-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

Latest news from Jaras for 11/07/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سید محمدعلی ایازی *

 

چکیده : استبداد و بی عدالتی و ستم در جامعه آثاری برجای می گذارد و جامعه منحط را نمایان می سازد. عقب ماندگی و بی فرهنگی و خرابی و روزمرگی یکی از نشانه های چنین جوامعی است. ظاهر گرایی و بی توجهی به اخلاق از دیگر مشخصات چنین جوامعی است. استبداد و نظامی گری و قلدر مآبی از دیگر ویژگی های آن است است.

 

یکی از مباحث مطرح در حوزه فلسفه تاریخ، شناسایی افول و سقوط دولتها و قوانین حاکم بر آنها است. این موضوع در قرآن کریم و برخی منابع حدیثی مطرح شده است.

 

یکی از این منابع نهج البلاغه است که گسترده ترین مباحث افول و سقوط جوامع و حکومتها را از نگاه امام علی(ع) نقل کرده است. این روایات که در قالب خطبه ها و نامه های آن حضرت نقل شده، برخی به صورت کلی و برخی شرایط و احوال دوران آن حضرت و هشدار برای برگشت به جاهلیت و ارتجاع است. این شناسایی از طریق علائمی است که جامعه ستم زده را از جامعه عدل محور و آزاد و آباد جدا می کند.

 

بررسی این نکات کمک می کند که آنها را در جوامع معاصر شناسایی کرده و برای تعیین علائم به کلمات آن حضرت به عنوان قانونی تاریخی استناد و مراجعه کنیم.

 

نخستین پرسش این است که مهم ترین علامت انحطاط یک نظام چیست و چگونه می شود که جامعه به سمت اضمحلال پیش می رود؟ از مهم ترین نشانه های اضمحلال رفتار حاکمان در شیوه اداره جامعه است. بدون شک هیچ چیزی مانند رفتار حاکمان تأثیر گذار و سازنده چنین وضعیتی نیست. امام علی در سخنی به دو ویژگی اشاره می فرماید: یَستَدلُّ عَلی ادبار ِالدُّول بِأَربع: تَضییع الأُصول ِوَ التَمسُّک بِالفُروع وَ تَقدیم الأراذِل وَ تأخیر الاَفاضِل(غرر الحکم، ح ۱۰۹۶۵).

 

چهار چیز، نشانه انحطاط دولتها است، ضایع کردن اصول؛ چسبیدن به فروع؛ مقدم داشتن افراد فرومایه و پست ؛ کنار زدن افراد بافضیلت.

 

منظور از ضایع کردن اصول و چسبیدن به فروع، چیست؟ نخستین مفهوم آن ترجیح و سرگرم شدن و تکیه بیش از اندازه به ظواهر، شعائر و مسائل غیر بنیادی و فراموش کردن ارزشها همچون حقوق انسانها، توجه به عدالت و اخلاق اجتماعی است.

 

منظور از تَقدیم الأراذِل وَ تأخیر الاَفاضِل، چیست؟ شاید این فراز روشن تر باشد و جمله ای دیگر در توصیف امام بیانگر وجهی دیگر از این کلام است که می فرماید: عالمها ملجم و جاهلها مکرم(نهج البلاغه،خ۲).در جامعه منحط عالمان خانه نشین و جاهلان و فرصت طلبان میدان دار و با احترام هستند.

 

امام در اشاره به نوعی از تحول ارزشهای اجتماعی و نشان دادن نمونه دیگر نشانه های انحطاط می فرمایند : أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ کَنُودٍ یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً وَ یَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا(نهج البلاغه، خ۳۲).

 

ای مردم، در روزگاری کینه‏توز، و پر از ناسپاسی و کفران نعمتها، صبح کرده‏ایم، که نیکوکار، بدکار به شمار می‏آید، و ستمگر بر تجاوز و سرکشی خود می‏افزاید، نه از آنچه می‏دانیم بهره می‏گیریم، و نه از آنچه نمی‏دانیم، می‏پرسیم، و نه از هیچ حادثه مهمی تا به ما فرود نیاید، می‏ترسیم.

 

این بیان حضرت چهره ای دیگر از جامعه آفت زده و نظام از هم گسیخته استبدادی است.

 

امام به کارگزاران خود هشدار می دهد که مبادا به ستم کردن روی آورید و بگویید من مأمور و معذورم، زیرا هیچکس در پیشگاه خدا معذور نیست. وَلاَ تَقُولَنَّ: إِنِّی مُؤَمَّرٌآمُرُفاطاع… مگو من مامورم (و بر اوضاع مسلط هستم)، امر مى‏کنم و باید اطاعت ‏شود(نهج البلاغه،نامه ۵۳).

 

وَ لا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَوَاء فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِی الاِْحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لاَِهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ (همان)

 

نبایستى نیکوکار و بدکار در پیشگاه تو برابر و یکسان باشند; زیرا این نگرش، نیرومندترین عامل در بى تفاوتى نیکوکاران نسبت به نیکوکارى و تشویق بدکاران نسبت به بدکارى است; و هرکدام را مطابق کارش پاداش ده!

 

استبداد و بی عدالتی و ستم در جامعه آثاری برجای می گذارد و جامعه منحط را نمایان می سازد. عقب ماندگی و بی فرهنگی و خرابی و روزمرگی یکی از نشانه های چنین جوامعی است. ظاهر گرایی و بی توجهی به اخلاق از دیگر مشخصات چنین جوامعی است. استبداد و نظامی گری و قلدر مآبی از دیگر ویژگی های آن است است. وقتی میان این کشورها و کشورهای دیگر مقایسه می شود، روشن می گردد که چگونه این بی تدبیری آثار گوناگونی را برجای می گذارد که امام (علیه السلام) مطرح می کند: أَخْلاَقُکُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُکُمْ شِقَاقٌ، وَدِیْنُکُمْ نِفَاقٌ، وَمَاؤُکُمْ زُعَاقٌ… بِلاَدُکُمْ أَنْتَنُ بِلاَدِ اَللَّهِ تُرْبَةً أَقْرَبُهَا مِنَ اَلْمَاءِ وَ أَبْعَدُهَا مِنَ اَلسَّمَاءِ(نهج البلاغه، خ۱۳).

 

اخلاق و ارزشها به سوی انحطاط رفته و عهد و پیمان و وعده و وعید جایگاهی ندارد و دینداری به دورویی و تظاهر و ریا کشیده شده است. شهرهاى شما داراى کثیف ‏ترین زمین در شهرهاى خداوندى است نزدیک‏ترین شهر به آب و دورترین آنها از آسمان. در این بیانات هم امام ویژگیهای محیط زندگی را در کنار رفتار نامناسب اعراب یاد آور می شوند.

 

* استاد حوزه علمیه قم و عضو مجمع مدرسین و محققین

 

منبع: وبلاگ نگاشته‌ها


 


 

جرس: یک هفته پس از پایان سفر ده روزه (27 مهر تا 6 آبان 89) سید علی خامنه ای به قم، وی در تاریخ جمعه 14 آبان دوباره به قم سفر کرد. به گزارش خبرگزاری فارس این سفر کوتاه برای بازدید حضرات آیات شیخ حسین نوری همدانی، شیخ ناصر مکارم شیرازی و شیخ جعفر سبحانی تبریزی در بیوت ایشان بوده است. 

این سفر پیامهایی با خود دارد. از جمله نیاز فراوان رهبری به حمایت مراجع قم. مواجهه آقای خامنه ای با عمیق ترین بحران تاریخ جمهوری اسلامی - که در سخنرانی به مناسبت 13 آبان اقرار کرد که سالها طول می کشد که عمق این فتنه کشف شود – وی را  واداشته که برای کسب مشروعیت دست نیاز به سوی مراجع قم دراز کند. اگر چه هزینه گزاف و تبلیغات فراوان به دنبال اعلام مرجعیت عام و پایان "فتنه 88" بود، این سفر کوتاه بازدید پرده ای دیگر از دشواری های مقام رهبری را به نمایش گذاشت.

 مراجع تقلید شیعه مقیم ایران از زاویه میزان نزدیکی و دوری با حکومت و رهبری به سه گروه قابل تقسیمند:

 

گروه اول: مراجع نزدیک به حکومت

 

این دسته از مراجع با صراحت از مواضع و سیاستهای رهبر جمهوری اسلامی حمایت می کنند. حضرات آیات شیخ حسین نوری همدانی، شیخ ناصر مکارم شیرازی و شیخ جعفر سبحانی تبریزی. رساله مرجع اخیر به تازگی منتشر شده است. از این سه نفر تنها نام آیت الله مکارم شیرازی در فهرست مراجع جائزالتقلید جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دیده می شود. 

 

آیت الله نوری همدانی مرتبا در پشتیبانی از آقای خامنه ای سخن می گوید. آیت الله مکارم شیرازی که در این گروه شلوغ ترین حوزه درسی را دارد، اخیرا به حمایت صریح از آقای خامنه ای روی آورده است. آیت الله سبحانی که کمتر در حمایت از آقای خامنه ای سخن گفته به گزارش کیهان در روز عزیمت رهبری به قم با خودروی آزین بسته شده به تمثالهای رهبری عازم محل تدریس خود شد.

 

هر سه مرجع یادشده اگرچه در مدخل شهر قم یا حرم حضرت معصومه به حضور مقام معظم رهبری شرفیاب نشدند، اما در نخستین روز سفر به دیدار رهبری در دفتر ایشان شتافتند. عکس یادگاری این دیدارها در سایت رهبر جمهوری اسلامی بلافاصله منتشر شد. آقای خامنه ای اهمیت این دیدار را به فراست دریافته در فاصله کمتر از سه هفته اختصاصا برای بازدید ایشان به قم شتافته است. البته خبر و عکس این دیدارها تا کنون در وبسایت رهبری منتشر نشده است. ضمنا آیات شیخ حسین مظاهری (اصفهان) و شیخ عبدالله جوادی آملی مراجع نیمه مستقل بین این گروه و گروه بعدی جای می گیرند.

 


گروه دوم: مراجع مستقل

 

مراجع مستقل مراجعی هستند که نه از رهبری و سیاستهای آقای خامنه ای حمایت کرده اند، نه با وی مخالفت علنی ابراز نموده اند، هرچند دل خوشی از دولت ندارند. به لحاظ اقتصادی از بودجه حکومتی یا تسهیلات رهبری مطلقا استفاده نکرده اند. این گروه از مراجع پر نفوذترین مراجع قم هستند و بدنه اصلی حوزه قم را تشکیل می دهند. این گروه از مراجع سنتی هستند و به لحاظ سیاسی غالبا ساکت محسوب می شوند.

 

حضرات آیات شیخ حسین وحید خراسانی، سید موسی شبیری زنجانی، شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، سید محمد صادق روحانی و سید صادق حسینی شیرازی در این گروه جای می گیرند. از این پنج نفر تنها دو مرجع به دیدار رهبری رفتند. آقای خامنه ای که به رسوم علمائی آشناست، حوالی 12 خرداد محرمانه به دیدار سه نفر از مراجع شتافت، تا بعدا از بازدید آنها بهره مند شود. بنابراین بازدید آیات شبیری زنجانی، صافی گلپایگانی و جوادی آملی از رهبری با دیدار گروه اول متفاوت است. اگر رهبری زحمت دیدار را نکشیده بود، هرگز این بازدیدها را شاهد نبود. البته انداختن عکسهای یادگاری و انتشار آنها خاطر بازدیدکنندگان را مکدر ساخته است.

 

از این گروه آیات وحید خراسانی، روحانی و حسینی شیرازی به دیدار رهبری نرفتند. در این میان عدم ملاقات آیت الله وحید خراسانی با رهبری معنای خاصی دارد. معظم له که قصد عزیمت به مشهد را داشت، و با تهدید مقامات امنیتی از زیارت مشهد باز ماند، تحت فشار زائدالوصف فرزندانش را به دیدار آقای خامنه ای فرستاد، اما خود مقاومت کرد و تن به دیدار نداد. حوزه درسی آیت الله وحید شلوغ ترین حوزه درس خارج حوزه علمیه قم است. از مراجع مستقل تنها نام سه نفر (آیات وحید، شبیری و صافی) در فهرست مراجع جائزالتقلید جامعه مدرسین دیده می شوند.

 

گروه سوم. مراجع منتقد

 

مراجع منتقد مراجعی هستند که با صراحت یا عملا از سیاستهای نظام انتقاد کرده اند. به لحاظ اقتصادی مستقل از حکومت هستند. از مطالبات مردم در جنبش اخیر حمایت کرده اند. همگی از شاگردان و علاقه مندان مرحوم آیت الله خمینی محسوب می شوند و در دهه اول از مقامات جمهوری اسلامی بوده اند. و می توان آنها را در "خط امام" دانست. آیات سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، شیخ یوسف صانعی، سید علی محمد دستغیب شیرازی (شیراز) و شیخ اسدالله بیات زنجانی در این گروه قرار می گیرند. از این گروه در سفر قم هیچ مرجعی به دیدار رهبری نرفت. با اینکه آیت الله موسوی اردبیلی علیرغم کبر سن در زمستان گذشته برای نصیحت به ائمه مسلمین بطور خصوصی به دیدار رهبری به بیت وی در تهران رفت، و رسوم علمائی اقتضا می کرد که آقای خامنه ای به بازدید وی مبادرت کند، اما وی علیرغم کسالت آیت الله موسوی اردبیلی به عیادت یا ملاقات معظم له نرفت.

 

نام هیچیک از این چهار مرجع منتقد در فهرست مراجع جائزالتقلید جامعه مدرسین دیده نمی شود. برعکس جامعه مدرسین در اعلامیه دی 1388 خود آیت الله صانعی را بعد از گذشت شانزده سال از انتشار رساله عملیه اش فاقد صلاحیت مرجعیت اعلام کرد، اما آقای خامنه ای که تا کنون رساله عملیه منتشر نکرده است در صدر فهرست مراجع جائزالتقلید اعلام کرده است. دفتر آیت الله صانعی و مسجد آیت الله دستغیب شیرازی در خرداد ماه جاری توسط ماموران محترم لباس شخصی تخریب و غارت شد تا دیگر منتقدان درس عبرت گیرند.

 

*** 

 

پایگاه آقای خامنه ای در مراجع گروه اول محکم و مبتنی بر داد و ستد همه جانبه است. پایگاه وی در مراجع متنفذ گروه دوم بسیار متزلزل است و در مراجع گروه سوم فاقد هر گونه پایگاهی است. در سفر ده روزه قم علیرغم تمهید مقدمات فراوان وی نتوانست مراجع گروه دوم را با خود همراه کند. مقاومت آیت الله وحید که در حال حاضر زعیم حوزه علمیه قم است، برنامه های بلندپروازانه رهبری را نقش برآب کرد. سفر کوتاه اخیر به منظور استحکام بیشتر مراجع حامی حکومت صورت گرفت. بالا کشیدن آیت الله سبحانی برای ایفای نقشی فعال تر در حوزه در این راستا صورت می گیرد.

 

فهرست مراجع جائزالتقلید جامعه مدرسین با ارشادات مقام رهبری افزایش خواهد یافت و آیات نوری همدانی، سبحانی و جوادی آملی به آن اضافه خواهند شد. مراجعی که میزبان مقام معظم رهبری باشد، آیا ممکن است جائزالتقلید نباشند؟


 


مصطفی تاجزاده


پنجم. “اسلام طالبانی” یا “اسلام منهای حقوق بشر“


شاید استاد مصباح اعلام کند اسلام من که اسلام حقیقی است اساسا به همه پرسی و انتخابات آزاد اعتقاد ندارد که لازم باشد برای روشن شدن تکلیف حکومت اسلامی به آرای مردم رجوع کند. معنای سخن فوق آن است که ما پس از ۳۰ سال به اسلام طالبانی رسیده‌ایم و رفراندوم فروردین ۱۳۵۸ نیز برای روشن شدن نظر ملت درباره نظام جدیدی که قرار بود جایگزین رژیم سلطنت شود، برگزار نشد، بلکه برای ساکت کردن غربی ها انجام شد. همچنین همه سخنانی که امام در فاصله زمانی ۲۲ بهمن ۵۷ تا ۱۰ فروردین۵۸ در تهران و قم (نه در فرانسه و قبل از پیروزی انقلاب) به زبان آورد و نوع نظام سیاسی آینده را به رأی مردم موکول کرد، “جدلی” بود و حقیقت نداشت.


با این منطق تأکید ایشان بر انتخابات بعدی و سخن او مبنی بر اینکه “میزان رأی ملت است” که آن هم نه قبل از پیروزی انقلاب و در پاریس، بلکه در سال ۵۸ و در ایران اعلام شد، حرف جدلی و بی بنیادی بود که لابد بازهم برای “اسکات خصم” بیان شد. انتخاب رهبر یا شورای رهبری با رأی ملت و نیز انتخاب خبرگان عزل و نصب کننده رهبری نیز اصالت ندارد. مجمع تشخیص مصلحت هم تشکیل شده است تا روشن کند چه زمانی باید “جدلی” سخن گفت یعنی دروغ گفت.(۱۳) بسیار خوب! ما سی سال لغو اندر لغو حرکت کرده و انتخابات برگزار کرده ایم. اکنون از آقای مصباح می پرسم اگر دموکراسی و حق حاکمیت مردم و انتخابات آزاد را به بهانه «جدلی» بودن سخنان امام در فرانسه نفی کنید، فرق “حکومت اسلامی” مورد نظر شما با «اسلام طالبانی» و «اسلام مجاهدین خلق» از یک سو و نیز با روش نازی ها در آلمان و فاشیست ها در ایتالیا یعنی “با انتخابات به قدرت رسیدن و سپس با انتخابات آزاد جنگیدن” چیست؟ افزون بر آن آیا آقای مصباح توجه دارد که با این استدلال بزرگترین بهانه را به جناح جنگ¬طلب آمریکا می¬دهد تا با برگزاری انتخابات آزاد در کشورهای اسلامی مخالفت کنند با این توجیه که اگر آنان به پیروزی برسند، که احتمال رأی آوری شان در بسیاری از کشورهای مسلمان بالاست، پس از به قدرت رسیدن مانع برپایی انتخابات آزاد خواهند شد و حقوق و آزادیهای هموطنان خود را نقض و سیستم طالبانی را پیاده خواهند کرد؟(۱۴) مهم‌تر آن¬که آقای مصباح جواب دهد که مسلمانان به چه وسیله ای می‌توانند مخالفت احتمالی خود را با حاکمان نشان دهند یا خواهان تغییرشان شوند؟(۱۵)همچنین از وی می‌پرسم


کسانی که رجوع به همه پرسی و انتخابات را برای تعیین سرنوشت قبول ندارند و معتقدند برای “اسکات خصم” می¬توان جدلی سخن گفت، یعنی به مردم دروغ گفت و خلاف آن عمل کرد، آیا می توانند برگزارکنندگان و ناظران امینی برای انتخابات آزاد باشند؟(۱۶)اگر مصالح اسلام ایجاب کند که مثلا نام “غلامعلی” به جای “علیرضا” از صندوق در آید، چه چیز مانع چنین مجریان و ناظرانی از انجام تخلف و تقلب خواهد شد؟(۱۷)


ششم.” دولت نظامی” یا” دولت مدنی“؟


وقتی در گفت‌وگو با یکی از بازجوها به توأم بودن “استقلال و آزادی” و نیز به نفی “دیکتاتوری” و “انتخابات نمایشی و مجالس فرمایشی” و نگاه تأیید آمیز رهبر فقید انقلاب به “حقوق بشر” در وصیت‌نامه ایشان احتجاج کردم، وی نگاه مرا ابزاری خواند و ناخودآگاه درس آموزی خود را از آقای مصباح و نگاه “جدلی” او به دموکراسی وآزادی‌ها نزد امام نشان داد.


همین شیوه مصباحی را به وضوح می توان در نحوه معرفی اندیشه های رهبر فقید انقلاب در شعب رسانه ای حزب پادگانی مشاهده و این پرسش را مطرح کرد چنانچه جناح حاکم واقعا خود را به پشتیبانی قاطبه ملت ایران مستظهر می داند، چرا تأکید مکرر رهبری فقید انقلاب را درباره ضرورت تعیین سرنوشت هر نسل توسط همان نسل در پس پرده آرشیوها پنهان می کند؟ چرا با تمام نیرو می کوشد خاطره منازعه کلامی ایشان با گروه های مخالف آن دوره را که بعضا مسلح بودند، چنان برجسته و مطلق کند که گفتار وی درباره آزادی احزاب تحت الشعاع آن قرارگیرد؟ چرا پافشاری امام را درباره ضرورت نظارت همگانی و مستمر ملی بر مقامات، از صدر تا ذیل را در پس نظارت استصوابی- نظامی مقامات بر مردم نهان می کند؟ چرا حساسیت تاریخی امام درباره جدا کردن “سلاح” از “انتخابات” و ممنوعیت ورود نظامیان به عرصه فعالیت های سیاسی و انتخاباتی را به طور مطلق نادیده می گیرد؟(۱۸)چگونه می توان مدعی پیروی از خط امام بود و در همان حال نظامیان را از مداخله در انتخابات باز نداشت و ابزار و اسباب مدرن نظارت همگانی ملت را اعم از مطبوعات آزاد، اینترنت،sms ، شبکه های ماهواره ای و سایر سخت افزارها و نرم افزار های جامعه آزاد اطلاعاتی را محدود و در مواقع حساس به طور کامل قطع کرد و هم زمان همه ابزارهای نظارت و کنترل را در اختیار حزب پادگانی گذاشت؟(۱۹)


به باور من آنچه مانع تحقق آرزوی «استصوابیون» و”نظامی¬شدن سیاست ورزی” وحاکمیت نظامیان برهمه عرصه هاخواهد شد، دفاع از “گفتمان نوفل لوشاتو” و نیز میراث امام خمینی در استقرار جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب در ظرف قانون اساسی و تأکید بر انتخابات آزاد با همه لوازم، مقدمات و نتایج آن است. اگر “مشروعه‌خواهان” عصر ما نمی‌توانند شعار ‌دهند که «ما پیرو قرآنیم، قانون اساسی نمی‌‌خواهیم» یا «ما پیرواسلامیم، مجلس شورا نمی‌خواهیم» یا «ما پیروان ولایتیم، انتخابات آزاد نمی‌خواهیم»، به علت آن است که همگان تأکیدهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را درباره نقش مردم و جایگاه انتخابات به¬یاد دارند و اینکه ایشان میزان را «رأی» ملّت خواند نه «اراده و خواست و آرمان» آنان. یعنی مطالبه ی بیان شده مردم را در یک انتخابات آزاد معیار خواند و نه خواست و آرمان به اصطلاح «واقعی» اما بیان نشده آنان راکه تفسیر عملی آن نیز به صورت اجتناب ناپذیر بر عهده جماعتی ممتاز و حاکم خواهد¬بود.(۲۰)همچنین اگر اقتدارگراها امروز جرأت ندارند مانند سلف خود در دوره مشروطه اساس اسلام را بر تبعیض بخوانند و حریت (آزادی) و مساوات (عدالت و برابری) را کلمه «منحوسه» بنامند که باید از قانون اساسی حذف شود و اگر هیچ یک از شاگردان آقای مصباح اکنون جرأت ندارد «ولایت فقیه» را «استبداد استدلالی» بخواند، و حتی نظامیان مداخله‌گر در سیاست وکودتاچیان انتخاباتی «استبداد دینی» را تهمت سبزها به خود می‌خوانند و این نظریه مانند «دیکتاتوری پرولتاریا» طرفدار چندانی ندارد و سرانجام علت اینکه همچون عصر مشروطه رساله‌های گوناگون در دفاع از سیستم استبدادی و سازگاری آن با اسلام تهیه و منتشر نمی‌شود و حزب پادگانی جرأت ندارد اصل انتخابات را نفی کند، اگر چه آن را به تاخیر می اندازد و درعین حال خود را طرفدار دموکراسی می¬خواند، علت همه این نتوانستن‌ها را باید در تأکید بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بر “حق” و «رأی» مردم و انتخاب آزاد آنان و صد البته آگاهی عمومی ایرانیان بدانیم که مانع چنین انحرافی شده اند. بنابراین شایسته می دانم این میراث بزرگ را قدر بدانیم و تثبیت کنیم و سپس گامی دیگر فرا پیش نهیم و به سمت انتخابات صد در صد آزاد حرکت کنیم.(۲۱)


هفتم. انتخابات آزاد یا همه‌پرسی؟


در جمهوری¬اسلامی ایران هر انتخابات آزاد و شفاف (خبرگان رهبری،مجلس،شوراها یا ریاست جمهوری )به طور ضمنی تایید میثاق اصلی نظامی است که انتخابات و رای آزاد مردم را ملاک تاسیس و تداوم خود قرار داده است.بنابراین نظامی و رضاخانی کردن انتخابات معنایی جز به هم زدن آن میثاق نخستین و نامشروع کردن حکومت ندارد.به این ترتیب هر برداشتی از اسلام که مهر و امضای رفراندوم و انتخابات آزاد ملت را ندارد، البته به عنوان یک نظریه کلامی و فقهی می‌تواند در حوزه‌های علمی و آکادمیک محترم باشد و به همزیستی خود در کنار دیگر آرا و عقاید کلامی و فقهی ادامه دهد اما اگر داعیه‌ی حکومت داشته باشد ناچار باید رفراندوم پذیر و انتخاب پذیر شود،به¬ویژه آن¬که جنبش سبز در این مرحله از تکامل و رشد خود حاملان «اسلام منهای انتخابات» را به یک سر فصل تعیین کننده در تاریخ کشور ما رسانده است.


حزب پادگانی یا باید به انتخابات آزاد با همه لوازم آن برای تعیین ارکان حکومت تن بدهد یا اگر همچنان با گفتار و کردار خویش بر «تاکتیکی» و «فریبکارانه» بودن گفتمان “نوفل لوشاتو” پافشاری کند، در نهایت مجبور خواهد شد یک رفراندوم بنیادی درباره اصل نظام برگزار کند. این سرفصل تاریخی و اساسی در انتخابات فرار روی کشور رخ خواهد نمود؛حزب¬پادگانی یا انتخابات شاهنشاهی- رسوا برگزار خواهد کرد که عهدشکنی آشکار از قانون و مبانی نظام گزینه رفراندوم را فراروی ملت قرار خواهد داد. یا تن به انتخابات شفاف و منصفانه و آزاد خواهد داد که در آن صورت جنبش سبز به هدف خود رسیده است؛ هر کس برگزیده شود، جنبش سبز پیروز شده است. زیرا هربار ملتی پای صندوق¬های رأی می¬رود،به یک اعتبار وجود می¬یابد و خود را از نو می¬سازد و به علاوه حاکمان را با مقتضیات زمان هماهنگ می¬کند.


پانوشت‌ها


۲٫ گفتمان مصباح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۶۳۰٫


۳٫ همان، صص ۶۲۹٫


۱٫ روزنامه ایران،۸/۹/۱۳۷۹٫ آقای مصباح بر این باور است که اسلام با دموکراسی سازگاری ندارد. درعین حال با “جدلی”خواندن گفتمان امام عملاً از اسلام سازگار با “ماکیاولیسم” دفاع و آشکارا اعلام می¬کند که یک عالم دینی می¬تواند برای رسیدن به هدف ، از وسایل غیرمجاز و غیر مشروع بهره برد.این نگرش آیا “نفاق”و”دورویی”را در سراسر جامعه ترویج نمی کند و مخالفت همه کسانی را که “اخلاقی “می اندیشند، با اسلام،انقلاب،نظام و امامی بر نمی انگیزد که مسلمان می¬تواند بر اساس “ماکیاولیسم”عمل کند ؟


۴٫ سخن آقای مصباح به معنای باور قلبی و وفاداری عملی رهبران و نظام‌های غربی به دموکراسی و حقوق بشر است چرا که وی می¬گوید علت اینکه امام مجبور شد سخنان حقوق بشری بگوید و وعده های دموکراتیکی بدهد که به آنها اعتقاد نداشت این است که غرب ساکت بماند و علیه ما اقدام نکند. طبق منطق آقای مصباح دولت¬های غربی به دموکراسی اعتقاد دارند و در برابررهبر وملتی که چنین باوری داشته باشد اقدامی خصمانه انجام نمی¬دهند.بگذریم از توهین استاد به غربی¬ها که آنان را چنان ساده لوح فرض می کند که نمی‌فهمیدند رهبر انقلاب واقعاً به دموکراسی و جمهوریت اعتقاد ندارد وبرای فریب آنان چنین سخن می¬گوید منتظر فرصت است تا “نظام ولایی” را مستقر کند.مهم آن است که به اعتقاد آقای مصباح معیارهای غربی¬ها دموکراتیک و واقعی است نه مانند خود ایشان وپیروانش که یک کلام درباره “کهریزک” نمی‌گویند اما دائم به “گوانتانامو” انتقاد می‌کنند.


۵٫ از آقای مصباح که قبول دارد “گفتمان نوفل لوشاتو” دموکراتیک اما جدلی بود. می¬پرسم که اگر این گفتمان”جدلی” بود چرا خود وی در آن زمان متعرض این مساله نشد ؟ چرا در طول ده سال حیات امام بعد از “نوفل¬لوشاتو”چنین ادعایی را مطرح نکرد؟ به علاوه اگر خود صریحاً اقرار می¬کند که این گفتمان به دلیل اعتقاد غربی¬ها به دموکراسی وحقوق بشر برای ملت ایران “امنیت بخش”بود و غربی¬ها را “ساکت” ¬کرد یعنی از انجام اقدام خصمانه و خشن علیه ملت ایران بر حذر ¬داشت،چرا اکنون نباید با گفتمان دموکراسی و حقوق بشر،که زبان مشترک ما و غرب می¬تواند باشد،مانع آسیب رساندن دولت¬های بزرگ به ایران و ایرانیان شویم؟ همچنین اگر آن گفتمان مانع ملت ما نشد که با گرایش¬های گوناگون متحد شوند و استقلال و آزادی را به نام اسلام و زیر پرچم آن کسب کنند،چرا نباید امروز این روش راتداوم بخشیم؟آیا ایرانیان امروز کمتر از سه دهه پیش دموکراسی خواه هستند؟ آیا ملت ایران با حقوق بشر مشکل پیدا کرده¬، یا دنیا در این سی سال از “گفتمان دموکراسی “به” گفتمان دیکتاتوری “متمایلشده است؟ به¬چه دلیل”جدل”مذکور درعصر حاکمیت گفتمان¬های انقلابی غیردموکراتیک ضرورت داشت اما درعصر حاکمیت دموکراسی فلسفه و ضرورت وجودی خود را از دست داده است؟


۶٫ نمایشی شدن انتخابات، فقط نهادهای دموکراتیک را فرمایشی و تدارکاتچی نمی‌کند، بلکه با سست و تو خالی کردن نظام سیاسی، علاوه بر نفی دستاوردهای آزادیخواهانه و عدالت‌طلبانه ملت ایران از نهضت مشروطه تا کنون، امنیت و منافع ملی، استقلال میهن و بالاتر از آن یکپارچگی سرزمینی را به مخاطره می‌اندازد و آثار شومی در منطقه و جهان بر جا می‌گذارد و ایران را به جای آنکه «الگوی» همسایگان کند، «عبرت» منطقه می‌کند.


۷٫ با تفسیر آقای جنتی و همکارانش از نظارت بر انتخابات که “استصوابی” و در واقع مطلقه و غیر پاسخگو شد، تأکید شهید مطهری که از «وحدت در عین کثرت» سخن می‌گفت و می‌کوشید این اصل را از عالم فلسفه به عالم سیاست بکشاند و تا مرحله تعریف دموکراتیک از مدیریت کشور و وحدت ملی و اسلامی ارتقا دهد، در معرض فراموشی قرار گرفت و به محاق گفتمانی رفت که پس از درگذشت رهبر فقید انقلاب، ادعا می‌کند «گفتمان نوفل لوشاتو» و سخن فطری، عقلی و جاودان امام مبنی بر «تعیین مقدرات هر نسل توسط همان نسل» در بهشت‌زهرا ماهیت «جدلی» دارد و برای «اسکات خصم» یا ساکت کردن و فریب دادن غربی‌ها گفته شد، یعنی «اکنون» تاریخ مصرف آن گذشته است و اعتبار ندارد. طرفداران نگرش فوق می‌کوشند مانع اعمال حق حاکمیت «ملت‌ بالفعل» بر سرنوشت خود شوند و اگر شرایط را مساعد ببینند، انحلال «جمهوری اسلامی ایران» و تشکیل «حکومت اسلامی» را که قرائت شیعی «طالبانیسم» یا «اسلام مخالف حقوق بشر» است رسما اعلام می¬کنند.


۸٫ سخنان زیر را ملاحظه فرمایید .آیا این عبارات متعلق به کسی است که به “حق تعیین سرنوشت هر نسل توسط همان نسل”اعتقاد ندارد و برای”اسکات خصم” آن ها را به زبان آورده است؟” ما رژیم سلطنتى را اصلًا غلط مى‏دانیم، از اول این غلط بوده، خلاف قوانین انسانى بوده؛ رژیم سلطنتى از اول خلاف قوانین عقلیه انسان است. یک کسى حالا در مجلس به او رأى بدهند، یا خیر فرض بفرمایید- صحیحش را من مى‏گویم، باطلش که مال ایران آن باطلش است، وجه باطلش را نمى‏گویم، من وجه صحیحش را مى‏گویم- شما فرض کنید که یک مجلس مؤسسان ملى- صد در صد ملى- تأسیس بشود و این یک کسى را با اعقابش به حکومت بنشانند، خودش و سلسله بعد؛ ما به این مجلس مؤسسان که از جانب ملت است و به این ملت، مى‏گوییم بسیار خوب شما زمانى که خودتان تشریف داشتید حق داشتید که سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد.سرنوشت مایى که دویست سال بعد از شما به این دنیا مى‏آمده‏ایم به چه مناسبت شما تعیین کردید آقاى پدر بزرگ؟! شما با چه قانون، با چه حق، سرنوشت ماهایى که در این زمان هستیم تعیین مى‏کنید؟ …قانون این است، عقل این است، حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، این صحیح؛ ملت ایران حالا سرنوشتش باید به دست خودش باشد؛ الآن اگر بخواهد یک کسى را تعیین کند براى وکالت، تعیین کند براى ریاست جمهور، حق دارد که خودش قرار بدهد. ما همه فرض کنید اجتماع کردیم و یک نفر را رئیس جمهور کردیم و اجتماع کردیم هر ناحیه یک وکیل درست کرد، این صحیح، حالا اگر ما همه‏مان مجتمع شدیم که یک مجلس مؤسسان درست کردیم، مجلس مؤسسان از ناحیه ما همه صحیح؛ او حق دارد- این مجلس مؤسسان- که سرنوشت این ملتى که الآن هست، موجود هست تعیین کند؛ آنى که الآن نیست و بعدها خواهد موجود شد، نه حالا ملت ایران است نه چیز دیگرى، هیچ چیز نیست حالا، ملتى نیست این؛ گروه‏هایى که در صد سال دیگر در اعقاب شماها مى‏آیند، آنها ملت ایران الآن نیستند، آنها الآن هیچند، من نمى‏توانم سرنوشت آنها را تعیین کنم. آخر ما چه حقى داریم که سرنوشت دیگران را تعیین کنیم؟ آنها دیگرانند “( صحیفه نور، جلد‏۵، صص۵۰۷ و ۵۰۸).


۹٫ رهبر فقید انقلاب وقتی به استدلال های مصباح گونه “اعلیحضرت” می¬رسید که ایرانیان شایستگی آزادی ندارند و ایران سویس نیست،می گفت “شاه ، مى‏گوید اینها نرسیدند به آن حد آزادى! نرسیدند به آن حد! من نمى‏فهمم یعنى چه؟! چطور نرسیدند به آن حد که به آنها آزادى بدهند؟! مردم که داد مى‏کنند که آقا! چرا آن کارهاى غلط را مى‏کنى، اینهانرسیده‏اند به آن؟! حالا]تا[ برسند به آن حد، باید حرف نزنند؟! هر چه تو سرشان مى‏زنند دیگر حرفى نزنند، تا اینکه رسیده باشند به آن حدى که بشود به آنها آزادى داد؟!اینها دارند حقوق اولیه بشریت را مطالبه مى‏کنند. حق اولیه بشر است که من مى‏خواهم آزاد باشم، من مى‏خواهم حرفم آزاد باشد، من مى‏خواهم مستقل ، من مى‏خواهم خودم باشم. حرف ما این است. این حرفى است که در هر جا شما بگویید، همه از شما مى‏پذیرند. و ما همه موظفیم که به دنبال این مطلب باشیم“( صحیفه نور، جلد‏۳، ص۵۰۹).


۱۰٫ با این که “سید حسن مدرس”که یک پارلمانتر بود و الگوی رهبر فقید انقلاب در عرصه سیاست محسوب می شد و ایشان هیچ¬کس را به اندازه آن مرحوم تایید نکرد و گرامی نداشت ،باوجود این تنها انتقادی که بنیانگذار جمهوری اسلامی متوجه” مدرس “کرد ،مخالفت او با “جمهوری شدن”نظام سیاسی پیشنهادی رضا شاه بود. به عبارت زیر توجه فرمایید:« تا انسان استقلال فکرى نداشته باشد، نمى‏تواند یک فرد مفیدى باشد، و اینها مى‏خواستند فرد مفید پیدا نشود، اصلًا از انسان مى‏ترسیدند. اینها دیدند که یک مُدرّس،در زمان رضا خان یک مُدرّس بود که در مجلس بود- نگذاشت رضا خان آن وقت که جمهورى را مى‏خواست درست بکند، مُدرّس نگذاشت درست بکنند. و لو بر خلاف مصالح شد، و اگر شده بود بهتر بود، لکن آن وقت اینها نظر سوء داشتند. یعنى او به سلطنت که نرسیده بود، او مى‏خواست رئیس جمهور بشود؛ و بعدش حالا کارهاى دیگر بکند و کسى که جلوى او را گرفت مُدرّس بود که نگذاشت این کار عملى بشود. کسى که تا آخر ایستاد در مقابلش و بالاخره هم جانش را از دست داد، مُدرّس بود که نگذاشت او کارهایى را بکند، لکن آخرش هم در یک جایى ]درکاشمر در سال ۱۳۱۷[ شهیدش کردند»(صحیفه نور،جلد۹،ص۲۰۲).باتوجه به نظر وگرایش رهبر فقید انقلاب به” جمهوری”حتی وقتی رضا شاه آن را مطرح می¬کند، نمی دانم آقای مصباح چگونه گفتمان “نوفل لوشاتو” واعتقاد امام به “جمهوریت” نظام سیاسی را “جدلی” می خواند. به علاوه امام وقتی با رژیم شاه مخالفت می کرد،باتجدد دموکراتیک مخالف نبود، تجدد آمرانه را برنمی تافت ؛” ما وقتى از اسلام صحبت مى‏کنیم، به معنى پشت کردن به ترقى و پیشرفت نیست، بلکه عکس آن صحیح است. به عقیده ما اساساً اسلام یک مذهب ترقی¬خواه است، ولى ما دشمن رژیم¬هایى هستیم که تحت عنوان تجددخواهى، روش دیکتاتورى و ظلم را در پیش مى‏گیرند“(صحیفه نور،جلد ۴،ص۱).


۱۱٫ وقتی آیت الله مصباح یزدی رسماً اعلام می کند یک مرجع شیعی ماه¬ها و بلکه سال¬هاسخنانی می¬گفت که به آنها اعتقاد نداشت آیا تعجب دارد که چندسال بعد عده ای نیز به این نتیجه برسند که قرآن مجید سخنان شخص محمد¬بن عبدالله (ص) است که برای پذیرش عامه مردم، آن را به خالق هستی نسبت داده است؟ وقتی هشدار دادیم از بازی با با اعتقادات مردم دست بکشید و خلوص،صداقت ویک¬رنگی رهبران دینی را مخدوش نکنید، به آن ها توجه نشد .اکنون که بخشی از آثار “جدلی خواندن” گفتار بزرگان دین روشن شده است،فریاد می کشند که دین و مسلمانی از دست رفت.غافل از آنکه اسلام زمانی ضربه خورد که وتشیع هنگامی آسیب دید که آقای مصباح “مرجع تقلید” این مردم را بازیگر سیاسی خواند که بر اساس عقیده سخن نمی¬گفت و برای رسیدن به هدف حاضربود از وسایلی بهره برد که در شرایط عادی شرعاً مجاز نیست. اسلام و تشیع و ولایت زمانی ضربه خوردند که به نام مبارک “زهرا” دانشجو را از طبقه سوم خوابگاه به پایین پرتاب کردند و در روز عاشورای حسینی۸۸ شهروندان عزادار را به خاک و خون کشید.


۱۲٫ علت اینکه آقای احمدی نژاد به راحتی وعده می¬دهد و سپس آنها را تکذیب می کند یا به فراموشی می سپارد و نیز دلیل اینکه وی برای شکست رقبای خود در انتخابات این قدر ساده دروغ می گوید، آن است که توجیه شرعی و اسلامی آن را آقای مصباح در اختیارش گذاشته است: “مسلمان بنا بر مصالح اسلام می تواند سخنی بگوید که به آن اعتقاد ندارد” این حکم آقای مصباح هیچ محدودیتی جز “مصالح اسلام و مسلمانان” ندارد و بنابراین فرد می تواند سالهای سال ” جدلی” حرف بزند، یعنی دروغ بگوید بدون آنکه اندکی شرمنده باشد یا احساس گناه کند. به راستی فرق این سخن با دیدگاه “ماکیاول” چیست؟


۱۳٫ رهبر فقید انقلاب در دهه اول انقلاب بر عنصر زمان و مکان در اجتهاد تاکید کرد و خود برآن اساس به محوریت “مصلحت” در اداره جمهوری اسلامی حکم داد که بزرگترین اجتهاد “فقه حکومتی” به شمار می رود.چنین حکمی صرفاً بر اساس پذیرش”جمهوریت” نظام توجیه پذیر است نه “نظام ولایی” مورد ادعای حزب پادگانی.طبق دیدگاه آقای مصباح ، امام به “مصلحت”نیاز نداشت زیرا “جدل” که نام دیگر “دروغ” و “دورویی” است، حلال مشکلات است. به همین دلیل” مصباحیون ” هر گز درباره “مصلحت” نظریه پردازی نمی¬کنند.البته اگر بتوانند علناًبا آن مقابله هم خواهند کرد زیرا “نظام ولایی “یا “نظام تک نفره” نیازی به چنین اندیشه و نهادی ندارد.


۱۴٫ آیا استدلال فوق بهترین بهانه را به دولت آمریکا در جهت دفاع از نظام های استبدادی متمایل به غرب در کشورهای اسلامی نمی¬دهد تا مانع برپایی انتخابات آزاد در آن کشورها شود؟


۱۵٫ اگر نامزد حزب پادگانی می تواند ۲۵ میلیون رای بدست آورد،چرا نسبت اقتدارگراها با دموکراسی رابطه جن و بسم الله است؟ به علاوه در حالی که دولت امریکا متهم اول نقض حقوق بشر در بسیاری از کشورهای جهان است ،چرا حزب پادگانی با عملکرد خود به ویژه در یکسال گذشته اسلام و انقلاب و نظام و امام را سیبل حملات ضد حقوق بشری وضد دموکراتیک کرده¬ است؟


۱۶٫ به راستی این¬همه ضدیت با”جمهوریت” و “دموکراسی” و “حقوق بشر” چه نفعی برای اسلام و مسلمانان دارد آن¬هم در شرایطی که در هر جا حقوق بشر رعایت و انتخابات آزاد برگزارشده ، به سود مسلمانان بوده است؟ اگر “طالبان” ضربات مهلکی به اسلام و مسلمانان زده است، چرا باید چهره ای “طالبانی” از جمهوری اسلامی ترسیم کنیم؟


۱۷٫ این که آقای مصباح حکم و اعتبار گفتمان دموکراتیک و حقوق بشری رهبر فقید انقلاب و در نتیجه مطبوعات و احزاب و انتخابات آزاد را فراتر از “نوفل لوشاتو” نمی داند و آن را صرفاً تاکتیکی برای پیروزی کم هزینه انقلاب ارزیابی می کند، این پرسش را برمی‌انگیزد که؛ آیا کسانی که معتقدند امام اصالت دموکراسی و حق تعیین سرنوشت را قبول نداشت و صرفاً از روی “جدل” آن را پذیرفته بود، می توانند منصفانه و شفاف به انتخابات آزاد نگاه کنند و مجری بی طرف و امین آن باشند؟


۱۸٫ آنچه آقای مصباح دنبال می کند،”مشروع سازی حکومت” نیست،”مشروع سازی خشونت، سرکوب و استبداد” است یعنی می توان با ماشین از روی پیکر یک عزادار حسینی معترض به نتیجه انتخابات گذشت و دیگری را از روی پل به خیابان پرتاب و سومی را ترورکرد، درعین حال کسی آن را اقدامی ضد اسلامی نخواند.حتی اگر بشریت آن اقدام را غیر انسانی بخواند و محکوم کند.


۱۹٫آنچه امام خمینی در لحظه بنیادگذاری نظام جدید در مورد نحوه ترکیب «جمهوری» و «اسلامی» بیان کرد و به رفراندوم گذاشت با آنچه او در لحظات نادر واستثنایی این یا آن حادثه یا درگیری مشخص گفت، از یک جنس نیست. آقایان مصباح و جنتی می کوشند «قلم شکنی» را جز و «هسته محوری» اندیشه های رهبر فقید انقلاب معرفی و جمهوری اسلامی را به «جمهوری روزنامه بند» و «جمهوری دهان بند» مبدل کنند. متأسفانه در این مسیر از همراهی بعضی چهره‌های اپوزیسیون برانداز هم بی بهره نیستند. حال آنکه جنبش «رای من کو» به دلیل زیستگاه انتخاباتی خود معیار روشنی برای تفکیک آنچه تبدیل به سند و میثاق ملی شده و آنچه یک نظریه فقهی محض یا سخن برخاسته از یک موقعیت مشخص و استثنایی است، در اختیار دارد. جالب آن‌که بسیاری از کسانی که در دهه نخست انقلاب با تحقیر اصل انتخابات یا «فرعی»، «بورژوایی» یا «خرده بورژوایی» تلقی کردن آن، مقابل رفراندوم جمهوری اسلامی ودیگرانتخابات های آن مقطع ایستادند، اکنون در پویش انتقادی و خود انتقادی دریافته اند که راه رهایی فرد و جامعه از مسیر انتخابات آزاد می گذرد. در جانب مقابل با کمال تأسف باید گفت آنچه امروز امثال آقایان جنتی و مصباح در جهت مقابله با انتخابات آزاد مردم می‌گویند یا انجام می دهند در واقع شکل بازسازی شده و اسلامیزه شده دیدگاه ظاهراً «انقلابی» ودرباطن ضد انتخاباتی امثال«مجاهدین خلق» و مارکسیست‌های استالینیست¬ است که در دهه نخست انقلاب علیه خواست مردم در جریان انتخابات گوناگون به نمایش گذاشتند.


۲۰٫ اگر رهبر فقید انقلاب میزان را «خواست»، «اراده»، ‌«نظر» و… ملت خوانده بود، این احتمال وجود داشت که فرد یا قشر خاصی خود را سخنگوی انحصاری «خواست تاریخی» یا «اراده ملی» یا «آرمان ملت» بخواند و علائق، منافع و سلائق و سلیقة خود را به نام اسلام یا ملت به مردم تحمیل کند. «میزان رأی ملت است»، جز در انتخابات آزاد محقق نمی‌شود. به همین دلیل هرگز نباید فراموش شود. تحقق “ایران برای همه ایرانیان” نیز منوط به آن است که همواره “میزان رأی ملت” باشد.


۲۱٫ من نه تنها شایسته می دانم انتخاب تاریخی نسل انقلاب را پاس بداریم، بلکه معتقدم باید بکوشیم اصولگراها را متوجه کنیم اسلامی نجات بخش عصر ماست که بتواند همنشین جمهوریت و دموکراسی شود و از منافع ایرانیان پاسداری کند. این اسلام تنها با آزادی اندیشه و بیان شکوفا و فقط با انتخابات آزاد جایگاه خود را در مردم همچنان حفظ می‌کند. خوشبختانه گزینة اکثریت قاطع ایرانیان نیز اسلام مدافع حقوق شهروندان،‌ طرفدار توسعه همه جانبه میهن و حامی انتخابات کاملاً آزاد است. چنین برداشتی از اسلام قادر است با محترم شمردن حقوق و آزادی های همه شهروندان و سبک زندگی آنان، مانع استبداد داخلی و تجاوز خارجی شود و فردایی روشن را برای همه ایرانیان رقم زند، انشالله


منبع: تحول سبز
 


 


جرس: مهدی کروبی طی تماس تلفنی در روز شنبه ۱۵ آبان ماه سال ٨٩ با همسر احمدرضا احمد پور ابراز امیدواری کرد که این نویسنده و فعال سیاسی و همچنین تمام زندانیان جنبش بزودی آزاد شوند و به آغوش خانواده هایشان برگردند.


به گزارش منابع خبری جرس، کروبی همچنین ضمن آروزی سلامتی برای احمدرضا احمدپور، از خانواده وی خواست که صبر و بردباری را پیشه خود کنند و در برابر ناملایمات و مشکلات مقاوم باشند .


 این عضو جبهه مشارکت قم و پژوهشگر حوزه و نویسنده وبلاگ "پژواک خاموش" که هم اکنون در زندان مرکزی قم بند ویژه روحانیت محبوس است، در انتخابات ریاست جمهوری گذشته از اعضای اصلی ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در قم بوده در هفتمین روز وفات مرحوم آیت الله منتظری و در روز عاشورای ٨٨ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به یکسال حبس به اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب و هتک حیثیت روحانیت و نیز به خلع لباس روحانیت محکوم شد .


این عضو کمیته ایثارگران حزب مشارکت، در پی اعتراض به نحوه برخورد های غیر قانونی و بد رفتاری های ماموران زندان و شرایط بد نگهداری زندانیان دست به اعتصاب غذای ۱۶ روزه زد که این عمل و نامه سرگشاده وی به دبیر کل سازمان ملل متحد موجب شد تا پرونده ای جدید به اتهام توطئه علیه نظام، نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام برای وی ایجاد شود.



 


حمیدرضا ظریفی نیا
جــرس: در حالیکه "دروغ و تهمت، نردبان ترقی و دست یازیدن حاکمیت بر اموال مردم و بیت‌المال شده۱"، و متهمان جنایات "غیر استاندارد٢"، پرونده های فساد مالی٣ و همچنین تقلب در انتخابات۴، حاشیۀ امن دولت و نهادهای امنیتی را در اختیار دارند، گزارش هفتگی نقض حقوق بشر و تضییع حقوق شهروندی، جز لیستی بی پایان - چون گذشته-  از احضار و ربایش و دستگیری و صدور احکام حبس و محرومیت از حقوق اجتماعی نبوده و حکایت زندانیان سیاسی و خانواده های آنان، همچنان بی دادرس باقی مانده است.

گفتنی است طی هفتۀ دوم آبان ماه ٨٩، سیزده فعال مدنی - دانشجویی، احضار و بازداشت شدند و همزمان ٣۰ سال حکم زندان توسط دستگاه قضایی برای فعالان سیاسی و مطبوعاتی صادر گردید.

 

این درحالیست که با گذشت یکسال از ورود واژۀ "فتنه" به ادبیات مقامات ارشد حکومت در کنار واژۀ "دشمن" و "استکبار"، کماکان تمام همّ و غمِ حاکمیت، سرکوبِ فتنۀ زیر خاکستری است که بنا به قول کروبی، مدعی هستند "آنرا  مهار کرده اند؛ که اگر اینچنین است، پس چرا هر روز از فتنه سخن می گویند؟ اگر فتنه مرده است! پس چرا پشت سر مرده صحبت می کنند؟! و از کوچکترین حرکت ها بیم دارند و نگرانند؟! اگر فتنه مرده است، پس چرا بگیر و ببندهایشان تمامی ندارد؟!"

    رئیس جدید زندان اوین، یا فرماندۀ قلعه باستیل

طی همین هفته خبر رسید که ۱۴زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که چندی پیش در بیانیه ای خواستار تشکیل کمیته حقیقت‌یاب برای کشف حقایق مربوط به انتخابات و حوادث پس از آن شده بودند، توسط وزارت اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفته و تهدید شدند که به زندان های دور از مرکز تبعید خواهند شد.

 

در اقدامی قابل تامل و یک هفته بعد از ادعای رئیس سازمان زندانها مبنی بر "هتل بودن زندان ها" و "رفتار نمونۀ مقامات زندان"، حجت‌الله سوری رییس جدید زندان اوین در تایید سخنان وی و در اولین اقدام خود بعد از ریاست، ورود هر گونه میوه و برخی از مواد غذایی را به بند ۳۵۰ زندان اوین ممنوع اعلام کرد، تا بعد از قطع تمام تماس های تلفنی آن بند و حذف امکانات آن محل، زندانیان این بند واقع در زیر زمین زندان اوین، از ابتدایی ترین حقوق نیز محروم تر شوند.... وی در دومین اقدام خود بعد از ریاست، تلفن های بند دو زنان را مسدود کرد و در سومین اقدام، دستور قطع تلفن اکثر بخشهای زندان اوین - از جمله بند ویژه روحانیت -  را صادر کرد.

 

طی همین هفته، وکیل مدافع هدی صابر (فعال مطبوعاتی محبوس)، طی نامه‌ای به ریاست جدید زندان اوین، از وی خواست دلیل قانونی نگهداری صابر را اعلام نماید.

 

مسئولان زندان اوین یکشنبه ای که گذشت، از ملاقات نسرین ستوده، وکیل دادگستریِ زندانی، با خانواده اش جلوگیری کردند... و درحالیکه رسانه های خبری اواسط هفته از دیدار دادستان تهران با ستوده و دو زندانی سیاسی دیگر (محمد امین هادوی و محمد اولیایی فرد) خبر داده بودند، همسر ستوده اعلام کرد که همسرش از همان روز (یکشنبه نهم آبان)، اعتصاب غذای خود را در اعتراض به شرایط موجود و روند بررسی پرونده اش از سرگرفته است.

 

بهداری اوین بیماری محمد اولیایی‌فر، وکیل زندانی را "سرطان خون" تشخیص داده و نیاز فوری معاینه توسط پزشک متخصص را تائید کرده، اما مسئولین قضائی اجازه بستری شدن او در بیمارستان مجهز را نمی‌دهند.

 

محمد داوری، معلم زندانی و سردبیر سایت سحام‌نیوز، در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش از آنها خواست که علی‌رغم میل باطنی‌اش، برای "اعتراض به قطع بودن تلفن بند ۳۵۰ زندان اوین" به ملاقات او نیایند و در آستانه روز دانش آموز، رسول بداغی، معلم زندانی که به شش سال حبس محکوم شده، طی نامه ای خطاب به دانش آموزانش، آرزوی خود را "رسیدن به جامعه ای باز و دور از دیکتاتوری فردی و قشری" اعلام کرد.

    احضار، صدور حکم، ربایش، دستگیری

طی همین هفته محمد سیف زاده، وکیل دادگستری، که وکالت بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی را طی سال‌های اخیر بر عهده داشت، به اتهام "تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر"، به ٩ سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم گردید و همزمان جهانگير محمودی، وکیل دادگستری نیز، براي ابلاغ حكم به دادگاه ويژه روحانيت اهواز فراخوانده شد.

 

اواسط هفته ای که گذشت، رسانه ها گزارش دادند یاسر معصومی (مسئول فنی سایتهای برخی از نشریات اصلاح طلب)، حکمی معادل ۵ سال حبس تعزیری و محرومیت از فعالیت مطبوعاتی دریافت کرده و عیسی خان حاتمی از اعضای شورای مركزی جبهه ملی و دبیر اجرایی شورای همبستگی برای دمكراسی و حقوق بشر نیز، به دادگاه انقلاب فراخوانده شده است.

 

 طی دومین هفته از آبان ماه ٨٩، خبر رسید کهدو فعال فرهنگی کُرد به نامهای قاسم ویسی و فرهاد فلاحی، درحالیکه قصد تهیه مستندی در مورد زندگی فرزاد کمانگر (معلم اعدامی) داشتند، ناپدید شدە و طبق شواهد در بازداشت به سر می برند؛ همچنین علی قادری، یکی از شهروندان کُرد اهل بانه نیز، به چهار سال و سه ماه زندان محکوم شد و همزمان رسانه های خبری اعلام کردند جلسه رسیدگی به پروندۀ یکی از فعالان کرد بنام دلیر روزگرد، در دادگاه انقلاب سقز برگزار شده و هنوز حکمی صادر نشده است.

 

از دیگر اخبار هفته ای که گذشت، دستگیری غلامرضا غلام حسینی و سعید ترابیان عضو سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران، احضار دو تن از اعضای شورای مرکزی کانون صنفی معلمان کرمانشاه به نام های محمد توکلی و علی صادقی به دادگاه انقلاب،بازداشت حافظ اسماعیل، دومین داماد مولوی عبدالحمید امام جمعه زاهدان، وضعیت وخیم جسمانی حسین فرزین، فعال سیاسی بازداشتی در مشهد، نامه حسین خضری (زندانی محکوم به اعدام) به سازمانهای حقوق بشری، محکومیت زهرا صفایی از زندانیان سیاسی سابق به سه سال حبس تعزیری بود.

 

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از بازداشت چهار تروریست وابسته به انگلیس در شهر مریوان (کردستان) خبر داد، که بلافاصله توسط حزب کومله و دولت بریتانیا تکذیب شد... کومله اعلام کرد این افراد از سال پیش بازداشت می باشند و این اعلام ناگهانی، حکایت از سناریویی خاص دارد.

 

در اولین هفته از اجرای طرح جدید ارعاب شهری موسوم به "محله محور"، فرمانده انتظامی تهران بزرگ خواستار آن شد که برخی بازداشت شدگان در جریان این طرح، محارب شناخته شوند.

    دانشگاه؛ سنگر بی دفاع

در راستای اجرای تصمیمات دولت مبنی‌بر خروج دستگاه‌های اجرایی از استان تهران و کاهش تصدی‌گری امور موازی، وزیر بهداشت دانشگاه علوم پزشکی ایران را منحل اعلام کرد و متعاقب آن، روزهای پی در پی، دانشجویان، استادان و کارمندان این چهارمین دانشگاه پزشکی کشور (از لحاظ کیفیت)، دست به اعتراضات گسترده زدند. 

 

سازمان ادوار تحکیم، صدور حکم چهار سال زندان برای علی جمالی، عضو شورای مرکزی و مسئول کمیته سیاسی آن سازمان و همچنین فشار بر دیگر اعضا را محکوم کرد.

 

در اولین روز هفته ای که گذشت، دادگاه فعال دانشجویی، وحید لعلی‌پور (همسر مهدیه گلرو)، در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب و به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد و این قاضی همان روز با آزادی موقت و مشروط احسان عبده، دانشجوی زندانی مخالفت نمود؛ تا همانند ۱۶ ماه اخیر خبرساز شود.

 

همزمان خبر رسید که  در پی اخراج پنج نفر از فعالان دانشجویی استان مازندران، مسئولین دانشگاههای مازندران و صنعتی نوشیروانی بابل دو دانشجوی دیگر را نیز از دانشگاه اخراج کرده اند.

 

از دیگر اخبار دانشجویی هفته ای که گذشت، ۴۵روز بی‌خبری از فواد سجودی فریمانی دانشجوی محبوس در بند سپاه، انتشار گزارشی از برخوردهای امنیتی و سرکوب فعالان دانشگاه بین المللی قزوین، ملاقات با شبنم مددزاده بعد از سه هفته بی خبری، بازداشت حسین پرهیزگار از فعالان دانشجوئی بابل، دستگیری علی قلی زاده، فعال دانشجویی مشهد و عضو ستاد کروبی، اجرای حکم زندان دانشجویان افشاگر دانشگاه زنجان، انحلال شورای صنفی دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی مشهد و تایید حکم شش سال حبس تعزیری برای نظام حسن‌پور، دانشجوی ترم آخر و از بازداشت‌شدگان وقایع پس از انتخابات بود.

 

اوایل هفته ای که گذشت همچنین خانواده مجید دری، فعال دانشجویی دربند، برای اولین بار پس از تبعید وی، در زندان بهبهان خوزستان با فرزندشان به صورت حضوری ملاقات کردند... مجید اواخر هفته طی نامه ای به خانواده خود، با اشاره به برخورد گرم مردم محل تبعیدش، نوشت: "من دیگر تنها نیستم، مردم  این شهر حس غربتم را شکستند..."

 

از معدود اخبار خوب هفته گذشته، آزادی علی پرویز فعال دانشجویی دانشگاه خواجه نصیر، پس از گذراندن دوران محکومیت خود از زندان اوین بود.

    قصه ای بی پایان

طی هفته ای که گذشت خبر رسید زندانی سیاسی محمد نوری زاد دچار عفونت فک و دهان شده و حال جسمی نامساعدی دارد...همسر وی می گوید نمی دانم مسوول کیست؟ اطلاعات یا قوه قضائیه؟ دادستان یا رئیس زندان؟

 

زهرا رهنورد، در ادامه دیدار و دلجویی های خود از خانواده های زندانیان سیاسی و شهدای جنبش، اوایل هفته به دیدار خانواده شهید محرم چگینی (شهید ٢۵ خرداد ٨٨) رفت و خاطرنشان کرد "تحمل این شرایط دشوار است، اما خون بیگناه پایمال نمی شود..."

رهنورد همچنین روز پنجشنبه ۱۳ آبان، با همسر و خانواده حشمت الله طبرزدی، فعال سیاسی زندانی، دیدار نمود.

 

مهدی کروبی نیز در دیدار با خانواده مهدی خزعلی، فعال و نویسندۀ منتقد دولت، خواستار پایان اعتصاب غذای این زندانی سیاسی شد.

    حکایت شمشیر دموکلس بر سر رسانه های ایرانی

نازنین خسروانی، فعال مطبوعاتی و همکار روزنامه های نوروز، بهار، دوران امروز، کارگزاران، سرمایه و ...، روز ۱۱ آبان ماه در پی مراجعه ماموران امنیتی به منزلش بازداشت و به مکان نامعلومی برده شد... و یک روز بعد نیز منزل وی مورد تفتیش قرار گرفت.

 

اعتراض صدها نفر از وبلاگ نویسان و فعالان مدنی، به ادامه بازداشت نوید محبی دانش آموز وبلاگ نویس و فعال مدنی بازداشتی و اعلام ممنوعیت ارائه خدمات میزبانی به سایت رسمی محمد خاتمی در داخل کشور، از جمله موارد دیگر نقض حقوق شهروندی طی هفتۀ دوم آبان ماه بود.

 

محمد رضا مقیسه، روزنامه نگار دربند، در پی بازداشت مجدد مستقیما به بند عمومی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد... مهسا امرآبادی، از امضا نکردن درخواست عفو از سوی همسرش (مسعود باستانی) - حتی - برای آزادی موقت خبر داد.

 

دفاتر نظرخواهی مردمی و خاطرات دو روزنامه آفتاب یزد و شرق در نمایشگاه مطبوعات جمع آوری شد و در آخرین روز هفته ای که گذشت، سرپرست دادسرای مبارزه با جرایم رایانه‌ای، از دور تازه کنترل و نظارت بر سایتها و شبکه های اینترنتی خبر داد.

    پیگیر وضعیت گروگان‌های ما نیز باشید

احمد منتظری اواسط هفته ای که گذشت، طی تماس با همسر نسرین ستوده، از خانواده وی دلجویی بعمل آورد و خواستار توقف اعتصاب غذای ستوده شد... کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران نیز، در واکنش به از سرگیری اعتصاب غذای ستوده، خواستار اقدام عاجل کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد در مورد ستوده شد..."

 

مهدی هادوی، نخستین دادستان بعد از انقلاب، در پی بازداشت ناگهانی فرزند و نوه‌اش و نحوه برخورد با آنان، نامه ای سرگشاده خطاب به وزیر اطلاعات نوشت و همچنین از نبودن استقلال در قوه قضاییه ابراز نگرانی و تاسف کرد.

 

دانشجویان طرفدار حقوق شهروندی در ایران، خواستار آزادی دو کوهنورد آمریکایی زندانی در  ایران شدند... گروهی از فعالان دانشجویی ایرانی نیز، با ارسال نامه ای به باراک اوباما، خواستار فشار وی بر حکومت ایران در مورد دانشجویان بازداشتی شده و خاطرنشان کردند: آقای رئیس جمهور! پیگیر وضعیت گروگان‌های ما نیز باشید...

    طنز هفته:

حسین الله کرم، یکی از فرماندهان لباس شخصی ها و عضو شورای هماهنگی نیروهای حزب الله می گوید "ما از طریق اعتراضات مدنی به دنبال رسیدن به خواسته هایمان بودیم..."

 

یک مقام دولتی نیز مژده داد: "برای شادابی بیشتر،  دیوار مدارس دخترانه بلندتر خواهد شد."

    توضیحات:

 

۱- اشاره ای بود به جوابیۀ تقی کروبی (فرزند مهدی کروبی)، در واکنش به اخبار کذب رسانه های خاص.

 

 

 ٢- سعید مرتضوی، یکی از نقش‌آفرینان مهم فجایع کهریزک، که به دستور محمود احمدی‌نژاد، به سمت نماینده ویژه رئیس‌جمهور و ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز گمارده شده است. گفتنی است بازداشتگاه کهریزک، بعد از افشای جانباختن گروهی از بازداشت شدگان بعد از انتخابات بر اثر شکنجه، توسط رهبر جمهوری اسلامی "غیر استاندارد" تشخیص داده  و تعطیل شد.

 

 

 ٣- محمدرضا رحیمی، معاون اول و سخنگوی دولت، از متهمان فساد مالی گسترده و پرونده معروف به خیابان فاطمی و همچنین متهم به جعل مدرک دکترا.

۴- غلامحسین الهام، عضو سابق شورای نگهبان و کابینه احمدی نژاد، و از نقش آفرینان در روند انتخابات، که اکنون مشاور حقوقی محمود احمدی نژاد شده است.


 


محمد قائد

 

همان گونه كه انتظار می‌رود قاضی دادگاه عاری از جانبداری باشد، آيا روزنامه‌نگار هم وظيفه دارد كنار بايستد و از موضوعی كه قرار است دربارۀ آن خبر منتشر كند يا نظر بدهد چنان فاصله بگيرد كه گويی اهل اين دنيا نيست؟

 

جانبدارنبودن قاضی اگر به حد بی‌تفاوتی برسد می‌تواند زيانبار باشد و او را به ابزار اجرای دستور ديگرانی كه در پس آينه طوطی‌صفتش داشته‌اند كاهش دهد. قاضی دلخواه، انسانی است دارای عواطف و احساسات و عقيده و سليقه؛ اگر مثل چوب ِ خشك باشد صلاحيت داوری در كردار انسانها ندارد. آنچه از او در جايگاه قضا انتظار می‌رود اين است كه، در عين پرشوربودن به عنوان انسان فهيم، كيفرخواست دادستان، دفاع متهم و نظر هيئت منصفه را با كتاب قانون و رويـّۀ قضايی بسنجد.

 

قانون يعنی توافقنامه‌ای كه فردا صبح ممكن است با قيام و قعودی ديگر تغيير يابد؛ رويـّۀ قضايی يعنی عادت و انتظار مردم؛ نظر هيئت منصفه يعنی بازتاب وجدان جامعه؛ وجدان يعنی غلبۀ احساسات موروثی بر عقل اكتسابی؛ و جامعه يعنی مكانی پر از حبّ و بغض و انواع سليقه‌ و عقيده.

 

آيا می‌توان به خبر اجازه داد علناً پيام داشته باشد؟ يا بايد مراقب بود، مانند كالای قاچاق، پيامی لابه‌لای سطرهایش جاسازی نكنند؟

 

اروين شرودينگر، فيزيكدان اتريشى، در حيطۀ كار خودش نتيجه گرفت نظاره‌كردن به قصد قضاوت دربارۀ پديده بر چندوچون آن اثر مى‌گذارد. توقع ظاهراً ساده حقيقت‌گويى و حقيقت‌نويسى در عمل به اين موقعيت دشوار مى‌انجامد كه محتوای خبر ممكن است بخشی از موضوع مورد بحث شود. قضيّه‌ای كه امروز صبح درباره‌اش خبر چاپ كرده‌ايد يا نظر داده‌ايد همان موضوع ديشبی نيست. در نتيجۀ زير ذرّه‌بين رفتن،‌ چه بسا در افكار عمومی تصويری جديد و ابعادی تازه يافته باشد. هر قدر هم با فروتنی بنويسيد بيطرف هستيد و اذعان كنيد احساسی نسبت به اصل موضوع نداريد و برايتان چندان مهم نيست، خوانند‌گانی با قاطعيت خواهند گفت ”اين را نوشته‌اند“ ـــــ يعنی حقيقت ناب با قاطعيتی متناسب با اعتبار نشريه و سطح اجتماعی ِ خوانندگانش اعلام شده است.

 

نمی‌توان در روزنامه دربارۀ كمبود گندم و افزايش نرخ طلا نوشت و، با اين استدلال حق‌به‌جانب كه ما نه نانواييم و نه طلافروش، انتظار داشت خواننده‌ها هم بی‌تفاوت بمانند و فوراً برای خريد اين كالاها صف نكشند. در همه جای دنيا معترضان تا چشمشان به دوربين تلويزيون می‌افتد احتمال دارد رفتارشان تشديد شود: اگر صحبت می‌كردند حالا فرياد می‌كشند،‌ اگر خواستار بركناری وزير بودند حالا كل دولت بايد برود. چنانچه بيطرفی اصل باشد، بايد تظاهرات اعتراضی را يكسره ناديده گرفت زيرا وقتی به آن توجه كنيم به احتمال زياد متفاوت با هنگامی است كه ناديده گرفته شود.

 

يكی از اتهامهای هميشگی خبرنگاران غربی در جهان سوم اين است كه جزء را می‌بينند اما كل را، مغرضانه، ناگفته می‌گذارند. در واقعيت زندگی، مسافر تازه‌وارد دنبال كسانی می‌گردد كه زبانشان را بفهمد و بتواند حرف آنها را به مخاطبانش برساند. ناظری كه به حضور انجمنهای دفاع از آزادی بيان و سخنگويان اتحاديه‌ها عادت كرده است به سراغ معادل آنها در محيط جديد می‌رود. دولتهای جهان سوم می‌گويند اينها اقليتی‌اند ناچيز. گزارشگر خارجی می‌گويد اگر واقعاً اين طور است چرا به اقليتی كم‌اثر اجازۀ معرفی نامزد در انتخابات نمی‌دهند؟

 

دولتهای جهان سوم، در مقابل، می‌گويند مسئلۀ اقليت و اكثريت نيست، پای حقيقت در ميان است. و حقيقت هميشه در دستان توانای دولت است، نه در اختيار يك مشت آدم متفرقه.

 

در جاهايی از دنيا به تجربه نتيجه گرفته‌اند كه برای حفظ وضع موجود بايد چيزهايی را پيوسته تغيير داد، همچنان كه برای راندن در خط مستقيم بايد فرمان اتومبيل را مدام به چپ و راست حركت ‌دهيم. تحمل دخالت اقليتها و ظاهراً كوچكها و كم‌اثرها در امور سياسی بخشی از مهارت در نوسانهای كنترل‌شده برای حركت در خط مستقيم است.

 

در جوامعی از قبيل ايران، بانيان وضع موجود همواره شكايت دارند جرايد داخلی،‌ اگر مهار آنها را رها كنند، و رسانه‌های خارجی با بزرگ جلوه‌دادن اقليتهای نالازم سعی در ايجاد چنددستگی و نهايتاً‌ اغتشاش دارند. چه در رژيم سابق و چه امروز می‌‌نالند رسانه‌های خارجی اصرار دارند بيانيه‌ای كه چند آدم هيچكاره از روی مبلهای سالن پذيرايی‌شان صادر كرده‌اند بديل برنامۀ دولت كه تمام مسئوليتها به عهدۀ آن است تلقی شود.

 

در اين اعتراض، ارباب قدرت ميل دارند نكته‌ای مهم ناديده بماند: خود اينكه چند نفر جرئت كنند در خانه‌ای بيست‌وچهارساعته تحت نظر پليس مخفی، جمع شوند و بيانيه بنويسند و امضا كنند خبر است. اينكه حرفشان تا چه اندازه قابل دفاع است و خريدار دارد بايد در صفحات جرايد و در انتخاباتی آزاد و عادلانه سنجيده شود.

 

در ايران اين حرف كه روزنامه‌نگار نبايد قاطی كار سياسی شود تبديل به ترجيع‌بندی شده كه تكراركنندگانش انگار به تمام جوانب آن توجه ندارند. نرخ نان، قيمت ارز و بيانيۀ چند نفر ناراضی خبر است‌ و خبر ِ سياسی‌ است زيرا بر داوری خواننده از وضع موجود اثر می‌گذارد.

 

تمام اينها هر روز در بولتنهای محرمانه به دست مقامها می‌رسد. اما بولتن محرمانه، نسبت به نشريۀ معمولی، به مراتب كمتر لحن و آب ‌و رنگ دارد؛ بيشتر در حكم بخشنامه‌ای است به افراد صاحبمنصب كه در ملاء عام چه بگويند و چه نگويند. آنچه فكر عامۀ خواننده‌ها را می‌سازد لحن و تأكيد و بخصوص تيتر روزنامه است بالای خبرهای مربوط به نان و ارز و بيانيۀ چند آدم ناراحت.

 

روزنامه‌نگار، چه فعّال سياسی باشد و چه ادعای بيطرفی كند، هر روز ناچار از انتخاب است زيرا مشاهدۀ تحولات جامعه، نوشتن يا ويراستاری خبر و تيترزدن بالای آنها شغل اوست. و به‌عنوان آدمی اهل اين دنيا، عقايد و احساسهايی دارد و حق خويش می‌داند كه داوری كند. از پيشداوری هم عاری نيست زيرا فكرهايی را می‌پسندد و از كسانی خوشش نمی‌آيد. با نصيحت و بخشنامه نمی‌توان تمام اينها را از سرش بيرون كرد.

 

اما فقط چون از كسانی خوشش نمی‌آيد به خودش اجازه نمی‌دهد حرفشان را تحريف كند و استدلالشان را از ريخت بيندازد، برای خراب‌كردن‌ اشخاص آسمان‌ريسمان ببافد و اتهامهايی كليشه‌ای بپراند كه خوب می‌داند نامربوط يا بی‌پايه‌اند.

 

قلمزن در هر جامعه‌ای چه بسا تمام آنچه را می‌داند روی كاغذ نياورد و سخنران تمام آنچه را در سر دارد در يك ضرب بر زبان جاری نكند. نام اين خويشتنداری، خودسانسوری،‌ يعنی ‌سانسور بی‌اختيار، نيست. محدوديت ستون يا صفحه، دلايل اخلاقی، موانع قانونی، ملاحظات شخصی و رفاقت، يا بيم از خصومت هم دخالت دارد. اما به آنچه می‌نويسد بايد اعتقاد داشته باشد و بتواند از حرفش دفاع كند. دفاع نه به معنی توسل به مصلحت وقت، بلكه در مفهوم اعتقاد به معياری يكسان در برخورد به موضوعها.

 

آنچه اهميت دارد اين است كه منصف، متعادل و معتدل باشد. بيطرفی اگر هم امكان داشته باشد صفتی لزومآً مثبت نيست. آدمها وقتی بيطرفند كه عملاً به موضوع مورد نظر اهميت چندانی ندهند. كسی كه در برابر انقراض نسل كانگوروها بيطرف باشد نزد او بودونبودشان علی‌السّويه است.

 

در بحث بر سر بيطرفی يا جانبداری (مانند كليشۀ علم يا ثروت) جای نكتۀ مهم ديگری هم خالی است: تأكيد بر كيفيّت فرد روزنامه‌نگار به بهای ناديده‌گرفتن كميـّت صنف روزنامه‌نگار. دو يا ده يا صد جريده‌نگار شريف و چيزفهم برای گلستان‌كردن جامعه كافی نيست. بايد نشرياتی متنوع و متعدد و پايدار هم وجود داشته باشد تا صفات مطلوب بتواند در سطحی گسترده رشد يابد. صفات منصف، متعادل و معتدل را خوانندگانی تشخيص می‌دهند كه بتوانند نشريۀ دلخواه خود را انتخاب كنند، بخرند و بخوانند. در رقابت تجاری و در مقايسۀ نمونه‌هاست كه می‌توان‌ گفت اين روزنامه متعادل تر از آن يكی، و اين نويسنده منصف‌تر از بسياری همكارانش است.

 

گرفتاری جامعۀ ايران اين نيست كه روزنامه‌نگارها آيا به اندازۀ كافی بيطرفند يا زيرجـُلی كار سياسی می‌كنند؛ به حقيقت (معنی آن هرچه باشد) متعهدند يا خبر می‌سازند؛ گرايش خود را در مطلبی كه به چاپخانه می‌فرستند دخالت می‌دهند يا فرشتۀ عدالتی‌اند كه با چشمهای بسته می‌نويسد و تايپ می‌كند.

 

گرفتاری اين است كه به كسب‌وكار مطبوعات فرصت رشد داده نمی‌شود و قدرت سياسی نه همراه با اعتبار فرهنگی و همزاد متن مكتوب، بلكه مبتنی بر امرونهی شفاهی است. ايران در ته فهرست ممالكی است كه درس‌خواندۀ شهری نشرياتی در سطح توقع و سواد و طرز فكر خود در برابر ندارد.

 

مطالبی مناسب وعظ و خطابه و بخشنامه از تلويزيون پخش می‌شود و عين همان را در قالب روزنامه چاپ می‌كنند. اما مخاطب چنين بخشنامه‌هايی اهل روزنامه‌خواندن نيست، تا چه رسد به پول‌دادن و خريدن. نيازی هم ندارد. با نيم‌ساعت تماشای تلويزيون وطنی می‌توان مضمون هفته‌ها رج‌زدن‌ آن به‌اصطلاح جرايد را شنيد ــــ و خلاص.

 

در شرايط مورد نظر اهل بحث در بيطرفی يا جانبداری، مطبوعات نقش ناظر و برابرنهاد و هدايت‌كننده و مربّی و منتقد تلويزيون را بر عهده دارد نه نسخۀ كتبی‌اش.

 

حملۀ واعظ به مطبوعات تأثيری بر تيراژ ندارد و اغلب تمهيدی است برای تشديد سركوبی. مستمع پای منبر، اگر هم خواندن بداند، معمولاً روزنامه‌ را حتی اگر مجانی باشد برنمی‌دارد نگاه كند. در مقابل، مطبوعات مستقل وقتی همان وعظ را به شيوه و با تيتر خودشان چاپ می‌كنند تيراژ بالا می‌رود. فرهنگ شفاهی در حيطۀ مكتوب چه بسا اسباب خنده و حيرت شود.

 

در سريال شبهای برره، پرسوناژ روشنفکر برای هر یک از ۹۴ اهل روستا یک نسخه روزنامه چاپ می‌کند اما گاه یک نفر تمام تیراژ را می‌خرد و خوراک بـُزش می‌کند، یا یک نفر دیگر از نویسنده می‌خواهد آنچه را چاپ کرده است برایش بخواند.

 

هيئت حاكمۀ ايران در خرده‌فرهنگی پرورش يافته است كه روزنامه‌نگار را،‌ در بهترين حالت، همتراز مدّاح و پامنبری می‌بيند و، گرچه كاسبْ حبيب خداست، به حرفۀ مطبوعات نگاهی مثبت ندارد. به نظرش در مرز مكاسب حلال و حرام معلق است و هرچه كمتر بهتر (محمدعلی رجائی در مقام نخست‌وزير گفت همين اطلاعات و كيهان كافی است). فكر و حرف نو را مشكوك تلقی می‌كند و از همان عهد پيدايش مطبوعات در عصر مشروطيت خريدن كاغذپاره برايش پول‌ دورريختن و حتی كمك به برنامه‌های استعماری بود. اخبار مهم را نرخ طلا و ارز می‌داند كه با تلفن هم می‌توان از اين و آن پرسيد، و آگهی مجالس ختم كه استثنائاً دروغ نيست و اشخاصی واقعاً مرحوم شده‌‌اند.

 

با آن زمينۀ فكری، امروز بولتنهای محرمانه را برای خودش، و تلويزيون وطنی را برای موافقانش كافی می‌داند. تعجبی ندارد اندك خريداران جرايد سوبسيدی‌ كه برای حفظ ظاهر چاپ می‌شود اغلب آدمهای كمتر متديّنی‌اند كه خواندنْ جزو عاداتشان است و حاضرند هر روز پول بدهند تا سر در بياورند كسانی چه پاپوشی می‌دوزند و چه آشی می‌پزند.

 

فيلم خبری وقتی اشخاصی را نشان می‌دهد كه كنار پياده‌رو ايستاده‌اند و روزنامه‌هايی نزديك سطح زمين را مطالعه می‌كنند می‌توان با اطمينان گفت ايران است. روزنامه در همه جای جهان بيشتر ديدنی است تا خواندنی. اما در ايران درست همان جماعتی كه حاضرند برای خواندن روزنامه پول بدهند از داشتن روزنامۀ مورد علاقۀ خويش محرومند.

 

در اوضاع و احوالی كه جنگ فرسايشی بين ايران و اسلام شدّتی بی‌سابقه می‌يابد، اين اندرز كه قلمزن مطبوعات به اندازۀ توريست ِ خوش‌خلق بيطرف بماند و درگير موضوعها نشود كمی زيادی شيك و بلكه غيرعملی است.

 

منبع: بی بی سی


 


مجید رسولی

 

« بسمه تعالی »

 

  حضور دبیرکل محترم سازمان ملل

  جناب آقای بان کی مون

  با سلام و تحیات

 

  ضمن عرض خسته نباشید خدمت حضرت عالی و همکاران محترمتان در آن سازمان بین الملی که رسالت عظیم آن در دفاع از حقوق تمامی بشریت با هر نژاد و هر ملیتی و هر دینی می باشد و در منشور آن سازمان به این امر تصریح گریده است و جنابعالی در حال حاضر ریاست این سازمان را برعهده دارید شخصی که برخاسته از مشرق زمین می باشید و به خوبی می دانید که در فرهنگ مشرق زمین اهانت و ظلم کردن به مردم امری قبیح و مردود است .

 

  من به عنوان یک طلبه و روحانی به نمایندگی از بسیاری از روحانیون مورد ستم قرار گرفته حکومت ایران این رنج نامه را خدمتتان می نویسم برخلاف عدهّ ای که در نوشته هایشان به دنبال مقاصد خود هستند .

 

  آنچه از دیدگان شما می گذرد پرده از ظلمی بزرگ بر می دارد که به جز خداوند کسی از ستمی که بر پیکره روحانیت اصیل و واقعی می رود خبری ندارد.

 

  جناب آقای بان کی مون

 

  حقیر مدت 14 سال پیش به عنوان طلبه علوم دینی وارد حوزه علمیه شدم و در این مدت مشقت های فراوانی را برای کسب علم و اسلام متحمل شدم اما متاسفانه در انتخابات ریاست جمهوری  سال گذشته در ایران شاهد انبوه ظلم ها و شکنجه هایی که بر مردم از سوی حاکمیت اعمال شد بودم و بنا به وظیفه انسانی و اسلامی خودم در مورد ظلم هایی که به مردم شده بود ساکت ننشتم و به خیل روحانیون آزاد اندیش که در این راه مقابل حکومت ایستاده بودند پیوستم اما در این راه تاوان فراوانی را روحانیون پرداخت می کنند در حالی که در هیچ یک از مجامع بین الملی نامی از آنها برده نمی شود! اگر مردم عادی و دانشجویان مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند به مراتب ظلم ها و شکنجه هایی که به من و دوستان روحانی ام از سوی حکومت روا داشته شده فراتر است

 

 .  جناب دبیرکل :

 

  من از شما می پرسم در کجای دنیا دادگاهی وجود دارد که متهم حق داشتن وکیل را ندارد؟ تلفنی احضارش می کنند یااینکه بدون هیچ واهمه ای در هر وقت از شبانه روز به منزل متهم یورش می برند و اشخاصی را  که امین مردم و عده زیادی پشت سر آنها نماز می خوانند را با بدترین وضع به شکنجه گاه می برند ؟ در کجای دنیا سراغ دارید تمامی احکام یک دادگاه قطعی باشد و متهم حق تجدید نظر خواهی نداشته باشد و یا اینکه اگر زیاد اصرار کند همان قاضی رای دهنده به اعتراضش رسیدگی کند ؟

 

  و در کجای دنیا اعدام های مصنوعی و دروغین را برای اخذ اعتراف از متهمان ترتیب می دهند؟

 

  در کدام دادگاه از این دنیا حکم صادره برای متهمین را شفاهی برایشان قرائت می کنند و حتی کپی آن را هم از ترس برملا شدن احکام ظالمانه و غیر قانونی و ضد بشری شان را به محکومین نمی دهند ؟ و فقط با یک قرائت حکم چندین سال پشت میله های زندان باقی می می مانند ؟

 

   و شکنجه های فروان دیگری که در مجال این مقال نیست و ان شاالله به زودی در فرصت های دیگری به آن خواهم پرداخت .

 

    من به عنوان یک قربانی این خشونت ها و ظلم ها و از طرف کسانی این سخنان را می گویم که هم در خانه خود غریب  و نامحرم هستند چرا که مردم به ما می گویند حکومت دست شما روحانیون است و عملا راه را برای ما می بندند و هم در خارج از ایران تمامی مجامع بین الملی نسبت به روحانیون یک دیدگاه خاصی دارند و این امر موجب گردیده که حاکمیت در جمهوری اسلامی ایران بی هیچ مقاومت داخلی و خارجی ، شکنجه ها و ظلم هایی را از سوی دادگاه ویژه روحانیت علیه روحانیون مخالف حاکمیت روا دارد که به مراتب شدیدتر از آن چه که به افراد عادی یا دانشجویان روا می دارند هست و این درحالیست که حامیان داخلی به دلیل ترس از محاکمه و شکنجه نمی توانند از این قشر بی دفاع حمایت لازم را انجام دهند و نهادهای حقوق بشری که سازمان ملل در راس آن قرار دارد در سکوت معنا داری به سر می برد !

 

  من قصد این را ندارم که شخصی یا نهادی را متهم کنم ولی سئوال من این است چه گونه می توان باور کرد سازمانی  که شما ریاست آن را بر عهده دارید در همه جای جهان نسبت به شکنجه ها و ظلم هایی که به مردم کشورهای مختلف از سوی حاکمانشان می شود قطع نامه ها و بیانیه ها و... صادر می کنید اما برای روحانیون آزادی خواهی که اسیر حکومت ایران گشته اند و  به اسم همین روحانیت بر مردم و خود روحانیت شکنجه ها که روا نمی دارند آیا این اعمال نقض آشکار حقوق بشر نیست ؟

 

  من از شما عاجزانه می خواهم که به فریاد فراموش شدگان و  ستم دیدگان روحانی ای که در زندانهای ایران در گمنامی و در بدترین شرایط انسانی به سر می برند برسید و از دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران بخواهید سریعا آنها را آزاد کنند و گروهی را برای بازدید از وضع بسیار رقت بار آنان به زندانهای ایران بفرستید و از همه نهادهای بین المللی حقوق بشری نیز می خواهم که به فریاد بی صدای این مظلومان و ستمدیگان که در آتش غضب حاکمیت ایران می سوزند تنها به جرم اعتراض با سنگین ترین احکام غیر عادلانه بی آنکه به جز خدا یار و یاوری داشته باشند ، برسند .

 

  جناب آقای بان کی مون : به خداوند بزرگ قسم که ما هم انسان و بشری هستم همانند شما و همه انسانهای دیگر و حق زندگی داریم

 

  و مجدانه از شما می خواهم در صورت امکان وقتی  برای دیدار و ملاقات با حضرت عالی به این جانب داده شود تا حضورا آنچه که بر حقیر و دیگر دوستانم رفته است را به عرض برسانم امید است اظهار لطف حضرتعالی در این خصوص شامل حال حقیر گردد.

 

  و عاجزانه و مصرانه از حضرتعالی می خواهم به این موضوعات رسیدگی فرمائید .

 

      با تقدیم ادب و احترام

  مجید رسولی

  15 آبان ماه 1389

 

  *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 


مریم شربتدار قدس

شعر از "مریم شربتدار قدس" برای نسرین ستوده

 


آسمان می نالد
و زمین در طپش غمبارش
هم نوا با نفس باد حزین
شکوه از جور و جفا دارد باز
مرغ شب می خواند
قصۀ شیر زنی دریا دل
و سحر در گذر از ثانیه ها
خسته از بیدادها
با زمان می گوید قصۀ "نسرین" را
تا دگر بار زمان بگشاید
کوله باری که پر از خاطره هاست
گنج هائی که در آن یاد خداست
و زمین می لرزد
آسمان می گرید
دستهائی لرزان ، چشم هائی گریان
همه بی تاب ولی غرق دعا
نالۀ باد صبا می پیچد
تا حکایتهایش
بدمد در تاریخ
که چسان با حسرت
کودکانی دلتنگ
گرمی زمزمۀ مادر را می جویند
و "ستوده" آن زن
استوار است چون کوه
که غمش نالۀ مظلومان است
و گناهش تنها
حرف حق بوده و بس
پس زمان می خواند
آسمان و سحر و باد و زمین می خوانند
و صبا آهسته می خواند اذان
خوش به حالت قهرمان
وقت آن است که افطار کنی
روزه ات را بشکن
که جهانی نگران است تو را
که تو باید باشی
تا ببینی ثمر جهدت را
روزه ات را بشکن
وقت آن است که افطار کنی
 


 


مقصود فراستخواه

 

درباب مدارا می توان سه نوع پرسش به میان آورد؛ نخست. پرسش چیستی (what question) و اینکه مدارا چیست و چه نیست؟ دوم ، پرسش چرایی (why question)  که چرا کسی مدارا نمی کند به جای آنکه مدارابکند، و سوم پرسش چگونگی (How question) که چگونه مدارا رونق می گیرد و نهادینه می شود.

 

پرسش از چیستی                         

 

چیستی مدارا تا اندازه ای روشن است. مدارا به معنای دیگر پذیری است. مدارا روحیه ای است که واجدین آن  با وجود اختلاف نظر ودر حالی که متفاوت می اندیشند یا متفاوت عمل می کنند ، معمولا به قدر مشترکهای زندگی اجتماعی و سیاسی خود تکیه می کنند و همزیستی در پیش می گیرند. مدارا غالبا  با درک و احترام متقابل و گفتگو وبردباری  و تا حدودی متقاعد کردن  و متقاعد شدن و تا حدودی هم متفاوت ماندن و اختلاف داشتن  ودر عین حال با هم زیستن برگزار می شود. 

 

پرسش از چرایی

 

علم،  بیشتربا این پرسش سر وکار دارد. با پرسش از چرایی،  ما وارد حوزۀ تفکر عِلّی  وتحلیل عِلّی می شویم. علم،  فعالیت منظم و کارامدی است که از طریق بررسی رابطۀ امور و عوامل مؤثر بر آن می کوشد تا تبیین بکند. علم ، رفتار داده ها را پی جویی می کند. چرا کسانی مدارا نمی کنند به جای اینکه مدارا بکنند؟ چرا مدارا در جایی هنجار اجتماعی نیرومندی است ودر یک جای دیگر  هنجاری ضعیف وکم توان است و در جای سوم،  اصلاً نابهنجار است؟

 

مدارا کردن یا نکردن ، یک رفتار اجتماعی است که هیچکس  آن را یکسره از شکم مادر و با نقشه های ژنتیکی نمی آورد یا بر ذات موهوم «این یا گروه اجتماعی» نقش نبسته وحک نشده است که مثلا اهل خشونت وعدم مدارا باشد. بلکه هر چه هست از طریق یادگیری اجتماعی آموخته می شود. هر رفتار بشری در ساده ترین تحلیل دارای سه مؤلفۀ معرفت شناختی وروان شناختی و جامعه شناختی است.

 

مؤلفۀ معرفت شناختی

 

دو فرض پنهان رسوخ یافته در نقشه های ذهنی  برخی مردمان این است که : 1.حقیقت در یک صورت بندی خاص اعتقادی  متمرکز است و با عبارات مشخصی بیان می شود ، هرچه از این صورتبندی خاص  وتعابیر مشخص، بیرون باشد باطل است یا حداقل صورتی انحرافی  وتحریف شده از حق است.  2.می توان به آن حقیقت متمرکز ،  شناخت قطعی پیدا کرد  ، راه این شناخت نیز به قدر کافی روشن است و   دلیلی بر اختلاف آرا و تعابیر نیست. با این فرضهای کمین کرده در اذهان است که  به سادگی نتیجه می گیرند هرکه بیرون از عقیده ما باشد به طرز جازم وقطعی ، آلوده به عقیده وقول باطل وانحرافی است وگمراه کننده است .

 

 براساس  این نوع معرفت شناسی است که  امکان های مدارا نکردن افزایش می یابد. دایرۀ  «غیر» های باطل بزرگتر می شود . وقتی من تصور می کنم که حقیقت فقط با عقیدۀ دینی ،صورت بندی  می شود ( و نه با اندیشه های فلسفی و علمی و نگاه های هنری و ساحات زبانی دیگر) احتمال عدم  مدارای من  با «غیر» مذهبی ها و ساحاتی «غیر»  از ساحت دین  بیشتر می شود ، از سوی دیگر  فکر می کنم  در میان مذاهب نیز فقط صورت بندی مذهبی خاصی از حقیقت ، درست است که من به آن قائل ام ، پس به احتمال زیاد نمی توانم  عقاید و اعمال  قائلان به مذاهب دیگر و «غیر»متدینین به دین حق  را در جامعه  وحوزۀ عمومی تحمل بکنم ، این فروض پنهان معرفت شناختی مرا تا جایی می تواند برساند که  حتی  نمی توانم بپذیرم که از آموزه های یک دین وآیین ، «غیر» از قرائت مقبول ومرسوم یا رسمی قرائتهای مختلف دیگری بشود.

 

اکنون ممکن است سپهر معرفتی  تحول پیدا بکند و به این نتیجه برسیم که حقیقت ، امری منبسط  و نا متعین ونامتمرکز   است و از آن ، صورت بندیهای مختلف فلسفی و عرفانی و هنری و وجودی و کلامی و مذهبی به عمل می آید  وبه عبارتهای  مختلفی تعبیر می شود ، در این حالت ، امکان مدارا با ساحات مختلف فکری و بازی های مختلف زبانی بشر بیشتر می شود ، در حوزۀ دینداری هم ، امر متعالی یا غایی به صور مختلف تعبیر شده است ، ادیانی  خدامرکز هستند و ادیانی نیستند، در حوزۀ ادیان خداگرا نیز ، به تعبیر هیگ ؛ «او» را نامهای بسیاری است، در قلمرو یک دین نیز ،  نحله های کلامی وفقهی متفاوتی از نوع قدیم وجدید هست  و روایتها وقرائتها کثیر اند . در این افق معرفتی ، امکان های  مدارا ، وسعت وفسحت بیشتری دارد.

 

مؤلفۀ روانشناختی

 

در مؤلفۀ روانشناختی ، ابعاد شخصیتی مدارا کردن و یا مدارا نکردن به میان می آید. مدلهای مختلفی درباب شخصیت مورد بحث محققان قرار گرفته است .یکی از مشهور ترین مدلها ، مدل شخصیتی پنج عاملی است .

 

این پنج بعد عبارت اند از:

1.گشودگی در مقابل فروبستگی

2. وجدان گرایی در برابر بی وجدانی

3. برون‌گرایی در برابر درون گرایی

4. همسازی در مقابل ناسازگاری

5.عصبیت گرایی و هیجان پذیری منفی در برابر ثبات عاطفی

 

لی و آشتون(2006) ، مدل HEXACO را توسعه دادند که در آن « صدق وصفا وفروتنی » به مثابۀ بعد ششم شخصیت بررسی شده است و صفاتی مانند عدم جانبداری و  بی طرفی وتواضع معرفتی دربرابر جزم اندیشی ، تصلب، تعصب و تمامی خواهی از طریق آن  قابل توضیح هستند. هرچه ترکیبات این شش مؤلفه در ساخت  وریخت شخصیتی ما بهینه بشود و ارتقا پیدا بکند بیشتر می توانیم از مداراکردن لذت ببریم وکسب مطلوبیت بکنیم .

 

به هرصورت همانطور که در نگاه معرفت شناختی ، برای شیوع فعل کمیاب «مدارا»،  منتظر اتفاقی درسرمشقهای  اندیشه ای و پارادیم های معرفتی وسپهر گفتمانی هستیم،  در  روان شناختی،  چشم به اعماق جان و روان وشخصیت خودمان می دوزیم تا روزنه ای از دورن  هستی پهناور ما گشوده بشود، از احوال و عواطف و انگیزشها وگرایشهایمان  فرجی و گشایشی روی بدهد،  تربیتها ومنشها عوض بشودو  عادتواره ها و ارزشهای رفتاری تغییر وتوسعه پیدا بکند .

 

اهمیت مؤلفۀ روان شناختی زیاد است. از جمله اینکه امکان دارد ما به لحاظ معرفت شناختی ، قائل به نسبی گرایی نباشیم ، دیدگاهی را درست ودیدگاهی را نادرست بدانیم واز دیدگاه درست دفاع بکنیم و قول نادرست را تأیید نکنیم اما تربیت وخوی آزاده منشانۀ روان شناختی  و روحیات باز و فروتنانه  وبردبار و با ثبات  وهمساز به شرح پیش گفته،  از ما می خواهد که حکم تأیید را از تجویز ، جدا بکنیم . در اینجا استدلال اخلاقی ما آن است که هرچند ما این یا آن سخن وعقیده یا فعل ورفتار را تأیید نمی کنیم ولی گفتن سخنان ناصواب و به جای آوردن اعمال نادرست توسط دیگران  را  در زندگی مشترک اجتماعی تجویز  می کنیم(مجاز  می دانیم) و این تجویز به معنای تأیید نیست. 

 

مدارا کردن یا مدارا نکردن تابعی از ارزشهای نسبتا پایدار رفتاری هستند.  ارزشها نیز ریشه در  باورهای راسخ مردمان  دارند و آنها را به این یا آن رفتار سوق می دهند . ساحت معرفت وساحت رفتار و شخصیت در هم تنیده اند.  ارزشها دارای دو سویۀ نگرشی و  عاطفی  هستند و آن هردو  تحت تأثیر عوامل اجتماعی ومحیطی شکل می گیرند.

 

مؤلفۀ  جامعه شناختی

 

همانگونه که اندکی پیشتر نیز اشاره شد، انسان موجودی زیستی، روانی واجتماعی است. معرفت وروان او در خلأ  نیست وگرانبار از منطق اجتماعی است. قبلا گفته شد که مداراپیشگی اصولا «رفتارآموختۀ اجتماعی» است. آدمی از امکانهای خود – تأملی، خود آگاهی، خود-تنظیمی  وخودگرانیِ معرفتی ورفتاری برخوردار است اما  نهادهای اجتماعی نیز بسیار  مهم اند. رفتارهای عموم مردم  تحت تأثیر  ساختارهای اجتماعی هستند. برخی مقتضیات نهادی ، مردمان نگونبخت را به مدارانکردن سوق می دهند. تاریخ گواه خوبی است که نوع ساختهای اجتماعی در رفتارشناسی مردم به شدت مؤثر  بوده است .تفکیک  وعدم تفکیک نهادی  (برای مثال در باب دین ودولت) می تواند در چند وچون مدارا و یا عدم مدارا مدخلیت داشته باشد. موکول شدن محتوای فرهنگ  به تشخیص دولت، می تواند فضای مراودات و مبادلات معنا در آن را محدود و تنش زا وتشنج آمیز بکند،  شواهد بیشماری از نقش نخبگان وگفتارها و رفتارهای آنان  در اشاعۀ ارزشهای رفتاری مغایر با مدارا میان مردمان وجود دارد، بیان اغراق آلود این حقیقت آن است که گفته اند تاریخ قبرستان کشمکش نخبگان بوده است. نهادهای مدنی می تواند حوضچه های آرامشی برای گفتگوی قانونمند وجستجوی رضایتبخش اجتماعی در جهت حل مسأله های جامعۀ بشری باشد و روالها وقواعدی برای مدارا ورزیدن فراهم بیاورد.

 

پرسش چگونگی

 

بعد از اینکه عوامل مؤثر در مدارا  شناسایی شد،  نوبت به استراتژیها و ساز وکارهایی می رسد که می توان از طریق آن بتوان  عمل مدارا کردن را  برای مردمان تسهیل کرد. فاق (  2009) در مدل رفتاری خود از  مفهوم «راه انداز ها »  استفاده کرده است. درست است که رفتار های ما سازندهای معرفتی و انگیزشی وعاطفی و شخصیتی دارد، اما نه تنها این همه در زمینه های ساختاری و اجتماعی آموخته می شود ، بلکه این راه انداز های رسانه ای ، حقوقی (قانونی)، گفتمانی ونهادی  است که  روانه هایی از  الگوی رفتاری مدارا یا عدم مدارا پدید می آورند. برای مثال آموزش یکی از مهم ترین ساز وکارهای اجتماعی کردن است. برنامه های درسی آشکار وپنهان، کتب درسی و شیوه های تربیتی در مدارس ، می توانند  نخستین بذرهای مداراکردن یا نکردن را در ذهن وجان فرزندان بیفشانند، هرچه آموزش وپرورش از حصار یک ایدئولوژی رسمی دولتی بیرون ومتعلق به عموم جامعه باشد ، بهتر می تواند روح همزیستی و متفاوت پذیری بیاموزد. رسانه ها نیز همینطور است وچنانچه در کنترل دولت باشند می توانند ابزار سلطۀ یک ایدئولوژی را به وجود بیاورند. به طور کلی اصلاحات نهادی (مانند  اصلاح قوانین و...) از مهم ترین لوازم اشاعۀ مداراست ، برای مثال شناسایی صریح وغیر قابل تفسیر حقوق وآزادیهای مدنی وفردی شهروندان می تواند تا حدودی تضمین های لازم برای قواعد مدارا در زندگی اجتماعی و فکری و سیاسی به وجود بیاورد . در عین حال مدارا پیش  وبیش از آنکه از نوع  ماده های قانونی و اشکال سیاسی باشد، یک فرهنگ، تربیت اجتماعی  وسبکی از زندگی مشترک انسانی است. مدارا از جنس «ادب خلق» است، ادبی که از ما می خواهد زندگی بکنیم وبگذاریم دیگران هم زندگی بکنند . انسانی که موصوف به مداراست، به دلیل فروتنی ذهنی ، از احساس تملّک وتصرف حقیقت دست می شوید، تشنۀ حقیقت می شود و  او را با دیگری و در دیگری  جستجو می کند.   

 

منبع: سایت مقصود فراستخواه


 


آیدا قجر
جرس: تغییرات لایحه موسوم به "حمایت از خانواده" بزودی در صحن علنی مجلس به رأی گذاشته می شود.  متن اصلی این لایحه که مرداد ماه امسال در مجلس رسیدگی و تعدادی از مواد آن برای بررسی بیشتر به کمیسیون قضایی و حقوقی ارجاع شد مورد اعتراض گسترده جامعه مدنی در ایران قرار گرفت؛ اما تغییرات جدید نیز رضایت منتقدان را تأمین نکرد.

 

در آخرین روزهای باقیمانده تا تصویب نهایی لایحه، دیدگاه زهرا رهنورد استاد دانشگاه و از فعالان حوزه حقوق زنان را جویا شدیم. رهنورد که دیدگاه های او از آغاز جنبش سبز تا کنون مورد توجه رسانه های داخل و خارج ایران قرار گرفته است به صراحت می گوید: پیش فرض های لایحه خانواده با قرائتی غلط از اسلام و تاریخ به دست آمده و آرمان برابری جنسیتی آرمانی غیر قابل گذشت است. توجه شما را به گفتگوی جرس با زهرا رهنورد جلب می کنیم.

 

سرکار خانم رهنورد! فکر می کنید چرا بندهای 22، 23 و 24 لایحه حمایت از خانواده تا این اندازه مورد اصرار مجلس قرار گرفته است که پس از مدتها رفت و برگشت برای تجدید نظر، باز هم بر خواسته خود پای فشاری می کنند؟

 

نظام خانواده طی یک دوره تحولی در نهایت در جوامع مدرن امروزی به خانواده تک همسری شامل یک زن ، مرد و فرزندان منتج شده و روح آیات قرانی و خانواده در قران نیز خانواده  تک همسری و کراهت از چند همسری است .

 

 بنابراین اصل بر خانواده با نظام تک همسری است و به هیچ وجه نباید گرفتار بندهای 22 و 23 لایجه خانواده بشویم و دل خود را به جابه جا شدن یک یا دو بند آن خوش کنیم .

 

 این حرف اول و آخر است و هم چنان که فعالان حقوق زن گفته اند و من هم در نامه های متعدد و بیانیه ها خواهان آن بوده ام، هدف حذف این دوبند از لایحه حمایت از خانواده است .

 

معمولا در کشور ما حداقل پس از مشروطه مدل خانواده مشروع و مورد قبول جامعه تک همسری بوده و معدود کسانی به صیغه و تعدد زوجات مبادرت می کردند این اقدام را محرمانه و پنهان از قضاوت جامعه انجام می دادند و این نوع رفتار به صورت نادره رازی سربسته و قبیح تلقی می شد. اما چنانکه این لایحه با بندهایی 22 و 23 تصویب شود آن راز سر بسته نادر یا اتفاقی تبدیل به الگویی مشروع و مقبول خواهد شد و آن راز به یک نهاد تبدیل خواهد شد و البته آسیب پذیری های خاص خود راخواهد داشت .

 

اما از سوی دیگر در یک نگاه کلی گفتمان دیکتاتوری حاکم بر شرایط فعلی ایران هر گونه خود کامگی را در کلیه حوزه ها چه اقتصاد ،چه سیاست ،چه خانواده  و چه فرهنگ اعمال می کند وقتی ساختار نظام کلی کشور دیکتاتوری وپدر سالاریست ساختارهای جزیی نیز نظیر خانواده در معرض این تهاجم قرار گرفته . اما اگر فقط به خانواده بپردازم باید بگویم که خانواده از جهات مختلف در شرایط فعلی در معرض تخریب است .

 

فقر اقتصادی ،اعتیاد ،آشفتگی فرهنگی ،غلبه پدر سالاری و دست آخر ارایه لایحه ای توسط دولت که این تخریب را علیه خانواده تکمیل می کند .به نظر می رسد دولت فعلی با یک ژست بنیاد گرایانه می خواهد چهره ای ملی از خانواده اسلامی ارایه دهد یا بهتر بگویم اولا تصویری از روابط زن و مرد ارایه دهد که متفاوت از تصویر روابط زن و مرد در نظام غربی است .

 

با این ژست می خواهد بگوید مردان غربی عشرت طلبان بی بند و باری هستند که در چارچوب لاییسم به خوش گذرانی مشغولند اما این ژست بنیاد گرا برای عشرت طلبی مرد ایرانی چارچوبهای شرعی را جایگزین می کند که صیغه و تعدد زوجات شیوه های مربوطه است و با همین ژست بنیاد گرا مدعی می شود که خانواده ها با این چارچوب شرعی حفظ می شوند و در هم نمی ریزند و در غیر این صورت خانواده در معرض انهدام قرار می گیرد. به زعم آنها یک ساختار پدر سالار با انگ دینی را جایگزین یک ساختار پدر سالار با انگ لاییسم می کند و بازبه نظر خود جامعه را از فساد و فحشا اخلاقی غربی مصون می دارد .

 

این لایحه ناشی از چند پیش فرض است .

 

 الف –پیش فرضهای اجتماعی و روانشناختی

 ب- پیش فرضهای دینی

 

 درباره پیش فرضهای اجتماعی و روان شناختی می توان گفت :1- مردان فقط موجوداتی هستند لذت گرا بدون احساس و عاطفه یا با احساس  و عاطفه ای مقطعی

 

 2-احساس و عاطفه بین یک زن و یک مرد در مقابل تنوع طلبی و عشرت طلبی مردانه هیچ گونه مفهومی ندارد .

 

 3- زن موجود ضعیف و حقیری است که برای لذت مردان آفریده شد .

 

4-جامعه مدرن امروزی در سراسر جهان و جامعه مدرن جدید پس از مشروطه که سنت های کهن را پشت سر گذاشته  یا بازخوانی کرده هیچ گونه موضوعیت ومشروعیتی ندارد . نظام خانواده مرتبط با آن نیز مسبوق به سابقه سنتهای پیشا مشروطیت است که باید بر همان شیوه تنظیم شود .

 

5- با رهیافت هویت گرای رادیکال نظام خانواده در اسلام متفاوت با نظام خانواده در غرب است .

 

6- خانواده اسلامی باید غرب ستیز یا غرب گریز باشد لهذا بر اساس نظام چند همسری شکل می گیرد . توجه کنید که بندهای مذکور با این عنوان شروع می شود :" مرد می تواند"

 

ب- پیش فرضهای دینی :

 

 اسلام به چند همسری توصیه کرده و مصادیقش صدر اسلام

 

 البته این فرض بدون توجه به روند تغییر و تحولات نظام خانواده در آیات قرانی و بدون توجه به سنت های تاریخی که این خود  نوعی قرائت غلط و مصادره به مطلوب در اسلام و تاریخ است .

 

با این پیش فرض ها به این فرضیه اصلی می رسد که خانواده سعادت مند و اصیل در جامعه ایرانی بر اساس نظام چند همسری میسر خواهد بود .

 

و سپس با همین مقدمات لایحه حمایت از خانواده را با بندهای 22 ، 23 ، 24 صورت بندی می کند . 

 

پس شما با برخی از فعالان حقوق زنان و حقوق بشر که معتقدند بندهایی که مجلس در آن مدعی اصلاح شده است تنها از نظر شکلی تغییر یافته اند و مفاد این لایحه به همان قوت باقی است موافقید...

 

بله؛ روح لایحه حمایت از خانواده انهدام خانواده طی یک پروسه از قوانین با نگرش پدر سالاری و دیکتاتوری سرشار ازعشرت طلبی و لذت گرایی  است .بنابراین روح لایحه را با پس و پیش کردن یک یا دو بند یا جمله نمی توان عوض کرد.

 

شما در نامه تان به آقای لاریجانی به نکته ی قابل تاملی اشاره کرده اید؛ این که در زمان جنگ هم این لایحه پیشنهاد شده بود اما مورد مخالفت قرار گرفت، از نظر شما چه ارزشی در جامعه یا در حکومت تغییر کرده است که امروز بعد از سالها این لایحه با استقبال روبرو شده است؟

 

سقوط در یک کلمه... سقوط ارزشها ، گسترش دروغ ،عشرت طلبی، لذت گرایی ، تضادهای طبقاتی عمیق گسترش دیکتاتوری . پدر سالاری ونابود شدن ارزشهای متعالی که  انقلاب اسلامی برای اشاعه آنها تحقق یافت .

 

برخی معتقدند تصویب لایحه خانواده کمک به ریشه ای تر شدن نظام «مردسالاری» در خانواده هاست که علاوه بر فقدان منطق، توجهی به احساسات طرف مقابل که در اینجا «زن» است نمی کند. اگر با این تحلیل موافقید با توجه به مختصات جامعه ایرانی، چگونه این لایحه از احساس زن با غفلت، عبور  کرده است؟

 

نظام مرد سالاری بر خاسته از خود کامگی حاکمان و محصول قدرت فی نفسه است. من در اینجا می خواهم مردان را از نظام مرد سالاری جدا کنم چرا که مردان هم اسیر نظام قدرت سالاری هستند در اینجا جنس زن و مرد هر دو ستم دیده اند اگر به گفتمان فوکویی که قدرت ریشه همه فلاکتهاست رجوع کنید خواهید دید که هر دو جنس زن و مرد در این نظام خانواده که خود محصول نظام سیاسی و حقوقی خود کامگی است له می شوند .در عین حال آسیب پذیری این گونه نظام ها از دید خودکامگان نادیده گرفته می شود .دولتی که لایحه خانواده را با بندهای کذایی 22 و 23 خوشبختانه بند 24 فعلا حذف  شده و مورد بحث ما نیست اما دولتی که این لایحه را به مجلس ارایه می دهد خوب می داند و تجربه هم کرده است که در جامعه پس از مشروطه در ایران خانواده های چند همسری با چه جنایات ،انتقام جویی ها ، فسادها ،بچه دزدیها و آدم کشی هایی روبرو بوده و چه خون دلها بر زنان و فرزندان انباشته شده تا چه حد مراجع قضایی وحقوقی در گیر دعواها و بزن بکش های این خانواده ها بوده اند و حتی در مواردی زنان نیز به انتقام جویی به تنوع طلبی روی آورده اند .

 

چندی پیش حدود ۳۳۰ نفر از فعالان سیاسی و اجتماعی مرد، طی بیانیه‌ای به لایحه حمایت از خانواده اعتراض کرد‌ه‌اند؛ فکر می کنید تصویب لایحه حمایت از خانواده به ضرر مردان نیز هست؟ اگر بله به چه شکلی؟

 

تصویب لایحه به اصطلاح حمایت از خانواده با بندهای کذایی 22 و 23 نه تنها تحقیر و ظلم به زنان و نادیده گرفتن عواطف و احساسات آنان بلکه اهانت به انسان "بما هو انسان" است . ساختار روح و قلب انسانی طوری است که یک زن و یک مرد را برای یکدیگر دیده است . خداوند می فرماید در هیچ وجودی دو قلب قرار نداده ایم. از طرف دیگر مردی که در این دو بند به تصویر کشیده مجسمه هوس و شهوت است که فقط اگر پول داشته باشد می تواند تجسم شهوت را در قامت روح و جسم خود به تحقق در آورد .

 

 حال شما این مجسمه شهوت را در بندهای مذکور الگو سازی شده مقایسه کنید با الگوهای ایرانی  و دینی بعد عظیمی که از پیامبر ( ص) می شناسیم. اخلاص و اخلاق حضرت علی رشادت و عقل و جوانمردی پهلوانان چون رستم . گیو ، گودرز و سیاوش و بیژن مظهر سلحشوری و ایمان و اخلاق و حافظ و سعدی و مولوی و جامی نماد اعتلای استعدادها و روح انسانی تا ملکوت و خرد و مجنون و فرهاد و عاشقان دیگر مظهر عشق و وفاداری به زن و....با  این خودکامگان دولتمرد .

 

باید پرسید این چه تجسم و چه شخصیتی است که به مرد ایرانی اعطا گردید که هرزه گرایانه این همه قهرمان و پهلوان را رها کند و به ذلت چند همسری با همه مصائب و  دغدغه هایش تن دهد آیا این ظلم و اهانت به مرد نیست ؟

 

تا امروز فعالیت های بسیاری از جانب فعالان حقوق زنان برای لغو برخی از بندهای این لایحه صورت گرفته است، مانند جمع آوری امضا و ارائه امضاها به مجلس،‌ راه اندازی کمپین،‌ اعتراضات خیابانی، نامه به مسئولان. اما تاکنون پاسخی دریافت نکردند و برخی وکلا بر این باورند که تنها شکل نگارشی بندها تغییر کرده است. راه موثر یا جایگزین برای تاثیرگذاری بر مسئولان را در چه می بینید؟

 

ظاهرا اقدام دیگری باقی نمانده جز این که بگوییم در آن صورت این لایحه با بندهای 22 و 23 تصویب شود ما آنرا نمی پذیریم اما تنظیم کنندگان لایحه و تصویب کنندگان منتظر باشید که جامعه "سدم و گمرا "در هزار و پانصد سال پس از ظهور اسلام تکرار شود و آنگاه نکبت و ذلت آن موجب عذاب الهی گردد و خشک و تر را با هم بسوزاند.

 

به نظر شما اگر مجلس در رأی نهایی روزهای آینده، باز هم بر تصویب این لایحه اصرار داشته باشند، راه درمان در چیست؟ آیا باید تمرکز را بر جامعه گذاشت یا اقناع مسئولان؟ و چگونه؟

 

خانواده سعادتمند با نظام تک همسری عاشقانه در یک جامعه دمکراتیک تحقق خواهد یافت اگر این بندها تصویب شود من نام آن را عدم درک و فهم جامعه مدرن امروزی و عدم شناخت روح آیات قرانی در رابطه با نظام خانواده می دانم و باز هم همه ما تلاش می کنیم در اقدامی همه جانبه برای دفع دیکتاتوری و تحقق آزادی در جهت حذف این بندها و تنظیم لایحه واقعی در حمایت از خانواده با شاخصه هایی که زن و مرد در عین برابری ایفای نقشهای مناسب خود را داشته باشند و در محیطی عاشقانه و خرد ورزانه فرزندانی شایسته را تربیت کنند تلاش می کنیم .اکنون هم با کمپین مخالفت با بندهای 22 و 23 در داخل و خارج کشور بین زنان و مردان روشنفکر و سایر فعالان حقوق بشر و حقوق زنان مساله را پی گیری خواهیم کرد . در کل معتقدم حمایت از خانواده بیش از این که حمایت از حقوق زن باشد حمایت از حقوق بشر است.

 

با همه بیم ها و امیدها، از نظر شما برای علاج مردسالاری و ایجاد برابری جنسیتی در جامعه با توجه به فشار و سرکوب موجود بر جامعه در کجای راه ایستاده ایم؟‌ 

 

چنانچه با همه فعالیتهای فعالان حقوق زنان و خانواده زن و مرد دو بال پروازند بشریت با این دو بال  به سوی تعالی ها و سعادت ها پرواز می کند هیچ پروازی با یک بال یا بال شکسته موفق نخواهد بود .

 

برابری جنسیتی و دست یابی یه امکانات مساوی در جامعه آرمانی غیر قابل گذشت است . البته می توان آن را در سپهری وسیع تر تصور نموده آنجا که همه انسان ها باید با هم به لحاظ ارزشی و حقوقی ، آزادی ها ، بهره مندی ها با هم برابر  باشند و این آرمان با تکاپو برای دست یابی به نظامی دمکراتیک قابل دسترسی است . اما همان طور که در این زمینه جنبش های متعددی مثل معلمان ،دانشجویان و سایر فعا لان نقش ایفا می کنند جنبش زنان نیز راه خود را در  مسیر تحقق دمکراسی ، آزادی و قانون گرایی جستجو می کند اما در این مسیر ادغام نمی شود و نباید هم ادغام شود چرا که راه آزادی و سعادت زنان راه پر مخاطرهای است  و به گمان من دست یابی زنان به برابری جنسیتی به مراتب سخت تر از دست یابی یک ملت به برابری و آزادی و دمکراسی است .

 

و آخرین سوال که البته مرتبط با موضوع گفتگو نیست؛ ظاهرا جناح حاکم برای شخص شما زندان بزرگی را در سطح کشور تدارک دیده است .از ترور شخصیت در رسانه ها و سایت ها و روزنامه ها تا  توهین ها و متلکها و تهمت ها تا ضربات فیزیکی یگان ویژه با باتوم برقی و گازفلفل و بازجویی خیابانی لباس شخصی ها تا به این وسیله از پرداخت هزینه زندانی کردن شما در زندانهای رسمی در امان باشد شما تا چه حد آماده اید تا هزینه طرفداری از حقوق زنان و دمکراسی و آزادی را بپردازید ؟

 

مسلما در یک نظام دیکتاتوری هیچ آزادی خواه و برابری طلبی از سرکوب هیات حاکمه مصون نخواهد بود . ملت ایستاده است و من هم تا پای جان در کنار ملت عزیز ایران که از جان خود بیشتر دوستشان دارم ایستاده ام .

 

 ایران وطن ماست و سر بلندی این میراث عظیم مایه نشاط و سعادت و امیدواری همه ماست و در نهایت باید بگویم من و ما ایستاده ایم و مقاومت می کنیم تا فرزندان این ملت سرزمینی شکوفا و نظامی سعادتمند را از ما تحویل بگیرند .

 

از شما برای قبول این دعوت سپاسگذاریم.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته