-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

Posts from Khodnevis for 11/09/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سید حسن نصرالله تروریست چه گفت؟

 

پیش از هرچیز تأکید می‌کنم که من از حزب الله لبنان طرفداری نمی‌کنم. آنها را گروهی آنارشیست می‌دانم که با زد و بندهای فراوان (حتی با سران اسرائیل) تلاش در غارت لبنان دارند و اتفاقا این سخنرانی شیخ حسن دقیقا مؤید این موضوع است. اتفاقا بیشترین مشکلات در غزه را نیز به گردن خود حزب الله می‌دانم که در فرصت دیگری به این موضوع خواهم پرداخت.

 

ضمن قدردانی و سپاس از دوست عزیزم امین موحدی و درک احساس تعلق او به کشور باید عرض کنم که نوشته‌ی این عزیز کمی  جنبه‌ی احساسی پیدا کرده که بسیار محترم است و به جا. اما گاهی باید پا بر روی احساس گذاشت تا به حقیقت رسید، موج احساس فقط تولید آشفتگی می‌کند که در بسیاری از موارد، توصیه نمی‌شود. گاهی، شاید فقط یک تصویر برای بیان حقیقت کافی باشد تا نوشته. از طرف دیگر، دوست عزیزدیگرمان آقای امید کشتکار نیز تلاش کردند تا موضوع را واشکافی کنند که البته منتهی به ساختگی بودن فیلم شد، اما نوشته ی در المنار را که ارگان رسمی سخن پراکنی شیخ حسن است را نمی‌توان انکار کرد. به هر حال از هر دو عزیز باید تشکر کرد و قدردانی. نیک آهنگ به موضوع خوبی اشاره کرد ه بود و آن هم تلاش خوانندگان در کشف واقعیت است، اما در پشت این واقعیت یک موضوع نهفته است و آن حساسیت تمامی ما، از هر قوم و نژاد و حزب و تفکری، به «ایران و پارسی بودن» است. این چیزی است که بیش از ۵۰۰۰ سال تهدید شد ولی از بین نرفت و در حال تقویت است.

 

و اما موضوع سخنرانی؛ این سخنرانی در گرماگرم انتخابات ایران انجام شده است. حداقل تاریخ این سخنرانی این را نشان می‌دهد. همان طور که امید گفته است، شیخ حسن به خوبی از نظر مردم ایران در مورد لبنان اطلاع دارد و هیچگاه بی محابا وارد موضوعات داخلی ایران نمی‌شود. موضوع بحث شیخ حسن در این مورد است که آیا «عربیزه» کردن لبنان و یا «غیر عربیزه» کردن آن چه مسایلی دارد، اما اشاره‌ی او به ایران خیلی مضحک است. ضمناً به یاد داشته باشید که لبنان کشوری است چند مذهبی و چند قومیتی و سیاست کشور گاهی به دست اعراب و گاهی به دست مسیحیان (چه عرب و چه غیر عرب) با پراکندگی حدودا ۴۰ درصدی آنها اداره می‌شده و می‌شود. حتی الامکان سعی کرده‌ام ترجمه‌ی لغت به لغت کنم ولی می‌دانید که امکان پذیر نیست. به هرحال اگر ایرادی می‌بینید، حتما تذکر دهید. توضیحات داخل کروشه مربوط به من است و نه کلام شیخ حسن. معنی کامل پاراگراف مورد بحث این است:

 

«نکته ی دوم چهره ی عربی لبنان است، مخالفان دولت لبنان عرب هستند یا غیر عرب؟ اولا سئوال می‌کنند که آیا ما اعراب در مخالفت با غیر اعراب هستیم؟ [توضیح من: می‌تواند موضوع داخلی لبنان را گفته باشد] ثانیا اگر مقصود سوریه است، که سوریه عربی است و اگر لبنان عربی و یا در محور عربی [منظور کشورهای عربی است] ارزیابی شود، در نام و منافع آینده‌اش تأثیر واضحی دارد؟ آیا این چهره عربی است و دیگری چهره غیر عربی؟ [تا اینجا به ما ایرانی ها مربوط نبود]. ممکن است مقصود ایران باشد. با آنچه که در حال حاضر در ایران است [توجه کنید، گفته در حال حاضر] ممکن نیست چیزی به نام پارسی شدن وجود داشته باشد و چیزی به عنوان پارسی وجود ندارد [نگفته است که اصلا وجود نداشته است. گفته در حال حاضر. عرب ها همانند ما و انگلیسی زبان‌ها، برای چند جمله‌ی متوالی مربوط، یک قید به کار می‌برند]. در حال حاضر ایران در تمدن و فرهنگ اسلامی است، امروز در ایران همان دین محمد عربی هاشمی مکی قریشی تهامی مضری و موسس جمهوری اسلامی، او نسل در نسل عربی،  پسر رسول خدا محمد که سلام خدا بر او و خاندانش باد و در حال حاضر رهبر جمهوری اسلامی امام سید خامنه‌ایِ قریشیِ هاشمی، پسر رسول خدا، پسر علی ابن ابیطالب و فاطمه الزهرا و او هم عرب است. این موارد مربوط به ایران است و من بیشتر از این موضوع را مورد بحث قرار نمی‌دهم. [از این به بعد دیگر ارتباطی با ایران ندارد]. دوست داریم این حقیقت را بشنویم که حسادت دشمنان، تهدیدی برای وجهه عربی لبنان است. اما بر ماست که پیشاپیش به این کلام که من قبلا هم ان را با برادرانم و متحدانمان مطرح کرده‌ام که نگرانی‌های قومیتی شدیدی دریافت شده و باید برنامه ریزی و مطالعه کرد و مجموعه‌ای از پیشنهادات برای تاکید و گرامیداشت وجه عربی لبنان داریم...»


بحث شیخ حسن، به شدت فرقه‌ای و نژادپرستانه است و برای مردم لبنان باید سنگین‌تر از مردم ایران باشد چرا که او عملا بخش بزرگی از مسیحیان و یا سایر اقوام مملکت خود را به بازی گرفته است و لبنان را به اعراب تحویل داده است. اما در مورد ایران موضوع و موضع شیخ حسن حال حاضر ایران است و دایم کلمه ی «الیوم» به معنی «امروز» و یا «در حال حاضر» را به کار برده است. در اینکه او برخی از سران کشور را عرب می‌خواند بحثی نیست که می‌دانید و می‌دانند رفتار نامبردگان در سخنان او در طی ۳۲ سال گذشته این حقایق را بازگو کرده است. اما اینکه چرا سیاست‌های سه دهه‌ی اخیر در کشور کار را به جایی رسانده است که چنین وجودِ بی وجودی حتی کلمه ای از این مرز پرگوهر بر زبان خود جاری کند، بحث دیگری است. شیخ حسن نیز می‌داند که وجود بی‌مقدارش به همان اعرابی است که خود وصف آنها را کرده وگرنه از ترس مردم خود، به سوراخ موشی پناه نمی‌برد. نه او، ونه امثال او در اندازه‌ای نیستند که سخن از ایران و ایرانی کنند و گاه بهتر است پارس کردن آنها را به هیچ انگاریم. او بهتر از هر کس می‌داند که شیعیان تحت رهبری او در حدود یک قرن است که ابزار ایران و ایرانی هستند. تلاش او برای فرار رو به جلو از واقعیت و امام ساختن و شجره نامه درست کردن، خود مؤید این موضوع است. شیعیان لبنانی همیشه در مورد تقسیم دلارهای ایرانی، پس از جنگ حزب الله و اسرائیل حکایت‌های جالبی دارند. با آن دلارها، امکان ساخت مدرسه و درمانگاه در ایران وجود نداشت؟

 


 


جمعش کنید! کدام جنبش؟ «ما بی‌شماریم» یعنی چه؟

 

اکبرگنجی در این سلسله مقالات که در سایت مردمک منتشر شده، دو معنای متفاوت جنبش را از یکدیگر تفکیک کرده است. گنجی معتقد است که جنبش به معنای اول، نیازمند سازمان تشکیلات و رهبری تثبیت شده و اعتراض و اعمال اعتراضی دارد. گنجی می‌گوید: «حرکت سبز» به این معنا جنبش نیست. جنبش به معنای دوم، به عمنای شبکه‌های غیر رسمی است. اما در اینجا هم باید شبکه‌ها بالفعل و عملا وجود داشته باشند، و بین نقطه-خط‌ها ارتباط برقرار باشد، و در شکل اعتراضات جمعه هم خود را نشان دهند. گنجی گفته است که حرکت سبز به این معنا هم جنبش نیست، نه شبکه‌های بالفعل موجودی وجود دارد، که نقطه‌ها (عاملان) را به هم متصل کند، و نه هیچ حرکت اعتراضی وجود دارد.

گنجی می‌نویسد: «آنان که از «جنبش سبز» سخن می‌گویند باید روشن سازند که اصطلاح جنبش را دقیقاً به چه معنایی به کار می‌برند؟ اگر جنبش به معنای وجود «شبکه‌های غیر رسمی اجتماعی» است، دو نکته باید روشن شود.» او ادامه می‌دهد:

اول- «شبکه‌های غیر رسمی اجتماعی» به چه معناست و چه نوع ارتباطاتی شبکه‌ها را می‌سازند؟
دوم- شبکه اجتماعی هر معنایی که داشته باشد، باید با شواهد و قرائن نشان داد که به همان معنا، اینک روابط شبکه‌ای بالفعل(نه بالقوه) میان سبزها وجود دارد. در این صورت می‌توان از جنبش سبز به معنای شبکه‌های غیر رسمی اجتماعی سخن گفت. اصطلاح «شبکه‌های اجتماعی» توضیحی ناکارآمد و بسیار مبهم از واقعیت حرکت سبز است. اصولا هر چیزی با هرچیزی در رابطه است و شما می‌توانید بی نهایت مجموعه از روابط و شبکه بیابید. معتقدان به شبکه‌های اجتماعی باید دقیقاً روشن سازند که منظورشان از شبکه های اجتماعی چیست و قدرت توضیحی (explanatory force) این نظریه چقدر است؟

گنجی در همین مقالات، حرکات اعتراضی را اعمال جمعی از قبیل اعتصاب، تظاهرات، سد معبر، تحریم‌ها و از این قبیل برشمرده و چهار سطح برای آن برشمرده است که اینک هیچکدام وجود ندارد: «آیا شبکه اجتماعی سبز توانایی برگزاری یک اعتصاب را داراست؟ رهبران جنبش سبز در حال حاضر نمی توانند اعتصاب کارگری یا کارمندی راه بیندازند. دلایل این »امر روشن است که چیست. آیا جنبش سبز در موقعیتی قرار دارد که از مردم درخواست کند تا سه ماه پول آب و برق و گاز و تلفن را به دولت نامشروع پرداخت نکنند؟

او با مثال آوردن از جنبش همبستگی لهستان در دهه ۸۰ که نهایتا دولت کمونیست این کشور را از قدرت انداخت می‌نویسد: «جنبش همبستگی لهستان به رهبری لخ والسا پس از اعتصابات کارگری آگوست ۱۹۸۰ ، در ۱۷ سپتامبر همان سال تشکیل شد. سال بعد جنبش اهداف خود را این چنین تعریف کرد: "خلق شرایط بهتر زندگی از نظر سیاسی و اقتصادی در لهستانی مستقل و به عبارت دیگر زندگی فارغ از فقر، استثمار، ترس و دروغ در جامعه‌ای سازمان یافته بر مبنای قانون و دموکراسی...آن چه ما در نظر داریم تنها برای نان و کره و سوسیس نیست بلکه عدالت، دموکراسی، حقیقت، قانون مندی، کرامت انسانی، آزادی عقاید و ترمیم جمهوری است".  ژنرال وویچک یاروزلسکی برای سرکوب جنبش حالت جنگی اعلام کرد، قانون اساسی را به تعلیق در آورد، ده‌ها هزار تن را طی ۸۳- ۱۹۸۲ به زندان انداخت. لخ والسا هم در این دوره یک سال به زندان افتاد. این مبارزه یک دهه به طول انجامید تا رژیم کمونیستی فروپاشید. اما جنبش مخالفان، سازمان‌یافته و دارای رهبری تثبیت شده بود و از طریق «اعتراض سیاسی» وجود خود را تحمیل می کرد. جنبش دانشجویی لهستان (جنبش جایگزین نارنجی) به رهبری کلنل والدمار فیدریج، با نام مستعار «ماژور» همزمان با جنبش همبستگی آغاز به کار کرد.»

گنجی همچنین ضعف حرکت سبز را در بسیج نیروهای جوان و رادیکال از نقاط ضعف آن بر می‌شمارد و به عنوان شاهدی بر جنبش نبودن این حرکت معرفی می‌کند: «نسل جوان- خصوصاً دانشجویان- مهمترین عاملان جنبش سبز و رادیکال ترین بخش آنند. اگر جنبش سبز طی بیانیه مشترکی از دانشجویان بخواهد یک روز در سر کلاس ها حضور نیابند، از این درخواست چقدر استقبال خواهد شد؟ اگر شبکه اجتماعی سبز وجود دارد، باید بتواند کار کم هزینه ای چون اعتصاب یکی- دو روزه کلاس‌های درس دانشگاهی را برگزار کند. اگر سبزها نتوانند از نارضایتی ناشی از اجرای طرح‌های فله ای اقتصادی احمدی نژاد استفاده کنند، از چه چیز می‌توانند استفاده کنند؟»

 

گنجی گفته است، آنانکه مدعی وجود شبکه‌های سبز هستند، شبکه رابه معنای آنچنان گل وگشادی به کار برده‌اند، که این شبکه‌ها، در نیم قرن گذشته همیشه وجود داشته‌اند. او می‌گوید اگر این طور باشد، جنبش سبز همیشه وجود داشته است.

گنجی ادعای سبزها که می‌گویند «شبکه اجتماعی جنبش سبز گسترش یافته و تعمیق پیدا کرده است»،زیر سوال می‌برد و می‌گوید: «چگونه می‌توان این مدعا را موجه کرد؟ چرا به گونه دیگری نباید به آنچه پس از انتخابات روی داد نگریست؟ به عنوان مثال، چرا به شرکت در یک مسابقه فوتبال و شورش‌های موقتی پس از آن فکر نمی‌کنید؟ اگر حدی از سازمان یابی وجود داشته باشد (آنچه ناقدان شبکه می‌خوانند)، اگر حدی از رهبری وجود داشته باشد، اگر رژیم نتواند یا نخواهد از حد معینی سرکوب را افزایش دهد و به طور کارآمد از سرکوب استفاده کند، اگر...اگر...اگر...؛ در این صورت امکان تبدیل «نارضایتی گسترده» به «اعتراض سیاسی» (تحریم، اعتصاب،سد معبر، تظاهرات،دادنامه های جمعی، و...) فراهم می‌شود.»

 

گنجی گفته است، آنانکه می‌گوید حرکت سبز جنبش به معنای شبکه‌های اجتماعی است، اول باید به دقت روشن سازند که جنبش را به چه معنایی به کار می‌برند. در مرحله دوم باید نشان دهند که جنبش به این معنای خاص اکنون بالفعل وجود دارد، و بین نقطه‌ها ارتباط برقرار است.

گنجی به عبارتی دیگر می‌گوید که با حلوا حلوا دهن شیرین نمی‌شود. با شبکه شبکه گفتن، جهان خارج دارای شبکه نمی‌شود. سرکوب‌های گسترده حکومت، تمام ارتباطات را قطع کرده است. بسیاری از افراد بازداشت و زندانی، همه رسانه‌های مخافان تعطیل، وب‌سایت‌های آنها فیلتر شده است. هیچ اعتراضی وجود ندارد، میلیون‌ها ناراضی در سراسر کشور وجود دارد، اما نارضایتی یک چیز است، و اعتراض سیاسی چیز دیگر. اعتراضات سیاسی در همه زمینه‌ها سرکوب شده است، در جایی چون خارج کشور هم که سرکوب وجود ندارد، سبزها قادر نیستند اعتراضی سامان دهند که ۵ تا ۱۰ درصد ایرانیان را گرد‌آورد.

گنجی، شعار ما بی‌شماریم را فاقد دلیل و سند می‌داند. او می‌گوید: «جنبش‌های اجتماعی از طریق اعتراض های پرتعداد،میزان پایگاه اجتماعی و قدرت خود را به رخ رژیم ها می‌کشند. سبزها در عین تکرار مدعای بیشمار بودن، کنش جمعی خاصی بروز نمی دهند. «ما بی‌شماریم» یعنی چه؟ کدامیک از مدعیات زیر مد نظر است؟

الف- ما بیشمار شرکت کننده در انتخابات ریاست جمهوری هستیم.
ب- ما بیشمار ناراضی هستیم.
ج- ما بیشمار معترض سیاسی هستیم.

گنجی می‌پرسد: «خارج کشور را چگونه باید تبیین کرد؟ گفته می شود که حدود سه میلیون ایرانی در کشورهای خارجی اقامت دارند.«ما بیشماریم» در خارج از ایران چه معنایی دارد؟ ساده ترین و قابل دفاع ترین مدعا، مدعای وجود بیشمار ناراضی است. «بیشمار ناراضی» یعنی چقدر؟ ۹۵ درصد؟ ۹۰ درصد؟ ۸۰ درصد؟ ۷۵ درصد؟»

گنجی ادامه می‌دهد: «فرض کنیم ۹۰ درصد ایرانیان مقیم دیگر کشورها از رژیم جمهوری اسلامی ناراضی هستند. متغیر/عامل سرکوب هم در خارج وجود ندارد. آیا سبزها می‌توانند در یک روز تعطیل ده (سیصد هزار تن) یا پنج درصد(یک صدر پنجاه هزار تن) از این جمعیت ناراضی را برای یک حرکت اعتراضی- مثلاً تظاهرات در مقابل سفارت خانه های جمهوری اسلامی در سراسر دنیا- گرد آورند؟ اختصاص چند ساعت وقت برای یک تظاهرات اعتراضی در خارج از کشور هیچ هزینه ای ندارد. اگر چنین امکانی وجود ندارد، متغیر/عامل سرکوب به تنهایی نمی‌تواند توجیه/تبیین گر مسئله باشد. در این صورت چرا تحلیل گر نباید در وجود شبکه های اجتماعی سبز شک و تردید کند؟ چرا ناظر بی طرف مجاز نباشد بگوید: شبکه بیشماری که در غیاب عامل سرکوب نتواند دها پنج درصد اعضای بیشمار خود را به اعتراض سیاسی بکشاند، وجود خارجی ندارد.»

 

گنجی در این مقالات نشان می‌دهد که محمد رضا نیکفر و آصف بیات، حرکت سبز را جنبش نمی‌دانند.

گنجی همچنین می‌گوید که افرادی مثل حمیدرضا جلایی پور، با «استاندارد دوگانه» برخورد می‌کند: «بازی با مفاهیم(یک بام و دو هوا): یکی از مسائل تحلیل گر/بازیگران این است که به معیارهای دوگانه دست می یازند. به عنوان مثال، برخی از افراد وقتی مشغول نفی وجود «جنبش زنان» هستند،به تعریفی از جنبش متوسل می شوند، اما وقتی از وجود «جنبش سبز» دفاع می‌کنند،به تعریف دیگری متوسل می شوند.به گمان اینان، در شرایط ایران (یعنی قبل از گذار به دموکراسی)، پیدایش «جنبش زنان» محال است. اما اینها مدعی هستند که در همان شرایط ، «جنبش سبز» به وجود آمده و وجود دارد». گنجی معتقد است که جلایی پور وقتی به حرکت زنان می‌رسد، می‌گوید که جنبش زنان نداریم، شبکه را که نمی‌توان جنبش نامید، اما وقتی به حرکت سبز می‌رسد، می‌گوید «جنبش سبز» است. اما به نظر گنجی، جلایی‌پور به این نکته توجه ندارد که به همان دلایلی که حرکت فمینیستی زنان جنبش نیست، به همان دلایل هم حرکت سبز، جنبش نیست.

---------

 

عنوان گزارش، برداشت خبرنگار خودنویس از سخنان گنجی در مقالات و حرف‌های اخیر ایشان در رسانه‌های مختلف است. برای رفع سو تفاهم، "اکبر گنجی" از تیتر برداشته شده است.

برای مطالعه بیشتر:

 

شبکه، بسیج، اعتراض

 

مدلّ‌های ریاضی و شبکه‌های اجتماعی

 

شواهد و قرائن وجود شبکه‌های سبز بالفعل

 

دو معنای یک جنبش اجتماعی

 

 

 

 

سلسله مقالات گنجی در باره سبز بودن: «سبز بودن چه معنایی دارد» و مقالات «اختلاف/ تفاوت‌های گفتمان خاتمی و موسوی/ کروبی» ( شماره 1، شماره 2، شماره

3،شماره 4، شماره 5، شماره 6، شماره 7، شماره 8)

 

 

 

 


 


رئیس جمهوری سابق ایران فیلتر شد


در حالیکه  حکومت ایران با ارتش سایبری خود روزانه به فیلترینگ سایت‌های مختلف می‌پردازد و از فیلترینگ و مسدود کردن سایت مراجع تقلید آیت‌الله صانعی، بیات زنجانی و آیت‌الله دستغیب نیز صرف نظر نکرده‌است، سایت رئیس جمهور سابق ایران، سید محمد خاتمی نیز از این امر مستثنی  نشد و طبق ماده۲۳  جرایم رایانه‌ای فعالیت آن در داخل ایران لغو گردید.

اگرچه محرومیت استفاده از سرورهای داخلی باعث نمی‌شود تا سایت از ادامه فعالیت بایستد اما ادامه حیات آن در داخل کشور منتفی است. سایت سیدمحمد خاتمی اعلام کرد که هیچگونه اعلام کتبی و یا شفاهی مبنی بر ممانعت از فعالیت این سایت به دست اندر کاران آن داده‌نشده‌است.

متخصصین علوم کامپیوتری معتقدند که این سایت می‌تواند در خارج از کشور به کار خود ادامه دهد اما سوال اینجاست که آیا دست اندرکاران این سایت  و شخص سید محمد خاتمی تمایلی به ادامه فعالیت این سایت با وجود مجرمانه اعلام شدن فعالیت آن دارند یا خیر؟

 

رئیس کمیته شکل گرفته برای شناخت و تعیین مصادیق مجرمانه دادستان کل کشور است که وزرای آموزش و پرورش، دادگستری، فرهنگ و ارشاد اسلامی و... از اعضای این گروه هستند.


 


سوالی حاشیه‌ای، اما مهم‌تر از متن؛ بررسی سکوت رهبران در برابر خاوران و اعتراض‌شان به کهریزک

اما سوال بزرگ از سران «سبز» این است که زمانی که اعدام‌های دهه ۶۰ انجام گرفت، زمانی که هزاران نفر در زندان‌ها شکنجه شدند (و آقای کروبی در نامه خود به آیت‌الله منتظری در سال ۶۷ به نرم‌خویی ایشان و اعتراض‌شان به این نوع برخوردها تاخته است)، سال‌هایی که ده‌ها هزار نفر از حقوق اولیه خود، برخلاف همین قانون اساسی به‌واسطه برداشت‌های فراقانونی دولت محروم شدند، رهبری نظام با ایشان همراه بود. در آن دوران، حمایت کامل آیت‌الله خمینی را داشتند و دم برنیاوردند و معترض نقض گسترده حقوق بشر و «جنایت علیه بشریت» نشدند، اما حالا رهبری نظام کاملا مقابل ایشان است چه خواهند کرد و چه راهکاری برای جبران این نقض گسترده دارند؟ 

 

بدون تردید، بسیاری از جانب‌داران و هواداران رهبران «سبز»، از طرح سوال‌هایی در باره دهه ۶۰ ناراحت می‌شوند، چون پیگیری این وقایع و باز شدن موضوع، نقاط ضعف بسیاری را آشکار خواهد کرد. طبیعتا هیچ طرفداری از باز شدن ضعف‌های «بت» یا «مولا»ی خود راضی نخواهد بود و یکی از راه‌های رفع مشکل، پاک کردن صورت مساله و ترور شخصیت پرسشگر برای انحراف افکار عمومی است. کاری که در رسانه‌های غربی از سوی نزدیکان احزاب به‌وفور انجام می‌گیرد.

 

ولی نکته مهم‌تر این است که چرا حساسیت طرفداران بر اساس انتقاد از رهبران تشدید می‌شود؟ آیا با زیر سوال رفتن رهبران، کل حرکت اعتراضی زیر سوال می‌رود؟ آیا با سوال از رهبران «سبز» خون نداها و سهراب‌ها کمرنگ می‌شود؟ رنجی که فعالان سیاسی برده‌اند از یادها می‌رود؟ صدای شلاق‌هایی که احمد زیدآبادی خورده را نشنیده می‌گیرند؟ آیا اعتراض شهدا و زندانیان رنج دیده به نقض حقوق اولیه‌شان نبود؟ به تلاش حاکمیت برای خفه کردن نداهای مردم نبود؟

تلاش فعالان سیاسی خیمه زده در برخی رسانه‌های «سبز» بر این است که با محو سوالات مهم از رهبران، نقد راه و روش حرکت سیاسی فعلی نیز تبدیل به یک تابو شود و هر کسی حرفی زد و نقدی کرد، متهم به نادیده گرفتن خون شهیدان و زجر عزیزان دربند شود.

 

با این حال، اینکه من نوعی در این سر دنیا در کنج عافیت بنشینم و چنین سوالی طرح کنم، به هیچ وجه هنر نیست، اما بهتر از سکوت مرگباری است که ۲۲ سال است حاکم بوده و با کمک حامیان «امام» بر جامعه ما مستولی شده است.

 

همه ما کم و بیش مسوولیم. اگر در جایگاهی باشیم که بتوانیم به راحتی بپرسیم، و جویای واقعیت شویم، از مسوولان فعلی و ماضی باید سوال کنیم و اگر سکوت کردیم، با چیزهای دیگری توجیه نکنیم. اگر در داخل کشور نمی‌توانستیم، حالا که می‌توانیم. موسوی و کروبی «مصونیت» لازم را برای طرح سوال‌هایی در باره «کهریزک» را دارند، چطور از این «مصونیت» در قبال «خاوران» در طول این همه سال بی‌بهره بوده‌اند؟

 

اما سوال فقط از این دو نیست! بقیه کجای کار بوده‌اند؟ کسانی که این همه سال از مصونیت حکومتی بهره‌مند بوده‌اند و ثروتی اندوخته‌اند چه؟ کسانی که قانون خودشان را دور زده‌اند چه؟

باید از هاشمی رفسنجانی که در مقابل مرگ پدرشوهر دخترهایش سکوت کرد پرسید. هیچکس در تاریخ نظام جمهوری اسلامی به اندازه هاشمی رفسنجانی اطلاعات نداشته است. او حتی پرونده‌هایی که برای فرزندانش تشکیل شده را در اختیار داشته و هر از گاهی ناجی افسانه‌ای‌شان بوده. هاشمی در این پازل بزرگ چه جایگاهی دارد؟ وقتی آیت‌الله حسن لاهوتی، یکی از بزرگ‌ترین حامیان بنی‌صدر جانش از دست می‌رود، چرا نباید از هاشمی رفسنجانی که رهبر ارکستر برکناری نخستین رئیس جمهوری ایران بود سوال کرد که دلیل مرگ پدر شوهر «فائزه» چه بوده؟ آیا حسن لاهوتی را در زندان اوین «خودکشی» کردند؟

بهانه‌هایی که حامیان رسانه‌ای رهبران «سبز» می‌آورند، نسبت به سوال طرح شده توسط این عضو «بالاترین» عملا ارزشی ندارد. سوال‌ها با وجود همه اتهام‌زنی‌ها و حملات شخصی در محیط‌های مجازی، وجود خواهد داشت و کاربرانی هر از گاهی با طرح ایده‌ای، دایره این سوال‌ها را افزایش خواهند داد.

صورت مساله را تغییر ندهید و پاک نکنید، جوابی بدهید که همه ما را واقعا آگاه کند. دانستن حق مردم است و مسوول، مسوولیت دارد.


 


زنان سیاسی اوین همچنان در بند متادون



 بهاره هدایت ، مهدیه گلرو، عاطفه نبوی و چندی از زنان سیاسی زندانی  دیگر به بند متادون زندان اوین، که بندی عمومی است و  در گذشته به عنوان محلی برای نگهداری معتادین استفاده می‌شده‌است منتقل شدند. مادر بهاره هدایت در مصاحبه با «روزآنلاین» ضمن ابرازی نگرانی از انتقال این زنان زندانی سیاسی به بند متادون از قطع تلفن‌های تماس این زندانیان با خارج از زندان خبر داد و گفت:« هر روز خبر جدیدی به گوشمان می‌رسد که به شدت نگرانمان کرده است. تنها می‌دانیم که بعد از قطع تلفن‌ها، بچه ها نسبت به این موضوع اعتراض و بعد از اعتراض آنها را به بند متادون منتقل کرده‌اند و در این بند در اتاقی در بسته، یعنی به شکل سلولی چند نفره هستند. هیچ خبر دیگری نداریم اما از گوشه و کنار می‌شنویم که برخی را به انفرادی برده و برخی اعتصاب غذا کرده‌اند اما نمی‌دانیم این اخبار تا چه اندازه صحت دارد.» 

اگر چه عده‌ای بر این باورند که اعتراض این زندانیان به قطع تلفن اقدام تنبیهی مسئولین زندان را به همراه داشته‌است با این حال  نگارش نامه‌ای از سوی چندی از زندانیان سیاسی زن در  زندان اوین  در خصوص آزادی هنگامه شهیدی با استفاده از شیوه‌های رذیلانه و غیراخلاقی از سوی مسئولیندر زندان دلیلی جدی  بر تنبیه این زندانیان و انتقال آنان به بند متادون ذکر شده‌است.

بهاره هدایت، عاطفه نبوی،و مهدیه گلرو در نامه خود خطاب به مسئولین قوه قضاییه و زندان اوین نوشته‌اند:

«
ظاهرا محرومیت های زندانیان سیاسی از حقوق اولیه و قانونی خویش چون بهداشت، تغذیه، ملاقات، عدم تفکیک زندانیان و... کافی نیست که این باربا فشار روحی و روانی بر زندانیان آسیب دیده وکم تجربه و سوء استفاده از نقاط ضعف افراد، کمر بر ایجاد تفرقه و تحقیر زندانیان و وادار کردن معدودی از افراد به کارهای مذمومی از قبیل خبرچینی و پرونده سازی بر علیه هم بندان خود پرداخته اند. ماجمعی از زنان زندانی بند نسوان اوین  ضمن تقبیح و محکوم کردن این اعمال زشت و غیر انسانی  اعلام می داریم که ادامه این رویه نامیمون خللی در روحیه مقاوم  زندانیان سیاسی وارد نخواهد کرد.»


این زندانیان در ادامه چنین نوشته‌اند: «ما همچنین ضمن ابراز خوشحالی از آزادی خانم هنگامه شهیدی و تبریک به ایشان و خانواده محترمشان، خواستار توقف ادامه سوء استفاده از برخی زندانیان بوده اعلام می‌داریم که حقوق قانونی زندانیان همچون مرخصی و آزادی مشروط و... نباید دستاویزی جهت اعمال فشار بر زندانیان برای تن دادن به خواسته‌های حقیر و غیراخلاقی مسئولین زندان قرار گیرد. چرا که این قبیل اعمال را فشار مضاعف و رفتاری غیرانسانی با زندانیان سیاسی می‌دانیم.» 


 


«زن امروز»ی‌ها
 


کربلا هنوز کشته می‌گیرد



به گزارش خبرگزاری ایرنا روز دوشنبه انفجاری در کربلا منجر به کشته شدن سه زائر ایرانی از شهرستان برازجان و زخمی شدن ۲۴ ایرانی دیگر شد. با این حال  خبرگزاری فارس  به نقل از وزیر بهداری عراق شمار کشته‌شدگان ایرانی را ۶ تن اعلام کرده‌است. این فاجعه بر اثر انفجار خودروی  بمب گذاری شده در مسیر اتوبوس حامل زائرین ایرانی صورت پذیرفته‌است.

.گفتنی است نیروهای امنیتی و حفاظتی عراقی همراه کاروان ایرانی و نیز زائرین عراقی  نیز در این واقعه کشته و مجروح شده‌اند که  بر پایه گزارش ایرنا شمار زخمی‌ها و کشته شدگان غیر ایرانی ۲۳ اعلام شده‌است.

اگرچه هیچ گروهی مسئولیت این انفجار را به عهده نگرفته‌است، انفجارهفته گذشته در محله شیعیان  بغداد که توسط گروه «کشور اسلامی عراق» شاخه القاعده صورت پذیرفت و منجر به کشته شدن حدود ۶۵ شیعه عراقی شد نشان از سر گیری درگیری‌های فرقه‌ای در این کشور  را دارد.

این گروه در اطلاعیه خود خطاب به شیعیان عراق آورده است که این حمله آغاز کار است و باید منتظر روزها و شب‌های خون‌بارتری باشند.


 


آقا از سفر به قم چه هدفي را دنبال مي‌كردند؟

۱. در جلسه دومي كه رهبر انقلاب با اعضاي جامعه مدرسين حوزه علميه قم داشته و به نقل از سايت آينده نيوز، آقا در پاسخ به سوالي در باب مساله عفاف و حجاب- و در حضور بزرگان حوزه علميه- حرفي زدند كه در تاريخ سي و دو ساله جمهوري اسلامي بي نظير بوده است. حرفي كه هيچ مقامي- و آن هم مقامي به بزرگي ولي فقيه نظام جمهوري اسلامي-  جرات نداشته، آنرا به اين صراحت و شفافيت و آنهم در مقابل بزرگان حوزه علميه قم- نگهبانان اسلام- مطرح كند. ايشان فرموده‌اند:

 

«فرضا دختری كه حجاب كاملی ندارد اما شب قدر یا در مجلس دعای كمیل شركت و به درگاه خداوند تضرع می‌كند و یا در راهپیمایی ۲۲ بهمن تصویر امام را می‌گیرد، نمی‌توان گفت كه بی‌دین است بلكه نمی‌داند حجاب اسلامی چیست كه باید او را توجیه كرد. باید در باب حجاب كتاب نوشت و از طرق مختلف مانند فیلم‌های تلویزیونی حجاب را تبیین و افراد ناآگاه را ارشاد كرد.»   

 

 ۲. اين سخن آقا به روشني به حوزه اعلام مي‌كند، سياست‌هاي باز فرهنگي احمدي نژاد-  ليبراليسم فرهنگي به تعبير علي مطهري،  و يا آن چيزي كه ماه هاست مورد حمله علما و بزرگان حوزه علميه و به رهبري اسامي اي از قبيل آيت الله مكارم شيرازي و ... كه از آن تعبير به كم كاري دولت و نيروي انتظامي در زمينه عفاف و حجاب مي شود- سياست هايي است مورد قبول تام و تمام رهبر انقلاب. و در اين ميان همان گونه كه دكتر احمدي نژاد فرموده بودند- و رهبر انقلاب به وضوح تصريح كردند- وظيفه حوزه در اين حوزه «كار فرهنگي» است و بس (نق زدن و تضعيف دولت هم موقوف!).

 

۳. و شايد يكي از دلايل مهم حمايت بي حد و حصر رهبر انقلاب از شخص رييس جمهور احمدي نژاد، توانايي منحصر به فرد دكتر بوده در امر خلق صحنه‌هايي  چنان با شكوه از مشاهده تاثير نفوذ كلام آقا بر چنان بانواني به شهادت آن عكس در دستان آن بانو- صحنه هايي كه طي  ۲۰  ساله گذشته كسي آقا را به تماشايش مهمان نكرد (صحنه هايي كه به وعده رحيم مشايي در جذب «آن ۱۳ ميليون موسوي»، قرار است شكوهمند تر هم بشود!). و اگر هم بود همه براي ديگراني بود مثل آيت الله رفسنجاني و آقاي عبا شكلاتي. و انصافا هم حيف رهبري كه اين همه ادب دوست و شعر دوست است و به نمايشگاه نقاشي مي رود و رمان مي خواند و... نيست؟!-.     

 

۴. اما حتي در مورد مكتب ايران هم آقا در عين حالي كه با احتياط فرموده اند آن حرف را قبول ندارند، بلافاصله اعلام كردند: «ولی برداشتم این نیست كه منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد». به اين ترتيب، به نظر مي رسد آقاي مشايي با نسخه‌اي منسجم‌تر و با حساسيت بر انگيزي كمتر از مكتب ايران در راه باشند. اما به هر حال، نكته مهمي كه  خطاب به حوزه و از طرف آقاي خامنه اي اعلام شد اين است كه: «دولتمردان فعلی حرف حق و حرف نظام و حرف انقلاب را می‌زنند و جای نگرانی نیست».  

 

۵. در نهايت سفر آيت الله خامنه اي به قم، براي شير فهم كردن اين دو جمله به بزرگان و مراجع حوزه انجام شد كه:

 

در حرف و تئوري، عباي شما به قباي نظام گره خورده- پس حرف زيادي نزنيد كه اصولا حرفي هم نداريد كه بزنيد!-. مساله اجرا كردن آن مباني تئوريك هم كه به عهده من و در حيطه اختيارات و وظايف من و دولت منتخبم است، پس بي زحمت دخالت نكرده و نق بي مورد هم نزنيد!- اگر هم حرفي داريد، بفرماييد كار فرهنگي بكنيد كه هر چقدر هم پول لازم داشته باشد به پايتان مي ريزم، اما اگر نق بي مورد بزنيد...-.


 


اصلاحی بر نوشتار «ویدئوی جعلی سید حسن نصرالله و جامعه فریب خورده اینترنتی»

 

روز گذشته مطلبی از من در سایت خودنویس منتشر شد ناظر به جعلی بودن ویدئو گفته‌های سید حسن نصرالله درباره تمدن ایران. چند ساعت پس از نوشته شدن این مطلب، متن گفته‌هایی از سید حسن نصر الله، یافت شد که در آن گفته‌های ویدئو منتسب را تائید می‌کرد. هر چند که این گفته‌ها دلیلی بر عدم اشکالات فنی ویدئو ی فوق نیست، که موجب شک بر اصالت آن شده بود. این مطالب را میتوانید در اینجا ببینید.

 

در نوشتن مطلب فوق علاوه بر استناد به گفته های سابق مهرداد فرهمند، با استفاده از نرم افزارهای تدوین و اصلاح صدا و تصویر سعی کردم راستی گفته‌ها را آزمایش کنم که در هر حال به همان نتیجه‌ای رسیدم که پیش از این اشاره شده بود. اینکه صدا و تصویر با هم همخوانی ندارند. اما به هر حال این متن گفته شده، هر چند که اظهارات بخشهای مربوط به سرکوب جنبش سبز سابقا در رسانه ها بازتاب داشته، این بخش از گفته‌ها درباره تمدن ایرانی در زمان خود، که گویا پس از انتخابات لبنان بوده، بازخورد چندانی حداقل در رسانه های فارسی زبان نیافته است.

 

به هر حال همین که این گفتگو ها ایجاد شده دلیل بر این است که در تلاشیم به سمتی حرکت کنیم که فریب خبر سازان را نخوریم.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته