-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

Latest news from Jaras for 04/20/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.





سید عطاء الله مهاجرانی -

 

با نامه رسمی کمیسیون احزاب وزارت کشور،فعالیت دو حزب شناخته شده ی " مشارکت" و " سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" متوقف شده است.  این نامه از سوی دادگاه به مسئولان هر دو حزب اعلام شده است. البته این صورت رسمی است. در دنیای واقعیت از انتخابات 22 خرداد 1388 تا به امروز با امنیتی شدن فضای سیاسی-اجتماعی کشور، زندانی شدن بسیاری از شخصیت های سیاسی و فرهنگی و دانشجویان، توقیف روزنامه ها و هفته نامه ها که تازه ترینش روزنامه بهار بود، امکان و فرصتی برای فعالیت سیاسی احزاب اصلاح طلب وجود نداشته است.

 

در ایران امروز فرصت و فضا فقط برای حمایت از انتخابات و دولت وجود دارد. به روشنی دیدیم که اختلاف نظر کارشناسانه مجلس و دولت بر سر قانون پرداخت یارانه ها، سرانجام به نفع دولت و با بی اعتباری مجلس پایان پذیرفت. یک وقتی رئیس سابق مجلس گفته بود:"

 

 مجلس در پشت دولت است و نه در مشت دولت"

 

اکنون سخن از" در مشت دولت" ویا" در پشت دولت" گذشته است. مجلسی که به دولت اختیار می دهد، قانون را هر وقت خواست اجرا کند، و حتی همین روند را هم قانونا طی نمی کند. یعنی بر اساس طرح قانونی به دولت اختیار نمی دهد، پیداست از چه اعتباری برخوردار خواهد بود.

 

مروری  فصل سوم قانون اساسی داشتم. این اصول زیر عنوان حقوق ملت- از اصل19 تا 41 تدوین شده است. با حسرت بسیار می توان گفت تقریبا تمامی این اصول امروزه  به هیچ انگاشته شده است.

 

ممانعت از فعالیت احزاب که اصل بیست و ششم قانون اساسی مربوط به آن است. دچار تفسیر های تنگ و تاریک حکومت شده است. مطبوعات توقیف می شوند. امکان برگزاری اجتماعات مطابق اصل27 وجود ندارد.  از برگزاری اجتماعات به " زورآزمایی خیابانی" تعبیر می شود. از سوی دیگر اگر موافقین حکومت در جایی جمع شوند، آن اجتماع حماسه تاریخی و نقطه عطف تاریخ به حساب می آید.

 

جوانان مردم و فعالان سیاسی بر اساس گمان ماموران امنیتی باز داشت می شوند و با تهمت محکوم می شوند.اصل 23 که تفتیش عقاید را ممنوع می داند، موجب سخره بازجویان و سربازجویان می شود...

 

خبرگانی که در مجلس خبرگان  قانون اساسی سال 1358 حضور داشتند، تعداد قابل توجهی از آنان، اکثریت آنان شهید شدند و یا در گذشتند. تعدادی از آنان مانند:

 

آیه الله ناصر مکارم شیرازی

آیه الله موسوی اردبیلی

آیه الله جوادی آملی

آیه الله طاهری اصفهانی

حجه الاسلام والمسلمین محمد جواد حجتی کرمانی

مهندس عزت الله سحابی

 

بحمدالله زنده هستند و شاهد روزگار قانون اساسی در ایران می باشند. فصل حقوق ملت همین است که امروزه در کشور ما جاری است؟

 

آنان در برابر ملت ایران چه پاسخی دارند؟ امضای این حضرات در پای قانون اساسی ثبت شده است. از این میان گویی تنها مهندس سحابی است که بر سر پیمان خویش ایستاده است و همچنان از حقوق ملت ایران حمایت می کند.

 


 




جرس: منابع خبریِ حقوق بشری، از دستگیریِ یک روزنامه نگار و فعالِ حقوق بشریِ، ادامه بازداشت و وضعیتِ بلاتکلیف و وخیمِ دو زندانی سیاسی در تهران و صدور احکام حبسِ اضافی برای سه زندانی عقیدتی محبوس در یزد خبر دادند.

 

زنجان؛ دستگیریِ یک روزنامه نگار

بنا به گزارش سامانه خبری ساوالان سسی، دادود خداکرمی روزنامه نگار و فعال حقوق بشر آذربایجانی روز شنبه هفته اخیر (۲۸ فروردین ۸۹) توسط ماموران حفاظت اطلاعات نیروی انتظامیِ شهر زنجان بازداشت شد.

به گفته نزدیکان خانواده خداکرمی، مامورین امنیتی ظهر روز شنبه ۲۸ فروردین ۸۹ این روزنامه نگار آذربایجانی را در یکی از خیابانهای زنجان بازداشت و با مراجعه به منزل پدری خداکرمی اقدام به تفتیش منزل نموده و کتابها، کیس کامپیوتر و دیگر وسایل شخصی این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر را همراه خود برده اند.

خداکرمی خبرنگار ماهنامه ترکی – فارسی بایرام استان زنجان و دبیر سابق جمعیت اسلامی دانشجویان دانشگاه زنجان می باشد. مقامات دانشگاه زنجان داود خداکرمی را سال ۸۵، بدلیل فعالیتهای مدنی، از دانشگاه اخراج کرده بودند.

 

تهران؛ ادامه بازداشت و وضعیت وخیم دو فعال زندانی

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، شعله منصوری، فعال حقوق بشر، که از اواسط  اسفند ماه گذشته در پی یورش های سازمان یافته دستگاه امنیتی به فعالان حقوق بشر در بازداشت به سر می برد، هم اکنون از وضعیت بلاتکلیف و جسمی نامساعدی برخوردار است.

منصوری از همکاران سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، به علت ابتلا به نوعی بیماری خونی و همچنین آنفولانزای حاد، در وضعیت بسیار بد جسمی بسر می برد و خانواده وی تا کنون دوبار موفق به ملاقات با این زندانی شده اند و وضعیت جسمانی فرزندشان را بسیار بد توصیف کرده اند.

اتهام این فعال حقوق بشر، "تبلیغ علیه نظام" عنوان شده و پرونده وی نیز به شعبه ۳ بازپرسی دادسرای مستقر در زندان اوین ارسال شده است.

 

همزمان سامانه خبری- تحلیلیِ کلمــــه، از وضعیت نامعلوم و بلاتکلیفِ عبدالله یوسف‌زادگان، دانشجوی نمونه و دارنده‌ مدال طلای المپیاد ادبی کشور و نگرانیِ مضاعفِ خانواده‌ وی خبر داد.

این گزارش حاکیست "خانواده یوسف‌زادگان که صبح امروز برای پیگیری وضعیت او به مشهد مراجعه کرده بودند با برخورد نامناسب و غیرمسئولانه‌ی قاضی پرونده مواجه شده‌‌اند و تنها اطلاعی که از وضعیت اخیر یوسف‌زادگان به خانواده‌ او داده شده این است که پرونده به تهران فرستاده شده و خود وی نیز در بازداشتگاهی در تهران به سر می‌برد.

بیش از ۳۵ روز از بازداشت این دانشجوی نمونه و دارنده‌ مدال طلای المپیاد ادبی کشور می‌گذرد. او در آخرین روزهای اسفند ماه، در تهران بازداشت و به مشهد منتقل شد و تمام این مدت را در انفرادی گذرانده است.

پیش از این، ۱۸۵ نفراز برگزیدگان المپیادهای کشوری و جهانی و دانشجویان برگزیده‌ی رشته‌های علوم انسانی با امضای نامه‌ای خطاب به ریاست قوه قضاییه، خواستار تجدیدنظر در شیوه‌ی غیرعقلانی برخورد با نخبگان کشور و آزادی عبدالله یوسف‌زادگان شده بودند. جمعی ازفارغ‌التحصیلان مدارس فرهنگ نیز در نامه‌ای جداگانه خطاب به ریاست قوه‌ی قضائیه، خواستار رسیدگی هر چه سریع‌تر به وضعیت او شدند.

 

زندان یزد؛ صدور حکم حبسِ اضافه بر حکم

به گزارش سامانه خبری ساوالان سسی (زبان سبلان)، سهند علی محمدی، بخشعلی محمدی و عباداله قاسم زاده شهروندان آذربایجانی و از پیروان اهل حق(گوران)، که در زندان یزد محبوسند، به سی ماه حبس تعزیریِ اضافه محکوم شدند.

بر اساس حکم صادره از سوی دادگاه انقلاب یزد، قاضی زارع اتهام این سه تن را نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی از طریق نوشتن شرح حال خود در زندان ارومیه و توهین به رهبری عنوان شده است.


نزدیکان خانواده سهند علی محمدی، بخشعلی محمدی و عباداله قاسم می گویند حکم سی ماه حبس تعزیری برای هر یک از این زندانیان بدنبال گزارشات زندان ارومیه به دادگاه در خصوص ارتکاب این جرائم صورت می پذیرد و با احتساب حکم جدید مجموع احکام هر یک از این زندانیان به ۱۵ سال و ششماه افزایش یافته است.
حکم صادره برای این سه تن، پس از اعتراض در شعبه ۲۷ دیوان عالی کشور به ۱۳ سال حبس و تبعید به زندان یزد کاهش یافت و آنها پس از تحمل ۵ سال حبس در زندان ارومیه ۲۷ آبان ۸۷ به زندان یزد منتقل و بقیه محکومیت خود را در آن زندان به سر می برند.



 


 


عباس میلانی: سیاست هسته ای واشنگتن آب به آسیاب امثال احمدی نژادها می ریزد

فرید ادیب هاشمی -

 

 

او بر این باور است که بخشی از پیمان جدیدی که امریکا و روسیه در مورد کنترل سلاح های هسته ای به امضا رساندند،به ایران مربوط می شود. او می گوید:"اگر روسیه با غرب و امریکا در مورد ایران همسو شود، چین حاضر نخواهد شد که به عنوان تنها کشور مدافع استبداد و حامی یک سیاست اتمی غیر شفاف در ایران شناخته شود".

 

او در عین حال استثنا کردن ایران از پیمان اخیر واشنگتن – مسکو را سیاست و گامی نادرست می داند که به هر دلیل که اتخاذ شده باشد، نتیجه ی منفی خواهد داشت و آب به آسیاب امثال احمدی نژادها خواهد ریخت.او حمله ی اتمی به ایران را امری بعید می داند که تنها در صورت بروز جنگ جهانی سوم شدنی خواهد بود. از همین روی می گوید که "چون تصوراین امر برای من دشوار است، این بلوف های لفظی و استثنا کردن، هم از لحاظ انسانی نپذیرفتنی است و هم سیاستی نادرست است". 

 

دکتر میلانی نویسنده ی  کتاب "معمای هویدا"ست و کتاب" شاهزاده خرامان"Peacock Prince را نیز در دست انتشار دارد که شرح حال سیاسی محمد رضا پهلوی است. او در باره ی تحریم های تازه علیه ایران معتقد است:"اگر تحریم ها، منجر به محدود کردن قدرت و امکان سرکوب مثلث سپاه، احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای شود و در عین حال پیام آشکار و روشنی هم برای مردم داشته باشد مبنی بر اینکه خواسته های دموکراتیک آنان مورد احترام و حمایت جامعه جهانی است، به نظر من واجد مشروعیت است و به  آینده ی دموکراتیک ایران کمک می کند."

 

دکتر میلانی که کتاب تجدد و تجدد ستیزی در ایران" را نیز در کارنامه ی خود دارد در باره ی  شرایط امروز جامعه ی ایران می گوید:"آن مثلث  موجود در حاکمیت ایران، سعی  دارد جامعه کنونی ایران را نه تنها به سیاق دوران شاه ،بلکه با طرح ادعای مشروعیت الهی، یعنی با شیوه های پیش از دوران تجدد و سخت غیر دمکراتیک اداره کند". او بر این باور است که حاکمیت کنونی در ایران دچار یک ناهمزمانی اساسی سیاسی است و یک ناهمگونی ریشه ای با جامعه ایران دارد.

 

او معتقد است که  جنبش دموکراسی خواهانه ی مردم ایران می تواند از تضاد واشنگتن – تهران به نفع خود استفاده کند. او می گوید:" اگر در چنین شرایطی واشنگتن به این نتیجه رسیده که دوام این حکومت به نفع آمریکا نیست و از سوی دیگر اگر در ایران یک حرکت و جنبش دموکراسی خواهانه داریم که متکی به خود است  و رهبری آن هیچ وابستگی به خارج ندارد و صرفا در داخل و متکی به داخل است، اگر بتواند  با درایت از این تضادها به نفع حرکت مردم ایران بهره برداری کند، هیچ ایرادی نخواهد داشت. کما اینکه افراد شاخص و موثر در جریان انقلاب اسلامی هم از همین مساله استفاده کردند".

 

دکتر میلانی در باره ی اینده ی جنبش سبز مردم ایران می گوید: من تردیدی ندارم که آینده ی ایران یک آینده ی دمکراتیک خواهد بود. امروز عصر دموکراسی خواهی است و حاکمیت، با مقاومت در برابر خواست مردم ،گره بر باد می زند. او می گوید:"تردید ندارم که استبداد کنونی قابل دوام نیست. ولی برای اینکه وضع غیرقابل دوام فعلی به آن آینده ی اجتناب ناپذیر دموکراتیک - که اسم آن مهم نیست- منجر شود می توان تصور کرد که از دل همین رژیم موجود یک آلترناتیوی پدید بیاید که زمینه و خواسته های اولیه این گذار را فراهم و آماده کند. اما در این تردید ندارم که چنین گذاری صورت خواهد گرفت".

 

گفت و گو با دکتر عباس میلانی را در ادامه می خوانید:

 

 

 

پیمانی که اخیرا روسای جمهور آمریکا و روسیه برای  کاستن از تعداد سلاحهای هسته ای دو کشور امضا کردند، برای ایران چه معنایی خواهد داشت؟

 

دکتر عباس میلانی: به گمان من بخشی از این پیمان جدید  به ایران مربوط می شود.یا به عبارت صحیحتر ،این پیمان نیز همانند مذاکراتی که پیشتر بین مسکو و واشنگتن در مورد استقرار و یا عدم استقرار رادارها و موشکهای آمریکا در اروپا  انجام شد، موضع  روسیه در قبال ایران را نیز شامل می شود. می توان به یقین گفت که بخشی از کل مذاکراتی که منجر به امضای پیمان جدید هسته ای بین امریکا و روسیه شد، در مورد موضع  روسیه در برنامه اتمی ایران بوده  است. فرض آمریکا بر این است که این توافق و توافقهای دیگری که تابه حال صورت گرفته ویا بعدا صورت خواهد گرفت، راه را  برای اتخاذ موضع مناسب و موافق با غرب از سوی روسیه  در قبال مساله ی ایران، بخصوص مساله ی اتمی ایران هموار خواهد کرد.

 

 

"اتحاذ موضع موافق با غرب از سوی روسیه "که شما به آن اشاره کردید این روزها به معنای همراهی مسکو در وضع تحریم های تازه علیه تهران است.آیا امریکا موفق به همراه کردن روسیه در وضع تحریم های جدید علیه ایران خواهد شد؟

 

من فکر می کنم امریکا امید وار است که علاوه بر همراه کردن روسیه با تحریمهای جدید، موافقت مسکو را در سه زمینه ی دیگر نیز بدست آورد. این سه زمینه عبارتند از: کندتر شدن آهنگ همکاری روسیه با برنامه اتمی ایران، کاهش سطح کمک روسیه به برنامه های موشکی ایران وتوافق روسیه در عدم فروش موشکهای  اف 300زمین به هوا که ایران چند سالی است در صدد تهیه ی آنهاست. فرض امریکا بر این است که اگر روسیه با غرب و امریکا در مورد ایران همسو شود، چین حاضر نخواهد شد که به عنوان تنها کشور مدافع استبداد و حامی یک سیاست اتمی غیر شفاف در ایران شناخته شود و به عقیده ی من این فرض درستی است.

 

تحریم اقتصادی می تواند به آینده ی دموکراتیک ایران کمک کند

 

 

اما بسیاری بر این باورند که اصل تحریم یک دولت از سوی دولت دیگر فاقد مشروعیت کافی است. علاوه بر آن ، تحریم های اقتصادی بیشتر به تنبیه مردم  منجر می شود تا حاکمانی که مواضع غیر اصولی، استبدادی و ضد حقوق بشری دارند و یا احیانا به دنبال دستیابی به سلاحهای غیرمتعارف هستند.نظر شما چیست؟

 

من فکر می کنم که اگر به سیاست آمریکا بخصوص در یک سال اخیر توجه کنیم متوجه می شویم که بخشی از دشواری دولت اوباما در این بوده است که سعی کرده و می کند تا نوعی تحریم را به اجرا بگذارد که مردم ایران در اثر آن تحت فشار قرار نگیرند و در عین حال به حرکت دموکراتیک مردم ایران نیز صدمه نزند و حتی الامکان قدرت سرکوب و فعالیتهای شیطنت آمیز رژیم را چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران محدود کند. امید و تلاش دولت امریکا در این است که  صدمه ای به مردم نخورد، اما اینکه آیا چنین چیزی میسر است یا نه، امری علیحده است.در مورد مشروع بودن تحریم ها باید بگویم که به نظر من در ایران، بین اکثریتی از  مردم  - که خواهان دموکراسی و برخورداری از حق اساسی و قرن بیست و یکمی یک شهروند هستند -  و  یک اقلیتی از این رژیم، یک نبرد نابرابر جاری است. این نکته را هم باید همین جا اضافه کنم که این درخواست حقوق شهروندی، الزاما  در ذهن بسیاری به معنای تغییر رژیم نیست. در این نبرد نابرابر با مردم، برخی از رهبران سپاه، احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای مشارکت دارند . این مثلثی که بعد از کودتای انتخاباتی سرکار آمده نشان داده که از هر شیوه ی  سرکوبی برای باقی ماندن در قدرت استفاده می کند. به نظر من اگر تحریم ها، منجر به محدود کردن قدرت و امکان سرکوب این مثلث شود و در عین حال پیام آشکار و روشنی هم برای مردم داشته باشد مبنی بر اینکه خواسته های دموکراتیک آنان مورد احترام و حمایت جامعه جهانی است، به نظر من واجد مشروعیت است و به  آینده  ی دموکراتیک ایران کمک می کند. افریقای جنوبی در این مورد  می تواند مثال خوبی باشد . در آن نبرد نابرابری که مردم با اقلیت سفید پوست حاکم  در افریقای جنوبی داشتند، محاصره های اقتصادی منجر به غلبه  و چیرگی مردم بر آن اقلیت شد.

 

جنبش سبز و بهره برداری از تضاد واشنگتن – تهران

 

 

وقتی صحبت از اقدامات و سیاست های امریکا در مورد ایران  می شود ، نمی توان واقعیت های  تاریخی موجود در  روابط دو کشور را نا دیده گرفت. واقعیت دیگری که اینجا قابل طرح است این است که معمولا ایالات متحده ی امریکا از جنبش های دموکراسی خواهانه در کشورهایی حمایت می کند که دولت هایشان در تقابل و دشمنی با آمریکا هستند. امروزواشنگتن  به نام حمایت از جنبش سبز وارد  می شود و اعلام می کند که خواهان تقویت پروژه های دموکراسی خواهانه است، اما واقعیت آنست که منافع استراتژیکی و اقتصادی ایالات متحده ایجاب می کند تا احیانا از زاویه ی حمایت از جنبش دموکراسی خواهی وارد شود. این نوعی تناقض در رفتار و گفتار است. به نظرمن این تناقض،همواره  دستمایه ی دیکتاتور ها در جوامع یاد شده قرار می گیرد تا  آزادی ها را بیشتر تحدید کنند. ایران و جنبش دموکراسی خواهانه ی مردم ایران نیز مثال زنده ی ا ین ادعاست. موضعگیری های آمریکا،همیشه به تقویت جناح تندرو در ایران منجر شده است. این تناقض را شما چگونه می بینید؟

 

من تناقضی در این نمی بینم. فرض آغازین من بر این است که امریکا و سیاست خارجی امریکا در پی منافع آمریکا و پیش بردن سیاست های امریکاست. این فرضی بدیهی است. در این مساله من هیچ تردیدی نداشته و ندارم. آنهایی که  در داخل و در خارج از ایران، فرض را بر این گذاشته اند که امریکا صرفا  سودای کمک به دموکراسی در ایران  را دارد ، به نظر من تاریخ واصل سیاست خارجی آمریکا و کشورهای جهان را متوجه نشده اند. سیاست خارجی هر کشوری  معمولا در پی تامین منافع آن کشور و یا در مواردی چون ایران، تامین منافع حکام آن کشور است. منتهی در گذشته  و به گمان من در یک دوران نسبتا طولانی، دولت امریکا به خطا گمان می کرد که هر دولتی با هر شکل و شیوه ی حکومتی ، تا زمانی که ضد کمونیسم باشد، متحد آمریکا خواهد بود. از این رو امریکا  در خیلی از مواقع لاجرم به حرکتهای دموکراتیک در آن کشورها پشت می کرد. اما بعد ها متوجه اشتباه خود شد .حتی دولت جورج بوش هم به این نکته پی برد و سخنرانی معروف  خانم کاندولیزا رایس درمصر شاهد آنست.به نظر من  امریکا به این ارزیابی استراتژیکی تازه رسیده که سیاست  گذشته شان در دراز مدت به ضررشان تمام شده است. البته  می دانیم که هنوز هم این سیاست جدید ِ دفاع از حرکتهای دمکراتیک، به طور یکدست اجرا نمی شود و نمونه ی بارز آن، حسنی مبارک، رئیس جمهور  مستبد مصر و متحد امریکاست.آنچه مسلم است اینکه حداقل فشار علنی ای از جانب امریکا برای اجرای دمکراسی در مصر وارد نمی شود.

 

در مورد ایران نیز اگر شما تاریخ روابط سی و هفت ساله آمریکا با شاه را مورد بررسی قرار دهید خواهید دید که هرچند در قضیه مصدق، امریکا یک ارزیابی و خطای تاریخی مهم مرتکب شد،اما اسنادی که در باره ی نگاه امریکائیان به شاه ( هم قبل از ماجرای دکتر مصدق و حتی در دوره ی ترومن  و تا لحظه ای که به این نتیجه رسیدند که امکان سازش با دکتر مصدق وجود ندارد و هم  بعد از  سال های 1957-1958) وجود دارد، در موارد عدیده ای نشان می دهد که امریکایی ها به این نتیجه رسیده بودند که وضعیت شاه قابل ادامه نیست. حتی انگلیس هم به این نتیجه رسیده بود. سر دنیس رایت که  در سال 1963 سفیر انگلیس در ایران بود، در خاطرات خود نوشته است که" شاه خیال می کند که با سرکوب 15 خرداد، قدرت را مسلط و محکم در دست گرفته ولی یک طوفانی در راه است و من گمان نمی کنم که شاه از این طوفان جان سالم بدر برد". به عبارت دیگر، هم آمریکا و هم انگلیس در سالهای 1963- 1964  می دانستند که وضع استبداد موجود قابل دوام نیست. امریکا و تا حد بسیار کمتری انگلیس، هم درپشت پرده و هم به طورعلنی در این مورد به شاه فشار می آوردند. البته در دوران جان .اف. کندی، این فشارها  بیشتر علنی شد اما در دوره نیکسون به کلی متوقف گردید. منظورم این است که حتی در گذشته هم  نظر امریکا در مورد ایران کمی پیچیده تر از این بود که فقط از استبداد دفاع کند. آنها از شاه و اقتدار او علنا دفاع می کردند اما درپشت پرده در موارد بسیاری  سعی کردند تا به شاه تفهیم کنند که جامعه ی ایران، جامعه ی تغییر یافته ای است. سعی کردند به او تفهیم کنند که  حکومت بر جامعه ای که  تا این حد شهر نشین و تحصیکرده دارد با سیاق رضا شاه و ناصرالدین شاه شدنی نیست .

 

به اعتقاد من مشخصات یاد شده، درمورد جامعه ی امروز ایران  هم به طریق اولی صادق است. در شرایط کنونی نیز  با توجه به تعداد بسیار زیاد دانشجویان و دانش آموزان، نرخ پایین بی سوادی، وضعیت و موقعیت زنان در جامعه  و درصد بالای شهرنشینی، جامعه ی ایران آماده تر از هر زمانی برای دموکراسی است. اما آن مثلث  موجود در حاکمیت ایران، سعی  دارد جامعه کنونی ایران را نه تنها به سیاق دوران شاه ،بلکه با طرح ادعای   مشروعیت الهی، یعنی با شیوه های پیش از دوران تجدد و سخت غیر دمکراتیک اداره کند. به نطر من  اگر در چنین شرایطی واشنگتن به این نتیجه رسیده که دوام این حکومت به نفع آمریکا نیست و از سوی دیگر اگر در ایران یک حرکت و جنبش دموکراسی خواهانه داریم که متکی به خود است  و رهبری آن هیچ وابستگی به خارج ندارد و صرفا در داخل و متکی به داخل است، اگر بتواند  با درایت از این تضادها به نفع حرکت مردم ایران بهره برداری کند، هیچ ایرادی نخواهد داشت. کما اینکه افراد شاخص و موثر در جریان انقلاب اسلامی هم از همین مساله استفاده کردند.  اسناد مربوط به سالهای 1978- 1979  نشان می دهد که تا چه حد نمایندگان رسمی شخص آیت الله خمینی  در پاریس و تهران با سفارت آمریکا و انگلیس تماس داشتند و دولت های آمریکا و انگلیس را تشویق و ترغیب می کردند تا از حرکت مردم ایران جانبداری کنند. سئوال من این است که چطور در آن زمان این کار جایز بود اما حالا که مردم می خواهند همان کار را برای ادامه ی  مبارزه شان با استبداد انجام دهند، آن را خیانت می نامند؟! منظورم البته این نیست که  منکر امکان یا وجود خیانت در تماس با خارج  شوم اما هر تماسی با خارج یا هر کمکی که از خارج صورت می گیرد، الزاما نشانه ی خیانت جنبش نیست.

 

 

تخصیص بودجه برای براندازی رژیم ایران؛سیاست غلط واشنگتن

 

 

نکته ی سوال من در واقع اهدافی است که در پشت سیاستهای اعلام شده ی امریکا قرار دارد. همانطور که شما گفتید، هر کشوری منافع ملی و استراتژیکی خود را دنبال می کند. در بسیاری از موارد منافع اقتصادی امریکا در مواضع و تصمیم گیریهای سیاسی واشنگتن دخیل است. این رفتارهاست که آن  تناقض را بوجود می آورد.  آنچه شما از آقای دنیس رایت  نقل کردید بحث کاملا منطقی ای است ولی ترجمه ی گفتار افرادی چون  دنیس رایت در لندن و واشنگتن طور دیگری است و عمدتا به لحاظ همان منافع ،نادیده گرفته می شود. مثال بارز این مساله در شرایط امروزی، بودجه هایی است که برای تقویت دموکراسی در ایران هر سال و هرسال تصویب و اختصاص می یابد. بارها  گفته شده که تاثیراین بودجه ها صرفا عقب راندن جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران است و هیچ تاثیری در تقویت جنبش نداشته و نخواهد داشت اما ظاهرا منافع سیاسی و اقتصادی ، مانع توجه به واقعیت می شود و ما عملا شاهد  تناقض میان سیاست های اعلام شده و عملکرد ها هستیم.

 

من با این قسمت صحبت شما که سیاست آمریکا مبنی بر تخصیص بودجه  برای براندازی رژیم در ایران سیاست نادرستی است موافقم و در غلط بودن آن تردیدی ندارم. این را بارها و بارها  در مطالبم نوشته ام؛ هم در دوران بوش و هم در دوره ی حاضر.به نظر من  این کار نه کمک به دموکراسی است و نه کمک  به مردم است.  دموکراتهای واقعی در ایران اصولا  طرف این پول هم نمی روند. به عقیده ی من این نحوه ی تلقی نادرست است. اخیرا با یکی از دوستانم که در دولت اوباما است صحبت می کردم و به او گفتم که کدام دولتی در دنیا سراغ دارید که حاضر است اجازه دهد شهروندانش از یک دولت خارجی برای براندازی پول دریافت کنند. مثلا اگر دولت کانادا بگوید ما حاضریم 400 میلیون دلار به شهروندان آمریکایی بدهیم تا دولت اوباما را ساقط کنند، دولت آمریکا این را برنمی تابد. پس نباید انتظار داشته باشیم که دولت ایران چنین چیزی را بربتابد. اگر جنبش دموکراتیک در ایران واقعا استحقاق قدرت را دارد- که به گمان من دارد - آن وقت خود این جامعه ی ایرانی در داخل و آن بخش  مستقر در خارج از کشور باید بتواند از پس این پولها بربیاید. چرا ما باید محتاج چند ده میلیون دلار آمریکایی باشیم؟ جامعه ای که ادعا می کند تنها در آمریکا  بیش از 700 میلیارد دلار سرمایه در کنترل و تملک دارد، چرا باید منتظر این باشد که آمریکا 50 میلیون دلار کمک اختصاص دهد؟ این شرم آور است.

 

 

به اعتقاد من در داخل ایران اصولا چنین انتظار و خواسته ای وجود ندارد و این قابل درک نیست که چگونه در واشنگتن به یک خواسته و نیاز ترجمه شده است؟  

 

من هم بر این باورم که از اساس چنین انتظاری در داخل وجود ندارد. من به آمریکاییها هم گفتم که این مساله و برداشت، صحت ندارد. به آنها گفتم که جامعه ی  ایرانی باید خودش روی پای خود بایستد. جامعه ی ایران در خارج آنقدر توان دارد که یک بنیاد تاسیس واعلام کند که تمام روزنامه نگارانی را که جمهوری اسلامی از کار بیکار کرده و الآن در ترکیه به شام شبشان محتاج هستند،  تامین خواهد کرد. این بنیاد می تواند اعلام کند  تمام استادانی که اخراج و یا به اجبار بازنشسته می شوند و یا تمام نشریاتی که  توقیف می شوند را تا مین مالی  خواهد کرد. اگر واقعا می خواهیم که دموکراسی در ایران حاکم شود واقعا همه باید در حد بضاعت و کفایت خود، انجام وظیفه کنیم. ایرانیان مقیم خارج از کشور به راحتی می توانند این کار را انجام بدهند. من صد در صد با حرف شما موافقم که ایرانی ها  در آن صورت به این طرح آمریکا و آن مقدارهای ناچیز برای انجام بهتر دموکراسی خواهی نیازی ندارند.

 

استثنا کردن ایران در پیمان اخیر هسته ای؛گام اشتباه اوباما

 

 

اما من فکر می کنم که جنبش آزادیخواهی مردم ایران حتی به کمک ایرانیان خارج از کشور هم احتیاجی ندارد. این جنبش تا کنون به خوبی از این نظر روی پای خود و منابع داخلی ایستاده و از این به بعد هم با توجه به منابع فراوان موجود در داخل احتمالا مشکلی نخواهد داشت. این موارد بیشتر به نوعی نقض غرض و گم کردن هدف می ماند. یعنی تاثیر منفی اش به مراتب بیشتر از تاثیر مثبتی است که می تواند داشته باشد. چه کمک مالی دولت آمریکا و چه تصویب پروژه های تقویت دموکراسی در ایران از جانب دولت و حکومت آمریکا و چه کمپین های سیاسی گونه برای اهدای کمک نقدی ایرانیان خارج به داخل. این مسائل با توجه به گذشته ای که در روابط ایران و امریکا وجود دارد، تبعات منفی خواهد داشت. اما اجازه دهید برگریم به امضای پیمان اخیر بین امریکا و روسیه. امضای این پیمان بازتابهایی به دنبال داشت  که هم آقای اوباما را به واکنش واداشت و هم  مقامات بلند پایه ایران به آن عکس العمل نشان دادند. برخی از کارشناسان، استثنا کردن ایران در این پیمان را به نوعی تهدید ضمنی علیه تهران و محفوظ داشتن حق حمله اتمی به ایران از سوی امریکا ترجمه کرده اند، برداشت شما  چیست؟

 

من فکر می کنم که این سیاست  دولت اوباما، سیاست نادرستی بود. سیاست اصلی اوباما  مبنی بر اینکه امریکا به رغم برخورداری از نیرو و بمب اتمی، هرگز آغازگر حمله اتمی نخواهد بود،بایستی بدون استثنا در مورد تمام کشورها اعلام می شد. اتفاقا اگر این گونه اعلام می شد، ادعای کسانی مانند احمدی نژاد و دیگران در رژیم ایران  مبنی بر این که اینها یک کلوب منحصر به فرد خودشان را درست کرده اند و از این انحصار برای هژمونی خودشان استفاده می کنند را خنثی می کرد. به نظر من  برنامه آقای اوباما  مبنی بر استثنا کردن ایران گام نادرستی بود. شاید علت  آن نیز اختلافات سیاسی در درون خود هیات حاکمه ی مریکا بوده باشد. شاید امریکا از حمله احتمالی اسرائیل به ایران نگران بود و این استثنا را  برای ارضای طرفداران اسرائیل در پیمان قرار داد. اما این استثنا کردن با هر نیتی، یک سیاست نادرست بود. این استثنا کردنی است که در عمل فقط نتیجه منفی دارد یعنی آب به آسیاب امثال احمدی نژادها می ریزد. تصور اینکه آمریکا بتواند علیه ایران از بمب اتمی استفاده کند، تصور باطلی است. بهای سیاسی و انسانی  چنین کاری  آنقدر بالا است که من تصور نمی کنم هرگز این اتفاق بیافتد، مگر آنکه در ایران یک حکومت مجنون سرکار بیاید و  بمبی در جایی منفجر شود و یا به حزب الله بمب اتمی داده شود و یا کار عجیب و غریبی صورت بگیرد که تصورش برای من در این شرایط دشوار است. حمله ی اتمی به ایران تنها در شرایطی ممکن است که جنگ جهانی سوم آغاز شده باشد. تنها در چنین صورتی است که  می توان چنین   حمله ای را حتی  تصور کرد. به اعتبار دیگر چون تصوراین امر برای من دشوار است، این بلوف های لفظی و استثنا کردن، هم از لحاظ انسانی نپذیرفتنی است و هم سیاستی نادرست است.

 

 

مساله ایران؛مانع از علنی تر شدن تنش بین امریکا و اسرائیل شده است

 

 

شما به مساله  اسرائیل و مطمئن کردن آن از سوی امریکا با استثنا کردن ایران از پیمان اخیر اشاره کردید. اخیرا شاهد تنش تقریبا بی سابقه ای بین آمریکا و اسرائیل بر سر ادامه ی سیاست شهرک سازی ها بودیم.این تنش را با توجه به جایگاه ایران در روابط بین آمریکا و اسرائیل چطور ارزیابی می کنید؟

 

من فکر می کنم که این تنش، جدی است. یکی از دلایلی هم  که هر دو طرف یک مقداری با احتیاط بیشتری عمل می کنند و نمی گذارند ابعاد تنش وسیع تر یا علنی تر شود، دقیقا به این خاطر است که نمی خواهند این تنش به مساله ی  ایران تسری پیدا کند. به این معنا که نمی خواهند اسرائیل فکر کند که با امریکا در تقابل و تنش است و لاجرم بایستی در مورد ایران تصمیم مستقلی بگیرد. البته من این را هم خیلی بعید می دانم که اسرائیل بدون توافق آمریکا،هرگز به ایران حمله کند. البته خیلی ها می گویند که اسرائیل اگر خطر جدی حس کند،این کار را خواهد کرد ولی من بر این تصورم که بدون توافق آمریکا این کار را نخواهد کرد. حتی امکان عملی چنین کاری دشوار است. استنباط من اینست که آمریکا حتما می خواهد که اسرائیل کماکان فکر کند و حتی باور داشته باشد که آمریکا به دفاع از اسرائیل در مقابل حمله احتمالی ایران وفادار است و از هر کمکی در این زمینه کوتاهی نخواهد کرد. این نکته سبب شده که تنش ها را کمی محدودتر نگه دارند. ولی گمان من این است که این تنش ها جدی است و دولت اوباما ودولت های اروپایی معتقدند که این خانه سازی ها در بخش مسلمان نشین اورشلیم امکان عملی تحقق سیاست "دو دولت"  را به مخاطره می اندازد. به گمان من - وفکر می کنم دولت آمریکا هم سیاست مشابهی را دنبال می کند - تنها راه میسر و معقول برای خروج از این وضعیت نابسامان و ناحق فعلی، تحقق سیاست دو دولت است و این شهرک سازی ها تحقق آن را ناممکن می کند.از آنجا که دست راستی ها هم در اسرائیل نمی خواهند سیاست دو دولت، تحقق پیدا کند عملا دست به  کارهایی می زنند که آن را نامیسر سازند. شهرک سازی های جدید با اجازه ی وزیرامور داخله ی اسرائیل انجام می شود که   عضو حزب شاث است. حزب شاث محافظه کارترین و دست راستی ترین گروه در دولت ائتلافی سرائیل است. آنها به دنبال آن هستند تا واقعیت جاری در عرصه ی سیاسی منطقه را به گونه ای تغییر دهند که عملا امکان بوجود آمدن دو دولت مستقل اسرائیلی و فلسطینی  از بین برود. به گمان من این یک سیاست نابخردانه است. دلیل آن نیز این است که تنها راه حل مساله ،دقیقا بوجود آمدن دو دولت مستقل قابل دوام از لحاظ اقتصادی و جغرافیایی و سیاسی با مرزهای معین در هر دو طرف با امنیت تعیین شده برای هر دو طرف است.

 

گروههای بنیادگرا در اسرائیل؛ مانع بزرگ تحقق برنامه های صلح اوباما

 

 

با توجه به نقش و قدرت  گروههای حامی اسرائیل در آمریکا، آیا دولت اوباما  خواهد توانست  سیاستهایش در پیشبرد روند صلح  بین اعراب و اسرائیل را جلو ببرد؟

 

من فکر می کنم این مساله  بیشتر از آن که به  سیاست های امریکا مربوط شود، تحت تاثیر اوضاع  سیاسی دراسرائیل و قدرت فائقه ی نیروهای محافظه کار، دست راستی و بنیادگرایی است که مدعی حاکمیت براسرائیلی هستند که  کتاب مقدس آن را " اسرائیل" تلقی می کند. مرزهای مورد نظر آنها خیلی فراتر از مرزهای فعلی اسرائیل است. این گروه در وضعیت فعلی کلید پیروزی آینده آقای نتانیاهو نخست وزیر کنونی اسرائیل هستند.همین ها هستند که در شرایط فعلی، مانع صلح و تحقق سیاست دو دولت می شوند. شاید بتوان گفت که اکنون برای اولین بار در میان جامعه یهودیان آمریکا بر سر این مساله یک شکاف  بوجود آمده است .این شکاف بین موافقان  سیاست های AIPAC ( گروه لابی یهودیان محافطه کار امریکایی که کماکان اکثریت جامعه ی یهودی را شامل می شوند) با اقلیت مهمی است  که موافق یک سیاست صلح آمیزتر در اسرائیل هستند. این عده، یهودیان آمریکایی هستند که در J Street project متحد شده اند و دارند سعی می کنند تا یک آلترناتیوایجاد کنند.  حدس من این است که مشکل اصلی در راه پیشبرد سیاستهای امریکا در تحقق صلح بین اعراب و اسرائیل – که مشکل بزرگی هم هست – را باید در اسرائیل و در چیرگی گروههای دست راستی اسرائیلی جستجو کرد.

 

البته اگر بخواهیم از لحاظ تاریخی به قضیه نگاه کنیم باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم  که یکی از دلایل مهمی که امروز دست راستی ها در موقعیت فعلی در اسرائیل قرار گرفته اند، بی کفایتی، فساد و ناتوانی رهبری فلسطینی ها در دوران بعد از پیمان اسلو بود. درآن زمان میلیاردها دلار پول در اختیار فلسطینی ها قرار گرفت و این مربوط به زمانی است که هنوز حماس در غزه نبود و قدرتی نداشت.اگر آن پول ها حیف و میل نمی شد، اگر اختلافات درون فلسطینی ها کنارگذاشته می شد و اگر حسابهای خصوصی آقای یاسرعرفات نمی بود و یک آلترناتیو جدی غیرفاسدی در آنجا بوجود می آمد، شاید  الان من و شما می توانستیم از وجود دو دولت مستقل در آنجا صحبت کنیم.به نظر من  فقدان یک آلترناتیو جدی درآن سرزمین، فرصت تازه ای به  محافظه کارها داد تا  سیاست فعلی اشان رابه پیش ببرند. همین واقعیت به گروههای چون حماس هم امکان رشد داد. نکته ی قابل ذکر،آمار عجیبی است که در این زمینه وجود دارد. تعداد شگفت آوری از اسرائیلی هایی که تا چند سال پیش به حقانیت و عقلانیت ایجاد دو دولت مستقل در کنار هم باور داشتند،از آن روی برگردانده و تعدادشان رو به کاهش گذاشته است. شاید الان تعداد موافقان و مخالفان سیاست دو دولت، برابر شده باشد.یعنی نیمی از جامعه ی اسرائیل شک دارند که آیا چنین سیاستی  معقول و میسر باشد.

 

 

تازه ترین تحلیلی که در این زمینه شنیدم، متعلق به یکی از متفکران جوان ایرانی است که به تازگی  برای کتاب جدید خود، سفری مطالعاتی به اسرائیل داشته است. بنا به این تحلیل، خود یهودی ها هم به آینده ی اسرائیل  چندان خوش بین نیستند. او می گوید برخی اسرائیلی ها حتی اقدام به خرید خانه نمی کنند زیرا از این بیم دارند که شاید  ده سال بعد به خاطر تفوق تعداد جمعیت فلسطینی ها بر یهودی ها،  دیگر دولتی یهودی به معنای امروز آن سرکار نباشد.

 

بله،چند سالی است که عده ای در داخل اسرائیل این مساله را مطرح می کنند.عده ای از متفکران خیلی محافظه کار و دست راستی هم مدتهاست که این  نگرانی را مطرح می کنند.  وزیر امور خارجه ی دولت فعلی اسرائیل هم که از محافظه کاران است از جمله کسانی است که این نگرانی را به طور جدی دنبال می کند. این عده سالهاست روی این تحلیل و خط کار می کنند که ترکیب فعلی جمعیت، ترکیب دولت اسرائیل را به زودی عوض خواهد کرد و اکثریتی غیر یهودی در آنجا بوجود خواهد آمد. به همین دلیل نیز هزاران پیشنهاد و طرح برای جبران این مساله ارائه کرده اند که اخراج بعضی از فلسطینی ها و اجباری کردن امتحان وفاداری شان به دولت اسرائیل و تقویت روند مهاجرت یهودی ها ازاقصی نقاط دنیا به اسرائیل از جمله ی آنهاست. همه ی اینها دقیقا دغدغه ی  دست راستی ها  در اسرائیل است و از آن  برای پیشبرد سیاستهایی که همزیستی مسالمت آمیز این دو قوم را غیر ممکن سازد، استفاده می کنند. در حالی که ده سال پیش اکثریت فلسطینیان و اکثریت یهودیان معتقد بودند که  تنها راه خروج از این بحران ایجاد دو دولت مستقل، معقول، متکی به خود، با مرزهای معین و امن است و تحقق آن  کاملا قابل تصور می نمود، اما امروز کار به جایی رسیده که نگرانی ها ی یاد شده منجر به بروز و ظهور جریانی شده که می گوید ما باید به هر قیمتی که شده ، خصلت یهودی جامعه را حفظ کنیم. آمار و ارقام هم باعث تشدید این نگرانی ها شده است. در حال حاضر نسبت ورود یهودیان به اسرائیل به خروج آنها از اسرائیل و میزان زاد و ولد بین شهروندان فلسطینی و اسرائیلی این نگرانی ها را جدی تر کرده است.

 

 

حکومت گره بر باد می زند، امروز عصر دموکراسی خواهی است

 

 

اجازه دهید که مصاحبه را با بازگشت دوباره به مسائل ایران به پایان ببریم. با توجه به تجربه ی سال گذشته و فراز و نشیب های طی شده، شما آینده  و فردای جنبش سبز را چگونه می بینید؟

 

متاسفانه وقتی که این جنبش به اوج لحظه ای  خود در ایران رسید، یک عده ای  خیلی خوش باورانه فکر می کردند که فردا به ایران برخواهند گشت. برخی ها حتی از همین جا برای خودشان پست تعیین کردند.حتی از  زبان صدارت و ریاست استفاده می کردند و در اینجا و آنجا به "واحدهای سبز سر کشی" می کردند و بر این گمان بودند که وقت آن است که مقامشان را در دولت آینده تعیین کنند.من تصورم این بوده و هست که این رژیم از لحاظ تاکتیکی خیلی زرنگ و در عین حال سبع است ولی عملکرد استراتژیکی آن خیلی ابلهانه و غیر قابل دوام است. به اعتقاد من این رژیم ، دچار یک ناهمزمانی اساسی سیاسی است و یک ناهمگونی ریشه ای با جامعه ایران دارد. جامعه ایران پوست انداخته و قرن بیست و یکمی شده، تجدد و کامپیوتر و زندگی خصوصی آزادانه می خواهد. ملت ایران  زیاده طلبی نمی کند. می گویند درآمد نفت را کمی عادلانه تر صرف کنید، برای  جامعه تولید کارکنید، از فساد کم کنید وافراد را در زندگی خصوصی شان به حال خود بگذارید. به نظر من این خواسته های اولیه و غیر قابل گریز هستند که هم ریشه ی جنبش سبز را در حال حاضر تشکیل داده ند و هم ریشه ی جنبش آقای خاتمی در این خواسته ها بود و هم ریشه ی  جنبشی بودند که انقلاب تاریخی سال 57 را باعث شد. جنبش سبز ادامه ی طبیعی و اجتناب ناپذیر حرکتی است که سال 1357 (1979 میلادی) و قبل از آن در جنبش مشروطه(سال 1905 میلادی) انجام شد. الان تقریبا 110 سال است که مردم ایران چند خواست خیلی ساده دارند؛ می خواهند آزاد و دموکراتیک زندگی کنند و در سیاست داخلی و خارجی شان مستقل باشند. من در ذهن خودم تردیدی ندارم که آینده ی ایران، یک آینده ی دمکراتیک خواهد بود.حالا اسمش را آینده ی سبز بگذاریم یا هر رنگ دیگری، در این تغییری ایجاد نمی کند که این آینده، دمکراتیک خواهد بود. تردیدی ندارم که در آینده ی ایران، وجود حکومتی برخاسته از رای مردم و مستظهر به رای مردم - که قابل نقد و کنار گذاشتن با رای مردم باشد- اجتناب ناپذیر است. البته  در کوتاه مدت عده ای سعی خواهند کرد به خاطر منافع اقتصادی و میلیاردها دلاری که هر سال به جیب این آقایان می آید،در برابر این خواست مقاومت کنند. ولی به نظر من اینها گره بر باد می زنند. دوران ما، عصر دموکراسی خواهی است و دموکراسی،خواست ملت ایران است و این مردم نشان داده ند که توان و استحقاق و بلوغ برخورداری از دموکراسی را دارند. این مردم علاوه بر تمامی  تجربیات مبارزات خود، از یک پشت جبهه  ی قدرتمند در خارج هم برخوردارند که می تواند در گذارسریعتر و کم بها تر آنها به دموکراسی، کمک آنها باشد. همانطور که آلمان غربی به آلمان شرقی در گذار به دموکراسی کمک کرد،همانطور که یهودی ها در سراسر دنیا به اسرائیل کمک می کنند و همانطور که چینی ها در خارج به مردم چین کمک می کنند، ایرانیان خارج از کشور ایران هم می توانند نیروی بالقوه مهمی در گذار اجتناب ناپذیر ایران به دموکراسی باشند. به همین خاطر به آینده بسیار بسیارخوش بین هستم. یعنی تردید ندارم که استبداد کنونی قابل دوام نیست. ولی برای اینکه وضع غیرقابل دوام فعلی به آن آینده ی اجتناب ناپذیر دموکراتیک - که اسم آن مهم نیست- منجر شود می توان تصور کرد که از دل همین رژیم موجود یک آلترناتیوی پدید بیاید که زمینه و خواسته های اولیه این گذار را فراهم و آماده کند. اما در این تردید ندارم که   چنین گذاری صورت خواهد گرفت. تنها امکان برای  حل مساله ی  ریشه ای اقتصادی، تنها راه حل فساد عمیقی که این رژیم ایجاد کرده و جبران این سرمایه ها ی برباد رفته در دوران احمدی نژاد، تنها راهی که می تواند میلیاردها دلارسرمایه ی لازم برای تجدید ساخت صنعت نفت ایران را جذب کند، تنها راهی که می تواند سالی یک میلیون کار ایجاد کند تا پاسخگوی ورود  سالانه  800 یا 900 هزار نیروی کار جدید به بازار باشد، تنها راهی که می تواند صدها هزار ایرانی موفق و قابل را به ایران برگرداند، گذار به دموکراسی است. این آقایان برای خوب جلوه دادن شرایط اقتصادی،تعریف بیکاری را تغییر داده اند و از کسی که دو ساعت در دو هفته کار کرده نیز به عنوان شاغل یاد می کنند. مسائل جامعه را با این دوز و کلک ها نمی توان حل کرد. من فکر می کنم که با سیاستهای ابلهانه ای که این آقایان پیش گرفته اند، یک تورم شدید همزمان با یک رکود شدید اقتصادی برای ایران اجتناب ناپذیر خواهد بود. در آن صورت حدس من این است که نیروی کارگری جامعه ، اتحادیه ها و شهرنشین هایی که تابه حال به طور گهگاهی در جنبش سبز شرکت داشتند، به طور جدی تری به آن خواهند پیوست ودر آن موقع، مساله ی رژیم حتی خیلی عمیق تر ازامروز خواهد شد.

 

 

به عنوان سوال آخر می خواهم نظرتان را درباره ی جرس به عنوان یک ابزار ارتباطی تازه و جوان بپرسم. ارزیابی شما از نقاط ضعف و قوت آن چیست؟

 

تصور من این است که جای یک کانونی که بتواند تمام طیف گسترده نیروهای دموکراسی خواه ایران را جذب و نظراتشان را در چارچوب یک سری ضوابط اخلاقی منتشر کند خالی بوده است. کانونی نداشته ایم که در آن افراد بتوانند اظهار نظر آزادانه داشته باشند اما از حق تهمت و افترا و هتاکی برخوردار نباشند. تا به حال سایتی که با داخل در تماس باشد، بتواند واقعیات جامعه را - نه شایعات  و امیدها -  را منعکس کند، اخبار دقیق و پشت پرده را بازتاب دهد و آنقدر ارتباطاتش گسترده باشد که مسائل و جزئیات سیاست ایران و وضعیت بین المللی را بداند و ترکیبی ازهمه اینها باشد و در عین حال قابل وثوق هم باشد نداشتیم . به گمان من چه بسا که جرس  بتواند  یک چنین نهادی باشد و امید من هم جز این نیست.اگر جرس این جای خالی را پر نکند،  سایت دیگری پیدا خواهد شد و این کار را خواهد کرد.من فکر می کنم بلوغ سیاسی جامعه ایران در داخل و خارج به حدی است که نیاز به وجود چنین کانون مجازی ای  را سخت حس می کند . زمان آن فرا رسیده و امید من این است که جرس بتواند این جای خالی را پر کند.

 


 


طرح های جنجالی؛ جایگزینی بحران اجتماعی به جای بحران سیاسی

نیلوفر زارع -

 

 

او طی ماه های گذشته سکوتی پرمعنا پیرامون تحولات سیاسی کشور پیش گرفته بود و حالا با طرح ادعاهایی خبرساز سوژه های فراوانی برای رواج شایعه در جامعه ایجاد کرده است. گفته او درباره حتمی بودن وقوع زلزله در تهران چنان شایعه ساز شده که در محاوره های کوچه و بازاری طی چند روز اخیر مدام به آن اشاره می شود.

 

شایعات به حدی است که گروهی از شهروندان تصور می کنند سخن احمدی نژاد درباره وقوع زلزله زمینه سازی برای انجام آزمایش اتمی است. پذیرش چنین تصوری نزد برخی  شهروندان بیش از هر چیز نشان دهنده عمق بی اعتمادی مردم به نظام سیاسی است اما از طرف دیگر نشان می دهد که احمدی نژاد نیز توانسته به لطف ایجاد یک جنجال خبری تازه نبض محاوره های کوچه و بازاری را ولو برای چند روز هم که شده در دست بگیرد.

 

فرصت برابر یا تبعیض مضاعف

 

شواهدی وجود ندارد که نشان دهد اظهارات احمدی نژاد درباره ضرورت کاهش جمعیت تهران بر مبنای یک استراتژی از پیش مشخص عنوان شده است. او طی سالهای گذشته هیچ گاه این موضوع را مطرح نکرده بود و برنامه ای برای آن نداشت. از همین رو بسیاری از تحلیلگران سخنان وی در این زمینه را جدی نگرفته و طرح های کاهش جمعیت تهران را در زمره طرح های غیرعملی و تبلیغی می دانند که پس از مدتی از یاد می رود. با این حال تردیدی وجود ندارد که حتی چنین طرح های تبلیغی و غیرعملی هم اعتباراتی از بودجه سالیانه را به خود  اختصاص خواهند داد. 

 

طرح ارایه تسهیلات دولت برای انتقال کارمندان از تهران که به تازگی جزییات آن در رسانه ها مطرح شده است نمونه کاملی از هزینه کرد بودجه عمومی برای انجام پروژه تبلیغی خلوت سازی پایتخت است. دولت در اجرای این طرح به کارمندان وعده داده در صورتی که مایل به ترک تهران باشند تسهیلات بی سابقه ای مانند " دریافت وام با شرایط آسان"، " هدیه ازدواج"، " امکانات بهداشتی و ورزشی رایگان"، " سقف امتیاز برای متقاضیان مناطق محروم" ، " افزایش تسهیلات تشویقی" و " برداشتن سقف اضافه کار " را در اختیار خواهند گرفت. در این طرح البته مشخص نشده است که چه تعداد از کارکنان دولت باید در اجرای پروژه کاهش جمعیت تهران به جایی دیگر نقل مکان کنند. مسایل کلیدی دیگری مانند این که آیا اجرای این طرح شامل کارمندان دولت در همه رده ها می شود یا صرفا کارمندان رده پایین را دربر می گیرد نیز بدون توضیح باقی مانده است با این حال آن طور که در سرلوحه طرح آمده است ارایه تسهیلات به کارمندان مایل به ترک تهران از ابتدای سال 89 اجرایی است و دولت موظف است سرویس های ویژه تعیین شده را به آنها ارایه دهد. در طرح مذکور آمده است که ارایه تسهیلات به کارمندان مایل به ترک تهران در راستای اصل برابری فرصت ها برای همه تصویب شده است اما معلوم نیست که منظور از فرصت برابر در این طرح چیست.

 

 برخی تحلیل گران با اشاره به این که  کارمندان بهره مند از این طرح مزایایی را در اختیار می گیرند که همکاران هم رده آنها در شهرستان از داشتن آن محروم هستند اعتقاد دارند که اعطای این امتیازات  نه تنها به برابری فرصت ها نمی انجامند بلکه باعث می شود کارمندان شاغل در شهرستانها نسبت به کارمندانی که از تهران مهاجرت می کنند و به محیط های کار آنان می پیوندند حس تبعیض و نابرابری پیدا کنند. با این حال نمی توان تخمین زد که اصولا چه تعداد از کارمندان تهرانی راضی می شوند با قبول وعده دولت برای دراختیار قرار دادن مزایای شغلی بیشتر، خانه و کاشانه خود را ترک کرده و به شهرستان بروند. پذیرش ریسک مهاجرت به ویژه برای خانواده هایی که اقوام و دوستانشان در تهران هستند به مراتب دشوارتر خواهد بود و از طرفی غالب خانواده هایی هم که فرزند دارند ترجیح می دهند در تهران بمانند تا فرزندانشان از مزایا و فرصت های موجود در پایتخت برای پیشرفت استفاده کنند. با در نظر گرفتن این ملاحظات تعداد کسانی که مایل خواهند بود تهران را در سودای تسهیلات شغلی دولتی ترک کنند انگشت شمار خواهد بود و این تعداد اندک کمکی به پیشبرد برنامه ادعایی دولت برای مهاجرت 5 میلیون شهروند تهرانی نخواهد کرد.

 

طرح انتقال دانشگاه ها از تهران نیز به عنوان یکی دیگر از راهکارهای دولت برای کاهش جمعیت تهران  حتی بیش از طرح اعطای تسهیلات به کارمندان غیرعملی به نظر می رسد . دولت در این طرح مدعی شده که قصد دارد 20 هزار دانشجوی مقیم تهران را به بیرون از این شهر منتقل کند اما مشخص نکرده که این دانشجویان پس از خروج از تهران در کدام دانشگاه های جایگزین مشغول تحصیل خواهند شد. با توجه به این که تمام مناطق همجوار تهران فاقد امکانات کافی برای تبدیل شدن به شهرهای دانشگاهی هستند و در حال حاضر حتی تلاشی هم برای ایجاد زیرساخت های فنی- عمرانی ساخت مراکز آکادمیک جایگزین صورت نگرفته است عنوان کردن طرح انتقال دانشگاه ها را تنها می توان از جنبه ایجاد جنجال مورد ارزیابی قرار داد. تحلیل گرانی هم هستند که معتقدند طرح انتقال دانشگاه ها با انگیزه های امنیتی کلید خورده و محصول نگرانی حکومت از شدت یافتن اعتراض های دانشجویی در آینده است. این تحلیل گران اعتقاد دارند که موج اعتراض های دانشجویی به ویژه در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری باعث شده که حکومت در چاره اندیشی برای مواجهه با این اعتراض ها تصمیم به انتقال دانشگاه ها بگیرد. حتی اگر چنین تحلیلی درست باشد بعید است که حکومت بتواند لااقل در آینده ای نزدیک قدمی برای انتقال دانشگاه ها بردارد.هزینه های هنگفت و سرسام آور انتقال دانشگاه ها به خارج از تهران و احتمال بروز مخالفت های دانشجویی نسبت به اجرای این طرح از جمله موانعی است که به راحتی می تواند دولت را در گام اول متوقف کند.

 

 

استراتژی در کار نیست

 

اگر دولت احمدی نژاد استراتژی خاصی را برای کاهش جمعیت تهران تدارک دیده بود دیگر نمی بایست مردم را دعوت به زاد و ولد بیشتر کند. احمدی نژاد از یک طرف خواهان کاهش 5 میلیونی جمعیت پایتخت شده و از طرف دیگر به مخالفت آشکار با سیاست بیست ساله نظام برای کنترل جمعیت پرداخته و گفته است که " بنده با اینکه دو بچه کافی است مخالفم." او حتی از این هم پا فراتر گذاشته و اعلام کرده به هر نوزادی که در سال 89 به دنیا بیاید یک میلیون تومان از سوی دولت تعلق خواهد گرفت. وی سیاست های کنترل جمعیت را یک سیاست غربی خوانده و از این که علما مردم را دعوت به ازیاد اولاد نمی کنند اظهار تعجب کرده است. فارغ از تمام پیامدهایی که ایراد چنین سخنانی از زبان رییس دولت می تواند داشته باشد این سخنان در تعارض آشکار با سیاست ادعایی برای کاهش جمعیت پایتخت قرار دارد. اگر دولت قصد سبک سازی تهران را به دلیل نگرانی از انفجار جمعیتی دارد چطور هم زمان از مردم دعوت می کند که زاد و ولد را بیشتر کنند؟ طبیعی است که در صورت زاد و ولد بیشتر نه تنها تهران بلکه بسیاری دیگر از شهرهای کشور نیز در معرض خطر انفجار جمعیتی قرار خواهند گرفت. اظهارات او در زمینه توسعه زاد و ولد چنان انتقاد برانگیز بوده است که حتی برخی از سرسخت ترین هواداران دولت مانند "محمد تقی رهبر" نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی نیز بر آن خرده گرفته و گفته است: " در شرایط فعلی که ما همزمان نتوانسته ایم برای اشتغال و مسکن جوانان برنامه ریزی کنیم، ازدیاد جمعیت برای ما مشکل ساز خواهد بود و اگرمساله مدیریت نشود، این توسعه خطرناک است."

 

حتی بدون لحاظ کردن فشارهای روزافزون اقتصادی نیز به نظر نمی آید که نسل جوان زوج های ایرانی مایل به داشتن فرزندان زیاد باشند. ساخت فرهنگی نسل جدید و اقتضائات زندگی شهری آنها را از داشتن فرزندان زیاد برحذر می دارد و حکم حکومتی و توصیه های دولتی نیز به هیچ وجه نظر شهروندان را تغییر نخواهد داد. تجربه شکست خورده دعوت از خانواده ها برای پذیرش فرهنگ صیغه که تاکنون بارها از سوی مقام های حکومتی مطرح شده است نمونه روشنی از بی اعتنایی شهروندان به صدور چنین توصیه هایی از سوی حکومت است.

 

ماشین فرسوده و سر پر سودا

 

رشد نیم درصدی اقتصاد ایران در سال 88 گویاترین سند از بحران ناکارآمدی حکومت است. بحرانی که به عقیده اغلب کارشناسان در سال جاری چشمگیرتر و همه گیرتر خواهد شد. شوک ناشی از تشدید تحریم های بین المللی بر بازار سرمایه و صنعت ایران به همراه طرح های نگران کننده دولت برای حذف یارانه ها اصلی ترین عواملی است که خبر از شدت یافتن بحران ناکارآمدی در آینده نزدیک می دهد. در چنین شرایطی ارایه طرح های بلندپروازانه برای کاهش جمعیت تهران و از طرفی دعوت مردم برای ازدیاد فرزندان بیش از هر زمان دیگری غیرکارشناسانه و بی پشتوانه جلوه می کند. ماشین فرسوده دولت در ایران و بوروکراسی ناکارآمد حاکم بر آن،بدون آن که قادر به برآورده کردن نیازهای روزمره شهروندان باشد سودای به ثمر رساندن آرزوهای دور و دراز را در سر دارد و این آرزوهای محال هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی بازتاب یافته اند. دولت همان طور که بدون فراهم کردن زمینه های اولیه تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای،سودای ابرقدرتی و مدیریت جهان را در سر می پروراند همان طور هم در داخل بدون توزیع عادلانه امکانات و فرصت ها در تمامی کشور خواهان خروج پایتخت نشینان و مهاجرت آنها به شهرستانها شده  و از طرف دیگر در یک سیاست متناقض،علیرغم فشارهای شدید اقتصادی مردم را دعوت به زاد و ولد بیشتر می کند. طرح هایی تا این حد سودایی و غیرعملی واکنش شدید رهبران مخالف دولت را نیز به همراه داشته چنان که میرحسین موسوی در تازه ترین اظهارات خود با اشاره به بحران ناکارآمدی حکومت گفته "در حالی که دولت مدیریت و قدرت جابه‌جایی حتی چند هزار نفر در تهران را ندارد، نباید با لفظ آمرانه از خروج پنج ملیون نفر از مردم تهران صحبت کند."

 

موسوی با اشاره به آماده نبودن زیرساخت های لازم برای کاهش جمعیت تهران و در عین حال دعوت دولت از مردم برای افزایش جمعیت با لحنی استعاری خطاب به دولت گفته است که " شما اول نم نم ببارید و سپس غرش رعد و برق را داشته باشید. شما یک رشد معقول را برای رفاه و آموزش و بهداشت مردم داشته باشید و سپس تبلیغ افزایش نرخ جمعیت کشور را بکنید."

 

 زوایه نگاه موسوی به طرح های دولت برای کاهش جمعیت تهران و در عین حال افزایش جمعیت کشور، نگاهی است که میلیونها شهروند ایرانی با آن همراه هستند. طرح های دولت به حدی غیرعملی به نظر می رسد که حتی خوشبین ترین تحلیل گران هم امیدی به برآورده شدنشان ندارند. از آنجا که احمدی نژاد در تجربه 5 ساله ریاستش بر کابینه به جنجال سازی های خبری زودگذر علاقه زیادی نشان داده بعید نیست که اظهارات او درباره زلزله و مهاجرت تهرانی ها و افزایش جمعیت هم بدون هیچ برنامه از پیش تعیین شده و صرفا برای منحرف کردن افکارعمومی ایراد شده باشد. او که در کوران حوادث پس از انتخابات سال گذشته به شکل معنی داری درباره بحران های سیاسی کشور سکوت پیشه کرده بود با سخنان جنجالی اخیرش به فضای بحران و شایعه در جامعه دامن زده است.تنها استراتژی او از طرح این سخنان شاید این باشد که قصد دارد یک بحران اجتماعی تمام عیار را جایگزین بحران سیاسی کشور کند.


 


مبازه با بدحجابی؛ موجی که آرام نمی گیرد

یلدا آراسته -

 

 

وزير كشور نیز در در حاشيه شوراي اجتماعي كشور با اشاره به اجراي طرح عفاف و حجاب از امسال در سراسر كشور،گفت: "در جلسه شوراي اجتماعي كشور طرح ارتقاي امنيت اجتماعي تصويب شد."

 

مصطفي محمد نجار در حاشيه شوراي اجتماعي كشور در جمع خبرنگاران در پاسخ به سئوال خبرنگارايلنا، از تصويب طرح ارتقاي امنيت اجتماعي در جلسه امروز شوراي اجتماعي وزارت كشور خبر داد و افزود: " طرح ارتقاي امنيت اجتماعي در جلسه شوراي اجتماعي وزارت كشور تصويب شد كه جزئيات آن را معاون اجتماعي وزارت كشور اعلام مي‌كند."

 

هنوز مدت زمان زیادی از این نمی گذرد که لاریجانی قول داد به مفاسد اقتصادی در کشور رسیدگی کند و پرونده یکی از دولتیان هم گشوده و سپس به دستور رهبری دوباره بسته شد.

 

متهمان کهریزک و کوی دانشگاه هم هنوز پرونده های گشوده اما بی سر و صدا دارند تا مبادا آبروی نظام به خطر بیفتد .

 

با این حال قوه قضائیه اصرار بر مقابله با مفاسد دارد.

 

 

مشکل ما لباس مردم نیست

 

فروردین ماه 1384 محمود احمدی نژاد که کاندیدای ریاست جمهوری بود و یکی از مواردی که از سوی منتقدان گفته می شد این بود که وی برای آزادی های اجتماعی ارزش چندان قائلی نیست، در برنامه تبلیعاتی تلویزیونی اش از خود دفاع کرد و  گفت : " واقعا مشکل مردم ما الان، مشکل موی بچه های ماست ؟ بچه ها دوست دارند شکل مویشان را هر طوری بزنند به من و تو جه ربطی دارد ؟ من و تو باید به مسائل اساسی کشور برسیم ."

 

او گفت دولت باید از مردم حمایت کند و قضای آرامش بخشی را در جامعه را حاکم کند به نظر احمدی نژاد، در سال 1384 مردم سلایق گوناگونی داشتند که دولت باید خدمت گذار همه آنها می بود.

 

وی منتقدانه در آن برنامه گفت : " چرا مردم را کوچک می کنید ؟ که مشکل مهم جوانان ما این است که مدل مویشان را چطور بزنند و دولت هم نمی گذارد ؟ شان دولت این است ؟ آیا مشکل مردم ما این است که فلان دختر فلان لباس را پوشید ؟"

 

مشکل ما لباس مردم هست

 

اما  همه این حرف ها تنها برای یک  سال بود، طرح "ارتقای امنیت اجتماعی " از سال 1385با هدف آنچه که برخورد با بدحجابی، اراذل و اوباش و فروشندگان لباس با الگوهای غربی خوانده شد آغاز شد .

 

  بهار 1386 نیروهای انتظامی به دنبال اجرای این طرح که حمایت رهبر ایران را هم داشت  ، تمام مواردی را که احمدی نژاد جزو مشکلات مملکت ندانسته بود مشکل دانستند و به مبازره با آن پرداختند.

 

با مدل مو برخورد می شود

 

تیر ماه 1386 فرمانده تهران بزرگ، احمد رضا رادان خبر از این داد که در اين طرح با مد‌هاي غربي موي پسرها و استفاده از مانتوهاي بالاي زانو به شدت برخورد مي‌شود.

 

وی گفت : " پسراني كه موهاي خود را براساس مدل‌هاي منحرف و گروه‌هاي فاسد غربي آرايش مي‌كنند و از شلوارهاي كوتاه و يا لباس‌هايي با مارك منحرف استفاده مي‌كنند مورد برخورد پليس واقع مي‌شوند."

 

اجرای این طرح هرچند که منتقدان بسیاری داشت اما ادامه یافت.

 

احمدی نژاد مخالف است

 

در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی در دی ماه 1386 سخنگوی دولت غلامحسین الهام به صراحت از طرح نیروی انتظامی برای برخورد با روسری و لباس بانوان انتقاد کرد و یادآور شد که محمود احمدی‌نژاد مخالف روش‌های سخت‌افزاری است.

 

 چند روز پس از آن اظهارات الهام، یکی از مشاوران آقای احمدی‌نژاد نیز با انتشار مقاله‌ای مدعی شد که دولت نهم در جریان طرح برخورد با بدحجابی و بدپوششی نیست و مخالف برخوردهای فیزیکی با جوانان است.

 

مدارکش موجود است

 

اما مقامات نیروی انتظامی از جمله احمدی مقدم فرمانده ناجا و اشتری رییس پلیس امنیت نیروی انتظامی به این اظهارات واکنش نشان دادند.

 

 آنها اعلام  کردند که طرح مبارزه با بدحجابی با اطلاع و هماهنگی دولت احمدی‌نژاد به اجرا گذاشته شده است.

 

اشتری تاکید کرد که طرح جامع عفاف از سوی شخص رییس جمهور برای اجرا به ناجا ابلاغ شده است.

 او اعلام کرد  که نیروی انتظامی آمادگی این را دارد که   اسناد این مساله را منتشر کند تا "همه بدانند تفاوت مواضع علنی با آنچه در جلسات و مکاتبات اظهار می‌شود تا چه اندازه است"

 

احمدی مقدم نیز با تاکید بر این که "قرار نیست افشاگری صورت گیرد و به طور مثال اسنادی را منتشر کنیم" یادآور شد که طرح ارتقاء امنیت اجتماعی در سه جلسه با حضور شخص  احمدی‌نژاد تصویب شده است.

 

ای غائله در آن تاریخ خوابید. با رای آوردن نامزدهای اصولگرا و استقرارشان در مجلس شورای اسلامی بار دیگر سکوت در خصوص طرح امنیت اجتماعی و گشت های ارشاد حاکم شد.

 

گسترش عفاف تعطیل شد

 

با نزدیک شدن زمان انتخابات باردیگر بحث برخورد با مظاهر بد حجابی در کشور مطرح شد.

 

سایت های نزدیک به دولت در آذر ماه خبری را منتشر کردند مبنی بر اینکه طرح گسترش فرهنگ عفاف با دستور مستقیم احمدی نژاد تعطیل شده است.

 

این همان طرحی است که نجار وزیر کشور امروز خبر از اجرایی شدن آن در امسال داد اما آذر ماه خبر تعطیل کردن این طرح در حالی از سوی سایت های نزدیک به دولت منتشر شد که گویا احمدی نژاد است که در برابر حکومت ایستاده تا مانع از آن شود که چنین طرح هایی در کشور اجرا شوند.

 

در آن زمان حتی سخن از مخالفت آقای خامنه ای با توقف این طرح هم به میان آوردند.

 

احمدی نژاد برخورد می کند

 

اسفند ماه 1387 مشاور رسانه ای رئیس جمهور ، تصریح کرد که اگر نیروی انتظامی در طرح امنیت اجتماعی ، روی حرف خودش بایستد ، وزیر کشور با این نیرو برخورد می کند و اگر وزیر کشور هم برخورد نکرد، احمدی نژاد ، رأساً وارد خواهد شد.

 

مهدی کلهر با اعلام مخالفت دولت با قرائت پلیس از ارتقای امنیت اجتماعی ، تأکید کرد که رئیس جمهور با لباس مردم کاری ندارد و پلیس نیز باید "کف قانون" را اجرا کند.

 

نیروی انتظامی و دولت متحد هستند

 

این اظهارات در حالی مطرح می شد که قائم‌مقام فرمانده نیروی انتظامی با تاکید بر این که دولت نهم و ناجا در زمینه طرح برخورد با بانوان "بدحجاب"و "بدپوشش" هیچ گونه اختلافی ندارند؛ از بخشنامه محمود احمدی‌نژاد برای یاری‌رسانی به طرح ارتقای امنیت اجتماعی خبر داد.

 

رادان در همایش فرماندهان کلانتری های ناجا اعلام کرد : " پلیس و دولت هیچگونه اختلافی با یکدیگر ندارند و دغدغه ما در آغاز اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی همت تمام مسئولان برای یاری‌رسانی بود که خوشبختانه چندی پیش بخشنامه‌ای از سوی رئیس جمهور بر این اساس صادر شد."

 

با گشت ارشاد مخالفم

 

با این حال محمود احمدی نژاد خرداد ماه 1388 دربرنامه تلویزیونی اعلام کرد که مخالف است مسائل فرهنگي از طريق مسائل انتظامي مديريت شود‏‌، مدعي شد با گشت ارشاد مخالف است و براي اظهار اين مخالفت به وزير كشور هم نامه داده است.

 

هرچند که تا این زمان بنا به گفته های مسولان انتظامی ثابت شده بود که طرح امنیت اجتماعی و گشت های ارشاد بر آمده از دل دولت نهم است با این حال احمدی نژاد بر خود لازم دید که در فضای تبلیعاتی که میر حسین موسوی و مهدی کروبی نظراتی متفاوت در این خصوص دارند بار دیگرحرفی را تکرار کند که چند بار تکذیب شده است.

 

پس از انتخابات 22 خرداد به واسطه حوادث بعد از انتخابات  نیروی انتظامی دیگر تمرکز چندانی بر طرح امنیت اجتماعی نداشت. حالا کسانی بودند که با چیزی مهمتر از بد حجابی کشور را به خطر می انداختند.

 

از جانور پست ترید

 

اما با آغاز سال 1389 بار دیگر موج جدیدی ایجاد شد. ابتدا امام جمعه مشهد علم الهدی در سخنرانی اش به مسئله بد حجابی اشاره کرد و گفت : "ي كساني كه صدها مرد را در مسيري شهواني قرار مي‌دهيد شما در قيامت از يك جانور هم پست‌تر هستيد. ما اگر مي‌گوييم حجاب داشته باشيد به معناي مخالفت با هنر و زيبايي نيست بلكه مي‌كوشيم تا هنر در خدمت ابتذال نباشد."

 

عفاف و حجاب قانون شد

 

پس از آن محمد تقی رهبر نماینده مجلس و رئیس فراکسیون روحانیت مجلس ضمن انتقادات تند از وضعیت حجاب در جامعه، مبارزه با بی حجابی را وظیفه دولت دانست و از گلایه برخی از علمای قم به احمدی نژاد به دلیل بی توجهی به این موضوع خبر داد.

 

وی که در جلسه انصار حزب الله سخن می گفت اعلام کرد : " گر ما اين چند وقت قدري خودداري مي کرديم، به خاطر اين بود که مي گفتيم فتنه گران خفه شوند و از اين فضا خارج شويم. الان روند بدحجابي به گونه اي شده که تبديل به بي حجابي کامل شده است."

 

او در همین جلسه به طرح عفاف و حجاب هم اشاره کرد و گفت : " عفاف و حجاب قانون شد؛ در دوره مجلس هفتم طرح ترويج فرهنگ عفاف و حجاب تصويب شد و براي کليه ادارات و سازمان ها هم فرستاده شد.

ما مي خواهيم اين طرح را از انزوا خارج کنيم؛ چرا که اين طرح تدوين شده و براي 10-15 نهاد ارسال شده است و خيلي روي آن کار شده است و به سفارش خود آقا هم بود و دولت هم موظف است عمل کند."

 

بی حجابی موجب زلزله است

 

و کار به جایی رسید که بی حجابی زنان از عوامل زلزله بر شمرده شد و صدیقی، امام جمعه تهران ، در نماز جمعه، بدحجابی زنان و وقوع بلا و زلزله را به یکدیگر ارتباط داد. او گفت: "بی ‌حجابی ‌های بانوان، موجب لرزش دل جوانان و در نهايت، غضب خداوند می شود و گناهان صغيره در صورت استمرار به گناهان كبيره تبديل می ‌شوند."

 

 امام جمعه تهران افزود:" حتی اگر زلزله طبيعی در تهران بيايد، هيچ كس جز خداوند حريف اين بلاها نخواهد بود و باید از گناهان پرهیز کرد."

 

برخوردهای خشن اثر ندارد

 

سال گذشته در چنین روزهایی، میر حسین موسوی در میان بیش از 500 خبرنگار در کنفرانس مطبوعاتی خود اعلام کرد : " طرح امنیت اجتماعی به نظر من تامین کننده نظرات و اهداف نظام نمی‌تواند باشد و حتی اثرات سوء دارد و مسائلی که مربوط به مسائل اجتماعی است باید با تکیه بر مزیت های اجتماعی بر اعتقادات و اعتماد به مردم حل و فصل شود و برخوردهای خشن اثر مثبتی ندارد. در جریان این برخوردها ممکن است سوءنیت هایی نیز اتفاق بیفتد و این ها به حساب نظام گذاشته شود و من این مساله امنیت اجتماعی و گشت ها را جمع می کنم."

 

مهدی کروبی نیز دردانشگاه زنجان از سوی یک دختر دانشجو مورد سوال قرار گرفت که در خصوص فعالیت‌های گشت ارشاد سوال کرد و اینکه اگر کروبی رئیس جمهور شود چه اقدامی در این خصوص انجام خواهد داد؟

 

دبیر کل حزب اعتماد ملی در پاسخ گفت: "من اگر رئیس جمهور شوم خود گشت ارشاد برنامه‌هایش را متوقف خواهد کرد و حتی لزومی ندارد که من به آنها بگویم".

 

و این وعده ای بود که احمدی نژاد اما آن را از تریبون صدا و سیما به مردم داد.

 

از بین این سه، حال دوباره احمدی نژاد رئیس دولت است.

 

 یکسال پس از اظهارات او مبنی بر اینکه با برخورد قهری با مسائل فرهنگی مخالف است، کار از نیروی  انتظامی گذشته است و رئیس قوه قضائیه می خواهد با پدیده بد حجابی در کشور به سختی مقابله کند.

 

مقابله ای که مردم ایران انتظار داشتند  به سختی با مفاسد اقتصادی و متهمین فاجعه کوی دانشگاه وبازداشتگاه کهریزک شود، حال بار دیگر دامن خودشان را گرفته است .


 




سید ابراهیم نبوی -

 

نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید گفت " برخی افراد هنوز باور نمی کنند که ما ابرقدرت شده ایم." به نظر من اگر واقعا ایران تبدیل به یک ابرقدرت شده باشد، این ناباوری مردم امری بسیار زشت و غیرمسوولانه است. چرا نباید باور کنیم که کشوری که اینقدر دوستش داریم یا ادعا می کنیم دوستش داریم یک ابرقدرت باشد؟ مگر ما کشورمان را دوست نداریم؟ پس بیایید اگر واقعا ایران در طی مدتی که ما، یا حداقل من، از آن خبردار نشدم، تبدیل به یک ابرقدرت شده باشد، باورهای پوسیده و تبلیغات ضد ایرانی را کنار بگذاریم و با تمام وجود " ایمان بیاوریم به پایان جنگ سرد." که در حقیقت این ایمان آوردن به پایان فصل سرد یا جنگ سرد به نوعی ایمان آوردن به ابرقدرت شدن ایران نیز در آن مستتر است.

 

اما، این سکه که ما الآن فقط سر یک آقا را روی آن می بینیم، یک روی دیگر هم دارد. در روی دیگر سکه یک عدد نوشته شده است. این عدد می تواند آمار پیشرفت های ما باشد، می تواند نرخ تورم یا میزان ارزش پول کشور باشد، می تواند تعداد بیکاران ایرانی یا مهاجرین کشور باشد یا هر عدد دیگری که گاهی این اعداد که احتمالا در بعضی موارد، بیانگر واقعیت های چندان جالبی هم نیستند، واقعیتی برخلاف آنچه آن سر مبارک نشان می دهد گویای ابرقدرت شدن ما نیست. بدبختانه نمی شود قسم خورد که به سر مبارک قسم که ما ابرقدرت شدیم و تمام شد رفت. شاید عده ای دلایلی دارند که به استناد آن دلایل نمی توانند باور کنند که ما ابرقدرت شدیم.

 

حتما قبول داریم که ابرقدرت شدن یک ویژگی است، یعنی کلا اینطور نیست که بتوان حکم صادر کرد و گفت که هشتاد درصد جهان ابرقدرت هستند. یعنی اصولا این کار جالبی نیست که ما ابرقدرت را مخصوصا جوری تعریف کنیم که خودمان در داخل آن قرار بگیریم. از نظر من حتی تعیین خصوصیتی که باعث شود بیست کشور جهان جزو ابرقدرت ها قرار بگیرند هم قابل قبول نیست. اگر بناست بیست کشور ابرقدرت باشند که دیگر ابرقدرت نیستند. به نظرم بیایید ابرقدرت را جوری تعریف کنیم که شامل بیش از ده کشور نشود. ده کشوری که خیلی قدرت دارند. با این حساب آیا ما جزو ده قدرت برتر جهان هستیم؟

 

چرا سیاستمداران ایرانی باور نمی کنند؟

مطمئنم سیاستمداران ایرانی باور نمی کنند که ما جزو ابرقدرتها شده ایم. بیایید به آنها حق بدهیم، نصف آنها کسانی هستند که تا یک سال قبل جزو قدرت حاکم کشور بودند و ممکن بود که ادعا کرده باشند که ما ابرقدرتیم، ولی الآن یک سال است که نه تنها قدرتی ندارند، بلکه تحت تعقیب هم قرار دارند. نصف دیگر دولت هم تا یک سال قبل هیچ قدرتی نداشتند و بسیاری از آنان به عنوان مجرم و متهم تحت تعقیب بودند و حالا قدرت دارند. معاون اول رئیس جمهور معلوم نیست که پرونده فساد مالی اش به کجا رسیده و نصف دولت موجود متهم به تقلب و جعل اسناد هستند، برخی دیگر مثل سردار نقدی پرونده کلاهبرداری دارند. طبیعی است که نه رانده شدگان از قدرت، و نه تازه رسیدگان به قدرت، خیلی برای یک ابرقدرت مناسب نیستند. قبول کنید که یک ابرقدرت خوب نمی تواند هر ماه نصف مسوولان کشورش را حذف کند، و یک مشت آدم را با اتوبوس بیاورد و به عنوان رهبران ابرقدرت ایران منصوب کند.

 

چرا سیاستمداران جهان باور نمی کنند؟

سیاستمداران جهان هم اگرچه بخش اعظم شان می دانند که ایران کشور بزرگی است و می دانند که ایران تاریخ و جغرافیای عظیمی دارد، اما خیلی از آنها هنوز خبر ندارند که ایران ابرقدرت شده است. آنها پنج سال قبل شنیده بودند که ایران خاتمی یکی از قدرتهای بزرگ جهان است که داعیه دوستی و صلح و مردمسالاری دینی دارد. هنوز داشتند این خبر را هضم می کردند که چهار سال قبل متوجه شدند که خبرشان درست نیست و ایران احمدی نژاد یک کشور تندروی بسیار پرقدرت و مسلط در جهان است که داعیه جنگ با جهان را دارد و تبدیل به ابرقدرت شده است. آنها مطمئن بودند که دولت ایران یک دولت مردمی است و نمی توانستند در مقابل این واقعیت مقاومت کنند که کشوری که این همه در منطقه و کشور خودش قدرت دارد، ابرقدرت نباشد. به همین دلیل آنان ایران را به عنوان ابرقدرتی تندرو قبول کردند. اما تا آمدند این واقعیت جدید را هضم کنند، یک باره در سال گذشته فیلمها و تصاویری را دیدند که متوجه شدند که نه تنها مردم ایران حامی دولت نیستند، بلکه دولت احمدی نژاد یک دولت کودتاست. بیایید به آنها حق بدهیم. آنها تا می آیند بپذیرند که ایران ابرقدرت است، همه چیز در کشور تغییر پیدا می کند. البته ممکن است آنها متوجه نشوند که یک کشور هم می تواند ابرقدرت باشد و هم ثبات سیاسی و اجتماعی نداشته باشد، ولی به هر حال هضم این موضوع هم سخت است.

 

چرا روشنفکران باور نمی کنند؟

به نظرم مشکل فقط در میان سیاستمداران نیست، روشنفکران ایران و جهان هم که با رسانه های گروهی ارتباط دارند، نمی توانند بپذیرند که ایران یک ابرقدرت است. البته این واقعیت بسیار مهم است که ایران در چهار سال گذشته یکی از خبرسازترین کشورهای جهان بوده است. تقریبا در هر ماه یک یا دو خبر مهم ایران را در زمره کشورهای بسیار خبرساز قرار داده است. در حالی که تعداد خبرهای ترکیه، روسیه، سوئد، آلمان، کانادا، ژاپن و بسیاری کشورهای دیگر، هرگز به اندازه ایران نبوده است. اما آیا اگر کشوری خبرساز بود، ابرقدرت است؟ اگر چنین باشد کشورهایی مثل افغانستان، عراق، کره شمالی، بولیوی، چچن هم جزو کشورهای ابرقدرت جهان هستند. آیا چنین است؟ در برخی موارد، مثل سقوط هواپیمای رئیس جمهور فقید لهستان نیز باید بپذیریم که در زمان انتشار این خبر به مدت یک روز لهستان جزو ابرقدرتها به شمار آمد و روز بعد دوباره تبدیل به یک کشور معمولی شد.

 

چرا هنرمندان جهان باور نمی کنند؟

به نظرم هنرمندان جهان نیز نمی توانند باور کنند که ایران یک ابرقدرت است. اگرچه آنها می دانند که تاریخ ایران در سه هزار سال گذشته تاریخ بسیار مهمی است. یعنی به عبارت دیگر آنها می دانند که ایران در سه هزار سال قبل ابرقدرت بود. حتی آنها می دانند که در قرن دوازدهم تا شانزدهم میلادی هم ایران یکی از ابرقدرتهای علمی و فرهنگی جهان بود که تقریبا بر همه میراث علمی بشر در حوزه دانش و ادبیات و فرهنگ تاثیر گذاشت، در برخی موارد هنرمندان و تاریخ دانان جهان، حتی این را هم می دانند که همین امروز هم سینما و موسیقی و ادبیات و فرهنگ ایران بسیار فعال و قدرتمند است. سووال آنها این است که اگر ایران از نظر فرهنگی یک ابرقدرت است، چرا دولت ایران همه بزرگان علمی و ادبی و فرهنگی خودش را از کشور می راند یا آنها را ممنوع می کند و چرا آثار بخش اعظم بزرگان تاریخ خودش را قبول ندارد. بیایید به هنرمندان و متفکران جهان حق بدهیم. وقتی دولت ایران خودش هنر و فرهنگ و تاریخ ایران را به رسمیت نمی شناسد، آنها هم شاید متوجه این عظمت نمی شوند. یا حداقل به این نتیجه می رسند که جامعه و فرهنگ ایران عظیم است، ولی حکومت ایران یک قدرت فرهنگی نیست، چون فرهنگ خودش را رانده است.

 

چرا عامه مردم ایران باور نمی کنند؟

من فکر می کنم عامه مردم ایران هم با درک این که ایران ابرقدرت است مشکل دارند، منظورم این نیست که دوست ندارند ابرقدرت باشند. بلکه سووال می کنند که " اگر ما ابرقدرت باشیم، ولی هر روز مشکل اقتصادی بیشتری داشته باشیم، چه فایده ای دارد؟" و از خودشان می پرسند( هنوز به من چیزی نگفته اند) که اگر ما ابرقدرت هستیم و آمریکایی ها و فرانسوی ها و انگلیسی ها هم ابرقدرت هستند، پس این دنیا چرا منفجر نمی شود؟ مردم ایران دوست دارند ابرقدرت باشند، ولی تا می آیند این را بفهمند یا دستگیر می شوند، یا صدای گلوله می شنوند، یا برایشان یک سفر خارجی پیش می آید که یک سری می روند بیرون ایران و موقعی که برمی گردند، به این فکر می کنند که " آیا ما ابرقدرت هستیم؟"

 

چرا حکومت کنونی ایران باور نمی کند؟

طبیعی است که اگر هیچ کسی باور نکند که ایران ابرقدرت است، دولت ایران دوست دارد این را باور کند. شاید هم باور می کند. اما من تردید دارم که خود حکومت هم این را باور کند. معمولا اگر شما احساس قدرت زیادی بکنید، احتمالا هر روز به خودتان نخواهید گفت " من یک ابرقدرت هستم."

 

می گویند در دوران استالین، وقتی حامیان جهانی استالین از روسیه بازدید می کردند آنها را به دیدار از مدارس می بردند و بچه های مدارس برگزیده مسکو را می دیدند. در یکی از همین دیدارها یکی از معلمین به بازدیدکنندگان گفت " شوروی کشوری ثروتمند است. بچه های شوروی در مدارس چیزهایی که دوست دارند یاد می گیرند. فرزندان شوروی با خانواده هایشان به تعطیلات می روند. پدرها و مادرها در شوروی زندگی خوبی برای بچه ها ایجاد می کنند...." در همین موقع، میشا دختر روس پنج ساله ای که در مراسم بود، و مسحور ابرقدرت بودن شوروی شده بود، گفت: " این شوروی کجاست؟ منم می خوام برم شوروی زندگی کنم."


 


وزیر علوم و ولایت پذیری دانشجویان و دانشگاهیان؟!

سعید زندگانی -

 

کامران دانشجو این حرفها را در سفر هیئت دولت احمدی نژاد به استان هرمزگان و در گفت و گو با خبرگزاری مهر عنوان کرده است که متن کامل آنرا در بخش "میهمان سبز" جرس خوانده اید. او که خود هیچ پیشینه روشن دانشگاهی از نظر تحصیل و تدریس ندارد و حالا مسئولیت وزارتخانه ای را بر عهده گرفته که صدها هزار استاد ودانشجو تحت پوشش آن هستند، در این مدت چند ماهی که بر سر این کار است، یک وظیفه اصلی را دنبال می کند و آن پاکسازی دانشگاها و مدارس و مراکز عالی تحصیلی از استادان و دانشجویان ناهمگون با حکومت آقای خامنه ای و سپاه و دولت احمدی نژاد است که البته در این راه بسیار کوشیده، اما موفق نشده است.

 

وزیر علوم که سال گذشته چند بار این مفهوم را به مناسبتهای مختلف تکرار کرده است که " شرط عضویت در هیئت علمی و دادن بورس به دانشجویان، اعتقاد و التزام عملی به نظام اسلامی و ولایت مطلقه فقیه است"، در مصاحبه با خبرگزاری مهر می خواهد بگوید که این امر محقق شده و مشکلی وجود ندارد: "باید حضور دانشجویان در 9 دی و 22 بهمن را با هم ببینیم. حضور دانشگاهیان در این دو تاریخ سرنوشت ساز نشان داد که دانشگاهیان همسو با انقلاب و همسو با ولایتند و اگر نبود این ولایت پذیری و مجموعه حرکت انقلابی به طور حتم فتنه ها شکست نمی خورد. ولایت پذیری دانشجویان زره فولادی است که تیر دشمن بر آن اثر نمی کند زیرا اگر این ولایت پذیری نبود تیرهای زهرآگین دشمن که با هجمه عظیم به دانشگاهها حمله کرده بودند بی اثر نمی شد. این هجمه ها با توجه به ولایت پذیری بی اثر شدند."

 

او این حرفها را در پاسخ به مصاحبه گری می گوید که سخنان چند ماه پیش رئیس نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها را تکرار کرده که "هفتاد درصد دانشگاهیان به کسی رای دادند که برنده انتخابات شناخته نشد." اما وزیرمدعی است که رای مردم مخفی است و این آمار و ارقام درست نیست، و دوباره بر نتیجه ای که خود برآورده تاکید می کند و از حضور حماسی چهل میلیون ایرانی در انتخابات می گوید که شصت در صد آنها احمدی نژاد را انتخاب کرده اند!؟

 

هجمه، هجمه، هجمه...

 

برخلاف این ژست ها، اماحرفهای دیگر آقای دانشجو حکایت از نگرانیهای عمیق او و دولتی که برای آن کار می کند، از وضع دانشگاهها دارد. "هجمه" واژه ای  است که او چند بار آنرا در این گفت و گو تکرار می کند و"دانشجویان و دانشگاهیانی که علیرغم همه هجمه ها نشان دادند که افسران و فرماندهان قابل اعتمادی هستند"! این آقای خامنه ای بود که دانشگاهها را میدان جنگ نرم و دانشگاهیان را افسران و فرماندهان این جنگ خواند و حالا وزیرش نیز آنرا تکرار می کند تا همه کاستی ها را به گردن "دشمنان خارجی" بیاندازد: " این هجمه ها از طرف مجموعه ضد انقلابی مانند بی.بی.سی. و صدای آمریکا و بسیاری از رسانه های مجازی همسو با آنها صورت می گیرد."

 

دانشجو می گوید: "درتمام اغتشاشات کمتر از 10 درصد از بازداشت شدگان دانشگاهی بودند که این نشان می دهد دانشجویان اغتشاشگران را همراهی نکردند. تعداد زیادی از همین 10 درصد هم مربوط به دانشجویانی بود که مشکلات آموزشی داشتند." اگر بنا بر شواهد و گزارشهای مختلف مجموع بازداشت شدگان پس از انتخابات ریاست جمهوری را بین چهار تا پنج هزار نفر بدانیم، بنا به گفته وزیر حدود 500 دانشجو در این ده ماه بازداشت شده اند که آنان هم مشکل آموزشی داشته اند و همه دانشجویانی هم که شهدای جنبش سبز مردم ایران هستند، بخاطر مشکلات آموزشی خود را در خیابانها و بازداشتگاهها به کشتن داده اند؟!

 

وزیر در گفت و گوئی که مصاحبه گر ناچار است درآن بسیار با عصا راه برود و سوالات خارج از "خط قرمز" نپرسد، از "تلطیف" فضای دانشگاهها سخن می گوید، اما وقتی با آمار دستگیری ها و مجازاتهای داخلی و بیرونی مواجه می شود، اعتراف می کند که "ما در داخل دانشگاهها کاپیتولاسیون نداریم. داخل دانشگاهها هم جزء مملکت است. اگر خلاف صورت گیرد باید با آن برخورد شود. هرج و مرج زیبنده محیط مقدس دانشگاه و فرهیختگان نیست. باید یک تعادلی برقرار کرد که نه به صرف اینکه فرد دانشجو یا عضو هیئت علمی است در حاشیه امن باشد و به بهانه اینکه فرهیخته است هر کاری انجام دهد ونه اینکه بالاخره بخواهیم اعمال مجازاتهای سنگین داشته باشیم که از عدالت خارج باشد. در درون دانشگاهها باید با تلطیف و هدایت حرکت کرد و تنبیه آخرین ابزار باشد مثل درون خانواده. البته یک جاهایی هم نمی توان برخورد نکرد."

 

اصل موضوع چیست؟

 

حمله لباش شخصی ها و مامورین نیروی انتظامی به کوی دانشگاه که فیلم آنرا بی.بی.سی. پخش کرد موضوع حساسی است که دانشجو به آن می پردازد و مدعی است: "همانظور که مسئله کهریزک را دنبال کردند باید موضوع کوی نیز پیگیری و روشن شود. اما اینجا یک نکته وجود دارد. تخلفی شده است و چند نفر تخلف کرده اند که باید به آن رسیدگی شود اما نباید از اصل موضوع منحرف شویم."

 

اما اصل موضوع چیست؟ همان موضوعی که در کهریزک اتفاق افتاد: یک عده خود را شهید کردند و مورد تجاوز قرار دادند تا آبروی نظام را ببرند! اینجا هم " اصل موضوع این است که یک عده آمده بودند نظام را از بین ببرند. یک عده کهریزک و کوی را مطرح کردند تا توطئه براندازی نظام فراموش شود. باید با درایت در این زمینه برخورد کرد. کسی که برای نظام دلش بسوزد باید حواسش جمع باشد که از موضوع اصلی نباید منحرف شد. نمی شود از موضوع براندازی غافل شد که البته نشان داده شده است که در این زمینه غفلت صورت نخواهد گرفت...هر عقل سلیمی می داند چه این فیلم درست باشد چه نباشد برای تحت الشعاع قرار دادن بحث ریگی از سوی بی بی سی پخش شد. والا مگر بی بی سی دلش برای مردم ما می سوزد. مگر برای دانشجو اهمیت قائل است؟"

 

همه آنچه کامران دانشجو در این مصاحبه گفته یک طرف و این دو مدعا یک طرف که نشان می دهد چقدر می شود به کسی که جوانان مملکت باید تحت مدیریت او تربیت شوند اطمینان کرد: "کدام آمار را داریم که نشان می دهد خروج نخبگان بعد از انتخابات افزایش یافته است؟ باید حرف مستند زد و مردم هم حرف مستند را می پسندند. مشخص نیست اینکه برخی منابع عنوان می کنند مهاجرت نخبگان بعد از انتخابات افزایش یافته است از کجا این بررسی را انجام داده اند؟" آقای وزیر کافی است برای رسیدگی به این موضوع یکی را مامور کند تا در اخبار و گزارشهای نهادهای مستقل حقوق بشری، رادیو – تلویزیونها و سایتهای خبری و تحلیلی مستقل بگردد و اسامی را یادداشت کند، آنوقت می بینید که چند نفر از نخبگان و کارشناسان کشور جان خویش بر کول گرفته و به دنبال آینده ای بهتر ترک وطن کرده اند. تازه اینها چند درصد آنهائی هم نیستند که در چهارگوشه دنیا پراکنده شده و هنوزسرپناهی برای خود نیافته اند.

 

دست آخر، مهمترین جمله وزیر علوم دولت احمدی نژاد را باید "بدون شرح" نوشت: "من انتخاباتی را برگزار کردم که امنیت آن از اهمیت بسیاری برای مردم برخوردار بود که در آن حتی اجازه جابجا شدن یک رای را هم ندادم."!


 


رنجنامه فرزند مجتبی لطفی برای پدر

سعید لطفی -

 

بنام خدا

سلام بر تو ای پدربزرگوار

 

تا به حال ننوشتم، اینک نوشتم!                                                                  

 

پدرم جرمش چه بود! کتاب نوشت خودشان مجوزش را دادند، تهمت زدند ماهواره دارد! واقعا ً که- کسی که بچۀ جبهۀ این مرزوبوم بود ،خاکش راخورد، آثاربمب های شیمیائی را به بدن سپرد، تیرها را به کمر نشاند-آیا حقش این است ؟                   

 

خودشان در پشت جبهه بودند و پدرم در خط مقدم ، آنان فرمان می دادند و پدرم درحال اجرا، حالا برای خود فرمانده،سرلشگر،سرتیپ،سرهنگ ودادستان و...       شدند و شعارشان این است،ما این مرز و بوم را مدیون شهدا،ایثارگران و جانبازان 

 

 هستیم ، نمی دانم ؟ ولی حالا جان او در بند و روحش در جسم ماست.

 

کارش دفاع از فقیه عالیقدر و مظلوم (ره) بود، خدایش رحمت کند . درمحضر مرجع بزرگوارادامه درس داد، تا اینکه به آقایان برخورد، وظیفه خود دانست دفاع کند از   استادش ودفاعش دفع دروغ ها و تهمت ها به استادش بود وشد رنجی برای ما...   در بند او نبود، پسرانش بودند شاگردانش از کوچک و بزرگ جز آنها که ترکش     نمودند... .                                                                                              

 

برای پدرم 4 سال حبس و 4 سال تبعید بریدند، گفتند جاسوس است در بیت فقیه عالیقدر(ره)،گفتند سی دی مبتذل دارد ، واقعا ً نمی دانم فیلمی که یکی از کارگردانان حال و حاضر و مطرح این کشور در مورد فقر و فحشا درست کرده ، حالا می شود  

 

مبتذل، جالب است!                                                                                   

 

آبرویمان را به قول خودشان بردند ! ولی چون استقامت داشتیم و مردم هم عاقل بودند،  نرفت.

 

مادرم را در حال ریختن به خانه هول می دهند و ضربه ای به دستش می خورد. بدون اجازه وارد می شوند ، پدر شیمیائی اکسیژن بر دهان دارد بلند ش می کنند خانه را به هم می ریزند، فیلم می گیرند... نمی دانم اسمش را چی بگذارم، شاید عملیات والفجر بگذارم بهتر است.                                                               

 

حال او دوباره وچند باره از 18 فروردین 89 به زندان برگشته، تعجب دارد قبلش در بند باز بود ، صبح تا ظهر گاهی بعدازظهر در زندان و شب در کنار ما.             

 

فردایش مادر با اضطراب لباسی برای پدر به دادگاه ویژه روحانیت می برد، به پیش اطاق اجرای احکام می رود می پرسد جرمش چیست؟ می گوید :غیبت داشته پدر مریض بود از دکتر استراحت به دست داشت-پیش دادستان رفت دادستان با لحنی گفت خیر غیبت نبوده ، من دستور دادم برود بالأخره ارفاق ما پایان یافت پرونده جدید دارد، پرسیدم دوباره جرمش چیست؟در جواب گفت به شما ربطی ندارد در دل گفتم : ای خدا، گفتم وگفتم و دیگر اشک به جای ماند در چشمانم ولرزان دستهایم بود که به طرف خدا دراز شد و گفتم خدا خدا خدا... .      

 

هرچند کوتاه و بد، اما حرفهای نگفته را گفتم.

 به امید آزادی همۀ بیگناهان                                    

 

دل باز نشود         تا تو برگردی

 

سعید        

فرزند مجتبی لطفی

               30/1/1389


 




سعيد رضوي فقيه -

 

نقض حقوق بشر و جنايت عليه بشريت حكايتي تازه نيست و سابقه اي ديرينه دارد اما آنچه عصر ما را از روزگاران گذشته ممتاز مي كند تثبيت مقوله حقوق بشر به عنوان يكي از اصلي ترين ارزش هاي جهان شمول در جوامع انساني است. مباني فلسفي و اخلاقي حقوق بشر دهها سال است كه انديشه هاي سياسي و نظام هاي حقوقي دنياي جديد را تغذيه مي كند و اگر نه لزوما اجراي عملي اما دست كم قوت و حقانيت نظري حقوق ذاتي و فطري انسان را بماهو انسان تضمين مي نمايد.

 

طي چند دهه گذشته اتفاق ديگري نيز افتاده است كه بحث حقوق بشر را به گونه يك ارزش جهاني و مرز ناپذير محل توجه و اعتناي جدي همه دولت ها در تمام كشورها قرار داده و آن را به يكي از موضوعات و مباحث جدي در روابط بين الملل بدل كرده است و آن اتفاق عبارت است از برافراشته شدن پرچم دفاع از حقوق بشر و گسترش آن توسط قدرت هاي بزرگ جهاني. قدرت هايي كه اراده و تصميم و بويژه اجماع آن ها مي تواند حوادثي بزرگ را روي كرۀ خاكي رقم بزند و يا برعكس از وقوع حوادثي بزرگ پيشگيري نمايد.

 

اما آنچه جاي پرسش و تأمل و حتي تعجب دارد اين است كه چرا برغم ادعاي قدرت هاي بزرگ جهان در دفاع  از حقوق بشر همچنان شاهد نقض گسترده و بعضا سازماندهي شدۀ آن در گوشه و كنار جهان هستيم و هر روز اخباري آزار دهنده و نگران كننده و تأسف بار در اين باب به گوش مي رسد. راستي چگونه قدرت هايي كه به سادگي حكومت هاي مقتدر و منسجم را ساقط مي كنند و با در هم شكستن مقاومت ارتش هاي بزرگ و مجهز سرزمين هاي پهناور را فتح كرده و به راحتي نقشه جغرافياي سياسي مناطق مختلف جهان را تغيير مي دهند؛ از عهدۀ جلوگيري از نقض حقوق بشر كه به دست دولت هاي كوچك و بزرگ صورت مي گيرد بر نمي آيند؟ آيا قدرت هايي كه توانستند در عرض چند هفته ديكتاتوري مثل صدام حسين را از عرش قدرت به زير كشيده و بر فرش خواري و مذلت بكوبند نمي توانند يا نمي توانستند از نقض حقوق يك روزنامه نگار و و بلاگ نويس در ايران يا يك نامزد انتخاباتي در مصر ويا مواردي پيش پا افتاده از اين دست در گوشه و كنار جهان پيشگيري نمايند؟

 

براي يافتن پاسخي قانع كننده در برابر اين پرسش و تبيين چرايي عدم تحقق شعار ها و ادعا هاي حاميان حقوق بشر در پيشگيري از نقض گستردۀ آن در كشورهاي مختلف جهان، توجه به نكات زير راهگشا تواند بود.

 

نخستين نكته آنست كه اساسا قدرتهاي بزرگ جهان اراده اي جدي براي گسترش حقوق بشر و پيشگيري از نقض آن چنانكه بايد و شايد ندارند و اين امر را بسادگي از كارنامه عملكردشان در اين باب مي توان دريافت. سال هاي سال در سایه ديكتاتوري هاي نظامي امريكاي لاتين هر روز فجايعي تلخ رخ مي داد اما قدرت هاي بزرگ جهان اعتنايي به اين امور نمي كردند. سهل است در بسياري از موارد از ديكتاتورها حمایت هم مي كردند. آنچه سال ها در بوسني هرزگوين و در برابر چشمان امريكا و اروپا گذشت نمونه اي تلخ از اين حكايت است. در واقع قدرت هاي غربي زماني به فكر مداخله افتادند كه تداوم حكومت ميلوسويچ را با منافع خود معارض يافتند. فراموش نكنيم كه قتل عام سربرينتسا در برابر ديدگان نيروهاي مسلح اما منفعل سازمان ملل رخ داد.

 

   نکته دوم برخورد تبعیض آمیز و دوگانه قدرتهای جهانی با موارد و مصدیق نقض حقوق بشر در نقاط مختلف جهان است. نمونه آشکار این تبعیض و دوگانگی بی توجهی امریکا و کشورهای اروپایی به حوادث تلخ و دردناکی است که در فلسطین اشغالی جریان دارد. در واقع دهها سال است که اشفاگران فلسطین به جای دريافت اخطار از سوی قدرتهای غربی و بویژه ایالات متحده از آنها پاداش می گیرند و این در حالی است که مبارزات گروههای فلسطینی برای رفع اشغال برچسب تروریسم می خورد. چند سال است كه بنا به ادعاي جيمي كارتر رئيس جمهور پيشين امريكا غزه بزرگترين زندان جهان است كه ساكنانش در تحريم و محاصره اي غير انساني به مرگ تدريجي جان مي بازند اما هيچ فشاري به اسرائيل از جانب قدرت هاي بزرگ براي كاهش شدت خشونت ها عليه غيرنظاميان وارد نيامده است.

 

 این برخورد دوگانه در مورد دیگر دولت هاي خاورميانه نیز كه روابط خوبي با قدرتهای غربی دارند صدق می کند. به عنوان مثال وضع حقوق بشر در مصر و اردن و عربستان بسیار وخیم و تأسف آور است امّا قدرتهای غربی تنها می کوشند از مقوله حقوق بشر فقط علیه کشورهایی نظیر ایران و سوریه بهره ببرند که سیاستهایی ناهمسو با آنان دارند و بر محدودیتهاي حقوق بشری و حتی جرايم آشكار و سازمان يافته حكومتي عليه شهروندان در کشورهای همسو چشم بپوشند. این دوگانگی علاوه بر آن که موجب تشجیع آن دسته از ناقضان حقوق بشر می شود که مورد حمایت قرار دارند ، به دست دیگران نیز بهانه می دهد تا با سیاسی قلمداد کردن مقوله حقوق بشر از تن دادن به رعایت آن سرباز زده و در نهایت نیز ارزشهای حقوق بشری در انتظار جهانیان خوار و بی اعتبار و چشم انداز آیندۀ آن مبهم و تار شود.

 

   نکته سوم که بسیار تأسف بارتر و پیامدهای منفی اش نیز بیشتر است نقض جدّی حقوق بشر توسط قدرتهایی است که خود علم دفاع از آن را بلند کرده و اساساً رسالت گسترش ارزش های حقوق بشر را به نحوی خود خوانده برعهده گرفته اند. نگاهي گذرا به اوضاع افغانستان و عراق در سال هاي اخير و مرور پرونده هايي ‍‍نظير ابوغريب و گوانتانامو در كنار تجارت پر سود سلاحهاي مرگبار در سراسر جهان اين نكته را بخوبي روشن مي كند و برآن گواهي مي دهد. جنایاتی که قدرتهای غربی در بسیاری از نقاط جهان کرده اند و هنوز هم مرتکب می شوند این مقوله را دست کم در چشم بسیاری از مردمان جهان بی اعتبار و آلوده به اغراض سیاسی جلوه داده و می دهد. آنچه آمریکائیها در جنگهای ویتنام و کره مرتکب شده و هنوز هم در عراق و افغانستان مرتکب می شوند کمتر از آنچه در یوگسلاوی پس از فروپاشی رخ داد نیست امّا جرایم سران سیاسی و فرماندهای نظامی امریکا هیچ گاه در هیچ محکمه ای مورد رسیدگی قرار نگرفت. هم چنین نسل کشی سرخپوستان امریکایی کم اهمیت تر از دیگر نسل کشی ها نبوده است. با اینهمه امریکایی ها در حالی نسل کشی ارامنه از سوی دولت عثمانی را محکوم می کنند که خود هیچگاه به آنچه با ساکنان اصلی کشور خود روا داشته اند اعتراف و از آن اظهار ندامت نکرده اند. بنابراین طبیعی است تا وقتی که قدرتهای جهانی خود چنین عملکردی در زمینه حقوق بشر دارند اقداماتشان در این زمینه چندان به جد گرفته نمی شود و بر عکس امواج گسترده ای از اعتراضات مردم در سراسر جهان علیه جنایات ایشان بر پا می شود.و باز در چنين شرايطي طبيعي است ديكتاتورهاي ناقض حقوق بشر كه با ژست هاي ضد امپرياليستي  به جهت مخالفت با عملكردامريكا و غرب در گوشه و كنار جهان محبوب القلوب برخي مردم ستمديده يا حتي روشنفكران ضد جنگ و ضد سلطه شوند و كار انتخاب ميان بد و بدتر گره بخورد و سخت دشوار شود. جنبش های ضد جنگ در سرتاسر جهان پیش و پس از حمله امریکا به عراق که هنوز هم گاه ظهور و بروز می یابد بهترین گواه این مدعاست که در افکار عمومی جهانیان امریکا و متحدانش از متهمان اصلی نقض حقوق بشر به شمار می روند. طبیعی است تا زمانی که زندان گوانتنامو برچیده نشود و حقوق متهمان و مظنونان به هر اتهامي رعایت نشود هیچکس صداقت سیاستمداران امریکایی را در دفاع از حقوق متهمان سیاسی و مطبوعاتی در دیگر کشورها از جمله ایران را باور نخواهد کرد. حتي مي توان گفت حمایتهای امریکا و دیگر قدرتهای جهانی از بازداشت شدگان و زندانیان سیاسی و مطبوعاتی نه تنها به بهبود وضعیت آنان منجر نخواهد شد بلکه برعکس مشکلات تازه ای به مشکلات و محدودیتهای آنان خواهد افزود كه مجال توضيحش اينجا نيست.

 

   در واقع تا هنگامي که مقوله حقوق بشر در حدّ یک شعار و ژست سیاسی در مجامع بین المللی باقی مانده است و تنها به عنوان ابزاری برای اعمال فشارهای سیاسی آن هم به شکل موسمی و تبعیض آمیز مورد استفاده قرار می گیرد می توان گفت بشریت چشم انداز روشنی از استیفای حقوق خود در برابر ندارد و در این زمینه جرم قدرتهای بزرگ جهانی نیز به اندازۀ دیکتاتورهای محلّی کما بیش به یک میزان  قابل ارزیابی است. بيهوده نيست كه دوسر ماجرا همزمان طرف مقابل را با اسناد و مدارك عيني به جنايت عليه بشريت متهم مي كنند و در كنار آن به بهانه دفاع از امنيت ملي خود گستاخ و بي پروا به نقض حقوق بشر مشغول مي شوند.

 

  *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.


 




جرس:رابرت گیبز، سخنگوی کاخ سفید، گفته است موضع گیری های هسته ای مقام های جمهوری اسلامی معمولا با توانایی واقعی اتمی ایران مطابقت ندارد.

 

 

مجتبی ثمره هاشمی، دستیار ارشد محمود احمدی نژاد در مصاحبه با خبرگزاری کار ایران (ایلنا) گفته است: "سایت‌های جدیدی که بر اساس برنامه سازمان انرژی اتمی باید در سال جدید ساخته شوند مکان یابی شده ‌اند و مراحل ساخت این مراکز مرحله به مرحله در حال انجام است."

رابرت گیبز دوشنبه ۳۰ فروردین (۱۹ آوریل) در واکنش به این اظهارت، در کنفرانس خبری کاخ سفید گفت، موضع گیری های اتمی ایران معمولا با توانایی واقعی هسته ای این کشور همخوانی ندارد.

مشاور محمود احمدی نژاد گفته است: "شناسایی، مرزبندی عملیات طراحی و اجرایی سایت ‌های جدید هسته‌ای کشوردر حال پیگیری است و با دستور ریس جمهور عملیات ساخت آنها صورت می گیرد."

سخنگوی کاخ سفید گفت آمریکا خطر هسته ای ایران را جدی می گیرد. ایران برنامه اتمی خود را صلح آمیز می داند.

به گفته علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، هر کدام از مراکز اتمی جدید به لحاظ قدرت تولید، اما نه از لحاظ وسعت مکان، در حد و اندازه سایت غنی سازی نطنز خواهد بود و قرار است در آن ها از سانتریفوژهای جدیدی استفاده شود.
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته