-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/23/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

۱- درآمدی بر"پدیدار شناسی مرگ"

شاید واپسین "حق" در مجتمع حقوقی یک انسان، تجربه مردن باشد. مرگ عادی یا طبیعی، فصل اختتام فرآیندی است که طی آن فرد مردن را تحمل و تجربه می‌کند. اعدام، تیرباران و یا قتل انسان به ضرب گلوله بر سنگ فرش خیابان، این فرجامین حق انسانی را از وی می‌رباید. درحذف ناگهانی موجودیت یک فرد، حتی چنانچه بزهکار و "مجرم" نامیده شود، عالیترین شکل تعارض حق و ناحق، انسان و ضد انسان، و بنا بر تعابیر دینی،"خدا و شیطان" نهفته است.

درعین حال در الهیات ادیان ابراهیمی، صدور حکم نهایی درباره فرد، ذاتاً نه درصلاحیت فردی دیگر، که منحصر به قضاوت قدرتی مافوق انسان است. اوست که انسان را روانه دوزخ یا بهشت می‌کند. آنکه می‌میراند، هم خدا و هم انسان را از فرآیند تاریخ به دور می‌افکند.

نطفه قتل "عام" در قتل فرد موجودیت دارد. آنکه از فرد به جمع گذار می‌کند، آنکه به هر عنوان فرمان کشتار عمومی صادر می‌نماید، به وجود فانی و متناهی خویش قدرتی "مطلق" و نامتناهی محول کرده که از عهده وی خارج و بقول هگل فقط در حیطه "تاریخ جهانی" است. اما آنچه در انتظار خود اوست، فجیع‌ترن نوع مرگ است که در واپسین دم حیات هم تجربه زیستن وی را"نفی" می‌کند و هم مرگش را بیحاصل. مرگ وی، به گواه تاریخ از پس استالین، مترادف با امکان ظهور ناگهانی نشاط و انرژیهای هستی زاست!

درمرگ فرد اما وهله دیگری وجود دارد که نقطه گذار به حافظه جمعی است. مراسم تدفین و بزرگداشت آدمی، حادثه مرگ را به یادآوری دستاوردها و اعمال فرد مبدل می‌کند و واسطه عبور از مرگی مشروط به رابطهای جمعی، پایدار و اخلاقی می‌گردد. آنانکه مردگان را شبانه و مخفیانه در گورستان‌های گمنام دفن می‌کنند، آنها که از برگزاری مراسم یادبود ممانعت به عمل می‌آورند، درحقیقت در سوگواری زندگان حکم جلب خویش را باز می‌یابند ، و بدینسان شناعت و سقوط اخلاقی خود را تکمیل می‌کنند.

پس شایسته‌تر آنکه در مصاف انسان و ضد انسان، پدیدار شناسی مرگ چونان مبحثی فلسفی وارد کارزار مبارزاتی گردد تا دریابیم کسی که از مرگ می‌هراسد، نه آن است که به هلاکت رسیده بلکه قدرتی است که به"شهادت" می‌رساند.

۲-"غیبت خدا" از کشتارگاه تاریخ

نام آنان "مسلمان" بود. (die Muselmannen) کسی نمی‌داند که ریشه واقعی این نام در کجاست و چگونه بدین نام لقب یافته بودند. اما در درون اردوگاههای کار و مرگ، در کورههای آدم‌سوزی "آوشویتس"، او را "مسلمان" می‌خواندند.

پریمو لوی، یکی از بازماندگان اردوگاههای هیتلری، در خاطراتش در کتاب "بقا در آوشویتس" می‌نویسد :"تمام مسلمان‌هایی که در حجرههای گاز به فرجام رسیدند، حکایت واحدی دارند؛ یا به عبارت دقیقتر، حکایتی ندارند. آنان به قعر پرتگاه سقوط کردند... زندگیشان کوتاه ولی تعدادشان فراوان بود. آنان، آن مسلمان‌ها، آن فروریختگان، ستون فقرات اردوگاه بودند؛ انبوهی بینام و مشابه که دائما بازتولید می‌شدند؛ ناانسانهایی که درسکوت حرکت و کار می‌کردند. نور الهی در درونشان مرده بود و به حدی تهی شده بودند که دیگر عذاب هم نمی‌کشیدند. باید در زنده نامیدنشان شک کرد. مرگشان را نیز نمی‌توان مرگ نامید."

در سرحد مرگ و زندگی، آنان را عقوبت دهشتناکی همگانی در انتظار بود. بوی سوختن گوشت تن آدمیان از دودکش‌ها به مشام می‌رسید. دژخیمان فریاد ضجههای آنها را با پخش موسیقی بتهون در بلندگوهای اردوگاه، خنثی می‌کردند. سربازان "اس اس" درشامی مرگزای به آنها یادآور می‌شدند که چو فردا شود، شما نیز چون دود روانه آسمانها خواهید گشت.

امیل فاکنهایم، استاد الهیات عبری و نویسنده کتاب "بعد دینی در فلسفه هگل" می‌پرسد: "خدا درطی این مصیبت عمومی کجا بود؟" او سپس "خسوف خدا" را این گونه تعبیر و توجیه می‌نماید: "همانطور که خدا نامتناهی است، دردش نیز نامتناهی است، و چنانچه با جهان درتماس می‌بود، دنیا را یکسره با خاک یکسان می‌کرد...خداوند بقدری به جهان علاقه‌مند بود که درد خود را از دنیا پنهان کرد، مبادا که آنرا به ویرانی کامل بکشد."

اما به شهادت "مسلمانی" که از اردوگاهی جان سالم بدر برده بود، این اجساد متحرک، دیگر نه قدرت عبادت داشتند و نه اعتقادی به بهشت و دوزخ. در ذهنیت آنها دیگر جایی برای تمیز دادن خوبی و بدی، پستی و بزرگی، باقی نمانده بود. خدای آنها از جهان گریخته بود. قدوسیت، ذبح شده و جای خود را به پلشتی"مطلق" داده بود. در اینجا، بین"خدا" و"بشر"، گسستی رادیکال در تاریخ پدیدار گشته بود. عهدی که "یهوه" توسط موسی با قوم بنی اسرائیل کرده بود، شکسته شده بود.

"مدرنیته" در دوراهی مطلق جایگزینی "عقلانیت تکنولوژیکی" به جای خدای پنهان و یا بازیابی آزادی به‌عنوان سرشت انسانی بود. هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست و جنجالی آلمان، قبل از به قدرت رسیدن هیتلر، در سالهای ۱۹۳۰، او را رهبری می‌پنداشت که از قدرتی الهی الهام می‌گرفت؛ او را نماینده حرکتی می‌انگاشت که مفهوم زیستن را احیا خواهد کرد و آلمان و غرب را از"کویر انتولوژیک" بیرون خواهد برد. پس از سالها سکوت و چشم فرو بستن نسبت به جنایات هولناک ضد بشری نازی‌ها، هایدگر بالاخره لب به سخن گشود و ابراز کرد که ما درآستانه ظهور آغازی نو و آفرینش خدایی تازه بودیم، ولی به بیراهه رفتیم، و بواسطه توسل به اراده ای تکنولوژیک جهت تصاحب قدرت،"انقلاب" را منحرف کردیم.

به دیده هایدگر "امروز کشاورزی یک صنعت غذایی مکانیزه شده است و ذاتا همانند تولید اجساد در حجره‌های گاز و اردوگاه‌های نابودی است." بنابر این روایت، اردوگاه‌های مرگ تبلور"مدرنیته" ایست که بر اصل"تولید عقلانی" استوار است. دراین فرآیند، یهودیان تبعیدی درحکم"مواد خامی" هستند که وارد"خط تولید" مرگ می‌شوند و اردوگاه بسان کارخانه سترگی است که در سطحی وسیع جسد می‌سازد. درچنین بستری، عاملین کشتار با کوبیدن مهری بروی یک پرونده، با کار آمدی تمام، بدون تنفر شخصی، تداخل احساس، و بی تفاوت نسبت به اهداف کارشان درحال انجام وظیفه‌اند. لذا هیچیک از متهمان دادگاه نورنبرگ خود را"مقصر" به حساب نمی‌آورد.

هانا آرنت درکتاب معروف"آیشمن در اورشلیم"، از زبان وی در دادگاه نقل به معنی می‌کند که آیشمن درتمام عمرش خود را به معیارهای اخلاقی امانوئل کانت مقید می‌دانسته و بر اساس"حکم الزامی" کانت انجام وظیفه می‌نموده است. آیشمن توضیح می‌دهد که: "مقصودم این است که اصول اراده من می‌باید همواره چنان باشد که به اصول قوانین عمومی مبدل شود." این ادعای برائت مسجل می‌سازد که نازی‌ها آگاهانه و با انتخاب قربانی می‌کردند. معهذا فرمول دوم"حکم الزامی" کانت می‌گوید که "با بشریت همواره به‌صورت هدف رفتار کن، نه فقط به‌عنوان وسیله."

تا آنجا که به هایدگر مربوط می‌شود، نقد انتزاعی از تکنولوژی"به طور عام"، بدون دخالت دادن مسئولیت تاریخی فیلسوف دربرابر بشریت، حاوی دیالکتیکی نیمه تمام است. این خاستگاه فلسفی مآلاً بدانجا می‌رسد که فیلسوف بزرگ و روشنگری چون هربرت مارکوزه، درکتاب"انسان تک‌بعدی"، نتیجه می‌گیرد که عینیت تام تکنولوژی مدرن، سوژه انسانی را بلعیده است؛ یعنی ذهنیت انسان را در فرآیند "خود-آفرینی" خویش یکسره تحلیل برده است. درچنین وضعیتی،"دیالکتیک نفی" خصلت ذاتی و درونی خود را از دست داده و تغییر کیفی، مستلزم تکانی از "خارج" می‌گردد.

به هر حال صرف نظر از تعابیر گوناگون در مورد علل ظهور فاشیسم و نسل‌کشی هیتلر، تقارن زمانی دادگاه‌های نورنبرگ و انفجار اولین بمب اتمی در هیروشیما، پیام آور آن بود که شکست آلمان ابدا بشریت را از ورطه نابودی نجات نداده است. لذا همپا با خطر انقراض نسل بشری، تشخیص، مقاومت و مبارزه جامعه جهانی علیه جنگ اتمی به جنبشی فراگیر تبدیل گشت.

۳ - از مرگ"مسلمان" تا احیای انسان

امیل فاکنهایم معتقد است که پس از تجربه جنگ جهانی دوم، چنانچه "الهیات" درمبانی عقیدتی خود تجدید نظر نکند، برای همیشه فاقد اعتبار و تاثیر بخشی خواهد گشت. مهمترین مقوله‌ای که وی از"هولوکاست" استخراج می‌کند، نه سبعیت نازی‌ها، بلکه اصل مقاومت بمثابه یک "مقوله اونتولوژیک" است. به بیان او، جهان اهریمنی هولوکاست را می‌توان از لحاظ فلسفی ادراک کرد اما فقط در همان بستری که توسط مقاومت خود قربانیان آن فهمیده شده بود. بدیده او، این ادراک جمعی درحکم"غایت" معرفت شناسی است. درآن وضعیت نهایی، مقاومت خود یک روش زندگی است.

روایت‌های بسیای از انواع و اشکال مقاومت دربرابر قدرت مطلقه نازی‌ها بازگو شده است. صرف نظر از قیام تاریخی ورشو، یکی از "مسلمان"‌هایی که از مرگ جان سالم بدر برده بود، شهادت داده است که بهنگام آزاد شدن اردوگاه‌ها، همان اجساد متحرک"مسخ" شده‌ای که ظاهرا قدرت تعقل خویش را ازدست داده بودند، سلاح‌های"اس اس"‌ها را مصادره کرده و لوله‌های تفنگ را بسمت عذاب دهندگانشان نشانه گرفتند.

جورجو آگامبن در کتاب"بقا تای آوشویتس: شاهد و بایگانی"، مقوله ای بنام"اخلاقیات بقا" را در مبارزه و مقاومت انسانی برجسته می‌سازد. به دیده او، انسان ماندن نهایتا مستلزم آنست که "شاهد" عدم انسانیت باشیم. "مسلمان" اردوگاه، با تحمل و طاقت آوردن دربرابر عدم انسانیت، بطور بنیادین انسان باقی می‌ماند. او درست درنقطه مقابل پروژه "ذهنیت زدایی" از انسان قرار گرفته، سوژه و حامل تاریخ می‌شود.

شاید درست بخاطر جنبش مقاومت ملی بود که ژان پل سارتر در فضایی آغشته به یاس و ناامیدی نوشت که جنگ و اشغال نظامی فرانسه "ما را وادار ساخت تا درست در قلب نسبیت، از نو مطلق را کشف کنیم." او درجای دیگری می‌گوید: "قابل تأسف است که امروز هنوز کسی به گونه ای بنویسد که انگار مطلق، انسان نیست." به دیده او، عصر ما انسان را وادار کرده است که"غایت" خود را لمس کند. بدین معنی، ما همگی نویسندگانی"متافیزیکی" هستیم."در اینجا اما، متافیزیک درحکم تلاش زنده‌ای است برای دربر گرفتن کلیت وضعیت انسانی."

ازسوی دیگر تئودور آدورنو، فیلسوف برجسته مکتب فرانکفورت، در کتاب معروف" دیالکتیک منفی"، ابراز می‌دارد که آوشویتس تجلی "سلبیت مطلق" هگلی است؛ اصل محوری اجتماعی است که به سوی انهدام خویش در حال حرکت است. لذا بعد از آوشویتس، قوای متافیزیکی تفکر انسانی فلج شده است. قابل شک است که بعد از آوشویتس کماکان بتوان به زندگی ادامه داد. تفکر بسوی آن چیزی گرایش یافته است که از کنترل عقل خارج شده و شباهتی به"تعقل" ندارد، مع الوصف حاصلش در حاکمیتی تجلی یافته که همان"پلیدی مطلق" است.

با این همه، آدورنو به یک"حکم الزامی" متوسل می‌شود و می‌گوید این حکم را خود هیتلر به بشریت اسیر تحمیل کرده است: اینکه افکار و اعمال خود را طوری تنظیم کنیم که آوشویتس دیگر هرگز اتفاق نیفتد. بدیهی است که این نتیجه گیری نه حاصل منطقی مبارزه و مقاومت اجتماعی ، که"باید"ی لازم الاجراست که آن پلیدی مطلق بر همگان تحمیل کرده است. فرجامین کلام آدورنو، بعنوان یک فیلسوف بزرگ هگلی، نقد فصل آخر کتاب"پدیده شناسی ذهن" هگل، یعنی "دانش مطلق" است. آدورنو می‌پرسد: آیا انسانی که با"مطلق" سروکله می‌زند، خود ادعای مطلق بودن ندارد؟ پس"با اینکه دیالکتیک به ما اجازه تعقل مطلق را می‌دهد، مطلقی که بواسطه دیالکتیک مخابره شود، دراسارت تفکری مشروط باقی می‌ماند."

این درست نقطه مقابل برداشتهای قبلی خود او از دیالکتیک است. آدورنو با وقوف بر"نظام" فلسفی هگل که"ایده مطلق" را بعنوان وحدت ایده عملی و ایده نظری و چالش بین آندو برآورد کرده بود، پیشتر اعلام نموده بود که وحدت یا "این همانی" عین و ذهن را نمی‌توان تحت لوای زیاده روی در مطلق‌گرایی منطقی، ردّ کرد. به گفته او، تعقل درصورتی که اصیل باشد می‌بایست درحکم عینیت سوژه انسانی باشد. اما اکنون به هگل خرده می‌گیرد که برای"سوژه" الوهیت قائل شده است.

بدیهی است فیلسوفی که انگیزه‌هایش را از انسان بعنوان سوژه تاریخ دریافت نکند، و خود را بنوعی در"برج عاج" محبوس نماید، از شنیدن فریادهای بلند جنبش مقاومت علیه "پلیدی مطلق" باز می‌ماند. حکم الزامی آدورنو، حاصل گسست ذهن منقد از واقعیت است. بقول هگل: "این جدایی بین ایده و واقعیت که خصوصا مورد پسند ادراک تحلیلی است، انتزاعات خویش را حقیقی و واقعی انگاشته، به 'باید'ی لازم الاجرا مباهات ورزیده، و آنرا مشخصا در عرصه سیاست تجویز می‌کند." ("منطق"، پاراگراف ۶)

Share/Save/Bookmark

 
 

روس‌ها اعتقاد دارند که تولستوی بزرگ‌ترین نویسنده‌ی روسیه است و در همان حال از پوشکین، داستایوفسکی و گوگول هم به‌عنوان بزرگ‌ترین نویسندگان روسیه یاد می‌کنند. تردیدی نیست که این یکی از ویژگی‌های دنیای ادبیات و هنر است که «بزرگی» مفهومی تعریف‌ناپذیر و سخت شکننده دارد.

Download it Here!

در عصر پیشامدرن از یک حدی به بعد هر کس می‌توانست بزرگ‌ترین نویسنده‌ی کشورش باشد. تولستوی اما آن‌قدر زندگی کرد که آغاز مدرنیته و سیادت رسانه‌ها در عصر مدرن را به چشم ببیند. در نظر رسانه‌های روسیه در آن زمان تولستوی بی‌تردید بزرگ‌ترین نویسنده‌ی روسیه و آخرین نویسنده‌ی روس بود که می‌توانست بزرگ جلوه کند. تولستوی یکی از نسل نویسندگان کمیابی است که از یک سویه‌ی خدایگونه برخوردار بودند و در نقش دانای کل همه‌چیزدان تفاوت خوب و بد را در آثارشان می‌نمایاندند. بیستم نوامبر امسال مصادف است با صدمین سال درگذشت لئو نیکولایویچ تولستوی. به این مناسبت برنامه‌ی رادیویی خاک به این نویسنده‌ی بزرگ جهانی و آفریننده‌ی آثار ماندگاری مانند «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» اختصاص دارد.

تولستوی در رمان‌هایش از یک سو از حقایق زندگی و تجربه‌های گران‌قدر و سخت آموزنده سخن می‌گوید و از سوی دیگر پند و اندز اخلاقی می‌دهد. این دو سویه چنان در هم تنیده‌اند که نمی‌توان آنها را از هم تفکیک کرد و با این حال وقتی خواننده‌ی معاصر روزگار ما می‌تواند از آثار او لذت ببرد که آن سویه‌ی پنددهنده‌ی اخلاق‌گرا را نادیده بگیرد و نخوانده بگذارد.

حقایقی که تولستوی از عشق و مرگ و زندگی بیان می‌کند، انسان را به شوق می‌آورد و او را شگفت‌زده می‌کند و در همان حال موعظه‌های اخلاقی نویسنده او را آزار می‌دهد. این دو اما بخشی از شخصیت تولستوی و درگیری (Conflict) بزرگ او در زندگی است. تولستوی که در یک خانواده‌ی اشرافی به‌دنیا آمده بود، در ۹ سالگی یتیم شد و عمه‌اش سرپرستی او را به‌عهده گرفت. کودکی‌اش سرشار از بی‌پناهی، سرگردانی و درماندگی بود. ممکن است میلیون‌ها کودک در دنیای ما بی‌سرپرست، درمانده و بی‌پناه باشند. اما تفاوت تولستوی با دیگران در این بود که از شاخک‌های عاطفی حساسی برخوردار بود و می‌توانست بی‌پناهی، سرگردانی و درماندگی‌اش را به زبان فاجعه بیان کند. نبوغ او در تبدیل این عواطف منفی به فاجعه‌ای است که برای همه‌ی انسان‌ها، صرف‌نظر از تفاوت‌های قومی و ملی و مذهبی‌شان قابل فهم است.

موقعیت‌هایی که تولستوی در آثارش می‌آفریند فقط معطوف به یک واقعه نیستند. این موقعیت‌ها به مبانی و بنیان‌های اجتماعی و اخلاقی نظر دارند. در آن زمان هنوز مدرنیته این بنیان‌ها و مبانی را از اساس دگرگون نکرده بود و انسان هنوز از تکیه‌گاه‌های اخلاقی قابل اعتمادی برخوردار بود. تولستوی این تکیه‌گاه‌ها را یادآوری می‌کند و تلاش می‌کند راه سعادت بشری را به او نشان بدهد. او در این‌کار امور مهم را نمی‌تواند از امور غیرمهم تفکیک کند و تمیز بدهد. در نظر او همه چیز اهمیت دارد و اهل سازش نیست.


این اخلاق‌گرایی رادیکال نه تنها رعایا و بستگان و خویشانش را رنج می‌داد، بلکه بیش از همه خودش از آن رنج می‌برد. این رنج و این عذاب و این احساس گناه مهم‌ترین عاملی است که او را به‌سوی نوشتن سوق می‌دهد. شاید کمتر نویسنده‌‌ای را بتوان یافت که مانند تولستوی با صداقت و شهامت بی‌نظیری عوالم درونی خود را روی کاغذ آورده باشد. او که سرآغاز مدرنیته را درک کرده بود، پیشگویی می‌کرد که روزی هر کس یک کتاب بنویسد. نوشتن برای تولستوی راهی برای تسکین رنج درون بود. ادبیات او از یک سویه‌ی اعترافی هم برخوردار است و در آثارش اخلاق بر زیبایی تقدم دارد. برای همین هم آثارش را به‌هیچ‌وجه نمی‌پسندید و با وجود آنکه در طول زندگی از او به‌عنوان بزرگترین نویسنده‌ی روسیه یاد می‌کردند، اما همواره خود را به‌خاطر نوشتن رمان‌هایش سرزنش می‌کرد.

تولستوی هر آنچه را که نوشته، زندگی کرده است. آثارش از نخستین نمونه‌های جاودانه‌ی ادبیات تجربه‌گرا و درآمدی بر اصالت تجربه در ادبیات که غالب‌ترین جریان ادبی در عصر ماست به‌شمار می‌آید. آنا کارنینا تمثیلی اخلاق‌گرا از اهمیت وفاداری در زندگی زناشویی است. با این‌حال تولستوی چنان با شیفتگی به عشق آنا به وُرونسکی می‌پردازد که ممکن است در نهایت خواننده به‌رغم سرنوشت بدخیم آنا در آن داوری‌های اخلاقی تردید کند و به عشق رأی بدهد. لحظه‌ای نیست که انسان شهامت آنا کارنینا را در وفاداری به خواسته‌های تن‌اش ستایش نکند.

اگر یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های تجدد را تن‌باوری انسان و آشنایی و وفاداری او با خواسته‌‌های تن‌اش در نظر بگیریم، آنا کارنینا بی‌تردید از نشانه‌های شکل‌گیری چنین آگاهی‌ای در آغاز مدرنیته به‌شمار می‌آید. در جنگ و صلح هم تولستوی زندگی خانوادگی روستوف‌ها را تجلیل می‌کند. اما اگر از موضوع و اندرزهای اخلاقی نویسنده فاصله بگیریم متوجه می‌شویم که ناتاشا و نیکلای یک زندگی متوسط دارند، از عقاید ارتجاعی برخوردارند و فوق‌العاده فرصت‌طلب هستند. تولستوی در اینجا هم دوگانه عمل می‌کند. به‌ظاهر اصالت خانوادگی و ارزش‌های اخلاقی خانواده‌ی روستوف‌ها را ستایش می‌کند، اما در واقع از متوسط بودن آنها نفرت دارد.

تولستوی از یک سو شورشی بود، از سویی دیگر اخلاق‌گرا. در پایان عمر، در اثر اختلاف و نزاع با همسرش، در یک حالت عصیان و شورش به همان مبانی که مروج آن بود، خانواده‌اش را ترک کرد و با قطار به طرف جنوب روسیه به‌راه افتاد. سفری که بازگشت نداشت. تولستوی در اثر ابتلا به بیماری ذات‌الریه در یک ایستگاه راه آهن کوچک جان سپرد. مرگ او اما یک حادثه‌ی رسانه‌ای بود و در این سفر قدم به قدم خبرنگارها از پی او می‌رفتند و از او خبر و گزارش تهیه می‌کردند.

تولستوی از آن انسان‌های خودپسندی بود که مثل شاه لیر در نمایشنامه‌ی شکسپیر، وقتی از مرگ‌شان آگاه می‌شوند خودشان را به کشتن می‌دهند تا حتی بر مرگ هم تسلط داشته باشند. تولستوی از شاه لیر شکسپیر بیزار بود و با این حال عجیب است که مرگ او به مرگ شاه لیر سخت شباهت دارد. گاهی انسان آن‌گونه که زندگی کرده است، می‌میرد. تولستوی مثل یک موعظه‌گر زیست، اما مانند یک شورشی و یک نویسنده‌ی عصیانگر درگذشت.

Leo Tolstoy - The Last Years

Share/Save/Bookmark

 
 

اگر تبعید و مهاجرت در دوره‌ی فاشیست‌ها شش هفت سال طول کشید، تبعید و مهاجرت پس از انقلاب اسلامی تاکنون به ۳۱ سال رسیده است. هر سال و در هر واقعه‌ای کشور ما موج بزرگی از تبعیدی و مهاجر را راهی کشورهای دیگر کرده است. در صد سال اخیر این چهارمین دوره‌ی مهاجرت ایرانیان است و در واقع بزرگترین و فاجعه‌بارترین آن نیز هست.

Download it Here!

ابعاد تبعید و مهاجرت بسیار گسترده است و لازمه‌اش این است که به‌عنوان یک امر جامعه‌شناسی و یک پدیده تاریخی مورد بررسی‌های دقیق قرار گیرد. آنچه مسلم است این است که هیچ تبعیدی و مهاجری سرجای خودش قرار نمی‌گیرد. برخلاف مثل معروف که می‌گوید «تبعیدی و مهاجر مثل درخت است که از ریشه‌اش درآورده‌اند و در جای دیگر کاشته‌اند، آیا بگیرد آیا نگیرد»، من این تمثيل را برای آدم، واقعی و حقیقی نمی‌دانم.

انسان درخت نیست. آدم آدم است. بسیاری از تبعیدیان و مهاجران علی‌رغم تخصص و توانایی‌های‌شان در کشور غربت به کار و حرفه‌ی دیگری روی می‌آورند و به کلی سرنوشت‌شان عوض می‌شود. عده‌ای منفعل و باطل می‌شوند، و بسیاری از آنان براساس توانایی‌ها و لیاقت و تلاش‌شان به موقعیت‌هایی دست می‌یابند که گاه خارج از باور است.

تبعید و مهاجرت بخش توانا و روشنفکر جامعه را از کشور محروم می‌کند. مغزها را می‌دزدد. آدمهایی که بلدند فرار کنند، بلدند گلیم‌شان را از آب بکشند و این گروه توانا حالا در جامعه‌ی ما حضور ندارد. بنابراین هرساله و در هر دوره به مناسبت وقایع و حوادث داخلی ایران موج سنگینی از بدنه‌ی جامعه جدا می‌شود و خود را به نقطه‌ی دیگر در این جهان پهناور می‌رساند.

تبعید و مهاجرت مثل یک تونل تاریک است که تبعیدی چمدانی در دست راهی تونل می‌شود و نمی‌داند سر از کجا درمی‌آورد.

سال‌ها پیش که درباره‌ی این پدیده تحقیق می‌کردم، از هوشنگ وزیری روزنامه‌نگار و روشنفکر برجسته‌ی فقید پرسیدم، ابعاد گسترده‌ی تبعید را چگونه ارزیابی می‌کنید. هوشنگ وزیری در آن موقع سردبیر روزنامه‌‌ی کیهان چاپ لندن بود. او برایم نوشت:

نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
(حافظ)

زاری حافظ نه فقط حاصلی نداشت، بلکه امروز جهانگردی صنعتی چنان بزرگ شده است که گرداننده‌ی چرخ اقتصادی بسیاری از کشورهاست. ولیکن سفر هنگامی خوش‌ است که برگشتی به دنبال داشته باشد. برگشت به یار و دیار.

مهاجرانی که ماییم، آیا به سفری بی‌بازگشت آمده‌ایم؟ من در این پانزده سالی که خارج از کشور و زادگاهم زندگی می‌کنم، هرگز نتوانسته‌ام غبار دلهره‌ای را از دل بتکانم که اندیشیدن به این مسئله برآن نشانده است. اندیشه‌ی سفری بی‌بازگشت، اندیشه‌ی مرگ در غربت از زندگی در غربت هم ملال‌آورتر است.

نخستین بار دلتنگی برای یار و دیار را هنگامی حس کردم که از ساری شهر زادگاهم خانوادگی در حالی به تهران کوچیدیم که پدرمان رخت سفر به دیاری دیگر کشیده بود. تازه سیزده سالگی را پشت سر گذاشته بودم. مازنداران برای من طبیعت را تداعی می‌کرد. بوی خاک تازه‌ی باران خورده، عطر بهارنارنج که در اردیبهشت شهر را لول می‌کرد، جنگل‌های انبوه با درخت‌های سر به فلک کشیده‌ای که شاخ و برگ‌های‌شان دست به دست هم می‌دادند تا راه بر نور خورشید ببندند، دریا که گاه مانند حوضچه‌ای آرام بود و چنان زلال که ماهی‌ها را در ته آب می‌دیدی و گاه چنان توفنده و خشمناک که می‌ترسیدی به آن نزدیک شوی، گوش‌ماهی‌هایی که از ساحل می‌چیدیم تا در باغچه‌ی خانه بکاریم، فرار از زنگ شرعیات و زنگ خط، و جولان دادن در زمین فوتبال چمنی که ادامه‌ی باغ گل‌کاری‌شده‌ی دبیرستان پهلوی بود.

در تهران هیچ نشانی از آن پیرامون آشنا نبود. شاگردان مدرسه‌ی رازی در خیابان فرهنگ که مرا در آنجا گذاشتند، ملغمه‌ی غریبی بودند، میان شاگردان بخش فرانسوی (آن‌ها درس‌های‌شان را به فرانسه می‌خواندند) و ما اگرچه دیواری جسمانی وجود نداشت، ولی دیواری معنوی‌ـ فرهنگی بود که عبور از آن هزاربار دشوارتر بود. و در بخش فارسی (که به زبان فرانسه تأکیدی خاص داشت) شاگردانی بودند درس‌خوان و سر به‌راه، نیز شاگردانی که از فرط دوساله شدن چندین سال از ما بزرگتر بودند و چندین برابر ما زور داشتند. بیش‌ترشان اهل خیابان شاهپور، صابون‌پزخانه و آنجاها بودند. نه تنها ما، که ناظم فرانسوی یعنی موسیو توساک و ناظم ایرانی یعنی آقای افغان هم از آن‌ها حساب می‌بردند.

نخستین باری که به تهران رفتم، دلم برای ساری تنگ شد. و نخستین باری که به فرنگستان آمدم، دلم برای تمامی ایران. اگر روزی بشر به کرات دیگر سفر کند، آیا دلش برای این سیاره تنگ خواهد شد که پناهندگی و تبعید یکی از پیچیده‌ترین و دردناک‌ترین مسائل آن است؟

کدام نیروهایی هستند که آدمیزاد را به هر دلیلی سیاسی، عقیدتی، دینی از زادوبوم خویش می‌رانند؟ پاسخ به این پرسش آسان است. کدام نیرویی‌ست که انسان رانده یا گریخته را مدام به خود می‌خواند که اینک زادگاه تو؟

کاش پاسخ به این پرسش نیز دست‌کم همان اندازه آسان بود که به پرسش اول. اما چنین نیست. زیرا غربت را می‌توان هر آینه تعریف کرد، لیکن آیا تاکنون تعریف خرسندکننده‌ای از میهن شنیده یا خوانده‌ایم؟

نه! به عقیده‌ی من حرف آخر را در این باره ارنست رنان فیلسوف فرانسوی زده است: «میهن این والای تعریف ناپذیر».

در میهن آدم‌ها نه فقط زبان هم را می‌فهمند، بلکه سکوت یکدیگر را نیز. این را برای نخستین بار از ایوان ایلیچ شنیدم. او به تهران آمده بود و ازجمله خواست مرا هم ببیند که کتاب «صدقه و آزار» او را به‌عنوان فقر آموزش در آمریکای لاتین ترجمه کرده بودم. در میهمانی در منزل دکتر حسن مرندی چند نفری بودیم.

ایلیچ با یکی فرانسوی، با دیگری انگلیسی و با من آلمانی حرف می‌زد و به راحتی از این زبان به آن زبان می‌رفت. می‌دانستیم که به یازده زبان می‌خواند و می‌نویسد و حرف می‌زند. گفتم «خوشا به حالت که این همه زبان می‌دانی». جواب داد «زبان مادری فقط از کلمات تشکیل نمی‌شود. بلکه از سکوت بین کلمات نیز شکل می‌گیرد»، و توضیح داد: «چرخ گاری را دیده‌ای؟ چندین پره دارد و فضای خالی بین پره‌ها. پره‌ها همان کلمات‌اند و فضای خالی بین پره‌ها سکوت»، و افزود «در زبان‌هایی که من می‌دانم جای فصاحت سکوت خالی‌ست».

دلم به حالش سوخت. چرخ گاری او پره داشت، ولی از فضای خالی بین پره‌ها خبری نبود.

اکنون دلم به حال خودمان می‌سوزد. ما قربانیان بزرگترین مهاجرت تاریخ کشورمان. قربانی؟ آری، ما در جست‌وجوی هویت از دست رفته‌ای هستیم. زیرا مکان نخستین و بالاترین شرط تحقق هویت است. در منظومه‌ی خسرو و شیرین نظامی مناظره‌ی خسرو و فرهاد با این پرسش خسرو آغاز می‌گردد: نخستین بار گفتش از کجایی؟

آیا آن مکانی که به هویت ما عینیت می‌بخشد، جز ایران می‌تواند جای دیگری باشد؟ بی‌گمان آن‌هایی که به زبان فرهنگ کشور میزبان آشنایی دارند، به درجه‌ای کمتر احساس بیگانگی می‌کنند. ولی این تفاوت درجه‌ی تغییری در اصل این موضوع به‌وجود نمی‌آورد. البته سفر همانگونه آموزنده است که یاد گرفتن زبانی خارجی.

هگل در یکی از سخنرانی‌هایش که به «سخنرانی‌های دبیرستانی» مشهور است، به شاگردانش اندرز می‌دهد که زبان خارجی بیاموزند. زیرا این آموزش بدانان فرصت می‌دهد تا از بیرون به فرهنگ خویش بنگرند. آری، بیگانه شدن از خویش در صورتی نکوست که پیش‌درآمد یگانگی با خویش در سطح دیگر و بالاتری باشد.

تقریباً همه‌ی فیلسوفان بزرگ سال‌هایی مشهور به "سال‌های سرگردانی" را گذرانده‌اند. این سرگردانی فرهنگی ما نیز شاید بد نباشد، اگر از آن به‌عنوان نقطه‌ی حرکتی برای رسیدن به یگانگی بیش‌تر با فرهنگ خودمان سود برگیریم.

اقامت در خارج سبب نیز شده است که ما ایرانیان فرصتی بیابیم تا آن تصویر ناراستی را راست گردانیم که از فرنگی و فرنگستان داشته‌ایم. در جهان‌نگری ما اروپا و اروپایی پدیده‌هایی بودند که هیچ نقص و عیبی در وجودشان نبود. ولیکن امروز به چشم می‌بینیم و تقریباً هر روز تجربه می‌کنیم که آن تصویری که از اروپا داشتیم، تصویری آرمانی بود که از حقیقت گه‌گاه همان قدر فاصله داشت که از زمین تا آسمان.

اکنون به جرأت می‌توانیم بگوییم که ما همانگونه می‌توانیم از اروپا بیاموزیم که اروپا از ما. این اعتماد به نفس تازه برای ما فرصتی فراهم خواهد آورد که میهن خود را پس از پایان این مصیبت بزرگی که برآن رفته است، به گونه‌ای بازسازی کنیم که با سنت و فرهنگ ما سازگار باشد. این سبب خواهد گردید که آنچه ساخته‌ایم در برابر توفان‌های اجتماعی مقاوم‌تر باشد.

در برابر منظره‌ای چنين شگرف و شکوهمند، آيا اين نزاع‌ها و دشمنی‌های حقيری که بيشتر از آبشخور منافع خصوصی می‌نوشند، رنگ نمی‌بازند؟
با حافظ آغاز کردم، با سعدی پايان می‌دهم:
تنگ چشمان نظر به ميوه کنند
ما تماشاگران بستانيم.

Share/Save/Bookmark

 
 

در حالی که محمدجواد لاریجانی، نماینده‌ی جمهوری اسلامی تلاش کرد مانع تصویب قطعنامه‌ی محکومیت دوباره‌ی حکومت اسلامی به دلیل نقض گسترده‌ی حقوق بشر در ایران شود، سازمان ملل روز پنج‌شنبه با پشتیبانی آرای ۸۸ کشور جهان جمهوری اسلامی را به دلیل نقض گسترده‌ی حقوق بشر در ایران محکوم کرد.

Download it Here!

تصویب پیش‌نویس این قطعنامه، اگرچه با استقبال سازمان‌های دفاع از حقوق بشر روبه‌رو شد، اما واکنش تند مقام‌های جمهوری اسلامی را در پی داشت.

جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی این قطعنامه را غیر حقوقی و فاقد وجاهت خواند.

کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران با اعلام اینکه این قطعنامه ۴۴ رأی مخالف و ۵۷ رأی ممتنع داشته است، تصویب پیش‌نویس را توسط کمیته‌ی سوم مجمع عمومی سازمان ملل برای محکوم کردن جمهوری اسلامی به دلیل نقض گسترده‌ی حقوق بشر مورد استقبال قرار داد.

در گفت‌وگویی با عبدالکریم لاهیجی رئیس جامعه‌‌ی دفاع از حقوق بشر ایران و نایب رئیس فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های دفاع از حقوق بشر، درباره‌ی چگونگی تهیه‌ی خود قطعنامه‌ و مراحل تصویب آن سخن گفته است.


عبدالکریم لاهیجی

با توجه به اینکه متأسفانه کمیسیون حقوق بشر پیشین و شورای حقوق بشر، مرکز زورآزمایی چند دولت‌ آن هم روی تقسیم‌بندی منطقه‌ای شده‌اند، از هفت سال پیش یعنی پس از قتل ناشی از شکنجه‌ی زهرا کاظمی گفت‌وگوهایی را با دولت کانادا شروع کردیم و از طریق کمیته‌ی سوم که در شورای اقتصادی اجتماعی سازمان ملل هست، طرح قطعنامه‌ای را آن زمان بیش‌تر درباره‌ی شکنجه به‌خصوص با توجه به وضعیت پرونده‌ی زهرا کاظمی و بعد از آن درباره‌ی تمام موارد نقض حقوق بشر مطرح کردیم. از همان سال هرساله این رویه با شرکت تعداد بیشتری از کشورها تعقیب شده است. به خاطر این‌که کشورها باید طرح قطعنامه را بدهند.

یعنی سازمان‌های حقوق بشری نمی‌توانند طرح قطعنامه بدهند. سازمان‌های حقوق بشر گزارش‌های خودشان را به کمیته‌ی سوم می‌دهند و در کمیته‌ی سوم مثل مجمع عمومی تمام کشورها که هیئت‌های نمایندگی‌شان هست، به بحث گذاشته می‌شود و رأی می‌دهند. اگر با طرح قطعنامه موافقت شد، آن موقع می‌رود به مجمع عمومی. اگر نشد که رد می‌شود.

چند سال است که جمهوری اسلامی کوشش بسیار می‌کند که رویه‌ی دولت چین را پیش گیرد. یعنی از ابتدا بگویند اصولاً در کمیته‌ی سوم نباید وضعیت حقوق بشر مورد رسیدگی قرار گیرد. به خاطر این‌که نهاد حقوق بشر سازمان ملل، شورای حقوق بشر است. به این خاطر هم اصطلاحی هست که به آن می‌گویند «No Action»، یعنی اصلاً پرونده مطرح نشود و در دستور کار قرار نگیرد. البته چین با توجه به قدرتی که در جامعه‌ی جهانی دارد، چه به لحاظ سیاسی چه به لحاظ اقتصادی، سال‌هاست که این رویه را دنبال می‌کند و موفق هم می‌شود. ولی جمهوری اسلامی هر سال شکست می‌خورد.

آن چیزی که بیشتر از نظر ما حائز اهمیت است، و آن هم واقعاً در گرو فعالیت سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر است، این است که هرساله با اکثریت بیشتری هم این ایراد جمهوری اسلامی رد می‌شود که امسال بیش از ۹۴ کشور به این تقاضای جمهوری اسلامی، و هم قطعنامه رای مخالف دادند.

یادم هست که دوسال پیش تفاوت بین آرای مخالف و موافق دو یا سه رأی بود. امسال شما می‌بینید که تقریبا دو برابر شده است. یعنی ۸۳ـ ۸۲ کشور را با ۴۲ـ ۴۱ کشور به‌عنوان موافق و مخالف مقایسه می‌کنید و می‌بینید که جمهوری اسلامی در یک انزوای بی‌سابقه به‌سرمی‌برد که حداکثر ۲۰درصد کشورهای عضو سازمان ملل، یعنی از ۱۹۲ کشور، می‌توانند طرفدار جمهوری اسلامی باشند. همین وضع را ما دو هفته‌ی پیش در کمیسیون حقوق زن دیدیم که آنجا هم جمهوری اسلامی ۱۹ رأی آورد.

بنابراین این است که ما می‌بینیم ابعاد نقض حقوق بشر در ایران، به‌ویژه پس از انتخابات متقلبانه‌ی سال گذشته و جنایاتی که صورت گرفت، به حدی است که دیگر بسیاری از کشورهایی که متأسفانه آنها هم خودشان قهرمان احترام به حقوق بشر نیستند، -به غیر از کشورهای دموکراتیک و اروپایی و کانادا و استرالیا، و بسیاری از کشورهای وابسته به منطقه‌ی جنوب هم به این قطعنامه رأی موافق دادند. شاید هم بعضی‌ها روی ملاحظات سیاسی‌ و اقتصادی رأی ممتنع دادند، ولی آن چیزی که برای ما مهم است، این است که تعداد آرای مخالف جمهوری اسلامی روز‌ به روز بیشتر شده و اینجاست که سیاست جمهوری اسلامی به ریاست محمد جواد لاریجانی با شکست فاحش‌تر از گذشته روبه‌رو شده است. همین نشان می‌دهد که یا آنها باید سیاست‌شان را تغییر دهند، یا این که روز به روز در انزوای بیشتری خودشان را خواهند یافت.

جواد لاریجانی در واکنش به این پیش‌نویس تصویب شده گفته است: «این پیش‌نویس غیر حقوقی و فاقد وجاهت است.»

محمد جواد لاریجانی شخصی است که من نمی‌خواهم کلمات تند به‌کار ببرم، ولی در بی‌آزرمی در آن حدی از جسارت است که در شورای حقوق بشر در ماه مارس گذشته، گفت سنگسار شکنجه نیست و سنگسار مجازات اسلامی‌ست و ما باید سنگسار را اجراء کنیم. البته در سفر اخیر خود به نیویورک این موضوع را به این صورت نگفت. گفت اصلاً ما حکم سنگسار صادر نمی‌کنیم.


محمدجواد لاریجانی

می‌دانید که او سال‌ها معاون وزارت خارجه بوده و حالا به قوه قضاییه آمده است و فکر می‌کند با این نوع کلی‌گویی‌ها و با این نوع سیاست‌های به‌تمام معنی کلبی مسلک می‌تواند نظر جامعه‌ی بین‌المللی را برگرداند. همان‌طور که گفتم تعداد آرایی که روز به روز بر محکوم‌کنندگان جمهوری اسلامی در سازمان ملل اضافه می‌شود، نشان می‌دهد توجیهی که او می‌کند یا این دستاویزی که به‌کار می‌برد، خوشبختانه دیگر در مراجع بین‌المللی هیچ‌گونه کارایی ندارد.

در حال حاضر بیش از پانصد زندانی عقیدتی که تنها به دلیل اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری و عقاید و باورهای‌شان بازداشت شده‌اند، در زندان‌های ایران هستند و مورد شکنجه و بدرفتاری قرار دارند. به گزارش مجامع حقوق بشری تعداد زیادی از وکلای حقوق بشری ازجمله نسرین ستوده، محمد سیف‌زاده و پنج وکیلی که به‌تازگی دستگیر شده‌اند نیز به این موارد اضافه می‌شوند. به نظر شما چه مکانیسم‌هایی برای پاسخگو کردن جمهوری اسلامی برای نقض حقوق بشر و اجرای مفاد قطعنامه وجود دارد یا باید به‌وجود آید؟

ما سازمان‌های حقوق بشر هم در کنار کشورهایی که طرح قطعنامه را می‌دهند، درخواست‌هایی داریم. الان سه سال پیاپی است که می‌گوییم برای ایران یک گزارش‌گر ویژه انتخاب شود. همان طور که مثلا برای برمه انتخاب شد. می‌دانید که پریروز قطعنامه‌ای نیز راجع به برمه تصویب شد. متأسفانه درخواست ما تا این حد مورد توجه کشورها قرار نگرفته است. الان دو سال است که مجمع عمومی سازمان ملل در قطعنامه‌ای که صادر کرده، به آقای بان کی‌مون، دبیر کل سازمان ملل مأموریت داده است که گزارشی از وضعیت حقوق بشر در ایران به مجمع عمومی بعدی بدهد که در ماه سپتامبر گذشته آقای بان کی مون این گزارش را داد، بدون این که به ایران برود.

محمد جواد لاریجانی، در شورای حقوق بشر گفت که ما از آقای بان کی مون دعوت می‌کنیم که به ایران بیاید. هرگز این دعوت صورت نگرفت و دوره‌ی مأموریت آقای بان کی مون هم تمام شد و گزارش را هم به مجمع عمومی داد، بدون این که بتواند به ایران برود.

ما این بار هم تلاش کردیم تا کشورهایی که طرح قطعنامه را می‌دهند با انتخاب یک گزارش‌گر ویژه موافق باشند. این بار آنها باز یک راه‌حل بینابینی را پیدا کرده‌اند و گزارش‌های آقای بان کی‌مون را فصلی کرده‌اند. یعنی گفته‌اند هر سه ماه یک‌بار آقای بان کی‌مون باید یک گزارش تازه از وضعیت وخیم حقوق بشر در ایران بدهد و به این صورت آقای بان کی‌مون را نمی‌خواهم بگویم زیر فشار گذاشته‌اند، ولی مأموریت آقای بان کی مون از نظر زمانی محدودتر شده است.

او هم بالاخره باید راهکارهایی انتخاب کند و بتواند جمهوری اسلامی را متقاعد کند که اجازه‌ی انجام این تحقیقات در ایران را بدهد. حالا یا خود بان‌کی‌مون به این کشور خواهد رفت یا هیئتی از کارشناسان در سازمان ملل آن را بر عهده خواهند گرفت. اگر باز این کار طی ماه‌های آینده نشود، مسلم است که باید دنبال راه‌حل‌های دیگری بود. همین که هر سال جمهوری اسلامی خودش را در انزوای بیشتری می‌یابد مهم است.

شما می‌بینید که ظرف یکسال گذشته جمهوری اسلامی که نامش به عنوان عضو غیر دائمی شورای امنیت در فهرست نامزدها بود، شکست خورد. جمهوری اسلامی نامزد بود برای عضویت در شورای حقوق بشر که وقتی دیدند رأی نمی‌آورند، کاندیداتوری‌شان را پس گرفتند و گفتند ما نامزد هستیم. در کمیسیون مقام زن هم شکست خوردند. الان هم این قطعنامه هست.

بنابراین با این وضعیتی که الان پیش آمده است، جامعه‌ی جهانی نمی‌تواند نسبت به این بی‌اعتنایی و این لجاجت و سرکشی و سرپیچی جمهوری اسلامی نسبت به موازین بین‌المللی حقوق بشر بی‌تفاوت باشد. بنابراین اگر ما از این راه هم نتیجه نگیریم، چیزی که بارها و بارها گفته‌ایم این است که باید شورای امنیت وارد کار شود.

بارها ما گفته‌ایم که چرا فقط مسئله‌ی انرژی هسته‌ای در شورای امنیت سازمان ملل مورد رسیدگی قرار گرفته است. باید وضعیت حقوق بشر هم اضافه شود. می‌دانید که این اواخر بعضی از کشورها، به‌ویژه ایالات متحده‌ی آمریکا نیز تصمیم‌هایی اتخاذ کرده‌اند و ازجمله فهرست سیاهی ارائه داده‌اند از تعداد کسانی که در سرکوب مردم شرکت داشتند. این درخواستی است که ما سال‌ها به‌ویژه پس از حوادث سال اخیر از اتحادیه‌‌ی اروپا هم داریم. به‌هرحال باید دنبال سازوکارهای تازه‌ای برویم. برای این‌که واقعاً جمهوری اسلامی ناگزیر شود به این‌که در این سیاست سرکوب که هر روز ابعادش گسترده‌تر می‌شود، تجدیدنظر کند و درهای ایران را به روی گزارشگران سازمان ملل باز کند.

پرسش پایانی من درباره‌ی گفته‌ی محمدجواد لاریجانی در مورد قاتل نداست. می‌دانیم که تاکنون جمهوری اسلامی تلاش کرده است چندین سناریو در این مورد به‌وجود آورد و این بار محمدجواد لاریجانی مأمورین امنیتی بریتانیا را به کشتن ندا در تظاهرات اعتراضی مردم در ایران متهم کرده است. نظر شما چیست؟

مسلم است. آنها می‌گویند که زندانی‌ها خودشان، خودشان را شکنجه می‌کنند. آنها تا مدت‌ها حاضر نبودند که مسئولیت جنایات کهریزک را بپذیرند و تا الان هم می‌بینید که هنوز دستوردهندگان و آمران اصلی به پای میز محاکمه کشیده نشده‌اند. بنابراین بدیهی است همان طور که گفتم یک سیاستی‌ مشحون و مملو از بی‌باکی، جسارت و بی‌پروایی است و یکی از سخنگویان آن هم محمدجواد لاریجانی است. اینها نمی‌خواهند اعتراف کنند به فجایعی که طی سال‌ها به‌ویژه طی یک‌سال و نیم گذشته در ایران به دست مأموران‌شان روی داده است؛ به‌خصوص به دست مأموران عالی‌رتبه که در شبکه‌های امنیتی‌، انتظامی و قضایی جمهوری اسلامی جای دارند.

Share/Save/Bookmark

 
 

یکم آذرماه ماه روز اصفهان است. از سال ۱۳۸۳ و به ابتکار جمعی از کوشندگان فرهنگی و انجمن‌های غیر دولتی در اصفهان، تصمیم گرفته شد تا همه‌ساله روزی به نکوداشت این شهر تاریخی و فرهنگی اختصاص یابد تا به این وسیله هر سال مجالی فراهم شود برای بازاندیشی به جایگاه اصفهان در میان شهرهای ایرانی و بررسی مشکلات و خطراتی که حیات فرهنگی و اجتماعی آن را تهدید می‌کند. سرانجام با هم‌اندیشی‌های فراوان، روز یکم آذرماه به عنوان روز نکوداشت اصفهان انتخاب شد و از سال ۱۳۸۴ تاکنون این روز از سوی علاقه‌مندان به تاریخ این شهر گرامی داشته می‌شود.

Download it Here!

در متن بیانیه‌ای که در سال ۱۳۸۴ و به منظور تصمیم‌گیری برای انتخاب روزی به نام اصفهان منتشر شده در خصوص دلیل انتخاب روز یکم آذر چنین آمده است: «از آنجا که احداث باروی حفاظتی یا حصار بزرگ اصفهان به منظور تضمین امنیت شهر تاریخی اصفهان در دوران دیلمیان و در زمان حسن رکن الدوله دیلمی (۳۶۶ - ۳۲۲ هجری قمری) صورت گرفت و برپایی این باروی امنیتی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ اصفهان شناخته می‌شود، یادروز آن رویداد تاریخی از این روی شایسته‌تر از دیگر پیشنهادهاست. هم‌چنین چون در آن زمان برپایی باروی بزرگ اصفهان بر بنیان زایچه این شهر در آذرماه (برج قوس) صورت گرفت، لذا روز یکم آذرماه هر سال (مطابق با ۲۲ نوامبر) به عنوان روز نکوداشت اصفهان برگزیده می‌شود». (لینک)


چین‌خوردگی کاشی‌های گنبد مسجد شاه در میدان نقش جهان، منبع: مهر

امسال به جز همایشی که دوستداران تاریخ اصفهان برگزار می‌کنند تعدادی نمایشگاه نیز با محور نشان دادن فرهنگ و هنر این شهر در نقاط مختلف برپا خواهد شد. از جمله نمایشگاه مرتضی بخردی در خصوص تلفیق هنر مدرن و معماری سنتی در گالری آپادانا، نمایشگاه پوسترهای بزرگداشت اصفهان در خانه‌ی هنرمندان، نمایشگاه «زنده‌رود» در کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری و نمایشگاه عکس‌های استاد حسن کسایی نوازنده‌ی برجسته نی در موزه‌ی هنرهای معاصر.

آثار تاریخی اصفهان در معرض خطر

اصفهان اما که یکی از شهرهای مهم تاریخی ایران به شمار می‌آید، همواره حیات بناها و بافت تاریخی‌اش با عوامل متعددی تهدید شده است. در سال‌های اخیر احداث برج مرتفع جهان‌نما در نزدیکی میدان نقش جهان باعث شد تا یونسکو به ایران هشدار دهد در صورت عدم کوتاه شدن این برج، میدان نقش جهان در فهرست آثار در خطر قرار می‌گیرد. در آخرین تصمیم‌گیری کمیته‌ی میراث جهانی یونسکو که در مردادماه برگزار شد، این کمیته ضمن توجه به کوتاه شدن ارتفاع برج از ایران خواست تا این عملیات را تا مرحله‌ی نهایی و تخریب کامل طبقه‌ی یازدهم برج ادامه دهد و برنامه‌ی مدیریتی ویژه‌ای برای تعيين ميزان ارتفاع ساختمان‌ها به منظور حفظ منظر تاريخی تدوین کند.


خانه‌ی پناهنده، عکس مهدی فقیهی، منبع: ایران‌نامه

اما به جز تهدید میدان نقش جهان، گزارش شده است گنبد مسجد شاه اصفهان نیز در وضعیت ناپایداری قرار گرفته و به همین دلیل بخشی از کاشی‌های این گنبد زیبا اکنون چین خورده و در حال فروریختن است. برخی دلیل این امر را به کار بستن شیوه‌های نامناسب مرمتی در گذشته می‌دانند. برخی از استادکاران مرمت از نامه‌نگاری‌های چندساله‌ی خود با میراث فرهنگی و هشدار نسبت به وضعیت گنبد سخن می‌گویند. افزایش نگرانی‌ها در خصوص یکی از نامدارترین مساجد ایرانی سبب شد تا رئیس سازمان میراث فرهنگی اصفهان در آبان ماه سال‌جاری اعلام کند به زودی داربست‌هایی برای بررسی وضعیت گنبد و مرمت آن در اطراف این بنای تاریخی نصب خواهد شد.

طرح‌های توسعه‌ی شهری نیز در سال‌های اخیر بخش مهمی از آثار اصفهان را در معرض خطر و تهدیدات جدی قرار داده‌اند. به جز طرح عبور مترو از زیر محور چهارباغ اصفهان و هم‌چنین گیرکردن دستگاه حفار مترو در زیر رودخانه‌ی زاینده‌رود و در مجاورت سی و سه پل، طرح شهری در میدان عتیق اصفهان نیز مورد انتقاد جدی دوستداران و حافظان میراث فرهنگی قرار گرفته است.


خانه‌ی پناهنده در معرض تخریب، عکس مهدی فقیهی، منبع: ایران‌نامه

میدان عتیق یا میدان کهنه در کنار مسجد جامع اصفهان، از قدیمی‌ترین بخش‌های بافت تاریخی این شهر به حساب می‌آید و قدمت آن به دوران سلجوقی می‌رسد. این میدان محل تلاقی چهار محور تاریخی در این شهر است، اما اخیراً پروژه‌ی احیای میدان عتیق و مجموعه پیرامون آن توسط «سازمان نوسازی و بهسازی شهرداری اصفهان» آغاز شده و قرار است زیرگذر، پارکینگ و مرکز خدماتی و تجاری احداث و هم‌چنین محوطه جلوخان و خود میدان ساماندهی شود؛ اما به اعتقاد بسیاری از کارشناسان میراث فرهنگی حجم عملیات ساختمانی، احداث زیر گذر و پارکینگ و هم‌چنین اختصاص بخش اعظم فضاهای جدید به کاربری تجاری با معیارهای حفاظتی در بافت‌های تاریخی هم‌خوانی ندارد و به ارزش‌های تاریخی و شهری این منطقه توجهی نشده است.

به جز فضاهای شهری و بناهای عمومی این شهر تاریخی، برخی دیگر از آثار از جمله تعدادی از خانه‌های تاریخی اصفهان که در فهرست آثار ملی نیز به ثبت رسیده‌اند در سال‌های اخیر یا تخریب شده‌اند و یا در معرض خطر قرار گرفته‌اند. در جدیدترین اتفاق از این دست و در هفته‌ی گذشته، بخشی از خانه‌ی تاریخی نواب مربوط به دوران صفویه توسط اهالی محل تخریب شد. این خانه در سال 1384 در فهرست ملی آثار تاریخی به ثبت رسیده بود.


منار دارالضیافه در محله‌ی جویباره، منبع: مهر

به گزارش خبرگزاری مهر، اهالی محل برای آسان کردن رفت و آمد خود اقدام به تخریب ساباط یا گذرگاه سرپوشیده‌ای کردند که از جنب این خانه تاریخی می‌گذشت. در برابر تخریب این بخش از خانه و گذرگاه چند صدساله، هنوز اقدامی قانونی به عمل نیامده است.

از دیگر خانه‌های تاریخی اصفهان که به دلیل بی‌توجهی و فراموشی در حال تخریب است می‌توان از خانه‌ی تاریخی پناهنده که قدمت آن نیز به اواخر دوران صفوی می‌رسد نام برد. این خانه که در بخش غربی خیابان چهارباغ پایین واقع شده از سال ۱۳۵۴ به ثبت آثار ملی رسیده است، اما به دلیل عدم همکاری مالک خصوصی و کم توجهی سازمان‌های ذی‌ربط در حال نابودی است.


از وسعت بافت تاریخی اصفهان مدام کاسته می‌شود، منبع: مهر

مناره‌های کاروانسرای دارالضیافه که قدمت آن به قرن هشتم قمری و دوران ایلخانی می‌رسد نیز در وضعیت مناسبی قرار ندارد و احتمال فروریختن بخش‌هایی از آن می‌رود. این مناره‌ها در محله‌ی جویباره، یکی از کهن‌ترین محله‌های اصفهان، قرار گرفته است و ارتفاع آنها به ۳۸ متر می‌رسد. احداث باغچه و محوطه‌ی چمن‌کاری شده در کنار پایه‌های فرسوده‌ی این اثر هفتصد ساله سبب شده است تا هر روز آب و رطوبت به داخل دیواره‌های آن وارد شده و آن را از درون سست کند. این مناره‌های بخشی از یک کاروانسرای بزرگ بوده‌اند که اکنون اثری از آن وجود ندارد.

طی ۲۵ سال گذشته تعداد زیادی از خانه‌های تاریخی اصفهان به کلی از میان رفته است و اکنون نیز مدام از وسعت دو هزار و چهارصد هکتار بافت تاریخی این شهر کاسته می‌شود.

Share/Save/Bookmark

لینک‌های مرتبط
میدان‌های اصفهان و مدیریت شهری
اوجنیو گالدیری و حرکت به زیر پوست اثر
انحراف دستگاه حفار در نزدیکی سی و سه پل
مرمت پرس برانگیز پل خواجو
ایران نامه: تاریخچه روز اصفهان

 
 

۱. «رونوشت برابر اصل» عنوان آخرین فیلم خارجی عباس کیارستمی است که در بخش مسابقه‌ی رسمی جشنواره‌ی کن امسال به نمایش در آمد. از آن پس حضور موفقیت‌آمیز این فیلم در جشنواره‌های مختلف ادامه دارد.

کیارستمی که در سال‌های اخیر، شرایط جهانی را برای سینماگران مستقل مناسب نمی‌دید، اوقات خود را با عکاسی و ساخت فیلم‌های کوتاه و ویدئو آرت می‌گذراند. بنابراین «رونوشت برابر اصل»، نتیجه‌ی فرصتی است که در این مدت برای ساخت فیلم بلند فراهم شده است.

فیلم، محصول مشترک فرانسه، ایتالیا و ایران است. در ایتالیا فیلمبرداری شده و بازیگری نام‌آور (ژولیت بینوش) در عرصه‌ی سینمای بین‌الملل در آن به ایفای نقش پرداخته است. کیارستمی که مشخصه آثارش، وجه قوی تجربی آنهاست، با توجه به ساخت «رونوشت برابر اصل» برای نمایش عمومی و تعهد به بازیگر و تهیه‌کنندگان فیلم، جذابیت‌های بیشتری را در ساختار فیلم رعایت کرده تا بتواند تماشاگرانی پرتعدادتر و عام‌تر را جذب کند.

برخلاف آثار گذشته‌ی کیارستمی که وابستگی زیادی به روایت‌گری و ادبیات ندارند، «رونوشت برابر اصل» در عین وفاداری به مولفه‌های سینمایی او و پرهیز از روایات دراماتیک، قصه‌ای پررنگ، ساده و پیچ‌درپیچ دارد که جایی میان واقعیت و مجاز، معلق مانده است.


۲. فیلم قصه‌ای خطی و به‌ظاهر ساده دارد و دو روز از ارتباط زن و مردی را روایت می‌کند. «ژولیت بینوش» که در یکی از شهرهای کوچک ایتالیا گالری نقاشی و آثار عتیقه دارد، در مراسم رونمایی کتاب مردی انگلیسی آدرس خود را به مترجم کتاب می‌دهد تا با نویسنده ملاقات و درباره‌ی کتابش صحبت کنند.

عنوان کتاب «رونوشت برابر اصل» است و نویسنده‌ی انگلیسی در آن به واکاوی مفهوم اصلی و بدلی بودن آثار پرداخته که قرن‌ها معیار ارزشگذاری آثار هنری بوده است. در طول جلسه، پسر زن او را می‌پاید و در رستوران به مادرش یادآوری می‌کند که دارد می‌کوشد نویسنده را عاشق خود کند.

روز دوم، مرد نویسنده که قصد دارد شب با قطار شهر را ترک کند، با چمدان سفرش به دیدن زن می‌آید. آنها درباره‌ی ارزش آثار اصلی و بدلی صحبت می‌کنند و به دیدن موزه‌ای می‌روند که در آن کپیه‌های آثار اصلی نگهداری می‌شود.

زن و مرد در دل شهرک‌های زیبا سفر می‌کنند و در طی مراحل آشنایی از خاطرات ناخوشایند خود از ازدواج ناموفق قبلی می‌گویند و از همه‌ی چیزهایی که زندگی مشترک‌شان را به انتها رسانده است.
«بینوش» به زن کافه‌دار از شوهر سابقش گلایه می‌کند که فقط به کارش فکر می‌کرده و ریشش را هر دو روز یک‌بار اصلاح می‌کرده است. زن کافه‌دار تصور می‌کند نویسنده‌ی انگلیسی شوهر بینوش است و او هم درصدد تصحیح اشتباه زن بر نمی‌آید.

۳. «رونوشت برابر اصل» در عین اجرای میزانسنی دقیق و ظریف‌نگر، دکوپاژی مستند‌گونه دارد. برای ساخت فیلم از دوربین روی دست استفاده شده و تمام نماها یک‌سان و به سبک فیلمسازی کیارستمی برای حذف کارگردان و پرهیز از نگاه شخص سوم، اصطلاحا eye level هستند.

کیارستمی برای ساخت فیلم مایل بوده دوربین روی دست گرفته شود و در تمام سکانس روز دوم، بدون قطع دادن، از نمای دور به نمای متوسط و نزدیک رود تا این‌گونه با حفظ پیوستگی جغرافیایی، تداوم مکانی، زمانی و حس‌ها و دیالوگ‌ها قطع نشود.

کل روز دوم یک (پلان- سکانس) است. تمام قطع‌ها زمانی‌اند و نه مکانی. بیننده همراه بازیگران از موزه به کافه و میدان‌چه و رستوران و کلیسا می‌رود بدون آن‌که حتی یک وجب از مکان را از دست دهد، یا بازیگران جایی بروند و دیالوگی بگویند که او نشنود. این‌گونه، دوره‌ای هشت ساعته از ارتباط زن و مردی در نود دقیقه خلاصه شده است.

۴. رفته‌رفته بازی زن و مردی که در گذشته ازدواجی ناموفق داشته‌اند، به بازی زوجی بدل می‌شود که یکدیگر را یافته‌اند. زن اعتراض می‌کند که چرا دیشب، در پانزدهمین سالگرد ازدواج‌شان مرد خوابش برده و خرخر می‌کرده و مرد، انگار که شوهر اوست خستگی را بهانه می‌کند. زن می‌پرسد چرا در سالگرد ازدواج‌شان ریشش را نزده و مرد می‌گوید هر دو روز یک بار ریشش را می‌زند. زن مرتب اعتراض می‌کند و مرد دلیل می‌آورد. به نظر می‌رسد این دلیل تراشی‌ها واقعیت دارد و تمام نشانه‌ها درست به نظر می‌رسد. زن و مرد غریبه کم‌کم به زوجی آشنا بدل می‌شوند.

آیا اینها زوجی هستند که پانزده سال زندگی مشترک داشته‌اند و این رجعت به گذشته، تصویری از خاطرات گذشته‌ی رابطه‌ی آنهاست و یا زن و مردی که در ارتباطی یک روزه، فراز و نشیب‌های یک آشنایی را با جعل گذشته و شکوفایی حسی شبیه به عشق طی می‌کنند؟ این در هم تنیدگی گذشته در حال آن چنان پیچیده می‌شود که دیگر مشخص نیست این رجعت‌ها پیشگویی آینده‌نگرانه‌ی زمان حال هستند یا بازگویی گذشته در حال؟ کدام اصل است و کدام بدل؟

برخلاف شکل رایج در سینما، در «رونوشت برابر اصل» فلاش‌بک‌ها به صورت بازی در حال و در دل خط مستقیم روایت ظاهر می‌شوند. ما گذشته‌ای را می‌بینیم که در زمان حال جاری است. این پرداخت پست مدرن از قصه‌ای کلاسیک و قدیمی، تمهیدی است که فیلم را از افتادن به دام داستانی قوی ولی کلیشه‌ای می‌رهاند.

زن و مرد، داستان رونوشت و اصل بودن را می‌بینند و آن را اجرا می‌کنند. روایت پیچیده از روابط انسانی در فیلم، محل تجلی قدرت بازیگری «ژولیت بینوش» است و بسیاری جایزه‌ی بهترین بازیگر زن جشنواره‌ی کن را که امسال برای «رونوشت برابر اصل» به او رسید از قبل پیش‌بینی می‌کردند.

۵. درون‌مایه‌ی فیلم آخر کیارستمی با دو فیلم «زیر درختان زیتون» و «ده» نزدیکی دارد. تداوم تم (رابطه‌ی میان زن و مرد) و به طور کلی ارتباطات انسانی، از «زیر درختان زیتون» آغاز می‌شود، در «ده» بسط می‌یابد و با «رونوشت برابر اصل» به اوج می‌رسد.

ارتباط با زن برای «حسین» در «زیر درختان زیتون»، ازدواج با زنی تعریف می‌شود که برخلاف خودش سواد خواندن و نوشتن، و هم‌چنین خانه داشته باشد تا از این طریق، خلاءها و کمبودهای زندگی‌اش را پر کند. روسپی «ده» با طنزی نیش‌دار، تفاوت این ازدواج‌ها و ارتباطات بده بستانی را با شغل روسپی‌گری در تفاوت عمده‌فروشی و خرده‌فروشی می‌داند.

عشق و علاقه‌ی انسانی و وابستگی از جمله مفاهیمی هستند که در «ده» مورد کند و کاو قرار می‌گیرند. روسپی به مانیا یادآوری می‌کند که وابستگی زن به شوهرش، برای رفع نیازهایش است و نه به دلیل دوست داشتن او. مانیا تلاش می‌کند رابطه با همسر دومش را بر مبنای رفاقت و نه (آویزان شوهر بودن) تعریف کند. در «ده» او نماینده‌ی بسیاری از زنانی است که تلاش می‌کنند خود به سوژه‌ای فعال در اجتماع تبدیل شوند و هویت فردی مستقلی داشته باشند.

از این رو مانیا خواهرش را که به خاطر ازدواجی ناموفق (که به گفته‌ی مانیا در آن خودش و همسرش در آن مثل روانی‌ها به جان هم افتاده بودند) گریه و ناله می‌کند، شماتت می‌کند و به او می‌گوید تا زمانی که خودش را این‌گونه آزار دهد و خودش را دوست نداشته باشد، نمی‌تواند دیگری را دوست داشته باشد.

ولی مانیا اشک‌های دختری که نامزدش از ازدواج با او منصرف شده را پاک می‌کند و می‌داند در رابطه‌ای انسانی و فارغ از نیازمندی میان زن و مرد هم از دست دادن کسی که دوستش داریم سخت است.

۶. روز دوم «رونوشت برابر اصل» یکشنبه‌ای است که زوج‌های جوان زیادی آن را برای جشن عروسی‌شان انتخاب کرده‌اند. عروس‌های سپیدپوش و دامادهای خندان، مولفه‌های محیطی هستند که در فضای فیلم همراه با ناقوس کلیسا مدام تکرار می‌شوند. زوج‌های جوان پای درختی طلایی سوگند می‌خورند تا ابد به یکدیگر وفادار باشند ولی آیا عشقی ابدی و تفاهمی پایدار امکان‌پذیر است؟

پاسخ کیارستمی به این پرسش شفاف و صریح است: «خود آدم‌ها می‌گویند آرامش‌شان را در یک عشق ابدی می‌خواهند اما باز این خودشان هستند که این قاعده را می‌شکنند. عدم تفاهم یک تراژدی محتوم تاریخی است. ابدی است. از اصل قرار بوده که آدم‌ها همدیگر را نفهمند.»

«ویلیام شمیل» درباره‌ی زوج‌های جوانی که پای درخت طلایی سوگند عشق و وفاداری ابدی می‌خورند به «ژولیت بینوش» می‌گوید آنها در توهم هستند؛ توهمی که هر چقدر در ابتدا شیرین‌تر باشد، طعم واقعیت را تلخ‌تر خواهد کرد. هیچ سوگندی نمی‌تواند جلوی تغییرات را بگیرد. نمی‌توان از درختی سوگند گرفت در پایان بهار، شکوفه‌هایش را نگه دارد. چون آنها به میوه تبدیل خواهند شد و زمانی که درخت میوه‌هایش را هم از دست بدهد به «باغ بی‌برگی» خواهد رسید و این شعر اخوان ثالث را می‌خواند:

باغ بی‌برگی
که می‌گوید که زیبا نیست؟

۷. تم «رونوشت برابر اصل» تلقی و برداشت تلخ، بی مدارا و محتوم هرگونه رابطه‌ی انسانی، عاشقانه و عاطفی دو موجود انسانی است. این دو در سفری که با یک آشنایی آغاز می‌شود تا انتهای محتوم رابطه‌ی دو موجود انسانی پیش می‌روند.

فیلم از فضای ساده و واقعی روزمره به فضایی دیگر که محصول غلبه‌ی ذهن بر عین است جابه‌جا می‌شود و معجزه‌ی کیارستمی آن‌جاست که رفته رفته فضای مجازی به فضایی حقیقی بدل می‌شود. دو آدم غریبه آرام آرام بدل به یک زن و شوهر با همه‌ی احساسات و کپی برابر اصل می‌شوند.
نویسنده‌ای در آخرین ساعاتی که در شهر است به دیدن زن می‌آید. آیا واقعا می‌آید یا خیال «بینوش» است که بر او غالب می‌شود؟

Share/Save/Bookmark

 
 

غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه‌ قضاییه امروز، دوشنبه در یک نشست خبری از دستگیری ۶۰ نفر از گردانندگان سایت‌های فارسی زبانی که آنها را «مستهجن» خواند، خبر داد و گفت که این افراد به صورت شبکه‌ای در شهرهای مشهد، تبریز، اصفهان، مازنداران و شیراز فعال بوده‌اند.

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، وی با بیان اینکه این افراد از سوی واحد اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شده‌اند، اعلام کرد که برخی از متهمان این پرونده با قید وثیقه آزاد شده‌اند و دادگاه این «شبکه» طی روزهای آینده برگزار خواهد شد.


وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به نامه اخیر مهدی هاشمی، فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی گفت که پرونده مهدی هاشمی دارای اتهامات مالی، امنیتی است و در احضاریه‌ای وی نیز قید شده که در صورت عدم حضور جلب خواهد شد.


سخنگوی قوه قضاییه با بیان اینکه یکی از منصوبان مهدی هاشمی نامه را بدست وی رسانده، اظهار داشت که بخش‌هایی از آن با آنچه که در سایت‌ها و رسانه‌ها منتشر شده تفاوت دارد.

غلامحسین محسنی اژه‌ای در پاسخ به خبرنگاری درباره نامه عبدالله مومنی به رهبر جمهوری اسلامی ایران و اظهارات وی درباره «شکنجه فیزیکی، فروبردن سر در فاضلاب، دادن فحش‌های رکیک و اینکه بازجویان وی اعلام کرده‌اند قاضی و دادگاه هیچ نقشی ندارد»، گفت: «هیچکدام از این مسائل صحیح نیست.»

وی در عین حال «برخورد فیزیکی و سخن تند» با بازداشت‌شدگان را از لحظه‌ دستگيري تا انتقال به زندان تایید کرد و افزود: «در مراحل بعدی نیازی به این فشارها وجود ندارد و دوربین‌های نصب شده در خیابان اقدامات این افراد در حال پرتاب سنگ وچوب را ضبط کرده و برای خودشان پخش می‌شود.»

شماری از بازداشت‌شدگان پس از وقایع انتخابات در ایران می‌گویند که مورد شکنجه های شدید فیزیکی قرار گرفته‌اند. بسیاری از این افراد در تجمعات خیابانی حضور نداشته‌اند و به دلیل فعالیت‌های مدنی و سیاسی خود دستگیر شده‌اند.

سخنگوی قوه قضاییه:پرونده مهدی هاشمی دارای اتهامات مالی، امنیتی است و در احضاریه‌ای وی نیز قید شده که در صورت عدم حضور جلب خواهد شد

شماری از وکلای دادگستری نیز در میان این بازداشت شدگان هستند. سخنگوی قوه قضاییه می گوید طبیعی است زمانی که وکیلی مرتکب جرمی می‌شود به اتهامات آن رسیدگی شود. و این رسیدگی‌ها نه از بابت وکالت بلکه به‌خاطر در مظان اتهام قرار گرفتن آنها است. اغلب وکلای بازداشتی دفاع از فعالان مدنی و سیاسی را در سال‌های اخیر برعهده داشته‌اند.

سخنگوی قوه قضاییه: حتما با موسوی برخورد می‌شود
غلامحسین محسنی اژه‌ای در رابطه با آخرین بیانیه میرحسین موسوی، یکی از رهبران مخالف دولت که در آستانه روز دانشجو منتشر شده، گفت: «این افراد برگی بر اوراق پرونده خود اضافه می‌کنند و حتما با این فرد و امثال آنها برخورد خواهد شد.»

پیش از نیز برخی مقامات جمهوری اسلامی نسبت به بازداشت میرحسین موسوی و مهدی کروبی هشدار داده بودند.

این مقام قضایی در ادامه نشست خبری خود به اعلام آخرین وضعیت سکینه آشتیانی و شهلا جاهد دو زن زندانی که در خطر اجرای حکم سنگسار و اعدام هستند، پرداخت.

به گفته وی: «پرونده سکینه آشتیانی در همان مرحله قبلی است و باید قصاص وی به نتیجه قطعی برسد که هنوز نرسیده‌ است.»

سخنگوی قوه قضاییه با بیان اینکه بخشی از این پرونده مربوط به قصاص بوده اظهار داشت که اولیای دم می‌توانند درخواست اجرای حکم، رضایت یا دریافت دیه کنند.

وی همچنین اتهام دو تبعه آلمان را که هنگام مصاحبه با فرزند سکینه آشتیانی در دفتر ئکیل وی بازداشت شده‌اند جاسوسی عنوان کرد و گفت که این دو نفر همچنان در بازداشت موقت به سر می‌برند و هنوز قرار بازداشت آنها تبدیل نشده‌ است.

این مقام قضایی درباره پرونده شهلا جاهد، همسر موقت یک فوتبالیست مشهور که به اتهام قتل همسر دائم وی به اعدام محکوم شده است، گفت که همه مراحل این پرونده انجام شده و در صورت تقاضای قصاص از سوی اولیای دم، حکم اعدام «به زودی» اجرا خواهد شد.

پیشتر اعلام شده بود که شهلا جاهد دهم آذر ماه جاری به دار آویخته خواهد شد، عبدالصمد خرمشاهی امروز به خبرگزاری ایسنا گفت که این حکم هنوز به وی ابلاغ نشده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

آيت‌الله صادق آملی لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران در مورد بررسی پرونده واقعه کوی دانشگاه گفت: «در اين پرونده نيروهای امنيتی هيچ‌گونه کمکی به دستگاه قضائی نکردند.»

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، آيت‌الله لاريجانی که در دانشگاه تهران سخن می‌گفت افزود قوه قضائيه تنها بر اساس اطلاعاتی که از دستگاه‌های ديگر رسيد بر روی اين پرونده کار کرد.


رئيس قوه قضائيه گفت: «در رابطه با پرونده کوی دانشگاه نزديک به ۳۰ نفر احضار شده‌اند.»

لاريجانی بدون آن‌که اشاره‌ای به مشخصات اين افراد بکند گفت کيفرخواست اين عده صادر شده است اما از دانشجويان خواست که از قوه قضائيه نخواهند تا در اين زمينه عجله کند.

آيت‌الله لاريجانی گفت قوه قضائيه تنها بر اساس اطلاعاتی که از دستگاه‌های ديگر رسيد بر روی اين پرونده کار کرد

وی تنها به اين گفته بسنده کرد که: «اميدوارم پرونده کوی دانشگاه به خوبی به پايان برسد.»

حمله به کوی دانشگاه تهران چند روز پس از انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری ايران در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ رخ داد.

در جريان حمله نيروهای لباس‌شخصی و پليس به اين کوی، تاکنون برخی منابع از کشته‌شدن دو نفر و برخی ديگر از به‌قتل رسيدن پنج نفر خبر داده‌اند.

در اين حمله شمار زيادی از دانشجويان مجروح و بسياری نيز بازداشت و مورد آزار و اذيت قرار گرفتند.

آيت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ در دانشگاه تهران، با اشاره به حمله به کوی دانشگاه، دانشجويان مورد حمله قرار گرفته را «نه آن شلوغ‌کن‌ها» که «دانشجوهای مومن و حزب‌اللهی» خوانده بود.

در اسفندماه ۱۳۸۸، فيلمی از وقايع نيمه شب کوی دانشگاه نيز منتشر شد. اما پس از آن نيز علی‌رغم اظهارات و قول‌های مقامات مسئول جمهوری اسلامی ايران اين واقعه پی‌گيری نشد.

در تابستان گذشته، آيت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی خود از «کندی روند پی‌گيری پرونده کوی دانشگاه» سخن گفت و دليل آن را «نبود انگيزه لازم در برخی دستگاه‌ها» دانست و قول پی‌گيری آن را داد.

رهبر جمهوری اسلامی گفت: «روند اين پی‌گيری کند بوده و آن‌چنان که بايد پيش نرفته است اما اين مسئله فراموش نشده و انشاءالله به پيش خواهد رفت.»

يک روز پس از آن‌که رهبر جمهوری اسلامی از کند بودن روند رسيدگی به پرونده کوی دانشگاه انتقاد کرد، حجت‌الاسلام غلامحسين محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور گفت: «رسيدگی به اين پرونده اخيرأ روند قابل قبولی به خود گرفته است.»

محسنی اژه‌ای ادامه داد: «اين پرونده ابتدا در دادسرای نظامی تهران پی‌گيری می‌شد که سرعت قابل قبولی نداشت ولی پس از تعيين هيئت سه نفره از سوی رئيس قوه قضائيه رسيدگی به اين پرونده به سرعت قابل انتظار دست يافته است.»

محسنی اژه‌ای ماه گذشته نيز اعلام کرد پليس مقصران حوادث کوی دانشگاه را شناسايی کرده است.

وی افزود: «تعدادی از اين افراد بازداشت شده و پرونده آنان به دادگاه رفته است که پس از قطعی شدن حکم آنان اعلام می‌شود.»

اکنون پس از گذشت يک سال و نيم از اين واقعه، دستگاه قضايی ايران با وجود اعلام چند باره پی‌گيری و رسيدگی به اين پرونده هنوز نتيجه فعاليت‌های خود را به‌طور مشخص اعلام نکرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

سخنان عباسعلی کدخدايی، سخنگوی شورای نگهبان در مورد مسائل کارگروه حل اختلاف دولت و مجلس، با واکنش نمايندگان مجلس ايران مواجه شد. علی لاريجانی، رئيس ‌مجلس گفت: آن‌چه که وی گفته نظر جنتی است.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، در جلسه امروز مجلس ايران، علی لاريجانی نسبت به اظهارات عباسعلی کدخدايی، سخنگوی شورای نگهبان در باره کارگروه کارشناسی دولت، مجلس و شورای نگهبان که به‌منظور حل اختلافات دولت و مجلس تشکيل شده است، واکنش نشان داد.


علی لاريجانی گفت: «آن‌چه در رسانه‌ها از سوی کدخدايی اعلام شده مورد تأييد مجلس نيست و نظر دوستان که در اين کارگروه حضور داشتند به‌طور رسمی اعلام شده است.»

وی افزود: «مصاحبه سخنگوی شورای نگهبان نظر خود آقای جنتی است و مجلس نظراتش را مکتوب ارائه داده است و آن‌چه که کدخدايی مصاحبه کرده نظر جنتی است.»

احمد توکلی: بيشتر دعاوی مجلسی‌ها در اين جلسات تأييد شد و به ندرت پيش می‌آمد که انتقاداتی به طرز‌کار مجلس وارد شود

اظهارات لاريجانی پس از نشست خبری عباسعلی کدخدايی در روز شنبه گذشته صورت می‌گيرد که در آن کدخدايی به‌عنوان سخنگوی کارگروه حل اختلاف، نتايج و پيشنهادات اين کارگروه را بيان کرد و تلويحأ اعلام نمود که اعضای آن ديدگاه دولت را پذيرفته‌اند.

پس از اين نشست خبری، روز گذشته نظر کارگروه منتخب رئيس مجلس توسط علی لاريجانی در ۲۰ صفحه برای آيت‌الله احمد جنتی، دبير شورای نگهبان ارسال شد و در آن تأکيد گرديد آن‌چه در نشست خبری سخنگوی شورای نگهبان بازتاب يافت، نظر کارگروه نيست.

کارگروه مشترک شورای نگهبان، مجلس و دولت برای حل اختلافات، چند ماه پيش و پس از نامه محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهور ايران به آيت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران تشکيل شد. در اين نامه رئيس دولت خواستار افزايش اختيارات خود شده بود.

ابراهيم عزيزی، محمدرضا ميرتاج‌الدينی، فاطمه بداغی و غلامحسين الهام، نمايندگان دولت؛ محمدحسن ابوترابی‌فرد، محمد دهقان، محمدرضا باهنر و احمد توکلی، نمايندگان مجلس؛ احمد جنتی، عباسعلی کدخدايی و محمدرضا عليزاده، نمايندگان شورای نگهبان؛ و همچنين حسين مهرپور، گودرز افتخارجهرمی و جلال مدنی از حقوقدانان، در اين کارگروه عضويت دارند.

پس از سخنان امروز علی لاريجانی در مجلس، احمد توکلی عضو اين کارگروه نيز صحبت کرد. وی گفت: «در اين جلسات تمام اصولی که مربوط به ارتباط مجلس و دولت است مورد بحث قرار گرفت و بيشتر دعاوی مجلسی‌ها در اين جلسات تأييد شد و به ندرت پيش می‌آمد که انتقاداتی به طرز‌کار مجلس وارد شود.»

وی با بيان اين‌که «چند انتقاد هم بود که ما پذيرفتيم» توضيح داد که مبنای کار اين کارگروه بر رأی‌گيری يا جمع‌بندی نبود.

توکلی گفت: «بنا بود که نظرات دو طرف عنوان شود و اعضای شورای نگهبان اگر به نظری رسيدند آن را به جلسات شورای نگهبان ببرند و اگر شورای نگهبان بعد از بررسی ملاحظه کرد اصلی از قانون اساسی ابهامی دارد که موجب اختلاف می‌شود و نيازمند تفسير است، آن تفسير را ارائه کند تا رفع اختلاف شود.»


وی افزود آن‌چه سخنگوی شورای نگهبان به‌عنوان جمع‌بندی نظرات کارگروه بيان کرده است تنها نظرات احمد جنتی بود که وی در نامه‌ خود آن را به کارگروه نسبت نداده بود.

دولت و مجلس ايران در روزهای پس از روی کار آمدن دولت دهم روابط پرتنشی بر سر اصرار دولت به عدم اجرای برخی مصوبات مجلس، داشته‌اند.

اين اختلافات به اندازه‌ای بود که آيت‌الله خامنه‌ای در تابستان گذشته خواهان رسيدگی و حل اين اختلافات توسط شورای نگهبان شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

تهدیدها و فشار‏های دستگاه‏های امنیتی- قضایی از یک‌سو و فضاسازی رسانه‏های اصول‏گرایان و سخنان تند آیت‏الله جنتی در نمازجمعه‏ی تهران از سوی دیگر، همه و همه، مهدی هاشمی، فرزند رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را هدف آماج حملات خود قرار داده‏اند.

Download it Here!

هم‏زمان با انتشار شایعه‏ی دستگیری وکیل مهدی هاشمی در یکی از سایت‏های نزدیک به دولت، وی با انتشار نامه‏ای خطاب به حجت‏الاسلام محسنی اژه‏ای دادستان کل کشور، از او خواست به جای دادستانی از مردم، به دادستانی برای مردم نیز اهتمام ورزد.

در گفت‏وگویی با فرخ نگهدار، تحلیل‏گر سیاسی مقیم لندن در این زمینه، ابتدا از وی پرسیدم که آیا فضاسازی رسانه‏ای و نیز اعمال فشار به فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی، نشان‏دهنده‏ی چراغ سبز رأس حاکمیت به نهادهای قضایی و امنیتی برای ایجاد فشار و محدود‏سازی بیشتر این روحانی و خانواده‏ و اطرافیان او نیست؟

فرخ نگهدار: مبارزه‏ی قدرت در درون جمهوری اسلامی ایران از رأس شروع نمی‏شود؛ از رده‏های مادون رأس شروع می‏شود و فشار از پایین برای تغییر مواضع مسئولین، هر روز دامنه‏ی گسترده‏تری به‏خود گرفته است.
به‏طور مشخص، با نگاهی به گذشته وقتی ماجرای آقای منتظری را مطالعه می‏کنیم، می‏بینیم که مناسبات آقای خمینی با آقای منتظری بسیار گرم و اعتماد‏آمیز است ولی فشار‏های جانبی آن‏قدر طی زمان بر دامنه‏ی خود می‏افزاید که بالاخره به رودرویی این‏دو با یکدیگر منتهی می‏شود.

در مورد آقای خامنه‏ای و آقای رفسنجانی هم همین پدیده را مشاهده می‏کنیم. آقای خامنه‏ای و آقای رفسنجانی بیش از نیم‏قرن با یکدیگر رابطه داشته‏ و کار کرده‏اند. من فکر می‏کنم هنوز هم اعتماد میان آن‏ دو برقرار است.
ولی مطالبی که از جانب حامیان این دو فرد در رسانه‏ها منتشر شده، در محافل گفته شده و تلاش‏‏ها و اقدامات عملی‏ای که صورت گرفته، می‏خواهد این فاصله را طوری تصویر کند که مطابق میل خودش باشد. یعنی به ستیز، تقابل و حذف بیانجامد. همان‏طوری که در مورد آقای خمینی و منتظری به چنین جایی رسید. می‏خواهند به این سمت سوق داده شود.

لذا اگر ما بخواهیم واقع‏بینانه نگاه کنیم، این‏که آقای خامنه‏ای تصمیم گرفته چنین روندی را طی کند، یا آقای هاشمی تصمیم گرفته که سیر رویدادها به چنین روندی منجر شود، به‏نظر من دقیق نیست. بیشتر تلاش‏های سایت‏ها، قدرت‏ها، محافل وابسته‏ی به دولت را باید آتش‏بیار معرکه تعریف کرد تا تحریک‌های از بالا، از طرف آقای خامنه‏ای و یا آقای رفسنجانی.

ولی به‏هرحال، رهبر جمهوری اسلامی، بر اساس قولی که طور خصوصی به اکبر هاشمی رفسنجانی داده‏ است که اگر مهدی هاشمی برگردد، با او برخورد عادلانه‏ای می‏شود، اگر اشاره‏ای بکند فشارهای سایت‏ها و رسانه‏های اصول‏گرا کم می‌شود و این پرونده در یک مسیر حقوقی و قانونی قرار می‌گیرد. آیت‌الله خامنه‌ای این توان، قدرت و نفوذ را دارد، ولی در عمل می‌بینیم چنین کاری صورت نگرفته است.

بله، اگر بخواهیم در مورد ارزیابی‏ از توان و قدرت و نفوذ شخص رهبری کنونی به عنوان مستقل، صحبت کنیم، من نمی‏توانم آن را با آقای خمینی مقایسه کنم. دامنه‏ی نفوذ و قدرت ایشان بسیار بسیار محدودتر از آن چیزی است که در محافل و یا کسانی که در منازعه‌ی قدرت هستند، از آن تفسیر و تعبیر می‏کنند و ارائه می‏دهند.

مشکلاتی که در بالا وجود دارد، اگر بخواهیم دید واقع‏بینانه‏ای داشته باشیم، به‏گونه‏ای است که شاید بتوان از زاویه‏ی دیگری هم به مسئله نگاه کرد. مسئله‏ی اصلی آقای خامنه‏ای این بود که در جریان انتخابات و دوره‏ی دهم ریاست جمهوری، نیروهای اصلاح‏طلب موفق به انجام کاری نشوند. من چنین اعتقادی دارم و رفتار عملی آقای خامنه‏ای هم این را نشان می‏دهد. در این صورت، می‏بایست نیروهای نظامی‏گرا، بسیج و محافلی که قتل‏های زنجیره‏ای را سازمان داده بودند، با دست باز عمل می‏کردند و میدان‏دار می‏شدند.

چون نیروی دیگری وجود نداشت. بسیج اجتماعی به آن شکل وجود نداشت که بتواند در یک رقابت منصفانه، نتیجه‏ی انتخابات را به زیان آقای موسوی بگرداند. بنابراین ایشان متکی شد، حمایت کرد و بعد از انتخابات هم حمایت کرد برای این‏که این چرخش در سیاست ایران صورت نگیرد و احمدی‏نژاد در قدرت بماند.

این به آن معنا نیست که آن‏چه آقای خامنه‏ای می‏خواسته، همان چیزی بوده که از تنور انتخابات بیرون آمده است. آن‏چه نمی‏خواست نشد، ولی من چنین تحلیلی را قبول ندارم که آن‏چه می‏خواست تحقق پیدا کرد و کسانی که در رأس قدرت هستند، همان کسانی هستند که مطلوب آقای خامنه‏ای هستند.

بعد از این مقدمه، به پاسخ سئوال شما برمی‏گردم که می‏پرسید در این صورت، چرا آقای خامنه‏ای اقدام نکرده است؟ در طول تاریخ سی‌ساله‏ی جمهوری اسلامی ایران، زمانی هم بود که همه می‏دیدند و می‏دانستند و محافل نزدیک به قدرت هم می‏دانستند که آقای خمینی دقیقاً همان ترکیب و ریخت قدرت آقای موسوی را نمی‏پسندد.

با انتصاب‏هایی که آقای خمینی در شورای نگهبان کرده بود، با روابطی که با محافل محافظه‏کار روحانیت برقرار کرده بود و پیوندهایی که با آنها داشت، احساس من این بود و تحلیل عموم صاحب‏نظران هم این بود که این دو پدیده‏های میرحسین موسوی و آقای خمینی، از یک نگاه واحد به رویدادهای سیاسی ایران نگاه نمی‏کنند. ولی آقای خمینی به میدان آمد و با قدرت از آقای موسوی حمایت کرد و حتی در مقابل آقای خامنه‏ای هم ایستاد. چرا؟ برای این‏که کسی که در رأس قدرت نشسته، فکر می‏کند که قدرت جایگزین در لحظه‏ی حاضر، اگر بخواهم حمایتم را سست کنم، چه خواهد بود و آن قدرت جایگزین را آن‏طوری که معیا‏رهایش تشخیص می‏دهد، پیدا نمی‏کند.

می‏خواهم برگردم به این موضوع که اگر ما می‏بینیم چنین رفتاری از آقای خامنه‏ای دیده می‏شود، نباید آن را بر اساس یکسانی دیدگاه‏های این دو نسبت به روندهای سیاسی تحلیل کنیم. چون آقای خامنه‏ای در وضع فعلی، فکر می‏کند که اگر احمدی‏نژاد نباشد، ممکن است در مملکت تحولاتی پیش بیاید که در مسیر فکری او نیست، چنین ملاحظاتی را دارد.

شمشیر داموکلس

محمد جعفری، مدیر مسئول سابق روزنامه‏ی انقلاب اسلامی و تحلیل‏گر سیاسی مقیم لندن، نظری کاملاً متفاوت با نگاه فرخ نگهدار دارد. از او پرسیدم: نقش رهبری نظام در ماجرای برخورد با مهدی هاشمی چیست؟ چقدر انتظار می‏رود با فرزند رئیس مجلس خبرگان، طبق قانون برخورد شود؟

آقای رفسنجانی و خامنه‏ای و جنتی و دیگران، همه خودشان می‏دانند که در هیچ بخشی از این رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه که خودشان با دست خودشان مستقر کرده‏اند، قانون مدون و مشخصی که همه به آن تکیه و اعتماد کنند، وجود ندارد.

شما می‏دانید وقتی گفته می‏شود قانون، این قانون در جمهوری ولایت مطلقه‌ی فقیه یک چیز مشخص نیست که هم برای قانونگذار، هم برای مجری و هم برای متهم و یا مجرم مشخص باشد که مثلاً با وضعیتی که من دارم یا اگر من رفتم به دادگاه و با این قوانین، چنین سرنوشتی در انتظار من است و این‏طوری با من برخورد خواهد شد. تمام این‏ها در اختیار حکومت آقای خامنه‏ای است و ریش و قیچی هم در اختیار دادگاه‏ و وزارت اطلاعات است.
در حدود کمتر از شش سالی که من در زندان بودم، وقتی این نکته را دریافتم، هیچ‏گاه با بازجوها، به قانون تکیه نمی‏کردم. برای این‏که فهیمده بودم قانون بازیچه‏ی دست آن‏ها است. آقای رفسنجانی و دیگران هم خودشان بهتر از همه واقف به این مسئله هستند که آن‏چه ساخته‏اند، چنین ساختاری دارد. مورد آقای مهدی هاشمی رفسنجانی هم از مواردی که الان گفتم مستثنی نیست.

در موارد متعددی، آقای خامنه‏ای به صراحت، گفته‏‏ است که آقای احمدی‏نژاد را به لحاظ سیاست، بر آقای رفسنجانی ترجیح می‏دهد. بنابراین از این نگاه ببینیم، وقتی از قانون صحبت می‏شود، می‏فهمیم و در حقیقت همه می‏دانند که در این مورد خاص، بحث بر سر قانون، حق و عدالت نیست. بلکه بحث بر سر قدرت است که گروهی در حال عزل گروه دیگر است که با دست هردوی این‏ها، این دیکتاتوری ولایت مطلقه‌ی فقیه مستقر شده است.

پس بنابراین به یک معنا می‏شود گفت که بله این به معنای افول ستاره‏‏ی آقای رفسنجانی است. علاوه بر این‏که حدود یک سال پیش، برادر وی، آقای محمد هاشمی، در مصاحبه‏ای به صورت مشروح گفته بود که مردم انتظار زیادی از برادرم دارند، ولی برادرم هیچ چیزی فعلاً در دستش نیست. این مسئله بر آقای مهدی هاشمی هم پوشیده نیست. بر خود آقای هاشمی هم پوشیده نیست.

یعنی در حقیقت، آقای مهدی هاشمی نمی‏داند که اگر به فرض برگردد و به دادگاه برود، چه وضعیتی در انتظارش هست. چرا که هیچ قانون مدونی در هیچ موقعی وجود نداشته. در چنین حالتی طبیعی است که خود آقای مهدی هاشمی، می‏شود گفت در دست آن گروهی که قصد حذف کلیه‏ی این اصلاح‏طلب‏ها را دارند، به عنوان شمشیر داموکلس است.

آیا به‏نظر نمی‏رسد که بعد از افت‏ و خیزهایی که این پرونده داشته، به نوعی سرنوشت فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی با خود او گره خورده است؟

دقیقاً همین‏طور است. نه تنها سرنوشت آقای رفسنجانی بلکه حتی خانواده‌ی ایشان. شما می‏بینید وقتی وکیل متهم و یا هر فرد دیگری از اطرافیان متهمان را زندانی می‏کنند با خانواده‏ی او هم که هیچ رابطه‏ای با پرونده ندارد، برخورد می‏شود. بنابراین به‏خصوص در مورد آقای رفسنجانی صددرصد این‏جور است. برای این‏که مسئله‏، مسئله‏ی آقای مهدی هاشمی نیست، مسئله خود آقای رفسنجانی است.

به نکته‏ای هم اشاره کنم و آن این‏که در رأس ساختار فتنه‏ای که وزارت اطلاعات منتشر کرده بود، آقای هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است. بنابراین این حرف شما به نظر من درست است و این پرونده با سرنوشت آقای رفسنجانی گره خورده است.

من چون هیچ اطلاعی ندارم، نمی‏توانم نسبت به آقای مهدی هاشمی اظهار نظر کنم. این کار من نیست، ولی این‏که پرونده‌ا با خانواده‌اش گره خورده است، صددرصد این‏طور است چون اگر پرونده صاف و پاک بود و هیچ مشکلی نداشت، حتی جزییاتی هم داشت و منجر به برخوردهای خیلی حادی نمی‏شد، آقای مهدی هاشمی می‏توانست برود به تهران و خود را معرفی کند.

این‏ هم که آقای مهدی هاشمی گفته است که به طور رسمی یا غیر رسمی به او ابلاغ نکرده‏اند، مقداری به بازی‏های قدرتی برمی‏گردد که دو طرف با هم دارند. دو طرف به‏اصطلاح، با هم برخورد می‏کنند که ببینند ته قضیه، وزنه به کدام سمت می‏چرخد، اما یک چیز روشن است و آن‏ این‏که یک گروهی در صدد حذف گروه دیگر است. حال این‏که چقدر موفق بشود یا نشود، بحث دیگری است. من شک ندارم که گروهی باید حذف بشود. یعنی کسانی که در این خط هستند، می‏خواهند حذف کنند.

بنابراین، بهترین راه برای کسانی که می‏دانند حذف می‏شوند، این است که بدون در نظر گرفتن این‏که چه اعمالی را چه کسانی در طول ۳۰ سال انجام داده‏اند، بیایند صاف و روشن به جامعه بگویند که چنین وضعیتی در طول این ۳۰ سال بر کشور حاکم شده که حالا این نتیجه‏اش است.

این کار حتی خود آنهایی را که می‏خواهند حذف کنند، از بعضی جهات مصون نگه می‏دارد. هم‏چنان که من یقین دارم اگر آیت‏الله منتظری، آن خاطرات را منتشر نکرده بود، ایشان را در همان موقع سربه‏نیست می‏کردند و آن خاطرات و افشا کردن مسائلی که واقع شده بود، مانع از آن شد که بتوانند او را حداقل به شکل فیزیکی حذف کنند و صبر کردند تا به رحمت خدا بپیوندد.

Share/Save/Bookmark

 
 

بر اثر حمله جنگنده‌های ناتو و حملات قوای امنيتی افغانستان بر مواضع طالبان در ولايات هلمند، فراه وهرات، سه فرمانده طالبان و دست‌کم ۲۴ تن از طالبان کشته شدند.

داود احمدی سخنگوی والی هلمند گفت که در نخستين حمله جنگنده‌های ناتو که روز يک‌شنبه در شهرک کجکی هلمند، صورت گرفت، مولوی شهزاده يک فرمانده طالبان با ۱۱ تن از افرادش کشته شده‌اند.


دفتر مطبوعاتی ناتو در کابل اين حمله را تأييد کرد و علاوه بر آن گفته است که يک فرمانده ديگر طالبان و پنج شورشی طی علميات نظاميان خارجی در شهرک نادعلی هلمند کشته شده‌اند.

تاکنون جزئيات بيشتری در مورد اين عمليات و نام اين فرمانده منتشر نشده است.

در سال جاری، نظاميان خارجی و افغان عمليات شبانه تهاجمی بر مواضع شورشيان را افزايش داده‌اند

در يک رويداد ديگر، ملا حفيظ‌الله جانان يک فرمانده ارشد شورشيان که گفته می‌شود «هماهنگ‌کننده عمليات اين گروه و رابط طالبان با جنگجويان خارجی» بوده است با يک تن ازافرادش در حمله هوايی ناتو در شهرک بکوا درغرب افغانستان کشته شد.

همچنين هفت تن از اعضای طالبان در عمليات مشترک ارتش و پليس افغانستان در شرق ولايت هرات در غرب اين کشور، کشته شدند.

ژنرال شهزاده فرمانده لشکر ۲۰۷ ارتش در هرات گفت که يک افسر ارتش در اين درگيری کشته و دو سرباز نيز زخمی شده‌اند.

افزون بر اين، ژنرال شهزاده گفت چهار تن از شورشيان با مقاديری مهمات و اسلحه بازداشت شده‌اند.

در سال جاری، نظاميان خارجی و افغان عمليات شبانه تهاجمی بر مواضع شورشيان را افزايش داده‌اند و در اين تهاجمات نظامی‌ تاکنون ده‌ها فرمانده شورشی کشته و يا بازداشت شده‌اند.

اين عمليات در راستای کاهش قدرت طالبان و اجرای طرح واگذاری مسئوليت تدريجی امنيت ولايات مختلف به دولت افغانستان اعلام شده که قرار است تا سال ۲۰۱۴ به اتمام برسد.

Share/Save/Bookmark

 
 

در ساعت سه بعد از ظهر روز جمعه گذشته، طی مراسمی در قبرستان مونپارناس پاريس امانت‌سپاری خاکستر شجاع‌الدين شفا با شرکت گروهی از ايرانيان ساکن اروپا، آمريکا و کانادا و داريوش شفا، فرزند او برگزار گرديد.

در اين مراسم، داريوش شفا، فرزند ارشد شجاع‌الدين شفا، طی‌ سخنانی گفت که پدرش در بستر مرگ سفارش کرده بود که پس از مرگ پيکرش خاکستر شود، و اين خاکستر در اولين زمان ممکن به ايران بازگردانده شده و به خاک ايران سپرده شود.


داريوش شفا، افزود که در حال حاضر، و تا زمانی‌ که چنين حاکميتی بر ايران حکمفرما است، انجام اين مهم ممکن نيست، و اجرای خواسته اين کوشنده فرهنگ و تاريخ ايران برای مدتی‌ به تعويق می‌افتد.

داريوش شفا گفت تا آن‌زمان اين خاکستر در مونپارناس پاريس به امانت سپرده می‌شود.

داريوش شفا برنامه‌های آينده خود را برای ايجاد يک سازمان فرهنگی‌ به نام پدرش، اعلام کرد

فرزند شجاع‌الدين شفا به حاضران گفت که اميدوار است در آينده‌ای نه چندان دور، افتخار اين را داشته باشد که همگان را برای مراسمی مشابه، ولی‌ اين بار بر خاک ايران، و در زير نگاه قله پر برف دماوند، دعوت کند.

داريوش شفا گفت: «آن‌ روز روز آزادی ايران است و در آن روز اطمينان دارم همه ايرانيان آزاده، گرمای روح شادان شجاع الدين شفا را، نه چندان دور از خود، احساس خواهند کرد.»

در مورد سنگ روی آرامگاه شجاع‌الدين شفا، فرزند او گفت که تصميم گرفته شده است که طرح و نوشته روی اين سنگ به نظرخواهی همگانی گذارده شود.

وی افزود در اين راستا و به مدت دو ماه همه ايرانيان می‌توانند طرح و نظر خود را روی سايت و آدرس فيس‌بوک شجاع‌الدين شفا بگذارند.

داريوش شفا گفت پيشنهادات رسيده در ديدگاه همگان خواهد بود و در پايان اين همه‌پرسی‌، يک پيشنهاد، و يا مجموعه‌ای از چند طرح، انتخاب می‌شود و سنگ روی آرامگاه بر اساس آن حکاکی شده، و در سالگرد درگذشت وی طی‌ مراسمی نصب خواهد شد.


داريوش شفا، فرزند ارشد شجاع‌الدين شفا

پس از اين مراسم، جلسه گفت‌وگويی برگزار شد که طی‌ آن داريوش شفا برنامه‌های آينده خود را برای ايجاد يک سازمان فرهنگی‌ به نام پدرش، اعلام کرد و گفت که اين سازمان به هيچ‌وجه جنبه سياسی و عقيدتی‌ ندارد و در همان راستای روشنگری پدرش فعاليت خواهد کرد.

وی افزود که از همه ايرنيان آزاده برای همکاری با اين سازمان دعوت خواهد شد.

شجاع‌الدين شفا در ۱۲۹۷ خورشيدی در قم به دنيا آمد. او پس از فارغ‌التحصيلی در رشته ادبيات فارسی، تحصيلاتش را در در بيروت و فرانسه ادامه داد.

شجاع‌الدين شفا تا سال ۱۳۵۷، سال انقلاب ايران، نزديک به شصت عنوان ترجمه و تأليف خود را منتشر کرد.

وی مترجم کتاب سه جلدی کمدی الهی شاهکار ادبيات ايتاليايی، اثر دانته آليگيری به زبان فارسی است.

همچنين آثاری از گوته (ديوان شرقی و غربی) و آندره ژيد و شاعران رومانتيک فرانسه مانند لامارتين و شاتوبريان را نيز به فارسی درآورده‌است.

وی قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷، عهده‌دار سمت‌های علمی فرهنگی مختلفی بود؛ از جمله مدتی دبيرکل شورای فرهنگی سلطنتی بود و همچنين رياست کتابخانه ملی پهلوی را بر عهده داشت که بعد از کتابخانه مجلس شورای ملی بزرگ‌ترين کتابخانه کشور به شمار می‌رفت.

وی پس از انقلاب به‌ويژه در عرصه فرهنگ و ادب با نظام اسلامی ايران به مبارزه پرداخت و در مخالفت با موازين اعتقادی جمهوری اسلامی چندين کتاب منتشر نمود و تا پايان عمر در فرانسه زندگی کرد.

شجاع‌الدين شفا شامگاه جمعه ۲۷ فروردین در سن ۹۲ سالگی در پاریس درگذشت.

Share/Save/Bookmark

 
 

لطف‌الله فروزنده، معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور امروز، دوشنبه گفت کارمندانی که شامل طرح انتقال از تهران شده‌اند، در صورت مخالفت با انتقال، باید بین استعفا و بازخرید، یکی را انتخاب کنند.

به گزارش خبرگزاری مهر، ۴۰ درصد کارمندان دستگاه‌های مشمول تا پایان سال جاری مجبور به انتخاب بین سه گزینه انتقال به شهرهای دیگر، استعفا و بازخرید هستند و دستگاه‌های مشمول در صورت عدم اجرای این طرح باید پاسخگوی دولت باشند.


لطف‌الله فروزنده

معاون رئیس جمهور با خودداری از اعلام تعداد کارمندانی که مجبور به ترک تهران هستند، گفت: «بنا نداریم آمار جزئی اعلام کنیم و ضرورتی نمی‌بینیم این آمار را اعلام کنیم. مشکل این است که با این آمار برخورد منطقی نمی‌شود و از همین آمار سوء استفاده می‌شود.»

برخی رسانه‌ها تعداد کارمندان مشمول طرح انتقال از تهران را بیش از ۶۰۰ هزار نفر اعلام کرده‌اند.

خانواده‌های تحت پوشش «کمیته امداد امام خمینی» و سازمان بهزیستی از جمله دیگر گروه‌هایی هستند که انتقال آنها در دستور کار دولت قرار گرفته‌ است

به گفته معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور هم‌اکنون ۱۱۴ شرکت دولتی از تهران انتقال یافته و ۲۰ شرکت نیز در حال انتقال است.

وی می‌گوید تاکنون ۲۰ هزار کارمند به‌صورت داوطلبانه ثبت نام کرده‌اند که ۱۰ هزار نفر آن‌ها به‌طور قطعی منتقل شده‌اند.

این مقام دولتی در عین حال اعلام کرد که امکان انصراف کارمندانی که خودشان داوطلب انتقال بوده‌اند، وجود ندارد و این افراد باید حداقل به مدت ۱۰ سال در محلی که به آن منتقل شده‌اند خدمت کنند.


خانواده‌های تحت پوشش «کمیته امداد امام خمینی» و سازمان بهزیستی از جمله دیگر گروه‌هایی هستند که انتقال آن‌ها در دستور کار دولت قرار گرفته‌ است.

معاون رئیس جمهور همچنین از طرح ممنوعیت ایجاد هر گونه واحد صنعتی در صد کیلومتری تهران و انتقال برخی مؤسسه‌های پژوهشی و مراکز تحقیقاتی وابسته به دستگاه‌ها که محل عملیات آن‌ها در تهران نیست خبر داد و گفت که با وجود ماندن شرکت‌های نفت و گاز در تهران، این شرکت‌ها متعهد به کاهش نیروی انسانی خود شده‌اند.

طرح انتقال کارمندان دولت از تهران زمانی در دولت مطرح شد که محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری اسلامی ايران، در اواخر فروردين‌ماه سال جاری از برنامه دولت برای کاهش جمعيت به دليل آسيب‌هايی نظير زلزله خبر داد.


دولت دهم اعلام کرده که برای «تمرکززدایی از پایتخت، برخی از وزارت‌خانه‌ها، سازمان‌ها و شرکت‌ها از تهران خارج خواهند شد.»

محمدجعفر منتظری، رئيس ديوان عدالت اداری چندی پیش گفت: «انتقال عجولانه و بدون تدبير کارکنان دولت از تهران به جز گسستگی خانواده‌ها و افزايش شکايات از دولت بهره‌ای ندارد و به‌طور قطع شکست می‌خورد.»

به گفته وی: «دولت نبايد فکر کند که با خروج ضربتی ۱۰۰ هزار کارمند از تهران زلزله به ساير شهروندان تهرانی آسيب نمی‌رساند زيرا چنين برداشتی اصلأ منطقی نيست.»

با وجود تصویب تسهیلاتی همچون «برداشتن سقف اضافه کار، دریافت وام با شرایط آسان، هدیه ازدواج، امکانات ورزشی و بهداشتی رایگان و امتیازات برای خدمت در مناطق محروم» برای کارمندان منتقل شده از تهران، این کارمندان می‌گویند که دولت به تسهیلاتی که وعده داده بود، عمل نکرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

وقتی‌که به ماه کامل می‌نگرید، خبر از هشدار و اخطاری نیست؛ ولی اگر بر روی ماه بودید، چرا. مطابق مشاهدات جدید کاوشگری ژاپنی؛ زمانی‌که ماه کامل است، با گذر از مخروط انتهایی میدان مغناطیسی زمین، میدان الکتریکی پرقدرتی به گرد خود ایجاد می‌کند. به‌اعتقاد متخصصین، چنین پدیده‌ای می‌تواند آثاری جبران‌ناپذیر بر سلامت مسافران آینده‌ی این تنها قمر زمین داشته باشد.

زمین، به‌لطف میدان مغناطیسی‌اش، مجهز به حباب محافظی‌ موسوم به «مگنتوسفر» (مغناطیس‌سپهر) است که سیاره را احاطه کرده و همچون سپری ما را در برابر بادهای خورشیدی – که یورشی بی‌محابا و مداوم از ذرات باردار خورشیدی‌ست – مصون می‌دارد. مادامی‌که باد خورشیدی به حباب مغناطیسی زمین برمی‌خورد؛ مگنتوسفر سیاره‌مان کش می‌آید و ساختاری دُم‌مانند در جهت خلاف خورشید، موسوم به «دنباله‌ی مغناطیسی» (Magnetotail) ایجاد می‌شود. درازای این دم فراتر از مدار ماه است و همواره در راستای زمین-خورشید، اما در جهت خلاف خورشید در فضا دامن گسترده است.

با این حساب هنگامی‌که ماه بدر را طبیعتاً در موضعی واقع بر خط واصل زمین-خورشید می‌بینیم؛ بی‌تردید این ماه زیبا در دنباله‌ی مغناطیسی مرگبار زمین جاخوش کرده است.

بار الکتریکی ماه را مدارگرد ماه‌پیمای «کاگویا» متعلق به آژانس هوافضای ژاپن (ژاکسا) کشف کرد. ژاکسا این ماهواره را در سال ۲۰۰۷ اعزام نمود که به‌مدت ۲۰ ماه متوالی، با گردش در مداری با ارتفاع متوسط یکصد کیلومتر از سطح ماه، اولین تصاویر پرکیفیت (HD) از سطح سنگلاخی ماه را به زمین مخابره کرد. کاگویا سرانجام در ماه ژوئیه‌ی سال گذشته، عمداً به سطح ماه برخورد داده شد تا پیرو مطالعات پیگیر دانشمندان جهت کشف آب احتمالی بر این قمر؛ از انفجار حاصله، تصویربرداری و طیف‌نگاری صورت پذیرد.

دانشمندان، هم‌اکنون مشغول به کاوش در کوه داده‌های ارسالی توسط دوربین‌ها و دیگر ابزارآلات این کاوشگر همچون «ابزار کاوشی میدان مغناطیسی و پلاسما» (MAP) هستند که شار الکترون‌های بالنسبه پرانرژی جذب‌گشته توسط سطح ماه، حین روزهای ماه کامل را ثبت می‌کرده است.

نتایج بررسی که توسط تیم کاوشی کاگویا به‌تاریخ یکم اکتبر سال جاری در نشریه‌ی Geophysical Research Letters انتشار یافته؛ نشان از ایجاد بار الکترواستاتیکی نسبتاً پرقدرتی در ارتفاع چندین‌متری از سطح ماه و پراکنده در سرتاسرش می‌دهند که ماهیانه یک‌بار ظاهر می‌گردد و این‌چنین، میدان الکتریکی موقتی را در ماه شکل می‌دهد. با تکیه بر این داده‌ها، دانشمندان معتقدند که این الکتریزاسیون، به‌هنگام عبور ماه از درون بخشی از مگنتوسفر زمین موسوم به «ورقه‌ی پلاسمایی» (Plasma Sheet) رخ می‌دهد؛ منطقه‌ای که دقیقاً از مرکز دنباله‌ی مغناطیسی زمین عبور می‌کند.

از آنجایی‌که ماه هیچ میدان مغناطیسی قائم‌به‌خودی ندارد؛ به‌هنگام عبور از نقطه‌ی تلاقی مدارش با میدان مغناطیسی زمین، سطح‌اش همواره آماج ذرات باردار خورشیدیِ گیرافتاده در ورقه‌ی پلاسمایی قرار می‌گیرد. «یوکی هارادا» (Yuki Harada)؛ سرپرست این پژوهش از دانشگاه کیوتوی ژاپن، می‌گوید: «ما به وجود میدان الکتریکی نسبتاً قدرتمندی به‌گرد ماه، در هنگام حضورش در مگنتوسفر زمین معتقدیم؛ اما منشأ این میدان همچنان در هاله‌ای از ابهام است. گمان‌ می‌‌کنیم که این، مربوط به ویژگی‌های فیزیکی پلاسما و میدان مغناطیسی، در دنباله‌ی مغناطیسی زمین و همچنین برهم‌کنش مابین ماه و پلاسمای پیرامونی‌اش باشد».
این پدیده، به دانسته‌های دانشمندان پیرامون فعالیت‌های الکتریکی ماه افزود.


ماه کامل / Tamas Ladanyi / TWAN

مثلاً مشاهدات پیشین نشان می‌داد که ماه، صرفنظر از حضور یا عدم حضور در دنباله‌ی مغناطیسی زمین؛ توسط نور خورشید اندکی باردار می‌شود. با برخورد تابش خورشیدی و نتیجتاً الکترون‌های موجود در باد خورشیدی به سطح ماه، قسمت روز ماه اندکی بار مثبت می‌گیرد. در همین حین الکترون‌های از دست‌رفته، در سمت شب ماه احیاء می‌شوند و تشکیل بار منفی می‌دهند.

حال پرسش اصلی اینجاست که آیا سطح باردار ماه هیچ خطری برای کاوشگران انسانی و روبوتیک آینده‌ی بشر در ماه دارد یا خیر. هارادا در این‌باره می‌گوید: «کاملاً امکانش هست که میدان‌های الکتریکی، موجبات القای بار و متعاقب آن، تخلیه‌ی بار را پیرامون فضاپیماها به‌وجود آورند و این، زمینه‌ساز مخاطرات شدیدی برای مأموریت‌های انسانی‌ست».

بزرگترین دردسر ماه باردار، امکان جابجایی حجم عظیمی از غبار فرساینده توسط الکتریسیته‌ی ساکن است که می‌تواند عدسی‌های حساس و ترمینال‌های الکتریکی کاوشگرها را دچار اختلال کند. این بار همچنین می‌تواند به تخلیه‌های ناخواسته‌ی الکتریکی نیز بیانجامد. ماهواره‌های سری اکسپلورر ناسا و همچنین سطح‌نشین‌های آپولو، نخستین کاوشگرهایی بودند که از محیط پیچیده‌ی پلاسمایی ماه پرده برداشتند و نشان دادند که غبار برخاسته‌ی حاصل از این محیط باردار، شاید نگرانی‌ها از سلامت روبوت‌ها و انسان را بر سطح ماه افزایش دهد.
«یاسپر هالکاس» (Jasper Halekas)؛ فیزیکدان پلاسما از دانشگاه کالیفرنیا-برکلی، می‌گوید: «ما قبلاً بر سطح [ماه] بوده‌ایم و به‌خوبی هم دوام آورده‌ایم؛ اما در کنار برخی مشکلات، با غبار هم مشکل داشتیم.

ضمناً ما در اوضاع نسبتاً آرام ماه در آنجا حضور داشتیم. شرایط، شاید هنگام وقوع یک طوفان خورشیدی یا عبور ماه از میان ورقه‌ی پلاسمایی زمین که در این پژوهش آن را بررسی کرده‌ایم؛ خیلی تفاوت کند». او در ادامه می‌افزاید: «یقیناً هنگامی‌‌که با میدان‌‌های عظیم الکتریکی طرفید، از خسارت دیدن تجهیزات حساس الکترونیکی و غیره نگران خواهید شد و اگر این میدان‌ها غبار را به حرکت درآورند؛ آنگاه این هم به فهرست مشکلات‌مان اضافه خواهد شد. [اما] حقیقت اینجاست که ما هنوز واقعاً نمی‌دانیم این قسم از مطالعات چه ربطی می‌تواند به کاوش‌های ما داشته باشد. شاید تنها راهی که می‌توانیم [نسبت به این گفته‌ها] یقین پیدا کنیم؛ بازگشتن به سطح [ماه] است».

منبع

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
«کشف حفره‌ی هولناک و مرموزی در سطح ماه»

 
 

۱

یکی‌ از عجایب ملت سازی در دو قرن گذشته پیدایش ملت یهود بوده است که با سعی‌ و کوشش صهیونیست‌ها در اروپا ممکن شد. این حرکت معتقدین به دین یهود را که از کشور‌های مختلف و در اقصی نقاط دنیا پراکنده بودند و با شکل و شمایل بسیار متفاوت (سیاه، سفید یا سبزه) با زبان‌های گوناگون، فراخواند تا در سرزمینی که زمانی‌ قوم یهود در آن حکم رانده بود، ملتی‌ واحد شکل بدهند. از نظر زبانی هم با نبش قبر زبان عبری، ارتباط معنوی این ملت را ممکن کرد.

جنبش صهیونیستی و سپس موفقیت آن در ایجاد کشور اسرائیل دو ویژگی‌ مهم داشت:

الف- بنیانگذاران آن همگی‌ از صاحبان علم و ثروت بودند و از زمرهٔ پیشرفته‌ترین شخصیتهای جوامع غربی محسوب می‌شدند.

ب - ‌جریانی که کشور اسرائیل را پایه گذاشت حقوق برابر شهروندی را برای تمام کسانی که به ملت یهود تعلق داشتند در نظر گرفت و آنان را زیر چتر حکومت قانون گرد‌آورد. دیگر یهودی بودن ربطی‌ به اعتقادات دینی یا سیاسی نداشت تا جایی‌ که یهودی کمونیست (بی‌ خدا) و یهودی مذهبی‌ افراطی را با حقوق برابر کنار هم قرار داد. امروز برخی‌ از نسل سومی‌ ها خود را حتی یهودی نمیدانند، بلکه اسرائیلی معرفی می‌کنند.

۲

چارچوب ایرانی‌ که ما امروز می‌شناسیم وامدار خاندان صفویه است که بر پایهٔ مذهب تشیع مفهوم ایران را دوباره جان داد. مشروطیت بود که ملت ایران را ساخت این سازندگی مصنوعی نبود. بلکه بر پایه‌‌های تاریخی‌ یک سرزمین و یک زبان مشترک استوار بود، زبانی که حوزهٔ تمدنی آن از دربار عثمانی تا هند را می‌پوشاند، زبانی که پایهٔ مشترک نظام آموزش قرار گرفت و مبنای ارتباط اقتصادی در سطح کشور و یکی‌ شدن بازار داخلی‌ بود.

مهم‌ترین اتفاق در نهضت مشروطیت این بود که نمایندگان مردم به ویژه نمایندگان آذربایجان فارسی را به عنوان زبان رسمی‌ برگزیدند. وطن‌پرستی‌ تقی‌ زاده‌ها و کسروی‌ها را در اینجا می‌توان محک زد. ایرانیان در چارچوب ایران همسرنوشت شدند. این همسرنوشت شدن فرصتی برای ایجاد دستگاه دولتی سر تا سری فراهم آورد که در دوران رضا شاه ساخته و پرداخته شد. اما به جای آنکه این همسرنوشت شدن گوناگونی ایرانیان را به رسمیت بشناسد، کوشید ایرانیان را زیر یک نژاد همرنگ کند، و گوناگونی محلی‌ ایرانیان را ندیده بگیرد.

چندین علت را می‌توان برای چنین رویکردی برشمرد، که مهم‌ترین آن گسترش اندیشه‌های نژاد پرستانه در اروپا بود. جستجو برای یک تبار ویژه برای رضا شاه که اساسا بی اصل و نسب بود، نیز نقش در خوری ایفا کرد. دستگاه استبدادی هم از ابراز هر گونه اعتراض و ایرادی جلوگیری می‌کرد و این فرصتی به اندیشه‌های بی‌وطن داد تا به این بهانه با ایران و ایرانیت بستیزنند.

۳

در کنار پدیداری ذهنیت ملی ایرانی ، تقویت روحیه وطن‌خواهی‌ و وطن‌دوستی‌، دو جریان اندیشگی بی‌ وطن شکل گرفت. نخست‌ بی‌‌وطنان اسلامی که نظیر سید جمال اسد آبادی و سپس علی‌ شریعتی‌ در پی‌ بازسازی امپراطوری اسلامی شبیه عثمانی بودند (بی جهت نبود که برخی از روحانیون شیعه شریعتی را سنّی می‌خواندند). برای این اندیشه نه ملت ایران که مسلمانان هم سرنوشت اند. این آن جریانی است که درخت بی‌وطنی و ایران‌ستیزی را در انقلاب اسلامی آبیاری کرد.

جریان دومی‌که بی‌وطنی را تبلیغ کرد، کمونیست‌های شوروی پرست بودند. باید توجه داشت که با وجود جنبه‌ی جهان وطنی اندیشه چپ، چپ‌های ایرانی ‌پس از مشروطیت خصوصیت ملی‌ خود را حفظ کردند ولی با برآمد اردوگاه سوسیالیسم، همکاری و همراهی به اطاعت و سرسپردگی بدل شد.


عامل اصلی‌این بی‌وطنی حزب توده بود که نه تنها دشمن اصلی ‌را از میان مردم ایران (سرمایه داران و زمینداران) برمی‌گزید، بلکه ‌منافع ایران را هم در خارج از مرزها معرفی و در چارچوب منافع شوروی تعریف می‌کرد. بدینسان به دو فساد دامن می‌زد. نخست پراکندن کینه میان مردم ایران در زیر لوای مبارزه طبقاتی (دشمن اصلی امپریالیسم بود و مصدق زیر این عنوان دشمن بود. مبارزه طبفاتی هم از حد سندیکایی فراتر نرفت) و دوم تبلیغ بی‌وطنی بر این اساس که منافع ملی‌ایران، نه در همکاری بین المللی، بلکه با سرسپردگی و حتی دادن اطلاعات نظامی به اردوگاه حاصل می‌شود.

حزب توده برای تکمیل این مفاسد، همزیستی ‌تاریخی ‌اقوام گوناگون ایرانی‌ را هم برنمی‌تافت. جنگ طبقاتی را با جنگ قومی آراسته می کرد تا از بیخ و بن ملت ایران را بشکافد (بی‌ جهت نیست که بخش مهمی‌ ازسرجنبانان جدایی طلبی قومی بازماندگان توده ای-فدایی جریانات شوروی پرست هستند).

این حزب، در این راه چپ مستقل و ملی‌گرای ایرانی‌ همچون نیروی سوم خلیل ملکی یا سوسیال‌دمکرات‌های جبهه ملی‌ را از تهمت وناسزا بی نصیب نمی گذاشت. اکثریت جنبش چریکی هم که اساسا جمعی جوان ماجراجو و کم سواد را شامل می‌شد در آستانه انقلاب، طعمه‌ی حزب توده و همراه با آن پشتیبان جریان بی‌وطن اسلامی شد.

۴

با به قدرت رسیدن جریان اسلامی به رهبری آیت‌الله خمینی، صهیونیسم وارونه در ایران شکل عملی‌ پیدا کرد.

این وارونگی را چنین می‌توان برشمرد:

نخست بانیان صهیونیسم وارونه اسلامی عقب افتاده‌ترین بخشهای فرهنگی‌ و هنجاری و سیاسی جامعه ایران بودند. به معنی واقعی کلمه مستضعف بودند.

دوم، کوشیدند منافع ملت ایران را، که ذهنیتی ساخته داشت، با امّت مسلمانی پراکنده در اقصی نقاط دنیا همسرنوشت کنند. در عین حال بخش مهمی‌ از ملت ایران را وادار به پراکنده شدن در دنیا کردند. سعی‌ کردند آن حقوق ناکامل مدنی و اجتماعی‌ را نیز، که نشانه آغاز همبستگی‌ ملی‌ است، از میان ببرند و درجه بندی جنسی‌، قومی، مذهبی را جای‌گزین آن کنند.

اگر صهیونیسم ، کشور اسرائیل را با تمام ایرادات به پیشرفته‌ترین کشور در حوزهٔ علمی‌ در خاور میانه‌ بدل کرد، صهیونیست‌های وارونه اسلامی هر آنچه توانستند بلا بر سر علم و دانش آورد‌ند.

خوشبختانه دیر پایی‌ ایران و ایرانیت به صهیونیسم وارونه اسلامی اجازه نداده است، ملی‌گرائی را از میان بردارد. واماندگی صهیونیسم وارونه اسلامی موجب گردید که بخشی از متصدیان این اندیشه به فکر رفرم در آن بیفتند و به زعم خود عنصر ایرانیت را وارد دستگاه مسلکی خود بکنند.

در حوزهٔ سیاسی دمکراسی دینی اختراع شد، مفاهیمی نظیر ملی‌-مذهبی‌ باب شد، نظریه خودی-غیر خودی همراه با با شعار ایران برای همه ایرانیان طرح شد. هر مفهوم که مستقیما به یک واحد کشوری یا یک دولت- ملت مربوط بود به مسلک و مذهب اسلامی آغشته شد. بی‌وطنان اوایل انقلاب هنوز حاضر نشده اند ایرانی‌ را همچون یک شهروند و بدون تعلقات مسلکی و مذهبی‌ تعریف کنند.

۵

امروز تردید نباید کرد که سه جریان در فضای سیاسی ایران وجود دارند که برای مردم ایران سرنوشت‌های گوناگونی را آرزو می‌کنند:

جریان نخست، صهیونیست‌های وارونه اسلامی هستند که پس از ۳۰ سال شکست به این باورند که با وارد کردن عنصر ملی‌ گرائی در ذهنیت بی‌وطنشان بخشی از مردم را به حمایت از خود وادارند تا جایی‌ که کورش را هم بسیجی‌ میکنند.

جریان دوم در واکنش به نگاهی‌ که تیره و تبار همه ایرانیان را یکسان می‌بیند اقوام و تبار‌هایی‌ را تعریف می‌کنند که نه در همزیستی‌ با یکدیگر و یافتن راه حل‌های مشترک، بلکه جنگ و ستیز را شیوه حل و فصل معضل قومی می‌شناسد. در نتیجه سرنوشتی جز پاره پاره شدن ایران، یا زمینه‌سازی برای یک دیکتاتور که هرج و مرج حاصل از این ستیز را پایان دهد تدارک نمی‌بینند.

جریان سوم، اما، در جستجوی همزیستی ایرانیان است. این همزیستی امروز داده نیست، محتاج این است که اقوام ایرانی‌ کنار هم بشنینند، مذاهب مختلف ایران زمین با یک دیگر گفت‌وگو کنند، احزاب سیاسی همدیگر را به رسمیت بشناسند، و بپذیرند که با حقوق برابر و بدون تبعیض سرنوشت مشترکشان راپای صندوق رای رقم بزنند. فقط این چنین است که ایران وطن ما می‌شود.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
حسن شریعتمداری: ضمیر ناخودآگاه جمعی و لزوم شناخت کارکرد و تأثیر آن
منصور کوشان: ارزش‌های پیوسته و وابسته ایران و ایرانیت
منصور کوشان: ایران، ایرانیت، کدام ارزش‌ها؟
امین حصوری: ایرانیت و خصلت‌های آن
پویا حق‌شناس: در باب جمهوری اسلامی ناسیونالیستی
محمدرضا نیکفر: ارزش انتقادی «ایران» و «ایرانیت»

 
 

زینب کاظم‌خواه، روزنامه‌نگار ادبی که پیش از این با بخش فرهنگی و ادبی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) و با نشریاتی مانند مهرنامه و نافه همکاری می‌کرد، به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی محکوم شد.


زینب کاظم‌خواه

به گزارش بخش فرهنگ و ادبیات رادیو زمانه، سرانجام، روز یکشنبه، ۳۰ آبان ماه دادگاه زینب کاظم‌خواه در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی برگزار شد.

بر اساس حکم این دادگاه، روزنامه‌نگار فرهنگی، زینب کاظم‌خواه به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی محکوم شد. با توجه به این‌که پیش از این دادستانی تهران زینب کاظم‌خواه را بی‌گناه تشخيص داده بود، حکم قاضی پیرعباسی غیرمنتظره به‌نظر می‌رسد.

دادستانی تهران زینب کاظم‌خواه را از اتهامات تبرئه کرده بود و حتی از مسئولان زندان نامه‌ای مبنی بر بی‌گناهی خود دریافت کرده بود

زینب کاظم‌خواه هجدهم بهمن ماه سال گذشته با یورش ۹ تن از مأموران وزارت اطلاعات به محل سکونت‌اش بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

اتهام زینب کاظم‌خواه شرکت در تظاهرات اعتراضی در مخالفت با نتايج انتخابات بحث‌برانگیز ریاست جمهوری در ۲۲ خردادماه سال گذشته اعلام شده بود.

با وجود آن‌که زینب کاظم‌خواه پس از تحمل یک ماه حبس از زندان آزاد شد، هنگامی که به محل کارش در خبرگزاری ایسنا مراجعه کرد، سعید پورعلی، مدیر عامل وقت ایسنا او را «خائن به وطن» خواند و از خبرگزاری ایسنا اخراج‌اش کرد.

زینب کاظم‌خواه اما به فعالیت‌های مطبوعاتی خود در نشریات و فصل‌نامه‌های ادبی «نافه» و «نامه‌ مهر» ادامه داد. دادستانی تهران زینب کاظم‌خواه را از اتهامات تبرئه کرده بود و حتی از مسئولان زندان نامه‌ای مبنی بر بی‌گناهی خود دریافت کرده بود.

بازداشت زینب کاظم‌خواه مصادف شده بود با نامه‌ سرگشاده صدها خبرنگار که در ۲۱ فروردین‌ماه خواهان آزادی همکاران روزنامه‌نگارشان، روزنامه‌نگارانی مانند مسعود باستانی، عمادالدین باقی، عماد بهاور، علی‌رضا بهشتی ‌شیرازی، محمد جوادی حصار، محمد داوری، احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، هنگامه شهیدی، ابوالفضل عابدینی، مسعود لواسانی، جواد ماه‌زاده، مهدی محمودیان، یاسر معصومی، بدرالسادات مفیدی، علی ملیحی، احسان مهرابی، شیوا نظرآهاری، حسین نورانی‌نژاد و محمد نوری‌زاد شده بودند. او همچنین از زندانیانی بود که زندان مخوف افسریه را افشاء و گزارشی از بدرفتاری با زندانیان سیاسی در این زندان تهیه و منتشر کردند.

Share/Save/Bookmark

 
 

نخستین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم‌های ایرانی در لندن که به‌تازگی آغاز به کار کرده، با نمایش ۳۵ فیلم تا روز جمعه‌ی این هفته (۲۶ نوامبر) ادامه خواهد داشت.

این جشنواره که در سینما «آپولو»ی لندن واقع در میدان «پیکادلی» و همینطور چند نمایش در سینماهای دیگر شهر از جمله «سینه لومیر» در انستیتو فرانسه برگزار می‌شود، قصد دارد شمایی کلی از فیلم‌های بلند و کوتاه و مستند چند ساله‌ی اخیر سینمای ایران را ترسیم کند و ظاهراً قرار است سال به سال برگزار شود.

فیلم‌هایی که از سال ۲۰۰۰ به بعد ساخته شده‌اند، حق شرکت در اولین دوره‌ی جشنواره را داشته‌اند و حضور آنها در جشنواره‌های دیگر، مانع از پذیرش این فیلم‌ها در این جشنواره نبوده است.


وقت خوب مصائب، ساخته‌ی ناصر صفاریان، مستندی درباره‌ی احمد رضا احمدی

تنها سه فیلم بلند در این جشنواره به نمایش درمی‌آید: «کشتزارهای سپید»(محمد رسول اف)، «درباره الی» (اصغر فرهادی) و «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» (بهنام بهزادی). پیش‌تر قرار بود فیلم «بی‌پولی» ساخته‌ی حمید نعمت الله هم در جشنواره حضور داشته باشد، اما در آخرین لحظات از جدول برنامه‌ها حذف شد.

فیلم «کشتزارهای سپید» که به‌عنوان افتتاحیه‌ی جشنواره به نمایش درآمد، سال گذشته ساخته شده و حکایت فردی را بازگو می‌کند که به جمع کردن اشک مردمان مشغول است و گمان دارد که آنها روزی به مروارید تبدیل خواهند شد.

در مراسم افتتاحیه که جمعه‌شب در سینما آپولو برگزار شد، داود آزاد، خواننده‌ی به‌نام ایرانی به اجرای موسیقی پرداخت. آزاد که در موسیقی عرفانی شهره است، با کمک دو نوازنده‌ی خارجی (سیریش و جیک) اجرای ترکیبی تازه‌ای ارائه داد. قرار است همکاری این سه نفر گسترش یابد و کنسرت‌های مختلفی در جهان داشته باشند.

ظاهراً تنها فیلم‌ساز ایرانی شرکت کننده در جشنواره مجتبی میرطهماسب است که جزو هیأت انتخاب جشنواره بوده است. او به همراه کامبوزیا پرتوی، زوران ولکوویچ و پاتریک تاکر، از میان فیلم‌های رسیده، ۳۵ فیلم را برای نمایش در جشنواره برگزیده‌ است. تعداد فیلم‌های رسیده به دفتر جشنواره، طبق گفته‌ی مدیر آن ۴۷۰ فیلم کوتاه و بلند بوده است.


«تینار» ساخته‌ی مهدی منیری، قصه‌ی پسر نوجوان روستایی را با آمال و آرزوهایش تصویر می‌کند و نگاه انسانی و شاعرانه‌ای دارد.

ابتدا کامران شیردل ریأست هیات انتخاب را به عهده داشت، اما در میانه‌ی کار انصراف داد و کانبوزیا پرتوی جایگزین او شد. حسین خسروجردی و سیف الله صمدیان هم هیأت انتخاب بخش عکس این جشنواره هستند.

پژمان دانایی مدیر جشنواره، به رادیو زمانه می‌گوید: «این جشنواره هم از فیلم‌سازان تجربی و هم حرفه‌ای، حمایت می‌کند و در عین حال که تصویری از سینمای امروز ایران را به مخاطبان بریتانیایی عرضه می‌کند، به فیلمسازان جوان هم این فرصت را می‌دهد تا آثارشان در شهر باشکوهی چون لندن به نمایش گذاشته شود.»

این جشنواره به‌شکل غیر مسابقه‌ای برگزار می‌شود. پژمان دانایی در این‌باره می‌گوید: «از آنجا که هدف جشنواره، مهیا کردن زمینه و فرصتی برای فیلمسازان ایرانی است تا فیلم‌های خود را برای مخاطبان ایرانی و غیر ایرانی در شهر لندن نمایش دهند، به‌جای آنکه کوشش خود را صرف انتخاب یک یا چند فیلم به‌عنوان فیلم برگزیده‌ی جشنواره بکنیم، تمامی انرژی ما صرف فراهم کردن زمینه‌ی این ماجرا شده است. اما در دوره‌های بعدی جشنواره را به صورت مسابقه‌ای برگزار خواهیم کرد.»

«آکاردئون» ساخته‌ی جعفر پناهی که برای نخستین بار امسال در جشنواره‌ی ونیز به ‌نمایش درآمد، در جشنواره‌ی فیلم‌های ایرانی در لندن هم به نمایش گذاشته می‌شود. هرچند جعفر پناهی تنها یک ماه پس از فیلم‌برداری این فیلم بازداشت شد و حدود سه ماه را در زندان گذراند، اما پیام فیلم او مدارا، صلح و دوستی است. آکارئون فیلم ساده و کم‌خرجی است که در آن فیلم‌ساز قصد دارد زندگی دو کودک فقیر را به نمایش بگذارد. فقر این کودک را به خشونت سوق نمی‌دهد، بلکه در انتها آنها را به مدارا و همکاری با دیگران وا می‌دارد.

پسر در فیلم نمادی است از نسل جوان پر شر و شور که می‌خواهد انتقام بگیرد، اما دختر نمادی است از زنان امروز ایران که می‌خواهند با مصالحه و فعالیت مدنی، به مدارا در جامعه برسند و دزد آکاردئون، مذهبی‌نمایی است که به فکر منافع خودش است.


نخستین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم‌های ایرانی در لندن

در پایان وزنه‌ی به سمت زنان سنگینی می کند و مدارایی بین همه‌ی آنها صورت می‌گیرد که پیام اصلی فیلم است: نفی خشونت.

فیلم - شاید به دلیل مشکلات مالی- به لحاظ تکنیکی فقیر به نظر می‌رسد و مشکلات آشکاری دارد، اما به جهت مضمون می‌توان آن را دنباله‌ی «آفساید« پناهی در نظر گرفت. در «آفساید» هم با نفی خشونت روبرو هستیم و در پایان مدارایی بین همه صورت می‌گیرد و به یک جشن ملی بدل می شود. اینجا هم به‌جای آن شادی همگانی با یک تفاهم روبرو می‌شویم که شخصیت‌های فیلم را به تحمل یکدیگر دعوت می‌کند.

فیلمی درباره‌ی احمدرضا احمدی، شاعر برجسته‌ی ایرانی که متأسفانه این روزها در بستر بیماری به‌سر می‌برد، از دیگر فیلم‌های این جشنواره است. این فیلم مستند که «وقت خوب مصائب» نام دارد در سال ۲۰۰۶ ساخته شده و ناصر صفاریان کارگردانی آن را به‌عهده داشته است. صفاریان که به‌عنوان نویسنده‌ی سینمایی فعالیت می‌کرد، بعدتر به ساخت فیلم درباره‌ی شاعران علاقه نشان داد و مستندی که درباره‌ی فروغ فرخزاد ساخته، نخستین فیلم او از این رشته فیلم‌هاست.

مستند «تینار» ساخته‌ی مهدی منیری هم از دیگر مستندهای این جشنواره است که امسال در جشنواره کارلوویواری در جمهوری چک به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت. این فیلم که شدیداً مورد توجه پرویز دوایی، منتقد پیشکسوت سینمای ایران قرار گرفته، قصه‌ی پسر نوجوان روستایی را با آمال و آرزوهایش تصویر می‌کند و نگاه انسانی و شاعرانه‌ای دارد.

تمامی فیلم‌های شرکت کننده در این جشنواره ایرانی هستند، به‌جز دو فیلم که یکی از آنها درباره‌ی چند هنرمند زن ایرانی است. این فیلم که «مرواریدهای کف اقیانوس» نام دارد، به‌تازگی توسط روبرت آدانتو که در جشنواره حضور دارد، ساخته شده و به بررسی آثار هنرمندان ایرانی شناخته شده‌ای چون شیرین نشاط، پرستو فروهر و شادی قدیریان اختصاص دارد.

فیلم‌هایی از داود میرباقری، علاء محسنی، مهرداد شیخان، پناه بر خدا رضایی، مریم مهاجر، سودابه مرادیان، امیرحسین بیرجندی و سودابه مجاوری از دیگر آثاری هستند که در این جشنواره به نمایش درمی‌آیند.

Share/Save/Bookmark

 
 

امتیازدهی به روسیه؟
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «توافق‌نامه جدید ناتو و روسیه و تأثیر آن در مسائل ایران» در مورد استقرار سیستم دفاع موشکی ناتو در ترکیه است.

در این سرمقاله آمده است: «پیش کشیدن بحث استقرار پایگاه راداری در کشور چک و پایگاه موشکی در لهستان از جانب آمریکا کاملاً با مخالفت روسیه مواجه شد، چرا که مکان تعیین شده برای استقرار این سامانه در شرق اروپا در نزدیک‌ترین نقطه به غرب روسیه قرار داشت و از آن جایی که عمده تجهیزات نظامی و پایگاه‌های هسته‌ای حساس روسیه در غرب این کشور قرار گرفته است، طرح برقراری چنین سیستمی برای روس‌ها خیلی حساسیت برانگیز بود.»

نویسنده این سرمقاله افزوده: «روی کار آمدن اوباما در ایالات متحده، استراتژی این کشور را در قبال سپر تهاجمی تغییر داد و اوباما برای اینکه بتواند مناسبات بهتری را با روسیه داشته باشد، این طرح را موقتاً به حالت تعلیق در آورد. در نتیجه این امتیازدهی آمریکا به روسیه، این موضوع با استقبال مقامات کرملین مواجه شد و فضای جدیدی در روند مناسبات روسیه و آمریکا شکل گرفت. لذا بعد از این نرمش ایالات متحده، رهیافت‌های جدیدی در رابطه روسیه و آمریکا به وجود آمد. به طوری که روسیه که قبلاً با استفاده از فضای هوایی خود تنها برای ترابری غیر نظامی آمریکا موافقت کرده بود، قرار داد جدیدی را امضا کرد که طبق آن آمریکا می‌توانست از فضای آسمان روسیه حتی برای ترابری و پشتیبانی نیروهای نظامی خود هم استفاده کند. روند رو به‌رشد روابط روسیه و آمریکا ادامه داشت تا اینکه مطالعات مربوط به سیستم دفاع موشکی روند جدیدی را طی کرد و قرار بر این شد که ترکیه محل استقرار این سامانه باشد.»

در بخش دیگری از سرمقاله می‌خوانیم: «ترکیه در شرایطی نامزد استقرار این سیستم شد که این کشور اخیراً مناسبات خود با ایران را به طور قابل مشاهده‌ای افزایش داده بود و در واقع می‌توان گفت که این کشور با بهبود مناسبات با ایران نقش خاورمیانه‌ای خودش را پررنگ کرده بود. به همین دلیل ترکیه با این مسأله مخالفت کرد و در برابر این خواست ایستاد. اما فشار آمریکا و اتحادیه اروپا به قدری زیاد شد که ترکیه مجبور شد عقب نشینی کرده و موضع خود را تعدیل کند.»

نویسنده سرمقاله آرمان ادامه داده است: «ترکیه اعلام کرد به شرطی که در بیانیه ناتو اسمی از ایران به عنوان یک تهدید آورده نشود، حاضر است با استقرار این سیستم در خاک کشورش موافقت کند. چون تصمیم‌گیری‌ها در ناتو باید به اتفاق آرا باشد، مخالفت ترکیه می‌توانست جلوی امضای چنین توافق‌نامه‌ای را بگیرد.»

متن کامل سرمقاله

قدرت رسانه‌ها
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «ایمان بیاوریم به آغاز فصل رسانه‌ها» در مورد سخنان اخیر محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدی‌نژاد است که گفته بود ایران توانایی به «ورشکستگی کشاندن» کارخانه پژوی فرانسه را دارد.

در این سرمقاله آمده است: «در دو هفته گذشته، روستایی محروم در استان کهگیلویه و بویراحمد و انگشتان بریده کودکان و نوجوانانش در صدر خبرهای رسانه‌های داخلی وخارجی قرار گرفت. برخی از دولت‌مردان و نمایندگان مجلس مجبور به واکنش به اخبار و گزارش‌های مربوط به این روستا شدند. نمایندگان و مسئولینی که احتمالاً بارها با نامه‌ها و درخواست‌های اهالی این روستا برای بهبود شرایط زندگی مواجه شده بودند، اما هیچگاه آن‌گونه که این بار واکنش نشان دادند، عمل نکرده بودند.»

این سرمقاله افزوده: «در ماجرای رسانه‌ای شدن مشکلات مردم روستای گاودانه، تحلیل صاحبان رسانه‌های خارج از کشور این بود که این گزارش از دست رسانه‌های داخلی در رفته است و گرنه این همه تکرار و شاخ و برگ دادن به تصاویری که از رسانه‌های کشور منتشر شده، چندان طبیعی نمی‌نماید. گویی نمی‌توان هم رسانه‌ای داخلی بود و هم از مشکلات داخلی نوشت. این تلقی خارج‌نشینان، البته موازی برداشت داخل نشینانی است که طرح مشکلات کشور را سیاه‌نمایی می‌دانند و از این طریق سعی در ایجاد محدودیت‌های فراقانونی و بی‌دلیل در راه خبررسانی رسانه‌های داخلی دارند.»

در ادامه سرمقاله ابتکار آمده است: «بدون تردید مشکلات روستاهایی مانند گاودانه در گوشه گوشه این کشور پهناور می‌تواند حاصل غفلتی باشد که یادآوری رسانه‌ای آن به اولین گروهی که فایده می‌رساند، مسئولینی است که بانگ " انتقاد کنیدشان" رسانه‌ها را پر کرده است. اگر چه عصر رسانه‌ها، دهه‌ها است که آغاز شده اما تحولات حیرت‌انگیز تکنولوژیکی که از هر وسیله ارتباطی یک رسانه قدرتمند می‌سازد، هیچ فرد، گروه و یا حکومتی را بی‌نیاز از این یادآوری نمی‌کند که هر لحظه آغازی جدید در عصر رسانه‌ها است.»

سرمقاله افزوده است: «بدون تردید در کشور ما نمی‌توان با اتکا به قدرت بی‌رقیب رسانه ملی، چشم بر رسانه‌های ریز و درشت دیگر بست، چرا که بارها دیده شده است که این رسانه عریض و طویل در این ماراتن خبررسانی از رسانه‌های کوچک‌تر عقب مانده است. مگر در همین مورد، گزارش رسانه ملی چند روز بعد و البته در واکنش به گزارش رسانه‌های دیگر پخش نشد؟ گزارشی که می‌توانست از وبلاگ یک نوجوان از همان روستا آغاز شود. بدون تردید تقویت رسانه‌های دیگر همانند رسانه ملی می‌تواند چتری حمایتی بر سر منافع ملی کشور بگستراند. تقویتی که تنها به دادن امکانات مادی محدود نمی‌شود، بلکه باز کردن میدانی وسیع‌تر برای تمرین و مانور را می‌طلبد.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «کالبدشکافی جنگ ارزی»

سرمقاله امروز روزنامه مردم‌سالاری با عنوان «روسیه، آمریکا و سپر دفاع موشکی»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «كمیت انقلاب لنگ می‌ماند اگر ... »

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● اختلاف ‌کار‌گروه مشترک با گزارش کد‌خدایی
● وزیر نیرو: قبض برق از اسفند ماه گران می‌شود
● وزیر علوم: هر كس مصوبات وزارت علوم را اجرا نكند، باید برود
● شرط حضور حداكثری اصلاح‌طلبان

ابتکار
● پاسخ به انتقادات شدیداللحن مداحان معروف؛ حاشیه‌های یک بخشنامه برای محرم
● سهمیه سوخت خودروها در آذرماه ٦٠ لیتر اعلام شد؛ احتمال تغییر قیمت بنزین در دقیقه ٩٠
● پرسش و پاسخ‌های مالیاتی در اتاق بازرگانی؛ طلا فروشان هنوز مالیات نمی‌دهند
● جزئیات دادگاه جنایت سعادت‌آباد

ایران
● آغاز ثبت‌نام جدید و اصلاح فرم یارانه نقدی
● هلاكت سركرده یک گروهک تروریستی وهابی در سنندج
● روز اول مسابقات آسیایی كشتی فرنگی با دو طلا برای ایران پایان یافت
● تظاهرات ده‌ها هزار نفری مردم ایتالیا بر ضد برلوسكونی

تهران امروز
● اعتراض به گزارش كدخدایی
● ضیافت پر رونق فلسفه
● اعترافات قاتل سعادت‌آباد در اولین جلسه محاكمه؛ جنون روی آسفالت
● تفاوت دیدگاه رئیس‌جمهور و مدیر ارشد وزارت بهداشت؛ چالش بر سر سن ازدواج دختران

جام جم
● هدفمندی یارانه‌ها؛ انتظارها همچنان ادامه دارد
● مدال‌های طلای ایران دو رقمی شد
● موافقت روسیه برای همكاری همه جانبه با ناتو
● نامه نمایندگان مجلس به دبیر شورای نگهبان

دنیای اقتصاد
● با انتشار سه خبر جدید در خصوص هدفمندسازی یارانه‌ها مطرح شد؛ تعویق اصلاح قیمت‌ها تا زمستان؟
● واكنش به افزایش نرخ مالیات برارزش افزوده
● هیأت رییسه مجلس تشكیل جلسه می‌دهد؛ نشست ویژه برای بررسی گزارش شورای نگهبان
● جانشین فرمانده ناجا: اتفاقی امنیتی در طرح هدفمند كردن یارانه‌ها نمی‌افتد

رسالت
● نمایندگان مجلس: طرح سئوال از رئیس‌جمهور برای اختلاف میان قواست
● آیت‌الله سیستانی: مسئولان نظام را بر اطاعت از آیت‌الله خامنه‌ای سفارش می‌کنم
● وحیدی: ساخت موشک اس ٣٠٠ در مراحل طراحی قرار دارد
● مدودف: تهران برای همكاری با آژانس آماده است

کیهان
● دو پیشنهاد آلمان در لیسبون خلع سلاح اتمی و خروج بمب‌ها از اروپا
● اسناد كمک‌های مالی رژیم سعودی به مخالفان حزب‌الله لو رفت
● معاون وزیرخارجه ایتالیا: دود تحریم ایران به چشم اتحادیه اروپا رفت
● سعد حریری شنبه آینده به تهران سفر می‌كند

مردمسالاری
● نامه نمایندگان مجلس در کارگروه حل اختلاف به آیت‌الله احمد جنتی؛ شعار مجلس، مقابله با قانون‌گریزی است
● وزیر دفاع: ساخت موشک اس ٣٠٠ در مراحل طراحی قرار دارد
● فرمانده سپاه محمد رسول‌الله: ١٥٠٠ تکاور جنگ سایبری تربیت شده است
● واعظ طبسی تأکید کرد: لزوم صداقت خبری در صدا و سیما

گفت‌وگوهای روز:
● روزنامه جام جم در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «جواد یارجانی، رئیس پیشین امور مجامع اوپک» منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته