-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/21/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

جامعه‌شناسی وقتی به وجود آمد که احساساتِ منفی‌ای درباره‌ی مدرنیته پیدا شد. برای نمونه، کارل مارکس ادعا می‌کند که کاپیتالیسم یا سرمایه‌داریْ فردیتِ انسان‌ها را شکل می‌دهد؛ یا گئورگ زیمل می‌گوید «کلان‌شهرها» فردیتِ افراد جامعه را ازشان می‌گیرد؛ یا ماکس وبر درباره‌ی تاثیراتی نوشته است که عقلانی‌کردنِ مدرنیته بر افراد جامعه داشته است.

Download it Here!

قواعد و هنجارهای اجتماعی که در زندگی روزمره‌ی ما، در تعاملات اجتماعی ما، در گفتمان‌های جامعه یا در ایدئولوژی‌ها و نهادهای اجتماعی جریان دارند، ‌عواطف انسانی ما را شکل می‌دهند. مثلن به جنگ یا به نهادهای سیاسی نگاه کنید؛ هیچ جنگی خالی از حسِ نفرت نیست، هیچ سیاستی خالی از ترس نیست، هیچ‌کدام از نظام‌های تعلیم و تربیت خالی از اجبار و تحمیل نیستند.

معمولن رهبرانِ مذهبی و استادان اخلاق بلندبلند نمی‌خندند یا شادی خود را زیاد بروز نمی‌دهند؛ گریه‌کردن بزرگسال‌ها امری عجیب و غیرعادی است؛ اگر پیرمرد یا پیرزنی در جمعی برقصد و شادمانی کند موجب می‌شود که تحسین‌اش کنیم و از وی به‌عنوان پیری یاد کنیم که با دیگر هم‌سن و سال‌های خویش فرق دارد. یا حتی وقتی کسی بی‌دلیل بخندند یا بگرید ما فکر می‌کنم حتمن مشکلِ روانی دارد یا موقتن دچار اختلالات روانی شده است. اما چرا عواطف این‌همه اجتماعی هستند و چرا ما نمی‌توانیم در هر وضعیتی هر عاطفه‌ای را از خودمان نشان دهیم؟


ما در زندگی و در تعاملاتی که با افراد دیگر جامعه داریم تلاش می‌کنیم که احساسات و عواطف‌مان را با هنجارها تطبیق دهیم، هنجارهای اجتماعی‌ای که یک‌سری «باید و نباید»های سفت و سختی را به ما تحمیل می‌کنند. مثلن بازیگر یا پهلوانی را تصور کنید که یکی از هنجارهای اجتماعی را زیر پا می‌گذارد؛ اگر یکی از همین آوازخوان‌های لس‌آنجلسی بگوید که آمریکا را وطن خویش می‌داند، مردم ایران چه قضاوتی درباره‌ی وی خواهند کرد؟

عواطف بروز داده می‌شوند تا جایگاه و قدرتِ اجتماعیِ فرد را تغییر دهد یا که حفظ کند. برای مثال، عواطفِ عاشقانه معمولن زمانی نشان داده می‌شوند که بخواهیم کسی را تمجید و ستایش کنیم. البته از دست‌دادنِ جایگاه و قدرتِ اجتماعی هم موجب بروز عواطف خاصی می‌شود.

مردم وادار می‌شوند که عواطف خودشان را متناسب با استانداردها و هنجارهای ایدئولوژیک و فرهنگی بروز دهند. البته ما می‌توانیم از عواطفِ کاری و حرفه‌ای هم صحبت کنیم؛ مثلن چون تکنولوژی پروازْ رابطه‌ی چهره‌به‌چهره‌ی بین خدمه با مسافران را به حداقل رسانده است، بنابراین آن‌ها همیشه باید لبخند به لب داشته باشند تا بتوانند عواطفِ کاری و حرفه‌ای خود را نسبت به مسافران نشان دهند.

برخی از روان‌شناس‌ها می‌گویند ما باید حواس‌مان به عواطف‌مان باشد. آن‌ها می‌گویند عواطفِ ما هم‌چون نشانه‌هایی هستند که به ما خبر می‌دهند چه چیزی در درون ما می‌گذرد. برخی هم می‌گویند خودِ عواطف نه خوب هستند و نه بد؛ بل‌که عواطف را باید در موقعیت‌ها و زمینه‌های اجتماعی‌ای که به کار گرفته می‌شوند ارزیابی و قضاوت کرد.


ما حتی می‌توانیم از عواطف‌مان استفاده کنیم تا دیگران را وادار به کاری کنیم. مثلن وقتی گریه می‌کنیم در واقع داریم نشان می‌دهیم که از تنهایی و ناامیدی رنج می‌بریم؛ کسی که ما را در این وضعیت می‌بیند ممکن است توجه و مراقبت بیش‌تری به ما نشان دهد.

عواطفی مانند خشم و عشق و سرخوردگی و انزوا دارای انرژی‌هایی هستند و همین قدرت‌شان برانگیزاننده و هدایت‌کننده‌ی نیروهای اجتماعی است. این انرژی‌ها باید در آداب و رسوم و آیین‌های فرهنگی خود را نشان دهند تا از نظر اجتماعی موجه به نظر برسند؛ مثلن خشم در تظاهرات مردمی توجیه می‌شود و حسِ انزوا در مشاغلی موجه می‌شود که منزوی‌بودنِ کارمند یا کارگر دقیقن یکی از شرایطِ کاری باشد. زندگی اجتماعی محلی برای تولید و توزیعِ انرژی‌های عاطفی است.

عواطف حتی می‌توانند هویتِ انسان‌ها را فاش سازد؛ جامعه‌شناسان می‌گویند عواطف مانند نشانه‌هایی هستند که می‌توانند هویتِ انسان‌ها را در موقعیت‌ها و رخ‌دادهای مختلف نشان دهند؛ ما می‌توانیم با مشاهده‌ی عواطفی که فرد در یک موقعیتِ خاص نسبت به یک رخداد اجتماعی از خود نشان می‌دهد بفهمیم که وی کیست، یعنی چه ویژگی‌ها و چه جایگاه اجتماعی‌ای دارد؛ مثلن گروه‌های اجتماعیِ خاصی به دیدنِ تئاتر می‌روند، یا گروه‌های اجتماعی خاصی هستند که وقتی برای دیدنِ بازی فوتبال به ورزش‌گاه می‌روند رفتارهای عصبی و پرخاش‌گرانه‌ی خاصی از خود نشان می‌دهند.

Share/Save/Bookmark

 
 

آن‏چه رابرت گیتس، وزیر دفاع امریکا، روز سه‏شنبه ۲۵ آبان، در نشست سالانه‏ی وال‏استریت ژورنال، در مورد تأثیر تحریم‏های اقتصادی بر ایران گفت، پیش از این هم گفته بود.

Download it Here!

نکته‏ای که در سخنان اخیر وی توجه بیشتری را برانگیخت، ادعایی بود که او در مورد بروز اختلاف میان رهبر و رئیس جمهوری ایران بر سر تحریم‏های اقتصادی بیان کرد.

وزیر دفاع امریکا از جمله پشتیبانان سیاست‏های بارک اوباما، رئیس جمهور امریکا در قبال ایران است که در مقابل طرح حمله‏ی نظامی به ایران، همواره مقاومت نشان داده است.

با دکتر بهمن آقایی دیبا، استاد حقوق بین‏الملل در دانشگاه ویرجینیای امریکا، درباره‏ی سخنان دیروز رابرت گیتس و مطالب دیگری در حوزه‏ی بحران هسته‏ای و اختلافات ایران و امریکا گفت‌وگویی کرده‌ام که می‌خوانید.

دکتر بهمن آقایی دیبا: در نگاهی کلی‏ به صحبت‏های آقای گیتس، این‏طور به‏نظرم می‏رسد که ایشان ابتدا گفته‏اند مطالبی که آقای احمدی‏نژاد راجع به وضعیت داخلی ایران به رهبر گزارش می‏دهد، درست نیست و وضع مملکت خراب‏تر از آن است که آقای احمدی‏نژاد به رهبر گزارش می‏دهد و حال که به‏تدریج اثرات این تحریم‏ها روشن می‏شود، اختلاف بین این دو گسترش پیدا می‏کند.


در نهایت، آقای گیتس می‏خواهد نتیجه‏گیری کند که تحریم‏ها در حال اثر گذاشتن هستند و امیدوار هستند بتواند ایران را قانع کنند که برنامه‏ی اتمی خود را تغییر بدهد.

شما این تحلیل را چگونه می‏بینید؟

من به چند نکته در این زمینه اشاره می‌کنم. اولاً به‏‏هیچ‏وجه فکر نمی‏کنم رهبر جمهوری اسلامی ایران از نظر گرفتن اخبار و اطلاعات متکی به اظهارات آقای احمدی‏نژاد باشد. اظهارات آقای احمدی‏نژاد تنظیم شده است برای مصرف مردم، نه برای اطلاع دادن به رهبر.

برای اینکه رهبر دارای نمایندگان زیادی در تمام سازمان‏های دولتی و غیر دولتی در سراسر کشور است. بیت رهبری دیگر آن دم و دستگاه کوچک سابق در زمان آقای خمینی نیست. وزارت‏خانه‏‏ی مفصلی است که در همه‏ی ارگان‏های دولتی و غیر دولتی دارای نمایندگان متعددی است که به‏صورت یک شبکه‏ی گسترده عمل می‏کنند و بدون شک رهبر برای گرفتن اطلاع راجع به وضعیت مملکت، احتیاجی به اینها ندارد.

آن‏چه باعث اختلاف سطحی و شاید جزیی آقای احمدی‏نژاد و رهبر می‏شود و این روزها توجه آقای گیتس و افرادی مانند او را به این موضوع جلب کرده، به نظر من، مسئله‏ی تلاش آقای احمدی‏نژاد است برای اینکه تا حدودی خود را از سایه‏ی این حرف که او را معمولاً دلقک بی‏اختیاری در دربار ولایت‏فقیه محسوب می‏کنند، دربیاورد و دامنه‏ی اختیارات خود را در سیاست‏های داخلی و خارجی کشور بیشتر کند تا وجهه و موقعیتی برای خودش دست و پا کند.

اما رهبر قطعاً این را نمی‏خواهد و نمی‏خواهد به آقای احمدی‏نژاد این امکان را بدهد که قدرت و اختیار مانوری بیشتر از آن حد که الان دارد، داشته باشد. به نظر من، این باعث برخی اختلافات بین آنهاست و هیچ ربطی به مسئله‏ی تحریم‏ها و اثرگذاری‏شان ندارد.

به این ترتیب، دریافت رابرت گیتس از نوع اختلاف میان رهبری و رئیس جمهور، یک پیش‏بینی در صورت پیشرفت تحریم‏هاست. نوع اختلافی که شما میان رهبری و رئیس جمهور قائل هستید، بر چه پایه‏ای است؟ پیش‏بینی شما است یا شواهدی هم در مورد این اختلاف وجود دارد؟

بله؛ در بعضی از موارد ما شاهد آن هستیم. مثلاً یک سال پیش آقای احمدی‏نژاد سعی کرد سازمان اوقاف را که سازمان پردرآمدی است، زیر کنترل خودش دربیاورد و آقای خامنه‏ای نگذاشت.

اخیراً آقای احمدی‏نژاد می‏خواست مشاورینی در سیاست خارجی برای خود تعیین کند که اسم آنها را «نمایندگان ویژه» گذاشته بود. در واقع می‏خواست به طریقی، وزارت خارجه‏ای جدا از وزارت خارجه‏ی موجود ایجاد کند و کنترل خود را بر سیاست خارجی گسترش بدهد که باز آقای رهبر جلوی آن را گرفت. گرچه او اسم این نمایندگان را به «مشاوران خارجی» عوض کرد، ولی به‏هرحال طرح اصلی خود او کنار رفت.

یا مثلاً مورد دانشگاه آزاد که هنوز هم مورد اختلاف است. بعضی‏ها می‏گویند این مسئله به نفع آقای رفسنجانی تمام شد، بعضی‏ها می‏گویند به نفع آقای احمد‏ی‏نژاد تمام شد. ولی به‏نظر من، تا موقعی که تکلیف ماده‏ی ۵ و ۱۰ اساس‏نامه‏ی این دانشگاه تعیین نشود، نمی‏شود قضاوت کرد که به نفع چه کسی تمام شده است.

ولی به‏هرحال اینها مواردی هستند که اختلافاتی را نشان می‏دهند و نمی‏شود منکر این اختلافات شد.

نظر شما در مورد اثر داشتن یا نداشتن تحریم‏ها چیست؟

این بحث که تحریم‏ها اثر دارند یا اثر ندارند، مقداری حرف مشخص نشده و تعریف نشده‏ای است، در اکثر مواردی که آن را به‏کار می‏برند. تحریم‏ها اثر دارند. هیچ تحریمی نیست که اثر نداشته باشد. تحریم حتی از طرف یک شرکت کوچک هم اثر دارد. برای اینکه باعث می‏شود طرف تحریم مجبور بشود همان اقلام را از بازار سیاه گران‏تر و با کیفییت پایین‏تر و هزار دردسر دیگر بخرد. بنابراین هیچ تحریمی نیست که اثر نداشته باشد.

از آن سو، صحبت اینکه آیا این تحریم‏ها آن‏قدر مؤثر هستند که جلوی برنامه‏ی اتمی ایران را بگیرند، در حال حاضر نه. این تحریم‏ها و تهدیدها هنوز به آن مرحله‏ای نرسیده‏اند که بتوانند اثری روی تغییر کلی برنامه‏ی ایران بگذارند.
من فکر می‏کنم تا وقتی که تحریم‏ها، تهدیدها و در کل سیاست‏ها به مرحله‏ای نرسد که دولت ایران احساس کند بقا و موجودیت او به‏خاطر ادامه دادن این برنامه در خطر است، هیچ تغییری در این برنامه نخواهد داد. برای اینکه دولت ایران احساس می‏کند که این برنامه مرتبط است با برنامه‏‏های اساسی و موجودیت و بقای رژیم جمهوری اسلامی ایران در ایران و نقشی که او می‏خواهد در منطقه و جهان بازی کند.

به صحبت‏های رابرت گیتس برگردیم؛ اگر سیاست‏های اوباما، مدافعینی در حد وزیر دفاع دارد که این اواخر دائماً بر آنها تاکید می‏کند، به معنای آن است که در چشم‏انداز آینده، سیاست او تقویت خواهد شد؟ حداقل در دوران دمکرات‏ها، طرح حمله‏ی نظامی به ایران مطرح نخواهد بود؟

من فکر می‏کنم اصلاً شاید این حرف‏ها زیاد مهم نباشد. مسئله‏ی مهم این است که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؛ آن‌هم صرف‏نظر از اینکه عده‏ای این‏طور فکر می‏کنند و عده‏ی دیگری جور دیگری فکر می‏کنند. در عرض ماه‏ها و شاید تا یک سال آینده باید دید ایران آیا تغییری در برنامه‏ی اتمی خود می‏دهد یا نه. یا اینکه غرب تغییری در نحوه‏ی برخوردش با ایران می‏دهد و فرض کنید آماده می‏شود تا ایران اتمی را ‏بپذیرد؟ اینها هستند که وضعیت را در آینده روشن خواهند کرد.

اگر سیاست غرب این است که به‏هیچ‏وجه نمی‌خواهد ایران اتمی را تحمل کند و اگر سیاست ایران این است که به‏هیچ‏وجه در برنامه‏ی اتمی خود تغییر اساسی بدهد، خب این وضعیت منجر به آن خواهد شد که در عمل دو طرف، به سمت یک برخورد و مواجهه، حال صریح، گسترده، یا محدود و به‏هرحال نوعی برخورد پیش بروند.

آیا امکان ندارد حتی با وجود اصرار جمهوری اسلامی به پیشرفت برنامه‏ی اتمی و یا حتی دست یافتن به بمب اتمی، امریکا همان رفتاری را در قبال ایران پیش بگیرد که در مورد کره‏ی شمالی در عمل انجام داده است؟ یعنی نوعی تحمل و پذیرش؟

فکر می‏کنم اگر امریکا و کشورهای غربی به مرحله‏ای برسند که نتوانند با برنامه‏های تحریم و بعد حتی تهدید، جلوی این برنامه را بگیرند، آلترناتیوی ندارند جز اینکه به نوعی راهی برای زندگی کردن با ایران اتمی پیدا کنند. الان هم کم نیستند افرادی چه در سمت‏های دولتی در اروپا و امریکا و چه در محافل دانشگاهی که می‏گویند امریکا با قدرت‏های اتمی‏ای مثل شوروی سابق که قدرت‏های مهمی بودند، زندگی کرده و حالا هم با مملکتی که چند بمب دارد که معلوم نیست کار بکند یا نکند، می‏تواند زندگی کند.

Share/Save/Bookmark

 
 

طی هفته‌ی گذشته، هم‌زمان با تصویب قطعنامه‌ی محکومیت نقض حقوق بشر از سوی سازمان ملل متحد، فشارها بر اقوام و ملیت‌های ایرانی ادامه پیدا کرده است. کمیته‌ی سوم سازمان ملل که کمیته‌ی «اجتماعی، بشردوستانه و فرهنگی» نامیده می‌شود از نقض حقوق بشر در ایران ابراز نگرانی کرد و از مواردی چون «تشدید سرکوب مدافعان حقوق بشر، استفاده‌ی بیش از حد از زور، بازداشت‌های خودسرانه، محاکمات غیر عادلانه، شکنجه، قطع اعضای بدن، سنگسار و نقض حقوق اقلیت‌های آذری، عرب، بلوچ، کرد، مسیحی، صوفی، یهودی و اهل تسنن ...» نام برد.

تصویب این قطعنامه در حالی است که انتشار اخباری مبنی بر احتمال اعدام قریب‌الوقوع یکی از فعالان کرد موجی از نگرانی را به دنبال خود داشت. هم‌چنین کشته شدن چهار فرد کاسب، در مرزهای کردستان از جمله موارد نقض حقوق بشر در روزهای اخیر بود. آن‌سوتر در آذربایجان و بلوچستان نیز شاهد فشار بر فعالان مدنی و مذهبی بودیم. کارشناسان مسائل قومی و ملی این مناطق در گفت‌وگو با زمانه از جزئیات بیشتر و عوامل تشدید فشارها گفته‌اند.

کردستان

درحالی‌که هجده تن از فعالان کرد در آستانه‌ی اعدام به سر می‌برند، طی روزهای گذشته اخبار ضد و نقیضی مبنی بر احتمال اعدام قریب‌الوقوع حسین خضری منتشر شد. برخی از خبرگزاری‌ها اعلام کردند دیوان عالی کشور در نامه‌ای به شعبه‌ی نهم اجرای احکام دادگاه انقلاب ارومیه، خواهان اجرای حکم اعدام حسین خضری شده است. در همان‌حال سید احسان مجتوی، وکیل مدافع این فعال محکوم به اعدام در گفت‌وگویی با آژانس خبری موکریان گفته بود: «هیچ نامه‌ای مبنی بر اجرای حکم اعدام حسین خضری به اینجانب ابلاغ نشده است.»

با وجود تصریح این وکیل مدافع راجع به پرونده‌ی موکلش از نگرانی‌ها نسبت به اجرای این حکم کاسته نشده است، زیرا پنج تن از فعالان سیاسی و مدنی روز نوزدهم اردیبهشت ماه سال جاری بدون اطلاع به خانواده‌شان در زندان اوین به دار آویخته شدند. خانواده‌ی حسین خضری هم طی نامه‌ای که هرانا آن را منتشر کرده، گفته‌اند: «آقای مجتوی در ملاقات با خانواده حسین خضری صراحتاً اعلام نموده‌اند که دیگر هیچ راهی برای پیگیری پرونده و لغو حکم اعدام وجود ندارد و ارجاع پرونده به دادستانی استان نتیجه‌ی مثبتی در بر نخواهد داشت. بنده از این بابت شدیداً نگرانم و احتمال اجرای قریب‌الوقوع حکم وجود دارد و هم چنین ذکر کرده که دیگر هیچ کاری از دست من ساخته نیست و بنده شدیداً تحت فشار هستم از جانب ارگان‌های امنیتی.»

رادیو زمانه برای پیگیری خبر با وکیل مدافع این فعال محکوم به اعدام تماس گرفت، اما وی حاضر به مصاحبه نبود و گفت: «با رسانه‌های خارج از کشور مصاحبه نمی‌کنم.» از سوی دیگر تعدادی از فعالان کارگری، فرهنگی و مدنی به زندان محکوم و چندین شهروند کرد بازداشت شدند. آن‌طور که آژانس خبری موکریان گزارش کرد، دادگاه تجدید نظر استان کردستان حکم چهارماه حبس تعزیری یک فعال کارگری در کامیاران به نام آزاد منیرنیا را به اتهام تبلیغ علیه نظام تایید کرد.

هم‌چنین پنج تن از شهروندان توسط نیروهای امنیتی در شهرهای مختلف کردستان بازداشت شدند و عزیز ناصری، شاعر و مترجم کرد که روز سه‌شنبه هفتم سپتامبر سال ۲۰۱۰ توسط نیروهای امنیتی شهر مریوان دستگیر شده بود، با سپردن وثیقه‌ی ۵۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شد. در این هفته کشتار کاسب‌های مرزی یکی از موارد نقض حقوق بشر در کردستان بود. به گزارش پایگاه خبری- تحلیلی روانیوز، دست کم چهار تن بر اثر تیراندازی نیروهای نظامی جمهوری اسلامی در مناطق مرزی شهرهای سردشت، پیرانشهر و نوسود جان خود را از دست دادند. نام این افراد که مورد شلیک مستقیم نیروهای انتظامی در مرزها قرار گرفته‌اند، ریباز فرزند مصطفی، آوات حاجی احمد، مراد اسکندریان و شاهو بابایی بود.

بنا به گزارش سالانه‌ی نقض حقوق بشر کردستان در رهانا، سال گذشته بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی در مناطق مرزی کردستان بیش از نود تن از کاسب‌ها و کولبران کشته شدند. در آخرین مورد نقض حقوق اقلیت‌های دینی در کردستان زمانه گزارش داد، نیروهای امنیتی و انتظامی مانع از برگزاری مراسم نهمین سالمرگ سیدخلیل عالی‌نژاد بر سر مزار وی در شهر صحنه‌ی استان کرمانشاه شدند. سیدخلیل عالی‌نژاد یکی از بزرگان مذهبی یارسان (اهل حق) و از استادان برجسته‌ی موسیقی و نوازنده‌ی چیره‌دست تنبور بود که بیست و هفتم آبان ۱۳۸۰ در محل سکونت خود در شهر گوتنبرگ سوئد توسط افرادی ناشناس به قتل رسید.


آذربایجان

در آذربایجان علی‌رغم اینکه حمید والایی، فعال ملی و قومی از زندان آزاد شد، فشارها بر فعالان ادامه پیدا کرد. به گزارش سایت جنبش دانشجویی آذربایجان، حمید والایی، نویسنده، روزنامه‌نگار، وکیل و فعال آذربایجانی که در تیرماه سال ۸۷ بازداشت و پس از ۱۵ روز بازجویی، زندان انفرادی و شکنجه، تحت فشار افکار عمومی و سازمان‌های بین‌المللی آزاد شده بود، برای سپری کردن دوران محکومیت خود روز یکشنبه ۲۵/۷/۱۳۸۹ راهی زندان تبریز شد.

گفته می‌شود، حمید والایی که در دوران بازداشت و بازجویی تحت شکنجه¬های شدید قرار گرفته و از ناحیه‌ی دهان، فک و پا دچار صدمات شدید شده بود در طول دو سال گذشته جهت درمان صدمات وارده سه بار تحت عمل جراحی فک و لثه قرار گرفته است. آزادی این فعال آذربایجانی در حالی است که هم‌اکنون اکبر آزاد، نویسنده و روزنامه‌نگار در زندان به‌سر می‌برد و یوروش مهرعلی بگلی و دکتر لطیف حسنی بیش از شش‌ماه بدون ملاقات و داشتن وکیل در سلول انفرادی نگهداری می‌شوند.

هدایت سلطان‌زاده، فعال سیاسی و تحلیل‌گر مسائل آذربایجان در رابطه با نقض حقوق زندانیان در آذربایجان به زمانه می‌گوید: «از یک نظر وضعیت حقوق بشر در آذربایجان تشابهاتی با بقیه‌ی زندان‌ها در ایران دارد، زندانی در عمل از هیچ گونه تشریفات قانونی برخوردار نیست، دلایلی برای دستگیری‌اش ارائه نمی‌شود و وکیل حق ملاقات با موکل خودش را ندارد. به عبارتی حاکمیت قانون در سیستم قضایی ایران وجود ندارد و این مسئله‌ای است که شامل همه‌ی نقاط ایران می‌شود.»

این فعال آذربایجانی در مورد دستگیری‌های فعالان سیاسی و مدنی ادامه می‌دهد: «در بسیاری از مناطق غیر فارس در عمل پوشش خبری لازم داده نمی‌شود و این مسئله وضیعت آذربایجان را متمایز می‌کند و باتوجه به حساسیتی که روی آذربایجان وجود دارد، دستگیری‌ها کمتر پوشش خبری داده می‌شود و به همین خاطر شمار دستگیرشدگان در آذربایجان بیشتر از آمارهایی است که منتشر می‌شود.»

سلطان‌زاده به شیوه‌ی مخصوصی از سرکوب فعالان آذربایجانی اشاره می‌کند و می‌گوید: «در آذربایجان به شیوه‌ی ویژه‌ای با فعالان روبه‌رو می شوند. آنان را زیر ماشین می‌کشند و حتی در محل کار آنان را می‌کشند و کسی به دادگاه کشیده نمی‌شود. مثلاً چنگیز بختیاری را در محل کارش کشتند و هیچ نوع پرونده‌ای باز نشد و تحقیقی صورت نگرفت و قاتلین در آنجا آزاد می گردند.»

از سوی دیگر به گزارش منابع خبری آذربایجان، نشریه‌ی «روزانه» وابسته به معاونت سیاسی سازمان عقیدتی سیاسی ودجا (وزارت دفاع جمهوری اسلامی ایران) در شماره‌ی ۱۶۶ خود خانم فاخته زمانی فعال حقوق بشر آذربایجانی را به تجزیه‌طلبی و وابستگی به پان‌ترکسیت‌ها متهم کرده است. فعالان آذربایجانی خواسته‌های خود را دموکراتیک و اتهامات نهادهای حکومتی را بی اساس می‌دانند.

سلطان‌زاده در این زمینه می‌گوید: «آدم نمی‌داند چه کاری باید انجام دهد که وی را تجزیه‌طلب تلقی نکنند. هرگونه دفاع از حق دمکراتیک تجزیه‌طلبی نامیده می‌شود که آن هم از طرف پان ایرانیست‌ها و رژیم جمهوری اسلامی صورت می‌گیرد. آنان به هیچ وجه حقوق سیاسی و مدنی فرهنگی برای مناطق ملی به رسمیت نمی‌شناسند. هرکسی از ابتدایی‌ترین حقوق خود دفاع کند، وی را تجزیه‌طلب می‌نامند. حتی برای‌شان مهم نیست که طرف بگوید تجزیه‌طلب نیستم، من می‌خواهم در همین چهارچوب زندگی کنم ولی حقوقم رعایت شود. این متاسفانه در هشتاد و پنج سال گذشته ساخته شده وهم‌چنان روی آن پافشاری می‌شود.»

بلوچستان

در بلوچستان هم فشارها بر فعالانی مدنی و مذهبی طی این هفته هم‌چنان ادامه پیدا کرده است.
مسعود بلوچ، مسئول انجمن فعالان حقوق بشر بلوچستان در رابطه با آخرین وضعیت فعالان بلوچ به زمانه می‌گوید: «احتمال صدور حکم اعدام برای شش تن از فعالان بلوچ افزایش یافته است زیرا آنان طی روزهای اخیر به اتهام آدم‌ربایی، اقدام علیه امنیت ملی و عملیات مسلحانه محاکمه شدند.»

مسعود بلوچ می‌گوید: «به قول رسانه‌های دولتی خانواده‌ی شاکیان و شهدا در این دادگاه‌ها حضور داشتند و خواهان اشد مجازات برای این شش نفر شده‌اند که در این موارد معمولاً اعدام صادر می‌شود.» مسئول انجمن فعالان حقوق بشر بلوچستان هم‌چنین اشاره به کشته شدن نه تن از شهروندان بلوچ توسط نیروهای انتظامی می‌کند. این در حالی است که فشارها بر خانواده‌ی مولوی عبدالحمید، امام جمعه‌ی زاهدان و رهبر اهل سنت بلوچستان ادامه دارد.

به گزارش سنی‌نیوز در ادامه‌ی فشارها بر فعالان مذهبی اهل سنت، گذرنامه‌ی حسن امینی حاکم شرع کردستان نیز توقیف شده است. عبدالستار دوشوکی، فعال سیاسی و تحلیل‌گر مسائل بلوچستان پیشتر در گفت‌وگویی با زمانه علت توقیف گذرنامه امام جمعه‌ی زاهدان و دیگر فعالان را در راستای ممانعت از شرکت آنان در همایش‌های اسلامی در کشورهای همسایه توصیف کرده بود.

مسعود بلوچ ضمن اشاره به افزایش فشار بر فعالان آزاد شده در بلوچستان و خانواده‌های‌شان توسط نیروهای امنیتی می‌گوید: «در این هفته شماری از سایت‌ها و وبلاگ‌ها مسدود شدند و فعالیت‌های مطبوعاتی بنده نیز در رسانه‌های دولتی اقدام علیه امنیت ملی قلمداد شد.» این فعال حقوق بشر در بلوچستان علت تشدید فشارها را در این مناطق محدود کردن هرگونه فعالیت مدنی ذکر می‌کند. بدین شیوه این هفته هم علی‌رغم بازداشت، صدور احکام حبس، شاهد کشتار شهروندان در مناطق قومی و ملی بودیم و احتمال اجرای حکم اعدام موجی از نگرانی را به دنبال داشت.

Share/Save/Bookmark

 
 

۱. به لیست سخنرانان قسمت فلسفه سیاسی همایش روز جهانی فلسفه در تهران1 که نگاه کنیم، متوجه چندین اسم معروف در میان سخنرانان می‌شویم:

آکیل (یا درست تر عقیل) بیلگرامی استاد فلسفه دانشگاه کلمبیا در معرفت شناسی، فلسفه ذهن و فلسفه سیاسی فرد صاحب نظری است. او در اندیشه سیاسی متفکری پسا استعماری و منتقد اروپامحوری و علاقه‌مند به‌اندیشه‌های گاندی است. بیلگرامی اگر چه سکولار و حتی آتِئیست است، منتقد برخی دیدگاههای لیبرال در مورد سکولاریسم و مذهب است. او کتابی دارد با عنوان "مسلمانی چیست؟"2.

بیلگرامی علی رغم آنکه اعتقاد شخصی چندانی به اسلام ندارد، با صدایی که طنینی از روشنفکری چپ و پسااستعماری دارد معتقد است دین در دنیای مدرن در درجه اول یک مجموعه معرفت‌بخش نیست، بلکه به انسانها حسی از در اجتماع بودن و ارزش‌های مشترک داشتن می‌دهد، به خصوص آنجا که ارزش‌های دیگری که می‌توانند حس یکی بودن ببخشند مانند تعلق به طبقه کارگر دیگر وجود خارجی ندارند.3

عنوان سخنرانی بیلگرامی در همایش تهران بر اساس برنامه همایش "مفهوم هویت در علم سیاست" انتخاب شده و می‌توان حدس زد او قرار است در مورد همین قبیل اموری که بدان اشاره شد صحبت کند.

با این حساب من اگر در تهران بودم سخنرانی بیلگرامی و گپ بعد از سخنرانی با او را از دست نمی‌دادم.

۲. جان راولز یکی از مهم ترین فلاسفه سیاسی قرن گذشته است. نام عقیل بیلگرامی به همراه یک تشکر در پاورقی صفحه ۴۶۱ ویرایش دوم لیبرالیسم سیاسی آمده است.4

کتاب‌های "لیبرالیسم سیاسی" و "قانون ملل" راولز هنوز به فارسی برگردانده نشده‌اند، اما "پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی" وزارت علوم، تحقیقات و فناوری حدود یک سال قبل کتاب "نظریه عدالت" او را به فارسی ترجمه کرده و با تیراژ ۲۰۰۰ نسخه در بازار منتشر کرده است، اگر چه مصطفی ملکیان در ارزیابی ترجمه را رد کرده و آنرا محتاج ویرایش اساسی دانسته است.

مدیر پنل فلسفه و سیاست همایش روزجهانی فلسفه یکی از روحانیون است که کتابی در مورد اندیشه سیاسی راولز با عنوان "جان راولز: از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی" به فارسی نوشته است. و هم او معاون آموزش و تحقیقات قوه قضائیه ("عدلیه" سابق) است. عجیب نیست که ایشان هم می‌توانند در قوه قضائیه با کارنامه معلومش خدمت کنند و هم در مورد راولز کتاب بنویسند چون از نظر آقای واعظی آزادی‌های لیبرال با اسلام منافات دارند: آزادی را باید محدود کرد چون مانع رشد مَنِ متعالی انسانی می‌شود.

ایشان با اشاره به فرازی از سخن راولز می‌گوید:

"راولز تأکید می‌کند که عدالت در اجتماع به عنوان یک فضیلت، حکم بحث صدق را دارد در اعتقادیات و معارف. [....] شأنی که بحث حقیقت و صدق در معارف دارد، همان شأن را بحث عدالت در اجتماع دارد. [...] در اندیشه دینی، ما ابتدا باید به این نکته اشاره کنیم که ما اساسا چه تلقی متفاوتی از مفهوم آزادی داریم. از بیانات دینی ما این استفاده می‌شود که آزادی و حریت حقیقی فرد در گرو رهایی او از قید و بندهایی است که مانع شکوفایی «منِ» متعالی و فضیلت‌خواه او می‌شود. بنابراین اگر عاملی باعث شود که این بخش از وجود انسان به فعلیت خود در کمال نرسد، در این حالت او از آزادی بی‌نصیب مانده است. [...] این به آن معناست که پیامبر اسلام(ص) اگرچه به‌ظاهر شریعت و قید وبند آورد و شما را محدود کرد، اما همین محدودیت در نظر قرآن کریم عین رهایی و آزادی است. با این فرهنگ و دیدگاه، عدالت باعث رهایی و آزادی ما خواهد بود، اما نه از نوع آزادی لیبرالی، بلکه از نوعی که باعث می‌شود انسان به شکوفایی منِ عِلوی خود دست پیدا کند. [...] این تلقی از آزادی [آزادی لیبرال] در فرهنگ دینی ما در واقع میدان دادن به اهوا و شهوات است که عین بردگی و رقیت دانسته‌شده است. " (مصاحبه احمد واعظی با همشهری)5

مشکل اساسی واعظی با راولز بر سر مفهوم آزادی است. فهم واعظی از دین آزادی را بر نمی‌تابد چون آنرا بدون قیود حکومتی موجب سقوط بشر می‌داند.

۳. قسمتی از کتاب راولز که مورد اشاره رئیس جلسه "فلسفه و سیاست" در همایش روز جهانی فلسفه است این قسمت از فصل اول نظریه عدالت است که در ان راولز عدالت را مقدم ترین فضیلت نهادهای اجتماعی می‌داند، همانطور که صدق (truth) مقدم ترین فضیلت نظام‌های فکری است:

"یک نظریه ناصادق را ،هر چقدر هم که زیبا و به صرفه باشد، باید به کناری نهاد یا اصلاح کرد. به طریق مشابه قوانین و نهادهای ناعادلانه هرقدرهم کارآمد و آراسته باشند، باید اصلاح شوند و یا به کناری نهاده شوند. هر شخصی بر اساس عدالت حقوق تخطی ناپذیری دارد که حتی رفاه کل اجتماع نمی‌تواند آن را ملغی کند. بر این اساس عدالت منکرآن است که بتوان از آزادی بعضی افراد کم کرد تا بتوان دیگرانی را به خیر بزرگ تری نائل کرد. عدالت اجازه نمی‌دهد جمع بزرگ تر سودهایی که نصیب افراد بسیاری می‌شود به قربانی شدن عده کمی ترجیح داده شود. از این رو در یک جامعه عادلانه آزادی‌های برابر شهروندی محفوظ اند: حقوقی که توسط عدالت محافظت می‌شوند نمی‌توانند موضوع چانه زنی سیاسی یا محاسبه منافع اجتماعی قرار گیرند. تنها چیزی که ما را مجاز می‌کند به یک نظریه نادرست تن دهیم فقدان یک نظریه بهتر است؛ به طرزمشابه، جور و ناعدالتی تنها هنگامی قابل تحمل است که بتوان با آن جلوی جور بزرگتری را گرفت. " (جان راولز، نظریه عدالت، ۱۹۷۱، صص ۳-۴، ترجمه از نگارنده)

از نظر راولز بر سر صدق و عدالت به عنوان والاترین فضایل فعالیت‌های انسانی، هرگز نمی‌توان سازش کرد. در معرفت شناسی و علم، صدق بالاترین فضیلت محسوب می‌شود. عدالت نیز در سیستم‌های حقوقی و سیاسی فضیلت پایه است. عدالت مستلزم توزیع برابر آزادی هاست. نمی‌توان آزادی را به پای عدالت ذبح کرد، چون آزادی جزو اجزای عدالت است. "عدم تسامح دینی" مصداق بارز بی عدالتی است. (نظریه عدالت، ص. ۱۷)

اگر کسی به خاطر نزدیکی به قدرت صاحب موقعیت‌های شغلی ویژه ای شود و دیگری با داشتن استحقاق بیشتر به خاطر عقایدش محروم از آن فرصت اجتماعی و شغلی محروم شود، از نظر راولز ناعدالتی و ظلم آشکار در حال تحقق است.

۴. اتفاقا رئیس "پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی" وزارت علوم، تحقیقات و فناوری هم که نامش در میان سخنرانان بخش فلسفه سیاسی قرار دارد، بر ترجمه فارسی "نظریه عدالت" راولز مقدمه نوشته است. ایشان که چهار-پنج سال است به این پست منسوب شده‌اند، مدیر "گروه‌اندیشه سیاسی اسلام مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق" هم هستند و در سال ۱۳۸۲ دکترایشان را در علوم سیاسی با پایان نامه ای با عنوان "عدالت در نگرش و روش امام علی" دریافت داشته‌اند.

تخصص ایشان ظاهراً بیشتر در زمینه‌اندیشه سیاسی در اسلام است. بنا بر وبسایت پژوهشکده ایشان عنوان مدیر پژوهشی برتر را در دهمین جشنواره تجلیل از پژوهشگران و فناوران برتر کشور در آذر ماه سال ۱۳۸۸ به خود اختصاص داده‌اند.

در همه جای دنیا مرسوم است که افراد متخصص هر رشته بر آثار کلاسیک و جهانی فلسفی که به زبانی دیگر ترجمه شده‌اند، مقدمه می‌نویسند. به علاوه معمولاً مقدمه نویسان با اثری که بر آن مقدمه می‌نویسند همدلی دارند. بر ترجمه مهم ترین اثر راولز که یکی از تاثیرگذارترین کتاب‌های قرن بیستم در فلسفه است، هم باید علی الرسم کسی مقدمه بنویسد که تخصصی در راولز داشته باشد و تعلق خاطری به لیبرالیسم و عدالت لیبرال راولزی داشته باشد. اینکه توماس اسکانلن راولز شناس و استاد فلسفه اخلاق برجسته هاروارد بر تجدید چاپ نسخه اولیه نظریه عدالت مقدمه می‌نویسد، نشانگر این رسم جا افتاده است.

ولی در ایران قضیه با همه جا فرق می‌کند و مخالفان بر کتاب‌های فلسفی مقدمه می‌نویسند و بر روی آنها از منظر پاسخ به شبهات تحقیق می‌کنند. هرچه قدر در رزومه ریاست پژوهشگاه مطالعه می‌کنیم، در آن اثری از تخصص یا حتی تحقیقی در فلسفه راولز نمی‌یابیم.

از مقدمه ای که ایشان بر نظریه عدالت راولز نگاشته‌اند، بر می‌آید که ایشان منتقد و حتی مخالف لیبرالیسم و آزادی خواهی راولزی است. در مقدمه ایشان آمده است:

"کتاب نظریه عدالت به رغم تمام ارزش، اهمیت و عمق فلسفی و علمی که دارد، بالاخره در بستر گفتمان غرب ساخته و پرداخته شده و برای اجرا در یک جامعه لیبرال و به خصوص جامعه آمریکا ارائه گردیده است. فهم نظریه راولز که خود کار مهمی است حتماً به لحاظ روشی و تجربه‌های نظریه سازی و نظریه پردازی مفید خواهد بود، ولی محتوای آن صرفاً از این جهت که برای جامعه ای دیگر با شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی متفاوت ساخته و پرداخته شده، برای جامعه ایران مناسب نیست.[...] جامعۀ ایران تشنۀ عدالتی است که لاجرم باید از بطن نظریه هایی بر آید که دانشمندان علوم انسانی و اجتماعیِ این دیار آن ‌را از بنیان‌های فرهنگی، تمدنی، اعتقادی و میراث علمی خودشان استخراج کرده باشند [...] یک صاحب‌نظر ونظریه پرداز علوم انسانی و اجتماعی در ایران، باید کاملاً در بستر و بطن فضای فکری، فرهنگی،‌ اعتقادی و تمدنی خود بیندیشد و علاوه بر داشتن تخصص بالا و دانش به‌روز و کارآمد در رشتة اصلی خود، لازم است اولاً دین اسلام و مبانی و آموزه‌های قرآن و سنت را بشناسد چون در یک جامعۀ مسلمان زندگی می‌کند و می‌خواهد برای مسلمانان برنامه ونظریه ارائه دهد. ثانیاً به فرهنگ و تمدن ایران و اسلام و پیشینه‌های علمی و تحقیقاتی آن آگاهی داشته باشد. ثالثاً جامعه امروز ایران و دقایق و ظرایف نیازهای آن ‌را به درستی و از نزدیک درک کند، رابعاً به شرایط جهانی، و آخرین تجربه‌ها و پیشرفت‌های جوامع پیشرفته در آن حوزه آگاه بوده و آخرین متون ونظریه‌ها را مطالعه کرده باشد." (صفحه سیزده و چهارده مقدمه، ۱۳۸۷)7.

از سخنان فوق مانند سخنان جناب واعظی بوی پروژه بومی سازی و دینی کردن علوم انسانی به مشام می‌رسد که به خصوص با روی کار آمدن دولت دولت نهم و رواج بحث‌های جنبش نرم افزاری و کرسی‌های نظریه پردازی در میان متولیان حکومتی علوم انسانی در ایران باب شده است. به نظر می‌رسد سخنان هر دو گوینده شکل بسیار مؤدبانه و دانشگاهی رویکردی باشد که در دادگاههای سال قبل استالین وار علوم انسانی را به دادگاه کشید و از سعید حجاریان خواست از تطبیق اندیشه‌های ماکس وبر بر جایگاه ولایت فقیه توبه کند و به خطای خویش در برابر دوربین‌های تلویزیونی اعتراف نماید.

۵. حکایت فلسفه در ایران عجیب است. درست است که می‌توان در روز جهانی فلسفه رفت و به سخنان اندیشمندانی مانند محمد مجتهد شبستری و کریم مجتهدی گوش سپرد و مطلب آموخت، ولی در عین حال باید شاهد محققانی بود که بودجه‌های کلان می‌گیرند تا به شبهات علوم انسانی لیبرال و سکولار و غیروطنی و غیرالهی غربی پاسخ‌های آماده گویند و دارالاسلام را از هجمه کفر محافظت نمایند. در عین حال کسی حواسش نیست که عقیل بیلگرامی خداناباور هم از دارالحرب لیبرال می‌آید.

پانویس‌ها:

۱. این‌جا

۲. What is a Muslim?

۳. این‌جا

۴. در توضیحی در ذیل فصل معروف "باز اندیشی اندیشه خرد عمومی" راولز از بیلگرامی تشکر می‌کند که کتاب "پیش به سوی اصلاح دینی در اسلام: آزادی‌های مدنی، حقوق بشر و حقوق بین الملل" نویسنده سودانی-آمریکائی محمد النعیم را به او معرفی کرده است.

۵. این‌جا

۶. در کنار آزادی عدالت اقتصادی هم برای راولز بسیار مهم است: از نظر راولز نابرابری اقتصادی تنها هنگامی موجه است که سودش بیش از همه وضعیت اقشار پائین دست جامعه را بهبود بخشد. نگارنده معتقد است اصل عدالت اقتصادی راولزی یکی از بهترین مدل‌های توزیع درآمدهای نفت را در اختیار ما قرار می‌دهد.

۷. مقدمه را از این لینک هم می‌توانید مطالعه کنید.

Share/Save/Bookmark

مطالب مرتبط
کنگره جهانی فلسفه و استادان و دانشجویان داخل
فلسفه، محتسب و بازجو نیست
همایش فلسفه خودش سیاسی است
نگرانی از سازماندهی کنگره روز جهانی فلسفه
نشست رسانه‌ای روز جهانی فلسفه
کنگره جهانی فلسفه در تهران و فراخوان به تحریم آن

 
 

در اکتبر امسال نجف دریابندری را در خانه‌ی نازی کاویانی در نزدیکی سانفرانسیسکو ملاقات کردم. از پس از سکته‌ی مغزی که چندسال پیش گریبانگیر او شد، نجف خوب ما تکیده‌تر و پیرتر به نظر می‌رسید. سنگینی گوشش هم بیشتر شده است. لاغر هم شده است. با پسرش آرش و عروس هندی زیبایش به این میهمانی آمده بود. میهمانی به افتخار سعید شنبه‌زاده برپا شده بود.

Download it Here!

سعید شنبه‌زاده نیز همانند نجف دریابندری از خطه‌ی پاک بوشهر است. همان‌قدر که نجف در معرفی فرهنگ ادبی غرب به ایران موثر بوده است، شنبه‌زاده در معرفی رقص و موسیقی بوشهر به جهانیان نقش داشته است، اما من با دیدن نجف ناگهان پرتاب شدم به چند دهه‌ی پیش. سال‌هایی که به‌طور مرتب نجف را در جریان معاشرت‌های خانوادگی می‌دیدم. مردی سرشار از انرژی و مهربان.

نخستین برخورد با او را به خوبی در ذهن دارم. بنا بر این بود که به اتفاق نجف و دکتر مرندی و ایران‌خانم، همسرش و چندین دوست دیگر به بندرعباس برویم، اما پای نجف دریابندری در هنگام اسکی کردن شکست و راهی بیمارستان شد. به اتفاق ناصر تقوایی به بیمارستان رفتیم. در این نخستین ملاقات، دریابندری بسیار ساکت و اندکی اخم‌آلود به نظرم رسید. این تصویر البته حقیقی نبود. نجف نه ساکت بود و نه بداخلاق. مردی بود بسیار شوخ و خنده‌رو.

در آن موقع هنوز خاطره‌ی زندان پنج‌ساله‌ای که پشت سر گذشته بود در ذهن او قوی بود. بسیاری از خاطرات جالب و خنده‌دار نجف به همین دوران زندان بازگشت می‌کرد. نجف در ارتباط با حزب توده به زندان افتاده بود. به قراری که شاهدان عینی می‌گفتند رفتار او در زندان بسیار شایان تحسین بوده است. حالا به یاد دو خاطره از خاطره‌های او می‌افتم. می‌گفت یک روز با دوستی شروع می‌کنند به خواندن تصنیفی که یکی از قطعات آن این مصرع بوده:

«ای مشک فروش سر بازار» نجف و دوستش از این تکه بسیار خوش‌شان می‌آید و دوباره تکرار می‌کنند: «ای مشک فروش سربازار» بعد تکرار می‌کنند و تکرار می‌کنند که ناگهان یکی از زندانیان که نقاشی می‌کرده فریاد می‌زند: بس کنید دیگر از هشت صبح تا این لحظه که نیم بعد از ظهر است یک‌سره دارید می‌گویید ای مشک فروش سربازار! خفه بشوید دیگر. خاطره‌ی دیگری مربوط می‌شد به یک زندانی نیازمند پول که انگلیسی خوبی می‌دانسته. او در آگهی کار خود که بر دیوار زندان آویزان بوده این جمله را هم اضافه کرده بوده که:
Also washes your dishes

زندانی اعلام می‌کرده که علاوه بر تدریس زبان انگلیسی ظرف‌ها را هم حاضر است بشوید. نجف همیشه خاطراتی از این دست را بازگو می‌کرد و باعث خنده می‌شد. او که خانه‌ی بسیار زیبا و با سلیقه‌ای ساخته بود با علاقه‌مندی تمام آشپزی می‌کرد. می‌شد بهترین خوراک‌های جنوب ایران را در خانه‌ی نجف خورد. به هرحال سال بعد ما همگی به اتفاق به بوشهر رفتیم. در سر راه در شیراز به ملاقات محمد بهمن بیگی رفتیم و دو روز فراموش نشدنی را با او گذراندیم. بعد راهی بوشهر شدیم.


نجف دریابندری

در این سفر خاطره برانگیز سه ماشینی را که با آنها به شیراز رفته بودیم در همان شهر پارک کردیم و با کرایه کردن یک مینی‌بوس راهی این شهر شدیم. در راه با اجازه‌ی شما نوشابه‌ی مطبوعی را ذره ذره می‌خوردیم و در حال خوبی فرو می‌رفتیم. ایران خانم شعرهای حافظ را می‌خواند. الهه سمیعی نوشابه را در درون پرتقالی که نیمه شده بود می‌ریخت و این معجون دست به دست می‌گشت. گرچه نجف سمت رهبری داشت، اما ریاست حقیقی با دکتر مرندی بود.

زمانی رسید که من متوجه شدم پنج ساعتی می‌شود که راه افتاده‌ایم و هنوز به دوراهی کازرون نرسیده‌ایم. در عین حال هنگامی که از پنجره به بیرون نگاه کردم متوجه شدم دارم سنگریزه‌های کنار جاده را به خوبی می‌بینم. مینی‌بوس بسیار آهسته حرکت می‌کرد. به دکتر مرندی گفتم که حرکت اتوبوس بسیار کند است. ایشان که به کلی در رویای پرتقالی فرو رفته بود گفت: نه، مینی‌بوس تند حرکت می‌کند، اما تو چون ماشینت ژیان است قدرت درک سرعت مینی‌بوس را از دست داده‌ای.

در همین موقع چشم من به درجه‌ی سرعت‌سنج مینی‌بوس افتاد که روی ده نوسان داشت. آن را به دکتر مرندی نشان دادم و او باور کرد که اتفاقی افتاده است. راننده اعتراف کرد که ماشین خراب است. گفت که شما آنقدر حال‌تان خوش بود که دلم نیامد خرابی ماشین را اطلاع بدهم. این طور شد که ما در دوراهی کازرون از مینی‌بوس پیاده شدیم. سه نفر رفتند تا سه ماشین را بیاورند و بقیه به کازرون رفتیم. نجف همراه ما بود.

مدتی در بازار کازرون گشتیم و من سیب‌زمینی مفصلی خریدم تا در تنور مسافرخانه آنها را بپزیم. الهه هم همکاری می‌کرد. شب همگی در دو اتاق مسافرخانه روی ملافه‌های بسیار کثیف خوابیدیم. صبح داشتیم راه می‌افتادیم که همان مینی بوس دوباره از راه رسید و گفت حاضر است ما را به بوشهر ببرد. در سفر دست‌جمعی آنقدر به ما خوش گذشته بود که بی‌اختیار دوباره تصمیم گرفتیم سوار شویم.

ماشین‌ها را گذاشتیم و راه افتادیم. دو کیلومتری نرفته بودیم که مینی‌بوس دوباره خراب شد. من به راننده گفتم که اگر یک‌بار دیگر برگردد اعدام صحرایی خواهد شد. بیچاره خندید و این سفر زمینه‌ای شد برای جوانه زدن بذر دوستی عمیق با نحف دریابندری. ما همگی در جریان شکل‌گیری ازدواج نجف دریابندری با فهیمه راستکار بودیم. فهیمه نیز زنی شوخ و در عین حال کمی عجیب بود. حرف‌هایی می‌زد که به‌طور معمول از دهان هیچ زنی بیرون نمی‌آید.

من بارها از دست او یکه خورده‌ام. او همیشه عادت داشت بگوید خانم‌ها آقایون من یک روسپی هستم که البته نبود و فقط این روشی بود برای این‌که خود را در برابر حرف‌های مردم مقاوم کند. در حقیقت نیز مردم هنگامی که این جمله را می‌شنیدند یکه می‌خوردند، و من هرگز از هیچکس نشنیدم که درباره‌ی فهیمه چنین چیزی بگوید. او با اصرار و پافشاری شدیدی همیشه خود را آن کسی نشان می‌داد که نبود. ظاهراً چنین به نظر می‌رسید که او سرش بسیار با مردان مختلف گرم است که ابداً این طور نبود.

این را هم باید باور کرد که زبان نیشداری داشت و اغلب مردم را از خود می‌رنجانید. نجف اما با روحیه‌ی فوق‌العاده‌ای که داشت متوجه این تناقض در رفتار فهیمه شد و به او نزدیک شد. اندکی بعد آنها با یکدیگر ازدواج کردند. این ازدواج تا به امروز ادامه دارد. بدبختانه فهیمه به بیماری فراموشی مبتلا شده است. این بیماری سختی است و به مراقبت دائم نیاز دارد. نجف معروف است به خنده‌ی بسیار بلندش. حتی در همین آخرین نشستی که او را دیدم به‌رغم احوال بیمار اما همچنان می‌خندید.

زمانی که کتاب «طوبی و معنای شب» منتشر شد نسخه‌ای برای دریابندری فرستادم که در آن موقع در آمریکا بود. کمی بعد نامه‌ای از نجف رسید که آن را با عنوان استاد شهری آغاز کرده بود. من در میان دوستان به شهری معروف بودم. نجف بسیار از کتاب تعریف کرده بود. چند انتقاد کوچک هم داشت، و در آخر نیز پیشنهاد کرده بود اگر صلاح می‌دانم نامه را برای چاپ به نشریات بدهم. من نامه را در اختیار فرج سرکوهی گذاشتم که در آن موقع سردبیر مجله‌ی «آدینه» بود.

باید اعتراف کنم که این نامه از نطر روانی به من کمک زیادی کرد. در آن موقع به شدت زیر فشار روانی بودم. وضع مالی‌ام هم خوب نبود و نمی‌توانستم به سفر بروم. این حالت فشار روانی در ایران کم کم دارد کار دست مردم می‌دهد. زنان و دختران کرد خودسوزی می‌کنند و همین دو روز پیش بود که خبر خودکشی دختر بیست و چهارساله‌ای را شنیدم که از طبقه‌ی چهارم ساختمان خود را به زیر افکنده است. من نیز به رغم نیرو و توانی که در خود احساس می‌کردم اما داشتم از پا می‌افتادم.

نامه‌ی نجف بسیار کمک‌دهنده بود. امروز هنگامی که به حرکت نجف در آن موقع می‌اندیشم به نظرم می‌رسد که باید باور کرد مرد شجاعی بوده است. دفاع از ادبیاتی که یک زن تنها خلق کرده است کار سختی است. این جامعه‌ای است که زنان را در آنجا سنگسار می‌کنند. باید به راستی شاد باشم که توانسته‌ام دوستانی حقیقی از میان جنس مخالف پیدا کنم. نجف دریابندری بدون شک یکی از بهترین آنان است.

Share/Save/Bookmark

 
 

پیشنهادات ارائه شده از سوی مرکز امور مشارکت زنان و بانوان برای اصلاح قوانین مدنی به نفع زنان، با وجود اینکه به برخی موارد اعتراضی فعالان حقوق زنان همچون طلاق، حضانت، ازدواج موقت نیز پرداخته‌ است، اما اصلاحات پیشنهاد شده در اکثر موارد پاسخگوی رفع نابرابری‌های موجود نیست و بیشتر به مثابه پانسمان سطحی زخمی است که عفونت کرده‌ است.

این پیشنهادات که چندی پیش در رسانه‌ها منتشر شد، از زمان دولت نهم در دستور کار این مرکز قرار گرفته بود و پس از ارسال آن به قوه قضاییه در حال بررسی مجدد در کمیته فرعی دولت است و به زودی به کمسیون اصلی دولت ارسال خواهد شد.

اصلاح مواد قانونی مربوط به ریاست مرد بر خانواده، حضانت و قیومیت مادر نسبت به فرزندان، محدود کردن حق مرد در طلاق، ایجاد محدودیت برای ازدواج موقت و حق شوهر برای منع اشتغال زنان پس از ازدواج از جمله مواردی است که در این پیشنهادات به چشم می‌خورد.

حق طلاق مطلقه برای زنان، اولین قدم به سوی برابری
مهمترین پیشنهاد اعلام شده از سوی مرکز امور زنان اصلاحات پیشنهاد شده در قوانین طلاق است.

بر اساس گزارشی که در وب سایت مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری منتشر شده، این مرکز پیشنهاد داده‌ است که مواد ۱۱۱۹ و ۱۱۳۳ قانون مدنی که به موضع طلاق پرداخته به نفع زنان مورد بازنگری قرار گیرد.

بر اساس ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی مرد می‌تواند با رعایت شرایط مقررات در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید.


به نوشته وب سایت تغییر برای برابری «شرایط ومقررات» ذکر شده در این ماده قانونی پرداخت مهریه و اجرت‌المثل است و مرد می‌تواند با پرداخت مهریه هر موقع دلش خواست بدون نیاز به اثبات تقصیر زن در دادگاه او را طلاق دهد.

مرکز امور زنان و خانواده با ابراز مخالفت نسبت به آنچه «اختیار تام مردان در طلاق» می‌داند، پیشنهاد داده‌ است: «دلایل طلاق از طرف مرد هم مورد بررسی قرار بگیرد و اگر مردی به علت ناموجه خواست زن را طلاق بدهد دادگاه مانع شود و حتی اگر مرد اصرار داشت مکلف باشد جبران خسارت کند.»

این مرکز همچنین پیشنهاد داده‌ است که حق «وکالت مطلقه زنان در طلاق» در قانون ذکر شود.

میترا توانچه، کارشناس حقوقی این مرکز با بیان اینکه شرط وکالت طلاق که هم اکنون در دفترچه‌های ازدواج ذکر شده کافی نیست و منوط به شرایطی همچون ازدواج مجدد شوهر؛ عدم پرداخت نفقه، بیماری لاعلاج و محبوس بودن مرد است، می‌گوید: «بحث وکالت مطلقه در جامعه قابل پذیرش نیست ولی زمانی که به شکل قانونی دربیاید اجرای آن ممکن می‌شود.»

این پیشنهاد در حالی ارائه شده که دولت با آن مخالف است و راه حل را در «محدوتر کردن شروط طلاق» می‌داند تا «زنان به دنبال طلاق در دادگاهها نباشد.»

کارشناس مرکز امور زنان وخانواده اما در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر با انتقاد از «تشریفات طولانی و شرایط خاص گرفتن طلاق» این موضوع را دلیل تعیین مهریه‌های بالا از زنان به عنوان یک اهرم اجرایی می‌داند.

به نظر می‌رسد پیشنهادات ارائه شده از سوی این مرکز در صورت جلب موافقت دولت می‌تواند در زمینه طلاق راهگشا باشد و تا حدی به تحقق برابری در این زمینه کمک کند. هرچند در نظر گرفتن حقوق مالی زن در زندگی مشترک و تقسیم اموالی که پس از ازدواج بدست آمده از دیگر خواسته‌های فعالان حقوق زن است که در اصلاحیه ارائه شده از سوی مرکز امور زنان به آن توجه نشده ‌است.

مشروط کردن ریاست مرد بر خانواده، به جای سهیم کردن زن در اداره خانواده
مشروط و محدود کردن «ریاست» مرد بر خانواده در حالی به عنوان یکی دیگر از پیشنهادات اصلاحی مطرح شده که فعالان حقوق زنان خواهان لغو ریاست مرد بر خانواده هستند.

مهرانگیز منوچهریان، وکیل دادگستری که در سال ۱۳۴۲ خواستار اصلاح قوانین مربوط به زنان بود ۴۷ سال پیش پیشنهاد حذف ریاست مرد بر خانواده را طرح کرده بود و در برخی اصلاحیه‌ها همچون اصلاحیه‌ای که دانشگاه مفید قم ارائه داده پیشنهاد داده شده‌است که مرد به جای ریاست، مدیریت خانواده را بر عهده داشته باشد.

مسئولین مرکز امور زنان وخانواده اما با اذعان به اینکه «در بسیاری از مواقع مرد با این توجیه که رئیس خانواده‌است، زن را از مسایل عبادی، اجتماعی و خروج از منزل و یا رفت و آمد با خانواده منع می‌کند»، فقط محدود کردن این ریاست را پیشنهاد داده‌اند و می‌گویند که رئیس خانواده نباید از اختیار قانونی خود سوء استفاده کند و قانون باید حدود آن را تعیین کند.

مشروط و محدود کردن «ریاست» مرد بر خانواده در حالی به عنوان یکی از پیشنهادات اصلاحی مطرح شده که فعالان حقوق زنان خواهان لغو ریاست مرد بر خانواده هستند

به گفته میترا توانچه: «مرکز پیشنهاد داده‌ است که ریاست خانواده با مرد باشد ولی در این ریاست مرد مکلف باشد مصلحت خانواده و فرزندان را در نظر بگیرد و اگر اختلافی در تشخیص مصلحت صورت بگیرد دادگاه حق را مشخص کند.»

این اصلاحیه با آن که یک قدم رو به جلو محسوب شده و ریاست مطلق مرد را محدود می‌کند اما هنوز تا تحقق برابری فاصله دارد.

اصلاحات قطره‌ای در قوانین حضانت و سرپرستی کودکان
اصلاح مواد قانونی مربوط به حضانت و قیومیت فرزندان، شاید یکی از مهمترین موضوعاتی باشد که ضرورت دارد به آن پرداخته شود، چرا که بر خلاف سایر موارد تبعیض‌آمیز در قوانین ازدواج که می‌توان با امضای شروط ضمن عقد آنها را برطرف کرد، حضانت و قیومیت فرزندان مشترک حق بلامنازع پدر است و به هیچ وجه نمی‌توان آن را سلب کرد. در پیشنهادات مطرح شده از سوی مرکز امور مشارکت زنان نیز مواد اصلی مربوط به حضانت و ولایت نادیده گرفته شده‌اند و فقط پیشنهاد اصلاح سه مورد از جزئیات این مسئله عنوان شده ‌است.

مرکز امور زنان و خانواده پیشنهاد داده‌ است که با اصلاح ماده ۱۱۷۰ قانون مدنی، مادری که حضانت فرزندانش را بر عهده دارد در صورت ازدواج با مرد دیگر نیز بتواند همچنان حضانت فرزندانش را ادامه دهد. این مسئله البته به «تشخیص دادگاه بنا به مصلحت طفل» موکول شده‌است که با توجه به مشخص نکردن مصادیق مصلحت طفل و سابقه‌ای که از برخوردهای سلیقه‌ای قضات به نفع مردان وجود دارد، اثرگذار بودن آن را زیر سوال می‌برد.

در قانون فعلی در صورت ازدواج مادری با مرد دیگر، حضانت فرزندان به پدر منتقل می‌شود.

قراردادن شرط جنون پدر برای سلب حضانت از او دیگر پیشنهاد اصلاحی برای این قانون است. ماده ۱۱۷۰ قانون مدنی سلب حضانت در صورت جنون را فقط برای مادر در نظر گرفته‌است.

پیشنهاد دیگر مرکز امور زنان این است که با اصلاح ماده ۱۱۸۴ قانون مدنی، در صورتی که ولی قهری کودک (پدر و جد پدری) قادر به انجام وظائف خود نبودند و دادگاه مجبور به تعیین فردی دیگر به عنوان ولی شد، مادر کودک در اولویت باشد.

بر اساس ماده ۱۱۸۰ قانون مدنی، پدر و جد پدری سرپرستی کودک را بر عهده دارند و این حق قابل واگذاری به مادر و هیچ فرد دیگری نیست. پس از مرگ پدر این سرپرستی به جد پدری منتقل می‌شود و حتی پس از فوت وی نیز ممکن است دادگاه یکی دیگر از اقوام کودک را به عنوان ولی او تعیین کند و حق سرپرستی کودک را به مادرش ندهد.

شنیده شدن صدای زنان از سوی حکومت و احساس نیاز به تغییر در قوانین این حوزه یک گام مثبت است که نمی‌توان منکر آن شد و تلاش‌های سال‌های اخیر فعالان جنبش زنان برای بلند شدن صدای اعتراض‌شان و تبدیل آن به یک خواست عمومی را در این زمینه نادیده گرفت

اجازه ازدواج دختر باکره‏، تصمیم گیری در مورد اموال و حقوق مالی فرزندان قبل از سن رشد، اجازه عمل جراحی و گرفتن گذرنامه ‏از جمله اختیارات ولی کودک است.


دیگر تغییری که در رابطه با قوانین حضانت و سرپرستی پیشنهاد شده این است که زن برای قبول قیومیت فرزندان خود نیازی به اجازه شوهرش نداشته باشد.

ماده ۱۲۳۳ قانون مدنی می‌گوید که زن نمی‌تواند بدون رضایت شوهر خود سمت قیمویت را قبول کند.
به نظر می‌رسد این پیشنهاد در راستای در نظر گرفتن وضعیت زنانی ارائه شده که برای بر عهده گرفتن فرزندانی که از ازدواج قبلی خود داشته‌اند، نیازمند اجازه شوهر فعلی شان بوده‌اند.

پیشنهاد برای اصلاح این موارد در حالی است که با این تغییرات اندک مشکلات حضانت و سرپرستی فرزندان برای زنانی مطلقه و بیوه از بین نمی‌رود. قوانین ایران سرپرستی را بطور کلی و حضانت را تحت شرایطی خاض حق مرد می‌داند و حتی با رضایت مرد یا ذکر آن به عنوان شروط ضمن عقد نمی‌توان این حق را به زن منتقل کرد.

ایجاد این سه تغییر با اینکه در مجموع به نفع زنان است، ولی توان حل کردن مشکلات زنان در این زمینه را ندارد و همچنان بسیاری از زنان به دلیل ترس از دست دادن فرزندانشان و نگرانی برای آینده آنها به زندگی در شرای خشونت بار و بر خلاف میل‌شان ادامه خواهند داد و در صورت خروج از این زندگی یا حتی مرگ شوهر امکان نگهداری و یا اداره زندگی فرزندانشان را از دست خواهند داد.

محدود کردن ازدواج موقت، پرداخت نفقه زن باردار بیوه از سوی خانواده شوهر، محدود کردن اختیار مرد بر ممانعت از اشتغال زنی که در دوره مجردی شاغل بوده، اولویت پرداخت نفقه زن و فرزندان بر باقی تعهدات مالی مرد، حق طلاق زنان در صورت «ترک تکالیف زوجیت از سوی مرد به مدت یک سال»، امکان الزام دادگاه به بذل مدت زوج در نکاح موقت که در حققیت به معنای دادن حق طلاق مشروط به زنان در ازدواج موقت است، پیش بینی مسئولیت مدنی برای بهم زدن ناموجه نامزدی و برخی تغییرات مربوط به مهریه و نفقه از دیگر پیشنهاداتی است که برای اصلاح قانون مدنی ارائه شده‌ است.

با وجود اینکه اغلب پیشنهادات ارائه شده اصلاحاتی اندک درجزئیات قوانین تبعیض‌آمیز است و نابرابری‌های اساسی در قانون مدنی را نادیده گرفته یا راه حلی به‌سان تسکینی موقت برای آن در نظر گرفته‌ است، اما شنیده شدن صدای زنان از سوی حکومت و احساس نیاز به تغییر در قوانین این حوزه یک گام مثبت است که نمی‌توان منکر آن شد و تلاش‌های سال‌های اخیر فعالان جنبش زنان برای بلند شدن صدای اعتراض‌شان و تبدیل آن به یک خواست عمومی را در این زمینه نادیده گرفت.

Share/Save/Bookmark

 
 

میرحسین موسوی از رهبران مخالف دولت در پیامی به مناسبت فرارسیدن آذر ماه و روز دانشجو، نسبت به راه‌اندازی «آشوب‌های ساختگی» از سوی حکومت هشدار داد.

به گزارش سایت کلمه وی گفت: «آیا برای آنهایی که به راحتی کارناوال راه می‌اندازند و برای مأموران دولتی کلاه گیس و آرایش‌ها و لباس‌های جنس مخالف فراهم می‌کنند، دشوار است که این بار هم تحت عنوان فتنه سبز یا سرخ یا هر عنوان دیگری، آشوب‌های ساختگی بر پا کنند و آن را وسیله‌ای برای فریب افکار عمومی و انحراف نهادهای نظارتی و تسویه حساب‌های جدید سیاسی قرار دهند؟»


چندی پیش نیروی انتظامی در یک «مانور» با راه انداختن کارناولی خیابانی، اعتراضات پس از وقایع انتخابات ریاست جمهوری را تمسخر کرد.

میرحسین موسوی با اشاره به طرح‌های جدید اقتصادی دولت با عنوان «هدفمندی یارانه‌ها»، افزود: «چرا به مردم نمی‌گویید با پولی که می‌خواهید با افزایش قیمت‌ها از جیب مردم بردارید، در غیبت سازمان برنامه و بودجه و تضعیف مجلس و بی خاصیت شدن شوراها و سازمان‌های نظارتی، چه می‌خواهید بکنید؟»

وی در بخشی از این پیام اعلام کرد که حتی اگر تمام مساجد و نهادهای سنتی را «آمرانه و بخشنامه‌ای» در خدمت محکومیت جنبش سبز به کار بگیرند، سه میلیون دانشجوی «آگاه و فرهیخته» می‌توانند پل‌های ارتباطی با همه اقشار مردم برقرار کنند.

نامزد معترض به نتایج انتخابات سه میلیون دانشجوی «آگاه» را بزرگترین سرمایه جنبش سبز دانست و افزود: «مستبدان، روز به روز تنهاتر می‌شوند و به همه چیز و همه کس گمان بد می‌برند، دوستان دیروزشان را از خود می‌رانند، و هر انتقاد و نصیحتی را توطئه‌ای برای نابودی خویش می‌پندارند.»

وی «دشمن دشمن کردن» دست اندر کاران حکومت را جزئی از «استراتژی پیروزی از طریق ترساندن» عنوان کرد و گفت که طایفه طایفه کردن مردم «با خودی و غیرخودی کردن ملت»، تحقیر مردم با گوساله و بزغاله و خس و خاشاک نامیدن برای واداشتن آنها به «کرنش» و رنگ «قدسی» بخشیدن به قدرت، را روش «فرعون وفرعونیان» عنوان کرد.

در وقایع پس از انتخابات محمود احمدی‌نژاد، رئیس دولت دهم بارها در سخنان خود مخالفان دولت را با عباراتی همچون «بزغاله وخس و خاشاک» مورد خطاب قرار داده‌ است.

در بخش دیگری از این پیام آمده‌است: «متاسفانه تجربه کهریزک و کوی دانشگاه و زیر گرفتن بی‌پناهان با اتومبیل پلیس و از پل پائین انداختن و سر زندانیان را به چاه توالت فروکردن و خروش مردم را در راهپیمائی‌های ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد و دیگر روزها ندیدن و دل بستن به تجمع‌های مهندسی شده و فرمایشی، جلوی روی ماست و نشانی از بصیرت برای بازگشت به سوی مردم دیده نمی‌شود.»

موسوی قرار دادن مردم در مقابل هم، تحقیر مردم با گوساله و بزغاله و خس و خاشاک نامیدن برای واداشتن آنها به «کرنش» و رنگ «قدسی» بخشیدن به قدرت، را روش «فرعون وفرعونیان» عنوان کرد

نامزد معترض به نتایج انتخابات در پاسخ به این سوال که این روزها که امکان بیان اعتراض‌ها و انتقادها به سبب سرکوب‌های شدید و برخوردهای امنیتی وجود ندارد، همراهان جنبش سبز چه باید بکنند؟ گسترش آگاهی به دایره کسانی که به فضای مجازی دسترسی ندارند، تماس‌های چهره به چهره، مطالعه و بحث و گفتگو در جمع‌های کوچک حقیقی یا مجازی و توسعه شبکه‌های اجتماعی که از آسیب فضای امنیتی موجود در امان باشند را یکی از راهکارهای ممکن دانست.

در یک سال ونیم گذشته شهرهای مختلف ایران شاهد اعتراضات گسترده به نتایج انتخابات ریاست جمهوری بوده‌است و هزاران نفر از مخالفان دولت در این مدت بازداشت شده‌اند.

رهبر مخالفان دولت با یادآوری شعار «دروغ ممنوع» که در روزهای تبلیغات انتخاباتی از سوی هواداران وی داده می‌شد، آورده‌است: «یادمان باشد که در این راه، شکست نیست، اما صبر و استقامت فراوان، و عدم ترس از پرونده سازی و سایر اقدامات سرکوبگرانه ضروری است. یادمان نرود که همه باهم می‌گفتیم نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.»

Share/Save/Bookmark

 
 

ساعت چهار صبح روز ۲۲ آبان ماه، سه وکیل جوان دادگستری که هر سه زن بودند در فرودگاه امام خمینی تهران در هنگام بازگشت از ترکیه بازداشت شدند.علاوه بر این سه نفر، عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران اعلام کرد که دو وکیل دیگر نیز در پیوند با سه وکیلی که در فرودگاه بازداشت شده بودند، دستگیر شده‌ اند. با این حساب شمار وکلای زندانی در ایران تقریبا به ده تن می‌رسد و چنین شرایطی شاید در هیچ کشوری در دنیا سابق نداشته باشد.

«کميته‌ی بين‌المللی وکلای مدافع حقوق بشر»، در بيانيه‌ی دوم خود درباره‌ی بازداشت پنج وکيل دادگستری در ايران، نام دو وکيل دستگيرشده ديگر را اعلام کرد: «رزا قراچورلو»، عضو فعلی کميسيون حقوق بشر کانون وکلای مرکز و استاد حقوق دانشگاه آزاد و «محمدحسين نيری»، وکيل دادگستری و عضو پيشين کميته‌ی «حق دفاع» کميسيون یادشده جزو بازداشت‌شدگان هستند و از محل نگهداری آنها اطلاعی در دست نیست.

به گزارش سایت آفتاب، دادستان تهران اعلام کرده است که این پنج وکیل به دستور بازپرس شعبه‌ی امنيت دادسرای شهيد مقدس بازداشت شده اند.

فریبا داودی مهاجر، کنشگر حقوق بشر و زنان، در مورد سه وکیل دادگستری که خبر دستگیری آنها در فرودگاه تایید شده است می‌گوید: «سه‌ نفری که در فرودگاه بین‌المللی تهران بازداشت شده‌اند از وکلای دادگستری هستند که از یک کارگاه آموزشی در آناتولیای ترکیه بازمی‌گشتند. آنان برخلاف ابتدایی‌ترین اصول حقوقی بازداشت و به بند ۲۰۹ اوین منتقل شدند. نام این سه نفر هاجر(سارا) صباغيان، مريم کرباسی و مريم کيان‌ارثی است. هرسه نفر از وکلای جوانی هستند که داوطلبانه از متهمانی که مورد تبعیض قرارگرفته‌اند و صدای تظلم خواهی‌شان به جایی نمی‌رسد و یا پولی ندارند برای اینکه از خود به شکل عادلانه دفاع کنند به شکل رایگان دفاع می‌کنند.

اقدام خودسرانه‌ی ماموران امنيتی در پیوند با بازداشت این وکلا در حالی انجام می‌گيرد که برابر ماده‌ی ۱۱۷ قانون آيين دادرسی کيفری، تنها در دو هنگام می‌توان متهمی را بدون احضار کتبی بازداشت کرد. نخست آن که فرد، متهم به ارتکاب جرايم سنگينی شده باشد که مجازات قانونی آنها قصاص، اعدام و قطع عضو است و ديگر آنکه محل اقامت و شغل او معلوم نبوده و اقدامات دستگاه تعقيب نيز برای دستيابی به او به نتيجه‌ای نرسيده باشد. البته هر دوی این موارد شامل حال این سه وکیل نمی‌شود و علت این کار ایجاد جو رعب و وحشت است تا فشار گسترده‌ای را به وکلای حقوق بشری افزایش دهند.

کميته‌ی بين‌المللی وکلای مدافع حقوق بشر در ارتباط با بازداشت پنج وکيل دادگستری در تهران بیانیه‌ای صادر کرده و از آنها حمایت کرده است. حتی از هیئت مدیره‌ی وکلای دادگستری ایران خواسته است در مورد این مسئله سکوت نکند.

به‌ هرحال سرکوب وکلای دادگستری در مورد وکلای دیگر نیز اتفاق افتاده است. پیش از این نسرین ستوده وکیل زندانیان سیاسی بازداشت شده است. شیرین عبادی مورد هجوم منفی تبلیغاتی از سوی رسانه‌های وابسته به حکومت روبه‌رو شده و حتی حکم زندان برای محمد مصطفایی که اکنون در نروژ به‌ سر میبرد صادر شده است. این موارد نشان میدهد که جمهوری اسلامی سعی دارد که با محدود کردن وکلا روند دادرسی عادلانه را مورد تهدید قراردهد و آن را محدود کند.»

سارا صباغیان عضو کمیته‌ی پشتیبانی از حقوق زنان و کودکان و یکی از وکلای وبلاگنویس زندانی حسین رونقی (بابک خرمدین) است.مریم کیان‌ارثی نیز وکیل کبرا نجار، زنی است که به سنگسار محکوم شده است.

وکلا و حساسیت حکومت

یک‌ روز پس از دستگیری سه وکیل جوان در فرودگاه امام خمینی تهران، صادق لاریجانی، رئیس قوه‌ی قضائیه، در دیدار با اعضای هیئت مدیره‌ی کانون وکلا، مصاحبه‌ی وکلا با رسانه‌های خارجی را «موجب وهن جامعه‌ی وکلا» دانست.

مینا جعفری، وکیل دادگستری می‌گوید که هیچ قانونی مبنی بر ممنوعیت مصاحبه با رسانه‌های خارجی وجود ندارد.

او ادامه می‌دهد: «بر اساس قانون مجازات اسلامی چیزی به عنوان جرم بودن مصاحبه با رسانه‌های داخلی و خارجی نداریم. اگر این‌گونه بود مصاحبه‌ی رئیس جمهور با سی‌ا‌ن‌ان و سی‌بی‌اس جرم بود، اگر صحبتی با رسانه‌ها باعث افترا و نشر اکاذیب بشود جرم است به لحاظ قانونی صرف مصاحبه کردن اصلا جرم نیست.»

سه وکیلی که در فرودگاه دستگیر شده‌اند، از شرکت در یک سمینار حقوقی در ترکیه بازمی‌گشتند.

فریبا داودی مهاجر می‌افزاید: «اصولاً در هیچ‌ جای دنیا شرکت در کارگاه آموزشی جرم نیست. در همه‌ی دنیا همه‌ روزه کارگاه‌های آموزشی در مورد زنان، کودکان، مسائل بهداشتی و حقوقی برگزار میشود. در عمل اینها تنها برای شرکت در کارگاه‌هایی که مربوط به مسائل شغلی خودشان بوده و برای بازآموزی حرف‌های در آن همایش شرکت کردند.»

شما فکر می‌کنید با توجه به اینکه تعداد وکلای زندانی زیاد شده و وکلای باسابقه نیز بازداشت شده‌اند علت اینهمه فشار روی وکلا چیست؟

من می‌توانم علت این فشار را به چند بخش تقسیم کنم. اول آنکه جمهوری اسلامی درصدد است با تهدید، زندان، بازجویی و حتی با تهدیدهای تلفنی فشار را به گونه‌ای فراهم کند که این وکلا که تاکنون داوطلبانه از کسانی که مورد تبعیض قرار گرفته‌اند، دفاع می کردند، از این کار صرف نظر کنند و هیچ وکیلی حاضر نباشد از این محکومین حمایت کند.

دوم آنکه جمهوری اسلامی به نظر می‌رسد در صدد آن است که فشار و رعب و وحشت را آنقدر زیاد کند که وکلا به جای پرداختن به وظایف شغلیشان به افراد بدون انگیزه و منعفل تبدیل شوند. در سالهای گذشته این وکلا کانالی بودند که افرادی که در زندانها مورد تبعیض قرار گرفته بودند، مثل کسانی که حکم سنگسار داشتند و یا جوانان محکوم به اعدام زیر ۱۸ سال می‌توانستند صدای خودشان را از طریق آنها به رسانه‌ها، جامعهی بین‌المللی و سازمانهای حقوق بشر برسانند و از حمایت آنها برخوردار شوند. هدف این است که صدای این افراد دیگر بیرون نیاید و به آسانی اعدام یا سنگسار شوند. شما شاهد بودید که جمهوری اسلامی چگونه سر پرونده‌ی سنگسار سکینه محمدی و همینطور پرونده‌های دیگر سنگسارها تحت فشار قرارگرفت.

به این ترتیب هدف‌ این است که به دهه‌ی ۶۰ بازگردیم که متهمین سیاسی اساساً وکیلی نداشتند و وکلا در عمل اجازه‌ی دفاع و درواقع جرئت دفاع از آنها را هم نداشتند.

هدف این بازداشتها، قطع ارتباط وکلا با جامعهی بین‌المللی است. یعنی قطع وکلا با بازآموزیهای حرفهای و آشنا شدن با آن چیزهایی است که در این حوزه می‌گذرد. حکومت نمی‌خواهد تجربه‌های جامعه‌ی جهانی برای وکلای ایرانی نیز قابل دسترش شود. می‌خواهد در فضای کاملاً محدود و بسته آنها را تحت کنترل خود داشته باشد.

Share/Save/Bookmark

 
 

مقام‌های نظامی ایران از شلیک «موفق» سامانه موشکی برد بلند اس ۲۰۰ در یک مانور نظامی خبر دادند.

به گزارش خبرگزاری مهر، سرتیپ میقانی، فرمانده قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء امروز، شنبه به خبرنگاران گفت که در آخرین روز مانور نظامی «مدافعان آسمان ولایت ۳» سامانه موشکی برد بلند زمین به هوای اس ۲۰۰ به سمت اهدافی در ۱۰۰ کیلومتری شلیک شد و این اهداف را منهدم کرد.


وی گفت که این موشک‌ها به سمت دشمن فرضی شلیک شدند که «به شدت از سوی افکار عمومی در تنگنا قرار داشت و با استفاده از هواپیماهای ارتفاع بالا، نفوذ به حریم هوایی مناطق جمعیتی حساس، صنعتی و هسته‌ای کشورمان را مورد هدف قرار داده و انواع هواگردهای خود را به سمت حریم هوایی کشورمان گسیل داشت.»

روز گذشته نیز امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران ایران از مجهز شدن تهران به سامانه ضد موشک کروز سپاه خبر داده بود.

وی اعلام کرده بود که پایگاه‌های مورد استفاده توسط کشور حمله‌کننده به ایران، خاک این کشور محسوب می‌شوند و برای نیروهای نظامی ایران هدف تلقی خواهند شد.

عزت‌الله بیگی، از فرماندهان پدافند نیروی هوافضای سپاه پاسداران نیز به خبرگزاری فارس با اشاره به احتمال استفاده از موشک‌های کروز در تهاجمات احتمالی علیه ایران، گفت: «مقابله با موشک کروز باید با روش‌های خاص و با به‎کارگیری تجهیزات مختص به آن صورت بگیرد که این تجهیزات می‌تواند در زمینه موشکی و یا توپخانه‌ای باشد که در بخش پدافند نیروی هوافضای سپاه این تجهیزات و روش‌ها وجود دارد.»

وی همچنین از بکارگیری نیروهای بسیجی در بخش پدافندی خبر داد و افزود: «نیروهای بسیج در قالب گردان‌های پدافندی آموزش دیدند و این آموزش هرساله تحت عنوان طرح نظیر به نظیر ادامه داشته‌است.»

به گفته این مقام نظامی با توجه به تنوع جغرافیایی ایران و احتمال ایجاد مشکل برای استفاده از سامانه‌های راداری در بخشی از این مناطق، دیده‌بان‌های آموزش‌دیده‌ای در نقاط نفوذ احتمالی دشمن مستقر شده‌اند.

با توجه به تنوع جغرافیایی ایران و احتمال ایجاد مشکل برای استفاده از سامانه‌های راداری در بخشی از این مناطق، دیده‌بان‌های آموزش‌دیده‌ای در نقاط نفوذ احتمالی دشمن مستقر شده‌اند.

مانور نظامی «مدافعان آسمان ولایت۳» از ۲۵ آبان ماه آغاز شده و نیروهای پدافندی ارتش، سپاه، نیروی انتظامی و بسیج در این مانور شرکت دارند.

احمد وحیدی وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، ۲۹ مرداد ماه جاری نیز از آزمایش موشک جدیدی به نام «قیام ۱» خبر داده بود.

ایران در سال‌های اخیر چندین موشک جدید را تولید و آزمایش کرده‌است، موشک زیر دریایی «فجر ۳» در سال ۱۳۸۵، موشک شهاب ۳، اولین موشک بالستیک میان‌برد ایران در سال ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۷، موشک میان‌برد «سجیل» و موشک دریایی «نصر ۲» در سال ۱۳۸۷ و موشک «سجیل ۲» در سال ۱۳۸۸ از جمله موشک‌های آزمایش شده در سال‌های اخیر هستند.

کشورهای غربی پس از هر آزمایش موشکی ایران واکنش‌های تندی نشان داده و نسبت به عواقب فعالیت تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه هشدار داده‌اند.

در آخرین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد، فروش ادوات سنگین نظامی از جمله سیستم‌های ضد هوایی موشکی مندرج در فهرست سلاح‌های متعارف سازمان ملل، به ایران ممنوع شده‌است.

Share/Save/Bookmark

در همین رابطه:
استقرار سامانه ضد کروز در تهران
مانور نظامی ايران و آزمايش موشک‌های جديد

 
 

بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد از دعوت ایران برای سفر کمیساریای عالی حقوق بشر به این کشور استقبال کرد.

به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه ایران در دیدار روز جمعه ٢٨ آبان با بان کی مون از خانم ناوی پیلای، کمیساریای عالی حقوق بشر برای سفر به ایران در سال ٢٠١١ دعوت کرده است.


با این حال محمد جواد لاریجانی روز چهارشنبه ٢٦ آبان در سازمان ملل گفته بود: «در شرایط طبیعی از آمدن هر گزارشگری به ایران استقبال می‌کنیم اما زمانی که احساس کنیم زیر فشارهای غیر طبیعی سیاسی قرار گرفته‌ایم در برابر آن می‌ایستیم.»

کمیته سوم سازمان ملل متحد روز پنج‌شنبه ٢٧ آبان با تصويب پيش‌نويس قطعنامه‌ای عليه نقض حقوق بشر در ايران، جمهوری اسلامی ايران را محکوم کرد.

کميته سوم سازمان ملل که کمیته «اجتماعی، بشردوستانه و فرهنگی» ناميده می‌شود، با ۸۰ رأی مثبت، ۴۴ رأی مخالف، و ۵۷ رأی ممتنع به پيش‌نويس قطعنامه‌ای درباره وضعيت حقوق بشر در ايران، از «نقض جدی حقوق بشر در جمهوری اسلامی» ابراز نگرانی کرد.

مخالفان دولت ایران می‌گویند که حکومت این کشور به آن‌ها اجازه فعالیت نمی‌دهد و آن‌ها را «سرکوب» می‌کند

«تشدید سرکوب مدافعان حقوق بشر، استفاده بیش از حد از زور، بازداشت‌های خودسرانه، محاکمات غیرعادلانه، شکنجه، قطع اعضای بدن، سنگسار، افزایش شمار اعدام‌ها از جمله اعدام افرادی که به هنگام ارتکاب جرم کمتر از ۱۸ سال سن داشته‌اند، نابرابری گسترده جنسيتی، خشونت عليه زنان، نقض حقوق اقلیت‌های آذری، عرب، بلوچ و کرد، مسیحی، صوفی، یهودی و اهل تسنن» از جمله مواردی هستند که در اين پيش‌نويس آمده‌اند.

محمدجواد لاریجانی، پيش‌نويس پيشنهادی سازمان ملل در محکوميت نقض حقوق بشر توسط دولت ايران را «کاملاً غير حرفه‌ای» و مجموعه‌ای از «دروغ‌های بسيار شنيع» دانست و آن را يکی از «سياه‌ترين» اسناد سازمان ملل خواند.

لاريجانی گفت مسأله حقوق بشر يک مسئله کاملاً فرهنگی است. وی در نقد مخالفان حکم سنگسار نيز گفت خشونت نيز يک مقوله فرهنگی است.

کميته سوم سازمان ملل همچنين از «محدودیت‌های جدی و سیستماتیک» در مورد آزادی گردهمايی و آزادی سازمان‌های مسالمت‌جو، آزادی انديشه و بیان در رسانه‌ها، آزادی مخالفان سیاسی، مدافعان حقوق بشر، وکلا و روزنامه‌نگاران در ايران ابراز نگرانی کرده است.

در اين پيش‌نويس نسبت به عدم پاسخگويی دولت ايران نسبت به اعزام نمايندگان ويژه سازمان ملل به ايران به‌منظور بررسی وضعيت حقوق بشر، انتقاد شده است.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد پيش‌نويس قطعنامه‌ای را که روز پنج‌شنبه تصويب شد، در ماه دسامبر به‌طور رسمی تأييد خواهد کرد.

مخالفان دولت ایران نیز می‌گویند که حکومت این کشور به آن‌ها اجازه فعالیت نمی‌دهد و آن‌ها را «سرکوب» می‌کند.

Share/Save/Bookmark

 
 

فیلم «یک جایی» به کارگردانی سوفیا کوپولا، دختر فرانسیس فورد کوپولا، خالق فیلم «پدرخوانده»، اخیراً جایزه‌ی شیر طلایی جشواره‌ی فیلم ونیز را برده است. این فیلم تنهایی یک ستاره‌ی سینمای هالیوود را روایت می‌کند که در هتل محل اقامتش کاری جز عکس گرفتن با این وآن و شرکت در شوهای تلویزیونی و مشروب‌خواری و رانندگی بی‌هدف در خیابان‌ها ندارد. او عمیقاً تنهاست.

بر حسب اتفاق همسر مطلقه‌اش به مسافرت می‌رود و نگهداری کلو دختر یازده ساله‌شان موقتاً به او واگذار می‌شود. این دختر کم کم به زندگی قهرمان تنها معنی می‌دهد. این تقریباً همان تجربه‌ای است که سوفیا کوپولا خود از سر گذرانده است. آنطور که در یک گفتگو می‌گوید، بعد از فیلم «ماری آنتوانت» صاحب دختری شده و مشاهده کرده که چگونه وجود یک بچه وجود خود او و زاویه‌ی دیدش نسبت به زندگی را تغییر داده است.

سوفیا در چند تا از فیلم‌های پدرش بازی کرده و از او زیاد آموخته است. حسن کار او اما در این است که به جای تقلید از پدرش از مشاهدات و تجارب شخصی خودش بهره گرفته است. مؤثر بودن فیلم‌های سوفیا کوپولا از جمله فیلم «یک جایی» در این است که او به خوبی با شیوه‌ی زندگی ستارگان هالیوود آشناست.


سوفیا کوپولا و انسان‌های مرفه با احساس بی‌خانمانی

سوفیا کوپولا می گوید:

فیلم ساختن برای ما یک امر خانوادگی است. من از بچگی جلوی دوربین پدرم ظاهر می‌شدم. برادرم تهیه‌کننده‌ی تازه‌ترین فیلم من است. قبلاً پدرم تهیه‌کننده بود، گاهی هم خودم بودم. ما خیلی به هم نزدیکیم. دوستان زیادی هم با ما همکاری می‌کنند. آدم با کسانی که می‌شناسد، راحت‌تر کار می‌کند. این جور همه حرف همدیگر را می‌فهمیم و کارها سریع‌تر پیش می‌رود. ۱۸ سالم که بود در قسمت سوم فیلم «پدرخوانده» ظاهر شدم. بعضی منتقدان خیلی به من سخت گرفتند.

گفتند من فیلم پدرم را خراب می‌کنم. این قضیه مال ۲۰ سال پیش است. اما خوشبختانه همه چیز خوب پیش رفت. البته بازیگر شدن آرزوی من نبود. اما این مسائل سبب شد بفهمم بازیگران چقدر آسیب پذیرند. بنابراین سعی می‌کنم کمکشان کنم و تا آنجا که می‌توانم آنها را از حملات منتقدان حفظ کنم. در فیلم‌های من آدم‌های زیادی هستند که یک جوری بی‌خانمان به نظر می‌رسند. آنها در یک مرحله‌ی انتقالی هستند. اما نمی‌دانند به کجا منتقل می شوند.

آنها درگیر هستند با بحران‌های شخصی و تغییر و تحولات بزرگ. من هم مانند هر کس دیگری چنین تحولاتی را تجربه کرده‌ام. شاید به همین دلیل است که جذب چنین داستان‌هایی می‌شوم و سعی می‌کنم قهرمانانم را محفوظ بدارم از اینکه مورد سوء تفاهم قرار بگیرند. می‌خواهم آنها را از کلیشه ها و پیشداوری‌های عجولانه حفظ کنم. آدم‌های من نه خوب‌اند، نه بد. همین‌اند که هستند. من می‌خواهم به آنها امکان بدهم خودشان را تکامل ببخشند.

برای آنکه آزادی عمل‌ام را حفظ کنم، فیلم‌هایم را با بودجه‌ی محدود می‌سازم. در فیلم‌های من تهیه‌کننده‌ی پولداری در کار نیست که برای حفظ سرمایه‌اش به من امر و نهی کند چنین وچنان کنم. من در فیلم‌‌هایم به جزئیات خیلی اهمیت می‌دهم. مثلاً زنانی که قرار است در صحنه‌ای از فیلم استریپ‌تیز کنند، خودشان وسایل کارشان، از جمله میله‌ای که از آن بالا می روند و به پایین سر می‌خورند را همراه می‌آوردند.

به این ترتیب کارشان مثل کار تعمیرکاران جلوه می‌کند که هر جا می‌روند ابزار کارشان را هم همراه خودشان می‌‌برند. چنین جزئیاتی می‌تواند صحنه‌ی مورد نظر را غم‌انگیز یا خنده‌آور کند. همین که در فیلم جزئیات کوچک بیان شود و بشود آنها را نشان داد، برای من خیلی مهم‌تر از صحنه‌های دراماتیک است. بر خلاف قهرمانان فیلم‌هایم که حس می‌کنند بی‌خانمان و سرگردان هستند، من همیشه این احساس را دارم که جا و مکانی دارم و به جایی تعلق دارم.

بچه که بودم با پدرم زیاد این‌ور و آن‌ور، به محل‌های مختلف فیلم‌برداری سفر می‌کردیم. چند ماهی در فیلیپین، اوکلاهاما یا جایی دیگر. من این سفرها را خیلی دوست داشتم. خانه‌ی خود ما در سانفرانسیسکو بود. در سال‌های دهه‌ی هفتاد از نیویورک به آنجا رفته بودیم. وقتی در سفر نبودیم من هم مثل بچه‌های دیگر به مدرسه می‌رفتم. آنوقت‌ها نمی دانستم که چقدر ثروتمندیم. من شیوه‌ی زندگی دیگری را نمی شناختم. پدرم در آن زمان کم کم شروع کرد به شراب‌سازی. اوائل تفریحی، اما بعد به‌عنوان یک کسب و کار موفق که با سود آن هزینه‌ی فیلم‌هایش را درمی‌آورد. در بچگی همیشه در پاییز جشن شراب می‌گرفتیم و ما بچه‌ها پا برهنه روی انگورها می‌پریدیم و پایکوبی می‌کردیم.


سوفیا کوپولا می‌خواستم فیلمم را بسازم.

قهرمانان شما غالباً در یک محیط مطمئن و راحت مانند هتل شاتو مارمون در لس آنجلس به‌سر می‌‌برند. برای فیلم‌های شما جاهایی که کمتر لوکس باشند قابل تصور نیست؟

من از قصد این محیط‌ها را انتخاب کرده‌ام، چون با این محل‌ها آشناترم. مدت‌ها با پدرم در همین هتل بوده‌ام. در همان سوییت لوکسی هم که قهرمان فیلمم را می‌بینید، اقامت داشته‌ام. من در محیط مرفه‌ای بزرگ شده‌ام. برایم قابل تصور نیست در بیغوله‌ها فیلم بسازم.

هرچند که این محیط‌ها مرفه و لوکس است، اما زندگی شخصیت‌های شما خالی است.

این شخصیت‌ها در یک مرحله‌ی عبوری هستند. آنها دنبال هویتشان می‌گردند. این یک کشمکش انسانی است و آدم‌های پولدار هم از آن مستثنی نیستند. اینکه آدم در وضع مرفه‌ای زندگی می کند، دلیلی بر این نیست که نیازهایش برآورده شده است.

یعنی یک رابطه‌ی علت و معلولی وجود دارد؟ هر که مرفه زندگی کند خود را تنها و خالی حس می‌کند؟

من فکر نمی‌کنم این اشخاص خالی هستند. آنها دنبال معنی می‌گردند. آدم وقتی شکمش سیر است وقت بیشتری برای فکر کردن به این امور دارد. آدمی که آس و پاس است و برای بقای خودش مبارزه می‌کند، به این فکر نمی‌کند که چه چیز در زندگی مهم است. به این ترتیب چه بسا رفاه به بحران بینجامد، چون از فرد مرفه انتظار می‌رود که خوشبخت هم باشد.

جانی مارکوی هنرپیشه قهرمان فیلم «یک جایی» در هتل شاتو مارمون زندگی می‌کند. این هتل چه جور جایی است؟

یک هتل معروف فرانسوی در لس آنجلس. خیلی از ستاره‌های سینما و تلویزیون به آنجا می‌آیند، نه فقط برای اینکه همدیگر را ببیند، بلکه برای اینکه دیده هم بشوند. کسی که آنجا اقامت می‌کند یعنی اینکه سری توی سرها درآورده است. با این حال این هتل با وجود تجملی بودن کمی هم بوهمی است.

چرا هتل در فیلم‌های شما اینقدر اهمیت دارد؟

چون قهرمانان فیلم‌های من در یک مرحله انتقالی هستند و هتل هم جای دائمی نیست. شخصیت‌های من محفل خانوادگی ندارند و معلق‌اند. بچه که بودم با پدرم زیاد درهتل‌ها اقامت کرده‌ام. هتل برای خودش دنیایی‌ست؛ دنیایی که از باقی دنیا جدا افتاده است.

وقتی از مرحله‌ی انتقالی، و از بحران شخصیت‌هاتان حرف می‌زنید، آیا تصوری هم از رفع بحران و کامل شدن شخصیت‌هایی مانند جانی مارکو دارید؟

او به نقطه‌ای رسیده که باید تصمیم بگیرد به کدام جهت برود و چه بشود. باید معلوم کند که آیا یک آدم کامل می‌شود یا نه. آیا ارضای خود را در زندگی شخصی می‌یابد یا در زندگی هنری.


سوفیا کوپولا: وقتی انسان مرفه است، می‌تواند به معنای هستی فکر کند

منظورتان از آدم کامل چیست؟ یعنی آدمی که مسئولیت می‌پذیرد؟

می‌خواستم تضاد آنچه را که به نظر درست می‌رسد با آنچه را که سطحی است نشان بدهم. بازیگرانی هستند که مثل آدم‌های بالغ خانه و خانواده تشکیل می‌دهند، و بازیگرانی هم هستند که خودشان را یکسره وقف هنرشان می‌کنند و هدف‌شان این است که کارهای باارزش انجام دهند. البته این وضع در مورد همه صادق است. من نمی‌خواهم قضاوت کنم که چه چیز آدم را کامل می‌کند. جانی مارکو می‌توانست بنشیند، باز عرق بخورد و زن‌های لخت را تماشا کند، یا اینکه آدم عاقل و مسئولی شود که به فکر خانه و خانواده است.

شما از زندگی سطحی انتقاد می‌کنید، اما فیلم شما پر از کشش به اینجور زندگی است.

چون لذت هم دارد. مثل اینکه آدم خیلی شیرینی‌جات بخورد. آدم می‌تواند هر روز شیرینی بخورد و لذت هم ببرد. قضایا فقط یک جنبه ندارد.

فکر نمی‌کنید فیلم‌هاتان خیلی بهم مرتبط‌‌‌‌‌اند؟

چرا. این فیلم‌ها همه توسط من که جور خاصی دنیا را می‌بینم و به موضوعات خاصی علاقه دارم ساخته شده‌اند. برای من اهمیت دارد که داستان تصویر را روایت کنم. من به دیالوگ یا روایت به‌عنوان محرک علاقه‌ای ندارم.

بعضی از صحنه‌ها در فیلم «یک جایی» یادآور سینمای نوین هالیوود است. مثلاً اولین نما، مسیر اتومبیل‌رانی ماشین مدل «فراری» مرا یاد یک فیلم تجربی جرج لوکاس انداخت.

درست است. من هم به آن صحنه فکر کردم، بامزه است.

این صحنه خیلی به درون کادر و بیرون کادر مربوط می‌شود. ما تمام مدت صدای اتومبیل تندرو را می‌شنویم، اتومبیل از سمت چپ خارج می‌شود، مدتی دیده نمی‌شود، اما بعد باز وارد کادر می‌شود. این صحنه چطور شکل می‌گیرد؟ در ذهن شما؟ یا در ذهن فیلمبردارتان، یا که محصول همکاری هردوست؟

ایده‌ای در مورد همین اتومبیل‌های مسابقه داشتم. می‌خواستم صحنه‌ی چرخیدن اتومبیل در مسیر آنقدر ادامه پیدا کند که آدم یکنواختی زندگی قهرمان فیلم را حس کند. به فیلم‌بردارم گفتم من این همه را دریک نما می‌خواهم. بعد امتحان کردیم ببینیم چگونه می‌شود اگر دوربین همراه با اتومبیل حرکت کند. اما بعد به این نتیجه رسیدیم که در این صحنه اگر در حالی که صدا ادامه دارد، اتومبیل غیب شود و بعد از مدتی دوباره ظاهر شود، اثر خیلی قوی‌تری روی تماشاگر می‌گذارد. من ایده را داشتم و فیلمبردارم کمک کرد تا آن را تحقق ببخشیم.


سوفیا کوپولا: شخصیت‌های من در حال گذار و تحول هستند

شما خیلی شوخ طبع‌اید. مثلاً در صحنه‌ای که در میلان می‌گذرد، یک تهیه‌کننده‌ی تلویزیونی ایتالیایی دستش را جوری در جلیقه‌اش کرده که گویی ناپلئون بناپارت است.

من سعی می کنم چیزها را آنطور که در واقع هستند نشان بدهم. شخصی که مثال زدید واقعاً همین‌طور است، لباسی که در آن صحنه پوشیده، لباس واقعی اوست.

جایزه تله‌گاتی که در یک شوی تلویزیونی در ایتالیا به قهرمان فیلم داده می‌شود، مال یک گروه رسانه‌ای است که به سیلویو برلوسکونی تعلق دارد. شرکت مدوسا هم که در تهیه‌ی فیلم شما اشتراک دارد و پخش‌کننده آن در ایتالیاست، متعلق به همین گروه است. این مسئله برای شما اشکالی نداشت؟

می‌خواستم هر طورکه شده فیلم را بسازم و از هر پیشنهادی استقبال می‌کردم. من هیچ جهت‌گیری سیاسی ندارم. آنها فیلم‌نامه را خوانده بودند و می‌دانستند که من این جایزه را مسخره می‌کنم. تصور نمی‌کنم که آنها این جایزه را جدی بگیرند.

در فیلم «گمشده در ترجمه» با یک شخصیت مهم مرد کار کردید. اما این‌بار در فیلم «یک جایی« برای نخستین بار قهرمان اصلی شما مرد است. برایتان تازگی داشت؟

بله. می‌خواستم داستان را از زاویه‌ی دید او روایت کنم، می‌خواستم با حس یک مرد مسئله را ببینم. برایم یک‌جور چالش بود.

چرا؟

چون من مرد نیستم، با این حال کوشیدم وارد زندگی احساسی او بشوم، ببینم چه بر سر او می‌آید.

فیلم تقریبا همانطور که شروع می‌شود، به پایان می‌رسد: قهرمان تنهای فیلم با اتومبیل فِراری در جاده‌ها بی‌هدف رانندگی می‌کند. پس از مدتی راندن، «یک جایی» توقف می‌کند ...آیا واقعاً سخت بود پایانی برای داستان پیدا کنید؟

پایان فیلم دشوار بود. من یک برداشتی از آغاز فیلم داشتم و اینکه داستان را چگونه پیش ببرم، اما نمی‌دانستم چطور آن را تمام کنم. می‌خواستم جوری فیلم را تمام کنم که آدم فکر کند این یک آغاز مجدد، شروع یک حرکت برای قهرمان است. همه‌ی گره‌ها باز نمی‌شود، گشایشی ایجاد می‌شود و امیدی شکل می‌گیرد.

منابع:

http://www.zeit.de/2010/46/Traum-Sofia-Coppola

http://www.taz.de/1/leben/film/artikel/1/dialoge-interessieren-mich-nicht/

Share/Save/Bookmark

 
 

محمود احمدی‌نژاد، رئیس دولت دهم می‌گوید که سن مناسب ازدواج برای دختران ۱۶ تا ۱۸ سالگی است که «دخترها تازه شکوفا شده‌اند و اوج عاطفه و احساس و لطافت هستند.»

به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، وی که امروز، شنبه در همایش تقدیر از خیرین و فعالین امر ازدواج سخن می‌گفت سن مناسب ازدواج برای پسران را نیز ۱۹ تا ۲۱ سالگی دانست.

بر اساس پیمان‌نامه حقوق کودک که جمهوری اسلامی ایران نیز آن را امضا کرده‌است، افراد زیر ۱۸ سال کودک محسوب می‌شوند. هم اکنون سن ازدواج دختران در قوانین ایران ۱۳ سال است و فعالان حقوق زنان در تلاش برای رساندن آن به ۱۸ سال هستند.

پیش از این نیز برخی مقامات رسمی دولت دهم سخنانی درباره بسترسازی برای ازدواج دختران دبیرستانی گفته بودند.

رئیس جمهوری ایران همچنین لزوم داشتن شغل و مسکن برای جوانانی که قصد ازدواج وتشکیل خانواده دارند را رد کرد و گفت: «اشتغال و مسکن شرط تشکیل خانواده موفق و ازدواج موفق نیست، دختر و پسر باید خود زندگی خود را بسازند اگر همه چیز آماده باشد بعد از آن قرار است جوانان چه بکنند.»

وی در عین حال وعده داد که تا پایان دولت دهم مشکلی به نام مسکن و اشتغال در فهرست مشکلات مردم وجود نخواهد داشت.

محمود احمدی‌نژاد:شرط تشكيل خانواده موفق و ازدواج موفق اشتغال و مسكن نیست

محمود احمدی‌نژاد با تاکید بر ضرورت تمرکز بر آموزش‌های پیش از ازدواج گفت: «منظور ما از آموزش‌های پیش از ازدواج فقط رابطه جنسی نیست بلکه مهم‌تر از آن آموزش عشق و محبت به جوانان است.»


چندی پیش مسئولان مرکز امور زنان و خانواده از حذف واحد «تنظیم خانواده» از دروس دانشگاهی خبر دادند و اعلام کردند کتاب «روانشناسی ازدواج و شکوه همسرداری» که بر اساس «رعایت اصول حیا در جامعه اسلامی» تدوین شده، جایگزین تنظیم خانواده خواهد شد.

تنظیم خانواده تنها واحد درسی دانشگاهی بود که به مسائل جنسی و راه‌های پیشگیری از بارداری به منظور کنترل جمعیت می‌پرداخت.

محمود احمدی‌نژاد پیش از این نیز مخالفت خود را با شعارهای کنترل جمعیتی که می‌گویند دو بچه کافی است، اعلام کرده بود.

Share/Save/Bookmark

 
 

سازمان گزارشگران بدون مرز می‌گوید که «جوان‌ترین» وبلاگ‌نویس زندانی جهان، یکشنبه ٢٣ آبان بدون حضور وکیل و پشت درهای بسته در شهر آمل در استان مازندران (شمال ایران) محاکمه شده است.

به گزارش تارنمای فارسی گزارشگران بدون مرز، نوید محبی که ١٨ سال دارد، هم اکنون در زندان ساری در انتظار حکم دادگاه است.


نوید محبی

گزارشگران بدون مرز که انجمنی بین‌المللی برای دفاع از آزادی روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران است، در اطلاعیه مطبوعاتی روز گذشته خود، نوشته است: «نوید محبی، مدیر وبلاگ گاه‌نوشته‌ها و از مدافعان حقوق زنان در تاریخ ١٨ سپتامبر (٢٧ شهریور ٨٩) از سوی هشت مأمور وزارت اطلاعات با خشونت و ضرب و شتم در منزلش بازداشت شد.»

اتهامات این وبلاگ‌نویس، «اقدام عليه امنيت ملی، توهين به بنيانگذار و رهبر فعلی جمهوری اسلامی، تبليغ عليه نظام از طريق ارتباط با رسانه‌های بيگانه و عضويت در کمپين يک ميليون امضا و حمايت از اعضای آن» اعلام شده است.

گزارشگران بدون مرز: نوید محبی در تاریخ ١٨ سپتامبر (٢٧ شهریور ٨٩) از سوی هشت مأمور وزارت اطلاعات با خشونت و ضرب و شتم در منزلش بازداشت شد

بر اساس این گزارش، پیش از این، جوان‌ترین وبلاگ نویس زندانی در جهان «تال ال ملاویحی»، دختر دانشجوی از کشور سوریه بود که در دی ماه سال ٢٠٠٩ در ١٨سالگی بازداشت شد.

این انجمن بین‌المللی که دفتر آن در پاریس قرار دارد، همچنین خبر داده که یک روحانی به نام احمدرضا احمدپور، نویسنده وبلاگ «پژواک خاموش» از ششم دی سال ٨٨ در زندان قم به سر می‌برد. این وبلاگ‌نویس به اتهام «تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب و هتک حیثیت روحانیت» به یک سال حبس محکوم شده است.

محمدپورعبدالله، وبلاگ‌نویس دیگری است که ٢٤ بهمن ١٣٨٧ بازداشت شد و آذرماه ١٣٨٨ از سوی شعبه ١٥ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام «اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام» به شش سال حبس محکوم شد. حکم آقای پورعبدالله در دادگاه تجدیدنظر به سه سال حبس کاهش یافت. بنا بر اعلام گزارشگران بدون مرز، قوه قضائیه ایران با «آزادی مشروط» وی مخالفت کرده‌اند.

مهدی خزعلی وبلاگ‌نویس دیگری است که چهارشنبه ٢١ مهرماه گذشته پس از احضار به دادسرای انقلاب زندان اوین، بازداشت و به بند ٢٠٩ منتقل شد. اتهام وی «اقدام علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی» اعلام شده است. خزعلی ٢٢ آبان جاری با سپردن وثیقه ٢٠ میلیون تومانی آزاد شد.

مهدی خزعلی که از منتقدان محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران است، با انتشار مطالبی در تارنمای‌ شخصی‌اش، احمدی‌نژاد را «بیمار روانی» خوانده و خواهان درمان وی شده بود. مهدی خزعلی فرزند آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، عضو مجلس خبرگان رهبری و از روحانیون تندروی حامی دولت است.

آیت‌الله خزعلی سال گذشته با انتشار اطلاعیه‌ای از فرزندش اعلام برائت کرد.

گزارشگران بدون مرز می‌گوید که ایران «بزرگ‌ترین زندان» روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران در خاورمیانه است.

Share/Save/Bookmark

 
 

با وجود آنکه یکی از مهم‌ترین آثار ادب کلاسیک ایران سفرنامه‌ی ناصرخسروست و تا پیش از انقلاب نویسندگانی مانند جلال آل احمد با نوشتن سفرنامه‌هایی ما را با وضعیت شهرها و روستاهای دورافتاده و آیین‌های مردمی آشنا می‌کردند، اما بعد از انقلاب، و همراه با زمین‌گیر شدن نویسندگان ایران، و درونگرایی و گوشه‌گیری و محفل‌گرایی‌های ادبی و دور افتادن از جریان سالم زندگی، و روی آوردن به ادبیات آپارتمانی، سفرنامه‌ و سفرنامه‌های داستانی در ادبیات معاصر ایران کم کم به یک نوع ادبی نه چندان مطرح بدل شد. در این میان خانم سهیلا بسکی با «سفر به ارمنستان» و «قشم» و با تیزبینی خاصی که در دیدن جزئیات دارد، نشان می‌دهد که زندگی فقط در چاردیواری‌ آپارتمان‌ها اتفاق نمی‌افتد و در جهان جاهای به مراتب زیباتری از اتاق کار نویسندگان وجود دارد. بخش نخست سفرنامه‌ی ارمنستان سهیلا بسکی را می‌خوانیم و با او همسفر می‌شویم.
(این متن از قلمرو ادبیات خلاق می‌آید، لذا دفتر خاک شیوه‌ی کتابت (رسم‌الخط) نویسنده را مطابق با شیوه‌نامه‌ی زمانه تغییر نداد.)

از تبریز تا ایستگاه مرزی ارمنستان، یعنی نوردوز، دویست کیلومتر راه است که بخشی از آن از کنار ارس میگذرد. اولین بار است که ارس را میبینم. رانندۀ اهل تبریز آن را نشان میدهد، با حالتی که انگار به یک اثر تاریخی اشاره میکند. از اینکه کوچک و باریک است تعجب میکنم. شاید تصورم از آن به خاطر سنگینی رویداد تاریخی که به آن آویخته، بیدلیل بزرگ بوده. خاطرۀ "عهدنامۀ ننگین" ترکمانچای و از دست رفتن هفده شهر خراجگزار شاهنشاهی ایران در قفقاز و تعیین رود ارس بهعنوان مرز میان قلمرو روسیۀ تزاری و ایران شاهنشاهی، پس از صد سال و اندی هنوزبرای خیلی‌ها رنجبار است.


ایروان، پایتخت ارمنستان و نمایی از کوه آرارات

باران خوبی می‌بارد. ارس گل‌آلود اما آرام است. چند قدم دورتر، در طرف دیگر ارس که آنجا هم باران می‌بارد، سرزمین دیگری یا بهتر بگوییم سرزمین‌های دیگری است، چون با توضیح یکی از همراهان، تازه باخبر می‌شوم که یکی از آنها نخجوان است؛ تکه‌ سرزمین خیلی کوچکی، متعلق به جمهوری آذربایجان که در عین حال هیچ مرزی با آن ندارد. ظاهراٌ نخجوان در گذشته جزیی از سرزمین ارمنستان بوده، اما طی تاریخ پرفراز و نشیبی، شبیه طبیعت پر از پستی و بلندی این خطه، از آن کنده شده است. هنگام گذشتن از شهر جلفا، راننده کسانی را نشان می‌دهد که نخجوانی‌اند و برای خرید به ساحل ایرانی ارس آمده‌اند. می‌گوید که آنها هم ترکی حرف می‌زنند؛ مثل خود او که با لهجۀ غلیظ و بریده بریده فارسی حرف می‌زند و فارسی را نمی‌شنود، چون به هر سؤالی پاسخ بله می‌دهد: آن ده مال ارمنستان است؟ بله. آن ده مال نخجوان است؟ بله.


کاخ ریاست جمهوری و مرکز حکومت در جمهوری ارمنستان

شاید همین موضوع و خط مرزی بودن رودخانه ارس، به جای سیم خاردارهای برقدار رعب‌آور، باعث می‌شود که وجود مرز در این اراضی یکپارچه که در همه جای آن دارد باران تندی می‌بارد، کاملاً غریب به‌نظر برسد. اما سواد روستاها یا شهرک‌های آن طرف ارس که از دور خیلی تر و تمیز و مرتب و منظم می‌نمایند و همه شیروانی دارند، تفاوت مشخصی میان این طرف و آن طرف به وجود می‌آورند. ساختمان‌های شهرها و دهات طرف ما شیروانی ندارند و از نزدیک مثل اغلب شهرها و دهات خودی ریخته واریخته و بدشکل‌اند. ساختمان‌های بدون نما که سطوح آجرگری زیرکارشان خیلی بد بندکشی شده، اما شیشه رفلکس‌های آبی و سبز دارند، وضع را اسفبارتر کرده‌‌اند. در همین جاست که یک فکر و یک سئوال به ذهنم خطور می‌کند: اینکه شیروانی و نظم و ترتیب ساخت، مرزمعنادارتری از رودخانه بیگناه ارس است و این که چرا ما، در اینجا که باران می‌بارد، سقف‌هایمان را شیروانی نکرده‌ایم؟


میدان جمهوری در ایروان، پایتخت ارمنستان

ایستگاه مرزی نوردوز خلوت و آرام است. عده ای دور و بر کیوسک نگهبانی ایستاده یا نشسته‌اند. رانندگان کامیون‌های پارک شده‌اند که به ارمنستان کالا می‌برند. ناچاریم با اسباب و اثاثیه‌ای که دنبالمان می‌کشیم راه نه چندان کوتاهی را تا ساختمان محل کنترل گذرنامه و گمرک طی کنیم. بعد از آن باید بازهم راه کم و بیش زیادی را روی پل مرزی و تا ساختمان اداری ارمنی طی کنیم. پل مرزی با دو ایستگاه نگهبانی ایرانی و ارمنی در دو سوی آن خیلی شبیه پلهای مرزی فیلم‌های مربوط به حوادث جنگ جهانی دوم است. صدای پایمان در سکوت عمیق طنین می‌اندازد. در چشم‌انداز کوههای بس زیبای پیش رو و پس پشت، مسافت پیش رو کش می‌آید؛ تمام نمی‌شود، درست مثل لحظات اضطراب‌آور فیلمها، وقتی مرگ و زندگی قهرمان فیلم در گرو رسیدن به آن سوی مرز است. اما در اینجا ما پس از گذشتن از کیوسک نگهبانی ارمنی، اگر نه زندگیمان که آزادی برداشتن روسری‌ها و برکندن روپوش‌ها را به‌دست می‌آوریم و با خوشحالی به یک زن ارمنی خیره می‌شویم که کت و دامن نظامی به تن دارد. دامنش مینی ژوپ است و با اینکه خوش قد و‌ قامت نیست و پاهای زیبایی ندارد دلفریب می‌نماید.

طبعاٌ این هم یک مرز کاملا معنادار و جدی است. اما رفتار ابلهانه یک مأمور جوان گمرک که مرا به یاد رفتار خشن روسها در مسکو می‌اندازد تا حدی تأثیر منظر خوش نظامی مینی‌ژوپ‌پوش را مکدر می‌کند، ولی خوشبختانه ماجرا به خیر و خوشی تمام می‌شود و با طی مسیری کوتاه، از میان رانندگان ارمنی سر درمی‌آوریم که منتظر مسافرند. و تازه متوجه می‌شویم که در این سفر احتمالاً با مشکل زبان گفت‌وگو روبرو خواهیم شد، چون هیچ امکانی برای گفت‌وگو به زبان بین‌المللی، یعنی انگلیسی نیست، حتی به صورت تته پته. در واقع قاطبه اهالی با تنها زبان خارجی که آشنایند زبان روسی است. اما با کمک چند ارمنی ایرانی که طبعاً فارسی حرف می‌زنند و چند ارمنی غیر ایرانی که ترکی بلدند سرانجام معامله سر می‌گیرد و سوار یک بنز قدیمی بزرگ می‌شویم.


دو کلیسا در حاشیه‌ی دریاچه‌ی سوان در ارمنستان

در راه راننده ترکی را به نحو قابل قبولی حرف می‌زند و کمی فارسی هم می‌داند. ما را باجی خطاب می‌کند، بی‌آنکه منظور بدی داشته باشد. می‌گوید مدت زیادی به تبریز و جلفا و حتی تهران رفت و آمد داشته است. تقریباً بی‌درنگ پس از سوارشدن بساط موسیقی را به‌راه می‌اندازد. اولین سی دی روسی است، خودش هم با آن زمزمه می‌کند و گاهی بشکن هم می‌زند. بعد نوبت ترانه‌های ارمنی است که ما خیلی راحت متوجه تفاوتهای آن با ترکی نمی‌شویم. موسیقی آنها به گوش ناآشنا شبیه هم است. فکر می‌کنم حتی چند آهنگ به زبان ترکی آذربایجانی و ترکی به اصطلاح استانبولی هم می‌شنویم که هر دو دشمنان قسم خوردۀ ارمنستان‌اند. اما شاه‌بیت این همه، ترانه‌ای به زبان انگلیسی است که موسیقی آن مخلوطی از پاپ غربی و عربی است:

This is a man's world,


You see , man made the car to take us to the moon


He made the train to get heavy loads,


He made electric light to take us out of the dark


But it means nothing without a woman, a girl

بخش دوم به زبان عربی است. سبک تحریر عربی و انگلیسی لهجه‌دار خواننده نشان می‌دهد که انگلیسی‌زبان نیست. راننده می‌گوید روس است، چون اسمش به زبان روسی روی جلد سی دی، زیر تصویر برهنۀ خود او که در حال گشودن قلاب سینه‌بندش است نوشته شده: ناتاشا اطلس. ما هم همین فکر را می‌کنیم چون ناتاشا اسم روسی است. اما بعداٌ می‌فهمیم که او مراکشی است و خدا می‌داند چرا اسمش ناتاشاست. به هر حال تماشای چشم‌انداز بسیار زیبا و سرسبز وپردرخت دو سوی جادۀ پر چم وخمی شبیه جاده چالوس، با موزیک متن انگلیسی – عربی و راننده‌ای که ارمنی و روسی و ترکی و کمی فارسی حرف می‌زند، خودش به قول جوان‌ها یک تریپ حسابی است.


معبد هورویراپ، در پیش‌زمینه کوه آرارات



بعد از دو ساعت سواری در مسیری فوق‌العاده زیبا که در طول آن تقریباٌ هیچ سکونتگاهی یا رستورانی یا قهوهخانه‌ای نیست، به اولین شهر که کاجاران نام دارد می‌رسیم. علاوه بر خانه‌هایی از سنگ خاکستری که روستایی‌اند اما روستایی نمی‌نمایند. بس‌که خوش‌ساخت و تر و تمیزند، ردیف ساختمانهای بلندی از سنگ قرمز توف را می‌بینیم که همه یک‌شکل، مثل خانه‌های سازمانی‌اند و بنا به گفتۀ راننده خانه‌های سوویتی‌اند. تعداد بیشمار آنها قابل توجه است و روی بالکن‌هایشان رختهای شسته آویزان است. از آن جالب‌تر طنابهای رخت کشیده شده از یک ساختمان به ساختمان دیگر در ارتفاع خیلی زیاد است که با نوعی قرقرۀ محصول مهندسی ارمنی کار می‌کنند و منظرۀ بدیعی می‌سازند. کارخانه‌های متروکه که بعد از فروپاشی شوروی به دلیل نبود مواد اولیه از کارافتاده‌اند و همینطور نبود بقالی و خرده‌فروشی هم جلب نظر می‌کند. به جای آنها در کنار جاده که ظاهراٌ خیابان شهری هم محسوب می‌شود کیوسکهای کوچکی زده شده که در اغلب آنها زنان ارمنی کم و بیش چاق و چشم‌آشنای ارمنی که البته حجاب ندارند و بعضی‌ها هم پوتین پوشیده‌اند کار می‌کنند. و در همین جا ناگهان به این فکر می‌افتم که تا همین الان هیچ تصوری از کشوری به نام ارمنستان و موجودیت مستقل کاملاٌ جدی آن نداشته‌ام. شاید چون همۀ ارمنی‌هایی که می‌شناختم و می‌شناسم فارسی حرف می‌زدند. ویگن هم به فارسی می‌خواند. البته می‌دانستم که با ما به‌عنوان مسلمان تفاوت دارند.

به جای مسجد کلیساهای سنگی شبیه به ساختمان‌های اروپایی داشتند و مدرسه‌های مختلط و باشگاه آرارات واصلاٌ خودشان هم مثل اروپائی‌ها بودند؛ پیانو می‌‌زدند، می‌رقصیدند، با غذا شراب می‌خوردند ... اما هیچگاه به چون و چرای این تفاوتها فکر نکرده بودم، حتی وقتی خبر برگزاری مراسم سالانۀ بیست و چهارم آوریل، سالگرد قتل عام ارمنیها به دست ترک‌ها را می‌شنیدم. فقط سماجت ارمنیها برای برگزاری آن بعد از حدود یک قرن متعجبم می‌کرد، چون به نظرم آرام‌تر و متمدن‌تر از آن می‌رسیدند که با کسی پدرکشتگی پیدا کنند. خیلی نزدیک به هم، ولی در دو سوی دره‌ای بس عمیق ایستاده بودیم، چشم در چشم، اما جدا.

به تقاضای ما راننده در اولین جایی که می‌توانیم ناهار بخوریم توقف می‌کند. خانۀ دو طبقۀ تبدیل شده به نیمچه هتل و رستوران، بسیار دلنشین است. گارسون یا آشپز یا مدیر آن که هر سه یکی هستند، یک خانم میانسال ارمنی با موی بد رنگ کردۀ طلایی و دندان طلاست. طبقه دوم هتل است: طبقه پائین رستوران محسوب می‌شود و در هر کدام از اتاقهای آن یک میز و چند صندلی است که خاطرۀ مبهمی را از یک رستوران ارمنی در ایران، شاید سورن، به یادم می‌آورد. پنجرۀ اتاقی که در آن می‌نشینیم به منظرۀ فوق‌العاده زیبای رودخانه‌ای خروشان که از کنار کوهستان سرسبز می‌گذرد باز می‌شود و پرده‌های سپید توری آن که دستخوش نسیم خنک تکان می‌خورند فضای شاعرانۀ داستانهای روسی را به وجود آورده‌اند. باید از وصف خوردنیها و نوشیدنیهای لذیذ و گوارای این نیمچه هتل رستوران بگذریم. گرچه یادآوری سبزی تر و تازه و گوجه فرنگی‌های خوشمزه و نان خوش‌طعم آن خطری ندارد.


رود ارس

تا به ایروان برسیم باز هم روستاهای کوچکی با خانه‌هایی از سنگ خاکستری می‌بینیم و شهرهایی با ساختمانهای بلند سازمانی از سنگ قرمز توف وکارخانه‌های متروکه. در فاصلۀ میان آنها جنگل و چمنزار و مراتع سرسبز و خرمی است که رمه‌ها با خوشحالی در آنها می‌چرند. چوپان‌های این رمه‌ها و سگهای گله شکل همۀ چوپانها و سگهای گلۀ دنیایند. اما روستاها و شهرها به دلیل بی‌حجابی زنها و سرسبزی زمینه، به روستاهای بخشهای فقیر اروپا شباهت دارند. بنزهای بی‌دماغ بامزۀ خیلی قدیمی، به رنگهای زرد و صورتی و ماشینهای مدل قدیمی لادا و همینطور مدلهای فوق‌العاده قدیمی آرایش مو و لباس زنان که اغلب کفشهای پاشنه صناری به پا دارند و این که هیچ اثری از ساختمانهای پست مدرن و شیشه‌های رنگی نیست، صحنه را شبیه مکان فیلمهای مربوط به جنگ جهانی دوم کرده که بی آنکه به ما مربوط باشد برایمان نوستالژیک است.

ناگفته نماند که در طول مسیر، جابه جا مجسمه‌های سنگی و آثار یادبودی سنگی هم می‌بینیم که راننده مناسبت آنها را نمی‌داند یا نمی‌تواند به ما بفهماند. در جایی هم که برای آب خوردن می‌ایستیم متوجه تراش و شکل زیبای آبخوری سنگی می‌شویم. البته بعید به نظر می‌رسد هنرمندی به خاطر ساختن آن به این نقطه آمده باشد اما کار هنرمندانه است. متأسفانه زیبایی این اثرهنری تحت‌الشعاع منظرۀ آشنای زباله‌های پراکنده و آلوده بودن توالت موجود در کنار یکی از نادر قهوه‌خانه‌های میان راه قرار می‌گیرد که در شأن این آبخوری زیبا نیست.

Share/Save/Bookmark

 
 

یک: انتقاد بی‌سابقه‌ی یک محافظه‌کار

فریدون جیرانی اصولاً مجری محافظه‌کار و محتاطی است. ولی ببین کار بعضی از ستاره‌ها در سینمای ایران به کجا کشیده که صدای افرادی چون جیرانی هم درمی‌آید. در یکی از برنامه‌های اخیر «هفت»، جیرانی به انتقاد از بازیگرانی پرداخت که پیشنهاد دستمزدهای ۲۵۰ میلیونی می‌دهند. جیرانی همچنین می‌گفت این بازیگران برای خود بادیگارد و محافظ‌هایی گرفته‌اند تا در ماشین را هم برایشان باز کنند.


زبان فریدون جیرانی هم به انتقاد باز شد!

دو: انتقاد از پاشیدن نمک!

کار به جایی رسیده است که دیگر به فرم دکوراسیون نمایشگاه یک بازیگر سینما هم گیر می‌دهند. در این کشور گل و بلبل دیگر حتی نمی‌شود نمایشگاه بی‌دردسر هم برگزار کرد. سایت اصول‌گرای «مشرق» در مقاله‌ای از پاشیدن نمک در محوطه‌ی نمایشگاه اخیر رضا کیانیان انتقاد کرد.مشرق نوشت:«شاید کلاغ‌های داخل عکس‌ها هم دل‌شان بسوزد برای آن همه نمک که حرمت‌شان لگدمال می‌شود.


به نمک‌های کف نمایشگاه رضا کیانیان هم رحم نمی‌کنند

شهید محمدعلی طالبی فیلم‌بردار گروه روایت فتح بود که در عملیات طریق‌القدس به شهادت رسید. او کار در سینما را قبل از پیروزی انقلاب آغاز کرده بود و یکی از دوستان که مشغول ساخت مستندی از زندگی او بود، می گفت: شهید طالبی قبل از انقلاب در پروژه‌ای سینمایی به‌عنوان دستیار فیلم‌بردار مشغول کار بود. در یکی از صحنه‌ها به جای برف، نمک روی صحنه ریخته بودند. هر چه اصرار کردند روی نمک‌ها نرفت. می‌گفت نمک احترام دارد...

حکایت نان و نمک را که شنیده‌اید؟! یعنی احترام نمک چیزی از احترام نان کم ندارد.

اما این روزها رضا کیانیان بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون در گالری «ماه‌مهر» نمایشگاهی از عکس‌هایش ترتیب داده که هر کدامش سه و نیم میلیون تومان قیمت دارد. زیر پای تماشاگران و خریداران محترم هم برای ایجاد حس برف، نمک ریخته‌اند. آنقدر که کفش‌ها در آن فرور رود و تابلوها در همان روز اول، ۱۴ میلیون تومان بفروشد.»

سه: جایگاه گلزار پیامبر نبی نیست

یکی از خصایص کار در این مملکت پررو بودن است. هزینه فیلمی شده است پنج و نیم میلیارد تومان و با زور بلیت‌های دولتی رقم فروشش رسیده به یک میلیارد تومان. با این حساب یعنی تا آخر عمر باید تهیه‌کننده‌ی فیلم در زندان آب خنک بخورد،آن‌وقت همین آقا می‌آید و ادعاهای عجیب و غریب می‌کند.

مجتبی فرآورده در پاسخ به این پرسش که فکر نمی‌کنید اگر از بازیگران دیگری مثل رادان یا مصطفی زمانی یا گلزار استفاده می‌شد بازده به گونه‌ای دیگر بود و شاید فروش هم بالاتر می‌رفت؟ می‌گوید: «اگر بنا بود آقای گلزار را به جای آقای زندگانی انتخاب کنیم، اصلاً فیلم را نمی‌ساختیم. حتی اگر «ملک سلیمان» میلیاردها تومان در ایران به فروش می‌رسید. با تمام احترام به ایشان، اما جایگاه‌شان پیامبر نبی نیست. ما از انتخاب آقای زندگانی راضی هستیم و آن بازخوردی كه از افرادی در خارج از ایران که فیلم را دیده‌اند از بازی ایشان گرفتیم بسیار خوب بوده است. فیلم را تعداد زیادی از خارجی‌ها چه شرقی‌ها و چه غربی‌ها و... دیدند. بسیار از ایشان تعریف كردند. این نگرشی كه نسبت به انتخاب ایشان وجود دارد گاهی به دلیل دلمشغولی بعضی از دوستان به بعضی از بازیگران است.»

چهار: شک دارم بهروز افخمی تعریف مشخصی داشته باشد

«سن پطرزبورگ» فیلم شاخص این روزهای سینمای ایران است و کارگردانش بهروز افخمی نه به‌عنوان یک کارگردان بلکه به‌عنوان کسی که عقایدی خاص ومتفاوت و رفتارهایی که گاه هیچ شباهتی به رفتارهای کلیشه هنرمندان ندارد، به‌خودی خود جالب توجه است و البته بیش از هر چیز حرف‌های اوست که تأمل‌برانگیز است. شما به‌عنوان یک خواننده اگر حرف‌های او را بدون نامی از او بخوانید، حتماً حرف‌هایش و افکارش برایتان جالب خواهد بود. مثلاً یک جمله کوتاه از او درباره‌ی کار یک کارگردان کافی است تا بدانید که با نگاهی دیگر و با دیدی ناشی از مطالعه‌ی فلسفه صحبت می‌کند .البته به گفته‌ی خودش فلسفه امری تخصصی برای او نیست «بلکه موضوعی است که همه‌ی آدم‌هایی که کار فکری می‌کنند و همه‌ی کسانی که به هر حال در حیطه‌ی هنر هستند باید از آن بهره‌ای داشته باشند.»


بهروز افخمی مثل همیشه خاص جلوه کرد

او هرگز درباره‌ی خودش حرف نمی‌زند و اگر چیزی بگوید آنقدر کلی است که چیزی دستگیرتان نمی‌شود. البته در مصاحبه‌ای دلیل این کار را نبود فاصله عنوان می‌کند: «برای اینکه بتوان درباره‌ی کسی حرف زد باید از او فاصله گرفت. برای همین حرف زدن درباره‌ی خود چندان کار ساده‌ای نیست.» اما در هر صورت به گفته‌ی خودش «در این که از بهروز افخمی تعریف مشخصی داشته باشم، شک دارم.» اما او تغییراتی بزرگ داشته که فقط خودش از آنها خبر دارد. «وقتی شانزده سالگی خودم را به یاد می‌آورم، فکر می‌کنم یک دفعه آن آدم را بردند و کس دیگری را جایش آوردند.»

پنج: والله نبود این سینما بهتر است

فرج الله سلحشور کارگردان یوسف پیامبر در اظهاراتی جنجال‌برانگیزعنوان کرده است که بهتر است سینما وجود نداشته باشد. سلحشور در تازه‌ترین مصاحبه‌ی خود گفته است:«در شرایط فعلی، والله نبود این سینما بهتر است، کمااینکه ده‌ها کشور در دنیا، سینما ندارند و هیچ اتفاق خاصی هم برای آنان نیفتاده است. علاوه براین مگر انقلاب ما را سینما به‌پا کرد؟ آیا اسلام را سینما ترویج می‌کند؟ آیا بداخلاقی‌ها و فساد را سینما اصلاح می‌کند؟ پس سینمایی که نه ایمان مردم را بالا می‌برد و نه فساد را مقابله می‌کند و در آن خیری نیست، همان بهتر که نباشد.»


سلحشور خواستار برچیدن بساط سینما شد

در حدود سه سال پیش نیز که جواد شمقدری مشاور هنری رییس جمهور بود مصاحبه‌ای از او در یکی از روز نامه‌ها منتشر شد که در آن خواستار تعطیلی سینما شده بود.البته بعدها شمقدری اظهارات خود را تحریف‌شده عنوان کرد ولی همچنان واكنش‌های سینماگران نسبت به اظهارات جواد شمقدری مشاور هنری رییس جمهور و كارگردان سینما درباره‌ی تعطیل كردن سینما ادامه داشت.

شش: پیامدهای بازی لیلا اوتادی در نقش ندا آقا سلطان

خبر بازی لیلا اوتادی در نقش ندا آقا سلطان را که هفته قبل خواندید. حالا بخوانید از واکنش‌های این خبر. پس از نشر خبر صدها وبلاگ در اینترنت حمله به شخص لیلا اوتادی را شروع کردند. در فیس‌بوک صفحه‌ی مخالفان لیلا اوتادی تشکیل شد. سایت بالاترین پر از لینک‌های رنگارنگ برای حمله به این خانم جوان شد. حملات به وب سایت شخصی این خانم با درج فحاشی‌های رکیک شروع شد و در نهایت آرش حجازی هم به میدان آمد.

آرش حجازی همان کسی است که بالای سر ندا آقا سلطان تا آخرین لحظه‌ها حضور داشت. او در یادداشتی می‌نویسد: «ندا آقا سلطان، این دختر جوان و شجاع، روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در حین تظاهرات خیابانی به ضرب گلوله‌ای که از اسلحه‌ی یک مأمور جمهوری اسلامی ایران شلیک شد، به قتل رسید.

من به‌عنوان تنها شاهدی که تاکنون قدم جلو گذاشته و بر شرایط مرگ این دختر جوان شهادت داده است، مورد تعقیب قرار گرفتم، مجبور به هجرت شدم، کسب و کارم را از دست دادم، کتاب‌هایم ممنوع شد، تهدید به مرگ شدم ... فکر می‌کنم استحقاق داشته باشم در این یک مورد نظر بدهم.

اولاً که اول بگذارید خبر صد در صد تأیید شود تا یک وقت بازی نخورید. دوستان عزیزم، لیلا اوتادی زنی ۲۶ ساله است، تقریباً همسن و سال ندا آقا سلطان. شغلش هنرپیشگی است. هنرپیشه کسی است که در ازای دستمزدی که می‌گیرد، نقشی را بازی می‌کند. همه‌ی هنرپیشه‌ها هم به سطح بازیگران تراز اولی مثل عزت الله انتظامی یا علی نصیریان نمی‌رسند که بتوانند خودشان فیلم‌نامه را انتخاب کنند. خانم اوتادی هم مثل میلیون‌ها نفر در ایران، گرفتار تأمین نان شبش است.

در حوادث بعد از انتخابات سال ۸۸، میلیون‌ها نفر در تظاهرات سکوت شرکت کردند. هزاران نفر زندانی شدند. هزاران نفر دیگر بی‌خانمان شدند. صدها نفر کشته شدند. در چند ماه اول، شور و هیجان زیادی فضا را گرفته بود. هزاران نفر عکس ندا و سهراب و اشکان را در سراسر دنیا سر دست گرفتند و به خونخواهی او برخاستند. صدا و سیمای فرمایشی ایران هرچه می‌کرد، نمی‌توانست در برابر موج افکار عمومی بایستد: دادگاه‌های نمایشی، ادعاهای واهی، صحنه‌سازی، اعترافات تحت شکنجه … هیچ کدام اثری نداشت. خشم در دل مردم آشیان کرده بود و مثل آتشفشان در شرف فوران، دودش آسمان را گرفته بود.

و بعد، مثل هر هیجان دیگری، کم کم فرونشست و رسوب کرد. آن خشم کم کم به بغض مبدل شد. آتشفشان باز فروخفت. چرا که اژدهای خفقان و رعب همه را فلج کرد. مادرانی که فرزندان‌شان را از دست داده بودند، دست از اعتراض برداشتند. شاهدی دیگر قدم جلو نگذاشت. مردم، گرفتار تأمین نان شب، به سر کارهایشان برگشتند و شب‌ها باز تلویزیون‌هایشان را روشن و دل‌شان را باز به قهوه‌ی تلخ خوش کردند. دیگر صدای خروشی برنیامد. اعتراضات مدنی هم فروخفت، دیگر کسی اتویش را به برق نزد. دیگر کسی چراغ‌های خانه‌اش را خاموش نکرد. دیگر بانگی از کسی برنیامد. به قول اخوان، نفس‌هایی که از گرمگاه سینه برمی‌آمد، ابری تاریک می‌شد و مثل دیوار جلوی چشم‌های انسان می‌ایستاد.

همه فریاد می‌زدند: مردم ما، از یاد نبرید که ما را چه معصومانه کشتند…

اما حاکم بر قلب مردم، رعب بود، نه عشق…

با حمله به یک زن بازیگر جوان، فحاشی و زیر پا گذاشتن کرامت انسانی خودمان، حقیقت عوض نمی‌شود. متعجبم که چرا هیچ‌کس به سازندگان این فیلم حمله نمی کند - هرچند کسی هنوز فیلم را ندیده، شاید هم، خدا را چه دیدید، به بیان حقایق پرداخت…

شجاعت آن است که نه به دیواری به کوتاهی دیوار دختری ۲۶ ساله، که به دیواری به بلندای ابر تاریکی حمله ببریم که چو دیوار ایستاده پیش چشمانمان، برخاسته از گرمگاه سینه‌ی خودمان. شجاعت آن است که خودمان نشویم اهالی شهر سنگستان.

و شما خانم اوتادی، خواهرکم، هیچ فیلمی از شما ندیده‌ام. اما امیدوارم در هشتاد سالگی، روزی که جز آنچه کرده‌اید چیزی برایتان نمی‌ماند، با به یادآوردن تصمیمی که برای بازی در این فیلم گرفته‌اید، آهی تلخ نکشید و آرزوی بازگرداندن زمان را به عقب نکنید. همین آرزو را برای داریوش ارجمند و شریفی‌نیا و سایر دست اندرکاران این فیلم هم دارم. همین آرزو را برای قاتلان ندا هم دارم، و همین‌طور برای آمران قتل صدها جوانی که خونشان را برای رؤیای بزرگ یک ملت فدیه کردند. این آرزو را برای ملتی هم دارم که امروز کم کم زیر گرد زمان و روزگار کم کم دارد رؤیایش را از یاد می‌برد.

خانم اوتادی عزیز، ندا آقاسلطان لحظاتی پیش از مرگش، همان‌طور که خون از سینه و دهان و بینی‌اش فوران می‌کرد، در چشمان من چشم دوخت و بعد به دوربینی که بر صورتش متمرکز شده بود. هزاران سئوال در آن یک نگاه نهفته بود و یک خواسته: یادتان نرود که مرا چه معصومانه کشتند! امیدوارم هنگامی که نقش ندای در خون غلتیده را بازی می‌کنید، این نگاه را به چیز دیگری ترجمه نکنید. چرا که تاریخ هر حرکت شما را زیر نظر دارد.»

هفت: بیماری در فضای نقد سینما

به‌نظرتان کسی که بگوید فیلم «درباره الی» مخفف «درباره‌ی اسلام لیبرال» است چه حکمی دارد؟ نمی‌شود او را بیمار نامید و نمی‌شود توصیه کرد به دکتر مراجعه کند؟! به‌نظر من می‌شود. و نکته‌‌‌‌‌ی جالب این است که این کلمات زاییده‌ی ذهن نگارنده نیست و آقایی به نام حسن عباسی در تازه‌ترین گفت و گویش این سخنان را گفته است. این آقا از سال گذشته عزم خود را جزم کرده که ریشه‌ی سینمای ایران را یک‌تنه بزند و افتخارش را به‌تنهایی به دوش بکشد. او در گفت و گویی چنین گفته است:« لیبرال‌سینما در ایران با یك مثلث پدید آمده است: «فریاد مورچگان»، «ده» و «درباره الی...». فریاد مورچگان، مدعی نفی فاشیسم از طریق نفی حقیقت، و در نتیجه نیل به نسبی‌گرایی یا «رلیتویسم» است. فیلم «ده» سوای از نسبی‌گرایی، مسئله «لسه‌فر» و «ایندیویژوالیسم» را نیز دست‌مایه قرار می‌دهد.


حسن عباسی: درباره‌ی الی یعنی درباره‌ی اسلام لیبرال

این مؤلفه‌ها در فیلم «ده»، البته در تركیب ایدئولوژی لیبرالیسم، با ایدئولوژی فمینیسم صورت گرفته است. مشابه همان كنش، در فیلم «درباره الی...» نیز انجام پذیرفته است، یعنی «درباره الی...» نیز یك اثر لیبرالیستی و توأمان فمینیستی است. در فیلم‌های مبتذل مورد اشاره‌ شما در قبل از انقلاب، پیام غیرت جوانمرد محله و توبه زن بدكاره، پیامی ضد لیبرالیسم و ضد فمینیسم بود. اما پیام آثاری كه مبتنی بر ایدئولوژی لیبرالیسم یا فمینیسم ساخته می‌شوند، غیرت‌زدایی، توبه‌زدایی، عفت‌زدایی و همان حیاءزدایی است. این چنین رویكردی كه دارای وجه فلسفی خاصی است، در سینمای ایران پدیده‌ی جدیدی است. غالباً این‌گونه است كه نویسندگان، بازیگران و كارگردانان این آثار تمایل گسترده و باور عمیقی به غرب به‌ویژه به لیبرالیسم دارند، و همواره این‌گونه بوده است كه مورد حمایت غربی‌ها بوده‌اند. شاید این كلمه (درباره الی) مخفف دو حرف نخست واژه اسلام لیبرال، یعنی آی و اِل؛ باشد. در آن صورت عنوان فیلم می‌شود درباره اسلام لیبرال».

با شنیدن این جملات برای ایشان دعا نمی‌فرمایید که شفا پیدا کنند؟! من که دعا می‌کنم.شما هم برای ایشان شفای عاجل بخواهید،جای دوری نمی‌رود!

Share/Save/Bookmark

 
 

سخنان آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره منطقه کشمیر واکنش مقامات هندی را در پی داشت.

به گزارش روزنامه‌های هندی، در پی انتشار پیام سالانه حج از سوی آیت‌الله خامنه‌ای، وزارت خارجه هند با احضار رضا علایی، کاردار ایران در هند اعتراض خود را به بخش‌هایی از این پیام اعلام کرد.


در بخشی از پیام رهبر جمهوری اسلامی ایران آمده‌است: «امروز کمک به ملت فلسطین و محاصره شوندگان غزه، همدردی و همراهی با ملت‌های افغانستان و پاکستان و عراق و کشمیر، مجاهدت و مقاومت در برابر تعدّی آمریکا و رژیم صهیونیستی، پاسداری از اتحاد مسلمانان و مبارزه با دستهای آلوده و زبان‌های مزدوری که به این اتحاد ضربه میزنند، و گستردن بیداری و احساس تعهد و مسئولیت در میان جوانان مسلمان در همه اقطار اسلامی، وظائف بزرگی است که متوجه خواصّ امت است.»

مقام‌های هندی اعلام کرده‌اند که سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران را «دخالت در تمامیت ارضی و حاکمیت» هند می‌دانند و از این سخنان «عمیقا ناراحت» شده‌اند.

این واکنش در حالی است که روز گذشته، پنج‌شنبه هند به قطعنامه انتقادی سازمان ملل متحد درباره وضع حقوق بشر در ایران رای ممتنع داد.

مقام‌های هندی اعلام کرده‌اند که سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران را «دخالت در تمامیت ارضی و حاکمیت» هند می‌دانند و از این سخنان «عمیقا ناراحت» شده‌اند

کشور هند همواره از مخالفان صدور قطعنامه علیه جمهوری اسلامی ایران بود و این اولین باری است که این کشور به صدور قطعنامه علیه ایران رای منفی نمی‌دهد.

روز گذشته کمیته حقوق بشر سازمان ملل با طی قطعنامه‌ای نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد، این قطعنامه با ۸۰ رای موافق، ۴۴ رای مخالف و ۵۷ رای ممتنع به تصویب رسید.

کشمیر، منطقه مسلمان‌نشین هند است که شصت سال پیش بین دو کشور هند و پاکستان تقسیم شده و همواره محل مناقشه بین این دو کشور بوده‌ است.

شهریور ماه سال جاری، در واکنش به طرح قرآن‌سوزی در آمریکا، این منطقه شاهد درگیری‌های خشونت‌آمیزی بود.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته