-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/20/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 


چندسالی‌ست که یک جشنواره‌ی جدید به جشنواره‌ی فیلم‌های مستند جهان اضافه شده؛ جشنواره‌ای که کم‌کم با رویکرد آوانگارد، تجربی و زیرزمینی خود می‌رود تا جای خود را در میان جشنواره‌های مهم فیلم‌های مستند تثبیت کند و هنوز به ده سالگی نرسیده یکی از معتبرترین جشنواره‌های مستند اروپایی و بزرگ‌ترین جشنواره‌‌ی مستند اسکاندیناوی و شمال اروپا شده است.

سال گذشته در اوج شکوه جنبش اعتراضی مردم که بسیاری آن را «جنبش سبز» می‌خواندند، به این جشنواره دعوت شدم تا در سمیناری تحت عنوان «انقلاب تویتری» در بخش ویژه‌ای که به ایران (ایران علیه ایران) اختصاص یافته بود سخنرانی کنم.


طبعا در مصاحبه‌های متعددی که در آن زمان با رسانه‌های دانمارکی داشتم کوشیدم تا دید و تحلیل تازه‌ای جز آن‌چه نظرگاه غالب پوپولیستی و دنباله‌روانه‌ی «سبزها» بود ارائه دهم و برایم جالب بود که بسیاری از روزنامه‌نگاران دانمارکی نخستین‌بار بود که با تحلیلی مستقل روبه‌رو می‌شدند. من در آن مصاحبه‌ها کوشیده بودم تا ماهیت و نقاط ضعف رهبری جنبش سبز را روشن کنم و بن‌بست آتی که پیروان افراطی این رهبران با آن در تقابل با تمامیت نظام حاکم روبه‌رو خواهند شد را شرح دهم.

لینک: گزارش جشنواره‌ی سال قبل

اما «جنبش سبز» سال گذشته حضوری پررنگ در جشنواره داشت؛ همه‌جا شال، روسری، مچ‌بند و لباس سبز موج می‌زد و اغلب جوانان نسل دوم و سومی بودند که هیچ شناختی از موسوی و کروبی و وقایع سیاسی اخیر ایران نداشتند و تصور می‌کردند دنباله‌روی بدون تئوری و تاکتیک‌های مشخص از این جریان ممکن است راه چاره‌ای باشد.

امسال اما جشنواره با وجود نزدیک به بیست‌هزار ایرانی‌الاصل ساکن کپنهاگ هیچ نشانی از شور و شوق سبزی گرفته‌ی سال گذشته نداشت. گویی همه‌چیز تمام شده و همه به سر کار و زندگی خود بازگشته بودند. هر چند که برای بسیاری در ایران و خارج از ایران این تنها آغاز راهی دشوار به سوی دمکراسی از پس موجی‌ست که با شناخت ناکافی از موقعیت و با سازش‌ها و عقب‌نشینی‌های پیاپی میدان را به حریف واگذار کرد.

با حضور موفق و خبرساز فیلم‌ها و ایرانیان مدعو در جشنواره‌ی سال گذشته، امسال نیز به مدیران جشنواره پیشنهاد کردم که بخشی را به ایران اختصاص دهند با این باور که جنبش اعتراضی در عرصه‌ی خیابان‌ها در حال حاضر به یک جنبش زیرزمینی برای تئوریزه کردن و جست‌وجوی رهیافت‌های عملی برای مقابله با دیکتاتوری بدل شده است. به این ترتیب سمیناری تحت عنوان «ایران زیرزمین» شکل گرفت.


فرید حائری‌نژاد و صبا واصفی

لینک: سمینار ایران زیرزمین

قرار بود در این سمینار درباره‌ی ویژگی‌های سینمای مستند زیرزمینی ایرانی در شرایط تازه و هم‌چنین مروری بر وضعیت فعلی سینمای مستند صورت بگیرد و در ضمن یک یا دو فیلم کوتاه نیز که نمونه‌ی یک کار مستند زیرزمینی باشند به نمایش درآید.

از میان ده‌ها فیلمی که در هفته‌های منتهی به جشنواره به دست‌مان رسید در نهایت به پیشنهاد من دو فیلم «سوفار» ساخته‌ی احمد جلالی فراهانی و «قلبم را دفن نکنید» ساخته‌ی صبا واصفی برای این سمینار برگزیده شدند و در مرحله‌ی بعدی کمی هم به هر دو فیلمساز در زمینه‌ی تدوین فیلم‌های‌شان توصیه‌هایی ارائه کردم.

پس از آن مسئولان جشنواره تلاش بسیاری برای حل مشکل سفر برخی از مدعوین آغاز کردند که در مورد دو فیلمسازی که فیلم‌های‌شان به نمایش در می‌آمد درست در آخرین لحظات این مساعی دیپلماتیک موثر واقع شد و هر دو توانستند خود را به دانمارک برسانند.

ایران: زیرزمین

سمینار ایران زیرزمین روز چهارشنبه دهم نوامبر در میانه جشنواره به مدت سه ساعت در سینماتک کپنهاگ برگزار شد و با وجود حضور کمتر حاضران نسبت به سمینار سال گذشته من و آرش کمانگیر که سالن کاملاً پر بود، حاضران در سمینار امسال که نیمی از آنها نیز ایرانی‌الاصل بودند استقبال خوبی از این سمینار کردند.

در ابتدا احمد جلالی فراهانی، روزنامه‌نگار و دبیر پیشین سرویس اجتماعی خبرگزاری مهر به دعوت مجری برنامه سخن گفت و از شرایط دشوار فیلمسازی مستند در ایران و هم‌چنین درباره‌ی مشکلات بسیاری که در راه ساخت «سوفار» با آن روبه‌رو شده و مجبور به ترک کشور شده بود توضیح داد.

سپس فیلم او به نمایش درآمد، «سوفار» درباره‌ی یک گروه رپ زیرزمینی به همین نام است که درباره‌ی اعتراض‌های پس از نمایش انتخابات ترانه‌ای اجرا می‌کنند و با دستگیری یکی از اعضا ناچار به خارج از کشور می‌گریزند. فیلم اگرچه با کمترین امکانات موجود ساخته شده ولی در نهایت می‌تواند برشی از واقعیت وجود یک جنبش هنری (فیلم، موسیقی و ...) زیرزمینی برای مقاومت علیه دیکتاتوری را به نمایش درآورد.

پس از آن بخش‌هایی از فیلم مستند «زنان در کفن» ساخته‌ی مشترک فرید حائری‌نژاد و محمدرضا کاظمی به نمایش درآمد.

این فیلم که در جشنواره‌های سینمایی بسیاری از جمله ساندنس و تورنتو به نمایش درآمده در‌باره‌ی مجازات سنگسار زنان در ایران است که اخیراً با توجه به اخبار مربوط به حکم سنگسار سکینه محمدی آشتیانی توجه بسیاری را جلب کرده است.

پس از نمایش بخش‌هایی از این فیلم، فرید حائری‌نژاد درباره‌ی شرایط تولید زیرزمینی فیلم و اهمیت ساخت چنین فیلم‌هایی برای آگاه ساختن همگان از واقعیت‌های جاری در ایران سخن گفت.

سپس «قلبم را دفن نکنید» ساخته‌ی صبا واصفی، استاد اخراجی دانشگاه ملی (بهشتی) درباره‌ی اعدام نوجوانان در ایران به نمایش درآمد.

این فیلم که نخستین تجربه‌ی سازنده در عرصه‌ی مستندسازی است یک مستند گزارشی خوب از اعدام نوجوانان با بررسی جنبه‌های مختلف، ارائه اطلاعات و داده‌ها و هم‌چنین قالب روایی مناسب است که می‌تواند سرآغاز خوبی برای این مستندساز باشد.


صبا واصفی

پس از نمایش این فیلم صبا واصفی درباره‌ی دشواری‌های ساخت مستندی با چنین موضوعی و مخاطراتی که در راه ساخت این فیلم با آن روبه‌رو شد توضیح داد. او هنگامی که درباره‌ی وضعیت حقوق بشر در ایران سخن می‌گفت متاثر شد.

در پایان نیز فرصت کوتاهی برای پرسش و پاسخ فراهم شد و سه فیلمساز ایرانی حاضر در جلسه به پرسش‌های حاضران جلسه درباره‌ی وضعیت حقوق بشر، زنان، سنگسار و نیز مستندسازی پاسخ گفتند.

یک جشنواره‌ی داغ

در جشنواره‌ی امسال علاوه برسمینار «ایران زیرزمین»، یک بخش جالب توجه دیگر برای ایرانیان نیز وجود داشت و آن نمایش ۱۸ فیلم مستند از دانشجویان سینمای سه کشور در مدرسه‌ی فیلم کپنهاگ بود. این برنامه از دوازده ظهر آغاز شد و نیمه‌شب به پایان رسید.

لینک: ۱۸ فیلم مستند دانشجویان ایرانی، دانمارکی و لبنانی

این برنامه در قالب یک پروژه‌ی بین مدارس سینمایی کپنهاگ، بیروت و ایران اجرا شد که در طی آن دانشجویانی از سه کشور به ساخت فیلم‌های مستندی در کشورهای یکدیگر پرداختند؛ البته طبعا دانمارکی‌ها و لبنانی‌ها به تهران نرفتند.

از آنجا که به دلیل هماهنگی برای برنامه‌ی سمینار فرصت حضور در این برنامه را نداشتم نظر یک استاد سینما را در این‌باره جویا شدم وی معتقد بود که کارهای دانشجویان دانمارکی با وجود آزادی بیان و تکنیک بهتر کشدار و با موضوعات تکراری و کلیشه‌ای بود و کارهای لبنانی‌ها نیز در نگاه کلی چندان جذاب به نظر نمی‌رسید. در مقابل کارهای دانشجویان ایرانی خلاقانه‌تر، جسورانه‌تر و با موضوعات چالش برانگیزتر بوده است.


این پروژه با کمک مرکز بین‌المللی حمایت از رسانه‌ها و با پشتیبانی دانشکده‌ی فیلم کپنهاگ عملی شده است.

از دیگر بخش‌های اصلی جشنواره می‌توان به بخش مسابقه که شامل فیلم‌های برگزیده آمنستی و بخش فیلم‌هایی با تم موسیقی می‌توان اشاره کرد.

در بخش سمینارها هم‌چنین سمیناری هم با حضور تهیه‌کنندگان و مدیران ارشد شبکه‌های تلویزیونی عربی از جمله الجزیره، آن‌تی‌وی و العربیه درباره‌ی مسائل و وضعیت تولید و پخش مستندهای تلویزیونی برگزار شد.

و اما برندگان: جایزه‌ی اصلی جشنوراه به «چهارمین بار» ساخته‌ی میکل آنجلو فرامانتینو و محصول آلمان، ایتالیا و سوئیس داده شد. این فیلم درباره‌ی زندگی روزمره در یک روستای دورافتاده در جنوب ایتالیا است.

جایزه‌ی عفو بین‌الملل به فیلم «ساری صورتی» ساخته‌ی کیم لانگیناتو تعلق گرفت که یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره‌ی امسال درباره‌ی جنبش گروهی از زنان هند علیه خشونت و تبعیض نژادی موسوم به صورتی‌پوش‌ها است.

در بخش فیلم‌های برگزیده‌ی عفو بین‌الملل هم‌چنین فیلم‌های جالب توجهی از جمله «آنگ‌سان سو کی، بانوی شجاع و بی‌مانند» نیز حضور داشتند که درباره‌ی زندگی رهبر اپوزیسیون برمه است و از اتفاق هم‌زمان با نمایش این فیلم در جشنواره دوران بازداشت خانگی پانزده‌ساله‌ی او خاتمه یافت.

در فرصت کوتاهی با کارولین کامایا، داور بخش عفو بین‌الملل که زمانی با او در سرویس جهانی بی‌بی‌سی همکار بودم گپ زدم. از او درباره‌ی عدم حضور فیلم‌های ایرانی در این بخش پرسیدم. وی گفت تا جایی که خبر دارد فیلم‌های ایرانی که حائز شرایط شرکت در جشنواره باشند به این بخش ارائه نشده بودند و اصولاً این بخش قرار است نمایانگر فیلم‌هایی باشد که دربرگیرنده‌ی یک موضوع خطیر در زمینه‌ی حقوق بشر باشد.

البته تا آن‌جا که من می‌دانم چند فیلم ایرانی به جشنواره ارسال شده بود که برخی به طور مستقیم ارسال شده بودند و برخی را نیز من توصیه کرده بودم ولی متاسفانه یا به دلیل اینکه این فیلم‌ها از قبل در جشنواره‌های متعددی شرکت کرده بودند یا اینکه قدیمی بودند و یا اشکالات فنی به ویژه در زمینه‌ی زیرنویس و یا کمتر آوانگارد یا زیرزمینی بودن (چیزی که جشنواره‌ی کپنهاگ می‌کوشد به آن شهره شود) شانس حضور در بخش‌های مسابقه را از دست دادند.

هشتمین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم‌های مستند کپنهاگ که از چهارم تا چهاردهم نوامبر برگزار شد با معرفی فیلم‌های برگزیده و هم‌چنین با نمایش بیش از دویست فیلم مستند از بیش از هشتاد کشور جهان به پایان رسید.

Share/Save/Bookmark

 
 

۵۴. دوستدار فرهنگی را که می‌پندارد جهان را پیشاپیش می‌شناسد در سیطره‌ی بینش دینی می‌داند. چنین فرهنگی از نظر دوستدار به شناسایی جهان به صورت در-خود-اندر-باش آن، که جهان در ناوابستگی آن به هر گونه تصوری از یک فراسوی جهان است، رو نمی‌کند، زیرا پیشاپیش پاسخ پرسش‌هایش را در کلام دینی یافته است.

به این خاطر ما پرسش از پی حقیقت‌جویی در فرهنگ را نخست به این پرسش محدود می‌کنیم که آیا در جهان‌بینیِ دینِ تأثیرگذار بر آن فرهنگ، این امکان وجود دارد که طبیعت، در جایی و به شکلی مستقل از ماوراء طبیعت در نظر گرفته شود.

در این رابطه ابتدا ذکر این نکته لازم است که هر دینی، هر قدر هم که خدا یا خدایانش در امور دنیوی دخالتگر باشند، باز می‌تواند وجود حوزه‌هایی را تحمل کند که در نظر گرفتن آنها مستلزم دخالت دادن یک عامل خدایی نباشد. در دینهای متکامل، یعنی در دین‌های فراتر از سطح تصورهای ابتدایی، تفکیک حوزه‌ها بارزتر است و حد و چگونگی دخالت ماورای طبیعت در طبیعت کمابیش مشخص و تثبیت شده است.

دین و مسئله‌ی استقلال جهان

در مورد درخوداندرباشی جهان در این گونه دین‌ها ، یعنی استقلال طبیعت از آنچه در ورای آن پنداشته می‌شود، مسئله به امکان‌های تفسیری خاصی برگرداندنی است که مستقل‌بینی طبیعت و جهان را تا حد امکان ایجاد علمی مستقل از دین برای شناخت جهان فراهم می‌کند.

در هیچ یک از سنت‌های شناخته‌شده‌ی دینی (یا کلا فرهنگی)، جهان درخوداندرباشِ مطلق تصور نمی‌شود. امکان‌های تفسیری خاص نقض این قاعده کلی نیست. تصور از جهان به عنوان نظامی مادی که بر آن قانون‌هایی حاکم است که به هیچ اراده‌‌ی مرموزی برخاسته از جایگاهی ورای پدیده‌های مادی این-جهانی وابسته نیستند، خاص عصر جدید است. نهایت درکی که انسان دوره‌های پیشین از حقیقت جهان به صورت این-جهانی دیدن پدیده‌هایش داشته‌، تصور از جهان به عنوان مجموعه‌ای منتظم و قانون‌مند است. در فلسفه‌ی یونان به بهترین نمونه‌ی این تصور از نظر ژرفش اندیششی آن برمی‌خوریم. در چین و هند نیز تصورهایی از این دست وجود داشته‌اند.1

مسیحیت و اسلام، هر دو به خانواده‌ی دینهای سامی توحیدی تعلق دارند. درک آنها از جهان و خدا تفاوتی اساسی با یکدیگر ندارد. شاخص منش‌هایی که این دو دین در آنها به صورت هدایت عملی زندگی درمی‌آیند، اراده‌ی مستقیمی به حقیقت نیست. در هردو بینش دینی هستی به اعتبار هستندگی نابش مطرح نیست و اگر وجودی هست، به اعتبار یک قوه‌ی نهایی ایجادگر است.

استقلال جهان و تعالی الاهی

درخودباشندگی جهان در جهان‌بینی هر دو دین تنها در صورت به افراط کشاندن تراگذرندگی (ترانسندنس) خدایی متحقق می‌شود، به سخن دیگر چاره‌ی آنکه جهان در جهان‌بودگی‌ واقعی‌اش مطرح باشد، آن است که خدا را از آن دور ساخت. در هر دو دین امکانی برای دورسازی محترمانه‌ی خدا از زمین وجود دارد و آن باور به تعالی الاهی است. خدا را می‌توان چنان بالا برد و عالی‌مقام کرد که از دخالت در امور پست زمینی بپرهیزد.

در قرون وسطا تا جایی که بتوانیم فلسفه را مبنای مقایسه بگذاریم، در نگاه به جهان به لحاظ حد مستقل دیدن هستی آن، میان اسلام و مسیحیت هیچ تفاوت کیفی‌ای نمی‌بینیم. دو دین و دو فلسفه‌ی دینی در این مورد که هیچ حالت و گردش حالی در جهان بدون نیروی الهی رخ نمی‌دهد، توافق کامل دارند. با وجود این در جهان‌بینیِ هر دو دین گرایش به این حد از عقلانیت بسی قوی است که هستی را منتظم ببینید و دخالت الهی در کار جهان را قاعده‌مند.

هر دو دین با جادوگری مخالف‌اند و این مخالفت باری هستی‌شناسانه دارد: هستی عرصه‌ی جادو نیست و هر که جادوگری ‌کند یعنی بکوشد که حالتی خلاف قاعده پدید آورد، با ناموس خلقت که همان ناموس الهی است، درمی‌افتد. هر دو دین در برابر جادو، معجزه را قرار می‌دهند و سخت اصرار دارند که مبادا معجزه به عنوان جادو تعبیر شود. معجزه را با توسل به قدرت و اراده‌ی الهی درهماهنگی با ناموس خلقت می‌بینند.

مشابهت اسلام و مسیحیت در نگاه به جهان

هر دو دینِ اسلام و مسیحیت در نگاه به جهان، رابطه‌ی آن با مرجعی که خالق هستی‌اش می‌دانند و حد روا بودنِ اندیشه‌ورزی در کارِ جهان، در برابر مسئله‌های مشابهی قرار داشته‌اند و به پاسخ‌های کمابیش مشابهی رسیده‌اند.

در هر دو دین، هم این گرایش وجود دارد که به جهان هیچ گونه استقلالی داده نشود و هم این گرایش که با وجود مقدر دانستن گردش جهان، آن را قاعده‌مند، یعنی گردنده بر پایه‌ی قاعده‌هایی که در مورد آنها می‌توان تعقل ورزید و فهمشان کرد، ببینند. این موضوع را دوستدار مطلقاً در نظر نگرفته است.

در آنچه دوستدار فرهنگ دینی‌اش می‌نامد همه چیز به دین تقلیل می‌یابد و هیچ عرصه‌ای نمی‌تواند در برابر تمامیت‌خواهی دین مقاومت کند و استقلالی حتّا در حدی نسبی و اعتباری داشته باشد.

پانویس‌:

[۱] دقیقتر آن است که بگوییم به صورتی این چنین تفسیر شدنی هستند. این تذکر از این نظر لازم است که جهان‌بینی ما متأثر از دینهای سامی است، یعنی ما موضوع را به صورت خدا(یان)−جهان می‌بینیم.
اندیشه‌های چینی و هندی را نبایستی در قالب کلیشه‌هایی ریخت که از تصور خدایی خالق در برابر دنیایی مخلوق حاصل شده‌اند. عنوان‌هایی چون مونوتئیسم (توحید)، پلی‌تئیسم (چندخدایی) و حتّا آتئیسم (بی‌خدایی) بر زمینه‌ی جهان‌بینی خاصی شکل گرفته‌اند که دینهای سامی تکامل‌یافته‌ی یهودی و مسیحی و اسلام مظهر بارز آن‌اند. توضیح جهان‌بینی‌های چینی و هندی، و نیز آفریقایی کهن و سرخپوستی، با مفهوم‌هایی از این دست، ممکن است به شدت تحریف‌کننده باشند. نمونه‌ی مشهور این تحریف نام بردن از کنفوسیوس و بودا به عنوان پیغمبر است. پیغمبر، به احتمال بسیار اختراع مصری‌هاست. این تصور در ادیان مدون سامی پرداخته شد و تثبیت گشت. چینینان و هندیان چیزی را زیر عنوان پیغمبر نمی‌شناسند.
ما امروزه جهان‌بینی‌های دینی یونانی کهن و ایرانی کهن را هم متأثر از دینهای موسوم به ابراهیمی توضیح می‌دهیم. این کاری ناشایست است که ما را از فهم آن جهان‌بینی‌ها وامی‌دارد. کاری ناشایسته به عنوان نمونه اسم بردن از زرتشت به عنوان پیامبر دین زرتشتی است. مفهوم پیامبر را اسلام به تصور ما از آیین زرتشتی و توان گفت که حتّا به خود این آیین در نحوه‌ی معرفی خویش، تحمیل کرده است.
شرط رفتن به سوی فهم درست، درک موقعیت هرمنوتیکی فهم مسائل است، یعنی درک اینکه خودمان از چه دیدگاهی به موضوع می‌نگریم و با چه مفهوم‌هایی آن را به فهم درمی‌آوریم.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین
اسلام بی‌فکر و مسیحیت فکور؟

 
 


روز گذشته، نیروهای امنیتی و انتظامی مانع از برگزاری مراسم نهمین سال‌مرگ سیدخلیل عالی‌نژاد بر سر مزار وی در شهر صحنه‌ی استان کرمانشاه شدند.

سیدخلیل عالی‌نژاد یکی از بزرگان مذهبی یارسان (اهل حق) و از اساتید برجسته‌ی موسیقی و نوازنده چیره‌دست تنبور بود که بیست و هفتم آبان ۱۳۸۰ در محل سکونت خود در شهر گوتنبرگ سوئد توسط افرادی ناشناس به قتل رسید.

هر ساله در تاریخ فوق با حضور جمعیت زیادی از پیروان اهل‌حق و دوستداران سیدخلیل مراسم یادبودی بر مزار وی برگزار می‌شود. این مراسم طی تمامی این سال‌ها با برنامه‌ریزی خاص؛ سخنرانی، شعرخوانی و اجرای موسیقی همراه بوده است.


اما امسال نهادهای دولتی و امنیتی از روز قبل، برگزارگنندگان را از اجرای هرگونه برنامه‌ایی منع کردند و مأموران انتظامی نیز پیش از آغاز مراسم اقدام به جمع‌آوری سکوی محل اجرای برنامه و صندلی‌های میهمانان نمودند.

با این وجود تعداد زیادی از مردم صحنه و استان کرمانشاه و همچنین از شهرهای تهران، کرج، قزوین، همدان و... که جمعیت‌شان حدوداً به دو هزار نفر می‌رسید، بدون هیچ‌گونه اطلاع رسانی و به رسم هر سال ساعت ۲ بعد از ظهر در محل حاضر شده بودند.


از ورودی خیابان دربند صحنه که گورستان قدیمی شهر در آن مسیر قرار دارد، حضور مأموران انتظامی چشم‌گیر بود. محل برگزاری مراسم نیز در محاصره نیروهای انتظامی قرار داشت. تعداد زیادی از مأموران امنیتی هم با لباس‌های شخصی در بین جمعیت حضور داشتند.

خیراله حق‌جویان و سیدپیمان حقیقی دو تن از برگزارکنندگان و سخنرانان سال‌های پیش این مراسم بودند که امسال نیز بدون میکروفون و بلندگو در اعتراض به لغو نهمین یادبود سیدخلیل عالی‌نژاد و انتقاد از فشار بر جامعه‌ی یارسان برای حاضرین سخن گفتند.


در ادامه گروهی از نوازندگان موسیقی با نواختن تنبور و دف، شور و حال ویژه‌ای در جمع ایجاد کردند و تعدادی از دراویش را نیز به ذکر و سماع واداشتند. در این میان مردم هم با دست زدن‌های ممتد و فریادهای «یا هو» آن‌ها را همراهی می‌کردند.

این مراسم غیررسمی نیز پیش از موعد مقرر با هشدار و اخطار فرمانده نیروی انتظامی مستقر در محل به متولیان برگزاری مراسم خاتمه یافت. شرکت‌کنندگان در پایان با ورود به مقبره سیدخلیل عالی‌نژاد و افروختن شمع یاد وی را گرامی داشتند.

Share/Save/Bookmark

 
 

برای نخستین‌بار کاربران کامپیوترهای شخصی قادر خواهند بود تاثیر تغییرات آب و هوایی را بر اقلیم منطقه‌ی خود تجزیه و تحلیل کنند. از امروز هرکس که به یک کامپیوتر شخصی و اینترنت دسترسی داشته باشد می‌تواند بخشی از پروژه‌ی بزرگی باشد که هدف آن تحقیق در مورد تغییرات آب و هوایی در کره‌ی زمین است. این پروژه‌ی پیشرو باید به این پرسش بحث‌برانگیز پاسخ دهد که بر اثر گرم شدن کره‌ی زمین، بلاهای طبیعی چه میزان بیشتر رخ خواهند داد؟

Download it Here!

کامپیوترهای شخصی مشارکت‌کنندگان در این پژوهش بزرگ علمی، به انجام یک شبیه‌سازی از تغییرات آب و هوایی کره‌ی زمین کمک خواهند کرد و به این وسیله می‌توان تخمین زد دوره‌ی بازگشت موج‌های گرمایی، سیل‌های بزرگ و طوفان‌های ویران‌گر در دهه‌های آینده چگونه است. این پژوهش هم‌چنین قرار است به این پرسش پاسخ دهد که گناه این تغییرات ناخوشایند چقدر بر عهده‌ی گازهای گلخانه‌ای ناشی از فعالیت‌های صنعتی انسان‌هاست.

این پروژه‌ی جدید که Weatherathome.net نام دارد به کمک پروژه‌ی بزرگ‌تری آمده که قرار است دقت شبیه‌سازی‌های تغییرات آب و هوایی را تا سال ۲۱۰۰ مشخص کند. در انجام این پژوهش علمی، پژوهشگرانی از مرکز هواشناسی هادلی در بریتانیا مشارکت دارند، اما مراکز پژوهشی دیگری از جمله دانشگاه آکسفورد، موسسه‌ی تحقیقات در مورد تغییرات آب و هوایی در ایالت اورگن در آمریکا، دانشگاه کیپ تاون در آفریقای جنوبی و چند مرکز دانشگاهی دیگر در آن دخیل هستند.


با نصب این برنامه، کاربران اینترنت در پیش‌بینی‌‌های اقلیمی مشارکت می‌کنند.

در این پروژه‌ی کاربران کامپیوتر و اینترنت، توافق می‌کنند تا کامپیوتر خود را به هنگام روشن بودن در طول شبانه‌روز در اختیار این پژوهش بگذارند. با این توافق، یک برنامه‌ی شبیه‌سازی شده از طریق اینترنت روی کامپیوتر کاربران خانگی نصب و به هنگام روشن بودن کامپیوتر اجرا می‌شود و نتایج آن را خود به خود به پایگاه اصلی ارسال می‌کند.

شبیه‌سازی آب و هوای نقاط مختلف کره‌ی زمین نیازمند یک پردازش‌گر بسیار بزرگ است، اما به این ترتیب و با مشارکت مردم از نقاط مختلف جهان و در اختیار گذاشتن کامپیوترهای شخصی‌شان، تعداد بسیار زیادی پردازش‌گر کوچک نتایج خود را به مرکز اصلی ارسال خواهند کرد. به گفته‌ی مدیران پروژه، این برنامه به هنگام اجرا شدن تاثیری روی سایر فعالیت‌های کامپیوتر شخصی نخواهد گذاشت. به این ترتیب علاوه بر صرفه‌جویی در بودجه‌های تحقیقاتی و دانشگاهی، نیازی به خرید یک ابر کامپیوتر بسیار بزرگ و اختصاص مکانی ویژه به آن نیست.

نکته‌ی مهم در خصوص این پروژه آن است که برای نخستین‌بار از مدل‌های محلی و منطقه‌ای برای پیش‌بینی تغییرات آب و هوایی استفاده می‌کند و به این ترتیب قادر است پیش‌بینی واقع‌بینانه‌تری از این تغییرات به دست دهد. در مدل‌های جهانی پیش‌بینی تغییرات آب و هوایی کره‌ی زمین به مناطقی به وسعت ۱۵۰ کیلومتر مربع تقسیم‌بندی می‌شود، اما در مدل‌های منطقه‌ای این تقسیم‌بندی‌های کوچک‌تر و در حدود ۵۰ یا حتی ۲۵ کیلومتر مربع است. بنابراین اطلاعات دقیق‌تر و جزئی‌تری از هر منطقه‌ی جغرافیایی مورد تجزیه و تحلیل و پردازش قرار می‌گیرد.


تصویری از صفحه‌ی نرم‌افزار کامپیوتری در حال انجام پردازش

تصویر در اندازه‌ی بزرگ

تغییرات آب و هوایی و پاسخ ما به آنها اکنون جزو مهم‌ترین مقولات جهانی هستند. تغییرات آب و هوایی می‌تواند بر نحوه‌ی زندگی ما در آینده، میزان تولید غذا و محصولات کشاورزی، منابع آبی، اکوسیستم، مصرف انرژی و بسیاری موارد دیگر تاثیر بگذارد. برخی تحقیقات اخیر نشان داده است آب و هوای زمین در طول سده‌ی حاضر بازهم گرم‌تر خواهد شد. بسیاری بر این اعتقاد هستند که مقصر اصلی گرم شدن آب و هوای زمین و زیاد شدن بلاهای طبیعی از قبیل سیل و طوفان و خشکسالی، گازهای گلخانه‌ای است که انسان به دلیل فعالیت‌های گسترده‌ی خود تولید می‌کند، اما از سوی دیگر برخی از صاحب‌نظران به‌طور جدی با این نتیجه‌گیری مخالفند.

برای یافتن پاسخی به این پرسش جدال برانگیز، قرار است اطلاعات و داده‌هایی از پنجاه‌سال پیش تاکنون مورد بررسی قرار گیرند و مدلی ساخته شود که در آن فعالیت‌های صنعتی انسان وجود ندارد و به این ترتیب راه برای مقایسه‌ی وضعیت اقلیمی جهان در حالتی که فعالیت‌های صنعتی وجود نداشته با وضعیت کنونی هموار می‌شود. به این ترتیب می‌توان درک کرد چه میزان از این تغییرات ناخوشایند محصول فعالیت‌های انسانی است. پاسخ به این سئوال می‌تواند راهگشای اقدامات قانونی موثرتری در سطح جهانی باشد.

در مرحله‌ی اول این تحقیق قرار است کاربرانی که در اروپا، جنوب آفریقا و غرب آمریکا زندگی می‌کنند در این پروژه شرکت کنند تا الگوهای تغییرات آب و هوایی در این مناطق با دقت و جزییات فراوان شبیه‌سازی شود.

بنابراین نتایج این تحقیقات هرچه باشد به تصمیم‌گیری‌های آینده‌ی بشری کمک خواهد کرد و درک او را از تغییرات آب و هوایی و بلاهای طبیعی وابسته به آن افزایش خواهد داد. به این وسیله می‌توان از خسارات بیشتر به انسان و محیط زیست جلوگیری کرد. نتایج این تحقیق گسترده می‌تواند به سیاستمداران، رهبران و مدیران دید بهتری از تغییرات آب و هوایی و خطرات آن برای زیستگاه مشترک بشری بدهد. در نهایت قرار است این پژوهش بزرگ به انسان کمک کند تا برای حفط حیات خود و زیست‌بومش در آینده، تصمیم‌های درست‌تری اتخاذ کند.

Share/Save/Bookmark

منابع مرتبط
صفحه‌ی اصلی پروژه‌ی پیش‌بینی تغییرات آب و هوایی
صفحه‌ی مربوط به مشارکت‌کنندگان خانگی

 
 

آرش نراقی در «نقد اخلاقی نظریه‌ی ولایت فقیه»، دو قرائت متفاوت آیت‌الله خمینی از این نظریه را پیش می‌نهد که قرائت اول را در نجف و پیش از انقلاب مطرح کرده‌اند و طبق آن با تکیه به همین «فقه مصطلح حوزوی» می‌توان جامعه را اداره کرد و لازم نیست به منبع دیگری مراجعه کرد.

در قرائت دوم، فقه مصطلح برای اداره‌ی جامعه کافی نیست و ناچاریم برای رفع و رجوع مشکلات زمان خود از عنصر «مصلحت» هم کمک بگیریم. گاه مصلحت نظام ایجاب می‌کند، حکم شرع و فقه هم تعطیل شود. آقای نراقی برداشت اول را «ولایت فقه» و شرع می‌خواند و برداشت دوم را «ولایت فقیه» و عاقبت محتوم این برداشت دوم را استبداد دینی می‌داند.

پیش از ورود به تجدید مدخل جالب دکتر نراقی به نظریه‌ی ولایت فقیه، باید از قرائت سومی هم - که آیت‌الله خمینی در آستانه‌ی انقلاب مطرح کرد - یاد آورد که قرائتی دموکراتیک و جمهوری‌خواهانه از جمهوری اسلامی بود که در آن ابداً نامی از ولایت فقیه وجود نداشت و ایشان به صراحت، نمونه و مصداق جمهوری مورد نظرشان را کشوری مثل فرانسه معرفی می‌کرد.

به هرحال هرکدام از این قرائت‌های سه‌گانه، ارتباطی وثیق با وضعیت سیاسی و اجتماعی خاصی داشته که در آن زمان برقرار بوده است. طبیعی است در آستانه‌ی انقلاب صبغه‌ی آزادی‌خواهانه‌ی آن پررنگ شود و در زمان استقرار، صبغه‌ی محافظه‌کارانه و حفظ نظام آن.

اما صرف نظر از تاثیر و تاثرات و مقدمات و نتایج سیاسی- اجتماعی ، قرائت‌های مختلف از ولایت فقیه، جای بحث و فحص نظری و تئوریک هم دارد. مقدمه‌چینی و تفکیک نراقی بسیار دقیق و گویاست: قرائتی که بر فقه متعارف و مصطلح تکیه دارد در برابر قرائتی که آن را برای اداره کافی نمی‌داند. حمایت آیت‌الله خمینی از دولت موسوی و قانون کار در مقابل شورای نگهبان و اختلاف ایشان با آیت‌الله گلپایگانی بر سر احکام اولیه و ثانویه، حاصل قرائت دوم بود که طبق آن با عنایت به مصلحت نظام و با توجه بر شرایط زمان می‌توان احکام اولیه‌ی شرعی را به نفع احکام ثانویه‌ی حکومتی تعطیل کرد.


در زمان خود آیت‌الله خمینی این قرائت اخیر مترقی‌تر از قرائت پیشین به نظر می‌رسید، چرا که جا را برای اجتهاد زنده‌ی متکی بر عناصر زمان و مکان فراهم‌تر می‌ساخت و چه بسا بر اساس همین مصلحت‌بینی، می‌شد احکامی را که امروزه اجرای‌شان موجب وهن اسلام می‌شود، متوقف ساخت و شخص امام هم استفاده‌های پیشروانه‌ای از آن کردند.

اما کم‌کم وقایع بعدی نشان داد که با وارد کردن عنصر مصلحت به فقه، می‌توان به برداشت‌های خطرناک و ضد اخلاقی و ضد دینی هم رسید و آن هنگامی است که یک فقیه بتواند با متمرکز کردن تمام قدرت در دستش، احکام شرعی و اخلاقی را هم وتو کند. در این صورت مصلحت دین به «مصلحت نظام» و «مصلحت حکومت» فروکاسته می‌شود و حفظ نظام- صرف نظر از دینی و غیر دینی و اخلاقی و غیر اخلاقی بودن آن- اوجب واجبات می‌شود و بدین‌ترتیب از دل یک حکومت دینی حکومتی ضد دینی و استبدادی بیرون می‌آید و نیات دینی رفته رفته فراموش و تابع نیات سیاسی می‌شود.

در واقع عنصر «مصلحت‌بینی» یک تیغ دو لبه است. اگر به مصلحت نظام و حکومت تقلیل یابد، می‌تواند مبنایی برای توجیه استبداد شبه‌دینی شود که این همان ماکیاولیسم سیاسی است که طبق آن هدف مقدس، وسیله‌ی نامقدس را توجیه می‌کند و می‌توان از دروغ و قتل و تجاوز (که گناهان کبیره‌اند) باکی نداشت تا حکومت حفظ شود. بار دیگر به این حکم حکیمانه و ثابت برمی‌گردیم که قدرت فساد می‌آورد و قدرت مطلقه فساد مطلق.

به اینجا که برسیم دیگر در مقابل گناهان کبیره هم واکسینه می‌شویم، اما غافل از آن که نفسانیت و فرعونیت است که با لطایف‌الحیل شرعی دمار از روزگار دین و اخلاق درمی‌آورد و دیگر با بانگ نامیمون ان‌ربکم‌الاعلی فاصله‌ای نداریم.

«قید مطلقه» در عبارات ولایت مطلقه فقیه هم زیرآب جمهوریت را می‌زند و هم زیرآب اسلامیت را. زیرآب اسلامیت را می‌زند، چراکه ولایت فقیه را بر خود فقه هم گسترش می‌دهد و فقیه حق دارد فقه را وتو کند و فقیه باقی بماند.

به لحاظ تئوریک ولایت مطلقه فقیه با پارادکس حل نشدنی فقیه منهای فقاهت روبه‌رو است. عدم سازگاری اصول‌گرایان و مراجع با دولت کنونی دقیقاً بر سر اصول‌گرا نبودن آن است چرا که اصول، همان قواعد شرعی و فقهی‌اند که می‌توان آنها را برای حفظ قدرت زیر پا نهاد و مثلاً در روزی مثل عاشورا هم از آدم‌کشی و با ماشین رد شدن از روی قربانیان باکی نداشت. بنابراین دعوا فقط بین اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی نیست بلکه بین اصول‌گرایی و بی‌اصولی هم هست که طبق آن می‌توان همه‌ی قواعد و اصول اخلاقی و دینی را برای حفظ قدرت زیر پا نهاد.

این تئوری زیرآب جمهوریت را هم می‌زند، چرا که فقیه خود را نایب و مندوب امام زمان می‌داند و اگر انتخاباتی هم برگزار می‌کند بنا به مصلحت نظام است وگرنه بدان باور ندارد. به همین دلیل بدون کمترین احساس گناهی نتیجه‌ی انتخابات را به دلخواه خود تغییر می‌دهد ولی بنا به «مصلحت نظام» حفظ ظاهر هم می‌کند.

در حالی که در سیره‌ی پیامبر و امامان علیهم‌السلام هم چنین چیزی نمی‌بینیم. آن بزرگواران هم پروای شرع داشتند و هم دغدغه‌ی ملت.

به همین علت امام علی(ع) تا مردم به او اقبال نکردند امر حکومت را نپذیرفت و حتی پس از اقبال مردم به اکراه و به سختی آن را پذیرفت که این مسئله در نقل قول هاشمی رفسنجانی از سیدبن طاووس هم مستند قرار گرفت که طبق آن پیامبر به حضرت علی فرمود تا مردم نخواستند، امارت‌شان را قبول نکن و صرف نظر از این نقل قول هم سیره‌ی عملی حضرت نشان می‌دهد که برای ایشان اقبال مردمی شرط پذیرش و مقبولیت حکومت است.

پیامبر و ائمه‌ی هدی هرگز قائل به اختیارات خدا برای خود نبودند و حضرت علی کسانی که او را به مقام خدایی می‌رساندند، از دم تیغ می‌گذراندند و بالعکس این فرعون‌های تاریخ بودند که از زدن کوس «انا‌ربکم‌الاعلی» ابایی نداشتند. گیرم عین این عبارت را به زبان نیاوریم ولی اصل مسئله تغییر نمی‌کند چرا که وقتی خود را واجد اختیارات خداوند پنداشتیم، کم‌کم به خود خداپنداری دچار می‌شویم و خود را مالک جان و مال مردم خواهیم پنداشت و آن می‌کنیم که نباید.

محل نزاع اصلاح‌طلبی و محافظه‌کاری (که البته متفاوت از اصول‌گرایی هم هست) همان «قید مطلقه» در مفهوم ولایت فقیه است. مرحوم آیت‌الله منتظری معتقد بود که چنین ولایتی برای غیر معصوم وجود ندارد ولی باید اضافه کرد که خود معصومین هم هرگز به قرائتی از «ولایت»- که پروای دین و مردم ندارد- معتقد نبوده‌اند. به هر تقدیر به نظر می‌رسد که دکتر نراقی محل نزاع را با دقت خوبی تقریر کرده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

«بیسکوئیت سبز معدوم باید گردد» می‌بایست مدت‌ها پیش در دفتر خاک منتشر می‌شد، اما انتشار آن تا امروز بی‌جهت به تأخیر افتاد. اگر در این یک سال گذشته فقط همین یک داستان از امیر معقولی نویسنده‌ی طناز، بازیگوش و خوش‌قلم را منتشر می‌کردیم، به این اعتبار می‌توانستیم بگوییم کاری کرده‌ایم. طنز ریزبافت داستان که خواننده را بارها به خنده می‌اندازد، نه تنها در موقعیت‌های گروتسک شکل می‌گیرد، بلکه در چگونگی استدلال‌های آدم‌های داستان، و در شخصیت و لحن و نام آنها هم نهفته است. همه چیز به‌ظاهر از یک آزمون چندجوابی آغاز می‌شود و به‌تدریج، کار به جاهای باریک و شکایت انواع مجامع روحانیت اعم از «مجمع روحانیت مبارز»، «اسلحه بر دوش»، «از همه چیز گذشته»، «از دین گذشته»، «بر دین ریدنده» و «یک دنده» و «دو دنده» و حتی «شش سیلندر» می‌کشد. بیسکوئیت سبز، داستانی که از جنون نشان دارد و با این‌حال بیانگر گوشه‌هایی از زندگی اجتماعی ماست:

برای
معشوق ِ نادیده‌ام
دوست ِ دشمن‌وارم
که رسم راستین ِ عاشقی را به من آموخت
و برای تنهایی ِ پر ازدحام ِ او
از سر ِ دوستی و احترام

«در دنیای جدیدی که بیدار شدم بودم، محیط و وضع آنجا کاملاً به من آشنا و نزدیک بود، بطوری که بیش از زندگی و محیط سابق خودم به آن انس داشتم. مثل اینکه انعکاس زندگی حقیقی من بود.»
بوف کور

همه‌چیز از سؤال ِ تستی ِ زیر شروع شد که در وبلاگ گذاشتم‌اش.

دو طفلان ِ مسلم....
یک: چند نفر بودند؟
دو: فرزند ِ که بودند؟

الف. سه نفرـ علی ابن ابی طالب
ب. دو نفرـ سعد ابن ابی وقاص
ج. ب و ج
د. چهار نفر ـ عمر ابن الخطاب

پ.ن امت اسلام همیشه پیروز است. مرگ بر ضد ولایت ِ فقیه. حزب فقط حزب علی، رهبر فقط سید علی.

نشسته بودم اینجا همین من (اینجا که می‌گویم، یعنی همین‌جایی که الان نشسته‌ام و به محاسن نداشته‌ی شما می‌خندم.) تا اینکه در زدند.

به سوی آیفون رفتم ( بله! ما آیفون هم داریم، خوب‌اش را هم داریم؛ اما، حیف که تصویری نیست، البته این آیفون‌های تصویری همچین خوب نیستند ‌ها. آدم می‌رود و چهره‌ی مهمان‌اش را جلوـ جلو می‌بیند و حسابی کنف می‌شود و برای این خاطر، نمی‌تواند با رویی گشاده و خندان به استقبالِ مهمان‌اش برود؛ اما، آیفون اگر تصویری نباشد، مهمان ناخوانده، حداقل، در همان لحظه‌ی اول، یک چهره‌ی خندان از میزبان‌اش می‌بیند. راستی....تا یادم نرفته، مبادا گمان ببرید این آیفون ما خیلی ـ خیلی خوب است‌‌ها، نه خیر! صدایش به زور درمی‌آید.)

بله، داشتم می‌گفتم که:

به سوی آيفون رفتم و آن را برداشتم و گفتم: « عزیزم، چه زود آمدی! منتظر بودی تا من بگویم خانه خالی‌ست و بلند شوی بیدو ـ بیدو بیایی؟» صدای کلفت نکره‌ی نخراشیده‌ای جواب داد: « سلام علیکوم، از نیروی محترم نیروی انتظامی مزاحم می‌شوم»

من که می‌تلاشیدم گندکاری خودم را جمع ـ و ـ جور کنم، با صدایی لرزان گفتم: « خوش آمدید! افتخار دادید! اما این جمله‌تان ایراد داشت‌ها»
صدا : «کدام جمله‌ام؟»

ـ شما که یک جمله بیشتر نگفتید! همان نیروی محترم نیروی انتظامی دیگر!
ـ آها! آن را می‌گویی؟ نه عزیز جان، دوتایی این نیرو به این دلیل است که: به این تأکید کند که ما خیلی نیرومندیم و وبلاگ‌نویس‌ها را اعدام می‌کنیم، تازه اگر نمی‌دانستی بدان که : ما برای مبارزه با امنیت اخلاقی... نه، ببخشید، برای استقرار امنیت اخلاقی، دختر‌های خوشگل ـ خوشگل را ارشاده کرده و یا روسری، یا توسری، یا پشت‌سری، یا جلوسری می‌گوییم و به خانه‌ها، بدون داشتن هیچ مجوزی، ورود می‌کنیم و دایره‌های زنگی را معدوم می‌کنیم.

ـ آها! پس این جمله‌ی شما بار ِ معنایی زیادی دارد و ما نمی‌دانستیم!
ـ بله، حالا در را باز کن تا به خانه‌ات ورود کنم.

در را گشودم و به داخل خانه آمد. مردی بود با صورت سرخ و موهای پرپشت. لباسی هم به رنگ سبز لجنی به تن داشت.

به داخل ِ خانه آمد و کفش‌هایش را زد زیر بغل‌اش و رفت و نشست روی یک مبل. پریدم در آشپزخانه و شربتی درست کردم و به دستش دادم.

جرعه‌ای شربت خورد و گفت: « ببینم اینجا کجاست؟»

ـ یعنی چه اینجا کجاست؟ خوب خانه است دیگر!
ـ منظورم این است که کجاست؟
ـ خوب ببین، خانه جایی‌ست که در آن صفا هست، در نگاه مادر وفا هست و این‌ها؛ تازه، اگر نمی‌دانستی بدان که: آن چیزی که نشسته‌ای رویش، اسمش مبلش است. آن چیزی هم که می‌خوری شربت است و من نمی‌دانم چرا در این فصل از من شربت خواسته‌ای! یا مخت نباید خیلی کار کند یا خیلی ـ خیلی می‌کند.
جرعه‌ای دیگر از شربت خورد و گفت:«تعریف‌ات از خانه مرا به یاد آن ترانه‌ی لس‌آنجلسی انداخت‌ها»

ـ به جان خودم اگر من ابراهیم حامدی را بشناسم!
ـ ابراهیم حامدی دیگر کیست؟
ـ نمی‌دانم! دیگران به او می‌گویند ابی ولی، من او را نمی‌شناسم ‌ها.
ـ نه حالا کیست به ما چه! آخر من به تازگی از ولایت آمده‌ بودم و دنبال کار می‌گشتم. گشتم و گشتم تا اینکه روزی در خیابان برخوردم به یک هم‌ولایتی دیگر که لباس پلیس به تن داشت. به پیشنهاد او لباس پلیس پوشیدم تا به خلق‌الله خدمت کنم. الان هم که می‌گویم اینجا کجاست، به این دلیل است که: هم‌ولایتی من شش‌ ماه پیش به شهر آمده و الان، سرهنگ تمام است و شهر را به‌خوبی کف دست‌اش می‌شناسد. او مرا به اینجا آورده و من اینجا را نمی‌شناسم و خواستم ببینم اینجا کجاست؟
ـ آها! ببین عزیز جان، اینجا تهران است اما، چندان توفیری با ولایت شما ندارد. اصلن شما برای چه به اینجا آمده‌اید؟
ـ آخ! داشت یادم می‌رفت‌ها! خوب شد که گفتی! به ما گزارش داده‌اند که شما دایره‌ زنگی دارید. اما، چون من تازه‌کارم، در را نشکستم و زنگ زدم. راستش دیدم نمی‌توان در شما را شکاند، بارای همین خاطر زنگ زدم.
ـ منظورتان ماهواره است؟
ـ بله
ـ خوب اشتباه به حضورتان رسانده‌اند، ما اینجا ماهواره نداریم.
ـ پس چه دارید؟
ـ من از دار دنیا، فقط یک بیسکوئیت سبز دارم که آن هم از سرـ ام زیاد است.

بی‌سیم او افتاد به زر زر
احمد محمد علی جواب بدهید.....احمد محمد علی جواب بدهید.....
احمد محمد علی با چشمانی گشاد شده بی‌سیم‌اش را در آورد و گفت : تویی حسین قلی مصطفی؟ راستی راستی خودت هستی؟

ـ داد نزن
ـ بله ببخشید
ـ من سرهنگ بارشتر هستم. یادت نرود.
ـ ببخشید قربان
ـ چه شد؟ ماهواره‌اش را پیدا کردی؟
ـ قربان این می‌گوید ماهواره ندارد!
ـ پس چه دارد؟
احمد محمد علی رویش را چرخاند به سمت ِ من و گفت : «گفتی چه داری؟»
ـ بیسکوئیت سبز
ـ قربان می‌گوید بیسکوئیت سبز دارد
ـ بگیرش.....بگیرش که خودش است
ـ چشم حسین قلی مصطفی جان
ـ سرهنگ بارشتر
ـ بله... بله... تمام

احمد محمد علی بی‌سیم‌اش را گذاشت داخل ِ جیب‌اش و گفت : « you are under the rest»
ـ ببخشید؟ بله؟ نداشتیم‌ها! من زیر کی باید استراحت کنم؟ راستی.....شما فیلم دیده‌اید!؟
ـ بله جایت خالی....دیشب ماهواره کبری یازده نشان می‌داد.
ـ آن سریال که آلمانی‌ست و دوبله!
ـ خوب نه، گفتم که در ماهواره نشان می‌داد که دوبله‌اش انگلیسی بود.
ـ ماهواره از کجا آورید؟
ـ به تو چه ربطی دارد؟
ـ ببخشید.
ـ در هر حال، شما بازداشت هستید.
ـ بسیار خوب، اما می‌گذاری وصیت‌نامه‌ام را بنویسم و بعد برویم محمد علی احمد جان؟
ـ باشد، مشکلی نیست؟ تا آنوقت من چه کنم؟
ـ خوب کنترل ماهواره را بردار و ماهواره ببین.

نشست پای ماهواره. من هم آمدم تا پشت کامپیوتر وصیت‌نامه‌ام را بنویسم. اما زد و به برکت دولت نهم برق رفت. احمد حسین قلی محمد هم از آن سو فحش می‌داد.
بلند شدم و لباس‌هایم را پوشیدم و گفتم برویم.

ادامه دارد یا ندارد؟ مسأله این است.
من: « اُملت چرا خودت را انداختی وسط؟»
ـ زیرا خواستم بگویم این داستان زپرتی ...عجب هوا سرد شد
ـ راست می‌گویی‌ها

با احمد محمد علی سوار ماشین شدیم. (ماشین از کجا آمد؟ خوب معلوم است دیگر! بی‌سیم زد و به حسن علی مصطفی گفت بیاید دنبال‌مان.) مرا به مکان نامعلومی بردند. (وزرا را نمی‌گویم‌ها، آخر من که مزاحم نوامیس مرد که الاهی به قربان‌شان بروم نشده بودم. اوین هم نبود! چند باری از جلوی هتل‌اش گذشته بودم. حالا نمی‌دانم زندان هم به خوبی هتل‌اش هست یا نه!) مرا بردند به یک قصر بزرگ. بگذارید کمی از این زندان بگویم که در آن زندانی شدم. اکازیون بود و آفتاب‌گیر. آنجا، سر سفره‌های غذا، به ما نوشابه می‌دادند. هرچه بود، بهتر از نفتی بود که سر سفره می‌خوردم و به مزاجم سازگار نبود. اما، نمی‌دانم کدام مادرمرده‌ای، بطری نوشابه را گرفت جلوی آینه (بله آینه هم داشتیم. کجای کارید؟ کافی‌شاپ و شافی‌کاپ هم داشتیم و آن‌جا به نام قانون، اعمال ِ قانون‌مان می‌کردند.) و از آن پس، دیگر به ما نوشابه ندادند. خدا از او نگذرد، تازه داشتیم معنای توشابه را می‌فهمیدیم ‌ها.

رسیدیم جلوی قصر. جلوی در ورودی آقایی سیگار می‌فروخت، آن هم سیگار ِ zica که من تف هم به رویش نمی‌انداختم ‌ها وقتی که آزاد بودم؛ اما، برای جلوگیری از استیصال رفتم سیگار بخرم.
ـ آقا این سیگارها چند؟

ـ بیست هزار تومان
ـ بیست هزار تومان؟ مگر سر گردنه است اینجا؟ شاید هم سر گردنه اشتباه اینجاست؟
ـ سر گردنه باید برود لنگ بیندازد جلوی اینجا.

من آن همه پول، آن هم یک‌جا، به عمرم ندیده بودم. ( البته یک‌بار یک پنج هزار تومانی دیده‌ام که آقایی می‌تلاشید پشت‌اش چیزی بنویسد. ( البته از پشت شیشه‌ی بانگ، وگرنه من در بانگ چه‌کار می‌توانستم داشت؟ ) آن آقا فریاد می‌زد که : «به من برگِ سبزِ تحفه‌ی درویش بدهید.» ( می‌خواستم بروم شگرد خودم را به او بگویم اما نرفتم. یادش به خیر.. زمانی که با فین پشت کاغذهای سفید پول درمی‌آوردم.)

ـ نمی‌شود با من راه بیایید؟ آخر من یک وبلاگ‌نویس ِ گشنه هستم که وصیت‌نامه‌اش را هم نوشته.

فروشنده دل‌اش به حال‌ام سوخت و یک بسته سیگار باکلاس به من داد. داشتم از خوشحالی بال درمی‌آوردم اما، حسین قلی نمی‌دانم چی چی بال‌ام را گرفت و مرا به زمین نشاند و تنها راه فرار را از من دریغ کرد.

هرچه بود سیگار ِ بهمن داشتم؛ بَه بَه.

بعد همان که مرا under، نه ببخشید، دراز، نه همان بازداشت بهتر است.
بعد آن ماموری که مرا بازداشته بود، چشمان‌ام را بست. مرا از راهروهایی گذراند که بوی عطر تندِ شاش مشام‌ام را غلغک می‌داد. بعد مرا نشاند. تا چند دقیقه‌ای سکوت بود و سکوت. دست بردم و چشم‌بند را از چشمم برداشتم.

نشسته بودم روی یک صندلی و یک میز در مقابل‌ام قرار داشت و یک آینه هم پشت سر میز بود.

در باز شد و آقایی با محاسن که تعداد زیادی کاغذ را زیر بغل گرفته بود وارد شد. کاغذها را کوبید روی میز و رفت مقابل آینه ایستاد و شانه‌ای از جیب‌اش درآورد و محاسن‌اش را شانه زد.

(البته من بعدها در زندان فهمیدم به ریش می‌گویند محاسن. بعد از مدتی ما هم یاد گرفتیم یک‌سری چیزها را با چیزهای دیگر بپوشانیم و غذا خوردن‌مان مویی شود.)

ـ مأمور آمد و نشست روبرویم و سیگاری آتش زد و خیره شد به من.
ـ ببخشید به من آتش......
ـ شششششششششش
ـ ببخشید به من هم......
ـ شششششششش
ـ چرامرا بی‌دلیل بازداشت‌کرده‌اید؟ (ای کافکای مادرمرده، نور به قبرت ببارد که بی‌دلیل بازداشتن را تپاندی در تنبان این‌ها.)
ـ بی‌دلیل؟ بی‌دلیل؟ تو بی‌دلیل بازداشت نشده‌ای!
ـ میشودتفهیماتهامشوم؟
ـ چرا این‌طور حرف می‌زنید
ـ شما که....
ـشششششششش
بعد کاغذها را یکی‌ـ یکی می‌خواند و روی میز می‌کوبید.

اقدام علیه ِ امنیت ِ ملی
ـمگرملیگر....
ـششششششش

شکایت ِ مجمع ِ روحانیون ِ مبارز
شکایت ِ مجمع ِ روحانیتِ مبارز
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ اسلحه بر دوش
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ جان بر کف
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ از جان گذشته
شکایت مجمع ِ روحانیان ِ اسلحه در دست
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ از خود گذشته
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ از همه‌چیز گذشته

نفسی تازه کرد و گفت : «خوب این از وجه اشتراک دارهای دسته‌ی اول» برویم سراغ ِ بعدی‌ها.

شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ از دین گذشته
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان بر دین ریدنده
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ یک‌دنده
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ دو‌دنده
شکایت ِ مجمع ِ روحانیان ِ شش سیلندر

دستی به پیشانی‌اش کشید و ادامه داد:
شکایت ِ طراحان ِ سؤال ِ کنکور همیشه در قرنطینه

ـ این‌ها که در قرنطینه هستند از کجا فهمیده‌اند؟
ـ خفه

شکایت امت اسلام همیشه پیروزِ همیشه در صحنه
شکایت ِ تمامی ِامام‌زاده‌های همچون قارچ روییده‌
و از همه‌ مهم‌تر.....و از همه مهم‌تر:
شکایت ِ شخص ِ شخیص ِ آقا

ادامه دارد یا ندارد؟ مسأله این است.
بزنم املت شوی؟

ـ اسم؟
ـ swann
ـ این هم شد اسم!؟ برای چه اسم ِ یک پرنده را روی خودت گذاشته‌ای؟ تازه یک انش هم که اضافه‌ست.
ـ شما این را می‌دانید!؟ بارک الله.
ـ پس چه فکریده‌ای؟ فکریده‌ای فقط خودت بلدی؟ ریده‌ای با فکر کردن‌ات. ما وقتی آن دورـ دور‌ها آموزش می‌دیدیم، زبان هم یاد گرفته‌ایم.
ـ کجا آموزش می‌دیدید؟
ـ والله، راستش...به تو چی ربطی دارد؟
ـ می‌بخشید
ـ خوب، اسم را همان قو بنویسم؟
ـ نه، بنویسید : همان swann
ـ باشد، نوشتم همان swann
ـ نه، بنویسید swann
ـ باشد، باشد، نوشتم، انقدر هولم نکن.

پکی به سیگار ِ خود زد و پرسید :

ـ شما از کجا پول گرفته‌اید که سؤال کنکور را بگذارید در وبلاگ‌تان؟
ـ شوخی کردم به خدا. (راستش، این سؤال به من الهام شد و خوف برم داشت که نکند پیغامبر باشم! اما، این را به بازجو نگفتم‌ها.)
ـ شوخی کرده‌ای!؟ غلط کرده‌ای مرتیکه! مگر کشک است؟
ـ من کشک نخورده‌ام تا به حال، پس نمی‌دانم کشک است یا چیست!
ـ ببین چه کرده‌ای که آقا هم عصبانی شده.
ـ جدی!؟ راست می‌گویید؟ آقا عصبانی شده‌اند؟ الاهی من به قربان‌شان بروم. الاهی من فدایشان بشوم. هر وقت در تلویزیون صحبت می‌کردند، چهره‌شان را می‌بوسیدم. راستش، از شما چه پنهان!؟ عکس‌شان را می‌گذاشتم زیر ِ بالش‌ام و می‌خوابیدم تا خواب آقا را ببینم.
ـ خواب آقا را ببینی؟ برای چه؟
ـ برای اینکه بنشینیم و صحبت و معاشرت کنیم و ایشان به من بگوید : «عزیز من.»

مأمور تند ـ تند در کاغذ چیزی می‌نوشت. نگاهی به آن انداختم و دیدم نوشته: متهم همجنس‌باز است.
گفتم : «ننویسید آقا. آقا ننویسید. من کی گفتم همجنس‌گرا هستم؟ گررراها نه باز!!!! راستی...مگر شما نگفتید در ایران همجنس‌گرا نداریم؟ گرررراها نه بازززز.»

ـ ظاهرن داریم و خبر نداریم! مردک لوطی.
ـ بگو گی . ناسلامتی زبان خوانده‌ای‌ها! تلفظ‌ ـ اش را که می‌دانی؟
ـ معلوم است که می‌دانم. بر وزن تی‌ست دیگر!
ـ نه ببین پدرجان
ـ من پدر ِ شما نیستم
ـ بسیار خوب، ببینید آقای بازجو
ـ من بازجوآقا هستم

بسیار خوب! ببینید بازجوی ِ عزیز
ـ گفتم که، من بازجوآقا هستم
ـ بله... بله.. می‌بخشید بازجوآقا، گی بر وزن ِ ری است، همان ری در شهر ِ ری، همان ری که شاه ِ شهید در آن مدفون است.

بازهم تند ـ تند می‌نوشت : متهم ناصرالدین را شهید می‌داند.

ـ آقا ننویسید....منظورم ناصرالدین شاه ِ قاجار است

باز هم می‌نوشت : متهم به سلسله‌ی قاجار رسمیت می‌دهد و ناصرالدین ِ ملعون را شاه می‌نامد.
گفتم : «آقا ننویسید...منظورم همان‌جایی‌ست که ناصرالدینِ ملعون در آن دفن است.»

باز هم می‌نوشت : متهم از روی دست من تقلب می‌کند.

ـ می‌بخشید...می‌بخشید...منظوری نداشتم! اصلن هرچه که شما بگویید همان.
باز هم می‌نوشت: متهم، اختیار عمل‌اش را به دست من می‌دهد و غلام سرسپرده‌ی من می‌شود و سخنان‌ام را طوطی‌وار تکرار می‌کند.
ـ من به گور پدرت خندیده‌ام غلام ِ تو شم.

باز هم نوشت : متهم به پدر من توهین می‌کند.
بعد جمله‌ای را که نوشت خواند و با صدایی لرزان گفت : «به پدر ِ من توهین می‌کنی؟ به نام قانون، اعمال ِ قانون‌ات می‌کنم.» (قانون! عجب کتاب ِ خنده‌داری‌ست، بخوانیدش و از خنده روده‌بر شوید.)

از جای ِ خود پرید و در حالی که جمله‌ای را برای خود می‌گفت از اتاق بیرون رفت.
سیگار بهمن را درآوردم و تلاشیدم تا سیگاری بگیرانم. در طول بازجویی،هشت سیگار کشیده بود و جان مرا به لب‌ام رسانده بود. اما، حیف که نه کبریتی داشتم و نه فندکی.

سرد شدم.....سرد شدم
آمدم املت جان...آمدم.

چند دقیقه‌ای گذشت و من ناکام از گیراندن سیگار نشسته بودم که بازجوآقا با رویی گشاده و خندان وارد شد و با صدایی که از فرط ِ خوشحالی می‌لرزید گفت : «آوردم...آوردم»

ـ چه آوردی؟ سر یا چشم؟ ای کاش چشم می‌آوردی که من خیلی دوست دارم.
ـ نه، حکمی‌ست که همه‌چیز در آن لحاظ شده.
ـ خوب بده ببینم چیست آن حکم لحاظ شده‌ات.
کاغذ را به دستم داد. چنین چیزی بود:

Swann که در آخر کار هویت‌اش بر ما نامعلوم ماند، باید یکی از سه کار ِ زیر را انجام دهد:

یک: خودکشی بشود.
دو:عطای بیسکوئیت ِ سبز را به لقایش ببخشد.
سه: زندانی شود.

البته اگر خواست، می‌تواند در راستای ِ اهداف ِ جمهوری اسلامی قلم بزند.

کاغذ را به او دادم.
ـ خوب؟
ـ خوب که خوب! چیست؟
ـ چه می‌کنی؟
ـ نمی‌کنم. خودکشی نمی‌شوم زیرا زندگی را دوست دارم. نمی‌توانم بیسکوئیت سبز را هم بی‌خیال شوم. نوشتن در راستای اهدافِ جمهوری ِاسلامی ِایران هم که نه، پس، زندانی می‌شوم.
ـ هر طور که میل ِتوست.

سرتان را به درد نیاورم. زندانی شدیم. پس از آن شنیدیم که برایمان از این کمپین‌ها راه انداخته‌اند و گویا جایزه‌ای هم گرفته‌اند. ( خبرها می‌رسد خواهران عزیز) ما هم دست به‌ کار شدیم و چگونگی ِ بازداشت ِ خودمان را نوشتیم تا شاید یه کمی از آن پول ِ کلفت به ما هم برسد.

ـ آقا وقتت تمام است بلند شو
ـ چشم آقا اجازه بدهید یک جمله‌ی دیگر مانده
ـ نمی‌شود آقا جان، کافی‌نت ما فقط پنج دقیقه به هر زندانی وقت می‌دهد، شما بیست دقیقه ‌است که نشسته‌اید.

ورسیون ِ اول : بهمن ِ ۸۷
نسخه‌ی بازنویسی شده : مهر ۸۸

Share/Save/Bookmark

 
 

چند ماه پیش سینماتک «انتاریو» در کانادا فیلم‌های برتر یک دهه‌ی اخیر سینمای جهان را با رأی‌گیری از سوی منتقدان و کارشناسان و مدیران جشنواره‌های سینمایی جهان اعلام کرد و در بهت و حیرت بسیاری از سینما‌دوستان رتبه‌ی اول را به یک فیلم‌ساز تایلندی داد، با نامی که دشوار می‌توان آن را تلفظ کرد و به‌آسانی در ذهن نمی‌ماند. آپبچاتپونگ ویراستاکول کارگردانی است که با فیلم «نشانه‌ها و یک قرن» به این موفقیت دست یافت. او که به خاطر دشواری اسمش مایل است او را «جو» صدا کنند امسال نیز با آخرین اثرش «عمو بونمی، کسی که زندگی‌های قبلی‌اش را به یاد می‌آورد» موفق به کسب جایزه‌ی نخل طلای جشنواره‌ی فیلم کن شد. در این مقاله نگاهی به این اثر خواهم داشت و به جای اسم کامل فیلم از «عمو بومنی» استفاده می‌کنم.

عمو بومنی به طرف یک غار به‌راه می‌افتد

عمو بومنی که کلیه‌هایش از کار افتاده‌اند و بک بیمار دیالیزی است به روستایی جنگلی آمده تا روزهای آخر عمرش را در آنجا و در کنار عزیزانش سپری کند. هنگام صرف شام در تراس منزل، عمو بومنی و خواهرزنش جن و پسر عموی جوانش تونگ در حال گفت‌‌‌و‌گو هستند که روح همسر عمو بومنی به نام هوی که چهارده سال پیش فوت کرده ظاهر می‌شود.

چند دقیقه بعد نیز روح پسر آنهابه نام بون سانگ که سال‌ها پیش در جنگل ناپدید شده بود، در شمایل یک میمون و با چشمانی درخشنده و قرمز به جمع آنها می‌پیوندد. پسر توضیح می‌دهد که هنگام عکاسی از ارواح میمون‌ها، خودش نیز به شکل یکی از آنها درآمده است. آنها به آرامی و به‌سختی به سوی غاری که عمو بومنی معتقد است محل تولدش در اولین زندگی قبلی‌اش بوده و قصد دارد زندگی فعلی‌اش را در آنجا به پایان برساند، به‌راه می‌افتند.

نامه‌ای به اشباح نابوان

آخرین اثر ویراستاکول چیدمان ویدیویی و نهایی یک پروژه‌ی هنری چندگانه است. فیلم در ناحیه‌ی «ایسان» در شمال شرقی تایلند و به طور مشخص در دهکده‌ی «نابوآ» در «ناکون فانوم» واقع در مرز تایلند و لائوس به تصویر کشیده شده است. در اصل این اثر بلند سینمایی مکمل یک چیده‌مان یا «ویدیو اینستالیشن» در هفت قسمت و دو فیلم کوتاه به نام‌های «نامه‌ای به عمو بونمی و اشباح نابوان» است که در سال ۲۰۰۹ به نمایش درآمدند.
فیلم همچون دو اثر قبلی ویراستاکول («مرض گرمسیری» و «نشانه‌ها و یک قرن») غالباً در فضای شرجی جنگل‌های شمال شرقی تایلند که مکان مورد علاقه‌ی فیلم‌ساز است، ساخته شده است.

عمو بومنی: اینجا دنیا آمدم، اما نمی‌دانم انسان بودم یا حیوان

عمو بومنی در همان سکانس آغارین خود و با نمایش نماهایی طولانی از جنگلی در هوای گرگ و میش و بوفالویی که طناب خود را پاره می‌کند و در جنگل سرگردان است، پیام‌آور فیلمی است که بسیاری از تماشاگران علاقه‌مند به سینمای قصه‌گو و پرتحرک تحمل آن را نخواهند داشت. اما در این اثر، جادویی نهفته است که گویی بیننده را هیپنوتیزم می‌کند. فیلم در یک نگاه درباره‌ی تناسخ و دگردیسی و خاموشی است. اگر چه نمی‌دانیم که عمو بومنی واقعاً در تناسخ در چه شمایلی ظاهر شده، اما نشانه‌های موجود در سکانس‌های مختلف ذهن را با خود درگیر می‌کند.


عمو بومنی در سکانسی می‌گوید: «فقط می‌دانم در این مکان به‌دنیا آمده‌ام، اما نمی‌دانم یک انسان بودم با یک حیوان» و با تکیه بر این جمله شاید عمو بومنی در تناسخ‌اش آن بوفالوی سرگردان در جنگل یا میمون پر جنب و جوش روی درختان جنگل دورافتاده باشد و با آن گربه‌ماهی که در سکانسی زیبا و سحرکننده با شاهزاده‌ای ناشاد زیر آبشار آمیزش می‌کند.

عمو بومنی، سینمایی فلسفی و معناگرا

مثل این است که «عمو بومنی» سینما به مفهوم رایج آن نیست، بلکه نوعی مکاشفه و سرشار از تصاویری رمزآلود و پرکشش است در قالب سینمایی فلسفی و معناگرا. گرچه سبک فیلم‌سازی ویراستاکول با برداشت‌های طولانی و ضد قصه و با قالبی فلسفی یادآور آثار فیلم‌سازانی چون برگمن، تارکوفسکی، اوزو و در نمونه‌های ایرانی‌اش، شهید ثالث و کیارستمی است، اما در سینمای او جدا از اهمیت دیالوگ‌ها که مشخصه‌ی آثار چنین سینمایی است، تصاویر نقش مهمی در جذب مخاطب و درگیر کردن او با فیلم دارند.

همانطور که اشاره کردم اگر هم تماشاگر با فیلم و مفاهیم آن ارتباط برقرار نکند اما مسحور تصاویر شده و حداقل تا مدتی به آنچه که تماشا کرده می‌اندیشد. عمو بومنی مثل یک سفر سالکانه است که انسان را برای ساعاتی از هیاهوی مادی و روزمره‌ی زندگی فارغ و از فضای موجود جدا می‌کند و در تاریکی سینما او را در خلسه فرومی‌برد.

عمو بومنی در تفکری عمیق به دلایل بیماری‌اش می‌اندیشد و در سکانسی خطاب به بستگانش در غار می‌گوید: «من وقتی در ارتش بودم کمونیست‌های زیادی را کشتم و این بیماری تقاص آن قتل‌هاست». این جمله به سرکوب خشونت‌بار طرفداران کمونیست توسط ارتش تایلند در سال ۱۹۶۵ اشاره دارد. آپبچاتپونگ وبراستاکول در مصاحبه‌ای به این نکته اشاره کرده که گرچه فیلم انعکاس کارهای دیگرش در چیدمان اولیه و درباره‌ی ناحیه ایسان با تاریخ خشونت‌بارش است اما اعتقاد دارد که او یک اثر سیاسی نساخته و فیلم بیشتر برآمده از خاطرات شخصی اوست.

عمو بومنی مانند یک لالایی کودکانه است

عمو بومنی مانند یک لالایی کودکانه است که قصد دارد حرف‌هایی پیچیده را به زبانی ساده بیان کند. کارگردان در گفت‌وگویی با «بانکوک پست» می‌گوید: «وقتی شما فیلمی درباره‌ی تجدید خاطره و مرگ می‌سازید، متوجه می‌شوید که سینما هم با مرگ مواجه شده است.» ابن جمله گویی فیلم را به بیانیه ای در رثای مرگ سینما تبدیل کرده است. اما باید به ویراستاکول یا «جو» گفت: با وجود فیلم‌سازانی تجربه‌گرا و مستقل چون تو سینما هرگز نمی‌میرد.


از «گلوله» تا «عمو بومنی»

آپیچاتپونگ ویراستاکول متولد بانکوک و با ریشه ای چینی‌تبا ، در «خون کان» در تایلند بزرگ شده است. پدر و مادرش هر دو پزشک بودند. او در سال ۱۹۹۴لیسانس‌اش در رشته مهندسی را از دانشگاه خون کان دریافت کرد. اولین فیلم کوتاهش را در سال ۱۹۹۳ساخت و با نام «گلوله» به نمایش درآورد. سپس به انستیتو هنر شیکاگو رفت و در سال ۱۹۹۷فوق لیسانس‌اش را در رشته‌ی هنرهای نمایشی با گرایش فیلم‌سازی دریافت کرد.

اولین فیلم بلند او با نام «یک موضوع پر رمز و راز در ظهر» یک مستند داستانی بود که در سال ۲۰۰۰به نمایش درآمد و جایزه‌ی اژدها و ببرهای جشنواره‌ی فیلم ونکوور در کانادا را کسب کرد. در سال ۲۰۰۰ با فیلم Blissfully Yours موفق به کسب چندین جایزه‌ی جهانی از جمله یکی از جوایز اصلی جشنواره‌ی فیلم کن در فرانسه شد. در سال ۲۰۰۴ با فیلم «مرض گرمسیری» جایزه‌ی هیئت داوران کن را به‌دست آورد.

بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶چند فیلم کوتاه و یک چیدمان ویدیویی ساخت تا اینکه در همان سال فیلم «نشانه‌ها و یک قرن» علاوه بر کسب جایزه‌ی بهترین تدوین و کارگردانی و فیلم‌برداری در جشنواره‌ی فیلم آسیا در بسیاری از جشنواره‌های معتبر جهانی شرکت کرد. «عمو بومنی کسی که زندگی‌های گذشته‌اش را به یاد می‌آورد» آخرین اثر ویراستاکول، در سال ۲۰۱۰برنده‌ی نخل طلای کن شد و در نظرخواهی سینماتک کانادا رتبه‌ی اول آرای منتقدان و نویسندگان سینمایی را به‌عنوان بهترین فیلم به‌دست آورد. این اثر نماینده‌ی کشور تایلند در مراسم آکادمی اسکار در بخش فیلم‌های خارجی است.

Share/Save/Bookmark

 
 

اعظم افشاريان، مادر نازنين خسروانی، روزنامه‌نگار زندانی از وضعيت سلامتی فرزندش اظهار نگرانی کرد.

به گزارش کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران اعظم افشاريان گفته است که فاصله تماس‌های دخترش از زندان طولانی شده و وی نگران آن است که اتفاقی برای او افتاده باشد.


خانم افشاريان اعلام کرد که دو روز پيش برای ملاقات فرزندش به زندان اوين رفته است اما مأموران زندان گفته‌اند وی ممنوع‌الملاقات است.

روز گذشته نيز کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران به نقل از «يک منبع اگاه» خبر داده بود که نازنين خسروانی ممنوع‌الملاقات است و مأموران از ارائه هرگونه توضيحی در مورد دليل اين موضوع خودداری کرده‌اند.

اعظم افشاريان: «کاش نازنين يک تماس کوتاه می‌گرفت تا حداقل من کمی خاطرم از بابت سلامتی‌اش جمع شود.»

اعظم افشاريان در گفت‌وگو با اين کمپين گفت که فقط می‌خواسته از سلامتی دخترش و اين‌که قرص‌های قلب خود را می‌خورد مطمئن شود به همين خاطر درخواست تماس با بازپرس يا بازجو را مطرح کرده است اما آن‌ها گفته‌اند هيچ خبری نمی توانيم بدهيم.


اعظم افشاريان هفته گذشته برای پيگيری پرونده فرزندش دو بار به دادستانی مراجعه کرده اما هر بار بدون آن‌که به نتيجه‌ای برسد به خانه بازگشته است.

در مراجعه سوم به او گفته شده که پرونده نازنين خسروانی در دادستانی نيست و وی بايد به زندان اوين برود که در اوين نيز به او پاسخی نداده‌اند.


مادر اين روزنامه‌نگار گفت اميدوار بوده که دخترش در عيد قربان تماس تلفنی بگيرد اما اين امر اتفاق نيفتاده است.

اعظم افشاريان با بيان اين‌که «من بين اوين و دادگاه انقلاب روزهايم می‌گذرد» افزود: «کاش نازنين يک تماس کوتاه می‌گرفت تا حداقل من کمی خاطرم از بابت سلامتی‌اش جمع شود.»

نازنین خسروانی پیش‌تر در روزنامه‌های اصلاح‌طلب بهار، دوران امروز، سرمایه، کارگزاران و سرمایه که همگی توقیف شده‌اند، کار می‌کرد و پس از انتخابات از فعاليت‌های مطبوعاتی کنار کشيده بود و به گفته دوستان‌اش هيچ‌گونه فعاليت مطبوعاتی و سياسی نداشت.

وی در روز چهارشنبه ۱۱ آبان در منزل‌اش توسط نيروهای امنيتی بازداشت شد و تا کنون تنها يک بار با خانواده‌اش تماس تلفنی گرفته است.

دليل دستگيری نازنين خسروانی و اتهامات‌اش هنوز معلوم نيست.

در یک سال گذشته و پس از انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران، ده‌ها روزنامه‌نگار در اين کشور بازداشت و به حبس محکوم شده‌اند.

سازمان گزارشگران بدون مرز که انجمنی بین‌المللی در زمینه دفاع از آزادی رسانه‌ها است، ششم آبان جاری با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که «سرکوب بی‌وقفه مطبوعات»، چهره واقعی رژیم تهران است.

اين سازمان چند روز پیش از انتشار این بیانیه، رده‌بندی جهانی آزادی مطبوعات در سال ٢٠١٠ را نیز منتشر کرده بود.

بر اساس این گزارش از بین ١٧٨ کشور ارزیابی شده، ایران در زمینه آزادی مطبوعات از رتبه ١٦٠ در سال ٢٠٠٣ به رتبه ١٧٥ در سال ٢٠١٠ سقوط کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

وزیر علوم جمهوری اسلامی شهریه‌ای شدن دانشگاه‏‏ها در ایران را تأیید کرد. کامران دانشجو در جمع دانشجویان دانشگاه امام خمینی گفت: «اگر دانشگاه پول را از راه حلال خرج کند، دانشگاه پولی خوب است.»

Download it Here!

مجلس شورای اسلامی دو هفته‏ی پیش تصویب کرد که دانشگاه‏های دولتی مجاز به پذیرش دانشجو بدون کنکور و تنها با دریافت شهریه خواهند بود. هم‏زمان، نمایندگان مجلس طرحی را تصویب کردند که به دانشگاه‏های ایرانی اجازه می‏دهد به‏منظور ترویج ارز‏ش‏های اسلامی، بدون دریافت شهریه یا با تخفیف، دانشجوی خارجی بپذیرند.

وزیر علوم با اشاره به مخالفت‏های دانشجویی با طرح شهریه‌ای شدن دانشگاه‏ها در ایران، گفت: «شما دانشجویان اگر نقد و اعتراضی نسبت به این مصوبه دارید، منطقی مطرح کنید تا دشمن نتواند از آن سوءاستفاده کند و بی‏بی‏سی فارسی، صدای امریکا و سایت‏های ضدانقلاب از این اعتراض‏ها سو‌ءاستفاده نکنند.»

شهریه‌ای شدن دانشگاه‏ها که حال با تصویب مجلس شورای اسلامی قانونی شده است، در جمهوری اسلامی بی‏سابقه نیست.

وضعیت کنونی دانشگاه‏های ایران از حیث گرفتن شهریه از دانشجویان چگونه است؟ این پرسش را با سعید پیوندی، استاد دانشگاه پاریس هشت و کارشناس آموزشی، در میان گذاشته‏ام.


سعید پیوندی، استاد دانشگاه در پاریس

در شرایط فعلی، فقط بخشی از دانشگاه‏های ایران طبق قانون اساسی هم‏چنان کم‏وبیش رایگان است و مجموعه‏ی دانشگاه‏های آزاد، حدود ۴۵ درصد دانشگاه‏های ایران را در برمی‏گیرند و همین‏طور دانشگاه‏های غیر انتفاعی، بخش شبانه‏ی دانشگاه و یا حتی بخش‏هایی از دانشگاه روزانه، همه هم‏اکنون شهریه می‏گیرند. میزان آن در هر دانشگاهی هم خیلی متفاوت است.

دانشگاه مجانی و رایگان، آن‏گونه که در قانون اساسی توصیه شده، در عمل بخش اقلیت دانشجویان امروز را دربرمی‏گیرد. بنابراین آن‏چه مجلس تصویب کرده، در جهت سیاست‏هایی بوده که در سال‏های گذشته دنبال شده و این مصوبه‏ی مجلس که به برنامه‏ی پنجم برمی‏گردد، آن‏چه در گذشته انجام شده را تاحدودی تثبیت و تایید می‏کند و توسعه می‏دهد.

شما به قانون اساسی جمهوری اسلامی اشاره کردید. به‏طور کلی این طرح تصویب شده‏ی مجلس برای شهریه‌ای شدن دانشگاه‏ها، مخالف این قانون اساسی نیست؟

این طرح مخالف قانون اساسی جمهوری اسلامی هست، ولی توجه کنید که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در آن دهه‏ی انقلابی تصویب شد که صحبت از پول و پرداخت شهریه در بخش آموزشی، امر نامطلوبی تلقی می‏شد. برای همین هم در آن زمان حتی مدارس خصوصی‏ای که وجود داشتند، با سروصدای زیاد تعطیل و یا دولتی شدند.

در آن زمان تمایل به این بود که همه‌چیز رایگان باشد. چون فکر می‏کردند، ثروت دولت، فروش نفت یا بقیه‏ی درآمدهای دولت اجازه می‏دهد تا در همه‏ی زمینه‏ها آموزش رایگان باشد. فقط ده سال طول کشید تا در حوزه‏ی آموزش پیش از دانشگاهی ما شاهد شکل گرفتن مدارس غیر انتفاعی باشیم که شهریه‏ای به‏مراتب گران‏تر از مدارس ملی اوایل انقلاب یا پیش از انقلاب می‏گرفتند و می‏گیرند.

الان حدود ۱۰ تا ۱۲درصد دانش‏آموزان ایران در مدارسی درس می‏خوانند که غیر انتفاعی هستند و شهریه‏های خیلی بالایی دارند. خیلی از مدارس دولتی هم به بهانه‏های مختلف از دانش‏آموزان شهریه می‏گیرند.

بنابراین می‏شود گفت، دست کم‏ در حوزه‏ی پیش دانشگاهی، ما قانون اساسی را که خیلی صریح بر رایگان آموزش در این مقطع تاکید دارد نقض کرد‏ه‏ایم. در حوزه‏ی آموزش عالی، قانون اساسی به‏هرحال یک راهی را باز می‏گذارد. در واقع اشاره می‏کند که بهتر است رایگان باشد، ولی در تمام حوزه‏های آموزشی، در عمل ما با آن قانون اساسی دهه‏ی شصت فاصله گرفته‏ایم.

آیا می‏شود مقایسه‏ای بین ایران با کشورهای مشابه در جهان، در زمینه‏ی شهریه‌ای شدن دانشگاه‏ها داشت؟

در سطح جهانی ما چندین الگوی مهم داریم که در این الگوها هم دانشگاه‏های کاملاً مجانی داریم مانند کشورهای اسکاندیناوی؛ هم دانشگاه‏های خیلی ارزان مانند فرانسه، ایتالیا و آلمان و هم دانشگاه‏های کاملاً پولی، چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی مانند ژاپن، کانادا، استرالیا و امریکا.

در نتیجه همه‏ی این الگوها در دنیا موجودند و هیچ‏کدام از این الگوها هم نتوانسته‏اند در عمل نشان بدهند که کدام کاراترند؛ چه نسبت به برخورداری از عدالت اجتماعی برای جامعه و چه از لحاظ کارایی خود نظام آموزش عالی. یعنی برای مثال، دانشگاه‏های امریکایی که پولی هستند، خیلی از دانشگاه‏های کشوری مانند آلمان یا فرانسه یا ایتالیا که مجانی و یا خیلی ارزان هستند، دمکراتیک‏‏تر‏ند. درواقع بیشتر ازهر جا دانشگاه‏های این کشورها وارد جامعه شده‏اند و درصد خیلی بالاتری از جوان‏ها می‏توانند به دانشگاه راه پیدا کنند.

بنابراین ما نباید امر پولی شدن دانشگاه‏ها را ضرورتاً با امر دمکراتیزه شدن دانشگاه و آموزش عالی و یا کارایی آموزش عالی یکسان بگیریم. این آن‏ چیزی است که الگوهای امروزی موجود در دنیا و تجربیات کشورهای مختلف به ما می‏آموزد.

اجرای این طرح به زیان مؤسسات و مراکز آموزش عالی غیر دولتی نیست که راه‌اندازی آنها را هم مجلس تصویب کرده است؟

اجرای این طرح، دوگانگی موجود در آموزش عالی ایران را از بین می‏برد. یعنی به نوعی همه‏ی آموزش ایران به سمت پولی شدن پیش خواهد رفت. برای همین هم بقای آموزش خصوصی سابق، مؤسسات غیرانتفاعی و دانشگاه آزاد و استقبال از آنها از سوی دانشجویان بستگی به کیفیت‏شان در رابطه با دانشگاه‏های دولتی دارد.

چون مشکلی که با پولی شدن دانشگاه‏های دولتی به‏وجود می‏آید، این است که اساساً دانشگاه‏های غیرانتفاعی دیگر فقط به‏خاطر اینکه پولی هستند و بدون کنکور، اگر کیفیت پایینی‏ داشته باشند جذابیتی برای دانشجویان نخواهند داشت. این می‏تواند آینده‏ی آموزش عالی بخش خصوصی کنونی ایران را کاملاً تحت پرسش قرار بدهد.

ضمن اینکه ظرفیت‏هایی که الان آموزش عالی ایران برای گسترش خود دارد، به‏مراتب بیش از بازار کار کنونی ایران و نیازهای جامعه‏ی امروز ایران است. آموزش عالی کنونی ایران فقط تلاش کرده به تقاضای اجتماعی پاسخ بدهد و برای همین هم الان برای بخشی از این رشته‌ها، دانشجوی کافی وجود ندارد. همین امسال صحبت از ۲۰۰هزار جای خالی در آموزش عالی ایران شده است.

این نشان می‏دهد توسعه‏ی بی‏دروپیکر سال‏های گذشته، به‏خصوص در بخش خصوصی، در عمل می‏تواند با یک بحران جدی روبه‌رو بشود. به‏خصوص اینکه دانشگاه‏های دولتی، بعد از اینکه خصوصی بشوند، احتمالاً با فراغ بال بیشتری می‏توانند خود را گسترش بدهند و چون کیفیت‏شان بالاتر است، در رقابت با بخش خصوصی هم به‏راحتی جاهای برتر را کسب می‏کنند.

آیا خصوصی کردن دانشگاه‌ها، به ایجاد نابرابری‏‏های عدالتی در جامعه که هم‏اکنون هم می‏بینیم، دامن نمی‏زند؟

چرا؛ در حقیقت، خطر اصلی‏ای که خصوصی کردن در ایران و همه جای دنیا دارد، این است که کسانی که پول بیشتری دارند، از امکانات بیشتری بتوانند استفاده کنند و به سطوح بالاتری از آموزش دسترسی پیدا کنند.

اگر جامعه بدون اقدامات و قوانین و چهارچوب‏های جبرانی و تبعیض مثبت در این زمینه، بخواهد فقط به خصوصی کردن و پولی کردن آموزش عالی دست بزند، در عمل نابرابری موجود را گسترش می‏دهد.
در جامعه‏ای مانند ایران، این نابرابری‏ها هم‏اکنون خیلی چشمگیر هستند؛ به عنوان نمونه بین استان‏های پیشرفته‏ی آموزشی ایران مانند تهران، اصفهان، سمنان یا یزد و استان‏هایی که در این زمینه بسیار عقب‏ مانده‏اند، مانند سیستان بلوچستان تفاوت بسیار است. به‏طوری که امروز شانس یک دختر روستایی در سیستان و بلوچستان ده برابر کمتر از یک دختر تهرانی، برای راه یافتن به یک دانشگاه خوب در ایران است.

در نتیجه، اگر قرار باشد این خصوصی کردن به‏طور واقعی عملی بشود، هم‏زمان دولت باید تدابیری بیاندیشد برای اینکه کسانی که استعداد و توانایی دارند ولی پول ندارند، بتوانند برای رفتن به آموزش عالی از بورس، امکانات کمکی و حتی وام تحصیلی استفاده کنند و خصوصی شدن و پولی بودن دانشگاه‏ها یک دیوار و تبعیض جدید در جامعه ایجاد نکند. این آن چیزی است که من فکر می‏کنم باید در کنار خصوصی کردن، به آن توجه شود.

مسئله‏ی اساسی خصوصی کردن این است که ما امکانات فعلی دولت را متمرکز کنیم در بخش‏هایی که هنوز به انداز‏ه‏ی کافی توسعه‏ پیدا نکرده است؛ یعنی آموزش پیش از دانشگاهی. بنابراین اختصاص بودجه‏ی دانشگاهی به این بخش، هم‏زمان مستلزم آن است که ما در بخش آموزش عالی تدابیر جبرانی جدی‏ای داشته باشیم برای عدم توسعه‏ی تبعیض‏ها و بی‏عدالتی‏های جدید در جامعه.

Share/Save/Bookmark

 
 

سردار اميرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نيروی هوافضای سپاه پاسداران ايران از مجهز شدن تهران به سامانه ضد موشک کروز سپاه خبر داد.


روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران، با اشاره به برگزاری مانور نظامی «مدافعان آسمان ولايت- سه» و به نقل از سردار اميرعلی حاجی‌زادهنوشت: «تهران جزو نادر پايتخت‌های جهان است که به سامانه دفاع در برابر موشک‌های پيشرفته کروز مجهز شده و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اين مسئوليت خطير را عهده‌دار است.»


وی افزود نيروهای ارتش ايران نيز ساير نقاط حساس و حياتی شهرهای اين کشور را تحت پوشش سامانه‌های دفاعی خود دارند.

سردار حاجی‌زاده اعلام کرد که پايگاه‌های مورد استفاده توسط کشور حمله‌کننده به ايران، خاک اين کشور محسوب می‌شوند و برای نيروهای نظامی ايران هدف تلقی خواهند شد.

سردار حاجی‌زاده اعلام کرد که پايگاه‌های مورد استفاده توسط کشور حمله‌کننده به ايران، خاک اين کشور محسوب می‌شوند

وی افزود کشورهايی که پايگاه در اختيار آمريکا قرار دهند، بايد دقيقاً به اين «موضع مهم» جمهوری اسلامی ايران «توجه جدی» داشته باشند.

فرمانده نيروی هوافضای سپاه پاسداران در توضيح مانور سراسری پدافند هوايی ايران با عنوان «مدافعان آسمان ولايت ـ سه» گفت که در اين مانور يگان‌های سازماندهی شده سپاه و ارتش با به‌کارگيری تجهيزات جديد شامل انواع سامانه‌های موشکی، رادار، جنگ الکترونيک در مراکز فرماندهی و کنترل، تمرين گسترده‌ای برای آمادگی در مقابل حملات دشمن انجام می‌دهند.

وی گفت اين مانور برای آمادگی بيشتر نيروهای مسلح جمهوری اسلامی ايران در مقابله با تهديدات احتمالی دشمنان انجام گرفته است.

سردار حاجی‌زاده محدوده مانور نظامی «مدافعان آسمان ولايت ـ سه» را پهنه مرزهای هوايی ايران و سراسر کشور عنوان کرد.

مانور نظامی «مدافعان آسمان ولايت ـ سه» از نخستين دقايق بامداد روز ۲۵ آبان‌ماه جاری آغاز شد. در اين مانور که چند روز به‌طول می‌انجامد، سامانه‌های جديد پدافندی از جمله موشک‌های با برد بلند، آزمايش می‌شوند.

امير سرتيپ دوم حميد ارژنگی، سخنگوی اين مانور نظامی اعلام کرد که«سامانه‌های دفاع هوايی، سامانه‌های موشکی برد کوتاه، برد متوسط و برد بلند، سامانه‌های راداری ساخت داخل و سامانه‌های ديده‌بانی از جمله سامانه‌های مورد استفاده هستند.

دو روز پيش از آغاز اين مانور نظامی، امير سرتيپ خلبان احمد ميقانی، فرمانده قرارگاه پدافند هوايی خاتم‌الانبياء از اجرای مراحل طراحی و ساخت سامانه‌های دفاعی با برد بلند در ايران خبر داد.

ميقانی گفت در ايران ساخت سامانه‌های برد بلند در حال اجرای مراحل پايانی است.

وی با بيان اين‌که اين سامانه همان اس۳۰۰ نيست افزود: «ما مشخصات بهترين سامانه‌های برد بلند را در دنيا بررسی کرده‌ايم و پس از انجام مراحل طراحی، در بحث ساخت نيز به نقاط خوبی رسيده‌ايم و در آينده نزديک اخبار مربوط به آن را اعلام خواهيم کرد.»

وی همچنين درباره قابليت سامانه‌های پدافندی ايران برای ‌شناسايی و انهدام سامانه‌های موشکی کروز که خارج از رادار قرار می‌گيرند، گفت: «ما برای کشف موشک‌های کروز دشمن يک شبکه ضد کروز گسترده را در سطح کشور طراحی کرده‌ايم و يکی از اهداف خاص ما در رزمايش مدافعان آسمان ولايت - سه، آزمايش اين شبکه است.»

Share/Save/Bookmark

 
 

کمیته سوم سازمان ملل متحد روز گذشته با تصويب پيش‌نويس قطعنامه‌ای عليه نقض حقوق بشر در ايران، جمهوری اسلامی ايران را محکوم کرد.

به گزارش خبرگزاری رويترز، کميته سوم سازمان ملل که کمیته «اجتماعی، بشردوستانه و فرهنگی» ناميده می‌شود، با ۸۰ رأی مثبت، ۴۴ رأی مخالف، و ۵۷ رأی ممتنع به پيش‌نويس قطعنامه‌ای درباره وضعيت حقوق بشر در ايران، از «نقض جدی حقوق بشر در جمهوری اسلامی» عميقأ ابراز نگرانی کرد.


اين قطعنامه با پشتيبانی آمريکا، اتحاديه اروپا و کانادا طرح گرديد که در آن به موارد نقض حقوق بشر در ايران پرداخته شده است.

«تشدید سرکوب مدافعان حقوق بشر، استفاده بیش از حد از زور، بازداشت‌های خودسرانه، محاکمات غیرعادلانه، شکنجه، قطع اعضای بدن، سنگسار، افزایش شمار اعدام‌ها از جمله اعدام افرادی که به هنگام ارتکاب جرم کمتر از ۱۸ سال سن داشته‌اند، نابرابری گسترده جنسيتی، خشونت عليه زنان، نقض حقوق اقلیت‌های آذری، عرب، بلوچ و کرد، مسیحی، صوفی، یهودی و اهل تسنن» از جمله مواردی هستند که در اين پيش‌نويس آمده‌اند.

در اين پيش‌نويس نسبت به عدم پاسخگويی دولت ايران نسبت به اعزام نمايندگان ويژه سازمان ملل به ايران به‌منظور بررسی وضعيت حقوق بشر، انتقاد شده است

اين کميته «نگرانی ويژه» خود را از کوتاهی جمهوری اسلامی ايران نسبت به موارد نقض حقوق بشر پس از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری در اين کشور اعلام کرد.

کميته سوم سازمان ملل همچنين از «محدودیت‌های جدی و سیستماتیک» در مورد آزادی گردهمايی و آزادی سازمان‌های مسالمت‌جو، آزادی انديشه و بیان در رسانه‌ها، آزادی مخالفان سیاسی، مدافعان حقوق بشر، وکلا و روزنامه‌نگاران در ايران ابراز نگرانی کرده است.

در اين پيش‌نويس نسبت به عدم پاسخگويی دولت ايران نسبت به اعزام نمايندگان ويژه سازمان ملل به ايران به‌منظور بررسی وضعيت حقوق بشر، انتقاد شده است.

کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران تصويب پيش‌نويس قطعنامه کميته سوم سازمان ملل را «قدم بسيار مثبت در راستای تلاش پيوسته برای تقابل با بحران در حال رشد ايران در زمينه حقوق بشر» دانست.

اين کمپين همچنين گفت که نهادهای حقوق بشری وابسته به سازمان ملل متحد «می‌بايد مکانيسم‌هايی را برای پاسخگوکردن ايران برای نقض حقوق بشر و اجرای مفاد قطعنامه به‌اجرا گذارند.»

کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران اعلام کرد که محمد جواد لاريجانی، دبير ستاد حقوق بشر قوه قضائيه و مشاور بين‌الملل رئيس قوه قضائيه ايران که برای شرکت در اجلاس حقوق بشر سازمان ملل به نيويورک رفته بود، تلاش نمود تا با «يک اقدام آيين‌نامه‌ای» مانع انجام رأی‌گيری شود؛ اما با ۹۱ رأی مخالف اقدام ايران و ۵۱ رأی موافق اين اقدام، اين تلاش بی‌ثمر ماند.

در روزهای اخير محمدجواد لاريجانی در نيويورک بارها عليه تصويب اين قطعنامه سخن گفت.

وی پيش‌نويس پيشنهادی سازمان ملل در محکوميت نقض حقوق بشر توسط دولت ايران را «کاملأ غير حرفه‌ای» و مجموعه‌ای از «دروغ‌های بسيار شنيع» دانست و آن را يکی از «سياه‌ترين» اسناد سازمان ملل خواند.

آقای لاريجانی گفت مسئله حقوق بشر يک مسئله کاملأ فرهنگی است. وی در نقد مخالفان حکم سنگسار نيز گفت خشونت نيز يک مقوله فرهنگی است.

دبير ستاد حقوق بشر قوه قضائيه ايران افزود: «ما افتخار می‌کنيم که می‌خواهيم اسلام را نه تنها در قوانين جزائی بلکه در همه امور زندگی خودمان پياده کنيم.»

قطعنامه تصويب شده در کميته سوم سازمان ملل از دبيرکل اين سازمان درخواست کرد که در ماه‌های آینده گزارش مقدماتی دیگری از وضع ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو ارائه کند.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد پيش‌نويس قطعنامه‌ای که روز گذشته تصويب گرديد را در ماه دسامبر به‌طور رسمی تأييد خواهد کرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

رامين مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ايران در واکنش به گزارش اخير وزارت امور خارجه آمريکا در مورد آزادی‌های دينی در جهان، آمريکا را بزرگ‌ترين ناقض حقوق مذهبی دانست.


به گزارش خبرگزاری مهر، رامين مهمان‌پرست ضمن رد اتهام‌های مطرح شده در گزارش وزارت امور خارجه آمريکا در مورد ايران، «موارد متعدد نقض گسترده حقوق بشر توسط دولت آمريکا» را يادآور شد.


وی مدعی شد «حمايت همه‌جانبه» آمريکا از «جنايات» اسرائيل در قبال پيروان اسلام، مسيحيت و يهوديت، «آمريکا را به حامی بزرگ‌ترين عمليات سيستماتيک و دولتی نقض حقوق مذهبی تبديل کرده است».

مهمان‌پرست گفت آمريکا به بهانه حادثه «پرابهام» ۱۱ سپتامبر و «ترويج اسلام‌هراسی و اسلام‌ستيزی»، بزرگ‌ترين ناقض حقوق مذهبی پيروان دين اسلام در کشورهای اسلامی از جمله عراق و افغانستان است و راه را برای نقض حقوق مذهبی پيروان دين اسلام در داخل آمريکا و اروپا هموار کرده است.

مهمان‌پرست گفت آمريکا به بهانه حادثه «پرابهام» ۱۱ سپتامبر و «ترويج اسلام‌هراسی و اسلام‌ستيزی»، بزرگ‌ترين ناقض حقوق مذهبی پيروان دين اسلام در کشورهای اسلامی است

وزارت امور خارجه آمريکا، در گزارش سالانه خود در مورد آزادی‌های مذهبی در جهان در سال ۲۰۱۰، که روز چهارشنبه ٢۶ آبان ماه جاری منتشر گرديد، از برخوردهای دولت جمهوری اسلامی ايران با اقليت‌های مذهبی آن کشور انتقاد کرد.

در گزارش وزارت امور خارجه آمريکا آمده است: «در دوره زمانی تهيه اين گزارش رويکرد دولت ايران در قبال احترام به آزادی مذهبی در کشور همچنان رو به وخامت نهاده است.»

در اين گزارش دولت ايران متهم شده است که با اقدامات خود برای همه گروه‌های مذهبی غير شيعه به‌ويژه اقليت‌های مذهبی، بهائيان، دراويش، مسيحيان و يهوديان «فضای تهديدآميز» ايجاد می کند.

وزارت امور خارجه آمريکا از «زندانی کردن، آزار، ارعاب و تبعيض مبتنی بر عقايد مذهبی در ايران» نوشت.

سازمان عفو بين‌الملل نيز در گزارش سالانه خود که روز پنجشنبه ششم خردادماه امسال منتشر گرديد از «فشارهايی» که بر پيروان اديان و مذاهب ديگر در ايران وارد می‌شود نوشت و نمونه هايی از وضعيت روحانيون سنی، روحانيون شيعه دگرانديش و طرفدار جدايی دين از سياست، درويشان و اهل حق، مسيحيان و بهائيان را يادآور شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمد نوری‌زاد، نويسنده و روزنامه‌نگار زندانی در اوين در نامه‌ای خطاب به آيت‌الله صاق لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران از رفتار «هيولاگون» مأموران وزارت اطلاعات شکايت کرد.

محمد نوری‌زاد در نامه خود به رئيس قوه قضائيه که در تارنمای شخصی وی منتشر شده است، انتقاد آيت‌الله لاريجانی از وضعيت حقوق بشر در کشورهای غربی را با ناديده گرفتن رفتارهای مأموران وزارت اطلاعات ايران «سرپوش گذاشتن بر جنايات جاری در کشور» دانست.


نوری‌زاد از برخوردهای مأموران وزارت اطلاعات با زندانيان و «رفتارهای هيولاگون» آن‌ها شکايت کرده است.

وی خطاب به رئيس قوه قضائيه نوشته است: «در کشور اسلامی ما، اتفاقاتی رخ داده و می‌دهد که حظ بهره‌مندی از آن را نمی‌چشيد، مگر اين‌که در متن آن قرار گيريد.»

«در کشور اسلامی ما، اتفاقاتی رخ داده و می‌دهد که حظ بهره‌مندی از آن را نمی‌چشيد، مگر اين‌که در متن آن قرار گيريد.»

اين کارگردان سينما از «فروبردن سر زندانيان در کاسه مستراح»، «سيلی زدن»، «با کفش به سينه و سر و صورت زندانی کوفتن» و «لجن‌پراکنی‌های جنسی به خانواده زندانی»، مثال زده و آورده است: «عده‌ای از مأموران وزارت اطلاعات، که نقابی از سربازی امام زمان به صورت بسته‌اند، با ما اين کرده‌اند.»

محمد نوری‌زاد در انتهای نامه خود آورده است: «اگر ذره‌ای انصاف در قله‌ بلند آيت‌اللهی خود سراغ داريد، به شکايت من، و به شکايت قربانيان خاموش وزارت اطلاعات، رسيدگی فرماييد.»

این فیلمساز مخالف دولت کنونی ايران روز شنبه ١٥ آبان‌ماه نيز گفته بود: «مأموران وزارت اطلاعات در روزهای بازداشت، هم مرا کتک زده‌اند و هم به ناموس و خانواده‌ام فحش داده‌اند.»

به گفته نوری‌زاد، این رفتار «هیولایی» مأموران وزارت اطلاعات، علیه مصطفی تاج‌زاده، عبدالله مومنی، حمزه کرمی، محمدرضا رجبی و برخی دیگر از زندانیان سیاسی نیز به‌کار گرفته شده است.

مخالفان دولت می‌گویند که در جریان بازجویی برخی از فعالان سیاسی، بازجویان سر آن‌ها را در توالت فرو کرده‌اند. حمزه کرمی از مدیران دانشگاه آزاد اسلامی و عبدالله مومنی عضو شورای مرکزی سازمان دانش‌آموختگان ایران دو زندانی سیاسی در این کشور هستند که در نامه‌هایی جداگانه، به استفاده بازجویان از این «شکنجه» علیه خود اشاره کرده‌اند.

مقامات قوه قضائیه ایران تاکنون پاسخ روشنی درباره گفته‌های این زندانیان سیاسی نداده‌اند.

محمد نوری‌زاد که به اتهام «تبلیغ علیه نظام و توهین به مقامات» به سه سال و نیم زندان و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده از ٢٧ مردادماه گذشته در زندان اوین به سر می‌برد.

Share/Save/Bookmark

 
 

ظاهراً به نظر می‌رسد که موسیقی در میان هنرهای هفت‌گانه باید گرفتاری کمتری با سانسور داشته باشد. چرا که از همه‌ی آن‌ها انتزاعی‌تر است و هر کسی تفسیر و تعبیر خود را از آن دارد. ولی این فقط ظاهر قضیه است. در نظام‌های خودکامه، دست‌کم در دوران ما، موسیقی هم به بد و خوب، ملی و ضد ملی، انقلابی و ارتجاعی و سرانجام بورژوایی و سوسیالیستی تقسیم شده است.

Download it Here!

نازی‌ها واگنر را تحسین می‌کردند و در موسیقی او فریاد نژاد برتر را می‌شنیدند، یا در میان مدرنیست‌ها ریچارد اشتراوس را برجسته و والا می‌دیدند، چون با آنها همکاری می‌کرد. موسیقی بقیه‌ی رمانتیک‌ها و نئورمانتیک‌ها و به‌خصوص آنهایی را که به خارج از آلمان گریخته بودند، منحط و مبتذل معرفی می‌کردند.

در اتحاد شوروی سابق در دوره‌ی استالین نیز، که شیوه‌های ژدانفی ارزش‌های هنری را تعیین می‌کرد، بسیاری از موسیقی‌دانان برجسته همین مشکل را داشتند. اگر کمی پرولترها را به‌کناری می‌گذاشتند و به حدیث نفس می‌پرداختند و از رئالیسم به‌اصطلاح سوسیالیستی دور می‌شدند، تکلیف‌شان روشن بود. می‌رفتند در لیست سیاه ایده‌آلیست‌ها و ناتورآلیست‌ها.

دیمتری شوستاکوویچ آهنگساز برجسته‌ی شوروی که اکنون ۳۵ سال از مرگش می‌گذرد، یکی از موسیقی‌دانان درگیر با سانسور بود که تخلف از حد و مرز انقلابی او را در معرض انتقادهای ژدانفی قرار می‌داد. شوستاکوویچ در سال ۱۹۰۵ در سن پترزبورگ به‌دنیا آمد. پدر و مادرش وابسته به گرو‌‌ه‌های انقلابی بودند و خود او در سال‌های برپایی انقلاب پرورش یافت. ۱۹ ساله بود که با نخستین سمفونی خود به شهرت رسید و بلادرنگ سمفونی دوم را در سال ۱۹۲۷ در اندیشه‌ی به انقلاب اکتبر نوشت و به مرور شمار سمفونی‌های او به ۱۱ فقره رسید. از آن گذشته کنسرتوها و سونات‌های بسیار دل‌انگیزی نیز در دوره‌ی جوانی آفریده است.


و اما آنچه که هم شهرت شوستاکوویچ را جهانگیر ساخته و هم او را به دام ژدانفی‌ها انداخته است، اپرایی‌ است در چهار پرده به نام «لیدی مکبث از ناحیه‌ی متزنسک» که امروز البته نام «کاترینا اسمائیلووا» را برآن نهاده‌اند. این اپرا در پی دو سه سال نه تنها مسکو و لنینگراد، که در آن‌سوی اقیانوس‌ها در متروپولیتن نیویورک و شهرهای دیگر آمریکا نیز به روی صحنه رفته است. اپرا قصه‌ی زن قهرمانی را بازمی‌گوید که برای جلب رضایت خاطر معشوق همسر و پدرخوانده‌ی خود را به قتل می‌رساند و فاجعه می‌‌افریند.

روزنامه‌ی «پراودا» دو سال پس از خلق اپرا نوشت: آهنگساز زیر تأثیر موسیقی جاز آمریکایی یک اپرای تقلیدی به‌وجود آورده است. این کار شوستاکوویچ چیزی جز یک ناتورآلیسم گستاخ و مبتذل نیست. عشق به شکلی مبتذل و پیش‌پاافتاده تمامی صحنه‌های اپرا را آلوده ساخته است.

انتقادات آن قدر تند و خطرناک بود که شوستاکوویچ را وادار کرد که اظهار پشیمانی کند و بر صدر سمفونی پنجم خود بنویسد «پاسخی خلاقه به انتقادات منصفانه». این کار تأثیر خود را بخشید و شوستاکوویچ چندی بعد جایزه‌ی هنری استالین را به دست آورد و پروادا لب به تحسین او گشود و سمفونی پنجم او را یک اثر عالی و ممتاز نامید.

شوستاکوویچ در آفریده‌های سال‌های بعد با فرونشستن تب استالینی، گه‌گاه با دست و بال بازتری به عشق و رمانس روی آورده است. از آن نوع رمانس‌ها که همیشه حتی امروز برای علاقه‌مندان به موسیقی مطبوع و تنش‌زداست.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته