زمینه‌ی پرداخت جوایز نقدی هم خد یجه آزادپور با یک تبعیض جنسیتی از سوی مسئولان سازمان تربیت بدنی روبه‌رو شد.


علی سعیدلو، رئیس سازمان تربیت بدنی که قول داده بود به هر ورزشکار ایرانی که مدال طلا بگیرد ۱۵۰ سکه‌ی طلا جایزه می‌دهد، به خدیجه آزادپور که کسی انتظار چنین درخشش و گرفتن مدال طلا را از او نداشت، به نوشته‌ی سایت ورزشی نیمه دولتی «تابناک» فقط ۵۰ سکه‌ی طلا داده است.

سرانجام این که واژگون شدن اتومبیل برقی در دهکده‌ای که سه ملی‌پوش زن کاراته‌ی ایران را از رستوران به محل استراحت‌شان می‌برد، باعث شد که پگاه زنگنه یکی از اعضای تیم ملی کاراته‌ی زنان ایران با آسیب‌دیدگی روبه‌رو شود و نتواند در رقابت‌ها شرکت کند. پزشکان به او گفتند باید شش ماه از تمرین و شرکت در مسابقه‌ها دور باشد.

سیاست جمهوری اسلامی بازی تدارکاتی تیم ملی فوتبال ایران را بر هم زد.

۴۶ روز دیگر، ۷ ژانویه ۲۰۱۱، جام ملت‌های فوتبال آسیا در قطر آغاز می‌شود که مهم‌ترین رویداد توپ گرد در این قاره است.


ایران، ژاپن و عربستان هرکدام سه بار این جام را برده‌اند. این سه کشور به همراه کره‌ی جنوبی از مدعیان اصلی فتح جام در این دوره‌اند.

مربی ایتالیایی و سرشناس ژاپن، آلبرتو زاکرونی ۵۷ ساله این جام ملت‌های آسیا را فرصتی مهم برای تغییر در تاکتیک، فرهنگ فوتبال و تکنیک بازیکنان ژاپنی توصیف کرده و آن را سکوی پرش به جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ دانسته است. مدعیان دیگر هم در حال بازی‌های تدارکاتی و دوستانه‌ برای آمادگی بهتر هستند.

تیم فوتبال ایران که خود را برای جدی‌ترین مسابقه‌ی تدارکاتی‌، رویارویی با تیم ملی نیجریه از قدرت‌های فوتبال آفریقا، آماده کرده بود، ناگهان با لغو این بازی روبه‌رو شد.


کشف یک کشتی که از بندرعباس بارگیری و در ۱۳ کانتینر آن گلوله‌های توپ، خمپاره و سایر سلاح‌ها با برچسب مواد ساختمانی جاسازی شده بود، باعث تیره‌شدن روابط سیاسی نیجریه با ایران و در نتیجه لغو بازی دوستانه‌ی فوتبال دو کشور شد.

برای این بازی دوستانه به مدت ۱۸ روز لیگ فوتبال ایران تعطیل شده بود. افشین قطبی که از برهم خوردن این بازی تدارکاتی با نیجریه ناراحت بود، اعلام کرد: «ما با خودمان بازی می‌کنیم.»


بازیکنان دعوت شده‌ی تیم ملی با دو پیراهن باهم بازی تمرینی کردند که البته کمتر از ۵۰ نفر تماشاگر داشت که بیشتر روزنامه‌نگار بودند.

فریدون شیبانی، روزنامه‌نگار و کارشناس جهانی فوتبال در هلند باور دارد، با توجه به اهمیت دیدارهای تدارکاتی لغو این بازی تدارکاتی تیم فوتبال ایران در فاصله‌ی کمی به جام آسیا تیم ایران را با مشکلاتی روبه‌رو می‌کند.

مسئله‌ای که الان مثل روز روشن است، این است که بازی‌های تدارکاتی با حریف‌های مطرح که بتوانند محک خوبی باشند، اصلی مثل تمرین و شاید هم مهم‌تر از تمرین است. چون در مسابقات نیمه جدی و یا به عبارت دیگر دوستانه، تیم‌ها به درستی محک می‌خورند. این‌که نقطه‌ی ضعف‌شان کجاست، نقطه‌ی قدرت‌شان کجا می‌تواند باشد و چه بازیکنی می‌تواند آن نقطه‌ی قدرت را بالا ببرد. اینها مسائلی هستند که بازی‌های تدارکاتی می‌سازد. شما در درجه‌ی اول به ژاپن و کره اشاره کردید. ژاپن و کره اصلاً یک برنامه‌ریزی خاصی روی فوتبال آسیا دارند که شامل جام ملت‌های آسیا و حتی بازی‌های آسیایی و مسابقات دیگر باشگاهی و ملی دو کشور می‌شود.

اینها تمام برنامه‌ریزی‌شان برای جام جهانی بعدی‌ است و همین دوراندیشی و تدارک باعث شده است که این دو کشور همیشه در جام‌های جهانی ۲۰ سال اخیر حضور داشته باشند و در این حضور هم موفق باشند. همیشه هم تیم قدرتمند و مطرحی داشته‌اند.

در کشورهایی مثل عربستان و دیگر کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس، مسابقه‌های متعدد تدارکاتی می‌گذارند تا تیمی محک بخورد و برای مربی شناخته شود. با آن آنالیزاتورهای پرقدرت و مربی‌های گران‌قیمتی که دارند تلاش می‌کنند تا تیم‌شان بتواند با نهایت قدرت خود به مسابقات آسیایی و در رأس آن جام ملت‌های آسیا بیاید. در این حالت ما می‌بینیم که به فرض یکی از مدعیان عربستان سعودی است که در دو روز پی‌درپی با دو تیم آفریقایی بازی می‌کند؛ مثل اوگاندا و غنا.

این شرایط دو مساوی بدون گل نشان می‌دهد که تیم عربستان سعودی از نظر دفاعی دارای قابلیت‌هایی است و از نظر خط حمله با مشکلاتی در برابر دو تیم مطرح و خوب آفریقا روبه‌رو است. این بازی‌های تدارکاتی در این مدت می‌تواند به این تیم فرصت دهد که به قدرت خط حمله‌ی خود اضافه کند، بازیکنان مناسب‌تر را محک زند و به تیم آورد و نتیجه‌ی خوبی بگیرد. ولی ما «با خودمان» بازی می‌کنیم.

با خودمان بازی‌کردن هم البته اصطلاحی است که آقای قطبی از خودش درآورده. با خود بازی کردن همان جلسات تمرینی روزانه‌ است که در بخشی از آن تیم‌ها به دو گروه تقسیم می‌شوند و باهم بازی می‌کنند. مسابقات تدارکاتی الان آن قدر مهم شده است که مثلا ما می‌بینیم تیم هلند وقتی می‌خواهد به جام جهانی ۲۰۱۰ برود، با تیم ایتالیا بازی می‌کند و در آن بازیکنی را مثل فان پرسی برای جام جهانی از دست می‌دهد.

همین هلند اما به هرحال فرصت دارد که مهره‌چینی کند و مهره‌های دیگر را آزمایش کند و در جام جهانی تا مقام نایب قهرمانی هم بیاید. این تیم حتی اگر نتواند از وجود فان پرسی به طور کامل استفاده کند و یا بازیکنان مصدوم زیادی داشته باشد، اما یک تیم آب‌دیده می‌شود. ما که به جام‌ ملت‌های آسیا می‌رویم، در آنجا با مشکلاتی روبه‌رو می‌شویم و دیگر برای‌مان عادت شده که بگوییم داور یا هوا روی بچه‌ها تأثیر گذاشته بود و غیره. یعنی فقط انگار این مسائل فقط برای تیم ملی ایران اتفاق می‌افتد و هزاران بهانه‌‌ دیگر.

ما هم فقط و فقط باید دنبال حوادث فوتبال باشیم و تیمی که هنوزهم رکوردار سه بار قهرمانی در جام آسیاست – مثل کره‌ی جنوبی و عربستان - در شرایطی قرار می‌گیرد که حتی مقام‌های سوم و یا چهارم دوره‌های گذشته نیز که آخرین آن در سال ۲۰۰۴ بوده، برای ما یک مقام رؤیایی شده است. ما الان در یک گروه بسیار خوب و مناسبی قرار گرفته‌ایم. تیم‌هایی هستند که کم و بیش با مشکلات ما هم روبه‌رو هستند، ولی همین هم هنوز ما را دل نگران می‌کند که مبادا برای اولین‌بار نتوانیم حتی از مرحله‌ی مقدماتی و مرحله‌ی گروهی به دوره‌ی بعد برویم.

افشین قطبی گفته است: «استعفای خودش را بعد از جام ملت‌های آسیا به فدراسیون داده است.» شما این مسئله را دلیل همین بی‌برنامگی کنونی فوتبال ایران می‌دانید؟

بی‌برنامگی کنونی فوتبال که روی همه چیز تأثیر گذاشته است، اما این هم به نوعی از آن حرف‌های کلیشه‌ای است که گفته می‌شود. ما چطور می‌توانیم تصور کنیم‌ تیمی که تا جام ملت‌های آسیا با آقای قطبی قرارداد داشته و هیچ نتیجه‌ای هم نگرفته، یک قرارداد دیگر نیز تا جام جهانی با ایشان ببندند! حتی آن مربی‌هایی که خیلی موفق‌تر هم عمل کرده‌اند و تیم را به میان چهار تیم اول این جام برده‌اند نیز چنین اهمیتی نداشته‌اند.

پس آن اگر تیم موفق نشود، در هر شرایطی پایان کار آقای قطبی است. اگر این تیم با ابر و باد و مه و خورشید و فلک در این مسابقات موفق شود و حتی اگر قهرمان هم نشود و به فینال هم برسد، ایشان با این حرفی که زده، در واقع استعفا داده است. حالا همه باید دنبالش باشند که حتماً برگرد و این جایگاه فقط برای توست. پس این حرف‌‌‌‌‌‌ها کلیشه‌ای بوده و ایشان در صورتی می‌توانست این حرف را بزند که تیم را قهرمان می‌کرد و می‌گفت دیگر از اینجا با من نیست و برای جام جهانی یک مربی دیگر بیاورید. من به این حرف‌ها یک‌مقدار نمایشنامه‌ای نگاه می‌کنم و نه واقعی.

Share/Save/Bookmark

 
 

اگر دشمنت را بشناسی و خودت را بشناسی، درصد جنگ شکست نخواهی خورد.
اگر نه دشمنت را بشناسی و نه خودت را بشناسی، در هر جنگی شکست خواهی خورد.

سون جو - متفکر چینی متولد قرن ششم قبل از میلاد

نوشته‌ی حاضر در ادامه‌ی نوشته‌ی دیگری با عنوان «فرایند تشکیل شورای انقلاب» است که اخیراً در وب‌سایت رادیو زمانه منتشر شد. این دو مقاله بخش‌هایی از یک سری نوشته‌اند با هدف بررسی ابعاد جدیدی از رخدادهای سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰. رخدادهای این دوره بسیار مهم از تاریخ اخیر ایران هنوز جای مطالعه بسیار دارند. هدف نوشته‌ی حاضر بررسی عملکرد ساختار قدرت در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ است که به درگیری جناح‌ها در بهار سال ۱۳۶۰ منجر شد.

بررسی ساختار قدرت

در نوشته‌ی حاضر عبارت‌های «ساختار قدرت» و «ساختار حاکمیت» به عنوان دو موضوع متفاوت ولی مرتبط باهم مورد استفاده قرار می‌گیرند. مناسب‌تر است که تفاوت بین این دو عبارت تصریح شود. ساختار حاکمیت را می‌توان حلقه‌ای در نظر گرفت که شامل است بر مجموعه افرادی که خود را برای حکومت مناسب می‌دانند. اصطلاحاً به آنها «خودی‌ها» گفته می‌شود. گروه «غیر خودی‌ها» یا «ناخودی‌ها» مجموعه افراد خارج از ساختار حاکمیت را تشکیل می‌دهند که یا به ساختار حاکمیت راه ندارند یا نمی‌خواهند با حاکمیت سر یک سفره بنشینند. غیرخودی‌ها (یا ناخودی‌ها) اکثریت جامعه را تشکیل می‌دهند. رابطه‌ی بین خودی‌ها و ناخودی‌های ایران در نوشته‌ی دیگری با عنوان «حصار اسلامی» بررسی شده است.

ساختار قدرت مجموعه افرادی است که در عمل قدرت حکومتی را اعمال می‌کنند. ساختار قدرت را می‌توان حلقه‌ی کوچک‌تری در درون داخل ساختار حاکمیت در نظر گرفت. با این تفسیر ساختار قدرت زیر مجموعه‌ای از ساختار حاکمیت است. برای مثال آقای بازرگان در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی بخشی از ساختار قدرت رژیم جدید بود، ولی در آبان سال ۱۳۵۸ وقتی که دولت موقت سقوط کرد، او در عمل از ساختار قدرت خارج شد و بعد از آن دیگر در تصمیم‌گیری‌های حکومتی نقش اجرایی عمده‌ای نداشت.

آقای بازرگان به فعالیت سیاسی خود در داخل ساختار حاکمیت ادامه داد و در این رابطه مدتی نماینده‌ی مجلس بود و در نقش جناح مخالف دولت (اپوزیسیون)، در حیطه‌ای که ساختار قدرت برایش تعیین می‌کرد، عمل می‌کرد. به این ترتیب او توانست چند سالی بعد از سقوط دولت موقت، در حالی که دیگر در ساختار قدرت نبود، در داخل ساختار حاکمیت دوام آورد. باید توجه داشت که از همان ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی ساختار قدرت در این رژیم وسیع‌تر از حیطه‌ی دولت ان بوده است و مراکز قدرت متعددی ورای دولت عمل می‌کرده است و این موضوع از روز اول تشکیل دولت موقت تاکنون رایج بوده است.

در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ ساختار حاکمیت و قدرت در ایران چند جناحی بود؛ مثل جناح حزب جمهوری اسلامی (به رهبری آقای بهشتی)، جناح نهضت آزادی (به رهبری آقای بازرگان)، جناح آقای بنی‌صدر، جناح مجاهدین انقلاب اسلامی، جناح موتلفه، جناح حجتیه و غیره. در ساختار قدرت جمهوری اسلامی آقای خمینی با فاصله‌ی زیاد بالای سر و در راس همه‌ی آن جناح‌های متعدد و رقیب قرار داشت. به نظر می‌رسد که در آن دوران آقای خمینی می‌خواست که در داخل ساختار جمهوری اسلامی جناح‌های متعدد رقیب و حتی متخاصم وجود داشته باشند.

احتمالاً او فکر می‌کرد که وجود جناح‌های متخاصم نقشی متعادل‌کننده دارد و در این راستا هم‌زمان از دو جناح متخاصم بنی‌صدر و بهشتی تا وقتی که آن دو نفر در داخل همان ساختار قدرت به او تمکین می‌کردند حمایت می‌کرد. بررسی تکوین ساختار قدرت ایران در سال‌های ابتدایی بعد از انقلاب می‌تواند ما را در درک بهتری از عملکرد ساختار قدرت در زمان‌های بعد تا زمان حال یاری کند. ساختار قدرت در ایران مثل یک قیف بزرگ محدودتر شده است، ولی شکل کلی آن به طور اساسی عوض نشده است.

درگیری جناح‌ها در بهار ۱۳۶۰

در تابستان سال ۱۳۵۹، بعد از تشکیل اولین دوره‌ی مجلس اسلامی و تسلط جناح حزب جمهوری بر قوه‌ی قانونگذاری، درگیری جناح‌ها در داخل ساختار قدرت ایران شدت گرفت. این اختلاف‌ها ناشی از برخوردهای عملکردی بین جناح‌های مختلف در درون ساختار قدرت ایران بود. درگیری عمده‌ی درون ساختار قدرت در آن دوران بین دو گروه بود. گروه اول را آقای بنی‌صدر نمایندگی می‌کرد که منصب رئیس جمهوری را داشت که روی کاغد در راس قوه‌ی اجرایی بود.

گروه دوم شامل حزب جمهوری اسلامی و متحدانش بود. گروه دوم (حزب جمهوری اسلامی و متحدانش) در عمل کنترل قوه‌ی قانونگذاری (از طریق آقای هاشمی) و قوه قضایی (از طریق آقای بهشتی) و بخش‌های دیگری مثل سپاه، کمیته و دادستانی دادگاه انقلاب را هم به دست داشت. هر سه قوه‌ی رسمی حکومتی (یعنی قوه‌ی اجرایی، قوه‌ی قانونگذاری و قوه‌ی قضایی) در زیر نظر آقای خمینی و هم‌چون کارگزاران او عمل می کردند که با فاصله‌ای بسیار در بالای همه‌ی آنها قرار گرفته بود.

در ساختار قانون اساسی آن موقع جمهوری اسلامی پست نخست وزیری موقعیتی خاص داشت. قدرت‌های اجرایی در اداره‌ی هیئت وزیران و دولت در عمل در دست نخست وزیر بود که از نظر سازمانی زیر نظر رئیس جمهور قرار داشت، ولی نخست وزیر از نظر عملکردی باید تابع قوه‌ی قانونگذاری (مجلس) باشد. به این ترتیب رئیس جمهوری بین سه ساختار رهبری (در بالا)، مجلس (موازی) و نخست وزیری (در زیر) محصور بود و در عمل دامنه‌ی عملکرد محدودی داشت.

دو گروه بسیار متمایز عمده نوشته‌های موجود در مورد بررسی روابط بین آقایان خمینی و بنی صدر را به وجود آورده‌اند که هر گروه نگرش‌های فردگرایانه‌ی خاص خویش دارد. گروه اول را پیروان آقای خمینی در جمهوری اسلامی تشکیل می‌دهند. این گروه نقشی بسیار مثبت از آقای خمینی و نقشی بسیار منفی از آقای بنی‌صدر ارائه می‌دهند، بدون آن که به بررسی ریشه‌ای روابط بین این دو نفر بپردازند. گروه دیگر را خود آقای بنی‌صدر و طرفداران او تشکیل می‌دهند که اینک در خارج از ایران زندگی می‌کنند.

این گروه در نوشته‌های‌شان نقشی بسیار مثبت از آقای بنی‌صدر و نقشی بسیار منفی از آقای خمینی ارائه می‌دهند، این دو گروه نیز کمتر به بررسی ریشه‌ای روابط بین این دو نفر پرداخته‌اند. آقای خمینی و آقای بنی‌صدر دو فعال سیاسی بودند. با وجود مشابهت‌ها و اشتراک نظر در بسیاری نکات، هر یک از این دو نفر هدف‌های سیاسی خاص خود را دنبال می‌کردند. این دو نفر در مقطعی بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ در کنار هم قرار گرفتند؛ البته در دو سطح بسیار متفاوت.

بعد از سال ۱۳۶۰ آقایان خمینی و بنی صدر دو مسیر بسیار متفاوت را طی کردند. هر دو گروه مورخان (پیروان آقای خمینی و طرفداران آقای بنی صدر) بعد از سال ۱۳۶۰ سعی کرده‌اند که در عمل تاریخ اخیر ایران مربوط به عملکرد آن دوران و رابطه بین آن دو نفر را نونویسی کنند تا تصویر مطلوب مورد نظر خود را ارائه بدهند. ادامه‌ی این نوشته سر آن دارد که یک بررسی از روابط بین این دو نفر با نگرشی متفاوت از آن دو گروه ارائه بدهد.

آقای خمینی در ساختار جمهوری اسلامی حالتی ویژه داشت و نقش‌هایی دوگانه و بسیار مهم را اجرا می‌کرد: ۱- رهبر سیاسی و ۲- فقیه شرعی. آقای خمینی هیچ‌گاه رابطه‌ی این نقش دوگانه را دقیقاً تبیین نکرد، ولی تاثیر این نقش‌های دوگانه تا به امروز هم دیده می‌شود. برای مثال آقای خمینی در متن حکم تشکیل شورای انقلاب نوشت: «... به موجب حق شرعی و بر اساس رای اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به این جانب ابراز شده است ...» به خوبی دیده می‌شود که از نظر آقای خمینی مجوز و حقانیت او برای تشکیل شورای انقلاب دو بعد داشت: اول بعد شرعی و دوم بعد قانونی/ سیاسی.

در بیانیه تشکیل شورای انقلاب «حق شرعی» پایه بعد شرعی بود و «رای اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران» پایه بعد سیاسی بود. در حکم نخست وزیری دولت موقت هم آقای خمینی صریحاً نوشت: «برحسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران...» در این حکم هم دو بعد سیاسی و شرعی خود را نشان می‌دهد. آشکارا در هر دو مورد بعد شرعی مقدم بر بعد سیاسی/ قانونی ذکر شد. در حکم اول «رای اکثریت قاطع مردم ایران» اساس بعد سیاسی است، در حالی که در حکم دوم «حق قانونی ناشی از ارای اکثریت مردم ایران» اساس بعد است. به اضافه شدن لغت «حق قانونی» در بیانیه‌ی دوم دقت می‌فرمائید.

آقای خمینی حتی در حکم رئیس جمهوری آقای بنی صدر هم به هر دو بعد نقش خود اشاره کرد. به عنوان رهبر سیاسی او رای ملت را تنفیذ کرد ولی سپس ادامه داد: «برحسب آن که مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع‌الشرایط باشد؛ این جانب به موجب این حکم ... ایشان را به این سمت منصوب نمودم. لکن تنفیذ و نصب این جانب و رای ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی اسلامی ایران». در این متن آشکارا واژه‌ی تنفیذ به بعد سیاسی/ حقوقی و نصب به بعد شرعی مربوط می‌شود. در جمله‌ی آخر به تقدم واژه‌ی تنفیذ قبل از نصب و نیز تقدم احکام مقدسه‌ی اسلام قبل از قانون اساسی توجه می‌فرمایید. باید اذعان کنم که در آن زمان کمتر کسی به عملکردهای این نقش‌های دوگانه آقای خمینی توجه کافی کرد.

نقش رهبری سیاسی/ قانونی آقای خمینی در قانون اساسی جمهوری اسلامی با اختیاراتی بسیار وسیع برای او مدون شده بود، ولی نقش شرعی آقای خمینی حتی در قانون اساسی هم تبیین هم نشده بود. آشکارا آقای خمینی بین این دو نقش (سیاسی و شرعی) دیواری نمی‌دید و به راحتی از یکی به دیگری می‌رفت. به این ترتیب او هرگاه لازم می‌دید با استفاده از رویه‌های فراقانونی شرعی از بالای قانون اساسی عمل می‌کرد. درک این موضوع که در هر لحظه او در کدام یک از آن دو نقش عمل می‌کند البته کار چندان آسانی نبود، مگر آن که کسی دقیقاً با ساختارهای ذهنی او، که ریشه در آموزش‌های مکتب اصولی داشت، آشنا باشد. این موضوعی است که آن روزها به آن توجه کافی نشد و حتی تا امروز هم کمتر مورد یک بررسی تطبیقی قرار گرفته است.

موضوع عملکردهای فراقانونی آقای خمینی، که قانون از عملکردهای او پیروی می‌کرد ریشه در نقش شرعی او داشت، این موضوع در مقاله‌ی قبلی (فرایند تشکیل شورای انقلاب) تشریح شد. برای مثال آقای خمینی بر مبنای حق شرعی خود از نامزدی آقایان بهشتی و رجوی برای شرکت در اولین دوره‌ی انتخابات رئیس جمهوری جلوگیری کرد، در حالی که این کار هیچ‌گونه مجوز یا محمل قانونی نداشت. به این ترتیب دو چهره‌ی شناخته شده‌ حتی قبل از شروع رسمی اولین دوره انتخابات رئیس جمهوری از عرصه‌ی آن خارج شدند.

مثال دوم آن که در سال ۱۳۶۶ آقای خمینی مجوز تشکیل «مجمع تشخیص مصلحت نظام» را صادر کرد. «مجمع تشخیص مصلحت نظام» ساختاری فرای مجلس و شورای نگهبان شد که در کل در قانون اساسی سال ۱۳۵۸ پیش بینی نشده بود و تشکیل آن نیاز به تغییر اساسی در قانون اساسی را داشت.

آقای بنی صدر در بهمن سال ۱۳۵۷ جز افراد گروه همراه آقای خمینی در سفر او از پاریس به تهران بود. او در ابتدای بهار ۱۳۵۸ به عضویت شورای انقلاب آقای خمینی منصوب شد. بلافاصله بعد از ورود به ایران و نیز طول سال ۱۳۵۸ او یک سری سخنرانی انجام داد که عملکردی همچون تبلیغات پیش انتخاباتی داشت. در نتیجه‌ی آن سخنرانی‌ها او به داشتن تمایلات من محوری و اعتقاد به برتری مطلق توانایی‌های ذهنی خود بر کل دیگران شهره شد و به قول معروف آن زمان کشتی او در فضای «من همه دانم» سیر می‌کرد. در زمستان سال ۱۳۵۸ او به منصب رئیس جمهوری رسید. نحوه‌ی انتخابات اولین دوره‌ی رئیس جمهوری در ایران در بهمن سال ۱۳۵۸ داستانی بسیار طولانی دارد و بررسی آن خارج از هدف‌های این مقاله‌ی خلاصه است.

نوشته‌های آقای بنی صدر به روشنی نشان می‌دهد که او در آن زمان خود را از نظر توانایی‌هایی ذهنی و عملی نه تنها کمتر از آقای خمینی نمی‌دانست، بلکه خود را از آقای خمینی بسیار هم بالاتر می‌دانست. به این ترتیب برای عملکردهای خود نقشی حداقل در تراز آقای خمینی می‌طلبید. برای مثال از نظر آقای بنی صدر عامل اصلی موفقیت آقای خمینی در دوران اقامت او در پاریس (مهر تا بهمن ۱۳۵۷) پیروی مطلق آقای خمینی از دستورالعمل های نوزده‌گانه‌ای بود که او به تنهایی تهیه کرده بود. این موضوعی است که او در کتاب خاطراتش به دفعات و دفعات به آن اشاره می‌کند. با ساده‌دلی تمام آقای بنی صدر انتظار داشت که در تهران هم آقای خمینی همچنان از دستوراالعمل‌های او پیروی کند!

در طول تابستان سال ۱۳۵۹ دو جناح متخاصم حکومتی ایران، یعنی جناح‌های بنی صدر و بهشتی، در مورد نحوه‌ی انتخاب نخست وزیر اقدام به صف‌آرایی کردند. هر یک از دو جناح می‌خواست که کنترل نخست وزیر و از طریق او کنترل هیئت دولت را به دست آورد. در ابتدا جناح بنی صدر نخست وزیر و هیئت دولتی کاملاً از طیف خود را به میدان کشید که البته از طرف مجلس تحت کنترل حزب جمهوری با آن مقابله شد. مجلس افراد پیشنهادی این جناح را قبول نکرد.

داستان به حکمیت رسید که آن هم عمل نکرد. هر دو جناح سعی می‌کرد که حمایت آقای خمینی را که در راس ساختار قدرت قرار داشت به دست آورد. به نظر می‌رسد که در این دوران آقای خمینی از سیاست یکی به میخ یکی به نعل پیروی می‌کرد تا تعادل کلی بین دو جناح در داخل ساختار قدرت برقرار بماند. در طول پائیز و زمستان سال ۱۳۵۹ این درگیری‌های جناحی در داخل ساختار قدرت افزایش یافت و حتی حمله‌ی عراق به ایران و شروع جنگ هم نتوانست آتش درگیری‌های جناحی را ساکت کند. در بهار ۱۳۶۰ درگیری‌های جناحی در درون ساختار قدرت ایران به شدت تشدید شده بود و این ساختار رو به انفجار می‌رفت و فقط جرقه‌ای لازم داشت.

مرحله‌ی نهایی تقابل و درگیری در بهار سال ۱۳۶۰ شروع شد. در جهت مقابله با جناح آقای بهشتی و متحدانش آقای بنی‌صدر، اقدام به مانور جناحی کرد و به سازمان مجاهدین خلق نزدیک شد. این نکته نمی‌توانست از چشم آقای خمینی و حلقه‌ی داخلی مشاوران او دور بماند. از ابتدای خرداد سال ۱۳۶۰ آقای خمینی، به روش خودش، یعنی مخاطب قرار دادن نفر سوم شخص ناشناس، به آقای بنی صدر اخطار داد و سپس آرام آرام حمایت خود را از او کمتر کرد. آقای خمینی ترجیح می‌داد که در داخل ساختار قدرت همچنان جناح‌های بهشتی و بنی صدر را با هم داشته باشد، ولی بدون مجاهدین خلق!

در ده روز آخر ماه خرداد سال ۱۳۶۰ بحران در ساختار قدرت وارد فاز نهایی خود شد. آقای خمینی در شامگاه روز ۲۰ خرداد سال ۱۳۶۰ آقای بنی صدر را از فرماندهی کل نیروهای مسلح (ارتش و سپاه)، که قبلاً خودش او را نصب کرده بود، عزل کرد. آن فرمان عزل، که به صورت بسیار تحقیرکننده‌ای نوشته شده بود، قبل از آن که رسماً به او ابلاغ شود از طریق خبر ویژه‌ی رادیو تهران پخش شد. این عزل به واقع آخرین اخطار بود از طرف آقای خمینی به آقای بنی صدر؛ برای آن که در داخل ساختار قدرت بماند باید از اجرای مانورهای جناحی بپرهیزد. ولی جناح مخالف این نحوه‌ی عزل آقای بنی صدر را نشانه‌ای یافت که آقای خمینی دیگر از آقای بنی صدر حمایت نمی‌کند. با این پشتگرمی جناح‌های مخالف آقای بنی صدر خود را برای خلع او آماده کردند. در مقابل آنها جناح آقای بنی صدر و نیز سازمان مجاهدین خلق، هم که به طور موازی با هم عمل می‌کردند، شروع به صف‌آرایی کردند. به این ترتیب جناح‌های متخاصم در روزهای پایانی خرداد ۱۳۶۰ آخرین ذخیره‌های خود را هم برای درگیری نهایی به میدان کشیدند.

در روز ۳۰ خرداد و با گرفتن پشتگرمی بیشتر از آقای خمینی جناح حزب جمهوری توانست کار استیضاح آقای بنی صدر را ظرف مدت فقط یک روز شروع و آن را تمام کند. این سرعت عمل در ختم مسئله‌ای به این مهمی نمی‌توانست بدون برنامه‌ریزی دقیق قبلی صورت گرفته باشد. به این ترتیب جناح‌های رقیب آقای بنی‌صدر با استناد به بخش «عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور در قانون اساسی» توانستند سریعاً او را از منصب رئیس جمهوری به پایین بکشند، سپس جناح او را از صحنه‌ی سیاسی خارج کرده و در مرحله‌ی بعد کل آن جناح را به طور فیریکی تار و مار کند. در آخر خرداد سال ۱۳۶۰ سازمان مجاهدین به امید تکرار قیام ۲۲ بهمن تظاهراتی را سازماندهی کرد و به دنبال آن هم وارد فاز نظامی شد. بررسی عملکردهای سازمان مجاهدین و نیز رابطه‌ی آقای بنی صدر و سازمان مجاهدین در دوران‌های مختلف موضوع این مقاله مختصر نیست.

همانطوری که همه می‌دانیم تقابل جناحی در داخل ساختار قدرت ایران در آخر خرداد ۱۳۶۰ به راحتی تقابل جناحی در نیمه‌ی پاییز ۱۳۵۸ (که شامل سقوط کابینه‌ی آقای بازرگان شد) صورت نگرفت. به دنبال آن درگیری‌های خونین و سرکوب‌های گسترده در تمامی سطح جامعه صورت گرفت و در عمل به خشونتی بسیار عمیق منجر شد که زخم‌های آن بر پیکر جامعه‌ی ما هنوز التیام نیافته است.

در تمامی مراحل به روشنی دیده می‌شود که رابطه‌ی آقای بنی صدر و خمینی هیچ‌گاه رابطه‌ی دو نفر هم‌تراز نبوده است. این رابطه‌ای بود در درون یک ساختار قدرت، رابطه‌ای عمودی از بالا به پایین، و نه رابطه‌ای افقی و همتراز. در رابطه با نحوه‌ی درگیری در درون ساختار قدرت، موردی مشابه هم بین شاه و تیمور بختیار پیش آمد. تیمور بختیار در روز کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ درجه‌ی سرهنگی داشت و در کرمانشاه مستقر بود، ولی به دنبال تثبیت کودتا تیمور بختیار به تهران فراخوانده شد، به سرعت رشد کرد و به صورت مهره‌ی کلیدی در حکومت شاه درآمد.

شاه مدت کوتاهی بعد بختیار را به فرماندهی لشکر دو زرهی مستقر در تهران منصوب کرد و سپس منصب او را به عنوان فرماندار نظامی تهران ارتقا داد. بختیار در تثبیت حکومت شاه نقش‌های مهمی بازی کرد و همزمان منصب‌های بالاتری هم به دست آورد. در سال ۱۳۳۶ بختیار اولین رئیس سازمان تازه تاسیس ساواک شد که در عمل دامنه‌ی قدرت نامحدود داشت. تیمور بختیار تا درجه‌ی سپهبدی که آن زمان عالی‌ترین درجه در ارتش شاه بود ارتقا یافت، ولی رشد سریع تیمور بختیار و موقعیت‌های شغلی متعددش همگی مستلزم تمکین او به قدرت شاه بود.

وقتی که تیمور بختیار به شاه تمکین نکرد، او به سادگی از ساختار قدرت شاه کنار گذاشته شد. تیمور بختیار مجبور شد که ایران را ترک کرده و در اروپا پناه بگیرد. تیمور بختیار در نهایت در عراق ساکن شد و در آن جا سعی کرد قیافه‌ای آزادی‌خواه به خود بگیرد و حتی برای مقابله با رژیم شاه سازمانی به نام «جنبش آزادیبخش ملت ایران» را تدارک کند. بختیار در نوشته‌ای حتی مدعی شد که «برای آزادی ملت ایران از زیر بار استبداد و استعمار مبارزه می‌کنم و برای شورش همگانی ملت ایران تلاش می کنم.» (مرجع: نامه تیمور بختیار به داریوش فروهر) بختیار در مرداد ۱۳۴۹ در عراق توسط عوامل ساواک (سازمانی که خود آن را پایه گذاری کرده بود) ترور شد. تمکین کارگزاران به راس ساختار قدرت، شرط لازم و اساسی برای بقا در ساختارهای قدرت است.

تیمور بختیاردر زمان سرتیپی


جوانانی که سال‌ها است در خلا تاریخی به سر برده‌اند، باید توجه داشته باشند که «دشمن دشمن من الزاماً دوست من نیست». عدم درک این نکته‌ی کلیدی و ساده شاید بزرگ‌ترین اشتباه نسل قبل بود. اشتباه بزرگ نسل قبل آن بود که با تکیه بر رویکرد نادرست «دشمن دشمن من دوست من است»، در جهت مخالفت با حکومت دیکتاتوری شاه زمینه‌ی به قدرت رسیدن یک ساختار مشابه را فراهم آورد. نسل قبل در تمامی افرادی که با شاه دیکتاتور مخالف بودند یک سری افراد دموکرات و آزادی‌خواه می‌دید.

این فرضی نادرست از آب درآمد. برای مثال اعضای شورای انقلاب که همگی خود از مخالفان شاه بودند، در پی نهادینه کردن دموکراسی در ایران نبودند. از بهار ۱۳۵۸ تا تابستان ۱۳۵۹ شورای انقلاب دو قوه مجریه و مقننه را در خود متمرکز کرده بود بدون آن که کمترین شفافیت در عملکردهای آن وجود داشته باشد. از همین دوران قوه‌ی قضایی در عمل زیر نظر مستقیم رهبر قرار گرفت. تفکیک و استقلال قوای سه‌گانه یکی از پایه‌های دموکراسی‌های جدید است. شورای انقلاب حتی نتوانست روی کاغذ هم این اصل دموکراسی مدرن را تحمل کند. در همین رابطه هم نسل نو باید گفتار سن جو (در ابتدای این نوشته) را با دقت و عمق بیشتری مطالعه کند. عدم شناخت واقعی از توانایی‌ها و عملکردهای دشمن و همین‌طور درک نادرست از توان‌های خود، مسلماً کسی را به طرف یک پیروزی نخواهد برد. نسل نو و نسل‌های بعد باید به یک شناخت واقع‌گرایانه از توانایی‌های خود و نیز توانایی‌های دشمن دست یابند.

▪ ▪ ▪

بعد از تحریر: در نوشته‌ی قبلی من در قسمت مربوط به دوران تصدی سه رئیس شورای انقلاب موردی هست که نیاز به تصحیح دارد. بررسی‌های تاریخی مثل دیگر هر تحقیق پویای دیگر باید خود را با داده‌های تازه تطبیق دهند. نوشته‌ی قبلی با توجه به منابعی که من در اختیار داشتم چنین می‌نمود که آقای بنی صدر بلافاصله بعد از درگذشت آقای طالقانی و در تاریخی قبل از شروع اولین انتخابات رئیس جمهوری به ریاست شورای انقلاب منصوب شده بود. این استنتاج بر پایه‌ی استفاده از یک منبع ثانوی بود که من در دسترس داشتم.

اینک بر من ثابت شده است که اطلاع آن منبع ثانوی درست نبوده است و در نتیجه استنتاج من هم درست نبوده است. بدون شک مسئولیت تمامی نوشته‌ی قبلی با خود من است و من باید اشتباه در مورد زمان دقیق شروع ریاست آقای بنی صدر بر شورای انقلاب را تصحیح کرده و از این بابت از تمامی خوانندگان پوزش می‌خواهم.

منابع موجود همگی حکایت از آن دارند که شورای انقلاب در دوره‌ی عملکرد خود سه رئیس داشته است: آقایان مطهری، طالقانی و بنی صدر. بعد از فوت آقای طالقانی در شهریور ۱۳۵۸ آقای بنی صدر سومین رئیس شورای انقلاب شد، ولی بین دو واقعه‌ فاصله‌ای زمانی موجود بوده است. منبع مورد استفاده‌ی من در مورد این فاصله‌ی زمانی ذکری نداشت. به طور دقیق‌تر آقای طالقانی در روز ۱۹ شهریور سال ۱۳۵۸ فوت کرد و آقای بنی صدر در روز ۱۴ بهمن سال ۱۳۵۸ به این منصب برگزیده شد. بین این دو تاریخ کسی رسماً رئیس شورای انقلاب نبوده است. به اضافه آن که در نیمه‌ی آبان سال ۱۳۵۸ آقای بازرگان از پست نخست وزیری استعفا داد، و پس از سقوط دولت آقای بازرگان شورای انقلاب کسی را هم جایگزین او نکرد.

به این ترتیب برای مدتی کشور نه نخست وزیر داشته و نه رئیس جمهور و البته شورای انقلاب هم رسماً رئیسی نداشته است. این اطلاعات جدید سئوال‌های تازه‌ای را برای من مطرح کرد: اگر یک کشور می‌تواند بدون وجود پست‌های رئیس جمهور و نخست‌وزیر اداره شود اصولاً چه احتیاجی به آن پست‌ها هست؟ چرا در کشورهای دیگر از این رویه‌ی کشورداری بدون وجود رئیس جمهور و بدون وجود نخست وزیر پیروی نمی‌کنند؟ شاید دلیل آن باشد که در کشورهای دیگر حداقل در روی کاغد مدیران کشور در مقابل مردم آن کشور مسئولیت دارند و این موضوع مسئولیت مدیران کشور شامل شفافیت در عملکردهای دولتی نیز می‌شود، ولی اعضای شورای انقلاب، که قدرت های اجرایی و قانون‌گذاری را در درون حلقه‌ی قدرت خود محدود کرده بودند، اشکارا خود را در مقابل مردم مسئول نمی‌دانستند. نه به آنها گزارشی می‌دادند و نه از آنها نظری می‌گرفتند. این رویه‌ی شورای انقلاب از ابتدا شفافیت در فعالیت‌های دولتی را از بین برد و مانعی به وجود آورد بر نظارت مردم بر عملکردهای ساختارهای دولتی. مخفی‌کاری در عملکردهای دولت‌های بعد از انقلاب، همان یادگار شورای انقلاب، تا به امروز هم دوام یافته است. در کل عملکردهای شورای انقلاب مانعی شد در نهادینه کردن دموکراسی در ایران.

در جهت روشن شدن موضوع زمان دقیق شروع تصدی آقای بنی صدر بر شورای انقلاب این بار به جای استفاده از منابع‌ ثانوی سعی کردم منبع اصلی را به دست آورم. مطالعه‌ی اخیر من نشان داد که این خبر برای اولین‌بار در روزنامه‌ی کیهان روز سه شنبه ۱۶ بهمن سال ۱۳۵۸ چاپ شده است. با مقداری پی گیری و صرف وقت توانستم یک نسخه از منبع اصلی آن خبر را به دست اورم. تصویر این خبر را در این‌جا ضمیمه می‌کنم.

صفحه‌ی اول روزنامه‌ی کیهان در روز ۱۶ بهمن سال ۱۳۵۸

متن کامل خبر: «بنی‌صدر رئیس شورای انقلاب شد. دکتر ابوالحسن بنی صدر نخستین رئیس جمهور اسلامی ایران به تصویب شورای انقلاب رئیس این شورا شد. ظهر امروز در تماس خبرنگار کیهان با منزل دکتر بنی صدر یکی از نزدیکان وی این مطلب را تایید کرد و گفت در جلسه‌ی دو شب قبل شورای انقلاب موضوع اداره‌ی کشور تا تشکیل مجلس مطرح شد و تصمیم گرفته شد که برای هماهنگی بیشتر امور کشور ریاست شورای انقلاب نیز با آقای بنی صدر واگذار شود.»

انتشار این خبر مهم به این صورت در بالای صفحه‌ی اول کیهان ولی بدون هیچ گونه شرح و تفسیری، سئوال‌های تازه‌ای را برای من مطرح کرد. در حالی که در آن زمان شورای انقلاب رئیس و سخنگو داشته است چرا و چگونه خبر رسمی تصویب ریاست عالی‌ترین ارگان مشترک قانونگذاری – اجرایی یک کشور باید از طریق تماس با منزل و از طریق یکی از نزدیکان به دست آید و منتشر شود؟ آن هم دو روز بعد از اتخاذ آن تصمیم؟! پنهانکاری ویژه‌ی شورای انقلاب در رابطه با نحوه‌ی اعلام رسمی چنین خبری (که اشکارا دیگر موضوعی امنیتی نبوده) نشانه‌ی چه بوده و چه موضوعیتی داشته است؟ االله‌اعلم.

Share/Save/Bookmark

 
 


نمایش فیلم مستند «بسیجی» در چند سینمای پاریس و دیگر شهرهای فرانسه با واکنش‌های گوناگونی همراه شده است.

Download it Here!

«نادر»، سرباز پیشین و بسیجی کنونی، مسئول یکی از هیئت‌های سینه‌زنی در تهران است. او همراه برادرش به جنگ ایران و عراق رفته، برادرش را از دست داده و حالا مدیریت یک انتشاراتی را دارد که کتاب‌های مذهبی چاپ می‌کند و در هیئت سینه‌زنی بروبیایی دارد.

مهران تمدن سازنده‌ی فیلم هم، به نوشته‌ی یک منتقد فیلم فرانسوی، یک ایرانی کافر با والدین کمونیست است که به فرانسه پناهنده شده‌اند. این دومین فیلم مستند مهران تمدن بعد از فیلم «بهشت زهرا، مادران شهدا» است.

او در ۱۲ سالگی، سال ۱۹۸۴ همراه خانواده‌اش به پاریس آمده، بعدها در رشته‌ی معماری آرشیتکت تحصیل کرده و در سال ۲۰۰۰ پس از ۱۶ سال به ایران بازگشته است. پدر این فیلمساز، از اعضای پیشین حزب توده بوده، خود او نیز مذهبی نیست و با دختری در فرانسه زندگی می‌کند، بدون آن که ازدواج کرده باشند. همه‌ی اینها تفاوت فضای زندگی او را با فضای فیلم «بسیجی» نشان می‌دهد.

یک منتقد فیلم در پاریس، برنارد هیلگرن ، می‌نویسد: «آنها [یعنی کارگردان فیلم و بسیجی‌هایی که در فیلم او می‌بینیم] هیچ سنخیتی باهم ندارند. مگر با ساخته شدن فیلم که به توصیف کارگردان برای درک متقابل یکدیگر بوده است.»

آغاز فیلم صحراهای جنوب ایران را نشان می‌دهد که زمانی صحنه‌ی جنگ بوده و حالا با نام «جبهه‌های نور» از آن یاد می‌کنند. اتوبوس‌ها از شهرهای مختلف ایران، زنان چادری و کودکان‌شان، مردان و نوجوانان دانش‌آموز را به آنجا می‌آورند. از بلندگوها صدای انفجار و آژیر خطر پخش می‌شود، تا حالت آن زمان را تداعی کند.

فیلم «بسیجی» در سه کشور ایران، فرانسه و سوئيس، با بودجه‌‌ی مراکز سینمایی فرانسه و سوئیس ساخته و تدوین شده است. به‌جز کارگردان و فیلمبردار بقیه‌ی عوامل فیلم فرانسوی یا سوئیسی‌ هستند.

لوموند، فیگارو و لیبراسیون سه روزنامه‌ی مطرح فرانسه به نقد این فیلم پرداخته‌اند. منتقدین سینمایی این روزنامه‌ها مهران تمدن کارگردان فیلم را به سادگی و ساده‌اندیشی درباره‌ی بسیج و بسیجی در جمهوری اسلامی متهم کرده‌ و نوشته‌اند: «آنها که به عنوان بسیجی مقابل دوربین‌اش قرار گرفته‌اند، او را بازی داده‌اند و تحلیل کارگردان از بسیجی را نپذیرفته‌اند. به‌ویژه پس از رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری و حضور بسیجی‌ها و لباس شخصی‌ها در تظاهرات و دست‌ داشتن در حمله و کشتار مردمی که به نتایج انتخابات معترض بودند. عکس و فیلم‌هایی درباره‌ی آنها به دنیا مخابره شده است.»


مهران تمدن

مهران تمدن می‌گوید، فیلمبرداری پیش از انتخابات ریاست جمهوری بوده و بسیجی‌ها را بخشی از مردم ایران می‌داند که بازماندگان جنگ ایران و عراق‌‌اند.

در گفت‌وگوی ویژه با زمانه، مهران تمدن کارگردان فیلم مستند یک‌ساعت و چهل و پنج دقیقه‌ای «بسیجی» از شروع کارش برای ساخت این فیلم می‌گوید.

مهران تمدن: من در آن چهارسالی که در ایران بودم، یعنی از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴، این نیاز را دیدم که کمی از این محیط محدودی که در آن هستم که در واقع محیط روشنفکری‌ است، بیرون بیایم و با بخش دیگری از جامعه‌ی ایران آشنا شوم. هدفم از شروع دو پروژه‌‌ که بسیجی یکی از آنهاست، این بود که از این محیطی که در آن زندگی می‌کنم و احساس می‌کردم محیط خیلی کوچکی‌ست بیرون بیایم. پس رفتم سراغ عواملی که در فیلم بسیجی می بینید.

راحت با آن‌ها کار کردید؟

اینها مراسم دارند. مراسم تاسوعا و عاشورا دارند. گاه نیز به بهانه‌ی نمایشگاهی درباره‌ی جنگ و یا موقع عید به مرز می‌روند. در این فضا خیلی راحت می‌شود با آنها صحبت کرد. چون وقت دارند که صحبت کنند. یعنی در مراسم تاسوعا و عاشورا چون کمی نمایشی‌ هم هست، خیلی راحت می‌شود رفت سراغ‌شان و با آنها صحبت‌ کرد.

شخصیت‌های اصلی فیلم را که در مراسم تاسوعا و عاشورا و هنگام آشپزی می‌بینیم، آنجا پیدا کردم. من با چند شخص صحبت کردم که با اجازه‌ی خودشان در فیلم مطرح شدند. نه به پایگاه بسیج رفتم که بخواهم اجازه‌ی سپاه یا بسیج را بگیرم و نه جای خاص دیگری رفتم. در فضای شهری فیلم گرفتم و یا از یک‌سری افراد فیلمبرداری کردم که به هر حال اجازه‌اش آسان بود.

شما در فیلم‌تان مسئله‌ی دیوار و به نوعی خودی و غیرخودی را مطرح کرده‌اید و این‌که برخی حاضر نیستند که با آن طرفی‌ها گفت‌وگو کنند و خواسته‌اید که فیلم‌تان باب گفت‌وگویی بین این طرف و آن‌طرف باز کند. اما از آن طرفی‌ها کسی نبود!

در واقع من می‌خواستم ببینم می‌توانم با کسانی که خیلی باهم فرق دارند صحبت کنم یا نه. از آن‌طرفی‌ها که خودم بودم. می‌خواستم ببینم با اینها می‌توانم صحبت کنم. نمی‌خواستم یک بخش جامعه را با بخش دیگر روبه‌رو کنم. چون کسی هم نمی‌خواست در چنین پروژه‌ای وارد شود. فقط خودم حاضر بودم که چنین کاری کنم. فیلم هم در فرانسه ساخته و مونتاژ شد. وقتی تمام شد، دی وی دی‌‌‌اش را فرستادم که شخصیت‌های فیلم هم ببینند که دیدند. نمی‌دانم ارشاد دید یا ندید. اگر دیده باشد، غیر رسمی بوده است. یعنی یک دی‌وی‌دی به دست‌شان رسیده و خودشان نگاه کردند. من برای‌شان نفرستادم.

من تنها مشکلی که داشتم، پیدا کردن شخصیت‌های فیلم بود. قانع‌کردن‌شان بود به این که بتوانم با آنها صحبت کنم و این بحث‌ها را جلوی دوربین بیاورم. سعی کردم ببینم می‌توانم با آنها صحبت کنم یا نه. واکنش‌ها هم که مختلف بود. برای خیلی‌ها هم جالب است که ببینند این بخش از جامعه‌ی ما که هیچ وقت جلوی دوربین‌ خارجی نمی‌آیند چه جوری صحبت می‌کنند.


اظهار نظرها متفاوت است . یک‌سری هم مثل این آقایی که امشب در سالن دیدید، عصبانی می‌شوند که چرا من دارم با اینها صحبت می‌کنم یا چرا این جوری حرف می‌زنم و چرا این و آن را به‌شان نمی‌گویم.

نگاه دیگران

در پایان نمایش فیلم بسیجی و نشست بحث و گفت‌وگو با کارگردان نظر موافق و مخالف چند نفر از تماشاگران این فیلم را پرسیدم. آقای صالحی، یکی از ایرانیان مقیم پاریس، فیلم «بسیجی» را تبلیغی برای رژیم تهران می‌داند.

او می‌گوید: «من فکر می‌کنم این فیلم تا اندازه‌ای جنبه‌ی متأسفانه تبلیغاتی داشت. برای این که تهیه‌کننده‌ی فیلم نمی‌توانست نظرات خودش را به صورت روشن بیان کند. در صورتی که بسیجی‌ها، توانستند از عقاید خودشان، با این که به‌هیچ‌وجه منطقی نبود، دفاع کنند و چهره‌ی مثبتی از خودشان نشان دهند.

به نظر من این اصلاً صحیح نیست؛ به‌خصوص در اوضاع فعلی که می‌دانید چه شرایطی را دارند به مملکت ما تحمیل می‌کنند. به‌خصوص که فیلم از صحنه‌هایی مربوط به زمان جنگ شروع می‌شود و می‌شد این‌طوری مسئله را تعبیر کرد که آن بسیجی‌هایی که از مملکت دفاع کردند، حالا دارند کارهای دیگر می‌کنند. در صورتی که ما می‌دانیم نسلی از بسیجی‌ها هم هستند که در جنگ شرکت نکردند و فقط دارند در سرکوب جوانان ما و آنهایی می‌پردازند که می‌خواهند جامعه‌ای بهتر و انسانی‌تر داشته باشند. به خاطر این من فکر نمی‌کنم که این فیلم اصلاً بیانگر وضع فعلی ایران و نقشی باشد که این‌ها در جامعه‌ی ما دارند بازی می‌کنند. نقش بسیجی‌ها در حال حاضر بسیار منفی و خشن است. این موضوعی است که فیلم اصلاً آن را نشان نمی‌دهد.

آرش جنتی عطایی رئیس انجمنی به نام جنبش برای ایران است. او از تحسین‌کنندگان این فیلم است و می‌گوید: «نظر من در ابتدا تاکید بر جرئت مهران تمدن در برخورد با مسئله‌ی گفت‌وگو است. رفتن و صحبت کردن با اشخاصی که اکثر ایرانی‌ها، به خاطر همین مسائلی که اتفاق افتاده، ازجمله سرکوب شدید مردم، حتی نمی‌خواهند به آنها نزدیک شوند جالب است. حرکت به طرف گفت‌وگو و ارتباط برقرارکردن، شاید چیزی است که در فرهنگ ما خیلی به آن احتیاج داریم و همیشه کم بوده است. بنابراین از این جهت این فیلم واقعاً قابل ستایش است.»

یکی از تماشاگران فیلم، بسیجی‌ای است که پس از رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری زندانی شده و حالا به پاریس آمده و دانشجو است.

او درباره‌ی فیلم می‌گوید: «من خودم بسیجی بودم و همیشه هم به بسیجی‌بودنم افتخار کردم. چون بسیجی بودن این است که بدون چشمداشت به مادیات برای مملکتت، آب و خاکت و برای دنیایی که در آن زندگی می‌کنی بتوانی کار کنی. بسیجی یعنی این. باید بگویم که من تقریباً شش ماه در بند دو الف زندانی بودم؛ به دلیل اعتراض به عده‌ای که به کوی دانشگاه حمله کرده و چهار نفر از بچه‌های دانشگاه را کشته بودند. عده‌ای هم زخمی شدند و... خب خیلی داغون بودند بچه‌هایی که من می‌دیدم‌شان. به این دلیل ما معترض بودیم و بعد از چند روز هم آمدند و ما را گرفتند و بردند.»

فیلم «بسیجی» ساخته‌ی مهران تمدن جایزه‌ی نخست فستیوال بین‌المللی فیلم‌های مستند در جمهوری چک را دریافت کرده و در چند جشنواره‌ی جهانی به نمایش درآمده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

جشن «خاوندکار»1 عيد مذهبی پيروان آيين «يارسان»2 است. اين جشن هم‌زمان با شب چهاردهم نخستين ماه قمری از آغاز چله‌ی زمستان كُردی،3 متغير در ايام آبان‌ماه خورشيدی برگزار می‌شود.

مردم يارسان در اين شب سه روز عبادت و روزه‌داری خود را در ايام موسوم به «مرنوی»4 با درست كردن نذری به نام «نواله»5 جشن می‌گيرند.

برای ‌اين‌كه با آداب و رسوم اين جشن آشنا شويم «شب پادشاهی»6 را در كنار يک خانواده «اهل‌‌حق»7 می‌‌گذرانيم، اما لازم است پيش از آن‌كه ميهمان خانه‌ی‌ آن‌ها شويم و در مراسم عيدشان شركت كنيم، اطلاعاتی در مورد آيين يارسان و اين جشن داشته باشيم.

تاریخ و فلسفه‌ی يارسان

آيين يارسان در اوايل قرن هشتم هجری توسط شيخ اسحاق برزنجه‌ای8 در منطقه‌ای به نام «پرديور»9 در هورامان كردستان10 بنيانگذاری شده است. بسياری از پژوهشگران كه تحقيقاتی را درباره‌ی اين دين کرده‌اند، ريشه‌ی باورهای يارسان را منتسب به اديان باستانی ايران «مهرپرستی، زرتشتی، مزدكی و مانوی» و نیز «بودایی» می‌دانند. اعتقاد به تناسخ و انسان خدايی، تقدس نور و سجده به خورشيد صحت این ادعا را تایید می‌کند.


هم‌چنين می‌توان اشتراكاتی ميان اهل‌حق با اديان ابراهيمی «اسلام، مسیحی و یهودی» یافت. ضمن اين‌كه بزرگان يارسان در كتب مقدس اين دين كه از مجموعه‌ی آنها با عنوان «دفتر»11 نام برده می‌شود، بنا بر اصل تناسخ آورده‌اند كه در ادوار مختلف در جامه‌ی پیامبرانی چون «زرتشت، موسی، عيسی، محمد، ايوب و ...» و نیز تعدادی از خلفای راشدین و امامان شيعه «عمر بن الخطاب، علی بن ابیطالب، حسین‌بن علی، علی‌بن موسی الرضا و ...» ظهور كرده‌اند.

در اين ميان نزد مردم اهل حق ارادت خاصی نسبت به علی‌بن ابيطالب وجود دارد و او را دارای ذات خدايی و جلوه‌ی واقعی حضرت حق می‌دانند. از همين رو است كه به آنان «علی‌الهی»12 نيز گفته می‌شود، اما در واقع يارسان علی را خدا نمی‌دانند، بلكه معتقد به ظهورات مختلف و متدرج خدا هستند و ظهور اكمل آن را در شخص علی می‌دانند.

ارکان دین یاری آن‌گونه که در دفتر حقیقت آمده و همواره از سوی یارسان مورد تاکید قرار می‌گیرد، چهار اصل «پاکی»، «راستی»، «نیستی» و «ردا»ست. به این معنی که یک فرد اهل حق باید ظاهر و باطنش از هر حیث پاک باشد؛ در راه راستی و نیکی قدم بردارد؛ صفات نکوهیده، کبر و غرور را از خود دور سازد و بردباری، فروتنی و فداکاری را پیشه کند.

پيروان آيين يارسان بنا بر اعتقادی كه در ميان‌شان وجود دارد و از آن به عنوان «سر مگو»13 نام برده می‌‌شود، در مورد باورها و اعتقادات خود با ديگران صحبت نمی‌كنند و كتب دينی‌شان را در اختيار افرادی غير از هم‌كيشان خود قرار نمی‌دهند. عده‌ای دليل اين امر را ترس از تحت آزار و سركوب قرار گرفتن در دوره‌های مختلف تاريخی از سوی حاكمان يا همسايگان مسلمان می‌دانند.

اساس مذهب يارسان بر فلسفه‌ی تناسخ روح استوار است. يعنی ‌معتقدند روح انسان پس از مرگ نه به بهشت می‌رود و نه جهنم، بلكه در جسمی ديگر منزل می‌كند و باز متولد می‌شود. بنا بر آن‌چه در دفاتر مذهبی اهل‌حق آمده روح انسان هزار و يک قالب يا جامه عوض می‌كند و با گردش در جامه‌های مختلف جزای اعمال گذشته‌ی خود را می‌بيند. اين جابه‌جايی روح را در اصطلاح یارسان «دونادون»14 می‌‌گويند.

جغرافیا و جمعیت یارسان

اگر بخواهيم جغرافيايی برای مردم يارسان ترسيم كنيم بايد مركزيت آن را در بخش «گوران» از توابع شهرستان دالاهو در استان كرمانشاه قرار دهيم. در قدیم اكثر پيروان آيين يارسان از ميان طوايف كرد گوران بوده‌اند و به واسطه‌ی وجود اماكن مقدس و قبور بزرگان يارسان اين منطقه از ارزش و جايگاه خاصی در بين تمامی مردم اهل‌حق برخوردار است.

علاوه بر شهرستان‌های دالاهو (كرند) و صحنه، با جمعیت غالب؛ كرمانشاه، سرپل‌ذهاب، قصر شیرین، کنگاور و هرسین در استان كرمانشاه و کلاردشت، هشتگرد و رودهن نیز از جمله شهرهايی هستند كه جمعيت قابل توجه‌ای از مردم اهل‌حق را در خود جای داده‌اند. هم‌چنين در بخش‌هايی از لکستان، لرستان، آذربايجان و شمال ایران، و نیز در شهرهای همدان، قزوين، کرج و تهران گروه‌هايی از پيروان آيين ياری به صورت جمع‌های متمركز سكونت دارند.

خارج از مرزهای ايران در كردستان عراق و تركيه هم شاهد حضور شماری از مردم اهل‌حق هستيم كه با نام‌های «كاكه‌ای» و «علوی» خوانده می‌شوند. هم‌چنین اقلیتی با مذهب «ایزدی» در کردستان عراق و «دروزی» در کشورهای لبنان و سوریه سکونت دارند که عقایدشان به یارسان بسیار شبیه است.
هر چند هيچ آمار دقيقی از جمعيت مردم اهل‌حق در ايران و جهان وجود ندارد، اما يكی از محققان يارسانی بنا بر محاسبات خود جمعيت پيروان اين دين را در ايران بين دو و نيم تا سه ميليون نفر و در خارج از ايران نيز بيش از يک و نيم ميليون نفر تخمين زده است.15

پیدایش و تاریخچه‌ی خاوندكار

منشاء تاريخی جشن خاوندکار بازمی‌‌گردد به سه روزی كه سلطان سهاک و يارانش در غاری به نام «مرنو» توسط دشمنان در محاصره بودند و عاقبت در روز سوم پس از رهايی از غار ميهمان خانه‌ی‌ پيرزنی شدند و وی برای‌ سلطان و يارانش طعامی از گوشت خروس و برنج درست كرد.

بنا بر روايتی كه در دفاتر اهل حق آمده است؛ سلطان سهاک به همراه سه تن از يارانش به نام‌های «داود»، «بنیامین» و «پیرموسی»، بر اثر دشمنی و غضب برادران ناتنی‌اش و طايفه‌ای به نام «چيچک» تصميم به مهاجرت از منطقه‌ی «شهرزور»16 می‌گيرند و به سوی هورامان حركت می‌كنند. در مسير حركت به دليل آن‌كه توسط افرادی از طايفه‌ی چيچک تحت تعقيب بوده‌اند مجبور به پناه گرفتن در غار مرنو می‌شوند.

سلطان و يارانش به مدت سه روز در غار به محاصره‌ی دشمنان درمی‌‌آيند. در پايان روز سوم به فرمان سلطان، داود مشتی خاک را از زير قاليچه‌ای كه با خود داشته‌اند برمی‌دارد و به روی افراد دشمن می‌پاشد. به دنبال اين عمل طوفانی ‌برپا می‌شود و افراد دشمن به هلاكت می‌رسند. پيرزنی از اهالی كه شاهد اين رويداد بوده، آنها را به منزل خود دعوت می‌كند و برای‌شان غذا تهيه می‌كند. سلطان و يارانش نيز پس از تحمل سه روز گرسنگی از آن طعام سير می‌خورند.

با استناد به اين روايت و بر اساس تأكيد كتب مذهبی‌ اهل‌حق هر يارسانی ‌بالغ موظف است در موعد مقرر سه‌روز را روزه بگيرد و در پايان روز سوم با درست كردن نذری‌ از گوشت خروس و برنج مراسم جشن خاوندكار را به جا آورد.

در مورد تاريخ دقيق انجام روزه‌ی مرنوی و برگزاری جشن خاوندكار بين مردم يارسان اختلاف نظر وجود دارد. اين اختلاف بيشتر ناشی از جغرافيای محل زيست اهل حق در مناطق مختلف است. در حالی كه گروه بزرگی از يارسان مبداء سه روز مرنوی و به طبع آن جشن خاوندكار را بر اساس روز دوازدهم از ماه قمری در آغاز زمستان كردی محاسبه می‌كنند. گروه ديگری از مردم اهل حق تاريخ ثابتی برای آن تعیین کرده و به فاصله‌ی چند روز از گروه اول در آذرماه اقدام به برگزاری مراسم ويژه‌ی روزه و جشن خاوندكاری می‌نمايند.

هم‌چنین گروهی از مردم اهل‌حق به فاصله‌ی یک‌ماه از انجام روزه مرنوی و جشن خاوندکار، سه روز دیگر را در ایام موسوم به «قولطاسی» روزه می‌گیرند و روز پایانی‌ آن را که عید «یاران» می‌گویند، همچون خاوندکار گرامی می‌دارند. روزه قولطاسی و عید یاران هرچند در دفاتر مذهبی آمده، اما در بین یارسان عمومیت ندارد و انجام آن تنها محدود به تیره‌ها یا خاندان‌هایی از اهل‌حق است.

ميهمان بر خوان خاوندكاری

پيدا كردن خانواده‌ای اهل حق برای ‌اين‌كه بتوانی شب جشن خاوندكار را ميهمان‌ خانه‌شان شوی، در شهر كرمانشاه كار سختی نيست. از بين اقوام و دوستان یا همسايگان هستند خانواده‌هايی كه با روی باز پذيرای ميهمانان هم‌كيش و غير هم‌كيش در اين شب می‌شوند. برای حضور افراد غير يارسانی در اين مراسم اكثراً منعی وجود ندارد.

هم‌چون دو روز پيش با غروب آفتاب روزه‌داران افطار می‌كنند. به اين ترتيب سه‌روز روزه‌داری مردم يارسان به پايان می‌رسد. حال بايد خود را آماده‌ی برگزاری مراسم ويژه‌ی «شب دعوت» يا همان «شب پادشاهی» كرد. از صبح امروز زنان اين خانه مشغول آماده كردن نذر امشب بوده‌اند. به ازای هر خانواده يک عدد خروس آب‌پز شده، يک من برنج دم كشيده و نانی مخصوص كه به آن «تيری» می‌گويند.

مردی از سادات اهل‌حق17 بايد بر اين نذر كه به آن «نواله» يا همان «موچه» گفته می‌شود دعا بخواند. با آمدن سيد جمعی از مردان يارسانی دور هم حلقه می‌زنند و جمعی را تشکیل می‌دهند که به اصطلاح به آن «جم» می‌گویند. كسانی كه گرد این حلقه می‌نشينند بايد سرسپرده‌ی آيين ياری باشند18، سبيل‌شان مهر باشد،19 بر سر كلاه بگذارند و كمر خود را ببندند. زنان نمی‌توانند در جم بنشينند.


عکس‌ها از مهین خدایاری

كسی از ميان اين مردان به عنوان خادم انتخاب می‌شود. وظيفه‌ی خادم در مرحله‌ی اول آوردن آفتابه و لگن برای شستن دست كسانی است كه در جم نشسته‌اند و پس از آن تنها اوست كه می‌‌تواند بين آنها و فضای خارج رفت و آمد كند و كس ديگری حق وارد شدن به این جمع را ندارد. خادم كه وظيفه‌ی نظم‌دهی به جم را نيز برعهده دارد، آغازگر و پايان بخش مناسک جم است.

گوشت خروس و برنج طبخ شده در سينی بزرگی توسط خادم در وسط جمع قرار داده می‌شود. سيد شروع به خواندن دعا می‌كند. افراد ديگر هم كه در جم نشسته‌اند در قسمت‌هايی همراه با او جملاتی را شعرگونه تكرار می‌كنند. سپس سيد و به دنبال او افراد ديگر جمع شروع می‌كنند به تكه تكه كردن گوشت خروس و قرار دادن هر تكه گوشت همراه مقداری برنج در يک تكه نان به صورت لقمه‌پيچ. هر لقمه را كه می‌‌خواهند ببندند بين دو دست می‌‌گيرند، با فاصله‌ای از دهان می‌بوسند و بر پيشانی می‌گذارند.

پس از آن‌كه مراسم دعاخوانی بر نذر تمام می‌شود از همان شخصی كه وی را به نام خادم می‌خوانند درباره‌ی فلسفه‌ی گذاشتن كلاه بر سر، سبيل‌ مهر و بستن شال به كمر برای مردان جم سئوال می‌کنم؟ وی‌ معتقد است: «اينها سمبل شعار محوری زرتشت يعنی پندار نيک، گفتار نيک و كردار نيک است. به اين شكل كه گذاشتن كلاه بر سر نشانه‌ی پندار نيک، سبيل مهر بر دهان نشانه‌ی گفتار نيک و بستن شال بر كمر نيز نشانه‌ی كردار نيک است.»

انار نزد يارسان ميوه‌ای مقدس است و هم‌زمانی جشن خاوندكار با فصل پاييز باعث شده تا در اين مراسم از انار هم استفاده شود. عده‌ای از مردم اهل حق بر اين باورند كه انار را نبايد از سر بريد. پيشتر در چنين مراسمی انار را فقط با دست می‌شكستند، ولی اكنون برای شكستن آن از چاقو هم استفاده می‌شود. اما در مورد نواله هنوز اين تأكيد و اصرار وجود دارد كه نبايد برای ‌خوردن آن از قاشق و چنگال استفاده كرد.

از ميزبان اين مجلس می‌پرسم كه چرا بايد نواله را با دست خورد؟ پاسخ مستدلی نمی‌دهد و آن را بيشتر ناشی از يک سنت می‌داند تا يک دستور اكيد مذهبی و می‌گويد: «در زمان‌های قديم استفاده از قاشق و چنگال به اين شكل معمول نبوده و از آن‌جا كه آداب و رسوم اين مراسم نيز از گذشته تاكنون كمتر مورد تغيير و دستكاری قرار گرفته، شيوه‌ی خوردن نواله هم به همين طريق باقی مانده است.»

پس از خوردن نواله، کسی از اهالی خانه آفتابه و لگن می‌آورد تا میهمانان دست خود را بشورند. آب حاصل از این شست‌وشو را نیز باید در خاک باغچه یا پای گلدان ریخت. در کل این حساسیت بین یارسان وجود دارد ‌که هیچ چیزی از این نذر با ناپاکی تماس پیدا نکند و مخلوط نشود. از این رو استخوان خروس نذری را هم در خاک دفن می‌کنند.

با برچیدن سفره‌ی نذری، نوبت به مراسم كلام‌خوانی و تنبورنوازی می‌رسد. آن‌گونه كه در اين مجلس ديدم حضور زنان در كنار مردان هنگام اجرای مراسم منعی نداشت. اما زنان مشاركتی در خواندن شعرهای مذهبی يا همان كلام‌خوانی نداشتند. همچنين تنبورنوازان همگی از ميان مردان بودند. هرچند خارج از چنین جمع‌هایی دختران اهل‌حقی نیز دیده می‌شوند که در مراسم‌ عمومی تنبور می‌‌نوازند.

تنبور ساز عرفانی و مقدس مردم يارسان است. عموماً شعرهای مذهبی دفاتر اهل‌حق با اين ساز خوانده می‌شوند. گاه مردانی يارسانی كه معمولاً ريش و سبيل بلند و موهای پريشان دارند با شنيدن صدای تنبور و دف، همراه با خواندن شعرهای مذهبی به حالتی عرفانی دچار می‌شوند و در ميان جمع به ذكر و سماع می‌پردازند.

مراسم شبانه‌ی جشن خاوندكار با برنامه‌ی تنبورنوازی و كلام‌خوانی به پايان می‌رسد. صبح روز بعد که پانزدهم ماه قمری می‌شود، خانواده‌های يارسانی ‌برای ديد و بازديد به منازل يكديگر می‌روند و عيد خاوندكار را به هم تبريک می‌گويند. عيادت از بزرگان سادات بر ديگران ارجحيت دارد. هم‌چنين حضور در مكان‌های مذهبی از جمله آرامگاه حضرت سلطان در پرديور هورامان، مقبره بابايادگار در بان‌زرده‌ی دالاهو، روستاهای توت‌شامی، گره‌بان و جیحون‌آباد20 و ديگر مكان‌های زيارتی در اين روز مرسوم است.

پی‌نوشت‌ها:

1. «خاونکار» هم گفته می‌شود. اصل واژه به معنی خداوند كار، صاحب كار است.

2. يار + سان. «يار» در كردی و فارسی به معنی دوست و صحابه، «سان» در كردی گورانی به معنی سلطان. آیین «یاری» نیز گفته می‌شود.

3. در گاه‌شمار كردی آغاز زمستان برابر است با آبان ماه تقويم خورشيدی

4. مر + نو. «مر» در كردی گورانی به معنی غار و «نو» نام غاری است كه سلطان سهاک و تعدادی از یارانش سه روز را در آن به سر برده‌اند.

5. غذايی كه پيروان آيين يارسان برای نذری درست می‌كنند. «موچه» نام ديگر اين نذر است.

6. «شب پادشاهی» ‌يا «شب دعوت» به شب سوم روزه‌ی مردم يارسان يا همان شب جشن خاوندكار گفته می‌شود.

7. «اهل‌حق» نام ديگر آيين يارسان است. اين نام بيشتر از طرف مردم غير يارسان برای خطاب ايشان به کار برده می‌شود. «طایفه» نام دیگری است برای یارسان.

8. در بين يارسان و در زبان كردی «شيخ اسحاق» را «سلطان سهاک» می‌گويند. هم‌چنین او را «سلطان حقیقت» نیز خطاب می‌کنند.

9. پرد + ور. «پرد» در كردی گورانی به معنی‌ پل، «ور» نيز به معنای طرف و سو. هم‌چنين «ور» در تعبيری ديگری نيز در كردی گورانی به معنی خورشيد و نور آمده است.

10. «هورامان» يا در فارسی «اورامانات» منطقه‌ای است در كردستان كه بخشی از آن در كردستان عراق و بخش ديگر در كردستان ايران واقع شده است. هورامان در كردستان ايران نيز بين دو استان كرمانشاه و كردستان قرار دارد.

11. «دفتر» يا «كلام» به مجموعه‌ی سخنان بزرگان آيين يارسان گفته می‌شود كه در غالب شعر و به زبان ادبی كردی گورانی نوشته شده‌اند.

12. اين نام هيچ‌گاه از طرف خود مردم يارسان مورد استفاده قرار نمی‌گيرد. استفاده از اين نام برای يارسان با هدف معرفی آنان به عنوان فرقه‌ای مذهبی كه علی‌بن ابيطالب را خدا می‌دانند صورت گرفته است.

13. راز سر پوشيده. يارسان دين خود را «سر مگو» می‌گويند و بر اين باورند كه نبايد درباره‌ی دين خود با هر كسی و در هر جايی سخن گفت.

14. به معنی جامه به جامه

15. دكتر گلمراد مرادی در مقاله‌ی «نگاهی به آيين گوران‌ها و تاريخ و مسلک يارسان»

16. شهرزوز در كردستان عراق واقع شده است.

17. در بين مردم اهل‌حق به كسانی سادات گفته می‌شود كه از نسل يكی از خاندان‌های يازده گانه‌ی اهل حق باشند. اين خاندان كه هفت آنان در زمان سلطان سهاک و چهار بعدی پس از آن پايه‌گذاری شده‌اند عبارتند از: حاج‌باويسی، يادگاری، ميرسور، شاه‌ابراهيمی‌، خاموشی، عالی‌قلندری، مصطفایی، ذوالنوری، آتش‌بيگی، شاه‌حياسی و باباحيدری.

18. نزد اهل‌حق صرف به دنيا آمدن از پدر و مادری يارسانی برای پذيرفته شدن فرد به عنوان يک يارسانی كافی نيست. بلكه شخص بايد در سن بلوغ طی مراسمی سرسپردگی خود را به آيين ياری و يكی از خاندان‌های آن اعلام كند.

19. داشتن سبيل برای مردان از واجبات و نشانه‌های یارسان است. آن گروه از مردان كه سبيل خود را كوتاه كنند نمی‌توانند در حلقه‌ی جم بنشينند.

20. اماكن ياد شده همگی در استان كرمانشاه قرار دارند.

منابع:

• اسطوره‌ی اهل‌حق- ايرج بهرامی- انتشارات آتيه
• آيين ياری- مجيد القاصی- نسخه‌ی زيراكسی
• رساله‌ی یاری- سیدخلیل عالی‌نژاد- کتابخانه‌ی شخصی عالی‌نژاد
• نگاهی گذرا به تاريخ و فلسفه اهل حق- دكتر گلمراد مرادی- نسخه‌ی اينترنتی
• فرهنگ باشور- عباس جليليان- انتشارات پرسمان

Share/Save/Bookmark

 
 

نیروهای امنیتی امروز، سه‌شنبه دوم آذرماه با استقرار دربرابر منزل شخصی مهدی کروبی، از رهبران مخالفان دولت مانع از دیدار افراد دیگر با وی شدند.

به گزارش وب‌سایت سحام نیوز، پایگاه اطلاع‌رسانی حزب اعتماد ملی نیروهای امنیتی هفته گذشته نیز از روز عید قربان تا صبح امروز در برابر منزل شخصی مهدی کروبی مستقر بودند و از هرگونه دیدار دوستان و آشنایان به منظور «دید و بازدید اعیاد اسلامی» ممانعت کردند.


خانه کروبی پس از حملات شهریور ماه

در ماه‌های گذشته ماموران امنیتی بارها از دیدار افراد مختلف با میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو نامزد معترض به نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری جلوگیری کرده‌اند.

خانواده‌های مهدی و حمید باکری، دو تن از فرمانده‌هان کشته شده در جنگ ایران و عراق و آیت الله بیات زنجانی، از مراجع تقلید منتقد دولت از جمله افرادی هستند که در ماه‌های اخیر دیدار آنها با مهدی کروبی با داخالت نیروهای امنیتی مواجه شده‌است.

محمدرضا خاتمی، دبیرکل سابق جبهه مشارکت نیز ۲۱ شهریور ماه هنگام دیدار با میرحسین موسوی، از رهبران مخالفان دولت به صورت موقت بازداشت شد.

بر اساس گزارش‌ها، دادستانی تهران برای جلوگیری از دیدار مراجعه‌کنندگان با میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دستور قضایی صادر کرده‌است.

نیروهای امنیتی هفته گذشته نیز از روز عید قربان تا صبح امروز در برابر منزل شخصی مهدی کروبی مستقر بودند و از هرگونه دیدار دوستان و آشنایان به منظور «دید و بازدید اعیاد اسلامی» ممانعت کردند

از سوی دیگر در شهریورماه گذشته نیز در پنج شب پی‌درپی منزل مهدی کروبی مورد حمله لباس شخصی‌ها قرار گرفت.

این حملات در پنج شب ماه رمضان و همچنین در روز قدس صورت گرفت که طی آن افزون بر خسارات سنگین به خانه مهدی کروبی، از رهبران مخالفان دولت کنونی ایران، چند نفر از جمله محافظ کروبی نیز زخمی شدند.

۲۴ شهریور ماه نیز نیروهای امنیتی با تفتیش و بازرسی دفتر میرحسین موسوی، وسایل، کتاب‌ها و کامپیوترهای دفتر را جمع‌آوری کرده و با خود بردند.

پس از وقایع انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران، مقامات دولتی این کشور و طرفداران دولت از این وقایع به‌عنوان «فتنه» و از میرحسین موسوی و مهدی کروبی به‌عنوان «سران فتنه» یاد می‌کنند.

در یک سال گذشته، بارها حامیان دولت و برخی از نمایندگان مجلس خواهان محاکمه رهبران مخالف دولت شده‌اند اما مقامات قوه قضاییه این کشور می‌گویند که محاکمه موسوی و کروبی به دلیل «مصالح نظام» به تأخیر افتاده‌است.

Share/Save/Bookmark

 
 

دهمين دوره جشنواره زنان در شهر توبينگن آلمان جايزه ويژه ده سالگی خود را به خاطر تلاش خانواده مخملباف در دفاع از حقوق زنان در آثارشان به اين خانواده اهدا کرد. محسن مخملباف اين جايزه را به زهرا رهنورد تقديم کرد.

به گزارش سايت «خانه فيلم مخملباف»، ايرنه يونگ، مدير اين جشنواره به هنگام اهدای اين جايزه افتخاری گفت: «آثار خانواده مخملباف آينه روزگار ماست. آينه زن و حقوق پايمال شده‌اش. آينه بشر و رنج‌هايی که می‌برد و همين‌طور آينه اميدی برای فردايی بهتر. من افتخار دارم که صد و دهمين جايزه بين‌المللی اين خانواده را به آن‌ها اهدا می‌کنم.»


ايرنه يونگ، مدير جشنواره، محسن مخملباف و مرضيه مشکينی

محسن مخملباف که به همراه مرضيه مشکينی، همسرش در اين جشنواره شرکت کرده بود ضمن قدردانی از مدير جشنواره به هنگام دريافت اين جايزه گفت: «ما فيلم می‌سازيم، نه برای آن که تنها زشتی‌ها و زيبايی‌های دنيا را نشان دهيم، بيش از آن برای آن که دنيا را تغيير دهيم. »

مخملباف افزود: «جوايز شما هم تنها برای قدرشناسی از کار فيلم‌سازان نيست، با اين جوايز شما بر کار هنرمندان نور می‌تابانيد تا بگوييد: نگاه کن! آن‌جا هنوز کسی هست که از تغيير جهان نااميد نشده است.»

در ۱۸ نوامبر نيز محسن مخملباف دکترای افتخاری دانشگاه نانتق پاريس را که به وی اهدا شده بود به مادران کشته‌شدگان وقايع يک سال گذشته ايران تقديم کرد

محسن مخملباف در پايان سخنان خود اظهار داشت: «اجازه می‌خواهم از طرف خانواده مخملباف نور اين جايزه ارزشمند را بر شخصيتی بتابانم که بيش از اين‌ها سزاوار قدرشناسی و احترام مردم روزگارماست. به زنی هنرمند، آگاه و شجاع که سری سبز دارد و زبانی سرخ و صليب سرنوشت ما و خودش را بر دوش می‌کشد و به خاطر آن چه نامش زندگی است از مرگ هراسی ندارد: به زهرا رهنورد.»

چند روز پيش، در ۱۸ نوامبر نيز محسن مخملباف دکترای افتخاری دانشگاه نانتق پاريس را که به وی اهدا شده بود به مادران کشته‌شدگان وقايع يک سال گذشته ايران تقديم کرد.


ايرنه يونگ، مدير جشنواره و محسن مخملباف

جشنواره فيلم زنان در شهر توبينگن بخش جنبی‌ای از فعاليت‌های نهاد مدنی «سرزمين زنان» در آلمان است که از سال ۲۰۰۱ تاکنون هر سال در ماه نوامبر همزمان با روز جهانی مبارزه با خشونت عليه زنان برگزار می‌شود.

در دهمين دوره اين جشنواره بيش از ۳۰ فيلم داستانی و مستند از بيش از ۲۰ کشور جهان با موضوع حقوق زنان شرکت دارند.

اين جشنواره از ۱۸ تا ۲۴ نوامبر ادامه دارد.

Share/Save/Bookmark

 
 

کره شمالی امروز، دوم آذرماه با حمله به کره جنوبی دویست گلوله توپ به یکی از جزایر نزدیک خط مرزی این کشور شلیک کرد.

به گزارش خبرگزاری رویترز در جریان این درگیری دو سرباز نیروی دریایی کره جنوبی کشته و شماری از افراد نظامی و غیر نظامی مجروح شدند.


دود برخاسته از جزيره يئونگ‌پيئونگ، متعلق به کره جنوبی، پس از حمله کره شمالی

مقامات وزارت دفاع کره جنوبی مجروحان این حادثه را ۱۵ نفر از نیروهای نظامی و سه شهروند عادی اعلام کرده‌اند.

یک پایگاه نظامی کره جنوبی در جزیره یون پیونگ هدف اصلی حملات توپخانه‌ای کره شمالی بوده‌ است.

در جریان این درگیری دو سرباز نیروی دریایی کره جنوبی کشته شدند و شماری از افراد نظامی و غیر نظامی مجروح شدند

بنا به این گزارش نیروهای نظامی کره جنوبی که در حال انجام یک مانور در این منطقه بودند، با نیروهای کروه شمالی درگیر شده‌اند.

مقامات کره شمالی می‌گویند که کره جنوبی آغاز کننده این حمله بوده‌است و آنها در واکنش به این حملات اقدام به پرتاب گلوله کرده‌اند.

کره جنوبی با اعلام آماده باش نظامی، شماری از هواپیماهای جنگی خود را به این جزیره مرزی فرستاده ‌است.


ایالات متحده آمریکا با محکومیت حمله کره شمالی، طی بیانیه‌ای خواستار پایان دادن به «اقدامات خصمانه» کره شمالی علیه کره جنوبی شده‌ است. این کشور از کره شمالی خواسته‌است که موازین توافق شده در آتش بس میان دو کره را زیرپا نگذارد.

روسیه، چین و ژاپن از دیگر کشورهایی هستند که به این حملات واکنش نشان داده‌اند.

این حمله یکی از شدیدترین درگیرهای دو کشور پس از اتمام جنگ کره در سال ۱۹۵۳ است.

سازمان ملل در سال ۱۹۵۳ خط مرزی دو کره را در دریای زرد مشخص کرد. این تصمیم سازمان ملل همواره مورد اعتراض کره شمالی بوده‌ است.

Share/Save/Bookmark

 
 

علی‌اکبر صالحی، رييس سازمان انرژی اتمی ايران گفت ويروس هسته‌ای استاکس‌نت با ديوار بسته و بن‌بست روبه‌رو شد و آرزو و اهدافی که دشمنان دنبال می‌کردند، محقق نشده است.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، رييس سازمان انرژی اتمی امروز در دانشگاه اميرکبير در مورد حمله ويروس استاکس‌نت به تجهيزات هسته‌ای اين کشور سخن گفت.


علی‌اکبر صالحی گفت: «دشمنان پس از گذشت يک سال و نيم از ورود اين ويروس اخيرأ متوجه شدند که به اهداف‌شان نرسيدند و ويروس با ديوار بسته مواجه شده است. بنابراين با غضب و عصبانيت اين مسئله را افشا کردند.»

صالحی افزود: «اگر کسانی که معتقدند اين ويروس از ديوار آتش عبور کرده است ديگر نبايد جای نگرانی برای آن‌ها وجود داشته باشد و پرونده هسته‌ای ايران را بايد بسته تلقی کنند.»

صالحی: اگر کسانی که معتقدند اين ويروس از ديوار آتش عبور کرده است ديگر پرونده هسته‌ای ايران را بايد بسته تلقی کنند

انتشار ويروس استاکس‌نت در سيستم صنعتی ايران در تيرماه گذشته اعلام گرديد که طی آن گفته می‌شد امکان آسيب‌رسانی به تجهيزات هسته‌ای ايران می‌رود.

روز سوم مهرماه گذشته محمود ليايی، دبير شورای فن‌آوری اطلاعات وزارت صنايع و معادن ايران گفت نزديک به ۳۰ هزار آی‌پی در کشور به ويروس رايانه‌ای استاکس‌نت آلوده‌ شده‌اند. وی گفته بود: «هدف‌گيری اين ويروس در راستای جنگ الکترونيکی عليه ايران است و اين ويروس، اطلاعات مربوط به خطوط توليد را به خارج از کشور منتقل می‌کند.»

پس از آن، حيدر مصلحی وزير اطلاعات ايران از دستگيری تعدادی «جاسوس هسته‌ای» و از مقابله دستگاه امنيتی ايران با «طراحی کرم‌های الکترونيکی برای تخريب فعاليت‌های هسته ای ايران» خبر داد.

وی سپس گفت اين جاسوسان به انتشار ويروس استاکس‌نت ربطی نداشتند.

رضا تقی پور، وزير ارتباطات و فناوری اطلاعات، ۲۸ مهرماه از شناسايی عاملان انتشار استاکس‌نت در ايران خبر داد.

وی بعضی از عاملان انتشار اين کرم را «کارشناسان خارجی که در مراکز صنعتی تردد داشته‌اند» و برخی ديگر را «افراد ناآگاه» دانست که از طريق حافظه‌های قابل حمل (فلش مموری) آن را به کشور منتقل کرده‌اند.

علی‌اکبر صالحی در سخنان امروز خود همچنين از توليد نمونه اصلی سوخت رآکتور تهران با غنای ۲۰ درصد خبر داد و گفت: «نمونه مجازی اين سوخت پيش از اين توليد شده است و تا شهريورماه نمونه اصلی سوخت با غنای ۲۰ درصد توليد خواهد شد.»

موضوع غنی‌سازی اورانيوم با خلوص بالا از مواردی است که کشورهای غربی در مذاکرات هسته‌ای با ايران نسبت به آن حساس‌اند.

اين کشورهای غنی‌سازی بالا اورانيوم توسط ايران را گام مهمی در راستای توليد سلاح هسته‌ای می‌دانند.

جمهوری اسلامی در بهمن‌ماه گذشته اعلام کرد که به پالايش اورانيوم تا خلوص ۲۰ درصد اقدام کرده‌است.

Share/Save/Bookmark

 
 

مقاله حاضر نخست قرار بود در روزنامه شرق ویژه نامه علی میرسپاسی منتشر شود که به دلایلی میسر نشد. علی میرسپاسی یکی از مهترین روشنفکران ایرانی است که بیش از یک دهه کار فکری و نظری کرده است. پروژه او بی شک جنبه‌های مختلف فلسفی، جامعه شناسانه و سیاسی دارد. اما این نوشته تنها برداشتی است از زمینه فلسفی پروژه او. سعی من در این نوشته این بوده است که دستاورد نهایی کار او را صرفا از منظری فلسفی بررسی کنم. این البته بدون شک به معنای نفی سایر جنبه ها در کار او نیست.

۱.افلاطون در اواخر فصل پنجم رساله «جمهوری» تمایزی می گذارد میان gnosis/doxa میان عقیده و شناخت. بر پایه چنین تمایزی است که در فصل بعدی سقراط تمثیل مشهور غار را با آب وتاب مخصوص به خود شرح می دهد. در حین شرح او چندین تمایز اساسی در بنیان فکر فلسفی می نشاند. از قبیل: دیدنی/نادیدنی، عقلانی/عقیده ای، مجرد/جسم مند و غیره.

اما دوکسا چیست؟ در معنای این کلمه باید اندکی تأمل کرد، به خصوص این که در برابر مفهوم شناخت آمده است.

بسیاری از مفسران اندیشه افلاطون برآن هستند که مفهوم «عقیده» نمی تواند به درستی بیان کننده معنای یونانی دوکسا باشد. شاید بتوان معنای این کلمه را نزدیک به چیزی دانست که در عصر جدید عقل سلیم (common sense) می‌خوانند، یعنی مجموعه باورها و عقایدی که مورد قبول عامه مردم است ومبنای شناخت آنها از جهان است.

احتمالا مصداق دوکسا از نظر افلاطون شعرـ اسطوره های یونانی و به خصوص آثار هومر است، چنان که می دانیم برای یونانیان ایلیاد و اودیسه تنها مجموعه ای شعر حماسی نبوده است، بلکه این دوکتاب در مرکز فرهنگ یونانی قرار داشته ویونانیان به آن «باور» داشته اند. نظیر همان مرکزیتی که تورات برای قوم یهود داشته است، البته منهای جنبه مقدس تورات برای یهودیان.

مجموعه اشعار هومر و هزیود ـ دیگر شاعر بزرگ یونانی ـ را می توان نخستین درک یونانیان از جهان دانست. افلاطون چنان که بارها در جمهوری و دیگر آثارش اشاره می کند منتقد این درک شاعرانه ـ اسطوره‌ای است. بنابراین دوکسا را تا حدودی می توان «سنت ادبی ـ دینی» یونان دانست.افلاطون می خواهد در برابر این سنت نیرویی بیابد تا بتواند به میانجی آن جامعه ای نو بنیان نهد. این نیرو همان شناخت و فکر عقلانی است.

البته نباید تصور کرد که افلاطون کاملا از سنت یونانی گسسته است. او در واقع همان قدر که از این سنت فاصله می گیرد به همان میزان نیزاز آن بهره می‌برد. او در رساله «جمهوری» آرمانشهر را نه بر پایه دوکسا بلکه بر پایه شناخت عقلانی بنیان می گذارد. متافیزیک آن دانشی است که به آدمی امکان شناخت عقلانی و کشف حقیقت را می دهد. پس به عبارت بهتر، هدف نهایی افلاطون در جمهوری بنیان نهادن سیاست بر پایه متافیزیک یا برپایی «متافیزیک سیاسی» است. سعادت از نظر او تنها در گرو تبعیت «سیاست» از «متافیزیک» است.

۲.در عصر مدرن شکل‌های مختلفی از متافیزیک سیاسی به وجود آمد. به عنوان مثال مارکسیسم یکی از این انواع مختلف متافیزیک سیاسی بوده است. «ایدئولوژی» جایگزین دوکسا شد و در مقابل آگاهی واقعی قرار گرفت. هدف نهایی مارکسیسم تبعیت سیاست از «علم تاریخ» است. البته گفتمان مارکسیستی می پندارد که درون واقعیت امکاناتی انضمامی وجود دارد که این تبعیت را سرانجام متحقق خواهد کرد.

به عبارت دیگر آنچه در مارکسیسم به پروژه افلاطونی اضافه شده است، «آگاهی تاریخی» است: تاریخ بنا به منطق قطعی خود در نهایت ما را به آرمانشهر متافیزیکی خواهد برد. پس همه‌ی بار این جهش بر دوش اراده انسانی نیست. اراده انسانی خود وجهی از سیر محتوم تاریخ است.متافیزیک سیاسی این استعداد را دارد که با دین پیوند بخورد. ادیان ابراهیمی نیز جهان را به دو قلمرو تقسیم می کنند: قلمروی که مقدس و حقیقی است و قلمروی که سایه ای است از قلمرو مقدس.

در تاریخ فرهنگ اسلامی نیز تلاش هایی برای تطبیق خداشناسی اسلامی و متافیزیک سیاسی صورت گرفته است (به عنوان مثال فارابی). هر چند در این تلاش ها تناقضات و نقصان‌هایی سیستمانه وجود دارد، اما فی نفسه نشان دهنده امکان بالقوه ترکیب متافیزیک سیاسی با دین است.

۳.پروژه علی میرسپاسی را می توان در یک کلام نقد متافزیک سیاسی در ایران دانست. او که عمیقا تحت تاثیر نقد جان دیویی بر فکر متافیزیکی قرار دارد، تقدم ایده را بر عمل، و شناخت عقلانی را بر عقل سلیم نفی می کند. از نظر او تفاوتی هستی شناسانه میان فیلسوف ـ روشنفکر وعامه مردم وجود ندارد.

بخشی از نقد او به روشنفکری ایرانی از همین جا سرچشمه می گیرد. بنا بر پژوهش مهم او در کتاب «تاملی در مدرنیته ایرانی» در سال های بعد از کودتا روشنفکران ایرانی تحت تاثیر «گفتمان اصالت» قرار گرفتند. گفتمان اصالت در واقع شکلی از متافیزیک سیاسی است: گفتمانی که می خواهد جامعه را بر پایه ایده هایی اصیل سامان دهد. چنان که گفته شد اساس این فکر در فلسفه افلاطون به خصوص در رساله جمهوری ریشه دارد.

اما متافیزیک سیاسی چه پیامدهایی دارد؟
میرسپاسی در آثارش دست کم به سه پیامد مهم اشاره می کند که در اینجا هر کدام را به طور مختصر توضیح می دهم:

ضدیت بادموکراسی. آرمانشهر متافیزیکی اساسا ضد دموکراسی است. چرا که جامعه دموکراتیک بر پایه عقل سلیم وتوافق عمومی اداره می شود. در دموکراسی تفاوتی هستی شناسانه میان ایده وعمل وجود ندارد. آن چه مهم است توافق و همبستگی ست و نه ایده های سیاسی. بر این اساس میرسپاسی فقدان دموکراسی در ایران را به نظریه‌پردازان متافیزیک سیاسی نسبت می دهد. او در این میان نقش هایدگر وپیروان و مفسران او را در ایران برجسته می کند. میرسپاسی در کتاب «روشنفکران ایرانی: روایت های یاس و امید» در ضمن بحث مفصلی درباره هایدگر فلسفه او را شکلی از گفتمان اصالت می شمارد و پیامد عملی پروژه او را ضد دموکراتیک می شمارد.

نخبه گرایی. یکی از مهمترین پیش‌فرض‌های متافیزیک سیاسی تفاوت هستی‌شناسانه فیلسوف-‌روشنفکر با عامه مردم است. فکر متافیزیکی در بنیان خود نخبه‌گرا است. منظور از نخبه‌گرایی تنها نوعی ژست رفتاری نیست. بلکه منظور نوعی طرز تلقی از جهان و روابط میان انسان ها است. در نخبه گرایی سیاسی این خطر وجود دارد که عموم مردم از فرایند سیاست کنار گذاشته شوند، چرا که آنها توانایی درک خورشید حقیقت را ندارند. تنها کسانی می توانند (مانند روحانیون) به سیاست بپردازند که پیشتر از سرچشمه حقیقت سیراب شده اند. حکومت فعلی ایران از این نظر کاملا نخبه گرا ست.

نهیلیسم و نفی زندگی روزمره. آنچه میرسپاسی روایت یاس می نامد، یکی از مهمترین پیامدهای متافیزیک سیاسی است. چنان که نیچه به درستی نشان داده است، سرانجام متافیزیک نهیلیسم است، چرا که یکی از مهترین پیش فرض های آن نفی زندگی روزمره، جسم و لذت های آن و اصالت دادن به «جهان دیگر» است.

روشنفکران نیز معمولا در خطر نوعی از نهیلیسم هستند. اگر میل فراتر رفتن از زندگی روزمره تبدیل به حسرتی مالیخولیایی برای زیستن در جهانی پاک و عاری از نقص شود، زندگی اینجهانی تبدیل به چیزی پوچ، بی معنی و مصیبت بار خواهد شد. در نهایت تنها با مرگ می توان از شر زندگی خلاص شد.

مرگ اندیشی یکی از پیامدهای نهایی متافیزیک است. در سیاست شوق برای «انقلابی تمام عیار» و گسستی رادیکال از کل شرایط موجود در واقع شکل هایی از نهیلیسم سیاسی هستند که سخت مورد انتقاد میرسپاسی ست.

در برابر متافیزیک سیاسی، میرسپاسی دموکراسی، بصیرت عملی و عقل سلیم، و فکر جامعه شناسانه را مطرح می کند. از نظر او سیاست را باید نه بر پایه شناخت که بر پایه بصیرت های عملی و عقل سلیم برپا کرد.(بنابراین پروژه او تحت تاثیر دیویی، درست عکس پروژه افلاطون است) جامعه شناسی از نظر او دانشی است درست در مقابل متافیزیک سیاسی، چرا که انسان را همواره در شرایط اجتماعی و تاریخی می بیند و هیچ ایده اصیل و غیر تاریخی را نمی پذیرد.

تأکید همیشگی میرسپاسی این است که دموکراسی پروژه ای جامعه شناسانه است. بدین معنا که ما از طریق اصلاح گام به گام «نهادهای اجتماعی» می توانیم جامعه ای بهتر بسازیم و نه از طریق گسستی رادیکال و با ایده های اصیل.

در مجموع می توان گفت نقد متافیزیک سیاسی در ایران مهمترین و بهترین دستاورد نظری میرسپاسی بوده است. این پروژه ریشه های نظری بسیاری از مشکلات سیاسی در جامعه معاصر ایران را توضیح می دهد و در مقابل راه حلی عمیقا دموکراتیک و اصلاح طلبانه پیشنهاد می دهد.

Share/Save/Bookmark

 
 

ابراهيم رييسی، معاون اول قوه قضائيه ايران گفت حکم جلب مهدی هاشمی، فرزند علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس مجمع تشخيص مصلحت و رئيس مجلس خبرگان، صادر شده و وی دستگير و روانه زندان خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) معاون اول قوه قضائيه امروز اعلام کرد که دستگاه قضايی بنای امتياز دادن به احدی را ندارد.


مهدی هاشمی

وی افزود: «انتساب به شخصيت‌ها و افراد شناخته شده در جامعه به هيچ عنوان نمی‌تواند دستگاه قضايی را نسبت به اجرای قانون و عدالت دچار ترديد کند. »

حجت‌الاسلام رييسی ضمن رد «برخی گفته‌ها» مبنی بر امتياز دادن قوه قضائيه گفت: «به‌خاطر اين‌که کسی فرزند شخصی است يا در واقع کسی منتسب به جريان يا جايی است، به هيچ عنوان دستگاه قضايی بنا به اغماض و کوتاه آمدن ندارد. »

رييسی: به‌خاطر اين‌که کسی فرزند شخصی است يا در واقع کسی منتسب به جريان يا جايی است، به هيچ عنوان دستگاه قضايی بنا به اغماض و کوتاه آمدن ندارد

وی اعلام کرد مهدی هاشمی تفاوتی با ديگر متهمان از نظر دستگاه قضايی ندارد و به اتهامات وی مانند تمامی متهمان رسيدگی خواهد شد.

روز شنبه گذشته تارنمای آفتاب نامه‌ای از مهدی هاشمی خطاب به غلامحسين محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضائيه و دادستان کل ايران منتشر کرد که در آن وی نوشته بود حاضر است به ايران بازگردد و در دادگاه عادلانه‌ای شرکت کند.

در اين نامه آمده بود: «هر زمان که لازم می‌بينند که اينجانب در محکمه‌ای حاضر باشم، احضاريه‌ای در فرم قانونی توسط وکلای اينجانب ابلاغ کنند و من در وقت قانونی حضور خواهم داشت.»

غلامحسين محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضائيه و دادستان کل ايران روز گذشته در نشست خبری خود درباره صحت اين نامه گفت: «نامه‌ای به دست من رسيده‌است، ولی يک نامه تايپی و بدون امضا است و با نامه‌ای که در بعضی از سايت‌ها منتشر شده‌است تفاوت‌هايی دارد.»

سخنگوی قوه قضائيه افزود: «من نمی‌دانم اين نامه از طرف خود ايشان است يا نه، چون امضايی ندارد ولی از طرف يکی از منسوبين ايشان به دست بنده رسيده‌است.»

محسنی اژه‌ای با بيان اين‌که احضاريه مهدی هاشمی به وکيل وی ابلاغ شده است، افزود: «اتهامات مهدی هاشمی از قبيل مالی، امنيتی و غيره وارد شده‌است که به آن مثل هر متهم ديگری رسيدگی می‌شود منتها احضاريه ابلاغ و تحويل داده شده و در ذيل احضاريه قيد شده که عدم حضور بدون عذرموجه، جلب را در پی دارد.»

گروهی از ناظران سياسی، تمرکز طرفداران دولت کنونی ايران بر محاکمه مهدی هاشمی را جزيی از برنامه‌ محدودتر کردن علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی و کنار گذاشتن او از ارکان قدرت تلقی می‌کنند.

محمود احمدی‌نژاد در کارزار انتخابات رياست جمهوری نهم و در انتخابات رياست جمهوری دهم هدف اصلی حمله را بر هاشمی رفسنجانی و خانواده او متمرکز کرد و موسوی و خاتمی را هم ادامه‌دهنده و پشتيبان سياست‌های او معرفی نمود.

تلاش دولت برای در اختيارگرفتن دانشگاه آزاد که از ديرباز توسط چهره‌های نزديک به هاشمی رفسنجانی اداره می‌شده نيز يکی ديگر از بسترهای مناقشه بوده است. با اين همه، کانون اصلی مناقشه ميان دولت احمدی‌نژاد و رفسنجانی بيش از همه بر روی دستگيری مهدی هاشمی متمرکز مانده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

بروز اختلاف میان محمود احمدی‏‏نژاد، به عنوان نخستین رئیس جمهور اصول‏گرا و مجلس منتسب به اصول‏گرایی، به‏راحتی قابل پیش‏بینی نبود، اما امروز این واقعیت است که هیچ رئیس جمهوری به اندازه‏ی احمدی‏نژاد، با مجلس اختلاف نداشته است.

Download it Here!

در پی شکایت‌های علنی رئیس جمهور و رئیس مجلس از یکدیگر، انتشار نامه‏های سرگشاده و سرانجام ارسال نامه‏ای از سوی محمود احمد‏ی‏‏‏نژاد به آیت‏الله خامنه‏ای که در آن خواستار رفع موانع ایجاد شده از سوی مجلس در راه فعالیت‏های دولت بود، کارگروهی مشترک از نمایندگان شورای نگهبان، مجلس و دولت تشکیل شد تا به این اختلاف‌ها رسیدگی کند.

این کارگروه از اواخر اردیبهشت‌ماه تا اوایل مهرماه جاری، جلساتی را تشکیل داد و روز شنبه ۲۹ آبان، عباسعلی کدخدایی، سخنگوی شورای نگبهان، از جمع‏بندی نهایی تصمیم‌های این گروه و ارسال آن به آیت‌الله علی خامنه‏ای خبر داد.پایگاه اینترنتی نمایندگان اقلیت مجلس، انتقاداتی را نسبت به این پیشنهادات طرح کرده و گفته است که نمایندگان معتقدند پیشنهاد نمایندگان مجلس در این کارگروه مورد توجه قرار نگرفته است.

این ایراد صحت داشته باشد یا نه، ولی این پرسش به‏طور کلی مطرح است که آیا ماحصل این پیشنهادها، تحدید اختیارات مجلس خواهد بود یا نوعی برخورد میانجی‏گرانه و توأم با مماشات نسبت به هردو طرف؟این پرسش را با دکتر حسن فرشتیان، روحانی حقوقدان و پژوهشگر مسائل دینی مطرح کرده‌ام.

دکتر حسن فرشتیان: گمان می‏کنم بیشتر در رابطه با حل اختلافاتی باشد که اخیراً بین مجلس و ریاست جمهوری ایجاد شده است.

ولی نمایندگان اقلیت مجلس اعتقاد دارند که اختیارات مجلس در مقابل ریاست جمهوری کمتر شده است.

من فکر می‏کنم به‏گونه‏ای راه بینابینی درنظر گرفته شده تا اختلافاتی که در عمل، اجرای قوانین کنونی را مبتلابه می‏کند، محدود شود، اما اختیاراتی که مجلس در ارتباط با آنها محدود شده، شاید ارتباط کمتری با ریاست جمهوری دارد.

موضوعاتی که مجلس محدود شده که وارد آنها نشود، موضوعات و اختیاراتی است که خارج از محدوده‏ی ریاست جمهوری است. مانند اختیارات نهاد‏های تحت نظارت مقام رهبری یا نهادهای تحت نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام. اختیارات مجلس در این موارد محدود شده، ولی ارتباطی با ریاست جمهوری ندارد.در مورد آن‏چه با ریاست جمهوری و رابطه‏ی بین ریاست جمهوری و مجلس ارتباط پیدا می‏کند، نوعی تعادل ایجاد شده است که اینها در عمل بتوانند کارشان را با هم ادامه بدهند.

برخی فرصت‏هایی هم که در اختیار رئیس جمهور بوده، تغییر کرده است. مثلاً زمان ابلاغ مصوبات دولت به مجلس، از پنج روز به ۱۵ روز افزایش پیدا کرده است. این را چطور ارزیابی می‏کنید؟

فرصت‏های بیشتری به رئیس جمهور داده شده است؛ ازجمله در ماده‏ی قانون مدنی که به مهلت پنج روزه‏ برمی‏گردد، به ایشان مهلت بیشتری داده شده و این مهلت تبدیل به ۱۵ روز شده است.

یکی از مواردی که مورد انتقاد نمایندگان اقلیت مجلس قرار گرفته، پیشنهادی است که می‏گوید رئیس جمهور حق دارد به سایر قوا تذکر قانون اساسی بدهد و آن را پی‏گیری کند.

پیشنهاد شده است که رئیس جمهور حق داشته باشد بر این مسئله نظارت کند که سایر قوا قانون اساسی را اجرا می‏کنند. البته شاید بهتر بود به جای «حق دارد»، گفته می‏شد: ایشان حق دارد و وظیفه دارد. در این پیشنهاد به ایشان حق داده شده نظارت بر اجرای قانون اساسی توسط سایر قوا را داشته باشد.

محمد خاتمی در زمان ریاست جمهوری خود در دوره‏ی دوم، متوجه همین مسئله بود و خواهان آن بود که این اختیار تصریح شود، ولی آن زمان این‏طور پیش نرفت. آیا تقاضای او در آن زمان درست بود؟ یا این حق ویژه‏ای است که در این زمان به محمود احمدی‏نژاد داده می‏شود؟

بله؛ ولی در عمل رئیس جمهور به عنوان نماینده‏ی کل مردم، به عنوان منتخب کل مردم که به طور مستقیم با رأی مردم انتخاب شده، اختیاراتی که امروز در قانون دارد، محدود است. همه‏ی رئیس‏ جمهور‏ها در طول سال‏های پس از انقلاب، چنین انتقاداتی داشته‏اند که اختیارات‏شان محدود است. البته برخی از آنها، از جمله آقای رفسنجانی، چنین انتقادی را ذکر نکرده‏اند، ولی سایر رئیس جمهورها همیشه این انتقاد را داشته‏اند.

دلیل اینکه آقای رفسنجانی کمتر به این مسئله انتقاد داشتند، این بود که یک سری تغییرات در قانون اساسی ایجاد شده بود و با حذف پست نخست‏وزیری، گمان می‏شد که رئیس جمهور به حقوق و توانایی‏هایی که دارد، دستیابی پیدا کرده است، اما در عمل بعد از یکی دو دوره، باز به این نتیجه‏ رسیدیم که اختیارات رئیس جمهور در حدی نیست که بتواند مملکت را کاملاً در جهت قانون اساسی پیش ببرد.

نکته‏ای که الان در این پیشنهادات پیش‏بینی شده، به نظر من نکته‏ی مثبتی است و رئیس جمهور باید حق داشته باشد اجرای قانون اساسی را توسط سایر قوا بررسی کند. نه تنها باید حق داشته باشد، بلکه به گونه‏ای وظیفه دارد. او نماینده‏ی مردم است و توسط همین قانون اساسی با آرای مردم انتخاب شده است.

بنابراین ایشان باید وظیفه هم داشته باشد. باید در کنار کلمه‏ی «حق»، کلمه‏ی «وظیفه» هم اضافه شود. چون ایشان وظیفه‏ دارد که به اجرای قانون اساسی توسط سایر نهادها، توجه کند.

نکات مهم دیگری که در این پیشنهادات هست و به‏نظر شما، به اداره‏ی امور کمک می‏کند، کدام‏ها هستند؟

یکی از نکات مثبتی که باز در این پیشنهادها وجود دارد، این است که مصوبات مجمع تشخیص مصلحت نظام، هنگامی که در شورای نگهبان رد شد و دوباره به مجمع آمد، باید مقید به زمان باشد. به نظر من این نکته‏ی مثبتی است. چون مصلحت نظام طبیعتاً برای امروز و برای مدت محدودی است که البته مجمع خواهد توانست اگر این شرایط هم‏چنان فراهم بود و آن مصلحت‏ها هم‏چنان لازم بود، این مدت را تمدید کند.

به این ترتیب، شما هیچ انتقاد یا ایرادی نسبت به این پیشنهادها ندارید؟

نکته‏ای که به نظر می‏رسد مورد انتقاد قرار گرفته باشد، این است که برخی از مصوبات که مربوط به نظارت استصوابی شورای نگهبان یا اختیارات رهبری، اختیارات مجلس خبرگان، وظایف و اختیارات مجمع تشخیص مصلحت است و به اصول ۱۰۸ یا ۱۱۲ قانون اساسی یا حتی اصل ۷۵ مربوط می‌شود و هم‌چنین مواردی که ماده‏ی آنها مشخص نشده‏اند، از نظارت مجلس خارج شده‏اند و نهاد نظارت کننده‏ای بر آنها وجود ندارد. در این رابطه یک خلا قانونی وجود دارد.با توجه به این‏که مجلس خبرگان هم وظیفه‏ی نظارتی خویش را به حداقل می‏رساند، به نظر می‏رسد که برخی از این نهادها، باید به‏هرحال تحت نظارت نمایندگان مجلس قرار می‏گرفتند.

به پیشنهادی که اصول ۱۰۸ و ۱۱۲ قانون اساسی را از شمول اختیارات مجلس خارج می‏کند، اشاره کردید. مگر مجلس تاکنون در این امور که به رهبری مربوط می‏شد، دخالتی داشته است؟

مجلس در برخی موارد سعی کرده وارد اصل ۱۰۸ یا ۱۱۲ بشود، ولی در عمل این اصل‏ها از حیطه‏ی اختیارات مجلس خارج شده‏اند. به این دلیل که اختیارات آنها، طبق آیین‏نامه‏ی داخلی، به خود آنها واگذار شده است. چون این نهادهای مرتبط با رهبری هستند. یعنی اصل ۱۰۸ مربوط به اختیارات مجلس خبرگان می‏شود و قانون هم پیش‏بینی کرده که اینها در آیین‏نامه، کار خودشان را انجام بدهند.

به‏نظر من، اگر بنا باشد در این رابطه تغییری ایجاد شود، تغییرات باید در خود قوانین به صورت اساسی‌تر صورت بگیرد. چون طبق قوانین کنونی، چه مجمع تشخیص مصلحت و چه مجلس خبرگان، اختیار آیین‏نامه‌گذاری برای شرح وظایف و شرح عملکرد خویش را دارند و طبیعتاً اگر بناست تغییراتی ایجاد شود، باید به صورت اساسی‏تر ایجاد بشود.

در زمینه‏ی تغییر موازین سئوال نمایندگان از وزرا هم گویا نمایندگانی اعتراض دارند.

بله؛ یکی از دیگر موارد مورد اشکال هم این است که مجلس در صورتی از وزرا حق سئوال دارد که مربوط به حوزه‏ی مأموریت او و مدت مأموریت رئیس جمهور و وزیر کنونی باشد. در این‏ ارتباط سئوال پیش می‏آید که اگر وزیری در روزهای آخر وزارت خود آیین‏نامه‏ای تصویب کند، کاری انجام بدهد و یک هفته‏ی بعد وزیر عوض شود، مجلس چه کسی را باید مورد سئوال قرار بدهد. وزیر جدید هفته‏ی بعد انتخاب می‏شود.

طبیعتاً مجلس نخواهد توانست وزیر قبلی را برای استیضاح یا سئوال به مجلس بیاورد. چون دیگر وزیر نیست و وزیر جدید هم می‏گوید این مسئله مربوط به هفته‏ی پیش و زمانی است که من وزیر نبوده‏ام.این یک خلاء قانونی ایجاد می‏کند. در حالی که تنها وزیر نیست که آیین‏نامه‏ای را تصویب و اجرا می‏کند. بلکه مجموعه‏ی آن وزارت‏خانه است.

یعنی به طور مشخص این قانون باید چگونه ارائه شود؟

به نظر می‏رسد که راه حل منطقی‏تر این بود که مثلاً استیضاح وزیر در موردی که به عملکرد وزیر قبلی مربوط باشد، منتفی اعلام شود، ولی سؤال هم‏چنان وجود داشته باشد. چون سئوال از وزیر، سئوال از عملکرد یک فرد نیست. سئوال از عملکرد یک وزارت‏خانه است.

در این ارتباط خلاء قانونی وجود دارد و دست نظارتی مجلس بسته خواهد شد. هم‏چنین وقتی اشاره شده به این‌که در مدت مأموریت رئیس جمهور کنونی و وزیر کنونی، اگر وزیر دوباره رأی آورد یا اگر رئیس جمهوری برای بار دوم انتخاب شد، این خلاء وجود دارد که آیا عملکرد بار اول او را می‏توان مورد سئوال قرار داد یا نه.

با توجه به این‏که شما این پیشنهادها را در مجموع تدبیری برای حل اختلاف ارزیابی کردید، آیا بعد از این، کمتر شاهد اختلافات مجلس و دولت خواهیم بود و هماهنگی بیشتری میان این دو نهاد وجود خواهد داشت؟

وقتی راه‏حل‏هایی در موارد مورد اختلاف تدوین می‏شود، در عمل قاعدتاً کمک خواهد کرد. منتها بسیاری از این اختلاف‌های امروز، اختلاف‌های سیاسی هستند. چون اختلاف‌های سیاسی است، خوب است که توسط قانون جلوی بروز آنها گرفته شود، ولی مطمئناً این اختلاف‌های سیاسی در رقابت‏های سیاسی، در جای دیگری سر برون خواهد آورد.

Share/Save/Bookmark

 
 

بحث‌هایی پیرامون جایزه‌ی امسال بنیاد گلشیری درگرفت، بار دیگر به سانسور و نقش آن بهعنوان عاملی بازدارنده در رشد و شکوفایی ادبیات داستانی برجستگی بخشید. آن‌چه می‌خوانید، جمع‌بندیِ ساده و مختصری است از روزگارِ امروز نویسنده‌ی ایرانی در قلمرو چاپ و نشر.


ناصر غیاثی

نوشتن زیر تیغ

هر نویسنده‌ای در هر جای دنیا که برای نوشتن داستان قلم بهدست می‌گیرد، می‌داند می‌نویسد تا منتشر کند. اما نویسنده‌‌ی ایرانی که به زبان فارسی می‌نویسد، پیش از آنکه برای نوشتن داستان دست به قلم ببرد، ناگزیر است پیش از هر چیز تکلیف‌اش را در یک مورد بنیادین با خودش و به تبع آن با خوانندگان آثارش روشن کند و آن تصیمیم برای انتشار یا عدم انتشار اثرش در شرایط موجود در ایران است.

او می‌داند، اگر بخواهد زیر تیغ سانسور جمهوری اسلامی کتاب منتشر کند، باید کتابی بنویسد که قدرت حاکمه اجازه‌ی انتشار‌ش را بدهد، یعنی باید آن‌گونه بنویسد که بتواند برای به‌دست آوردن ِ آن‌چه که تحت عنوان «گرفتن مجوز» می‌شناسیم، از معبرهای پیچ در پیچ و به غایت تنگ ارشاد بگذرد. یعنی باید بداند، اگر می‌خواهد در داستان‌اش به امور و مواردی بپردازد که با معیارهای ناگفته و نانوشته‌ی دایره‌ی سانسور ارشاد، بخوان سیاست‌های کلان قدرت در همه‌ی ابعادش اعم از سیاسی یا اخلاقی، همخوان نیست، باید از چاپ و انتشار رسمی کتاب‌اش در ایران چشم بپوشد. به عبارت ساده‌تر نویسنده‌ی ایرانی فقط به شرطی اجازه‌ی انتشار اثرش را دارد که به سانسور ارشاد تن بدهد یعنی فقط در آن محدوه‌ای قلم بزند که قدرت حاکم مجاز می‌داند.

قاعده را بپذیر

نویسنده‌ی ایرانی که می‌خواهد کتاب‌اش در ایران و با مجوز رسمی وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی چاپ و منتشر بشود، ناگزیر از پذیرفتن دربست قاعده‌ی آن بازی‌ای است که خودش در تعیین حدود و قصور آن به حساب نیامده و قدرت به تنهایی آن را تعیین کرده است. به مثل قدرت می‌گوید: کلمات ِ «خوک» و «سگ» و «شراب» ممنوع‌اند حتی اگر در ذم‌شان بنویسی یا به هیچ وجه مجاز به نوشتن درباره‌ی مسایل جنسی، نقد اجتماعی و سیاسی نیستی و اگر نوشتی، باید بدانی موارد این‌چنینی یا حذف می‌شود یا به کتاب مجوز انتشار تعلق نمی‌گیرد.

اما اگر نویسنده قبل از به دست گرفتن قلم با خودش عهد کرده باشد، تن به هیچ نوع سانسوری اعم از دولتی و غیردولتی ندهد، با حذف حتی یک کلمه از اثرش موافق نباشد، بخواهد آن‌طور که می‌خواهد، بنویسد و انتشار بدهد، نخواهد در نمایش سراپا دروغین دمکراسی وسیله قرار بگیرد، نخواهد خود را محدود به نبایدهای ارشاد بکند، بخواهد بی‌کم و کاست داستان‌اش را بگوید، نخواهد با حذف یک یا چندین کلمه، جمله، سطر، پاراگراف، صفحه از کتاب‌اش ارزش هنری اثر را تقلیل بدهد و خدشه‌دار کند، نخواهد با تن دادن به سانسور به قلم خودش پشت کند، نخواهد از جوهر ادبیات دور بشود، در یک کلام نخواهد تسلیم سانسور شود، در این صورت تکلیف‌اش روشن است: امکان انتشار رسمی، بخوان انتشار با مجوز رسمی ارشاد در کشور خودش غیرممکن است. چنین نویسنده‌ای هیچ اشکالی در این نمی‌بیند که چند کتابِ آماده‌ی انتشار، از قبیل مجموعه داستان و رمان در کشوی میزش داشته باشد. او دارد فعلاً می‌نویسد تا اثرش روزی، یک سال دیگر، ده سال دیگر یا حتی بعد از مرگ‌اش منتشر شود.



شاعر فقیر، کارل اشپیتزوگ

چنین نویسنده‌ای سه راه پیش رو دارد:

یک) انتشار اثر در اینترنت
دو) انتشار اثر در خارج از کشور

و سه) گذاشتن اثر در کشوی میز و نشستن در انتظار روزی که دایره این همه تنگ نباشد. او می‌داند کار اگر کار باشد، سرانجام خواننده‌اش را پیدا می‌کند.

نادرها

در این میان مواردی وجود دارند که نادراند، از آن جمله است باز شدن فضا به دلایل کاملا معین سیاسی – اجتماعی در یک مقطع معمولاً کوتاهِ تاریخی. یک نمونه‌اش دورانی بود که از اواخر ۱۳۵۶شروع شد و در ۱۳۵۹به پایان رسید. نمونه‌ی دیگر سال‌های به قدرت رسیدن ِ نسبی ِ اصلاح‌طلبان است در سال‌هایی نه چندان دور.

در نمونه‌ی اول علت، عدم وجود قدرت متمرکز بود و در نمونه‌ی دوم تصمیم برای گشایشی گیرم اندک. از دیگر موارد نادر دیگر، شانس نویسنده است. به این معنا که نویسنده شانس می‌آورد و اثرش از زیر دست مامور سانسور رد می‌شود، به هر دلیل گو باشد، چه مأمور سانسور «مورد» را نفهیمده یا ندیده باشد و چه آن را در تناقض با وظیفه‌اش نبیند. در چنین موارد کمیابی از زبان خود نویسنده می‌شنویم که اصلاً انتظار نداشته اثرش مجوز بگیرد.

اما همان‌گونه که آمد، این‌ها فقط شانس است و بسیار نادر، موارد نادری که تعدادشان حتی شاید به تعداد انگشتان یک دست نمی‌رسد. البته در همین موارد کم و استثنایی نیز دایره‌ی سانسور ارشاد پس از انتشار کتاب متوجه‌ی خبط خود یا به عبارت دیگر، شانس نویسنده شده و مجوز کتاب را لغو کرده و کتاب را ممنوع اعلام کرده است. از لغو مجوز یعنی ممانعت از تجدید چاپ آثاری که با توجه به تمام سخت‌گیری‌ها و تنگ‌نظری‌های ارشاد منتشر شده و به چندین چاپ رسیده، چیزی نمی‌گوییم.

کتاب اولی‌ها

مورد دیگری که باز می‌توان آن را استثناء دانست، آن دسته از نویسندگانی هستند که هنوز کتابی منتشر نکرده‌اند. این‌ها به‌درستی می‌دانند تا کتاب چاپ شده نداشته باشی، نویسنده محسوب نمی‌شوی و تو را به‌عنوان نویسنده به رسیمت نمی‌شناسند. طبیعی است چنین نویسندگانی برای انتشار هر چه زودتر اثرشان شور و شوق داشته باشند.

این‌ها می‌خواهند با انتشار نخستین اثر با داشتن کتابی که اسم‌شان به‌عنوان نویسنده‌ی اثر روی جلد کتاب آمده، جامعه آنها را نویسنده بداند، اثرشان را بخواند، در رسانه‌های جمعی با آنها مصاحبه کنند، درباره‌شان بنویسند و بگویند. در یک کلام به‌عنوان نویسنده‌ای صاحب اثر دیده شوند. گاهی حتی حاضرند پول بدهند تا ناشری کتاب‌شان را منتشر کند. پس بر کتاب اولی‌ها که شور وشوق انتشار دارند، که تشنه‌ی به رسمیت شناخته شدن‌اند، حرج چندانی نیست.فقط کاش بدانند، کتاب اول مهم‌ترین کتاب نویسنده است، سرنوشت‌ساز است، نخستین باب ِ آشنایی خواننده با اوست. و کاش بدانند، دارند قلم و اثرش را یحتمل فدای به رسمیت شناخته شدن‌اش می‌کند.

بقیه

اما وقتی نویسنده‌ای یکی دو کتاب منتشر کرده‌ باشد، احتمالاً جایی جایزه‌ای هم برده باشد، همسایه و همکار و دوست و غریبه به او به چشم یک نویسنده نگاه کند، بر اثرش نقد نوشته شده باشد، اینجا و آنجا مصاحبه کرده باشد و رسانه‌ها او و کتاب‌اش را معرفی کرده باشد، وضع‌اش فرق می‌کند. اگر دغدغه‌ی اصلی‌اش هنوز هم انتشار هر یکی دو سال یک کتاب و شهرت و محبوبیت و خواننده‌ی بیشتر و بیشتر باشد که هیچ.

تکلیف او با خودش معلوم است: تصمیم گرفته همچنان در برابر سانسور دولتی تمکین کند. اما وقتی دیگر هیچکدام از انگیزه‌های نامبرده در او نیست، چاره‌ای ندارد مگر قدم علم کردن در برابر سانسور و یادآوری ِ مکرر در مکرر حق آزادی بیان و نشر.و همه‌ی این‌ها در شرایطی است که نویسنده‌ی ایرانی شاید شاید بتواند از حق‌التالیف‌اش دست بالا پول سیگارش را تهیه کند.

عنوان این یادداشت برگرفته از ترانه‌ای از محسن نامجو است.

Share/Save/Bookmark

 
 

در حالی‌که در بازار کتاب ایران شمارگان کتاب‌های ادبیات خلاق و به‌ویژه کتاب‌های شعر رو به کاهش است، «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم»، سروده‌ی اخوان ثالت به چاپ نهم رسید.

به گزارش بخش فرهنگی و ادبی رادیو زمانه برخی از کتاب‌هایی که انتشارات مروارید در قلمرو شعر فارسی منتشر کرده است، به چندین چاپ رسید.


مهدی اخوان ثالث: شاعر یأس و حماسه

مجموعه اشعار عباس صفاری، شاعر مقیم آمریکا که تحت عنوان «کبریت خیس» منتشر شده بود، به چاپ پنجم رسید.انتشارات مروارید چاپ پنجم این کتاب را که دربردارنده سروده‌های عباس صفاری در فاصله بین سال‌های ۸۱ تا ۸۳ است در تیراژ ۲۲۰۰‌نسخه به بازار کتاب عرضه کرده است.

«خنده در برف» مجموعه شعر دیگری از عباس صفاری است که هم‌زمان با برگزاری نمایشگاه کتاب تهران در اردیبهشت ماه گذاشته توسط نشر مروارید منتشر شد و پس از مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید.

آثار مهدی اخوان ثالث هنوز از پرفروش مجموعه‌های شعری در ایران است. مجموعه‌ای که اخیراً از اخوان ثالث منتشر شده به چاپ نهم رسید

عباس صفاری با تصاویری ساده به مهم‌ترین دلمشغولی‌های انسان در کلان‌شهرها می‌پردازد و منتقدان، توانایی او در تصویرسازی‌های تأثیرگذار را ستوده‌اند. صفاری جایزه شعر کارنامه و همچنین جایزه نشر باران را از آن خود کرده است.

«گل‌ها همه آفتاب‌گردان‌اند» مجموعه‌ای از سروده‌های قیصر امین‌پور به چاپ دوازدهم رسید. انتشارات مروارید این کتاب را در تیراژ ۵۵۰۰ نسخه به‌تازگی منتشر کرده و در کتاب‌فروشی‌ها موجود است.

«افسانه‌های کوچک چینی» با ترجمه احمد شاملو به چاپ ششم رسید و همچنین چاپ نهم «ترا ای كهن بوم و بر دوست دارم» مهدی اخوان ثالث كه كار مشتركی است از انتشارات مروارید و نشر زمستان، منتشر شد.

نشر زمستان با مدیریت زردشت، پسر مهدی اخوان ثالث فقط آثار این شاعر بزرگ ایران را منتشر می‌کند. در اين ميان، كتاب‌های «زمستان» با ۲۵ بار تجديد چاپ، «از اين اوستا» و «آخر شاهنامه» هر يك با ۱۷ تجديد چاپ و «ارغنون» با ۱۵ تجديد چاپ از پرفروش‌ترين كتاب‌های اخوان ثالث هستند.

«ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» از اشعار ملی و موزون مهدی اخوان ثالث است. این شعر که نخستین بار در روزنامه اطلاعات منتشر شد، از اشعار زمزمه‌پذیر و مشهور اخوان ثالث است که با این ابیات آغاز می‌شود: «ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم /تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم /تو را ای كهن پیر جاوید برنا/ تو را دوست دارم، اگر دوست دارم/ تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران/ تو را ای گرامی گهر دوست دارم»

پس از انقلاب ضدسلطنتی در ایران، حقوق بازنشستگی مهدی اخوان ثالث را قطع کردند و در خیابان راه را بر او بستند و به شدت کتکش زدند. مهدی اخوان ثالث پیش از آن‌که در شهریور ماه ۱۳۶۹ از دنیا برود در یکی از شماره‌های نشریه ادبی آدینه در مقاله‌ای نوشت که به دلیل نداشتن پول کافی برای خرید یک خودکار بیک نمی‌تواند شعر بگوید.

Share/Save/Bookmark

 
 

در برنامه‌های پیشین گفتیم که تفاوت عمده‌ی گل‌های تازه و گل‌های پیرنیایی، در گرایش اولی به بهره‌گیری از کار شاعران معاصر و نوآور بود. گل‌های پیرنیا بیش‌تر به کهن‌سراها به‌ویژه آنها که شعرشان آکنده از دیدگاه‌های عرفانی بود می‌پرداخت. در طی پانزده سال برنامه‌گزاری خیلی کم به سراغ معاصران رفته بودند و اگر هم چنین کرده بودند، هدفشان معاصران غزلسرا بود.

Download it Here!

گل‌های تازه این سنت را شکست. از هوشنگ ابتهاج (سایه)، سرپرست برنامه نیز که خود با همه‌ی استادی در شعر کهن از پیروان و مبشران شعر نیمایی‌ست، جز این انتظاری نمی‌رفت. البته گزینش شعر نو با دقت و احتیاط بسیار صورت می‌پذیرفت و شعرهای پیشتازانه به کناری نهاده می‌شد.

پیش‌تر نمونه‌ای از کارهای شاعران نو چون پرویز ناتل خانلری و گلچین گیلانی و فریدون مشیری را در پیوند با موسیقی گل‌ها آوردیم. در این برنامه به دو نمونه‌ی دیگر می‌پردازیم. اولی از نخستین کارهای پدر شعر نو نیما یوشیج است و «افسانه» نام دارد. بندهایی از افسانه‌ی نیما در پیوند با موسیقی جواد معروفی برای اجرا با ارکستر بزرگ تنظیم شده است. آهنگ در مایه‌ی افشاری ساخته شده که با لحن غمگنانه‌ی افسانه سازگار باشد.


هوشنگ ابتهاج

سایه دو خواننده را برای اجرای افسانه انتخاب کرده تا به تناوب تکه‌های از آن را به آواز یا به آهنگ بخوانند: سیما بینا و عبدالواهب شهیدی. سیما بینا را ارکستر همراهی می‌کند و عود شهیدی همراهی کننده‌ی آواز اوست. برنامه‌ی یک همراه دیگر نیز دارد، آذر پژوهش که افسانه را دکلمه می‌کند. افسانه‌ی نیما به این ترتیب از سه راه به گوش جان می‌ریزد.

ای فسانه فسانه فسانه
ای خدنگ تو را من نشانه
ای علاج دل ای داروی درد
همره گریه‌های شبانه

با من خسته دل در چه کاری

[افسانه با صدای سیما بینا]

سیاوش کسرایی نیز از شاعران نوآوری است که برخی از شعرهای ترانه‌شده‌اش در دل برنامه‌ی گل‌های تازه نشسته است. کسرایی نیز چون سایه از شاعران آرمان‌گرا بود و همسانی اندیشه و مسلک این دو را به دوستان صمیمی تبدیل کرده بود. سایه چند شعر کسرایی را به‌دست آهنگسازان سپرد تا بر روی آنها آهنگ بگذارند. معروفی، فخرالدینی و یوسف زمانی این مهم را برعهده گرفتند و خیلی خوب از عهده از برآمدند.


سیاوش کسرایی

یکی از دستاوردهای این همکاری ترانه‌ی «باران» نام دارد و دلتنگی‌های عاشقانه و آرمانی سیاوش کسرایی را تصویر می‌کند. تصویرگر این دلتنگی‌ها موسیقی روان جواد معروفی و صدای گرم و تأثیرگذار عهدیه است. در گل‌های تازه‌ی شماره‌ی ۱۵ که صدای عهدیه را در اجرای ترانه‌ی باران درخود دارد، شهیدی نیز آواز می‌خواند با غزل معروف حافظ:

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد. فخری نیکزاد نیز در لابه‌لای برنامه همین غزل را دکلمه می‌کند.

[ ترانه‌ی باران کار معروفی، کسرایی]

Share/Save/Bookmark

 
 

ادبیات وجودی است كه مثل ما در همه جای خاك زندگی می‌كند و رابطه‌ی متقابلی با محیط خود برقرار می‌سازد. برای همین جهت شناخت پروسه‌ی ادبی می‌توان به عوامل زیست‌محیطی رجوع كرد. شعر دهه‌ی هشتاد با سرگذشتی كه به‌خصوص در سال‌های دهه‌ی چهل و پنجاه از سر گذرانده بود و هم‌چنین تجربه ی دهه‌ی هفتاد، به بازسازی درك محیطی و آگاهی عمیق نیاز پیدا كرده است.

اگر در سال‌های دهه‌ی چهل و پنجاه وضعیت اجتماعی و نشان‌گرهای زیست‌محیطی، شعر را به كاربردی قابل توجه در بستر جامعه سوق داد، سال‌های جنگ، شعر را به تنگناهای زمانی و مكانی كشاند و در واقع وضعیتی كه جامعه با آن دست به گریبان بود، رابطه‌ی متقابل شعر و جامعه را كم‌رنگ‌تر كرد. اما سال‌های دهه‌ی هفتاد علاوه بر نوستالژی جا مانده از جنگ، با یك برون‌فكنی حاصل از حس نوسازی و فیزیك فكری پدیده‌ای به نام اصلاحات، همراه شد.

در آن سال‌ها چند صدایی شدن فضای فعالیت و ایجاد ظرفیت شنیدن این صداها از مهم‌ترین اتفاق‌ها بود. این كه چند درصد از وضعیت یاد شده را تجربه كردیم، به بحث حاضر بر نمی‌گردد. حالا كه داریم شعر سال‌های دهه‌ی هشتاد را از سر می‌گذرانیم، علاوه بر نقص فنی در تجربه‌های گذشته، جای خالی برخی تجربه ها نیز احساس می‌شود.

به هر صورت شعر نوشتن در محیطی كه انسان‌ها با استفاده از تلفن همراه، سرعت بالایی در برقراری ارتباط و تكمیل ساختار پیرامون خود دارند، با وضعیتی كه پدرم در سی چهل سال پیش، پس از دو روز طی مسیر از آستارا به تهران می‌رسید، متفاوت است. بنابراین علاوه برحذف مواد زاید متن كه در سال‌های دهه‌ی هفتاد و چند سال گذشته تجربه شد، درك درست از سرعت متن، با به‌كارگیری تكنیك سرعت حروف، نیاز به توجه بیش‌تری دارد كه در یادداشت دیگری، آن را «ترابری كلمات» نامیده‌ام .

مشکل دیگری كه شعر حاضر را رنج می دهد ، محدودیت آگاهی پدیدآورندگانش است. آگاهی اگر
در كوره‌ی متن قرار گیرد، به مصالحی مطلوب جهت تكمیل ساختار و حركت‌های فرمی – فهمی قابل توجه تبدیل می‌گردد. هرگونه بنای زبانی نیز روی پی‌ریزی آگاهی قابل ساخت است و نتیجه‌ی این ساخت می‌تواند به‌دست آوردن فضای امن برای مخاطب باشد (پناهگاه).

مثل وضعیت نمای ساختمانی كه نمایانگر پی پنهان شده در خاك خویش است، زبان می‌تواند جذبه‌ی آگاهی در نهفتگی متن باشد. البته برای كشف این نهفتگی، بده و بستان اعجاب‌انگیز حروف یك كلمه و در نتیجه كلمات یك متن، علمی است كه ما فارسی‌زبان‌ها كمتر روی آن كار كرده‌ایم. شناسایی قانون سوم نیوتن در اجزای متن، زیرساخت یك آفرینش ادبی در شعر معاصر است.

تمام این حركت‌ها قرار است منجر شود به شعر و شعر منجر شود به لذت خواننده. پس از تمامی تجربه‌های قابل احترامی كه در شعر دهه‌ی هفتاد انجام شد، یك ركود و سردرگمی در انتهای آن و ابتدای دهه‌ی هشتاد به‌وجود آمد كه مهم‌ترین عامل آن یكی نبودن زبان شعر با زبان آدمی بود (منهای برخی موارد). به‌علاوه با توجه به تغییراتی كه در تصورات اجتماعی مردم پیش آمد، نوعی پس‌زدگی فكری بر بخش غالب جامعه سایه افكند و رفته رفته حساسیت گیرنده‌ها كاهش پیدا كرد.

طی این سال‌ها، رفاه اجتماعی نیز با سیر نزولی خود باعث شد رویكرد منفی فرهنگ عامه به گزینه‌های ادبی افزایش یابد. اما همان‌طور كه عنوان شد، در این میان كاری كه از دست نویسنده بر می‌آید چیزی جز توجه به ایجاد لذت نیست. به هر صورت پس از پایان خوانش یك شعر حركت از وضعیت اول به وضعیت دوم، انتظار معقولی می‌تواند باشد. برای شعر نیاز به زبانی داریم كه از سرعت موضوعی مناسبی برخوردار باشد و بتواند با طی پروسه‌ای، به آن‌چه عالی‌ترین شكل بیان است، دست یابد. فكر نمی‌كنم هرچه می‌نویسم، شعر من باشد‌، فكر می‌كنم بهترین چیزی كه می‌توانم بنویسم، شعر من است.

شعر دهه‌ی هشتاد می‌تواند با شناخت شاخص‌های حركت و عوامل فعال‌گر فضای متن، به وجود داشتن
در میان مردم و یا دست‌كم دست یافتن به ذهن آدمی امیدوار باشد. دو عامل مؤثر در ایجاد فضای فعال در متن، به‌كارگیری تجربه‌ی طنز و بازسازی رابطه‌ی زبان و معناست. حالا از حافظ بگیر تا دهه‌ی هفتاد، شعر فارسی با موارد فوق ، دست به گریبان شده و حتی در مواردی موفق عمل كرده است. گمان می‌کنم نبود فضای فعال و نیرو محركه‌ای كه بتواند ارابه‌ی اجتماع را به حركت درآورد، دلیل نمی‌شود كه ما تلاش‌مان را برای آفرینش یك «متن فعال» به‌كار نگیریم .

اگر در جشن صد سالگی پابلو نرودا ، میلیون‌ها نفر همبستگی و علاقه‌ی خود را به او و متن او نشان می‌دهند ، بخشی از این اقبال مربوط می‌شود به حركت نرودا به‌سوی مخاطب و البته تأثیر متقابل این حركت. توجه به فرهنگ بومی و نوعی شیفتگی همراه با حل شدن مؤلف در كلمه و در نتیجه متن، مواردی است كه آثار نرودا را در جان مخاطب می‌دواند.

نخبه‌مداری و قیافه گرفتن شعر، آسیب قابل توجهی به رابطه‌ی شعر و مخاطب وارد می‌كند كه عادی شدن آن نیاز به صرف هزینه‌های هنگفت دارد. فكر می‌كنم شعر در دهه‌ی هفتاد تا حدودی دچار چنین آسیبی شد و حالا در دهه‌ی هشتاد تاوان آن را پس می‌دهیم.

Share/Save/Bookmark

 
 

حاشيه‌های يک گزارش

سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «حاشيه‌های يک گزارش» در مورد کميته مشترک حل اختلاف دولت و مجلس است.

در این سرمقاله آمده است: «اعتراض نمايندگان مجلس و به خصوص چهره‌هايی که خود در کميته مشترک حل اختلاف ميان دولت و مجلس حضور داشتند، فارغ از هر قضاوتی در باره جهت‌گيری نظر نگاه کميته و نقدهايی که بر عملکرد رسانه‌ای آن مربوط می‌شود، نشانه‌ای مستند از نقض غرضی است که در نسبت ميان ضرورت‌های تشکيل اين کميته و مأموريت آن رخ داده است. اين نقض غرض صرفا به معنای حمايت از يک نهاد يا مظلوميت نهاد ديگر نيست بلکه بدين خاطر است که کميته‌ای که قرار بود سازوکاری جامع و مانع برای خروج دونهاد از اختلاف نظراتی که بيم اثر‌گذاری بر عملکرد آن‌ها در هدايت امور خرد و کلان کشور می‌رفت، خود دچار آفت عدم تفاهم شده است.»

حسن احمدی، نویسنده این سرمقاله افزوده: «ابتلا به گرفتاری عدم تفاهم در باره توافقات يک کميته مشترک، اين پرسش را پيش می‌آورد که هدف از تشکيل اين کميته چه بوده است.»

نويسنده ادامه داده است: «هر چند با توجه به اين‌که نظر اين کميته صرفأ جنبه مشورتی دارد و در صورت تنفيذ مقام معظم رهبری به همان صورت يا با هرگونه اصلاحات، برای همه اطرافيان اين مسئله فصل الخطاب خواهد بود، اما در اين فاصله، عملکرد کميته خود ابهاماتی آفريد که باعث اعتراض نمايندگان مجلس شد.»

سرمقاله تهران امروز می‌افزايد: «اگر يک ناظر سياسی بی‌طرف بر آثار ناشی از اعلام ديدگاه‌هايی به نام کميته حل اختلاف و اعتراض شديد نمايندگان حاضر در اين کميته نظری بيندازد، سردرگمی افکار عمومی از اين اتفاق را به وضوح مشاهده می‌کند.»

نويسنده ادامه می‌دهد: «از اعضای اين کميته انتظار منطقی و طبيعی اين بود که لااقل در يافتن راهکارها و جمع‌بندی نقطه نظرات افراد معدود به نمايندگی از نهادهای ديگر، به‌گونه‌ای عمل کنند که شائبه گرايش به جهت خاصی نيابد. بر اساس آنچه که در گزارش سخنگوی شورای نگهبان به رسانه‌ها اعلام شده، بسياری از نمايندگان نسبت به آن موضع گرفته اند. بنابراين به نظر می‌رسد که اختلافات بر اساس اين پيشنهادات، بر جای خود مانده است.»

متن کامل سرمقاله

عناصر اقتدار و عزت ملی

سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان « عناصر اقتدار و عزت ملی» در مورد سخنان آيت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در ديدار با مردم اصفهان که راهکار عبور از «فتنه سال گذشته» را بيان کرده بود نوشته شده است.

در اين مقاله به قلم محمدمهدی انصاری آمده است: «هفته گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامی در ديدار با مردم اصفهان، پنج عنصر کليدی توفيق ملت ايران در عبور از فتنه سال گذشته را چنين بر شمردند: ۱- تکيه بر ايمان، ۲- بصيرت، ۳- موقع شناسی، ۴- درک ضروريات زمان، ۵- انجام دادن اقدامات لازم.»

نويسنده ادامه می‌دهد: «در توضيح عناصر پنج‌گانه فوق بايد گفت با جمع همه آن‌ها بود که مردم انقلابی و مسلمان ما توانست آن فتنه شياطين را با ايستادگی مهار کند. اگر ايمان و بصيرت نبود و اگر از اصل موقعيت شناسی و راهبرد عمل به تکليف غفلت می‌شد، لرزش و لغزشی پر مخاطره برای ملت و نظام رقم می‌خورد؛ همچنان که يک سقوط بی‌بازگشت برای برخی نخبگان و خواص روی داد. خواصی که فراموش کردند بصيرت و آگاهی سياسی در زمره مقدمات و بديهيات نخبگی و پيشاهنگی در هر نوع رفتار سياسی و اجتماعی است.»

سرمقاله می‌افزايد: «واقعيت اين است که پس از وقايع سال گذشته و پس از رهنمودهای رهگشای رهبر انقلاب که در حقيقت در فتنه پيچيده سال گذشته گشايش ايجاد کرد و مديريت بحران با حکيمانه‌ترين شکل صورت پذيرفت، گويی با تکانه‌ای جدی مواجه گشته‌ايم که بايد دشمن شناسی خود را تقويت کنيم، روزنه‌های اميد دشمن را بشناسيم و بصيرتی مضاعف برای آينده انقلاب و کشور اتخاذ کرده و عناصر توفيق بخش خود را هر روز تقويت نماييم و اين جز با جهاد ملی و عزم همگانی محقق نمی‌شود.»

نويسنده ادامه می‌دهد: «تجلی عناصر پنج‌گانه در مأموريت‌های مهم پيش‌روی نظام همچون سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ ايران اسلامی، اجرای طرح هدفمند کردن يارانه‌ها، تحقق پيشرفت با الگوی اسلامی - ايرانی، خصوصی‌سازی و اجرای مفاد اصل ۴۴ قانون اساسی و مواردی از اين قبيل خواهد توانست استعداد و توان ملت را در رسيدن به اهداف و چشم‌اندازها تسهيل نمايد.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «استقلال بانک مرکزی؛ چرا و چگونه؟»

سرمقاله امروز روزنامه مردم‌سالاری با عنوان «بگير و ببند فرعون»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «او بود که ديد»

Share/Save/Bookmark

 
 


همشهری
● تهران چهارشنبه تعطيل است
● رئيس جمهور احتمالا قيمت جديد هفت حامل انرژی را اعلام می‌کند
● آغاز دور جديد دريافت اطلاعات اقتصادی خانوارها
● ‌کشتی ‌فرنگی، پيشتاز ورزش ايران

ابتکار
● واکنش لاريجانی به گزارش اعلام شده کارگروه مشترک حل اختلاف مجلس و دولت
● واکنش محسنی اژه‌ای به نامه مهدی هاشمی
● استخدام در تهران ممنوع می‌شود
● احمدی‌مقدم: عملکرد مأموران حادثه سعادت‌آباد مورد تأييد نيروی انتظامی است

ایران
● تجارت ايران با جهان اسلام به ۵۰ ميليارد دلار می‌رسد
● نظام وقت مزدی به دستمزدی تغيير می‌کند
● حراج خودرو شخصی رئيس‌جمهور به نفع مسکن جوانان
● صدور حکم اعدام در ملاءعام برای عامل جنايت سعادت‌آباد

تهران امروز
● پليس: مطابق قانون عمل کرديم
● توکلی عليه کدخدايی
● ‌متکی: ياد کردان ياد همه خوبی‌هاست
● ماجرای شيعه شدن دانشمند هسته‌ای کانادايی

جام جم
● به دليل آلودگی هوا تهران روز چهارشنبه تعطيل است
● اژه‌ای: برخورد با سران فتنه حتمی است
● آغاز اصلاح اطلاعات اقتصادی خانوار
● خودروی رئيس جمهور در حراج

دنیای اقتصاد
● هاشمی رفسنجانی: دولت در هيچ کشوری نمی‌تواند بار علمی و دانشگاهی را به تنهايی بر دوش بکشد
● هشدار ايران نسبت به ماجراجويی در خليج ‌فارس
● شکل جديد واردات تا اطلاع ثانوی اجرا نمی‌شود
● خانواده‌ ميلياردر با ثروت نامشخص

رسالت
● به سرعت به الگوی ساير ملت‌ها تبديل می‌شويم
● اسلامی شدن مراکز علمی در گرو اسلامی شدن علوم است
● خاتمی: اصول‌گرايان منتقد احمدی‌نژاد را جذب کنيد
● حداقل ۳۰ درصد نيروی کار دورکار می شوند

کیهان
● آيت‌الله لاريجانی: دستگاه قضا در برخورد با مجرمان موظف است نه مختار
● دستورالعمل سيا: شعار سرنگونی ممنوع فعلاً شعار تعامل با اصولگرايان بدهيد!
● سردار جوانی: عدم بازگشت مهدی هاشمی دليلی بر مجرم بودن وی است
● رئيس بنياد بين‌المللی غدير: اطاعت از حکم ولی فقيه در حکومت بر ساير مراجع واجب است

مردمسالاری
● سخنان کدخدايی نظر جنتی بوده نه کارگروه حل اختلاف
● انتقاد از جعل نام خليج فارس در همايش بين المللی خليج فارس
● با هدفمند کردن يارانه‌ها کسی مشکلی برای خوراک و پوشاک ندارد
● خروج ۴۰ درصد کارمندان تهران تا آخر سال

گفت‌وگوهای روز:
● روزنامه تهران امروز در شماره امروز خود گفت‌وگویی با محمد حمزه‌زاده، مديرعامل انجمن هنرهای نمايشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته