ناصر لرستانی -
جنبش سبز و ضرورت توجه به جهت گیری های طبقاتی: پیش از این در مقالاتی _ " بودجه 89 سند انقلابی شدن جنبش سبز " و " انقلاب از استراتژی سیاسی تا ضرورت اجتماعی " (که در سایت های " ملی – مذهبی " و " انقلاب اسلامی در هجرت " منتشر شده اند)، به اهمیت طبقات فرودست در توان جنبش های اجتماعی و نقش این طبقات در رادیکالیزم و انقلابی شدن جنبش های اصلاح طلبی پرداخته ام.
در آن مقالات جنبش سبز جنبشی سیاسی و برآمده از طبقات متوسط جامعه ی ایرانی با خواسته ها و مطالباتی صد در صد سیاسی که به واسطه ی روش های سیاسی قابل حل است، برآورد شده که متاسفانه حاکمیت هیچ روشی غیر از خشونت را به کار نبرده و همچنان بر این روش اصرار دارد.
حاکمیت نه تنها با اصرار بر اعمال خشونت در مقابل جنبش و اعتراض مردمی به عدم مشروعیت سیاسی دولت، در جهت حل این بحران تلاش نکرده که آن را به سمت رادیکالیزم نیز هدایت می کند.
این اعمال خشونت و جهت دادن جنبش به سمت رادیکالیزم با سیاست ها و برنامه های اقتصادی حاکمیت می رود که تکمیل شود و سال 89 را سالی برای تجربه ی رادیکالیزمی دیگر در ایران کند.
پیش از این، لایحه ی بودجه ی 89 را ترجمان این واقعیت بیان داشته ام که دولت با ادامه ی برنامه ها و سیاست های اقتصادی خود در بودجه ی 89 همچنان بر روش های خود اصرار دارد. روش های اقتصادی ای که طی 5 سال اخیر نتیجه ای جز رشد تورم، بیکاری، رکود و خشونت نداشته است.
دولت با ادامه ی این سیاست ها در حال اتصال و پیوند بحران سیاسی حاکم به بحرانی اقتصادی است. اتصال و پیوندی که نتیجه اش رادیکالیزم و خشونت خواهد شد.
یک جنبش سیاسی که در پی عدم مشروعیت سیاسی ایجاد می شود، ممکن است به واسطه ی اعمال خشونت وجهی رادیکال به خود بگیرد، اما این امکان نیز همچنان باقی است که هرگز انقلابی نشده و منتج به براندازی نشود. یک بحران سیاسی منتهی به جنبش، به روش های سیاسی قابل حل است و حتی اگر حاکمیت قصد حل بحران را نداشته باشد می تواند با اعمال خشونت آن بحران را برای مدتی جمع کند. اما هرگاه این بحران سیاسی با بحرانی اقتصادی پیوند و اتصال برقرار کند نه قابل حل و نه قابل جمع خواهد شد. و ایران می رود تا به چنین سرنوشتی دچار شود.
در بسیاری از جنبش های مدنی با خواست ها و مطالبات سیاسی، اکثریت جامعه که تهی دستان و فرودستان جامعه اند شرکت نمی جویند. چرا که مسائل اصلی این بخش از جامعه بیشتر اقتصادی است و آنها درگیر سیر کردن شکم خود و خانواده شان هستند. لذا وقت و تمایلی به شرکت در این جنبش ها ندارند و اساسا مسائل سیاسی برای آنها در درجه ی چندم اهمیت قرار دارد. وقتی این اقشار که همه ی عمر درگیر مسائل اقتصادی هستند از حل این مسائل ناتوان می شوند،حاکمیت را مقصر اصلی می دانند و به صف مخالفان سیاسی می پیوندند، اما با خواست ها و مطالباتی اقتصادی.
ناتوانی حاکمیت در حل مسائل سیاسی و اقتصادی و به کار بردن خشونت به عنوان تنها روش سرکوب معترضین، فرایند رادیکالیزم را تشدید می کند و عمده ترین و اصلی ترین خواست عموم تغییر حاکمیت می شود.
وقتی که جنبش یک جنبش سیاسی با خواست ها و مطالبات سیاسی است، انقلاب تنها در مقام یک استراتژی سیاسی برای رسیدن به مطالبات و اهداف می تواند مورد نظر باشد و با این استراتژی به عنوان وجه و شکلی از وجوه و اشکال رادیکالیزم می توان مخالف بود.
اما وقتی حاکمیت موجبات بحران های اقتصادی را فراهم می کند و همه ی جامعه را به خط مقدم اعتراض می کشاند و مساله ی اصلی را از سیاسی به اقتصادی تغییر می دهد دیگر انقلاب به عنوان یک استراتژی سیاسی مطرح نیست که بخواهیم با آن مخالفت کنیم و با دلایل و مستندات خود کنش گران را به پرهیز از آن دعوت کنیم. در این مرحله انقلاب به ضرورتی اجتماعی تبدیل می شود که برگشت ناپذیر است و به سان سیلی توفنده و خروشان به قصد تغییر نظم موجود حرکت می کند.
این مرحله، که انقلاب و تغییر نظم سیاسی، تبدیل به ضرورتی اجتماعی در نزد طبقات فرودست جامعه می شود را می توان به بهمنی تشبیه کرد که از نقطه ای آغاز می شود و در مسیر حرکت بر خود می افزاید و برگشت ناپذیر می شود و هر گونه امکان مهار و کنترلش ناچیز می گردد.
انقلاب اگر چه شروعش به سان واقعه ای ناگهانی است، اما تداومش به مثابه ی فرایندی برگشت ناپذیر است که مخالفان خود را به راحتی از سر راه برمی دارد و یا با خود موافق می کند.
بنابر همین خاصه ی خروشندگی و برگشت ناپذیری انقلاب است که در مقالات مذکور، به مخالفان رادیکالیزم زنهار داده شده است که اگر طبقات فرودست جامعه با مطالبات اقتصادی و نیازهای حیاتی و اولیه خویش به قصد اعتراض و تغییر شرایط حاکم بر مرگ و زندگی خود و خانواده شان سر برآورند، مخالفت با رادیکالیزم و انقلاب سرنوشتی جز تکرار تجربه ی زنده یاد مهندس بازرگان در انقلاب 57 و مخالفتش با رادیکالیزم آن زمان نخواهد داشت و گوشی به سخن شما بدهکار نیست.
در مقالات پیشین، مخالفت با رادیکالیزم را در چنین شرایطی، اشتباهی استراتژیک دانسته و بیان داشته ام که پیش از انقلاب 57 و در روز هایی که انقلاب در ایران به ضرورتی اجتماعی تبدیل و حرکتی مهار ناشدنی و غیر قابل بازگشت شده بود، مخالفت جبهه ی ملی با انقلاب و رادیکالیزم یک اشتباه استراتژیک جدی محسوب می شود که آنها را از نقشی که می توانستند در هدایت انقلاب داشته باشند باز داشت. شاید در آن برهه اگر جبهه ی ملی علیرغم مخالفتش با رادیکالیزم و انقلاب خود را با شرایط، هماهنگ و انقلاب را به عنوان یک ضرورت اجتماعی درک می کرد، می توانست نقشی جدی در روند انقلاب ایفا کند و شاید آن انقلاب به جایی که امروز رسیده است نمی رسید و مسیری دیگر را در پیش می گرفت.
جبهه ی ملی به عنوان یک تشکل سیاسی و دولت موقت به عنوان یک نظام سیاسی نمونه های بسیار روشنی در تاریخ معاصر اند که هرگز نتوانستند خود را با شرایط وفق دهند و انقلاب را به عنوان یک ضرورت اجتماعی باور داشته باشند و این عدم توانایی، در مسیر انقلاب به اینجا و امروز، نقش داشته است.
امروز نیز ما مخالفین رادیکالیزم و انقلاب، نباید از این مهم غفلت کنیم که مخالفت ما با رادیکالیزم و انقلاب تا زمانی می تواند تاثیر گذار باشد که جنبش یک جنبش سیاسی صرف با خواست ها و مطالبات سیاسی باشد و انقلاب تنها در محافل روشنفکری به عنوان یک استراتژی سیاسی مطرح باشد. اما اگر یک بحران اقتصادی جدی در پس سیاست های تورم زا و بیکاری آفرین حاکمیت ایجاد شود و به این بحران سیاسی متصل شود، بی شک انقلاب به یک ضرورت اجتماعی تبدیل و تنها راه به سامان شدن شرایط سیاسی و اقتصادی در نزد افکار عمومی خواهد شد. در این مرحله حکایت بزرگانی چون رهبران جبهه ی ملی و دولت موقت تکرار می شود و هر چقدر که بر سر و صورت خود بزنیم که انقلاب بد است و رادیکالیزم منتج به نتایجی که می خواهیم نمی شود، گوشی شنوا نخواهد بود.
این مقال اما، با تاکید بر مقالات پیشین، تلاشی است به منظور بحث در روش های پیشگیری از چنین اتفاقی، و مهار شعله های رادیکالیزم احتمالی ای که در پس اعتراضات طبقات فرودست زبانه خواهد کشید و خشونت بر خشونت خواهد افزود.
رهبران و فعالان جنبش سبز چه روشی را باید در پیش گیرند تا حضور اعتراضی طبقات فرودست - در پس اقتصاد ویرانگر دولت احمدی نژاد - سمت و سوی رادیکالیزم نگیرد؟ به عبارتی چگونه می توان فرودستان و زحمتکشان را با جنبش سبز همراه و هماهنگ و از حرکتی اجتماعی در مسیر رادیکالیزم جلوگیری کرد؟
چرا انقلاب فرزندان خود را می بلعد؟
در تلاش جامعه شناسان به منظور ارائه ی نظریه ای عمومی برای انقلاب های متعدد و متفاوت جهان، اگر چه نظریه ای عمومی و تعریفی جامع و مانع که همه ی انقلاب های تجربه شده را شامل شود ارائه نشده و برخی تفاوت ها و اختلافات جدی این انقلاب ها با یکدیگر، ارائه ی چنین نظریه و تعریفی را مانع شده است، اما وجوه مشابه این انقلاب ها موجب شده است که برخی خاصه ها را در همه ی انقلاب های جهان عام و جاری و جزء جدایی ناپذیر آنها بدانند.
یکی از این ویژه گی های عام و ساری در انقلاب ها خشونت است.
خشونتی که در واقع، در طول و بعد از سرنگونی نظام حاکم و به قدرت رسیدن انقلابیون رخ می نماید و ابراز می شود. اتفاقی که تقریبا در تمام انقلاب ها و در هر جای دنیا تجربه شده است. همچنین بنابر یک تجربه ی مکرر است که جمله ی " هر انقلابی فرزندان خود را می بلعد "، واقعیتی منطبق بر هر انقلابی دانسته می شود.
اما به راستی چرا هر انقلابی فرزندان خود را می بلعد؟ یا به تعبیری چرا در طول و پس از پیروزی هر انقلابی خشونت زبانه می کشد؟
در پاسخ بدین پرسش، علل و عوامل بسیاری را می توان در نظر آورد و به بحث گذارد. بنده نیز به تک عاملی بودن اتفاقات و پدیده های انسانی باور ندارم و معتقدم که در بررسی وقایع و پدیده هایی که خصوصا به انسان و محیط انسانی مربوط است، علل و عوامل متعدد و مرتبط با یکدیگر را می توان شماره کرد که در میان این عوامل متعدد برخی برجسته ترند.
در این که چرا انقلاب ها ره به خشونت برده و انقلابیون پس از پیروزی بدترین خشونت ها را اعمال کرده اند، علل و عوامل بسیاری را می توان برشمرد. یکی از این عوامل حضور پر رنگ و توده ای طبقات فرودست جامعه در جنبش های سیاسی به منظور حل مسائل اقتصادی است. لذا، با توجه به مسائل اقتصادی پیش رو و احتمال قریب به یقین حضور فرودستان و رنجبران در اعتراضات سال 89 علیه حاکمیت، به ارتباط حضور و نقش طبقات فرودست در انقلاب و خشونتی که منتج به بلعیدن فرزندان انقلاب می شود، می پردازم بلکه در برخورد آرا و عقاید، مورد نقد و بررسی بزرگوارانی که در این حوزه صاحب نظر هستند قرار گیرد و این نظر ره به راستی و درستی برد و به کار جنبش آید.
تقریبا تمام انقلاب هایی که برآمده از اعتراضات عمومی در وسعتی ملی بوده اند، جنبش هایی اصلاحی بوده اند و قصد تغییر به منظور اصلاح شرایط موجود را داشته اند که در میانه ی راه اصلاح، ره به انقلاب برده اند و خواسته ی اصلی شان تغییر نظام سیاسی حاکم شده است.
یکی از جدی ترین و عمده ترین علل انقلابی شدن جنبش های اصلاحی، حضور فرودستان جامعه در جنبش اعتراضی بوده است.
نظام های سیاسی در روند حاکمیت خود، جهت حفظ نظم موجود، در مواقعی که با مشکلی اقتصادی مواجه می شوند و توان و امکان حل آن مسئله و مشکل را به روش های اقتصادی ندارند، متوسل به روش ها و ابزار سیاسی می شوند بلکه این معضل اقتصادی به یک بحران اجتماعی تبدیل نشود. اما وقتی حاکمیتی درگیر بحران عدم مشروعیت سیاسی باشد و در حل مسائل و مشکلات اقتصادی نیز ناتوان ، دیگر نمی تواند به روش های سیاسی متوسل شود و این امر به یک بحران جدی اجتماعی تبدیل می شود.
حاکمیت در ایران نیز در حال تجربه کردن چنین شرایطی است.
عدم مشروعیت سیاسی ای که در پی تقلب بزرگ و متعاقب آن سرکوب معترضین به بدترین و دهشتناک ترین شکل ممکن، گریبان حاکمیت را گرفته است، می رود که با سیاست ها و بی برنامه گی های اقتصادی، تبدیل به بحرانی غیر قابل کنترل در پهنه ی اجتماعی ایران شود.
تورم، بیکاری، رکود و خشونتی که حاکمیت اعمال کرده و می کند، در حال تبدیل کردن جنبش سیاسی – اصلاحی سبز به جنبشی اقتصادی - انقلابی است.
وقتی که طبقات فرودست جامعه با مطالبات کاملا بر حق اقتصادی و نیازهای اولیه و حیاتی خود، به صف معترضین می پیوندند، جنبش وجهی انقلابی به منظور تغییر سیاسی به خود می گیرد و به ابزاری برای اعمال خشونت تبدیل می شود.
در این شرایط است که انقلاب به روشی سیاسی برای حل مسائل اقتصادی توسط اکثریت جامعه تبدیل می شود.
فرودستان جامعه، حکومتی را که دچار بحران سیاسی شده و در حل مسائل و مشکلات اقتصادی ناتوان ، اصلی ترین عامل ایجاد مشکلات اقتصادی می دانند و به منظور حل مشکلات، تغییر آن را تنها راه حل می پندارند و بنابر این پندار است که اصلی ترین و اولی ترین خواست و مطالبه ی فرودستان جامعه انقلاب به منظور تغییر سیاسی می شود.
در چنین شرایطی است که فرودستان و مستضعفان در بیان و به منظور تهییج، در نزد برخی افراد و گروه ها برجسته شده و اهمیت درجه ی یک می یابند. انقلاب در باطن روشی برای از قدرت انداختن گروهی و به قدرت رسیدن گروهی دیگر، و به ظاهر روشی می شود برای ساختن بهشت برای مستضعفین و فرودستانی که سال ها در ظلم و ستم بوده اند.
فرودستان جامعه که به راستی از ظلم به تنگ آمده اند و اعتراضشان بر حق است، به ابزاری برای به قدرت رسیدن رهبرانی می شوند که انقلابی اند و به کمک فرودستان و حامیان زحمتکشان به حذف و از میان برداشتن ضد انقلاب برمی خیزند.
اگر سیاست " فشار از پایین، چانه زنی از بالا " روشی است اصلاحی برای استفاده ابزاری از طبقات میانه جامعه جهت جا به جایی قدرت در طبقه ی دیوانی حاکم، حمایت از مستضعفین و زحمتکشان جامعه و تهییج و ترغیب آنها به انقلاب، روشی است به منظور استفاده ی ابزاری از این طبقات جهت تغییر کامل طبقه ی دیوانی.
رهبرانی که در تلاش برای کسب قدرت به میدان مبارزات سیاسی گام گذارده اند، با ورود زحمتکشان جامعه به میدان اعتراضات، استفاده از آنها را بهترین فرصت برای کسب قدرت می دانند و بر طبل انقلاب می کوبند و شیپور خشونت را هر دم می دمند و آنها که پیش از این با مطالبات سیاسی و به منظور اصلاح وضع موجود جنبشی را آغاز و رهبری کرده بودند را به جرم ضد انقلاب حذف می کنند.
در چنین شرایطی است که انقلاب فرزندان خود را می بلعد.
فرزندان انقلاب، آغازگران جنبشی اصلاحی به منظور رفع کژی های موجودند که اسیر خشونت انقلابی می شوند و حذف می گردند.
اینان اصلاح طلبانی اند که حرکتشان مطالبه محور است و نگاهشان بر مدار جامعه و تلاش شان بنابر تجربه و گام به گام. اینان در باغ سبز به کسی نشان نمی دهند و قصد ساختن بهشت ندارند. اینان به حذف کس و گروهی باور ندارند و دموکراسی را در وجود و حضور همه ی اندیشه ها معنا می کنند.
اینان بهشت روی زمینی که در پس انقلاب خلق می شود را دروغی بزرگ می دانند و معتقدند که سازنده گان آن بهشت دروغ گویانی بزرگ اند که جز برای قدرت، حمایت فرودستان را طلب نمی کنند. پس به مخالفت با آنها می پردازند و چون در پی قدرت نبوده و قدرت ندارند حذف یا بلعیده می شوند.
جنبش سبز و رهبران آن نیز باید از تاریخ و تجارب گذشتگان درس گیرند و بدانند، اگر چه ورود فرودستان جامعه به صف معترضین می تواند توازن قوا را به نفع جنبش تغییر دهد و جنبش را در مسیر حرکت به سمت پیروزی یار باشد، اما همچنان می تواند به نیرویی علیه جنبش و به نفع قدرت هم تبدیل شود.
اگر رهبران جنبش از اهمیت و توجه به جهت گیری های طبقاتی غافل شوند و دقت لازم را در ورود و حضور طبقات فرودست به جنبش نداشته باشند، این طبقات ابزاری برای به قدرت رسیدن گروهی خاص می شوند که جنبش و مطالبات آن را، قربانی قدرت خویش می کنند.
باید توجه داشت، از آنجا که
1 - طبقات فرودست جامعه، خواسته ها و مطالباتشان بیشتر معطوف به نیازهای اولیه و اقتصادی است و
2 – از آنجا که این طبقات از حل مسائل اقتصادی و برآوردن نیازهای مادی خود به روش اقتصادی ناتوانند و
3 – از آنجا که حاکمیت توان و دانش حل این مسائل را به روش های اقتصادی و سیاسی ندارد و
4 – از آنجا که حل مسائل اقتصادی برای طبقات فرودست و زحمتکشان جامعه به مسائلی حیاتی و به مرگ و زندگیشان مرتبط است،...
بنابراین، انقلاب روشی سیاسی برای حل مسائل اقتصادی طبقات فرودست جامعه می شود که به راحتی می تواند به فرصتی برای اعمال خشونت گروهی قدرت طلب تبدیل شود. بنابراین رهبران و فعالان باید توجه ای خاص به جهت گیری های طبقاتی جنبش داشته باشند و فرودستان جامعه را نیز به حرکتی مطالبه محور هدایت کنند.
این توجه و اهمیت مطالبه محوری، طبقات فرودست جامعه را از تبدیل شدن به ابزار اعمال زور حاکمیت در مهار جنبش و همچنین از ابزار شدن آنها برای گروهی خاص جهت مصادره جنبش و سرکوب دگراندیشان، باز می دارد.
رهبری جنبش و ضرورت توجه به طبقات، اصناف و اقوام و ...
جنبش سبز، جنبشی است برآمده از کنش سیاسی طبقات میانه ی جامعه ی ایرانی با خواسته ها و مطالبات سیاسی.
این جنبش به واسطه ی دوامی که داشته، با حاکمیت در تعادل قوا یی مبتنی بر ضعف ها قرار گرفته است.( برای شرح این تعادل قوا به مقاله " بررسی جنبش سبز از منظر توازن قوا " در سایت جرس مراجعه کنید.)
رهبران جنبش و کنش گران، به منظور خروج جنبش از این توازن قوا، لازم است که نقاط ضعف جنبش را دریافته و جهت رفع و تبدیل آنها به قوت بکوشند. یکی از ضعف های جدی جنبش سبز عدم توجه لازم به طبقات، اصناف و اقوام و ... بوده است.
اگر چه رهبران و فعالان جنبش به طور جسته گریخته و بعضا در برخی سخنرانی ها ، بیانیه ها، مقالات و مطالب به مسائلی از این دست پرداخته اند، اما این پردازش در آن حد نبوده که جنبش را در سطح خرد و کلان متوجه این موضوعات و مسائل کند.
اینکه به مناسبت روز زن یا روز کارگر رهبران بیانیه ای در این مورد بدهند و یا فعالان مقالاتی پیرامون این موضوعات قلمی کنند را نمی توان توجه جنبش به مقولاتی این چنینی دانست. جنبش بایستی جدی و وسیع، موضع استراتژیک خود را در رابطه با مسائل اینچنین مشخص کند و خواسته ها و مطالبات اقوام و اصناف و طبقات و ... را در رابطه با خواسته ها و مطالبات جنبش هماهنگ کند.
از آن روی که موضوع این نوشتار طبقات فرودست و نقش و اهمیت این طبقات در جنبش های اجتماعی است چرایی و چگونگی توجه جنبش و رهبری آن را با نگاه به طبقات فرودست پی می گیریم.
همان طور که در بالا ذکر شد، طبقات فرودست جامعه خواسته ها و مطالبات بر حقی دارند که آنها را به صف مبارزان و همراهی با جنبش، سوق می دهد.
همراهی و هم گامی این طبقات، به توان جنبش می افزاید و موجبات خروج جنبش را از توازن قوا با حاکمیت فراهم می کند.
اما اگر جنبش از این طبقات غافل شود و موضع استراتژیک در رابطه با این طبقات اتخاذ نکند، حضور اعتراضی این طبقات و ورود آنها به جبهه ی معترضین، ممکن است تبدیل به فرصتی برای گروهی قدرت طلب در اعمال خشونت، حذف دگراندیشان و کسب قدرت و قربانی کردن جنبش شود.
بنابراین، رهبری جنبش و احزاب و افراد تاثیرگذار در جنبش، بایستی توجه خاص و ویژه ای به این طبقات داشته باشند. توجه ای راهبردی که برخی از نمونه های عملی آن، می تواند به قرار ذیل باشد:
1 – جنبش سبز باید طبقات فرودست و زحمت کشان جامعه را حقمدار و صاحب حق ببیند و به شدت از نگاه ابزاری به این طبقات پرهیز کند. طبقات فرودست به منظور برخورداری از حق باید با جنبش همراه شوند و نه تنها برای بالا بردن توان جنبش.
2 – حضور این طبقات در جنبش را باید منوط و معطوف به مطالبه محوری کرد. جنبش سبز باید به شدت از کلی گویی و کلان نگری به مسائل و حقوق این طبقات پرهیز کند و به هیچ وجه در باغ سبز به زحمت کشان جامعه نشان ندهد. جنبش در عین حال باید تلاش کند که این طبقات در دام کلی گویی برخی افراد و گروه ها به منظور استفاده ی ابزاری از آنها نیفتند. این طبقات لازم است که مشخصا و کاملا قابل لمس بدانند که چه حقوقی دارند و چه مطالباتی باید داشته باشند. در واقع جنبش در رابطه با زحمتکشان جامعه لازم است که روی جزئیات تمرکز، و مطالبات مشخص و جزئی که قابل لمس و درک است را برجسته کنند. اینکه آنها را وارثان آینده ی تاج و تخت بدانیم، شعاری است به منظور استفاده ی ابزاری از این طبقات برای انقلاب و کسب قدرت، ولی اینکه برخورداری از اشتغال و درآمد و سندیکا و تشکل های صنفی و آزادی اعتراض و اعتصاب را حق آنها بدانیم تلاشی است مطالبه محور با تمرکز بر خواسته های خاص و قابل لمس.
3 – فرودستان و زحمت کشان باید بدانند که رابطه ای مستقیم و تنگاتنگ بین سطح رفاه عمومی جامعه با رشد و توسعه و استقلال و آزادی وجود دارد
4 – و نیز جنبش و فعالان باید تلاش کنند تا فرودستان جامعه دریابند که اشتغال و رفاه نسبی آنها رابطه ی مستقیم و تنگاتنگی با رشد و تولید دارد و دریابند که حاکمیتی که به بهانه ی حمایت از فرودستان، مرزها را به روی واردات باز می کند در واقع از بین برنده ی تولید و اشتغال و نابود کننده ی امکان زیست مردم است.
5 – رهبران جنبش به زبانی ساده و قابل فهم – و نه زبان روشنفکران – لازم است مشکلاتی که سیاست های احمدی نژاد طی این سال ها برای زحمتکشان جامعه ایجاد کرده است را بازگویند. کروبی در مناظره های تلویزیونی نشان داد که از این توان برخوردار است.
6 – جنبش لازم است که سرنوشت مشترک همه ی طبقات و اقشار ایرانی را در مقابل عملکرد دولت نشان دهد و پیوند این طبقات را در مقابل ویرانی ای که حاکمیت بار آورده است بیان دارند. طبقات فرودست باید دریابند که به همراه خرده جنبش هایی چون جنبش زنان و دانشجویان و دیگر طبقات در جنبش است که می توانند حقوق تضییع شده ی خود را بازیابند و باید دریابند که حقوق آنها جدای از حقوق دیگر اقشار و طبقات نیست و در وحدت و همکاری است که می توانند صاحب حق شوند.
7 – جنبش سبز لازم است که طی مباحث و مقالات و بیاناتی، همه ی حقوق را در ارتباط و پیوند با یکدیگر تعریف کند و در سطح جامعه و برای اقشار و طبقات متعدد جا بیاندازد که خواسته های بر حق آنها بدون برآوردن سایر حقوق، برآورده نخواهد شد و مطالبات سیاسی و اقتصادی در پیوندی جدایی ناپذیر با یکدیگرند. لذا حق اشتغال و برخورداری از رفاه نسبی، در رابطه با حق آزادی بیان و ایجاد تشکل های صنفی و سندیکاها امکان می یابد.
8 – جنبش برای ایجاد هماهنگی و ارتباط با سایر اقشار و طبقات لازم است که به ایجاد سازمان و فعالیت تشکیلاتی بپردازد و در یک تقسیم کار سیاسی کانال های ارتباطی چندی را به منظور تبادل نظر و همراهی بین رهبران و مردم ایجاد کند. پیوند رهبران و مردم در طبقات فرودست نقطه ی قوتی بی بدیل برای جنبش محسوب می شود که جنبش تا کنون از آن برخوردار نبوده است.
9 – خرده جنبش ها نباید در جنبش سبز حل شوند و باید با حفظ استقلال کامل خود و پیوند با یکدیگر جنبش سبز را تقویت کنند. به عنوان مثال جنبش دانشجویی باید با فعالان جنبش کارگری و جنبش زنان و کانون معلمان و ... در ارتباط باشند و در مناسبت های خاص به حمایت و یاری یکدیگر برخیزند. خرده جنبش ها می توانند در برقراری ارتباط با یکدیگر، به فعالیت خود عمق و وسعت ببخشند و با تعامل متقابل از افتادن در دام رادیکالیزم جلوگیری کنند.
به لیست بالا بسیار موارد دیگر می توان افزود.
مواردی که دقت و توجه به آنها می تواند هم به توان جنبش بیافزاید و هم اینکه از افتادن در مسیر رادیکالیزم جلوگیری کند.
در واقع جنبش سبز با دقت و توجه به طبقات، اصناف، اقوام و ...، می تواند هم به توان و تداوم خود بیافزاید و هم اینکه از حرکت احتمالی به سمت رادیکالیزم پیشگیری کند، و حرکت مدنی جامعه ی ایران برای دستیابی به دموکراسی بر پایه ی اصول راهنمای استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی را در مرحله ای جدید از تاریخ ایران که عبارت از مطالبه محوری است، در زمان و مکان ملی استمرار بخشد.
دیدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر