-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

Latest New from Green Correspondents for 11/07/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

محمد نوريزاد، از پشت ديوارهاى زندان، با روح آزاد خود خطاب به ايرانيان مى‌نويسد تا بماند در تاريخ ايران.


ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم.

به گزارش وبسایت شخصی نوری زاد متن کامل این نامه به شرح ذیل است:

در بند ۳۵۰ زندان اوین که بودم، هر روز، نگاهم ازچهره ای به چهره ای دیگر می لغزید. از یک استاد کارآمد دانشگاه به یک دانشجوی برتر دانشگاه. از یک پیر شریف و هوشمند به جوانی نابغه و دردمند. در بند ۳۵۰ زندان اوین، این نگاه ها بود که در هم می پیچید و با هم سخن می گفت و این سکوت بود که با همان نگاه های پر معنا به زانو در می آمد. عجب روزگاری است این روزها ! آن که در زندان است، فورانی از خوبی ها با اوست ، و آن که زندان بان است، چاره ای جز شرمساری ندارد. و چه پیچاپیچی است در ۳۵۰٫ رقص شایستگی ها، و رقص شرمساری ها ! و این تاریخ است که شرمساران این روزگار ما را در هیبت طلبکاران و مدعیان و اسلحه به دستان، به سینه خود الصاق می کند. من می پرسم: راستی، ما را فردایی نیز هست!نیست؟ تو بگو: چه باک! اسلحه ای که امروز در دست من است، فردا نیز خواهد بود. و من، از همین سکوت سلول خود فریاد می زنم: ای من فدای آنانی که اگر چشمشان نمی بیند، گوششان، صدای گامهای اضمحلال را می شنود.
در بند ۳۵۰ زندان اوین، حدودا یکصد و پنجاه نفر زندانی سیاسی، نشسته اند و روز ها را از پی هم به سیخ می کشند. من معتقدم بر شانه هر یک ساعت از عمر اینان، غرامت سنگینی حمل می شود. باز پرداخت این غرامت های بیشمار، خواه ناخواه، به عرصه انسانی مردمان ایران، و به ساحت پروردگاری خدای متعال ارجاع داده می شود. این روزها، زندانبانان بند ۳۵۰، با تلسکوپ های فعال و سراسیمه خود، چشم به راه یک یا چند تقاضا نامه اند که درآنها چیزی به اسم «عفو» و لابد با چاشنی «رأفت اسلامی»، گنجانده شده باشد. من با اطمینان می گویم: به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد. چرا که در بند ۳۵۰، یک برگ تقاضا نامه عفو، ۳۵۰ میلیون، نه، ۳۵۰ میلیارد، و ای بسا بیشتر ارزش دارد اما چرا هیچ زندانی سیاسی دست به قلم نمی شود؟ من معتقدم ملات خوشبختی بشر، چیزی جزعقل نیست. ملاتی که_ شرمنده ام _ در کانون حاکمیت ما، کمتر به کار گرفته می شود. ای عجب، حاکمان ما در یک قدمی خوشبختی ایستاده اند و بر سر خویش می زنند.آیا یک نفر از یکصد و پنجاه نفر زندانیان بند ۳۵۰، روی برگه ای خواهد نوشت: العفو، مرا ببخشیایید؟

من که این استعداد را در آن یکصد و پنجاه نفر ندیدم! هرگز !!!
در بند ۳۵۰ زندان اوین، یکصدو پنجاه جوان و پیر به جرم اقدام علیه امنیت ملی، زندانی اند. من با اطمینان و از سر صدق می گویم که امنیت ملی ما در جاهای دیگر و توسط کسان دیگرآسیب دیده و می بیند. این افراد را می توان در کنار آقای احمدی نژاد و هم با خود ایشان دید، و هم در مجلس سست، و هم در دستگاه قضایی که چیزی به اسم شوخی را در قامت قضاوت به مردم قالب می کند.
به این می اندیشم که اژده های موجود در اسطوره های کهن آریایی، که سه کله و سه پوزه و شش چشم دارد، اکنون سر برآورده است. نه از صف اشقیا، که از صف دوست و نه از باب استعاره ای که راه به طعنه و مطایبه می برد. بلکه در حوزه حقیقتی مطلوب. این اژده ها، بر خلاف نام نامبارکش و صورت هیولاگونش، این بار چهره ای خواستنی دارد. با هر سری که از او_به تیغ جفا_ می برند و قطع می کنند، سری دیگر، و سرهایی دیگر می روید و بر می آید. این اژده ها، چه می تواند باشد جز قلم؟و جز حق؟ و معصومیت تاریخی به تاراج رفته ایرانیان؟ این اژده ها، مردی است، مردانگی است. و : خون های به ناحق ریخته شده مردمان ایران این روزگار.
«شمع» از دیربازتاریخ، در دسترس بشر بوده است. یک وسیله کمک آموزشی مدام. چیزی که در سکوت مستمر خود، با انسان ها سخن می گفته است. این که : نور بیفشان، گرچه به نابودی خودت بیانجامد. و باز اینکه : نورافشاندن و راه نمایاندن، به آب شدن منجر می شود.
من در بند ۳۵۰، یکصد و پنجاه مشعل دیدم. مشعل های مشتعل. مشعل هایی که شب و روز می سوزنند و آب می شوند و راه تاریخی ما را نشان ما می دهند. مشعل هایی که به هر کجای تاریخ اسطورگی سرزمین ما می تابند و گنجینه ای ازخردمندی ها و هوشمندی ها برمی آورند. که اگر مارهای شانه ضحاک، نشان از حرص و آز او دارند، مغز جوانان ایرانی_که به تغزیه ماران شانه ضحاک برده می شدند_ حکایت از به تخت نشینی آز، به جای خرد دارد. امروز اما،این اسطورگی، دوباره سر برآورده و جان گرفته و به دگردیسی بایسته خویش پای نهاده است. و آن، برآمدن از دل مرگ، و شکفتن از پهنه ی پژمردگی، و درخشیدن از متن تاریکی، و جوشش از وادی بهشت، و بر فرازآمدن از قعرعمق، و پایداری و پیروزی از خیمره شکست های ظاهری است. و چه چشم اندازی است : رقص پیروزی.
و اما من از همین زندان اوین، و شب ها و روزهای بلاتکلیفی اش می خواهم تقاضای عفو کنم. با این حیرت، که زندانبانان، برگه ی تقاضانامه ی مرا به هیچ نیز نمی خرند.
چرا که مخاطب این تقاضانامه من، آنان نیستند،بلکه شما مردمید. معتقدم هیچ شرمی نافذتر و برنده تر از شرم پوزش نیست. همه شما یک سو، و من، یک سو. شما پرخاشگر، ومن، سر به زیر و خاموش. شما طلبکار و مدعی، و من مقروض و بی کس. شما دور تا دور، و من در میانه. عجب عرصه ای!رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. رقص پوزش!
گزیده ای از متن تقاضانامه عفو من. تقاضانامه عفو ما:
ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم. مرگی که فراتر از تمایل من، مرا تعقیب می کند. از اینکه من، ما، جلوی چشم جهان عقل، با شما بی عقلی کردیم، پشیمانیم. مرگ برای ما، و زندگی برای شما. رقص مرگ برای من، برای ما، و رقص زندگی برای شما. دنیا و آینده به کامتان.

 
 

نیروهای یگان و ویژه و ضد شورش نیروی انتظامی در آستانه اجرای طرح هدفمند کردن یارانه و جلوگیری از بروز اعتراضات گسترده مردمی در مناطق محروم غرب کشور به حال آماده باش درآمده اند.
خبرنگاران سبز/جامعه/نيروى سركوب:
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" در آستانه اجرای طرح هدفمند کردن یارانه و احتمال افزایش گرانی ها، نیروهای انتظامی برای ایجاد فضای رعب و و حشت و جلوگیری از هر گونه اعتراض گسترده مردم در این مناطق طبق بخش نامه ی محرمانه ایی به حال آماده باش درآمده اند.

در همین راستا در طول روزهای هفته گذشته در مراکز استانهای کردستان ، کرمانشاه ، ایلام و لرستان نیروهای ضدشورش در مناطق و مراکز اصلی این شهرها اقدام به رژه نظامی کرده اند. این نیروها که مجهز به باتوم برقی و گاز اشک آور بودند به صورت کارونهای سی نفری در مراکز اصلی و پر رفت و آمد اقدام به قدرت نمایی کردند.

در روز های گذشته نیرو های امنیتی در شهرهای نام برده مستقر شده و جوی کاملا امنیتی را در این مناطق حکمفرما کرده اند.

لازم به ذکر است با توجه به آمار بالای بیکاری و فقر در مناطق کردنشین غرب کشور، دولت در آستانه اجرای هدفمند کردن یارانه ها و احتمال افزاش گرانی به دنبال آن نسبت به اعتراض گسترده مردم این مناطق ترسیده و نیروهای ضدشورش خویش را برای مقابله با هر گونه اعتراض مردمی آماده کرده است.

 
 

سلطنت رضايي، مادر فرزاد کمانگر، معلم کُرد که ارديبهشت ماه امسال اعدام شد در گفت‌وگويي کوتاه با سايت مادران پارک لاله (مادران عزادار) ضمن پشتيباني از مادران بازداشت شده خواستار آزادي آنان و پايان دادن به اعمال فشارها بر خانواده زندانيان و جان باختگان سياسي شد.

دايه سلطنه گفت: فرزندان‌مان را که از ما گرفتند، يا به زندان انداختند و يا اعدام کردند. حالا حتي همدلي و همدردي مادران را هم برنمي‌تابند. به چه حقي ما اجازه نداريم به ديدار هم برويم و با هم باشيم و يکديگر را تسلي دهيم. درد را براي‌مان به وجود آوردند و حالا مي‌خواهند جلو همدردي و همدلي ما را هم بگيرند.

وي در ادامه افزود: بارها گفته‌ام ما مادران سرافرازيم و نه عزادار. ما به داشتن چنين فرزنداني افتخار مي‌کنيم. بچه‌هاي ما بهترين فرزندان اين سرزمين هستند که براي آزادي مردم‌شان بهترين سال‌هاي عمرشان را در زندان گذراندند و کساني هم مثل پسر من تا پاي جان‌شان ايستادند.

مادر فرزاد کمانگر در پايان با اشاره به ديداري که چندي پيش با مادران پارک لاله داشته است گفت: در ديدارها و جلسات ما خبري از بحث‌هاي سياسي نيست که حالا اين مادران را متهم به ارتباطات سياسي کرده‌اند. ما به ديدن هم مي‌رويم، دور هم جمع مي‌شويم تا يکديگر را تسکين دهيم و از غم خود کم کنيم.
ما نمي‌خواهيم تجربه‌ي تلخي که ما داشتيم و رنجي که کشيديم براي هيچ مادر ديگري تکرار شود. حق اين نيست مادري که پس از ده سال هنوز از سرنوشت پسرش بي‌اطلاع است و مادري که پسرش بعد از آزادي هنوز در بستر بيماري است را اين طور دوباره آزار بدهند و چنين اتهاماتي به آنها بزنند.

 
 

وزير آموزش و پرورش تاکيد کرد: براي ماندگاري فرهنگ ايثار و شهادت و شکوفايي اين فرهنگ بايد كارها را از مهد کودک و دوران دبستان آغاز کرد.
خبرنگاران سبز/جامعه/آموزش و پرورش:
حميدرضا حاجي بابايي در گفت‌وگو با خبرنگار «آموزش و پرورش» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، افزود: دوران راهنمايي و دبيرستان نيز براي انتقال مفاهيم دفاع مقدس خوب است، اما بنا به فرموده امام خميني (ره) بايد به دوران ابتدايي توجه ويژه‌اي کرد.

وي ادامه داد: سعادت يا شقاوت انسان‌ها در دوره آموزش ابتدايي رقم مي‌خورد و کليد آن در دست آموزگاران است.

وي خاطر نشان کرد: سرمايه‌گذاري در دوره ابتدايي ماندگاري بيشتري دارد و در اين دوره بايد پايمردي، غيرت و ارتباط با خدا زمينه ذهن دانش آموز شود.

حاجي بابايي تصريح کرد: بايد نهضت قرآني، شهادت و شکوفا کردن فرهنگ هشت سال دفاع مقدس را در کشور راه بيندازيم.

وزير آموزش و پرورش از نويسندگان نيز خواست کتاب‌هاي شهدا را طوري بنويسند كه براي كودكان قابل فهم باشد.

وي همچنين بر ساخت انيميشن و تاليف کتاب داستاني براي انتقال تاريخ و تجربيات دفاع مقدس تاکيد کرد.

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به greencorrespondents-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به greencorrespondents@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته