-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

Posts from Khodnevis for 11/11/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



لایحه دفاعی جعفر پناهی

دادگاه پناهی در روز یک‌شنبه، ۱۶ آبان‌ماه برگزار شد. متن دفاعیه جعفر پناهی به دادگاه انقلاب به شرح زیر است:


 
ریاست محترم دادگاه، اجازه می­خواهم لایحه­ ی دفاع از خود را در دو بخش تقدیم كنم:
 
 بخش نخست: آن­چه می­‌گویند

      در چند روز گذشته فیلم­های مورد علاقه­ ام را که قبلاً بارها دیده بودم، دوباره دیدم؛ البته امكان دسترسی به بسیاری از فیلم‌های ارزشمند تاریخ سینما را نداشتم، چرا که در شب دهم اسفند ۸۸، وقتی به اتفاق آقای محمد رسول ­اف مشغول ساختن فیلمی از جنس سینمای اجتماعی و هنری بودیم، نیروهایی که خود را ماموران وزارت اطلاعات معرفی می­ کردند، بدون نشان دادن مجوز، ضمن دستگیری ما و دیگر همکاران­مان، آن فیلم­ ها را هم با خود بردند و هرگز پس ندادند. تنها حرفی که بعدها درباره­ ی آن فیلم ­ها شنیدم از بازپرس پرونده­ ام بود که گفت: این فیلم­ های مستهجن چیست که نگه داشته­‌ای؟

     من سینما را از همان فیلم­های ارزشمند سینما یاد گرفتم که بازپرس آن­ها را مستهجن می­نامید. باور کنید نمی­دانم چگونه می­ شود آن­ها را مستهجن نامید. همان­طور که نمی­توانم بفهمم آن­چه که اکنون به اتهام آن مرا محاکمه می­ کنید را چگونه می­ شود جرم نامید؟ آیا این مصداق بارز قصاص قبل از جنایت نیست؟ مرا به جرم ساختن فیلمی محاکمه می­کنید که موقع دستگیری در سر صحنه حتی سی درصد آن هم فیلمبرداری نشده بود. حتماً این مثال را شنیده­ اید که اگر "لا الله الا الله" را که شهادت به یگانگی خداوند می­دهد، فقط  پنجاه درصداش را بگویی کفر محسوب می­شود. چگونه می­ شود تنها با استناد به سی درصد از فیلمی که هنوز تدوین و صداگذاری نشده و مراحل فنی آن به پایان نرسیده، كسي را متهم کرد. اجازه دهید بقیه­ ی این فیلم را بسازیم، تدوین و صداگذاری كنيم و مراحل فنی آن­را به پايان برسانیم، آن­گاه درباره‌اش قضاوت كنيد؛ فيلمي از سینمای اجتماعي ایران بر محور تلاش یک خانواده برای بازیابی امید و دوباره گرد آمدن کنار یکدیگر.

من نه از آن مستهجن بودن فیلم­ های تاریخ سینما سر در می­ آورم، نه از این اتهام. اگر چنین است شما نه تنها ما را، بلکه سینمای اجتماعی، انسانی و هنری ایران را محاکمه می­ کنید. سینمایی که در آن انسان خوب مطلق یا بد مطلق وجود ندارد. سینمایی که در خدمت زر و زور نیست. سینمایی که به طرف‌داری یا محکوم کردن کسی رأی نمی­دهد، بلکه تلاش می­ کند صادقانه تصویرگر واقعیت­ ها از نگاه فيلمساز باشد. سینمایی که از مشکلات حاد اجتماعی الهام می­ گیرد و در نهایت به  انسان می‌رسد. این سینما، سینمای انسانی، دور از سطحی ­نگری و همراهی با سیاست یا منابع قدرت است.

     در اتهامات ما گفته شده ما می­ خواستیم با این فیلم، شیوه­ های اغتشاش و اعتراض را ترویج كنیم. در طول همه­ ی سال­ های فیلم­سازی­ ام بارها گفته­ ام و اکنون هم می­ گویم: من فیلمساز اجتماعی­ ام، نه فیلمساز سیاسی. دغدغه­ های اجتماعی دارم، به همین دلیل فیلم­ هایم اجتماعی است تا سیاسی. چرا که سینمای سیاسی را فاقد ارزش هنری می­ دانم. سینمای سیاسی یعنی سینمای حزبی و شعاري. سینمای حزبی به تماشاگر حكم مي‌كند که چه باید کرد یا چه نباید کرد. اما در سینمای اجتماعی هرگز برای تماشاگر نسخه پیچیده نمی­ شود. این نوع برخورد توهین به شعور تماشاگر است و دور از اصول سینمای اجتماعی است كه به آن اعتقاد دارم. من سینمای اجتماعی را برگزیده­ ام و این­ گونه فیلم­ هایم را ساخته­ ام. حتی روزی که از دانشکده فارغ­ التحصیل می­ شدم، همچون پزشکان که قسم­ نامه­ ی بقراط را می­ خوانند، به پاسداری از این نوع سینما قسم خورده‌ام؛ که هنوز بر آن پای‌بندم. این پای‌بندی تا کنون دردسرهایی را هم همراه داشته، و منجر به توقیف فیلم‌های فیلمسازانی همچون من شده است. اما هرگز در سینمای ایران سابقه نداشته فیلمسازی را به جرم ساختن فیلم دستگیر و روانه زندان کنند. یا خانواده‌اش را زماني که در زندان بوده با هجوم بر خانه و کاشانه‌اش مورد تهدید و ارعاب قرار دهند. این بدعتی است در تایخ سینمای ایران، که همواره از آن سخن خواهند گفت.

   مرا متهم به حضور در اجتماعات کرده‌اند. در سینمای اجتماعی، فیلمسار ناظر است. ناظر بر وقایع اجتماعی­ اش. پس با این نگرش، من باید بر اتفاقاتی که بر کشورم می­ گذشت، ناظر می­ بودم. هر چند فیلمساز با دوربین­ اش نظاره می­ کند، اما اجازه­ ی استفاده از دوربین را به هیچ فیلمساز ایرانی ندادند. هنرمند می­ بیند تا شاید روزی روزگاری برای به­ وجود آوردن اثر هنری الهام بگیرد. من ناظر بودم و این حق من بود که ببینم. هیچ­کس اجازه ندارد هنرمند را وادار به ندیدن کند. چرا باید این حق را از هنرمند سلب کرد و او را به جرمی واهی محاکمه کرد.

      گفته شده که ما فیلم بدون مجوز می­ ساختیم. قبل از هر چیز باید بگویم هیج قانونی نیست که مجلس تصویب و به وزارت ارشاد در این باره ابلاغ کرده باشد. تنها آيین‌نامه‌های داخلی وجود دارد که با تعویض معاونت‌هاي سینمائی، دست‌خوش تغییر می‌شوند.

    گفته شده ما به بازیگرهای فیلم، فیلمنامه نداده­ ایم. اصولاً سینما را در شکل کلی به دو دسته تقسیم می­ کنند. سینمای تجاری و سینمای هنری. سینمای تجاری با بازیگران حرفه­ ای شناخته­ شده شکل می­ گیرد. آن­ها کار خود را بلدند و با خواندن فیلمنامه و راهنمایی کارگردان از پس اجرای نقش برمی­آیند. اما در سینمای هنری، به خصوص سینمای اجتماعی هرچند در بعضی از آنها بازیگران حرفه‌ای حضور دارند، اما اکثرا بازیگران غیرحرفه‌ای هستند. در این صورت، کارگردان لزومی به دادن فیلمنامه به آن­ها نمی­ بیند، چرا که این امر تأثیر منفی در بازی آن­ها مي‌گذارد. اگر قرار است ما را به این جرم محاکمه کنید، خیل عظیم فیلمسازانی را که به این شیوه کار می­ کنند را محاکمه می­ کنید. اين يك شيوة فيلم‌سازي است كه در قوانين قضايي و جزايي جايي براي آن تعيين نكرده‌اند و چنين اتهامي در اين پرونده بيش‌تر به يك شوخي مي‌ماند.

      مرا متهم به امضای بیانیه کرده­ اند. من یک بیانیه امضا کرده­ ام، آن­هم بیانیه­ ی موسوم به ۳۷ فیلمساز ایرانی. آن روزها که هر قشر و گروهی نظر خود را نسبت به وقایع و اتفاقاتی که در کشور در جریان بود با صدور اطلاعیه اعلام می­کردند، ۳۷ نفر از معتبرترین فیلمسازان کشورمان نگرانی خود را از آینده کشور با توجه به اتفاقات جاری اعلام کردند که من هم یکی از آن­ها بودم. متاسفانه به جای آن­که به نگرانی­ های این هنرمندان عاشق کشورشان توجه شود، قسمت­ هایی از این بیانیه گزینش شده و آن­را مدرک جرم ساخته­ اند. کدام نوشته­ ای را سراغ دارید که با گزینش جملات و کلماتی کوتاه از آن نتوانید معنایی متفاوت از کلیت­ اش به­ دست آورید؟ آیا این 37 سینماگر حق نداشتند نظر خود را نسبت به وضعيت کشورشان بیان کنند؟ آیا بیان این نظر جرم است و باید این ۳۷ نفر محاکمه شوند؟ آیا هنرمندان باید نسبت به سرنوشت کشورشان بی­ تفاوت باشند؟ این 37 نفر اکثراً همان­ هایی هستندکه به هر بی‌عدالتی در سراسر جهان عکس­ العمل نشان داده و اعلامیه نوشتند. حال چگونه می­توان از آن­ها انتظار داشت نسبت به سرنوشت کشورشان بی­ تفاوت باشند؟ یادآوری می‌کنم در جايي که به‌راحتی به هر کس انگ خائن و وطن‌فروش یا جاسوس زده می‌شود، حتی یک مورد را هم نمی‌توانید بیابید که موفق شده باشند چنین برچسبی را به فیلمسازان بزنند.

گفته شده كه من سازمانده ی تظاهرات در خارج از کشور را هنگام برپایی افتتاحیه­ ی جشنواره­ ی مونترال کانادا به عهده داشته­ ام. آخر هر اتهامی باید کمی واقعیت و انصاف را هم پشتوانه داشته باشد. من در مونترال ریاست هیأت داوران را به عهده داشتم و تنها چند ساعت قبل از مراسم به آن­جا رسیده بودم. منی که آن­جا هیچ­کس را نمی­ شناختم، چگونه می­ توانستم چنین کنم؟ آیا واقعاً یادمان رفته آن­روزها هر جای دنیا که مراسمی بود، هموطنان­مان در خارج از کشور گرد هم می­ آمدند و خواسته­ های خود را مطرح می­ کردند؟ حتی در مسابقات ورزشی هم چنین بود. آیا اکنون باید بازیکنان، حتی فوتبالیست‌هائی که مچ‌بند سبز بسته بودند یا سرمربی تیم ملی متهم به سازمان­دهی رفتار تماشاگران شوند؟

    گفته شده كه من با رسانه­ های فارسی­ زبان خارج از ایران مصاحبه کرده­ ام. در کجای قانون ما را از مصاحبه منع کرده­ اند؟ تنها موردی که به من تذکر جدی داده شد، در مهرماه سال گذشته و در دفتر پی­گیری وزارت اطلاعات بود

 بخش دوم: آن­چه می­‌گویم

تاریخ گواهي می­ دهد كه ذهن هنرمند، ذهن تحلیل­گر جامعه­ اش است. با اندوخته­ ی تاریخ و فرهنگ و دانش، ناظر بر وقایع جاری جامعه‌اش است. آن­را می­ بیند، تحلیل می­ کند و در قالب اثر هنری به معرض دید، شناخت و قضاوت جامعه می­ گذارد که حتی راه‌گشای اهل سیاست نیز هست. آیا آن­چه در ذهن هنرمند می­ گذرد دلیل مجرم بودن اوست؟ آیا بازداشت من، همکاران و خانواده­ ام به جرم واهی ساختن فیلمی بدون مجوز، نشانه­ ای است برای همه­ ی اهل فرهنگ و هنر این کشور که: "هر آن­که مستقل باشد و حاضر به تن  دادن به فاحشه‌گی هنری نباشد ، جایش در زندان است؟"

در نطفه کشتن عقیده و عقیم کردن هنرمندان دلسوز جامعه تنها یک نتیجه می­ دهد و آن خشکاندن ریشه­ های اندیشه و بی­ ثمر کردن درخت خلاقیت و هنر است. به گمان من، بازداشت من و همکارانم در حین فیلمبرداری فیلمی ناتمام، هجوم صاحبان قدرت بر همه­ ی اهل فرهنگ و هنر و سینماگران کشور است. و قدرت­نمایی برای این که: هر که از ما نیست و مثل ما فکر نمی­ کند، محکوم است.

من یک سینماگرم. دور از سیاست و جنجال­ های قدرت. تمامی دوران فیلمسازیم را در این کشور فیلم ساخته­ ام. با بازداشت و محاکمه­ ی من، نه‌تنها منِ فیلمساز، که سینما را به عنصری سیاسی تبدیل کرده­ اید. این تنها محکمه­ ی من نیست. محکمه­ ی هنر و هنرمندان این  کشور است. گواه تاریخ هر کشوری، آثار هنری و برخورد با هنرمندان آن سرزمین است. پس هر حکمی که در این دادگاه داده شود، حکمی است برای همه­ ی هنرمندان، بخصوص همه­ ی سینماگران این سرزمین. و حتی حکمی است برای جامعه­ ی ایران که سال­هاست مخاطب این سینما هستند. نهال من و همه­ ی هنرمندان ایران در خاک این کشور ریشه دوانده و میوه­ ی درخت هنر ما، حاصل زیبایی­ها و زشتی­های این سرزمين است. پس هر حکمی که به من و اندیشه­ ی من می­دهید، حکمی است که به مردم این کشور داده می­ شود.

  تاریخ هرچه را که فراموش کند، مطمئن باشید برخورد با هنرمندان را هرگز از حافظه­ ی خود پاک نمی­ کند. شما هر رأیی که بدهید به من نمی دهید به سینمای مستقل ایران می‌دهید. سینمای ایران در این سی سال آبروی ایران و هنر این سرزمین بوده، شما به این آبرومندی رأی می‌دهد. رأی شما در صورت در نظر نداشتن جوانب آن، محدود به این چاردیواری نخواهد شد. باور کنید در آینده هرگز از این دادگاه به عنوان محکمة جعفر پناهی نام نخواهند برد. بلکه از آن به عنوان  «محکمة سینما و هنر ایران» یاد خواهند کرد. پس یادآوری می­کنم تا یادمان نرود.

    آیا کسی در این دادگاه یادش هست ۹ سال پیش وقتی از جعفر پناهی برای شرکت در جشنواره­ ای در آمریکا دعوت کردند، اعلام کرد اگر بخواهید در بدو ورود به خاک آمریکا از من انگشت­ نگاری کنید، نخواهم آمد؛ و نرفت. اما چندی بعد وقتی دعوت جشنواره­ هایی را در آرژانتین و اروگوئه پذیرفت و راهی آن کشورها شد، هنگام تعویض هواپیما در فرودگاه نیویورک، ماموران فرودگاه به خاطر ایرانی بودن او و به دلیل قانون مبارزه با تروریست او را برای مراحل تحقيرآميز انگشت­ نگاری فراخواندند. اما جعفر پناهی به دليل مقاومت به غل و زنجیر کشیده شد و ۱۶ ساعت در بازداشت ماند و فردای آن روز بدون تن دادن به انگشت­ نگاری، فرودگاه را به مقصد وطن ترک کرد. از آن پس اعتراض خود نسبت به رفتار غیرفرهنگی و غیرانسانی با هنرمند ایرانی را به گوش جهانیان رساند که حمایت­ های گسترده­ ی شخصیت­های فرهنگی، هنری و سینمایی جهان را در پی داشت. چرا که هنرمند مستقل، مخالف بی‌عدالتی در تمامی این کره خاکی است. و چون به هیچ قدرتی وابسته نیست در هر مکان و هر زمان نظر خود را دور از سیاست‌بازیها اعلام می‌دارد. آن زمان جعفر پناهی نمی­دانست روزی در کشور خودش هم بازداشت می­ شود و دست­بند به دست، راهی زندان اوین خواهد شد تا در سلول انفرادی جای گیرد.

     آیا کسی در این دادگاه یادش هست که جعفر پناهی ۵ سال است امکان فیلم ساختن در کشورش را نداشته، دو سال پیش مجوز ساختن فیلم "بازگشت" را که درباره­ ی جنگ بود به او ندادند و فيلم‌هايش، بامجوز و بي‌مجوز، امكان نمايش نداشته‌اند؟

     آیا کسی در این دادگاه یادش هست که جعفر پناهی مهرماه سال گذشته، پس از توقیف پاسپورت در فرودگاه و اعلام ممنوع‌الخروجی همراه دو سینماگر ممنوع­ الخروج دیگر در یادداشتی اعلام کرد: «ما سینماگریم. در تمام طول فعالیت فرهنگی­ مان می­ توانستیم پاسپورت دیگری داشته باشیم؛ اما خواست و اراده­ ی­ ما بر ایرانی بودن و ایرانی ماندن بوده است...»؟ آن زمان جعفر پناهی نمی­دانست که ماندن در کشورش، بازداشت، ماندن در سلول انفرادی، تفتيش عقاید و غیره را نیز به همراه دارد.
     آیا کسی در این دادگاه یادش هست غرفه­ ی جوایز جعفر پناهی در موزه­ ی سینما، بسیار بزرگ­تر از سلول انفرادی­ اش در ایام بازداشت­ اش بود؟ تمامی جوایز این غرفه­ گنجینه ای است ارزشمند برای تاریخ سینمای ایران . جوایزی همچون: شیر طلای ونیز، خرس نقره­ ای برلین، دوربین طلای کن، پلنگ طلای لوکارنو، لاله طلای استانبول، هوگوی طلایی شیکاگو، خوشه­ ی طلایی والادولید اسپانیا، پلاک طلایی سائوپولوي برزیل، پرمدئوس طلایی گرجستان، پودئوي طلائی آرژانتین، جایزه‌ي بزرگ توکیو، جایزه‌ي بزرگ منتقدین جهان، جایزه­ ی بزرگ اروگوئه و ده­ ها جایزه­ ی بزرگ و کوچک دیگر از پنج قاره­ که حاصل بیش از دویست بار حضور در بیش از صد جشنواره از پنجاه دو کشور جهان است... در مقابل، سلولی کوچک به ابعاد...، بگذریم.
 
     چه یادمان باشد، چه یادمان نباشد، اکنون من، جعفر پناهی با وجود همه­ ی این بی­ مهری­ها باز هم اعلام می­کنم که ایرانی­ ام و در ایران باقی خواهم ماند. من کشورم را دوست دارم و بهای این دوست داشتن را هم پرداخته‌ام و اگر لازم باشد باز خواهم پرداخت. و چون به گواه فیلم­ هایم، فهم و احترام متقابل و تحمل کردن را یک اصل از اصول مدنی می­دانم، پس تأکید می­کنم که از هیچ کس کینه­ و نفرتی به دل ندارم، حتی از بازجوهایم. چرا که ما در برابر نسل آینده مسئول­ ایم. مسئول­ ایم این سرزمین را بدون کوچکترین گزند تحویل نسل بعد دهیم.

تاریخ صبور است. هر دورانی را چه دیر و چه زود از سر می‌گذراند. اما من نگرانم. نگرانم و از شما می‌خواهم وجدانتان را قاضی کنید. نگرانی من از تفرقه، چنددسته­ گی و از مخاطراتی است که در آینده بروز مي‌كند و ريشه در نفرت و کینه دارد. می­ خواستم و همچنان می­ خواهم که آرامش، پرهیز از خشونت، تحمل، رواداری و احترام متقابل، اصل روابط اجتماعی و انسانی ما باشد. نسل آينده، انسانیت، آزاده­ گی، برابری و برادری از ما می­ آموزد و ما موظفیم دور از هر گونه برتری‌جويی طبقاتی، قومی و ملیتی، احترام به عقاید يكديگر بگذاريم و از کینه‌توزی میان آنها بکاهیم. اگر چنین نکنیم، با توجه به رويدادها و وضعيت کشورهای همسایه، ایران ما آسيب‌پذير و مستعد هرج ومرج و ناامنی خواهد شد. پرهيز از چنان شرايطي، تنها زمانی میسر می­شود که کینه­ های‌مان را دور بريزيم و مهر و عشق و تحمل عقاید را جایگزین­ اش کنیم. این راهی است که ماندگاری و شرافت این سرزمین را تضمین می­‌کند.

                  «راهی است راه عشق، که هیچش کرانه نیست...»
 
      با تشکر
فیلمساز ایرانی، جعفر پناهی


 


پیش‌بینی‌های خودنویسی: محذورات نهضت بنفش، ۲۰ سال دیگر...
 


گزارشی از ویرانی یک اقتصاد

 

به نقل از نوروز، علی مزروعی عضو دفتر سیاسی جبهه مشارکت با استناد به گزارش‌هایی که بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران بصورت رسمی در پایگاه اطلاع رسانی خود منتشر نموده است به تحلیل عملکرد اقتصاد ایران در سال ۱۳۸۸ پرداخته است. در این راستا وی ضمن اعتراض به دیرهنگامی و نامنظم گشتن انتشار داده‌های آماری از زمان استقرار دولت محمود احمدی نژاد، این امر را دلیلی بر بی اطمینانی و عدم رغبت یا فرار فعالان اقتصادی از سرمایه گذاری در پروژه های بلند و میان مدت تولیدی دانسته که پیامد ناگزیرش  افزایش بیکاری، تورم ، فقر، کاهش نرخ رشد سرمایه گذاری و تولید ملی خواهد بود.

وی با اشاره به گزارش «خلاصه تحولات اقتصادی کشور در سال ۱۳۸۸» که مهر ماه امسال منتشر گشته‎است وضعیت اقتصاد ایران در سال ۱۳۸۸ را اسف بار خوانده و  به‎جز در بخش کشاورزی که به دلیل افزایش بارندگی در سال زراعی ۸۷-۸۸ افزایش تولید مناسبی داشته است  بخش‌های موثری مانند صنعت ومعدن و بخش ساختمان و مسکن را  درگیر رکودی دانسته که از سال ۱۳۷۷ گریبانگیر این بخش‌ها بوده‌است. وی دلیل بقای اقتصاد ایران را در شرایطی که رکود در بخشهای اقتصادی مذکور موجب شده است نرخ رشد اقتصادی کشور به پایین‌ترین میزان طی دو دهه اخیر کاهش یابد  درآمد بالای نفت و وارداتی همپایه آن می‌داند.

در ادامه با تاکید بر آمار ارایه شده در خصوص ترکیب کالاهای وارداتی ،افزایش سهم کالاهای مصرفی و واسطه‌ای را استفاده از درآمد نفتی ایران جهت تولید واشتغال در کشورهای خارجی دانسته وبا مقایسه ترکیب کالاهای وارداتی در گزارش مورد نظر و ترکیب کالاهای وارداتی در سال آخر دولت خاتمی در سال ۱۳۸۳ اذعان می‎دارد که نه تنها روند افزایشی جریان سرمایه‌گذاری و تولید و اشتغال دولت اصلاحات از سال ۸۴ برهم خورده است که این روند معکوس شده است.

مزروعی در پایان به منظور ارائه تصویری واقعی‎تر از اقتصاد ایران به بیان خلاصه‎ای از گزارش ارایه شده توسط صندوق بین‌المللی پول به شرح ذیل می‎پردازد.

«رشد اقتصادي ایران در سال ۲۰۰۷ ميلادي (۱۳۸۶) معادل ۸/۶ درصد بود، به يك‌باره در سال ۱۳۸۷ به يك‌درصد تنزل مي‌يابد؛ اين رقم در سال ۲۰۰۹ ميلادي (۱۳۸۸) به ۱/۱ درصد رسيده و براساس برآورد صندوق بين‌المللي پول در سال ۲۰۱۰ ميلادي (۱۳۸۹) حدود۱/۶ درصد خواهد بود؛ اما پيش‌بيني مي‌شود كه در سال ۲۰۱۱ ميلادي (۱۳۹۰) به حدود ۳ درصد افزايش يابد.»

براساس گزارش صندوق بين‌المللي پول، كشور قطر مقام پيشتازي رشد اقتصادي در منطقه را به خود اختصاص داده؛ اگرچه بحران جهاني اقتصاد، رشد اين كشور را نيز تحت تاثير قرار داده است.

به عبارت ديگر، قطر كه در سال‌هاي ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ رشدي بالغ بر ۲۷ و ۲۵ ‌درصد را تجربه كرده است در سال ۲۰۰۹ به رشدي در حدود ۸/۶ درصد محدود مي‌شود؛ اما برآورد شده است كه در سال ۲۰۱۰، صعود رشد اقتصادي قطر از سرگرفته شده و به ۱۶‌درصد بالغ شود و پيش‌بيني مي‌شود كه اين شاخص در سال ۲۰۱۱ به ۱۸/۶ ‌درصد برسد. آمارهاي صندوق بين‌المللي پول نشان مي‌دهد كه اكثر كشورهاي منطقه، كاهش رشد در سال ۲۰۰۹ ميلادي يعني سال ۱۳۸۸ را تجربه كرده‌اند؛ اما افت محسوس رشد در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) مختص ايران است.در اين ميان، به نظر مي‌رسد رشد ۲۲/۵ درصدي رشد اقتصادي افغانستان در سال ۲۰۰۹ جالب توجه است. لبنان نيز در همين سال رشدي ۹‌ درصدي را به خود اختصاص داده است. صندوق بين‌المللي پول در حالي رشد درصدي را براي ايران در سال‌جاري (۲۰۱۰) برآورد كرده است كه ميانگين رشد اقتصادي منطقه را ۴/۲‌ درصد برآورد و اعلام كرده است كه رشد عربستان در همين سال ۳/۴ ‌درصد، يمن ۸ ‌درصد، امارات ۲/۴ درصد، عمان ۴/۷ ‌درصد، ليبی ۱۰/۶ ‌درصد و بحرین ۴ ‌درصد خواهد بود. كشور آذربايجان نيز كه در سال ۲۰۰۹ داراي رشد اقتصادي ۹/۳ درصدي بود، در سال ۲۰۱۰ رشد ۴/۳ درصدي را تجربه خواهد كرد و رشد اقتصادي تركمنستان نيز به ۹/۴ درصد خواهد رسيد.


صندوق بين‌المللي پول تاييد كرده است كه نرخ تورم در ايران در سال ۲۰۱۰ به ۸‌ درصد تنزل یافته كه البته از ميانگين ۷/۱ درصدي منطقه بالاتر است. در اين ميان دو كشور سودان و يمن تورمي بالاتر از ايران دارند كه اين رقم در سودان ۱۰ ‌درصد و در يمن ۹۹/۸ درصد است. كشور قطر با يك‌درصد تورم كمترين تورم را دارد و امارات و بحرين به ترتيب با ۲ ‌درصد و ۲/۶ درصد تورم سكوي دوم و سوم را به خود اختصاص داده‌اند. نرخ تورم در عراق ۵/۱ درصد، در كويت ۴/۱ ‌درصد، در ليبي ۴/۵ درصد، در عمان ۴/۴ ‌درصد و در عربستان سعودي ۵/۵ درصد است.

براساس گزارش صندوق بين‌المللي پول، ذخاير ارزي ايران در سال ۲۰۱۰ ميلادي معادل ۸۹ ‌ميليارد دلار است كه در سال ۲۰۱۱ به ۱۰۲ ‌ميليارد دلار خواهد رسيد. اين شاخص براي كشور عربستان در سال ۲۰۱۱ معادل ۴۵۶‌ميليارد دلار، براي الجزاير ۱۵۶‌ميليارد دلار، براي ليبي ۱۲۳‌ميليارد دلار، براي امارات ۴۰‌ ميليارد دلار و براي عراق ۴۵ ‌ميليارد دلار خواهد بود.

صندوق بين‌المللي پول از صادرات ۹۵ ‌ميليارد دلاري ايران (نفتي و غيرنفتي) در سال ۲۰۱۰ خبر داده است كه اين شاخص براي عربستان  ۲۴۲‌ميليارد دلار، براي امارات ۲۲۰‌ميليارد دلار، براي كويت  ۷۵‌ميليارد دلار، براي قطر ۷۳ ‌ميليارد دلار و براي عراق ۵۴ ‌ميليارد دلار است. براساس گزارش صندوق، ارزش واردات ايران در سال ۲۰۱۰ معادل ۸۱ ‌ميليارد دلار خواهد بود.

 


 


گزارش تلویزیون از گروه‌ی از رای دهندگان روز ۱۲ فروردین ۱۳۵۸
 


سیاه و سفید و دیگر هیچ رنگی نیست

 

هادی خرسندی می گوید بعد از بحثهای اخیر بین دوستدار و دوستداران و سه استاد فلسفه به خاطر اینکه از فلسفه هیچ نمی‌داند با ابراهیم گلستان تماس گرفته است و از او در این رابطه نظر خواسته است که جواب آقای گلستان اینگونه بود : «ايشان گفت مشکل آن سه نفر، مخالفت آرامش دوستدار با جمهوري اسلامي است. آقاي گلستان گفت آنها دنبال يک چيزهائي براي خودشان هستند که با سلامت نفس و بي نيازي دوستدار نميخواند و اهل لاس زدن* با رژيم هم نيست.»

 

گلستان با اینگونه سخن گفتن دو نکته می‌گوید :

 

یک اینکه حمید دباشی و صدری ها(محمود و احمد) با جمهوری اسلامی مشکلی ندارند  و در حال لاس زدن با رژیم هستند  و دوم که این سه نفر در زمینه سلامت نفس و بی نیازی دارای مشکلاتی هستند که دوستدار نیست .

 

درباره حمید دباشی فقط آخرین مصاحبه او آدرس می دهم با عنوان «مذهب در هیچ جامعه دموکراتیکی نباید نقش اساسی داشته باشد». درباره احمد صدری نیز دوستداران ِ  دوستدار فقط جلسه‌ای را پیدا کردند با مصباح یزدی که مربوط به سال۱۳۷۱بود و در مورد محمود صدری اطلاعاتی را نتوانسته‌ام پیدا کنم (. دباشی یک سکولار فلسفی است و صدری‌ها را می توان در دسته روشنفکران دینی قرار داد که خود را سکولار سیاسی می‌دانند)

 

اما چرا گلستان این‌گونه پاسخ می‌دهد؟

 

 به نظر من دلیل اصلی  این نوع  برخوردها  بحثی است که بین جامعه شناسان و سیاسیون و... در این چند ساله به خوبی بیان شده است و آن سیاه و سفید دیدن ایرانی‌هاست . طرف مقابل را فقط به خاطر اینکه افکارش با مطابقت نمی‌کند ویا اینکه مدل مبارزه‌اش فرق می کند می‌توانیم به راحتی به همه چیز و همه کس وصل کنیم ... خیلی آسان به این سمت سوق پیدا می‌کنند که هرکس با ما نیست بر ماست . چپ‌ها، لیبرال‌ها را همدسات امپریالیست می‌دانستند و راست‌ها سوسیالیست‌ها را هم‌پیمانان شوروی . مسلمان‌ها بقیه را کافر و بهایی و دجال و... می‌دیدند و سکولارها مسلمانان  را احمق‌هایی که هیچ درکی از آگاهی نبرده‌اند و ...

 

و دلیل دیگری را که می‌توان برای این پاسخ گلستان دانست این است که شاید آقای گلستان در این چندین ساله به کلی از ایران و جریاناتش دور بوده‌اند و به چنین نتیجه گیری رسیده‌اند که اگر کسی مخالف نظرات آقای دوستدار باشند دارای مشکلاتی از جمله دوستداری ج.ا.ا و لاس زدن با آن و یا نداشتن سلامت نفس هستند .

 

*شاید منظور آقای گلستان از لاس زدن همان گفتگو یا مبارزه بدون خشونت باشد و یا خود مفهوم لاس زدن . الگلستان العالم.

 

 


 


گفتگوی اختصاصی خودنویس با شاکی مهدی هاشمی در کانادا (۲)

مهدی هاشمی معتقد است که از سال‌های ابتدایی دهه هفتاد، حسین طائب به دستور مجتبی خامنه‌ای او را زیر نظر داشته است و برایش پرونده‌سازی کرده، اما معلوم نیست با این حجم پرونده‌ها، چرا تا کنون اقدامی در باره این «آقازاده» نشده است. در حالی که در سال‌های آخر دهه ۷۰ و اول دهه ۸۰، هرگاه سخن از اقازاده‌ها می‌شد، بسیاری از مردم به ناگهان به یاد فرزندان هاشمی رفسنجانی می‌افتادند، اما برای فرزندان دیگر آقازاده‌ها دادگاه تشکیل می‌شد.

در اواسط دور دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در برخی محافل از قراردادهایی که «فرزندان هاشمی با خارجی‌ها بسته‌اند» و «کمیسیون‌»های میلیونی صحبت می‌شد. شایعات اصلی مربوط به معاملات در مناطق آزاد و سرمایه‌گزاری در دوبی بود. البته هیچگاه تحقیقاتی از در این باره در رسانه‌ها انجام نگرفت، اما اقامت نسبتا طولانی مهدی هاشمی در دوبی می‌تواند حساسیت‌ها را دوچندان کند.

اما کسانی مثل هوشنگ بوذری که هنوز هم به خاطر آثار شکنجه‌های بازجویان در سال‌های ۷۲ و ۷۳ ، گاه و بیگاه در کانادا معطل پزشکان می‌شود معتقدند که این شایعات بی‌مبنا نیستند.

بوذری می‌گوید که با دخالت مهدی هاشمی و دستور هاشمی رفسنجانی، وزارت اطلاعات او را دستگیر کرده است. او در طی ماه‌های بازداشت، بارها شکنجه شده و چند بار طناب دار را گردنش انداخته‌اند و روی چهار‌پایه ایستاده...منتظر اجرای حکم...

او هنوز هم کابوس آن سال‌ها را می‌بیند، کابوس‌هایی که گویا رخت بر نمی‌بندند.

کسانی که مایلند شکایت بوذری از دولت جمهوری اسلامی ایران را مرور کنند می‌توانند به این لینک‌ها سر بزنند.

Bouzari v. Islamic Republic of Iran

Ontario Superior Court: Judgment
Ontario Court of Appeal: Judgment

"Houshang's Promise"

بخش دوم، از دکتر هوشنگ بوذری در باره تغییر روند بازجویی‌ها پرسیده‌ایم:

بخش دوم گفتگو

- شما مدعی هستید که آقای مهدی هاشمی می‌خواست شما را از دور خارج کند، که نهایتا منتهی به بازداشتتان شد. چگونه این مساله را توجیه می‌کنید؟

آقای مهدی هاشمی از دو جهت اقدام کرده بودند، برای اینکه پروژه پارس جنوبی را کلا به دست بیاورند، یکی اینکه با اعمال نفوذ، گروه من (گروه بوذری) را به کناری بگذارند، با تقاضایی که از  پدرشان کردند و آقای فلاحیان موفق شدند من را بازداشت کنند،  و به طور کلی  مشاورین ایرانی شرکت‌های خارجی از صحنه حذف شدند. گام بعدی این بود که ایشان باید خودش را نزد شرکت‌های خارجی  جا می‌انداخت،  و برای اینکه ایسان چنی کاری کند و جایگزین مشاورین سابق، یعنی بوذری و همکاران کند، راهش این بود که ایشان اطلاعاتی بدهد. تا آنجا که من می‌دانم، ایشان اطلاعات بسیار محرمانه‌ای از ظروژه پارس جنوبی  و مسائل مالی و فنی ، بودجه در بانک مرکزی و وزارت نفت، ایشان اطلاعاتی را در اختیار کنسرسیوم‌های نفتی، اعم از  شرکت‌های  اروپایی و ژاپنی و  بعدا آمریکایی قرار داد که بتواند خودش را جایگزین کند،

- شما سندی از این ادعای خودتان دارید که ایشان این اسناد را در اختیار آنها قرار داد؟

سند مکتوب را به چشم خودم دیده‌ام. این ماجرا مال ۱۷-۱۸ سال پیش است. دو سه نفر  از کسانی که می‌توانم اسم هم بیاورم، متاسفانه  در دنیا نیستند، از نیروها و مدیران عامل شرکت‌های خارجی  که آقای مهدی هاشمی با یک  کیف پر از اسناد محرمانه نفتی،  رفته به ملاقاتشان در لندن…
(نام شرکت‌های خارجی نزد خودنویس موجود است و بعد از پاسخ آقای مهدی هاشمی منتشر خواهد شد.)

- یعنی شما مدعی هستید که با توجه به امکاناتی که داشتند، هم شما را به عنوان همکار اولیه  کنار زده‌اند و خودشان را جانشین کرده‌اند، و عملا امکان هرگونه فعالیت اقتصادی شما را در این حوزه‌ها از بین برده‌اند.

نه تنها ادعا می‌کنم، که سند دارم. آقای مهدی هاشمی در روز چهلم بازداشت من، شرکتی  ثبت کرده‌اند به نام شرکت مهندسی و ساخت تاسیسات دریایی ایران که مدیر عاملش خودشان هستند، رئیس هیات مدیره اش غلامرضا آقازاده وزیر نفت وقت است و رئیس هیات امنا، اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت است. این شرکت  مطابق شرح وظایفش، در تابستان ۱۳۷۲، کلیه پروژه‌های نفت و گاز را در مناطق دریایی جنوب ایران، از جمله پارس جنوبی و مناطق همسایه ساحلی بر عهده می‌گیرد و آقای مهدی هاشمی به عنوان مدیر عامل این شرکت همه اسنادی که به طور طبیعی به این شرکت می‌رسد (به ایشان که آن زمان یک جوان ۲۳-۲۴ ساله است)در اختیار داشته است. ایشان در آن سال و ندون کمترین سابقه حرفه‌ای، می‌شود مدیر عامل بزرگ‌ترین شرکت  نفتی، اسناد و مدارک را در اختیار می‌گیرد و به سراغ شرکت‌های خارجی می‌رود. تا آنجا که من می‌دانم، ایشان از تابستان سال ۱۳۷۲ تا پایان سال ۷۳،  با ۱۳ شرکت اروپایی و آمریکایی و ژاپنی و حتی استرالیایی در حوزه نفت و گاز و پتروشیمی وارد مذاکره می‌شود برای اینکه بتواند خودش را به عنوان صاحب اصلی  کار جا بیاندازد. این تنها یک ادعا نیست، شاید یکی از دلایلی که آقای ستار هدایت خواهد نماینده مجلس به آن اشاره می‌کند، این است که وزارت اطلاعات از آن زمان ماجرا را زیر نظر گرفته، و به اعتقاد من آقای مهدی هاشمی توانسته‌اند بیش از ۲۰۰ میلیون دلار از شرکت‌های خارجی کمیسیون بگیرند، برای اینکه به ایشان اجازه بدهند وارد فعالیت‌های پروژه‌های مناقصه پارس جنوبی بشوند.

- آقای مهدی هاشمی چنین ادعاهایی [برخلاف نظر شما]را مثلا در مورد استات اویل نروژ تکذیب کرده‌اند، حرف مقام‌های این شرکت و حکمی که در نروژ صادر شده بود.

آقای هاشمی حتی در مورد شرکت استات اویل همه چیز را تکذیب کرده‌اند و گفته‌اند که فردی را به نام عباس یزدانپناه یزدی را اصلا نمی‌شاسند. در حالیکه مهدی هاشمی و عباس یزدان‌پناه هر دو با هم در مدرسه نیکان همکلاس بودند، حتی آقای یزدان‌پناه یک سال از مهدی هاشمی بزرگ‌تر است،  و چیزی به این واضحی را که لااقل من بارها میزبان این دو این دو  اقا بوده‌ام؛ در منزلم در تهران و هتل‌های مختلف در اروپا، و ایشان تکذیب کرده‌اند، بر همین اساس می‌توانید تصور کنید که بقیه ادعاهای ایشان را که چه صورتی دارد.


- شما معتقدید که به این واسطه  دستگیر شده‌اید که آقای مهدی هاشمی و پدرشان عامل بازداشت‌تان بوده‌اند،  شما مدعی هستید که می خواسته‌اند شما را از دور خارج کنند،  ولی این سوال پیش می‌آید که چرا [وسط بازجویی‌ها] شروع می‌کنند علیه آقای مهدی هاشمی  از شما اطلاعات گرفتن؟

من مدعی نیستم. مقام‌های وزارت اطلاعات، همان موقع که زیر بازجویی بودم، و بعدها به من گفتند و نشانم دادند (حکم درخواستی که اکبر هاشمی رفسنجانی که در آن نقش من را بزرگ کرده بودند). آقای هاشمی رفسنجانی از آقای فلاحیان می‌خواهند که اقدام کنند و نتیجه را روشن کنند. بر همان اساس من بازداشت شدم. روشن است که آقای مهدی هاشمی این درخواست را کرده، و به همین خاطر ۴۰ روز بعد از اینکه  من بازداشت شدم،  کلیه قراردادهای پارس جنوبی که در زمان مشاورت شرکت من با ایران بسته شده بود، یک ‌طرفه لغو و کان لم یکن تلقی کردند [به درخواست اقای مهدی هاشمی]، بعد شرکتی که آقای مهدی هاشمی درست کرد، جایگزین شرکت ملی نفت ایران شد و امور مربوط به کلیه پروژه‌های پارس جنوبی را به عهده گرفت.

- آقای بوذری، ستار هدایت‌خواه، نماینده مردم دنا و بویراحمد مجلس اشاره کرده است به پرونده‌ای که علیه مهدی هاشمی از سال‌های ۷۲-۷۳ تشکیل شده. با توجه به نقش آقای طائب در وزارت اطلاعات، و اینکه آقای مهدی هاشمی معتقدند که طائب از طرف «مجتبی خامنه‌ای» مامور پرونده سازی بوده است، آیا هیچ ارتباطی میان پرونده خودتان و موضوع مورد بحث این نماینده مجلس مشاهده می‌کنید؟

به احتمال خیلی زیاد ربط دارند. اطلاعاتی که از من زیر شکنجه در باره آقای مهدی هاشمی اخذ شد، توسط گروه آقای طائب (آن موقع به نام برادر میثم شناخته می‌شد) جمع آوری شده است، اینها پرونده‌ای برای آقای مهدی هاشمی درست کرده بودند. آقای طائب در هنگام بازجویی‌ها می‌خواست اطلاعاتی را در باره «کثافت‌کاری»های مالی و جنسی خانواده هاشمی بدست آورد.

ادامه دارد


 


رابطه دانشگاه علوم پزشکی و روز جهانی فلسفه

 


وقتی خانم وزیر را عصر جمعه‌ای در جریان انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران قرار می‌دادند، لابد حسابی در دلشان بر نبوغ بی سابقه‌شان درود فرستاده‌اند که با یک ضربت، همه را «مات» کرده‌اند. احتمالا جایی دیگر در شهر بی بخارترین رییس مجلس پس از انقلاب بهمن ۵۷، در حال مرور سخنرانی افتتاحیه‌اش برای روز جهانی فلسفه بود که از سال ۲۰۰۶ برای تهران شیرینی اش را خورده بودند. جناب «دکتر» می بایست کمی تحمل بفرمایند بلکه دست گل جدید را درز بگیرند: بنیاد فرهنگی علمی و آموزشی سازمان ملل، یونسکو، برنامه روز جهانی فلسفه را در تهران لغو کرده، آن هم کمتر از دو هفته مانده به برگزاری. دلمان برای «دکتر» که زمزمه می شود این روزها با اتوبوس خاندان منزل‌شان را برده‌اند صداوسیما بسوزد؟

از قدیم گفته اند چیزی که عوض دارد گله ندارد. یونسکو ظاهرا از کسانی گرا گرفته که این جماعت رندان، بی خبر به جای شما برنامه اجرا می‌کنند و جایتان را هم با «شخصیت‌های خارجی» کرایه‌ای پر می‌کنند بی آنکه در دل کسی آب تکان بخورد، برای همین بنا به گزارش نیویورک تایمز ، پیش دستی کرده‌اند و از هرگونه سیرکی که به نام یونسکو و فلسفه و کلا موضوعات تر و تمیز و اتوخورده، در تهران برگزار بشود پیشاپیش اعلام برائت کرده‌اند.

مضحکه تلخی است که سابقه «رندان حق پرست»* ذکر خیرشان به گوش آدم‌های نسبتا غیر سیاسی یونسکو هم رسیده است.

* تعبیر زیبا از محمد قائد است.

مرتبط : زالزالک چینی در روز فلسفه

 


 


روز جهانی فلسفه حداد عادل، پر
 


نظام مرده است و دیگر نمی‌توان اصلاحش کرد!

وضعیت تغییر یافته است و کسانی که قبل از ٢٢ خرداد  ٨٨ اصلاح‌طلب خوانده می‌شدند دیگر نمی‌توانند با همان باورهای گذشته اصلاح‌طلب باقی بمانند. نظامی که آنها خواستار اصلاحش بوده‌اند، نظام قبل از کودتای انتخاباتی بود که اگر کودتا رخ نمی‌داد‌، اصلاح طلبان حداقل به برخی از خواسته‌های اصلاحی خود می‌رسیدند. ولی اراده‌ای در درون نظام می‌خواست ثابت کند که این نظام اصلاح‌پذیر نیست.

امروز یکسال و اندی پس از کودتا همه چیز دستخوش تغییرات اساسی گشته است. از طرفی نظام جمهوری اسلامی، خود را نظامی مقدس می‌شمرد که با خواست الهی و خون شهیدان آبیاری گشته است. اما در قماری یکشبه! تمامی تقدسی را که هنوز در ذهن باورمندان، به مقدس بودن نظام نقش بسته بود، را باخت و بر فنا داد.  جوانانی در خیابان‌ها و زندان‌ها چنان چهره ای از نظام«مهرورز و عدالت پرور» دریدند که ایده یک نظام مذهبی در ایران تا سال‌ها  دگر سر نتواند راست کرد. نظامی که بال و پرش در آتشی که خود افروخت، بسوخت و بربادرفت. اصلاح‌طلبی که تا قبل از انتخابات به هر حال خامنه‌ای را به عنوان رهبر نظام می‌شناخت و قبول داشت، امروز وی را به عنوان رهبر کودتاچیان می‌شناسد و وی را در همه جنایات و فجایع یک سال اخیر مسئول می‌داند. اصلاح‌طلبی که تا قبل از انتخابات خود را بخشی از این نظام مقدس می‌شمرد، پس از انتخابات خود را در مقابل هیولائی یافت که با نظامی که قصد اصلاح آن را داشت، در ذهن اش قرابتی ندارد.

  برای اصلاح طلبان خطوط قرمزی تصویر شده بود که مجاز به پای نهادن بر آن نبودند و شگفتا که خود خطوط قرمز را برداشتند و امروز دیگر برای اصلاح‌طلب قبل از انتخابات خطوطی برای رعایت نمانده است.

هر روز که می‌گذرد بر باورمندان سکولاریسم افزوده می‌گردد و ریزش اصلاح‌طلبی در سبد سکولاریزم را شاهدیم. شاهدیم که مردم بنا بر تجربه دریافته‌اند که بهتر است دین و ایمان را در پستوی خانه نهان کرد تا بازیچه قدرت نگردد. با وجود آنکه گریز از اسلام حکومتی فزونی گرفته است ولی این به مفهوم عدم نیاز به مذهب نیست. گرایش شدید به صوفی‌گری و ادیانی چون مسیحیت در ایران هجوم مردم به سوی ادیان غیر حکومتی یا گرایش قوی به سوی سکولاریزم رانشان می‌دهد‌. می‌توان گفت، جنبشی که بتواند خامنه‌ای را برکنار از قدرت کند، و در صورت سقوط کامل حکومت، اکثریت مردم  زیر بار ولی فقیه حتی مشروطه هم نخواهد رفت.  برای برقراری حکومت مشروطه فقیه و یا همان چیزی که حجاریان تئوریزه کرده بود همانقدر دیر است که آمدن دولت بختیار برای حفظ نظام مشروطه سلطنتی دیر بود.

جمهوری اسلامی چندان در باورهای مردم رنگ باخته است که جناحی از سران کودتا که بقول خامنه ای در تاکتیک متفاوتند، ناچار بجای اسلام، اسلام! ایران، ایران! می‌کنند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی قبل از سقوط کاملش مرده است و امروز هر چه هست رفتنی است و بوی الرحمان‌اش به بینی خودی‌هایش نیز رسیده است. شاید پرسیده شود پس این همه بگیر و ببند دیگر چیست، اگر طرف مرده است؟ یکی از دلایل مرگ جمهوری اسلامی همین دست و پا زدن‌ها و جان دادن‌هایش است. وحشت زده و هراسان بگیر و ببند راه انداخته است و گاه با سرو صدای مهیب تلاش دارد تابگوید نمرده است.

 به همین دلیل ساده که نظام مرده است، دیگر اصلاح آن ممکن نیست. نمی‌توان نظامی را که مرده است یا شاید حتی بتوان گفت از ترس تغییر خودکشی کرده است، اصلاح کرد. تمام تلاش باید در این تمرکز یابد که نقل و انتقال به وضعیت جدید با کمترین هزینه ممکن شود. به دلایلی که برشمردم تلاش پاره‌ای از  جناح راست برای تلطیف وضعیت فعلی را بیهوده و دیرهنگام می‌بینم که حکایت داروی پس از مرگ سهراب دارد. شک و تردیدی که برخی حتی به حسن نیت این افراد کرده‌اند هم ناشی از همین وضعیت فعلی است، در حالی که قبل ازمرگ مغزی نظام اصلاحطلبان از چنین گرایشاتی استقبال می‌کردند.

 اگر از من پرسیده شود  که در وضعیت فعلی چه باید کرد؟ خودم هم پاسخش را دقیقن نمی‌دانم ولی توصیه‌ام به اصلاح‌طلب سابق حداقل آن است که نخست باید وضعیت جدید را درک کرد.

دیگرنمی‌توان بسان قبل از انتخابات خواهان اصلاحات در چهارچوب نظام بود. باید درک کرد که نظام جمهوری اسلامی مرده است. و چهارچوب دگر آن چهار چوب سابق نیست. اشتباه نکنیم منظور این نیست که هیچ قدرتی بر سر کار نیست، منظور این نیست بلکه حرف این است که آنچه بر سر کار است دیگر آن نظام جمهوری اسلامی که در سال ١٣٥٧ بر سر کار آمد نیست و ریشه‌ای برای بقای دراز مدت ندارد. نظام رفت و اصلاح‌طلبی را هم با خودش برد. پس باید برای این وضعیت آماده بود و زمینه های تدریجی انتقال کم درد را فراهم کرد.


 


دانه‌های بلورین تسبیح برف...

 

 

باد ـ توفنده

 

           عنان گسیخته

 

                     تسمه زنان،

 

گلهُ متوحش ـ سپید اسبان ـ چابک ـ برف را

 

                         به پیش می راند

 

و نخ ـ پارهُ ابر

 

دانه های ـ بلورین ـ تسبیح‌اش را

 

در پهنهُ آسمان پاشیده

 

      ...

 

سوگوار ـ درختانم

 

که صبورانه و بی اعتراض،

 

قائم بر خطوط ـ مارپیچ ـ راه

 

گردن به گردن هم

 

همیشهُ روز،

 

   همیشهُ شب،

 

           و همیشهُ فصل

 

ثابت ایستاده‌اند.

 

    ...

 

سوگوار درختانم

 

این کفن پوشان ـ عمود بر خاک،

 

ریشه هاشان در قیر ـ ثقیل ـ یخ، مدفون

 

و شاخه هاشان

 

به علامت ـ تسلیم

 

            رو به آسمان ، بلند.

 

    ...

 

خانه ها در اشکال ـ هندسی ـ منظم

 

بالاپوش ـ سنگین ـ برف را به دوش می‌کشند.

 

تنها کورسوی ـ کمرنگ ـ چراغی،

 

در اُفقی دور یا نزدیک

 

نگاه را به تماشا وا می‌دارد

 

و گاهی تردّد ـ بی وقفهُ عابری

 

              در گذرگاهی

 

و شتاب ـ بی‌درنگ ـ قدمی

 

آرامش ـ ذهن ـ خیابان را

 

                    آشفته می‌کند.

 

     ...

 

سوگوار ـ آن پرندهُ غمگینم

 

            بی دانه،

 

                بی سرپناه،

 

                          تنها

 

سر فرو برده در لاک ـ پنبه ای ـ پرهای ـ مرطوبش

 

تا گرمای ـ نامحسوس ـ تنش را مهار کند

 

و پاهای ـ ظریف و ناتوانش

 

که از برودت ـ هوا

 

              و تراکم ـ برف،

 

گوئی قفل شده‌اند

 

بر لبهُ پرتگاه ـ تیز ـ شیروانی ـ خانه.

 

      ...

 

آه...

 

فقر و سرما  هر دو

 

              از یک قماش‌اند!

 

                     هر دو بیرحم‌اند،

 

                            و هر دو ویران‌گر...


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته