-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/09/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

تعدادی از مردان روستا را به بهانه‌ی گفت‌وگو برای حل مشکل‌شان به دادگاه فرا می‌خوانند، ولی هر ۱۸ نفر همان جا بازداشت می‌شوند! در حالی که تعداد قابل توجهی از مأموران نیروی انتظامی منطقه را به محاصره خود درآورده‌اند، زنان روستا به همراه کودکان‌شان روی مسیر خط انتقال لوله‌ی نفت که قرار است از زمین‌های‌ کشاورزی‌ آن‌ها بگذرد می‌ایستند تا مانع از انجام این کار شوند.

روستای «گندابه شیراوند» در شهرستان کوهدشتِ استان لرستان واقع شده است. درآمد ساکنان این روستای محروم عموماً از راه کشاورزی و دامداری به صورت محدود و جزیی تأمین می‌شود. اما حالا برای احداث خطوط لوله‌ی نفت که قرار است از این مسیر به مرکز انتقال نفت «برداسپی» در یک کیلومتری این روستا برسد، زمین‌های کشاورزی به تصرف دولت درآمده است.

دولت ادعا می‌کند در ازای پرداخت مبلغی برای تصرف این زمین‌ها با یکی از خوانین قدیمی منطقه که مدعی مالکیت بر اراضی‌ست به توافق رسیده است. اما کشاورزانی که نزدیک به ۵۰ سال است روی این زمین‌ها کشت و کار کرده‌اند، نه در این توافق جایی دارند و نه از آن مبلغ، سهمی. جای امروزشان زندان است و سهم‌ فردای‌شان بیکاری.


دولت برای پیشبرد پروژه ملی خود کوتاه‌ترین و کم‌هزینه‌ترین و در عین حال بدترین راه را انتخاب کرده است. طرف حساب قرار دادن شخصی که پیش از انقلاب با استفاده از قدرتش در منطقه این اراضی را در تصرف خود گرفته و سپس با نفوذی که در سیستم اداری آن زمان داشته سند مالکیت آن‌ها را به نام خود زده است. در این میان صاحبان اصلی این زمین‌ها هستند که به حساب نمی‌آیند.

تعدادی از مردان روستا را به بهانه‌ی گفت‌وگو برای حل مشکل‌شان به دادگاه فرا می‌خوانند. ولی هر ۱۸ نفرشان همان‌جا بازداشت می‌شوند! در حالی که تعداد قابل توجهی از مأموران نیروی انتظامی منطقه را به محاصره خود درآورده‌اند، زنان روستا به همراه کودکان‌شان روی مسیر خط انتقال لوله‌ی نفت که قرار است از زمین‌های‌ کشاورزی‌ آن‌ها بگذرد می‌ایستند تا مانع از انجام این کار شوند.


با توجه به لازم الاجرا بودن طرح انتقال خطوط نفت از مسیر مورد نظر، پس از عبور خط لوله دیگر امکان هیچ گونه استفاده کشاورزی از قسمتی که لوله قرار دارد (باندی به عرض ۲۰ متر) وجود نخواهد داشت. دولت می‌تواند با پرداخت ارزش واقعی زمین‌های مورد اشاره به صاحبان اصلی آن، یعنی کشاورزانی که سال‌های سال است در آن زمین‌ها کار کرده‌اند و از این راه امرار معاش می‌کنند، همچنین به کار گرفتن جوانان عمدتاً بیکار روستا که به دلیل محرومیت از امکان ادامه‌ی تحصیل، حتی مقطع دبیرستان را هم نگذرانده‌اند، در بخش‌های متناسب این پروژه‌ی بزرگ و ملی‌‌ تا حد ممکن خسارت وارده بر روستائیان و کشاورزان را جبران کنند.

اما ظهر امروز، ۱۷ آبان ۱۳۸۹، در حالی که مردان روستا هنوز در زندانند، زنان همچنان مقاومت می‌کنند. ایستاده در امتداد هم بر روی خطی که قرار است مدفن لوله‌های نفت و سرمایه‌ی زندگی‌ آن‌ها باشد. هر بار که مأموران انتظامی می‌خواهند به آن‌ها حمله ‌کنند، زنان فریاد می‌کشند و کودکان را به سمت کوه فراری می‌دهند.

Share/Save/Bookmark

 
 


۳۵ سال پیش، در شب اول به دوم نوامبر پیر پائولو پازولینی، شاعر، نویسنده و فیلم‌ساز و روشنفکر ایتالیایی به قتل رسید. در آن شب بارانی پازولینی با اتوموبیلش در ساحل اوستیا که در آن زمان محله‌ی بدنامی بود، حرکت می‌کرد. کنار او یک نوجوان خودفروش هفده ساله که به او «پینو قورباغه» می‌گفتند نشسته بود. فردای آن روز جنازه‌ی له شده و از ریخت افتاده‌ی شاعر را در ساحل دریا یافتند. پازولینی را نه‌تنها به قتل رسانده بودند، بلکه با اتوموبیل چندین بار از روی او رد شده بودند. پینو را بازداشت کردند، اما معلوم شد که او پازولینی را به قتل نرسانده.

Download it Here!

۳۵سال از این جنایت می‌گذرد و تا امروز هیچگونه نشانی از قاتل به‌دست نیامده است. به مناسبت سی و پنجمین سال به قتل رسیدن پازولینی اکنون مجموعه‌ای از تأملات، داستان‌ها و اشعار او با نام «رم، آن شهر دیگر» منتشر شده است.

برنامه‌ی این هفته‌ی رادیویی خاک به این مناسبت به پیر پائولو پازولینی، روشنفکر دگراندیش و مبارز سیاسی و هنرمند بزرگ ایتالیا اختصاص دارد.

این نخستین بار نبود که پازولینی به قتل می‌رسید. او را بارها در زندگی کشته بودند و او هر بار یک گام به مرگ و به هنر مرگ‌کامی که به آخرالزمان نظر دارد نزدیک‌تر شده بود. پازولینی را در ایتالیای آن زمان ۳۳ بار به جرم ارتداد و فساد و انحراف جنسی، اما در واقع به‌خاطر عقاید انقلابی و تحول‌آفرینش محاکمه کردند. نخستین بار وقتی که در ۲۲ سالگی به همراه مادرش از روستای فیولان به رم مهاجرت کرد و تأملاتش را که برآمده از نگاه او به این شهر بود به چاپ سپرد، دادستان رم از او به جرم تشویش اذهان عمومی شکایت کرد و کار او را به محکمه کشاند.

نوشته‌ها و اشعار پازولینی از هر نظر مصداق این سخن است که هیچ شعری غیر از عمل وجود ندارد.


عمل سیاسی پازولینی اما در زبان اتفاق می‌افتد. او در سال‌هایی که آلمانی‌ها و ایتالیایی‌ها تلاش می‌کردند با بازنگری در تاریخ، کثافت فاشیسم را از دامن خود پاک کنند، به جستجوی زبانی بود که از مفاهیم پدرسالارانه و از فاشیسم پاک باشد. برای همین او که با مادرش پیوندی تنگاتنگ داشت، زبان و لهجه‌ی فیولانی مادرش را ملاک قرار داد. او می‌خواست از زبان مادرش نوعی زبان بهشتی و پاک، زبانی که یکسر به کار بیان کردن عواطف عاشقانه بیاید بسازد و بپردازد.


پازولینی ابتدا از واژگان زبان فیولانی لغت‌نامه‌ای پرداخت و تلاش کرد که با کمک این لغت‌نامه شعر بگوید. پازولینی در شاعرانگی زبان مادری را از نو آموخت و خود را از واژه‌های زبان پدری پاک کرد. پدر در نظر او نمایانگر ظلم و کلیت نظمی فاشیستی بود که امپراطوری رم بر آن بنا شده بود. او در نامه‌ای می‌نویسد:

«مادرم اعتقاد داشت که من یک شاعرم.»

سوزانا، مادر پازولینی یک زن ساده‌ی روستایی و پدر او یک مرد متجدد شهری بود. در نظر پازولینی مادر به معنای سادگی زندگی در روستا بود. پازولینی در شعرش تلاش می‌کند به پاکی زندگی روستا دست یابد و با این‌حال همین‌که آخرین کلمه را می‌نویسد و نقطه‌ی آخر را می‌گذارد و از روی دفترش سر بلند می‌کند، می‌بیند آن سادگی و آن پاکی که در شعر می‌جسته، ناگهان با به پایان رسیدن شعر از دست رفته است. این تلاش دردناک برای یافتن زبان بهشتی در شعر و رسیدن به پاکی به این معناست که انسان همه‌ی سنت‌های به‌جامانده از پدر را به چالش بکشد؛ از خودش زاییده شود و به یک معنا خدای خودش شود. این اسطوره در اشعار پازولینی دیده می‌شود.


دلبستگی پازولینی به این زبان پاک که او در لهجه‌ی مادرش می‌جست تا آن حد بود که به زبان فیولانی نشریه‌ای منتشر کرد و برای این زبان، فرهنگستانی تأسیس کرد. دلبستگی پازولینی به زبان مادرش از نیاز او به رسیدن به سرآغاز زندگی و به منشأ هستی نشان دارد. اما از سوی دیگر او که نمی‌توانست دور باطل زندگی روزانه‌ی ساده در روستا را تحمل کند، و از پیوند تنگاتنگ با مادرش در رنج بود، تلاش می‌کرد با شعر گفتن به زبان مادر، خودش را از او و از روستا دور کند و با رم، این کلان‌شهر به جای‌مانده از نظم فئودالی ارتباط برقرار کند. اشعار پازولینی در گره‌گاه این کشش و کوشش دردناک و علاج‌ناپذیر رخ می‌دهد.

پازولینی نوشته بود: «مادرم اعتقاد داشت که من یک شاعرم.»

در «رم، آن شهر دیگر» مجموعه‌ای از تأملات، داستان‌ها و اشعار پازولینی ما با شاعری آشنا می‌شویم که خودش را با کل زبان و کل ریشه‌ها و تمامیت فرهنگ پدرسالار و ظالمانه و فاشیستی درمی‌اندازد، با این قصد که بهشت خودش را با زبانی پاک در روی همین زمین بنا کند.

پازولینی به ما می‌آموزد که برای رهایی از ظلم و فروبستگی ابتدا باید زبان‌مان را از کلمات ظالمانه و فرومایه پاک کنیم.

Share/Save/Bookmark

 
 

نظام زراعی مایاها، خود به‌قدر اهرام‌شان پر از پیچیدگی‌ست. این تمدن باستانی را همه با اهرام شگفت‌انگیز، ریاضیات پیشرفته و زبان نوشتاری ممتازشان می‌شناسند. اما پژوهش‌ها نشان از این می‌دهند که پیچیدگی نظام زراعی این قوم، هم‌پای معماری و هوش برترشان بوده است.

اخیراً پژوهش‌گران با یاری فناوری‌های نوین و کاوش‌های گسترده، دریافته‌اند که تمدن باستانی مایا با روش‌های ابتکاری جهت کشت محصولات زراعی‌شان در زمین‌های باتلاقی، بر جبر اوضاع محیطی پیرامون خود فائق آمده بودند. دکتر «تیموتی بیچ» (Timothy Beach)؛ از جغرافی‌دانان فیزیکی دانشگاه جورج‌تاون در واشنگتن که کشفیات نام‌برده را در نشست اخیر انجمن زمین‌شناسی ایالات متحده (GSA) در دن‌ور کلرادو ارائه داده؛ در این‌خصوص می‌گوید: «بررسی مزبور نشان می‌دهد که این زراعت برتر، در تساوی و یا حتی جایگاه بالاتری نسبت به دیگر حوزه‌های پیشرفت عقلانی‌شان قرار داشته است».

تمدن مایا؛ به‌شکل اجتماعات مسکونی پراکنده یا متمرکز در شبه‌جزیره‌ی یوکاتان از جنوب‌شرق خاک مکزیک تا هندوراس و واقع در حوزه‌ی آمریکای مرکزی؛ به‌عنوان یکی از پیشروترین جوامع‌ کهن بشری قلمداد می‌شود. این تمدن، در حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد آغاز به شکل‌گیری نمود و در خلال سال‌های ۴۰۰ تا ۹۰۰ پس از میلاد، عصر طلایی‌اش را سپری می‌کرد. اقامت‌گاه‌شان، محیطی خشن و انباشته از خشکسالی‌های متعدد و افزایش سطح آب دریاهای مجاور بود و زمینی هم که در آن به کشت می‌پرداختند، حوزه‌ای سنگی با باتلاق‌ها یا تالاب‌های پهناور بود. از این‌رو یکی از اصلی‌ترین پرسش‌های هر مورخی این است که مایاها چگونه آن جمعیت کثیرشان را سیر نگه می‌داشته‌اند؟


عوارض مخططی در اقامت‌گاه‌های باستانی قوم مایا که به‌احتمال فراوان راه‌آب‌هایی برای انتقال آب باتلاق به کشتزارهای مجاور بوده‌اند. این تصویر را ماهواره‌ی IKONOS، متعلق به ناسا تهیه کرده است

مدت‌های مدیدی نظر بر این بود که قوم مایا شدیداً وابسته به زراعت بوده. در دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی بود که پژوهش‌گران آغاز به بررسی بقایای راه‌آب‌های استادانه‌ای در حوزه‌های باتلاقی، با کاربرد آبیاری‌های زراعی نمودند؛ اما مشخص نبود این شبکه‌ها به چه میزان گسترده است و آیا به‌کارگیری آب باتلاق‌ها به‌منظور کشت محصول، عنصری حائز اهمیت در نظام زراعی مایاها بوده یا خیر؟ بیچ، در جریان نشست اخیر GSA، نتایج مطالعه‌ای بیست‌ساله به‌منظور پاسخ به این دو پرسش را سرانجام ارائه کرد. طی این مدت او و همسرش «شریل لوزادر-بیچ» (Sheryl Luzzadder-Beach)؛ که وی نیز یک جغرافیدان فیزیکی با گرایش کیفیت آب ار دانشگاه جورج میسون است؛ در کنار همکاران‌شان، اقدام به حفاری در دست‌کم ۶۰ نقطه با هدف بررسی و نقشه‌برداری از لایه‌های گوناگون زمین، در حوزه‌های باستانی شمال کشور بلیز نمودند.

این تیم، با کار بر روی باتلاق‌های کم‌ارتفاعی که دسترسی، و سیر در آن‌ها دشوار است؛ گودال‌هایی به عمق تقریبی ۳ و طول۱۰ تا ۲۰ متر حفاری نمودند تا به مطالعه‌ بر شیمی خاک و آب آن نقاط بپردازند. آنان با بررسی ایزوتوپ‌های کربنی موجود در این لایه‌ها، درصدد بررسی مواد گیاهی فسیل‌گشته در آن‌ها و تعیین نحوه‌ی کاربری آن خاک برآمدند.

لایه‌های خاک، نشانه‌هایی از رشد ارتفاع آب‌خوان‌ها و رسوبات سیلابی می‌داد. گیاهان فسیل‌شده‌ای هم که در این مناطق باقی مانده بود؛ نشان از زراعت محصولاتی چون اوکادو، انواع علوفه و ذرت توسط مایاهای باستان می‌داد. مطابق این پژوهش، مایاها با احداث کانال‌هایی مابین باتلاق‌ها، کنترل جریان آب را در دست گرفته و کشتزارهای جدیدی را شکل می‌داده‌اند. مادامی‌که این مردمان زمین را با آن هدف حفر می‌کرده‌اند، خاک خارج‌شده را در زمین‌های مجاور انبار کرده و مزراع مرتفعی می‌ساخته‌اند تا که بنیان‌های نظام زراعی‌شان، در ارتفاع بالاتری از خاک اشباع از آب قرار گیرد و از سویی نیز امکان دسترسی به منابع آبیاری را هم فراهم آورد. به‌گفته‌ی بیچ، مساحی‌هایی که توسط سامانه‌ی ‌Google Earth و دیگر روش‌های سنجش از دور صورت پذیرفت، نشان داد که این سامانه‌های آبی، حدوداً یکصد کیلومتر وسعت داشته‌اند.

هرچند که امروزه ۴۰ درصد از شبه‌جزیره‌ی یوکاتان در تسخیر باتلاق‌هاست؛ تصور کشاورزی مایاها در چنین زمین‌هایی، همچنان مایه‌ی مباحثات گسترده‌ی باستان‌شناسان است. اما به‌گفته‌ی «رونون اسکاربورو» (Vernon Scarborough)؛ باستان‌شناس انسانی از دانشگاه سین‌سیناتی اوهایو که در این پژوهش نقشی نداشته؛ این بررسی، «به‌روشنی نشان‌ می‌دهد که مایاها باتلاق‌ها را برای حیات‌شان به‌شدت تغییر شکل می‌داده‌اند».

«استفان هوستون» (Stephen Houston)؛ متخصص تمدن مایا در دانشگاه براون که همکاری‌اش با بیچ را اخیراً آغاز کرده، می‌گوید از آنجایی‌که کار باستان‌شناسی فراوانی متمرکز بر معماری این تمدن بوده، توجه بالنسبه کمتری به فهم روش‌های کشاورزی‌شان معطوف شده است. وی می‌افزاید: «معمولاً در باستان‌شناسی، نوعی نگاه گزینشی نسبت به شهرهای شکوهمندی وجود دارد که به تعجب‌مان وامی‌دارند؛ اما پرسش اصلی این است که آن‌ها چگونه جمعیت‌شان را تغذیه می‌کرده‌اند؟». حفاری‌های پرزحمت بیچ، «شکاف حائز اهمیتی را هم‌اکنون پر کرده‌ است. آنان ثابت کرده‌اند که بسیاری از این زمین‌های باتلاقی این حوزه، برای همان نوع از کشاورزی سرسختانه و دستکاری‌های بزرگ‌مقیاس زمین‌ها استفاده می‌شده است».

یکی از دلایلی که پژوهش‌گران در رد اهمیت باتلاق‌ها برای مایاها می‌آورند، بُعد مسافت‌ این مناطق با حوزه‌های شهری معروفی چون «تیکال» و «چیچن‌ایتزا»ست. اما به‌گفته‌ی بیچ، بایستی‌که جوامع فشرد‌ه‌ای در مناطق شهری حومه‌ی باتلاق‌ها و به دور از مراکز جمعیتی این تمدن نیز وجود داشته باشد. اسکاربورو در حمایت از این ایده می‌گوید: «این، راهی فوق‌العاده هوشمندانه برای بهره‌گیری از محیط است. وقتی‌که یک فرد غربی با باتلاقی مواجه می‌شود، فقط آزار و زحمت‌اش را می‌بیند. رام‌سازی، تسلط و تغییر آن دشوار است. اما در گذشته این [باتلاق‌]ها نواحی حاصلخیزی برای اغلب نقاط جهان به‌شمار می‌رفته‌اند.

منبع: Nature

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
آیا تمدن مایا به دست خود نابود شد؟

 
 

ورزش ایران بودجه‌ی دولتی خود را از دست داد. مجلس شورای اسلامی با تصویب طرحی در قانون بودجه، پرداخت هرگونه وجه از محل بودجه‌ی کل کشور به ورزش حرفه‌ای را ممنوع کرد.

Download it Here!

پیش از این براساس قانون بودجه‌ی کشور، سازمان‌های دولتی و اجرایی باید یک درصد از اعتبار خود را در راه تربیت بدنی و ورزش صرف می‌کردند.

یک مسئول سازمان تربیت بدنی در واکنش به تصویب حذف بودجه‌ی یک درصدی برای ورزش ایران گفته است: «ورزش به این نتیجه رسیده است که نیاز به ورزش قهرمانی نیست و افتخارات کافی‌ست.»

یک نماینده‌ی مجلس، سيدجلال یحیی‌زاده هم گفته است: «با این کار هم ورزش حرفه‌ای و هم ورزش قهرمانی دچار آسیب خواهند شد.»

مصطفی هاشمی‌طبا، رئیس پیشین سازمان تربیت بدنی موضوع را روشن‌تر بیان کرده و گفته است: «معنای ضمنی تصویب چنین طرحی در مجلس این است که خود دولت نمی‌خواهد چنین بودجه‌ای را به ورزش ایران بدهد. موضوع یک درصد در حقیقت پاسخ منفی محترمانه به درخواست افزایش بودجه‌ی ورزش است.»

علی فتح‌الله‌زاده، مدیر باشگاه استقلال هم گفته است: «با این وضع تا چهارسال آینده حرفی در ورزش نخواهیم داشت.»

حذف بودجه‌ی دولتی ورزش حرفه‌ای ایران در آستانه‌ی سالی اتفاق می‌افتد که رقابت‌های به‌دست‌آوردن سهمیه برای بازی‌های المپیک ۲۰۱۲ لندن در جهان جریان خواهد داشت.

نکته‌ی جالب اینکه در شرایطی که مجلس شورای اسلامی بودجه‌ی ورزش حرفه‌ای را حذف کرده، علی سعیدلو، رئیس سازمان تربیت بدنی گفته است: «هر ورزشکاری که در بازی‌های آسیایی گوانجو چین مدال طلا بگیرد، همان‌جا ۱۵۰ سکه‌ی طلا دست‌خوش می‌گیرد.»


بازی‌های آسیایی گوانجو

درحالی که بازی‌های آسیایی گوانجو چهار روز دیگر آغاز می‌شود، بار دیگر ورزش وزنه‌برداری ایران با محرومیت تمام عمر یک ورزشکار به دلیل استفاده‌ی دنباله‌دار از دوپینگ روبه‌رو شده است.

فدراسیون جهانی وزنه‌برداری سعیدعلی حسینی، وزنه‌بردار جوان در رشته‌ی سنگین وزن را که از او به‌عنوان جانشین حسین رضازاده نام برده می‌شد، به دلیل استفاده از دوپینگ برای دومین‌بار و این‌بار برای همه‌ی عمر از حضور در فعالیت‌های ورزش محروم کرد.

محروم شدن این وزنه‌بردار ۲۲ ساله‌ی ایرانی بار دیگر دوپینگ برنامه‌ریزی‌شده‌ی دولتی در وزنه‌برداری کنونی ایران را افشا می‌کند.

پیش از مسابقه‌های جهانی وزنه‌برداری ۲۰۰۹ در کره جنوبی، ۹ وزنه‌بردار ایرانی، یعنی یک تیم کامل ایران، آزمایش ضد دوپینگ‌شان مثبت اعلام شد.

علی حسینی وزنه‌بردار ۲۲ ساله، قهرمان و رکورددار جوانان جهان در دسته‌ی فوق‌ سنگین، یکی از آنها بود. در آن سال هشت وزنه‌بردار دوپینگی ایران برای دو سال محکوم شدند، یک وزنه‌بردار هم برای تمام عمر.

علی حسینی و چند وزنه‌بردار سنگین‌وزن ایران که با او محروم شدند، کادر فنی فدراسیون وزنه‌برداری و رئیس فدراسیون را مقصر اعلام کردند و گفتند: «آمپول‌های تزریق‌شده به ورزشکاران در طول اردوهای آمادگی حاوی مواد نیروزای غیر مجاز بوده است.»

به این ترتیب سعیدعلی حسینی که در سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ دوبار با آزمایش مثبت دوپینگ روبه‌رو شده بود، برای تمام عمر محروم شده است: پایانی تلخ برای ستاره‌ی ۲۲ ساله‌ی سنگین‌ وزن وزنه‌برداری ایران.

این محرومیت به بحرانی که در چند سال اخیر دامن ورزش وزنه‌برداری ایران را گرفته، افزوده است؛ ورزشی که روزی با حضور سلماسی، محمود نامجو، محمد نصیری در صحنه‌های جهانی و المپیک افتخارآفرین بوده است.


بهرام افشارزاده، رئیس پیشین فدراسیون وزنه‌برداری، حسین رضازاده، سرپرست کنونی از سوی وزنه‌برداران متهم شده‌اند که در دوپینگ برنامه‌ریزی‌شده‌ی وزنه‌برداران ایران دست داشته‌اند.

خود رضازاده این اتهام را که در دوپینگ علی حسینی و دیگران نقشی داشته، نپذیرفته است.

خبرهایی از فوتبال

در فاصله‌ی سه روز تا دیدار پایانی لیگ قهرمانان فوتبال آسیا در ورزشگاه ملی توکیو میان ذوب آهن ایران و سونگنام کره جنوبی، منصور ابراهیم‌زاده سرمربی ذوب آهن گفته است: «هدف ما پیروزی در فینال و رسیدن به رقابت‌های باشگاه‌های جهان است.»

نی‌شی مورای ژاپنی که در جام جهانی سال ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی هم حاضر بود، داور این بازی فینال است. او در جام جهانی آفریقای جنوبی بازی هلند و برزیل در یک چهارم پایانی و اروگوئه‌ـ فرانسه در بازی‌های گروهی را قضاوت کرده است.

باشگاه سونگنام، حریف ذوب آهن ایران، دو بازیکن کلیدی خود، ژنن رادویچ مهاجم مونته نگرویی و چوان گوان چین هافبک دفاعی خود را به دلیل محرومیت از بازی در اختیار نخواهد داشت.

تیم فوتبال ذوب آهن با شکست الهلال عربستان سعودی به دیدار پایانی هشتمین دوره‌ی لیگ قهرمانان فوتبال باشگاه‌‌های آسیا راه یافته است، در حالی که ۱۷ سال است باشگاه‌های ایران در جام باشگاه‌های آسیا قهرمان نشده‌اند.

هفته‌ی چهاردهم لیگ برتر فوتبال ایران با پیروزی ذوب‌آهن پیشتاز، پرسپولیس تعقیب‌‌کننده و شکست استقلال در آبادان همراه شد.

ذوب آهن پیشتازی خود را پیش از رفتن به ژاپن با پیروزی برابر پاس همدان، یک بر صفر حفظ کرد. پرسپولیس با پیروزی سه بر یک برابر نفت تهران با ۲۷ امتیاز در یک امتیازی ذوب آهن ایستاد.

استیل آذین، تیم بحران‌زده، با ستارگان قدیمی و نامدار خود بازهم شکست خورد؛ این‌بار برابر راه‌آهن، سه بر صفر.

این شکست باعث شد که نام علی پروین بار دیگر به‌عنوان رئیس تازه‌ی سازمان فوتبال این باشگاه مطرح شود. ملوان یک بر صفر فولاد و تراکتورسازی دو بر یک پیکان را بردند.


آن‌چه همه‌ی نتایج روز چهاردهم لیگ برتر را زیر سایه برد، چاقو‌کشی در میان تماشاگران آبادانی بود که عکس‌های آن در سایت‌های مختلف در ایران منتشر شده است. در این عکس‌ها به‌خوبی دیده می‌شود که چند نفر از تماشاگران با چاقو به افراد دیگر حمله می‌کنند.

این رویداد که حتی شکست استقلال را در برابر صنعت نفت زیر سایه برده است، وضعیت بحرانی سکوهای تماشاگران کاملاً مردانه‌ی ورزشگاه‌های فوتبال ایران را رنگ دیگری بخشیده و زنگ خطر را به صدا درآورده است.

بالا گرفتن جنجال عکس‌های خبری چاقوکشی تماشاگران در آبادان، مسئولان باشگاه صنعت نفت را برآن داشت که مدعی شوند این عکس‌ها در ورزشگاه آبادان نبوده و مونتاژ شده است. مسئولان فوتبال ایران اما مجبور شدند اعلام کنند که به این رویداد رسیدگی خواهند کرد.

سردار پاسدار عزیزمحمدی، رئیس سازمان لیگ فوتبال اعلام کرده است: «در این مورد مدیرعامل باشگاه صنعت نفت آبادان و مسئولان بازی را احضار کرده‌ایم.»

سرانجام اینکه ورزش ایران یکی از چهره‌های بزرگ خود را از دست داد. مهدی رشیدپور که به پدر شنای ایران معروف بود، روز شنبه‌ی هفته‌ی گذشته در سن ۷۵ سالگی به دلیل بیماری سرطان در بیمارستان جم تهران خاموش شد.

مهدی رشیدپور عضو تیم ملی شنای ایران، تیم ملی واترپولو، تیم ملی بوکس، سرمربی تیم ملی شنای ایران و سرپرست کاروان ایران در بازی‌های المپیک ۱۹۷۶ مونترال بود. مهدی رشیدپور همه‌ی عمرش را برای توسعه‌ی ورزش ایران، به‌ویژه شنا، صرف کرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

چندی پیش فهرست داوران جایزه‌ی ادبی هوشنگ گلشیری که بی‌تردید از مهم‌ترین جوایز ادبی ایران است و همواره با مشکلات عدیده برای برگزاری و اهداء جایزه روبرو بوده منتشر شد. جایزه‌ی بنیاد از امسال هر دو سال یک بار برگزار می‌شود و این فهرست که از میان ۱۰۶ اثر منتشر شده در سال گذشته تهیه شده بود، حاشیه‌ها و اعتراض‌هایی را برانگیخت. فرهاد حیدری گوران، از نویسندگان شناخته شده‌ی ایران در اعتراض به چگونگی گزینش‌ها، نامه‌ای سرگشاده نوشته که اکنون از نظر خوانندگان رادیو زمانه می‌گذرد. تأکید می‌کنیم که هدف‌مان در صفحات فرهنگی رادیو زمانه صرفاً اطلاع‌رسانی فرهنگی و ایجاد فضای بحث و گفت و گو در یک محیط آزاد است و طبعاً از انتشار نظرات موافق و مخالف درباره‌ی این موضوع و دیگر موضوعات استقبال می‌کنیم.
فرهنگ زمانه

این نامه را تنها خطاب به شما اهالی داوری و ارزیابی و ممیزی ادبی بنیاد گلشیری و دیگر جوایز ادبی نمی‌نویسم که مخاطب اصلی آن خوانندگان ادبیات خلاقه امروز و فردا هستند؛ همان‌ها که مخاطبان واقعی آثار کم‌نظیر هوشنگ گلشیری بوده‌اند و خواهند بود. بنابرین یکسر به سراغ اصل مطلب می‌روم و البته به ناگزیر از حواشی آن هم خواهم گفت.


آیا ادبیات فارسی همین است که در چهارچوب مرزهای رسمی منتشر می‌شود؟

رمان "نفس تنگی" که کتاب دوم از سه‌گانه‌ی "در به دری" است طی سال‌های ۸۵ -۸۲نوشته شد و در سال ۸۷ پس یک از سال در محاق ماندن از سوی نشر "آگه" انتشار یافت. در واقع از ۵۵۰ صفحه رمان همین ۱۴۵ صفحه منتشر شده و داستان این کم و کاست را هم می‌دانم و می‌دانید. با این حال در این دو سالی که از نشر آن گذشته دستکم ۱۰منتقد درباره‌ی آن نوشته‌اند (چاپ شده و نشده)، یکی از چهار کتاب نامزد جایزه مهرگان بوده و... حالا می‌بینم که در میان فهرست اولیه 106 رمان منتشر شده در سال‌های ۸۷ و ۸۸ که ارزیابان بنیاد گلشیری تدارک دیده‌اند و ارزیابی کرده‌اند اثری از "نفس‌تنگی" نیست. از آن‌جا که عضو دارودسته‌ی نویسند‌گان دولتی و شبه‌دولتی و غیره نیستم و با دسته‌ها و رسته‌های ادبی مرسوم نیز سر و کاری ندارم، بدیهی است که خودم را نویسنده به این معنا نمی‌دانم و اتفاقاً از اینکه کتابم در میان این فهرست قرار نگرفته، چنان شادمانم که نمی‌خواستم این سکوت را بشکنم چنان‌که وقتی فهرست نامزدهای جوایز نویسنده‌گان مطبوعات و روزی‌روزگاری و... منتشر شد و اثری از "نفس‌تنگی" نبود در سکوت به این شادمانی وفادار ماندم. اما این‌جا دیگر نام هوشنگ گلشیری در میان است و جماعتی تحت عنوان داور و ممیز و ارزیاب حول این نام، قبایی فراخ برای خود دوخته‌اند و گمان می‌کنند که ادبیات هر آن چیزی است که در ذهن تنگ و تاریک خود جسته‌اند و بدان رسیده‌اند.


نفس تنگی، رمانی که ۵۵۰ صفحه است و فقط ۱۴۵صفحه‌ی آن مجوز انتشار گرفت

اینها اما مقدمه بود. بروم سر اصل مطلب:

چند سال پیش در مقاله‌ای که در فضای وب منتشر شد بر این موضوع تأکید کردم که: تا هنگامی‌که سانسور و ممیزی وجود دارد و کتاب‌ها برای انتشار باید از هفت خان کسب مجوز بگذرند هرگونه داوری ادبی و انتخاب آثار "برتر" چیزی جز همراهی با سانسور و سرپوش نهادن بر دم ‌و‌دستگاه ممیزی رسمی نیست. اکنون با طرح مجدد این موضوع، مجددآً می‌پرسم وقتی ده‌ها و بلکه صدها مجموعه داستان و رمان به هر دلیل امکان نشر نمی‌یابند و در محاق می‌مانند آیا می‌توان مثلا از میان ۱۰۶ رمان ، اثر "برتر" را برگزید و آن را بر تارک رمان‌های سال نشاند؟ مگر نه این است که در همان کانونی که هوشنگ گلشیری از ستون‌های اصلی‌اش بود مبارزه با سانسور و حذف در اولویت قرار داشت؟
سوی دیگر ماجرا را هم باید دید، شما در بیاینه‌های پایانی و شرح و بسط نظام داوری خود همواره سنگ ادبیات و داستان و رمان فارسی را به سینه زده‌اید و بهانه‌تان برای راه‌اندازی این جوایز، اعتلای آن بوده است اما آیا ادبیات فارسی همین است که در چهارچوب مرزهای رسمی منتشر می‌شود؟ شاید هم دچار این سوء‌تفاهم شده‌اید که اساساً ادبیات و رمان و داستان فارسی همین است که از درون دستگاه رسمی در می‌آید و باقی همه هیچ است و خارج از نظام داوری‌تان؟ اگر تشخیص‌تان این است و چنین فکر می‌کنید که همدست و هم‌داستان همان‌هایی هستید که سال‌هاست به رمان و داستان فارسی به تشخیص خود مجوز می‌دهند! البته با این تفاوت که آن‌ها رسماً و قانوناً به این کار اشتغال دارند و شما مدعیان آزادی بیان و نشر هستید، اما مخاطب جدی ادبیات پس و پیش این داستان را نیک می‌داند؛ همان مخاطبی که شما قرار است اثر برتر را به او معرفی کنید و طنز قضایا هم اینجاست که این داوری‌ها چیزی جز تعیین تکلیف برای آن اندک شمار مخاطبان واقعی ادبیات خلاقه نیست، همان‌ها که فراسوی این‌گونه نمایش‌های فرهنگی و مرکزگرایی بیمارگونه، در حاشیه نشسته‌اند؛ نگران آینده و مضطرب‌اند از رنجی که ادبیات معاصر برده است و می‌برد. مگر در این سال‌ها چند نویسنده را به این مخاطبان شناسانده‌اید که آن‌ها خود از شناخت‌شان غافل بوده‌اند؟

و اما این نکته را هم یادآوری کنم که اگر غرض‌تان از این جوایز و داوری‌ها تقویت ادبیات است باز به کاهدان زده‌اید، نگاهی به داستان‌ها و رمان‌هایی که در این سال‌ها برگزیده‌اید بیندازید و آن‌ها را بگذارید کنار "بوف کور"، "سنگر و قمقمه‌های خالی"،" عزاداران بیل"، "سنگ صبور"، "سنگی بر گوری"، "شازده احتجاب" ، "کلیدر"، "رازهای سرزمین من" و "سمفونی مردگان" و دیگر آثاری که "جایزه" نگرفته‌اند اما مانده‌اند و می‌مانند و اثرگذار بوده‌اند.

حضرات داور و ارزیاب!

اهمیت ادبی این رمان‌ها و مجموعه‌داستان‌هایی که به ضرب‌و زور جوایز قلابی و کذایی بالا می‌کشید ناچیزتر از آن است که در این روزگار تراتژیک به چیزی بشود گرفت؛ آثاری که از هستی و نیستی انسان ایرانی تهی‌اند؛ و خودسانسوری و دگرسانسوری مجالی برای برگذشتن از این وضعیت باقی نگذاشته است. بار دیگر می‌پرسم به راستی چه چیزی را داوری می‌کنید؟

Share/Save/Bookmark

 
 

آیا توانایی انسان‌های نخستین در ساختن ابزارهای سنگی با توانایی پدید آوردن و به کاربردن زبان توسط آنها ارتباط داشته است؟

باستان‌شناسان و عصب‌شناسان بریتانیایی در پی یافتن پاسخ این سئوال برآمده‌اند. نتیجه‌ی تحقیقات آنها نشان می‌دهد که پیشرفت انسان در یک حرکت تکاملی برای ساختن ابزارهای سنگی پیشرفته‌تر و مقاوم‌تر توانست راه را برای پیشرفت زبان نیز هموار کند.

Download it Here!

طرح و ساخت ابزارهای سنگی در دوران پیش از تاریخ که از بیش از دو میلیون سال پیش با درست کردن تیغه‌ها و تراشه‌های سنگی تیز اما بسیار ابتدایی آغاز شده بود سرانجام در حدود پانصدهزارسال پیش به تبرهای سنگی تیز و مقاوم رسید.


تحقیقات جدید می‌گوید انسان‌های نخستین دارای مهارت‌های دستی کمتری نبودند بلکه محدودیت ذهنی داشتند

پیشرفت در ساخت ابزارهای سنگی که شامل ابزارهایی با لبه‌های بسیار محکم و برنده و هم‌چنین دندانه‌ای‌شکل می‌شد اکنون به عنوان کلیدی برای درک یکی از نقاط مهم پیشرفت و تکامل انسان در نظر گرفته می‌شود. درواقع پیشرفت در ابزارسازی و تکامل این شیوه‌ها باعث شد تا انسان بتواند غذاهای بهتر و بیشتری به دست آورد و از این راه تغذیه‌ی خود را بهبود بخشد و هم‌چنین رفتار و عادات اجتماعی او از این طریق تغییر کرد و به تقسیم‌بندی میان کار و شکار گروهی پدید آمد.

میان باستان‌شناسان همواره بحثی طولانی در جریان بوده است که چرا چنین زمان بسیار طولانی‌ای صرف شد تا انسان توانست موفق به ساختن ابزارهای پیشرفته‌تر سنگی شود؟ آیا این تنها مربوط به ضعف مهارت‌های دستی انسان در ساختن و پرداختن چنین ابزارهایی بوده یا اینکه اجداد ما به اندازه‌ی کافی باهوش نبوده‌اند تا به فنون بهتری برای ساخت ابزار بیاندیشند؟


نمونه‌ای از ابزارهای تراشه‌ای

به گزارش روزنامه‌ی گاردین، یک گروه از محققان عصب‌شناس در امپریال کالج (کالج سلطنتی) به منظور پاسخ دادن به این پرسش اساسی به همراه باستان‌شناسانی از دانشگاه اکستر تحقیقاتی را روی مغز انسان انجام داده‌اند. در این تحقیقات که به سرپرستی آلدو فیصل انجام شده است، پیچیدگی حرکت دست یک صنعتگر ماهر در حال ساختن نمونه‌ای از ابزارهای سنگی ساده و سپس ابزارهای سنگی پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر مورد سنجش و آزمایش قرار گرفتند.

در این آزمایش، باستان‌شناس دانشگاه اکستر دستکشی که به آن حس‌گرهای الکترونیک متصل بود را پوشید و با آن ابتدا به ساختن ابزارهای تراشه‌ای که ابزارهایی ساده‌تر و ابتدایی‌تر هستند پرداخت و سپس کار ساختن یک تبر سنگی پیشرفته‌تر را شروع کرد.

نتایج آزمایش نشان داد که حرکت‌های مورد نیاز برای ساختن تبر دستی به هیچ عنوان دشوارتر از حرکت‌هایی نبودند که برای ساختن ابزارهای ابتدایی‌تر و تراشه‌ای مورد نیاز بود. بنابراین انسان‌های نخستین تنها از نظر قوای ذهنی و توانایی مغزی محدود‌تر بوده‌اند و نه از نظر مهارت‌های دستی برای ساختن ابزار.

انسان‌های نخستین مهارت ‌فراوانی برای ساختن ابزارهای تراشه‌ای داشتند. این ابزارها از طریق کوباندن یا ضربه‌زدن با یک قلوه‌ی سنگ به عنوان چکشی سنگی بر یک هسته‌ی سنگی کوچک‌تر ساخته می‌شد. این ابزارهای تراشه‌ای و ساطوری گرچه بسیار تیز بودند، اما در عین حال به هنگام کار بسیار شکننده بودند و زود از بین می‌رفتند. حرکت‌ها و مهارت‌های دست انسان برای ساختن ابزارهای پیشرفته‌تر و مقاوم‌تر به هیچ وجه پیچیده‌تر از حرکات دست او برای ساختن ابزارهای ابتدایی نبودند، اما انسان ابتدایی می‌بایست مهارت‌های دست خود را با هوشمندی و درایت بیشتری به کار ‌می‌برد تا بتواند موفق به ساختن ابزارهایی شود که ستبرتر، قوی‌تر و هم زمان دارای لبه‌ای تیز و برنده باشند.


نمونه‌ای از یک ابزار پیشرفته‌تر

قدیمی‌ترین و ساده‌ترین روش‌های ابزار‌سازی انسان به نام صنعت ابزارسازی الدوایی Oldowan شناخته می‌شود که شامل همان ساختن ابزارهای تراشه‌ای و ساطورهای ساده و ابتدایی بوده است. چنین ابزاری برای نخستین‌بار در تنگه الدوای در تانزانیا و در کنار فسیل‌هایی از بقایای انسان ماهر (Homo habilis) به دست آمدند. پس از آن نمونه‌هایی از تبرهای دستی در کنار اسکلت‌های انسان راست قامت یا Homo erectus پیدا شدند. انسان راست قامت، یکی از گونه‌های انسان بود که پس از تکامل در آفریقا از آنجا مهاجرت کرد و این گونه را در خارج از آن قاره پراکنده ساخت.

ساخت تبرهای دستی، به این گونه‌ انسان نسبت داده می‌شود که توانایی کار کردن با هر دولبه‌ی تبر را دارا بوده است.

اسکن و بررسی مغز انسان مدرن ابزارساز نشان داده است هنگامی که انسان از ساختن ابزارهای تراشه‌ای و ساده‌تر به ساختن تبرهای دستی و پیشرفته‌تر روی می‌آورد، مناطقی حساس در نیمکره‌ی راست مغز او به شدت فعال می‌شوند، اما نکته‌ی بسیار جالب توجه اینجاست که برخی از این نقاط حساس در مغز، با روند به کارگیری زبان در ارتباط هستند.

پیشرفت انسان در ساختن تبرهای دستی و ابزارهای قوی‌تر یک جهش بسیار مهم و حیاتی در فن‌آوری برای اجداد ما بوده است. تبرهای دسته‌دار ابزار بسیار موثرتری برای دفاع، شکار و کارهای روزمره‌ی دیگر بوده‌اند.

تحقیقات اخیر در امپریال کالج نشان داده است که توانایی ابزارسازی و زبان از آنجایی که هردوی آنها نیازمند فکر و نیروی ذهنی پیچیده‌تری هستند، با یکدیگر و همزمان پیشرفت کرده‌اند. بنابراین انتهای دوران پارینه سنگی به یک نقطه‌ی عطف مهم در تاریخ انسان تبدیل می‌شود. بعد از این دوران است که انسان‌ها آفریقا را ترک کردند و نخستین اجتماعات خود را در نقاط دیگر دنیا به وجود آوردند، دورانی که قابلیت‌های ابزارسازی به رشد زبان نیز منجر شد.

منبع: گاردین

Share/Save/Bookmark

 
 

شب، بازداشتگاه اوین

زن روبه‌روی بازجو ایستاد. چشم در چشمش. نگاه در برابر نگاه. بازجو با لحن عادیِ دستوری‌ خود گفت: صندلی را بیاور و بنشین!

زن نگاهش را نپوشاند. صدایش نلرزید. زن به این لحن غیر دوستانه از سوی کسانی که آن سوی میز هستند، عادت داشت. پس به او گوشزد کرد که طبق بند فلان قانون فلان، وظیفه‌ی او به عنوان بازجو این است که ابزار بازجویی‌ خود را از قبل آماده کند. گوشزد کرد که کاغذ و خودکار و صندلی از ابزار بازجویی‌اند. پس بهتر است خودش، مردی که او را آقای بازجوی محترم خطاب می‌کرد، زحمت آوردن صندلی را از گوشه اتاق تا پشت میز بازجویی بکشد.

زن نشست این طرف میز. مرد آن سو. اول مرد شروع کرد. به هر گویشی که می‌دانست و می‌توانست. با لهجه‌ی تهدید. به استهزا یا به نرمی. سعی کرد از او حرف بکشد. از نقش و نقشه‌ی بیگانه. از ضعف و تابعیت زنانه. از جنبش زنان زیر سایه‌ی استکبار جهانی. از امنیت و تهدید ناامنی. گفت و گفت و گفت. صدایش را بالا برد. پایین آورد. رنگ التماس گرفت. خشمگین شد.

زن اما این سوی میز، آرام نشسته بود. ته لهجه‌ی شمالی‌اش فقط رنگ اطمینان داشت. مطمئن نگاهش می‌کرد و به هر سئوال، آرام پاسخ می‌داد.


نسرین ستوده

برگه‌ی بازجویی پر شد. زن هیچ اتهامی را نپذیرفت. و بیش از آن، زن شاکی شد! یکی یکی ماده‌های قانون را به گواهی گرفت. مدعی شد و در آخر به مرد، به خاطر همه‌ی آن‌چه «اتهام» نامیده بود اعتراض کرد.

دوسال بعد: شب، زندان اوین

زن در کادر نیست. دوربین می‌چرخد تا روی زمین. زن آرام و رنجور بر زمین دراز کشیده است.

اعتراف

آن‌چه در بند نخست این مقاله نوشتم، تنها برای این بود که خواننده‌ی این مطلب بداند وقتی از نسرین ستوده حرف می‌زنم و ادعا می‌کنم او زنی شجاع و بی‌همتاست، از چگونه انسانی سخن می‌گویم. نسرین ستوده بدون شک وکیل شجاعی است. وکیل شجاعی که به راحتی زیر بار حرف زور نمی‌رود. این روزها شاید از دست روزنامه‌نگارانی که درباره‌ی ستوده می‌نویسند کار دیگری برنیاید.

این روزها دوستان نسرین، در هر گوشه و کنار دنیا به خواهش یا به فریاد، از هرکسی که می‌تواند بر رویه‌ی قضایی این پرونده تاثیر بگذارد، یاری جسته‌اند. از کمیساریای عالی حقوق بشر گرفته تا هر مقام و مسئولی که مدعی طرفداری از حقوق بشر یا مکلف به پاسداری از آن است.

این روزها دولت‌های اروپایی که جایزه‌ دادن به مدافعان حقوق بشر را بیشتر برای تزیین کارنامه‌ی کاری خود می‌خواهند تا دفاع از حقوق بشر، از یاد برده‌اند که زنی، وکیلی شجاع در گوشه‌ی زندان دارد برای دفاع از اعلامیه‌ای که آنها در نوشتن آن پیش قدم بوده‌اند، از جان خود مایه می‌گذارد.

این روزها مهراوه، به مدرسه فکر نمی‌کند. به فردا و آینده‌اش فکر نمی‌کند. به انشاهای ننوشته و املاهای نیامده فکر نمی‌کند. به پدرش حتی فکر نمی‌کند. این روزها او فقط در این فکر است که مادرش در آن نامه چه برایش نوشته بود که به خاطرش شکنجه شد و کاغذ و قلمش را ستاندند.

این روزها نیمای کوچک، با آن موهای صاف و خنده‌ی بی‌دریغش، فکر می‌کند که چرا از در این خانه، هرکسی به داخل می‌آید جز کسی که او می‌خواهد! نیما در ذهنش تصویر خندان و مهربان زنی است که او را بر سینه فشرده است و نوازش می‌کند. تصویر آشنایی که همه‌ی دوستان نسرین هم بارها و بارها در قاب میز کارش یا خانه و یا هرجای دیگری دیده‌اند و در خاطرشان هست وکیلی را که هم‌چنان که پای تلفن مشاوره‌های حقوقی می‌داد، صدایش با غش‌غش خنده‌های بچه‌ای درهم می‌آمیخت و او ناچار می‌شد توضیح بدهد: «ببخشید! دارم به نیما شیر می‌دهم.»

این روزها رضا خندان به هیچ چیز فکر نمی‌کند. هیچ چیز. او دیگر توان فکر کردن به این‌همه تلخی را ندارد و در دلش گاهی به پچپچه با خود می‌گوید: کاش این همه سرسخت نبودی نسرین! به خاطر مهراوه و نیما! کاش کوتاه می‌آمدی!

اما خودش هم می‌داند که چه خوب، که هرگز این واژه‌ها را بر زبان نیاورده است تا مبادا ستایشش از زنی که به خاطر مهراوه و نیما، به خاطر صغرا، به خاطر بچه‌های کبودوند و به خاطر همه‌ی بچه‌های ایران، دروغ نمی‌گوید و زیر بار حرف زور نمی‌رود، در هم نریزد.

من اما در این شب تیره با همه‌ی احترامی که برای او قائلم و با وجود همه‌ی کرامتی که او پاس داشته است، به این فکر می‌کنم که کاش اعتراف کند. کاش اعتراف کند که امنیت وطنش را به خطر انداخته است. کاش در مقابل دوربین بی‌غیرت تلویزیون بنشیند و بگوید که چگونه از موکلانی دفاع کرده است که واژه‌ی گندیده‌ای چون حقوق بشر را به کام تلخ مردم فرو کرده‌اند.

کاش اعتراف کند به این که او راه را به اشتباه رفته است که حقیقت نزد کسانی است که از فواره‌ی نفت سواری می‌گیرند و میزهای‌شان آنقدر گل و گشاد هست که بشود از زیر آن هر ادعایی از اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر گرفته تا انواع تحریم‌ها و هر پیمان‌نامه‌ی دیگری را به سطل زباله شوت کرد.

کاش نسرین اعتراف کند به اینکه از مردمی بیگانه، پول گرفته است تا از صغرا دختری سی و یک ساله که هیجده سال از عمرش را در زندان گذرانده است دفاع کند و ثابت کند که این دختر شرافت مردی گرانمایه! را که اربابش بود لکه‌دار کرده است.

با خودم فکر می‌کنم چه می‌شد اگر نسرین با همان صدای آرامش به دوربین زل می‌زد و می‌گفت من گناهکارم، اما در عوض به خانه برمی‌گشت. نیما را در آغوش می‌گرفت و مهراوه را به خودش چنان می‌چسباند که هیچ انفرادی بین آنها فاصله نیندازد.

حیف که نسرین دروغ نمی‌گوید! چراکه زنی که در انفرادی اوین روی زمین خوابیده است و لبش را به خوردن و نوشیدن دوخته است، حقیقت را به حراج نمی‌گذارد. حیف از او که در این روزگار ریا و سستی و ستم، این‌همه با ایمان است.

با خودم فکر می‌کنم که مهم نیست خواننده‌ی من چه برداشتی می‌کند. مهم نیست به بی‌باوری و ضعف متهم شوم. مهم نیست متلک بشنوم یا شماتت شوم. چرا که حقیقت، اگر آفتاب است، پشت قاب تلویزیون و در برگه‌ی بازجویی نمی‌گنجد. من نمی‌دانم اگر جای نسرین بودم چه می‌کردم و چه می‌گفتم. نمی‌دانم آیا چنان سخت و محکم بودم که خم شوم و خمیده شوم اما نشکنم. هیچ کس نمی‌داند. هیچ کسی نمی‌تواند با گمان و حدس، خودش را جای دیگری بگذارد، اما در دلم در عین حال که وکیلم را می‌ستایم و به او افتخار می‌کنم، با خودم می‌گویم: کاش دروغ بگوید!

Share/Save/Bookmark

 
 

روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت، تشکل دانشجویی منتقد حکومت ایران می‌گوید که موج تازه بازداشت فعالان دانشجویی برای «انتقام‌گیری» از اعضای آن است.

به گزارش تارنمای دانشجونیوز، روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت (طیف علامه) با صدور اطلاعیه‌ای، بازداشت علی قلی‌زاده عضو پیشین شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه شاهرود، علیرضا کیانی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه مازندران، محسن برزگر عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه نوشیروانی بابل و محمد حیدرزاده عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی شهرکرد را که جزو کاندیداهای انتخابات شورای مرکزی این تشکل بوده‌اند، محکوم کرده است.


آرم دفتر تحکیم وحدت

به گفته دفتر تحکیم وحدت، اعضای این تشکل قصد دارند با برگزاری یک نشست مجازی اقدام به برگزاری انتخابات سالانه شورای مرکزی کنند.

این اطلاعیه می‌افزاید که در پیش بودن برگزاری انتخابات دفتر تحکیم وحدت، باعث «فشار بی‌امان و تهدیدهای فراوان» نهادهای امنیتی برای جلوگیری از انتخابات شده اما به دلیل «ناکامی» اقتدارگرایان در جلوگیری از برگزاری نشست، اقدام به «بازداشت گسترده و انتقام‌گیری» کاندیداهای شورای مرکزی تحکیم وحدت کرده‌اند.

پس از برگزاری انتخابات بحث‌برانگیز ریاست‌جمهوری ایران در سال گذشته، بسیاری از فعالان دانشجویی بازداشت شدند.

دفتر تحکیم وحدت در سال ۱۳۶۰ توسط دانشجویان اسلام‌گرا و طرفدار آیت‌الله خمینی تشکیل شد

بهاره هدایت و میلاد اسدی از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت نیز که هم‌اکنون در زندان هستند، به حبس‌های طولانی مدت محکوم شده‌اند.

بهاره هدایت به اتهام «اجتماع و تبانی علیه نظام» به پنج سال حبس، به اتهام «توهین به رهبری» به دو سال و به اتهام «توهین به رئیس‌جمهوری» و «تبلیغ علیه نظام» به شش ماه حبس محکوم شده است.

در همین حال حکم دو سال حبس تعلیقی این عضو پیشین دفتر تحکیم وحدت به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی از طریق برگزاری تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵» نیز از حالت تعلیق خارج شده و به این حکم اضافه شده است.

میلاد اسدی، دیگر عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت نیز به هفت سال و نیم حبس محکوم شده است.

اتهامات میلاد اسدی نیز «اقدام علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری» بوده است.

وزارت علوم ایران، تشکل دانشجویی دفتر تحکیم وحدت (طیف علامه) را غیر قانونی اعلام کرده و در مقابل دفتر تحکیم وحدت (طیف شیراز) را که نزدیک به حکومت است، به رسمیت می‌شناسد.

دفتر تحکیم وحدت در سال ۱۳۶۰ توسط دانشجویان اسلام‌گرا و طرفدار آیت‌الله خمینی تشکیل شد.

خط مشی تحکیم در دهه ۱۳۶۰ بیشتر سمت ‌و‌ سوی عدالت‌خواهانه داشت.

از ابتدای دهه ۷۰ گرایش‌های آزادی‌خواهانه اهمیت بیشتری پیدا کرد و با پیروزی محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶، تحکیم وحدت در شمار گروه‌های اصلاح‌طلب قرار گرفت و جزو ۱۸ تشکل جبهه دوم خرداد به شمار می‌رفت.

در سال ۱۳۸۱ انجمن‌های اسلامی سه دانشگاه رشت، شیراز و شاهرود به ‌طور جداگانه و در جلسه‌ای که در دانشگاه شیراز برگزار شد، شورای مرکزی دیگری را انتخاب کردند. این شورا سپس به طیف شیراز یا طیف اقلیت دفتر تحکیم معروف شد.

شورای مرکزی اصلی نیز به جهت آن‌که نشست سالانه شورای عمومی آن در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شده بود، طیف علامه نامیده شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران از «نگاه مثبت» ایران نسبت به درخواست تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی برای فعالیت در این کشور خبر داد.

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، حسینی امروز در یک نشست خبری در تهران گفت: «در مورد بی‌بی‌سی فارسی و العربیه نگاه ما نگاه مثبتی است كه بیایند فعالیت كنند.»


وی افزود: «بنای ما بر این است که دفاتر خبرگزاری‌ها و شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی در ایران دایر باشد و در مجموع نگاه‌مان به این مسأله مثبت است. همین حالا ١٢٢ دفتر در تهران داریم كه خبرنگاران در آن‌جا ساكن هستند. شبكه‌ العربیه هم درخواست‌هایی داشته است و ما از آن حمایت می‌كنیم.»

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین از رسانه‌های خارجی خواست تا در انعکاس خبرهای ایران، «تنها به مسائل سیاسی اکتفا نکنند.»

وزیر ارشاد: در مورد بی‌بی‌سی فارسی و العربیه نگاه ما نگاه مثبتی است كه بیایند فعالیت كنند

به گفته حسینی، رویدادهای فرهنگی و هنری زیادی در ایران اتفاق می‌افتد که «شایسته است بیش‌تر مورد توجه آن‌ها (رسانه‌های خارجی) قرار گیرد.»

وزیر ارشاد ایران گفت: «هر کشوری برای فعالیت رسانه‌های خارجی ضوابط خاص خودش را دارد و گاهی اوقات هم می‌شود که به آن‌ها کارت زرد و بعضی وقت‌ها هم کارت قرمز می‌دهند.» وی افزود:‌ «بعضی شبکه‌های خبری نقش مخربی در حوادث سیاسی سال گذشته ایفا کردند و انگار نیرویی بودند که باید با حضور در صحنه اقدامات خاصی انجام می‌دادند.»

پس از انتخابات جنجالی سال گذشته در ایران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران اعلام کرد که هیچ خبرنگاری اجازه ندارد که از اعتراضات به نتیجه انتخابات فیلم و گزارش تهیه کند.

این وزارت‌خانه همچنین خردادماه ٨٨ اعلام کرد که عملکرد بخش فارسی بی‌بی‌سی مصداق «دخالت آشکار» در امور داخلی جمهوری اسلامی ایران است.

جان لاین، خبرنگار دائم شبکه رادیو و تلویزیون بی‌‌بی‌سی نیز در خردادماه سال گذشته از ایران اخرارج شد. دلیل اخراج وی «تحریف اخبار مربوط به ایران، به‌خصوص اخبار انتخابات و حمایت و تحریک غیر مستقیم آشوبگران برای ادامه تخریب اموال عمومی و خصوصی» اعلام شد.

سپاه پاسداران ایران نیز با هشدار به گروهی از رسانه‌ها و وبلاگ‌های فارسی‌زبان خارج و داخل کشور، آن‌ها را تهدید به به اقدامات «بسیار سنگین» کرد.

در این بیانیه به طور مشخص از رادیو زمانه، رادیو فردا و بی‌بی‌سی فارسی نام برده شده‌ بود.

Share/Save/Bookmark

 
 

با گذشت شش روز از بازداشت نازنين خسروانی، روزنامه‌نگار زندانی هنوز خانواده وی نتوانسته‌اند از وضعيت وی در زندان خبری بگيرند.

به گزارش کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران، اعظم افشاريان، مادر نازنين خسروانی به اين کمپين گفته است، عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران اعلام کرده که دخترش به‌زودی با وی تماس خواهد گرفت، اما اين امر هنوز به وقوع نپيوسته است.


روز شنبه گذشته مسئولان زندان اوين به خانم افشاريان گفته بودند که نام دخترش در فهرست زندانيان اين زندان قرار ندارد.

مادر اين روزنامه‌نگار زندانی روز گذشته به دادگستری مراجعه و با دادستان تهران ديدار کرده است. در اين ديدار جعفری دولت‌آبادی به وی گفته است که دخترش امروز با او تماس خواهد گرفت اما تاکنون تماسی گرفته نشده است.

دادستان تهران در پاسخ به اين سئوال که نازنين در کجا زندانی است چيزی نگفته و تنها اعلام کرده است که با شما تماس خواهد گرفت

دادستان تهران در پاسخ به اين سئوال که نازنين در کجا زندانی است چيزی نگفته و تنها اعلام کرده است که با شما تماس خواهد گرفت.

اعظم افشاريان اظهار اميدواری کرده است که بازداشت دخترش تنها يک «سوء تفاهم» باشد چون به گفته وی نازنين در هفت ماه گذشته هيچ‌گونه فعاليت مطبوعاتی نداشته و در خانه به‌سر می‌برده است.

نازنين خسروانی جهار‌شنبه ١۲ آبان بازداشت شد. مأموران امنيتی پس از تفتيش منزل، وی را بازداشت کرده و کامپيوتر و وسايل شخصی‌‌اش را نيز با خود بردند.

يک روز از پس از بازداشت وی مأموران امنيتی بار ديگر خانه خانواده اين روزنامه‌نگار را مورد تفتيش قرار دادند.

نازنين خسروانی پيش‌تر در روزنامه‌های اصلاح‌طلب بهار، دوران امروز، سرمايه، کارگزاران و سرمايه که همگی توقيف شده‌اند، کار می‌کرد.

در يک سال گذشته و پس از انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران، ده‌ها روزنامه‌نگار در اين کشور بازداشت و به حبس محکوم شده‌اند.

سازمان گزارشگران بدون مرز که انجمنی بين‌المللی در زمينه دفاع از آزادی رسانه‌ها است، ششم آبان جاری با انتشار بيانيه‌ای اعلام کرد که «سرکوب بی‌وقفه مطبوعات»، چهره واقعی رژيم تهران است.

اين سازمان چند روز پيش از انتشار اين بيانيه، رده‌بندی جهانی آزادی مطبوعات در سال ٢٠١٠ را نيز منتشر کرده بود.

بر اساس اين گزارش از بين ١٧٨ کشور ارزيابی شده، ايران در زمينه آزادی مطبوعات از رتبه ١٦٠ در سال ٢٠٠٣ به رتبه ١٧٥ در سال ٢٠١٠ سقوط کرده است
.

سازمان گزارشگران بدون مرز در اين گزارش تأکيد کرده است که ايران در آستانه سقوط به «جهنم رسانه‌ای» قرار دارد و ممکن است به يکی از سه کشوری تبديل شود که حکومت‌های آن‌ها شديدترين محدوديت‌ها را عليه رسانه‌ها اعمال می‌کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

لطف‌الله فروزنده دهکردی، معاون توسعه مديريت و سرمايه انسانی رئيس جمهوری ايران گفت بحث خروج ۴۰ درصد از کار دستگاه‌های اجرايی به خارج از تهران برای نتيجه نهايی تا پايان امسال پيگيری خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، فروزنده درباره تأکيد محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری ايران بر دورکاری ۴۰ درصد از کارمندان و خروج تعدادی از تهران گفت اين بحث در هيأت دولت نيز تأييد شد.


لطف‌الله فروزنده دهکردی

وی افزود مقرر شده است در هر وزارتخانه‌ای که امکان انجام شغل به صورت دورکاری وجود دارد، آن شغل به صورت دورکاری انجام شود.


فروزنده اعلام کرد يک تيم کارشناسی با تک تک وزارتخانه‌ها در حال مذاکره است تا مشاغلی که می‌شود به صورت دورکاری انجام داد، مشخص شود.

فروزنده: مشاغلی که ارباب رجوع ندارد و در واقع نيازمند کار تخصصی و فکری است و می‌توان به صورت الکترونيکی انجام داد، در رديف طرح دورکاری قرار خواهند گرفت

روز گذشته محمود احمدی‌نژاد خواهان خروج سه ميليون نفر از جمعيت هشت ميليونی تهران از اين شهر شد.

وی افزود که در کل استان تهران که حدود ١٢ ميليون نفر زندگی می‌کنند، بايد پنج ميليون نفر به شهرهای ديگر منتقل شوند.

احمدی‌نژاد همچنين خواهان «جدی گرفتن برنامه انتقال از تهران» شد و افزود که اين برنامه بايد از دستگاه های اجرايی آغاز شود.

معاون توسعه مديريت و سرمايه انسانی رئيس جمهوری در مورد طرح دورکاری توضيح داد: «مشاغلی که ارباب رجوع ندارد و در واقع نيازمند کار تخصصی و فکری است و می‌توان به صورت الکترونيکی انجام داد، در رديف طرح دورکاری قرار خواهند گرفت.»

فروزنده در مورد خروج برخی از دستگاه‌های اجرايی از تهران گفت قرار بر اين شده هر دستگاهی ۴۰ درصد از ساختار خود را به خارج از تهران منتقل کند و با پيگيری اين بحث تا پايان امسال به نتيجه نهايی خواهند رسيد.
دولت دهم اعلام کرده است که برای «تمرکززدايی از پايتخت» برخی از وزارت‌خانه‌ها، سازمان‌ها و شرکت‌ها از تهران خارج خواهند شد.

دولت در آئين‌نامه انتقال از تهران، برای کارمندان انتقالی تسهيلات «برداشتن سقف اضافه کار، دريافت وام با شرايط آسان، هديه ازدواج، امکانات ورزشی و بهداشتی رايگان و امتيازات برای خدمت در مناطق محروم» را تصويب کرده است.

با اين حال کارمندانی که به شهرهای ديگر ايران منتقل شده‌اند، می‌گويند که دولت به تسهيلاتی که وعده داده بود، عمل نکرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

آقای اکبر گنجی در این اواخر نظرات تازه‌ای در مورد جنبش آزادیخواهی که به جنبش سبز شهرت یافته ابراز کرده و در گفت‌وگو با برنامه "روی خط" کانال تلویزیونی "صدای آمریکا" (سه‌شنبه ۱۱ آبان) نیز آنها را تکرار نموده است. دیدگاه‌های او در بیشتر موارد غیر اصولی و یا متناقض به نظر می‌رسند.

مفهوم جنبش

اکبر گنجی در پاسخ به پرسشِ «آیا اعتراض‌های پس از انتخابات را می‌شود در قالب جنبش دسته‌بندی کرد یا خیر؟» می‌گوید: «اگر مطابق تعاریف کلاسیک، رهبری تثبیت شده و سازمان‌یافتگی جنبش را در نظر بگیریم و تشکیلات داشتن جنبش را در نظر بگیریم و اعتراضات سیاسی را در نظر بگیریم، ما می‌توانیم بگوییم جنبش نداریم»!

آنچه از تعریف بالا به دست می‌آید این است که چون اعتراض ها، رهبری تثبیت شده ندارد و سازمان یافته نبوده است و دارای تشکیلات سازمانی نیست، پس نمی‌توان آنرا جنبش تلقی کرد.

پاسخ بالا این پرسش‌ را به وجود می‌آورد: پس اعتراض‌های سراسری پس از خرداد ۸۸ چه ماهیتی داشتند؟ آیا غیر از این بود که مردم در اعتراض به حقوق سیاسی پایمال شده خویش به خیابان‌ها ریختند؟

اگر حرکت‌های اعتراضی و آزادیخواهی در جامعه ما - از پایتخت گرفته تا شهرهای کوچک – که باعث یورش نیروهای امنیتی به خانه‌های مردم در تمام سطوح فکری و عقیدتی و بازداشت آنها می‌شود، در قالب جنبش نمی‌گنجد، پس آقای گنجی باید نام و قالب دیگری برای حرکت مردم پیشنهاد کند.

اگر بازداشت‌های اشاره شده در بالا، انعکاس مبارزه و اعتراض مستمر مردم به سیستم سیاسی موجود نیست، پس زندانیان سیاسی باید جرم دیگری مرتکب شده باشند، چون به زعم آقای گنجی «ما الان شاهد این اعتراض سیاسی نیستیم»!

تناقض این اظهار نظرها آنجا بچشم می‌خورد که آقای گنجی بر اساس معانی دیگری که راجع به آنها توضیحی نمی‌دهد، داشتن "چیزی بنام جنبش" را یک "احتمال" تلقی می‌کند، ولی همزمان، در سراسر گفت‌وگوی خود حرکت مردم را "جنبش" می‌نامد، و حتی برای آن مطالباتی نیز قائل است که از سوی مردم عنوان شده:

"حقوق مدنی و شهروندی، حق آزادی انتخاب سبک‌های مختلف زندگی، آزادی‌های اجتماعی، حق عدم تعرض دولت در حوزه خصوصی و عمومی و آزادی‌های حقوق سیاسی، از جمله حق تجمع، حق آزادی بیان، حق اعتراض، حق اعتصاب، حق برخورداری از انتخابات آزاد رقابتی..."

موضوع تقلب

نکته دومی که آقای گنجی بر آن اصرار می‌ورزد این است: «ما هیچ دلیلی نداریم که بگوئیم آقای موسوی بالای ۲۰ میلیون رای آورده». با این حال ایشان معتقد است که: «این آرا را این نظام بدون شمارش به حساب محمود احمدی‌نژاد ریخته و تقلب بحث پنج میلیون و هفت میلیون نیست. قطعن تعداد تقلبات بالاتر از این است»!

آقای گنجی در اینجا دچار یک اشتباه گردیده و در محاسبه خویش سرگردان شده است. خود "نظام" تعداد آرای داده شده به آقای موسوی را ۱۲ میلیون اعلام کرده، و اگر به زعم آقای گنجی تقلب از هفت میلیون هم فراتر رفته باشد، بنابراین میر حسین موسوی باید ۲۰ میلیون رای آورده باشد که با دیگر گفته گنجی همخوانی ندارد. چون ایشان معتقد است برنده انتخابات باید ۲۰ میلیون رای می‌آورد که تعداد آرای آقای موسوی به ۲۰ میلیون نرسیده!

به دیگر سخن، در شرایطی که به گفته گنجی «نظام آرا را شمارش نکرده» و «کسی نم‌یداند آرای ریخته شده به صندوق‌ها چه میزان بوده»، پس ایشان از کجا می‌تواند اطمینان داشته باشد که آرای هیچکدام از رقبا به ۲۰ میلیون نرسیده و انتخابات به دور دوم می‌کشید؟

موضوع اعلام پیروزی

مطلب سومی که آقای گنجی طرح می‌کند این است که: «هیچ کدام از آنها [آقایان موسوی و کروبی] از پیروزی قطعی موسوی در انتخابات سحن نگفتند».

این ادعا خلاف واقع است. ویدئویی از سوی جنبش سبز انتشار یافت که میرحسین موسوی را پیش از اعلام نتایج شمارش آرا توسط صدا و سیما، پشت یک میز کوچک، که فکر می‌کنم میکروفن روی آن قرار داشت، نشان می‌دهد و او در آنجا برنده بودن خود را اعلام می‌کند. علاوه بر این، در همان روزها خبری منتشر شد که خامنه‌ای پیش از اعلام نتایج گفته بود؛ موسوی را برنده اعلام کنید، اما سروصدا راه نیندازید!

اکبر گنجی برای اثبات ادعای خویش به دو مورد متوسل می‌شود. یکی مصطفی تاج‌زاده را مثال می‌زند که «به‌جای تقلب [در انتخابات] از کودتای مخملی استفاده کرده» و دیگری «موسوی در نامه سال گذشته خود به شورای نگهبان از ابطال انتخابات سخن گفته نه از پیروزی خود» که البته هیچ کدام از این دو نمی‌تواند دلیلی بر ادعای گنجی باشد.

در مورد نخست، اصطلاح "کودتای مخملی" به مراتب بار منفی بیشتری از "تقلب در انتخابات" دارد و در مورد دوم، طبیعی است که چون میرحسین موسوی دسترسی به صندوق‌های رای نداشت، یعنی سندی در دست او نبود، ناچار از ابطال انتخابات سخن گفت و نه از برنده شدن خود در انتخابات.

موضوع نمود نداشتن اعتراضات

مطلب چهارمی که می‌توان در مورد آن به نظرات آقای گنجی ایراد گرفت این است: او معتقد است «آن چه ما در کشور با آن مواجه هستیم یک نارضایتی گسترده عمیق نهادینه شده در مردم است نسبت به وضعیت و نظام سیاسی موجود»، اما به دنبال آن می‌گوید: «کسانی ادعا می‌کنند ما یک جنبش داریم و این جنبش به‌صورت شبکه‌ای در کل کشور بسط پیدا کرده، نهادینه شده، عمیق شده، گسترده شده. اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، باید بتوان از این میلیون‌ها رأی به‌گونه‌ای در اعتراض سیاسی استفاده کرد و ما الان شاهد این اعتراض سیاسی نیستیم.»

این سخن گنجی را می‌شود به دو بخش تقسم کرد.

۱- انتقاد وی از "کسانی" که ادعا می‌کنند جنبش داریم و این جنبش بصورت شبکه ای در کشور بسط پیدا کرده.
۲- اینکه در جامعه اعتراض سیاسی مشاهده نمی‌شود.

گرچه نه آقای گنجی توضیح بیشتری در مورد آن "کسان" می‌دهد و نه مجری برنامه این پرسش را مطرح می‌نماید، اما آدرسی که گنجی می‌دهد آخرش به اینجا می‌رسد که نحستین بار آقای موسوی از جنبش به‌صورت "یک شبکه" نام برد و وبسایت کلمه در روز اول مهرماه سال جاری خبرنامه خود را زیر عنوان: "«کلمه» برای همسایه، همکلاسی"، جهت پرینت و توزیع آن بین مردم منتشر کرد. نزدیک به ۳۰۰ دیدگاه در زیر این مطلب دیده می‌شود که اغلب اعلام آمادگی برای توزیع آن کرده‌اند.

انتقاد گنجی در بخش یک آن است که: اگر "کسانی" گفتند ما یک جنبش داریم و این جنبش بصورت شبکه‌ای در کل کشور بسط پیدا کرده، این تنها یک ادعاست و جنبش بطور شبکه‌ای در کشور بسط پیدا نکرده، چون اگر چنین چیزی بود باید در اعتراض سیاسی منعکس می‌شد.

در این مورد، نظر آقای گنجی را به عکس یک نامه که از سوی حراست مدیریت آموزش و پرورش تهران به مراکز آموزشی تابع منطقه ۲ فرستاده شده جلب می‌کنم که دوشنبه سوم آبان در وبسایت خبرنگاران سبز منتشر شد. در این نامه، حراست آموزش و پرورش در مورد توزیع نسخه‌های چاپی روزنامه کلمه در مدارس، به مدیران مراکز آموزشی هشدار می‌دهد و از آنها می‌خواهد «در صورت مشاهده‌ی روزنامه‌ی فوق، ضمن جمع‌آوری فوری آن و شناسائی مبادی ورود آن به مدرسه، بلافاصله موضوع را به صورت مکتوب به کارشناسی حراست منطقه اطلاع دهند»!

علاوه بر این به گزارش "مهر"، معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش توزیع نشریه برخی از جریانات سیاسی در بعضی از مدارس کشور را تایید نمود. این حرف مؤید آنست که نشریه کلمه تنها در مدارس تهران توزیع نشده، بلکه گستره کار در سطح کشور بوده است!

اگر سخن آن "کسان" تنها یک ادعا بود و نتیجه‌ای در اعتراض‌های سیاسی جنبش نداشت، امروز این نامه به بیرون درز نمی‌کرد و معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش توزیع نشریه "کلمه" را در سطح کشور تایید نمی‌نمود!

بنابراین اعتراض‌ها در جامعه جریان دارد و اگر آقای گنجی نمی‌بیند، یا به‌دلیل دوری ایشان از ایران و کم اطلاعی وی در این زمینه است و یا واکنش "بغض"ی است که وی در اعتراض به "لجن مالی" گروهی در جنبش دارد، گروهی که به‌گفته وی «بنام سبز بدنبال درست کردن دیکتاتوری هستند». در پایان این مطلب بیشتر به آن خواهم پرداخت.

او در بخش دوم می‌گوید: «ما الان شاهد این اعتراض سیاسی نیستیم». بهتر بود ایشان نخست تعریفی از "اعتراض سیاسی" می‌دادند. زیرا اگر دیوارنویسی و اسکناس نویسی‌های مداوم، اعتراض‌های کارگری، اعتصاب‌های اینجا و آنجا، اعتراض‌های دانشجویی که با وجود سرکوب شدید همچنان جسته و گریخته ادامه دارد، نامه‌های سرگشاده زندانیان سیاسی، پیگیری مادران داغدیده در رابطه با قتل فرزندان خویش، دفاع وکلا از پرونده‌های پرخطر و بازداشت شدن برخی از آنها، و ده‌ها نوع اعتراض دیگر که می‌توان شمرد، اگر این اقدامات "اعتراض سیاسی" نیستند، پس چه هستند؟!

کلیه این اعتراض‌ها در حالی انجام می‌شود که به گفته خود آقای گنجی «رژیم سرکوبگر بصورت جنایت باری با این مردم برخورد کرد. آنها را به دستور شخص رهبر به گلوله بست و مطابق آمار خودشان ۴۰۰۰ نفر را بازداشت کردند، شکنجه کردند، سرکوب شدید کردند. همه روزنامه‌ها و رسانه‌ها را بستند، همه احزاب را تعطیل کردند و حتی وضعیت را به اینجا رسانده‌اند که آقای کروبی می‌خواهد برود به دیدن آقای موسوی در منطقه پاستور نمی‌گذارند...»

البته می‌شود به چگونگی رهبری جنبش انتقاد کرد، اگر بشود گفت رهبر جنبش کیست‌، چراکه آقایان موسوی و کروبی خود را همراهان و نه رهبران جنبش می‌دانند و به‌زعم اکبر گنجی هم همین گونه است. اما نگاه غیر اصولی آقای گنجی به جنبش و عملکردهای آن، این پرسش را مطرح می‌کند که منظور او از این گونه حرف‌ها واقعاً چیست؟

نکته‌ای صحیح

مطلب پنجمی که آقای گنجی عنوان می‌کند و در بالا اشاره کوتاهی به آن شد، موضوع رشد یک لایه از افرادی در جنبش است که به گفته وی «از هم اکنون بنام سبز بدنبال درست کردن دیکتاتوری هستند» و «می‌گویند فلان حرف را که به مصلحت نیست نباید زد، الان وقتش نیست».

با توجه به شواهدی که وجود دارد این گفته ایشان درست است. عده‌ای سعی دارند با استفاده ترفندی از همان "مصلحت"ی که حکومت اسلامی ۳۲ سال بر کشور حکومت کرد، از فاش شدن مسائل گذشته همچون اعدام‌های دهه ۶۰ جلوگیری کنند. شواهدی که به آن اشاره شد، به تشریح در این مقاله به آن پرداخته شده که در اینجا از تکرار آن خودداری می‌شود و خواننده را به آن رجوع می‌دهم.

Share/Save/Bookmark

 
 

با اعلام قطعی ادغام دانشگاه علوم پزشکی ايران با دو دانشگاه علوم پزشکی تهران و شهيد بهشتی از سوی وزير بهداشت ايران، بسيج جامعه پزشکی دانشجويان اين دانشگاه را به آرامش فراخواند.

به گزارش خبرگزاری مهر، روز گذشته، مرضيه وحيددستجردی، وزير بهداشت اعلام کرد ادغام دانشگاه علوم پزشکی ايران مسئله‌ای قطعی است و اين امر «برکات» زيادی را به دنبال خواهد داشت.


وی گفت اين ادغام «يکپارچگی خدمات بهداشتی درمانی در سطح شهر تهران» و «هم‌افزايی در زمينه محصولات علمی و ارتقای رتبه‌های بين‌المللی» را به‌دنبال خواهد داشت.

وحيددستجردی از دانشجويان خواست که «نگران» نباشند چون «با همان مسير آموزشی و در همان خوابگاه‌ها تحصيلات خود را ادامه خواهند داد و علاوه بر آن از امکانات و وجود اساتيد دانشگاه ديگر نيز برخوردار می‌شوند.»

نمايندگان دانشجويان امروز با باقر لاريجانی، رئيس دانشگاه علوم پزشکی تهران ديدار کردند و ضمن اعلام پايان تجمعات خواهان رسيدگی به مطالبات خود شدند

اعلام قطعی ادغام دانشگاه علوم پزشکی ايران در حالی صورت می‌گيرد که هفته گذشته دانشجويان اين دانشگاه چندين بار دست به تحصن اعتراضی زدند و نمايندگان مجلس در کميسيون بهداشت پس از نشست خود با مرضيه وحيددستجردی، اعلام کردند که از سخنان وی «قانع» نشدند و قرار است کميته‌ ويژه‌ای به بررسی و پيگيری اين موضوع بپردازد.

از سوی ديگر «بسيج جامعه پزشکی» طی بيانيه‌ای ضمن پيشنهاد تسکيل هيئت پيگيری، از استادان دانشگاه، دانشجويان و پرسنل اين دانشگاه خواست از شرکت در تجمعات پرهيز کنند.

نمايندگان دانشجويان دانشگاه منحل شده علوم پزشکی ايران امروز با باقر لاريجانی، رئيس دانشگاه علوم پزشکی تهران ديدار کردند و ضمن اعلام پايان تجمعات خواهان رسيدگی به مطالبات دانشجويان شدند.

خواسته‌های دانشجويان معترض اين بود که «دانشجويان دانشگاه علوم پزشکی ايران سابق در دانشگاه علوم پزشکی تهران به عنوان رده دوم محسوب نشوند و مشکلی برای مباحثی از جمله مدرک فارغ‌التحصيلی و امکانات خوابگاهی به‌وجود نيايد.»

دانشجويان همچنين بر تشکيل هيئت پيگيری موضوع انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران تأکيد کردند.

همچنين باقر لاريجانی، رئيس دانشگاه علوم پزشکی تهران پس از انتقال واحدهای آموزشی، پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی ايران سابق به اين دانشگاه، در اقدامی رؤسای هفت مرکز تحقيقاتی دانشگاه "ايران" را در سمت های خود ابقا کرد.

دانشگاه علوم پزشکی ايران از روز شنبه ۸ آبان ماه ۸۹ بر اساس مصوبه معاونت توسعه مديريت و سرمايه انسانی رئيس جمهور ايران منحل شده است.

بر اساس اين تصميم، کليه فعاليت‌های بهداشتی، درمانی دانشگاه علوم پزشکی ايران واقع در استان البرز به دانشکده علوم پزشکی کرج، کليه واحدهای بهداشتی، درمانی دانشگاه علوم پزشکی ايران به دانشگاه علوم پزشکی شهيد بهشتی و کليه واحدهای آموزشی و پژوهشی و دانشجويی به دانشگاه علوم پزشکی تهران منتقل شد.

مسئولان حکومتی ايران اين اقدام را در چارچوب طرح «تمرکززدايی» و خروج کارمندان از تهران صورت داده‌اند که با مخالفت‌هايی از سوی گروهی از نمايندگان مجلس و وزيران سابق بهداشت روبه‌رو گرديد.

Share/Save/Bookmark

 
 

بر اثر انفجار يک بمب در شهر کربلا ۱۲ نفر کشته شدند که هشت تن از آنان زائران ايرانی بودند. ۳۶ نفر ديگر در اين عمليات تروريستی مجروح شدند.

به گزارش رويترز و به نقل از محمد الموسويان، رئيس شورای استانی کربلا، بمب در يک خودرو و در کنار اتوبوس حامل زائزان کارگذاری شده بود. اين انفجار در منطقه باب‌الترويج رخ داد.


از سوی ديگر به گزارش خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام مهدی شهسواری، مديرکل بين‌الملل و راهبردی امور زيارتی سازمان حج و زيارت ايران اعلام کرد کشته‌شدگان و مجروحان ايرانی در کربلا از کاروان‌های آزاد بوده‌اند.

وی افزود کاروان ايرانی که امروز در انفجار کربلا دچار حادثه شد، کاروانی از برازجان بود که به صورت آزاد از مرز سوريه وارد عراق شده بودند.

نماينده سازمان حج و زيارت در عراق گفته است اين اتوبوس حامل ۲۷ زن، دو دختر و هفت مرد بود

وی گفت اين کاروان که اکثريت آن خانم بوده‌اند در هنگام خروج از کربلا برای حرکت به سوی نجف دچار اين حادثه تروريستی شد.

خبرگزاری فارس نوشت جواد خانی، نماينده سازمان حج و زيارت در عراق گفته است اين اتوبوس حامل ۲۷ زن، دو دختر و هفت مرد بود.

شمار قربانيان بمب‌گذاری کربلا هنوز به‌طور رسمی و قطعی اعلام نشده است و امکان افزايش تعداد قربانيان می‌رود.

پس از سرنگونی حکومت صدام حسين در سال ۲۰۰۳ همه ساله گروه کثيری از شيعيان ايرانی برای زيارت به کربلا می‌روند که همواره هدف حملات تروريست‌ها قرار گرفته‌اند.

کربلا در ۱۱۰ کيلومتری جنوب بغداد، پايتخت عراق، قرار دارد.

Share/Save/Bookmark

 
 

چندی پیش در رادیو زمانه مقاله‌ای از حسین ایمانیان، شاعر، منتقد ادبی و سردبیر نشریه‌ی «دستور» با عنوان «علیه پوپولیسم مطبوعاتی» منتشر شد که واکنش‌هایی را برانگیخت. امروز امیر احمدی آریان، نویسنده‌ی رمان «چرخ دنده‌ها»، و مترجم آثاری مانند «نه سرزمینی برای پیرمردان» نوشته‌ی کورمک مک‌کارتی و منتقد ادبی، در مقاله‌ای که اکنون از نظر خوانندگان می‌گذرد شیوه‌ی نقد حسین ایمانیان را به چالش کشیده است. ما بارها به تأکید گفته‌ایم که هدف ما در رادیو زمانه به وجود آوردن فضایی است سازنده برای تبادل آزادانه‌ی اندیشه و از خوانندگان و همکاران‌مان همواره دعوت کرده‌ایم که در بحث‌های فرهنگی شرکت کنند. اکنون با این مقدمات، توجه شما را به نوشته‌ی امیر احمدی آریان در انتقاد از حسین ایمانیان جلب می‌کنیم:
فرهنگ زمانه

بدترین خصلت ممکن برای یک منتقد عصبی بودن است. برای منتقد عصبی نقد متن به معنای تکه پاره کردن نویسنده و متن با هم است، و گمان می‌کند هر چه تندتر بنویسد و بیشتر خراب کند و محکم‌تر روی اعصاب نویسنده گام بردارد کار بزرگ‌تری انجام داده است. حسین ایمانیان هر از چند گاه بدل به منتقدی عصبی می‌شود، به کسی که می‌خواهد به سرعت ابژه‌ نقدش را از بین ببرد و محو کند، و همین موجب متلاشی شدن نقد خود او می‌شود و کارش را به جدلی بی‌سرانجام تقلیل می‌دهد.
بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین الفبای نقد این است که نباید چیزی به افراد نسبت داد که به لحاظ حقوقی قابل اثبات نباشد. هر چند چنین پیگردی در این مورد خاص برای ما که این‌جا و اکنون زندگی می‌کنیم به جوک شبیه است، ولی معیار خوبی است برای ما تا عیار رعایت فاصله شخص و متن را بسنجیم.


امیر احمدی آریان، نویسنده‌ی رمان «چرخ دنده‌ها»، و مترجم آثاری مانند «نه سرزمینی برای پیرمردان» نوشته‌ی کورمک مک‌کارتی و منتقد ادبی

در سایت رادیو زمانه یادداشتی از ایمانیان منتشر شده است در باب رمان «یکشنبه» آراز بارسقیان. موضوع این چند سطر، چند سؤال از ایمانیان درباره‌ی آن یادداشت است. پیشتر بگویم که هدف به هیچ وجه دفاع از رمان «یکشنبه» نیست، که به نظرم رمانی است ضعیف. هدف دفاع از سیاست‌های نشر چشمه در داستان ایرانی هم نیست، آن بخش مسؤول دارد و اگر خواست خودش می‌تواند جواب دهد، کما این که شخصاً همیشه منتقد اکثر کتاب‌های داستان ایرانی منتشرشده در چشمه بوده‌ام. این حرف تازه‌ای هم نیست، هم بارها شفاهاً به همکارانم در نشر چشمه نظرم را گفته‌ام و هم آن چه در این چند سال درباره‌ی کتاب‌های داستانی چشمه نوشته‌ام مدعایم را ثابت می‌کند. انصاف حکم می‌کند که بلافاصله بگویم در مورد ناشران دیگر هم همین امر صدق می‌کند، و به جرأت می‌توان گفت کارنامه‌ی نشر داستان فارسی در کل مؤسسات انتشاراتی ایران، در هیچ موردی قابل دفاع‌تر از نشر چشمه نیست. درصد کتاب‌های ضعیفی که در مجموع در این حوزه منتشر شده است، نشان می‌دهد بیماری ادبیات ما عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر از آن است که با گرفتن یقه‌ی یکی دو ناشر بشود درمانش کرد یا حتی تشخیصش داد.

به هر حال، این دو سه نکته‌ را گفتم تا مشخص شود این‌جا صرفاً به عنوان منتقد ادبی ایمانیان را خطاب می‌کنم، نه در مقام دفاع از رمان ایستاده‌ام و نه در مقام دفاع از ناشر.

در همان سطور آغازین، ایمانیان ادعا می‌کند که توطئه‌ای در کار است تا همه‌ی جوایز به نشر چشمه تعلق گیرد. سه تا از جوایز معتبر این مملکت، جایزه گلشیری، جایزه مهرگان و جایزه روزی روزگاری، که خانم طاهری و آقای کاشیگر و آقای بی‌نیاز آدم‌های اصلی‌شان بوده‌اند، هیچ ارتباط ارگانیکی با چشمه ندارند. نه کتاب‌های هیچ کدام‌ از این افراد را چشمه منتشر کرده و نه هیچ یک در این مؤسسه انتشاراتی کار می‌کنند. جایزه روزی روزگاری امسال رمان اولش را به نشر هیلا داد، مجموعه داستانش را به چشمه و داستان ترجمه را به افق. سال گذشته برندگانش کتاب‌های مرکز، چشمه و افق بودند. سهم چشمه می‌شود یک‌سوم در دو سال اخیر، که اگر همه‌ی کاندیداها را لحاظ کنیم کمتر خواهد شد. لااقل در مورد این جایزه خاص، ایمانیان باید درباره‌ی محتوای این توطئه توضیح دهد و محتوایش را فاش سازد.

در ادامه، او مجموعه‌ای از رمان‌ها را، از «یوسف‌آباد …» گرفته تا «احتمالاً گم شده‌ام» و «شب ممکن»، لایق صفت عامه‌پسند می‌داند و می‌گوید اگر چهار نفر مثل او پیدا می‌شدند که در آن زمان هوار می‌کشیدند، این‌ها «به عنوان سیاه‌مشق ادبی و یا تمرین رمان‌نویسی، روانه‌ی سطل آشغال می‌شد» بنا بر کدام دلیل؟ توضیحی در کار نیست. هدف دفاع از این کتاب‌ها نیست، سؤال این است که بر طبق کدام معیار و نظریه‌ای، بر اساس کدام استدلال و منطقی، مطابق با کدام توجیه و اقناعی، باید این‌ها را به سطل زباله بریزیم؟
بعد، ایمانیان می‌نویسد نویسنده «یکشنبه»، به خاطر «سن و سال کمی که دارد» مسؤول کاستی‌های کتابش نیست، لابد چون بی‌تجربه است و تازه‌کار. بارسقیان متولد ۱۳۶۲است و ایمانیان متولد ۱۳۶۳. شخصاً بیش از بیست ترجمه مقاله و نمایش‌نامه و داستان کوتاه از بارسقیان خوانده‌ام. ایمانیان به خودش زحمت نداده نام نویسنده «یکشنبه» را در گوگل سرچ کند تا از گذشته‌اش چیزی بداند. در این مورد خاص، به خاطر آشنایی بارسقیان با ادبیات و سینمای جهان به گواه آثارش، ایراد ایمانیان وارد نیست.

ادعای بعد، که به توهین پهلو می‌زند، این است که داوران جوایز ادبی بسته به «جنسیت» نویسنده برای جایزه دادن به او تصمیم می‌گیرند. ایمانیان گفت‌وگوها و غیبت‌های خاله‌زنکی اهالی ادبیات را در هیأت نقد منتشر می‌کند. اثبات چنین مدعایی مستلزم آگاهی نویسنده از روان داوران جوایز ادبی است، با توجه به این که داده‌ها، باز هم در مورد همان جایزه روزی روزگاری، چیز دیگری می‌گویند. از شش جایزه‌ای که در بالا ذکر شد، برندگان ترکیبی از پنج مرد و یک زن بوده‌اند.

اما بخش بعد به محتوای کتاب اختصاص دارد. ایمانیان معتقد است که رمان «یکشنبه» خام‌دستانه است و ضعف تألیف دارد. دلیل؟ نقل قولی از رمان آمده است که عیناً می‌آوریم: «به دو به حیاط می‌رسم. پام درد می‌کند. آن‌ها کی‌اند که دارند از در طبقات بالا بیرون می‌آیند؟ قد و نیم قد، اما چه قدر زود تمام می‌شوند. عینکم را برمی‌دارم، صورتم دیگر مهم نیست. کسی حواسش به من نیست، چون کسی نیست.» راوی عده‌ای را می‌بیند، بعد عینکش را برمی‌دارد و چون دیگر آن عده را نمی‌بیند توهم آرامش به او دست می‌دهد، به خود تلقین می‌کند که حالا که او کسی را نمی‌بیند پس کسی نیست. مثل بچه‌ای که چشم‌هایش را می‌بندد و به خیال خودش چون کسی را نمی‌بیند، دیگران هم او را نخواهند دید. مشکل کجاست؟ توضیحی در کار نیست، فقط می‌خوانیم که معلم داستان‌نویسی نظایر جمله آخر را از کار هنرجویان بیرون می‌کشد!

اما دلیل بعدی او، این جمله است: «شقایق تا متوجه ما می‌شود دست تکان می‌دهد و قیافه‌ی به ظاهر ناراحت به خودش می‌گیرد.» قاعدتاً ایراد به قید «به ظاهر» است. قبول. این‌جا کلمه «به ظاهر» توی ذوق می‌زند. می‌شد کلمه‌ی بهتری جایش گذاشت. اما نتیجه ایمانیان چیست؟ این که چنین اشتباهی «علاوه بر ناتوانی نویسنده در نوشتن انشایی در سطح مقطع راهنمایی، از عدم دقت و یا بی‌سوادی ویراستار نیز خبر می‌دهد.» با این اشتباه بسیار کم‌اهمیت، نویسنده به انشانویس راهنمایی تقلیل می‌باید و ویراستار به بی‌دقتی و «بی‌سوادی» متهم می‌شود. ایمانیان از این طریق میزان سواد ویراستار را هم تخمین زده است، فهمیده که ویراستار چه قدر کتاب خوانده و چه قدر می‌داند و چه قدر می‌فهمد. هر قدر هم ویراستاری در ویرایش متنی اشتباه کند، نهایتاً می‌توان صفت «کم دقت» یا «بسیار کم‌دقت» را به او نسبت داد. قضاوت در مورد سواد هیچ کس در محدوده‌ی اختیارات هیچ کس دیگری نیست.

گمان می‌کنم تا همین جا کافی باشد. پاراگراف به پاراگراف، مقاله حسین ایمانیان پر است از این حملات بی‌پشتوانه و فاقد دلیل موجه. در این متن او از ابتدایی‌ترین خصایل یک منتقد، که تواضع و قدرت استدلال و شک‌ورزی باشد، بی‌بهره است و از موضعی برتر، همچون کسی که حقیقت را در کف دارد و نیازی به استدلال برای اثبات چیزی ندارد، ابژه نقد را تخطئه می‌کند.
*

اما فاجعه جای دیگری است. فاجعه نه در خود مطالبی که او نوشته، که زیر آن، در کامنت‌ها رخ داده است. افراد بی‌نام و نشان، که حقیرانه نام مستعار برای خود برمی‌گزینند تا کمترین تعهدی نسبت به نوشته‌شان نداشته باشند، شروع می‌کنند به کف زدن‌ها و کین‌توزی‌های بی‌دلیل، و از این طریق متنی را که می‌تواند در این خراب‌آباد حداقل محرکی باشد برای باز کردن بحثی، از طریق تأییدها و انکارهایی که ریشه در مشکلات شخصی با افراد گوناگون دارند و هیچ کدام‌شان خاستگاه ادبی ندارند، به لجن می‌کشند. زیر دو سه یادداشتی که ایمانیان در رادیو زمانه منتشر کرده مصیبت ادبیات فارسی امروز را به عینه می‌توان دید. جز عده‌ای قلیل که حرف‌شان از سر تأمل و دغدغه‌ای جدی است، دیگران یا فحش داده‌اند یا کف زده‌اند، و در هر دو مورد ذره‌ای نگاه انتقادی و انصاف قابل مشاهده نیست.

ایمانیان حداقل یک خوبی بزرگ دارد، خصلتی که در این خرمحشر نفرت‌انگیز، که همه بیست و چهار ساعت دروغ می‌گویند و خنجر از پشت می‌زنند و ادبیات حاشیه‌ای‌ترین موضوع گفتار ادبی شده است، قابل دفاع است و ستودنی، و آن جسارتش است. علی‌رغم تمام ضعف‌هایی که در بعضی نوشته‌هایش به چشم می‌خورد و ناشی از عجله در «له کردن» ابژه نقد و برخوردی عصبی با آن است، جسارت او موجب می‌شود با خودمان مواجه شویم و در مقام نویسنده و شاعر و منتقد و مترجم، به تأمل در نفس بپردازیم. جایی که هیچ کس توی روی دیگری حرف نمی‌زند، همه حرف‌هاشان را برای گفتن درگوشی به دوستان‌شان نگه می‌دارند و ذره‌ای جسارت ایستادن پای عقیده‌شان را ندارند، او از کسی نمی‌ترسد و حرفش را صراحتاً می‌نویسد و با امضای خودش منتشر می‌کند. حتی اگر انگیزه‌اش انتقام گرفتن از چشمه به خاطر رد شدن کتابش باشد، که مدعیان این حرف هم باید برای ادعاشان دلیل داشته باشند، همین که قایم نمی‌شود، اعتراضش را عیان می‌کند و نامش را پای حمله‌هایش می‌گذارد، همین که ادبیات را به مسلخ غیبت‌های خاله‌زنکی نمی‌برد، بارها شرف دارد به آنان که توی رویت به به و چه چه می‌کنند و پشت سر از هیچ نوع زیر‌آب زنی و تهمت دریغ نمی‌کنند. جسارت او به هر حال بستری برای گفتن بعضی حرف‌ها فراهم می‌آورد که همه می‌دانیم و نمی‌گوییم. همه خاموش‌ایم مثل بزدلانی که در مسیر عبور پادشاه برهنه ایستاده‌اند و لباسش را تحسین می‌کنند. همین که او مثل خیلی‌های دیگر برای فحاشی و عقده‌گشایی پشت پرده‌ی شفاف اینترنت قایم نمی‌شود و به آرامش مبتذل و مهوع مقیمان حریم کامنت‌دانی وقعی نمی‌نهد، کافی است تا جدی‌اش بگیریم.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه
علیه پوپولیسم مطبوعاتی، حسین ایمانیان
یکشنبه و فضای حاکم بر داستان‌نویسی ایران، حسین ایمانیان

 
 

جایزه ۱۱۰سکه‌ای عمار به مجموعه جوایز دولتی اضافه شد. این جایزه به کتابی تعلق می‌گیرد که به بصیرت و پیوند بین امت و ولایت کمک کند.

به گزارش خبرگزاری مهر جایزه عمار به مجموعه جوایز دولتی اضافه شد. جایزه عمار که قرار است نهم دی‌ماه هر سال، در روز «بصیرت و پیوند امت با ولایت» برگزار شود به کتابی تعلق می‌گیرد که به آن‌چه که از آن به‌عنوان «بصیرت‌افزایی» یاد می‌کنند کمک کرده باشد.


منصور واعظی، دبیر کل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور در یک نشست خبری که روز شنبه، پانزدهم آبان‌ماه در محل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور برگزار شد، اعلام کرد که میزان جایزه در نظر گرفته شده برای کتاب عمار بیش از ۱۱۰ سکه بهار آزادی خواهد بود و به این ترتیب این جایزه، گران‌ترین جایزه ادبی و فرهنگی کشور و حتی گران‌تر از جایزه جلال آل‌احمد است.

با وجود آن‌که جایزه عمار توسط نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور که زیر نظر مستقیم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اداره می‌شود، به وجود آمده، سید محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از برگزاری چنین جایزه‌‌ای اظهار بی‌اطلاعی کرد.

حسینی در نشست مطبوعاتی که در حاشیه دیدار وزیر فرهنگ قبرس از ایران برگزار شده بود، به خبرنگاران گفت اطلاعی از برگزاری چنین جایزه‌ای ندارد، اما در همان حال در دفاع از این جایزه گران‌قیمت ادبی افزود: «احتمالأ باید کار بی‌بدیل و ارزشمندی باشد؛ چون برای یک اثر معمولی هیچ‌وقت چنین جایزه‌ای‌ اختصاص نمی‌یابد.»

جایزه عمار نخستین جایزه ادبی ایران است که رسماً در جهت تبلیغات عقیدتی و سیاسی تأسیس شده است. --

منصور واعظی، دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور درباره موضوع جایزه ادبی عمار به خبرنگاران گفت: «آن‌چه جایزه عمار را از دیگر جوایز ادبی متمایز می کند،‌ محتوا و نقش‌آفرینی آن در سطح درک و بصیرت مردم است. در این طرح بیش از آن‌که ساختار و فرم اثر مورد توجه قرار گیرد، محتوا مورد بررسی قرار خواهد گرفت.»

واعظی از جزئیات این جایزه و نحوه گزینش داوران و چگونگی گزینش آثار و ملاک‌ها و معیارهای گران‌ترین جایزه دولتی ایران اطلاعی به‌دست نداد.

پس از انتخابات بحث‌برانگیز ریاست جمهوری در ایران که به حوادثی در روز نهم دی‌ماه سال گذشته انجامید، شورای فرهنگ عمومی جمهوری اسلامی، نهم دی‌ماه را روز میثاق امت با ولایت نامید.

با توجه به سخنان منصور واعظی، دبیر کل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور که جایزه عمار فقط به محتوای اثر نظر دارد و حتی نوع اثر، اعم از شعر، داستان، خاطره‌نویسی، مقاله‌نویسی، تاریخ‌نویسی و مانند آن مطرح نیست، استباط می‌شود که جایزه عمار صرفاً به آن‌چه که از آن به‌عنوان «بصیرت و پیوند بین امت و ولایت» یاد می‌کنند نظر دارد و به این ترتیب نخستین جایزه ادبی ایران است که رسماً در جهت تبلیغات عقیدتی و سیاسی تأسیس شده است.

عمار یکی از یاران وفادار علی، نخستین امام شیعیان و از همرزمان و هم‌پیمانان او در جنگ‌ها بود.

*جایزه ادبی جلال آل احمد که آذرماه هر سال مقارن با تولد جلال آل احمد با هدف «ارتقای زبان و ادبیات ملی – دینی» برگزار می‌شود، از دیگر جوایز ادبی دولتی در ایران است.

ابتدا قرار بود این جایزه به برگزیدگان خود ۱۱۰ سکه بدهد که در اولین دوره برگزاری خود، اعلام کرد در هیچ‌کدام از رشته‌های داستان کوتاه، رمان، نقد ادبی و تاریخ، برگزیده ندارد و به اعلام آثار شایسته تقدیر اکتفا کرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

ایتالیایی‌های پرشروشور در واقع فقط متخصص پیتزا و پاستا و قهوه نیستند، بلکه ید طولایی هم در برگزاری جشنواره‌های فیلم دارند.

Download it Here!

آنها با اینکه صاحب جشنواره‌ی کهنه‌کار ونیز هستند که قدیمی‌ترین جشنواره‌ی فیلم جهان است و بعد از کن مهم‌ترین آنها محسوب می‌شود، با این حال جشنواره‌ی جدیدی راه‌انداخته‌اند که در شهر رم، مرکز ایتالیا برگزار می‌شود و امسال پنجمین دوره‌‌ی خود را سپری می‌کند؛ جشنواره‌ا‌ی که سعی دارند با دست و دلبازی و خرج بسیار از ستارگان سینما تا مردم را به آن جلب و روزبه‌روز آن را بزرگ‌تر هم کنند.


«عرق سگی» ساخته‌ی حسین کشاورز، فیلمی که بدون مجوز در ایران ساخته شده است

امسال جشنواره با جنجال شروع شد. چون اهالی صنعت سینمای ایتالیا روز افتتاحیه به روی فرش‌های قرمز هجوم آوردند و آنجا تجمع کردند. آنها حتی روی فرش‌های قرمز در اعتراض به سیاست‌های دولت ایتالیا که بودجه‌ی سینما را کم کرده است نشستند. در نتیجه افتتاحیه با اختلال برگزار شد و شروع فیلم افتتاحیه هم دو ساعت تأخیر داشت.
این گروه عصبانی البته دیشب هم باز به محل برگزاری جشنواره که «روستای سینما» نامیده می‌شود هجوم آوردند و برای ساعت‌ها رفت و آمد را در جشنواره مختل کردند.

فیلم افتتاحیه‌ی این جشنواره، کارگردانی ایرانی‌الاصل به‌نام مسیح تاج‌ الدین داشت که فیلم اولش به نام «آخرین شب» با شرکت کیرا نایتلی ستاره‌ی مشهور سینما در بخش مسابقه و به‌عنوان افتتاحیه به نمایش درآمد.
فیلم قصه‌ی یک زوج به ظاهر خوشبخت در نیویورک امروز را روایت می‌کند که هر دو در یک شب به‌طور جداگانه درگیر وسوسه‌ی رابطه‌ با نفر دیگر می‌شوند.


امپراطوری تفرجگاه، فیلم تازه‌ی مارتین اسکورسیزی در جشنواره‌ی فیلم رم

فیلم آن‌چنان که باید مورد استقبال منتقدان قرار نگرفت، در عوض فیلم «لطفا مرا بکش» بیشترین استقبال منتقدان را در پی داشت. یک فیلم سیاه و سفید به سبک تارانتینو که موضوع آن در یک کلینیک می‌گذرد. از آن نوع کلینیک‌هایی که در سوئیس وجود دارند و افرادی که بیماری لاعلاجی مثل سرطان دارند، می‌توانند بروند آنجا و خودکشی کنند.

فیلم مرگ را به هجو می‌کشد و شخصیت‌های خودش را در یک موقعیت فانتزی قرار می‌دهد که در آن معنای مرگ و زندگی به کل عوض می‌شود. یک فیلم دیدنی و حتی بهترین‌ فیلم‌ جشنواره‌ی رم امسال.


آخرین شب، ساخته‌ی مصی تاج‌الدین از مهم‌ترین فیلم‌های جشنواره‌ی فیلم رم

مستندهای رم هم سروصدای زیادی به راه انداختند. ازجمله مستندی درباره‌ی بی‌نظیر بوتو و یا مستندی کمدی درباره‌ی جرج لوکاس به اسم «مردم علیه جرج لوکاس» که فضای فانتزی و دیدنی‌ای درباره‌ی یکی از بزرگ‌ترین امپراتورهای هالیوود داشت.

مستندی هم درباره‌ی ایو سن لوران، طراح لباس بزرگ فرانسوی در جشنواره به نمایش درآمد که گنجینه‌ای از تصاویر و حرف‌های این طراح بزرگ را با تماشاگران قسمت می‌کرد.
تنها فیلم ایرانی جشنواره، «عرق سگی» نام داشت، کار حسین کشاورز که در نیویورک تحصیل کرده و نخستین فیلم خود را در ایران به صورت مخفی فیلمبرداری کرده است. این فیلم تصویری از مشکلات عشقی، جنسی و روحی جوانان امروز تهران را به نمایش می‌گذارد.

باید اضافه کنم که منتقدان ایتالیایی به نسبت برخورد مثبتی با این فیلم داشتند و فکر می‌کنم این فیلم برای مخاطبان خارجی بسیار جذاب‌تر از مخاطبان ایرانی‌ آن باشد.

فیلم «عرق سگی»، از اول بنای خود را بر مخفی ساخته شدن می گذارد. یعنی به طور غیر قانونی در ایران ساخته شود. براین اساس امکاناتی پیدا می‌کند که بتواند به شخصیت‌هایش بیشتر نزدیک شود و یا به چیزهایی بپردازد که در سینمای رسمی ایران امکان پرداختن به آن وجود ندارد. البته این خودبه‌خود می‌تواند برای فیلم یک حسن باشد، اما مشکل فیلم از آنجا آغاز می‌شود که شخصیت‌های پراکنده‌ی فیلم، چون فیلم شخصیت‌های خیلی زیادی دارد، جمع و جور نمی‌شوند.

در واقع فیلم به عمق شخصیت‌ها نفوذ نمی‌کند و آن‌چنان که باید نمی‌تواند تصویری زنده از آنها ارائه کند. البته همین تصویری که ارائه می‌کند، می‌تواند برای تماشاگری که چیزی از ایران نمی‌داند یا دانسته‌هایش محدود و اندک است جذاب باشد. برای اینکه تصویر دیگری از ایران می‌بیند، اما برای تماشاگر ایرانی و تماشاگر حرفه‌ای سینما شاید چیزی زیادی برای گفتن نداشته باشد. تماشاگر ممکن است فکر کند که چرا این شخصیت‌ها عمیق نیستند و همذات‌پنداری بین‌ آنها به‌وجود نمی‌آید. فیلم زندگی‌های مختلف آدم‌هایی را که در شرایط مختلفی هستند به شکل تکه تکه روایت می‌کند. مثلا یک مرد همجنس‌گرا که به خواست مادرش تن به ازدواج می‌دهد؛ یک دختر خواننده‌ی پاپ که مشکلاتی دارد برای خوانندگی‌ و ممنوع بودن صدایش و ... شخصیت‌هایی از این دست که در طول فیلم با آنها مواجهیم و با آنها پیش می‌رویم که البته در پایان هم بسیاری از آنها هیچ ارتباطی باهم پیدا نمی‌کنند. فقط شاهد برش‌هایی از زندگی آنها هستیم.

یک فیلم هم بود از کارگردان جوان کرد عراقی به نام فریبرز کامکاری: «گل‌های کرکوک» که درام به نسبت جذابی بود درباره‌ی وقایعی که برای یک دختر دانشجوی کرد در دوران صدام حسین اتفاق می‌افتد. این دختر دانشجو از ایتالیا برگشته و مشکلاتی با نیروهای امنیتی رژیم عراق دارد. فیلم به نسبت خوش‌ساخت است و نوید شاید نوعی سینمای تازه را در عراق می‌دهد.

Share/Save/Bookmark

 
 

«آقای احمدی‌نژاد، راه را اشتباه می‌روید»
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «اینجا تهران است» در مورد سخنان روز گذشته محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران است که خواهان خروج سه میلیون نفر از ساکنان تهران از این شهر شده بود.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «سخنان دیروز رئیس‌جمهور در جمع مدیران استان تهران تأكید دوباره‌ای بود بر نقطه نظرات ایشان درباره تراكم جمعیت تهران و اشاره به معضلاتی مثل آلودگی هوا، ترافیک، فشار عصبی و آپارتمان‌نشینی و لزوم انتقال بخش بزرگی از جمعیت تهران. آقای احمدی‌نژاد برای استحكام بخشیدن بیش‌تر به نظر خود بار‌ دیگر بحث زلزله را نیز به میان كشیدند و در مورد خطراتی كه می‌تواند تهران فعلی را در هنگام وقوع زلزله تهدید كند، هشدار دادند و نتیجه گرفتند خروج سه میلیون نفر از شهر تهران الزامی است.»

نویسنده این سرمقاله افزوده: «آقای احمدی‌نژاد، مردمان صبور و هوشمند این شهر بزرگ سال‌هاست كه مشكلاتی را كه شما ذكر كرده‌اید، تحمل كرده‌اند. آن‌ها مردانی را كه كم حرف بزنند و پای عمل باشند، دوست دارند. مسئولانی را می‌خواهند كه بی‌آنكه جریان زندگی مردم را مختل كنند، فرصت‌های طبیعی زندگی بهتر را برای آن‌ها فراهم كنند. همه ما می‌دانیم و خود شما بهتر از همه كه در دولت نهم به اندازه كافی برای این شهر بی‌همتا و بزرگ وقت نگذاشتید.»

در بخش دیگری از سرمقاله آمده است: «آقای احمدی‌نژاد با مردم این شهر مهربان باشید. سخت است با اجبار به آن‌ها دستور دهید تهران را ترک كنند. این‌گونه با آن‌ها طرف نشوید. مگر وقتی با اطمینان از زلزله در تهران سخن گفتید، مردم واكنشی نشان دادند؟ شاید می‌اندیشیدید كه مردم فردای صحبت شما كوله‌بار بردوش به سمت اطراف و اكناف ایران بزرگ می‌روند تا از خطر زلزله در امان باشند؟ فشار برای چنین انتقال جمعیت بزرگی با اصول مدیریت شهری و سیاسی نمی‌خواند. خطر زلزله خطر بزرگی است اما این توجیه برای پروژه جاه‌طلبانه كاهش جمعیت تهران كافی نیست.»

نویسنده سرمقاله تهران امروز ادامه داده است: «آقای احمدی‌نژاد در برابر مشكلات تهران صورت مسأله را پاك نكنید. راه را اشتباه می‌روید. با مردم این شهر مهربان باشید. اینجا تهران است. پایتخت جمهوری اسلامی ایران.»

متن کامل سرمقاله

جرم امنیتی و سیاسی
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «باید جرم سیاسی از امنیتی تفكیک شود» در مورد جداسازی جرایم سیاسی و امنیتی و لزوم عملی کردن اصل ١٦٨ قانون اساسی ایران است.

در این سرمقاله آمده است: «حد و مرز جرایم سیاسی با جرایم امنیتی باید مشخص شود و انگیزه در جرایم سیاسی مورد توجه قرار گیرد. جرم سیاسی پدیده‌ای است كه در تمام دنیا وجود دارد و در كشور ما نیز باید تعریف شود. متأسفانه با گذشت بالغ بر ٩٠ سال از پیدایش این عنوان در ادبیات حقوقی ما هنوز تعریفی از جرم سیاسی ارائه نكرده‌ایم و آیین دادرسی آن تدوین نشده است.»

این سرمقاله افزوده: «در دنیای امروز تقریباً جرم سیاسی رنگ باخته است. در حال حاضر وقتی شهروندان از زمامدار خود ناراضی باشند، رأی نمی‌دهند، در نتیجه می‌بینیم كه در كشورهای دموكراتیک، اصولاً جرم سیاسی واقع نمی‌شود. جرایم سیاسی از جرایم امنیتی باید تفكیک شود،. نگرانی حكومت‌ها از این است كه با تعریف جرم سیاسی، بسیاری از جرایم كه اصطلاحاً جرایم امنیتی هستند نیز در قلمرو جرم سیاسی قرار گیرند و در واقع، این یكی از نقاط ضعف است.»

در ادامه سرمقاله آرمان آمده است: «هر جرمی كه با نیت خیر و برای منفعت عمومی جامعه صورت گیرد، جرم سیاسی است، لذا كلیه جرایم می‌توانند در صورت دارا بودن انگیزه مذكور در زمره جرایم سیاسی قرار گیرند. در مورد نحوه رسیدگی به جرایم سیاسی، قانون اساسی برای دادرسی‌های كیفری ضوابط زیبایی تعریف كرده است. از جمله در اصل ١٦٨، رسیدگی به جرایم سیاسی را در دادگاه‌های دادگستری، به صورت علنی و با حضور هیأت منصفه مورد تأكید قرار داده است.»

سرمقاله افزوده است: «شاه‌بیت اصل ١٦٨ قانون اساسی، حضور هیأت منصفه در رسیدگی به جرایم سیاسی است. البته هیأت منصفه‌ای كه متشكل از برگزیدگان ملت و معتمدین جامعه باشد زیرا اگر اعضای هیأت منصفه، منصوب دولت باشند، دیگر نماینده وجدان عمومی جامعه نخواهند بود و در واقع ارزش و كارآیی خود را از دست می‌دهند.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان «اوبامای جدید و موضوع ایران»

سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «مواظب بی‌تفاوتی ملی باشیم»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «پایان آقای ادعا»

Share/Save/Bookmark

 
 


آرمان
● هشدار احمدی‌نژاد:‌ پنج میلیون نفر‌ باید از ‌تهران ‌بروند
● مالکی نخست‌وزیر ماند
● موافقت ایران برای مذاكره با ١+٥ در تركیه
● مخالفت مجلس و دولت با استخدام پرستاران

ابتکار
● پنج میلیون نفر از تهران بروند؛ هشدار احمدی نژاد به تهرانی‌ها
● فرمانده ناجا: در حادثه سعادت‌آباد کوتاهی شد
● نوری‌المالكی نخست‌وزیر ماند
● موافقت تهران و غرب با پیشنهاد ترکیه؛ آنکارا میزبان جلیلی و اشتون

ایران
● وزیر اطلاعات اعلام كرد: شناسایی شبكه مالی و هدایت جریان فتنه
● تلاش رئیس‌جمهور برای حل مشكلات تهران‌نشین‌ها
● علت محبوبیت احمدی‌نژاد از زبان شیرین عبادی
● تایم: تحریم‌ها تأثیری بر سیاست‌های تهران ندارد

تهران امروز
● اصرار بر کوچ پنج میلیون تهرانی
● صدر حریف لاریجانی نشد
● بازداشت یک گروه موسیقی رپ
● مالکی نخست وزیر ماند

جام جم
● افزایش زودهنگام مصرف انرژی
● تركیه؛ میزبان احتمالی مذاكرات جدید ایران و ١+٥
● روایت وزیر اطلاعات از پشت پرده فتنه ٨٨
● احمدی‌نژاد: سه میلیون نفر باید از تهران بروند

دنیای اقتصاد
● جنگ ارزی با بمب اتمی پولی
● حمایت عضو جدید مجلس آمریکا از جنگ علیه ایران
● مالکی نخست‌وزیر عراق باقی ماند
● شهلا جاهد اعدام می‌شود؟

رسالت
● توافق احزاب سیاسی عراق؛ مالكی در سمت نخست‌وزیری عراق ابقا شد
● شهلا جاهد اعدام می‌شود
● وزیر اطلاعات خبر داد: تأمین مالی اقدامات فتنه‌گران از طریق زمین‌خواری
● منوچهر متكی اعلام كرد: موافقت‌ ایران برای مذاكره با١+٥ در تركیه

کیهان
● لس‌آنجلس تایمز: ایران یک كلمه هم تغییر موضع نداده است
● وزیر اطلاعات فاش كرد: جزئیات هدایت سران فتنه از سوی عوامل خارجی
● با اختلاف پنج رأی نسبت به صدر؛ لاریجانی در ریاست فراكسیون اصول‌گرایان مجلس ابقا شد
● متكی اعلام كرد: موافقت ایران برای مذاكره با ١+٥ در تركیه

مردم‌سالاری
● احمدی‌نژاد تأکید کرد: باید پنج میلیون نفر از استان تهران خارج شوند
● آیت‌الله جوادی آملی: اگر جوان کار داشته باشد، فساد کم می‌شود
● نوری‌المالکی در سمت نخست‌وزیری عراق ابقا شد
● یک منبع آگاه در قوه قضاییه: شهلا جاهد اعدام می‌شود

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه جام جم در شماره امروز خود گفت‌وگویی با «دكتر رشیدرمضانی، رئیس اداره سرطان مركز مدیریت بیماری‌های وزارت بهداشت» منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته