-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 11/08/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

انتشار مقاله اکبرگنجی با عنوان «پیروزی موسوی یا تقلب درانتخابات» موجی از واکنش‌ها برانگیخت که عمدتا حاکی از مخالفت با گنجی و مدعای اصلی او یعنی پیروزنشدن موسوی در انتخابات بود. به راحتی می‌توان در صحت و سلامت تمامی انتخاباتی که ازابتدای استقرار جمهوری اسلامی برگزار شده است تشکیک کرد.

به دلیل تبعیض نهادینه در قانون انتخابات و نیز فقدان امکان نظارت بی‌طرفانه براجرای انتخابات. به همین دلیل وبه همان نسبت به سختی می‌توان ازمیزان تقلب صورت گرفته آمار دقیقی ارائه داد. در این‌جا قصد آن ندارم که به مقالات گنجی و مخالفانش بپردازم بلکه نوشته او تنها بهانه‌ای است برای نگاهی دوباره به فضای انتخابات سال ۸۸ – و نیزچند انتخابات پیش از آن - به منظور تشریح تفاسیر متعددی که از تقابل میان کاندیداها در اذهان رای‌دهندگان وجود داشت که همین تکثرتفاسیر، معانی متفاوتی به آراء انتخاباتی می‌بخشد.

توجه به این معانی متفاوت می‌تواند موجب نزدیک تر شدن به سیالیت و چندگانگی هواداران کاندیداها و احتراز از تقلیل دادن آنان به تقابل‌‌‌هایی نارسا و کم‌عمق هم‌چون «اصلاح‌طلب- محافظه‌کار» و یا «طرفداران و مخالفان وضع موجود» شود.

طرح چند سوال برای تقریر محل نزاع خالی از فایده نیست. آیا تمامی کسانی که در سال‌‌های اخیر درانتخابات _ ازهرنوع آن-شرکت کرده‌اند با قانون ومکانیسم اجرایی انتخابات وحتی فراتر از آن با کلیت نظام جمهوری اسلامی موافق بوده‌اند؟

آیا کسانی که درسال‌‌های ۸۴ و ۸۸ به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند صرفا ولایت‌مداران و طرفداران اقتدارگرایی بوده‌اند؟ به همین سیاق تا چه حد می‌توان آراء موسوی و کروبی را نشان‌گر تعداد دمکراسی‌خواهان دانست؟ کمی عقب‌تربرویم.


کسانی که در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم به هاشمی رفسنجانی رأی ندادند به کدام گروه و طبقه و قشر اجتماعی یا کدام گرایش سیاسی تعلق داشتند؟ آیا می‌توان آراء خیره‌کننده بالغ بر بیست میلیون خاتمی درسال‌‌های ۷۶ و۸۰ را صرفا به حساب هواخواهی از شعار توسعه سیاسی گذاشت؟

غرض ازطرح این سوالات تذکر تنوع و تفاوت سیاسی، طبقاتی وفکری کسانی است که به شخصی واحد در زمانی مشخص رأی می‌دهند یا نمی‌دهند و نیز معانی متفاوتی که متأثر از این تنوع بر آراء آنان حمل می‌شود.

در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ آراء چشمگیر خاتمی موجب تعجب همگان از جمله اعضای ستاد انتخاباتی وی شد. اصلاح‌طلبان حامی خاتمی این میزان رأی را عمدتا نشانهای بر تأیید گرایش سیاسی خود وخواست عمیق توسعه سیاسی در سطح جامعه دانستند.

اما کسانی دیگر نیز بودند که آراء خاتمی را بیش از آنکه ایجابی بدانند سلبی می‌دانستند. از جمله عزت‌الله سحابی در سرمقاله ماهنامه ایران فردا با عنوان «نه بزرگ»، رأی خاتمی را بیش ازهر چیز یک نه بزرگ به انحصارطلبی و تمامیت‌خواهی می‌دانست که نماد آن ناطق نوری رقیب سرشناس خاتمی در آن زمان بود.

حمایت صریح نهاد‌های حکومتی از ناطق نوری نقطه کانونی استدلال سحابی بود. در واقع می‌توان گفت گمنامی نسبی خاتمی وتفاوت عمیق ادبیات او با رقبایش بسیاری را بر آن داشت تا موجودیت خودرا به رخ بکشند و عرض‌اندامی کنند.

شکی در این نیست که شعار توسعه سیاسی خاتمی یکی ازدلایل رأی بالای او بود اما با درنظر گرفتن وجه سلبی آن زیرا که اگر غیر از این بیندیشیم نتیجه آن می‌شود که مصطفی معین به عنوان یک اطلاح‌طلب که شعار‌‌هایی به مراتب رادیکال‌تر از خاتمی سر می‌دهد ومورد تأیید او نیز هست برای تصدی ریاست جمهوری نامزد - معرفی- می‌شود و اتفاقا میزان آراء او نیز تعجب بسیاری بر می‌انگیزد اما با حال و هوایی دیگر.

چهارسال بعد بازهم این لشکر ناراضیان، متأثر از گفتمان اصلاح‌طلبی و با تأکید بر تقابل جبهه‌ی خیر و شر، بازهم خود را با چهره‌ی «رأی منفی» نشان می‌دهد.

شاید اگر اطلاح‌طلب دیگری غیر از خاتمی به جای او و با تأیید او نامزد می‌شد باز هم نمی‌توانست این حجم از آراء را از آن خود سازد. گذشته از کسانی که به دلیل اعتقاد به برنامه سیاسی خاتمی و یا به دلایل مذهبی به او رأی می‌دادند، این جمعیت قابل اعتنای ناراضی که متشکل نبوده و از آن رو یا هدف مشخص و تعریف شده‌ای ندارد و یا اگر دارد در چارچوب جمهوری اسلامی نمی‌گنجد با رأی خود به خاتمی انتخاب شدن اورا درهر دو دوره تبدیل به رویدادی بی‌بدیل کرد که البته در تفسیر آن هرکسی ازظن خود یارش شد.

انتخابات مجلس ششم عرصه دیگری بود برای عرض‌اندام دوباره ناراضیان که این بار از ضرب شست تاریخی دوم خرداد هیجان‌زده وسرخوش نیزبودند. پیروزی قاطع اصلاح‌طلبان به‌ویژه در شهر تهران تنها حادثه بزرگ نبود بلکه رأی منفی به هاشمی رفسنجانی که تجسد تمامی خواسته‌ها و امیال سرکوب شده «آنان" بود خود حادثهای به همان بزرگی وبه همان یگانگی بود. این حادثه که تکرار «نه محکم» دوم خرداد بود حتی با بسامدی سنگین‌تر واجد معنای دیگری نیز بود که پژواک آن چند سال بعد شنیده شد.

آن پژواک، آن‌روزها صدایی خفه اما زنده در میان آراء اصلاح‌طلبان بود که در شور وغوغای گفتمان پیروز و مسلط توسعه سیاسی شنیده نشد. صدایی که جزئی از ارکستر عمومی «لشکر ناراضیان» نیز بود و در آن سال‌ها هارمونی گوش‌نوازی خلق می‌کرد. این صدا بسیاری از زخم‌خوردگانی را شامل می‌شد که در طی سال‌ها و به‌ویژه پس از اجرای سیاست‌‌های تعدیل اقتصادی رفسنجانی همزمان با توسعه کمی طبقه متوسط شاهد کم رنگ شدن تمامی آرزوهایش برای زندگی بهتر وعادلانه‌تر بود.

آنان رفسنجانی را همان صاحب قدرتی می‌دانستند که واجد تمامی آن مؤلفه‌هایی بود که بسیاری از آنها روزگاری بدانها امید بسته بودند. او هم روحانی بود، هم صاحب قدرت وثروت و مکنت و علاوه بر این‌ها نماد اقتداری به ظاهرخدشه‌ناپذیر.

اما تمامی این امتیازات پاشنه آشیل او شده بودند. نخستین بار در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ وآن هنگام که رفسنجانی برای دومین بار بر تخت ریاست جمهوری جلوس کرد(!) آنان با پشتیبانی از اصلی‌ترین رقیب او یعنی احمدتوکلی برای خلق رخدادی نمادین و واقعی به طور هم‌زمان به پا خاستند اما نه آراء سنتی جناح راست را هم‌راه داشتند و نه ناراضیان هم‌قطار.

در گزینش خاتمی و نیز «نه بزرگ» به رفسنجانی دیگر ناراضیان با آنان هم‌صدا شده بودند و حماسه آفریده بودند لیکن انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ خود کارزاری یگانه بود.

این بار دیگر تفکیک جبهه خیروشر به شیوه مرسوم و معهود آسان نبود ومضاف بر این خیرخاتمی هم چندان ناراضیان را ارضاء نکرده بود. ازاین رو «سرگردانی و تشویش» وجه مشخصه این کارزار بود و همین شد که ناراضیان چند دسته شدند وهریک به سمتی رفتند وشمارزیادی از آنها نیز عطای حق رأی را به لقایش بخشیدند واین بار با سکوت خود در پی گفتن یک «نه» دیگر بودند.

اما این پایان داستان نبود زیرا که پای «عالیجناب» هم در میان بود. پس ازقطعی شدن انتخاب احمدی‌نژاد بسیاری از اصلاح‌طلبان این رأی صواب را پیش کشیدند که هر کس دیگری هم به جای او اگر به مصاف رفسنجانی می‌رفت قطعا برنده کارزار بود. آیا این بدان معنا نیست که بخشی از آراء احمدی‌نژاد نه رأی به او بلکه «نه» به رفسنجانی بود؟

تو گویی که «پاسداران» قدرت توتالیتر وسردسته‌شان از همان زمان که احمدی‌نژاد را بر کرسی شهرداری تهران «نشاندند» نیروی تخریب‌گر «زخم‌خوردگان» را دریافته بودند و از این‌رو به دنبال «زبانی» برای آنان و بازویی «اجرایی» برای خود بودند. «زخم‌خوردگان» به غلط پنداشتند که تنها رفسنجانی است که سایه‌‌اش بر هستی آنان سنگینی می‌کند و از این حقیقت ساده غافل بودند که احمدی‌نژاد صرفا خرده‌پاتر از «عالیجناب» است و نه هماورد او.

اما نیرویی که در شور و شهوت «نه» گفتن بود چشمان حقیقت‌بین را کور کرده بود. و این گونه بود که نوای آنان با آوای کلیشهای وتکراری راستی‌ها هم‌ساز شد وآن شد که شد.

«لشکر ناراضیان» در واقع مولود جامعه‌ای است که طبقات و اقشار متفاوت اجتماعی قادر به برساختن ومعرفی «زبان» و«بازوی» حقیقی خود که خواسته‌هایشان را نمایندگی کند نیستند وتنها کنش سیاسی آن‌ها منحصر به انتخاباتی محدود و محصوراست.

آنان اسیرحکومتی هستند که حق تشکیل حزب، اجتماعات اعتراضی ومطبوعات آزاد را جفاکارانه از ایشان دریغ کرده واگر هم می‌دهد آن قدر قدرت دارد که به راحتی پس بگیرد. هم از این رو است که هویتی شبح‌وار واسرارآمیز دارند و در زمان انتخابات که مطلوب خودرا در میان نامزدها نمی‌یابند رأی‌شان - ونیز سکوتشان - خصلتی رمانتیک دارد لیکن شبح‌وار بودنشان نمی‌تواند موجب نادیده انگاشتن‌شان شود. به همین دلیل است که در چنین جامعه‌ای هیچ‌گاه از پیش نمی‌توان رأی و نظر و گستره طبقه متوسط، طبقه کارگر ودیگر طبقات را مشخص و واحد تلقی کرد.

چنان‌چه با چنین پیش زمینه‌ای به سراغ انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ برویم می‌توان قدری از تحلیل‌‌های کلیشه‌ای دوری جست و درکی واقع بینانه‌تر از فضای سیاسی اجتماعی ایران به دست آورد. شکی نیست که در این انتخابات همچون گذشته تقلب روی داد و البته وسیع‌تر و وقیح‌تر زیرا که بخش اعظم «لشکرناراضیان» که در دوره قبل سکوت کرده بود این بار به میدان آمده بود برای گفتن یک «نه» دیگر به صاحبان اصلی قدرت که نمادشان احمدی‌نژاد بود.

بسیاری از اینان گرچه شعار‌های کروبی را بیشتر می‌پسندیدند اما عد‌ه‌ای به دلیل روحانی بودن او و عد‌ه‌ای دیگر از آن رو که در او توان رأی‌آوری نمی‌دیدند به سوی موسوی شتافتند. با وجود این باز هم کم نبودند کسانی که به کروبی به دلیل همان شعارها و نیز دلایلی دیگر رأی دادند. اعلام سریع و شتابزده شمارش آراء بدون حضور نمایندگان موسوی و کروبی خود دلیل دیگری بر تقلب است.

اما این بار هم «عالیجناب» دست‌اندرکار بود واین بار در نقش حامی موسوی و کروبی بر تصور عوامانه از او به عنوان شخصیت مرموزی که به عنوان مهره اصلی در پشت صحنه، صحنه‌گردان اصلی است صحه گذاشت. احمدی‌نژاد نیز بمثابه «زبان»، که به تأکید او سراپا زبان است ودیگرهیچ، در مناظره‌‌های تلویزیونی خوش درخشید و او بود که به‌ویژه در مناظره با موسوی در نقش «قهرمان رمانتیک» ظاهر شد ورابین‌هودوار آن‌چه را سال‌ها «زخم‌خوردگان» در خفا می‌گفتند آشکارا بر «زبان» راند و دل از آنان ربود.

این‌چنین بود که آراء احمدی‌نژاد باز هم بیش از آن چیزی شد که همیشه راستی‌ها بدان دل خوش می‌کردند. اما آن چیزی نیز که اعلام شد بیش از واقعیت بود و سبب شد تا تمامی آنان که در این خاکی که چند صباحی بود بایر می‌نمود روییدند و «سبز» شدند بر آن خروشیدند.

در میان آنان هم از «ناراضیانی» بودند که شوروشوق نهفته در «نه» گفتن‌شان نادیده انگاشته شده بود وهم اصلاح‌طلبانی که طاقتشان طاق شده بود از کوششی که ناعادلانه بی‌ثمر شده بود.

اما چه چیز باعث شد آراء بدین شکل اعلام شود؟ مگراحمدی‌نژاد را پیشتاز- ونه پیروز- انتخابات نمی‌دانستند؟ بی‌گمان کینه ونفرت و برنامه‌ای پیشینی درخوانش - ونه شمارش - آراء در کار بود.

یک وجه آن عقده حقارتی بود که از سال‌ها پیش به دلیل آراء خیره‌کننده بالغ بر بیست میلون خاتمی در گلوی تمامیت‌خواهان مانده بود. از همین رو رقمی را برگزیدند که دیگر نتوان آراء تاریخی خاتمی را به رخشان کشید.

علاوه بر این نیک می‌دانستند که اگر موسوی و احمدی‌نژاد به دور دوم بروند حاصلی جز سرشکستگی برای ایشان نخواهد داشت و پیشاپیش پیروزی موسوی قطعی است، پس کاررا یک‌سره کردند. وجه دیگر، نشاندن کروبی پس از آرای باطله بود تا از این رهگذر مهر بطلانی مردمی بر شعار‌های تحول‌خواهانه و رادیکال او وهواداران این شعارها زده باشند.

به راستی «پاسداران» قدرت از تبعات کار خود آگاه بودند که چنین کردند؟ تمامیت‌خواهان کسی را دراین جایگاه نشاندند که یکی ازنماد‌های مطرح حکومتی است که داعیه حق ویژه حاکمیت سیاسی فقها و روحانیون رادارد.

درواقع آنان با این کار خود مهر تأییدی زدند بر خواست تمامی کسانی که زمانی رفسنجانی را به عنوان نماد این طرز فکر نفی کرده بودند وهم دیر زمانی است با تمام توان به مقابله با این حق ویژه برخاسته و تا آن‌جا که توانسته‌اند از ورود روحانیون به معدود نهاد‌های انتخابی جلوگیری کرده‌اند. طرف آن‌که بخش قابل اعتنایی از آراء احمدی‌نژاد متعلق به همان «زخم‌خوردگانی» است که رفسنجانی و نیز کروبی را به دلیل تعلقشان به صنف روحانیت حکومتی وسیاسی؛ و هم‌چنین نقشی که برای آنان در ثروت‌اندوزی متصور بودند نفی کردند.

به همین دلیل بود که تمامیت‌خواهان نتوانستند «امت همیشه درصحنه» را درراه پیمایی‌‌های میلیونی بسیج کنند تا خروش سبزها را خفه کنند زیرا که «زخم‌خوردگان» که آراء احمدی‌نژاد را غنی کرده بودند در واقع او را برگزیده بودند تا گلویی باشد برای فریاد‌های آنان ومشتی باشد برای شکستن ابهت اقتدار ظلم و بی‌عدالتی. حال که سبزها بدین‌کار درآمده بودند چرا باید به خود بگیرند و به مقابله برخیزند؟ جای تعجب نیست که بسیاری از آنان حتی به صور گوناگون از سبزها حمایت هم کردند.

تقلب از واقعیات تلخ تمامی انتخابات ایران هم به لحاظ نظری- قانونی- وهم به لحاظ عملی- اجرایی- است اما تمام واقعیت نیست. با وجود این، توسل صرف به واقعیت تقلب برای تحلیل کلیت آراء احمدی‌نژاد در واقع تقلیل کلیت یک واقعیت به یک جزء آن است و بس.

Share/Save/Bookmark

 
 

۱- مهدی حائری یزدی (۱۳۷۷-۱۳۰۲) از فلاسفه اسلامی روزگار ما بود. در فلسفه اسلامی می‌توان او را همتراز محمد حسین طباطبائی و میرزا مهدی آشتیانی دانست. حائری روزگاری در انجمن حکمت و فلسفه تدریس می‌کرد و بسیاری اهالی فلسفه اسلامی در ایران با واسطه یا بی واسطه شاگرد ایشان بوده‌اند و هستند.

مهدی حائری پسر عبدالکریم حائری بنیانگزار حوزه علمیه قم بود، ولی هیچ گاه زیر سایه مقام پدر نماند. او عمری را صرف تحقیق و تدریس در فلسفه اسلامی و علم اصول کرد و در این دو به درجاتی رسید که شاید پدر هم نرسیده بود. مهدی حائری در فقه بنا بر جواز آیت الله بروجردی صاحب درجه اجتهاد بود ولی هیچ گاه سراغ مرجع شدن نرفت. حائری طعم تحقیق و تدریس در دانشگاههای آمریکا و کانادا را هم چشیده بود.

از مهدی حائری آثار متعددی به جای مانده است ولی ماندگارترین آنها از نظر نگارنده کتاب "حکمت و حکومت" است. این کتاب در اندیشه سیاسی و نسبت آن با اسلام درهای جدیدی را بر روی ایرانیان می‌گشاید.

معروف است در سنت فلسفه اسلامی، فلسفه سیاسی پس از فارابی مُرد، حال آنکه کتاب حائری را می‌توان احیای فلسفه سیاسی در فلسفه کلاسیک اسلامی دانست. با این حال حکمت و حکومت در ایران مجوز چاپ نیافت و در سال ۱۹۹۵ نشر "شادی" در لندن آن را منتشر کرد. نظریه "حکومت به مثابه وکالت مالکان مشاع" مهم ترین نظریه سیاسی مطرح شده در کتاب است. ولی در این نوشته من سراغ جنبه دیگری از کتاب حائری می‌روم و آن نسبت عمل سیاسی و فلسفه در اندیشه اوست.

۲- حائری بسان ارسطو و ابن سینا و خواجه نصیر، فلسفه (حکمت) را به حکمت (فلسفه) نظری و حکمت (فلسفه) عملی تقسیم می‌کند. موضوع فلسفه "وجود" است: فلسفه نظری از وجودهایی بحث می‌کند که به وسیله اراده انسانی به وجود نیامده‌اند (جهان فیزیکی، خدا، روح.....). این وجودها را حائری "وجود غیر مقدور" نام می‌دهد. کتاب حکمت و حکومت چندان ربطی به وجودهای غیر مقدور ندارد چون موضوع آن عمل انسانی است.

در نقطه مقابل فلسفه نظری حکمت عملی قرار دارد. سیاست، اقتصاد منزل و اخلاق حکمت عملی سه شاخه حکمت عملی را تشکیل می‌دهند: فلسفه عملی از وجودهایی (هستی هایی) بحث می‌کند که به واسطه اراده انسان به وجود آمده‌اند. حائری این هستی‌ها را "وجودهای مقدور" می‌نامد (حکمت و حکومت، ۱۹۹۵، صص.۱۵-۱۱). حکومت یکی از نمونه‌های برجسته وجودهای مقدور است: اگر انسان و اراده‌اش نبود، حکومتی در تاریخ شکل نمی‌گرفت.

عنوان کتاب "حکمت و حکومت" بسیار دقیق و متعمدانه انتخاب شده است. به یک معنا کل بحث کتاب را می‌توان در این عنوان خلاصه شده دید. تمام کتاب حول کاوش در مورد نسبت میان حکمت (فلسفه) و حکومت (حکمرانی) دور می‌زند. به یک معنا می‌توان کتاب "حکمت و حکومت" را پژوهشی در نسبت میان "نظر" و "عمل" دانست. اگر بخواهم دقیق تر بگویم "حکمت و حکومت" نسبت میان "نظر" و نوع خاصی از "عمل" یا همان عمل سیاسی را بررسی می‌کند. به یک معنا عنوان "حکمت و حکومت" را می‌توان به "فلسفه: نظر و عمل " ترجمه کرد.

۳- از قضای روزگار عنوان همایشی که به ریاست غلامعلی حداد عادل قرار است در ایران برگزار شود، هم "فلسفه: نظر و عمل" انتخاب شده است. برگزارکنندگان همایش مدعی‌اند به فلسفه اسلامی بسیار اهمیت می‌دهند. بگذارید ببینیم آیا از دید مهدی حائری یزدی در کتاب "حکمت و حکومت" عنوان همایشی که امسال توسط جمهوری اسلامی برگزار می‌شود، درست انتخاب شده است یا نه.

در نشست خبری همایش دبیر همایش غلامعلی حداد عادل گفته است: "سنت فلسفه اسلامی در ایران ۱۲۰۰ سال قدمت دارد و به صورت مستمر از قرن سوم هجری تاکنون را می‌توان پیگیری کرد. فلسفه اسلامی بر همین اساس باعث شده است که فلسفه غرب نیز جدی گرفته شود و امروز شاهد هستیم که فلسفه اسلامی و حکمت در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها جایگاه ویژه ای دارند. ... شاهد بودیم که در سفر اخیر رهبر انقلاب به قم، ایشان در چندین مورد به حوزه علمیه تاکید داشتند تا فلسفه جدی تلقی شود و بر اهمیت آن تاکید کردند. ... تاکنون تعداد قابل توجهی از اساتید فلسفه تقاضای حضور در این همایش را داشته‌اند و بالغ بر ۴۰۰ مقاله به دبیرخانه همایش رسیده است که هم اکنون هیات علمی همایش مشغول بررسی این پژوهش‌های علمی است . از سویی دیگر ما یک بخش مستقل با عنوان فلسفه اسلامی را نیز تاسیس کردیم که مدیریت آن نیز به مجمع عالی حکمت اسلامی در قم واگذار شده است." (به نقل از گزارش سایت همایش1)

۴- از مهم ترین ابداعات حائری در فلسفه سیاسی آن است که حکومت به معنای حکمرانی و عمل سیاسی را همریشه با حکمت به معنای فلسفه و نظر ورزیدن عقلانی می‌داند و می‌نویسد، حکومت یعنی حکمت و علم تصدیقی به مسائل سیاسی و اقتصادی کشور:

"حکومت و حکم در لغت دو مصدر از فعل حکم، یحکم، حکما و حکومه ذکر شده است و هر دو به معنای داوری کردن، فیصله دادن و نیز به معنای استقرار و ثبوت و اتقان و قاطعیت در رای آمده است. .....در منطق و فلسفه، حکم و حکومت به معنای اذعان به نسبت حکمیه در یک گزاره خبری است که همان علم تصدیقی در مقابل علم حضوری می‌باشد..... حکومت به معنای فن کشورداری نیز همان حکمت و علم تصدیقی به مسائل سیاسی و اقتصادی کشور است." (حکمت و حکومت، صص. ۵۵-۵۴)

فیلسوف اسلامی ما توضیح می‌دهد این معنای حکومت اصلا با ولایت (ولایت فقیه) به معنای اطاعت بی چون و چرا خواستن از زیردستان قابل جمع نیست:

"آئین کشورداری که به معنای حکم و حکومت است نوعی از انواع اصیل و اقسام حکمت است و حکمت هم به معنای دانائی و تدبیر است و آن چنان نیست که به غلط اشتهار یافته که حکومت به معنای فرمانروائی و اعمال قدرت است...... ولایت و حاکمیت به کلی از حریم دلایل مطابقی و تضمنی و التزامی مفهوم حکومت به دور است و مانند دو لفظ و دو مفهوم متغایر، هیچ گونه تناسب وضعی و حتی تناسب حقیقت و مجازی با یکدیگر ندارند." (حکمت و حکومت، ۶۷-۶۶)

"کلمه حکومت ....هرگز نمی‌تواند به معنای فرمانروائی زبر دستان بر زیردستان تفسیر گردد.... پیشه بیدادگری و زبردستی زیردست‌آزاری هرگز آموزه‌اندیشه انسانی و حکمت عملی نخواهد بود." (حکمت و حکومت، صص. ۵۸-۵۷)

او خلط میان معانی مختلف حکومت و عدم درک رابطه حکومت با حکمت (فلسفه) را سبب بسیاری از دیکتاتوری‌های مذهبی و غیر مذهبی تاریخ می‌داند:

" شاید بتوان گفت که یکی از عوامل بسیاری از نابسامانی‌ها و ظلم‌ها و تبهکاری‌ها که عملاً در تاریخ از سوی دیکتاتوری مذهبی و غیرمذهبی به وجود و عرصه ظهور آمده و می‌آید، همین اختلاط معانی مختلف "حکم" و "حکومت" است که گفته شد: .....که باید وی بدون چون و چرا فرمانبرداری کند و هرگونه آزادی و استقلال، حتی آزادی در اندیشه و اعتقاد و گفتار از او مسلوب است و او همچون اشیا عدیم الشعور آلت فعل است که بلااراده برای انجام اوامر حاکم و فرمانروای خود به کار گماشته می‌شود. " (حکمت و حکومت، ص.۵۷)

و صریح تر از همه این پاراگراف که می‌گوید حکومت به هر دو معنای پولیتیکز (politics) و ساورینتی (sovereignty) غیر قابل جمع با ولایت به معنای حق تصرف ولی امر در اموال فرد نابالغ است:

"ولایت به مفهوم قیمومیت مفهوماً و ماهیتاً با حکومت و حاکمیت سیاسی متفاوت است. زیرا ولایت [در حقوق اسلامی، فقه] حق تصرف ولی امر در اموال و حقوق اختصاصی شخص مولا علیه است که به جهتی از جهات، از قبیل عدم بلوغ و رشد عقلانی، دیوانگی و غیره از تصرف در حقوق و اموال خود محروم است. در حالی که حکومت یا حاکمیت سیاسی به معنای کشورداری و تدبیر امور مملکتی است که در یک محدوده جغرافیایی-سیاسی قرار دارد. و این مقامی است که باید از سوی شهروندان آن مملکت که مالکین حقیقی مشاع آن کشورند، به شخص یا اشخاصی که دارای صلاحیت تدبیر و واجد علم و آگاهی به امور جزئیه و حوادث واقعه و متغیره آن کشور می‌باشند، واگذار شود." (حکمت و حکومت، ص ۱۷۷)

ظاهراً این قبیل نقدهای صریح بر حاکمیت بود که باعث شد حکمت و حکومت در داخل ایران تا به امروز هم مجوز چاپ نیاید. جملات بالا واضح اند. "حکومت" ریشه در "حکمت" دارد و نه در حکم به معنای جباریت و ولایت و آمریت. یعنی ولایت فقیه مغایر حکومت به معنای تدبیر و رایزنی و عمل اندیشه ورزانه در مورد امور سیاسی و اقتصادی جامعه است. حائری بسیار جلوتر و عمیق تر از بسیاری از هم‌صنفان خود (روحانیون) می‌اندیشد. او فیلسوف اسلامی و مجتهدی است که معتقد است برای اداره جامعه باید سراغ فلسفه سیاسی رفت نه فقه سنتی.2

۵- حالا باید از برگزار کنندگان حکومتی همایش، به خصوص دبیر همایش جناب حداد عادل که به طرفداری سرسخت شیوه حکمرانی ولایت شهره آفاق‌اند پرسید، آیا برگزاری همایش "فلسفه" از طرف کسانی که "حکومت" را معادل دقیق "ولایت" می‌دانند، چیزی شبیه مثلث دایره نیست؟

آیا کسانی که مردمان را زیردستان و مطیعان بی چون و چرا در برابر مقام الهی ولایت می‌خواهند و به وجود نسبتی میان حکومت با حکمت به معنای فلسفه باور ندارند، می‌توانند بدون پیش نهادن تناقضی غیر قابل رفع سخن از برگزاری همایش روز جهانی فلسفه در ایران جمهوری اسلامی با عنوان "فلسفه: نظر و عمل" بزنند؟

خدایا زین معما پرده بردار!

پانویس‌ها:

۱. اینجا

۲. سایت جرس سال گذشته فایل پی دی اف کتاب حکمت و حکومت را در اختیار علاقمندانی قرار داد که به اصل کتاب دسترسی ندارند. کتاب را می توانید از این لینک دانلود کنید.

Share/Save/Bookmark

موضوعات مرتبط
گفت‌و‌گوی حسین نوش‌آذر با محمدرضا نیکفر درباره‌ی نخستین کنگره‌ی روز جهانی فلسفه در ایران
همایش فلسفه خودش سیاسی است
نگرانی از سازماندهی کنگره روز جهانی فلسفه
نشست رسانه‌ای روز جهانی فلسفه
کنگره جهانی فلسفه در تهران و فراخوان به تحریم آن

 
 

چندی پیش، ملک عبدالله، پادشاه عربستان به سوریه سفر کرد و پس از مذاکره با بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه، همراه با او راهی لبنان شد و با مقامات آن کشور مذاکره کرد. اخیراً هم از احزاب عراقی خواست تا پس از پایان مراسم حج، در ریاض گرد هم بیایند و برای حل اختلافات موجود، برای تشکیل دولت جلسه تشکیل دهند؛ اختلافاتی که ریشه‌ی ان به این نکته برمی‌گردد که هیچکدام از احزاب عراق نتوانستند اکثریت کرسی‌های پارلمان این کشور را به دست آورند و تشکیل دولت این کشور، با گذشت هفت‌ماه از برگزاری انتخابات پارلمان عراق، هنوز محقق نشده است. چه دلیلی در پس تحرکات گسترده‌ی عربستان در منطقه وجود دارد و چه عاملی سبب می‌شود رهبر یکی از مهم‌ترین کشورهای منطقه، برای چنین حرکت‌هایی به طور شخصی اقدام کند؟

درباره‌ی سفر عبدالله به لبنان، عمده‌ی گمانه‌زنی‌ها محور مذاکرات و دلیل این سفر را، کوشش عبدالله برای تضمین آرامش حزب‌الله در برابر نتیجه‌ی دادگاه ترور رفیق حریری ارزیابی کردند که گفته می‌شود عوامل حزب‌الله در آن نقش داشته‌اند؛ از طریق رییس‌جمهور سوریه که روابط حسنه‌ای با حزب‌الله لبنان دارد. پس از این سفر و با فاصله‌ی کوتاهی، احمدی‌نژاد با بشار اسد تماس تلفنی برقرار کرد و مدتی بعد، شخصاً به لبنان سفر کرد و به آن شکلی که می‌دانیم کارناوال باشکوهی را برگزار کرد؛ آن‌چنان که جناح حاکم لبنان، در بیانیه‌ای درباره‌ی این سفر نوشت گویی احمدی‌نژاد به یکی از شهرهای ایران سفر کرده است.

به تاز‌گی نوری مالکی، نخست‌وزیر عراق به ایران سفر کرد و با مقام‌های عالی‌رتبه‌ی ایران مذاکره کرد. اهداف این سفر و مذاکرات آن، تلاش برای تشکیل دولت و رهانیدن عراق از شرایط نابه‌سامان کنونی ذکر شد که یکی از دلایل اصلی آن همین نبود دولت است. پس از این سفر، خبر دعوت ملک عبدالله از احزاب عراق منتشر شد و همان‌گونه که پیش‌بینی می‌شد ائتلاف العراقیه، که ازنمایندگان سنی‌مذهب وشیعیان سکولار در پارلمان عراق، تحت رهبری ایادعلاوی، نخست‌وزیرپیشین این کشور تشکیل شده است، از این مذاکرات استقبال کرد و جناح هوادار نوری مالکی، رهبر حزب الدعوه این دعوت را رد کرد و اعلام کرد ملت عراق به تنهایی می‌تواند دولت وحدت ملی را تشکیل دهد و توافق برای تشکیل چنین دولتی کمابیش حاصل شده است. احزاب کرد نیز که ۵۷ کرسی پارلمان عراق را در انتخابات به دست آورده‌اند، گرچه تاکنون پاسخی رسمی به این دعوت نداده‌اند، اما به نظر می‌رسد از پذیرفتن این دعوت، به دلیل هم‌زمانی آن با دعوت مسعود بارزانی، رئیس حکومت خودگردان کردستان عراق به تشکیل جلسه‌ای در اربیل، مشابه جلسه‌ی مورد بحث و نزدیکی حاصل از مذاکرات نوری مالکی با آنها، خودداری کنند.


ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی

پس از سقوط حکومت پهلوی، احساس خطر عربستان از جانب ایران که تحت حمایت کامل ایالات متحده، به نوعی ژاندارم منطقه قلمداد می‌شد، افزایش یافت. در واقع این احساس خطر که با اختلافات کهنه و تاریخی میان ایران و عربستان آمیخته بود، با سر کار آمدن یک حکومت شیعی که مواضعی تند اتخاذ می‌کرد، افزایش یافت. یکی از دلایلی که به تاز‌گی این کشور، با صرف هزینه‌های سرسام‌آور از ایالات متحده سلاح خریده است، همین است. با این حال، نگرانی این کشور با خرید سلاح مرتفع نمی‌شود و موضوع نفوذ عربستان در کشورهای منطقه آن‌قدر مهم هست که شخص ملک عبدالله برای مذاکره به سوریه و لبنان برود و از احزاب عراقی، برای تشکیل جلسه‌ی مذاکرات دعوت کند.

واقعیت این است که جمهوری اسلامی با صرف پول فراوان توانسته به نفوذ قابل توجهی هم در عراق و هم در لبنان و سوریه دست پیدا کند. عربستان از این موضوع که کشوری پهناور هم‌چون ایران که حکومتی شیعی دارد، بتواند این نفوذ قابل توجه را کسب کند بیمناک است. در مورد لبنان که آش چنان شور شده که صدای جناح حاکم هم درآمده و در مورد عراق هم، بارها مقام‌های عالی‌رتبه‌ی آمریکا در اظهارنظراتی تأکید کرده‌اند نفوذ جمهوری اسلامی در عراق، بیش از آن چیزی است که به نظر می‌آید.

در این شرایط طبیعی است که هر دو کشور برای مذاکرات، تحرکات گسترده‌ای انجام دهند؛ منتها به نظر می‌رسد ایران در این میان توفیق بیشتری کسب کرده است. دلیل آن هم یکی پولی است که توسط ایران خرج می‌شود و دیگری مذهب شیعه‌ی جمهوری اسلامی است که به دلیل هم‌سویی با حزب‌الله در لبنان و جناح نوری مالکی در عراق می‌تواند اثرگذاری این حکومت را در این دو کشور افزایش دهد. یکی از دلایلی هم که آن کارناوال پرخرج و پرشکوه در لبنان برای استقبال از احمدی‌نژاد برگزار شد همین است؛ نمایش مقتدرانه‌ی نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان.

عربستان برای حفظ نفوذ خود در منطقه و در شرایطی که جناح شیعیان در عراق با امتیازدادن به جناح کرد و کسب توافق با این جناح در آستانه‌ی تشکیل دولت است، به شرایطی بینابینی می‌اندیشد؛ شرایطی که با اعطای امتیازاتی به جناح شیعیان، از نقش تأثیرگذار این جناح کاسته، و با افزایش حمایت‌ها از سکولارها و سنی‌ها، به نفوذ آنها افزوده شود.

موضوع نفوذ در کشورهای منطقه، در حالی که کشورهای دیگر نیز در منطقه حضور گسترده‌ای دارند، برای عربستان به این دلیل اهمیت دارد که منافع این کشور در هم‌سویی دولت‌های همسایه با خود است. اما این موضوع برای ایران که به دلیل مسئله‌ی هسته‌ای تحت فشار و تحریم است و به نظر نمی‌رسد قصدی برای کوتاه‌آمدن از مواضع میان حکمرانان وجود داشته باشد حائز اهمیت بیشتری است. این شرایط که هرچند وقت یک‌بار با تهدید نظامی هم می‌آمیزد، هم‌سوکردن کشورهای همسایه را برای اقدامات احتمالی آینده از سوی ایران، ضروری می‌کند و این کشور به هر طریقی شده، هم‌پیمانانی در منطقه برای خود فراهم می‌کند.

Share/Save/Bookmark

 
 

برای روز سیزدهم آبان، در تقویم پس از انقلاب ایران، چهار مناسبت قائل شده‏اند: سالگرد تبعید آقای خمینی به ترکیه در نظام گذشته، کشته شدن چند دانش‏آموز در سال ۱۳۵۷ به دست نیروهای حکومت نظامی نظام گذشته، اشغال سفارت امریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ و سپس اعلام روز جهانی مبارزه با استکبار به این مناسبت‏ها.

Download it Here!

در این میان، اشغال سفارت امریکا که به گروگانگیری ۵۲ نفر از کارکنان آن برای مدت ۴۴۴ روز منتهی شد، واقعه‏ای است که علت بروز آن، پیامدهای آن و نیز چگونگی پایان یافتن آن، هنوز مورد بحث و بررسی و گمانه‏هاست.
از همین زاویه، پای گفت‏وگوی دکتر ابوالحسن بنی‏صدر نشسته‏ایم که در زمان وقوع این حادثه، از افراد تاثیرگذار در هیئت حاکمه‏ی ایران و سپس رئیس‏جمهور ایران بود.

شما این خبر را کجا و در چه موقعیتی شنیدید و واکنش شما و اطرافیان‏تان به این حادثه چه بود؟

ابوالحسن بنی‌صدر: روز ۱۳ آبان، اگر درست به یادم مانده باشد، در مجلس خبرگان و یا در شورای انقلاب بودم. بیشتر می‏گویم که در شورای انقلاب؛ برای اینکه آقای دکتر یزدی هم حاضر بود و گفت که این یک کودتا است و منشا این کودتا را هم خارجی می‏دانست.

به چه معنا؟

به این معنا که حکومت موقت را از کار بیاندازند، آن طرح را یک طرح دانشجویی که در ایران ریخته و اجرا شده باشد، نمی‏دانست. البته این‏طور که یادم هست.

روز بعد هم من سرمقاله‏ای انتشار دادم و در آن جهات مثبت و منفی این عمل را بررسی کردم. جهات منفی‏ آن را غالب یافتم و اینکه این امر (آن وقت هنوز برای من روشن نبود که این گروگانگیری یک طرح امریکایی است) سنت بشود که برای ساقط کردن حکومتی، سفارت گرفته شود، پای قدرت خارجی به‏میان بیاید را ضربه‏ای به استقلال ایران دانستم و از آقای بازرگان هم به‏اصرار خواستم که استعفا ندهد. متأسفانه وقتی من به او اصرار می‏کردم که استعفا ندهد، او استعفای خود را برای آقای خمینی فرستاده بود.

این موضعگیری شما آن موقع تأثیر منفی روی اطرافیان شما یا در نزدیکان آیت‌الله خمینی نداشت؟

در دانشجویان خط امام که چرا. آنها اطرافیان من نبودند، ولی برآشفته شده بودند که چرا من با وجود اینکه آقای خمینی این عمل را انقلاب دوم نامیده بود، من هم‏چون موضعی اتخاذ کردم.

آیت‌الله خمینی به محض مواجه شدن با این حادثه، آن را انقلاب دوم نامید یا اینکه در طی مسائلی که بعدها با آن روبه‌رو شد؟

بنا بر آن‏چه دانشجویان خط امام و آقای موسوی خویینی‏ها می‏گویند، آنها طرح را اجرا کردند. آقای موسوی خویینی‏ها گفته شما این کار را بکنید، امام تصویب خواهد کرد.


ابوالحسن بنی‌صدر

امری که مهم است مخاطبان شما بدانند، این است که آن دانشجویان، برابر با قراری که آقای خمینی با آنها گذاشته بود، باید کارهای خود را با تصویب کمیته‏ای انجام می‏دادند که اعضای آن عبارت بودند از آقای خامنه‏ای، آقای حریری، آقای مجتهد شبستری، آقای خویینی‏ها و من. از این اعضا، غیر از آقای موسوی خویینی‏ها، کسی از این کار اطلاع نداشت. پس آقای موسوی خویینی‏ها یک ولایت مطلقه‏ را هم به آن کمیته، هم به شورای انقلاب، هم به حکومت بازرگان، هم به آقای خمینی و هم به ملت ایران اعمال کرده است.

یعنی این جمع قبل از گروگانگیری تشکیل شده بود تا دانشجویان خط امام در همه‏ی موارد با آنها مشورت کنند؟

این جمع خیلی قبل از گروگانگیری تعیین شده بود و دانشجویان خط امام هرکاری می‏خواستند انجام بدهند، می‏بایستی به تصویب همین کمیته می‏رساندند، بعد عمل می‏کردند. این کاری بود که به تصویب آن کمیته نرساندند و به ترتیبی که گفتم، آقای موسوی‏ خویینی‏ها ولایت مطلقه‏ اعمال کرده است.

گفتید آن زمان نمی‏دانستید که این یک طرح امریکایی است. این به معنای آن است که الان برای شما ثابت شده که اشغال سفارت امریکا، یک برنامه‏ی امریکایی بوده است؟

بعد از گذشت ۳۰ سال، آقای سردار مشفق آمده است و می‏گوید که این یک طرح امریکایی بود. البته تصدیق تحقیقاتی است که در خود امریکا انجام گرفته و آن تحقیقات حاکی از آن است که این طرح را کیسینجر و راکفلر، بعد از مراجعه‏ی اشرف پهلوی به آنها، تهیه و از طریق عوامل خودشان در ایران اجرا کردند.

حالا آقای سردار مشفق می‏گوید که آن عامل همین آقای موسوی خویینی‏ها بوده است. منبع دیگری هم همین حرف را زده بود، اما دلیل و مدرکی برای اینکه ایشان واقعاً عامل امریکا بوده باشد، تاکنون ما ندیده‏ایم.

به این ترتیب، این تصمیمی خارج از اراده‏ی حکومت امریکا بوده است. چون کیسینجر و وراکفلر که در آن زمان سمتی نداشتند و حکومت دست دمکرات‏ها بود.

دو واقعیت در امریکا جریان داشت، حتی الان هم هست؛ یکی حکومت رسمی که با آقای کارتر بود. طبیعت این گروگانگیری به زیان آن حکومت بود و آن حکومت می‏کوشید آن را حل کند.

دیگری رقیب آقای کارتر، به‏خصوص آن بخشی از حزب جمهوری‏خواه امریکا بود که وجود و حکومت او را برای امریکا خطرناک می‏دانست و به‏اصطلاح ریگانیسم، به این ترتیب پدید آمد. آنها طراح این گروگانگیری و مجری آن هستند. برای اینکه بعد از شکست جنگ ویتنام، یک شوک روانی به ملت امریکا وارد شود. اثر آن شوک روانی، انتخاب آقای ریگان به ریاست جمهوری بود. البته این امر زمینه‏سازی لازم داشت و آن معامله‏ی پنهانی بر سر گروگان‏ها بود که شد «اکتبر سورپرایز». تازه در آن اکتبر سورپرایز هم باز آقای کیسینجر نقش داشت.

منظور از «اکتبرسورپرایز»، بحثی است که این روزها بر سر زبان‏ها است و هم‌چنین عنوان کتابی است به همین نام که نویسنده‏ی امریکایی، روبرت پاری، درباره‏ی تلاش جمهوری‏خواهان امریکا برای سرنگونی کارتر و در این میان سوءاستفاده از مسئله‏ی گروگانگیری نوشته است. در آن‏جا به ملاقاتی بین نمایندگان آیت‌الله خمینی و دولت امریکا در پاریس اشاره شده که بین ۱۹ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۸۰ صورت گرفته و منجر به آزادی گروگان‏ها شده است.


پرسش من از شما این است که قبل از این ملاقات در سال ۱۹۸۰، آیت‌الله خمینی همواره می‏گفتند کارتر باید برود. در حالی‏که مسلم بود گروگان‏ها تا ابد نمی‏توانند در ایران بمانند. به‏نظر می‏آمد که آزادی آنها به بعد از دوران کارتر موکول شده است. در واقع همیشه گفته شده است که مسئله‏ی گروگان‏های امریکایی، به‏نوعی در سقوط کارتر و دمکرات‏ها نقش داشته است. آیا از آغاز چنین تصمیمی در دولت ایران بوده است؟

قطعاً این‏طور است. این رژیم از ابتدا، طرفدار گرایش‏های راست در امریکا و اروپا بوده است. همین اکنون هم هم آقای نتانیاهو سخت خوشحال است از اینکه اکثریت اوباما در مجلس نمایندگان امریکا، تبدیل به اقلیت شده است و هم آقای احمد‏ی‏نژاد و آقای خامنه‏ای. اتفاقی نیست.

دلیل آقای خمینی و دستیاران او برای معامله با جمهوری‏خواهان بر سر گروگان‏ها، این بود که با جمهوری‏خواه‏ها، خصوصاً با ریگانیسم، استقرار استبداد ملاتاریا بسیار آسان‏تر می‏شد. چنان که در عمل هم این‏طور شد. شد ماجرای فروش اسلحه به ایران برای اینکه جنگ هشت سال ادامه پیدا کند و در این جنگی که هشت سال ادامه یافت و پیامد همان گروگانگیری هم بود، استبداد این آقایان هم بر ایران مستقر شد.

ولی چرا دور از تصور است که در شرایط دهه‏ی هفتاد میلادی، با توجه به موقعیتی که امریکا داشت و ترکیب نیروهایی که در ایران در انقلاب شرکت داشتند، حمله به سفارت امریکا اتفاق بیافتد؟ درستی یا نادرستی این عمل به‏کنار، ولی چرا نمی‏توانسته تحت تاثیر جو انقلابی آن روز، این مسئله از جانب دانشجویان یا نیروهای انقلابی در آن زمان اتفاق افتاده باشد؟ به جای اینکه دخالت مستقیم امریکا در این قضیه مطرح باشد؟

انقلاب ایران برای استقلال انجام گرفت. شعار آن هم این بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. معنای استقلال، نه امروز، بلکه آن زمان، تعریف شده بود. همین اصطلاح موازنه‏ی منفی از زبان آقای خمینی هم جاری شده بود. معنایی که آن زمان پیدا کرده بود، این بود که به دوران استفاده از قدرت خارجی در سیاست داخلی پایان داده شود.

پس عمل گروگانگیری مطلقا انقلابی نبود، ضد‏ انقلابی هم بود. ایراد من نیز آن روز همین بود که هر انقلابی هدفی دارد. اگر انقلابی بود، با هدف دیگری، ممکن بود تصور بشود که سفارت‏خانه‏ی یک قدرت خارجی که طی دورانی از کودتای ۲۸ مرداد بر ایران حاکم بوده، مورد حمله و اشغال قرار بگیرد، اما نه انقلابی که هدف خود را استقلال قرار داده بود. ملتی برخاسته بود و امریکا را از ایران رانده بود. آقایان را از در رانده بود و آنها را از پنجره وارد کرده بودند و تا امروز محور سیاست داخلی و خارجی ایران شده‌اند.

آیا آن زمان شما تلاش می‏کردید برای اینکه مسئله‏ی گروگان‏ها را از راه‏های دیگری حل کنید؟

بله؛ ما تمام کوشش خود را می‏کردیم. در «خیانت به امید»، مواردی را که این مشکل را به حل شدن رساندیم، برشمردم. الان درست در ذهنم نیست که ۲۵ مورد یا ۴۰ مورد بود. یعنی قطعاً ۲۵ بار ما این مسئله را به مرحله‏ی حل رساندیم.

اما بازی‏ای که جمهوری‏خواه‏ها در امریکا درآوردند و آقای خمینی و دستیاران ایشان نیز در داخل، آن را تبدیل به یک مسئله‌ی لاینحل کردند و مانع از حل آن شدند. یعنی به‏طور عمده از طریق آقای خمینی مانع ایجاد می‏شد. پسر ایشان به من گفت که آقای خمینی می‏گوید امریکایی‏ها نمی‏خواهند رژیم جدید برقرار بشود. ما قانون اساسی را که به تصویب رساندیم و انتخابات را که انجام دادیم، گروگان‏ها را رها می‏کنیم تا بروند.

بنابراین از دید آقای خمینی، این گروگان‏ها باید نگا‏هداری می‏شدند تا رژیم ایشان مستقر می‏شد. همین استفاده را هم انجام داد. وقتی عراقی‏ها حمله کردند، ایشان را ترس گرفت و قرار را بر حل گذاشت. آقای صادق طباطبایی را بدون اطلاع رئیس جمهور، برای گفت‏وگو با دولت کارتر، به آلمان فرستاد. در همان زمان با گروه رقیب او، یعنی جمهوری‏خواهان هم وارد معامله‏ی پنهانی شد. می‏بینیم که دوتا قرارداد امضا شد؛ یکی قرارداد علنی بود که اسم آن را «بیانیه‏ی الجزایر» گذاشتند. منتها وقتی آن را امضا کردند که کارتر شکست خورده بود. قرارداد دوم، معامله‏ی پنهانی‏ای بود که شد افتضاح اکتبرسورپرایز.

Share/Save/Bookmark

 
 

زهرا رهنورد، یکی از مخالفان دولت کنونی ایران می‌گوید که برابری جنسیتی و دست‌یابی به امکانات مساوی در جامعه، «آرمانی غیر قابل گذشت» است.

رهنورد در گفت‌وگو با تارنمای جرس گفت: «همه انسان‌ها باید به لحاظ ارزشی و حقوقی، آزادی‌ها و بهره‌مندی‌ها با هم برابر باشند.»


لایحه حمایت از خانواده در انتظار تصویب نهایی در مجلس ایران است

از دیدگاه این استاد دانشگاه تهران، دست‌یابی زنان به برابری جنسیتی «سخت‌تر» از دست‌یابی یک ملت به برابری و آزادی و دمکراسی است.

رهنورد، لایحه حمایت از خانواده را «تخریب‌کننده خانواده» دانست و افزود: «دولت فعلی با یک ژست بنیادگرایانه می‌خواهد چهره‌ای ملی از خانواده اسلامی ارایه دهد که با تصویر روابط زن و مرد در نظام غربی متفاوت باشد.»

به گفته وی، دولت می‌خواهد بگوید که مردان غربی، «عشرت‌طلبان بی‌بند و بار و خوش‌گذران» هستند اما این «ژست بنیادگرا» (دولت ایران) برای «عشرت‌طلبی» مرد ایرانی، چارچوب‌های شرعی را جایگزین می‌کند.

زهرا رهنورد: روح لایحه حمایت از خانواده را با پس و پیش کردن یک یا دو بند یا جمله نمی توان عوض کرد

رهنورد، «انهدام خانواده در پروسه قوانین با نگرش پدرسالاری و دیکتاتوری سرشار از عشرت‌طلبی و لذت‌گرایی» را «روح» لایحه حمایت از خانواده اعلام کرد.

لايحه حمايت از خانواده، تيرماه ١٣٨٦ به پيشنهاد قوه قضائيه در دولت پيشين ايران تصويب و به مجلس ارسال شد. اين لايحه که سه سال پيش در مجلس هفتم مطرح شده بود، به دليل اعتراض فعالان حقوق زنان مسکوت گذاشته شد اما در مردادماه ٨٩ در مجلس هشتم برای تصویب نهایی به جریان افتاد.

به جریان افتادن دوباره این لایحه، واکنش فعالان حقوق زنان و مخالفان دولت را به دنبال داشت.

زهرا رهنورد، مرداد ٨٩ نیز در يادداشتی از نمايندگان مجلس شورای اسلامی ايران خواست تا بررسی لايحه حمايت از خانواده را از دستور کار مجلس خارج کنند. وی خارج کردن این لایحه از دستور کار مجلس را «نه یک درخواست زنانه بلکه نماد درخواستی ملی و با هدف سعادت ملت ایران و دوام خانواده‌های ایرانی» دانسته بود.

پس از اعتراض فعالان حقوق زن به این لایحه، فرهاد تجری، نائب رئیس کمیسیون قضایی مجلس ایران هشتم آبان جاری از حذف ماده ٢٤ لایحه حمایت از خانواده که درباره «سقف مهریه» بود، خبر داد. اما زهرا رهنورد می‌گوید: «روح لایحه را با پس و پیش کردن یک یا دو بند یا جمله نمی توان عوض کرد.»

تجری همچنین گفته بود: «ماده ٢٢ لایحه حمایت از خانواده در جلسه کمیسیون قضایی مجلس به تصویب رسید اما در ماده ٢٣ تغییر جزیی داده شد.»

ماده ۲۲ اين لايحه در ارتباط با ثبت ازدواج موقت در صورت بارداری زن و ماده ۲۳ در ارتباط با شرايط ازدواج مجدد مردان است.

وی درمورد «تغییر جزیی» در ماده ٢٣ لایحه حمایت از خانواده گفت: «اگر زن با ازدواج دوم مرد، دچار عسر و حرج (مشکلات معیشتی و اقتصادی) شود، می‌تواند درخواست طلاق را به دادگاه ارائه کند.»

به گفته تجری، بررسی لایحه حمایت از خانواده در کمیسیون قضایی مجلس به پایان رسیده و در انتظار تصویب در صحن علنی مجلس است.

'

Share/Save/Bookmark

 
 

یک پزشک با شلیک گلوله در تهران کشته شد. وی سومین پزشکی است که در یک ماه گذشته در تهران به قتل رسیده است.

به گزارش واحد مرکزی خبر (وابسته به رادیو و تلویزیون دولتی ایران)، صابریان، مسئول اطلاع‌رسانی فرماندهی انتظامی تهران گفته است که این «سوقصد» با سلاح گرم، پیش از ظهر امروز در شهرک گلستان در تهران رخ داده است.


دکتر سرابی (سمت راست) و دکتر سودبخش (سمت چپ) چند هفته پیش به قتل رسیدند

وی به نام این پزشک و جزئیات بیش‌تر این «سوءقصد» اشاره‌ای نکرده است.

چند هفته پیش نیز در فاصله ٢٤ ساعت، دو پزشک در تهران مورد سوءقصد قرار گرفتند. ٣١ شهریور ٨٩ چند موتورسوار با شلیک گلوله دکتر عبدالرضا سودبخش، عضو هيأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران را به قتل رساندند. پليس آگاهی تهران علت سوء قصد به عبدالرضا سودبخش را «انگيزه شخصی» دانست و وجود هرگونه انگيزه ديگر در اين جنايت را «منتفی» اعلام کرد.

نام پزشکی که امروز مورد «سوءقصد» و جزئیات بیش‌تر این «سوءقصد» اعلام نشده است

یک روز پس از قتل دکتر سودبخش، دکتر غلامرضا سرابی، متخصص داخلی قلب، در برابر مطب‌اش با اسلحه مورد سوء قصد قرار گرفت. وی سپس به بخش آی.سی.یو بیمارستان امام حسین تهران منتقل شد ولی روز بعد جان سپرد.

همچنین هشتم مهرماه گذشته اعلام شد که یکی از عاملان قتل دکتر غلامرضا سرابی در گيلان‌غرب با شليک چند گلوله خودکشی کرده است.

به گزارش خبرگزاری‌های ايران، روابط عمومی فرمانداری گيلان‌غرب اعلام کرد وی که بهمن کريمی نام دارد با کمک فرزند خود، سجاد کريمی، غلامرضا سرابی را به قتل رسانده است.

محمد شهریاری، بازپرس جنايی تهران می‌گوید بهمن کریمی و هم‌دستانش چون دکتر سرابی را در «مرگ مادر خود مقصر می‌دانسته‌اند» به قتل رسانده‌اند.

همچنین پس از قتل دکتر سودبخش، برخی از منابع خبری مخالف دولت ايران اعلام کردند که دکتر عبدالرضا سودبخش از پزشکان مرتبط با پرونده بازداشتگاه کهریزک بوده است.

اين منابع افزوده بودند که وی در جريان وضعيت زندانيانی که از بیماری‌های عفونی در مجاری ادراری و تناسلی آسیب دیده بودند، قرار داشت و مقامات امنیتی به او دستور داده بودند که بیماری کلیه زندانیان را، رسماً مننژیت اعلام کند. بر اساس اين گزارش‌ها «دکتر سودبخش از پرونده پزشکی کلیه کشته‌شدگان بازداشتگاه کهریزک مطلع بوده و تمامی زندانیان کهریزک و اوین را که مورد آزار جنسی قرار گرفته بودند، معاینه کرده بود و دارای اطلاعات خاصی در این زمینه بوده است.»

اين منابع از «فشارهای فزاینده اخير نیروهای امنیتی» بر وی خبر داده بودند.

مخالفان دولت ايران می‌گويند عبدالرضا سودبخش یک روز پيش از سفر از ایران به خارج، مورد سوء قصد قرار گرفته است. اما سردار اسماعيل احمدی‌مقدم، فرمانده نيروی انتظامی، مهرماه گذشته ارتباط بين قتل دکتر عبدالرضا سودبخش با حادثه کهريزک را رد کرد و گفت: «اين پزشک هيچ سابقه‌ سياسی ندارد.»

پلیس ایران تاکنون نتیجه تحقیقات‌اش را درباره قاتل یا قاتلان دکتر سودبخش و انگیزه قتل منتشر نکرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

منوچهر متکی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران می‌گوید که ایران با برگزاری نشست ۱+۵ در ترکیه موافق است.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، وی امروز، یکشنبه در یک نشست مطبوعاتی با وزیر خارجه سنگاپور گفت: «در دو سه روز گذشته به دوستان در ترکیه اطلاع داده که ایران با برگزاری گفت‌وگو با ۱+۵ در ترکیه موافق است.»






وی با اظهار امیدواری نسبت به اینکه هر چه زودتر در خصوص دستورکار و محتوای گفت‌وگوها به توافق برسند، افزود: «رایزنی‌ها در زمینه زمان مذاکرات نیز در حال انجام است.»

شورای عالی امنیت ملی ایران، هفته گذشته در نامه‌ای به کاترین اشتون، رئیس سیاست خارجی اروپا، از ادامه مذاکره با گروه ۱+۵ استقبال کرده بود.

متکی:«در بین کشورهای مذاکره کننده برای دریافت دیدگاه‌های ایران اتفاق نظر وجود دارد و ما از آن استقبال می‌کنیم»

کاترین اشتون ۲۲ اکتبر، درنامه‌ای پیشنهاد داده بود که مذاکرات وین با ایران از تاریخ ۱۵ تا ۱۷ نوامبر از سر گرفته شود.

وزیر امور خارجه ایران در نشست مطبوعاتی امروز اظهار داشت: «در بین کشورهای مذاکره کننده برای دریافت دیدگاه‌های ایران اتفاق نظر وجود دارد و ما از آن استقبال می‌کنیم.»

وی افزود: «امیدواریم گفت‌وگوها با برخورد مثبت و سازنده‌ای که ایران همواره نسبت به مذاکرات داشته با سازمان‌دهی خوبی که می‌شود آغاز شود.»

آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه، چین و آلمان اعضای گروه ۱+۵ هستند که در رابطه با مسئله هسته‌ای ایران فعالیت می‌کنند.

محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهوری ایران چندی پیش نیز در سفر به نیویورک آمادگی ایران برای مذاکرات با گروه ۱+۵ را اعلام کرده بود.

جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۵ پیش از این دو دور مذاکرات را پشت سر گذاشته‌اند. آخرین مذاکرات ایران و نمایندگان گروه ۱+۵ اکتبر سال گذشته در ژنو برگزار شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمود دولت‌آبادی از شخصیت‌های قابل تامل ادبیات معاصر فارسی است. او در عین حال دارای جنمی است که خود به خود احترام برانگیزش می‌کند. آشنایی من با دولت‌آبادی از طریق خبرهایی بود که در روزنامه‌ها و مجلات درباره‌ی او می‌خواندم. دوره، دوره‌ی مسعود کیمیایی بود که پس از فیلم «قیصر» چند اثری به‌وجود آورد که بنای حداقل یکی از آنها بر داستانی از محمود دولت‌آبادی بود.

Download it Here!

فکر می‌کنم نام داستان «خاک» بود. هم اکنون به ویکی‌پدیا مراجعه کردم ببینم درباره‌ی این فیلم چه نوشته شده است که چیزی پیدا نکردم. به‌هرحال آشنایی شخص من با دولت‌آبادی با داستان «هجرت سلیمان» آغاز می‌شود. به نظر من این داستان یک شاهکار در نوع خود به شمار می‌آید.

تاثیر آن بر من چنان بود که هنوز جمله‌ی آغازین آن را، نقل به مضمون، در خاطر دارم. هاجر پس از سه ماه از خانه‌ی اربابی در شهر بازگشته است. به او انگار سه روز گذشته و به سلیمان سی‌سال. تا به امروز کم جمله‌ای دیده‌ام که این همه پربار و پرمطلب باشد. دولت‌آبادی با این جمله تمامیت داستان سلیمان را به تصویر کشیده است. پس از این جمله به راستی داستان را می‌توان به سوی هر هدفی برد.

هرگاه به دولت‌آبادی فکر می‌کنم به نظرم می‌رسد که بهترین لقب برای او «پادشاه روستاییان» است. او هرگز فراموش نکرده است که از پایین‌ترین قشر اجتماع روستایی برخاسته است. کاری نبوده که او انجام نداده باشد. روشن است که در این حالت او نمی‌توانسته تحصیلات کلاسیک داشته باشد. با این حال این دولت آبادی است که به‌عنوان ویراستار در «کیهان» کار می‌کرده.

نخستین‌باری که دولت‌آبادی را دیدم به خوبی در ذهنم باقی مانده است. تابستان سال ١٣٥٨ بود. یادم هست که دوستی همکار دولت‌آبادی در موسسه‌ای بود. درست در روزهای پس از انقلاب اسلامی بودیم. من از فرانسه به ایران آمده بودم و به ابتکار این دوست قرار ملاقاتی میان من و دولت‌آبادی گذاشته شد. حالا هرچه فکر می‌کنم به خاطر نمی‌آورم که در کجا با یکدیگر ناهار خوردیم.

تا جایی که یادم هست درخت‌هایی را به خاطرم آورم، پس شاید در باغ- رستورانی خوراک خورده باشیم. در این جلسه دولت‌آبادی به من گفت که رمان «سگ و زمستان» بلند را خوانده و آن را حادثه‌ای در ادبیات معاصر ایران تلقی می‌کند. روشن است که این نظر دولت‌آبادی تا چه حد برای من از اهمیت برخوردار بوده است.

پس از آن ملاقات اولیه برای زمان درازی او را ندیدم. دولت‌آبادی در آن زمان در جلسات کانون نویسندگان شرکت نمی‌کرد. در آن موقع زد و خورد شدیدی میان گروه‌های مختلف چپ‌گرا وجود داشت. حزب توده مورد حمله‌ی چریک‌های اقلیت و شاید مجاهد و به ویژه پبکار بود. تمامی این برخوردها منجر به جدا شدن حزب توده از کانون نویسندگان شد. در میانه‌ی این زد و خورد شماری از نویسندگان ترجیح می‌دادند در میانه‌ی این دعواها و مشاجرات قرار نگیرند.

فکر می‌کنم دولت‌آبادی از این گروه بود. بعدها اما دولت‌آبادی به کانون پیوست و در تمامی مسائل و مشکلات کانون مشارکت داشت. بر این پندارم که او از نظر سیاسی در جایی میان سوسیال دموکرات‌ها ایستاده باشد. البته این واقعیتی است که من هرگز با دولت‌آبادی از مسائل سیاسی حرف نزده‌ام، بلکه صرفاً برمبنای استنباطی فکر می‌کنم او یک سوسیال دموکرات است.

دولت‌آبادی به معنای واقعی واژه‌ی مرد نجیبی است. وابستگی عمیق او به خانواده‌اش بسیار محرز است. کم پیش آمده که از دایره‌ی رئالیسم سوسیالیستی خارج شود. در جلسات کانون اما اغلب دیده می‌شد که میان او و هوشنگ گلشیری تنش‌هایی وجود دارد. بازتاب این تنش‌ها به نحو گنگی ظاهر می‌شد. روشن نبود که آنان بر سر چه اصولی با یکدیگر در تضاد قرار گرفته‌اند.

بر مبنای اصل تقیه‌ی ملی کسی از کنه عقاید سیاسی خود حرف نمی‌زد، اما به نظر می‌رسید که این دو نویسنده به نحوی رو در روی یکدیگر ایستاده‌اند. گاهی اوقت تضاد عقیدتی مبهم آنها از طریق انجام حرکاتی ظاهر می‌شد و ما را بیشتر از پیش سرگشته می‌کرد. البته در این لحظه طرح جزئیات این رفتارها ضرورتی ندارد و به مثابه ریختن آب به آسیاب دشمن است. این سال‌هایی بود که ما مشق دموکراسی می‌کردیم و درست در میانه‌ی دیکتاتوری غیر عادی ولایت فقیه ایستاده بودیم.

گاهی در نگرش به دولت‌آبادی متوجه می‌شدم که حوصله‌ی چندانی برای فعالیت سیاسی یا اجتماعی ندارد. فکر می‌کنم در شرایط آرام‌تری ترجیح می‌داد به جای فعالیت در کانون و یا هر نهاد دیگری فقط به کار نوشتن بسنده کند. زمانی را به خاطر می‌آورم که دولت‌آبادی بر سر مسئله‌ای پرخاش کرده و به شدت مورد اعتراض قرار گرفته بود. او تصمیم گرفته بود دیگر در جلسات کانون شرکت نکند.

یکی از کسانی که به او تلفن کرد من بودم. جداً باور داشتم که بدون او پای کانون خواهد لنگید. در ضمن گفت‌وگو موفق شدم او را راضی کنم که همانند «پادشاه روستاییان» از جمع کانونیان معذرت بخواهد. دولت‌آبادی پذیرفت و معذرت خواست. من پیشنهاد کردم به افتخار او دست بزنیم. همه دست زدیم. سپس گفتم که بهتر است دیگر این مسئله را فراموش کنیم و به کار بپردازیم.

در اینجا یک حادثه‌ی کاملاً ایرانی رخ داد. هرکس که آغاز به صحبت کرد وظیفه‌ی خود دانست که از دولت‌آبادی سپاسگزاری کند که معذرت خواسته. نفر سوم که این را گفت من تذکر دادم که: آقایان ما یک بار و برای همیشه برای آقای دولت‌آبادی دست زدیم و مسئله دیگر منتفی‌ست، اما این تذکر نادیده گرفته شد و جمعیت وقت زیادی را تلف کرد که یک‌بار و دوبار و سه‌بار و ده‌بار از دولت‌آبادی سپاسگزاری کند.جلسه به شدت خسته‌کننده شده بود.

در نشستی که در خانه‌ی ما برای معرفی دولت‌آبادی به یک دوست برگزار شده بود او حرف‌هایی زد که به شدت مرا متاثر کرد. گفت که احساس می‌کند همانند اسبی تمام عمرش را دویده است و اینک که به پیری رسیده او را به حال خود تنها رها کرده‌اند. این البته سرنوشتی ایرانی است. خوشبخت دولت‌آبادی که در میانه‌ی هنگامه خون و لجن توانسته بود جزیره‌ی کوچک خانه‌اش را به مکان امنی تبدیل کند. شخصاً یک‌بار از او رنجیده خاطر شدم. شاید علتش این بود که در آن دوران به‌طور کلی رنجیده خاطر بودم.

این در نشست خانه‌ی دکتر رضا براهنی پیش آمد. این نشست برای آن تشکیل شده بود که من بگویم چرا دوباره دستگیر شده‌ام. البته جمع به دلایل مبهمی، شاید به دلیل شایعات مختلفی که درباره‌ی من سرزبان ها بود مایل به دفاع از من نبود، اما به دلایل انسانی ترجیح داده بود موضع دفاعی به خود بگیرد. هنگامی که من کوشیدم درباره‌ی فقر و بدبختی زندانیانی که دیده بودم سخن بگویم حالت نیشخند در چهره‌ی دولت‌آبادی پدیدار شد. در همان لحظه به راستی تمایل داشتم این جمع را ترک بگویم. البته حتی دولت‌آبادی با همه سعه صدرش نمی‌توانست از گرفتاری‌های ویژه‌ی یک زن در جامعه‌ی ایران باخبر باشد. این تنها نکته‌ای‌ست که باعث شد برای مدتی دچار اندوه بشوم.

اخیراً در جایی خواندم که دولت‌آبادی بی تمایل نیست مدتی خارج از ایران زندگی کند. نمی‌دانم، شاید در این لحظه که این سطور نوشته می‌شود او به خارج از کشور آمده باشد. بدبخت جامعه‌ای که حتی دولت‌آبادی صبور نمی‌تواند در آن زندگی کند.

وقتی به ویکی‌پدیا مراجعه کردم تا درباره‌ی دولت‌آبادی بخوانم سری هم به نام خودم زدم. دیدم که تصویری مکانیکی و جنسی را نیز به مجموعه عکس‌های من اضافه کرده‌اند. در کلیک کردن روی این عکس‌ها روشن می‌شود که تمامی گفتارهای من درباره‌ی مسائل جنسی را در اینجا ذکر کرده‌اند، اما صفحه‌ی اصلی را که باز می‌کنید می‌بینید که فقط چند خط خلاصه درباره‌ی ادبیات من نوشته شده است.

تو گویی که من هشت نه جلدی رمان ننوشته ام و این رمان‌ها بحث برانگیز نبوده است. بی‌درنگ متوجه شدم مردی کوچک مغز ترتیب ساخت این صفحه را داده است. خواننده در خواندن این مقالات و مصاحبه‌ها احساس می‌کند با یک مجنون جنسی طرف است. بسیار متاسف شدم. البته می‌توان مطالب ویکی‌پدیا را اصلاح کرد، اما من حوصله‌ی این کار را ندارم.

در همین جا به زنان نویسنده توصیه می‌کنم که حواس‌شان جمع باشد و این آقایان کوچک مغزی را که درباره‌ی زنان می‌نویسند کنترل کنند، چون حسادت می‌تواند شخصیت یک انسان را به کلی بسوزاند. در همین‌جا از فرصت استفاده می‌کنم و به این مسئله اشاره می‌کنم که بیشترین بخش هدف من هنگامی که درباره‌ی مسائل جنسی حرف می‌زنم کمک به مردمی است که به دلیلی نمی‌توانند درباره‌ی این مسائل حرف بزنند. من تقریباً تمامی عمرم را تنها زندگی کرده‌ام و به خوبی از خود نگهداری کرده‌ام و دوباره تکرار می‌کنم اگر از مسائل جنسی حرف می‌زنم صرفاً برای کمک به دیگران است. بگذریم.

Share/Save/Bookmark

 
 

محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران خواهان خروج سه میلیون نفر از جمعیت هشت میلیونی تهران از این شهر شد.

به گزارش خبرگزاری‌های ایران، احمدی‌نژاد صبح امروز در جریان سفر استانی در جمع مدیران استان تهران افزود که در کل استان تهران که حدود ١٢ میلیون نفر زندگی می‌کنند، باید پنج میلیون نفر به شهرهای دیگر منتقل شوند.


دولت هدف از انتقال کارمندان را تمرکز زدایی از پایتخت اعلام کرده است

رئیس‌جمهور ایران، تعداد جمعیت تهران و زندگی ساکنان این شهر را در «قفس‌هایی به نام برج و آپارتمان» باعث «فشار عصبی و افزایش ترافیک و آلودگی هوا» و «كاهش تولید و افزایش مصرف» دانست.

وی با بیان اینکه تهران روی گسل زلزله قرار دارد، گفت: «جمعیت فشرده‌ای با گسل‌هایی كه یواش یواش در حال فعال شدن هستند، اگر اتفاقی بیفتد، جمع وسیعی از مردم در معرض خطر قطعی قرار می‌گیرند.»

محمد جعفر منتظری، رئیس دیوان عدالت اداری ایران شهریورماه گذشته گفت که طرح خروج از تهران شکست می‌خورد

احمدی‌نژاد همچنین خواهان «جدی گرفتن برنامه انتقال از تهران» شد و افزود که این برنامه باید از دستگاه های اجرایی آغاز شود.

احمد بزرگیان، معاون نوسازی و تحول اداری معاونت توسعه مديريت و سرمايه انسانی رئيس جمهور، فروردین ٨٩ اعلام کرده بود که خروج ٢٠٠ هزار کارمند همراه با خانواده‌های‌شان از تهران در دستور کار دولت قرار دارد.

اما لطف‌الله فروزنده، معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رییس‌جمهوری ایران شهریورماه ٨٩ از انتقال قطعی تنها شش هزار کارمند و ۱۱۷ دستگاه دولتی یا دفتر اجرایی وابسته به آن‌ها از تهران خبر داد.

دولت دهم اعلام کرده که برای «تمرکززدایی از پایتخت» برخی از وزارت‌خانه‌ها، سازمان‌ها و شرکت‌ها از تهران خارج خواهند شد.

دولت در آئین‌نامه انتقال از تهران، برای کارمندان انتقالی تسهیلات «برداشتن سقف اضافه کار، دریافت وام با شرایط آسان، هدیه ازدواج، امکانات ورزشی و بهداشتی رایگان و امتیازات برای خدمت در مناطق محروم» را تصویب کرده است.

با این حال کارمندانی که به شهرهای دیگر ایران منتقل شده‌اند، می‌گویند که دولت به تسهیلاتی که وعده داده بود، عمل نکرده است.

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) مرداد ٨٩ گزارش داد که کارمندان سازمان میراث فرهنگی که به شیراز منتقل شده‌اند، خواهان بازگشت به تهران شده‌اند.

آن‌ها به ایسنا گفته‌اند که «وعده‌های اولیه دولت فراموش شده است.»

همچنین، محمد جعفر منتظری، رئیس دیوان عدالت اداری ایران شهریورماه گذشته گفت که «طرح خروج از تهران شکست می‌خورد.»

به گفته وی، اجرای این طرح باعث «آسیب‌دیدن خانواده‌ها» خواهد شد.

رئیس‌ دیوان عدالت اداری همچنین گفت که کارمندان معترض به این طرح، می‌توانند شکایت کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری، بیست پیشنهاد برای اصلاح مواد مربوط به زنان در قانون مدنی، به دولت ارائه کرده‌است.

میترا توانچه، کارشناس حقوقی این مرکز به خبرگزاری مهر گفت که «محدود کردن ازدواج موقت و حق طلاق از سوی مرد، رداخت نفقه زن باردار بیوه از سوی خانواده شوهر، عدم اختیار مرد بر ممانعت از اشتغال زنی که در دوره مجردی شاغل بوده» از جمله این پیشنهادات است.

مشروط کردن «ریاست مرد» بر خانواده از دیگر اصلاحات پیشنهادی برای قانون مدنی است.

مرکز امور زنان و خانواده پیشنهاد داده‌ است: «ریاست خانواده با مرد باشد ولی در این ریاست مرد مکلف باشد مصلحت خانواده و فرزندان را در نظر بگیرد و اگر اختلافی در تشخیص مصلحت صورت بگیرد دادگاه حق را مشخص کند. با تصویب این قانون مرد نمی‌تواند از این اختیار قانونی اش سوء استفاده کند.»

حق طلاق زنان در صورت «ترک تکالیف زوجیت از سوی مرد»نیز از جمله موارد طرح شده در این اصلاحیه‌ است.

در قوانین مدنی ایران تمکین زن یکی از شرایط برخورداری وی از نفقه عنوان شده‌ است و در صورتیکه زن از انجام «تکالیف زناشویی» خودداری کند مرد می‌تواند وی را طلاق دهد و بر اساس لایحه جدید حمایت از خانواده همسر مجدد اختیار کند.

مشروط کردن ریاست مرد بر خانواده، محدود کردن ازدواج موقت و حق طلاق از سوی مرد و پرداخت نفقه زن باردار بیوه از سوی خانواده شوهر از جمله پیشنهادات دولت برای اصلاح قانون مدنی است

به گفته میترا توانچه: «شرایط نشوذ مرد در هیج جای قانون تعریف نشده و بسیاری از مردان هستند که ترک زوجیت می‌کنند به گونه‌ای که همسر دیگری اختیار می‌کنند و یا وظایف مردی خود را نسبت به زنان انجام نمی‌دهند. چنین شرایطی در قانون تعریف نشده‌ است.»

مرکز امور زنان و خانواده پیشنها داده‌ است: «اگر مردی وظایف زوجیت شرعی خود را انجام ندهد و زن از حاکم درخواست کند، حاکم از باب اختیارات او را ملزم کند و اگر ملزم کرد و باز هم تن نداد حاکم می‌تواند زن را مطلقه کند.»

بر اساس این پیشنهاد ترک «رابطه زوجیت» از سوی مرد نباید بیش از چهار ماه طول بکشد و اگر در این مدت مرد تکالیف زوجیتی خود را انجام ندهد زن باید بتواند به دادگاه مراجعه کرده و تقاضای طلاق کند.

این پیشنهاد اما با مخالفت هیات دولت مواجه شده و مدت زمان آن به دلیل آنچه «تحکیم خانواده» عنوان شده به یک سال ارتقا داده شده ‌است.

میترا توانچه با بیان اینکه این پیشنهادات با توجه به نگاه «خانواده‌محور» دولت در حوزه زنان مطرح شده، افزود: «پیشنهاداتی را ارائه کرده‌ایم که حتما تصویب شود نه این که صرفا جو جامعه را ملتهب و روندی را طی کرده و به نتیجه نرسد.»

این پیشنهادات پس از طرح کمیته لوایح دولت و ارسال آن به قوه قضاییه در حال بررسی مجدد در کمیته فرعی دولت است و به زودی به کمسیون اصلی دولت ارسال خواهد شد.

در حال حاضر لایحه حمایت از خانواده در مجلس ایران در حال تصویب است. فعالان حقوق زنان انتقادات زیادی بر این لایحه دارند و می‌گویند که این لایحه حقوق برابر برای زنان را رعایت نکرده است.

در سال‌های گذشته اعتراضات زیادی از سوی فعالان حقوق زنان به قوانین نابرابر در ایران شده است. بسیاری از این فعالان به دلیل تلاش برای احقاق حقوق برابر بازداشت و زندانی شده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

فیلم آرژانتینی «راز چشمانشان» اثر کارگردان نامی خوان خوزه کامپانلا چندی پیش اسکار بهترین فیلم خارجی را برده و هم اکنون در سینماها به نمایش عمومی درآمده است. این فیلم دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای آرژانتین است و در یک ماه نخست اکران فقط در آرژانتین یک میلیون نفر را به سینما کشانده است. راز موفقیت فیلم از لحاظ تکنیکی، گذشته از فیلمبرداری و صدابرداری عالی، در ترکیب ماهرانه‌ی سینمای سیاسی، جنایی و رمانتیک است.


راز چشمانشان؛ تلفیقی موفق از تراژدی و کمدی.

اما اهمیت فیلم در شجاعت کارگردان آن در به تصویر کشیدن محیط ترس و ترور به هنگام حکومت نظامیان است. این فیلم نخستین فیلم آرژانتینی است که به موضوع ترور و قتل زیر حکومت نظامیان قاتل و قضات فاسد پرداخته است. پرداختن به این موضوع در آرژانتین تابو محسوب می‌شود.

کسی فکرش را نمی‌کرد که «راز چشمانشان» اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن خود کند. سه فیلم «نوار سفید»، «یک پیامبر»، و «عجمی» برای گرفتن اسکار بخت بیشتری داشتند. اما رأی آکادمی اسکار برای بهترین فیلم خارجی بر فیلم «راز چشمانشان» قرار گرفت. این فیلم جوایز متعدد دیگر از جمله جایزه‌ی «گویا» در اسپانیا را هم برده است. به اعتقاد عده‌ای رأی داوران اسکار به این فیلم محافظه‌کارانه بود.

چون بر خلاف رقبا که فیلم‌های هنری ساخته بودند، فیلم خوان خوزه کامپانلا یک فیلم کلاسیک داستانی است. مرگ و عشق انگیزه‌ی پیش‌برنده‌ی داستان فیلم هستند. سه صحنه‌ی مؤثر و به‌یادماندنی در آغاز فیلم: تصویر محو از خداحافظی در ایستگاه قطار، یک صبحانه‌ی دو نفره، و تصویر کوتاه اما تکان‌دهنده از یک تجاوز. هر کدام از این صحنه‌ها فرصتی برای شروع داستان است، اما داستان از جای دیگری و به شکل دیگری شروع می‌شود:

بنیامین اسپوزیتو که یک مأمور تحقیق بازنشسته است، می‌خواهد کتابی در مورد پرونده‌ی یک قتل که سال‌های سال او را به خود مشغول داشته است، بنویسد. در سال ۱۹۷۴ یک خانم معلم جوان بنام لیلیانا به طرز فجیعانه‌ای مورد تجاوز قرار می‌گیرد و با ضربات متعدد چاقو به قتل می‌رسد. پاکی این عشق وفادارانه سبعیت جنایت را پررنگ‌تر می‌نمایاند و تصویر قربانی روند کار و زندگی مأمور تحقیق جوان را به‌کلی تغییر می‌دهد.


بنیامین اسپوزیتو نمی‌تواند نسبت به جنایتی که در گذشته اتفاق افتاده بی‌تفاوت بماند.

مأمور تحقیق به‌رغم بی‌توجهی و غفلت رؤسای فاسد در دستگاه قضایی و پلیس، پرونده را با سماجت پیگیری می‌کند و با همکاری دوست و همکارش پابلو و یک خانم قاضی جوان بنام ایرنه هاستینگز سرانجام فرد متجاوز دستگیر و زندانی می‌شود. اما فرد متجاوز به علت همکاری با مأموران زندان در جاسوسی علیه زندانیان سیاسی آزاد می‌شود. این‌همه همزمان می‌شود با قدرت‌گیری نظامیان در آرژانتین که زمینه را برای ترقی فرد متجاوز در دستگاه امنیتی فراهم می‌کند.

بعد از ترور همکاران بنیامین اسپوزیتو توسط یک تیم ترور حکومتی، بنیامین از پایتخت به شهرستان می‌رود و ۲۵ سال بعد به بوننس آیرس باز می‌گردد. در مرور حوادث گذشته،عشق دردناک بین بنیامین و ایرنه، قاضی پرونده که سال‌ها در نهان مانده، از نو زنده می‌شود. فیلم از همین جا آغاز می‌شود. بنیامین که اینک دیگر پیر و بازنشسته شده به پایتخت بازگشته و دنبال دفتر سال‌های پیش خودش می‌گردد. اینجا او به ایرنه برمی‌خورد و داغش تازه می‌شود:

هم داغ یک عشق قدیمی و هم داغ یک قتل و قاتلی که از محکمه و عدالت گریخته است. زمان و مکان حوادث مربوط به کشوری است که مخالفان زیادی در آن سر به‌ نیست شده‌اند و کسی از ترس جیک نزده است. آیا او می‌بایست موضوع قتل و تجاوز را شامل مرور زمان تلقی کند و آن را فراموش کند؟ اما بنیامین که صحنه‌ی فجیع قتل سال‌ها فکرش را به‌خود مشغول کرده، نمی‌تواند این موضوع را فراموش کند. علاوه بر این به‌خاطر عشقش به قاضی پرونده، او از سوی دیگری هم به ماجرا مربوط می‌شود.

بنیامین هنوز عاشق این زن است و با این حال این عشق را به زبان نیاورده است. این عشق به عقیده‌ی بعضی از منتقدان یادآور عشق در رمان «عشق در سال وبا» نوشته‌ی گابریل گارسیا مارکز است. کامپانلا که این فیلم را از رمان «راز چشمانشان» نوشته‌ی ادواردو ساچری اقتباس کرده، موفق می‌شود دو داستان را در دو زمان مختلف همراه و تنگاتنگ هم به پیش ببرد. داستان تحقیق جنایی و داستان عشقی مأمور تحقیق و خانم قاضی در هم تنیده می‌شوند. این داستان هیجان‌انگیز، تکان‌دهنده و غم‌انگیز است.

هر چند که این فیلم به یک پرونده‌ی جنایت غیرسیاسی می‌پردازد و به حکومت دیکتاتوری نظامیان مستقیماً اشاره نمی‌کند، اما با این حال اشارات تلویحی به زخم‌های درمان نشده‌ی تاریخ آرژانتین درآن زیاد دیده می‌شود. همزمان فیلم پرسش‌های اساسی در مورد جنایت و مکافات، وعدالت طرح می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه کابوس سال‌های خفقان هنوز هم جانیان و قربانیان را به یکسان محبوس خود نگه داشته است.


اسپوزیتو می‌داند که کودتاگران پیش از همه عاشقان و عشق را می‌کشند.

داستان فیلم از لحاظ زمانی به سال‌های ۱٩٧٠ برمی‌گردد، سال‌هایی که در آرژانتین دمکراسی داشت کم کم رنگ می‌باخت و دیکتاتوری نظامیان به‌تدریج قوام می‌یافت. بازگشت به این سال‌ها از سوی قربانیان کار دشواری است. چون به علت وجود دیوار ترس و سکوت، کسی علاقه ندارد چیزی بگوید یا بشنود. از این رو تبادل نگاه در این فیلم نقش مهمی در کشف حقیقت دارد و پیگیری قاتل هم با استفاده از عکس او و مقایسه با چهره‌ها صورت می‌گیرد.

یک قتل و یک قاتل که از محکمه و عدالت گریخته، بهانه‌ای برای بازگشت به گذشته ومرور سال‌های ترور است. آیا باید از گذشته گذشت، یا اینکه به جبران سال‌های از دست رفته به جلو نگریست و به آینده اندیشید؟ بنیامین نمی‌تواند خود را از چنگ گذشته خلاص کند، چون تصویر صحنه‌ی قتل و پیکر تکه پاره شده‌ی زن قربانی از ذهنش پاک نمی‌شود. او پیگیرانه دنبال عدالت و حقیقت است.

از این گذشته او به شوهر زن به قتل رسیده که کارمند بانک است و همسر زیبا رویش را بسیار دوست می‌داشته، قول داده که در یافتن قاتل کمکش کند. این قتل به‌ظاهر جنبه‌ی سیاسی ندارد، اما تجربه نشان داده است که دیکتاتورها برقراری نظم را همیشه با قتل عشق و عاشقان آغاز می‌کنند. در واقع داستان تحقیق در مورد قتل، تحقیق در مورد جنایتکاری است که با تجاوز کردن به یک خانم معلم جوان و به قتل رساندن او بی رحمی خود را به دستگاه ثابت کرده است.

او به همین دلیل از زندان آزاد شده و در دستگاه امنیتی نظامیان سالیان سال به‌کار قتل مخالفان پرداخته است. ناپدید شدن مخالفان و عدم محاکمه قاتلان از جمله موضوعات مهم تاریخی است که آرژانتین هنوز که هنوز است با آن درگیر است.

ترور حکومتی در ماه‌های آخر دولت ایزابل پرون افزایش یافت،اما زمینه‌اش از سال‌ها قبل چیده شد: سال ۱۹۷۳ خوان پرون برای سومین بار رییس جمهور شد تا آن‌طور که وعده داده بود به‌عنوان یک «مرد نیرومند» کشور را از بحران اقتصادی و فساد نجات بدهد. ایزابل پرون، همسر سومش معاون او شد. اما چند ماه بعد که خوان درگذشت، ایزابل جانشین او شد. ایزابل پرون در واقع کاره‌ای نبود و امور همه در دست پرونیست‌ها بود که با ایجاد دسته‌های ترور به شکار مخالفان می‌پرداختند.

یکی از این گروه‌ها گروه ضد کمونیستی «سه آ» (مخفف سه کلمه که با آ شروع می‌شوند) بود. این گروه در جریان دوره‌ای که به «جنگ کثیف» معروف است، نه فقط کمونیست‌ها، که سایر مخالفان چپ و اعضای اتحادیه‌های کارگری و حتی اعضای معتدل‌تر پرونیست‌ها و هنرمندان و روشنفکران مخالف را هم با ترور به سکو ت وامی‌داشت یا اینکه آنها را می‌ربود و سر به نیست می‌کرد. ازجمله هنرمندانی که تهدید شدند هنریشگان فیلمی از هکتور الورا) ۱۹۷۴ (در مورد قیام کارگری سال‌های ۱۹۲۰ بودند.


اسکار به‌طور غیرمنتظره‌ای از آن «راز چشمانش» ساخته‌ی اسپوزیتو شد.

به موازات ترور، کشور دستخوش بحران اقتصادی و اعتصابات گسترده بود. در این زمان به حد کافی بی‌نظمی ایجاد شده بود تا نظامیان با کودتای سال ۱۹۷۶«نظم» را برقرار کنند. بعد از کودتا ایزابل پرون دستگیر و حبس خانگی شد و بعدها به اسپانیا تبعید شد. نظامیان تا سال ۱۹۸۳ بر کشور حاکم شدند. طی این مدت هزاران مخالف سیاسی ناپدید شدند و عده‌ی زیادی از آنها به قتل رسیدند. آرژانتین در طی این سال‌ها غرق بحران و ترور بود و علاوه بر اینها در یک جنگ خارجی با انگلیس سلطه‌ی خود بر جزایر فالکلند را هم از دست داد.

فیلم سیاسی ساختن در آرژانتین دردساز است. با این حال وقتی کسی مانند کامپانلا جرأت نشان می‌دهد و در مورد سال‌های ترور فیلم می‌سازد، فقط در یک ماه یک میلیون نفر از بازماندگان ترور و سایر مردم در آرژانتین آن را می‌بینند. گذشته از فیلمبرداری و صدابرداری عالی، مونتاژهای به‌موقع، که ریتم فیلم را حفظ کرده، وبازی خوب بازیگران، به‌خصوص بازی ریکاردو دارین در نقش بنیامین اسپوسیتو، علت دیگر موفقیت فیلم در ترکیب ژانرهای مختلف است.

فیلم نه فقط جنایی از نوع فیلم نوآر (فیلم سیاه)، که سیاسی و رمانتیک هم هست. از اینها گذشته از عوامل کمیک و سرگرم‌کننده (از جمله به‌واسطه‌ی همکار مأمور تحقیق، که زیر فشار تهدیدها الکلی شده) هم خالی نیست. او با گفتار و حرکاتش گاه لبخند به لب تماشاگر می‌آورد و هموست که گاه اشک تماشاگر را هم در می‌آورد. او از جمله عواملی است که در کنار قهرمان داستان به ایجاد تعادل در فیلم کمک می‌کند. کامپانلا کارگردان این فیلم چنان‌که در فیلم تحسین شده‌ی قبلی‌اش «پسر عروس» (۲۰۰۱) نشان داده، در تلفیق دو ژانر کمدی و تراژدی مهارت دارد.

منابع:
۱- اینجا
٢- اینجا

Share/Save/Bookmark

 
 

پنجشنبه‌ی پیش، دانشمندان خبر از کشف نشانه‌هایی از مرگ‌ومیر گسترده‌ی مرجان‌های واقع بر قعر اقیانوس و مستقر بر نقطه‌ای به‌فاصله‌ی ۱۱ کیلومتری جنوب‌غرب سرچشمه‌ی لکه‌ی نفتی دردسرساز خلیج مکزیک دادند.

مطابق گزارش تیم علمی اعزامی به منطقه با کشتی «رونالد براون»، وابسته به سازمان ملی امور جوی و اقیانوسی ایالات متحده (NOAA)؛ اجتماعاتی وسیع و دربرگیرنده‌ی چندین گونه از مرجان‌های ساکن بر عمق حدود ۱۴۰۰متری بستر اقیانوس و در نزدیکی ریشه‌ی سکوی نفتی Deepwater Horizon، سراپا پوشیده از ماده‌ای تیره‌رنگ‌اند. «تیموتی شانک» (Timothy Shank)؛ از اعضای سازمان اقیانوسی Woods Hole، در این‌باره می‌گوید: «مرجان‌ها یا مرده بودند، یا محتضر و در برخی موارد عیناً به اسکلتی عریان بدل شده بودند. هرگز چنین چیزی ندیده بودم. هنگامی‌که درصدد نمونه‌گیری از مرجان‌ها برآمدیم این [ماده‌ی] سیاه و پف‌کرده‌ - که نمی‌دانم چگونه وصفش را بکنم – از آن‌ها فرومی‌ریخت».

به‌گفته‌ی پژوهش‌گران، در حدود ۹۰ درصد از ۴۰اجتماع گسترده‌ی شدیداً آسیب‌دیده‌ی مرجان‌های نرم آنجا، بی‌رنگ و مرده یا در حال مردن بودند. جمعی از مرجان‌های سخت‌تر واقع در منطقه‌ای دیگر در حدود ۴۰۰متر آنطرف‌تر نیز تا حدی با همان ماده‌ی تیره‌رنگی که شاید آثار نفت لکه‌ی اخیر این خلیج است، پوشیده شده بودند. دکتر «چارلز فیشر» (Charles Fisher) از دانشگاه ایالتی پن و سرپرست هیئت علمی اعزامی، در این‌باره اظهار می‌دارد که «این، نشان از فاجعه‌‌ی متأخری می‌دهد». مدارک ضمنی نیز به‌قدر کافی به‌منظور درنظرگیری لکه‌ی نفتی Deepwater Horizon به‌عنوان مقصر اصلی این ماجرا، قانع‌کننده است.


مرجانی در حال مردن، که پوشیده از نفت است / BOEMRE and NOAA OER Lophelia II expedition

اول اینکه حضور نفت این لکه در چنین مکان و ژرفایی غیرعادی نیست. 1400 متر، تقریباً معاین همان عمقی‌ست که چاه اضطراری حفر گردید و دوم آنکه به‌گفته‌ی دانشمندان؛ جریانات نفتی به‌راه‌افتاده از پس فوران روز بیستم آوریل نیز رو به جنوب‌غرب داشته‌اند.

فیشر در ادامه می‌گوید: «نزدیکی این منطقه با محل فاجعه، ژرفای منطقه، مدارک روشن دال بر حوادث اخیر، و نهایتاً یک‌زبانی کلیه‌ی مشاهدات؛ همگی نشان از قرارگیری اجتماع [مرجان‌ها] در معرض نفت، یا مواد شیمیایی تزریقی پس از نشت نفت یا فقدان شدید اکسیژن و یا مخلوطی از این سه عامل منتج از لکه می‌دهند».

ماه‌هاست که دانشمندان پیش‌بینی می‌کنند این نفت، در حال فرونشست نبوده و ترکیبات مهلک موجود در آن، احتمالاً آثار نادیده و فاجعه‌باری بر حیات دریایی این خلیج وارد می‌‌آورند. مثلاً در ماه آگوست بود که دکتر «دیوید هالندر» (David Hollander) از دانشگاه ایالتی فلوریدا (USF) دریافت که موجودات قعر دریا در مواجهه‌ی با آب آلوده به انواع هیدروکربن‌ها در این خلیج، واکنش شدیداً زهرآلوده‌ای داشته‌اند.

«جان پل» (John Paul)، از همکاران هالندر در USF، پیرامون مشاهده‌ی مرجان‌های مرده یا در حال مردن، می‌گوید: «این برای من چیز عجیبی نیست. شاید این، نوک کوهی یخی از هرگونه رخدادهای عجیب و غریبی [به‌واسطه‌ی همین لکه‌ی نفتی] باشد که قرار است در سه یا چهار سال آینده در محل خلیج مکزیک با آن مواجه شویم.با این حال، فیشر و پل، هر دو بر تحلیل آزمایشگاهی نمونه‌های دریافتی از مرجان‌ها و رسوبات اقیانوسی؛ به‌منظور تأیید ارتباط‌شان با این لکه، تأکید دارند.

این سفر پژوهشی، جدیدترین اقدام از مطالعه‌ای چهارساله بر مرجان‌های اعماق خلیج مکزیک است. این موجودات که در عمق خلیج حضور فراوانی دارند، عملاً از حیث دسترسی و پژوهش، اهدافی دردسرسازند. به‌دنبال شیوع لکه‌ی نفتی بود که تیم پژوهشی، هدفش را بر کشف آثار این نفت بر مرجان‌های خلیج، متمرکز نمود. مرجان‌های مرده‌ای که در منطقه‌ای به وسعت تقریبی ۱۵در ۴۰متر واقع شده‌اند؛ طی آخرین عملیات تفحص این سفر سه‌هفته‌ای به چشم آمده‌اند. جستجوهای پیشین، نشانی از آسیب‌های ظاهری بر مرجان‌های دیگر نقاط خلیج، نداده بود. شانک در این‌باره می‌گوید: «امیدوار بودیم که چیزی نیابیم» و فیشر نیز می‌‌افزاید که «ما به‌دنبال دگرگونی‌های ظریفی بودیم و آنچه دیدم، چیز ظریفی نبود».

«اریک کوردز» (Erik Cordes) از دانشگاه تمپل نیز این هیئت را همراهی می‌کرد اما به‌هنگام کشف نامبرده، بر عرشه‌ی کشتی حضور نداشت. او می‌گوید: «ما همگی با این خبر غمگین شدیم؛ اما همین هم نشان می‌دهد که کارهای زیادی‌ست که باید انجام‌شان داد». کوردز و همکارانش درصدد بازگشت به خلیج در اوایل ماه دسامبر سال جاری؛ این‌بار با یک زیردریایی‌اند تا که به‌ پژوهشی ژرف‌تر بر مرجان‌های آسیب‌دیده بپردازند.

منبع: National Geographic

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
«میراث تلخ نفت ایکستوک»
«فاجعه‌ای زیست‌محیطی در آب‌های استرالیا»

 
 

شعرهای روشنک بیگناه در متنی سفید جریان دارد، در سکوتی که معنای کلمه است؛ وقتی معنا به تأخیر می‌افتد تا خواننده در درنگی میان تصویرهای ساکن و سایه روشن‌های گاه تاریک، گاه روشن، جواز ورود به متن بگیرد. البته این پیچیدگی رازوار نوشته‌های او در یک نوع سادگی پنهان است که خواننده را به اشتباه می‌اندازد. تصویرهای او ساده نیستند و معنای پشت کلماتش نیز به راحتی در دسترس خواننده‌ی متن قرار نمی‌گیرد.


روشنک بیگناه، شاعر

او مسافری‌ست مقیم متن‌ها و تصاویری که همواره با خود حمل می‌کند. شعرهای روشنک بیگناه داستان‌هایی هستند که هرگز روایت نمی‌شوند. تفسیر اینجا با خواننده است که در آن سوی دیدار، تلاش کند برای به هم چسباندن گوشه‌های خاطراتی که راوی از سفرهایش در طول زمان و در امتداد مکان فراهم آورده است. تلاش شاعر برای نشان دادن، قابل ستایش است.

او زبان مستقیمی در گفتارهایش ندارد و این نقطه‌ی قوت شعرهای اوست. در این چهارمین مجموعه شعرش روشنک بیگناه به درکی مستقل از شعر رسیده که نشان از یک پروژه‌ی پیوسته‌ی شاعری‌ست. خلاصه‌ی کلام اینکه نوشتار او رو به سمت رسیدن است، و خوب است که نام مجموعه شعرش را گذاشته «قبل از رسیدن». او هیچگاه در متن‌هایش به سمت رسیدن نیست. شاعر- راوی بیشتر مایل به درنگ است و سکوت. حس‌هایش بیشتر علامت تعجب دارند و حسرت، و کلمه‌ها از انتظار خسته نمی‌شوند. گویی پذیرفته‌اند که چاره‌ای جز سفرهای همیشگی در امتداد روح کلمات نیست. نوعی نگاه درونی در شعرهای او هست که تفسیر جملات او را دشوار می‌کند.

گریستیم میان دو آگهی
شهر فرود آمد
فرو شد به گودال
روزی خیلی طولانی
و شب
نقطه‌ای تاریک که بوی پلاستیک
و فلز ذوب شده را
با هم
در خود داشت

زبانی ساده؛ روایتی از یک بمباران در یک گزارش آرام. شاعر احساسش را ذخیره می‌کند؛ گریه‌هایش را پنهان می‌کند و ترجیح می‌دهد تنها تصویری ساده ارائه کند از فاجعه‌ی بزرگ یازده سپتامبر.گوستاو فلوبر معتقد بود هیچگاه نمی‌شود راوی را از داستانش جدا کرد. از خودم می‌پرسم آیا اینجا هم راوی خود را نوشته یا متن را آن‌گونه که خود اوست نوشته یا اینکه انتخاب نوع نگارش را راه و رسم فن نوشتاری خود کرده است. هرچه هست مُهر روشنک بیگناه بر این شعر است، و این خود دستاورد کمی نیست.ادامه‌ی شعر را با هم می‌خوانیم:

دهانم پر از خاک
چشمانم پر از خاک
نگاهم را پوشانده خاک
میان دو آگهی
سفره‌ای پهن کردیم
روی میز
و شام مفصلی خوردیم

زبان شاعر، همانطور که گفتم زبانی‌ست مدیتاتیو؛ یعنی برخورد آرام از نزدیک بدون درگیر شدن حسی احساسی عاطفی. شاعر- راوی؛ روایتگر سرد صحنه‌هایی‌ست که می‌بیند؛ و این در واقع تبدیل شده است به سبک خاص او. در هیچ کجای این دفتر اثری از اشک و جیغ و آه و ناله و داد و فغان نیست. از نوشته‌های نویسنده، تنها در مواقعی که اشاره‌ای به نام شهرهای جهان دارد، می‌شود پی برد که در خارج از کشور زندگی می‌کند. این هم در واقع نوع انتخاب شاعر است که ترجیح می‌دهد از غربت نگوید. شاید هم او با شهرها و فضای اطرافش اُنس گرفته؛ با همان آرامشی که خاص خود اوست در نگاهش به جهان و اشیا.


کتاب شعر روشنک بیگناه

انتهای راه
میدانچه‌ای ست
که تو را غمگین نمی‌کند
آدم های تندیسی
گاری‌های دست‌فروش
کافه‌ی گوشه‌ی میدان
بوی قهوه
پرسه‌ای باید زد

شعرهای شاعر- راوی در واقع پرسه‌زدنی‌ست در امتداد شهرها؛ در امتداد خیال و در امتداد کلمات. نوعی خلسه؛ نوعی مراقبه که از سازش شاعر با غربت نشان دارد. عدم درگیری او با جهان پیرامون، عدم درگیری او با واژه‌ها و پرهیز او از درگیری حسی و احساسی با جهان از ویژگی‌های شعر اوست. اینجا شاعر انتخاب کرده با نگاهی آزمایشگاهی به جهان نگاه کند؛ چون ناظری که فیلمبردار حرکات و ظرافت‌های کوچک و بزرگ است.

می‌شود راوی را به بی‌تفاوتی در برابر پدیده‌های پیرامون متهم کرد و می‌توان برخورد پاسیفیستی او را مورد نقد سیاسی قرار داد. اما آنجا که به شعر مربوط می‌شود، شاعر- راوی به‌خوبی از پس مأموریت تمرکز شاعرانه‌اش برآمده است. در واقع مهم‌ترین و برجسته‌ترین خصوصیت شعرهای این مجموعه یکدستی موضوعی شعرهاست که تولید فضایی آغشته از هارمونی موسیقایی می‌کند. اگر شاعر- راوی دقت بیشتری در انتخاب کلمه و ظرفیت آوایی کلمه‌ها داشت و بر ایجاز بیشتر تأکید کرده بود، مسلماً این خصلت شعر او برجسته‌تر می‌شد.

طاهره صفارزاده معتقد بود کارت پستال‌های زیبا به مقصد نمی‌رسند. اما من فکر می کنم کارت پستال‌های روشنک بیگناه به خوبی موفق شده‌اند مسیر طولانی پرپیچ خم نوشتن تا انتشار و تأثیر بر خواننده را طی کند. تصویری که این کارت‌ پستال‌ها بر خواننده می‌گذارند درون ذهن خواننده درنگ می‌کند، و این شاید یکی از دلایلی بود که بر آن شدم سطرهای فوق را در نقد شعرهای روشنک بیگناه بنویسم:

کارت پستال ۴
در پاریس یک لحظه می‌بینمت
بعد گم می‌شوم
گیج
از اتاق ونوس سردرمی‌آورم
همه کف می‌زنند
آمستردام غیر ممکن است
قطار خراب می‌شود
اتوبوس اشتباهی
کسی هلم می‌دهد
و عکسم در تمام دوربین‌های ژاپنی می‌افتد
چشمانم را می‌بندم
باز می کنم
می بندم
باز
نگهبان شب با قراول‌هایش
روبرویم ایستاده
دخترفانوس را بالا می‌گیرد
روی بینی و چانه‌ام؛ نور
خداحافظ
معشوق به نامه نمی‌رسد
عادت‌ها
عصر را تعطیل می‌کنند
فکر می‌کنی این وقت سال
هوای نیویورک چطوری باشد

Share/Save/Bookmark

 
 

دیاسپورا جشنواره‌ی کوچک و مستقلی است که ده سال پیش با مدیریت شهرام تابع محمدی با هدف نمایش دادن آثار کارگردانانی که خارج از موطن اصلی خودشان فیلم ساخته‌اند و به‌طورکلی با مضمون مهاجرت فعالیت‌شان را در کانادا آغاز کردند، تأسیس شد. مدیر جشنواره در مورد انگیزه‌ی انتخاب دیاسپورا و معنای آن می‌گوید:

«دیاسپورا در فرهنگ لغت از ریشه DISTORTION به معنای پراکندگی است. پیدایش آن تقریباً به ۳۰۰ سال پیش برمی‌گردد. بعنی وقتی که یهودیان برای اولین بار توسط رومیان از سرزمین فلسطین رانده شده و به مصر رفتند. این کلمه اولین بار در متون کهن یهودی مطرح شد و در زبان فارسی معادل مهاجرت یا پراکندگی است. الان شاید نزدیک‌ترین معادل آن در فارسی «مهاجرت» باشد.

اما فرق اساسی مهاجرت با دیاسپورا این است که در مهاجرت یک حس انتخاب وجود دارد و خود شخص تصمیم می‌گیرد که مهاجرت کند، اما دیاسپورا لزوماً خودخواسته نیست. هر گروه و قومی که به هر دلیل از سرزمین خودشان کنده شده و در سرزمین دیگری ساکن می‌شدند، دیاسپورا نامیده می‌شدند. به‌تدریج در طول تاریخ رابطه‌‌ی این واژه با یهودیت قطع شد و حالا دیگر یک مفهوم عام دارد.»

جشنواره‌ی فیلم دیاسپورا روز دوم نوامبر با نمایش مستند « ۲۰ روزی که ایران را تکان داد» ساخته‌ی علی رازی کار خود را آغاز کرد و تا هفت نوامبر با نمایش حدود ۲۲ فیلم کوتاه و بلند به کارش پایان خواهد داد.


تابع محمدی در مورد انگیزه‌ی راه‌اندازی و ماهیت فیلم‌های منتخب در جشنواره‌ی دیاسپورا می‌گوید

«در سینمای دیاسپورا مشخصاٌ فیلم‌هایی هستند که به نحوی به مسئله تقابل فرهنگ‌ها، گوناگونی فرهنگ‌ها، مهاجرت از کشوری به کشور دیگر و انطباق با فرهنگ‌های دیگر می‌پردازند. با توجه به پدیده‌ی مهاجرت وسیعی که از جنوب به شمال انجام شد یا به شکل قدیمی‌تر از شرق به غرب، این فرهنگ‌ها با هم خیلی آمیزش پیدا کردند و فیلمسازانی هم که از این نسل بیرون آمدند معمولاً، هم نسبت به کشور میزبان و هم نسبت به فیلمسازان هموطن خود دیدگاه متفاوت‌تری دارند.

به علاوه شخصیت مستقلی دارند که با هردو این دو گروه فرهنگی متفاوت است. به همین خاطر من و همکاران دیگری که این فستیوال را راه‌اندازی کردیم این احتیاج را حس کردیم که باید به این بخش از سینما توجه بیشتری کنیم و فستیوالی باشد که مشخصاً به نمایش فیلم‌های دیاسپورا معطوف باشد».

در میان فیلم‌های منتخب جشنواره‌ی دیاسپورا علاوه بر علی رازی با مستند «۲۰ روزی که ایران را تکان داد»، از فرانسه، گراناز موسوی با «تهران من برای حراج از استرالیا» و شهرام علیدی با «نجوا با باد» از عراق فیلمسازن ایرانی‌تباری هستند که آثارشان محصول کشورهایی غیر از وطن خودشان است.در کنار اینها یاسمینا رضا نویسنده‌ی مطرح ایرانی‌تبار تئاتر فرانسه با فیلم «دخترها» که مضمونی درباره‌ی بازگشت به ریشه‌هاست را می‌توان جزو فیلمسازان ایرانی جشنواره‌ی دیاسپورا جای داد.

معرفی تعدادی از فیلم‌های بلند جشنواره‌ی دیاسپورا

فقط وقتی می‌رقصم (بیدی فینزی- برزیل )

داستان دو جوان سیاه‌پوست است که برای فرار از واقعیت دشواری‌های زندگی روزمره‌شان رقص را برای تحقق رؤیاهایشان انتخاب کرده‌اند ...


آیلا ( سو تورهان – آلمان)

داستان زندگی دختر ترک‌تباری در آلمان است که به شدت در فرهنگ و رسوم آلمانی ذوب شده است. او که از سوی پدر طرد شده، طی یک اتفاق با یک عکاس( آلمانی –ترک) به نام آیهان آشنا می‌شود. رابطه‌ی صمیمانه‌ی آنها و شکاف فرهنگی موجود، فیلمی تفکر برانگیز را به نمایش می‌گذارد.

آزادی ( تونی گوتلیف- فرانسه)

تونی گوتلیف فیلمساز فرانسوی –رومانیایی و سازنده‌ی فیلم‌های «کولی دیوانه» و «تبعید» در آخرین اثر خود به سراغ خانواده‌ای کولی و سفر آنها در مسیر فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم می‌رود. پسر یتیمی به‌نام کلود نیز آنها را در این سفر همراهی می‌کند. هنگامی‌که خانواده در شهری کوچک، به رسم کولی‌ها شروع به کار می‌کند، با خبر می شوند که طبق قانون جدید، کوچ‌نشین‌ها اجازه‌ی کار ندارند. در این میان شهردار و یک معلم برای حمایت از آنها تلاش می‌کنند...

بندوبی ( دونگ ایل-شین- کره جنوبی)

مین سو دختری هفده ساله و یک دبیرستانی شورشی همراه با مادر و معشوق آس و پاس مادرش در آپارتمانی کوچک زندگی می‌کنند. وقتی که تعطیلات تابستانی آغاز می‌شود ، سو به طور اتفاقی با کارگر جوانی به نام کریم اهل بنگلادش که تا یک ماه دیگر باید به کشورش بازگردد آشنا می‌شود و این آشنایی سفری عاطفی را رقم می‌زند...


آلتیپلانو ( پیتربروسنز و جسیکا هوپ وودورث- آلمان و هلند)

گریس،عکاس جنگ طی یک حادثه‌ی خشونت‌بار در عراق صدمات شدیدی خورده و به همین خاطر حرفه‌اش را مرتب سرزنش می‌کند. مکس، همسر بلژیکی‌اش، جراح آب مروارید چشم در شهری در پرو است.
مرگ نابه‌هنگام دو روستایی در اثر بیماری ناشی از آلودگی معدن جیوه منجر به خشم روستائیانی می‌شود که عامل آن را دکترهای خارجی می‌پندارند و متعاقب آن شورشی به‌پا می‌شود که منجر به مرگ مکس می‌شود.....

قهرمان بالیوود ( دیه دریک فن روجن- هلند)

بک فیلمساز هلندی برای ساخت فیلمی موزیکال به بمیئی می‌رود. او که شاهد کشته شدن دختری خیابانی در اثر یک تصادف است به این نتیجه می‌رسد که دوربین فیلمبرداری‌اش قادر است، نیازهای مردم محتاج این شهر را شناسایی و ثبت کند. احساس نیک سر صحنه و نیک در خیابان تضاد جالبی را بین بالیوود و زاغه‌نشینان شهر بمبئی به‌وجود می‌آورد...


عجب قیامتی ( گوریندر چادا- انگلستان)

گوریندر چادا که با فیلم‌هایی مثل «بکهام سانتر کن» و «عروس و تعصب» به عنوان فیلمسازی هندی‌تبار در انگلیس به شهرت رسیده، این‌بار به سراغ داستانی رفته که روایتگر مادری هندی و تلاش‌هایش در جهت شوهر دادن دخترانش در انگلستان است که در نهایت محشری به پا می‌کند.

بی باورهای تالیوود ( جرج گیتوس- استرالیا و پاکستان)

این کمدی غیرمتعارف تماشاگران را به سفری ویژه در منطقه‌ای ممنوعه می‌برد. کارگردان این فیلم برای نزدیک شدن به حال و هوای این منطقه تصمیم می‌گیرد در کسوت بومیان آنجا درآید و موافقت می‌کند که به‌عنوان هنرپیشه در یکی از فیلم‌های کم‌هزینه‌ی پشتون‌ها در یک منطقه‌ی مرزی در شمال غربی پاکستان جایی که نزدیک به سکونت طالبان است، ظاهر شود. نام فیلم ترکیبی از طالبان و بالیوود است و از طرفی نگاهی به صنعت سینمای زیرزمینی در استان پشتونخای پاکستان دارد.

اینجا و آن جا ( دارکو لونگلوو- صربستان، آمریکا، آلمان)

داستان نوازنده‌ای درمانده در منهتن که پس از بیرون رانده شدن از آپارتمان دوستش که از دست او خسته شده تصمیم می‌گیرد در ازای دریافت مبلغی قابل توجه به بلگراد رفته و با دوست دختر مردی به نام برانکو ازدواج کند تا او بتواند اقامت آمریکا را بگیرد. او وارد بلگراد می‌شود اما مشکلات مالی باعث می‌شود که طرف قرارداد نتواند مبلغ مورد نظر را به موقع به او تحویل دهد و نوازنده ناچار می‌شود مدتی را به اجبار در آن شهر غریب سر کند.....

مراسم اختتامیه جشنواره‌ی دیاسپورا با کنسرتی به نام نور شرق شامل اجراهایی با موسیقی بی‌کلام همراه خواهد بود.دپارتمان فیلم دانشگاه تورنتو با در اختیار قرار دادن سالن سینمای این مرکز یکی از حمایت‌کنندگان جشنواره‌ی دیاسپوراست.

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
تارنمای جشنواره‌ی دیاسپورا

 
 

یک سناتور جمهوری‌خواه آمریکایی از باراک اوباما، رئیس جمهوری این کشور خواست که گزینه حمله نظامی به ایران برای توقف برنامه هسته‌ای را در نظر داشته باشد.

لیندسی گراهام، روز گذشته، شنبه در کنفرانس امنیت بین‌الملل هالیفکس در کانادا گفت که در صورت ادامه برنامه اتمی ایران، حمله به تسهیلات نظامی دریایی و هوایی ایران می‌تواند یکی از گزینه‌های آمریکا باشد.


«غرق کردن کشتی‌های جنگی و نابود کردن نیروی هوایی» از جمله پیشنهادات وی برای «وارد کردن ضربه‌ای قاطع به سپاه پاسداران» است.

وی هشدار داد که شاید در آینده نتوان با یک حمله هوایی «محدود» با برنامه اتمی ایران مقابله کرد و شاید هم اکنون هم از آن مرحله گذر کرده باشیم.

این سناتور آمریکایی با ابراز نگرانی از حمله متقابل ایران به نیروهای آمریکایی در افغانستان و «اقدامات تروریستی» در نقاط دیگر جهان،گفت: «باید برای یک دوره هرج و مرج برنامه‌ریزی کنیم.»

وی با بیان اینکه آمریکا به دنبال یک جنگ دیگر نیست، افزود: «جهان نمی‌تواند یک ایران دارای سلاح‌های اتمی را قبول کند.»

برخی مقامات ایران بارها هشدار داده‌اند که در صورت حمله نظامی آمریکا به ایران، در عملیات‌های تلافی‌جویانه منافع آمریکا در سراسر جهان را مورد حمله قرار خواهند داد.

سناتور آمریکایی: در صورت ادامه برنامه اتمی ایران، حمله به تسهیلات نظامی دریایی و هوایی ایران می‌تواند یکی از گزینه‌های آمریکا باشد.

به گفته لیندسی گراهام، که پیش از این نیز در سال ۲۰۰۹ خواهان حمله نظامی به ایران شده بود، بسیاری از جمهوری‌خواهان از برخورد «سختگیرانه» با ایران و اقدامی فراتر از تحریم‌های اعمال شده استقبال می‌کنند.

پس از انتخابات میان‌دوره‌ای پارلمان آمریکا در هفته گذشته، هم اکنون جمهوری‌خواهان اکثریت پارلمان را دست دارند.

این سناتور آمریکایی با اشاره به اینکه تحریم‌ها علیه ایران «فلج‌کننده» نیست، اظهار داشت: «اگر ایرانی‌ها احتمال یک حمله نظامی را باور نکنند، تحریم‌ها توان محدودی در جلوگیری از برنامه اتمی این کشور دارند.»

جمهوری اسلامی ایران می‌گوید که برنامه هسته‌ای این کشور صلح‌آمیز است و در صورت هرگونه تهدید نظامی آمادگی کامل برای دفاع از خود را دارد.

در ماه‌های گذشته اخباری از آزمایش و بهره‌برداری از موشک‌های جدیدی که در ایران ساخته شده، در رسانه‌ها منتشر شده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

جرم سیاسی
سرمقاله امروز روزنامه آرمان با عنوان «لایحه‌ جرم سیاسی؛ باید‌ها ونباید‌ها» پیشنهاد می‌دهد که مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران، جرم سیاسی را در قالب یک سیاسیت کلی تعریف کند.

در ابتدای این سرمقاله آمده است: «قانون اساسی مانند ساختمانی است كه همه‌ اجزای آن باید در كنار هم قرار گیرد. در حال حاضر می‌توان ادعا كرد كه حداقل بخشی از اصل ١٦٨ قانون اساسی اجرا نشده است. عدم اجرای این بخش از اصل ١٦٨ یعنی بحث جرم سیاسی و لزوم تعریف آن، تنها یک اصل را متوقف نكرده بلكه اصول متعددی از قانون اساسی به تبع عملیاتی نشدن بخشی از اصل ١٦٨، بلااجرا مانده است.»

نویسنده این سرمقاله افزوده: «وقتی یک مرجع قانونی مانند محاكم سیاسی با حضور هیأت منصفه نظر به مجرمیت یا عدم مجرمیت افراد می‌دهد، دیگر شائبه‌ برخوردهای سلیقه‌ای وجود نخواهد داشت و ضمن این‌كه سوابق مجرمین سیاسی به صورت شفاف ثبت می‌شود، افكار عمومی نیز قانع خواهد شد و به این ترتیب برخورد با فعالان سیاسی تبعات منفی در سطح جامعه بر جای نخواهد گذاشت.»

در بخش دیگری از سرمقاله می‌خوانیم: «متأسفانه تاكنون اراده‌ای از سوی سه قوه برای تصویب لایحه یا طرح جرم سیاسی وجود نداشته است، شایسته است كه مجمع تشخیص مصلحت نظام با اخذ رهنمودهای مقام معظم رهبری، بحث جرم سیاسی را در قالب یک سیاست كلی تدوین و ابلاغ كند. این ضرورت به‌ویژه پس از حوادث سال گذشته بیش‌تر احساس می‌شود؛ زیرا در برخورد با فعالان سیاسی، نوعی چند تعریفی به وجود آمد، از جمله آن‌كه حتی برخی مسئولین نمی‌دانستند روی این متهمان باید چه نامی گذاشت. تعدادی به این افراد مجرم امنیتی می‌گفتند و تعدادی دیگر از محكومان سیاسی نام می‌بردند، در حالی كه هیچ‌كدام از این عناوین وجهه قانونی ندارد.»

نویسنده سرمقاله آرمان ادامه داده است: «نخستین امری كه در تعریف یک جرم باید در نظر گرفته شود، بحث سوءنیت و اضرار به غیر است. عدم تعریف جرم سیاسی و به تبع آن عدم اشاعه‌ نقد سازنده در جامعه موجب بروز تک‌صدایی می‌شود. حال اگر با تعریف جرم سیاسی معیار قانونی فعالیت‌ها به صورت شفاف مشخص شود، حكومت و مردم با چنین مسائلی روبه‌رو نخواهند بود.»

متن کامل سرمقاله

تغییر موازنه‌ها در آسیا
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «اوباما در آسیا دنبال چیست؟» در مورد گسترش مناسبات آمریکا با هند و پیامدهای آن برای ایران است.

در این سرمقاله آمده است: «سیاست آمریكا در آسیا به صورت سنتی مبتنی بر ایجاد موازنه‌هاست. ایجاد موازنه میان هند و پاكستان، چین با ژاپن، كره‌جنوبی با كره شمالی. صحنه آسیا در دوره بعد از جنگ سرد شاهد تحولاتی بوده و باعث شده در این سیاست سنتی آمریكا تغییراتی صورت گیرد. افول نسبی موقعیت استرالیا و ژاپن در عرصه سیاست جهانی همراه شده است با ظهور چین و هند به عنوان دو قدرت در حال ظهور. امروزه این اجماع نظر وجود دارد كه چین را نمی‌توان با اتكا بر ژاپن یا استرالیا مهار كرد. این كشور با سرعتی باورنكردنی در حال قدرت گرفتن و به چالش كشیدن ارزش‌های سنتی آمریكایی نظیر لیبرال‌ دموكراسی است.»

این سرمقاله افزوده: «در چنین شرایطی آمریكا برای مهار چین و حفظ و تداوم جذابیت ارزش‌های آمریكایی در قاره كهن، نیم‌نگاهی به پتانسیل‌های هند برای مهار چین دارد. اگر این نظر درست باشد باید شاهد آن باشیم كه در سال‌های آینده، آمریكا از نقطه اتكای سنتی خود در آسیا یعنی ژاپن در شرق دور به سمت هند در غرب آسیا حركت كند. این حركت همكاری‌های تجاری و اقتصادی و نیز همكاری‌های نظامی و امنیتی را دربرمی‌گیرد.»

در ادامه سرمقاله تهران امروز آمده است: «براساس فرمول سنتی موازنه‌ها در آسیا، چین با سه متحد آمریكا یعنی ژاپن و استرالیا و هند تحت نظر قرار می‌گیرد. در این طرف ماجرا یعنی در غرب آسیا هم، مشاركت بیش‌تر هند می‌تواند به حل برخی مشكلات آمریكا در افغانستان كمک كرده و فشار را بر ایران از ناحیه غرب آسیا بیش‌تر كند. رأی مثبت هند به ارسال پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت، پیوستن آن به خط لوله صلح، نزدیكی هرچه بیش‌تر به اسرائیل، بزرگ‌نمایی حمله به هتل تاج محل نشانه‌هایی از این تحول جدید به شمار می‌روند.»

سرمقاله افزوده است: «هندی‌ها با دیپلماسی آرام و منحصربه فرد خود در حال پیش‌برد این سیاست هستند و تلاش می‌كنند تا حد امكان از ترساندن چینی‌ها و ایرانی‌ها اجتناب كنند. اینكه ایران و چین به جهت‌گیری جدید هند در برابر واشنگتن آشكارا اعتراض نمی‌كنند دلیل بر نگران نبودن آن‌ها نیست. شاید چینی‌ها به این جمع‌بندی رسیده‌اند كه هند تا زمانی كه پكن به قدرت دوم اقتصاد جهانی تبدیل شود، توان مهار آن را ندارد و بنابراین ضرورتی ندارد خود را گرفتار بازی پرسروصدای آمریكایی‌ها كنند. اما در این طرف ماجرا، شرایط متفاوت است.»

متن کامل سرمقاله

سایر مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان «انتخاب شهرداران به کجا خواهد انجامید»

سرمقاله امروز روزنامه مردم سالاری با عنوان «عبور از زاگرس بن‌بست البرز»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «حباب تركید»

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته