-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 11/13/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



دربارۀ سکینۀ آشتیانی کم می دانم. می دانم در اسکو به دنیا آمده، شهرکوچکی در آذربایجان شرقی در شمال غرب ایران، کشوری که زنانش حجاب دارند. خانواده اش فقیر و مذهبی بود. این را هم می دانم، وی بعنوان معلم مدرسۀ ابتدایی کار می کرده است. نوعی مدرسه در روستا که شاگردان دو تا هفت ساله در آنجا هستند و معلم وظیفه های متعددی دارد: مربی و آشپز و برای بچه های بزرگ تر معلم حساب و نقاشی و تعلیمات دینی. اما این اطلاعات با تصویری جور در نمی آید که همه، من نیز، از او در ذهن داشتند. زیرا در اصل گفته شده که وی بی سواد است.

درست است – اما تنها اگر منظور زبان فارسی باشد. سکینه آذری است. شهروند ایران، اما از استانی که فرهنگ آذری در آن بسیار پررنگ است و مردم کمتر فارسی صحبت می کنند. این مطلب نشان می دهد که وقتی در سال ۲۰۰۸ در دادگاه تبریز حکم سنگسار خود را امضا کرد نمی دانست چه می کند. در زبان خود درس خوانده حساب می شود – این نکته با عکسی هم جور در می آید که دوستان ایرانی برایم فرستاده اند: در این عکس در میان شاگردانش است که هرکدام بهترین نقاشی خود را رو به دوربین گرفته اند. خود او پشتِ سرِ بچه هاست، با حجاب کاملِ سیاه. فقط چهره اش را می توان دید که در عین جدی بودن زیبا و ظریف است.

در راه برگشت خوانده است

این حکم به دلیل دیگری هم مشکل دارد. وقتی روحانیون، که با سه رأیِ مؤافق در مقابل دو رأیِ مخالف ارتکاب بزه انتسابی به او یعنی زنای محصنه را محرز دانستند، حکم را اعلام کردند نه به فارسی که به عربی صحبت می کردند: «رجم» عنوان عربیِ این مجازات وحشیانه است. سکینه معنای آن را نفهمید. فقط می توان اینگونه توجیه کرد که وی چرا حکمش را امضا کرده است و بعد به خیال اینکه تبرئه شده سبکبال به طرف ماشین برگشته است. در بین راه هم خوانده است.

تازه در سلول شمارۀ ۴ که مخصوص محکومان به مرگ است فهمیده ماجرا چه بوده است. شهناز غلامی تنها زنِ زندانی سیاسی در آنجا این صحنه را تشریح کرده است. ابتدا هیچیک از هم سلولی ها جرأت نکرده واقعیت را به او بگوید. این کار را بعد موقع پخش غذا زن نگهبانی که تمایلات دگرآزاری داشته با لحن پیروزمندانه ای انجام داده است. سکینه قبل از اینکه بتواند تصورش را بکند که چگونه تا گردن در خاکش می کنند و عده ای مرد با سنگ های کوچک صورتش را متلاشی می کنند بیهوش شده است.

می دانم که مادرش به ملاقات او می آمده، هر دو یا سه هفته یکبار تا اینکه سکینه را به جایی دیگر بردند و از دیگران جدا کردند.

پسر باید تماشا می کرد

می دانم که پسری دارد، سجاد نام، نورچشمانش، دل خوشیش، آنکه دفاع از او را سامان داد تا اینکه – در ماجرایی که حتی در این حکومت هم نشان از سبوعیت بیش از حد دارد – با وکیلش و دو روزنامه نگار آلمانی بازداشت شد. تا امروز نشانی از او در دست نیست.

می دانم دختری دارد، نامش سعیده، که از او فقط عکسی دیده ام. اکنون هفده سال دارد. برادرش سرپرستی او را کرده است. بعد از بازداشتِ برادر سعیده تنهاست و دست خالی.

می دانم تربیت بچه هایش برای او خیلی مهم بوده است. چه خوشحال شده بود آنگاه که سجاد در دیداری به او خبر داد اتوبوس رانی تبریز به تقاضای استخدام او جواب مثبت داده و وی می تواند به عنوان کمک راننده کار کند.

می دانم مادری است نگران و عاشق و، همچون همۀ مادران جهان، فکر و ذکرش این است که بچه هایش بد نبینند. وقتی او را چهار سال پیش کِشان کِشان به موتورخانۀ زندان بردند تا ۹۹ ضربۀ شلاق مجازاتش را اجرا کنند درد جسمی کمتر آزارش می داد – گرچه اینقدر شدید بود که بالا آورد. آنچه بیشتر رنجش داد حضورِ پسرش هنگام اجرای مجازات بود، بخشی از حکم. بدتر. وقتی با مصرف بالای داروی آرام بخش که پسرش در زندان برای او فرستاده بود، تن به این واقعیت داد که با سنگسار می میرد، وقتی همانند بچه ها، اشک هایش را با دست پاک کرد از جلادانش فقط یک خواهش داشت: بچه هایش نباید این وحشت و حقارت را ناظر باشند.

اتهام دیگر

سکینه مذهبی است. وقتی در سلول بیهوش شد چادرش کنار رفت، و این صحنه برایش ناخوشایند بود. بی عدالتی که بر او رفته زمین گیرش کرده است. اما کاری علیه آن نمی کند، خود را به مشیت الهی سپرده است.

می دانم که زیباست، بسیار زیبا، گرچه در آن عکس مشهور اثری از تلاش برای جلب نظرِ مردان نیست. چرا که مسئله این زنایی است که وی به اتهام ارتکاب آن محکوم شده است.

البته اتهام دیگری هم مطرح است: قتل شوهرش ابراهیم قادرزاده که در سال ۲۰۰۵ جان باخت. نیروی انتظامی او را مورد پیگرد قرارداده و مدعی شده سکینه به شوهرش داروی آرام بخش داده قبل از اینکه عیسی طاهری از اقوام ابراهیم او را در حمام با کابل برق خفه کند. اما طبق حقوق ایران مجازات قتل سنگسار نیست. و دادگاه به موضوع در سال ۲۰۰۶ رسیدگی کرد و ماجرا پایان یافت. طاهری اعتراف کرد و تقصیر را به گردن گرفت. او، در حاشیه بگوییم، امروز آزاد است.

اما زنای محصنه؟

ممکن است که سکینه جذبِ عیسی یا – کیفرخواست که بارها از نو نوشته شده در این مورد ناروشن است – دو برادر به نام های علی و ناصر نجومی شده است که این دو با این جنایت مربوط نیستند؟

عدم تناسب بین جرم و مجازات

وقتی زندگی زناشویی آنها، همانگونه که عدۀ زیادی می گویند، بدتر شد و شوهرش به او اجازه نداد کار معلمی را ادامه دهد، می توان فکرش را کرد که دل به کسی باخته باشد؟ در این مورد کم می دانم. فقط می دانم باید خیلی مراقب باشم که چه می نویسم. زیرا وقتی در اروپا رابطۀ نامشروع بویژه در مورد زنی که زیرفشار است و با او چون برده رفتار می شود، نام دیگری برای عشق می تواند باشد، این کار در ایران یکی از بدترین جرم هاست. من در این مورد از وکیلش هوتن کیان قبل از اینکه همراه با سجاد بازداشت شود پرسیدم. باورش برای او سخت است که در شهر کوچکی مانند اسکو جایی که مردم زاغ همدیگر را با چوب می زنند سکینه با مردی رابطۀ نامشروع داشته است. از وکیل سابقش محمد مصطفایی هم بعد از فرارش به اسلو پرسیدم. تأیید کرد که زندگی زناشویی سکینه دیگر تعریف چندانی نداشته و چه بسا وی به طلاق فکر کرده است که اما طبق قانون ایران جز در موارد استثنایی ممکن نیست. بنابراین احتمالاٌ خوشبخت نبوده شاید حتی تلخکام هم بوده است. اما مصطفایی هیچ نمی تواند تصور کند که سکینه واکنش دیگری نشان داده غیر از اینکه از خانه خارج می شده و به گردش می رفته است. شاید با طاهری و برادران نجومی نگاهی رد و بدل کرده که جلب نظرِ خبرچینی را در اسکو کرده است.

به خودم جرأت دادم از پسرش سجاد هم سؤال کنم. از راه موبایل سیم کارتی با هم حرف زدیم، بنابراین تا حدودی در امنیت بودیم. سجاد پدرِ به قتل رسیده اش را همچون مادرش دوست داشته است. چند تن از دوستانم به گفتگو گوش می کردند. اما ما احساس نکردیم که راز سر به مهری وجود دارد: ماجرایی خانوداگی، همبستگی بین مردان و نیز توهم مادری بی وفا که باید او را بخشید چون جرم و مجازات با هم تناسب ندارند. احساس من بعد از همۀ این صحبت ها این بود که سکینه احتمالاٌ عاشق شده بوده است. اما اقدامی نکرده است.

من معتقدم در حق او بی عدالتی بزرگی است که او را برای آنچه کرده محکوم نمی کنند بلکه برای آنچه هست: زنی در کشوری که با زنان بدتر از حیوان رفتار می کنند. از این رو باید از او دفاع کرد: زیرا او، قضیه را هرگونه هم جلوه دهند، بی گناه است اما به این دلیل نیز که نمادی برای همۀ زنانی است که باید سایه زندگی کنند و نباید صدایی از آنها درآید.

یونسِ رزوگارِ ما

ماجرای غریبی است که کسی ناگهان به نمادی برای حقوق همۀ زنان و مردان تبدیل می شود، کسی که، برای اینکه حرف فیلسوف بزرگی را به عبارتی دیگر بگوییم، همانقدر ارزش دارد که دیگری، که دیگران. خیلی عجیب است چنین زندگی را شاهد بودن، زندگی معمولی، که ناگهان دست تقدیر روشنش می کند و مهم. برای سکینه چنین اتفاقی افتاده است.

برخلاف میل خود قهرمان شده است. اما این تلاش جهانی برای زنی ساده به چه علت است؟ چرا رئیس جمهور فرانسه - همانطور که بار دیگر در تلفن به من اطمینان داد – از سرنوشت این زن آزمونی ساخته که دیگر از آن دست بر نمی دارد؟

معلوم است که ایرانی ها هم این سؤال را از خود می پرسند. این ماجرا ناراحتشان کرده است. نمی دانند (یا خیلی خوب می دانند) که این مورد آزمونی برای ارادۀ ماست که مقابل این حکومت بایستیم – همانطور که ما برعکس، این ماجرا را آزمونی برای توانایی ایرانی ها می بینیم که به حرف ها گوش دهند و نظر خود را عوض کنند.

اوضاع از این قرار است. محمود احمدی نژاد تغییری در آن نخواهد داد. سکینه نیز همینطور، او را که در تیرگی ایران بلعیدند مانند یونسِ پیامبر در روزگار ما. رازِ این بی عدالتی ما را مسحور خود کرده است. تا اینکه سکینه آزاد شود.

* از: برنارد- آنری لِوی / در: فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ

عکس از: رویترز


 


با انتخابات میان دوره ای که تمرکز آن بر مشاغل و اقتصاد بود، پرزیدنت اوباما از سردردهای سیاست خارجی در تعطیلات به سر برد. چیزی می گوید که تعطیلات زودتر از یک هفته با صدای بیدار باش درباره برنامه هسته ای ایران به پایان می رسد. صدا از سوی بنجامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل بود که هشدار می داد؛ به رغم افزایش تحریم ها، هیچ نشانه ای وجود ندارد مبنی بر این که آخوندهای دیوانه از تلاش هایشان برای دستیابی به سلاح های هسته ای دست می کشند.

نتانیاهو در سخنرانی اش برای گروهی یهودی در نیواورلئان، فقط اعلام هشدار نکرد، بلکه بر یک راه حل بالقوه هم اصرار داشت. او با نامیدن این وضعیت به عنوان یک پارادوکس گفت که تنها امید ایالت متحده و دیگران برای متوقف کردن ایران بدون اعمال قدرت و نیرو این است که «ایران را متقاعد کنند که آماده انجام چنین اقداماتی هستند.»

او اضافه کرد: «محدودیت ها جواب نمی دهد.»«این محدودیت ها در مورد این رژیم گستاخ جواب نمی دهد؛ رژیمی که آمریکا را متهم به بمب گذاری در شهرهای خودش در یازدهم سپتامبر می کند، در ملا عام خواستار نابودی اسرائیل می شود، و بانی جهانی عمده تروریسم است.» تنظیم زمان این سخنرانی هم تقریبا به اندازه محتوای آن مهم است. نتانیاهو بیشتر از یکسال است که درباره ایران هشدار می دهد، اما هیچ وقت به صورت علنی، این چنین تهاجمی و پرخاشگرانه این کار را انجام نداده است.

او به پشتوانه اعتبارش در خانه و روابطش با اوباما، احساس حقارت را فرو داد و نسبت به فلسطین تخفیف قائل شد در همان حال که بدترین ترس های محرمانه اش از ایران را با دیگران به اشتراک گذاشت.

این استراتژی او را با اوباما و دمکرات های کنگره به جایی نرساند، اما انتخابات به اسرائیل امیدواری تازه ای داد. حتی با وجود این که بیشتر یهودی های آمریکایی به دمکرات ها رای دادند، اما اکنون اسرائیلی های زیادی، جمهوری خواه ها را شریک قابل اطمینان تری در جنگ با ترور و وحشت اسلامی می دانند.

اسرائیلی ها، حداقل خواستار حمایت و پشتیانی آمریکا در حمله این کشور به تاسیسات هسته ای تهران هستند. در مجموع مشکل این است که رویکرد اوباما به این منطقه، بدترین نتایج و ثمرات را برای هر دو دنیا (شرق و غرب) به همراه داشته است. ایران، اسرائیل را با موشک های جدید هدف گرفته است، و ارتش غیرمستقیم آن یعنی حماس در غزه و حزب الله در لبنان در حال انبار و ذخیره سلاح هستند. سوریه در حال نزدیک شدن به ایران و ترکیه در حال دور شدن از غرب و اسرائیل است.

با این حال، این دورنمای خراب، اثر کمی در دعوت باز و آزادانه اوباما از ایران برای مذاکرات داشته است آن هم در حالی که اسرائیل تحت فشار است. او (اوباما) اعتقاد دارد که ایجاد دولت فلسطین به او کمک می کند تا حمایت دنیای عرب را برای اقدامات شدید علیه ایران به دست آورد.

رویکرد رابطه و اتحاد، ناموفق و شکست خورده است. با گذر هر روز، ایران یک روز به بمب نزدیک تر می شود و فلسطینی ها هم نسبت به گفتگوهای مستقیم با اسرائیل سست شده اند. اسرائیل به نوبه خود به تعلیق شهرک سازی های جدید در اراضی مورد مناقشه پایان داده است و روز گذشته نبرد جدیدی بر سر برنامه ساخت یک هزار و ۳۰۰ دستگاه ساختمان جدید در اورشلیم شرقی آغاز شده است.

در همین زمان، بسیاری از کشورهای دنیای عرب در ملا عام مطرح می کنند که از بمب ایرانی بیشتر از کاری که اسرائیل می کند، وحشت دارند. اما صرفنظر از همه اینها، پاسخ کاخ سفید به نتانیاهو مثل همیشه با این گفته های رابرت گیتس، وزیر دفاع، بود: «ما همچنان اعتقاد داریم که رویکرد سیاسی-اقتصادی که ما اتخاذ می کنیم، در حققیت، بر ایران تاثیرگذار است.»

این یک سرانجام مبنی بر اعتقاد است. همه سنجش های واقعی نشان می دهد که ایران، فرانشیزهای وحشتش را توسعه داده و جسورتر شده است برغم این که بدیهی است که این امر به ضعف و سستی آمریکا برمی گردد.

نتانیاهو، تهدید ایران را این چنین خلاصه می کند: «هلوکاست را انکار می کند. بانی ترور و وحشت است. در حال مواجهه با آمریکا در عراق و افغانستان است. بر لبنان و غزه تسلط دارد. در حال تاسیس پایگاه در عربستان و آفریقا است. تاثیرش را حتی به آنسوی نیمکره، در آمریکای جنوبی هم گسترش می دهد.»

او می گوید ایران، همه این کارها را بدون بمب می کند. فکرش را بکنید با بمب چکار خواهد کرد.

* از: مایکل گودوین / در: نیویورک پست


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته