-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

Posts from Khodnevis for 05/27/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



نامه دکتر سروش به علما
 


الگوی دزدان دریایی، حکومت اسلامی و بمب اتم

بهانه این نوشتار لزوم موضع گیری منطقی‌ مردم و فعالین سیاسی در قبال برنامه هسته‌ای حکومت اسلامی است.

تقریبا در بین ایرانیان کسی‌ شکی ندارد که هدف این برنامه هسته‌ای چیزی جز دستیابی به بمب اتم نیست. در غرب تعدادی آدم کم سواد و تعدادی ایرانی‌ خود فروش بی‌ مورد به بحث حق مسلم مردم ایران در استفاده از انرژی صلح آمیز هسته‌ای میپردازند. نیت این افراد معلوم است و همصدایی آنها با دولت ایران که فقط در مورد مسائل هسته‌ای وطن پرست و ایرانی‌ میشود عجیب نیست.

حکومت اسلامی نه تنها علاقه به استفاده صلح آمیز از انرژی هسته‌ای ندارد، حتا بمب اتم را هم برای دفاع از منافع ملی‌ ایران نمی‌خواهد، بمب اتمی‌ اسلامی این حکومت، فقط ابزاری خواهد بود برای گروگانگیری مردم ایران. الگو رفتاری دزدان دریایی حکومت اسلامی مانند هم پالکی‌هایشان در کره شمالی است سنتی‌ دیرین بین دزدان دریایی که به صورت بی‌ نظام و خود جوش در سومالی می‌بینیم و به صورت نظام‌مند و دولتی در ایران و کره‌ شمالی.

کره شمالی با دستیابی به سلاح هسته‌ای با خیال راحت دور مردم خود دیوار کشید، ارتباط را با بیرون به طور کامل قطع کرد و پس از آن هیچ نگرانی بابت عکس‌العمل افکار عمومی‌ جهانی‌ به خاطر نقض حقوق بشر و شهروندی ندارد با خیال راحت کلّ مردم کشورش را به اسارت گرفته و آدم ربایی و گروگانگیری در آب‌های آزاد و حتی مواردی در داخل خاک ژاپن و کره شمالی، امکان چانه زنی‌ در عرصه جهانی‌ برای خود فراهم می‌کند، و هیچ صدایی از داخل آنجا به گوش نمی‌رسد و انسان‌ها در این زندان می‌پوسند و از گرسنگی می‌میرند و ساکت مانند بره مطیع اوامر رهبر عظیم الشان‌شان هستند.

برای امثال استاد مصباح چنین حکومتی ایده آل است، آیا حکومت ایده ال دزدان دریایی حکومتی دارای نظارت مردمی است؟ ولایت پذیری در تعریف آقایان چیزی جز این است که انتخاباتی در کار نباشد، حقوق بشر ، حقوق شهروندی و اقلیت مذهبی‌، برابری زن و مرد .....مزاحم  کار آقایان نباشد؟ کسی‌ با دیدن ماهواره و دسترسی به اینترنت فیلش یاد هندوستان نکند؟ ولایت پذیری یعنی‌ خفقان تا آقایان حکومت اسلامی با خیال راحت بساط فرج آقا امام زمان را از طریق واگذاری قرارداد‌های نفتی‌ و غیره به قرار گاه خاتم آل‌انبیا فراهم کنند. خفه کردن صدای مردم ایران و کشیدن این دیوار ابزاری می‌خواهد به نام بمب اتمی‌. دستیابی حکومت اسلامی به این بمب فقط برای خفه کردن صدای داخل ایران است و این که دیگر پای میز مذاکره کسی‌ در مورد حقوق بشر و انتخابات و این حرف‌ها صحبت نکند.

سناریو‌های بسیاری در مورد احتمال حمله اسراییل یا آمریکا یا هر دو به ایران به منظور جلوگیری از دستیابی حکومت اسلامی به بمب اتم مطرح شده است. بسیاری بر این باورند که در این‌صورت ایران وارد یک جنگ تمام عیار خواهد شد. ضمن این که هر گونه تهاجم نظامی محدود یا غیر محدود برای مردم ایران زیان‌بار خواهد بود، درست به مانند تحریم‌ها، ولی‌ در عین حال عده زیادی با توجه به این خاصیت حکومت اسلامی که برایش اصل بقا از هر چیزی مهم‌تر است، بر این باورند که حتا در صورت بمباران مرکز هسته‌ای ایران دولت ایران هیچ واکنشی نشان نخواهد داد و به بازی کردن نقش قربانی و شعار دادن بسنده خواهد کرد، کاری که بارها کرده، هیچ چیز جز قدرت برای حکومت ایران اصالت ندارد. دزدان دیگری نظیر سوریه و صدام  هم پس از بمباران مراکز هسته‌شان توسط اسراییل فقط محکوم کردند، چون بقا برایشان مهم‌تر بود.

بسیار دیگری در غرب بری این باورند که با توجه به شرایط موجود، اگر ایران پشت پرده ضمانت‌های لازم را به اسرائیل بدهد و لبنان و حماس را به حال خود وا گذرد و چوب لای چرخ کسی‌ نکند غرب و اسرائیل هم می‌توانند با یک حکومت اسلامی هسته‌ای کنار بیایند.

با توجه به متن بالا، سه حالت را می‌توان تصور کرد:

۱-جنگ تمام عیار

۲-بمباران محدود

۳-دستیابی ایران به بمب اتمی‌


هر سه فقط یک بازنده خواهد داشت، مردم ایران! حکومت اسلامی از جیب مردم ایران دست به یک ماجراجویی دیگر زده است که کم‌ترین هزینه آن تحریم است، دستیابی حکومت اسلامی به بمب اتم برای ایران و ایرانی‌ نه تنها غرور آفرین نخواهد بود، بلکه طول عمر این حکومت را که از هر متخاصم بیگانه‌ای نسبت به ایران و ایرانی‌ بیشتر بدی روا داشته تضمین خواهد کرد. غرور ایرانی‌ بودن ما نباید اینجا کورمان کند. این بمب از هزینه مردم ایران ساخته شده ولی‌ برای دفاع از آنها نیست!


 


طرح سیا برای تهیه ویدیوی ساختگی از رابطه جنسی صدام حسین فاش شد

به گزارش دیلی تلگراف، یک مقام سابق سیا که هویتش مشخص نیست به روزنامه واشینگتن پست گفته است که سیا برای بی اعتبار کردن صدام حسین در جریان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ درنظر داشت یک نوار ویدیوی ساختگی از رابطه جنسی صدام حسین با یک پسر بچه ساخته و آن را منتشر کند.

همچنین طرح دیگر سیا ظهور ناگهانی بدل صدام در ایستگاههای تلویزیون عراق و اعلام استعفای وی و جانشینی عدی پسر صدام بوده است. قرار بود بدل صدام اعلام کند اطمینان دارد مردم از جانشینی پسرش حمایت خواهند کرد. این طرح‌ها توسط مرکز عملیات سیا در عراق عنوان شده بود. از طرح‌های دیگر سیا تهیه یک ویدیوی ساختگی از اسامه بن لادن و همراهانش در حال مشروب‌خواری و صحبت درمورد ارتباط جنسی با پسرهای جوان بوده است. اجرای این برنامه ها قویا از طرف مدیر عملیات وقت سیا رد شده بود.


 


روسیه عاملی برای کودتا؟


یکی دو روز پس از تفاهم نامه تهران، در وبلاگ خودم موضوع توافق ایران با ترکیه و برزیل را نسبتاً کامل شرح داد. در همانجا بنا به مناسبات سیاسی و بین المللی ثابت کردم که برزیل عملاً نماینده آمریکا و ترکیه نماینده اروپا در این مذاکرات بودند، اگرچه شمای خواننده ممکن است بر من ایراد بگیرید، اما وقت کشی ایران و بالاخره در ظاهر توافق با کشورهایی به جز ۵+۱، دستاورد بین المللی مهمی برای یک کشور می‌تواند تلقی شود، اما نه با این بهای گزاف.

حالا روابط در خاورمیانه، تقریباً مشابه سال ۵۷ شمسی شده است. فراموش نکنیم که چیزی حدود ۹۰ درصد انرژی در دنیا در خاورمیانه تولید می‌شود و انرژی یعنی همه چیز! آمریکا و اسرائیل روابط خوشی با یکدیگر ندارند و آمریکا اصرار دارد تا خاورمیانه را بدون سلاح اتمی ببیند و این موضوع را به اسرائیل نیز مربوط می‌داند. روسیه، ایران را در مورد فلسطین و سوریه دور زد و روابط حسنه‌ای با آنها برقرار کرده که البته تحت تأثیر ایران خیلی نمی‌تواند پیش برود. اردوغان در جلسه‌ای که کوچک‌ترین ارتباطی به موضوع فلسطین و اسرائیل نداشت، اسرائیل را محکوم می‌کند. روزنامه‌های خوش خیال ایرانی درود و سلام بر یک مسلمان فرستادند، اما هیچ تحلیل‌گر سیاسی آن را باور نداشت. روسیه از طرفی ایران را برای راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر، به شدت سرکار گذاشته است و علاقه ای به تمام کردن آن ندارد. از طرف دیگر به محض تمام شدن کنفرانس خلع سلاح‌های اتمی در نیویورک (پیش از حضور آقای احمدی نژاد در نیویورک)، مدودوف در یک نشست خبری، از مجوز تلویحی آمریکا به اسرائیل برای حمله احتمالی به ایران خبر داد و پس از او تقریباً تمامی مردان سیاسی روسیه به ایران بد و بیراهی نثار کردند و در انتها نیز مدودوف ایران را متهم به عدم همکاری با سازمان های بین المللی در قبال مسئله انرژی هسته‌ای کرد. البته خود او بهتر می‌داند که ایران حتی اگر بخواهد هم، در حال حاضر توانمندی ساخت سلاح هسته‌ای را ندارد، مگر انکه خودش به ایران فروخته باشد. سکوت معنادار وزارت امور خارجه ایران، در همان زمان هم برای من جای سئوال داشت.

وضعیت داخلی ایران هم چندان امیدوار کننده نیست. موج بد اقتصاد در دنیا به تازگی به ایران رسیده است و یقه همه را گرفته است. در این بین انتخابات و مسایل آن همه چیز را صد چندان بد کرده است. آنقدر که دولت مداران تصمیم می‌گیرند که برای حضور ۱۸ یا ۱۹ کشور عضو جی ۱۵، تهران را ۳ روز از تدریس محروم کند. دانشگاه‌ها، به زعم دولت مداران نبض اغتشاشات هستند. اردوغان ابتدا به تهران نمی‌آید و تهران را به دلیل عدم تمکین به مسایل بین‌المللی به نوعی در این مذاکرات تحریم می‌کند، اما بعد بلافاصله نظرش عوض می‌شود. و بالاخره برزیل، ترکیه و ایران به تفاهم می‌رسند. ترکیه و برزیل به نمایندگی از اروپا و آمریکا با ایران مذاکره کردند و بالاخره به نتیجه رسیدند. بنابراین روسیه عقب افتاد و میدان را در این عرصه باید خالی کند که فی النفسه اتفاق خجسته ایی است.

اما این اقدام دولت گامی بود تا فشار وارده بر مردم بر اثر تحریم مجدد کاهش یابد و دولت بتواند در پی استقرار پایگاه‌های داخلی خود برای روزهای سخت آینده باشد. مطابق پیش‌بینی من، بسیار شنیدید که ما در مذاکرات هسته‌ای همه را شکست دادیم و این پیروزی ما بود اما چیزی که مهم است، عقب‌نشینی استراتژیک روسیه است. منافع روسیه در پس این مذاکرات به شدت متزلزل شد. چه بسا که ایران با اولین عدم اطمینان به روسیه، کل نیروگاه را به برزیل نسپارد (بخوانید آمریکا). بنابراین روسیه که در فضای بیرونی بازنده شده، تلاش کند که فضای داخلی را از آن خود کند. روزهای بدی هم پیش رو داریم که مصادف با سالروز اعلام نتایج انتخابات است. روسیه این پتانسیل را دارد که فضای داخلی ایران را حتی تا سرنگونی دولت احمدی نژاد پیش ببرد. اجرا کنندگان این برنامه را هم شمای خواننده بهتر از من می‌شناسید. سپاه و فرماندهانش همیشه پتانسیل کودتا را دارند. تزلزل در دولت به معنی عدم پایبندی به توافق ایران، ترکیه و برزیل است و مجدداً روسیه فرمان را بدست خواهد گرفت. بنابراین می‌شود پیش بینی کرد که روسیه در یک استحاله یک شبه، طرف جنبش مدنی را بگیرد، یک رنگ دیگر در ایران بیافریند و یا حتی از کاندیداهای معترض حمایت کند و بعد از طرف دیگر، دولت را مجاب برای خاموش کردن تظاهرات با هر اقدامی نماید. در همان زمان هم عرض کرده بودم که انشاءالله هیچ یک از سران جنبش اظهار نظری در مورد این توافق نامه نکنند که البته خیلی بی رمق کردند. ما به عنوان ایرانی، از این که حق ایران گرفته شود خوشحال خواهیم بود. چه این حق توسط رضاشاه گرفته شود، چه خاتمی و چه احمدی نژاد، مهم  کشورمان است. و امیدوارم که این احزاب و افراد هم بدانند که نقش روسیه در ایران هیچگاه جز تخریب و تضعیف نبوده و نیست و در این زمان، شرط بندی بر روی روسیه، شرط بندی بر روی اسب بازنده است.


 


 


چو بیشه تهی ماند از نره شیر...

مدتی است که خیلی حالم گرفته است از اینکه میبینم اکثریت به خاطر اینکه هر طور شده این حکومت ملاها بربیافتد به سادگی حاضرند با بخششی ملوکانه از گناهانی که امثال موسوی نخست وزیر محبوب امام (که بازرگان و بنی صدر نخست وزیر و رئیس جمهوری مغضوب او بودند) و بانو دکتر زهرا رهنورد" روشنفکرترین زن هنرمند ایران" و خاتمی "رهبر محبوب اصلاح طلبان" و حتی هاشمی (بدون شرح !!!!!) و .... تا کنون انجام داده‌اند بگذرند. گناهانی که این آقایان حتی زحمت یک عذرخواهی و یا یک "ببخشید" ساده را نیز به خود نمی‌دهند. تنها کارنامه بزرگان اصلاح طلبان نیست که سیاه است از عطا الله مهاجرانی تا بهزاد نبوی و سعید حجاریان که این روزها تبدیل به بت جوانان (جوانانی که اگر نمی‌توانستند ببینند حداقل می‌توانستند با خواندن تاریخ با شخصیت هایی چون بازرگان ، مصدق و .... آشنا باشند) شده‌اند. کسانی که در اوج اختناق های دهه ۶۰ نه تنها درکنار سایر متحجران ضد آزادی بودند بلکه بسیار پیش می‌آمد که از آنها داغ‌تر هم بودند.


موسوی تو رییس جمهور من نیستی. تو حتی لیاقت اداره همان فرهنگستان هنر را هم نداری. تو و زن روشنفکر هنرمندت با حذف هزاران نفر انسان باسواد و بالیاقت جزو ۴ کاندیدای ریاست جمهوری قرار گرفتید. به خدا قسم که شک دارم که آخر تو چطور نمی‌فهمی در حد ریاست جمهوری نیستی و آنقدر نمی‌فهمی که هزاران لایق تر از تو هستند که با وجود آنها چطور به خودت و به آن نفس زود مغرور شونده خط امامیت اجازه می‌دهی که فکر کنی تو در حد رییس جمهور ما هستی. ولی بدبختانه می‌دانم که تو و زن روشنفکر هنرمندت و هسته بسیار سالم دورت با اعتماد نفسی از جنس حماقت احمدی نژاد خود را واقعا رییس جمهور قانونی ایران می‌دانید. و اگر خدایی نکرده بر گرده ما سوار شوید پایین آوردنتان یه ۳۰ سالی زمان می‌برد. برای شما نمی‌توانم متاسف باشم چرا که دیر زمانی مذهبی بوده‌ام و خوب با ذهن کوچیک و خطرناک شما ها آشنایی دارم. ناراحتی‌ام از این است که برخی گمان می‌برند نباید کسی را از جبهه سبز راند چرا که قدرت جنبش کم شده و احتمال رفتن ملاها کم می‌شود ولی من گمان می‌کنم این تفکر از بیخ و بن اشتباه است و ناشی از عدم مطالعه، احساسی شدن و عجول بودن ماست زیرا به فرموده شاعر " عاقل آن است که اندیشه کند پایان را". من شدیدا ایمان دارم که رهایی از "چاه دمکراسی دینی" که سروش ترسیم میکند برایمان صد برابر سخت تر از چاله "استبداد دینی " است. مگر کسانی که برای انقلاب ۵۷ خون دادند باورشان می‌شد که وضع ما بدتر شود و ما که همه آزادی‌ها را داشتیم غیر از آزادی سیاسی به جایی برسیم که بگوییم اصلا آزادی با اسلام مخالف است.( که البته واقعا هم هست). چرا عجله برای سرنگونی نظمی که دیگر گندش کاملا درآمده و دیر یا زود به خاطر سنت الهی سرنگون خواهند شد. سنت الهی است که در داستان سلطان سنجر به وضوح آمده که چون علت سقوط سلسله سلجوقیان را ازو پرسیدند گفت  «کارهای خرد به مردم بزرگ فرمودم و کارهای بزرگ به مردم خرد. مردم خرد کارهای بزرگ نتوانستند کرد و بزرگان از انجام کارهای خرد ابا داشتند. هر دو تباه شد و نقصان به لشکر و کشور رسید و ملک تباه شد» و حدیثی هم از پیغمبر که «هر امتی که کسی برایشان حکومت کند درحالیکه داناتر از او در میان مردم باشد روی سعادت نخواهند دید».


آری حاصل کثافت نظام مستبد دینی؛ خلق موجودی به نام احمدی نژاد است یعنی سیر مستبدانه تکاملی که خمینی ملعون با تمام قدرت ایجاد کرد از رجایی شروع و همین طور بدتر شد تا به احمدی نژاد رسید که فقط گوش کردن یک دقیقه به حرف زدنش انسان را سرشار از نفرت می‌کند.این نظام به همین زودی‌ها سقوط می‌کند چون از نظر اقتصادی شدیدا بیمار است و خیلی سریع و تصاعدی رو به سمت اضمحال می‌رود. به گمان من برای اکثریت مردم ایران, وضع رفاهی و اقتصاد تنها عامل تعیین کننده برای رضایت یا نارضایتی از رژیم است نه آزادی جنسی و آزادی اندیشه و نه آزادی های دیگر. به خاطر همان سنت الهی دیری نمی‌گذرد که نارضایتی به علت بی کفایتی مسوولین( که در حد رفتگر عقل دارند اما حساسترین مراکز را در اختیار گرفته اند و حتی خیلی بیشتر از اینکه به فکر حفظ نظام باشند فقط به فکر بست بار خود هستند) به اوجی برسد که هر لحظه خبر سقوط رژیم محتمل باشد و نیازی نیست دست کمک به سوی افراد بی سواد و کوچکی دراز کنیم که در مقابل بدترین جنایاتی کردند هیچگاه حتی از نفس خود هم طلب بخشش نکردند. خود را گول نزنیم و نگوییم اگر خاتمی که در دهه ۶۰ آن نامه معروف "انقلابی عمل کنید" را به بازرگان نوشت و الان که به اندازه همان عقل کوچکش اندکی از دریای زیبای آزادیی که بازرگان ها می‌دیدند را با عبور از هزاران فیلتر ذهن آخوندماب و محافظه کارانه اش دیده است خود را رهبر اصلاح طلبان می‌داند (یا زهرا رهنوردی که در زمان کشتارهای سیاسی دهه ۶۰ بارها خواسته بود که " قاطعانه عمل شود" اکنون که روشنفکر هنرمند شده است و می‌فهمد که بد است که زن مجرد برای هتل رفتن مشکل دارد و یا بدون اجازه همسرش نمی‌تواند عمل کند خود را که جزو سه متفکر برتر نشریه فارن پالیسی شده است در حدی میداند که فکر می‌کند حکومت اگر دست شوهرش و خودش بیافتد گلستان میکند و .......) او الان برای ما سکولار شده است و حرف دهنش بزاریم که "دین از سیاست جداست".


دلم گرفته است از اینکه زنانی چون فروزان عبدی و دکتر شورانگیز کریمیان و شیرین عبادی و شادی صدر و حتی پایین تر از آنها شهره آغداشلو و ..... نباشند (و بانو رهنورد که نسبت به فاطی رجبی؛ قرایت روشنفکرانه تری از اسلام سیاسی و حکومتی دارد) برای ما سودای قرار گرفتن در مصدر امور باشد دلم گرفته است از اینکه مردانی چون مصدق و بازرگان و عزت الله سحابی و امیر عباس امیر انتظام و حتی بنی صدر در تبعید و ابراهیم یزدی و .... نباشند و پرزیدنت موسوی گمان کند که با هسته سالم و بی‌سوادش( حالا گیرم که در هسته‌اش یکی دو تا آدم بهتر از بقیه مانند علیرضا بهشتی باشند اما چه شود؟ ) می‌تواند کشور عظیمی چون ایران را اداره کند. به قول شاعر " چو بیشه تهی ماند از نره شیر درآیند آنجا شغالان دلیر"
و اما چهار نکته توضیحی دیگر:



۱- اگر بعضی‌ها با من مخالفند همین یه دلیل کافیه که جرس و سایت کلمه، که دم از دمکراسی می‌زنند حاضرنیستند این نوشته منو تو سایتشون بذارن. به قول شاعر "آفتاب آمد دلیل آفتاب" اینا چون دستشون از قدرت کوتاه شده و شیرینی قدرت مستشون نکرده دم از دمکراسی می‌زنند وگرنه آنقدر کوچکند که با کوچکترین انتقادی ذهنشون اذیت میشه و سریع تبدیل به دیکتاتور خ.ر دیگری میشوند. مرد باید مثل بازرگان و مصدق سالها با نفسش مبارزه کرده و بزرگ شده باشد که بتواند تحمل انتقاد را داشته باشد. حتی خود من هم که دارم این حرفا رو می‌زنم ته دلم نمی‌تونم باور کنم مهندس موسوی اگه بیاد سرکار تمام حرفای قشنگی که الان داره می‌زنه رو از یاد می‌بره. اما منطق‌ام کاملا قبول داره که این اتفاق می‌افته. ایشان خودش هم نمیداند ولی چون دستش از قدرت کوتاه است وجدانش کمی بیدار شده و کمی سختش است که ببیند جوانهای مملکت در زندان مورد تجاوز و قتل قرار میگیرند اما حتما فردا مانند نخست وزیر محبوب امام که بسیار از یادآوری آن دوران لذت می‌برد به سادگی چشمش را روی قتل عام هزاران جوان در عرض دوماه خواهد بست. باز به نظرم شرف کروبی و سادگی قلب او شبیه‌تر است به منتظری. یه آزمایش ساده اینه که همه ما فکر می‌کنیم آدم‌های انتقاد پذیری هستیم و اصلا فکر نمی‌کنیم آدم دیکتاتوری باشیم اما کافیه درباره یه چیزی احساس اطمینان داشته باشیم یا فکر کنیم تو یه موردی خیلی کارمون درسته. انوقت حس کنید کسی کامل شما رو زیر سوال می‌بره. اونجاست که آدم بزرگ و خود ساخته ای نباشید سریع تبدیل به یک دیکتاتور کوچولو می‌شین چون دیکتاتور شاخ که نداره. مثال نقلیش هم میشه خمینی که اصلا با خامنه‌ای که یک ملای بیشتر نیست قابل مقایسه نیست. او یک مرجع تقلید بود اما به محض اینکه در حلقه چاپلوسی بهشتی و هاشمی و خامنه ای قرار گرفت ندای "انا ربکم الاعلی" سر داد و با کوچکترین انتقادی از بازرگان یا بنی صدر آنها را شیطان و خائن می‌نامید و حکم مسلم نبودن مصدق و در قعر جهنم بودن مرجع تقلید دیگری را به راحتی صادر می‌کرد.

 

۲- به نظر من مشکل ما ترس ماست. می‌ترسیم که نکند رژیم ولایت فقیه برجا بماند یا حتی اینکه دیر شده باشد وقتی که می‌رود. و از قدیم گفته‌اند از هرچه بترسیم سرمان می‌آید. برای همین دست به دامان دیکتاتورهای بالقوه کوچیکتری چون موسوی یا رهنورد می‌شویم که از دست دیکتاتو دیگری رهایی یابیم. اگر هدف ما درست باشد و کار ما درست باشد و حاضر نباشیم هیچ ناپاکی را پاک جلوه دهیم ( منظورم این نیست که کسی که ناپاکی دارد را راه ندهیم بلکه میگویم نه خود اجازه دهیم ناپاکی های کسی را ماستمالی کنیم و نه اجازه دهیم کسی بدون اینکه حداقل یک شفاف سازی بکند از خریت و عدم مطالعه ما استفاده کرده و گذشته خود را بفراموشاند یا حتی تحسین کند) آنگاه است که به این زودی‌ها این رژیم فاسد اقتصادی برود و بعد از او کسانی بیایند که واقعا داناترین ما هستند. گمان می‌کنید اگر مهندس موسوی بیاید حاضر است یک انتخاب آزاد برگزار کند؟ کلا همیشه حقیقت سخت یافت می‌شه و مردمی مانند ما که سال‌های حکومتهای استبدای اونا رو بیسواد و عقب مانده بار آوردند خیلی زود دور باطل که رنگ و لعابش بیشتر است جمع میشوند چون احساسی‌اند و احساسی شدن کار راحتی است و منطقی بودن و مطالعه کردن سخت‌تر. این میشه که اول انقلاب اکثریت دور خمینی جمع می‌شن و وقت انتخابات ۸۸ به جای کروبی همه دور موسوی جمع می‌شن.جالبه که یه عده که میخوان بگن مثل انقلاب ۵۷ نشه. بقیه عصبانی می‌شن که برو بابا حالا رفتی دوتا مطلب خوندی و هی داری مقایسه میکنی. انقلاب ۵۷ چه ربطی به الان داره؟ دیگه مثل اونموقع نمیشه مردم الان آگاه شدند. مردم وقتی آگاه میشن که مطالعه کنن و تعقل کنن وگرنه هربار دیکتاتورها به شکل جدیدتر و با ظاهر دمکراسی وارتری ما را و حتی خودشان را فریب خواهند داد. (یکبار با کسی که خیلی داغ داشت حرفهای رایج امروزی را درباب حرکت تدریجی و ... میزد حرف میزدم پرسیدم که قلعه حیوانات را خواندی گفت نه. پرسیدم 1984 را خواندی گفت نه. پرسیدم از دهه اول انقلاب چیزی خواندی گفت نه. گفتم خاطرات بنی صدر را خواندی گفت نه. گفتم پس چه خوانده‌ای غیر از حرفهایی امروزین اس...طلبان که از پخش کردن مستند شاخص که چهره کریه آن پیر جماران را کمی واضح‌تر کرد به جوش و خروش آمده‌اند؟ )

 

۳- در نفس این مساله که در افتادن میرحسین با نظام حاکم امر بسیار بسیار مفیدی برای تضعیف نظام حاکم و به نفع مردم بوده است جای هیچ شکی نیست. وگرنه تو این سی سال سلطنت طلب‌ها و ... نتوانستند شوری در مردم ایجاد کنند. در واقع من فکر می‌کنم که این انتخابات ۸۸ هدیه ای بود که خداوند با استفاده از حماقت نظام به مردم زجر کشیده ما داد. میرحسین به قول ایرج مصداقی در راهی افتاده است که بازگشتی برایش متصور نیست . یعنی اگر بخواهد برگردد چوب دو سر نجس خواهد شد. اصلا به ذهنش هم نمی‌رسد که الان بخواهد سازش یا خیانت کند. او فردای ۲۲ خرداد چنان به رای قاطع خود اطمینان داشت که مطیمن بود رایش را پس خواهد گرفت وگرنه خودش چند وقت بعد گفته بود که "اگر میدانستم خامنه ای اینقدر به احمدی نژاد نظر لطف دارد و میخواهد او رییس جمهور شود اصلا کاندیدا نمی‌شدم " . بحث سر این است که همانطور که درافتادن خمینی با شاه ، در تضعیف حکومت استبدادی او کمک شایانی کرد به همان اندازه که باید خوشحال بود از این قضیه ،باید بسیار محتاط هم بود که اینها به قول مارمولک شور حسینی برشان ندارد و گمان نکنند که مردم به خاطر انها حاضرند خون بدهند. من یه جا مطلب بسیار قشنگی خوندم که آدرسش یادم نیست فقط آخرش گفته بود که " از هر دو طرف که کشته شود به نفع ماست" و اینکه این دو جناح اینقدر تو سر همدیگه بزنند که حسابی ضعیف بشوند و بشود با یه اردنگی جفتشون رو از مملکت انداخت بیرون و گرنه اگر دعوای آنها با پیروزی قاطع یکیشون تمام شود بدا به حال ما که دوباره یه سی چهل سالی دهنمون صاف میشه. به نظر من باید استقبال کرد از میرحسین و بهش آفرین گفت همچنین از کروبی که به نظر من داره گناهای گذشته اش رو پاک میکنه ولی فقط و فقط به عنوان همسنگر و کمک در راه هرچه بیشتر تضعیف کردن نظام کنونی. در ضمن اینی هم که میرحسین میگه من یار و همراه جنبش هستم عوام فریبی از جنس خمینی است. آیا فردا که جنبش به پیروزی رسید حاضره کنار وایسه و بگه ایهاالناس بیاین هر کی رو که دوست دارین انتخاب کنین؟

 

۴- یه حرف غلط دیگه ای که زیاد زده میشه اینه که " قانون اساسی ما اگه کامل اجرا بشه قانون خوبیه" و یا اینکه " قانون خوبی داریم ولی اجرا نمیشه" با یه کم منطق میشه فهمید این حرف کاملا غلطی است. آخه اولین خصلت یه قانون خوب اینه که اجرا بشه. وقتی یه قانون اجرا نمیشه متهم اصلی خودشه نه مجری. آخه یکی نیست به این مهندس و هسته سالمش بگه که قانونی که صراحتا میگه هرگونه تفسیری از قانون برعهده شورای نگهبان است رو چطوری میشه اجرا کرد. قانونی که کلیاتش غلط است. شما میخوای چطوری جزییاتش رو اصلاح کنی. مشابه این حرفو در مورد اسلام می‌زنن که " اسلام خوبه مسلمونا بدن و اجراش نمی‌کنن" جل الخالق. آخر چه دردی از این بالاتر که در زمانی که اولا دنیا با سرعتی پیشرفت میکند که دانشمندانش به سرعت حدود ۲۵ کیلومتر در ثانیه (همان طی الارض!!!) دست یافته‌اند و ثانیا به علت زیادی جمعیت و مدیریت غلط آخوندها و یخه بسته‌ها روز به روز خسارات جبران ناپذیری به محیط زیست و فرهنگ مردم و ... وارد میشود و از همه مهم‌تر رژیم ولایت وقیح دیگر به مرز فروپاشی رسیده و اندک زمانی بعد فاجعه های اقتصادی پی در پی بنیاد دیکتاتوری سستش را از هم می‌پاشاند آنوقت به جای اینکه به افق های زیبایی بنگریم که در آن جوامع سریالهای زیبایی چون لاست ساخته میشود بیایم دست به دامان موسوی شویم که چه بشود؟ به گمان من مشکل ما حکومت انسانهای بیسواد است که با آمدن خاتمی و احمدی‌نژاد و موسوی پایدار خواهد ماند. وزیر آموزش و پرورش موسوی که بتواند این وضع به طرز باور نکردنی فاجعه آمیز دانش آموزان بی سواد ما را حل کند که خواهد بود؟ مطمن ام که امثال علی اشرف درویشیان نخواهند شد بلکه یکی از آن بیسوادهای مخ کوچک حزب اللهی که در هسته سالمش موجود بوده و به تایید زن روشنفکر هنرمند متفکرش رسیده خواهد بود. وزیر اموزش و پرورش خاتمی ؛ مرتضی حاجی بود(رییس ستاد خاتمی که ساختمان به آفرین ستاد مرکزی متعلق به او بود و مزد خود را با وزیر شدن گرفت و بابک داد که الان فراری شده از ایران در کتاب ۱۰۰ روز با خاتمی او را خوب شناسانده است) و مال احمدی نژاد، حاجی بابایی. که حتی اسمشان هم شبیه هم است. و هر دو دقیقا به یک اندازه بیسواد و بی ارزش هستند. آری مشکل ما به قول پیغمبر ( حالا به قول بابام اصلا تو پیغمبر رو قبول داری مگه؟) این است که تا وقتی بی‌سواد بر ما حکومت کند روی سعادت نخواهیم دید. هدفمان باید زیبایی باشد و بس. در غیر این صورت ره ما به ترکستان است. بدا به حال ملتی که از تاریخ خود درس نگیرد............


 


بیانیه جمعی از فعالان دانشجویی خارج از کشور در حمایت از مجید توکلی، بهاره هدایت و میلاد اسدی



متن کامل این بیانیه به شرح زیراست:

بیش از یک دهه است که نسل جدید فعالان جنبش دانشجویی ایران هدف برخورد دستگاه‌های سرکوبگر امنیتی و قضایی بوده است، نسلی که با بازخوانی انتقادی میراث دو دهه مبارزه مسلحانه نسل پیش از خود، با الهام گرفتن از جنبش های اصلاحی و مبارزات بدون خشونت کوشید بر ویرانه‌های برجامانده از نزاع های خونین دهه  ۶۰، آکادمی آزاد و جامعه باز را بنا کند. این آن تجربه‌ی مشترکی است که ما امضا کنندگان این نامه‌ را به هم متصل می کند، نسلی از فعالین جنبش دانشجویی که اینک به اختیار یا به اجبار، از سر اضطرار یا به قصد اندوختن دانش و تجربه در خارج از کشور به سر می بریم.

بهانه‌ی این مکتوب حکم عمیقا ناعادلانه‌ی صادر شده برای بهاره هدایت، میلاد اسدی و مجید توکلی است. این حکم تنها حکم ناعادلانه یک سال اخیر، یک دهه اخیر و نیم قرن اخیر علیه جنبش دانشجویی نیست. این حکم حتی ناعادلانه ترین حکم صادر شده در نوع خود هم نیست. بسیارند دیگرانی که بیش از بهاره و میلاد و مجید مورد ظلم و ستم حکومت‌های استبدادی در ایران واقع شده‌اند، از شبنم مددزاده و  مجید دری و پیمان عارف و علی بیکس و ضیا نبوی و شیوا نظرآهاری و مهدیه گلرو و محمد پورعبدالله تا زندانیان همچنان دربند مانده‌ کوی دانشگاه همچون بهروز جاوید تهرانی. از دانشجویان شناخته شده تا دانشجویان گمنامی که در زندان های جمهوری اسلامی مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و می گیرند. اما این حکم، حکمی نمادین است. محاکمه روش و منش جنبش دانشجویی دریک دهه اخیر است، پیامی نمادین است به  جنبش دموکراسی‎خواهی به طور عام و جنبش دانشجویی به طور خاص،  مبنی بر اینکه راهی که می‌روند جز به بن‌بست محبس راه نمی برد. بهاره و میلاد را عامدانه بخاطر چند بیانیه محکوم کرده اند. بخاطر انجام ساده ترین، مدنی ترین، بی خشونت ترین و کم هزینه ترین رفتاری که یک تشکل مدنی  می‌تواند در پیش بگیرد. می توانستند اتهامات دیگری برای آنان دست و پا کنند و از آستین شعبده بدر آورند چنانکه برای بسیاری کرده‌اند، اما نکردند. چرا که  پیغام حکومت به سادگی این است: این کوچه بن بست است و رفتار بدور از خشونت را با خشونتی تمام پاسخ خواهیم داد.

فشارها و تضییقات در نظام های استبدادی نیز، عموما حد و حدود و رابطه معقولی با آنچه که فرد می‌کند  دارند.  دولت احمدی نژاد در چند سال اخیر کوشیده است با درنوردیدن این حد و مرزها  و مخدوش کردن تمامی نسبت‌ها، جنبش دانشجویی را از عرصه اجتماع حذف کند. با برآمدن جنبش سبز در سپهر سیاست ایران این فشارها به شکلی غیرقابل باور افزون شده‌اند تا هزینه فعالیت سیاسی را افزایش دهند غافل از آنکه سرکوب فزاینده، در عین بالا بردن هزینه فعالیت،  منجر به افزایش انگیزه مشارکت سیاسی نیز می‌شود. هر بار که موج جدیدی از درنوردیدن این مرزها آغاز می‌شود، این پرسش در جنبش دانشجویی مطرح می‌شود که با این همه فشارهای نامتناسب آیا همچنان باید مبارزات مدنی و بدور از خشونت را ادامه داد؟ آیا جنبش باید زیرزمینی شود؟ آیا نباید برخوردی متناسب با رفتارهای حکومت را در پیش گرفت؟ ما در طول فعالیت دانشجویی خود در  داخل ایران، نه یک بار که بارها با این پرسش ها مواجه بوده‌ایم.

تجربه‌ی سال های اخیر نشان می‌دهد که بهترین پاسخ به این فشارها ادامه مبارزات مدنی، مسالمت آمیز، بدور از خشونت و ایستادگی  بر خواست دموکراسی است؛ نه شورشِ کور و نه کرنش در برابر قدرت. شورشِ کور وارد شدن به رقابتی است که حکومت برای آن آماده است و مجهز، و کرنش در برابر قدرت قدم نهادن بر پلکان پوسیده ای است که اولین قدم بر آن، آخرین قدم و سقوط به چاه ویل وابستگی خواهد بود. در تمامی این سال‌ها  امواج فشارهای سهمناک، نسل جدیدی از رهبران و فعالان دانشجویی را با راهکارها و روش های جدید و نوین در سپهر دانشگاه های کشور پدیدار ساخته و این موج نیز چنین خواهد کرد. از سوی دیگر تجربه نشان می دهد که حکومت اگر چه همواره احکامی سنگین و کمرشکن برای فعالان دانشجویی صادر کرده است ولی آنجا که با اتحاد و تکاپوی دانشجویان مواجه شده، همواره عقب نشسته و خود پس از مدتی احکام ناعادلانه صادر شده را نقض کرده است.

اگر زیر زمینی شدن به معنی بیشتر بودن "بود" جنبش دانشجویی از "نمود" جنبش دانشجویی باشد، زیرزمینی شدن هم ممکن است و هم مطلوب. تلاش بیشتر در راه ساختن شبکه‌های جدید  اجتماعی در درون و بیرون دانشگاه‌ها، پیوند خوردن با دیگر جنبش‌های اجتماعی، فعالیت تئوریک و افزایش دانش و معلومات فعالان جنبش، توجه بیشتر به مناسبات درون دانشگاه و تلاش برای ساختن آکادمی آزاد در عین ایستادگی بر آرمان های دموکراسی‎خواهانه که هم اینک در جنبش سبز تبلور یافته اند، می‌تواند به جنبش دانشجویی در مواجهه با وضعیت جدید کمک کند. همچنانکه پیوند خوردن جنبش دانشجویی با جنبش زنان توانست هر دوجنبش را تقویت کند، به باور ما اینک وقت آن است که جنبش دانشجویی ضمن همراهی با جنبش سبک های زندگی که در طول چند سال اخیر هر روزه در کوچه و خیابان حکومت را به چالش گرفته است، عرصه جدیدی از مبارزه در درون دانشگاه‌ها را بگشاید و با بهره گیری از تلاش حکومت برای تحمیل بیش از پیش سبک زندگی ایدئولوژیک خود در درون دانشگاه، با دفاع تمام قد از حق دانشجویان برای زیستن به سبک دلخواه‌شان در فضای دانشگاه، مقاومت مدنی در درون دانشگاه‌ها را در عرصه‌ای جدید سامان دهد و با توده‌های دانشجویی پیوندی جدیتر و جدیدتر برقرار کند. اما اگر زیرزمینی شدن به معنی رفتن به سمت هیجانات خطرناک، فرقه های ماجراجو و ایدئولوژی های غیردموکراتیک باشد، تجربه کشور ما و دیگر کشورها نشان می‌دهد که یقینا جز زیان و ضرر چیزی نصیب جنبش دانشجویی نخواهد کرد.

آنچه آمد تلاشی بود برای تقسیم بخشی از تجربه زیسته ما به عنوان کسانی که برخی شان چند سالی است در خارج از کشور به سر می‌برند و برخی شان چند ماهی. در نهایت این فعالان جنبش دانشجویی در داخل هستند که می بایست با ارزیابی اوضاع، راه حل مناسب برای منفعل نشدن در برابر فشارهای فزاینده حکومت را بیابند. اگرچه حکومت می کوشد جنبش دانشجویی و جنبش سبز را به یاس و افسردگی بکشاند، اما هیچ یک از ما دیگر مردمان پیش از خرداد نیستیم. ما جلوه‌های درخشان شعور و مدنیت را در نزد مردمانمان دیده‌ایم و باور داریم طی یکصد سال اخیر، ایران ما هیچ وقت بیش از امروز برای گذار به دموکراسی آماده نبوده است. ما بارقه های نور را نه در دوردست‌ها که در خیابان های ایران دیده‌ایم و یقین داریم که بزودی خورشید آزادی و عدالت در دل این شب تیره طلوع خواهد کرد.        


اسامی امضا کنندگان این بیانیه به شرح زیر است:

آرش بهمنی- فعال دانشجویی سابق دانشگاه گیلان و روزنامه نگار

آرش هاشمی – عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت

احمد عشقیار- بنیانگزار دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران ومدیر مسئول و سردبیرماهنامه دانشجویی تلنگر

اکبر عطری - عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت

امیر رشیدی - عضو سازمان دانش آموختگان ایران، ادوار تحکیم وحدت

امین بزرگیان – سردبیر نشریات دانشچویی و عضو سابق شورای مرکزی تشکل دانشجویی جامعه فرهنگی

بابک مینا – دبیر کل سابق جامعه فرهنگی دانشگاه تهران

پویان محمودیان - عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیر کبیر

پیمان ملاز - فعال دانشجویی سابق

حسام میثاقی - دانشجوی اخراجی و عضو سابق جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی

حسن زارع زاده اردشیر – فعال حقوق بشر و سخنگوی جبهه متحد دانشجویی

سراج میردامادی - عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت

سعید حبیبی – دبیر سابق تشکیلات دفتر تحکیم وحدت

سعید قاسمی نژاد - سخنگوی دانشجویان  و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران و عضو سازمان دانش آموختگان ایران، ادوار تحکیم وحدت

سینا مالکی – فعال سابق نشریات دانشجویی دانشگاه علم و صنعت

عسل اخوان - دانشجوی تعلیقی و فعال دانشجویی سابق دانشگاه علامه

علی افشاری – عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت

علی اکبر موسوی خوئینی - عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و دبیر کل سابق سازمان دانش آموختگان ایران، ادوار تحکیم وحدت

علی عبدی - دبیر سابق واحد سیاسی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف و عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت

علی هنری – فعال دانشجویی سابق

عمار ملکی – فعال دانشجویی سابق

فاطمه حقیقت جو – عضو سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی

کورش صحتی – فعال دانشجویی سابق

محمد تهوری – فعال دانشجویی سابق

محمد علی توفیقی – فعال دانشجویی سابق و عضو سابق شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

مرتضی اصلاحچی - دبیر سابق تشکیلات انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی

مصطفی خسروی - عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت و عضو شورای سیاست گذاری سازمان دانش آموختگان ایران، ادوار تحکیم وحدت

منوچهر محمدی - عضو سابق شورای مرکزی جبهه متحد دانشجویی

مهدی حسین زاده – عضو سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت

مهدی روحانی – عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت ایران

ناصح فریدی - سخنگوی کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی و دبیر سابق انجمن دانشگاه تربیت معلم

نریمان مصطفوی – نائب دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه امیر کبیر تهران و قائم مقام فرهنگی دفتر تحکیم وحدت

نیلوفر گلکار – فعال دانشجویی سابق دانشگاه تهران

نیما راشدان - فعال دانشجویی سابق





 


مژده مژده: ۲۲ خرداد مرگ بر روسیه جرم نیست!


نظر به اینکه مموتی دیروز یهو مسکو را با یول آباد اشتباه گرفت و مقادیری ذرت پرت کرد که بعد از غنی سازی و تبدیل به چسفیل در کرملین به خودش برگردانده شد ما ضمن ابراز امیدواری که تا ۲۲ خرداد ایشالا ایشالا مرگ بر چین هم بلامانع محسوب بشود، متن نامه کرملین ارسالی به تهران - خیابان پاستور - شیش متری فاطی رجبی - برسد به دست لاو را اینجا منتشر می‌نمائیم:

از : ما
به : هم قد ما


استماع نمودیم که دیروز در یک اجتماع میلیونی که خودمان بهت یاد دادیم چطوری این اسکل‌ها را جمع کنی قدری ویز ویز کرده‌ای. حالا که اینطوری شد اولاً اس-۳۰۰ ها را بهت تحویل نمی‌دهم، ثانیاً، نیروگاه بوشهرت را نمی‌سازم. ثالثاً همین توپولف چپی‌ها رو هم شیش برابر باهات حساب می‌کنم حالا برو خودتو جر بده . الدنگ! حتماً باید جلوی جمع رید به فرق سرت‌؟

نذار پا شم برم به همه بگم کی کودتا رو بهت یاد دادها ! کره خر اگه من نبودم که تو الآن بیکار نشسته بودی ارادان داشتی با فاطی چت میکردی شبا . اگه من نبودم که اون آقات از خماری مرده بود صد دفعه . کی بهت یاد داد نزدیک ۲۲ خرداد بیافتی به جون بدحجاب بزنی به کار ممه و زلزله؟ همین پریروز کی یادت داد به پژو بگی مزاحم نوامیس حالا می‌شینی برای من زرت و پرت هم می‌کنی کله خربزه؟

پنج ساله از دولتی سر من از وسط جالیز رفتی پاستور دنیا مدیریت کردی. پنج ساله دنیا چپش هم حسابت نمی‌کنه همچی منو که داشتی یمنو داشتی. بدبخت اگر من صد دفعه نماینده‌مو درست سر امضاء قطعنامه نمی‌فرستادم مونترال وسط برف گیر کنه که الآن شلوارتو نمی‌تونستی بکشی بالا. حالا هم گور بابای اول آخرت. این پطر کبیر ما عشقش بود برسه به آب‌های آزاد، ما از جنوب مملکت شما رسیدیم . می‌خواستیم یه خندق دریا داشته باشیم، از شمال مملکت شما رسیدیم. دیدیم بعد از ما شما از همه بیشتر گاز دارید خواستیم بمونید لنگ و معطل ما، شکر خدا از شرق و جنوب غرب مملکت شما به اینهم رسیدیم. خواستیم تو امریکای جنوبی شاخ بشیم واسه امریکا، برای خودمون خرج داشت یه اسکلی عین تو را کردیم شاخ، به اینهم رسیدیم.

پریروزا دیدم این یارو لولا داسیلوا را همچی بغل کرده‌ای انگار جد و آبادت از ته ارادان بالاخره رسیدن تهران ، با همین الکسی مدودف نشستیم یک عالمه به ریشت خندیدیم. نکنه فکر کردی ما هم عین تو بجای مملکت خودمون فکر مملکت دیگرانیم؟ نه داداش! اون ممه رو لولو برد. اونی رو که ما زدیم شما و بیت شما رو میزش می‌رقصیدین.آره دائی !

 


 


نامه فعالان سیاسی و دانشجویی: نگذاریم مجید توکلی قربانی شود

متن این بیانیه به شرح زیر است:

 

نگذاریم مجید توکلی قربانی شود

مجید توکلی دانشجوی ۲۴ ساله ایرانی و از فعالان شناخته شده جنبش دانشجوئی ایران امروز در خطر جدی مرگ قرار دارد.

در سال‌های پیش، مجید چندین‌بار به دلیل فعالیت‌های آزادی‌خواهانه، حبس و شکنجه شده است. آخرین بار در ۱۶ آذر گذشته (هفت دسامبر۲۰۰۹)، وقتی مجید بار دیگر به جرم سخنرانی در دانشگاه امیر کبیر در باره دیکتاتوری حاکم و مورد خطاب قراردادن آیت الله خامنه‌ای دستگیر شد، مقامات جمهوری اسلامی در باره فرار او در پوشش حجاب، گزارش سازی کردند. پخش عکس مجید با حجاب اسلامی که با هدف خوارکردن او صورت گرفته بود، سبب ساز به راه افتادن «کمپین مردان با حجاب» شد که در افشای سیاست‌های زن ستیز جمهوری اسلامی گامی تازه بود. اما مجید توکلی به دلایل واهی در حبس ماند.

امروز نزدیک به شش ماه از دستگیری مجید می‌گذرد. نوشته های او از زندان هریک گواهی تکان دهنده در باره شکنجه و آزار زندانیان سیاسی و شاهدی بر مقاومت جانانه او در دفاع از ارزش‌های حقوق بشر و آزادی بیان است.

در ادامه اعتراض به حبس و شکنجه، مجید از روز یکشنبه ۲۳ مه ۲۰۱۰ به ناگزیر به اعتصاب غذای خشک روی آورده است. مجید که از  بیماری ریه رنج می‌برد در خطر جدی است. همبستگی و اقدام جهانی برای آزادی او اهمیت حیاتی دارد.

نگذاریم مجید توکلی قربانی شود!

مه ۲۰۱۰

برای امضای این بیانیه می‌توانید به نشانی free.majidtavakolii@gmail.com تماس بگیرد.

 

متن همین نامه به زبان فرانسه:

N’acceptons pas le martyr de Majid TAVAKOLI

 
Majid TAVAKOLI, jeune étudiant iranien de 24 ans, est connu en tant que militant actif  du mouvement étudiant iranien. Désormais, il est en danger de mort.

Ces dernières années, sa lutte pour la liberté, lui a causé des arrestations, suivies de détention et de  tortures. Sa dernière arrestation remonte au sept décembre 2009, lorsque Majid ayant discouru à la tribune de l'Université Amir Kabir a mis en cause la dictature régnante en s’adressant à l'ayatollah Khamenei. Les autorités de la République islamique l’ayant accusé de s’être enfui telle une femme, ont diffusé sa photo voilée afin de l’humilier publiquement. Mais cela a débouché sur une campagne d’opposition des «hommes avec le voile islamique» qui a marqué une nouvelle étape de la dénonciation de la politique oppressive de la République islamique en direction des femmes, symbolisée par le code vestimentaire imposé. Majid Tavakoli, est néanmoins resté emprisonné sans  fondement.

Aujourd’hui, près de six mois après son arrestation, ses écrits bouleversants témoignent  des tortures et des mauvais traitements des prisonniers politiques et attestent de sa résistance dans le cadre de la défense des droits de l'homme et de la liberté d'expression.

Dans la continué de sa protestation contre l'emprisonnement et la torture, depuis dimanche 23 mai 2010 Majid a entamé une grève de la faim sèche. Majid, qui souffre de maladie pulmonaire, est gravement en danger. La solidarité mondiale et l'action en faveur de sa libération constituent une nécessité vitale.

N’autorisons pas le martyr de Majid TAVAKOLI 

 


نقد مارکسیستی دموکراسی (۱)

قبل از آغاز بحث، می‌خواهم صراحتا بگویم که دموکراسى مقوله‌اى کليدى در سيستم فکرى من بعنوان يک سوسياليست و مارکسيست نيست. ما از آزادى حرف مي‌زنيم و اين يک مقوله محورى براى ماست. اما دموکراسى، تبيين طبقاتى خاص و يک درک تاريخى - مشخص از مفهوم وسيع تر آزادى است. دموکراسى مقوله‌اى است که بخش معينى از جامعه بشرى در بخش معينى از تاريخ از مجراى آن مفهوم وسيع تر آزادى را تجسم کرده است.

دموکراسی از زبان بورژوازی

"دِموکراسی یا مردم‌سالاری، (به انگلیسی: Democracy) نظامی سیاسی است که در آن مردم، نه فرد یا گروهی خاص، حکومت می‌کنند. "

این یکی از همان تناقض‌های بزرگی است که در تعریف دموکراسی وجود دارد. جمله‌های بعدی که متفکرین و سیاستمداران بورژوازی در تعریف دموکراسی می‌ دهد، این را بخوبی نشان می‌دهد که حتی در تعریف هم، دموکراسی به هیچ وجه به معنی این نیست که مردم علی العموم در سیاست نقش دارند.

"میان انواع گوناگون مردم‌سالاری، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانون گذاری دقیق برای جلوگیری از توزیع نا متوازن قدرت سیاسی صورت نگیرد (برای مثال تفکیک قوا)، یک شاخه نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته و به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند."( از تعریف دموکراسی در ویکی پدیا )

در دموکراسی رایج در تمامی کشورها، مسئله اصلی کسب قدرت توسط احزاب است. مثلا در سوئد ( این مثال تنها به این دلیل است که عنوان دمکراتیک ترین کشور دنیا در سال ۲۰۰۸ را یدک می کشد ) اگر یک حزب دست راستی کرسیهای بیشتری در پارلمان بدست بیاورد، قانون شنود مکالمات تلفنی تصویب می شود، قوانین پناهندگی دستخوش تغییر می شوند و سخت گیریها افزایش می یابد، مدارس مذهبی ایجاد می شوند و... . تمامی این اعمال هم خارج از چارچوب این تعریف نیست که به هر حال، قوانینی برای جلوگیری از توزیع نا متوازن قدرت سیاسی صورت نگرفته است. البته این یک خاصیت دائمی دموکراسی است و این وسط نقش مردمی که شنود می شوند و به عنوان پناهجو اخراج می شوند چیست؟ برای دموکراسی مهم نیست!

"از «حکومت اکثریت» به عنوان خاصیت اصلی و متمایز کننده دموکراسی نام برده می شود. در صورت عدم وجود حاکمیت مسؤلیت پذیر، ممکن است که حقوق اقلیت‌های جامعه مورد سؤ استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن دیکتاتوری اکثریت می گویند.) از اصلی ترین روندهای موجود در دموکراسی‌های ممتاز می توان به وجود رقابت‌های انتخاباتی عادلانه اشاره کرد."

در واقع چیزی به اسم حکومت اکثریت در دموکراسی وجود خارجی ندارد. شما از طریق انتخابات، حق حکومت یا قانون گذاری را به صورت دوره ای به عده ای اعطا می کنید. در واقع تفویض اختیار کرده اید. حالا اگر این حاکمیت، "مسئولیت پذیر نباشد" (که  این معمولا بعد از ۴ سال معلوم می شود!)، حقوق اقلیت جامعه مورد سوءاستفاده قرار می گیرد حال آنکه در عمل، این حقوق پایه ای اکثریت جامعه است که دستخوش ناملایمات می شود. در ثانی اصولا دیگر مردم به عنوان اکثریت نقشی در حاکمیت سیاسی بازی نمی کنند و تقریبا دیدگاهها و نظراتشان در بسیاری مسائل، دخالت داده نمی شود. به این مورد پایینتر خواهیم رسید.

 

دموکراسی، محصول عروج سرمایه داری

دموکراسى، نه بعنوان يک لغت در اين يا آن رساله قديم بلکه بعنوان واقعيتى که مردمان جامعه معاصر با آن مواجه شده اند، محصول عروج سرمايه دارى است. دموکراسى نگرش بورژوازی به امر آزادى است. منظورم ابدا اين نيست که تنها يک روايت از دموکراسى وجود دارد و تاريخا تنها بورژوازى دموکراسى خواسته و يا آن را تبيين کرده است. اتفاقا، بخصوص در طول زندگى دو نسل گذشته، دموکراسى در موارد زيادى خواست طبقات و اقشار فرودست بوده و توسط متفکران و جنبشهاى اين طبقات و اقشار به اشکال مختلف تفسير و تبيين شده. اما اين نه غير بورژوايى بودن اين مفهوم، بلکه برعکس سلطه ايدئولوژى و ترمينولوژى بورژوايى بر مبارزه براى آزادى و رهايى را نشان ميدهد.

جامعه بورژوايى موفق شده مقوله دموکراسى را جاى آزادى و آزاديخواهى بنشاند و به اين اعتبار حد نهايى تعرض آزايخواهانه طبقات فرودست و شکل نهايى پيروزى آنها را از پيش تعريف کند. شما براى آزادى ميجنگيد اما پس از "پيروزى"، پارلمان و "پلوراليسم" تحويل ميگيريد. به این معنی که آزادی و حق شرکت در سیاست هر چند سال یکبار به شما داده می شود. از میان کسانی مجبورید یک یا چند نفر محدود انتخاب کنید که به شما معرفی شده اند و به این ترتیب عملا از نیمی از پروسه انتخاب کنار گذاشته شده اید. در نهایت، کسانی که وارد پارلمان شده اند یا رئیس جمهور، لزوما آرا و نظرات عموم جامعه را در تصویب و اجرای قوانین لحاظ نمی کنند و نظر شخصی خودشان را اعمال می کنند. شما ممکن است به قانون یا مصوبه ای اعتراض داشته باشید، اما معلوم نیست این اعتراض، اصلا به حساب خواهد آمد یا نه.

جنگ عراق و افغانستان بهترین مثال برای این مهم است. با وجود اعتراضات جهانی، در نهایت دولتهای آمریکا و انگلیس و دیگر هم پیمانانشان با پشتیبانی پارلمانهای کشورهایشان، به این دو کشور لشگرکشی کردند و همچنان با وجود اعتراضات و مخالفتهای فراوان، این صف آرایی ادامه دارد. همچنین می توان به تصویب قانون استراق سمع مکالمات تلفنی در سوئد اشاره کرد. در سال ۲۰۰۸ با وجود اعتراضات فراوانی که مردم به طرح تصویب این قانون داشتند اما، این قانون در سوئد تصویب شد. در یونان، با وجود اعتراضات فراوان که دیگر به اعتراضاتی خونین و کشته شدن مردم یونان منجر شده است، دولت و پارلمان همچنان به اجرای سیاستهای اقتصادی خود ادامه می دهند و توجهی به مطالبات و برنامه های معترضین ندارند. در تایلند و قرقیزستان هم وضع به همین منوال است که در آخری، منجر به سرنگونی دولت شد اما همچنان مشکلات و معضلات به قوت خود باقی است.

همچنین می توان به اعتصابات گسترده کارگران بخش حمل و نقل در کشورهایی چون فرانسه و انگلیس اشاره کرد که بخصوص در طول ۲ سال گذشته، همواره برای رسیدن به مطالباتشان صورت گرفته است اما در نهایت، نه دولت و نه پارلمان توجهی به خواسته هایشان نداشته است. آخرین اعتصاب در فرانسه و انگلیس به اواسط فروردین ماه امسال بر می گردد.

آنچنان که شواهد نشان می دهد، این حقیقت که پارلمان و دولت در نهایت به نظر و آراء عمومی بی توجه هستند، اثبات می شود.

دموکراسی به معنی حکومت مردم!

دموکراسى به معنى حکومت مردم تعبيرى بود که در قرن ١٨ و ١٩ در برابر سلطنتهاى مطلقه و استبدادهاى مبتنى به سلطنت و کليساى مسيحيت ميدان پيدا کرد. در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند.

البته خود اين خواست، همانطور که مبارزات دو قرن بعد تا همين امروز به روشنى نشان داده است خيلى مبهم است. اولا، فرم عملى دخالت مردم در قدرت سياسى و دولت چه بايد باشد، و ثانيا، مقوله "مردم" شامل چه کسانى هست. تا همين نسل ما، بخشهاى زياد و در مواردى حتى اکثريت آدمها، مانند زنان، سياهان، مهاجرين، و غيره در اين يا آن دموکراسى جزو "مردم" به حساب نيامده اند. خيلى وقت نيست که آدم مزدبگير از نظر پروسه دموکراتيک جزو مردم تعريف شده است. هر دوى اين عرصه ها، يعنى ساختار حکومت و رابطه عملى مردم با قدرت دولتى، و دامنه شمول دموکراسى به اقشار مختلف مردم، عرصه هاى جدى مبارزه سياسى بوده اند و نتايج اين مبارزات چهره عملى دموکراسى را در خود جامعه اروپايى و آمريکايى تا حد زيادى تغيير داده است.

اما بهرحال يک واقعيت ابژکتيو در مفهوم دموکراسى وجود دارد و آن رد حاکميتى است که منشاء قدرت در آن ماوراء جامعه و يا غير قابل توضيح باشد. نه فقط زور شمشير و خون اشرافى يا نبوت و امامت و امثالهم از نقطه نظر دموکراسى و تفکر دموکراتيک بعنوان منشاء قدرت سياسى نامشروع است، بلکه قدرت غيرقابل پس گيرى بطور کلى، حتى اگر در منشاء اوليه خود انتخابى بوده باشد، غير دموکراتيک محسوب ميشود. بعبارت ديگر تفکر دموکراتيک و رژيم دموکراتيک، در هر شکل، قدرت دولتى را منبعث از مردم، جوابگو به مردم و به نحوى از انحاء قابل تغيير توسط مردم اعلام ميکند. حال اين ادعا در اين يا آن مکتب و اين يا آن کشور چقدر توخالى و يا واقعى است، امر ديگرى است. هر تعبير از دموکراسى بهرحال خواهان نوعى مراجعه به آراء مردم در امر تعيين دولت است.

دوم و مهمتر اينکه، دموکراسى و دموکراسى‌خواهى به خودى خود در قبال ساختار اجتماعى، قوانین پایه‌ای و روابط اقتصادى کور است. به عبارت ديگر وضع موجود اقتصادى، نقش دولت، موقعيت انسان‌ها در توليد و روابط ملکى، تقسيم مردم به اقشار و طبقات مختلف و نظير اينها، نهادهاى سياسى و ادارى موجود، از نظر دموکراسى و دموکراتيسم فرض گرفته مي‌شود. تلاش براى لغو شرط مالکيت در انتخابات پارلمان، براى مثال، يک حرکت دمکراتيک است، نفس مالکيت و رابطه بخش‌هاى مختلف مردم در رابطه با مالکيت مورد سوال نيست. از زاويه دموکراتيک مي‌شود خواهان ارثیه برابر،حق شهادت برابر در دادگاه، حق طلاق و... برای زنان بود و به نقش و جايگاه اسلام در قوانین کشور و ماهیت خود اسلام در تبعیض بین زن و مرد کارى نداشت.

و يا به دولت اعتراض کرد چرا به اندازه کافى کرد و بلوچ در مقامات بالاى آن وجود ندارد. تقسيم کردن مردم به شيعه و سنى و مسيحى و بعد براى مثال خواستار دولتى در لبنان شدن که اين "اقشار" همه در آن سهمى داشته باشند، هرچند حال آدم را بهم مي‌زند، اما موضعى دموکراتيک است. مطالبه دموکراسى صنعتى، براى مثال، به نوبه خود در ازاى اختياراتى که براى اتحاديه کارگرى مطالبه مي‌کند تقسيم مردم به کارگر و کارفرما را فرض مي‌گيرد و در سيستم خودش ابدى مي‌کند.

به اين ترتيب روشن است که کور بودن در قبال روابط اقتصادى و طبقه‌بندى مردم در جامعه به اين معنى نيست که دموکراسى به قلمرو سياسى محدود ميماند و دموکراسى طلبى امرى صرفا سياسى است. بلکه، برعکس، به اين معنى است که کل بنياد اقتصادى جامعه موجود، يعنى مالکيت سرمایه داری و توليد کاپيتاليستى با همه ابعاد اجتماعى و طبقاتى اش، توسط اين تفکر و اين جنبش‌ها اخذ شده و به مبناى اجتماعى دموکراسى تبديل مي‌‌شود. دموکراسى يک رژيم سياسى و يا مطالبه کردن يک رژيم سياسى، برمبناى وجود اقتصادى - اجتماعى سرمایه داری است. چه از نظر تئوريک و چه در واقعيت تاريخى، خواست دموکراسى معادل مطالبه کردن "سرمایه داری دموکراتيک" است.

خلاصه کلام، محتواى مشترک و ابژکتيو دموکراسى و دموکراسى خواهى اين است که در هر مقطع، با فرض و بر مبناى وجود مناسبات اجتماعى کاپيتاليستى و غلبه اقتصادى، سياسى و فکرى طبقه بورژوا، خواهان تعميم پايه فرمال و حقوقى قدرت سياسى به بخش بيشترى از اقشار و تقسيمات موجود در همين جامعه است. از نظر عملى دموکراسى فرمولى است که قشرى که مي‌خواهد به محروميت قانونى و يا دوفاکتوى خود از حق شرکت در پروسه تصميم گيرى اعتراض کند، با آن حرکت خود را توصيف مي‌کند.

نمونه موسوی و کروبی با وعده‌های دمکراتیک‌شان به وضعیت فعلی ایران، بهترین مثال برای این مدعا است. در واقع مبارزه دمکراتیک اینها به مسئله انتخابات و خروج‌شان از پروسه تصمیم گیری و قدرت در جمهوری اسلامی  و کلا دولت فعلی حکومت خلاصه شده و نه ماهیت خود جمهوری اسلامی به عنوان یک شیوه حکومتی با قوانین اسلامی که پایه تمامی تبعیضات، تضییع حقوق و در یک کلام راه انداختن یک دیکتاتوری تمام عیار علیه مردم ایران شده است.

دموکراسى به خودى خود يک وضعيت يا يک رژيم سياسى و قانون اساسى قابل تعريف و منحصر بفرد نيست، بلکه يک حرکت دائمى از جانب اقشار بيرون مانده براى کسب اختيارات حقوقى مشابه با ديگران در قبال قدرت سياسى است. ماهيت دموکراسى و دموکراتيسم هم در نتيجه به اين بستگى دارد که از چه قشرى، در چه جامعه اى و در چه تلاقى سياسى اى، مايه ميگيرد.

اپوزیسیون خصوصی و مجاز جمهوری اسلامی در جدال با بخشی از حاکمیت، خواهان امکان شرکت در قدرت سياسى مي‌شود و مبارزه‌اش را بر سر انتخابات آزاد تعریف می‌کند و اسم جنبش خود را هم دموکراسى خواهى ميگذارد. از آنطرف هم اپوزیسیون مخالف کلیت ساختار سیاسی جمهوری اسلامی که باز هم خود از طیفهای مختلفی تشکیل شده به عنوان جنبشی دیگر هم خواهان تغییرات پایه ای و حق شرکت مساوى در انتخابات هستند، آنها هم دموکراسى ميخواهند. اما افق و آرمانهاى اجتماعى اين دو جنبش بسيار با هم فرق دارند


 


واکنش روسیه به محمود
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته