-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

Latest news from Jaras for 11/09/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



آژانس هنوز نمی‌تواند صلح‌آمیز بودن برنامه اتمی ایران را تایید کند

جرس: یوکیو آمانو مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی روز دوشنبه با تسلیم گزارش سالانه آژانس به ۱۹۲ عضو مجمع عمومی سازمان ملل متحد خواستار همکاری کامل تهران با بازرسان شد.


به گزارش بی بی سی، وی به مجمع عمومی گفت: "ایران همکاری لازم را برای تایید صلح آمیز بودن کلیه فعالیت های اتمی خود مبذول نکرده است."

اسحاق آل حبیب یکی از دیپلماتهای ایران در مقر سازمان ملل متحد این اظهارات را "غلط و گمراه کننده" خواند.

وی گفت آژانس بین المللی انرژی اتمی جزئیات فعالیت های هسته ای ایران را منتشر کرده و این حاکی از دسترسی کامل بازرسان به کلیه مواد هسته ای در ایران است.

او افزود ایران در انتظار دیدن حسن نیت سایر طرفها برای گفتگوهای اتمی است.

در همین حال ترکیه ابراز آمادگی کرده است که میزبانی دور بعدی گفتگوهای ایران و گروه پنج به علاوه یک را بر عهده داشته باشد..

برخی کارشناسان معتقدند از هنگام ریاست یوکیو آمانو در سال گذشته لحن آژانس بین المللی انرژی اتمی علیه ایران تندتر شده است.

ایران آژانس را متهم کرده تحت تاثیر فشارهای کشورهای غربی قرار گرفته است.

منوچهر متکی وزیر امور خارجه ایران روز یکشنبه گفت تهران حاضر به مذاکره درباره تبادل سوخت است و ترکیه محل مناسبی برای این گفتگوهاست.

 عبدالله گل رئیس جمهور ترکیه که در بریتانیا بسر می برد روز دوشنبه گفت این کشور "بزودی" میزبان این مذاکرات خواهد بود.


 


جرس: با گذشت یک ماه از دستور رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر لغو وقف دانشگاه آزاد، منابع خبری اعلام کردند که بخشنامۀ جدید شورایعالی انقلاب فرهنگی در خصوص اصلاح اساسنامه دانشگاه آزاد، که امضای رئیس دولت (رئیس شورایعالی انقلاب فرهنگی) را جایگزین امضای رئیس هیئت موسس آن دانشگاه می کرد، بلافاصله پس از ابلاغ جمع آوری شد.


به گزارش شفاف نیوز، یک منبع آگاه با اشاره به دستور رهبری مبنی بر اصلاح اساسنامه دانشگاه آزاد گفت: "شورایعالی انقلاب فرهنگی، در جلسه هفته گذشته خود، مواد ۵ و ۱۰ این اساسنامه را به گونه‌ای اصلاح کرد که همچنان شائبه دولتی بودن آن باقی مانده بود و این اصلاحیه بلافاصله به مراکز ذیربط ابلاغ شد."


وی افزود: "به دنبال این اقدام، با دستور یک مقام عالی رتبه دیگر، این بخشنامه برای تامین کامل نظرات رهبری جمع آوری شد و جلوی اجرای آن گرفته شد."


بر اساس مصوبه هفته گذشته شورای عالی انقلاب فرهنگی امضای رئیس این شورا جایگزین امضای رئیس هیئت موسس دانشگاه آزاد در حكم اعضای هیئت امنای این دانشگاه شده بود.


ماه گذشته رهبر جمهوری اسلامی وقف اعلامی دانشگاه آزاد را "از لحاظ فقهی و حقوقی" باطل دانست و نظر قطعی خود را نیز به رئیس هئیت موسس دانشگاه آزاد و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام کرد؛ که همزمان مورد قدردانی شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس دولت قرار گرفت.


بر همان اساس مقرر شد كه دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی با تشكیل كمیته ای ویژه، مواد ۵ و ١۰ اساسنامه دانشگاه آزاد را كه از طرف رهبری بر بررسی مجدد و اصلاح آنها تاكید گردیده بود، مورد بررسی قرار داده و نتایج را برای تصویب نهایی به صحن علنی شورای عالی انقلاب فرهنگی ارائه كند.


بندهای ۵ و ١۰ اساسنامه دانشگاه آزاد كه باید مورد بررسی مجدد شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار می گرفت، به شرح زیر بود:
ماده ۵ ـ دانشگاه مؤسسه‌ای است عمومی و غیردولتی و اموال آن بعنوان اموال عمومی محسوب می‌شود. هیچ یك از اعضای هیأت مؤسس، هیأت امناء ، مدیران و دیگر اركان و مسئولین دانشگاه هیچ گونه حق مالكیت و حق انتفاع شخصی از اموال مزبور را ندارند و اموال و منافع مزبور منحصراً با رعایت مفاد این اساسنامه و مقررات حاكم و با رعایت مصلحت دانشگاه، صرف هزینه‌ها و پیشرفت و توسعة فعالیت‌های دانشگاه خواهد شد.


ماده١۰ ـ اعضاء هیئت امناء عبارتند از:
الف ـ پنج نفر از اعضاء هیئت علمی تمام وقت دانشگاه‌ها در مرتبه دانشیاری و یا بالاتر به پیشنهاد و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی.
ب ـ چهار نفر از اعضای هیئت مؤسس كه حتماً یك نفر از آنها روحانی باشد.
ج ـ وزرای علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشكی و یا نمایندگان آنها.
د ـ رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها یا معاون وی.
ه ـ رئیس دانشگاه (دبیر هیئت امناء)
تبصره١ـ مدت عضویت هیئت امناء چهار سال بوده و در اولین جلسه از بین اعضاء یك نفر به ریاست هیئت انتخاب می‌شود.
تبصره٢ـ در صورت استعفاء هر یك از اعضاء هیئت امناء یا فوت یا بركناری یا ناتوانی و یا هر علت دیگر، جایگزین او طبق مقررات این اساسنامه و برای باقیمانده مدت دوره انتخاب خواهد شد.
تبصره٣ـ احكام اعضاء هیئت امناء با امضاء رئیس هیأت مؤسس صادر خواهد شد.


انتصاب اعضاي هيات امناي دانشگاه آزاد با حكم احمدی نژاد

هفته گذشته، اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي با توجه به نظررهبري مبني بر غيرصحيح بودن وقف دانشگاه آزاد،اصلاح مواد 5 و 10 اساسنامه اين دانشگاه را تصويب كردند.


با اصلاح ماده 5 دانشگاه آزاد مؤسسه‌اي غيرخصوصي و غيردولتي است و اعضاي هيأت مؤسس، هيأت امنا و مديران دانشگاه هيچ‌گونه حق مالكيت و حق انتفاع شخصي از اموال اين دانشگاه را ندارند و اموال و منافع مزبور منحصراً با رعايت مفاد اين اساسنامه و مقررات حاكم و با رعايت مصلحت دانشگاه صرف هزينه‌ها، پيشرفت و توسعه فعاليت‌هاي دانشگاه خواهد شد.


همچنين با اصلاح ماده 10 اين اساسنامه، احكام اعضاي هيأت امنا با امضاي رييس شوراي عالي انقلاب فرهنگي صادر خواهد شد.

 


 


 


جرس: بنا به گزارش منابع دانشجویی، چهار عضو بازداشت شدۀ دفتر تحکیم وحدت، روز دوشنبه۱۷ آبان ۱۳۸۹ به زندان اوین منتقل شده اند.


به گزارش دانشجو نیوز، چهار فعال دانشجویی، بنامهای علی قلی زاده، محسن برزگر، علیرضا کیانی و محمد حیدرزاده، که طی هفته های اخیر توسط ماموران امنیتی بازداشت و به بازداشتگاههای اداره اطلاعات شهرهای مختلف منتقل شده بودند، روز دوشنبه به زندان اوین منتقل گردیدند.

 

بر اساس گزارش های دانشجویی، علی قلی زاده در مشهد، محمد حیدرزاده در شهرکرد، علیرضا کیانی و محسن برزگر در مازندران دستگیر شده بودند.

 


یک منبع آگاه در گفتگو با دانشجو نیوز اعلام کرد که دادستان بابل در پاسخ به خانواده های محسن برزگر و علیرضا کیانی علت دستگیری این دو فعال دانشجوئی را شکایت مقامات قضائی در تهران اعلام کرده است. همچنین یک منبع مطلع از مشهد به نقل از خانواده علی قلی زاده اعلام کرد که وی در حال انتقال به زندان اوین می باشد.


این در حالی است که در چند روز اخیر موج سرکوب و دستگیری اعضای فعال دفتر تحکیم وحدت از سوی وزارت اطلاعات کلید خورده است. چندی پیش سایت رجانیوز سایت حامی دولت پروژه تخریب و زمینه سازی برای برخورد با اعضای دفتر تحکیم وحدت را آغاز کرده بود. رجانیوز در گزارشی تحت عنوان "تحرک تیم مرتبط با منافقین برای احیای طیف علامه در پوشش جدید" و با تاکید بر "غیرقانونی بودن" دفتر تحکیم وحدت اتهاماتی را متوجه فعالان دانشجویی کرد. این گزارش بدون ارائه ی هرگونه مدرکی مدعی اثبات ارتباط دو عضو این تشکل با "گروهک پژاک" و "گروهک منافقین" و دریافت کمک های بسیار از آن ها شده بود. این سایت در ادامه این گزارش، خبر از "فریب خوردن" تعدادی از "فعالین درجه چندم برخی دانشگاه ها [...] جهت ایجاد گروهک جدیدی که منویات گروهگ تروریستی منافقین را در پوشش تشکلی دانشجویی به نام طیف علامه اجرا کند"» داده بود.


این گزارش رجانیوز زمینه ساز برخورد وزارت اطلاعات با فعالین دفتر تحکیم وحدت شده است. روز جمعه علی قلی زاده دبیر انجمن اسلامی شاهرود در منزل پدریش در مشهد توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد، علیرضا کیانی دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه مازندران در بابلسر توسط چند نیروی ناشناس و مسلح دستگیر شد، محسن برزگر پس از مراجعه به زندان متی کلای بابل و اتمام کاررفع نقص پرونده اش، پس از خروج از زندان متی کلا توسط یک خودروی نیروی انتظامی بازداشت شد، محمد حیدرزاده دیگر عضو دفتر تحکیم وحدت پس از احضار به ستاد خبری اداره اطلاعات شهرکرد بازداشت شد.


روز گذشته پس از انتشار خبر بازداشت سه تن دیگر ازفعالین دفتر تحکیم وحدت روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت با انتشار بیانیه ای بازداشت اعضای فعال خود را محکوم کرده و دربخشی از بیانیه خاطرنشان کردند که:


" دفتر تحکیم وحدت ضمن محکومیت بازداشت آقایان علی قلی زاده، علیرضا کیانی، محسن برزگر و محمد حیدرزاده، خواستار آزادی این فعالین دانشجویی و سایر دانشجویان در بند است. دفتر تحکیم وحدت همچون سابق مصمم و استوار به فعالیت و راه پر افتخار خود ادامه خواهد داد."


 


مهرداد قربانی

 

گفتگو با نعمت احمدی وکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

 

یکی از موضوع هایی که در ایران با وجود قانون آزادی احزاب، از موانع اصلی بر سر راه تشکیل حزب به شمار می رود، به خصوصیات فردی و شخصیتی ما ایرانیان بر می گردد. خصوصیتی که از آن در تقابل با کارهای گروهی یاد می شود. حال وقتی از این مانع عبور کنیم و باز به مانع قانون و یا وجود قانون و عدم اجرای آن برخورد کنیم، خستگی مفرط در انسان رسوخ می کند. اینکه آیا این چرخه و گردش فقط نیرو را تحلیل می برد و یا اینکه روزی به صعود هم خواهد انجامید؟

 

نعمت احمدی، یکی از وکلای سازمان مجاهدین معتقد است که این تصمیم گیری در حیاط خلوت قضایی ست که نمی گذارد احزاب فعالیت کنند. در حال حاضر هستند احزابی که بدون کامل شدن مراحل کسب مجوز و بر اساس نص قانون که فعالیت احزاب را به داشتن مجوز منوط نمی کند  در حال فعالیت هستند. اما آنچه در چند هفته ی اخیر توجه رسانه ها را به خود جلب کرده است، اعلام انحلال دو حزب مهم و معروف اصلاح طلب یعنی "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" و "جبهه ی مشارکت ایران اسلامی" ست. قصد ما این بود که در این رابطه با وکلای هر دو حزب گفتگویی داشته باشیم که با وجود تلاش بسیار ما وکیل جبهه مشارکت حاضر اظهار نظر نشد و تنها توانستیم ا نعمت احمدی حقوقدان و وکیل دادگستری که  از وکلای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است، گفتگو کنیم.

 

اخبار ضد و نقيضي در روزنامه‌ها و سايت‌ها وجود دارد که از انحلال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشاركت که از اصلی ترین احزاب سیاسی ایران به شمار می روند خبر می دهد. دستگاه قضایی بر این عقیده است که این دو حزب منحل شده اند و این انحلال قطعی بوده و حتی قابل تجدید نظر نیست، اما آنچه این دو حزب می گویند این گونه نیست، در ابتدا در مورد این پرونده توضیحاتی کلی بفرمائید.

 

محاكم در ايران و البته ساير كشورها به دو دسته تقسيم مي‌شوند: محاكم اختصاصي و محاكم عمومي.  در تعریف ساده محاكم عمومي توانایی رسیدگی به همه  موضوعات را داراست. اما محاكم اختصاصي حق رسیدگی به آنچه را داراست که قانون گذار انحصاراً و اختصاصاً در صلاحیتش قرار داده است. در قانون اساسي تنها يك محكمه اختصاصي وجود دارد و آن هم دادگاه نظامي است كه برابر قانون اساسي به جرايم نظاميان كه به تبع حرفه و شغل‌شان صورت گرفته است رسيدگي مي‌كند. در مورد احزاب، برابر اصل 27 قانون اساسي آزادي احزاب و اجتماعات وجود دارد و در بخش حقوق مردم یکی از پيشرفته‌ترين و روزآمدترین قوانين دنيا است.  در نگاه اوليه به قانون اساسي خواهیم دید که برابر قانون حد و مرزي براي تشكيل يك حزب، دسته و سازمان در نظر گرفته نشده بلكه برای كليه احزاب آزادی قائل شده است. جدا از این موارد يعني به جز قانون اساسي، قانونی هم براي تشكيل حزب، جمعيت، گروه و سازمان نوشته شده است که به قانون احزاب معروف است. در این قانون موادی وجود دارد که شرایط، نحوه و محل دارخواست تشکیل حزب و جمعیت و اینکه چه موقع باید به این درخواست پاسخ داده شود و اجازه یا عدم اجازه تشکیل و فعالیت سازمان در آن آمده است و يا اين كه مرجع و نهادي كه مسئول صدور پروانه جمعيت يا سازمان  است بگوید با این اساسنامه، مرامنامه و اين طرز فكر نمي‌توانيد يك جمعيت، سازمان و يا حزب تشكيل دهيد. پس قانون عادي يعني قانون احزاب، قانون اساسی ما را تخفیف زده است. در این بین تعدادي از جمعيت‌ها، سازمان‌ها و احزاب كه قبل از تصويب اين قانون حضور داشتند و سال‌ها تحت عنوان يك نام عنوان  فعاليت مي‌كردند اعلام كردند كه اصلاً نيازي به رفتن به كميسيون احزاب نداريم تا  پروانه بگيريم. مثلاً نهصت آزادي، حزب ملت  ايران و احزاب ديگر گفتند كه  ما حزب هستیم، وجود داريم، شناخته شده هستيم، از قبل از انقلاب بوديم و صراحت قانون اساسي هم بر اين است كه آزاديم پس ما نيازي به پروانه نداريم. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و متعاقب آن جبهه مشاركت احزابي هستند كه در درون حاكميت وجود داشته‌اند. مع‌الوصف به خاطر اين كه شكل و ظاهر را حفظ كنند به كميسيون احزاب مراجعه کردند و  مجوز فعاليت گرفتند.

 

در انتخابات دهم رياست جمهوري كه خيلي انتخابات مساله داري شد سازمان حول آقاي مهندس ميرحسين موسوي فعاليت كرد. مي‌دانيم كه  اعضای جبهه ی مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از فعاليني بودند كه بهترين راه، منطقي‌ترين راه و اصلي ترين راه برای رسيدن به دموكراسي را از طريق شركت در انتخابات و فعاليت‌هاي انتخاباتي قبول داشتند و حركت كردند.  به هر صورت از فرداي روز انتخابات اعتراضاتي نسبت به نتيجه انتخابات صورت گرفت. مي‌دانيم كه جمعيت كثيري آمدند در خيابان‌ها و داستان تابستان داغ سال 88 که در تاريخ ما ماندگار شد، بوجود آمد.  از طرفی هم تعدادي از افراد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بازداشت شدند. اين افراد نــه به عنوان عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي مورد تعقيب قرار گرفتند که پرونده‌اي كه باز شد عليه افراد بود و در نهايت همه سوابق موضوع را مي‌دانيم. من در اینجا به نفس اتهامات و تعقیب و صدور كيفرخواست و احياناً احكامي كه الان  بعضي از اعضا دارند تحمل مي‌كنند کاری ندارم. به هرحال هجمه‌اي كه صورت گرفت يا حركتي كه صورت پذیرفت، احكامي صادر شد. تا اين كه در فروردين ماه سال جاري ظاهـراً كميسيون ماده 10 احزاب  به استناد محكوميتي كه اعضای اين احزاب محكوم شده‌اند تشكيل جلسه مي‌دهد.  قانون احزاب  يك قانون خاص است. قانونی که مختص سازمان‌ها و احزاب و جمعيت‌ها است نه افراد. افراد جرایمي را انجام مي‌دهند و  به  تبع آن جرمي كه انجام داده‌اند يا اتهاماتي كه متوجه‌شان است باید پاسخگو باشند. اما يك حزب زماني مورد تعقيب قرار مي‌گيرد كه قانون احزاب شرايطش را بوجود آورده باشد. ماده 16 قانون احزاب موارد كه اگر جمعيت يا حزب يا سازمان انجام دهد و موارد اتهامی باشد را از مصاديقي مي‌داند كه كميسيون ماده 10 احزاب می تواند اقداماتی را نسبت به احزاب شناخته شده داراي پروانه انجام دهد. البته نه این که كار قضايي بكند. ماده 16 مواردی را برشمرده  که اگر به وسيله  حزب يا نهاد به وقوع بپيوندد باعث مي‌شود كه مقررات ماده 17 اين قانون نسبت به آن نهاد اعمال و اجرا شود.

 

در مورد افراد حقیقی صحبت کردید، آیا اتهام ها و محکومیت هایی که به این افراد تفهیم و برای آنان صادر شد در حکم انحلال سازمان تاثیری داشته است؟

 

بعد از انتخابات پرونده هایی عليه تعدادي از فعالين سياسي در شعبه 15 دادگاه انقلاب صورت گرفت و افرادي كه بخشي‌شان ميداني بودند يعني توي خيابان‌ها دستگير شدند و  بخشي دیگر از آنها ميداني نبوده و به صورت سوژه دستگیر شدند. برخی افراد به تبع اسم و نام خودشان مورد تعقيب قرار گرفتند. بعضي‌ حتي بیست و دوم خرداد سال 88 كه هنوز  نتيجه انتخابات روشن نشده بود دستگير شدند، مثل آقاي رمضان‌زاده. بعضي‌ بيست و سوم،  بيست و چهارم، بيست و پنجم و  امثال اينها. يعني هنوز زماني نيست كه به صراحت اعلام بشود كه راهپيمايي‌ها ممنوع است، اعتراض درست نيست و نمي‌توان اعتراض كرد. و البته هنوز صحت انتخابات به‌وسيله  شوراي نگهبان محقق و اعلام نشده بود. خوب اين افراددستگیر شدند و همه داستان‌شان را مي‌دانيم. حتي راديو و تلويزيون و روزنامه ها و جرايد برخلاف ماده 188 قانون آيين دادرسي كيفري كه مقرر مي‌دارد قبل از قطعيت حكم نمي‌شود اسامي متهمين را گفت  و کسی که این عمل را انجام دهد به عنوان مفتري تحت تعقيب قرار مي‌گيرد، با کمال تأسف اين ماده رعايت نشد و ديديم كه شخصيت‌هاي شناخته شده سياسي مملكت اعم از پست وزارت، معاونت وزیر، نماينده مجلس و نايب رئيسي مجلس با لباس زنداني در دادگاه آورده شدند و نه تنها اين كه از تلويزيون نشان داده شدند بلكه يك كيفر خواست عمومي براي شان خوانده شد و مورد اعتراض هم قرار گرفت. شخص خود من نسبت به كيفر خواست عمومي اعتراض كردم. مقالاتم هم چاپ شد، چون ما در قانون ‌ كيفر خواست عمومي نداريم و نمي توانيم دو نفر، ده نفر، صد نفر، هزار نفر را به يك اتهام و همه را مورد تعقيب قرار بدهيم. چون اگر فرض را  بر اين قرار دهيم كه افعال مجرمانه هستند اين افعال مجرمانه شدت و حدت دارند. هر کس مقداري از این افعال را انجام مي‌دهد به  همين خاطر قانون گذار براي  مجازات يا هر نوع مجازاتي سقف و كف تعيين كرده است چون فعل افراد شدت و ضعف دارد. به هرحال اين يك اشكال بيّن حقوقي داشته و دارد و به نظر من این تخلف قضايي ست براي فرد و افرادي كه اين به اصطلاح دادگاه را به اين صورت برگزار كردند. به هر رو اين افراد نه به عنوان عضو يكي از سازمان‌ها بلكه به عنوان شخصي حقيقي و نه شخصی حقوقي محكوم شدند.

 

سازمان در رابطه با پرونده ی انحلال چه اقداماتی را انجام داده؟

 

بنا بر ماده 13 قانون تشكيل احزاب اگر پروانه يك سازمان توقيف بشود مي‌توانند ظرف يك ماه با تكيه بر اصل 168 قانون اساسي به محاكم عمومي مراجعه كنند. یعنی اگر اتهامي متوجه يك حزب قانوني كه پروانه و مجوز فعاليت دارد شود بايد در محاكم عمومي و بر طبق اصل 168 قانون اساسي يعني با حضور هيات منصفه صورت بگيرد. تا اين لحظه كه من با شما صحبت مي‌كنم سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي هيچ گاه به هيچ مرجعي چه در سازمان و چه در دادگاه دعوت نشده است. سازمان هم تا اين لحظه به كسي به لحاظ عدم احضارش وكالت نداده كه وكيل عدليه برود و از حقوق سازمان دفاع كند. سازمان هم مثل من و شما مطلع مي‌شود كه درخواست توبيخ پروانه سازمان توسط دادستان وقت تهران آقاي سعید مرتضوي كه هم اكنون به علت تخلفاتي كه انجام داده از مقام قضايي معلق شده صورت پذیرفته است. بعد از آن دادگاه و در آن زمان كميسيون ماده 10 احزاب درخواست توقيف پروانه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را مي‌كند و مي گويد شما با تكيه بر ماده 16 قانون احزاب يك سري جرايم را مرتكب شده‌ايد و حالا كميسيون ماده 10 احزاب مي‌بايست و مي‌بايد حسب قانون پرونده را به محاكم دادگستري بفرستد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي علت و مبناي توقيف خود را نمي‌داند و اگر فرض كنيم كميسيون ماده 10 توفيف را هم طبق قانونا انجام داده باشد، دادگاه باید توقيف پروانه را اعلام كند، آن هم محاكم عمومي و دادگستري به صورتی که گفته شد و با حضور هيات منصفه و اینکه سازمان هم فرصتي را برای دفاع از خود داشته باشد.

 

جبهه ی مشارکت ایران اسلامی اقداماتی را انجام داده است و نتایجی هم به دنبال داشته است. به عنوان مثال  رأی شعبه  27 و ابطال حکم كميسيون ماده 10 احزاب. البته حکم اخیر از سوی شعبه 15 به رياست قاضي ابوالقاسم صلواتي صادر شده. چرا سازمان اقدام مشابهی نداشته است؟

 

ببينيد، من به عملكرد و اقداماتي كه جبهه مشاركت انجام داده كاري ندارم چون آنها اقداماتي را انجام داده‌اند. وقتي درخواست توقيف به آنها ابلاغ شده متعاقب آن رفته‌اند ابطال آن را درخواست کرده اند.  به لحاظ اين كه خودشان را مشمول ماده 16 نمي‌دانسته‌اند دستور موقت هم خواسته‌‌اند. در شعبه 27 دادگاه عمومي كه صالح رسيدگي بوده بررسي مي‌شود، اخطار مي‌شود، دادخواست ابلاغ مي‌شود. چون من راي را خونده‌ام و شما هم مي‌توانيد به اكثر سايت‌ها مثل سايت كلمه مراجعه كنيد و متن سه صفحه ای حكم شبعه 27 دادگاه عمومي مجتمع شهيد بهشتي که اونجا هست را مطالعه کنید.

 

به هر صورت جبهه ی مشارکت این اقدامات را انجام داده، چرا سازمان چنین حرکتی را نکرده است؟

 

ببينيد جبهه به هرحال حقوقيون شان يك نظري داشتند و درخواست توقيف را از مسير و بستر قانوني تلقي كرده‌اند يا به عنوان پيشگيري وارد قضيه شده‌اند، اما سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي تحت هيچ شرايطي خودش را مشمول  هيچ يك از شقوق ماده 16 نمي‌دانسته.  فرض کنید اتهامي متوجه من نعمت احمدي شود.  اين اتهام مربوط شخص من است و هيچ ارتباطي به دانشگاه محل تدريس من ندارد. يا این که من وكيل دادگستري هستم، پروانه وكالت دارم نمي‌توانند به علت اتهاماتي كه متوجه من شده يا اصلاً جرايمي كه من انجام  داده‌ام بيايند و به تبع و بهانه و اتكاي جرم من يا اتهام من كانون  وكلا  را منحل كنند.

 

سازمان نه متني را دريافت كرده بود، نه محكمه‌اي تشكيل و  نه درخواست توفقي كه كميسيون ماده 10 احزاب كرده بود به فرض درست بودن، آن را به سازمان ابلاغ شده بود. توقف يا اخطار همه اينها مستلزم ثبوت جرم  است به وسيله حزب یا سازمان. چون اين مساله اتفاق نيافتاده بود و چون سازمان خود را از اين اتهاماتي كه در دايره توقف و توقيف بگنجد، مبرا مي‌دانست، اصلاً بي‌نياز از مراجعه به دادگستري بود و نيازي حس نكرد. توقيف يك پروانه در كل فعاليت يك حزب يك فعل حقوقي است و بايد به وسيله محكمه قضايي صورت بگيرد. لذا سازمان اعتراض نکرد چراکه از نظر حقوقي  نیاز به انجام هیچ عملي را نمی دید.

 

شاهد هستیم که خیلی از فعالین و چهره های سیاسی که شما هم اشاره داشتید در مورد اتهامات وارد به ایشان، طبق قانون خود را مبرا می دیدند و معتقد بودند که مجرم نیستند. اما آن چه محرز است احکام تعزیری ست که شاهدیم در قبال آنان اجرا شده و در حال اجراست.  با اين نگاه ِ سازمان، که لازم نمي‌بيند حركتي انجام شود و با توجه به شرايط فعلي جامعه و فضای سیاسی حاکم، آیا چنين روشی را مفيد می دانید؟ به نظر شما در صورت ادامه ی همین روش، سازمان به سرنوشت این فعالین سیاسی دچار نخواهد شد؟

 

تعدادي از اين اعضا صحيح  يا ناصحيح به عنوان متهم تحت تعقيب قرار گرفته‌اند. آنها هم از خود دفاع کردند و يا مثل آقاي تاج‌زاده دادگاه را صالح ندانستند و حرفي هم نزدند. به هر صورت اين اتفاق افتاد يعني  احضار، جلب و بازداشت شدند و در جلسه دادگاه حضور پيدا كردند و طبيعتاً بايد از اهرم هاي قانوني هم استفاده مي‌كردند و كردند. اما مجموعه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و جبهه مشاركت وقتي كه حتی همان دادگاه عادي كه منطبق بر قانون آيين دادرسي كيفري هم نبود برايشان تشكيل نشده و اصلاً از مفاد، مدلول اعتراض، ايراد، شكواييه و امثال اين ها با اطلاع هم نبودند انصافاً بايد مي‌رفتند و مي‌گفتند بیا من را بگير؟ فعل يا ترك فعل مجرمانه زماني قابليت دفاع دارد كه در يك مرجع و محكمه قضايي مورد تعقيب، بازجويي و گفتمان قرار بگيرد. من نمي‌گويم سازمان كار درست يا غلطي كرده است. آيين دادرسي صراحتاً از ابلاغ ياد كرده است ابلاغ از قواعد موضوعه كشوري است. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و يا دوستان ما در جبهه مشاركت باید طرف دعوي قرار مي‌گرفتند و دادخواست، شكوائیه و درخواستي از ناحيه مرجع قضايي به آنها ابلاغ مي‌شد. که این موارد تا آنجا که من در جریان هستم در مورد سازمان تا به حال ابلاغ نشده است.

 

بله این موضوع بر اساس اصول قانونی ست. اما چقدر به اجراي اصول قانوني اميدواريد؟

 

من كاملا نا اميدم. و به دلیل اين نا اميدي، هر حادثه و خبري كه اتفاق می افتد، به دوستان جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، کارگزاران و هر حزب و دسته ای توصيه مي‌كنم فوراً از راهكارهاي قانوني استفاده كنند. چون طرف مقابل اعمالي را مِن غير حق و خلاف قواعد شكلي دادرسي انجام مي‌دهد و اين اعمال و افعال را يك حركت قانونمندانه مي‌داند.

 

در زمانی که جبهه ی مشارکت، اسناد مربوط به رأی شبعه 27 دادگاه عمومی مجتمع قضایی شهید بهشتی تهران  را مبنی بر ابطال تصمیم کمسیون ماده 10 احزاب در 23 فروردین منتشر کرد ناگهان سخنگوی قوه قضاییه و دادستان کل کشور  از انحلال جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با حکم رسمی دادگاه خبر داد و موضوع شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی مطرح شد. لطفا در این باره توضیح دهید.

 

اجازه دهید ابتدا در پرانتز  مطلبی را عنوان کنم؛ شخصاً براي آقای محسني اژه‌اي در مقام قضايي  احترام خاصي قائلم. ايشان را يك قاضي عادل مي‌دانم. حب و بغضي ندارد و شكل و شمايل يك قاضي شرعي را دارد و تا به حال هم احكامي كه صادر كرده احكام خاصي بوده است. به تبعات رأی كاري ندارم. مثلا ايشان آقاي كرباسچي را محاكمه كرد و با آن سروصداها ايشان تابع هيچ فشاري نبود و تصميم خودش را گرفت. الان هم كه در جايگاه دادستاني كل كشور قرار گرفته اند. اما روزي كه ايشان به عنوان سخنگو انتخاب شد این يكي از بدترين خبرهايي بود كه در طول عمر قضايي ام شنیدم و در دفترچه خاطراتم نوشتم اين بدترين خبري است كه در طول 30-32 سال وكالتم شنيدم. به لحاظ اين كه  جايگاه دادستان كل كشور بسي بالاتر از جايگاه سخنگو است. سخنگو اطلاعاتي را از درون مجموعه خودش بيرون مي‌دهد و يا تصميماتي را که قرار است در آينده صورت پذیرد را به اطلاع مردم مي‌رساند و يا شفاف سازي‌هايي كه در اذهان تاريك است به وسيله گفتمانش روشن مي‌كند. جايگاه دادستان كل كشور در قانون اساسي تعيين شده است. او كه يك مجتهد عادل و آگاه است كاملا با سخنگو تفاوت دارد.

 

 حالا اتفاقي كه افتاد مي‌گويند شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامي يعني دادگاهي كه  حوادث بعد از انتخابات،  اكثريت پرونده‌ها و تا یک زمانی كل پرونده‌ها و هم اكنون پرونده  بیشتر اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و جبهه مشاركت در اين شعبه به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی رسيدگي و آرايي صادر شده است.  در علم حقوق قاعده‌اي داريم به اسم قاعده "فراغ" که بنا بر آن قاضي ی كه قبلاً موضوع را پيگيري و تصميم‌گيري نموده  و نظر قضايي‌اش را اعلام كرده نمي‌تواند دوباره در يك پرونده جديد راجع به اين پرونده اظهار نظر كند چون  نظرش مشخص است. وقتي افراد بسیاری مربوط به سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي يا جبهه مشاركت در اين شعبه محاكمه و به وسیله ی این قاضی محكوم شدند، اين آقاي قاضي نظر قضايي‌اش را قبلاً اعلام كرده و ديگر نمي‌تواند راجع به حزب اين آقايان اظهار نظر كند. پس یک اینکه شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامي تحت هيچ شرايطي مجاز  به ورود به اين پرونده بر اساس این نکته ظريف حقوقي یعنی قاعده فراغ نیست. دومین اشكالي كه بر تصميم‌گيري این شعبه وارد است برمي‌گردد به صراحت قانون اساسي که در  ابتداي عرايضم گفتم. دادگاه انقلاب يك دادگاه اختصاصي است. ماده 5 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و  انقلابی ست. این ماده صلاحيت دادگاه انقلاب را در 6 مورد آورده است. تحت هيچ شرايطي و صراحتي رسيدگي به جرايم يا موضوع احزاب و جمعيت‌هاي سياسي و شناخته شده و داراي پروانه در صلاحیت دادگاه انقلاب نیست.  چون تصريحاً قانون خاص احزاب  مي‌گويد كه رسيدگي به اين موضوعات در صلاحيت محاكم دادگستري يعني محاكم عمومي است نه محاكم اختصاصي. آن هم حسب قانون احزاب با در نظر گرفتن اصل 168 قانون اساسي يعني حضور هيات منصفه. پس هر تصميمي كه توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب و یا شعب ديگر و به خصوص شعبه 15 گرفته شده باشد چه متقدم باشد چه متاخر باشد از صلاحيت ذاتي دادگاه انقلاب خارج است.

 

استراتژی حقوقی سازمان چیست؟ اعتراض نمی کند و همچنان منتظر اجرای قانون می ماند و یا اینکه با توجه به آنچه تا کنون تجربه کرد، اقدام به اعتراض و فعالیت های حقوقی در این راستا می کند؟

 

آنچه كه تا هم اكنون از طريق دستگاه قضايي انجام شده قانوني نبوده است. نمي‌توانم از سوی سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي بگويم كه چه بايد بكند. ولي ما در مقابل فعلي قرار گرفته‌ايم كه  اشكالات حقوقي‌اش هم به شدت زياد است. طبيعتاً سازمان اگر بخواهد به سكوت خود ادامه دهد من باور دارم كه آسیب می بیند. قطعاً بايد از هم اكنون وقتي كه بازي شطرنجي موجود را به گونه‌اي تقسيم شده مي‌بيند كه احتمالاً به همين كيفيت پيش خواهد رفت و باعث محدوديت و محروميت و حتي انحلال سازمان خواهد شد بايد وارد كارزار حقوقي شود: ايراد عدم صلاحيت كند به دادگاه انقلاب.. سازمان می بایست از  تصمیمی كه  دادگاه شعبه  15 انقلاب اسلامي گرفته واخواهي بكند و عدم حضور خود در آن دادگاه را عنوان کند. باز هم می گویم آقاي محسن اژه‌اي را به عنوان يك قاضي مستقل قبول دارم اما شأن ایشان سخنگويي نيست و خيلي بالاتر از سخنگويي است. گفتمان‌ ايشان در آن اظهار نظري كه به عنوان سخنگو كردند  كلي ايراد و اشكال داشت.

 

قبل از بازنگري، دادستان كل كشور را مقام رهبري تعيين مي‌كرد. الان دادستان كل كشور را رئيس تعيين مي‌كند که بايد مجتهد باشد. مجتهد به عنوان شخصی كه دارای تزكيه است و گفتمانش قداستي خاص دارد. سخنگوي قوه قضائیه شايد بعضي مسايل را پرده‌پوشي كند. شايد اميال و خواسته‌هايي را كه در زير مجموعه‌اش  است اما هنوز تفكيك نشده است بگويد. شايد اخباري كه به او داده اند فردا دروغ از آب درآيد. مثلاً رئيس جمهور ما در نيويورك وقتي مورد خطاب قرار گرفت كه سكينه محمدي آشتياني به سنگسار محكوم شده، بصراحه گفت نه، همچین چيزي نيست حكم عليه ايشون صادر نشده است. خب،  ايشان رئيس قوه مجريه است. هنوز  چند دقيقه ازین اظهار نظر نگذشته بود كه سايت‌ها پر شدند از تصوير احكام رجمي كه عليه خانم آشتياني صادر شده بود. اينجا آقای احمدی نژاد گناهي نداشت چون نه در حوزه وظايفش بود نه در حوزه اطلاعاتش. اگر من جاي رئيس جمهور بودم مي‌گفتم من رئيس قوه مجريه‌ام و اين سوال شما پاسخش را بايد دستگاه قضايي بدهد. نه اين كه ايشان بصراحه بگويد هيچ اتفاقي نيفتاده است و اصلاً رايي راجع به خانم آشتياني صادر نشده و چند دقیقه بعد رئيس جمهور متهم شود به گفتمان دروغ.

 

چقدر به نتیجه ی این پرونده امیدوارم هستید؟

 

اين سازمان متشكل از چند گروه انقلابي است كه قبل از انقلاب فعاليت  داشتند و افراد شناخته شده‌اي در اين گروهها و سازمان بودند. سابقه زندان، تبعيد، اجرايي در حد معاونت رياست مجلس داشتند. که همه ی آنها به واسطه ی اختلاف سلیقه در محکمه قرار گرفتند. و الا هيچ كدام از اين ها خدا را شكر در صف مخالفين قرار نمي‌گيرند. السابقون والسابقون هستند. البته تا اين لحظه اعضاي سازمان يا  اعضاي جبهه مشاركت و يا اعضاي ساير احزاب و سازمان‌ها  به عنوان شخص،  فارغ از كيفيت ؟؟ مورد تعقيب قرار گرفته‌اند و به عنوان شخص حقوقی و عضو حزب یا سازمان دستگیر یا محاکمه نشده اند.  و يقين دارم كه اگر از طرف آيت‌الله  لاريجاني يك قاضي منصف و يك هيئت حقوقي منصف قرار بگيرد اين راي نه تأثير دارد و نه اثري دارد و درخواست كميسيون ماده 10 صرفاً و صرفاً يك درخواست است  و بايد رسماً در دادگاه، موضوعات درخواست كميسيون ماده 10 احزاب  مورد بررسي قرار بگيرد و درصورتي كه ثابت شد آن موقع تصميم‌گيري شود.

 

دادستان کل کشور از قطعی بودن حکم و غیر قابل تجدید نظر بودن آن خبر داده است. در صورت امید به ابطال این حکم از چه راهی باید وارد عمل شد؟

 

من آن را قطعي نمي‌دانم. به هرحال عرض كردم آيين دادرسي يعني رسيدگي به شکوائیه و قضايا  تابع تشريفاتي است. هر يك از اين تشريفات درست صورت نگرفته باشد آن رسيدگي از لحاظ شكل و ماهيت درست نبوده و محكوم به رد است. اصلا  هر تصميمي كه دادگاه هم گرفته چون به اطلاع سازمان نرسيده و با حضور سازمان نبوده از جريانش با خبر نبوده آن تصميم جايگاه و وجاهت قانوني ندارد. حالا فرض را در اين حد قوي مي گيريم كه  سازمان مجبور است و در مقابل عمل انجام شده‌اي قرار گرفته است. اين عمل انجام شده با كيفيتي كه طرف مقابل دوست دارد پيش خواهد رفت، لذا هر تصميمي هم گرفته شده باشد اين تصميم غيابي است و هر حكم غيابي برابر ماده 306 آيين دادرسي قابل اعتراض است. سازمان هم اكنون بايد به اين تصميم اعتراض كند و بگويد من در هيچ جلسه‌اي حاضرنبودم. كميسيون ماده 10 احزاب هم برابر ماده  16 قانون احزاب يك سري موضوعات را اتهام تلقي كرده است.  اتهامات باید در يك محكمه قضايي باز و ثابت شود كه آن بند از ماده 16 كه به سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي منتسب كرده‌اند به وسيله سازمان اتفاق  افتاده است.

 

نتیجه ی این پرونده را چطور پیش بینی می کنید؟

 

اگر درصدي به قانونمندي قوانين ماهيتي و شكلي باور داشته باشم که اجرا و اعمال مي‌شود با  اعتراض سازمان به راي غيابي، شعبه 15 خود را صالح نخواهد دانست و قراری باید صادر کند به نام قرار عدم صلاحیت.  به علاوه این که شعبه 15  قاعده فراغ دادرسی بر ايشان هست. مهم‌تر از همه با صراحت قانون و گفته‌اي كه سخنگوي قوه قضائيه داشته‌اند و وجود رايي كه از شعبه 27 دادگاه عمومي صادر شده ما مواجه با دو راي هستیم. هر چند تا اين لحظه راي شعبه 15 دادگاه انقلاب جايي منعكس نشده است. شكسته پيوسته‌اي چند خطي  از راي در روزنامه ايران آمده بود. جبهه مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه ذينفع اين راي اند تا اين لحظه از مفاد اين راي بي‌اطلاعند. من اميدوارم دستگاه قضايي  استقلال خودش را محترم بشمرد و دست كم نگيرد  كه به هر حال در تاريخ اين كشور خواهد ماند و فرزندان ما فردا راجع به این دادگاه، قضاوت خواهند كرد و تاريخ را خواهند خواند و خواهند گفت كه چرا و به چه علت دستگاه قضايي به خود  قوانين حاكم بر سيستم قضايي جمهوري اسلامي پايبند نبوده است. من با آن که در عمر حقوقي‌ام،  چه در مقام وكيل دادگستري و چه در مقام استاد دانشگاه توصيه‌ام هميشه اين بوده  از هيچ قاضي شكايت  نكنيد به لحاظ اين كه قاضي به عنوان يك دكترين حقوقي اظهار نظر كرده است.  اصل 73 قانون اساسي مي‌گويد تفسير قوانين عادي با مجلس شوراي اسلامي است.  اين  تفسير مانع از تفاسير دادرس در مقام احقاق حق نمی شود. يعني يك قاضي دادگاه حد جايگاهش در تفسير قانون به اندازه مجلس است.  اما در اين موضوع خاص معتقدم اگر قاضي مثلاً واخواهي و تجديد نظر را نپذيرد و بگويد راي قطعي است، مي‌شود حتي عليه‌اش شكايت انتظامي  صورت داد و  اعلام كنيم كه قانون حاكم را رعايت كنيد. در این صورت دادگاه انتظامي قضات بايد به اين موضوع رسيدگي كند. فرض را بر این گذاریم که دادگاهی جزو محاكم دادگستري به صورت علنی حتي بدون حضور هيت مديره  تشكيل شود و تشخيص دهد مهم اينجاست كه تشخيص دهد كه اعمال جبهه مشاركت یا سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از مصاديق توقیف یا انحلال حزب است. امراً و طاعتاً بايد بپذيرند.  اما اگر در حيـات خلـوت قضـايي چنين  تصميمي گرفته شود حتي اگر در شرايط موجود راي ابطال نشود در آينده نقض خواهد شد. مضافاً اين كه من از اينجا خطابم به ریاست محترم  است. بنا بر تفسير قانون  اساسي رئيس بايد مجتهد، عادل و آگاه به امور قضايي، مدير و مدبر باشد و يكي از اختياراتي كه قانون گذار به ايشان داده است اعمال تبصره 2 ماده 18 است. يعني اگر ايشان رايي را خلاف بيّن شرع ديد درخواست اعاده دادرسي كند. هم اكنون جزو وظايف رئيس است. به يقين سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي چنين كاري را خواهد كرد.  اعلام مي‌كند آقاي رئيس قوه قضائيه، آقاي مجتهدِ عادل و آگاه و مدير و مدبر و آگاه به امور قضايي،  در زير مجموعه شما تصميمي گرفته شده كه يك نهاد و سازماني كه تصميم عليه آن است از محتواي آن تصميم‌ها کاملا بی خبر بوده است. اينجاست كه وظيفه رئيس قوه قضائيه سنگين مي‌شود و از يك مجتهد عادل و آگاه، مدير و مدبر و آگاه به امور قضايي اين انتظار مي‌رود كه بي طرفانه و قانون‌مدارانه به  مساله اعاده دادرسي و نقص رايي كه هيچ مبناي قانوني حداقل از نظر شكلي ندارد. وظيفه آیت الله لاريجاني در اينجا به شدت سنگين است و بايد از آن اختيار خاص قانوني خودش كه اعاده دادرسي  است استفاده كند.  هر چند كه من هنوز نظر حقوقي ام اين است كه موعد اعاده دادرسي نرسيده است. چراکه يك تصميم غيابي به وسيله  مرجعي که صالح هم نبوده گرفته شده و با  اعتراض ما بايد اين مرجع خودش را صالح نداند و تصميم خودش را از دايره حقوقي نداسته و پرونده را برگرداند به   محاكم عمومي.

 

از پاسخ به استراتژي حقوقي سازمان، بايست‌هايي را برای سازمان مجاهدین انقلاب در سیاست حقوقی اش  عنوان کردید. اين بايست‌ها در سازمان به عهده ی چه کسی خواهد بود؟

 

سازمان الان قانوني است. دبير كلي دارد که مي‌تواند اختيارات وكالتي اش را به شخصي تفويض كند و من هم در جريان قضيه قرار دارم. احتمالاً به من رجوع مي‌شود.  اگر به من رجوع شود راهكارم اين است كه 1ـ به اين راي به عنوان يك راي غيابي علي رغم اين كه ماهيتاً هم قبولش ندارم اعتراض خواهم كرد. 2ـ با بودن اين شرايط  نامه‌اي به آيت‌الله لاريجاني خواهم نوشت. كه اين تصميم  خلاف  بيّن شرع است. 3- و از همه  مهم‌تر كاري كه جبهه مشاركت انجام داد و كارشان طاق به طاق درست بود. بايد به محاكم عمومي دادگستري رجوع كرد. باید سه راه را با هم رفت. اعتراض و واخواهي  از تصميم خلاف قانون شعبه 15 دادگاه انقلاب. درخواست ابطال از محاكم عمومي و در نهایت  درخواست به  اعمال تبصره 2 ماده 18 از آيت‌الله لاريجاني. توجه کنیم كه ما در شرايطي هستیم که بايد جلب اعتماد عمومي كنيم. جلب اعتماد عمومي در هر حوزه ابزار و  راهكاره هاي خود را دارد که در دادگستري راهکار و ابزارش قانون است. ما مي‌خواهيم قانون در مورد سازماني كه یکی از قديمي‌ترين احزاب این مملکت است اعمال شود.

 

منبع: مجله صبح آزادی


 


مژگان مدرس علوم
جرس: محمد نوری زاد که بدلیل نوشتن نامه های انتقادی به آقای خامنه ای و مسئولان نظام، به اتهام تبلیغ و توهین علیه نظام، به سه سال ونیم زندان و تحمل پنجاه ضربه شلاق محکوم شده است، هم اکنون در زندان اوین در شرایط بسیار بدی بسر می برد و از ابتدایی ترین حقوق یک زندانی محروم می باشد. وی هم اکنون از عفونت شدید لثه و دندان و بیماری آرتوروز رنج می برد که علی رغم پیگیری های خانواده ایشان برای گرفتن مرخصی جهت مداوا، تاکنون پاسخی به درخواست آنها داده نشده است. خانم فاطمه ملکی همسر دکتر نوری زاد در نامه ای خطاب به دادستان نوشته اند که امیدوارم هنوز وجدان شما بیدار باشد و اجازه ندهد که جان افراد در پای مسائل سیاسی قربانی گردد.

 

به همین مناسبت برآن شدیم که با خانم ملکی در خصوص وضعیت نامناسب جسمانی آقای نوری زاد و پیگیری هایشان برای رسیدگی به این وضعیت، به گفتگو بنشینیم که متن آن در پی می آید:

 

خانم ملکی لطفا در خصوص آخرین ملاقات با همسرتان و وضعیت جسمی ایشان بفرمایید.

 

ناراحتی و عفونت لثه و دهان آقای نوری زاد مربوط به یک ماه قبل می شود که پزشکان اوین هم تایید کردند و در پرونده ایشان درج شده است. در آخرین ملاقات کابینی که با ایشان داشتیم متوجه شدیم که دچار زانو درد شدید هستند و عکس برداری هم شده و به تشخیص پزشک اوین متاسفانه دچار آرتوروز هم هستند. البته خود آقای نوری زاد سومین نامه ای است که به رئیس زندان و یک نامه هم به دادستان نوشته اند که گویا قرار است یک ملاقاتی برای ایشان تنظیم شود. من هم دیروز یک نامه ای خطاب به دادستان نوشتم مبنی بر اینکه همسرم این ناراحتی ها را دارد و خواستار مرخصی فوری ایشان جهت مداوا شده ام. البته در این سه ماه اخیر همسرم یک مشکل پوستی هم داشتند که با تجویز اشتباه پزشک اوین، به اگزمای شدید پوستی دچار می شوند که متخصصینی از بیرون زندان، ایشان را معاینه می کنند که به طور نسبی معالجه می شوند.

 

در خبرها آمده است که آقای نوری زاد در قرنطینه نگهداری می شود شما اطلاعی در این زمینه دارید؟

 

بله، در یک سوئیتی با آقای تاج زاده نگهداری می شوند و هیچ ارتباطی هم با افراد ندارند فقط به بهداری و ملاقات کابینی می آیند که البته ایشان تا دوماه هواخوری نداشتند که خوشبختانه به تازگی هواخوری هم برای ایشان منظور کرده اند.

 

رسیدگی پزشکی به وضعیت جسمانی ایشان چگونه است؟

 

فقط مسکن داده اند و گفته اند ما اینجا امکانات نداریم و باید دندانها را بکشیم. همسرم زمانی که به مرخصی آمدند مشکل دندان و لثه را داشتند و با پیگیری های که ما انجام دادیم ایشان باید شش ماه مداوا می شدند. در نامه ای هم که من دیروز نوشتم اشاره کردم که عفونت چیزی نیست که بشود براحتی ازکنارش گذشت و با مسکن این وضعیت را تحمل کرد.

 

این اولین نامه ای است که شما نوشته اید؟

 

بله و یک مصاحبه ای هم هفت روز پیش تنظیم کردم و منتشر شد. این دو موردی است که بعد از بازگشت مجدد ایشان به اوین منتشر کردیم. البته نامه ای که دیروز خطاب به دادستان نوشتم را هنوز منتشر نکرده ایم اما اگر احیانا پاسخی به آن داده نشود ما مجبوریم که از راهای دیگر اقدام کنیم. من در آن نامه به آقای دادستان هم نوشته ام که امیدوارم هنوز وجدان شما بیدار باشد و اجازه ندهد که جان افراد در پای مسائل سیاسی قربانی گردد. البته امیدواری من نه تنها برای همسرم بلکه برای تمام زندانیانی است که شرایط دشوار زندان را به همراه شکنجه بیماری های جسمی اشان را مجبورند تحمل کنند انگار یک مرگ تدریجی برایشان تدارک دیده شده است. و در حالی که حق مرخصی از حقوق اولیه یک زندانی است، ما تاکنون ملاقات حضوری هم نداشته ایم.

 

در ملاقاتی که داشتید وضعیت روحی آقای نوری زاد چطور بود؟

 

الحمدالله، وضعیت روحی ایشان بسیار"عالی" است. در دوهفته قبل که ما با ایشان ملاقات داشتیم حالشان بسیار بد و رنگ چهره اشان پریده بود و وضعیت بسیار نامناسبی داشتند اما این هفته شکر خدا وضعیتشان بهتر بود.

 

در پایان هر صحبتی که دارید بفرمایید؟

 

من فقط خواستار مرخصی فوری ایشان هستم چون عفونت و بیماری دندان و دهان ایشان مسئله ای نیست که مورد سهل انگاری قرار گیرد و باید هر چه سریعتر تحت درمان قرار گیرند. پیش از این هم در مورد اگزمای پوستی ایشان و یا مسائل دیگری که بوده ما تا الان سکوت کردیم و سعی کردیم که به قول خود آنها جوسازی نکنیم اما یک زمانی نمی توانیم سکوت کنیم. خود من شخصا به عنوان یک انسان نمی توانیم نسبت به این قضیه بی اعتنا باشم و سهل انگاری کنم و با سکوت ما خدای ناکرده اتفاقی بیافتد که پشیمانی برای ما بهمراه داشته باشد. به همین علت من تا رسیدن به نتیجه پیگیری خواهم کرد و اگر پاسخ این نامه هم داده نشود بطور قطع به مراجع بالاتر مراجعه می کنم تا انشالله به نتیجه ای برسیم.

 

این مشکلی که الان است عدم درک درست از شرایط زندانی است، بخصوص زندانی هایی که به این شکل زندانی شده اند. این افراد کسانی نیستند که جایشان در زندان باشد اما خوب آقایان تصمیم گرفته اند که اینکار را انجام دهند، اما دیگر اجازه ندهند که این افراد بیشتر از این آسیب ببینند. مگر اینکه این برخوردها یک سیاست کلی باشد.

 

این سیاست کلی که می فرمایید چه پیامدهای می تواند به همراه داشته باشد؟

 

پیامدهای ناگواری بهمراه دارد حالا ما باز با آقای نوری زاد ملاقات کابینی داریم و می توانیم حرفها و خواسته هایمان را منعکس کنیم اما خیلی از افراد هستند که زندانی هستند و شرایط نامناسب را تحمل کنند و نمیی توانند نارحتی هایشان را ابراز کنند و مجبورند کوتاه بیایند و مجبور به پذیرش خیلی از شرط و شروطها می شوند که این شرایط بسیار دردناک است. و این شرایطی نیست که شایسته اخلاق انسانی باشد تا چه برسد به اسلامی که یک چیز ایده آل است.

 

با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس قرار دادید.


 


در نامه ای به احمدی نژاد

جرس: كانون كارگران بازنشسته تامين اجتماعي استان تهران درنامه‌اي به محمود احمدي نژاد، ضمن اعتراض به افزايش 6 درصدي مستمري ها در تامين اجتماعي خواستار اعمال ماده 96 قانون تامين اجتماعي و افزايش 15 درصدي مستمري هاي در اين سازمان شدند. 


به گزارش خبرنگار ايلنا، در اين نامه آمده است : همانگونه كه استحضار دارند با تصويب دولت مقرر شده است حقوق كليه بازنشستگان و مستمري بگيران در سال 89 به ميزان درصد افزايش يابد صندوق تامين اجتماعي نيز به تبعيت از مصوبه هيات ويران حقوق كليه بازنشستگان و مستمري بگيران مشمول قانون تامين اجتماعي را كه حقوق آنان بيش از حداقل دستمزد بوده است. 


به همان ميزان افزايش و درمهرماه سال 89 با احتساب ما به التفاوت شش ماهه نسبت به پرداخت آن اقدام نموده است.
در ادامه اين نامه تصريح شده است که اين تصميم دولت منطبق با ماده 96 قانون تامين اجتماعي نمي باشد و درخواست رفع مشكل شده است.


پیش از این، كانون كارگران بازنشسته تامين اجتماعي استان تهران در نامه‌اي به  پورمحمدي، رييس سازمان بازرسي كل كشورخواستار ورود اين سازمان به بخشنامه غير قانوني افزايش 6 درصدي مستمري‌ها در سازمان تامين اجتماعي شد. 


همچنین هفته گذشته،  جمعي از كارگران بازنشسته تامين اجتماعي دراعتراض به احتمال منفك شدن معاونت درمان از تامين اجتماعي و افزايش 6 درصدي مستمري‌ها در اين سازمان، مقابل مجلس شوراي اسلامي تجمع کردند.  ‏




 


 


فراخوان كانون حمایت از خانواده های جان باختگان و بازداشتی ها

جرس: بنا به گزارش منابع خبری و حقوق بشری، وضعیت جسمانی محمد صدیق كبودوند، روزنامه نگار و فعال حقوق بشری زندانی، بسیار وخیم و اضطراری بوده و مقامات قضایی و مسولان زندان، نسبت به این مسئله هیچگونه توجه و واکنشی ندارند.


"كانون حمایت از خانواده های جان باختگان و بازداشتی ها"، با توجه به وضعیت حاد و وخیم این فعال حقوق بشری، جهت آزادی و رسیدگی های فوری به وضعیت وی و زندانیان مشابه، به مجامع مختلف بین المللی وحقوق بشری فراخوان داده و خواستار فشار آنها به مقامات جمهوری اسلامی برای اعزام این زندانیان به بیمارستان و آزادی آنان شده است.


بر اساس این گزارش، کبودوند از 18 تیرماه 85 بازداشت گردید و بدلایل واهی و البته بدلیل مواضع انسانی و حقوق بشری اش با پرونده سازی های مختلف به 10 سال و نیم زندان نهایتاً محكوم گردید.


در این گزارش همچنین آمده است کبودوند هم اكنون با شرایط وخیم جسمی محكومیت خودش را می گذراند, او در طول ایام حبسش به عارضه قلبی دچار گردیده و در اواخر دیماه 88 نیز بدلیل همین عارضه دو روز در بیمارستانهای بیرون از زندان بستری گردید, اما وضعیت وی بهبود نیافته و علیرغم نیاز ایشان برای ادامه و استمرار مداوا توسط عناصر اطلاعات مجدداً به زندان منتقل گردید و تا كنون نیز از همین عارضه و دردهای جانبی دیگر رنج می برد.


كانون حمایت از خانواده های جان باختگان و بازداشتی ها اعمال فشارهای غیر انسانی و ممانعت از پیگیری های پزشكی توسط خود زندانیان در بیمارستانهای بیرون از زندان را توسط حكومت جبار و آزادی كش محكوم نموده و برای درخواست آزادی و رسیدگی های فوری به وضعیت این زندانیان به مجامع مختلف بین المللی وحقوق بشری فراخوان می دهد.


این کانون در شرح زندگینامه این فعال حقوق بشری کُرد، آورده است "... محمدصدیق کبودوند در تابستان 1997 همراه با تعدادی از فعالان ایرانی سازمان «اتحاد برای دموکراسی در ایران» را تاسیس کرد. سازمانی با مشی مسالمت آمیز مدنی برای ترویج فرهنگ دموکراسی، جنبش های مدنی و اجتماعی و مسایل و حقوق زنان گردآوری و درصدد چاپ و انتشار آن برآمد اما اجازه انتشار به وی داده نشد.

پس از آن کبودوند تلاش کرد تا مجوز و امکان انتشار نشریه ای را فراهم آورد که سرانجام پس از پنج سال دوندگی در دسامبر 2003 موفق به انتشار هفته نامه «پیام مردم» که در ابتدا گستره سراسری داشت و در زمینه های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی اجازه انتشار یافته بود، به دلیل فقدان پشتوانه مالی گستره آن به تهران و استان های کردنشین محدود گردید و به دو زبان فارسی و کردی انتشار می یافت. پیام مردم به جهت عدم پیروی از سانسورهای دستوری و دولتی و به دلیل صراحت لهجه در بیان مطالب، خیلی سریع در میان مردم محبوبیت پیدا کرد و به عنوان اولین نشریه ایرانی که گروه حقوق بشری داشت بخش عمده ای از مطالب را به موضوعات حقوق بشری آموزش و آشنایی با این حقوق، دموکراسی، حقوق زنان، حقوق اقلیتها و مردم کرد و حقوق مدنی و شهروندی اختصاص می داد.
مشی مستقلانه و عدم پیروی از سیاست های سانسور دولتی و خودسانسوری سرانجام با فشار وزارت اطلاعات محمدصدیق کبودوند مدیرمسئول و سردبیر پیام مردم در 25 ژوئن 2004 بازداشت و دادگستری کردستان دستور توقیف پیام مردم را صادر کرد..."


 محمدصدیق کبودوند که از 18 تیرماه 1385 بازداشت و زندانی شده دارای 3 پرونده قضایی به قرار ذیل در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در تهران، کردستان و آذربایجان غربی است که هر 3 مورد آن با فشار و خواست و گزارش وزارت اطلاعات افتتاح و گشوده شد.
1- پرونده قضایی از شعبه دوم ویژه امنیت دادگاه انقلاب اسلامی تهران که توسط شعبه 15 این دادگاه به اتهام اقدام علیه امنیت جمهوری اسلامی از طریق تشکیل و اداره سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به ده سال حبس و از بابت تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی از طریق ارتباط و مراوده با سازمان های بین المللی حقوق بشر و ارتباط و مکاتبه با شخص کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل متحد و گفتگو با رسانه های عمومی به یکسال حبس جمعاً به یازده سال حبس محکوم شده است که در شعبه 56 دادگاه تجدیدنظر استان تهران ده سال حبس از بابت تاسیس سازمان، مورد تایید قرار گرفته و قطعی شده است.


2- پرونده مربوط به فعالیت روزنامه نگاری که به اتهام تشویش اذهان عمومی از طریق درج مطالب در هفته نامه پیام مردم توسط شعبه اول دادگاه عمومی و انقلاب سنندج به یکسال حبس تعزیری، 5 سال محرومیت از روزنامه نگاری و مدیریت نشریه و ابطال پرونده انتشار پیام مردم محکوم شد که پس از تایید در دادگاه تجدیدنظر استان تهران میزان محکومیت حبس در دیوان عالی کشور به 6 ماه تقلیل یافته است.


3- پرونده مربوط به انتشار کتابچه ای در مورد زنان و نقض حقوق آنان در ایران که در دادگاه انقلاب آذربایجان غربی مطرح و مفتوح گردید که پس از چندبار انتقال های همراه با شکنجه و آزار و اذیت ایشان به مهاباد منجر به تبرئه ایشان گردید.

با توجه به مراتب فوق محمدصدیق کبودوند ده سال و نیم حبس قطعی شده دارد.


کبودوند که تا پیش از بازداشت هیچگونه سابقه بیماری نداشته، در جریان نگهداری وی در سلول انفرادی ، و وضعیت نامطلوب بهداشتی، غذایی و محیطی در زندان دچار ناراحتی های پوستی، گوارشی، کلیه و کبد شد و به دلیل محدودیت های خاص در سلول انفرادی به طور طولانی هم اکنون با مشکل حاد کلیه و پروستات روبرو است.



 


احمد و محمود صدری

 

پیشگفتار مولفان برای خوانندگان جرس:

 

در شرایطی که مخالفت با بنای  مرکزی اسلامی در نیویورک، تهدید به قران سوزی در فلوریدا، و بمب گذاری در مسجدی در ایالت تنسی غوغائی در آمریکا بپا کرده، سیاست مداران محافظه کار با استفاده از هراس مردم از تروریسم، آتش اسلام هراسی را تیز تر می کنند و از آب گل آلود ماهی می گیرند.  در این میان بیانات آقای خوان ویلیامز، کار شناس سیاسی رادیو عمومی آمریکا (ان پی آر) در مصاحبه مورخ 15 اکتبر خویش با شبکه تلویزیونی دست راستی فاکس جنجال دیگری بر پا کرده است.  ایشان در آن مصاحبه اظهار داشته اند که با وجود تنفرشان از پیشداوری و احساسات نژاد پرستانه، هنگامی که "افرادی را با لباس اسلامی در هواپیما می بینند دچار تشویش می شوند".  این کلام، به جهت کلیشه ای بودنش و متهم انگاشتن همه مسلمانان به تروریسم،  مقدمات اخراج ایشان از شبکهً ان پی آر،  و استخدام متعاقبشان بوسیله شبکه فاکس را  فراهم آورد.  در این میان اکثریت مردم آمریکا در نظر سنجی های گوناگون حمایت گستردهً خود را از احساسات و بیانات خوان ویلیامز ابراز کردند. 

 

مولفین این مقاله یادداشت زیر را در سایت اینترنتی "فرانت لاین" که متعلق به شبکه ان پی آر است به انگلیسی منتشر کردند (1) و در آن دغدغه آقای ویلیامز در باره خرابکار بودن مسلمانان را به مثابه مظهری از دوام پیشداوریها در مورد اقلیت های قومی، دینی، و نژادی در آمریکا دانسته اند.  آنچه می خوانید ترجمه این یادداشت است.

 

محمود صدری

احمد صدری

 

ترسی با احتمال یک در یک میلیون: قصه خوان ویلیامز

 

سخن درست بگوئیم: آقای خوان ویلیامز چیزی نگفته اند که اکثر اهالی آمریکا از خاطرشان نگذشته باشد.  اگر با دقت بیشتری به ماجرا بنگریم در می یابیم که ایشان نه به گناه  پیشداوری در مقام صاحب نظر رسمی بلکه به جرم فاش گفتن پیشداوری های عوامانهً مردم از کار خود برکنار شده اند. 

 

فی الواقع، در مقام منتقد، متفکر، و  صاحب نظر سیاسی، آقالی خوان ویلیامز همواره تصورات کلیشه ای در مورد اقلیت های قومی را محکوم کرده اند. به عنوان مثال، به رفتار جواهر فروشان واشنگتن که به سبب ریسک سرقت مسلحانه بوسیله باند کوچکی از سیاهان از ورود همه سیاه پوستان جوان به فروشگاه جلو گیری می کردند بشدت تاخته، آنها را به نژاد پرستی محکوم کرده اند.   بقول آقای ویلیامز نباید  به بهانه تخلف معدودی از  یک اقلیت نژادی همه آنها را به یک چوب راند.  اما همین آقای ویلیامز، در مقام یک شهروند عادی اعتراف می کنند که از حضور افرادی با لباس اسلامی در هواپیما دچار تشویش می شوند، مبادا تروریست باشند!  آیا ایشان فکر نمی کنند که منطقاً احتمال اینکه مسلمانی که در صندلی کنار او نشسته تروریستی مسلح باشد، با توجه به جمعیت یک میلیارد و سیصد میلیونی مسلمین جهان و جمعیت احتمالی هزار نفرهً تروریست های مسلمان از یک در یک میلیون هم کمتر است؟  اگر قرار باشد آقای ویلیامز به چنین احتمال کوچکی بها دهند می بایست از مسافرین سفید پوستی که در پرواز اکثریت دارند بیشتر بترسند چرا که 85% قاتلین معتاد به قتل های زنجیره ای سفید پوست و عضو طبقه متوسط اند.  طبق گزارش سازمان های پلیسی آمریکا بطور روزمره 20 تا 30 نفر از این جنایتکاران در مکان های عمومی در جستجوی قربانیان آتی خود هستند.  سوال اینجاست که چرا آقای ویلیامز که یک احتمال  یک در یک میلیونی در مورد مسلمین را جدی می گیرند احتمالات شبیه و حتی محتمل تر از آنرا در مورد سایر مسافرین هوا پیما در نظر نمی گیرند؟  همچنانکه  آقای پروفسور دان آریلی در کتاب پرفروش " قابل پیش بینی بودن رفتار غیر عقلانی" اثبات کرده اند، ذهن انسان مکرراً منطق را کنار گذاشته به نتایج غیر عقلانی می جهد و به احتمالات نا معقول بها می دهد.  ما اغلب از آنچه احتمال خطرش بیشتر است کمتر می ترسیم و بلعکس خطر اصلی را مغفول میگذاریم.  (2)

 

از آنسو، کسانی که آماج این سوء ظن های غیر منطقی و نژاد پرستانه هستند بهای سنگین آنرا در وجهه  نظر ها و رفتار های غیر انسانی نسبت به هویت خویش می پردازند.  مثلاً، هرچند ایرانیان چه قبل از یازده سپتامبر چه بعد از آن، در عملیات تروریستی ضد غربی دست نداشته اند، و برغم آنکه نهضت سبز ایران به وضوح به جهانیان آشکار کرده که از تعصب و خشونت بیزار است، ایرانیان خود را بکرات قربانی گونه ای پیشداوری می یابند که در سخنان آقای ویلیامز موج می زند.  این تنها یک تئوری نیست. یکی از دو نویسندهً این مختصر چندی پیش از یک هواپیمای یونایتد ایرلاین اخراج شد وحتی پس از رفع سوظن کامل نسبت به تروریست بودنش از بازگشت به پرواز خود محروم شد، به این دلیل که بازگشت او سبب تشدید نگرانی مسافران نسبت به سلامت و امنیت پرواز خود می شد!

 

اینجاست که می بینیم اقلیت هائی که داغ سوء ظن بر چهره دارند همواره مانند سیزیف قهرمان نگون بخت اساطیری تخته سنگ انسانیت خود را مرتب از سراشیب بی اعتمادی عمومی بالا می برند.  هنگامی که احساس می کنند به نزدیکی قله رسیده اند، لاجرم یکی از آنها، در این مورد یک مسلمان در یک میلیون، پیشگوئی کذائی را تحقق می بخشد.   و بناگاه تخته سنگ دوباره به قعر دره می غلطد.  اخیراً برنامه  پر طرفداری تحت عنوان "کمدین های حلقه شرارت"  که به مشکل مشترک اعراب، مسلمانان، و اهالی خاور میانه اختصاص دارد و به انحاءگوناگون قصه "آهنگر بلخی و مسگر شوشتری " را بیان می کند، از اشتهار خاصی بر خوردار شده.  اقلیت های مسلمان نیز اینروز ها یا در صدد به شوخی برگذار کردن داغ سوء ظن از خویشند، یا مشغول جار زدن نیات خوبشان، و یا سرگرم پنهان کردن هویتشان.  

 

سه سال قبل  روزنامه واشنگتن پست سری مقالاتی تحت عنوان "مشکل سیاه بودن در آمریکا" را منتشر کرد، حمایت اکثریت مردم آمریکا از آقای خوان ویلیامز نشانگر این حقیقت است که امروز کمتر کسی به معضله "مشکل مسلمان بودن در آمریکا" می اندیشد.  فرسایش تدریجی ملاحضات اخلاقی و سیاسی (آنچه در آمریکا به آن "پی سی" گفته می شود) در مورد مسلمانان، بسیاری از آنان را به انزوا کشانده.  شگفت آنکه این ملاحظات سیاسی (3) هنوز در مورد سایر اقلیت های قومی و نژادی به قوت خود باقی اند.

 

مسلمانان باید گامی فراتر بنهند: خواستار اعاده حیثیت خویش باشند و اصرار کنند که ملاحظات اخلاقی و ادبی قومی و سیاسی که در مورد سایر اقلیت ها جاری و ساری است شامل آنها  نیز باشد.  در عین حال باید با پذیرش مسئولیت اخلاقی برابر سوء استفاده درون دینی از دیانتشان نیز شجاعانه ایستادگی کنند.  ولکن، این به این معنا نیست که درمواجهه با برچسب های نژادی و عقیدتی و ارزش داوری های جاهلانه ساکت بنشینند.

 

خلاصه آنکه ابطال و الغای ملاحظات سیاسی تنها در مورد یک گروه دینی و قومی منصفانه نیست.  بگذارید ببینیم بدنبال اظهارات اسلام هراسانه آقای ویلیامز خانم های سفید پوست شبکه فاکس که شجاعت ایشان را در بی اعتنائی به ملاحظات دست و پا گیر سیاسی در مورد مسلمانان تحسین می کنند، در مورد سایر ملاحظات قومی خود نیز  به او تأسی خواهند کرد؟  آیا آنها مثلاً در باره نگرانی خود از تنها بودن با مردی سیاه پوست در یک واگن خالی قطار یا آسانسور نیز گفتگوئی به میان خواهند آورد؟ اگر چنین نشود، که نخواهد شد، باید این سیاست یک بام و دو هوا را زیر سوال برد.  مسلمانان نباید اجازه دهند که به خوکچه هندی فرایند آزمایش و خطا با مرز های ملاحظات قومی و سیاسی در آمریکا تبدیل شوند. 

 

پانویس ها:

 http://www.pbs.org/wgbh/pages/frontline/tehranbureau/2010/10/juan-williams-and-the-million-to-1-fear.html

Dan Ariely, Predictably Irrational: The Hidden Forces that Shape Our Decisions, Harper, 2008

Political Correctness

 

 

  *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 


احمد سعیدی

 

جناب کدیور! وقت آن است که درباره هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران تجدید نظر نمایید.

 

جناب کدیور!

 

چندی پیش در مصاحبه ای تلویزیونی ابراز داشتید که هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران، شعار غالب مردم ایران در تظاهرات و راهپیماییهای مختلف بوده است. پس از اینکه اعتراضات محافل مختلف درباره تحریف پیام مبارزات مردم ایران به سمع شما رسید، در یادداشتی بی آنکه اشاره ای به تحریف انجام شده داشته باشید، با اندکی کوتاه آمدن از موضع اولیه، اشاره نمودید که شعارنه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران ، هم شعار برخی از مردم بوده است و سپس به دفاع اخلاقی از شعار هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران پرداختید و شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران را نوعاً متضمن نقض اصول اخلاقی دانستید.

 

ذیلاً اشاره خواهم کرد که شعار هم غزه، هم لبنان چندان هم با اصول اخلاقی مطابقت نداشته و تلاش شما برای پوشاندن لباس اخلاق بر قامت این شعار بنا به دلایلی که خواهم گفت موجه نمی نماید:

 

1 – اگر چه نقض حقوق بشر در هر جایی عمل  غیر اخلاقی است که می بایست مورد اعتراض وجدان بشری قرار گیرد، اما متمایز کردن بخشی از مردم دنیا از سایر مردم مطابقتی با اصول اخلاقی ندارد و شاید بهتر باشد که شعار مدنظر شما را  هم به سودان، هم چین، هم کوبا، هم کره شمالی، هم غزه، هم لبنان، هم ... و در آخر هم ایرن تغییر داد، که در این صورت  چه معنایی از این شعار که کل دنیا را شامل می شود، مستخرج می گردد؟

 

2- اگر چه حقوق همه انسانهای دنیا اهمیت دارد، اما کدام اصل اخلاقی ناظر بر این است که احراز حقوقی بخشی و صرفاً بخشی از مردم دنیا، همتراز با احراز حقوق مردم ایران باید باشد؟ بحث بر سر اهمیت و اولویت حقوق انسانها نیست، بحث بر سر احراز حقوق است. برابری حقوق انسانها مانع از اولویت بندی در احراز حقوق مردمان کشورمان نمی گردد.

 

3- در شرایطی که ایران پذیرفته است  که بخشی از جامعه جهانی باشد و الزام خود را به قوانین بین المللی ابراز داشته است، مداخله در امور داخلی یک کشور دیگر و حمایت از یک جریان داخلی در آن کشور با کدام اصول اخلاقی و حقوقی مطابقت دارد؟

 

4- نقض حقوق بشر در لبنان و غزه، توسط جریانهای مورد حمایت ایران چه مبنای توجیهی دارد. لطفاً نفرمایید که نقض حقوق بشر توسط آنها نیز مورد تأیید شما نمی باشد، که در این صورت این سوال مطرح خواهد بود که در کدام یک از فرصتهای پیش آمده شما به نقض حقوق بشر توسط این گروهها اشاره داشته و این نقض حقوق تعمداً پنهان داشته شده را محکوم نموده اید؟

 

لذا، با توجه به موارد فوق می بینید که شعار هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران، نه تنها با اصول اخلاقی مطابقت نداشته، بلکه خود ناظر بر سوء استفاده غیر اخلاقی از اصول اخلاقی است که وجه المصالحه افکار ایدئولوژیک و نه صرفاً اخلاقی قرار گرفته اند و بر عکس شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران، نه به معنی تأیید نقض حقوق بشر در این دو حوزه، بلکه ناظر بر تعیین اولویت  بندی در احراز حقوق انسانی مردم ایران و اعتراض به رویکرد سوء استفاده گرانه حکومت ایران است.

 

از طرف دیگر دفاع جانبدارانه و یکسو گرایانه جنابعالی از بخشی از حقوق مردم دنیا ولو به صرف قرابت ایدئولوژیک در کنار شائبه هایی که در موارد فوق تبلور یافته، مورد تردید و سوال فعالین سیاسی و حقوق بشر قرار گرفته است. این امر بخصوص پس از مواضع شرم آور دبیر کل حزب الله لبنان اهمیت بیشتری یافته است و به جهت زدودن این شائبه، از جنابعالی درخواست دارم که نسبت به مواضع شرم آور حزب الله لبنان اعلام موضع نموده، تا از این رهگذر  به شفافیت فضای غبار آلود موجود، کمک نمایید. لابد در جریان هستید که با سخنان سید حسن نصرالله حق حاکمیت ملی ایرانیان مورد تعرض قرار گرفته است و از جنابعالی که درباره نقض حقوق انسانهای در هر کجای دنیا حساسیت نشان می دهید، انتظار می رود که به نقض حقوق انسانها در ایران نیز حساس باشید.  

 

احمد سعیدی

 

 

جرس: در زمینه فوق محسن کدیور قبلا چنین اظهار نظر کرده است: 

 

 

اولویت ایران بر فلسطین استراتژی جنبش سبز است، سوم تیر 1389

 

اولا. شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" در روز قدس در تهران توسط جمعی از جوانان ایرانی فریاد شده است و در وقوع آن تردیدی نیست. ثانیا. این شعار عکس العملی در مقابل استفاده ابزاری از مسئله فلسطین از جانب حکومت ایران بوده است. بسیاری از سردهندگان این شعار سوء استفاده حکومت از آرمان فلسطین برای سرپوش گذاشتن بر ستمی که بر ملت ایران می رود را صادقانه محکوم کرده اند. هر چند از بیان مناسبی برای نیل به این هدف انسانی استفاده نکرده اند.  ثالثا. علیرغم اینکه این شعار در روز قدس سر داده شده است، و با اینکه در قصد خیر بسیاری از سردهندگان آن هم تردیدی نیست، من این شعار سلبی را صحیح نمی دانم، زیرا این شعار نه اخلاقی است و نه اسلامی. ظلم به هر ملتی ناپسند است چه ایرانی چه غیر ایرانی. هر چند اولویت در نبرد با ظالم خانگی است و اول باید خانه را از لوث ظالم پاک کرد ، آنگاه به دفاع از دیگر مظلومان پرداخت.

 

 

تکثر مطالبات جنبش سبز در ارتباط با خاورمیانه،  هفتم تیر 1389

 

بیانم در باره شعار "هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران" نادرست و باعث سوء تفاهم شد. ...از شعارهای فوق - به شهادت یوتیوبهای موجود - شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" رواج بیشتر و چشمگیرتری داشته است.

 

اعضای جنبش سبز درباره شیوه مواجهه با غزه و لبنان متکثر می اندیشند. شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" از مسلمات و مقدسات جنبش سبز نیست. شعار "برخی" از هموطنان ایرانی است. آنچنانکه شعار "هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران" مطالبه برخی دیگر از اعضای جنبش سبز است. هر دو گرایش در صفوف همین جنبش قابل مشاهده اند. نادیده گرفتن گرایش اول همانقدر نادرست است که تعمیم شعارشان به کل جنبش و نادیده گرفتن گرایش دوم. هیچیک از این دو شعار را نمی توان شعار کل مردم ایران یا کل جنبش سبز اعلام کرد. هیچکدام را هم نمی توان نادیده گرفت. هر دو را هم می توان نقد کرد.

 

من به عنوان یکی از اعضای ساده این جنبش ضمن اعتراف به شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" به عنوان مطالبه برخی از هموطنان محترم، تمام انتقاد خود را متوجه حکومت بیخرد و عقب افتاده ای می کنم که به دلیل استفاده ابزاری از آلام ملت مظلوم فلسطین، جوانان صادقش را به وادی عکس العمل کشانده است. این شعار و شعارهای مشابه معلول سوء تدبیر استبداد دینی است. برای اصلاح این کاستی باید همه همت خود را مصروف مبارزه ملی با خودکامگی و دیکتاتوری کنیم. من حال برخی جوانان هموطنم را به نیکی درک می کنم که چرا به چنین نتیجه ای رسیده اند، اگر چه به شیوه ای متفاوت با ایشان استنتاج می کنم.

 

استفاده ابزاری حکام جمهوری اسلامی از باورهای دینی و سوء استفاده ایشان از احساسات و عواطف پاک انسانی ایرانیان باعث شده است، که اکنون مسائلی که برای همه عدالت خواهان و آزادی خواهان جهان از بدیهیات شمرده می شود، در فضای عمومی ایران نیازمند استدلال است. واضح است که "چراغی که خانه رواست، مسجد حرام است". در کلیه تصمیمات مرتبط با ایران، مصالح ملی ایران اولویت قطعی بر تمام امور دیگر دارد. اگر قرار است به کمک دیگر مظلومان بشتابیم مظلومیت مسلمانان همسایه در چچن (روسیه) و مظلومیت مسلمانان ترکستان شرقی در چین که یک سوم لغاتشان فارسی است و به فرهنگ ایرانی عشق می ورزند، چرا در بده و بستان سیاسی حکومت با فرمانروایان روسیه و چین فراموش شده است؟

 

 

پاسخ به پرسشهای کاربران سبزلینک، سیزدهم  شهریور ۱۳۸۹

 

شعار “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” بر شعارهای دیگر غلبه داشته است. هرچند من این شعار را برخلاف ضوابط حقوق بشر، موازین اخلاقی و مصالح ملی ارزیابی می کنم. افراط و سوء استفاده رژیم جمهوری اسلامی از آرمان فلسطین نباید ما را در برابر نقض حقوق بشر و تجاوز به کرامت انسانی در دیگر سرزمینها بی تفاوت کند. آدم کشی و جنایت همه جا زشت و محکوم است چه در کهریزک و اوین چه در غزه و لبنان. شهروندان کشور همسایه ترکیه در این موضع از هموطنان محترم مدافع این شعارِ عکس العملی موفق تر عمل کرده اند.

 

  *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 


 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته