-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

Posts from Khodnevis for 11/08/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سخنرانی آیت‌الله منتظری درباره ولی‌فقیه و تضعیف نظام
 


ویدئوی جعلی سید حسن نصرالله و جامعه فریب خورده اینترنتی

 

باز هم جامعه مجازی ایرانیان و باز هم فریبی دیگر. انتشار ویدئویی از سید حسن نصرالله، رهبر شبه نظامیان شیعه لبنان، جنجالی را در میان کاربران اینترنتی در پی داشت که دیدنی بود. بلافاصله لینک‌های این ویدئو و اظهار نظرهای پیرامونش در شبکه‌های اجتماعی و سایت های اشتراک گزاری داغ شد. انواع و اقسام مطالب ریز و درشت در نکوهش سید حسن، اعراب، آیت‌الله خمینی و خامنه‌ای و هر کس دیگری که ربطی به این ماجرا می‌توانست پیدا کند، نوشته و منتشر شد. یکی به نقل قول اشعار فردوسی پرداخت، آن یکی طنزنویس معروف نوشته‌ای تند و تیز برای سیدحسن نوشت. دوستان بسیاری درباره شکوه و جلال تمدن ایران زمین نوشتند و حتی در مطلبی جالب در همین خودنویس، دوستی به این بهانه باز هم به روال گذشته به اصلاح طلبان حمله کرده.

 

البته از یک جهت خوب است که گاهی یادآوری شود، تمدن پر شکوه ایران باستان همچنان در رگ و پی تک تک ایرانیان زنده است، و ما ملت یکتا پرستی که شاهی چون کوروش داشته‌ایم هیچ نیازی برای رفتن زیر یوغ اسلام نداشتیم. اما کاش به همان اندازه که دلمان برای فرهنگ پارسی میسوزد، کمی هم در واکنش هایمان فکر شده عمل می‌کردیم.

 

با کمی دقت و مکث در این تصاویر ویدئویی به وضوح می‌شد فهمید که این ویدئو جعلی است. البته تصاویر نه، بلکه صدا. استدلال مهرداد فرهمند خبرنگار بی‌بی‌سی در بیروت در این میان قابل تامل است. به نقل از سی‌میل او در صفحه فیسبوک شخصی‌اش نوشته: «صدای این ویدئو دو قسمت است. قسمت اول که در مورد تمدن ایرانی صحبت می‌شود هیچ ربطی به تصویر ندارد و کاملاً هم واضح است که صدا و تصویر هماهنگ نیستند. قسمت دومش از جایی که می‌گوید در چند هفته اخیر عده ای خیال کردند که می‌توانند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند درست است و صدا و تصویر از آنجا با هم هماهنگ می‌شوند. من این سخنرانی زنده تلویزیونی را در همان وقتی که ایراد شد تماشا کردم و صد در صد اطمینان دارم که بخش مربوط به تمدن ایرانی در آن نبود. در مورد اینکه آیا آن بخش که صدای آن روی تصویر گذاشته شده واقعیت دارد یا نه اظهارنظر قطعی نمی‌کنم اما در موردش تحقیق خواهم کرد. اما چند قرینه را می‌توانم ذکر کنم که نسبت به اعتبار محتوای این ویدئو ایجاد تردید می‌کند: سخنرانی‌های سید حسن نصرالله سال‌هاست که به شکل تلویزیونی و زنده انجام می‌شود و او سخنرانی‌ای نکرده که فقط صدایی آن ضبط شده باشد. همه این ویدئوها هم در سایت المنار آرشیو قابل دسترسی است. از لحاظ محتوای این سخنان هم می‌توانم بگویم که او در مورد ایران خیلی حساب شده حرف می‌زند و معمولاً هیچ اظهارنظری در مورد مسائل داخلی ایران نمی‌کند. از سوی دیگر سال‌هاست که همه سخنرانی‌های سید حسن نصرالله بلافاصله در تمام رسانه‌ها نقل و منتشر می‌شود و من چنین سخنانی بعید است که تاکنون نقل نشده می‌ماند.»

 

کمی در این نوشته کوتاه دقت کنید و آنگاه یک بار دیگر ویدئو را با دقت ببینید. در بخش اول سخنان سعی شده که زمان ادای کلمات و جملات و نفس گیری‌ها، با تصویر مطابق باشد. اما به وضوح مشخص است که کلمات با حرکات لب، هماهنگ نیستند. یا به اصطلاح «لیپ سینک» درست نیست. از طرف دیگر صدای «بک گراند» هیچ هماهنگی‌ای با تصاویر و موضوعیت کلام گوینده اصلی ندارد. و بخش دیگر استدلال مهرداد فرهمند نیز جالب است. آنجا که می‌گوید سال‌هاست (حد اقل از زمان جنگ سی و سه روزه) که تمامی کنفرانس‌های خبری و سخنرانی‌های سید حسن نصر الله پوشش خبری کامل و مفصلی می‌شود. حداقل از سمت تلویزیون‌های عربی و صدا و سیمای ایران. بنا بر این بسیار بعید است چنین سخنانی تاکنون شنیده نشده باشد.

 

البته این موج هم می‌آید و می‌رود. اما مانند بسیاری از دروغ‌های دیگر اینترنتی، زخم خود را بر پیکر جنبش‌های اجتماعی مجازی می‌گذارد. برای اینکه عمق ناراحتی خود از کمک‌های بدون چشم داشت جمهوری اسلامی به حزب الله لبنان را نشان دهیم، راه‌های بهتر و سر راست‌تری هم وجود دارد. لزومی ندارد فریب بخوریم و به آن افتخار کنیم.

 


 


«آمریکا جرات حمله به ایران را ندارد»

نوری همدانی در این دیدار با اشاره به  «اقدامات خرابكارانه» امریکا بر علیه ایران « در طول تاريخ معاصر»، به عنوان مدرکی بر اثبات دشمنی آمریکا با «ملت ایران»، وجود «نيروي ايمان، شهامت و شجاعت مردم» ایران را بازدارنده‌ی «استکبار» از «مقاصد پليدش» دانست.


این مرجع تقلید در بخشی از صحبت‌های خود با «مقتدرانه» توصیف کردن فعالیت «مسوولان نظام اسلامی» در بخش‌های سياسي، و اقتصادي جامعه، هم چنین فعاليت هاي سپاه پاسداران را «پديد آورنده و زمينه ساز بسياري از پيشرفت هاي كشور از جمله ارتقا فن آوري نظامي و علمي» عنوان كرده و افزود:«آن‍چه كه قواي نظامي ما را از ساير كشورها متمايز مي كند آن است كه نيروهاي نظامي ايران تنها به فكر ماديات نيستند بلكه مبناي اصلي تمامي كارها و فعاليت هاي خود را بر معنويات و معنويت افزايي قرار داده اند.»


اشاره به سفر رهبر ایران به قم موضوع بخش دیگری از صحبت ‌های نوری همدانی بود. وی سفر رهبر ایران به قم را به عنوان یکی از «پايگاه هايي كه نظام را از بسياري از خطرات و تهديدها مصون مي دارد» پراهمیت توصیف کرده و تبیین خط مشي ها و راهكارهاي متعدد در «سخنان و رهنمودهاي» رهبر ایران جهت دست يابي به اهداف ، بويژه براي حوزه علميه را از مهمترین دستاورد‌های این سفر دانست: «بايد حوزه هاي علميه با توجه و دقت در سخنان ايشان نه تنها خود را آگاه نمايند بلكه با محور قرار دادن اين سخنان با افكار و انديشه هاي انحرافي مانند سكولاريسم، ليبراليسم و پلوراليسم مقابله كنند و جامعه را نيز از خطرات ناشي از بروز اين افكار آگاه نمايند. »


 


علی افشاری هم به منتقدین «استبداد سبز» پیوست

علی افشاری، از فعالان سابق دانشجویی که در دوران سید محمد خاتمی به زندان افتاد و تحت فشار و شکنجه نهادهای موازی امنیتی و اطلاعاتی قرار گرفت، امروز در یادداشتی، در باره حملات پیوسته و گسترده و گروهی به منتقدین جنبش نوشته است. افشاری در بخشی از این مطلب می‌نویسد: «قرار نیست در جامعه آزاد همه بگونه ای بنویسند و سخن گویند که خوشایند همگان باشد و یا در تایید گفتمان زمانه و یا نگرش غالب در خصوص رویداد های سیاسی بنویسند. بیان رویکرد های متفاوت و یا نظرات نادر و چالش برانگیز و به قول علما شاذ از ضروریات و لوازم آزادی بیان است. بحث من نیست که نمی توان با اکبر گنجی مخالفت کرد، بلکه سخن بر سر چگونگی مخالفت است. بر آشفتن ها ،هجمه های سنگین و ترور شخصیت ها محل ایراد است. جیغ نامه ها و پرخاش گری های کلامی مورد سئوال است که انگار گویی وی مرتکب بزرگترین خطای عالم شده است!»

یکی از مواردی که افشاری به آن اشاره کرده، حملات پیوسته به اکبر گنجی است. افشاری می‌نویسد: «برخی در پوشش طنز مطلبی سراسر افترا علیه او نوشتند و به ترور شخصیت وی پرداختند و علت تمامی ناکامی های اصلاح طلبان در دهه اخیر را بر گردن او انداختند. تقصیر وی از دید تخریب کنندگان این است که سخنان و مطالبی بر خلاف پندار و ذهنیت غالب شیفتگان جنبش سبز به رشته تحریر در آورده است». اشاره علی افشاری به مطلبی است که سید ابراهیم نبوی در روزآنلاین در آن، تاکید قدیمی گنجی بر تحریم را «سم بر زمین کوبیدن» نامیده است و در آن به گنجی حمله کرده است.

افشاری ضمن غیر دموکراتیک رفتار کردن برخی از «سبز»ها می‌نویسد: «سخن بر سر دفاع از نوشته های گنجی نیست که می توان در فضایی دیگر در باب آن بحث کرد. اما سئوال اینجا است که آستانه تحمل پویندگان راه سبز امید تا کجا است؟ آیا مرز های آزادی بیان از دید آنان تا جایی است که نظراتی ناصواب از منظر آنان نشر نیابد؟ آیا آنان هستند که بر اساس تعریف شان از مصالح جنبش سبز تعیین می کنند که محدوده ممنوعه و خطو ط قرمز سخن و تراوشات ذهنی و کلامی کجاست؟ آیا همگان باید روایت دلخواه و مورد نظر آنان از سیر حوادث و واقعیات را انشا کنند؟ اگر چنین است ، ادعای دموکراسی خواهی و طرفداری از حقوق بشر آنان، سخن گزافی بیش نیست که نشانی از واقعیت در آن وجود ندارد. حال این جماعت ممکن است آگاهانه به خاطر از میدان در کردن رقیب به شکل ابزاری شعار آزادی خواهی سر داده اند و یا نا آگاهانه از سر عصبیت چنین برخوردی در پیش گرفته‌اند و از سمت و سوی غیر دموکراتیک موضع‌گیری‌شان غافل هستند.»

افشاری، رفتار گردانندگان ماجرا را «قیم مآبی» می‌خواند: «از سویی دیگر این رفتار ها از جنس قیم مآبی در حوزه فکر و نظر است. چه فرقی است بین حسین شریعتمداری ولایت مدار از نقطه نظر رفتاری با کسانی که توان تحمل نظر مخالف را ندارند. نکته تاسف بار در اینجا است برخی آتش بیار معرکه شده اند که اگر قرار باشد کسانی عهده دار تعیین مصلحت عمومی به عنوان قلمرو مشروع بیان افکار و نظر ها شوند ، صلاحیت شان در پایین ترین رده ها است. راه سبز امید و سبز بودن موقعی به فرجام می رسد که به حیات قیم مآبی فرهنگی و روش‌های اقتدار گرایانه در ساحت اندیشه و کلام پایان دهد نه اینکه سلطه نوینی را جایگزین سلطه حاکم سازد. تاریخ معاصر ما مالامال از این تجربه تلخ است.»

افشاری ضمن با اشاره به آیت‌الله خمینی، می‌نویسد که رهبر انقلاب تا پیش از بازگشت به ایران، زبانی مهربانانه داشت، اما بعد از بازگشت روندی دیگر در پیش گرفت: «آیت الله خمینی در پاریس و هنگامی که قدرت را در دست نگرفته بود تمامی خوبی های عالم را وعده می داد. از آزادی اندیشه و نبود زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی سخن می راند. مرتب می گفت کمونیست ها آزاد هستند که فعالیت کنند. انتخابات ها آزاد خواهد بود و ده ها قول ریز و درشت آزادی خواهانه. اما هنگامی که بر سریر قدرت جلوس کرد ،ماجرا بگونه ای دیگر شد و استبدادی به مراتب ویرانگر تر و سیاه تر را بر کشور حاکم ساخت! این تجربه درد آور پیش روی چشمان ما است. نباید گذاشت تا دوباره پدیده مشابهی تکرار شود. هر کس از تاریخ نیاموزد محکوم به تجربه دوباره آن خواهد بود.»


 


شکایت عبدالله مومنی از بازجویان و قاضی پرونده خود


به گزارش ادوارنیوز، مومنی این شکایت‌نامه را پس از تنظیم در دادسرای اوین، به عباس جعفری‌دولت‌آبادی، دادستان تهران تحویل داده است. بنا به اخباری که منتشر شده است، سخنگوی سازمان ادوار از سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران، حیدری‌فر بازپرس دادگاه انقلاب و از متهمان اصلی حوادث بازداشتگاه کهریزک، قاضی صلواتی رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب و بازجوهای وزارت اطلاعات از جمله بازجویی به نام سیدعلی صالحی مشهور به «سید» شکایت کرده است.


عبدالله مومنی در شکایت‌نامه خود، این افراد را از جمله «شکنجه‌گران اصلی» خود در طول دوران بازداشت‌اش در بند ۲۰۹ زندان اوین نامبرده است.


سخنگوی سازمان ادوار، پس از پایان دوران مرخصی خود، به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شده است. وی مدتی را در سلول انفرادی به سر برده است و همراه با چند زندانی دیگر، از جمله علی ملیحی، مسوول روابط عمومی سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)، ۱۷ روز را در اعتصاب غذا به سر برده بود.


رییس شورای مرکزی سازمان ادوار، پیش از این نامه‌ای سرگشاده خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای منتشر کرده بود و در آن به شرح شکنجه‌هایی پرداخته بود که در طول دوران بازجویی، بر وی وارد آمده بود.


مومنی در بخشی از نامه خود  به رفتارهای بازجویی اشاره کرده که در زندان اوین به نام «سید» معروف است. بازجویی که همیشه متهمانش را کتک می زند و به آنها فحاشی می‌کند. او به این رفتارهای خود افتخار می‌کند و خود را "تهرانی ساواک" می‌نامد.


عبدالله مومنی بارها توسط بازجو «سید صالحی» شکنجه می‌شده و «حیدری‌فر» بازپرس هم نه تنها با این شکنجه‌ها مخالفتی نمی‌کرد، بلکه با آن‌ها همراهی هم نشان می‌داد. قاضی صلواتی قاضی پرونده وی هم هر بار مومنی را می‌دید به او توصیه می‌کرد که اگر نظر بازجویش را بر آورده نکند، حکم سنگینی خواهد گرفت.


«سیدصالحی» بارها گفته که من باید «عبدالله مومنی» را بشکنم و تا این کار را نکنم، او را رها نخواهم کرد. «سید صالحی» بازجوی پرونده بسیاری از زندانیان حوادث پس از انتخابات از جمله «حمزه کرمی» نیز بوده است. او بارها به زندانیان می‌گفت: «من می‌توانم شما را برای همیشه در اینجا نگه دارم. می‌توانم از قاضی بخواهم سال‌ها برایتان حکم زندان بزنند. نمی‌گذارم به این زودی‌ها دادگاه شما تشکیل شود.»


عبدالله مومنی در نامه‌اش خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای درباره همین رفتارها نوشته بود: «ضرب و شتم و رفتارهای غیرقانونی از همان لحظه اول بازداشت من آغاز شد. در جریان دستگیری در حالی‌که گاز اشک‌آور که تا پیش از آن در خیابان‌ها استفاده می‌شد، در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود، ماموران دست‌بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندان‌هایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسوولان‌شان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آن‌که وقتی به ماموران که حدود بیست نفر بودند، در برابر فحاشی و ضرب و شتم می‌گفتم که از شما به قاضی شکایت می‌کنم، با فحش‌های رکیک آن‌ها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه می‌شدم. این البته دست‌گرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالی‌که مدام در گوشم می‌خواندند که "نظام ترک برداشته" با این وعده مواجه بودم که "شماها اعدام خواهید شد". انتظار تحقق این وعده تا مدت‌ها بارها وقتی در طی شبانه و روز بدون هیچ توضیحی مرا از سلولی به سلولی دیگر و از بندی به بندی دیگر منتقل می‌کردند، مرا در بیم و هراس نسبت به ادامه حیات خویش قرار می‌داد. طی ۸۶ روز انفرادی هیچ وقت آسمان را ندیدم و طی هفت ماه بازداشت در بندهای امنیتی ۲۰۹ و ۲۴۰ تنها شش بار از "حق هواخوری" برخوردار شدم و پس از دوران انفرادی و حتی پایان بازجویی و برگزاری دادگاه هر دو هفته تنها یک بار اجازه تماس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو با خانواده را داشتم.»


وی در چهارصدمین روز بازداشت خود در زندان خطاب به رهبر جمهوری‌اسلامی همچنین نوشته بود : «پس از بازداشت به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول ۱۰۱ بند ۲۰۹ اوین شدم و در بدو ورود متوجه وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که “شایسته بیشتر از این نیستی.از بند ۲۰۹ نیز پس از دو روز مرا به بند ۲۴۰ منتقل کردند و در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفتم، شرایط زندان سخت تر و غیرانسانی تر شد. برخلاف مصوبه مجلس ششم و دستور آیت الله شاهرودی که هر دو سلول انفرادی را یکی کرده بودند تا سوئیت بشود، در اینجا هر سلول انفرادی را تقسیم به دوسلول کرده بودند با ابعاد ۶۰/۱ در ۲۰/۲ متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاه تر بوده و تنها در یک وضعیت امکان درازکشیدن داشتم). یک سطل فلزی که بر سر چاه توالت جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر مانند سلول و سکوت گورستانی بند، متاسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که جهت قبله به سمت سطل فلزی مذکور بوده و فاصله سجده گاه زندانی با آن حدود یک وجب بود و نورافکنی هم ۲۴ ساعته روشن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در سر بپرورد تحمل انفرادی و بازجویی های طولانی امری بود که باید به آن عادت می کردم. اما درکنار انفرادی، بی خوابی های مکرر در نتیجه جلسات بازجویی چند ساعته و ایستادن بر روی یک پا و ضرب و شتم و سیلی های پیاپی نیز ترجیع بند این روزها بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث می شد در حین بازجویی از هوش بروم.. گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون می آمد، چنین می شد و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی می فشرد که بی هوش برزمین می افتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برای ام زجرآور می شد. البته صدمات ناشی از شکنجه تنها متوجه یک زندانی چون من نیست بلکه به شخص بازجو و شکنجه گر نیز آسیب می رساند تا جایی که به یاد دارم در جریان یکی از بازجویی ها پس از ضربات متعدد و مکرر بازجو که با پشت دست به دهان و دندانهایم می کوبید متوجه ایراد جرح بر انگشتان دست اش شدم.»


.مومنی در نامه اش تاکید کرده است : «بدین ترتیب بازجویی ها تنها یک هدف داشت: بریدن زندانی و اعتراف او به آنچه بازجو می خواهد و البته وقتی می پرسیدم که چگونه می توان برای اعتراف گرفتن دست به چنین رفتارهایی زد، پاسخی چنین می شنیدم که “به گفته بنیانگذار انقلاب، حفظ نظام اوجب واجبات است".»


مومنی در نامه اش همچنین نوشته است: «در ماه اول بازجویی مدام این جمله را از زبان بازجوها می شنیدم که “خونی ریخته شده و نظام ترک برداشته و خیلی از شماها باید اعدام شوید و شاکی شما نیز نظام است”. هر بار نیز که در بازجویی “مطابق میل بازجو” و به تعبیر آنها “مطابق مصلحت نظام” پاسخ نمی گفتم، گفته می شد که “یا جواب باید مطابق آنچه باشد که ما می خواهیم یا باید همین برگه بازجویی را بخوری و قورت بدهی” و این فقط تهدید نبود بلکه پس از رد خواسته هایشان با زور و فشار برگه های بازجویی به من خورانده می شد و جالب آنکه این عمل حتی یکبار در ماه مبارک رمضان و در هنگامی که روزه دار بودم نیز انجام شد، البته وقتی کتک زدن و فحش های ناموسی در شب های مبارک قدر حرمتی نداشته باشد، دیگر هر رفتاری مجاز خواهد بود.»


مومنی در این باره خطاب به رهبر انقلاب نوشته است : «تخصص بازجوی نظام جمهوری اسلامی و به اصطلاح سربازان گمان امام زمان در استعمال الفاظ رکیک و فحش های ناموسی – رکیک ترین فحش هایی که به هیچ عنوان در این نامه نمی توان به آن اشاره کرد و حتی برای اولین بار در عمرم به گوشم می خورد- برای ام تجربه دردناکی بود و در ادامه همین بازجویی ها و فحاشی ها وقتی از بازجوی خود می شنیدم که “بلایی سرت می آوریم که وقتی بیرون اسم ۲۴۰ را شنیدی بدنت بلرزد”، از خود می پرسیدم که چگونه یک دستگاه امنیتی می تواند با چنین تهدیدها و ارعاب هایی امنیت را در کشور برقرار کند و عاقبت چنین روش هایی به کجا خواهد رسید؟ آیا با تکیه بر انهدام روانی و شخصیتی زندانیان به عنوان حلقه مکمل شکنجه و سرکوب می توان به عدالت دست یافت؟ اینکه در رفتار ضابطان هیچ ضابطه ای جز قاعده اعتراف گیری به هر قیمت، حکفرما نباشد با کدام اصول اخلاقی، شرعی و انسانی سازگار است؟ بازجویان در تمام طول بازجویی بارها به مادر مرحومه ام که زنی مومنه و مادر شهید است ، با بدترین وجه ممکنه ، مورد فحش وناسزا و الفاظ رکیک قرار می دادند، همسر فداکارم، بارها برغم آنکه زنی مسلمان و مومنه و همسر شهید است( و با آنکه می دانستند من با همسر برادر شهیدم ازدواج نموده ام) به عنوان….. می نامیدند و خواهران و نوامیس مرا به فجیع ترین وجه ممکن با لقب …. مورد دشنام و توهین قرار می دادند. این ابراز مکرر الفاظ ناشایست از مدافعین نظام اسلامی شامل حال برادر شهیدم نیز می شد و هدیه ی خانواده ما به مهین را منافق می خواندند.»


 


توبه‌نامه محمد نوری‌زاد

نوری زاد، ، نویسنده و فیلمساز زندانی که در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شد، در ابتدای یادداشت خود که در سایت شخصی وی منتشر شده است از «رقص شایستگی ها، و رقص شرمساری ها !» در اوین چنین نوشته است: « عجب روزگاری است این روزها ! آن که در زندان است، فورانی از خوبی ها با اوست ، و آن که زندان بان است، چاره ای جز شرمساری ندارد. و چه پیچاپیچی است در ۳۵۰٫ ... و این تاریخ است که شرمساران این روزگار ما را در هیبت طلبکاران و مدعیان و اسلحه به دستان، به سینه خود الصاق می کند. من می پرسم: راستی، ما را فردایی نیز هست!نیست؟ تو بگو: چه باک! اسلحه ای که امروز در دست من است، فردا نیز خواهد بود. و من، از همین سکوت سلول خود فریاد می زنم: ای من فدای آنانی که اگر چشمشان نمی بیند، گوششان، صدای گامهای اضمحلال را می شنود.»


وی در بخش دیگری از این یادداشت، دلایل اطمینان خود را نسبت به ننوشتن هیچ عفو نامه‌ای در بند ۳۵۰ اوین چنین نوشته است: «در بند ۳۵۰ زندان اوین، حدودا یکصد و پنجاه نفر زندانی سیاسی، نشسته اند و روز ها را از پی هم به سیخ می کشند. من معتقدم بر شانه هر یک ساعت از عمر اینان، غرامت سنگینی حمل می شود. باز پرداخت این غرامت های بیشمار، خواه ناخواه، به عرصه انسانی مردمان ایران، و به ساحت پروردگاری خدای متعال ارجاع داده می شود...به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد. چرا که در بند ۳۵۰، یک برگ تقاضا نامه عفو، ۳۵۰ میلیون، نه، ۳۵۰ میلیارد، و ای بسا بیشتر ارزش دارد اما چرا هیچ زندانی سیاسی دست به قلم نمی شود؟ من معتقدم ملات خوشبختی بشر، چیزی جزعقل نیست. ملاتی که_ شرمنده ام _ در کانون حاکمیت ما، کمتر به کار گرفته می شود. ای عجب، حاکمان ما در یک قدمی خوشبختی ایستاده اند و بر سر خویش می زنند.آیا یک نفر از یکصد و پنجاه نفر زندانیان بند ۳۵۰، روی برگه ای خواهد نوشت: العفو، مرا ببخشایید؟من که این استعداد را در آن یکصد و پنجاه نفر ندیدم! هرگز !!!»


نوری زاد با رد اتهام نسبت داده شده -اقدام علیه امنیت ملی- به ۱۵۰ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین می نویسد: «من با اطمینان و از سر صدق می گویم که امنیت ملی ما در جاهای دیگر و توسط کسان دیگرآسیب دیده و می بیند. این افراد را می توان در کنار آقای احمدی نژاد و هم با خود ایشان دید، و هم در مجلس سست، و هم در دستگاه قضایی که چیزی به اسم شوخی را در قامت قضاوت به مردم قالب می کند.به این می‌اندیشم که اژد‌های موجود در اسطوره های کهن آریایی، که سه کله و سه پوزه و شش چشم دارد، اکنون سر برآورده است. نه از صف اشقیا، که از صف دوست و نه از باب استعاره ای که راه به طعنه و مطایبه می برد. بلکه در حوزه حقیقتی مطلوب. این اژد ها، بر خلاف نام نامبارکش و صورت هیولاگونش، این بار چهره ای خواستنی دارد. با هر سری که از او_به تیغ جفا_ می برند و قطع می کنند، سری دیگر، و سرهایی دیگر می روید و بر می آید. این اژده ها، چه می تواند باشد جز قلم؟و جز حق؟ و معصومیت تاریخی به تاراج رفته ایرانیان؟ این اژده ها، مردی است، مردانگی است. و : خون های به ناحق ریخته شده مردمان ایران این روزگار.»


وی در ادامه یادداشت خود از« زندان اوین، و شب ها و روزهای بلاتکلیفی اش» تقاضای عفو می‌کند، «با این حیرت، که زندانبانان، برگه ی تقاضانامه ی مرا به هیچ نیز نمی خرند». نوری زاد در انتهای یادداشت اش خطاب به مردم « متن تقاضانامه عفو من. تقاضانامه عفو ما» را اینگونه می‌نویسد:«ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم. مرگی که فراتر از تمایل من، مرا تعقیب می کند. از اینکه من، ما، جلوی چشم جهان عقل، با شما بی عقلی کردیم، پشیمانیم. مرگ برای ما، و زندگی برای شما. رقص مرگ برای من، برای ما، و رقص زندگی برای شما. دنیا و آینده به کامتان.»


 


ویدیوی جدیدی از گرفتار شدن موتورسواران نیروهای ضد شورش درمیان مردم - ۱۶ آذر ۱۳۸۸ تهران
 


سر گاو تو خمره گیر کرده بود
 


حسن نصرالله: در ایران چیزی بنام تمدن پارسی یا ایرانی وجود ندارد! آنچه که وجود دارد تمدن اسلامی است
 


چرا ایران و ایرانی‌ به رسانه‌ای مثل خودنویس نیاز دارد!

نظریه قائم به یک فرد بودن و او را تا حد امیرالمومنین، رهبر مسلمین جهان، و خلیفه مسلمین، نائب امام بالا بردن متاسفانه  بیشتر در جوامع عقب مانده و اکثرا بی‌سواد بسیار کاربرد دارد، مردم جهان متمدن و پیشرفته سال هست که آن را کنار گذاشتند، آخرین خلیفه مسلمین ۹۰ سال پیش در جنگ جهانی‌ اول با شکست عثمانیان از ملل متفق به خاک سپرده شد، و صد افسوس در اواخر قرن بیستم  با اشتباه ملت ایران و سؤ استفاده کشور‌های قدرتمند استثمارگر غربی و شرقی، نظریه‌های ۵۰۰ سال پیش آخوند‌های شیعی با تئوری جدید منتظری، هیولأی به نام ولی‌ فقیه، از کیسه ملایان ایرانی‌ بیرون آمد، که ملت ایران را منجمد و به قرون وسطی پرتاب کرد، پول نفت در این ۳۱ سال به آنها قدرت خرید داد، همه آنها از همه جناح‌های مختلف دارای ریشه‌ای به نام خمینی و ساقه رژیم اسلامی هستند، ولی‌ شاخ و برگ آنها متفاوت است، چند صباحی شاخه‌ای قطور تر از شاخه‌های دیگر می‌شود ، ولی‌ در اصل فرقی‌ با هم ندارند.


این هیولا با پول و امکانات در سراسر جهان متفرق می‌شود، و رادیو، تلویزیون، سایت‌های مختلف باز می‌کند، در رسانه‌های متعلق به کشور‌های خارجی‌ ( که وجود رژیم میهن فروش  برای غارت بیشتر برایشان اید
ه آل است) شغل‌های مختلف به آنها داده می‌شود، و آن رسانه عملا به  طرف یکی‌ از شاخه‌های این درخت تمایل و عملا از آن حمایت می‌کند، ولی‌ تابو و خط قرمز آن‌ها یکی‌ است و آن رژیم اسلامی و امام راحل است. لذا  در مقابل رسانه با  خط و فکر مستقل و آزاد با تمام نیرو می‌‌ایستند، تا یا آن را به بندند و یا آنرا وادار کنند که تابو و خط قرمز آنها را رعایت کند و در رسیدن به این هدف از هر روش حتی نادرست و غیر اخلاقی‌ نیز استفاده می‌کنند.

 

خودنویس دارد راه وروش رسانه‌های مستقل کشور‌های آزاد را دنبال می‌کند که همانا دادن اطلاعات و اخبار‌های گوناگون از هر گروه و جناحی به همه مردم از هر عقیده و مذهبی‌ می‌باشد. رسانه‌ای که بتواند ریشه آزادی و دموکراسی را برای ایرانیان که سال‌ها  است دنبال آنند بکارد، در تمام کشورهای متمدن، آزاد رسانه رکن چهارم دمکراسی‌است، رسانه در آمریکا رئیس جمهور بر کنار می‌کند ( نیکسون)، یا او را به استیضاح میکشد ( بیل کلینتون) در عرضه یک و نیم سال جناح رئیس جمهوری را که کم کاری کرده، در مجلس را از اکثریت به اقلیت می‌کشاند و حتی در ایالتی‌ که رئیس جمهور از آنجا به سنا راه پیدا کرده، مردم با رأی خود پست فرمانداری و سناتوری را به جناح مخالف می‌دهند (اوباما)، این یعنی‌ چی‌ ، یعنی‌ قدرت رسانه‌ها که به مردم آگاهی‌ می‌دهند، بحث می‌کنند،‌ عملکرد جناح‌های مختلف را به پرسش می‌کشند و اینکار به مردم قدرت تشخیص می‌دهد که انتخاب کنند، و آگاهانه در سرنوشت میهن خود سهیم باشند.

 

به قول هرودوت ( اگر اسم را اشتباه می‌کنم میبخشید) در جوامع آگاه و دمکرات رأی یک نفر، رأی یک نفر است و ارزش دارد، و در جوامع ناآگاه با حکومت مستبد، رأی یک نفر رأی یک محل و حتی رأی یک شهر است (کنایه به جمع کردن شناسنامه‌ها و آوردن گروهی مردم برای رأی دادن به نفر مورد تأئید حاکم مستبد است، که روش معمول در رژیم اسلامی است)

 

  مملکت ما هرگز چنین چیزی را نداشته است، که نیرو و خواست  مردمی از طریق رسانه‌های مختلف آزاد به حاکمان در قدرت منتقل گردیده و باعث تغییر روش آنها به نفع مردم و میهن و حتا به تغییر آنها در انتخابات بعدی منجر گردد. به عنوان مثال به روزنامه ایران ده سال پیش (سفر خاتمی به لبنان و مراسم استقبال از او) و روزنامه ایران ده روز پیش ( سفر احمدی نژاد و استقبال از او) نگاه کنید، تمام گزارش‌ها یکسان و کلیشه‌ای است، مثل این است که  فقط جای خاتمی با احمدی‌نژاد را در عکس‌ها  با هم عوض کرده‌اند.

 

اکنون خودنویس در  راه یک رسانه آزاد  قدم گذاشته است و بایستی مورد پشتیبانی‌ آزادی‌خواهان و میهن‌پرستان ایرانی‌ قرار گیرد. باشد که در مقابل حملات چب و راست انحصار‌طلبان از هر رنگ و گروه و جناحی پا بر جا و مستقل بماند.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته