-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

Posts from Jomhourikhahi for 05/28/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



بیانیه جمعی از فعالان دانشجویی خارج شده از کشور (خاشاک)
در شرایطی که ندای حق‌طلبانه مردم ایران از طریق جنبش اعتراض به نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری جهان را آکنده از تعجب و احترام نسبت به ملت ایران کرده‌است و در شرایطی که دولت دهم تلاش دارد با حاکم کردن وحشت در کشور بر بی‌کفایتی و ندانم‌کاری‌هایش سرپوش بگذارد و بالاخره در شرایط خطیری که زمامداران کشور هر روز بیشتر ایران به سمت انزوای کامل بین‌المللی و محاصره اقتصادی و نظامی سوق می‌دهند، عده‌ای از دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که هر یک کوله‌باری از مبارزه سیاسی و مدنی در کشور را به‌همراه دارند در این بیانیه تأسیس تشکلی را که تلاش‌های شان را برای حمایت از مبارزات مدنی و دموکراتیک در ایران هماهنگ و همسو سازد اعلام کرده‌اند.

بیش از یک دهه است که نسل جدید فعالان جنبش دانشجویی ایران هدف برخورد دستگاه های سرکوبگر امنیتی و قضایی بوده است، نسلی که با بازخوانی انتقادی میراث دو دهه مبارزه مسلحانه نسل پیش از خود، با الهام گرفتن از جنبش های اصلاحی و مبارزات بدون خشونت کوشید بر ویرانه‌های برجامانده از نزاع های خونین دهه 60، آکادمی آزاد و جامعه باز را بنا کند. این آن تجربه‌ مشترکی است که ما امضا کنندگان این نامه‌ را به هم متصل می کند، نسلی از فعالین جنبش دانشجویی که اینک به اختیار یا به اجبار ، از سر اضطرار یا به قصد اندوختن دانش و تجربه در خارج از کشور به سر می بریم.
بهانه‌ این مکتوب حکم عمیقا ناعادلانه‌ صادر شده برای بهاره هدایت، میلاد اسدی و مجید توکلی است. این حکم تنها حکم ناعادلانه یک سال اخیر، یک دهه اخیر و نیم قرن اخیر علیه جنبش دانشجویی نیست. این حکم حتی ناعادلانه‌ترین حکم صادر شده در نوع خود هم نیست. بسیارند دیگرانی که بیش از بهاره و میلاد و مجید مورد ظلم و ستم حکومت های استبدادی در ایران واقع شده اند، از شبنم مددزاده و مجید دری و پیمان عارف و علی بیکس و ضیا نبوی و شیوا نظرآهاری و مهدیه گلرو و محمد پورعبدالله تا زندانیان همچنان دربند مانده‌ کوی دانشگاه همچون بهروز جاوید تهرانی. از دانشجویان شناخته شده تا دانشجویان گمنامی که در زندان های جمهوری اسلامی مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و می گیرند. اما این حکم ، حکمی نمادین است. محاکمه روش و منش جنبش دانشجویی دریک دهه اخیر است، پیامی نمادین است به جنبش دموکراسی‎خواهی به طور عام و جنبش دانشجویی به طور خاص، مبنی بر اینکه راهی که می روند جز به بن بست محبس راه نمی برد. بهاره و میلاد را عامدانه به‌خاطر چند بیانیه محکوم کرده‌اند. به‌خاطر انجام ساده ترین، مدنی ترین، بی‌خشونت ترین و کم هزینه‌ترین رفتاری که یک تشکل مدنی می‌تواند در پیش بگیرد. می توانستند اتهامات دیگری برای آنان دست و پا کنند و از آستین شعبده بدر آورند چنانکه برای بسیاری کرده اند، اما نکردند. چرا که پیغام حکومت به سادگی این است: این کوچه بن بست است و رفتار بدور از خشونت را با خشونتی تمام پاسخ خواهیم داد.
فشارها و تضییقات در نظام های استبدادی نیز، عموما حد و حدود و رابطه معقولی با آنچه که فرد می کند دارند. دولت احمدی نژاد در چند سال اخیر کوشیده است با درنوردیدن این حد و مرزها و مخدوش کردن تمامی نسبت ها، جنبش دانشجویی را از عرصه اجتماع حذف کند. با برآمدن جنبش سبز در سپهر سیاست ایران این فشارها به شکلی غیرقابل باور افزون شده اند تا هزینه فعالیت سیاسی را افزایش دهند غافل از آنکه سرکوب فزاینده، در عین بالا بردن هزینه فعالیت، منجر به افزایش انگیزه مشارکت سیاسی نیز می شود. هر بار که موج جدیدی از درنوردیدن این مرزها آغاز می‌شود، این پرسش در جنبش دانشجویی مطرح می شود که با این همه فشارهای نامتناسب آیا همچنان باید مبارزات مدنی و بدور از خشونت را ادامه داد؟ آیا جنبش باید زیرزمینی شود؟ آیا نباید برخوردی متناسب با رفتارهای حکومت را در پیش گرفت؟ ما در طول فعالیت دانشجویی خود در داخل ایران، نه یک بار که بارها با این پرسش ها مواجه بوده‌ایم.
تجربه‌ سال های اخیر نشان می دهد که بهترین پاسخ به این فشارها ادامه مبارزات مدنی، مسالمت آمیز، بدور از خشونت و ایستادگی بر خواست دموکراسی است؛ نه شورشِ کور و نه کرنش در برابر قدرت. شورشِ کور وارد شدن به رقابتی است که حکومت برای آن آماده است و مجهز، و کرنش در برابر قدرت قدم نهادن بر پلکان پوسیده ای است که اولین قدم بر آن، آخرین قدم و سقوط به چاه ویل وابستگی خواهد بود. در تمامی این سالها امواج فشارهای سهمناک، نسل جدیدی از رهبران و فعالان دانشجویی را با راهکارها و روش های جدید و نوین در سپهر دانشگاه های کشور پدیدار ساخته و این موج نیز چنین خواهد کرد. از سوی دیگر تجربه نشان می دهد که حکومت اگر چه همواره احکامی سنگین و کمرشکن برای فعالان دانشجویی صادر کرده است ولی آنجا که با اتحاد و تکاپوی دانشجویان مواجه شده، همواره عقب نشسته و خود پس از مدتی احکام ناعادلانه صادر شده را نقض کرده است.
اگر زیر زمینی شدن به معنی بیشتر بودن «بود» جنبش دانشجویی از «نمود » جنبش دانشجویی باشد، زیرزمینی شدن هم ممکن است و هم مطلوب. تلاش بیشتر در راه ساختن شبکه های جدید اجتماعی در درون و بیرون دانشگاه ها، پیوند خوردن با دیگر جنبش های اجتماعی، فعالیت تئوریک و افزایش دانش و معلومات فعالان جنبش، توجه بیشتر به مناسبات درون دانشگاه و تلاش برای ساختن آکادمی آزاد در عین ایستادگی بر آرمان های دموکراسی‎خواهانه که هم اینک در جنبش سبز تبلور یافته اند، می تواند به جنبش دانشجویی در مواجهه با وضعیت جدید کمک کند. همچنانکه پیوند خوردن جنبش دانشجویی با جنبش زنان توانست هر دوجنبش را تقویت کند، به باور ما اینک وقت آن است که جنبش دانشجویی ضمن همراهی با جنبش سبک های زندگی که در طول چند سال اخیر هر روزه در کوچه و خیابان حکومت را به چالش گرفته است، عرصه جدیدی از مبارزه در درون دانشگاه ها را بگشاید و با بهره گیری از تلاش حکومت برای تحمیل بیش از پیش سبک زندگی ایدئولوژیک خود در درون دانشگاه، با دفاع تمام قد از حق دانشجویان برای زیستن به سبک دلخواهشان در فضای دانشگاه، مقاومت مدنی در درون دانشگاه ها را در عرصه‌ای جدید سامان دهد و با توده های دانشجویی پیوندی جدیتر و جدیدتر برقرار کند. اما اگر زیرزمینی شدن به معنی رفتن به سمت هیجانات خطرناک، فرقه های ماجراجو و ایدئولوژی های غیردموکراتیک باشد، تجربه کشور ما و دیگر کشورها نشان می دهد که یقیناً جز زیان و ضرر چیزی نصیب جنبش دانشجویی نخواهد کرد.
آنچه آمد تلاشی بود برای تقسیم بخشی از تجربه زیسته ما به عنوان کسانی که برخیشان چند سالی است در خارج از کشور به سر می برند و برخیشان چند ماهی. در نهایت این فعالان جنبش دانشجویی در داخل هستند که می بایست با ارزیابی اوضاع، راه حل مناسب برای منفعل نشدن در برابر فشارهای فزاینده حکومت را بیابند. اگرچه حکومت می کوشد جنبش دانشجویی و جنبش سبز را به یاس و افسردگی بکشاند، اما هیچ یک از ما دیگر مردمان پیش از خرداد نیستیم. ما جلوه‌های درخشان شعور و مدنیت را در نزد مردمانمان دیده ایم و باور داریم طی یکصد سال اخیر، ایران ما هیچ وقت بیش از امروز برای گذار به دموکراسی آماده نبوده است. ما بارقه های نور را نه در دوردست ها که در خیابان های ایران دیده ایم و یقین داریم که بزودی خورشید آزادی و عدالت در دل این شب تیره طلوع خواهد کرد.

آرش بهمنی- فعال دانشجویی سابق دانشگاه گیلان و روزنامه نگار
آرش هاشمی - عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت
احمد عشقیار- بنیانگزار دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران ومدیر مسئول و سردبیرماهنامه دانشجویی تلنگر
اکبر عطری - عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت
امیر رشیدی - عضو سازمان دانش آموختگان ایران، ادوار تحکیم وحدت
امین بزرگیان - سردبیر نشریات دانشچویی و عضو سابق شورای مرکزی تشکل دانشجویی جامعه فرهنگی
بابک مینا - دبیر کل سابق جامعه فرهنگی دانشگاه تهران
پویان محمودیان - عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیر کبیر
پیمان ملاز - فعال دانشجویی سابق
حسام میثاقی - دانشجوی اخراجی و عضو سابق جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی
حسن زارع زاده اردشیر - فعال حقوق بشر و سخنگوی جبهه متحد دانشجویی
سراج میردامادی - عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت
سعید حبیبی - دبیر سابق تشکیلات دفتر تحکیم وحدت
سعید قاسمی نژاد - سخنگوی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران و عضو سازمان دانش آموختگان ایران، ادوار تحکیم وحدت
سینا مالکی - فعال سابق نشریات دانشجویی دانشگاه علم و صنعت
عسل اخوان - دانشجوی تعلیقی و فعال دانشجویی سابق دانشگاه علامه
علی افشاری - عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت
علی اکبر موسوی خوئینی - عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت ، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و دبیر کل سابق سازمان دانش آموختگان ایران، ادوار تحکیم وحدت
علی عبدی - دبیر سابق واحد سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف و عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت
علی هنری - فعال دانشجویی سابق
عمار ملکی - فعال دانشجویی سابق
فاطمه حقیقت جو - عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی
کورش صحتی - فعال دانشجویی سابق
محمد تهوری - فعال دانشجویی سابق
محمد علی توفبقی - فعال دانشجویی سابق و عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
مرتضی اصلاحچی - دبیر سابق تشکیلات انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی
مصطفی خسروی - عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت و عضو شورای سیاست گذاری سازمان دانش آموختگان ایران، ادوار تحکیم وحدت
منوچهر محمدی - عضو سابق شورای مرکزی جبهه متحد دانشجویی
مهدی حسین زاده - عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت
مهدی روحانی - عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت ایران
ناصح فریدی - سخنگوی کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی و دبیر سابق انجمن دانشگاه تربیت معلم
نریمان مصطفوی - نائب دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه امیر کبیر تهران و قائم مقام فرهنگی دفتر تحکیم وحدت
نیلوفر گلکار - فعال دانشجویی سابق دانشگاه تهران
نیما راشدان - فعال دانشجویی سابق


 


اردلان وزیری
در روزهای پایانی اردی‌بهشت ماه و در جریان مذاکرات سه جانبه ایران، ترکیه و برزیل در تهران، ایران موافقت کرد بخشی از اورانیوم غنی شده‌اش با غلظت پایین را با سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران در خاک ترکیه مبادله کند. توافقی که واکنش‌های متفاوت و گاه متضادی به همراه داشت. ایران، ترکیه و برزیل امضای این توافقنامه را به منزله تغییری در سیاست هسته‌ای ایران معرفی کردند. با اینهمه کمتر از دو ساعت بعد از امضای توافقنامه، رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه ایران اظهار داشت که ایران همچنان به غنی‌سازی ادامه می‌دهد و امضای این توافقنامه به معنی تغییر در برنامه اتمی ایران نیست.

سایت کلمه در نوشته‌ای این بیانیه را " تعهدنامه و عقب‌نشینی آشکار از شعارهای قبلی دولت " خواند. داريوش قنبری سخنگوی اقلیت مجلس هم با انتقاد از توافق هسته‌اي تهران، طرف حساب ایران در موضوع هسته‌اي را گروه 1+5 دانست و عنوان کرد براي حل مشکل باید با آنان وارد مذاکره شويم و اينقدر موضوع هسته‌اي را از راه اصلي خارج نکنيم.
وی سخنان جليلی در جلسه غیرعلنی مجلس را متناسب با شأن و جايگاه مجلس ندانست: " اگر بحث مشورت با نمايندگان مطرح بود بايد اين اقدام قبلا انجام مي‌شد ولی ايشان امروز بيشتر تا حدودي سعي کردند آنچه را رخ داده براي نمایندگان توجیه کنند". قنبری در ادامه اضافه کرد: "چه تضميني وجود دارد اين توافقات اجرايي شود و مهمتر از همه اينکه چرا حالا توافق را کرديم چرا 7 ماه قبل توافقنامه وین را نپذيرفتيم که اين همه هزينه براي سياست خارجي ما تراشيده نشود".
حسین شریعتمداری در سرمقاله کیهان روز 28 اردی‌بهشت 1389 این سند را بیانیه قلمداد کرد و نه توافقنامه و نتیجه گرفت که الزامی برای رعایت آن وجود ندارد و در پایان هم نوشت "احتمال چندانی برای پذیرش مفاد بیانیه از سوی گروه وین وجود ندارد".
234 نفر از نمایندگان مجلس در نامه‌ای (که مانند بسیاری دیگر از نامه‌هایی که اخیرا از سوی مجلسیان منتشر می‌شود، اصلا اطمینان به عددش نیست) ضمن حمایت از اقدام دولت اعلام کردند که به دلیل حساسیت بالا نسبت به موضوع با دقت ادامه کار را رصد خواهند کرد و البته لاریجانی رییس و باهنر نایب رییس مجلس گفتند اگر غرب به تهدید و تحریم ادامه دهد این موافقت‌نامه بی‌اثر می‌شود.
برخی از افراد اصلاح‌طلب و یا نزدیک به جنبش سبز با اتخاذ موضعی سعی کردند منافع ملی را از مناقشات و ناملایمات داخلی جدا کنند و این حرکت را مفید دانستند. جمعی از افراد ملی مذهبی " اقدام دولت ایران، مبنی بر توافق مبادله سوخت هسته‌ای را مثبت و به نفع و مصلحت مردم دانستند و با نارضایتی از بی‌تدبیری ها و ماجراجویی‌های سال‌های اخیر و یاد‌آوری محدودیت منابع اورانیوم ایران و اجبار به تهیه اورانیوم از بازار جهانی خواستار شفاف‌سازی رابطه دولت-ملت ایران با جهان شدند و هرگونه تاخیر و کار شکنی در روند این توافق‌نامه را باعث انزوای بیشتر ایران دانستند".
صادق خرازی نیز در مقام سخنگوی رهبری اعلام کرد که "کلیت بیانیه تهران باید مورد حمایت همه گروه‌ها و افکار سیاسی در جامعه قرار بگیرد و تأخیر دولت در اجرای این فرمول را قابل بخشش دانسته است و از دستگاه دیپلماسی خواستار استفاده از تمام ظرفیت‌های موجود شده تا پرونده هسته‌ای ایران پاک شود و کلیه تحریم‌ها برداشته شود ".
وقتی مواضع روزنامه کیهان و صادق خرازی را که هر دو نزدیک به رهبر هستند مقایسه می‌کنیم متوجه تضادی می‌شویم که از هراس حاکمیت پس از اعمال فشارهای خارجی و تهدیدات شورای امنیت حکایت دارد. زمانی این شکاف و تضاد در میان حامیان دولت دهم واضح‌تر می‌شود که واکنش برخی از اصولگرایان را که این توافق را عقب‌نشینی دانسته و نسبت به آن ابراز نگرانی کرده‌اند به‌ این فهرست اضافه کنیم. علی مطهری ترکیه را کشوری در دست نظامیان خوانده و آن‌را چندان مورد اعتماد نمی‌داند، احمد توکلی هم تعهدات را یک‌طرفه از سوی ایران عنوان کرده و نگرانی‌اش را از تیرگی احتمالی روابط با ترکیه در صورت فشار غرب بر این کشور ابراز کرده است.
به عبارت دیگر توافقنامه‌ای که احمدی نژاد آن را همچون مهم‌ترین دستاورد دیپلماسی دولتش عرضه کرد در فاصله کمتر از یک هفته و علیرغم تأکید رهبری به لزوم پشتیبانی از آن از سوی تمامی نیروهای سیاس کشور، حتی از سوی رییس مجلس، روزنامه کیهان، بخشی از اصولگرایان با اما و اگر و شرط همراه شد. در صحنه سیاست بین‌المللی نیز امضای این توافقنامه به تقویت موضع ایران در مذاکرات هسته‌ای و خروج کشور از انزوای جهانی نینجامید. روابط ایران با روسیه تیره‌تر شد و با توجه به عکس‌العمل کشورهای عضو دائمی شورای امنیت به این توافقنامه مبنی بر اینکه با ایران فقط می‌توان با زور صحبت کرد بیم آن می‌رود که قطعنامه تحریم علیه ایران سریع‌تر از زمان موعود نیز به تصویب برسد. به عبارت دیگر امضای این توافقنامه نه به دولت این امکان را داد که موقعیتش را در داخل تثبیت کند و نه موقعیت کشور را در صحنه بین‌المللی از وضعیت شکنندگی‌اش خارج سازد. بی‌تدبیری و فرصت سوزی دولت احمدی نژاد در این ماجرا به اوج خود رسیده است.
اگر چنین افتضاحی در هر کشور دیگری روی می‌داد بدون شک مجلس، یا دولت را استیضاح می‌کرد و طرح عدم کفایت آن را به صحن علنی مجلس می‌برد یا، حداقل همین بحث را در مورد وزیر خارجه به میان می‌گذاشت. مجلس هشتم فرصت‌های بسیاری را در همین یکسال اخیر برای بازیابی وجهه‌اش از کف داده‌است و در انظار عمومی به منزله مجلسی فرمایشی رخ نموده‌است. آیا انتظار بیهوده‌ای است از آن بخش گسترده‌ای از این نمایندگان که به بی‌کفایتی دولت آگاهند که در این موقعیت خطیر به مسئولیت خود عمل کنند؟ آیا انتظار واهی‌ای است از کسانی که در جایگاه مدرس و مصدق نشسته‌اند که وظیفه ملی و میهنی خود را به انجام رسانند؟
امروز روز مبادای کسانی است که خود را نمایندگان مردم و مملکت می‌دانند؛ فردا خیلی دیر خواهد بود.


 


احمد اشرف
اینک که به نظر می‌رسد با برآمدن جنبش سبز و هویت متکثر و مداراجوی آن چشم‌انداز سیاست و هویت جدیدی در کشور در حال شکل‌گیری، آگاهی به روایت‌های متعدد در مورد هویت ایرانی نه فقط ارزشی علمی که اهمیتی سیاسی یافته‌است. در این مقاله که خلاصه‌ای است از کتاب در دست انتشار دکتر احمد اشرف و در ماهنامه بخارا منتشر شده‌است، نویسنده با مروری بر روایت‌های رایج در مورد هویت و ملیت، گستره و اهمیت این بحث را یادآور می‌شود.

هويت ايرانى، مانند هر پديده ديگر اجتماعى، به روايت‏هاى گوناگون به تصوير آمده است. در اين ميان، سه روايت عمده در پاسخ به اين سئوال كه "منشأ پيدايش ملت‏ها چيست و به چه دورانى باز مى‏گردد؟" تدوين شده است كه به ترتيب زمانى روايت "ملت‏پرستانه"، روايت "مُدرن و پُست‏مُدرن" و روايت "تاريخى‏نگر" است. روايت نخست، كه آن را "ناسيوناليزم رومانتيك" نيز مى‏خوانند، ملت را پديدار طبيعى تاريخ بشر مى‏انگارد كه منشأ آن به دوران پيش از تاريخ مى‏رسد. در تقابل با اين ديدگاه، كه از مقوله ناسيوناليزم افراطى است، روايت "مُدرن و پُست‏مُدرن" از نيمه قرن بيستم تدوين شد و رواج گرفت. اين ديدگاه ملت را پديدارى نوين مى‏داند كه ساخته و پرداخته دولت‏هاى ملى در عصر جديد است و عمر آن از قرن 18 پيشتر نمى‏رود و افزون بر آن يك گسست تاريخى ميان هويّت ملى كه ويژه دنياى نوين است و هويّت‏هاى پيش از آن وجود دارد.

روايت سوم يا ديدگاه "تاريخى‏نگر" در اين كه هويّت ملى زاده دنياى جديد است با ديدگاه "مُدرن و پُست‏مُدرن" كاملاً هم‏آواز است، اما گسست بنيادين هويت ملى همه ملل، به ويژه ايران را با هويت گذشته آنان به استناد شواهد بسيار تاريخى نمى‏پذيرد. راه‏حلى كه در اين كتاب عنوان شده و پيش از آن نيز در مقاله مندرج در ايران‏نامه در سال 1373 آمده بود، تمايز نهادن ميان "هويت تاريخى و فرهنگى ايرانى" و "هويت ملى ايرانى" است. بدين معنى كه "هويت تاريخى و فرهنگى ايرانى" براساس شواهد بسيار كه در اين كتاب آمده است، از دوران ساسانى تنظيم و تدوين شده و به صور گوناگون تا قرن 19 به دفعات بازسازى گرديده و در دو قرن اخير به "هويت ملى ايرانى" تحول يافته و به صورتى نوين ساخته و پرداخته شده است.

روايت ملت‏پرستانه‏
نخستين روايتى كه از هويت ايرانى در عصر جديد تدوين شد و ميان روشنفكران رواج گرفت بازسازى هويت ايرانى بر مبناى ديدگاه تخيلى و احساساتى ملت‏پرستانه يا ناسيوناليزم رومانتيك بود. اين روايت، كه از ديدگاه رومانتيك به منشأ پيدايش ملل مى‏نگرد، از اواخر قرن 18 در اروپا و آمريكا سر برآورد و نيروى محرك جنبش‏هاى ناسيوناليستى و وحدت ملى در اروپا و آمريكا در قرن 19 و در كشورهاى آسيايى و آفريقايى در قرن 20 گرديد. در ايران نيز روشنفكرانى كه با كشورهاى اروپايى در تماس بودند و ناسيوناليزم رمانتيك را راه‏حل نهايى عقب‏ماندگى ايران مى‏پنداشتند از اين ديدگاه به بازسازى مفاهيم تازه "ملت ايران"، "وطن‏پرستى"، "عشق به سرزمين پدرى و مادرى" پرداختند. اين روشنفكران، چنان كه به تفصيل خواهيم ديد بازسازى هويت ايرانى در قالب هويت ملى را به مدد عناصرى كه قرن‏ها سابقه تاريخى در فرهنگ ايرانى داشت به انجام رساندند. احساسات رمانتيك به وطن و ملت در آثار پيشگامان اين جريان فكرى همچون ميرزا فتحعلى آخوندزاده، جلال‏الدين ميرزا (پسر فتحعلى شاه) و ميرزا آقاخان كرمانى كاملاً مشهود است. آثار آنان مشحون از احساس دلتنگى براى ميهن باستانى، بزرگداشت اساطير ايرانى، دين زرتشت و تكريم زرتشتيان، برترى مليّت بر دين و وطن‏پرستى در معناى فداكارى و شهادت براى حفظ وحدت ملى و تماميت ارضى سرزمين پدرى و مادرى و بيزارى از تازيان و مغولان و تركان كه از اين ديدگاه پايه و مايه تمام ناكامى‏ها و عقب‏ماندگى‏هاى ايران و ايرانى بوده‏اند.

به عنوان نمونه، آخوندزاده در اصالت نژادى خويش مى‏گويد: "گرچه على‏الظاهر تُركم، اما نژادم از پارسيان است." در عناصر هويت ملى خود مى‏گويد: "زرتشتيان برادران و هموطنان و هم‏جنسان و هم‏زبانان ما هستند... ما فرزندان پارسيانيم و بر ما تعصب پارسيان فرض است... يعنى تعصب وطن و هم‏جنسان و هم‏زبانان فرض است، نه اين‏كه تعصب دين، چنان كه شعار فرنگيان است كه تعصب وطن را علامت غيرتمندى و باعث نيكنامى مى‏دانند." شيفتگى و تخيلات رمانتيك او در اين عبارات آشكار است: "جگرم كباب شده"، "اى ايران، كو آن شوكت و سعادت".
اين احساسات ميهن‏پرستانه كه از اواسط قرن 19 پديد آمده بود، در جريان انقلاب مشروطه شكوفا شده و با كتاب‏هاى درسى و روزنامه‏ها اشاعه يافت و بُن‏مايه "هويت ملى" در معناى امروزى آن گرديد. احساسات ملى اين دوران در جريان جنگ جهانى اول، كه ايران را در معرض اشغال نيروهاى درگير در جنگ قرار داده بود، به شكل مقاومت در برابر تجاوزات همسايگان شمالى و جنوبى با حمايت امپراطورى آلمان متجلى شد. دولت مهاجرت به رهبرى نظام‏السلطنه مافى و سيد حسن مدرس و گروهى از رجال ملى و نيز كميته مليّون ايرانى در برلن به رهبرى تقى‏زاده و سپس انتشار فصلنامه‏هاى ملى كاوه و ايرانشهر در برلن و آينده در تهران نماد شكل‏گيرى "هويت ملى" در معناى امروزى آن بود.
با اين مقدمات بود كه «هويت ملى تازه‏ساز» ايرانيان وارد عصر پهلوى شد و با تشكيل «دولت ملى» در معناى كامل آن، كه از آرمان‏هاى اصلى جنبش مشروطيت بود، روايت ملى‏گرايى رمانتيك به تمام معنى در هويت ايرانى تبلور يافت. هم در اين دوره بود كه تحت تأثير آثار شرق‏شناسان غربى و به‏خصوص دانشمندان ايران‏شناس دوران هخامنشى تحولى در حافظه تاريخى ايرانيان پديد آمد و تاريخ ايران، كه از اواخر ساسانيان تا مشروطه بيشتر مجموعه‏اى از اساطير تا عهد پارتيان و تاريخ مدون از آن دوران به بعد بود به يك آگاهى تاريخى منظم از عهد هخامنشى تا دوران معاصر بازسازى شد. بدين‏گونه بود كه پديده تازه‏اى به نام «ناسيوناليزم هخامنشى» زاده شد. نام كشور كه در كشورهاى اروپايى از عهد هخامنشى به «پارس» معروف بود، به «ايران» كه چاشنى آريايى داشت برگردانده شد، محمدرضاشاه لقب آريامهر يا خورشيد نژاد آريا بر خود نهاد، جشن‏هاى 2500 ساله شاهنشاهى برگزار شد و تاريخ شاهنشاهى به جاى تاريخ هجرى شمسى نشست. فرهنگستان زبان برپا شد تا آرزوى روشنفكرانى را كه خواهان فارسى سره براى پاك‏سازى زبان فارسى از واژه‏هاى بيگانه و به‏ويژه واژگان تازى بودند، برآورد.

روايت‏هاى مُدرن و پُست‏مُدرن
روايت‏هاى مُدرن و پُست‏مُدرن مفهوم ملت را از پديدارهاى عصر جديد مى‏دانند. اين روايت‏ها، كه از اواسط قرن بيستم در واكنش به آثار نامطلوب نژادپرستى و تعصب ملّى كه فضاى اروپا را در فاصله ميان دو جنگ جهانى آكنده از وحشت كرده بود، از افراط به تفريط رفته و به نفى و انكار گذشته تاريخى ملت‏ها پرداختند. انتقاد اساسى و معقول روايت مُدرن به ميهن‏پرستى رمانتيك آنست كه اين روايت مفهوم ملت را، كه بيش از دو قرن از پيدايش آن نمى‏گذرد، به دوران پيش از تاريخ معاصر «عطف به ماسَبَق» مى‏كند. چنان كه گويى ملت در معناى امروزى كلام در دوران باستان هم وجود داشته است.
به نظر پيروان روايت‏هاى مدرن و پست‏مدرن «ملت» از مفاهيم ساختگى عصر جديد است كه يا «ابداع» شده و يا از پديدارهاى «تصورى و تخيلى نوظهور» است.
به نظر اريك هابسام، مورخ برجسته و مترقى انگليسى، «ملت» مفهومى ساختگى است، كه در دو قرن اخير آگاهانه از سوى طبقات حاكم در دولت‏هاى ملى (Nation-States) ابداع شده‌است. وى در نخستين اثر خود در اين باب زير عنوان ابداع سنت مى‌گويد بسيارى از خاطرات تاريخى و يا بازنگرى‏هاى تاريخى و آنچه به نام سنت‏هاى كهن در ميان ملل امروز ديده مى‏شود غالباً ساخته و پرداخته دولت‏هاى ملى در عصر جديد است، به‏خصوص سنت‏هايى كه حكايت از قدمت «هويت ملى» در معناى امروزى كلام دارد. وى در كتاب بعدى خود، ملت‏ها و ناسيوناليزم از سال 1780: برنامه، افسانه، واقعيت، به درستى مى‏گويد ناسيوناليزم پيش از پيدايش ملت‏ها ظهور مى‏كند. ملت‏ها «دولت‏هاى ملى و ناسيوناليزم» را پديد نمى‏آورند بلكه دولت ملى با آرمان‏هاى ناسيوناليستى است كه موجب پيدايش ملت‏ها در عصر جديد شده است.
به نظر وى «مسئله ملى»، چنان كه ماركسيست‏هاى قديم آن را عنوان مى‏كنند، در محل تلاقى سياست، تكنولوژى و تحول اجتماعى قرار دارد. بنابراين نمى‏توان به طور دلخواه به ايجاد ملت پرداخت بلكه، بايد آن را در زمينه مرحله خاصى از رشد تكنولوژى و نظام اقتصادى در نظر آورد. حتى زبان ملى يعنى زبان قابل فهم سراسرى، كه براى پيدايش ملت ضرورت دارد، در غالب كشورها به وسيله رسانه‏هاى گروهى، روزنامه، كتاب، راديو و تلويزيون و گسترش آموزش پديد آمده‌است. بنابراين پيدايش ملت در واقع نه‏تنها محصول نوسازى جامعه از بالاست بلكه فرآيند دوسويه‏اى است كه بايد مورد پذيرش مردم هم باشد. اما آگاهى از افكار عمومى كار دشواريست. به نظر هابسام، كه مورد تأييد كامل نگارنده اين سطور نيز مى‏باشد، تنها چيزى كه در اين باب مى‏توان گفت آنست كه ايدئولوژى رسمى دولت‏ها و جنبش‏هاى سياسى الزاماً نشانه آنچه در فكر مردم مى‏گذرد نيست. دو ديگر اين كه براى غالب مردم هويت ملى نه‏تنها هويت‏هاى جمعى ديگر را نفى نمى‏كند بلكه الزاماً والاتر از آنها نيز در نظر نمى‏آيد. سرانجام اين كه هويت ملى پديداريست در حال تحول و دگرگونى دائم. مطلب مهم ديگرى كه مورد توجه هابسام است اين است كه «آگاهى ملى» به گونه‏اى نامتعادل ميان قشرها و گروه‏ها و مناطق گوناگون يك كشور رشد مى‏كند و در كل جامعه هم مرحله به مرحله تحول پيدا مى‏كند: از آگاهى فرهنگى به «آگاهى سياسى ملى» و سرانجام به «برنامه مشخص» براى تشكيل ملت واحد.
اما با اين كه هابسام از منتقدان بنام ناسيوناليزم رمانتيك و تعصبات ملى است و اعتقاد دارد كه هويت ملى بسيارى از ملل و اقوام امروزى پايه و اساس تاريخى ندارد و چند صباحى از ساختن قباله ملى براى آنان نمى‏گذرد بر اين نظر است كه جز كشورهاى چين، كره، ويتنام، ايران و مصر كه داراى موجوديت سياسى بالنسبه دايمى و قديمى بوده‏اند و اگر در اروپا واقع مى‏شدند آنها را به عنوان «ملل تاريخى» مى‏شناختند، بسيارى از ملل ديگر كه عمرشان هنگام استقلال از چند دهه فراتر نمى‏رفته است، يا زائيده فتوحات امپراطورى‏هاى غربى و يا نماينده مناطق «مذهبى - فرهنگى» بوده‏اند و موجوديتى نداشته‏اند كه با معيارهاى نوين مليّت بتوان بر آنها نام ملت نهاد.
افزون بر اين، هابسام هنگام بحث در باب پديدارى كه وى آن را «ناسيوناليزم مردم‏پسند ابتدايى» مى‏خواند و از واحدهاى فرامحلى همچون زبان، سرزمين مقدس، قوميت و مذهب سخن مى‏گويد بر اين نظر است كه هنگامى كه مذهب به صورت هويت «قومى - مذهبى» درآيد غالباً عامل عمده جنبش‏هاى ملى و استقلال‏طلبانه مى‏شود همچون ايرلند، لهستان، و مورد يهوديان صهيونيست.
آنگاه در مورد ايمان مذهبى مى‏گويد: «هويت قومى مذهبى» هم در دوران پيش از اسلام و هم در دوران اسلامى عامل مهمى براى پيدايش نوعى «شبه ناسيوناليزم ابتدايى» در ايران بوده است: «هويت ايرانى زرتشتى» در دوران پيش از اسلام و «هويت ايرانى شيعى» از دوران صفوى. به نظر وى ايران تنها كشور اسلامى است كه از اسلام براى ايجاد نوعى «شبه ناسيوناليزم ابتدايى» سود جسته است.
نظريه ديگرى كه به عنوان مفهومى مردم‏پسند در دو دهه اخير نفوذ زيادى پيدا كرده نظريه «جوامع تخيلى» است كه بنديكت اندرسن آن را در كتاب پرتأثير جوامع تصورى در سال 1983 منتشر كرده است. به نظر اندرسن گروه‏هاى انسانى بر دو نوعند: گروه‏هاى واقعى و گروه‏هاى تصورى يا تخيلى. گروه‏هاى واقعى گروه‏هاى كوچكى هستند كه به سبب وسعت كم به اعضاى خود اين امكان را مى‏دهند كه با يكديگر روابط رودررو داشته باشند، مانند خانواده، محله، ده، طايفه‏هاى كوچك ايلى، اصناف، واحدهاى كوچك كار و مانندان آنها. اعضاى اجتماعات بزرگتر، كه به سبب وسعت زياد اجتماع نمى‏توانند با يكديگر روابط رودررو داشته باشند و يكديگر را از نزديك بشناسند، تنها مى‏توانند تصويرى از اجتماعى كه در آن عضويت دارند در ذهن خود پديد آورند. بنابراين مفهوم «جامعه تخيلى» تنها شامل ملت‏ها و دولت‏هاى ملى در عصر جديد نيست، بلكه شامل تمام اقوام و طوايف پرجمعيت و اجتماعات منطقه‏اى و محلى در طول تاريخ آنها نيز مى‏شود. مانند اقوام كُرد و بلوچ و لر و آذرى‏ها و حتى ايلات و عشاير و طوايف بزرگتر از واحدهاى اصلى ايلى. مثلاً تصور آذرى بودن يا كُرد بودن تنها در ذهن آذرى‏ها و كردها مى‏تواند وجود داشته باشد و يا تصور قشقايى بودن و يا بختيارى‏بودن و يا افشار بودن و يا لُر بزرگ و لُر كوچك بودن. همين‏طور است تصور ذهنى از اجتماعات محلى همچون مناطق و يا استان‏ها و شهرستان‏ها و بخش‏ها حتى محلات بزرگ شهرها. بنابراين هويت جمعى در تمام اين اجتماعات، كه امروز با هويت ملى رقابت مى‏كنند، تصورى است كه در طول تاريخ آنها تنها در ذهن اعضاى اين اجتماعات وجود داشته و حضور پيدا كرده است.
اندرسن به درستى مى‏گويد: «تصور اجتماعات ملى» امروزى از راه چاپ كتاب و روزنامه و راديو و تلويزيون و به‏خصوص در مدارس اشاعه پيدا كرده است. اندرسن، مانند هابسام وجود نوعى «اجتماع شبه ملى اوليه» را پيش از عصر جديد نفى نمى‏كند. منتها به جاى اجتماعات «قومى دينى» در نظريه هابسام، وى بر زبان رايج در دستگاه ديوانى حكومت‏هاى سنتى كه پيش از عصر جديد وجود داشته‏اند به عنوان عامل مؤثرى در پيدايش نوعى «هويت ابتدايى شبه ملى» اشاره مى‏كند. با اين كه اندرسن نظريه خود را براى بررسى اينگونه اجتماعات شبه ملى در ايران بكار نبرده است، اما با توجه به اين كه در دوران اسلامى از زمان تشكيل حكومت‏هاى منطقه‏اى ايرانى و به‏خصوص از زمان حكومت سلاجقه زبان فارسى به عنوان زبان رسمى دستگاه ديوانى به‏كار رفته است مى‏توان گفت كه براساس اين نظر وى، پيش از پيدايش «هويت ملى» در عصر جديد نوعى «هويت شبه ملى ابتدايى» در ايران وجود داشته كه در دو قرن اخير به «هويت ملى» در معناى امروزى آن تحول پيدا كرده است.
اما تعبير استعارى «جوامع خيالى»، كه در دو دهه گذشته به صورت تعبيرى مردم‏پسند درآمده، غالباً بدون توجه دقيق به نظريه اندرسن در مورد ايران به كار رفته است. بهترين نمونه كاربرد شتاب‏آلود و نادرست اين استعاره، كتاب مصطفى وزيرى زير عنوان ايران به عنوان يك ملت خيالى است كه در سال 1993 انتشار يافته است. به نظر نويسنده، «هويت ملى ايرانى» هيچ سابقه تاريخى ندارد و از ابداعات شرق‏شناسان و استعمارگران اروپايى است كه از قرن 19 به خاطر مطامع استعمارى خويش آن را بر سر زبان‏ها انداخته و در «تصور ذهنى» طبقه حاكم، به خصوص در عصر «ديكتاتورى رضاشاه»، رسوخ داده‏اند. چند فصل اين كتاب به بررسى شتاب‏زده كاربرد واژه ايران در شمار محدود و انتخاب شده‏اى از منابع تاريخى اختصاص يافته تا نظريه نويسنده را در نفى سابقه تاريخى «هويت ايرانى» به اثبات رساند. به گمان وى نه‏تنها در متون تاريخى و ادبى نامى از «ايران» ديده نمى‏شود بلكه هيچ آگاهى تاريخى به تداوم سلسله‏هايى كه امروز مى‏شناسيم وجود نداشته و اين شرق‏شناسان استعمارگر بوده‏اند كه از قرن نوزدهم براى نخستين بار تاريخ ايران را مدون و منظم كرده‏اند. از آنجا كه تمام فصل سوم كتاب حاضر به بررسى گسترده منابع عمده تاريخى و جغرافيايى در كاربرد «واژه ايران» و واژه‏هاى وابسته به آن و نيز به بررسى تحول كاربرد اين مفهوم در ادوار مختلف تاريخ ايران از حمله عرب تا آخر عهد صفوى اختصاص يافته است و روشنگر آنست كه تاريخ ايران دوره به دوره از دوران اساطيرى تا دوران تاريخى به وسيله مورخان هر دوره تنظيم و تدوين شده است، بيش از اين به مطالب اين كتاب نمى‏پردازيم و خوانندگان را به آن فصل ارجاع مى‏دهيم.

روايت تاريخى‏نگر
همان‏طور كه گفتيم در دو قرن اخير دو روايت عمده از هويت ملى پديد آمده و در برابر يكديگر قرار گرفته‏اند: روايت ناسيوناليزم رمانتيك و روايت مُدرن و پُست‏مدرن. يكى مُبشر تعصب ملى و ديگرى مُبشر تعصب ضدملى. روايت نخست بيشتر باب طبع محافل ملى و غالباً دست‏راستى و طبقه حاكم و روايت دوم بيشتر باب طبع محافل دست‏چپى و يا جدايى‏طلبان قوميت‏ها و مبشران «مسئله مليت‏ها» است. بدين روال اين روزها كه بازار گفتگو درباره هويّت ملى گرم است برخى از نويسندگان ايرانى بدون توجه به نوبنيادى مفهوم ملت و معناى هويت ملى و به دور از نگرش تاريخى و تطبيقى، با ساده‏انگارى چنين مى‏پندارند كه «هويت ملى ايرانى» در معناى امروزى كلام سابقه‏اى چند هزار ساله دارد، چنان كه گويى از ابتداى آفرينش و يا از آغاز فرمانروايى ايرج (نخستين پادشاه افسانه‏اى كه تأسيس كشور ايران در داستان‏هاى اساطيرى بدو منسوب است) تا به امروز همه مردم ايران زمين از هر قوم و قبيله و طايفه‏اى، از شهرى و روستايى و ايلى و از عارف و عامى به آن آگاهى داشته و خود را در قالب آن مى‏شناخته‏اند. از سوى ديگر، گروهى از روشنفكران كه از عواقب تعصب ملى و قومى بيمناك‏اند ناخودآگاه در دام تعصب ضدملى افتاده و با نگاهى شتاب‏زده به مباحث هويت ملى در آثار پژوهشگران غربى و بدون تأمل و ژرف‏بينى در تاريخ ايران چنين پنداشته‏اند كه هويت ايرانى همچون هويت بسيارى از ملل امروز جهان از ابداعات قرن حاضر و يا از ساخته‏هاى استعمارگران و شرق‏شناسان است. بى‏شبهه مفهوم سياسى ملت و هويت ملى را دولت‏ها ايجاد مى‏كنند و براى آن قباله تاريخى تدارك مى‏بينند و به گفته هابسام دست به «ابداع سنت‏ها» مى‏زنند. ايران نيز از اين قاعده كلى مستثنى نبوده است. اما همان‏طور كه هابسام گفته است و احسان يارشاطر بدان پرداخته و جرالد نولى در فصل دوم همين كتاب نشان داده، در مورد ايران اين كار را ساسانيان به انجام رساندند و همگام با تأسيس نوعى دولت «شبه ملى قومى ابتدايى» به تنظيم و تدوين و بازسازى اساطير اقوام ايرانى پرداختند و تاريخ اساطيرى ايران را از نخستين انسان و نخستين پادشاه تا حمله اسكندر به ايران و تاريخ واقعى را از دوران پارت‏ها تا آخر ساسانيان براى نخستين بار در خداينامك‏ها و شاهنامه‏ها به ثبت رساندند.
روايت تاريخى‏نگر ضمن پرهيز از افراط و تفريط اين دو روايت راه‏حل ميانه‏اى براى بررسى و تحليل «هويت ايرانى» برگزيده است. به نظر نگارنده هم از نظر تحليلى و هم از لحاظ تاريخى بايد ميان «هويت ايرانى» و «هويت ملى ايرانى» قايل به تمايز شد. اين روايت در عين حال كه «هويت ملى» را مقوله‏اى متعلق به عصر جديد مى‏داند و «عطف به ماسبق» كردن آن را نمى‏پذيرد، اما «هويت فرهنگى ايرانى» را مقوله‏اى تاريخى مى‏داند كه از دوران پيش از اسلام تا به امروز به صور گوناگون بازسازى شده است. بدينگونه مفهوم تاريخى و فرهنگى هويت ايرانى، كه در دوران ساسانيان ابداع شده بود، در دوران اسلامى با نشيب و فرازهايى تحول پيدا كرد، در عصر صفوى تولدى ديگر يافت و در عصر جديد به صورت «هويت ملى ايرانى» ساخته و پرداخته شد. پس اگر گفته شود كه هويت ملى امروزى ايرانى سابقه مثلاً سه هزار ساله يا دوهزار و پانصد و يا دوهزار ساله دارد سخنى به گزاف است. چرا كه اين تصور از هويت ملى مقوله‏اى كاملاً تاريخى و متعلق به عصر جديد است و به اين معنا سابقه تاريخى در دوران‏هاى ديگر ندارد. اما در مقابل اگر گفته شود كه چون مفهوم «هويت ملى ايرانى» در عصر جديد پديد آمده پس مفهوم «هويت ايرانى» نيز امرى تازه و تقليدى از غرب و يا از شگردهاى استعمار است اين نيز سخنى نادرست و خلاف واقع است. بنابراين اگر از مفهوم «هويت تاريخى و فرهنگى ايرانى» و تحولات تاريخى آن از زمان ساسانيان تا عصر مشروطه و از پيدايش «هويت ملى» و تحول آن در دو قرن گذشته سخن بگوييم مناسب‏تر به نظر مى‏آيد. به نظر ما نويسندگانى كه اين تمايز تحليلى را ميان هويت ايرانى و هويت ملى ايرانى مى‏پذيرند كمابيش به جريان فكرى تاريخى‏نگر تعلق دارند. حتى هابسام و تا حدى اندرسن را هم مى‏توان در زمره اين جريان دانست. آن لَمبتون، كه از مورخان كم‏نظير تاريخ اجتماعى ايران در دوران اسلامى است، ضمن ردّ قاطعانه وجود مفاهيم ملت و ناسيوناليزم در ايران پيش از قرن نوزدهم، از نوعى هويت فرهنگى ايرانى در سده‏هاى ميانه اسلامى سخن مى‏گويد.
لمبتون مقاله‏اى را كه زير عنوان «قوميت در ايران» در دانشنامه اسلام منتشر كرده است، با اين روايت آغاز مى‏كند كه انديشه «ملت» به عنوان يك مقوله سياسى و يا به عنوان ناسيوناليزم قومى و سرزمينى و يا به عنوان اعتقاد آگاهانه افراد يا گروه‏ها به اين كه به ملتى تعلق دارند كه براى آن آرزوى قدرت و آزادى و سعادت مى‏كنند جملگى، بر اثر تراوش افكار غربى، در قرن نوزدهم پديد آمده است.
وى آنگاه به بررسى مفاهيمى كه براى ملت و قوم و وطن رايج بوده است مى‏پردازد و مى‏گويد با اين كه هيچ واژه‏اى كه دلالت بر مفهوم مليّت داشته باشد در سده‏هاى ميانه ايرانى ديده نمى‏شود، اما در آن دوران مفهومى وجود داشته است كه حكايت از آگاهى به هويّت مشخصى مى‏كند. اين هويت را كه هم از نظر تاريخى و هم از لحاظ جغرافيايى مشخص مى‏شد مى‏توان با واژه «ايرانيت» يا «ايرانى بودن» توصيف كرد. به نظر لمبتون اين احساس از تجربه مشترك فرهنگى و ادبى مردم نشأت مى‏گرفت. با اين كه اين احساس همراه با خاطره تاريخى امپراطورى ايران بود اما دلالت بر مفهوم سياسى ملت و يا ملتى كه مبتنى بر قوميت و سرزمين معينى باشد، نمى‏كرد. به نظر لمبتون نهضت شعوبيه و سنت ادبى آن دوران، كه احساس ايرانيت را بازسازى كرده بود، در حفظ و انتقال اين فكر تاريخى و فرهنگى نقش عمده داشت. چنان كه پس از پايان گرفتن آن جنبش ادبى همچنان در سنت شعراى ايران پايدار ماند و به مرور زمان با چيره‏شدن افسانه بر تاريخ در خاطره‏هاى اساطيرى مردم باقى ماند و به غرور مردم ايران به ميراث فرهنگى خويش تداوم بخشيد.
به نظر لمبتون در دوره صفويه كه مذهب شيعى در ايران اشاعه پيدا كرد براى نخستين بار پس از فروپاشى امپراطورى ساسانى، ايران داراى دولتى با مرزهاى مشخص در برابر امپراطورى عثمانى شد، اما با اينكه اين تحول نيز عمدتاً به معناى سياسى «مليت» نبود لكن زمينه آماده‏اى براى رشد فكر ملى در قرن نوزدهم فراهم ساخت.
روايت هويت ايرانى براساس تداوم ميراث فرهنگى «اسلام ايرانى» نيز از دهه 1970 هوادارانى در ميان دانشمندان و روشنفكران دينى و اهل سياست داشته است. از جمله الساندرو بوزانى، ايران‏شناس ايتاليايى است، كه با تأكيد بر اهميت ميراث فرهنگى ايران در سده‏هاى ميانه اسلامى آن را زمينه عمده شكل‏گيرى «هويت ملى ايرانى» در عصر جديد مى‏داند. از ديدگاه بوزانى تكيه‏گاه هويت ايرانى بايد به جاى «ناسيوناليزم رمانتيك هخامنشى»، كه حاصل عطف به گذشته كردن مفاهيم امروزين مليّت و هويت ملى است، به هويت فرهنگى «اسلام ايرانى»، كه در سده‏هاى ميانه پديد آمده است معطوف گردد.
حميد احمدى نيز، كه رساله دكترى و كارهاى بعدى خود را به بررسى هويت ملى و قومى در ايران اختصاص داده، بر آنست كه تداوم هويت ملى ايرانى حاصل تركيبى كاركردى يا فونكسيونى از ميراث تاريخى پادشاهى، زبان و ادبيات فارسى و مذاهب ايرانى يعنى دين زرتشتى در دوران پيش از اسلام و تشيع در دوران اسلامى است.
اين ديدگاه درباره نقش اديان ايرانى به عنوان پايه‏هاى تداوم هويت ايرانى را هانرى كُربن فرانسوى و سيد حسين نصر، كه مُبشر آراء وى در ايرانست، به تفصيل بررسى كرده‏اند. كربن و نصر با تفسير فلسفه اسلامى بر مبناى گرايش عرفانى تشيع بر اين باورند كه عقايد شيعى ريشه‏هاى بسيار عميقى در مذاهب ايران باستان دارد. روايت هويّت ايرانى از ديدگاه فرهنگى اسلام ايرانى، مورد توجه برخى از انديشمندان دينى نيز قرار گرفته است از جمله آيت‏الله مرتضى مطهرى، مهدى بازرگان، على شريعتى و عبدالكريم سروش.
به نظر نگارنده، هويت جمعى، مانند ديگر پديدارهاى اجتماعى، مقوله‏اى تاريخى است كه در سير حوادث و مشى وقايع تاريخى پديدار مى‏شود، رشد مى‏كند، دگرگون مى‏شود و معانى گوناگون و متفاوت پيدا مى‏كند. از اين رو از عوامل گوناگونى كه براى تعريف قوم و ملت، قوميّت و مليّت، و هويّت قومى و ملى در نظر آمده، همچون نژاد و سرزمين، دولت و تابعيت، زبان و سُنن مشترك فرهنگى و ريشه‏هاى تاريخى، دين و ارزش‏هاى اجتماعى، اقتصاد و روابط توليد، هيچكدام يا هيچ مجموعه مشخصى از آنها را نمى‏توان به عنوان ملاك عام براى تعريف و تميز قوم و ملت و هويت قومى و ملى به‏كار برد. در مورد هر قوم يا ملت در هر دوره‏اى مجموعه‏اى از چند عامل اهميت مى‏يابد و سير حوادث و مشى وقايع تاريخى آن را دگرگون مى‏كند. هويت قومى و ملى امرى طبيعى و ثابت نيست كه پايه‏هاى مشخص و تغييرناپذير داشته باشد بلكه پديدارى است كه گذشته از عناصر عينى و آفاقى ريشه در تجربه‏هاى مشترك و خاطرات و تصورات جمعى مردم دارد. در دوره تاريخى معينى ابداع مى‏شود، خاطرات تاريخى براى آن ساخته مى‏شود و يا خاطرات فراموش شده براى آن احياء مى‏گردد و قباله تاريخى براى آن پرداخته مى‏شود و در سالگردها و سالروزها زنده مى‏ماند.
در بررسى تحول تاريخى هويت ايرانى و آگاهى از شيوه‏هاى تجلى ايده ايران و تاريخ آن در ادب فارسى مفاهيم سرزمينى و قومى واژه ايران و واژه‏هاى مربوط به آن را در اهم متون تاريخى و ادبى ايران مورد بررسى قرار داده‏ايم تا فراوانى و الگوهاى كاربرد اين واژه‏ها را در هر يك از دوره‏هاى عمده تاريخ ايران از ديدگاه هويت ايرانى دريابيم. البته اين بررسى را با توجه به اين اصل انجام داديم كه فراوانى كاربرد واژه «ايران» تنها به يكى از عناصر تشكيل‏دهنده هويت ايرانى اشاره دارد و در آثار مورد بررسى وجوه گوناگون فرهنگ ايران در نظر آمده است. براساس اين بررسى تحول تاريخى هويت ايرانى را در هفت دوره متمايز تاريخى مورد بررسى قرار داده‏ايم.
يكم، دوره ساسانى، كه براى نخستين بار دولتى واحد با نظام سياسى و دينى واحد پديد آمد. هم در اين زمان بود كه واژه «ايران» به عنوان يك مفهوم سياسى به كار برده شد و مفهوم «ايرانشهر» يا قلمرو پادشاهى ايران، همراه القاب مقامات ادارى و نظامى شايع گرديد، همچون «ايران دبيربد» يا «ايران ارتشتار». هم در اواخر اين دوران بود كه تاريخ سنتى ايران براى نخستين بار در خداى‏نامك‏ها تدوين شد و به ثبت رسيد و نوعى هويت قومى و شبه ملى با بعد سياسى به عنوان «كشور ايران» براى آن ابداع گرديد. در اين تصور تاريخى اثرى از سلسله‏هاى ماد و هخامنشى نيست. سبب عمده آن بود كه ايرانيان به نگارش وقايع تاريخى و نگارش آثار ادبى و نگارش اصول و مبانى باورهاى دينى و اساطيرى اعتقاد نداشتند و بر اين باور بودند كه همه اين آثار بايد سينه به سينه از نسلى به نسل ديگر سپرده شود تا در هر زمان منابع و مآخذ زنده آنها را براى هم‏نسلان خود بازگو كنند. بنابراين طبيعى بود كه با گذشت زمان، دوران ماد و هخامنشى از خاطره تاريخى ايرانيان محو گردند.
افزون بر اين به نظر استاد يارشاطر دليل عمده ديگر آن بود كه چون تصور اساطيرى بيشتر در سرزمين‏هاى شرقى ايران و در مناطق هم‏مرز با اقوام مهاجم رواج داشته است، ساسانيان تاريخ سنتى را براساس اساطير سنتى آن مناطق تدوين كردند تا غرور قومى آنان را در برابر هجوم قبايل تازه‏نفس يعنى هياطله و سپس اقوام ترك برانگيزند. البته طبيعى بود كه در اساطير مناطق شرقى جايى براى وقايع‏نگارى مناطق غربى وجود نداشته باشد. پس در اين زمان است كه با همدستى موبدان زردشتى و خاندان شاهى مفهوم سياسى و دينى ايران پا مى‏گيرد و شناسنامه تاريخى در اسطوره‏هاى شرق ايران براى آن تدوين مى‏شود و بن‏مايه احساس ايرانى بودن براى ايرانيان مى‏گردد.
بررسى بازسازى و ابداع هويت ايرانى در عهد ساسانى را، كه موضوع فصل دوم كتاب است، پروفسور گراردو نولى، استاد برجسته دوره ساسانى در دانشگاه رُم بر عهده گرفته و خلاصه‏اى از تحقيقات مفصل خودشان را در اين فصل عرضه كرده‏اند.
دوم، دوره بازسازى «هويت فرهنگى ايرانى» در دوران حكومت سلسله‏هاى محلى ايرانى است كه بعد از حمله اعراب و فروپاشى امپراطورى ساسانى و ضربه بزرگ سياسى و دينى و فرهنگى آن دوران بر بخشى از ايران حكومت مى‏كرده‏اند.
تجديد حيات فرهنگى ايران، كه در دوران نخستين خلافت عباسى آغاز مى‏شود و در دوره حكومت دودمانهاى محلى ايرانى، به‏خصوص در عهد سامانى شتاب مى‏گيرد، بنيان هويت فرهنگى ايران را براى قرنهاى بعدى استوار مى‏سازد. يكى از عناصر اصلى رشد فرهنگى تحول و تكامل زبان درى است كه از زبان محاوره فراتر مى‏رود و براى نخستين بار زبان نوشتارى تاريخ و ادب و تعاليم دينى مى‏شود. اشاعه خط جديد فارسى نيز به گسترش زبان و سواد مدد مى‏رساند. زبان فارسى درى، كه زبان علمى و ادبى و ديوانى مى‏شود، با خلق آثار ارزنده فراوان مهم‏ترين عنصر تداوم هويت ايرانى مى‏گردد.
اما با برآمدن قبايل ترك در جهان اسلام ضربت تازه‏اى بر هويت بازسازى شده ايرانى وارد مى‏شود و تقابل ترك و تاجيك بر عرب و عجم افزون مى‏گردد و تعصب سنى‏گرايانه دودمانهاى ترك احساسات قومى را به حاشيه مى‏راند. حكومت تركان در دو مرحله با هويت ايرانى درگير مى‏شود: يكى دوره گذار غزنوى و ديگرى دوره سلطه سلاجقه.
سوم، دوره گذار غزنوى، دوره‏ايست در ميان دوران شكوفايى هويت ايرانى در عهد سامانى و دوران خسوف هويت ايرانى و افول تعصب ايرانى در برابر تعصب دينى در عهد سلاجقه. از آنجا كه نخستين سلاطين غزنوى به عنوان غلام يا سربازان برده در دستگاه نظامى و دربار و ديوان سامانى پرورش يافته بودند زندگى فرهنگى و سنت ادبى سامانيان را ادامه دادند و حتى براى خود تبارنامه‏اى ترتيب دادند كه بر طبق آن سبكتكين از شش نسل پدرى به دختر يزدگرد سوم مى‏رسيد.
با اين همه از اين دوران ميان قلم و شمشير، كه در دوران حكومتهاى محلى در دست ايرانيان بود، دوباره جدايى افتاد. اميران، كه از تركان بودند در رده بالاى مراتب اجتماعى و وزيران و دبيران اهل قلم، كه از تازيكان (ايرانيان) بودند، پس از آنان جاى گرفتند.
چهارم، دوران سلجوقيان، كه هويت ايرانى وارد مرحله دوگانه‏اى شد. بدين معنى كه از يكسو حماسه ايرانى و كاربرد واژه ايران در شعر و تاريخ‏نگارى از رونق افتاد و از سوى ديگر زبان و ادبيات فارسى شكوفا شد و در جوامع اسلامى گسترش يافت و به عنوان زبان دربار و ديوان رسميت يافت.
سبب عمده كم‏رونق شدن كاربرد واژه ايران آن بود كه سلجوقيان، كه خود را وارث امپراطورى اسلامى مى‏دانستند، بنياد نظام سياسى دينى گسترده‏اى را گذارده بودند كه در آن جايى براى خودنمايى قومى و منطقه نبود. در واقع معمار اين نهاد تازه سياسى، كه خلافت بغداد را هم در زير لواى خود داشت، خواجه نظام‏الملك بود. افزون بر آن گسترش انديشه‏هاى عرفانى و فرق صوفيه در اين دوران، كه خود را پاى‏بند زادگاه خويش نمى‏ديدند و در پهنه جهانى سير مى‏كردند، نيز در بى‏رونقى حس قومى و شبه‏ملى ايرانيان مؤثر بود.
پنجم، دوران مغول و تيمورى، كه دوران شكوفايى مفهوم ايران بود. سقوط خلافت عباسى، پاسداران نمادين جهان‏گرايى اسلامى در قرن سيزدهم و به همراه آن تحول از تعصب سنى‏گراى سلاجقه به تساهل نسبى مذهبى در عهد ايلخانان و اتحاد فلات ايران در عهد آنان، همه نشانه دوره‏اى تازه در تاريخ هويت ايرانى بود. اين تحولات فرصت تازه‏اى به ايرانيان اهل قلم داد تا به تاريخ قومى و شبه ملى ايران بپردازند و كاربرد مفاهيم «ايران و ايران‏زمين» را براى نخستين بار پس از سقوط امپراطورى ساسانى، به نام قلمرو دودمانى ايلخانان به جريان اندازند. مورخان برجسته اين دوران بارها و بارها بر مفاهيم «ايران و ايران‏زمين» هم به عنوان مفاهيم تاريخى و هم به عنوان پديده‏هاى موجود معاصر اشاره مى‏كردند. در مكاتبات بجاى مانده ميان پادشاهان ايران و سلاطين همسايه از اوايل دوره تيمورى تا اوايل عهد صفوى بارها به مفاهيم معاصر ايران، ايران‏زمين، كشور ايران، شاهنشاه ايران، احوال ايران، ملوك ايران، ممالك ايران و مانندان آن اشاره شده است.
ششم، مرحله بازسازى هويت ايرانى - شيعى در عصر صفوى. در اين دوران ايران وحدت سياسى خود را دوباره به دست آورد و داراى هويت دينى خاص خود در ميان امپراطوري‌هاى سنى مذهب عثمانى در غرب و ازبكان در شرق شد. در اين دوران از يكسو شيوه تاريخ‏نگارى مغولى و تيمورى، كه به وفور به مفاهيم تاريخى و معاصر ايران مى‏پرداخت، تداوم پيدا كرد و از سوى ديگر اقدامات تازه‏اى براى درهم‏آميزى سنتهاى مذهبى و قومى و شبه ملى صورت گرفت. هم در اين دوران بود كه براى نخستين بار حديث «حبّ‏الوطن من الايمان» به جاى زادگاه (شهر، محله، روستا) در اشاره به كشور ايران به كار رفت. با آنكه تعصب دينى غالباً در برابر تعصب قومى قرار مى‏گيرد، چنانكه در عهد سلاجقه ديديم، اما در موارد بسيار، چه در دوران قديم و چه در دوران معاصر، نقش مؤثرى در پيدايش هويت قومى و ملى ايفا كرده است. با اين‏همه در مورد كاربرد مفاهيم ملت و مليت براى اين دوره بايد احتياط كرد. اما بايد توجه داشت كه تحولات اين دوران راه براى تحول هويت ملى در قرنهاى 19 و 20 هموار كرد.
هفتم، دوران پيدايش و رشد هويت ملى در قرنهاى 19 و 20. در اين دوران بود كه مفاهيم ملت و مليت و وطن و كشور و ميهن‏پرستى در معناى امروزين آن در ايران پديد آمد و براى نخستين بار هويت ملى از انواع ديگر هويتها از جمله هويت قومى و مذهبى متمايز گرديد، بدون آنكه الزاماً در برابر آنان قرار گرفته باشد. انديشه‏هاى ناسيوناليزم مردمى و ليبرال، كه به طور پراكنده در قرن نوزدهم پيدا شد، در جريان انقلاب مشروطه رو به شكوفايى گذارد و بعدها در دوران پهلوى با تأسيس «دولت ملى» به صورت «ناسيوناليزم هخامنشى» و ستايش تاريخ 2500 ساله شاهنشاهى پديدار شد و با نشيب و فرازهايى تا اوايل هزاره سوم تداوم يافت.
اما سئوالى كه پيش مى‏آيد آنست كه اگر ما در آثار ادبى و تاريخى و اخلاقى اشاره‏هاى فراوان به واژه‏هاى ايران و ايران‏زمين و مُلك ايران و كشور ايران و پادشاهان ايران و گزينان ايران و مانندان آن بيابيم چگونه مى‏توانيم آنها را تعبير و تفسير بكنيم. ظن غالب آنست كه درك ما از اين واژه‏ها براساس معانى امروزين آنها باشد، در حالى كه نمى‏دانيم نويسندگان آن آثار و معاصران آنان از اين واژه‏ها در دوران گذشته چه دريافتى داشته‏اند. در اينكه معانى اين واژه‏ها در دوران گذشته با معانى امروزى آنان تفاوتهاى اساسى داشته ترديدى نمى‏توان داشت. اما با تأمل در متن‏ها و با توجه به نظام اجتماعى و روابط سياسى در آن دوران و با آگاهى از تمايز ميان دنياى مدرن و پيشامدرن مى‏توان به تعبير و تفسيرى دست يافت كه تا حد امكان به تصور قدما از وطن و كشور و مُلك و ايران و ايران‏زمين و مانندان آن نزديك باشد.
دومين سئوالى كه پيش مى‏آيد آنست كه اگر تاريخ و ادب ايران براى نخستين بار از اواخر دوره ساسانى به نگارش درآمده باشد پس تصور تاريخى ايرانيان تنها ميان اهل قلم و طبقه حاكم، كه سواد خواندن و نوشتن داشتند، رواج مى‏گرفت و توده مردم از آن بيگانه مى‏ماندند. اما چون ايرانيان اعتقاد به تاريخ و ادبيات نوشته نداشتند، تاريخ و ادب شفاهى را گسترش دادند و به گونه نهاد فرهنگى استوارى درآوردند، كه به وسيله گوسان‌ها در عهد پارتى و ساسانى و به وسيله نقال‌ها در دوران اسلامى ميان توده‏هاى مردم شهرى و روستايى و ايلى انتشار مى‏يافت. بدين گونه سنت تاريخ وادب شفاهى در دورانى كه تاريخ و ادب نوشته نيز رواج گرفت همچنان پابرجا ماند و تداوم پيدا كرد. اهميت تاريخ شفاهى در آن بود كه آگاهى تاريخى را از انحصار اهل قلم و سواد درمى‏آورد و گونه اساطيرى آن را در اختيار توده مردم قرار مى‏داد. امّا چنان‏كه بارها در اين مقدمه اشاره كرده‏ايم و در متن كتاب هم به تفصيل آمده‌است، اين آگاهى جمعى از انواع «آگاهى‏هاى تاريخى و فرهنگى» به‏شمار مى‏آيد و آن را نبايد با «آگاهى ملى و هويت ملى» در معناى امروزين آن مشتبه كرد.

* مقاله حاضر خلاصه مقدمه‏ايست كه براى كتاب هويت ايرانى تهيه شده و پيش از انتشار كتاب به خوانندگان بخارا تقديم مى‏شود. اين كتاب مجموعه چهار مقاله‏ايست كه در دانشنامه ايرانيكا در سال 2007 منتشر شده و به همت آقاى دكتر حميد احمدى، دانشيار محترم دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران، كه صاحب‏نظر در موضوع هويت ايرانى هستند، ترجمه شده است. از آنجا كه اصل اين مطلب براى دانشنامه تهيه شده بود و در همه موارد به اختصار كوشيده بودم، به تجديدنظر در مقالات پرداختم. نظر به اينكه كتاب به زودى براى چاپ آماده خواهد شد، از علاقمندان به اين مبحث، كه به اينجانب نيز نظر لطف دارند، تمنّا دارم منتظر انتشار كتاب باشند و از ترجمه تمام و يا بخشى از آن خوددارى فرمايند تا موجب شرمسارى بنده نگردد.


 


عمار ملکی
صحنه اول: دو دهه قبل
بیست سال قبل در آفریقای جنوبی، نلسون ماندلا پس از بیست و هشت سال از زندان آزاد شد و مقدمات برچیده شدن نظام آپارتاید رقم خورد. او که به فاصله چند سال توانست سایه شوم نظام آپارتاید را برای همیشه از سر آن کشور برچیند، مقدمات گذار آفریقای جنوبی به سمت یک کشور دموکراتیک و بدون تبعیض را پایه‌گذاری کرد و کشورش را در مسیر رشد و توسعه قرار داد. ماندلا چند دهه قبل به یمن وجود یک ساختار قضایی نسبتا مستقل که سنت قضاوت بیطرفانه را تاحدی دارا بود، با وجود اینکه رسماً به جرم پایه گذاری یک گروه خرابکاری با هدف مبارزه قهرآمیز متهم بود و آنرا نیز قبول داشت، پس از یک دادرسی طولانی و ارائه مدافعات علنی، به حبس ابد محکوم شد و حکومت آپارتاید با همه جنایاتش، او را به اعدام محکوم نکرد.

دو دهه قبل رهبران دیگری نیز در جهان به قدرت رسیدند. عمر البشیر با یک کودتای نظامی در سودان به قدرت رسید. او برخلاف ماندلا نه تنها کشور را به آرامش و ثبات نزدیک نکرد که به کشتار وسیعی در دوران زمامداری خود دست زد و مردم سودان را به یکی از فقیرترین و بیچاره ترین مردمان جهان بدل ساخت.
در ایران ما نیز در همان ایام، رهبری نظام جمهوری اسلامی تغییر کرد و ساختار حقوقی آن نیز دستخوش تغییراتی شد.

صحنه دوم: امروز پس از گذشت بیست سال
این روزها آفریقای جنوبی خود را برای برگزاری یکی از بزرگترین رویدادهای جهان آماده می‌کند: مسابقات جام جهانی فوتبال. رویدادی که برگزاری آن در یک کشور نشانگر ارتقا و ثبات آن است که باعث می‌شود تا جامعه جهانی، به آن کشور برای برگزاری اینچنین مراسم بین المللی اعتماد کند.
ماندلا به‌عنوان رهبری دموکراتیک بعد از یک دوره زمامداری، از قدرت کناره گرفت تا قاعده دموکراسی و انتخابات آزاد در کشوری که سال‌ها از تبعیض و خشونت رنج برده بود را نهادینه کند. روحیه آزادمنشی، مداراگری و مهمتر از همه تمایل کناره‌گیری او از قدرت، که در میان دیگر همتایانش (مانند عمر البشیر در سودان و موگابه در زیمباوه و رهبران دیگر) بی‌نظیر بود، باعث شد او از چنان اعتبار معنوی برخوردار گردد که حمایتش از درخواست کاندیداتوری آفریقای جنوبی برای میزبانی جام جهانی فوتبال بر تصمیم نهایی تاثیرگذار باشد. حضور ماندلا در بیست سال گذشته یکی از عوامل رشد، سربلندی و ثبات آفریقای جنوبی گردید. شاید آن قاضی که او را به حبس ابد محکوم کرد، امروز وجدانش آسوده باشد که جان یکی از بزرگترین نمادها و رهبران مبارزات آزادیخواهانه و مدنی را به بازی نگرفت و اگر چه مظلومانه او را سال‌ها به حبس کشید اما جان او را براحتی نستاند.
همین روزها در ایران ما، معلم و شاعری جوان که معترض به تبعیض و پایمال شدن حقوق هموطنانش بود را به اتهام ارتباط با گروه‌هایی که مشی قهرآمیز دارند، اعدام کردند بدون آنکه - به‌قول وکیلش - یک سر سوزن مدرک علیه او وجود داشته باشد. قاضی در هشت دقیقه محاکمه او را انجام داده و حکم اعدامش را صادر می‌کند و بعد از مدتی بطور ناگهانی و پنهانی حکم اجرا میگ‌ردد.

صحنه سوم: روزهای پیش رو
چند هفته دیگر آفریقای جنوبی آغاز مهمترین رویداد ورزشی سال را جشن خواهد گرفت و همزمان ایران سالگرد شهادت، جراحت و اسارت صدها شهروند معترضش را برگزار خواهد کرد. مبارزان و زندانیان پیشین آفریقای جنوبی در کنار مردمان‌شان به پایکوبی و شادمانی خواهند پرداخت درحالی که مبارزان و زندانیان ایران شاهد حکم زندان‌های طویل المدت برای آزادیخواهی، ظلم ستیزی و عدالت طلبی‌شان هستند.
در روزهای پیش رو نام آفریقای جنوبی بسیار شنیده خواهد شد، اما آیا می‌توان نام ژوهانسبورگ و ورزشگاه نلسون ماندلا را شنید و عظمت برگزاری بازی‌های جام جهانی را دید اما مبارزات، رشادت‌ها و پایداری‌های مردم ستمدیده آفریقا برای پایان دادن به تبعیض و ظلم را به یاد نیاورد؟ آیا ما می‌توانیم ماندلا و هم‌بندان پیشین او را که شادمانه نظاره‌گر سربلندی کشورشان هستند را بر صفحه تلویزیون هایمان ببینیم و یادی از مبارزان و آزادیخواهان دربندمان نکنیم؟ عزیزانی که با آرمان آزادی، رفع تبعیض و احقاق حقوق مدنی ایرانیان گرفتار زندان هستند.
آیا می‌توان نظاره‌گر شهرها و خیابان‌های یکی از مهدهای مبارزات حقوق مدنی و ضد تبعیض بود و در سالگرد کشته و زندانی شدن هزاران هموطن معترض، بی تفاوت و ساکت فقط در پای تلویزیون نشست؟

اهمیت ایام جام جهانی امسال برای ایرانیان آزادیخواه، تنها به مشاهده حضور تکنیکی و بازی جوانمردانه بازیکنان درون زمین نخواهد بود بلکه بکارگیری تاکتیک حضور و بازی جوانمردانه ایرانیان در حمایت از رنج دیدگان و مصیبت زدگان حوادث یک سال گذشته است که می‌تواند خاطره ماندگاری از این دوره را در ذهن بنشاند.
شاید حکمتی در این بود که جام جهانی امسال در آفریقای جنوبی باشد تا در روزهای برگزاری‌اش که با سالگرد فراگیرشدن اعتراضات مدنی در ایران همراه است، آفریقای جنوبی الهام بخش ما ایرانیان در استمرار مبارزه بر ضد ستم و تبعیض شود.
کاش حاکمان بی انصاف و بیرحم هم از رفتار رهبران نظام آپارتاید می آموختند و با مردم خود کنار آمده و حقوق مدنی آنها را به رسمیت میشناختند تا که گذاری مسالمت آمیز به یک ساختار منصفانه و دموکراتیک شکل بگیرد و چرخه خشونت، یکبار برای همیشه از حرکت باز ایستد.

* این مقاله برای سایت ارسال شده‌است.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jomhourikhahi-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jomhourikhahi@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته