این روزها از سیاست خارجی دولت محمود احمدی نژاد به عنوان یک سیاست تهاجمی و موفق یاد می شود .نمادهای این موفقیت نیز سفر محمود احمدی نژاد به لبنان و نیزعدم امتیاز دهی در مذاکرات هسته ای و ایستادگی در مقابل آمریکا و غرب عنوان می شود .
با وجود این نگاهی به موقعیت کنونی کشور ازمنظر جایگاه و موقعیت جمهوری اسلامی ایران در سازمان ها ، نهادها و گروه بندی های منطقه ای ، بین المللی و جهانی نشانگر آن است که سیاست خارجی ایران در در وضعیت بسیار اسفناکی به سر می برد.
سازمان ها و نهادهای بین المللی و نیز گروه بندی های منطقه ای امروزه در کنار بازیگرانی چون دولت ها و قدرت های بین المللی و منطقه ای از مهمترین بازیگران نظام بین الملل هستند و هیچ بازیگر هوشمندی برای دفاع از منافع ملی و امنیت ملی خویش قادر به نادیده گرفتن نقش آنها و رابطه با آنها بر اساس منافع و امنیت ملی خویش نیست . حتی اگر به نیات و اغراض این نهادها و بازیگران بین المللی شک و تردید داشته باشد .
با این وجود بررسی موقعیت کنونی ایران در برخی نهادها و سازمان های بین المللی نظیر سازمان ملل و سازمان های تخصصی زیر مجموعه آنها و نیز رابطه ایران با قدرت های بزرگ نشان می دهد که دولت احمدی نژاد نه تنها نتوانسته است توانایی ها و امکانات بالقوه این نهادها و گروه بندی ها را در خدمت دفاع از منافع ملی ایران بکار گیرد بلکه در عمل باعث تجمیع تمامی انرژی و توان این نهادها و بازیگرانش علیه امنیت و منافع ملی ایران شده است .
به عنوان مثال اکنون از شورای امنیت سازمان ملل به عنوان ذی نفوذ ترین نهاد بین المللی یاد می شود . این در حالی است که دولت احمدی نژاد طی دوران فعالیت خود باعث صدور چهار قطعنامه شدیدالحن این شورا علیه ایران شده است و تقریبا در شرایط کنونی کمتر دولتی را در جهان مانند دولت ایران می توان یافت که درشورای امنیت چنین نگرش منفی و توام با بی اعتمادی به آن وجود داشته باشد .
از سوی دیگر آژانس بین المللی انرژی اتمی به عنوان یکی از زیر مجموعه های سازمان ملل نیز حدود 7 سال است که از موضعی توام با انتقاد و بی اطمینانی با ایران سخن می گوید و در حالی که دولت اصلاحات و تیم هسته ای ایران در دوره دولت آقای خاتمی موفق شده بود که این مساله را تا حدودی کنترل و مدیریت کند ولی حالا رابطه آژانس بین المللی انرژی اتمی با ایران به جایی رسیده که هم خود این آژانس نگرش منفی تری به ایران یافته است و هم عامل و بانی ارسال پرونده ایران به شورای امنیت شده است .
ممکن است استدلال شود که سازمان ملل ، شورای امنیت و آژانس بین المللی انرژی اتمی تحت سلطه کشورهای مخالف جمهوری اسلامی هستند ولی مقایسه نگرش سازمان ملل به ایران در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی و دوره احمدی نژاد نشان می دهد که همین سازمان در دو دوره متفاوت نگرش های متفاوتی به ایران داشته است. از احترام به ایران به عنوان واضع نظریه گفتگوی تمدن ها و ثبت این پیشنهاد به نام ایران در دوره ریاست جمهوری خاتمی تا ایرانی که در دوره احمدی نژاد چهار قطعنامه در شورای امنیت علیه آن تصویب شده است . و جالب آنکه این راه دراز در زمانی اندک طی شده است !
از طرف دیگر امروزه کمتر کسی تردید دارد که یکی از بزرگترین و موثر ترین نهاد های بین المللی اتحادیه اروپا است . اتحادیه ای با عضویت 27 کشور اروپایی که امروز یکی از بازیگران اصلی معادلات بین المللی است .
نگاهی به رابطه کنونی ایران با اتحادیه اروپا نیز نشان می دهد که در این حوزه نیز سیاست خارجی کشور در چه شرایط اسف باری به سر می برد .
رابطه با انگلیس ، فرانسه و آلمان به عنوان سه قطب و قدرت اصلی اتحادیه اروپا سرد و تیره است . وزرای خارجه این کشورها مدت ها است که به ایران نیامده اند و وزیر خارجه ایران نیز موفق به مذاکره رسمی با آنها نشده است . این در حالی است که اتحادیه اروپا برخلاف گذشته که از همراهی با امریکا در اعمال تحریم های یکجانبه علیه ایران خودداری می کرد ، در شرایط کنونی ،هم خود از طرفداران تشدید تحریم ها در سازمان ملل علیه ایران بوده است و هم اولین نهاد و اتحادیه بین المللی بود که درصدد اعمال تحریم هایی فراتر از تحریم های سازمان ملل علیه ایران برآمد .
اهمیت چنین موقعیت تاسف باری در این است که در دوران ریاست جمهوری خاتمی ، اتحادیه اروپا از آمد و شد سیاسی در بالاترین سطوح با ایران استقبال می کرد و هرگز سخن از تحریم های یکجانبه علیه ایران نمی گفت . ضمن اینکه اتحادیه اروپا در آن دوران مخالف تحریم ها علیه ایران بود نه درخواست کننده تحریم های بیشتر علیه ایران .
در واقع فقط مقایسه عملکرد فرانسه در قبال ایران در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی و احمدی نژاد نشان می دهد که فرانسه از مخالفت با اعمال تحریم ها و اقدام نظامی علیه ایران در دوره خاتمی به سیاستی رادیکال تر از امریکا علیه ایران در شرایط کنونی روی آورده است به گونه ای که پاریس هم پیشنهاد دهنده تحریم های شدید تر علیه ایران شده و هم سارکوزی رییس جمهوری این کشور در مقطعی از اقدام نظامی علیه ایران سخن گفته است .
از این نیز بگذریم در حالی که ترکیه و عربستان به اجلاس گروه بیست دعوت می شوند و ایران برخلاف برخی همسایگان خود حتی به عنوان ناظر هم به چنین اجلاس هایی دعوت نمی شود .
البته حامیان دولت مستقر در برابر همه این رخدادها و ناکامی های ناشی از سیاستهای اشتباه و ماجراجویانه می گویند که امریکا و اتحادیه اروپا از ابتدا با جمهوری اسلامی ایران مخالف بوده و با آن دشمنی دیرینه دارند و با این توجیه خیال خود را راحت می کنند بدون آنکه به عواقب این سیاست ها و هزینه های سنگین آن بر روی مردم و نظام اندیشه نمایند .
اما نگاهی به سیاست خارجی کنونی دولت مستقر در دیگر سطوح بین المللی نیز نشان می دهد که مشکل سیاست خارجی ایران فقط با امریکا و اتحادیه اروپا نیست .
روابط با روسیه و چین و هند و ژاپن نیز مصداق دیگری از این ناکارامدی است .پس از سال ها تاکید بر روابط استراتژیک با روسیه و تمرکز بر روابط نظامی و دفاعی با این کشور ، حالا سیاست خارجی کشور به جایی رسیده که از خرید یک سیستم موشکی اس 300 از روسیه ناتوان است و این در حالی است که امروزه دیگر سیستم و سامانه موشکی اس 300 منحصر به فرد نیست . زیرا روس ها سامانه اس 400 را در نمایشگاه نظامی امارات برای فروش عرضه کرده اند و خود نیز در حال آماده شدن برای نصب سامانه موشکی اس 500 در اطراف مسکو هستند .
در واقع در حالی که از سیاست نگاه به شرق و گسترش روابط با روسیه و چین به عنوان نماد توازن بخش در مقابل اتحادیه اروپا و امریکا یاد می شد ، حالا معلوم شده که روس ها نیز کارت ایران را با امریکا معامله کرده اند و در شورای امنیت علیه ایران رای می دهند .و چین نه تنها با سایر اعضای شورای امنیت در صدور قطعنامه های تحریمی علیه ایران همراه شده بلکه حتی در افتتاحیه بازی های آسیایی گوانگ جو نیز حاضر به استفاده از نام خلیج فارس نیست و هنگامی هم که از واژه مجعول خلیج عربی استفاده می کند حاضر به عذرخواهی رسمی از ایران نیست .
از ایندوکه بگذریم به ژاپن می رسیم که دولت احمدی نژاد روزگاری برای توسعه میدان های نفتی خود که شرکت های امریکایی و اروپایی حاضر به سرمایه گذاری در آنها نبودند از ژاپنی ها به عنوان سرمایه گذار در حوزه هایی مانند حوزه نفتی آزادگان نام می برد . حالا در موفقیت سیاست خارجی دولت کودتا همین بس که ژاپنی ها نیز دیگر حاضر به سرمایه گذاری درحوزه هایی چون آزادگان نیستند و شرکت های خود را یکی پس از دیگری از سرمایه گذاری در ایران پس می کشند.
اما هند ، همسایه ایران تا همین 60 سال پیش و شریک تجاری دیرینه ایران . سیاست خارجی موفق دولت مستقر ، کار را بدانجا کشانده است که هند نیز سرانجام مشکلات هسته ای چند دهه ای خود با امریکا را با استفاده از پرونده هسته ای ایران حل کرد . هند در آژآنس بین المللی انرژی اتمی علیه ایران رای داد و امریکا نیز اتمی بودن هند راپس ازبیش از سی سال برسمیت شناخت و حتی با آن توافقنامه هسته ای امضا کرد .
حتی اگرتوجیه حامیان دولت مستقر پذیرفته شود که سیاست خارجی دولت احمدی نژاد نه بر پایه روابطه با سازمان ملل ،امریکا ، اتحادیه اروپا ، ژاپن و چین وروسیه بلکه بر پایه سیاست منطقه ای متمرکز است و باید از این منظر آن را بررسی کرد بازهم نگاهی به موقعیت منطقه ای ایران در این دوره نشان می دهد که در این حوزه نیز بیش از موفقیت ،هیاهوی زودگذر به چشم می خورد .
رابطه با قدرت های اصلی اتحادیه عرب یعنی مصر و عربستان در یکی از بدترین شرایط ممکن خود است . مصر علیرغم چندین بار درخواست احمدی نژاد برای از سر گیری روابط ، کوچکترین اعتنایی به تقاضاهای مکرر و خارج از عرف دیپلماتیمک این دولت نشان نداده است و عربستان نیز با فراموش کردن روابط رو به اوج دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی با ایران ، سخن از ضرورت برخورد با جاه طلبی های منطقه ای ایران می گوید .دربین سایر همسایگان نیزمثلا در حوزه دریای خزر موقعیت ما چگونه است .؟ مگر نه اینکه در دریای خزر بدون حضور ایران و در عمل این دریا بین قزاقستان ، روسیه ، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان تقسیم شده و جز مرزهای ایران و نیز مرز ترکمنستان و آذربایجان تمام مرزها تعیین شده و آب ها و منابع زیر سطحی آن نیزتقسیم شده است ؟
در چنین شرایطی در حالی که ایران با بازیگران مهم بین المللی و منطقه ای فاقد رابطه موثر و مفید است و تقریبا با بخش عمده ای از بازیگران بین المللی و منطقه ای دارای تنش است ، چگونه می توان از سیاست خارجی موفق یاد کرد ؟
آیا در غیاب کنترل و مدیریت چالش ها با امریکا و روابط نامطلوب با اتحادیه اروپا ، چین ، روسیه ، ژاپن ، هند ، مصر و عربستان و نیز تنش با سازمان ملل و عدم توجه مثبت گروه هفت و گروه بیست به ایران ،می توان از سیاست خارجی تهاجمی و موفق یاد کرد؟
آیا گسترش روابط با کشورهایی چون کومور، مالی ، اکوادور ، بولیوی ، بورکینا فاسو و ماداگاسکار می تواند جایگزین فقدان روابط با قدرت های مهم بین المللی و منطقه ای شود و همچنان بر این طبل پاره بکوبیم که سیاست خارجی ایران تهاجمی و موفق بوده است ؟
1-امروزه آمار چندان دقیق و روشنی از ایرانیان مقیم خارج از کشور به ویژه اروپا و امریکا در دست نیست.اما شواهد نشان می دهد صدها هزار ایرانی زندگی در تبعید و یا مهاجرت را بر ماندن در ایران ترجیح داده اند.دسته ای از ایرانیان مهاجر به ویژه آن بخشی که به دلایل سیاسی و از سر ناچاری ترک وطن کرده اند با حساسیت مسائل ایران رادنبال می کنند و البته در کنار پیگیری اخبار و رویدادها ی داخل کشور در تلاشند تا برفعل و انفعالات داخلی هم تأثیر گذاری داشته باشند
2-گروهی از ایرانیان مهاجر،علیرغم تفاوت در بینش ، روش ، منش ، مواضع و راهبردها در برابر وضع موجود جامعه ایران به ویژه نظام سیاسی حاکم بر آن موضعی انقلابی دارند و گروهی دیگر به ویژه بعد از دوم خرداد سال 1376 روشی معتدل، مسالمت آمیز،مدنی و اصلاح طلبانه را بر دگرگونی های تند و انقلابی ترجیح می دهند. در هر دو طیف نحله ها و صداهای متکثری را می توان مشاهده کرد. گروهی به وطن و فرهنگ ایرانی عشق می ورزند و گروهی دیگر فرهنگ ملی و مذهبی موجود ایرانی را مایه ی حقارت و سرافکندگی ارزیابی کرده و در واقع هویت ملی ایرانی را هدف گرفته اند.!گروهی نیز در پی تصفیه منابع فرهنگی ، نسبت به مختصات فرهنگی -اجتماعی ایران امروز رویکردی انتقادی دارند.فعالیت دهها شبکه رادیویی و تلویزیونی و تارنمای مجازی بخشی از ابزارهایی است که گروه نه چندان گسترده ای از ایرانیان داخل می توانند بر اساس آن این صداهای متکثر و گاه متضاد را دریافت کنند .
3-بخش عمده ای از تفاوت های میان این دو جریان، تفاوت گفتمانی آنها است. هر چند تمامی اختلاف های این دو جریان را نیز نمی توان تفاوت گفتمانی دانست. توصیف,تفسیر و تبیین گفتمانی یعنی تحلیل انتقادی گفتمانi هر یک از این جریان ها نشان می دهد هسته سخت هر یک از آنها متفاوت از دیگری و در پی اهداف متفاوت ومتضاد و با استفاده از روش هایی مختلف است.
3-مجادله قلمی هفته های اخیر میان دو گروه از ایرانیان مقیم خارج از کشور یعنی هواداران "آرامش دوستدار" و "احمد و محمود صدری " و" دباشی "را از این زاویه گفتمانی باید مورد توجه قرار داد.ماجرا از آنجا اغاز شد که آرامش دوستدار با نوشتن نامه ای سرگشاده به "هابرماس" فیلسوف و جامعه شناس آلمانی سفرهشت سال پیش این نویسنده آلمانی به تهران را محکوم کرد.آرامش دوستدار در این نامه مدعی شد:" طبعا شما با ماجرای سفر فوکو به ایران و تجربهی او از این سفر آشنایید. آنچه بسیار کمتر معروف است این است که وی پس از آخرین بازگشت خود به فرانسه دیگرنمیخواسته اسم ایران و ایرانی را هم بشنود، و با ایرانیانی که در دو سفر او به تهران هم میزبان و هم رابط و راهنمای او در تماس با گردانندگان انقلاب بودهاند قطع رابطه میکند." و مدعی شد:" بر خلاف او، شما را سفر به ایران کاملا تحت تاثیر قرار داده بود"دوستدار در ادامه نامه به هابرماس با لحنی طعنه آمیز در باره خصوصیات فرهنگی ایرانیان به ویژه طبقه متوسط و بالا نوشت"ما ایرانیان استعداد این را داریم که مخاطب را به گونهای جذب کنیم. بیتفاوت است که وسیلهاش تفاهم چاپلوسانه باشد یا جا زدن خود همچون حریفی بیهراس. جز این، از طبقهی متوسط به بالا ما مردمان متعصبی نیستیم و بلدیم حتا دربارهی «حق حیات شیطان» نیز حرف بزنیم"دوستدار سپس با اشاره به موضع خاتمی در برابر راه پیمایی های پس از حمله وحشیانه به کوی دانشگاه تهران مدعی شد خاتمی شهید کوی دانشگاه یعنی عزت ابراهیم نژاد و بقیه دانشجویان را اراذل و اوباش خوانده و مدعی است:" و همین خاتمی «منجی» آن زمان دانشجویان کشته و لت و پار شده را «اراذل و اوباش» خواند."دوستدار همچنین در باره عبدالکریم سروش نوشته است:" عبدالکریم سروش که بهزعم شما این دو کمال را دارد، یعنی عارف و پوپری بودن را در خود جمع آورده، دستپروردهی مکتب مولوی، یکی از بانفوذترین عارفان ماست. به زحمت میتوان به سخنی از او برخورد که از اشعار عرفانی این عارف لبریز نباشد. عرفان ما با استراتژی منحرف کردن اذهان از مسائل از طریق رویایی ساختن جهان خودآفریدهاش و به کمک برانگیختن شور و شیدایی در آنها، علم و فلسفه را کشته و دفن کرده است. حتا ابنسینا کشف و شهود اولیا را برتر از ادراک فلسفی میدانسته است"دوستدار حتی پای را از این هم فراتر گذاشته و مدعی شده است:" عبدالکریم سروش که یکی از مهمترین عاملان در تعطیل سه سالهی دانشگاهها در سراسر کشور بود"دوستدار سپس با در آمیختن نام سروش و تحقیر فرهنگ ایرانی می نویسد:" کارل پوپر ضدیتی با دین نداشت اما به همان اندازه نسبت به آن بیتفاوت بود. این کشور که توانسته پوپری عارف نیز بزایاند، یکی از تاریکترین مراحل تاریخ خود را میگذراند. و یکی از فاجعههای بزرگ در این سرزمین این است که مردم آن خود چنین بلایی را بر سرشان آوردهاند. "دوستدار می افزاید:" آنچه آن زمان در تهران به شما عرضه کردهاند، چیزی جز نوعی شعبدهبازی ایرانی ـ شیعی، منتها از نوع کاملا بیارزشاش نبوده، چون خود را جدی میگرفته است."ii
برادران صدری یعنی احمد و محمود صدری به همراه دباشی از منظری مقابل ادعاهای دوستدار نامه ای به هابرماس نوشته و در برابر مواضع دوستدار نوشتند:" حتی در بدنام ترين نوشته های شرق شناسنانه قرون اخيرنيز به ندرت به چنين ادعای نژاد پرستانه و خصمانه ای بر می خوريم که تماميت فرهنگ و تاريخ ملتی را به تزوير و سالوس مزمن متهم کند. اين جمله و ساير جملات شبيه به آن در اين نامه نشانگر ذهنی مملو از احساس حقارت و نفرت از خويش است. "این سه در ادامه متذکر شدند :" در جهانی که مورخين علم فراخنای جهان ايده ها را در نورديده، تاريخ کنش ها و واکنش های محلی و جهانی در بين جوامع انسانی را باز سازی کرده، و با ارائه نظريات کار سازی در باره انواع مدرنيته سکه "اروپا مداری" را از دور تفکر خارج کرده اند، آقای دوستدار همچنان متعصبانه بر نظريه پيشرفت خطی و همگون تمدن اروپائی پافشاری ميکنند و با تعميم آن جهان غير اروپائی را به برهوتی از جهل و بلاهت تبعيد می کنند."و در پایان تاکید کردند که:" آقای هابرماس، ما بر اين باوريم که ماهيت اخلاقی و فکری نهضت دموکراسی و عدالت اجتماعی در ايران با نامه نگاری به شما يا هيچ فيلسوف غربی ديگری حلاجی نخواهد شد. خيزش خود جوش مردم ما و خلاقيت و شجاعت اخلاقی مبارزات آنان در خيابان های روشن و زندانهای تاريک ايران و در آمال ايرانيانی که در سرتاسر جهان نگران سرنوشت سرزمينشان هستند به محک تجربه خواهد خورد. تنها هدف ما در نگاشتن اين نامه اين بود که شهادت دهيم آرامش دوستدار نه از سوی ايرانيان بلکه تنها از سوی خويش سخن می گويد و آنچه ميگويد تنها نمايانگر ابتذال تخيلات شخص اوست."iii
4- واکنش های تنی چند از ایرانیان مقیم خارج از کشور به نامه صدری ها و دباشی از جهات مختلفی قابل تامل است.در این واکنش ها هرچند می توان نکات با اهمیتی را در باره حال و روز و روزگار میهن در سال هایی نه چندان دور و مصائبی که برگروهی از ایرانیان رفته مشاهده کرد در عین حال می توان تفاوت فضای واقعی و عینی مناسبات سیاسی و اجتماعی ایران امروز با نگرش ذهنی ،کینه ورزانه و انتقام جویانه معدودی از هموطنان مقیم خارج از کشور را مشاهده کرد.این نامه نگاری ها و واکنش های دیگران در نزد افرادی چون راقم این سطور پرسش ها و ابهامات زیادی برانگیخته است.هر چند این ابهام ها و پرسش ها به معنای بی توجهی به مسئولیت افراد،گروه ها و به ویژه حاکمان در برابر رفتار و رویه هایشان نیست.و هر شخص یا جریان و گروهی باید پاسخگوی رفتار و روش ها و رویه هایش در هر مقطع زمانی باشد.
از سویی دوستدار با در آمیختن نگرش ها و داده های خود ساخته فلسفی،جامعه شناختی، تاریخی، انسان شناسی ( انتروپولوژی )و حتی مواضع تند و طرح اتهامات ریز و درشت علیه دگر اندیشانی که همچون وی نمی اندیشند در پی دستیابی به چیست؟طبقه متوسط ایرانی بر مبنای کدام داده ی معتبر و مستقل جامعه شناختی ملون و چاپلوس و امثالهم است؟ایا دوستدار در این خصوص تا به حال پژوهشی جامعه شناختی صورت داده است؟یا بر مبنای داده ای معتبر از دیگر جامعه شناسان ومستند به پژوهش های آنان به چنین نتایجی رسیده است؟اساسا منظور از طبقه متوسط و بالا در ایران چیست؟شاخص های تعریف طبقه در ایران چه زمانی و توسط چه کسانی و در چه سطحی ارایه شده است؟ چگونه یک فیلسوف می تواند به این سادگی درحوزه های گوناگون ااندیشه و دانش با چنان یقینی سخن بگوید؟ایا این فیلسوف محترم داده ای تاریخی دارد تا نشان دهد عبدالکریم سروش مسئول تعطیلی سه ساله دانشگاه هاست؟ایا این نویسنده میان تعطیلی دانشگاه و ستاد انقلاب فرهنگی تمایزی قایل نیست و تقدم زمانی یکی بر دیگری را باور ندارد؟سروش عضو ستاد انقلاب فرهنگی بوده است نه" یکی از مهمترین عاملان در تعطیل سه سالهی دانشگاهها در سراسر کشور"ایا برای قضاوت در باره شناسایی عاملان تعطیلی دانشگاه ها می توان بی سند و مدرک حکم صادر کرد؟
در پی این نامه نگاری های کارزاری مجازی بر پا شد و له یا علیه هریک از طرفین ماجرا مطالب متعددی منتشر شد .مطالبی که درمحتوای بسیاری از نوشته هایش همان جدال اصلاح و اعتدال و انقلابی گری و افراط مشهود است!از سویی در یکی از مطالب که سعی کرده پاسخ به نامه سه نفره را با اتهامات ریز و درشت دیگری پیگیری کند چنین آورده شده است که به دلیل مناظره دو ماه قبل احمد صدری با مصباح یزدی ، صدری مرتکب خیانتی شده است که باید مسئولیت آن را بپذیرد زیرا مصباح به زعم نویسندگان این مطلب دستش در این زمان به خون قربانیان قتلهای زنجیره ای آلوده بود است وقتی صدری پاسخ داد که زمان این مناظره هجده سال قبل بوده و نه دو ماه قبل و در آن زمان قتلهای زنجیره ای صورت نگرفته بود نویسندگان این نامه بلافاصله اتهام را عوض کردند و (باز بدون مدرک و بدون اینکه چنین اتهامی را در نوشتارهای بسیارشان در مورد دهه شصت قبلا مطرح کرده باشند) گفتند که همان زمان هم مصباح در اعدامهای دهه شصت مجاهدین دست داشته است. و البته یکی از نویسندگان همین نامه خود در جای دیگری به دلیل جان بدر بردن از اعدام های دهه شصت و اینکه تنها کسانی جان به سالم برده اند که با حکومت همکاری کرده اند!متهم به همکاری با نیروهای حکومت در اعدام دیگر زندانیان شده استiv!؟این نقل را از ان جهت اوردم تا نشان دهم اگر قرار باشد هر شخصی خود را مجاز بداند بدون ارائه مدرک هر اتهامی را بی محابا متوجه دیگران کند بر همین سیاق طرح اتهام علیه خود وی نیز مشروع خواهد بود؟اگر بر همان سیاق اندیشید و نوشت ایا مناظره با مصباح در سال ۷۱ بیشتر مجازات دارد یا همدستی با عاملان حوادث دردناک وناخوشایند دهه شصت؟!این مطلب استناد شده را از ان جهت نقل کردم تا نشان دهم هر روشی که بخواهد با غوغا و توهین وتهمت مقصود خود را پیش برده و در این مسیر استفاده از هر اهرم و ابزاری را مشروع بداند خود نیز از این روش در امان نخواهد بود !؟روشی که در گفتمان حقوق بشری و اخلاقی محکومیت ان مسجل و روشن است.
از منظری دیگر و عام تر ،نوشته هایی که به دلیل نفرت از نظام سیاسی مستقر و گاه احساس نفرت ،انزجار و حقارت نسبت به گذشته،تاریخ و فرهنگ ایرانی و گاه با داعیه عرب ستیزی و اسلام ستیزی سعی در انکار و فاجعه آمیز خواندن هویت ایرانی دارند گذشته از ناتوانی در پاسخ به مسائل و مشکلات امروز ایران، در میان جوانان درون کشور چه نتایجی در بر خواهد داشت؟ایا گسترش بی اعتمادی ملی،تعمیق سو ظن به دگر اندیشان و همه تلاش گران مدنی به ویژه فعالان خارج از کشوررا درپی نخواهد داشت؟ایا یک جوان یا یک ایرانی درون کشور حق ندارد تا از خود و نیز چنین افرادی پرسش کند که شما با چنین مواضع و رویکردهایی در پی چه می باشید؟ایا این فضا ی طرح اتهام و غوغا سالاری در جهت گسترش ودستیابی ایرانیان به مردم سالاری ،خوداگاهی ملی وفرهنگ مدارا و رواداری در میان ایرانیان است؟یکی از همین نویسندگان نامه ها که اتهامات عجیب و غریبی متوجه احمد صدری کرده و حتی پای دادگاه میکونوس و غیره را نیز به این ماجرا کشانده است خود در جایی دیگر از بروز رفتارهای خشن اوایل انقلاب و محاکمات آنچنانی وابستگان رژیم سابق ابراز تاسف کرده است!ایا این نویسنده اندیشیده است که استمرار این فضای تهمت و غوغا سالاری می تواند آن نوع محاکمات انقلابی بی ضابطه را در ذهن، روح و روان جامعه و مخاطبان بازتولید کند؟این احمد صدری نیست که باید پاسخگوی مناظره با مصباح یزدی باشدحتی اگر این مناظره نه سال 71 بلکه ماه گذشته صورت گرفته باشد.این پاسخگویی باید متوجه کسانی باشد که خود در مقام کاشف،قاضی ،دادستان و مدعی العموم،وکیل ،محقق و تحلیل گر به همان شیوه هایی توسل می جویند که خود روزی قربانی آن بوده و از آن شکایت دارند!
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خبر ناگوار قتل فجيع و مظلومانه مبارز فداكار و وارسته، مرد صبر و استقامت مرحوم مغفور آقاي داريوش فروهر و همسر محترمه ايشان (رحمة الله عليهما) همچون صاعقه اي ويرانگر، جو سياسي و اجتماعي كشور را برآشفت و افكار عمومي را در بهت و حيرت ناباورانه فرو برد.
مردي كه سالهاي متمادي از عمر خويش را در راه مبارزه با ظلم و تعديات و دفاع از استقلال و حقوق حقه انساني و آزاديهاي مشروع ملت ايران با تحمل شكنجه ها در زندان سپري كرد و وظيفه وجداني و انساني خود را نسبت به كشور و ملت در حد امكان و توان ادا نمود. متأسفانه برخي از رسانه ها آقاي فروهر را مردي غيرمذهبي خواندند كه اين ظلمي است فاحش نسبت به ايشان، زيرا من خود مدتها در زندان قزل قلعه از نزديك شاهد اعمال و رفتار آن مرحوم بودم . ايشان در عين سياسي بودن مردي متواضع و فروتن و مقيد و متعبد نسبت به احكام اسلام عزيز و آداب شرع مبين بود.
اينجانب اين مصيبت بزرگ و ناگوار را به خانواده و دوستان اين دو مرحوم و به همه علاقه مندان به حقوق ملت ها و آزاديهاي مشروع تسليت گفته و از خداوند قادر متعال براي آنان رحمت واسعه و حشر با اولياي خدا و براي بازماندگان و وابستگان صبر جميل و اجر جزيل مسألت می نمایم؛ و به دولت محترم تذکر می دهم که بر حسب وظیفه قانونی و شرعی خود و به منظور رفع اتهام محتمل با همه امکانات برای شناسایی و مجازات عاملین و مسببین این جنایت بزرگ اقدام نماید...
والسلام علي جميع اخواننا المؤمنين
4 شعبان المعظم 1419 - 1377/9/3
قم المقدسة - حسينعلي منتظري
منبع: کتاب دیدگاه ها - جلد1 - صفحه 67
مدتی است که در رابطه با فعالیت گروه های اصلاح طلب و آینده سیاسی آنان بحث های متعددی رواج دارد که بخشی از آن از سوی اصول گرایان مطرح شده است. رقبای اصلاح طلب ازسویی در نشریات و رسانه های خود از مرگ اصلاح طلبی وطرد این جریان سیاسی از سوی مردم سخن می گویند و از طرفی دیگرصحبت از ائتلاف و شرکت در انتخابات پیش رو می کنند. اما در این میان فعلان اصلاح طلب نظر دیگری دارند و بر عکس رقبای خود اصلاح طلبی را یک جریان زنده و پویا می دانند که به دلیل ریشه دار بودن در عقاید و باورهای مردم ماندگار است. سید محمد صدر نیز یکی از اصلاح طلبانی است که چنین می اندیشد و چون دیگر همفکرانش اصلاح طلبی را یک جریان اصیل و برگرفته از اندیشه مذهب شیعی می داند و مطمئن است که اگر انتخابات آزاد برگزار شود اصلاح طلبان پیروز میدان خواهند بود.
معاون وزارت خارجه دولت اصلاحات در گفتگو با روزنامه شرق با تاکید بر تداوم حرکت اصلاح طلبی در جامعه، موفقیت این جریان را در بودن در قدرت نمی داند، بلکه وی تاکید می کند که حضور اصلاح طلبان در جامعه و مقبولیت آنان از سوی مردم نشان از موفقیت این جریان سیاسی است. او همچنین در این گفتگو انحصار طلبی سیاسی را رد می کند و شعار ایران برای ایرانیان اصلاح طلبان را گواه این موضوع می داند و مهم تر از همه تاکید می کند که اصلاحات ادامه دهنده راه و خط امام است.
مشروح گفتگوی دکتر محمد صدر با روزنامه شرق به شرح زیر است:
برخی اصولگرایان نزدیک به دولت میگویند اصلاحطلبان مردهاند و دیگر نیستند و برخی دیگر میگویند برای بازگشت اصلاحطلبان آنها باید توبه کنند. برخی دیگر معتقدند اصلاحطلبان حضور دارند. خود شما به عنوان یک چهره اصلاحطلب در حال حاضر و با توجه به فضای کنونی کشور چه تحلیلی از موقعیت اصلاحطلبان دارید؟
برای پاسخ به این سوال نخست باید درباره ضرورت و علت طرح این سوال سخن گفت. معمولاً زمانی این سوال مطرح میشود که سوالکننده گمان میبرد وجود یک جریان فکری منوط به در راس قدرت بودن است یعنی اینگونه فکر میشود که اگر یک جریان فکری در راس قدرت بود و دولت، مجلس و... را دردست داشت وجود دارد و اگر در راس قدرت نباشد وجود ندارد. این نوع نگاه و بینش صحیح نیست چراکه یک تفکر میتواند نهتنها سال بلکه قرنها بیآنکه در راس قدرت باشد وجود داشته و حق باشد مانند مذهب شیعه، این جریان قرنها وجود داشته و البته در مدت زمان کم نیز بر سر قدرت بوده اما همچنان به وجود مستحکم خود ادامه داده و حاکمانی که میخواستند و سعی میکردند این جریان را منزوی کنند همیشه نگران وجود این تفکر بودند و بهرغم اینکه قدرت را در دست داشتند از این جریان میترسیدند. پس باید به این نکته توجه داشت که اندیشه و تفکر با زور از بین نمیرود. تفکر با تفکر میآید و اگر روزی قرار باشد که از بین برود با تفکر از بین میرود. این مساله درباره جنبش اصلاحطلبی نیز صدق میکند و اتفاقاً از اهمیت بیشتری برخوردار است چراکه اصلاحات و اصلاحطلبی بیرونآمده از بطن انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که خود ریشه بسیار طولانی هم در تاریخ ایران، هم در تاریخ اسلام و هم در تاریخ شیعه دارد و بنابراین اینگونه نیست که اصلاحات اگر روزی بر سر قدرت نبود از بین برود. بنابراین اصلاحطلبی تفکری در ادامه تفکر انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) است. با تمام قدرت وجود دارد و وضعیتش هم خوب است اما اکنون بنا به دلایلی در راس قدرت نیست. پس آن چیزی که اصلاحات دارد استحکام و ریشهدار بودن این تفکر است که با هیچ مشکلی مواجه نیست و پایگاه مردمی نیز دارد.
در اظهارات خود اشاره کردید جریان اصلاحطلبی برگرفته از تشیع است و مشابهتهایی را بین این دو جریان قائل شدید، اما جریان اصلاحطلبی یک جریان سیاسی متشکل از احزاب سیاسی است و جریان شیعه یک جریان مذهبی و برگرفته از اعتقادات مذهبی مردم که همه اقشار را نیز دربرگرفته و با آمدن و رفتن شخصیتهای سیاسی دچار رخوت یا انحطاط نمیشود. آیا گمان میبرید شبیهسازی و مقایسه این دو صحیح باشد و اتفاقاً جریان مقابل شما نیز چنین ادعایی داشته باشند؟
همان طور که گفتم مبنای تفکر جریان اصلاحطلبی انقلاب اسلامی است و منشاء تفکر انقلاب اسلامی نیز تفکر شیعه است. هر مکتب فکری از خود اسلام گرفته تا مکاتب سیاسی زمانی که مطرح میشوند با برداشتهای مختلف مواجه خواهند شد. افراد مختلف و جریانهای مختلف برداشتها و قرائتهای مختلف از یک تفکر دارند و اتفاقاً ما انحصارطلب نیستیم که بگوییم جنبش اصلاحات فقط و فقط راه انقلاب و تشیع را ادامه میدهد و هیچ ایرادی ندارد که اصولگراها نیز چنین ادعایی داشته باشند. آنان یک برداشت از اسلام و امام و انقلاب دارند و اصلاحطلبان نیز برداشت خود را دارند.
اتفاقاً همین بحث که چه کسی ادامهدهنده راه امام و انقلاب است نیز خود جای سوال دارد. از یک طرف اصلاحطلبان میگویند ما راه امام و انقلاب را ادامه میدهیم و از سوی دیگر اصولگراها چنین ادعایی را مطرح میکنند، با توجه به اینکه هر دو گروه ادعای ادامه یک راه را دارند و منشاء فکری خود را نیز یک تفکر مطرح میکنند چرا تا این حد اختلاف وجود دارد و یکی درصدد حذف دیگری است؟
این ویژگی بشر است؛ بشر دارای تفکر، اراده و اختیار است و بر مبنای این سه، از مسائل برداشتهای مختلف خواهد داشت منجمله برداشت از مذهب، دین، اقتصاد، امور سیاسی، فرهنگی و... در مکاتب مختلف نیز ببینید مردم برداشتهای مختلفی را ارائه میدهند. مگر همه دانشمندان اقتصادی یک نظر دارند. تمام کسانی که معتقد به مکتب اقتصاد آزاد و سرمایهداری هستند دیدگاهها و برداشتهای گوناگونی دارند و کسانی که مارکسیست هستند نیز برداشتهای متفاوت از یکدیگر دارند. بنابراین برداشتهای مختلف از یک مکتب و اعتقاد مساله عجیبی نیست اما نکته مهم این است که این افراد باید بتوانند اثبات کنند که به ادعایی که دارند عمل میکنند. از حذف سخن گفتید، به واقع در چارچوب تفکر امام حذف وجود نداشت، حال اصولگرایانی که ادعای پیروی از امام میکنند بیشتر دنبال حذف هستند تا اصلاحطلبان. شعار ایران برای ایرانیان از سوی اصلاحطلبان داده شد اما جناح مقابل اقدام به خطکشی کرد و مردم را با عناوین مختلف تقسیمبندی و حذف کرد. باید ادعاها را با واقعیتها سنجید.
مطمئناً در هر مکتب فکری و سیاسی برداشتهای متفاوتی وجود دارد اما مسالهای که تمایز ایجاد میکند این است که در خیلی از مکاتب فکری موجود مسالهای به نام تقدس وجود ندارد و هر کدام از این مکاتب قابل نقد و رد شدن هستند، در حالی که وقتی ما یک تفکر سیاسی را به اعتقادات مذهبی ربط میدهیم راه نقد آن را نیز میبندیم یا محدود میکنیم، فکر نمیکنید این برای یک جریان سیاسی خطرناک است؟
خیر. من چنین نتیجهای را نمیگیرم. اگر شیعه و اسلام را بررسی کنید میبینید راه نقد همیشه باز است. از خدا مقدستر نداریم. اگر نگاهی به رسالهها داشته باشید متوجه میشوید که میگوید اصول دین تحقیقی است، نه تقلیدی، یعنی توحید، نبوت، قیامت، امامت و عدالت را باید تحقیقی بپذیریم. این تحقیق میتواند حتی شک به وجود آورد و جالبتر اینکه همین اصول دینی میگوید اگر یک نفر صادقانه و بدون لجاج تحقیق کرد که خدا هست یا خیر و اگر نرسید به آن به جهنم نمیرود، پس وقتی درباره خدا چنین مسالهای داریم دیگر نقد کردن و پرسش کردن درباره مطالب پایینتر نمیتواند اشکال داشته باشد. اگر کسی آمد و افراد و گروهها را به نحوی مقدس کرد که راه هر نقد، انتقاد و شک را بست در چارچوب اصول اعتقادی شیعه و انقلاب اسلامی و اصلاحات حرکت نکرده است.
با قبول این اظهارات و قبول اینکه جریان اصلاحات یک جریان فکری ماندگار در تاریخ است، اما بالاخره این جریان باید در معادلات سیاسی نیز حضور داشته باشد، در حال حاضر اصلاحطلبان در کجای معادلات سیاسی ایران قرار گرفتهاند؟
پاسخ این سوال به این امر برمیگردد که ما چه تعریفی را از معادلات سیاسی ارائه میدهیم. اگر معادلات سیاسی را حضور در قدرت تعریف کنیم یک جایگاه دارد و اگر در چارچوب صحنه اجتماعی تعریف کنیم موقعیت دیگری دارد. اصلاحطلبان در صحنه اجتماعی حضور فعال دارند و همین فشاری که بر آنان وارد میشود یعنی اینکه هستند، خود نشاندهنده این است که اصلاحطلبان حضور قوی دارند. اگر در صحنه اجتماعی حضور نداشتند که هر روز یکی از سایتهای اصلاحطلب فیلتر نمیشد. همین نشانهها بیانگر این است که اصلاحطلبان در جامعه حضور فعال و قوی دارند و عکسالعمل رقیب نیز ثابتکننده این ادعاست. در خصوص حضور در قدرت نیز بالاخره بخشی از اصلاحطلبان حتی در قالب یک اقلیت در مجلس حضور دارند و در مجموع تجربه نشان داده صحنه سیاسی همیشه ثابت نیست و تغییر میکند و اگر از همان اول انقلاب را بررسی کنید تغییرات و تحولات بیانگر همین امر است. به طور مثال قضاوتهایی که پیش از دوم خرداد در خصوص نتیجه انتخابات میشد کاملاً برخلاف آنچه بود که رخ داد و هیچ کس پیشبینی نمیکرد آن تحول عظیم به وجود آید که نهتنها داخل ایران را تحت تاثیر قرار داد که دبیرکل وقت سازمان ملل نیز بیان کرد انتخابات ایران یک تحول بینالمللی است. در کشوری مانند ایران انتخابات آزاد برگزار شد و کسی انتخاب شد که برداشتها این بود که حاکمیت نمیخواهد او انتخاب شود. ما چنین اتفاقی را دیدهایم، کدام پیشبینی آینده میگوید که دیگر از این اتفاقها نمیافتد؛ خصوصاً با توجه به آن قدرت اجتماعیای که وجود دارد چنین تحولی بعید به نظر نمیرسد.
از روزهای نخست پیروزی انقلاب تا سال ۸۴ اصلاحطلبان هر کدام به نوعی و با عنوانی در عرصههای تصمیمگیری و معادلات قدرت حضور داشتهاند اما اکنون نزدیک به شش سال است که به طور کامل کنار گذاشته شدهاند، به هرحال هر چقدر هم که نفوذ اجتماعی وجود داشته باشد اما باز هم فعلاً فعالان سیاسی و احزاب تمایل به حضور در قدرت دارند، برای این حضور باید یک برنامه و استراتژی وجود داشته باشد، برنامه و استراتژی اصلاحطلبان برای بازگشت به قدرت چیست؟
تمامی نگرانیها از این است که چون اصلاحطلبان در قدرت نیستند و آقایان نیز تلاش کردند مدیران باتجربه انقلاب را که سابقه اصلاحطلبی داشتهاند، کنار بگذارند بعدها نیز نخواهند بود. بالاخره ما تجربه داشتن احزاب سیاسی را آن گونه که باید، نداشتهایم. در همه دنیا میبینید که به طور مثال یک حزب حتی برای سالهای طولانی بر سر قدرت نیست و این مساله عجیبی نیست و همیشه یک گروه نباید بر سر کار باشد. مشکل اصلی اصلاحطلبان برگزاری انتخابات آزاد است و اگر انتخابات آنگونه که باید، برگزار شود مطمئناً اصلاحطلبان انتخاب خواهند شد. این نیز که گفته میشود اصلاحطلبان استراتژی ندارند جمله درستی نیست؛ یک حزب سیاسی یا در قدرت هست یا نیست، اگر در قدرت است کشور را اداره میکند و اگر خارج از قدرت است که باید صحنه اجتماعی را دردست داشته باشد تا بتواند در انتخابات آینده پیروز میدان شود و چه استراتژیای روشنتر از اینکه اصلاحطلبان در صحنه اجتماعی حضور دارند.
در خصوص احزاب فرمودید و حضورشان در قدرت، ما احزاب متعددی در کشور داریم که هیچگاه نتوانستهاند آن طور که باید، اثرگذار باشند و در معاملات سیاسی نقش اساسی ایفا کنند در حالی که اکنون میبینیم احزاب منفعل شدهاند و هیچ نقشی در تصمیمگیریها ندارند. چه میزان احزاب اصلاحطلب را در مورد این مساله مقصر میدانید با توجه به اینکه در این سالها احزاب اصلاحطلب زیادی شکل گرفت؟
در خصوص زمان فعلی آن چیزی که اکنون وجود دارد تفکر ضدحزبی است که با تمام قدرت به دنبال این است کهنه تنها احزاب اصلاحطلب که احزاب ریشهدار و سنتی اصولگرا را نیز حذف کند. اما در مجموع من شخصاً افتخارم این است که شروعکننده قانون احزاب در وزارت کشور آن هم درست چند روز پس از خاتمه جنگ بودهام. اعتقاد داشتهام آزادی احزاب و آزادی فعالیت احزاب، نظام جمهوری اسلامی را بیمه میکند و احزاب مختلف باید در چارچوب قانون اساسی وجود داشته باشند و فعالیت کنند. آن روزی که در وزارت کشور اجرای قانون احزاب را تصویب کردیم در مصاحبهای گفتم وجود احزاب، نظام جمهوری اسلامی را بیمه میکند چراکه وجود تفکرات سیاسی مختلف برای اداره کشور به مردم اجازه میدهد تغییرات را در چارچوب نظام دنبال کنند و اگر حزب وجود نداشته باشد مردم این مطالبات را خارج از نظام دنبال خواهند کرد. تجربه تاریخی نشان داده یک تفکر نمیتواند برای همیشه مردم را قانع کند و به خواستههای آنان پاسخ دهد و همیشه پس از گذشت مدتی مردم تغییر را خواستار شدهاند و برای این کار باید احزاب وجود داشته باشند که در همین چارچوب و تحلیل به عنوان معاون سیاسی وزارت کشور این تفکر را دنبال کردم و آقای محتشمی به عنوان وزیر کشور و نخست وزیر وقت نیز برای تحقق این قانون کمک بسیاری کردند. اما اینکه چرا فعالیت حزبی در کشور ما موفق نبوده، این مساله ربطی به افراد ندارد بلکه علتش سابقه تاریخی احزاب در ایران و عملکردشان است. احزاب ملی و گروههایی که در چارچوب خواستههای مردم ایران عمل کرده باشند و دارای تشکیلات قوی و محکم باشند و در عین حال مستقل باشند و به قدرتهای خارجی وابسته نباشند نمونه زیادی نداشته است. قویترین حزب فعال قبل از انقلاب و به تعریف علمی حزب توده بوده که بهرغم این ویژگیها یک عامل وابسته به شوروی بود و منافع شوروی را دنبال میکرد، پس از آن نیز مجاهدین خلق بود که یک حزب چریکی بود که پس از مدتی تبدیل شد به یک گروه تروریستی که برادران و خواهران مسلمان خود را ترور میکرد. بنابراین علت اینکه حزب در ایران آن گونه که باید، مورد استقبال قرار نگرفت این است که یک حزب قوی که خواستهها و آرزوهای مردم را دنبال کرده باشد و دنبال یک تشکیلات منظم باشد به وجود نیامده است. پس از انقلاب حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد که باوجود بزرگانی چون شهید بهشتی و شهید باهنر و بقیه بزرگان کشور به دلایلی منحل شد، حزب موتلفه که داخل حزب جمهوری بود اما آن تشکیلات و گستردگی را نداشت و... اما تنها حزبی که جنبه حزبی داشت و به صورت نسبتاً گسترده فعالیت داشت حزب مشارکت بود که عمر آن نیز بیشتر از ۱۰ سال نشد و ۱۰ سال فعالیت سیاسی برای یک حزب دوران بسیار کمی است.
اما میبینیم که همین احزاب اصلاحطلب میتوانند در مجلس ششم تاثیرگذار باشند و مردم مستقیماً به لیست آنان رای میدهند که این در تاریخ سیاسی ما یک تجربه منحصر به فرد است و مردم به نوعی آن ذهنیت منفی تاریخی خود را در رابطه با احزاب کنار میگذارند، اما همین احزاب نمیتوانند از این پتانسیل به وجود آمده استفاده و در انتخابات بعدی از این فرصت استفاده کنند، چرا احزاب اصلاحطلب چنین فرصت تاریخیای را از دست دادند؟
این بحث درست است اما باید توجه کنید همان زمان نیز رای احزاب اصلاحطلب فقط رای به خود حزب نبود بلکه رای به چهرههای شاخصی بود که از این احزاب حمایت میکردند و اسم آنان سبب شد آن گونه رای بیاورند. هنوز افراد مهم و شناختهشده نقش اساسی در اجتماع دارند، منتها این احزاب نیز یکسری اشتباهاتی داشتند که در انتخابات شوراها شکست خوردند اما در آن مقطع اشتباه این بود که به قدرت بیشتر توجه شد تا حزب، یعنی به حضور در دولت و مجلس بیشتر توجه شد تا به گسترش حزب و نهادینه شدن و تشکیلاتی شدن و این در واقع باعث عقب افتادن احزاب شد. البته احزاب به وجود میآیند برای آنکه قدرت را در دست بگیرند اما تنظیم بین فعالیت حزبی در صحنه اجتماعی و حضور در قدرت از هنرمندی رهبران حزب است.
در مقطع کنونی که احزاب فعال نیستند، چهرههای فعال اصلاحطلب چه نقشی میتوانند در انسجام اصلاحطلبان یا تشکیل حزب جدیدی داشته باشند؟
در مجموع تشکیل حزب جدید در شرایط فعلی امکانپذیر نیست و اگر فضا مساعد بود احزاب موجود تعطیل نمیشدند. شبکههای اجتماعی نیز هستند که البته آنها نیز تحت فشار هستند به طوری که میبینید سایت بنیاد باران که یک موسسه فرهنگی و اجتماعی غیرسیاسی است نیز فیلتر میشود. البته این فشارها نتیجه نخواهد داد چراکه تفکر با زور از بین نمیرود
با توجه به گفته شما در خصوص اینکه فعالیت حزبی امکانپذیر نیست، آیا چهرههای اصلاحطلب به فکر امتحان راههای دیگری برای تغییر فضا افتادهاند، مانند دیدار با چهرههای جناح مقابل و انجام گفتوگو تا شاید بتوان از این راه اوضاع را کمی تغییر داد؟
حتماً چنین راههایی در نظر گرفته شده و بیشتر نیز خواهد شد. یک احساس نگرانی ملی هم در اصلاحطلبان و هم در بخشی از اصولگرایان وجود دارد و همین باعث ارتباط میشود و سبب میشود یکسری مسائل که در گذشته به وجود آمده بود و باعث اختلاف و بدبینی بین افراد و احزاب شده بود از بین برود و متوجه شوند که در واقع اختلافی به آن شکل نبوده است و نظریاتی بوده که با یکدیگر فرق داشتهاند و هر کس حق دارد نظر خود را داشته باشد. همین مساله تمام کسانی را که نگران جمهوری اسلامی و آینده کشور هستند به هم نزدیک میکند، طبیعتاً جلساتی خواهد بود، گفتوگوهایی صورت خواهد گرفت اما در خصوص نتایج آن عجله نباید کرد.
اما در مقابل جریانی نیز هست که در خصوص این دیدارها و ائتلافها حساس شده است، دلیل آن چیست؟
این حساسیتها مربوط به کسانی است که با حزب مخالف هستند و میخواهند ریشه احزاب را بزنند چراکه خود تاکنون حزب نداشتهاند و توان تشکیلاتی نیز ندارند. برای همین درصدد هستند احزاب را از بین ببرند که امیدوارم همینها نیز اصلاح شوند و این را درک کنند که باید در همان نرمهایی که وجود دارد حزب تشکیل دهند و با رقبای خود وارد رقابت شوند. در نتیجه سبب میشود این روند معیوب که همیشه زمانی که گروهی به قدرت میرسیده سعی داشتهاند گروه مقابل را حذف کند از بین خواهد رفت و مردم نیز میتوانند انتخاب کنند و همه نیز یک انتخاب سالم را میپذیرند و این گونه ما پیشرفت میکنیم، توسعه سیاسی و اقتصادی پیدا خواهیم کرد و در این صورت یک ایران آباد و آزاد را که میزان تحمل و مسوولیتپذیری بالایی دارد به دنیا معرفی کنیم.
آیا گمان میبرید امکان ائتلاف بین اصلاحطلبان و اصولگرایان منتقد به وجود خواهد آمد؟
ائتلاف یعنی پیوندی که بین احزاب و گروههای سیاسی به دلایل مختلف تشکیل میشود و زمانی که این دلایل از بین برود ائتلافی نیز نخواهد بود. در این باره میتوان فرانسه را مثال زد. در انتخابات مرحله دوم ریاستجمهوری، ژاک شیراک به همراه رقیبش به دور دوم رفتند. رقیب او فردی تندرو و افراطی بود و همین سبب شد احزاب سوسیالیست و گلیست که رقیبهای سرسختی هستند، احساس کنند اگر این فرد رئیسجمهور فرانسه بشود برای همه بد خواهد بود، در نتیجه با یکدیگر ائتلاف کردند و شیراک رئیسجمهور شد تا از روی کار آمدن آن فرد جلوگیری کنند. همان طور که وجود حزب لازم است ائتلافها نیز وجود دارد. البته احزاب همیشگی خواهند بود اما ائتلافها موقتی است و ضرورت وجودشان بستگی به شرایط دارد.
آیا برای ایجاد این ائتلاف یک چارچوب مشخص نباید تعریف شود؟
اکنون مشکل احزاب اصلاحطلب وجود حزبشان است که دولت مخالف وجود آنان است و تلاش میکند احزاب اصلاحطلب را تعطیل کند. پس در حال حاضر اصلاحطلبان اصلاً حزبی ندارند. البته چارچوبها همه در اساسنامهها مشخص است و باید حزبی وجود داشته باشد تا چارچوبی مشخص کند. دولت باید باور کند که وجود احزاب لازم است و احزاب حق فعالیت دارند، در این صورت ائتلافها نیز شکل میگیرد.
در پایان آینده اصلاحطلبان را چگونه میبینید؟
اصلاحطلبان در صحنه اجتماعی حضور دارند، پس میتوانند در صحنه سیاسی حضور پیدا کنند و در شرایط مناسب فعال خواهند شد.
دکتر شمس اللهی، استاد دانشکده برق دانشگاه صنعتی شریف، در ارتباط با فیلم یزادن تفنگ ندارد به نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف نامه ای نوشت ، درگوشه ای از این نامه آمده است « برادران و خواهران بسیجی، به شما توصیه می کنم یک بار دیگر به چشمان مظلوم ندا در لحظات جان دادن نگاه کنید. شاید این بار مظلومیت مادر رحمان را در آن ببینید و آنگاه شما هم عکس ندا و عکس مادر رحمان را در کنار عکس پدر یزدان در کنار دفتر بسیج گذاشته و همه در کنار هم بر مظلومیت همه آنها بگرییم. آن روز، روزی خواهد بود که ملت دو نیمه شده ایران به جای کشت کینه در دل، عشق و محبت خواهد کاشت و آن روز چه روز خوبی خواهد بود. آیا آن روز خواهد آمد ؟»
متن کامل این نامه به نقل از موج سبز دانشگاه شریف به شرح ذیل است:
برادر گرامی آقای امین آقامیری، مسئول محترم بسیج دانشجویی دانشگاه شریف و مدیر مسئول دوهفته نامه آزادراه، باسلام؛ چندی پیش دعوت نامه ای از طرف بسیج دانشجویی دانشگاه برای اینجانب و اساتید دیگر دانشگاه جهت شرکت در جشن رونمایی و اکران مستند یزدان تفنگ ندارد ارسال شد که متاسفانه بدلیل تلاقی با کلاس اینجانب توفیق شرکت در آن نیافتم. اخیرا توضیحی در مورد این فیلم در نشریه آزادراه خواندم و یزدان فیلم مورد اشاره، مرا یاد داستان پسری به نام رحمان انداخت و باعث شد متن کوتاهی به نام یزدان پدر ندارد، رحمان مادر ندارد بنویسم. به پیوست متن را تقدیم می کنم و خوشحال می شوم اگر صلاح دیدید آن را در نشریه چاپ کنید. داستان رحمان کاملا واقعی است فقط نام اصلی وی را من عوض کرده ام.
با احترام محمد باقر شمس اللهی ، عضو هیئت علمی دانشکده برق
یزدان پدر ندارد، رحمان مادر ندارد
چند روز پیش در نشریه آزادراه مطلبی در مورد مستند یزدان تفنگ ندارد خواندم. در این فیلم در مورد یزدان پسر محمد گلدوی که در حادثه ای تروریستی در مسجدی در زاهدان به شهادت رسیده است مطالبی آمده است. یزدان اکنون پدر ندارد، پدرش مظلومانه کشته شده است. این فیلم را ندیده ام اما در این نوشته ی آقای طه رضا دانشجوی فیزیک دانشگاه خودمان که ظاهرا راوی فیلم هم هستند آمده است :
"ندا آقا سلطان گلوله خورد و کشته شد، محمد گلدوی هم کشته شد. هر دو واقعه بسیار تلخ است و ناراحت کننده و برای هر کدام عده ای می گریند بسیار، که خودم دیده ام. اما آنچه دلم را سخت سوزاند آن است که یک بعداظهر در دانشگاه دیدم چند نفری از دوستان و رفقا عکس ندا را در دست گرفته اند و شمع روشن کرده اند و به نوعی عزاداری می کنند و هیچ گاه ندیدم که در دانشگاه کسی برای محمد گلدوی عزاداری کند."
با خواندن این متن در دلم به طه رضا آفرین گفتم که راوی مظلومیت یزدان شده است و بر خودم نفرین کردم که 510 روز از مرگ مظلومانه مادر رحمان می گذرد و من روایتی از این مظلومیت نکرده ام. من خانواده سه نفری رحمان را چند سالی است می شناسم. برادر رحمان دانشجو است و اکنون پنج سالی می شود که او را می شناسم و در زمان های محدودی که همدیگر را می بینیم از شعر و ادبیات و رمان وگاهی مسائل اجتماعی حرف می زنیم و چون از همان ابتدا احساس کردم علاقمند به مسائل سیاسی نیست هیچ گاه با هم بحث سیاسی نداشته ایم. پیامک های او را که قطعاتی زیبا از اشعار سبک قدیم و جدید است در گوشی همراهم همیشه همراه دارم.
رحمان اکنون 15 ساله است و سه سال است که همکلاس پسر من است. با پدر رحمان در جلسات اولیا مدرسه مشترک فرزندانمان آشنا شده ام، پدری که خود را وقف زندگی فرزندانش کرده است و من همیشه بر او غبطه خورده ام. اما مادر رحمان ، در عصر روز شنبه سی خرداد هشتاد و هشت در حالی که همراه با برادر رحمان در جلوی درب خانه اشان در کوچه ای در اطراف خیابان آزادی ایستاده بودند به ضرب گلوله ای کشته می شود. آن عصر را همه به خاطر داریم. وقتی با حمله نیروی انتظامی، معترضینی که در خیابان آزادی جمع شده بودند به کوچه های اطراف فرار می کنند، تعدادی به کوچه رحمان وارد می شوندو بدنبال آنها تعدادی از نیروهای انتظامی وارد کوچه شده و یک نفر در پناه آنها شروع به تیراندازی در کوچه می کند. مادر و برادر رحمان که برای تماشا جلوی درب خانه اشان ایستاده اند تیر می خورند. مادر رحمان به بیمارستان نرسیده جان به جان آفرین تسلیم می کند و برادر او تحت مداوا قرار گرفته و بهبود می یابد و بدین سان است که رحمان بی مادر می شود. به اعتراف همه دوستان برادر رحمان، او هیچ گاه فر سیاسی نبوده و در آن روز تنها در کنار مادرش در کنار درب منزلشان نظاره گر حوادث بوده است. حال آیا مظلومیت یزدان شما را به یاد مظلومیت رحمان نمی اندازد؟
پدر یزدان و مادر یزدان هردو مظلومانه و ناخواسته در جایی قرار گرفته اند که مرگشان در آنجا رقم خورده بود ولی تفاوت هایی هم در این بین وجود دارد. فردی همچون آقای طه رضا می تواند مستندی بسازد و مظلومیت پدر یزدان را به تصویر کشد و رونمایی اکران فیلمش را در یکی از معروفترین دانشگاههای کشور و سپس در هر کجای این سرزمین که دلش خواست به نمایش بگذارد اما ما، حتی جرات اینکه در سوگ مادر رحمان بلند بلند گریه کنیم هم به خودمان نمی دهیم چه برسد به اینکه مستندی در مورد چگونگی کشته شدن او تهیه کنیم.
برادران و خواهران بسیجی، به شما توصیه می کنم یک بار دیگر به چشمان مظلوم ندا در لحظات جان دادن نگاه کنید. شاید این بار مظلومیت مادر رحمان را در آن ببینید و آنگاه شما هم عکس ندا و عکس مادر رحمان را در کنار عکس پدر یزدان در کنار دفتر بسیج گذاشته و همه در کنار هم بر مظلومیت همه آنها بگرییم. آن روز، روزی خواهد بود که ملت دو نیمه شده ایران به جای کشت کینه در دل، عشق و محبت خواهد کاشت و آن روز چه روز خوبی خواهد بود. آیا آن روز خواهد آمد ؟
محمد باقر شمس اللهی
عضو هیئت علمی دانشکده برق
علیزاده طباطبائی خبر بازداشت خود را تکذیب کرد و انتشار این شایعه را به رسانههای همسو با دولت نسبت داد.
سیدمحمود علیزاده طباطبائی در گفتوگو با ایلنا گفت: به نظرم به دلیل اینکه قرار بود امروز محاکمه مدیرمسئول روزنامه ایران به دلیل افترا و نشر اکاذیب علیه مهدی هاشمی در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شود، برخی رسانههای همسو با این نشریه چنین خبری را منتشر کردند.
وکیل خانواده هاشمی ادامه داد: قاضی مدیر خراسانی و رئیس شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان زمانی که از چنین خبری آگاه شد، مسئله بازداشت بنده را از وزارت اطلاعات پیگیری کرد که آنها کذب بودن این مسئله را اعلام کردند. شخصاً نیز با معاون امنیت دادستان تهران تماس گرفته و وی نیز این مسئله را تکذیب کرد.
طباطبائی از پیگیرد قانونی رسانههایی که چنین خبری را منتشر کردهاند، خبر داد و گفت: طبق قانون اگر به صورت صریح یا ضمنی علیه فرد دیگری مطالب خلاف واقع منتشر شود شخص حق شکایت از آنها را دارد و به دلیل اینکه برخی سایتهای خبری به صورت ضمنی چنین مطلبی را علیه من منتشر کردهاند از طریق مراجع قضائی مسئله را پیگیری خواهم کرد.
كوبه طلایی درب رویی مسجد تاریخی امام واقع در میدان نقش جهان كه دارای قدمتی نزدیك به عصر پهلوی است به سرقت رفت.
به گزارش خبرنگار مهر در اصفهان، مسجد تاریخی امام كه از چندی پیش تاكنون به سبب بی توجهی مسئولان به مرمت كاشیهای خود رنج میبرد اكنون شاهد سرقت كوبه طلایی درب ورودی خود است.
یكی از فعالان در حوزه میراث فرهنگی اصفهان كه در این مكان حضور داشت در خصوص سرقت كوبه درب این مسجد تاریخی گفت: این كوبه مربوط به هفتاد الی هشتاد سال قبل است كه به احتمال زیاد نزدیك به 10 روز پیش به سرقت رفته است.
همچنین یكی از فعالان حوزه میراث فرهنگی استان اصفهان نیز در خصوص قدمت تاریخی این درب كه در قسمت ورودی مسجد تاریخی امام واقع شده، اظهار داشت: این در مربوط به عصر پهلوی است.
حسین یقینی ادامه داد: این در برای محافظت از درب اصلی مسجد نصب شده كه به نظر میرسد در زمان پهلوی اول نصب آن توسط انجمن دوستداران میراث فرهنگی وقت انجام شده است.
به گزارش مهر، كوبه سمت چپ این درب تاریخی به رنگ طلایی و دارای نقش و نگارهای زیبا و در خور توجهی است كه در بخش فوقانی آن نقشی از شاه عباس اول قلمزنی شده و در بخشهای دیگر این كوبه گل و بوتههایی زیبا وجود دارد و در قسمت رویی این كوبه نام سازنده آن حك شده است.
در خصوص زمان سرقت این كوبه طلایی رنگ كه دارای نقش و نگارهایی زیبایی است حرف و نقلهای بسیاری است چنانچه پیرمردی كه هر روز برای اقامه نماز به این مسجد می آید در این خصوص گفت: این كوبه نزدیك به 10 تا 20 روز پیش به سرقت رفته است و این نكته جای تعجب است كه چگونه این كوبه از مسجدی كه در محلی پرتردد واقع شده به سرقت رفته است.
متاسفانه در حال حاضر علاوه بر سازمان میراث فرهنگی دستگاههای دیگری چون اداره اوقاف و امور خیریه بر بناهایی چون مساجد و برخی از كاروانسراها نظارت دارد كه این مدیریت میتواند به نوعی برای حراست هرچه بیشتر از ابنیه تاریخی زیان آور باشد.
به عنوان مثال زمانی كه در هنگام نماز مغرب و عشاء از كسانی كه حراست از مسجد امام را بر عهده دارند در خصوص قدمت این بنا و ... سئوال میشوند آنها موضوع را به كارشناسان میراث ارجاء میدهند و از مسائل میراثی اظهار بیاطلاعی می كنند و در واقع نداشتن اطلاعات لازم در خصوص میراث فرهنگی خود از جمله مسائلی است كه میتواند عاملی زیانآور برای حراست از ابنیه تاریخی باشد.
علاوه بر آن نباید آنگونه دور از انصاف نگاه كرد و سازمان میراث فرهنگی را نباید تنها دستگاه برای حراست و نگهداری از ابنیه تاریخی دانست این در حالیست كه هم اكنون برخی از دستگاههای دیگر به رغم استفاده از این میراث هیچ برنامه ای برای مراقبت از آنها ندارند.
در هر صورت انتظار میرود تا مدیریت دوگانهای كه در مساجد و برخی دیگر از بناهای تاریخی اصفهان واقع شده در سریعترین زمان ممكن رفع شود زیرا وجود این مدیریت دوگانه در نهایت میتواند به نوعی زمینه ساز چنین حوادثی باشد و وجود یك سازمان به عنوان حامی و متولی میراث فرهنگی میتواند حراست هرچه بیشتر آثار تاریخی را به همراه داشته باشد.
مطبوعات نسبتا آزاد سالهای ابتدایی اصلاحات پرده از تاریکخانه قتل های زنجیره ای بر انداختند و عاقبت یکسال بعد ، روزنامه سلام به دلیل افشای بخشی دیگری از سناریوی طراحان قتل های زنجیره ای توقیف شد و پس ازآن اعتراضات دانشجویی پدید آمد و به واقعه 18 تیر ختم شد و مطبوعات هم به گونه فله ای توقیف شدند. نقش قتلهای زنجیره ای و آمرین و مسببین آن در وضعیت سیاسی ایران همچنان پررنگ ادامه دارد . آنچنان که نظام در شش سال اخیر از هرگونه بزرگداشتی برای قربانیان قتل ها جلوگیری کرده است . به همین مناسبت جرس با پرستو فروهر یکی از بازمادگان فعال قربانیان قتل های سیاسی سال 77 گفتگو کرده است . او معتقد است این پرونده سیاسی ملی همچنان باز است و بازماندگان خونخواهی نمی کنند بلکه خواهان دادخواهی و رسیدگی دقیق به این پرونده سرنوشت ساز هستند.
مراسم بزرگداشت فروهرها امسال هم برگزار نشد، آیا درمورد عدم برگزاری مراسم بزرگداشت ، تهدید مشخصی از سوی مسوولان امنیتی صورت گرفته بود ؟
ما امیدمان و قصدمان این بود که این مراسم برگزار شود . بعد از اینکه به ایران آمدم از سوی ماموران امنیتی احضار شدم و ممنوعیت برگزاری مراسم رسما به من ابلاغ شد. اعتراضاتی که کردم هم متاسفانه به جایی نرسید و گفتند این تصمیمی است که گرفته شده و تغییری هم در آن داده نمی شود. این روندی است که در شش سال گذشته با آن روبرو بودیم و هر سال با بهانه های مختلف و بیشترش حول محور امنیت ملی مراسم را ممنوع کردند و امسال هم همین تاکید هست.
مامورین امنیتی اجازه برگزاری مراسم در منزل شخصی را هم به خانواده شما ندادند؟
الان شش سال است که دو طرف کوچه خانه ما نرده کشی می شود و حضور گسترده نیروهای انتظامی وجود دارد و از ورود کسانی که می خواستند بیایند برای شرکت در مراسم جلوگیری می شود. خود ما یعنی نزدیکترین افراد، خاله های من و پنج شش نفری که شب در منزل بودیم ، در این منزل هستیم و یاد آن عزیزان را گرامی می داریم ، اما ما هم نمی توانیم خانه را در آن روز ترک کنیم این روندی است که چند سال است با آن روبرو هستیم کسی برای بزرگداشت آن مرحوم نمی توانسته وارد خانه شود .کسانی که مراجعه می کنند با ممنوعیت مواجه می شوند و این اطراف می روند و می آیند و گاهی هم با پرخاش مامورین روبرو می شوند .
الان بیش از یک دهه از قتل فروهرها و دیگر قربانیان قتل های زنجیره ای گذشته است ، پیگیری هم در این سالها در مورد بازداشت و محاکمه آمرین و مسببین قتلهای زنجیره ای انجام نشده ، شما فکر می کنید چرا جمهوری اسلامی تن به پیگیری این پرونده نداده است ؟
پیگیری درهمان ابتدا انجام شد و اطلاعیه وزارت اطلاعات که اعلام کرد قاتلین ازدرون این وزارت عمل کردند این انتظار را پدید آورد. اما متاسفانه روندی که دستگاه قضایی در پی گرفت ،همراه بامخدوش کردن حقایق بود . پرونده ای سرا پا ساختگی به دادگاه فرستادند.علی رغم همه شکایتهای ما در سطوح مختلف، شکایت ما به کمیسیون اصل نود و نامه های ما به ریس قوه قضاییه و موج وسیع اعتراضات در مطبوعاتی که آن موقع از آزدایهای بیشتری برخوردار بودند.علی رغم همه این اعتراضات هیچ ارزشی بر این اعتراضات گذاشته نشد.دادگاه نمایشی تشکیل شد و در آن صرفا18نفر از مامورین اجرای احکام را به محاکمه کشیدند و علی رغم اینکه این مامورین تاکید داشتند کار سازمانی انجام دادند و دستور از بالا داشتند و در گذشته هم در سیستم کاریشان این کارها را کرده بودند. هیچ رسیدگی واقعی به این مسائل نشد.ما بازماندگان قربانیان قتل های سیاسی آذر 77 خانواده های فروهر، مختاری و پوینده این دادگاه نمایشی را تحریم کردیم ولی عنوان کردیم که ما همچنان دادخواهی خودمان را پی می گیریم و این پرونده را مختومه نمی دانیم. این طور که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی عنوان کرد . این قضیه به اعتقاد من مساله ای است که در اذهان عمومی باید باز بماند و اذهان عمومی باید همچنان پیگیر حقایق پشت پرده باشد و به امیدی روزی که بشود دادگاه صالحه ای برای بررسی چنین جنایتهایی انجام شود .امروز متاسفانه هنوز ما شرایط لازم برای این خواسته را نداریم .
شما اشاره کردید به اینکه این دادگاه برگزار شد و هجده نفر را محاکمه کردند ، آیا شما با متهمین روبرو شدید و خبری از عاقبت این متهمین دارید ؟
ما با متهمین هیچ گاه روبرو نشدیم . ما و تا آنجا که می دانم بازماندگان دیگر با متهمین روبرو نشدند و دادگاه علی رغم اینکه گفته شده بود که پرونده ملی است و باید با شفافیت به آن رسیدگی شود، بدون حضور مطبوعات پشت درهای بسته تشکیل شد و تمام افراد و هویت آنها مخفی نگاه داشته شد . آنچه در این پرونده اتفاق افتاد این بود که بااین که جرایم سیاسی اتفاق افتاده بود . قتل های سیاسی را محدود کردند به حوزه جرم خصوصی و متهمین این پرونده را صرفا به کسانی که عمل قتل را انجام داده بودند با حکم قصاص مواجه کردند. این در واقع ظلم مضاعفی بود به بازماندگان قربانیان چون ما روند این دادرسی را قبول نداشتیم . در انتها آنها مسولیت احکامی را که در دادگاه نمایشی بود بر شانه ما گذاشتند. ما گفتیم که خواهان خونخواهی نیستیم ، خواهان داد خواهی هستیم و اصولا با مجازات اعدام مخالفیم و بنابراین از قصاص و ریختن خون به هر صورت در این پرونده مخالفیم .از آنچه بعدا این متهمین برایشان اتفاق افتاد، هیچ اطلاعی به ما داده نشد .
بسیاری معتقدند اگر با پرونده قتل های زنجیره ای برخورد موثری صورت می گرفت و بانیان و مسببین در بالاترین رده های قدرت حذف می شدند، امروز با تقلب در انتخابات مواجه نبودیم ؟نظر شما دراینباره چگونه است ؟
به هر صورت جنایتهای سیاسی که به قول متهمین پرونده در گذشته هم انجام شده بود ه و قربانیانی داشته رسیدگی نشد . این باعث شد بافت جنایتکار وطرز فکری که پشت آن بود به حیات خود ادامه بدهد و عمل کند . تعهد نسبت به گذشته صرفا عطف به ما سبق نیست بلکه مساله ای است که در حال و آینده هر جامعه ای نقش بازی می کند .آنجا که جنایت سیاسی انجام می شود اگر با شفافیت با آن روبرو نشود زاینده جنایتهای بعدی است .
در زمان دولت کنونی برخی از متهمین قتل های زنجیریه ای مثل اژه ای و پورمحمدی و حسینیان به پست و مقام رسیدند ، واکنش شما نسبت به منصب رسیدن این متهمین چه بوده است ؟
متاسفانه این روند مختص این دوره نیست. در رسیدگی به پرونده، متهمان گفتند که ، وزیر وقت اطلاعات دستور قتل داده است و ایشان بعد از مدت کو تاهی دادستان کل کشور شدند. کسانی که نامشان در ارتباط با این جنایتهای سیاسی برده شد و جنا یتهایی کردند ، بعدا در پست های مهمی ابقا شدند . روندی است که از همان ابتدا شروع شده بود و مربوط به این دولت صرفا نیست . واقعا متاسفم که چنین روندی در هر صورت پیش آمد و پیش برده شد . اینکه شما فکر کنید کسانی که قرار بوده محاکمه شوند به جای اینکه محاکمه شوند ، منصب می گیرند حقیقتا تلخ است .
شما فکر می کنید چرا فروهرها برای قتلهای زنجیره ای انتخاب شدند و داریوش فروهر و پروانه فروهر چه خطری برای نظام داشتند که اینگونه حذف شدند؟
به اعتقاد من شخصیت ها و جایگاههایی که در آذر 77 و سرکوب دانشجویی سال 78 مورد حمله قرار گرفتند جریانهایی بودند که رو به رشد قرار داشتند ومی توانستند از شرایط باز سیاسی پدیدآمده استفاده کند. برای پیشبرد خواسته های اساسی که آنها مطرح می کردند و در واقع فراتر از چارچوبهای اصلاحات بود.
خانم فروهر رهبر جمهوری اسلامی در همان زمان قتل فروهرها را محکوم کرد و گفت که آنها دشمن بی خطر بودند این گفته رهبری را چه طور تحلیل می کنید ؟
هر گفته ای در تقبیح قتل آنها، مسلما کمک کرده به پیشبرد دادخواهی که ما داشتیم تا به جای درستی بینجامد . اما این روند صرفا در بسیاری از جاها به همین گفته هایی که ابراز تاسف و امثال آن بوده محدود باقی ماند و آنجا که بایستی بررسی قضایی دقیقی بر پرونده انجام می شد انجام نگرفت .
آقای داریوش فروهر چگونه فکر می کردند و زندگی می کردند، قدری درباره ایشان برای خوانندگان ما می فرمایید ؟
این سوال دشواری است و خلاصه کردن زندگی سیاسی پنجاه ساله پدرم در چند جمله واقعا سخت است . او ملت گرا بود و آنچنان که خودش می گفت راه سیاسی اش همان راه مصدق بود و در تمام طول سالهای دیکتاتوری شاه، دست از مبارزه نکشید و چهارده سال در آن موقع، پیاپی به زندان افتاد. جزو کسانی بود که در پیشبرد انقلاب از سال 55 شروع به کار کرد ، نامه ای را در سال 56 به همراه دیگر سیاسیون نوشت و به شاه گفت که دست از سلطنت مطلقه بردارد و به قانون مشروطه عمل کند . اولین جرقه های انقلاب بود. او از بنیانگذاران جبهه ملی چهارم بود . با پیروزی انقلاب مدت کو تاهی وزیر کار شد در آن دوره و تا آنجا که توانست خدماتی برای بهبو د زندگی کارگران انجام داد . با شروع درگیریها در کردستان به دلیل ارتباطاتش با گروههای کرد ، از سوی آنها خواسته شد تا ایشان به آنجا برود و این مساله با استقبال مهندس بازرگان مواجه شد و پدرم به عنوان وزیر مشاور سعی کرد به آنچه برادر کشی در کردستان می دانست، پایان بدهد . تلاشهای زیادی در این زمینه کرد و شاید تا حدی توانست وضعیت را کنترل کند اما آنچنان که خودش می گفت با کارشکنی هایی از دوسو مواجه بود و پس از آن و بعد اینکه در انتخابات اولین دوره شورای ملی با تقلب های گسترده روبرو شد، استعفا داد و از کارهای دولتی کناره گرفت .بعد از سال 60 و برکناری رییس جمهور که پدرم به آن شبه کودتا می گفت به صف مخالفان سیاسی پیوست و مدتی زندان بود .بعد از آزادی تمام تلاشش این بود که با بیان اعتراضاتی که در جامعه وجود دارد راهی باز کند و فضای ترس خورده جامعه را با ابزارهای مختلف سیاسی بشکند و صدایی باشد برای بیان اعتراضات . در طول سالهای بعد به هر صورت فعالیت سیاسی او و مادرم و همراهانش شاید ادامه داشت و به مرور حلقه ای از جوانانی را گرد آنها آورده بود و توجه ای را پدید آورد که همین شاید بیش از هر چیز عامل قتل آنها شد .
بیش از یک سال از جنبش سبز می گذرد آیا شما فکر می کنید که گره گشایی از قتل های زنجیره ای می تواند یکی از اهداف جنبش سبز باشد ؟
به اعتقاد من جنبش اعتراضی مردم ایران، جنبش سبز، هدفش باز پس گیری حقوق شهروندی است و یکی از این حقوق در واقع این است که قانون در جامعه حاکم باشد و امنیت باشد . اگر دگر اندیشان به دلیل بیان اندیشه های سیاسی شان این چنین وحشیانه سلاخی شده اند ، دادخواهی آنها مسلما به پالایش جامعه از خشونت سیاسی کمک خواهد کرد . بازبینی گذشته به آینده امکان تحقق می دهد. بنا براین اصولا برخورد مسوولانه نسبت به جنایت های سیاسی یکی از مسائلی است که جنبش اعتراضی مردم ایران باید به آن توجه داشته باشد و نشانه های هست که این تعهد وجود دارد. در موردقتلهای زنجیره ای نوشته می شود و گفته می شود و جای امیدواری دارد. به هر حال امید دارم به اینکه روزی فرابرسد که بشود بزرگداشتی در خور آن دو عزیز برایشان گرفت . روزی فرابرسد که امیدهایی که آنها داشتند برای این جامعه و ایران آزاد و آبادی که در خوابهایشان می دیدند و همیشه برایش مبارزه و پایداری کردند به تحقق برسد، تا آنها در آن روز حضورشان در پروسه تاریخی تحقق بیابد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس گذاشتید.
جانشین فرمانده نیروی انتظامی اعلام كرد: با توجه به تمهیدات اندیشیده شده در طرح هدفمند كردن یارانهها احساس میكنیم اتفاق امنیتی و انتظامی روی نمیدهد.
به گزارش فارس سردار احمدرضا رادان صبح امروز در حاشیه دیدار از مركز تبادلات منطقهای مواد مخدر در جمع خبرنگاران گفت: پیشبینیهای لازم برای طرح هدفمند كردن یارانهها انجام شده و بعید است مشكلی در این زمینه بوجود بیاید.
وی اظهار داشت: پلیس جوانب این طرح را سنجیده و آمادگی كامل را برای اجرای این طرح دارد.
سردار رادان افزود: احساس میكنیم برای اجرای این طرح اتفاق امنیتی و انتظامی روی ندهد.
یازده نفر از زندانیان سیاسی اوین که بیانیه ای را با عنوان «کمیته حقیقت یاب برای بررسی حوادث انتخابات تشکیل دهید»، امضا کرده بودند، پس از احضار به دادسرای زندان اوین دوباره مورد بازجویی، بازپرسی و تفهیم اتهام قرار گرفتند . آنها همچنین تهدید شدند که در صورت تکذیب نکردن بیانیه شان به جرم تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب محاکمه و حکم زندان جدیدی بر احکام قبلی شان افزوده خواهد شد.
به گزارش کلمه، جمعی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین چندی پیش در بیانیه ای خواستار تشکیل کمیته حقیقتیاب برای کشف حقایق مربوط به انتخابات و حوادث پس از آن شدند. آنها پس از صدور این بیانیه توسط بازجویان وزارت اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفتند. این زندانیان پس از این بازجویی های طولانی حتی تهدید شدند که به زندان های دور از مرکز تبعید خواهند شد.در هفته اخیر نیز دور جدیدی از بازجویی ها و بازپرسی ها درباره امضا کنندگان این بیانیه آغازشده است.
اکنون در میان این جمع مجید دری به زندان بهبهان و کوهیار گودرزی به زندان رجایی شهر تبعید شده اند و علی پرویز نیز پس از اتمام حکم یک سال زندانش از زندان آزاد شده است. هر چند این افراد نیز قبلا مورد بازجویی قرار گرفته بودند. همچنین همه افراد امضا کننده این بیانیه در معرض محاکمه مجدد و پرونده سازی جدید قرار دارند.
این زندانیان بیانیه شان را در واکنش به سخنان محمود احمدی نژاد، رییس دولت دهم که در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل پیشنهاد کرده بود یک گروه مستقل حقیقتیاب بین المللی حادثه حمله تروریستی یازدهم سپتامبر را بررسی کند، نوشتند و خواستار آن شدند تا کمیته ای حقیقتیاب برای کشف حقایق مربوط به انتخابات و حوادث پس از آن تشکیل شود.
این زندانیان سیاسی پس از صدور این بیانیه ، بارها از سوی مسوولان امنیتی و قضایی تهدید شده اند. این زندانیان که همگی شان حکم های تایید شده دارند و دوران محکومیت شان را می گذرانند بدون تفهیم اتهام جدید ساعتها بازجویی شدند که موجب اعتراض آنها شد.
گفته می شود محسن امین زاده و محسن میردامادی از اعضای جبهه مشارکت و از امضا کنندگان این بیانیه به روند این بازجویی های غیر قانونی به شدت اعتراض کرده اند.
بهمن احمدی امویی، سید میلاد اسدی، علی تاجر نیا، محمد داوری، امیر خسرو دلیر ثانی، محمد فرید طاهری قزوینی، کیوان صمیمی، علی ملیحی و عبدالله مومنی از دیگر امضا کنندگان این بیانیه بودند که در هفته گذشته ساعت ها توسط بازجویان وزارت اطلاعات تحت بازجویی قرار گرفته اند.
در بخشی از بیانیه این زندانیان همچنین آمده بود:«ما به عنوان بخشی از قربانیان بی گناه و در بند این حوادث که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ به همان شیوه مورد اشاره آقای احمدی نژاد متهم، دستگیر و با احکام ناعادلانه زندانی شده ایم، پیشنهاد می کنیم یک گروه حقیقت یاب مستقل ملی، متشکل از افرادی معتبر و مورد اعتماد جامعه برای کشف حقایق مربوط به این انتخابات و حوادث پس از آن تشکیل شود»
در حالی این فشارها بر نویسندگان نامه ها و بیانیه های زندان اوین هر روز در حال افزایش است که رییس سازمان زندانها در مصاحبه ای مدعی شده است که اطمینان دارد زندانی ها نمی توانند از داخل زندان هیچ نامه یا بیانیه ای را به خارج از زندان بفرستند.مسوولان قضایی و امنیتی همچنین بارها مدعی شده اند که چنین بیانیه هایی از نظر آنها کاملا بی ارزش است.
حال خانواده های زندانیان سیاسی اوین بعد از شنیدن این اظهارات ازسویی و تحت بازجویی قرارگرفتن عزیزان شان از سویی دیگر دلیل این تناقض ها در رفتار و عمل مسولان را مورد سوال قرار می دهند، تناقضی که آنها را متعجب کرده است :«اگر امکان بیرون آمدن نامه ای از داخل زندان وجود ندارد (امری که مدام بر آن تاکید می شود)معنای این فشارها و بازجویی ها و تهدیدها و تبعیدها چیست؟ »
همچنین اگر این نامه ها از نظر مسوولان امنیتی، نظامی و قضایی بی ارزش است، پس چرا زندانیان برای تکذیب این نامه ها و بیانیه هایی که «بی ارزش» خوانده می شود، این همه تحت فشار گذاشته می شوند و حتی تبعید می شوند؟چرا این نامه ها این قدر اسباب دردسر دستگاه زندانها و مسوولان قضایی، امنیتی و دولتی شده و آنها را به تکاپو واداشته است؟»
یکی از نشانه های سقوط اخلاقی و فرهنگی و در نهایت سیاسی یک جامعه و یک حکومت و یک تمدن رواج انواع فسادها و از جمله ریا و تملق و چاپلوسی و مجیزگویی و رواج القاب برای فرمانروایان و متصدیان امور است. اگر حکومتی دینی و در واقع مدعی دینی بودن هم باشد، این نوع فسادها به مقتضای طبیعت آن بیشتر و جدی تر و عمیق تر خواهد بود.
این دعوی صرفا یک ادعا و یا تعریض سیاسی به شرایط موجود ایران و نظام سیاسی حاکم بر آن نیست، تاریخ بشر به ویژه تاریخ ایران به روشنی به این واقعیت گواهی می دهد. کسانی که با تاریخ ایران از عصر باستان تا دوران معاصر آشنا هستند، به خوبی می دانند که من چه می گویم. در اینجا نمی توان به طور دقیق و با مستندات تاریخی به این موضوع پرداخت اما به اجمال اشاره می کنم به اواخر دورة ساسانیان و صفویان که از قضا هر دو نظام سیاسی، هم مذهبی بودند و هم عمری دراز داشتند. ساسانیان 420 سال و صفویه حدود 240 سال. این دو سلسله در تاریخ حدود 2700 ساله ایران (از مادها تا جمهوری اسلامی) حدود 660 سال (حدود یک چهارم) تاریخ سیاسی ایران را به خود اختصاص داده اند. این در حالی است که با توجه به زاویه ای که اکنون از آن سخن می گویم، از فاسدترین حکومت های ایران بوده اند. حال راز ماندگاری این دو سلسله در چیست، داستانی است که جای بررسی دارد. شاید یکی از دلایل ماندگاری این دو نظام سیاسی بسیار شبیه هم، شکل و شمایل مذهبی آنها و در واقع استفاده ابزاری از دین و برخورداری از حمایت بی دریغ نهاد روحانیت (زرتشتی و شیعی) بوده است. هر دو نظام از این نظر هم شبیه هم هستند که در نیمه نخست در برخی اقدمات سیاسی و ملی و سازندگی و تمدنی تا حدودی موفق بوده اند ولی در نیمه دوم با شتاب به ورطه انحطاط و فساد غلطیده و با «سیر نابخردی» (اشاره به کتاب باربارا باکمن با همین نام) در کمال بدنامی و تباهی با یک ضربه ناگهانی (آن هم از سوی دو گروه فرودست و ضعیف معاصر: اعراب و افاغنه) به شکل شگفت انگیزی از جغرافیای جهان و تاریخ حذف شده اند.
اگر به تاریخ این دو نظام مشابه نگاه کنیم، به روشنی چند ویژگی مشترک را در نیمه دوم عمر این دو نظام سیاسی - مذهبی ایرانی می بینم:
1 - در هر دو نظام، دین و نهاد روحانیت در نیمه نخست مشروعیت بخش قدرت، منشاء قانون، وحدت بخش مردم و مؤلفه مهم ملت و تحکیم بخش نظام و ارتش در جنگهای میهنی و دفاع از سرزمین بوده اما از قضا در نیمه دوم به دلیل رخنه فساد در نهاد دین حکومتی و تباهی و خشونت ورزی و جاه طلبی نهاد متولی دین، همین دین و نظام موبدی و نهاد رسمی روحانیت آن، موجب ترویج انواع فساد و سستی و اختلاف و سرکوب و در نهایت عامل سقوط و فروپاشی هر دو نظام ظاهرا مقتدر نیز شده است.
2 - در هر دو نظام، در نیمه دوم، شریعتمداری غلبه کرده و سختگیری آئینی و شرعی تقویت شده و فرمالیسم مذهبی جای اخلاق محوری و باطن گرایی و تربیت معنوی و انسانی اصیل دینی را گرفته و در نهایت شعائر پرستی و خرافات و ظاهرگرایی معیار اصلی دینداری شده است. نیز در این دوران آزار دگر اندیشان مذهبی افزون گشته است.
3 - به تناسب تهی شدن دین از اخلاق و معنویت و تباهی دستگاه روحانی و سیاسی، انواع فسادها نیز رواج پیدا کرده است. مهم ترین آنها را می توان چنین بر شمرد: ریا، دروغ، مداحی و مجیزگویی حاکمان یا پیشوایان دینی، رواج و رسمیت یافتن ادبیات ریا و تظاهر و فریب و مداحی (به تعبیر درست شریعتی: ادبیات سگ پرور)، گسترش القاب دهان پرکن و پر طمطراق برای زمامداران و حاکمان سیاسی و مقامات روحانی و مذهبی و غالبا خرید و فروش این القاب و عناوین. البته قابل ذکر است که این نوع فسادها را در اواخر عمر دیگر نظام های سیاسی هم می توان دید. چنان که در اواخر عمر نظام قاجار و حتی پهلوی هم چنین نشانه هایی به روشنی قابل مشاهده است. اما در هر نظامی که از غلظت مذهبی بیشتر برخوردار است و نهاد دینی و روحانی آن حکومتی تر و وابسته تر به نهاد قدرت و ثروت و منزلت باشد، این نشانه ها بیشتر است و دلیل و یا دلایل طبیعی و غیر طبیعی آن نیز روشن است. این ادعا البته یک مقوله تاریخی و حامعه شناختی است و نه یک مبحث دینی و مذهبی و از این رو اگر کسی در آن مناقشه دارد، باید به تاریخ مراجعه کند و به هرحال با فاکت های تاریخی سخن بگوید. با توجه به منطق امور و الزامات خواسته و ناخواسته حکومت دینی، در دو نظام سیاسی ساسانی و صفوی، این نشانه ها و پدیده ها آشکارتر و نیرومندتر و در نتیجه ویرانگرتر بوده است.
سلطنت ساسانی نخستین نظام دینی تاریخ است. (توجه داشته باشید که در اینجا اولا دین نهادینه مورد نظر است و ثانیا خداپرستی و باور به خدا با دین و شریعت متفاوت است. در گذشته از هخامنشیان به بعد از اهورامزدا یاد می شد و از آن برای توجیه قدرت استفاده می شد اما از آن زمان تا زمان ساسانیان هنوز از دین معین و به ویژه دین رسمی و حکومتی سخنی در میان نبود). پس از آن در تاریخ ایران صفویان از همان الگوی با سابقه ایرانی الهام گرفته و سلطنت مذهبی و شیعی ایرانی را بنیاد نهادند و طبعا این نظام سیاسی - دینی هم کم و بیش همان شکل و ساختار و ماهیت را پیدا کرد و همان گونه رفتار کرد و در نهایت نیز به همان سرنوشت دچار شد.
اکنون برای سومین بار نظام سیاسی - دینی «جمهوری اسلامی ایران» با الهام از صفویه و غیر مستقیم از نظام سلطنتی ساسانی، در عرصه تاریخ آشکار شده است. از این رو همان راه نیاکان و آموزگاران را می رود و می توان احتمال داد که به همان سرنوشت دچار شود.
اما شگفت این است که این نظام مذهبی جدید، خیلی زود به مرحله دوم عمر خود رسیده است. شاید درست تر این است که بگوییم هنوز مرحله نخست را آغاز نکرده وارد فاز دوم یعنی دورة انحطاط شده است. تا کنون جمهوری ولایی نه تنها فرهنگی و تمدنی ویژه خود (ویژه ایرانی - اسلامی مورد ادعا) نساخته که حتی نشانه های امیدوارکننده ای هم از خود نشان نداده است، اما در مقابل، بسیار غیر منتظره و با شتابی شگفت آور نشانه های مرحله دوم را از خود بروز داده است.
گفتم یکی از این نشانه های انحطاط «دروغ» است. البته در عمل شاید کسی را نتوان یافت که در زندگی اش هرگز دروغ نگفته باشد اما تکرار و فراوانی آن و به ویژه رواج و عادی شدن آن در زندگی و در روابط اجتماعی، از منظرهای گوناگون روانی و اخلاقی و فرهنگی و دینی، نشانه یک انحراف و سقوط دهشتناک انسانی است. تا آنجا که می توان از منابع تاریخی و شواهد و قراین دادههای تاریخی به دست آورد، بسیار بعید می دانم که پدیدة شوم دروغ تا این اندازه که در میان شمار قابل توجهی از مسئولان نظام سیاسی کنونی کشور ما شایع است، در هیچ زمانی شایع و عادی بوده باشد. در همان اواخر دو دورة مورد اشاره یعنی ساسانیان و صفویان هم نشانی از این همه دروغ نیست. اگر رئیس دولت را در همین سال پنج سال اخیر ملاک و معیار بدانیم، به روشنی این مدعا ثابت می شود. فکر نمی کنم نیازی به اثبات و نقل نمونه باشد چرا که اولا مردم ایران و مردم جهان (به برکت رسانه ای و جنجالی بودن احمدی نژاد و به ویژه سفرهای سالانه به مقر سازمان ملل و سخنرانی های پر طمطراق در آنجا و مصاحبه های فراوان با رسانه های پر مخاطب) به خوبی با تخصص و بی پروایی های جناب احمدی نژاد در جعل و دروغ های (آن هم غالبا از نوع آشکار و شاخدار آن) آشنا هستند و ثانیا اگر بنا شود در این زمینه حتی چند نمونه نقل کنم، خود به یک مقاله مفصل نیاز است. در همین جا پیشنهاد می کنم پژوهشگری، البته صرفا به انگیزه تحقیق نه انگیزه های خاص سیاسی یا جناحی، در این موضوع تحقیق کند و نشان دهد که دروغ های رئیس دولت نهم و دهم (موسوم به رئیس جمهور ایران) تا کجا و چه اندازه و در چه مواردی بوده است. احتمالا عنوان «دروغگوی هزارة سوم» می تواند نامی مناسب برای این تحقیق باشد. کسی که آشکارا در آمار رسمی دولت خودش دستکاری می کند و آنها را وارونه در تلویزیون یعنی رسانه ملی نظام به مردم ارائه می دهد و در یک رسانه جهانی و در برابر چشم میلیونها بیننده در سطح جهان خبر حکم سنگسار یک زن را که دستگاه قضایی و رسانه های همان نظام اعلام کرده اند تکذیب می کند و آزادی در ایران تحت امر خود را بیست برابر آزادتر از آمریکا می داند و مهم تر از همه خود را رئیس جمهور با 24 میلیون رأی می خواند، چه نامی و عنوانی می تواند داشته باشد؟ همین طور است رفتار برخی مقامات قضایی و پارلمانی و سرداران و فرماندهان نیروی انتظامی و مقامات امنیتی و روحانی حکومتی. از ادعای حمل یک چمدان دلار آمریکایی به فرودگاه مهرآباد تهران به منظور پرداخت به اصلاح طلبان بوسیله آقای مصباح یزدی در حدود ده سال پیش تا ادعای پرداخت یک میلیارد دلار آمریکا به «سران فتنه» به منظور براندازی نظام از طریق مقامات عربستان بوسیله آقای شیخ احمد جنتی در چند ماه قبل.
از آخرین آنها افاضات بسیار عالمانه و صادقانه جناب جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر قوة قضائیه در نیویورک است که فرموده اند: در طول سال، حتی یک مورد هم حکم سنگسار در ایران صادر نمی شود (از بدشانسی آقای لاریجانی چند روز بعد رئیس دادگستری آذربایجان صدور حکم خانم سکینه محمدی را اعلام می کند). . . نظام حقوقی ما نشان داده است که بسیار دقیق تر از نظام حقوقی آمریکا است . . . عملکرد حقوق بشری ایران از استاندارد هم بالاتر است . . . انصافا سخنی از این راست تر می شود گفت؟! قابل تأمل این که رهبر روحانی نظام نیز نه تنها از این افراد و به ویژه رئیس شان دفاع جانانه می کند، بلکه این رئیس را بهترین و شایسته ترین رئیس جمهور ایران می شمارد و در حوزه قم و در مرکز دین و فقاهت در مقام چرایی دفاع از ایشان می گوید احمدی نژاد حرف نظام را می زند. راستی این همه دروغ پردازی و بی پروایی در دروغ و جعل و تهمت و توهین و فریب مردم، حرف نظام و سیاست رسمی نظام است؟ شگفت آور است! سال گذشته جبهه مشارکت در بیانیه ای به این دولت و زیر مجموعه آن عنوان «امپراتوری دروغ» داد و چه عنوان صادق و درستی! نکته مهم این است که دیگر آشکارا جعل و دروغ و فریبکاری رسما در نظام حکومتی ایران به یک سنت پایدار و یک هنجار رسمی و مقبول تبدیل شده است. این در حالی است که دروغ با هر معیاری (دینی و اخلاقی و معنوی و اجتماعی) یک ناهنجاری مسلم و یک سنت غیر قابل دفاعی است و به ویژه در تمام ادیان از جمله اسلام، از گناهان کبیره است و جمله مشهور «دروغگو دشمن خدا ست»، عمیقا برآمده از آموزه های مذهبی است.
و اما پدیدة دیگر در نشانه های انحطاط و سقوط، پدیدة رواج القاب برای زمامداران و به طور کلی گروههای مرجع حکومتی است. گرچه در تاریخ ایران همواره از آغاز هخامنشیان تا ادوار بعد القاب ریز و درشت بسیار به کار برده می شده و بسیار رایج بوده است. اما به گواهی تاریخ در نیمه دوم حکومت ها، یعنی درست در روزگار سستی و زوال و فروپاشی، بازار القاب پر طمطراق در میان فرمانروایان بزرگ و کوچک به شکل بی سابقه ای رایج می شده است. در این مورد به تاریخ بنگرید. از جمله به اواخر دورة صفوی. همه می دانند ناتوان ترین و عقب مانده ترین و در عین حال مذهبی ترین پادشاه صفوی «شاه سلطان حسین صفوی» است. اما پرلقب ترین پادشاه هم همین شخص است. اصولا او تنها پادشاهی است که دو عنوان مترادف یعنی «پادشاه» فارسی و «سلطان» عربی را با هم دارد تا شاید بتواند همزمان ایرانی بودن و در عین حال رقابتش با سلطان عثمانی را حفظ کند. نگاه کنید به ثناها و مدح هایی که فقیهان و عالمان وابسته به حکومت (ملاباشی های دربار) نسبت به این پادشاه نثار کرده اند. به عنوان نمونه نگاه کنید به مقدمه علامه محمد باقر مجلسی در دیباچه کتاب «زادالمعاد»ش که تقریبا نیم صفحه به پادشاه لقب و عنوان می دهد. از جمله او را «چشم و چراغ دودمان مصطفوی» می داند که «شمشیر آبدارش گردن نابکاران را دارالبوار» است. اما همین چشم و چراغ دودمان مصطفوی که چنان تیغ آبداری دارد، با نهایت ذلت اصفهان و ایران را به سادگی تقدیم افاغنه می کند و در دیدار با فرماندة افغانها او را «فرزند» خطاب می کند و با این استدلال که خداوند چنین خواسته تاج بر سر او باشد و در اقع او شایسته این تاج است، تاج را با دست خود بر سر او می گذارد. در اواخر قاجار نیز کم و بیش همین داستان است. حتی در نیمه دوم سلطنت پهلوی دوم نیز کم و بیش همین است. درست در زمانی که حکومت و دولت دست آموز محمدرضا شاه از درون دچار پوکی و فرسایش بود و با شتاب رو به نیستی می رفت، شاه جشن های پر سر و صدای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را بر گزار می کرد و القابی چون «شاهنشاه آریامهر» از سوی مداحان و حقوق بگیرانش نثار او می شد. یکی از دلایل این نوع لقب گرایی افراطی، سرپوش نهادن بر تناقضات درونی سرای قدرت از یک سو و قدرت نمایی برای مردم و مخالفان از سوی دیگر است.
حال در نظام حاکم نیز چنین پدیده ای آشکارا دیده می شود. نشانه روشن آن این است که درست از سال گذشته، که انشعاب بزرگ و انشقاق عمیق در سرای قدرت رخ داده و مشروعیت سیاسی و دینی نظام شدیدا آسیب دیده و ناتوانی دستگاه رهبری کشور در مدیریت بحران آشکارتر شده است، مداحی و ثناگویی های واقعا حیرت آور و اعطای القاب بی سابقه به رهبری و رهبران اوج گرفته و به فراونی در سطح رسانه ها مطرح می شود. در سفر پر هزینه و برنامه ریزی شده همراه با تبلیغات بی سابقه رهبری به قم و حوادثی که در این ده روز گذشت و ثناگویی های شگفت انگیز و غیر قابل تصوری که از سوی برخی مقامات روحانی و سیاسی دیده و شنیده شد و این همه در تلویزیون (که آن را رسانه ملی گویند) به نمایش گذاشته شد. یکباره شجره نامه ای (لابد تحقیقی و اصل و نسب دار) از یک گوشه در آمد و ادعای «سید خراسانی» از سوی دیگر گوش ها را نواخت و ذهن ها را انباشت. القابی چون «امام» و «آیت الله العظمی» چون نقل و نبات نثار شد و رسانه های اختصاصی و کاملا اصولگرا و ولایی، به اشکال مختلف و به صد زبان اعلام کردند که در این سفر «مرجعیت عامه» رهبری مسجل شد و به تأیید حوزه و علما هم رسید و حتی مداحی و چاپلوسی را بدانجا رساندند که گفتند از میرزای شیرازی و بروحردی به بعد، چنین اجماعی حول مرجعیت عامه یک فقیه سابقه نداشته است. اگر چنین باشد، علی القاعده آقایان علما و مراجع صاحب رساله، باید از ادعای مرجعیت دست بردارند و رساله های عملیه خود را جمع کنند و قفل محکمی بر دفتر خود بزنند. کار این مداحی ها و غلوها به جایی رسید که حتی برخی از افراد معقول تر ولایتمدار را هم به اعتراض واداشت.
البته در این میان انصافا یکی از این مداحان و لقب سازان یعنی آقای مصباح یزدی گوی سبقت را از همگنانش ربوده است. ایشان که در عصر مبارزه در دهه چهل و پنجاه غایب صحنه بود و حتی به شهادت علنی آقای کروبی هر نوع تلاش برای تأسیس حکومت اسلامی را به استناد روایات شیعی در عصر غیبت شرعا حرام می دانست و در عصر آیت الله خمینی هم به او اعتنایی نمی شد و محلی از اعراب نداشت، در سالیان اخیر از نظریه پردازان والامقام و نامدار حکومت مذهبی با مدل ولایت مطلقه فقیه شده و از حامیان جدی و سازش ناپذیر رهبری آیت الله خامنه ای به شمار است و هر روز سخنی تازه در ثنای رهبر می گوید و هر بار نیز یک پله در نردبان غلو و گرافه گویی بالاتر می رود. او حتی آماده است نه تنها دست بلکه پای رهبر را هم ببوسد. ایشان در آستانه سفر رهبری به قم گفته بود که مقام رهبری در هر علمی و در هر مقوله ای (البته جز علومی خاص) که با صاحبنظران به بحث می نشیند حرفی برای گفتن دارد و سخنان کارشناسانه می گویند و از همگان نیز فرا تر می روند. آخرین سخن ایشان که در این زمینه اظهار شده این است که می گوید: من شخصیت های بسیاری دیده ام اما هیچ شخصیتی را در این حد والا ندیده ام. در نهایت میافزاید که عقل من از درک و فهم تمام ابعاد این شخصیت ناتوان است (البته مطالب نقل به مضمون است).
بگذریم که گفتی بسیار است و سخن به درازا کشید. فقط به یک نکته مهم اشاره می کنم و آن این است که کار گزافه گویی و غلو در برکشیدن رهبر کنونی به جایی رسیده است که حتی شخصیتی چون آیت الله خمینی را هم فراموش کرده و او را هم مستثنی نمی کنند. چرا که هرچه باشد، ایشان مؤسس نظام جمهوری ولایی است و همه وامدار او هستند. در تمام سلسله ها معمولا نه تنها حرمت سرسلسله را حفظ می کنند، بلکه با گذشت زمان، او را تبدیل به اسطوره می کنند تا خود در پرتو آن کسب مشروعیت کنند و «علت موجده» را به صورت «علت مبقیه» خود هم مورد استفاده قرار دهند. حتی در نظام سکولار و ظاهرا مدرن ترکیه هم چنین کرده و آتاترک را به عنوان سمبل و نماد قابل احترام خود حفظ کرده و امروز اسلام گرایان حاکم نیز ناگزیر حریم و حرمت او را نگه می دارند. اگر هیچ کس اهمیت این معنا را نداند، شخص مصباح یزدی به خوبی از آن آگاه است. پس چرا چنین سخنانی دربارة آقای خامنه ای می گوید؟ آیا پای انگیزه های شخصی (مثلا انتقام از بنیانگذار جمهوری اسلامی) در میان است؟ آیا پای منافع شخصی و گروهی (مثلا استفاده از مزایای مادی و معنوی حکومت و یا چنان که گفته می شود جانشینی ایشان برای مقام ولایت فقیه) مطرح است؟ آیا اساسا سیاست خمینی زدایی در حال اجرا است؟ و . . . همه اینها می تواند باشد اما به نظر می رسد «خمینی زدایی» دیری است که آغاز شده است. شاید مرگ مشکوک سید احمد خمینی آغاز این پروژه باشد. اما از سال گذشته و پس از اعلام حمایت یکپارچه و تقریبا آشکار بیت آیت الله خمینی از معترضان به نتایج انتخابات، این پروژه وارد مرحله جدی خود شده است. حمله سازمان یافته به جماران و بیت مؤسس و سکوت معنادار رهبر و رهبران نظام در برابر چنین رخداد بسیار مهم و غیر قابل تصوری، چه معنا و مفهومی دارد؟ پس از آن، حادثه بی سابقه چهاردهم خرداد امسال در حرم مؤسس و در برابر چشمان همه و از جمله رهبر و رهبران عالی و دانی نظام و توهین سازمان یافته و با برنامه به سخنگوی خاندن خمینی و بیت او حجتالاسلام سید حسن خمینی و سکوت مطلق عالی ترین مقام نظام در برابر آن، حامل چه پیامی است؟
منبع: جرس
رييس فراكسيون انقلاب اسلامي مجلس گفت: «براي ناب شدن جريان اصولگرايي نيازمند چهرههاي جديدي هستيم كه از امتحان فتنه پيروز بيرون آمدند.»
روحالله حسينيان در گفتوگو با ایسنا، درباره خيز اصولگرايان براي انتخابات مجلس نهم، ابراز عقيده كرد: «نيروهاي جديدي جبهه اصولگرا را تشكيل خواهند داد و مردم هم به سوي آنها رغبت خواهند كرد. اتحاد اصولگرايان يك اصلي است كه همه خواهان آن هستند، اما نبايد كساني كه در جريان فتنه جز مغضوبين اصولگرايان شناخته شدند بخواهند رهبري اصولگرايان را بدست بگيرند. بنابراين ما نيازمند چهرههاي جديدي هستيم كه در جريان فتنه روي اصول پافشاري و ايستادگي كردند و جبهه اصولگرايي را تقويت نمودند، و در خط ولايت و آمال حضرت امام (ره) حركت كردند.»
وي درباره نقش جامعتين در هدايت جبهه اصولگرايي، گفت: «كساني كه نتوانستند در جريان فتنه قبول شوند و با تمام تذكرات مقام معظم رهبري و راهنماييهاي ايشان به ترديد افتادند و از جبهه باطل حمايت كردند، نميتوانند در جبهه اصولگرايي كه در آينده تشكيل خواهد شد شركت داشته باشند.»
رييس فراكسيون اصولگرايان انقلاب اسلامي، با بيان اينكه ما بايد به سوي اصولگرايي واقعي حركت كنيم، تصريح كرد: «نبايد اينگونه باشد كه در هر دوره يا در هر سال نسبت به اصولگرايي و موازين اصولگرايي عقبنشيني داشته باشيم. در واقع بايد هر چه سريعتر و بهتر به سوي خلوص و ناب شدن اصولگرايي حركت كنيم و اين امر ميطلبد چهرههاي جديدي كه در اين امتحان پيروزمند و سرافراز بيرون آمدند، جبهه اصولگرايي را تشكيل دهند.»
به گزارش منابع خبری جرس، در این دادگاه همچنین نماینده دادستان، احمد قابل و وکیل مدافع وی صالح نیک بخت حضور داشتند، که در این جلسه بر خلاف رویه دو جلسه گذشته، خانواده قابل را به جلسه دادگاه راه ندادند.
بر اساس این گزارش، مادر آقای قابل که مادر دو شهید می باشد و دو خواهر ایشان نیز که یکی از آن ها مادر شهید است و همچنین همسر و دختر احمد قابل، از بامداد روز محاکمه در مقابل دادگاه انقلاب مشهد تا ظهر انتظار کشیدند تا نهایتا پس از تماسهای مکرر با دفتر دادگاه، پس از پایان محاکمه فقط برای دقایقی اجازه دادند آنها با آقای قابل دیداری داشته باشند.
گزارش مذکور افزود در این جلسه به همان موارد اتهامی پیشین، "اقدام علیه امنیت ملی"، "نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی"، "تبلیغ علیه نظام"، "اهانت به رهبری و امام"، تاکید کردند و احمد قابل ضمن رد تمامی موارد، به دفاع از اقدامات خود در راستای وظایف شرعی و قانونی پرداخت.
این نویسنده و پژوهشگر دینی، خطاب به رئیس دادگاه خاطرنشان کرد: "پس از این من برای جلسه دادگاه نخواهم آمد زیرا همه آن چه که گفتنی است، گفته ام شما هم به همه موارد اتهامی اشاره کرده اید بیش از این نه خود را معطل کنید و نه این قدر مرا و خانواده ام را آزار دهید. هر وقت می خواهند مرا به دادگاه بیاورند و یا برگردانند به زندان کلی بازرسی و اذیت می شوم. مادر پیرم و خواهران و همسرم و دیگر اعضای خانواده ام می آیند و جلوی دادگاه آنها را نگه می دارند و اجازه ورود به دادگاه داده نمی شود در حالی که اعلان غیر علنی بودن دادگاه هم نشده است. بنا بر این هر حکمی می خواهید بدهید. و یا هر جلسه ای می خواهید برگزار کنید ، من نمی آیم غیابی محاکمه کنید."
پس از پیگیری هایِ خانواده و وکلای احمد قابل، پرونده وی از دادگاه ویژه تهران به مشهد ارسال شده و این پرونده که طی سالیان اخیر و طی دستگیری و بازداشتهای متعدد آقای قابل تشکیل شده بود، تاکنون بدون صدور حکم مانده بود و احمد قابل طی سالهای گذشته با قرار وثیقه آزاد بود.
احمد قابل آذرماه سال ۸۸، در حالی که در راه عزیمت به شهر قم برای شرکت در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری بود، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و خرداد ماه ۸۹ پس از تحمل نزدیک به ۱۷۰ روز زندان، با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون ریالی و با حکم قاضی کاووسی آزاد شده بود.
اما وی پس از آزادی موقت، طی مصاحبه های متعدد، خبر از اعدام گروهی و فله ای زندانیان زندان وکیل آباد را منتشر کرد، تا اینکه اواخر شهریور ماه، مجددا پس از احضار به دادگاه انقلاب مشهد بازداشت شد.
علت بازداشت مجدد این محقق، افشای اعدام های پنهانی زندان وکیل آباد مشهد، سخنرانی و مصاحبه های انتقادی علیه رهبر جمهوری اسلامی عنوان شده است.
با تائید آیت الله آملی لاریجانی، علی یونسی وزیر اسبق اطلاعات و مشاور امنیتی قوه قضائیه بازنشسته شد.
به گزارش مشرق، حجت الاسلام علی یونسی در زمان بازنشستگی از مسئولیتهای دولتی وحكومتی، سمت مشاورت رئیس قوه قضائیه را برعهده داشت.
با تائید حكم بازنشستگی وزیر اطلاعات دولت خاتمی از سوی رئیس قوه قضائیه، او دیگر هیچ سمت دولتی و رسمی ندارد.
رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح، وزیر اطلاعات دولت اصلاحات، معاون حقوقی مركز تحقیقات استراتژیك مجمع تشخیص مصلحت نظام،مشاور امنیتی رئیس قوه قضائیه از جمله مسئولیتهای علی یونسی در یك دهه اخیر است.
عضو فراكسیون اصولگرایان مجلس دستهبندی اصولگرایان به منتقد و حامی دولت را دقیق نمیداند.
به گزارش مشرق، اسدالله بادامچیان نماینده تهران در مجلس در گفتوگو با ایلنا، در پاسخ به سوالی در مورد ورود آیتالله مهدوی كنی، آیتالله یزدی و جامعتین به موضوع وحدت میان اصولگران اظهار داشت: ما از آنان خواهش كردهایم تا در این موضوع نقش ویژه خود را ایفا كنند و تاكنون هم هروقت احساس وظیفه كردهاند پا به صحنه گذاشتهاند.
وی ادامه داد: البته علما در مسائل ریز جامعه دقت نمیكنند و فقط نسبت به مسائل كلان فعال میشوند. لذا حضورشان در صحنههایی مانند انتخابات برای مردم و بخصوص مردم متدین اطمینان آورند و اگر تردیدی برای حضور در انتخابات وجود داشت مردم با توصیه علما حضور مییابند و از صواب و بركات الهی برخوردار میشوند.
وی در پاسخ به سوال دیگری در مورد تاثیر ورود علما در رفع شكاف میان حامیان و منتقدان دولت این تقسیمبندی را دقیق ندانست وافزود:حامیان دولت خودشان بیش از همه منتقد هستند،ضمن آنكه اصولا چنین جدایی وجود ندارد كه حامیان دولت منتقد آن نباشند یا منتقدان از دولت حمایت نكنند.
قائم مقام حزب موتلفه در پاسخ به سوال دیگری در مورد انتقادات علما نسبت به سیاستهای فرهنگی دولت و تاثیر آن در وحدت اصولگرایان، گفت: ما باید در به كارگیری واژهها دقت كنیم به طور مثال اصطلاحاتی مانند حمایت و شكاف اقسام گوناگونی دارند كه در مورد اصولگرایان باید گفت آنها ضمن حمایت از دولت انتقاداتی هم به برخی عملكردها دارند.
نماینده مردم تهران در مجلس خاطرنشان كرد: منتقدان دولت نیز ضمن انتقاد خود از دولت حمایت میكنند لذا شكافی میان اصولگرایان وجود ندارد بلكه سلایق گوناگون است. همانطور كه در مجلس با وجود اكثریت اصولگرا، در موضوعی ممكن است اتفاق نظر وجود نداشته باشد.
احمدی نژاد گفت: به نظر من سن ازدواج مناسب برای دخترها ۱۶، ۱۷ و ۱۸ سال است یعنی زمانی که دخترها تازه شکوفا شدهاند و اوج عاطفه و احساس و لطافت هستند و سن مناسب برای ازدواج پسرها نیز ۱۹، ۲۰ و ۲۱ سال است.
به گزارش ایلنا، محمود احمدینژاد در همایش تقدیر از خیرین و فعالین امر ازدواج گفت: من معتقدم ازدواج درست و آسان از بحث اشتغال و مسکن مهمتر است که ما متاسفانه در رابطه با ازدواج آسان و به هنگام غفلت کردیم البته خوشبختانه هنوز آسیب جدی در این زمینه به جامعه وارد نشده و فقط یک مقدار سن ازدواج بالا رفته است.
او گفت: به نظر من سن ازدواج مناسب برای دخترها ۱۶، ۱۷ و ۱۸ سال است یعنی زمانیکه دخترها تازه شکوفا شدهاند و اوج عاطفه و احساس و لطافت هستند و سن مناسب برای ازدواج پسرها نیز ۱۹، ۲۰ و ۲۱ سال است.
احمدینژاد ادامه داد: ما تا حدودی در زمینه جنبههای فرهنگی ازدواج غفلت کردیم و باید آن را تقویت کنیم و باید بر روی آموزشهای پیش از ازدواج بیشتر متمرکز شویم. البته منظور ما از آموزشهای پیش از ازدواج فقط رابطه جنسی نیست بلکه مهمتر از آن آموزش عشق و محبت به جوانان است. زیرا اگر گذشت و فداکاری در یک زندگی نباشد آن زندگی دوام پیدا نمیکند.
وی گفت: بحث ازدواج نه فقط امروز بلکه در طول تاریخ از مهمترین موضوعات بشری بوده است و یکی از مهمترین تصمیمات هر فرد در زندگی است. آنقدر ازدواج موضوع مهمی است که برای آن نام مقدس را به کار میبرند.
احمدینژاد ادامه داد: در خانواده پدر و مادر محور اصلی هستند و اگر حلقه اتصال بین پدر و مادر عشق و محبت باشد خانواده موفق است.
وی افزود: ازدواج خیلی مهم است چون بستر کمال انسان است و خانواده نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است چون بستر تربیت و رشد انسانها است. خانواده همانند آجرها و قطعات برپاکننده یک جامعه متعالی است. به همین خاطر ازدواج امری موظف است.
او ادامه داد: این که بخواهیم ماموریت خانواده را به نهادهای اجتماعی بسپاریم غلط و شیطانی است و ارتباط پدر و مادر با فرزندان باید بر پایه محبت باشد و تنها ارتباطی که از مجرای عشق باشد ماندگار است و نهادهای اجتماعی هرگز نمیتواند چنین کند.
رئیس دولت گفت: راهاندازی بنیان خیران ازدواج کار بسیار مبارکی است و دولت نیز به طور قطع از بنیان خیران ازدواج حمایت میکند. در موضوع اشتغال و مسکن نیز دولت برنامهریزیهای مناسبی دارد هر چند که من اعتقاد ندارم شرط تشکیل خانواده موفق و ازدواج موفق اشتغال و مسکن باشد. زیرا بخش مهمی از زندگی ساختن است.
احمدینژاد وعده داد: تا پایان دولت دهم مشکلات اشتغال و مسکن حل میشود و آن را به روز میکنیم و به طور قطع تا پایان دولت دهم مشکلی به نام مسکن در فهرست مشکلات مردم وجود نخواهد داشت.
وی گفت: تا دو سه ماه آینده که از هدفمند کردن یارانهها فارغ شویم بحث اشتغال را به صورت جدی دنبال میکنیم و دولت با تمام توان بر روی مسئله اشتغال متمرکز میشود و تا دو سال آینده هیچ مشکلی به نام اشتغال وجود نخواهد داشت.
احمدینژاد گفت: تا پایان سال ۹۰ و نهایتا تا اواسط سال ۹۱ بازار اشتغال آنقدر گرم خواهد بود که جوانان دغدغه اشتغال نداشته باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر