-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

Latest news from Jaras for 11/14/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



عبدالرحیم سلیمانی اردستانی*


 

بدون تردید هر نظام و هر مکتب و هر شخص، مخالفانی دارد که به گونه‌ای دیگر می‌اندیشند. تاکنون هیچ نظام حکومتی بر روی زمین نبوده است که مخالفانی، کم یا زیاد، نداشته باشد و هیچ مکتب فکری یا دینی روی زمین پیدا نشده که همه انسان‌ها آن را بپذیرند و هیچ انسانی نباشد که به گونه‌ای متفاوت بیندیشد. هر انسانی نیز برای خود اندیشه یا دینی دارد و طرفدار یک نظام حکومتی است، اما انسان‌های دیگر با او موافق نیستند.

 

حال سؤال اساسی و مهم این است که این نظام‌ها و مکاتب و ادیان با مخالفان خود چه برخوردی را باید داشته باشند؟ چه روشی را باید در پیش گرفت تا جامعه‌ای سالم و انسانی و اخلاقی داشته باشیم؟ از سخنان و سیره بزرگان اسلام و ائمه معصومین (ع) می‌توان منطق و روش روشنی را برداشت کرد. مطابق این منطق برخورد با مخالف باید محترمانه و اخلاقی باشد.

 

به کاربردن الفاظ رکیک و ناسزا حتی برای مخالفی که به ناحق دست به شمشیر برده و به قتل و غارت پرداخته است، روا نیست. امام علی‌(ع) در بحبوحه جنگ صفین می‌شنود که برخی از اصحاب او به لشکر معاویه دشنام می‌دهند. امام می‌فرماید من خوش ندارم که شما فحش دهنده باشید. اگر شما برای آنان اعمالشان را توصیف کنید و وضعیتشان را بیان کنید، سخن درست‌تری گفته‌اید و معذورتر هستید. به جای فحش و ناسزا برای حفظ خود ما و آنان و صلح و هدایت آنان دعا کنید. این روش باعث می‌شود که جاهلان حق را بشناسند و عنودان دست از ستیزه بردارند. (نهج‌البلاغه، خ۲۰۶)

 

آن حضرت در میان اصحاب خود نشسته است. امام (ع) مسأله‌ای را بیان می‌کند. یکی از خوارج که در آنجا حضور داشت با لحنی بسیار زشت گفت: «خدا این کافر [علی(ع)] را بکشد، چقدر دانا و فقیه است!» اصحاب خشمگین شده به سمت او حمله می‌کنند. امام می‌فرماید: آرام! او ناسزایی گفته و دشنامی داده، که در پاسخ او یا باید مقابله به مثل کرد و یا اینکه از گناه او درگذشت [و معلوم است که امام می‌خواهد بفرماید که راه دوم را باید در پیش گرفت، و به هر حال برخورد خشن نباید کرد.] (نهج‌البلاغه، حکمت۴۲۰)

 

در احادیثی آمده است که امام علی(ع) در جنگ‌ها به لشکریان خود توصیه‌هایی می‌کرده، از جمله اینکه صدای خود را بلند نکنند و زیاد سخن نگویند و کسی از دشمن که به آنان سلام کند جواب دهند و … (وسائل الشیعه، ج۱۱، کتاب الجهاد، باب۳۴)

 

یکی از اصحاب امام صادق(ع) به نام مفضل ابن عمر به مسجد مدینه می‌رود و در گوشه‌ای می‌نشیند. در نزدیکی او برخی از ملحدان از جمله ملحد معروفی به نام ابن‌ابی العوجاء نشسته بودند و اصول اساسی اسلام را رد می‌کردند. مفضل عصبانی شده و به آنان ناسزا می‌گوید. آنان به او می‌گویند که اگر تو طرفدار جعفرین محمد هستی روش او اینگونه نیست. او عصبانی نمی‌شود و ناسزا نمی‌گوید و سخن را با متانت گوش می‌دهد و پاسخ علمی می‌دهد. مفضل بر می‌خیزد و خدمت امام صادق‌(ع) می‌رسد و ماجرا را تعریف می‌کند. امام می‌فرماید ناراحت نباش و فردا به کلاس درس بیا. مفضل در درس آن حضرت شرکت می‌کند که نتیجه این کلاس کتاب معروف «توحید مفضل» است. (مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۳۰-۱۳۱)

 

آری! امام صادق به مخالف، حتی اگر کافر باشد، ناسزا نمی‌گوید و پاسخ علمی می‌دهد و راه حلی که به طرفدار خود ارائه می‌کند، کلاس درس است، چرا که پاسخ مخالف را تنها با استدلال علمی می‌توان داد.

 

همین ابن ابی العوجای ملحد خدمت امام صادق(ع) می‌رسد و به بدترین شکل به امام و مسلمانان توهین می‌کند. او در مراسم حج و در رابطه با طواف به امام می‌گوید: «تا کی شما می‌خواهید مثل گاو دور این خرمن بچرخید؟» با این حال امام بدون اینکه خشمگین شود و کلمه ناشایستی به او بگوید، با او وارد بحث می‌شود و جواب شبهات علمی او را می‌دهد. (همان، ص۱۳۱)

 

مرحوم شهید مطهری(ره) یکی از شاگردان مکتب امام صادق‌(ع) است. این شهید بزرگوار در نوشته‌ها و گفته‌های خود مکرر و با صراحت بیان می‌کند که جواب مخالف را، حتی اگر اصول بنیادین اسلام را رد کند، تنها باید با استدلال و قلم داد و هر برخورد دیگری راه به بیراهه می‌برد و به زیان اسلام است. (برای نمونه به منبع فوق مراجعه شود)

 

شاگرد دیگر این مکتب مرحوم آیت‌الله منتظری‌(قدس سره) است. ایشان پس از اینکه جناب آقای دکتر سروش نظریه‌ای را در باب «کیفیت وحی» مطرح می‌کند، با وجود کهولت سن و سنگینی زخم‌های روزگار، قلم به دست می‌گیرد و کتابی می‌نویسد و نظریه جناب دکتر سروش را رد می‌کند. اما سخن ایشان در مقدمه کتاب بسیار درس‌آموز است:

 

«چندی پیش در یکی از رسانه‌های خارجی مصاحبه‌ای از طرف دانشمند محترم جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش (وفقه الله تعالی) در باب وحی و قرآن، مبنی بر اینکه مضمون وحی از ناحیه خداوند و صورت و قالب آن از خود پیامبر(ص) می‌باشد، منتشر شد و به دنبال آن سؤال‌ها و پاسخ‌های گوناگونی مطرح گردید. این نظر … درباره قرآن که به اجماع اهل اسلام، معنا و مضمون و همچنین الفاظ و صورت آن از سوی مبدأ غیبی وحی بوده … به هیچ وجه پیش عموم دانشمندان مسلمان مقبول نمی‌افتد و بار عام نمی‌یابد. البته اظهار آن نظر زمینه میمون بازنگری حقیقت وحی و تحلیل معنای آن و جستجوی مجدد از ادله نقلی و عقلی آن را فراهم نمود و موجب جنب و جوش گروهی از دانشمندان و جهش در معرفت دینی گردید و به خاطر همین امر نیز باید محافل علمی از اظهار آن استقبال کرده و اندیشمندانه و اندیشورانه به آن بنگرند و آن را محققانه همراه با نزاکت و رعایت روش و ادب مناظره و عاری از کینه‌توزی و اغراض سیاسی مورد بررسی و تحقیق و نقد قرار دهند و از تکفیر و تفسیق که به حقیقت، جهد عاجز است به شدت بگریزند.» (سفیر حق و صفیر وحی، ص۱۴-۱۵)

 

آری! این روشی است که این دو شاگرد مکتب امام صادق داشته‌اند و به دیگران نیز توصیه کرده‌اند (رحمة الله علیهما و اعلی الله مقامهما و کثر الله امثالهما). اما گویا جامعه ما از این روش و منش بسیار فاصله گرفته است. برخی از مطبوعات ما که با هزینه بیت‌المال مردم اداره می‌شوند، روشی عکس این را در پیش گرفته‌اند و ادبیات تخریب و ناسزا و فحاشی و تهمت را نه تنها در رابطه با غیر همدینان و سران کشورهای دیگر، بلکه در رابطه با شخصیت‌های شناخته شده خود ما روا می‌دارند.

 

از یک شخصیت عالم شناخته شده (جناب حجت الاسلام فاضل میبدی) مقاله‌ای منتشر می‌شود و در آن سیره و روش معصومین در موضوعی بیان می‌شود. اما این مقاله به مذاق روزنامه ای (کیهان، ۲۸/۷/۸۹) خوش نمی‌آید و آن را نمی‌پسندد. ولی جالب است که آن روزنامه که مدعی دفاع از دین و سنت است، به جای اینکه استدلال نویسنده را پاسخ دهد، شخص نویسنده را مورد آماج ناسزا و تهمت قرار می‌دهد و در این راه از به کار بردن هیچ لفظی کوتاهی نمی‌کند.

 

فحاشی و ناسزاگویی روش معمول روزنامه فوق است و در واقع هیچ انسان باشخصیتی از ناسزاگویی این روزنامه ناراحت نمی‌شود، چرا که مشی و روش آن «ناسزاگویی به شایستگان» است.

 

اما جالب است که روزنامه فوق به بهانه این مقاله، به تشکلی که نویسنده فوق عضو آن است نیز می‌تازد و آن را «گروهک جعلی مجمع محققین و مدرسین» می‌خواند. ابتدا گمان کردم که این هم فحش و ناسزایی است از سنخ آنچه روزنامه فوق هر آن کس را که با آن روزنامه موافق نباشد، بی نصیب نمی‌گذارد. اما باکی نیست. همانطور که در نگاشته «ادب سخن» نیز بیان کردم، این روزنامه مدرک اجتهاد عالمان حوزه علمیه قم را تایید یا رد می‌کند. سال‌هاست که این روزنامه مرجع تقلید معتبر و جعلی، مجتهد معتبر و جعلی، محقق معتبر و جعلی و مدرس معتبر و جعلی را بیان می‌کند و در واقع مرجع تشخیص این امور شده است. پس «مجمع محققین و مدرسین» یک عنوان جعلی است، چرا که محقق و مدرس بودن اعضای آن هرگز مورد تایید آن روزنامه نبوده است. ولی این رد و انکار کیهان جای خوشحالی دارد، چرا که مردودین این نشریه هتاک مقبول مردم فهیم این آب و خاک‌اند. بگذریم از مجوز رسمی مجمع و ثبت آن در مراجع قانونی و احکام متعددی که بسیاری از اعضای آن از امام راحل(قدس سره) دارند و سوابق جهاد و مبارزه و تالیفات و تحقیقات آنان.

 

به هر حال سخن ناروا و ناسزا در رابطه با کسانی که با اندیشه رایج همراه نیستند، امری بسیار متداول شده است، و البته در فضایی که سیاستمداران و روحانیون مشهور، مخالفان خود و مخالفان اندیشه و جریان سیاسی خود را بزغاله، خس و خاشاک، گوساله، بوزینه و موجودات پایین‌تر می‌خوانند، از دیگران چه انتظاری می‌توان داشت.

 

سخن را با سه حدیث از امام باقر(ع) پایان می‌دهم:
- «بهترین چیزی را که دوست دارید به شما گفته شود، به مردم بگویید؛ زیرا خداوند از شخص لعنت کننده دشنام‌ده بد‌گوی از مؤمنان و ناسزاگوی بددهن نفرت دارد.» (بحار الانوار، ج۷۸، ص۱۸۱)
- «خداوند شخص ناسزاگوی بد دهن را دشمن دارد.» (الکافی، ج۲، ص۳۲۴)
- «حربه فرو مایگان، زشت گویی است.»‌ (بحار الانوار، ج۷۸، ص۱۸۵)

 

* عضو هیات علمی دانشگاه مفید، عضو شورای مرکزی مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم

 

منبع:  وبلاگ شخصی نویسنده


 


حسن شریعتمداری


این موضوع در "اندیشه زمانه" به بحث گذاشته شده که آیا ایده‌ی "ایرانیت" حاوی عناصر فکری‌ای است که بتوانند همچون بنیاد انتقادی درونی از موقعیت کنونی ما عمل کنند.


در این مورد با حسن شریعتمداری، فعال سیاسی، گفت‌وگو کرده‌ایم.


او در این گفت‌وگو شرط آن را که اصولاً انتقادی بنیادین میسر شود در این می‌بیند که ما لایه‌ی بنیادین فرهنگ خود را بشناسیم، لایه‌هایی را که به صورت ناخودآگاه عمل می‌کنند.


آقای شریعتمداری خواسته است که در صدر این گفت‌وگو این بیت از حافظ قرار گیرد:


در اندرون من خسته دل ندانم کیست /
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست


اندیشه زمانه: چندی پیش محمد قوچانی، روزنامه‌نگار شناخته‌شده،‌ پس از آزادی از زندان، مقالاتی در مورد سکولاریسم منتشر کرد که در حال حاضر نمی‌توان گفت که سفارش بازجویان بوده است یا اینکه نویسنده آنها را به اختیار نوشته است. این مهم نیست، مهم اندیشه‌ای است که در آن بیان شده، اندیشه‌ای که روایت‌ها و نمودهای دیگری هم دارد، مثلاً به صورت بسیجی کردن کورش در مراسم نمایش استوانه او. نکته این است که گویا، آنچنان که در شاهنامه از قول اردشیر بابکان آمده، سرشت فرهنگ ایرانی ایجاب می‌کند که «برادر شود پادشاهی و دین»، به سخن دیگر ایرانیان مجبورند و محکوم‌اند و می‌خواهند که نهاد دین و دولت را آمیخته ببینند.


ناسیونالیسم ایرانی در دوره‌ اعتلای خود به نوعی منتقد دین بود و درآمیختگی دین و دولت را نمی‌پذیرفت. به نظر شما اکنون چه می‌گذرد؟ می‌خواهند زیر عنوان "مکتب ایران"، ناسیونالیسم را با ولایت‌پذیری ترکیب کنند و برادری پادشاهی و دین را جاودان بنمایند، آن هم آن گونه که طرفداران پادشاهی باستان نیز خرسند شوند؟
کلاً نظر شما در مورد این که ایرانیان ولایت‌پذیر هستند، چیست؟


حسن شریعتمداری: اگر بگوییم که بر اذهان ما اساطیر بیش از معاصرین فرمانروایی می‌کنند، شاید سخن گزافی نباشد. اسطوره از جنس حقیقت است، قدسی است، مطلق است، نقدپذیر نیست، نماد ذهنی و تاریخی حقیقت محض است. اسطوره‌های گوناگون بدون توجه به واقعیت وجودی، زمان ظهور تاریخ و یا افسانه برکشیده شده از آن با هم در ذهن متحد می‌شوند، زیرا همه نماد حقیقت‌اند.
پوریای ولی و علی، علی و رستم، کاوه و آرش، حسین و سیاوش، همه در ذهن ایرانی می‌توانند به آسانی به هم بپیوندند و یا جدا شوند.


مولوی می‌گوید:
زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت /
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.


(ظاهراً شیر خدا اشاره به علی مرتضی است و در ذهنیت مولوی اتحاد شیر خدا و رستم دستان که هر دو مظهر شجاعت‌اند، سخت نیست.)


جان گرگان و سگان از هم جداست /
متحد جانهای مردان خداست.


ما پس از حمله اعراب، اسلام ناآشنا را در ظرف نهادها و آداب و رسوم دوره ساسانی خود ریختیم و از تشیع چیزی ساختیم که دیگر برای ما ناآشنا نبود. بنی‌هاشم نیز ما را انتخاب کرده بودند. از دو طایفه بنی هاشم و بنی امیه، بنی هاشم به تمدن ایران نزدیک شد و علی (ع) پایتخت خود را به کوفه آورد و عباسیان بغداد را پایتخت کردند که هر دو نزدیک مدائن بودند و بنی امیه دمشق را، که شهر بزرگ و آباد بیزانس (روم شرقی) بود، به پایتختی انتخاب نمودند. ابومسلم خراسانی سردار ایرانی، بنی عباس از بنی هاشم را به حکومت رسانید. داستان معروف سید خراسانی و قیام او در رکاب مهدی − که امروز بسیجی‌های وفادار به ولایت فقیه، سعی می‌کنند او را با آیت‌الله خامنه‌ای ترک ‌نسب یکی کنند − احتمالاداستانی است که ایرانیان برای ابومسلم ساخته بودند که به غدر خلیفه عباسی کشته شده بود.


(باور به قیام یکی از آل محمد درآخرالزمان از همان اوان درمیان مسلمانان رواج داشت.)


متشابهات در روایت ظهور امام زمان و باورهای دینی ایرانیان و افسانه‌های تاریخی آنان بیش از این است و فرجام‌گرایی و اسطوره‌باوری که در دو انتهای زمان‌اند، به نحو معجزه‌آمیزی می‌توانند، به هم پیوند بخورند.


عرفان ما نیز پیوند عمیقی با گذشته گنوسی و میترایی و مانوی ما دارد و ما را با گذشته پیوند می‌دهد. فردوسی زال را به منقار سیمرغ به قاف می‌برد و عطار سیمرغ را از هفت‌شهر عشق عبور می‌دهد تا به قاف برساند و شیخ اشراق، شهاب‌الدین سهروردی نیز ما را بر بال عشق می‌نشاند و به سوی نور می‌برد و البته فراموش نمی‌کند که راز و رمز و استعاره گنوسی-مانوی را هم با ایهامی پرشکوه ممزوج آن کند.


عرفان، نثر مسجع فارسی و نظم آن را برمی‌گزیند تا بر تار و پود جان ما نفوذ کند. شعر فارسی از به خدمت گرفتن کلیدواژه‌هایی که شنیدن هر یک از آنها ما را از تخته‌بند عالم خاکی به افلاک نامتناهی خیال برمی‌کشد، کوتاهی نمی‌کند. آب حیات و عشق، کمال، می، پیر مغان، جام جم، سیمرغ، قاف، سلیمان و صدها کلیدواژه دیگر با مهارتی تمام چنان در شعر به هم تنیده‌اند که سحرشان در جان ما می‌ریزد و ما را با خود به گذشته‌های دور و سوار بر بال سیمرغ به جست‌وجوی نور می‌برد.


ولی جهان خاکی ما جهان واقعیت‌هاست، و فرهنگ ما رابطۀ ما را با این واقعیت‌ها بسیار ضعیف کرده است. اگر پس از خستگی از واقعیت‌ها و برای تنوع و با خودآگاهی لحظاتی چند خود را از جهان خاکی برمی‌کشیدیم و روح خود را صیقل می‌دادیم، غمی نبود، ولی افسوس که افسون افسونگران و سحر ساحران کمتر مجالی برای خودآگاهی ما گذاشته است.


در چنین زمینۀ فرهنگی پرشالوده و عمیقی که تاریخ و مذهب و عرفان و اسطوره و افسانه را به هم تنیده است، بیش از ابتکار و هوشیاری، شیادی و حقه‌بازی و شاید توهم و مالیخولیا می‌تواند انگیزه‌ای قوی در مردان سیاست و بازیگران قدرت ایجاد کند تا خود را محو در هالۀ نور ببینند و یا کورش زمانه شوند. همیشه این کالای ظاهرفریب مشتریان پروپاقرص خود را خواهد یافت.


احمدی‌نژاد زیاد نگران گذشتۀ خویش نیست و شاید در ذهن مغشوش خود نیز ایران و اسلام را در تضاد نمی‌بیند و یاران او نیز. مگر ادیب‌الممالک فراهانی در ترجیع‌بند معروف و حماسی خویش، که به مناسبت تولد پیامبر اسلام سروده است، به یکسان خشم خشایارشاه بر امواج را در لشکرکشی به یونان با فتح اشبلیه و فرغانه به وسیلۀ سرداران اسلام در کنار هم نمی‌نهد!؟


ماییم که از پادشهان باج گرفتیم /
زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم


این «ما» فارغ از زمان و تاریخ و عقیده و آداب و سنت و قوم غالب و مغلوب است و نه او و نه شنوندگانش و خوانندگانش تضادی در آن نمی‌بینند. و مگر نه این خاقانی قصیده ایوان مدائن خود را در بازگشت از سفر مکه در مدائن سروده است!؟


پس عجیب نیست که احمدی‌نژاد شال بسیجی خود را به گردن سرباز هخامنشی بیندازد و تضادی در آن نبیند.شاید اگریک عینک دودی آخرین مد و اعلا نیزبه چشم او میزد کاملا وصف الحال ما بود. گفتگوی تمدن‌ها و شرکت در مدیریت جهان ٬ که اولی اظهار دیپلماتیک همان خواست دوم است، اگر ازدهان دیگران گفته میشود چیزتازه‌ای نیست. همان است که:
کورش آسوده بخواب که ما بیداریم.
همه درعمیق ترین ناخود آگاه جمعی نهایتا سرو ته یک کرباسیم.


شاید زیاد خوشمان نیاید وقتی از زبان طنز گزندۀ هادی خرسندی بشنویم که:
هموطن احمد‌ی‌نژاد تویی /
هموطن احمدی‌نژاد منم


به پرسش برگردیم. آیا شما با این توضیحات می‌خواهید بگویید که گیج‌سری ما، باعث می‌شود که نتوانیم تفاوت‌ها را ببنیم و در واقع نیز به لحاظ مضمونی و به لحاظ رفتار ما در برابر قدرت، تفاوتی وجود ندارد میان شاه و ولی فقیه، و مردم سرزمینی که ایران خوانده می‌شود، به همان دلیل که قرن‌ها زیر سلطه‌ی شاهان بوده‌اند، اکنون اسیر ولایت هستند؟
و نیز آیا منظورتان این است که میان ناسیونالیسم ایرانی و اسلام‌گرایی ایرانی تضادی وجود ندارد؟


ریشه این موضوع عمیق‌تر از این حرفهاست. گیج‌سری عمدتا ناشی از بی‌دقتی و سرسری گرفتن مسئله است. فرهنگ ما در منظومه مطلق‌ها و حقایق قفل شده است و فشار زندگی روزمره − که به ناچار متأثر از مادیات و در نتیجه واقعیات امروزین است و با سرعت تغییرات را متحمل شده و با خود حمل می‌کند – روان ما را دوپاره کرده است.


من واژه روان‌پارگی یا روان‌نژندی را برای وصف حال رساتر از گیج‌سری می‌دانم.


فرهنگ مدرن بیشترین توجه خود را معطوف به واقعیات جهان کرده است و با تجربه و آزمایش، واقعیات را در قوانین و تئوری‌های گوناگون قابل درک کرده و توضیح می‌دهد. فرهنگ حقیقت‌جو ذات‌گراست، شیوۀ آن کشف و شهود است. واقعیات در دسترس همگان است، ولی حقیقت فقط در مالکیت مدعیان کشف آن‌است. حقیقت، مطلق است؛ یا هست یا نیست، قابل تفاهم و تعامل نیست. واقعیت‌ها نسبی هستند و هر روز وجه جدیدی از آنها شناخته می‌شوند. از هر زاویه‌ای و با هر فهمی و با هر تئوری‌ و فلسفه‌ای به واقعیت نگاه کنید، وجه دیگری از آن را درمی‌یابید. به این جهت واقعیات قابل مفاهمه و مذاکره و تعامل‌اند.


فرهنگ حقیقت‌جو، چون سلب و سترون است، به‌خصوص فرهنگی که جهان اعراض را یعنی جهان واقعی را‌، سراب، وسیلۀ فریب و گمراهی و توجه به آن را تأیید جهالت بداند و خوار بشمارد.


نتیجۀ زندگانی در دو جهان، جهان ذو ذات و حقایق، و جهان اعراض و مادیات در قرن حاضر، حاصلی جز روان‌پارگی ندارد، به‌خصوص اگر عده‌ای در قدرت به این نتیجه برسند که این دوگانگی قابل دوام نیست و راه حل درست در خلاف جهتی است که غرب رفته است؛ باید جهان را به عصر طلایی سیطرۀ حقایق بر واقعیات برگرداند و این کار را باید از جامعۀ خود یعنی ایران شروع کرد، آن‌وقت این روان‌پریشی که امری فرهنگی و شخصی بوده است، به امری اجباری و زوری برکشیده می‌شود و به تدریج به یک روان‌پریشی جمعی و سپس روان‌پارگی اجتماعی تبدیل می‌شود.


امروز مردم ایران از طریق رادیو، ماهواره و اینترنت در یک دنیای به شدت متضاد با جامعۀ ایران و به شدت متضادتر با این فرهنگ منحط و معکوس درگیرند و این درگیری نفس‌گیر، روان‌پارگی جامعه را به مراحل خطرناکی سوق می‌دهد.


البته همین جا بگویم که من بر عکس برخی متفکران وطنی به انسداد اندیشه و مسدود بودن همۀ راه‌ها قائل نیستم و جبر واقعیات را چنان قوی می‌دانم که فکر می‌کنم نسل‌های جدید به تدریج موفق به تغییر فرهنگ جمعی و درآمدن از این وضعیت پرپیچ‌وخم خواهند شد.


امروز واقعیات نه تنها به وسیلۀ اجبار زندگانی، بلکه از طریق وسائل ارتباط جمعی حملۀ خود را به ذوات ثابتۀ جاخوش کرده در لایه‌های عمیق تفکر ما شروع کرده‌اند. آنچه "رهبر انقلاب" و تئوریسین‌های جمهوری اسلامی، آن را تهاجم فرهنگی می‌نامند، در حقیقت، تهاجم زندگانی واقعی به ذهنیات موهوم ماست، تهاجمی که آنان را به وحشت انداخته است.


در مورد تضاد ناسیونالیسم ایرانی و اسلام‌گرایی نیز باید توجه داشت که وجه وحدت آنها یکی از وجوه پیچیده و چند وجهی این پدیده‌های تاریخی است. میان آنها تضادهای فراوانی هم وجود دارد.


ترس از گم شدن در جهان مدرن و وحشت از فرهنگ بی‌مرز و غیر خودی بخشی از جامعه را به بحران هویت دچار می‌کند. بحران هویت با شک در هویت شروع می‌شود. با سؤال از هویت، هر شخصی ممکن است به جوابهای مختلفی برسد. گروهی به هویت قومی و محلی پناه می‌برند و برخی به هویت مذهبی و برخی دیگر به هویت باستانی.


وجه وحدت این پدیده‌ها در نوستالژیک و ایدئولوژیک بودن آنهاست، در حکومت اسطوره و سنتها است، در خودآگاهی کاذب ناشی از این ایدئولوژیک کردن نظام ارزشی هویت است.


بازگشت به این گذشته در مبارزه با مدرنیته آنها را در کنار هم قرار می‌دهد. جلال آل احمدِ چپ، داریوش شایگانِ سکولار و دکتر حسین نصرِ مذهبی و احسان نراقیِ لیبرال و فردیدِ هایدگری، همه در بازگشت به خویشتنِ خویش همداستان بودند. این بازگشت به خویشتن برای ما ایرانی‌ها یک مشکل دیگر را در ذهن حل می‌کند و آن بازگشت به دوران باشکوهی است که قدرت و شکوه و عزت چشمگیری داشتیم. اگر زمینۀ مذهبی نیز داشته باشیم، بازگشت به دوران با شکوه اسلامی نیز آرزوی مهمی را برآورده می‌کند.


حتّی اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، می‌بینیم که باستان‌گرایان ما نیز اغلبشان با مذهب نه تنها مسئله‌ای نداشته‌اند، بلکه فقط اسلام را با مذهب زرتشت عوض می‌کرده‌اند. سکولاریسم ضد مذهب ایرانی در بستر تاریخی خویش، مخالفت با اسلام بود و نه مذهب. کسروی، که "شیعه‌گری" را نوشت، خود مؤسس یک فرقۀ مذهبی به نام "پاک‌دینی" بود. پورداوود به زرتشتی‌گری عنایت داشت و از همین دست صادق هدایت و دیگر روشنفکران متقدم بودند.دقیق تراگربگوئیم جنبه ضد عربی روشنفکری معاصر ما بسیار قویتر از جنبه ضد مذهبی آنست .


شاید سکولاریسم به معنی مدرن، یعنی در مفهوم اجتماعیِ شخص دانستنِ مذهب یا آزادیِ مذهبی و در مفهوم سیاسی به معنی جدایی نهاد دین از نهاد دولت، چند سالی بیشتر در بین روشنفکران ایرانی سابقۀ تاریخی نداشته باشد و بدیهی نباشد.


در همین زمینه، اسلام‌گرایی و باستان‌گرایی می‌توانند رقیب یکدیگر نیز باشند، ولی این رقابت در لایه‌های پایین‌تری از تفکر جامعه جای دارد و بیشتر در خودآگاه جمعی جامعه است که این دو پدیده در مقابل هم قرار می‌گیرند. ناخودآگاه جمعی ما فرجام داستان را می‌نویسد و این ناخودآگاه تا تغییر نکند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. ولی البته، تأکید می‌کنم که این ناخودآگاه نیز لزوماً درمعرض تغییراست.


ما این بار داریم در خود می‌شکنیم، تا دوباره خود را بسازیم و این بار با جهان واقعی صلح کنیم و به جای بازگشت به خویشتن خویش، به زندگی لبخند زنیم.


این پدیده‌های اسلام‌گرایی و باستان‌گرایی را جریان‌هایی جدید می‌بینید که در عصر جدید پدید آمده‌اند و یا شما تصور می‌کنید که می‌توانیم از یک روح قومیِ (Volksgeist) واحد در ایران سخن گوییم که از زمان سلطه‌ی اسلام بر این سرزمین، دچار پریشانی و تضاد شده است؟ این پرسش از این نظر اهمیت دارد که دریابیم مسئله‌ی ایران و ایرانیت را باید در کادری نهاده بر متن عصر جدید بررسی کنیم و یا باید برای کاوش آن به نوعی باستان‌شناسی فرهنگی رو آوریم.


شریعتمداری: روسو و هگل در ابتدای معماری "ناسیون" در اروپای آن روز با ایده‌آلیزه کردن مفهوم قوم و ملت و جعل روح برای یک مفهوم قراردادی نوظهور، یکی ملت و دیگری دولت را چون موجودی حقیقی و زنده فرض کردند و مقاصد معینی از این کار داشتند که اینجا جای بحث آن نیست. من به‌هیچ وجه نه تنها در صدد ایده‌آلیزه کردن و مقدس نمودن مفهوم هویت ایرانی نیستم که فقط دارم آن را در بخش عمیق و پنهان شده‌اش باز می شکافم. آنچه من می گویم از جنس متافیزیک نیست .از جنس فرهنگ است که خود دست‌آورد و تولید غیر مادی و تاریخی جامعه است. بیشتر آنچه که در جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی گفته می شود، از جنس تعاریف قراردادی (مفاهیم اعتباری) است و برای توضیح و توجیه مسائل جامعه بکار می رود.


امروز جامعه‌شناسی مدرن به این خصوصیت خود واقف و معترف است. اگر سخن از خودآگاه و ناخودآگاه جمعی می رود تعمیمی از خودآگاه و ناخودآگاه فردی بر مفهوم جامعه است. ناخودآگاه جمعی ژرف‌ترین لایه فرهنگی ماست که از طریق نسل گذشته در طی اجتماعی شدن ما (socialization) به ما منتقل می‌شود و خودآگاه جمعی ما قسمتی از فرهنگ است که آن را می توان دست‌آورد نسل حاضر دانست که به انتخاب خود به آن رسیده است. ناخودآگاه جمعی جعل یک اصطلاح برای مشخص کردن آن لایه از فرهنگ است که جایگاه اساطیر، تابوها، مقدسات و افسانه های سخت‌جان و تغییرناپذیر فرهنگ است. آگاهی بر این ناخودآگاه، به معنای انتخاب آگاهانه و یا کنار گذاشتن آگاهانه آنهاست، بازشکافی و ارزیابی مجدد آنهاست. درست برعکس طرفداران بازگشت به خویشتن خویش، درصدد بازشکافی این خویشتن خویش است.


ما ایرانیان ابداع کننده و یا یکی از مهمترین ابداع کنندگان آیین های باطنی (گنوسی) بوده‌ایم. این آیین‌ها جهان خاکی را سرابی بیش نمی‌دانند . درست همه چیز را واژگونه کرده‌اند . اگر جهان معاصر علم مدرن را با توجه به عالم بیرونی و تجربه آن و کشف قانونمندی‌های آن به وجود آورد، در جهان‌بینی باطنی سفر به درون و عزلت گزیدن از این جهان خاکی راه منحصر به فرد کشف حقیقت و پیوستن به آن است. عشق نردبان آن و جنون کلید این بهشت حقیقت‌هاست. این است که فرهنگ ما عشق و جنون را همردیف می‌داند و از معدود فرهنگهای جنون‌ستاست.


باز خصوصیت دیگر ما این است که پس از اسلام عرفان باطنی با اختیار زبان فارسی و نثرونظم دلکش آن مفاهیم رازآمیز خود را که در همه فرهنگهای دیگر نخبه‌گرا و در اختیار عده معدودی بود، بخش لاینفکی از فرهنگ توده ای مردم کوچه و بازار کرد و روان همه را به تصرف خود درآورد. حتی فقه خشک زمینی نیز بیش از چند گاهی نتوانست در مقابل این رقیب قوی پنجه مقاومت کند و تا آنجا پیش رفت که مولویِ فقیه را، عارفی شوریده کرد.


دیوان حافظ با نیم بیتی از یزید شروع می شود:
الا یا ایها الساقی ادرکأسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها


شما براستی کدام فقیه را می‌شناسید که حافظ را تفسیق و یا دیوانش را تحریم کرده باشد؟ آن چیست در این دیوان که آتش به جان ما می زند؟ آن ایهام اسرارگونه همان درون مایه یا خودآگاه جمعی ماست که شحنه و شیخ وقتی آن را می‌خوانند سرمست می شوند و به جهان گنوسی خود سفر می کنند.


این لایه زیرین فرهنگ ما نه تنها در دوره ایران اسلامی عوض نشد، بلکه گاه به‌صورت فرهنگ مقاومت در مقابل اسلام و گاه به‌صورت عرفان اسلامی در تلطیف آن نقش خود را بازی نمود.


آیین‌های باطنی، سخت رازآلود و نخبه گرا بودند ولی در دوره پس از اسلام به کمک نثر مسجع و نظم، که سخت مورد علاقه مردم بودند، مفاهیم اساسی خود را در توده مردم اشاعه دادند و به صورت یک بخش از فرهنگ توده ای درآمدند.


ما با دردست داشتن این ابزار قوی فرهنگی همه جا مهر خود را می‌کوبیدیم. هر جا مغلوب شدیم، دوباره ققنوس وار، با همان پر سوخته خود را به پروازمی آوردیم. ولی در دوره معاصر پس از آنکه جهان غرب توانست در دوره رنسانس و در عصر صنعتی شدن جهان واقعی را مرکز توجه خود قرار دهد، بدون اینکه غرب بر ما استیلای نظامی پیدا کند، ما در مقابل فرهنگ مدرن شکست خوردیم و هضم این شکست تا کنون برای ما میسر نبوده است. این شکست ما را بیشتر به درون خود فرو برده است. فقط یک خودآگاهی ملی نسبت به مختصات آنچه من آن را "ناخودآگاه جمعی " می‌نامم، می‌تواند هضم این شکست و قبول سرشت جهان مدرن و هماوایی با آن را برای ما میسر کند.


اینکه از کدام سوی این مسئله به آن نزدیک شویم اهمیت اساسی ندارد چه از تطور تاریخی فرهنگ ایران حرکت کنیم و چه از عصر جدید شروع کنیم به شرط اینکه در جنگل به هم تنیده مسائل متنوع گم نشویم و منظور اصلی را فراموش نکنیم، ناچار در مورد توضیح رفتار نابخردانه عمومی خود در برخورد با مدرنیته به نتایج کم و بیش واحدی خواهیم رسید.


اینجا باید به این نکته توجه کرد که ما در خاورمیانه بزرگ تنها ملتی نیستیم که نتوانسته ایم با مدرنیته کنار بیاییم ولی توجه به جزئیات فرهنگی هر یک از این ملتها در کنار مشترکات قابل توجه آنها تفاوتهای تعیین کننده ای را نیز برجسته می کند.


من در این گفتار تمرکز خود را فقط بر ایران قرار داده ام. سنت از طریق دین، ادبیات، حماسه، تعزیه و نیز سینه به سینه و نسل به نسل منتقل می شود و هویت ما را می سازد. هر هویتی پاسدار ساختار معینی از قدرت است. هویت جمعی قدرت استبدادی و از بالا به پایین را می سازد، پاسبانی می کند و شکل می دهد. اجتماعی شدن بوسیله تربیت اجتماعی صورت می پذیرد. خانواده، نهادهای دینی، مؤسسات آموزشی، محیط کار و چرخه اقتصادی وظیفه اجتماعی کردن (socialization) ما را به عهده دارند. در همه این نهادهای اجتماعی در ایران قدرت مبتنی بر اتوریته و از بالا به پایین تجدید تولید می‌شود.


این فرهنگ ظاهرا بسیار دلپذیر و روانبخش در نهاد خود غولی را می پروراند که در همه ما حلول می کند. شهریار به این نکته خوب توجه کرده است:
فرهنگ ما برای جهالت فزودن است /
مأمور زشت بودن و زیبا نمودن است


این را لازم می‌دانم در حاشیه بگویم که در پاسخ به این سؤال در رابطه با آنچه در مورد اندیشه‌های باطنی گفتم، منظورم به هیچ وجه مقصر دانستن جواهر و ماهیات و یا متافیزیک و یا حتی کشف و شهود نیست. علم امروز نیز به آنها احتیاج دارد. پوپر ابداع تئوری در ذهن دانشمند را یک تجربه شهودی می داند. اینشتن تئوری انفجار بزرگ (Big Bang) را برای آغاز ماده بر مبنای عدم قدمت ماده و مخلوق بودن آن عرضه کرده است و گرنه احتیاجی به Big Bang نبود حتی در زمینه حقوقی ما برابری افراد بشر را که اساس حقوق بشر است فقط با فرض گوهر یکسان انسانی می توانیم توجیه کنیم و گرنه انسان نه شکل ظاهری و نه هوش و استعداد و نه موقعیت اجتماعی اش یکسان نیست.


بنی آدم اعضای یک پیکرند /
که در آفرینش ز یک گوهرند.
منظورمن در این بحث برجسته کردن تصور گنوسی ما از این مفاهیم است.


با توجه به توضیحاتی که دادید، به نظر می‌رسد که شما بر این باورید که ذهنیت ایرانی به عنوان ایرانی زیر تأثیر یک ناخودآگاه جمعی است و رفتار ایرانیان در عصر جدید نیز متأثر از همین عامل است. و باز بر همین مبنا به نظر می‌رسد که شما معتقد نباشید که در "ایرانیت" آن عنصر انتقادی‌ای وجود داشته باشد که بتواند همچون بنیاد انتقاد درونی ما از موقعیت کنونی ما عمل کند.
بر این قرار تکیه‌گاه خود شما برای انتقاد از وضعیت کجاست؟ یعنی شما آن آگاهی را از کجا می‌گیرید که بدان نیاز دارید تا با بهره‌‌گیری از آن به بازنمایی انتقادی آن ناخودآگاهی جمعی ایرانی-اسلامی و در اصل باطنی (گنوسی) بپردازید؟


دیدگاه‌های فلسفی درونگرا و دیدگاههای جامعه شناختی ساختار گرایی وجود دارند که به این موضوع که تکیه گاه انتقادی باید در سطح فلسفی، ایده‌ای برخاسته از درون همان فرهنگ باشد، پر بها می دهند؛ و یا در سطح جامعه شناسی صحبت از این می شود که عناصر خارج از یک ساختار به‌خصوص در درون آن ساختار آسان پذیرفته نمی شوند و یا مفاهیم خارج از حوزه فرهنگی خاص باید بررسی و سپس جذب شوند.


در بین متفکرین معاصر نیز که از پهنه های نظری گوناگون به این معضل نگریسته‌اند، پاره‌ای از آنان از رویکرد "ایران شهری" صحبت می‌کنند . آنان در حقیقت از این واقعیت که غرب درگذار از قرون وسطی به عصر مدرنیته با جستجو در درون فرهنگ خود تکیه گاه خویش را دموکراسی طبقاتی-نژادی یونان و یا قوانین روم قرار داد، الهام گرفته اند. در حالی که تجربۀ گذار به مدرنیت در غرب تجربۀ همه جانبه‌ای بود که بخش روشنگری آن با وجود همۀ اهمیتی که داشت، تنها قسمتی از مجموعۀ عظیمی از تغییراتی بود که در حال به وقوع پیوستن بود.


ثانیاً غرب تجربه‌ای پیشینی و خارج از حوزه فرهنگی خود نداشت و گذشته از آن، داد و ستد فرهنگی در آن زمان بسیار محدود بود.


با وجود این، می توان از داد و ستد فرهنگی با جهان عرب از طریق اسپانیا و ورود کتب لاتین شده به وسیله نهضت ترجمه اسپانیایی را از تمدن قبلی یونان و رم و نوشته های ابن رشد و ابن سینا و دیگران را از جمله آثار تبادل فرهنگی درگذار از سنت به مدرنیته در غرب دانست.


حال باوجودی که مقداری واقعیت در دیدگاه فوق یعنی آسانتر جذب شدن عناصر انتقادی در فرهنگ خودی وجود دارد، من به هیچ وجه آن را مطلق نمی‌کنم. زندگانی روزانه نشان می دهد که فرهنگ و تمدن غرب نظم زندگانی و ریشه های فکری ما را از حالت سنتی بهم زده و مختل کرده و اگر نتوانسته ما را به جهان مدرن منتقل کند از زندگی در سنت نیز بازداشته است.


دموکراسی برای ما یک تجربۀ بیگانه بوده است و ارزش‌های مدرن وابسته به آن هم، به همین سان. گشتن برای یک تخته پاره نجات در این اقیانوس خروشان با موج‌های مهیب یعنی واقعیات جهان بیرونی که ما را محاصره کرده است، در درون سنت و فرهنگ خودی کار موفقیت آمیزی نیست و خودی کردن مفاهیم مدرن و ارزشهای دموکراتیک نیز کاری تقلیل گرایانه است و نتیجه اش آن می‌شود که جامعه مدنی همان "مدینة النبی" نامیده شود. ما انسان‌ها مشترکاتمان با همنوعانمان به مراتب بیش از اختلافاتمان است و آسان می توانیم در صورت آگاهی به نواقص‌مان از همدیگر بیاموزیم و فرهنگ و تمدن خود را با واقعیات امروزین جهان وفق دهیم.


من فکر می کنم که کار ما نسخه‌پیچی برای جامعه نیست. ما باید آسیب شناسی کنیم ودر این مورد خاص ناخودآگاه جمعی را ابتدا برای نخبگان فکری و سپس برای جامعه بازشکافیم و انتقاد از آن را از حالت تابو درآوریم و به این طریق یک خودآگاهی ملی در جهت گذار به جهان مدرن به وجود آوریم.


وقوف به این مسئله که ما با ناخودآگاهی باستانی در جهانی مدرن زندگی می کنیم، برای ما این سفر خودآگاه و تقریبا اجباری را تسهیل خواهد کرد. جستجو در فرهنگ خودی برای یافتن قایق نجات خود بیش از آنکه راه حلی عملی تر باشد، خیلی از اوقات ناشی از تأثیرهمان ناخودآگاه است که ما را وامی‌دارد الزاما به راه حلی ایرانی برای پدیده‌ای غیرایرانی فکر کنیم، تا مُهر فرهنگی خود را به آن بزنیم‌. زیرا چنانچه ذکر شد، ما در طول تاریخ عادت کرده بودیم که اگر مغلوب میدان جنگ بشویم، مدتی بعد فاتح میدان فرهنگ باشیم و این بار پس از ورود فرهنگ مدرن به حوزه تمدنی ما اولین بار است که در میدان جنگ مغلوب نشده ایم، ولی درمیدان فرهنگ شکست خورده ایم.


ما باید این رویکرد شکست‌–‌پیروزی را در صحنه فرهنگی عوض کنیم و آن را به رویکرد یادگیری‌–‌درونی کردن و پذیرش واقعیات جهان مدرن تبدیل کنیم.


امروز ما تبادل فرهنگی را تهاجم فرهنگی می‌نامیم و اگر مانند آقای خامنه‌ای آن را به تأکید نمی‌گوییم، تلویحا از این مقدار تأثیر فرهنگ مدرن خشنود نیستیم .


ما باید بپذیریم که این بار تمدن ما محتاج تواضع و یادگیری است. اعتماد به نفس کاذب نتیجه آگاهی و خودآگاهی کاذب ایدئولوژیک است. ایدئولوژی می تواند ملی و یا مذهبی باشد. ملی‌گرایی خاک و خونی و مذهب سیاسی، هر دو یک ایدئولوژی با آگاهی کاذب و اعتماد به نفس بی مورد ایجاد می کنند.


امروز ناسیونالیسم مدرن که پایه دولت‌-‌ملت های دموکراسی‌های مدرن است، بر مبنای شهروندی انسانهای آزاد است. جامعه بیش از آنچه که توده‌گرا و کلکتیو باشد، فردگرا و ایندی‌ویدوئل است و حقوق فرد در جامعه مدرن برحکومت تاثیری چشمگیر دارد.


اغلب ما ایرانیان خارج‌، دو پاسپورت در جیب داریم، و کشورهای دموکراتیک به مجرد احراز شرایط بدون توجه به خاک و خون ما، ما را در صورت تمایل خودمان شهروند خود می دانند. ناسیونالیزم ایرانی نیز باید در همین معنی خلاصه شود. اگر بخواهیم در فرهنگ داخلی به دنبال نمونه‌ای بگردیم، شاید نهضت مشروطه در دو روایت ناسیونالیزم مصدقی (مبتنی بر دموکراسی و پلورالیسم و حقوق شهروندی) و ناسیونالیزم رضاشاهی (باستان گرا و خاک و خونی) دو نمونه در فرهنگ داخلی باشد. در صحنه مذهبی نیز اسلام مدنی شریعتمداری و اسلام سیاسی خمینی دو نمونه متفاوت‌اند.


حال موضوع را مشخص‌تر کنیم: شما رفتار حکومت اسلامی ولایی کنونی را چگونه توضیح می‌دهید؟ آیا فکر می‌کنید که مسئول کرده‌ها و نکرده‌های این حکومت در نهایت همان باطن گنوسی ماست؟ ماهیت و هدف بازی حکومت میان "ایران" و "اسلام" را چه می‌بینید؟ آیا اراده به قدرت رژیم را هم که به نظر برخی‌ها کیفیتی فاشیستی دارد و یک تجلی آن پرستش تکنیک و کیش اورانیوم است، در نهایت با باطنی‌گری ما توضیح می‌دهید؟


این حکومت از آسمان بر ما نازل نشده است. نسل ما این حکومت را با تظاهرات و مبارزات خود به دست آورده است. نسل ما پس از شکست تجربه ناسیونالیزم خاک و خونی و جدی نگرفتن فره ایزدی و آریامهری با خشم و عصیان به جای انتخا ب زندگانی مدرن با مدد گرفتن از توجیه بسیاری از متفکرین خود به بخش دیگری از خویشتن خویش پناه برد و آقای خمینی را در ماه دید و برسرکار آورد.


مسئول کرده‌ها و نکرده‌های این حکومت جهالت نسل ما نسبت به ناخودآگاه جمعی خود است. امروز احمدی نژادها و تیمهای فکری شان در اتمسفری از عقیده، میل به قدرت و پراگماتیسم دوباره ملت سرخورده را به نیمه دیگر ناخودآگاه جمعی سوق می‌دهند زیرا فکر می‌کنند که به مراتب برای فرهنگ ما آسان‌تر و با دیکتاتوری و میل به قدرت مطلقه آنان موافق تر است که اگر ملت از روحانیون زده شوند، به سرداران ملی‌گرا که کوروش را علم می کنند عدول کنند.


خوشبختانه این بار بخشی از آبروباختگان نظام عامل این کار هستند و این مسئله، یعنی بی اعتباری آنان، در بی اعتباری گفتمان آنان نیز اثری به سزا دارد، ولی ممکن است آنها این تخم را بکارند و دیگری دروکند. چنانچه فداییان اسلام که اعتبار چندانی نداشتند، تخم اسلام شیعی سیاسی را کاشتند و آقای خمینی نتیجه آن را تصاحب کرد.


خوشبختی دوم این است که جوانان جامعه مدنی (اگر بتوان چنین نامی به فضای عمومی موجود در ایران داد) با دسترسی به رسانه‌های آزاد و اینترنت وفشار زندگانی مدرن به این ذهنیت سنتی با دیدی انتقادی می‌نگرند. این حرکت پاندولی بین دو بخش ذهنیت جمعی ما امکان ادامه دائمی ندارد و زندگانی ما را هر روز بیشتر از پیش مختل می کند . اگر این ناخودآگاه جمعی درونی بخشی از واقعیت است، زندگانی در جهان مدرن و ارزشهای جهانشمول آن نیز بخش مهم تری از واقعیت امروز جهان است. ما باید بخشی را فدای بخش دیگری بکنیم.


آینه گر عیب تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست


منبع: رادیو زمانه
 


 


مهرداد مشایخی

 

مصاحبه با سایت " انتخابات آزاد":

 

  جناب مشایخی، در مصاحبه با سایت جرس مدعی شدید که جنبش سبز در تداوم جنبش مشروطه یا انقلاب اسلامی و یا جنبش اصلاحات نیست بلکه محصول مستقیم فعالیت های نسل سوم انقلاب است. دلیل این ادعای خود را شرح دهید و بفرمائید اصولاً چه ویژگی هائی جنبش سبز دارا بود که شما این ویژگی ها را در جنبش مشروطه یا انقلاب اسلامی و جنبش اصلاحات مشاهده نمی فرمایید؟

 

در میان سیاستمداران و بویژه تاریخ دانان ایرانی این نظر جا افتاده ای است که هر حرکت اجتماعی دموکراتیک و یا مردمی را به انقلاب مشروطه و مطالبات تحقق نیافته آن مرتبط می سازند. این استدلال را در هر سه مورد انقلاب اسلامی 1357، حرکت دوم خرداد و جنبش سبز بسیار شنیده ایم. برای اینکه بحث خود را مستدل کنم از اظهار نظر دکتر فخرالدین عظیمی تاریخ دان برجسته مدد می گیرم. او، در کتاب اخیر خود زیر عنوان " در جستجوی دموکراسی در ایران" (The Quest for Democracy in Iran ) می نویسد:

 

" اگر نه برای اکثریت شرکت کنندگان، حد اقل برای بسیاری از آنها، انقلاب 79- 1978 در تلاش متحقق ساختن و ادامه آرمان ها و امید هائی بود که الهام بخش انقلاب مشروطه و جنبش مدنی- ملی مصدق بودند.> (ص. 424).

 

چند صفحه بعد، عظیمی در اشاره به شرایط دوران خاتمی و احمدی نژاد می نویسد: < مبارزات در جریان ] در ایران[  مرکب از اهداف، ایده ها، و اصطلاح هائی است که انقلاب مشروطه در تفکر سیاسی ایرانی وارد کرد. چنین اهداف و ایده هائی همچنان سرزنده و نافذ هستند؛ بدین ترتیب، انقلاب مشروطه همچنان تداوم دارد. . . . انگیزه آن ابداع یک حکومت عقلانی و دموکراتیک متعهد به حکومت قانون، و یک جامعه پرتساهل و باز است. علیرغم حضور رگه هائی از نومیدی، نیروهای سیاسی شده جامعه مدنی در کشور امید دارند که ایران در آن جهت حرکت کند."(ص. 435).

 

من مخالفتی با این استدلال که شماری از مطالبات دوره مشروطه، نظیر حکومت قانون، آزادی های فردی و اجتماعی، شایسته سالاری، عدالت خواهی، و نظائر آن در سال های اخیر در مطالبات دوره اصلاحات و جنبش سبز حضور داشته اند، ندارم. و مسلماً تا هنگامی که ملت ایران به این اهداف دست نیابد این مطالبات مرتباً با ما و نسل های پس از ما خواهند بود. ولی از این هم پوشانی حد اقلی نمی توان به گزاره هائی در مورد اینکه جنبش های اخیر و یا انقلاب تداوم انقلاب مشروطه هستند، رسید! من، بعنوان یک جامعه شناس، انقلاب اسلامی و یا جنبش سبز را محصول شرایط اجتماعی - اقتصادی - سیاسی - فرهنگی و جهانی دوره خود می دانم. مطالبات تحقق نیافته تاریخی ممکن است در میان بخش های محدودی از این جنبش ها هوادارانی داشته باشند ( مثلاً جبهه ملی در دوره انقلاب). ولی آیا چنین ارتباط واقعی محدودی با آرمان مشروطه، انقلاب اسلامی را تداوم انقلاب مشروطه می کند؟! این بیشتر

 

به یک نگاه هگلی می ماند که تصور کنیم یک ایده برتر همواره در تاریخ حضور نافذ خود را حفظ می کند و در هر مقطع خاصی، وارد انگیزه ها و آمال آن دوره می شود.

 

من، در مقابل این استدلال، سئوال می کنم که بر پایه کدام شواهد واقعی، عده ای جنبش های اخیر را به گذشته دور و یا نزدیک متصل میکنند ؟ کدام رهبری؟ کدام بخش جنبش؟ کدام شعار ها؟ کدام منابع جمعی ( Repertoires of action ) . براستی چه شواهدی در دست است که به این " ارتباط " واقعیت عملی می بخشد؟ ما نمی توانیم علائق  و آمال خود را بر جنبش های موجود تحمیل کنیم.

 

انقلاب مشروطه که بیش از صد سال قدمت دارد. ولی من حتی رابطه میان جنبش سبز و حرکت اصلاحی دوم خرداد را نیز یک تداوم نمی بینم . همانطور که شماری دیگر ازسیاستمداران ایرانی نیز متذکر شده اند ( از جمله گنج بخش و سیاوشی)، این رابطه بیشتر بر یک گسست استوار است تا یک تداوم .  اگر چه جنبش سبز جنبشی ناهمگون است و از جریان های فکری گوناگون تشکیل شده است و بهمین دلیل ما شاهد دوگرایش متفاوت هستیم: یکی آنکه  تمایل به ادامه " راه اصلاحات " دارد و همچنین جریانی که از حرکت دوم خرداد گسست کرده است. ولی، در مجموع که به عملکرد یکسال اول جنبش سبز بنگریم می بینیم که:

 

1- جنبش سبز خصوصیات یک جنبش فراگیر را از خود بروز داده است؛ بویژه تاکتیک های استفاده از خیابان. درحالیکه، حرکت اصلاحی دوم خرداد را من هیچگاه بعنوان یک " جنبش اجتماعی " ( بمعنی دقیق کلمه) برسمیت نشناختم.

 

جنبش اجتماعی - ولو اصلاح طلبانه - پائی در نهاد های موجود و رسمی و پائی در ورای آنها ( در جامعه مدنی) دارد. اصلاح طلبان حکومتی ( حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و سایر تشکل های محافظه کارانه تر آن طیف) هرگز حاضر به قرار گرفتن در کنار نیروهای جامعه مدنی نشدند. این ربطی به دستاوردهای آنها برای جامعه مدنی ندارد. ادای سهم آنها (باز شدن فضای سیاسی - فرهنگی) در جای خود محفوظ است و ربطی به " جنبش" نبودن آنها ندارد.

 

2- جنبش سبز با نسلی تازه هویت می یابد: نسل سوم انقلاب. این نسل، برخوردار از تجربه مهم شکست اهداف حرکت دوم خرداد است. این نسل با درس آموزی از این شکست و با درک اختناق رو به گسترش دوره احمدی نژاد، آمادگی شرکت در یک جنبش اجتماعی رادیکال را پیدا کرد. با مقایسه هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ( 1376) و دهمین دوره (1388) می توان به تفاوت میان نسل دومی ها  و نسل سومی ها بیشتر پی برد. نسل دوم انقلاب از فرصت سیاسی آن انتخابات و فضای سیاسی متعاقب آن نتوانست استفاده بهینه ای ببرد و در چار چوب منطق " اصلاحات " محصور شد و بتدریج دچار نومیدی شد. نسل سوم، بر عکس، از فضای انتخابات دهم، حد اکثر استفاده را کرده و از یک فرصت سیاسی یک جنبش رادیکال بر پا کرد.

 

3- بجز تاکتیک های عملی مبارزه، شاهد بوده ایم که جنبش سبز از ولایت فقیه هم عبور کرده است، در حالیکه دوم خردادی ها تازه در فکر راه های " محدود کردن " ولایت هستند.

 

4- بعلاوه، گرایش غالب در جنبش سبز دارای هویت سکولار است ولی گرایش اصلاح طلبان حاضر به درگیر شدن با مسئله مبرم جدا شدن دین از حکومت نیست.

 

در مجموع، گرایش سبز هویتی بمراتب رادیکال تر از " اصلاح نظام " را از خود بروز داده است و بشکلی نسبتاً آرام و مدنی در صدد ایجاد دگرگون های ساختاری در کشور است. به این دلائل آنرا نه در تداوم دوره اصلاحات، که در گسست از آن ارزیابی می کنیم، علیرغم آنکه هم پوشانی های اندکی نیز با آن داشته باشد.

 

برای مشخص شدن بهتر تعریف خود از نسل سوم و شاخصه های آنرا طرح کنید. کدام ویژگی ها این نسل را از نسل دوم اصلاح طلب جدا می کند؟

 

نسل سوم، طبق تعاریفی که تاماس فرید من ( روزنامه نگار نیورک تایمز) برای اولین بار اعلام کرد، در بر گزیده کسانی است که عمدتاً متولد دهه 1360 هستند. آنها خاطره ای از مقطع انقلاب و قبل از آن ندارند. در مقطع خرداد 1376، اکثریت آنها همچنان دوران کودکی و یا نوجوانی خود را می گذراندند. شاید بتوان گفت که دوره آنها از دومین دوره ریاست جمهوری خاتمی آغاز می شود. ( آغاز فرایند شکست اصلاحات حکومتی) و در دوره احمدی نژاد ادامه می یابد.

 

این نسل برایند شکست اصلاح طلبی حکومتی از یکسو، و از دیگر سو، مشکلات و تبعیض های فزاینده ای است که در دوره احمدی نژاد بر جوانان اعمال شد. نسل سوم بدنبال راه جدیدی بود که تا حدودی رادیکال تر از نسل دومی های دوره خاتمی باشد. اگر نسل دوم  در چارچوب اصلاحات حکومتی محصور ماند وقادر به مقابله موثر با بلوک قدرت نشد، نسل سومی ها ( بویژه تحت تاثیر خرده جنبش های اجتماعی و الگوهای سیاسی " فرا اصلاحی" ) ( Post- Reformist ) به مبارزات جنبشی متمایل شدند. مبارزات جنبش های اجتماعی و سیاسی، طبعاً از مبارزات اصلاح گرانه نهادی شده Institutionalized) ) متفاوتند و برخوردرریشه ای دار تری به مشکلات دارند.

 

بعلاوه، این نسل نگاه جهانی تر و امروزی تر به تحولات جاری دارد. همچنین، جوانان این نسل آشنائی بیشتری با فن آوری ارتباطی دارند که در ماههای اولین جنبش سبز بسیار کار ساز افتاد.

 

اینکه  اصلاح طلبان حکومتی هم به مبارزات مسالمت آمیز باور داشتند، نسل سومی ها را الزاماً اصلاح طلب نمی کند. این صرفاً یک وجه اشتراک میان  دو پدیده گوناگون است. ولی در مورد اطلاق" مبارزه مدنی " به نوع چالش های اصلاح طلبان می باید با دقت اظهار نظر کرد. اصلاح طلبان، صرفاً گونه معین و محدودی از چالش های مدنی را در عمل بکار می گرفتند: انتخاباتی و گفتمانی ( در چارچوب محدودی). ولی آنها از همسوئی و همکاری با جنبش های مستقل مدنی و یا شیوه مدنی جنبش های اجتماعی همواره دوری گزیده اند. بنابر این، " مبارزه مدنی " اصلاح طلبان، با اما و اگر های بسیاری همراه بوده است.

 

آقای مشایخی، از دیدگاه شما آیا جنبش سبز به ثمر نشست؟ این جنبش امروز در چه مرحله ای است؟

 

جنبش سبز هیچگاه به مرحله ای از رشد که اهداف یا هدف معینی را برای خود تعریف کند و تحقق آنها را دنبال کند نرسید. در ابتدای کار، شعار " رای من کو؟" غالب بود، که البته هیچگاه پاسخ مناسبی دریافت نکرد. پس از آن هم ، شعار های معینی که از سوی رهبری نمادین یا بدنه جنبش اعلام شود در دستور کار فعالان آن فرار نگرفت. مثلاً از شعار " یا حسین، میر حسین " تا ابراز انزجار از احمدی نژاد و خامنه ای، تا " نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران "، تا شعارهای عام آزادی خواهانه همه و همه طرح شده اند. ولی مشکل آنجاست که نه شعار ها و مطالبات متمرکزی طرح شدند و نه متحقق شدند. بنابراین، از لحاظ دستاورد های ملموس قابل اندازه گیری، مشکل بتوان از" به ثمر" نشستن این جنبش سخن راند. این به معنای آن نیست که جنبش سبز دستاوردهای معنوی و روانشناختی بسیاری بهمراه نداشته است. ولی برای توضیح " به ثمر" نشستن جنبش، ما محتاج پیروزی های (ولومقطعی) ملموس تری هستیم که هنوز سرانجام نیافته اند.

 

امروز، این جنبش هم تضعیف یافته است و، ناچاراً، در شکل و فاز متفاوتی به زیست خود ادامه می دهد. بهر حال، حکومت موفق شده است، بسیاری از شبکه ها و ارتباطات منظم درونی جنبش را از میان بردارد و از دامنه عمل آن بکاهد. از نقش " رهبری کننده " آقایان موسوی و کروبی هم بر همین منوال، کاسته شده است. البته، شواهد دیگری، چه تضادهای رو به رشد درون حکومت، و چه عمق انزجار عمومی نسبت به بلوک قدرت، نشان از آن دارد که جنبش سبز در فاز خاموش همچنان تاثیر گذار است

 

( ولی نه در حد و حدود سال گذشته). با این حال، و جدا از اختناق سیاسی، این جنبش با مسائل و اشکالات درونی مواجه بوده است که بدون برطرف کردن آنها، جنبش سبز سرانجامی نخواهد داشت. از جمله، ترمیم و باز سازی حداقلی از شبکه های ارتباطی، مسئله رهبری جنبش سبز (که همچنان مبهم و نامعلوم مانده است)، تدوین یک برنامه حداقل (که چارچوب اولیه آن دربیانیه 17 آقای موسوی موجود بود)، در گیر شدن در مسائل مهم کشوری همچون اقتصاد، سیاست خارجی، برنامه اتمی، قومی، جایگاه دین و نظائر آن.

 

اصولاً چه استراتژی قادر است جنبش اجتماعی و سیاسی در ایران را با موفقیت همراه کند و به عنوان استراتژی دوران گذار مطرح باشد؟

 

به باور من، استراتژی جنبش می باید حصول یک نظام دموکراتیک و عرفی باشد. این دورنمائی است که می تواند یک اجماع عمومی ایجاد کند. طبیعی است که تعریف از نظام دموکراتیک و سکولاریسم می باید طوری  باشد که هیچیک از نیروهای  درون جنبش (اسلام گرایان منتقد و عرفی گرایان دموکرات و نیروهای اجتماعی عمده زنان، زحمتکشان، قومی، سرمایه داری خصوصی، روحانیان) خود را از پیش حذف شده نپندارند. متاسفانه، با وجود حساسیت های  انباشته شده بمرور زمان- که نتیجه تبعیض های گوناگون نظام جمهوری اسلامی بوده است- پیدا کردن توازنی میان این مجموعه متضاد به راه رفتن بند بازی روی نوار باریکی می ماند. چگونه می توان  براین دشواری فائق آمد؟ ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مدیران کنونی این برنامه ریزی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد هستند. دیگران نباید ساکت بنشینند و نظاره گر باشند. می باید طرح های خود را اعلام کنند و بگوش آنها برسانند وحتی برای ایجاد اجماع درون هر اردوگاه (مثلاً نیروهای عرفی دموکرات) تلاش کنند. ولی برنامه ریزی عمومی برای مجموعه نیروهای سیاسی و اجتماعی، تا اطلاع ثانوی، زیر نظر موسوی و کروبی و رهنورد، از بخت بیشتری برخوردار است. آنها برای موفقیت در این راستا، می باید با نمایندگانی از نیروهای اجتماعی گوناگون در ارتباط نزدیک باشند و از طرحهای آنها استفاده کنند.  این به آن معنی است که قانون اساسی جمهوری اسلامی نه تنها زمینه مشترکی برای اجماع بدست نمی دهد، خود، به مانعی در برابر آن بدل می شود. بخش لاینفکی از این برنامه دموکراتیک می باید مفهوم

 

" انتخابات آزاد" باشد. با توازن قوائی که در کشور موجود است نیروهای حکومت هم می توانند در این انتخابات شرکت داشته باشند. حذف پیشاپیش نیروهای حکومتی  امکان انجام  انتخابات آزاد را بشدت محدود خواهد ساخت. تنها راه شکست دادن نیروهای حکومتی اجماع فرا گیر حول یک برنامه حداقلی دموکراتیک است که حول محورهای " حقوق شهروندی " و " انتخابات آزاد" استوار باشد. بنابر این، نیروهای سکولار دموکراتیک می باید در دو سطح برنامه ریزی کنند: یکی، برای این دوره گذار و به منظور شرکت در یک جبهه وسیع و فراگیر (برنامه حد اقلی)؛ و دیگر، مطالبات بحق تاریخی و استراتژیکشان، که تنها پس از شکست دادن جمهوری اسلامی در انتخابات آزاد و برقراری مجلس موسسان منتخب ملت قابل حصول است . عدم اولویت قائل شدن برای مرحله گذار و ارائه مطالبات حد اکثری، بدون رعایت مطالبات دیگران، مشکل آفرین خواهد شد. ما محتاج برقراری یک دیالوگ ملی در این زمینه هستیم تا با یکدیگر و تقاضاهایمان بهتر آشنا شویم و همدیگر را درک کنیم. اشاره ای به این تضاد منافع نیروهای اجتماعی کشور گویای دوران حساسی است که در آن بسر می بریم: عرفی گرایان و طرفداران حکومت دینی، مردان و زنان، قوم گرایان و ناسیونالیست ها، کارگران و سرمایه داران، سرمایه داری خصوصی و سرمایه داری دولتی، اقلیت های مذهبی- دینی و طرفداران شیعه، بومی گرایان و گلوبالیست ها.

 

هر عقل سلیمی حکم می کند که برای ایجاد یک نوع اجماع فراگیر به روش مصالحه روی آوریم. در عین حال که این اجماع نمی تواند بر نقض حقوق شهروندی استوار باشد و جریانی را حذف کند، قادر نیست که به تفسیرهای حد اکثری از مقولات نیز پاسخ دهد.

 

نقش رهبری تا چه اندازه در این مورد دارای اهمیت است؟

 

همانطور که پیشتر اشاره کردم، در نهایت، با توجه به فرقه گرائی مفرطی که در داخل  و خارج وجود دارد، در حال حاضر، آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد مناسب ترین کسانی هستند که می توانند بر شکل گیری و تدوین چنین برنامه ای نظارت داشته باشند. منوط به اینکه بعنوان یک میانجی این کار را بر عهده گیرند و جانبدار نیروی معینی (اسلام گرایان) نباشند.

 

ولی قبل از اینکه چنین برنامه ای تحقق عملی پیدا کند ما محتاج انجام گفتگوهای  درونی  بسیاری در میان خود هستیم و اینکه بپذیریم در این مرحله از جنبش برنامه های حداکثری ره به جائی نخواهند برد.این را نباید به تسلیم طلبی و مماشات تعبیر کرد. این یک واقع بینی پراگماتیستی است که توازن واقعی قوا را زیر نظر دارد و از آرمان گرائی حذر می کند. هر دو سوی این اجماع فراگیر (احتمالی) می باید خود را با روح دموکراتیک و حد اقلی چنین ائتلافی همساز و همسو کنند.

 

منبع: انتخابات آزاد


 


فرزانه بذرپور
 جرس: محمدرضا فرزین فعال فرهنگی و سیاسی شهر مشهد و معاون قرارگاه خاتم الانبیا سپاه پاسداران در دوران جنگ، که از 22 مهرماه توسط ماموران اطلاعات سپاه خراسان بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است، همچنان در وضعیت بلاتکلیف به سر می برد و تاکنون اداره اطلاعات شهرستان مشهد از بازداشت و محل نگهداری وی ابراز بی اطلاعی کرده است، امری که با توجه به بیماری قلبی وی باعث نگرانی خانواده وی در مورد سلامتی اش شده است.


گفته شده که دلیل بازداشت فرزین به جلسه فصلی مدیران شهرداری مشهد در سه روز قبل از دستگیری ایشان باز می گردد.به گفته یکی از حاضران آقای فرزین در آن جلسه انتقادات تندی علیه سپاه مطرح کرد. خانواده فرزین بارها تهدید شدند که اگر با رسانه ها صحبت کنند خود نیز به سرنوشت پدر گرفتار می شوند.با این حال فرزندان فرزین نگران وضعیت پدر هستند و گفتن را به سکوت ترجیح دادند. مهدیه فرزین، فرزند این زندانی به جرس می گوید همچنان از شیوه دستگیری و ملاقات عجیب با پدرش و تلاش برای به سکوت واداشتن خانواده در بهت به سر می برند.

متن کامل این گفتگو در پی می آید: 

 

آخرین ملاقاتی که با آقای فرزین داشتید چه وقت بود و آن ملاقات در کجا و چطور انجام شد؟

 

اولین و آخرین ملاقات ما جمعه 7 آبان بود . به ما گفته بودند که دنبال ما می آیند که برای ملاقات با پدرم برویم. ما منتظر ماندیم اما به ما اطلاعی داده نشد که چطور می برند. فقط گفتند  یک ساعت قبلش خبر می دهند. ساعت 6 عصر روز جمعه 7 آبان بود که به منزل ما آمدند و تلفن ها را قطع کردند و موبایل های ما را گرفتند و ماشین مادرم را از پارکینگ خارج کردند و با اتومبیلی با شیشه های دودی آمدند در پارکینگ و پدرم داخل ماشین بود.  این برای ما  خیلی عجیب بود که متهم را  برای ملاقات منزلش ببرند. ما تا ساعت 9 شب با پدر بودیم و در این چند ساعت متوجه حالتهای نگران کننده ای به لحاظ جسمی در ایشان شدیم. فکر می کنم ماموران پدر را منزل آوردند که ما از مکان بازداشت پدرم اطلاع پیدا نکنیم .

 

پس الان نمی دانید پدر کجا بازداشت هستند؟ 

 

خیر. ما نمی دانیم پدرم واقعا کجاست.  خانواده بازداشتی های  دیگر می دانند که مثلا در اداره اطلاعات مشهد هستند اما ما اصلا نمی دانیم که کجا نگهش می دارند و حتی نمی دانیم که چه ارگانی پدرم را دستگیر کرده است؛ ماموران وزارت اطلاعات مشهد یا نیروهای سپاه ؟ ما به کلی از محل نگهداری ایشان بی اطلاع هستیم.

 

اشاره کردید به وضعیت نگران کننده جسمی پدرتان. در خبرها آمده بود که بیماری دیابت دارند. درباره شرایط جسمی ایشان بگویید؟

 

پدرم دیابت دارند و یکسال پیش هم عمل قلب باز انجام دادند و این اواخر انسولین می زدند . مامورانی که همراه ایشان به منزل ما آمدند  خیلی اصرار داشتند  که حواس شون به بابا هست. اما شرایط بابا خطرناک تر است و مراقبت ویژه می خواهند. چون استرس، بیماری قلبی را تشدید می کند. در این ملاقات هم پدرم تاکید می کرد که مشکلی نیست و حالش خوبه ولی اصلا اینطور به نظر نمی رسید. دهن شان خشک بود و از پله ها که می خواستند بالا بروند تعادل نداشتند و هرآن امکان داشت زمین بخورند. به دفعات مجبور بودند به دستشویی بروند و این از علائم قند خون بالاست. این حالت جسمی برای ما مشهود بود و همین باعث نگرانی ماست.

 

آقای فرزین در ملاقات با شما اتهاماتی که تفهیم شدند را گفتند. آیا شما از دلیل بازداشت شان پرسیدید؟

 

ایشان در ملاقات اشاره ای به دلیل بازداشتشان نکردند . در ملاقات آنقدر حرفهای پدر پراکنده بود که ما متوجه ابتدا و آخر حرفهای شان نمی شدیم. موقعی که ملاقات بود ما نفهمیدیم علت بازداشت چه بود.

 

خانواده در مراجعه به دادستانی با قاضی پرونده صحبت کردند؟ آیا به آنها یا وکیل تان دلیل بازداشت توضیح داده شد؟ 

 

خانواده با قاضی پرونده صحبت کردند اما به آنها هم توضیحی داده نشده . وکیلی هم که تعیین کردیم تا زمانی که پدرم اجازه ندهند اجازه پیگیری پرونده را ندارد و چون دوباره ملاقاتی به ما داده نشده نامه مربوط به تعیین وکیل هم امضا نکردند. اینکه دقیقا چه اتهامی بوده گفته نشده است . فقط به مادرم تاکید می کردند که شما اینجا( دادستانی)  نیایید و تلفنی با شما تماس می گیرند و منتظر تلفن آقای فرزین بمانید.

 

ماموران به منزل برای تفتیش مراجعه کرده بودند. چه چیزهایی بردند؟

 

دفعه اول 6 نفر مرد و 3 نفر زن وارد خانه شدند و ظرف سه تا 4 ساعت تمام طبقات منزل ما را گشتند و فیلمبرداری کردند . حتی از داخل کابینت های آشپزخانه هم فیلمبرداری میکردند و چیزهای عجیبی را هم با خودشان می بردند . یک سری کتابهای از دکتر سروش و دکتر شریعتی، دستنوشته ها و فیلم نامه های پدرم و نوارهای کاست و فیلم های ویدیو و دوربینهای فبلمبرداری و عکاسی و تمام سی دی های که در خانه بود را با خودشان بردند. 

 

آیا شما برای صحبت با رسانه ها تهدید شدید؟

 

مرتب در تماس هایی که پدر با منزل دارند از 5 دقیقه، 4 دقیقه اش را تاکید می کنند که با کسی صحبت نکنید چون وضعیت من اینجا بدتر می شود. و مدام ماموران  اصرار دارند که اگر با کسی حرف بزنید شرایط ایشان بدتر می شود. و حتی دادستانی پرونده به مادرم گفتند که صدای دخترتان را داریم که درباره پدرش حرف می زده و اگر اطلاعاتی درباره فرزین گفته بشود  ما دخترتان را هم دستگیر میکنیم. حتی پدر در اوایل به ما می گفتند اگر کسی پرسید بگویید ماموریت هست ما هم همین کار را کردیم اما بعد که طولانی تر شد احساس کردیم بهتراست که اطلاع رسانی کنیم .

 

الان فکر می کنید این اطلاع رسانی تاثیری در پرونده پدرتان می تواند داشته باشد؟ آیا شما نگران دستگیری خودتان یا اعضای دیگر خانواده نیستید؟

 

نمی دانم. تاکید خودش این بود که صحبت نکنیم، ولی فکر می کنیم وقتی که خبرهای اولیه در مورد بازداشت ایشان منتشر شد خوب ما توانستیم ملاقات داشته باشیم. من به خانواده ام گفتم که اگر کسی درباره پدر از من سوال کند، نمی توانم دروغ بگویم. ما نگران شرایط پدرم هستیم ولی کاری از دست مان ساخته نیست و سکوت را هم جایز نمی دانیم.

 

الان ماموران فیلم هایی از پدرتان بردند، با توجه به اینکه ایشان کارگردان تلویزیونی بودند آیا در یکسال اخیر برنامه مستندی در دست داشتند و فعالیتی در حوزه رسانه داشتند؟

 

متاسفانه یا خوشبختانه در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اجازه ساخت هیچ کار یا مستندی به پدرم داده نشد و تمام کارهایی که پدر کردند در مرحله فیلم نامه باقی مانده است و حتی برخی از فیلم نامه های ایشان که جایزه های معتبری در جشنواره ها برنده شده بود باز اجازه تولید و ساخت نیافت. به پدرم می گفتند که  شما صلاحیت ساخت را نداری و نمی توانی این فیلم نامه ها را بسازی، اما گفته بودند که می توانی فیلم نامه ها را بفروشید تا کس دیگری بسازد. دلیلش را به پدرم گفته بودند چون سیستم با شما مشکل دارد  اجازه ساخت فیلم ندارید.

 

پس شغل پدرتان در این سالها چه بود؟

 

چند سالی خانه نشین بودند . اما به تازگی مدتی بود که در دانشگاه علمی – کاربردی در مشهد در رشته کارگرانی  ترم تابستانی را تدریس می کردند که از مهرماه هم به ایشان گفتند که کلاس های شما از سوی اطلاعات تعطیل شده و شما به علت فعالیت سیاسی اجازه تدریس ندارید .

 

ایشان یکی از سرداران سپاه بودند. آیا با دوستانشان ارتباطی داشتند؟

 

پدر در سپاه تهران خدمت می کردند اما در چند سال اخیر مشهد بودند و ارتباطی هم  نداشتند.

 

به شما وعده ملاقات دیگری داده شده؟

 

روز جمعه که پدر را دیدیم . به هیچ کس چیزی نگفتیم . اما بعدش  مجبور شدیم به جهت نگرانی از شرایط پدر اطلاع رسانی کنیم. وقتی با دوستانشان تماس گرفتیم ، کمی حساسیت بیشتر شد و ماموران به ما گفتند که شما خیالات کردید و قول ملاقات همین یکشنبه را دادند اما این اتفاق نیفتاد .

 

الان احتمال می دهید که همانطور که خودشان در پیام های تلفنی گفتند به زودی آزاد شوند؟

 

پدر من موقع انتخابات ایران نبودند. ایشان مکه بودند و در آن زمان فعالیت خاصی نداشتند و اینکه چرا اینقدر به ایشان سخت گرفتند ما نمی دانیم. با توجه به اینکه یکسال از التهابات بعد از انتخابات گذشته و الان ایشان را دستگیر کردند . پدرم جانباز شیمیایی است و حنجره اش آسیب دیده ولی با تمام این احوالات همچنان ما را بی خبر از وضعیت ایشان نگه داشتند. من چندان خوشبین نیستم اما امیدوارم که به زودی آزاد شوند.  جریان دستگیری پدرم و یورش نیروهای اطلاعات به منزل ما و اصرار پدر و ماموران به سکوت کامل ما و آن ملاقات  غیرمعمول و امنیتی همگی برای خانواده شک برانگیز بوده و ما  در بهت عجیبی هستیم

 

..با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید

 

 


 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 


جرس: شرکت شلومبرگر، که بزرگترین شرکت خدمات نفتى در جهان به شمار مى‌آید، به وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا قول داده است، که پس از پایان قراردادهاى جارى‌اش با ایران، از بازار این کشور خارج خواهد شد.

  روزنامه آمریکایى بوستون گلوب، روز شنبه در گزارشى با اعلام این خبر نوشته است، این اقدام شرکت بزرگ خدمات نفتى شلومبرگر پیروزى بزرگى براى دولت ایالات متحده آمریکا به شمار مى‌آید که تلاش مى‌کند، مانع از دسترسى ایران به خدمات و منابع مالى بنگاه‌ها و شرکت‌هاى خارجى شود.


به نوشته بوستون‌گلوب هر چند تحریم‌هاى ایالات متحده آمریکا علیه شرکت‌هاى فعال در بخش نفت و گاز ایران از سال ۱۹۹۵ نیز وجود داشته است، اما شرکت شلومبرگر تنها به این دلیل توانسته است، به فعالیت خود در ایران ادامه دهد که این شرکت در خارج از آمریکا به ثبت رسیده است.

به گزارش فردا، شرکت شلومبرگر در حالى به مقام‌هاى آمریکایى وعده خروج از بازار ایران را داده است، که ارزش قراردادهاى جارى این شرکت با ایران به صدها میلیون دلار بالغ مى‌شود.

هر چند شلومبرگر قصد دارد، پس از پایان این قراردادها بازار ایران را ترک کند، با این حال، ریچارد مودست، از مقام‌هاى پیشین وزارت بازرگانى آمریکا، تصمیم این شرکت را، «درصورتى که حقیقت داشته باشد، فوق‌العاده» ارزیابى کرده است.

با این همه، بر اساس اسنادى که روزنامه بوستون گلوب بدان دست یافته است، قراردادهاى جارى شرکت شلومبرگر دست کم تا سال ۲۰۱۳ اعتبار دارد و به نظر مى‌رسد، این شرکت آخرین شرکت بزرگ غربى خواهد بود که بازار ایران را ترک مى‌کند.

به دنبال تشدید تحریم‌هاى شوراى امنیت و نیز تحریم‌هاى یک‌جانبه آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران، کشورهایى مانند کانادا، استرالیا، ژاپن و کره جنوبى نیز هر کدام محدویت‌هاى یک‌جانبه‌ تازه‌اى در مراودات تجارى خود با ایران در نظر گرفته‌اند که این اقدام باعث شده است که در ماه‌هاى اخیر چند شرکت بزرگ نفتى بین‌المللى دیگر نیز در روابط تجارى خود با ایران تجدید نظر کنند.

در اوایل مهر ماه سال جارى نیز سه شرکت بزرگ نفتى اروپایى شامل توتال، استات‌اویل و انى هم اعلام کرده بودند.  


 


در دیدار با جمعی از استادان دانشگاه
جرس: سید محمد خاتمی در دیدار با جمعی از استادان, مدیران و مسئولان اسبق دانشگاه ها و آموزش عالی با اشاره به آزادی انسان خاطر نشان کرد: اگر به این آزادی جواب داده شد یا اگر جایی باید محدود شود با منطق و پذیرش واقعی خود او باشد, به این وضع دلبسته خواهد شد. دیگر لازم نیست بخشنامه کنیم. اما اگر دیدگاهی محدود و نارسا را عین حقیقت دین دانستیم و به زور خواستیم آنها را بر جامعه تحمیل کنیم, اثر عکس خواهد داشت.


در این دیدار ابتدا چند تن از حاضران به بیان دیدگاه ها و تجارب خویش در فرایند انقلاب و طرح و پیشبرد توسعه علمی و تحول علوم انسانی پرداختند و نسبت به عواقب رویکردها و برخوردهای امنیتی و سیاسی با دانشگاه ها و نهادهای علمی و اندیشمندان و دانشمندان کشور ابراز نگرانی کردند.

پس از آن رئیس جمهور سابق کشورمان با اشاره به مسائل مطرح شده به طرح ضرورتهای فکری و سیاسی که پیش روی همه متفکرانی که دلهایشان برای اسلام و ایران می تپد؛پرداخت.

سید محمد خاتمی در این دیدار با تاکید بر این‌که جریان های جاری نباید اهل فکر، نظر و خیرخواهان را از اندیشیدن؛ نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد، گفت: هنوز امکان اینکه این تفکرها لااقل در بخش هایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست. وی از میزان جایگاه علم و گسترش آن به عنوان معیار تخمین عادلانه بودن حکومت‌ها یاد کرد و ایجاد تنگنا برای اهل علم را ظلم دانست.

وی در عین حال مصونیت یک جریان سیاسی در عرصه اطلاع رسانی برای اینکه هر چه می خواهد بگوید و القاء کند،تهمت بزند؛دروغ به مردم تحویل دهد و طرف دیگر حتی حرفهای عادیش را نتواند بزند را نیز مورد انتقاد قرار داد و با یادآوری این‌که نظام هزینه‌های این مساله را می‌پردازد ، گفت : عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسیار مهم است.

خاتمی در این دیدار همچنین در بحث بازنگری در علوم انسانی این نکته که با کدام جهان بینی و با کدام مشخصات انتظار داریم که علوم انسانی عوض شود، را مورد تاکید قرار داد و تصریح کرد: بهتر است بدانیم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی.

به گزارش وب سایت سید محمد خاتمی، متن کامل اظهارات رییس موسسه بین المللی گفت و گوی فرهنگها و تمدن ها بدین شرح است:

این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست

بالاخره این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست. این حوادثی که پیش می آید حوادثی است که هست البته اگر حوادث بد جریان پیدا کند که متاسفانه می کند فکر می کنم هم نظام و هم ایران لطمه می بیند. ان شاء الله که چنین نخواهد شد.

بالاخره جریان های جاری نباید اهل فکر و نظر و خیرخواهان را از اندیشیدن، نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد. باید فکر کرد و من فکر می کنم این گونه جمعها می تواند هنوز موثر باشد و نظرها و پیشنهادهای خود را به مجامع و نهادهایی که هست ارائه دهد. حتی پروژه هایی را بپذیرد و روی آن کار کند.  هنوز امکان اینکه این تفکرها لااقل در بخش هایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست. این گونه جمعها می توانند به صورت نهادهایی کارآمد و مدنی نقش موثری داشته باشند.

صحبت از علوم انسانی شد، اجازه بدهید سخن خود را با آیه ای از قرآن کریم آغاز کنم و ببینیم آیا از این آیه می توان از آنچه در حوزه کار و فعالیت شما یعنی آموزش عالی جاری است استفاده کرد.
در سنت فلسفی ما عقل را به نظری و عملی تقسیم کرده اند که خیلی معروف است. زمینه این تقسیم بندی درمباحث ارسطو هم هست ولی کسی که بصورت خیلی منظم و روش مند این کار را انجام داد بو علی سینا بود. بر اساس آن هم تقسیم بندی در فلسفه و حکمت صورت گرفت.

آنچه مورد نظر من است آیه ای از قرآن کریم در سوره لقمان است، لقمان در قرآن به عنوان حکیم معرفی می شود و کسی که حکمت به او داده شده است حکمت هم اجمالا آنچه محکم است چه نظریه وذهنیت محکم چه تدبیر و پیداکردن راهبردها و راهکارهایی برای اداره زندگی های فردی و اجتماعی، حکمت آن چیزی است که محکم و استوار باشد، لقمان حکیم وقتی پسرش را موعظه می کند می گوید “یا بُنَی لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ” در تقسیم بندی های عقل نظری و عملی توحید از بارزترین مصادیق موضوعاتی است که در عقل نظری مورد بحث قرار می گیرد و ظلم و عدل از بارزترین مصادیقی است که در عقل عملی مورد توجه قرار می گیرد.

ولی حضرت لقمان که خداوند حکمتش را تایید کرده است می گوید شرک به خدا نداشته باش چون شرک ظلم عظیم است. در اینجا عقل نظری و عملی در هم آمیخته می شود و شاید بتوان گفت که در حکمت قرآنی عقل یکی است. همانکه درست و نادرست را تشخیص می دهد درباره خوب و بد هم داوری می کند. این تعبیر قرانی خیلی مهم است یعنی مهمترین موضوعی که در اصطلاح فلسفی در “عقل نظری” مورد بحث قرار می گیرد که توحید است مصداق عدل است و چون شرک، ظلم عظیم است نباید مشرک بود یعنی مبنا می شود “عدل” .

توحید مصداق عدل است

توحید مصداق عدل است. پیامبران هم امده اند تا انسان به عدل قیام کند. توحید با ان عظمتش چون مصداق عدل است باید پذیرفته شود و ضد توحید که شرک است چون ظلم عظیم است مردود است. یعنی ملاک و معیار هم در نظر و هم در عمل عدل است.

در اینجا به اجمال به نکته ای اشاره می کنم که مربوط به روزگار ما می شود و حدیث تلخ این روزها است و آن اینکه اگر انسان دارای استعداد و ظرفیتی است که خدا او را با این ظرفیت آفریده است زمینه سازی برای رشد ان و بروز و ظهور این ظرفیت از بارزترین مصداق های عدل است یعنی با این ظرفیت حقی پیدا می شود و عدل اعطای حق هر ذیحقی به اوست.

فکر می کنم از جمله مهمترین شاخصه های بشر خردورزی و علم اندوزی و کنجکاوی برای دانستن و معرفت است. عدل این است که این حق و ظرفیت بدون برخورد با مانعی شکوفا شود.

اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد؛ این ظلم است

اگر ما بخواهیم در مورد عادلانه بودن یک حکومت و مدیریت جامعه قضاوت کنیم از جمله این است که چقدر به علم و گسترش علم و زمینه سازی برای فراهم شدن علم و زمینه سازی برای این که هر کسی که طالب معرفتی است بتواند بدون مانع به ان معرفت دست یابد اهتمام دارد بنابراین اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد یا امتیاز علم اموزی و مهارت اموزی پاداشی در برابر خواسته های گروه یا جریان ویژه ای شد یا بازداشتن از تحصیل و علم مجازات و کیفری شد برای کسانیکه به هر حال سلیقه و روش انها مورد پسند نیست این ظلم است.

من می خواهم از این دیدگاه به امور نگاه کنم و آنچه را در دستگاهها و مراکز آموزشی ما می گذرد ببینیم. نظام ما اسلامی است و نظام اسلامی با حرف هاوآموزه های امام و آنچه در قانون اساسی آمد و بزرگان هم گفته اند،نظام فضیلت بنیاداست. به طور خاص امروز هم می گویند گفتمان حاکم گفتمان عدالت محور است.

دلمان می خواهد عدالت همه جا جاری باشد

ما دلبسته و دلسوز این انقلاب هستیم بالاخره دلمان می خواهد این وجه معینی که وجه امتیاز حرکت انبیاء در تاریخ و نیز نهضت اسلامی ما هم بوده و معتقدیم در قانون اساسی ما تجلی پیدا کرده است امروز هم بعد از امام دائما در عالی ترین سطوح روی مساله عدالت تکیه می شود. دلمان می خواهد این عدالت همه جا جاری باشد. بگذریم از اینکه اغلب تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی حتی در سطح رسمی، عدالت به گونه ای معنی شده است که گویا منحصر در عدالت اقتصادی است که اولا عدالت فقط عدالت اقتصادی است ثانیاً از عدالت اقتصاد هم گاه اقتصاد یکبار مصرف در نظر گرفته می شود یعنی عدالت توزیعی واقتصاد صدقه ای!در حالیکه عدالت بسیار گسترده تر از اینها است.

حال سخن ما در عدالت علمی، آموزشی و پژوهشی است و عدالت خردورزی، عدالت فضیلت، عدالت رشد معرفت در جامعه بسیار مهم است. به هر حال وقتی می بینیم گروه گروه از اساتید بازنشسته می شوند یا کنار گذاشته می شوند و بعضا دچار محدودیت و حتی زندان می شوند به خاطر گرایش های سیاسی که دارند نه انحرافات فکری و عقلانی و اعتقادی، بعضا حتی اتهام گرایش سیاسی خاص هم موهوم است. یعنی کسی که کار دستش است متوهم می شود که دیگری سازگار با روش ها و منش های او نیست, همین کافی است که مجازات شود و از عرصه بیرون رود. اگر اینطور باشد و این روند ادامه پیدا کند خیلی خطرناک است. یا اینکه دانشجو مجازات شود به خاطر گرایش های سیاسی یا به خاطر انتقادی که می کند و اعتراضی که دارد یا به خاطر احتمال این که ممکن است نسبت به بعضی مسائل منتقد هم باشد.

منع ها ثمری برای منع کنندگان ندارد، بلکه مخاطبان را بیشتر و کنجکاوتر و افزون تر می کند

با دیدگاهی که از اسلام و نیز از متن انقلاب ما قابل استنباط است می توان ملاک و معیار عدل و ظلم را از جمله در حوزه دانشگاهها و آموزش عالی ما که حوزه کار و تخصص شماست پیدا کرد. همچنین است در عرصه اطلاع رسانی؛ گشاد دستی و مصونیت در یک طرف برای اینکه هر چه می خواهد بگوید و القاء کند، تهمت بزند، دروغ به مردم تحویل دهد و… و طرف دیگر حتی حرفهای عادی را نتواند بزند, برای رسانه های اندک و حتی وبلاگ های مشخص و سایت هایی که جنبه سیاسی هم ندارند محدودیت های عجیب ایجاد شود. اینها ظلم است، البته درباره ایجاد این محدودیت ها و بستن ها و منع کردن ها حرف و حدیث بسیار است که به نظر من هزینه اش را نظام می پردازد و عملا با توجه به وضع ارتباطات و پیشرفت های ارتباطی، این منع ها اثر و ثمری برای منع کنندگان هم ندارد، بلکه مخاطبان را بیشتر و کنجکاوتر و افزون تر می کند. این مطلبی است که امیدوارم در آینده بیشتر بتوانم درباره آن صحبت کنم.

بهر حال عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسیار مهم است. به نظر من آزادی هم از دل عدل بیرون می آید در صورتی که عدل را وسیع تر از عدل مارکسیست ها و ماتریالیست ها در نظر بگیریم. آیا آزادی مرزی دارد؟ می گویند مرز آزادی, آزادی دیگران است؛ آیا ما نمی توانیم در بینش الهی بگوییم مرز آزادی هم عدالت است؟در صورتی که عدالت را به معنی وسیع خودش در نظر بگیریم.

اما در باب علوم انسانی، به نظرم تردیدی وجود ندارد که علوم به معنی جدید آن و علوم انسانی به طور خاص هنگامی در دنیای جدید به وجود می آید که عالم ادم غربی عوض می شود یعنی این انسان وارد جهان دیگری می شود نگاه دیگری به هستی میکند نگاه دیگری به پیرامون خود و انسان می کند و در اثر همین نگاه جانش چون چشمه های جوشان منشا پیدایش نظام های معرفتی، اجتماعی، علمی و سیاسی می شود. البته این تحول در خواص به وجود می آید و بعد در عرصه حیات اجتماعی جاری می شود.

جهان مدرن با عوض شدن دنیای انسان در غرب پدید آمد, این جهان جهانی است در مقابل جهانی که در قرون وسطی وجود داشت.

حال که سخن از تحول در علوم انسانی است اولا باید مشخص کنیم ماهیت جریانی که ما مدعی ان هستیم و می خواهد مبنای علوم انسانی باشد ماهیت قرون وسطی است یا چیز دیگری است. اگر آن ماهیت باشد بصورت طبیعی در دل آن، جهانی نظیر جهان دنیای امروز غرب پدید خواهد آمد و لوازم آن جهان که علوم مهارت ها و فناوری و تکنولوژی و البته تبعات منفی آن است نیز پدید خواهد آمد.
معتقدم و باز هم تاکید می کنم جهان موحدان و مسلمانان با جهانی که دنیای مدرن در آن تحقق پیدا کرده متفاوت است، طبعاً جهان شناسی موحدان و به خصوص ادیان وحیانی و بالاخص مسلمانان هم متفاوت خواهد بود و طبعا علوم، بخصوص علوم انسانی متاثر از مبانی و جهان شناسی خاص است.

گر چه بخصوص در این یکی دو قرن گذشته ما دارای جهانی آشفته و طبعاً جهان بینی از هم گسسته ای هستیم که در آن سنت جایگاه خود را لاقل در بخش های مهمی از جامعه از دست داده و جامعه به جهان مدرن هم وارد نشده است (لااقل بخش های مهمی از آن). در گذشته این آشفتگی نبود, هر چند که آنچه در متن تمدن اسلامی ظهور و بروز کرد به شدت تحت تاثیر جهان و جهان بینی بود که از غرب یعنی یونان و بعد اسکندریه آمده بود و شریعتمداران هم که موثرترین بخش جامعه بودند و آنان که حقیقت و تمام حقیقت را در شریعت می دیدند، کوس مخالفت با فلسفه ای که در متن تمدن اسلامی شکل گرفته بود می زدند و فریاد بر می آوردند که “قفل اسطوره ارسطو را بر در احسن القصص نزنید”. هر چند احسن القصص را نیز بر اساس ذهنیت های ویژه خود که یا عوام زده بود و یا صوفی مآبانه می فهمیدند. به هر حال می گفتند قران احسن القصص است وآنچه از غرب آمده و میراث ارسطو و افلاطون و نظایر آنها است, اسطوره های جهان کفر و شرک است.

باری با اینکه باید پذیرفت که اجمالاً مبانی جهان شناسی توحیدی و اسلامی و وحیانی با مبانی جهان و جهان شناسی کنونی متفاوت است، ولی پرسش اصلی این است که این اجمال چگونه تفصیل می یابد و دقیقا با کدام جهان بینی و با کدام مشخصات است که انتظار داریم علوم انسانی عوض شود. جهان بینی متاثر از ابن عربی، ابوسعید ابوالخیر، مشاء، اشراق، حکمت متعالیه یا آنچه امروز به عنوان مکتب تفکیک مطرح می شود و یا … ؟

با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی

بهتر است بدانیم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی. بهتر است بحث کنیم که دنیای مدرن چگونه پدید آمد و چگونه از دل آن علوم و تکنولوژی و علوم انسانی جدید بروز و ظهور یافت.

جهان مدرن از دل جهان سده های میانه بر آمد. وقتی جهان بینی دنیای قرون وسطی پاسخگوی پرسش ها و نیازهای انسان نبود, ذهنیت هایی پیدا شد و انسان غربی کوشید به دنبال راهکار هایی برود که به پرسش هایش پاسخ دهد و مشکلاتش را حل کند.

نهاد متولی اندیشه و عمل در قرون وسطی نیز به جای انکه خود را اصلاح کند به شدت عمل روی اورد و در برابر موجی که لحظه به لحظه سهمگین تر می شد ایستاد. اندیشه و اندیشیدن جرم شد. انسانها فقط و فقط آزاد بودند در هر مساله علمی و غیر علمی مقلدانه از نهادی پیروی و اطاعت کنند که خود را نماینده خدا در زمین و صاحب انحصاری حق و معیار مطلق زیبایی و درستی می دانست.

بشر آزاد افریده شده و آزادی می خواهد

بشر آزاد افریده شده و آزادی می خواهد؛ اگر به این آزادی جواب داده شد یا اگر جایی باید محدود شود با منطق و پذیرش واقعی خود او باشد, به این وضع دلبسته خواهد شد. دیگر لازم نیست بخشنامه کنیم. اما اگر دیدگاهی محدود و نارسا را عین حقیقت دین دانستیم و به زور خواستیم آنها را بر جامعه تحمیل کنیم, اثر عکس خواهد داشت.

آزادی نیاز تک تک انسان هاست ولی اینکه توجیه ذهنی و منطقی آزادی در صورت لیبرالیسم باشد آن را نفی می کنیم. لیبرالیسم یک نوع توجیه آزادی است. بنده معتقدم با رجوع به آموزه های الهی (البته در صورتی که ذهنیت های تاریخی زمانی _ مکانی را به جای ان حقیقت نهفته در متن دین نگیریم) می توان لطیف ترین وجه آزادی را یافت و گرفت, بی آنکه در بند لیبرالیسم گرفتار شویم.

اگر آن ذهنیت های ما طوری بود که جوابگوی نیازهای عینی بشر امروز باشد, ما دیگر اصلا نباید نگران باشیم که دینمان از بین می رود یا علوم انسانی دینمان را نابود می کند. اما اگر ان را نداشتیم, با زور و بخشنامه کار درست نمی شود و اگر خدای ناکرده گرفتار وضعی شدیم که انسان در قرون وسطی دچارش بود، آنگاه آن حادثه ای رخ می دهد که در تاریخ غرب رخ داد؛ وقتی قرون وسطی امر مقدس را به همه چیز و همه جا تعمیم داد در مقابل انسان عاصی نیز امر قدسی را یکسره کنار گذاشت. چراکه اموری که مقدس نبودند در آن زمان مقدس شده بودند.

فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگان خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد

حال به شما توصیه می کنم که از ظرفیت های خود استفاده کنید، بحث ها را جدی بگیرید و نظرات کاربردی ارائه کنید. از جمله راجع به همین علوم انسانی, واقعا فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگانی که در این جمهوری اسلامی خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد.

همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد

به هر حال همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد و اگر حرف و انتقاد و اعتراضی هست, از سر دلسوزی است. باید همه دست به دست هم بدهیم و از فضای نفس گیر و خسارت بار امنیتی به فضایی آرام و در پناه قانون و موازین اسلامی و ملی گذر کنیم. در عرصه سیاست هم اگر اساس کار را انتخابات سالم و آزاد قرار دهیم, در این صورت بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
امروز باید وضع صنعت، اقتصاد, کشاورزی و روابط خارجی را بررسی علمی کرد و نتایج آن را در اختیار مسؤولان عالی رتبه نظام و جامعه قرار داد.


 


حمیدرضا ظریفی نیا
جــرس: هفته ای که گذشت؛ و در شرح مجدد حال دستگاه عدلیه در روزگاری که پلیس خفیه و دستگاه امنیه، آنرا منکوب و مرعوب و آلت دست ساخته، چنین حکایت آغاز شد که یکی* در راه بازگشت از راه دادگاه، خطاب به ماموری که از این همه شتابش تعجب کرده بود گفت: بی دلیل نیست که بزرگان به قاضیان توصیه کرده بودند که کفش تنگ نپوشند، به هنگام خشم قضاوت نکنند، اگر کم حوصله و از چیزی ناراحت اند، از قضاوت بپرهیزند. حتی گفته بودند اگر قاضی به تنگ افتاد و نیاز مبرمش بود که به قضای حاجت برود، در آن حالت دست به کار قضاوت نبرد... و وی در دل گریست بر "اوضاع قضاوت در این مُلک، که به کجا انجامیده است که سایه مخوف ماموران اطلاعات، قاضی بخت برگشته را چنان مرعوب خود می سازد که با چشمان بسته به اجابت دستورالعمل آنان شتاب می کند... و در پاسخ به "چرا" ی متهم مبهوت، می گوید:"برو کنار من باید خودم را به دستشویی برسانم!"

هفته ای که گذشت، ربایش و دستگیری دانشجویان، صدور احکام حبس و تبعید، تداوم بازداشت فعالان سیاسی و مدنی و همچنین تهدید خانواده های زندانیان سیاسی، حکایت حاکمیت و ملت بود و این بار نیز زندانهای ایران "بهترین های جهان معرفی شدند و این بار وکیله الدوله ای از دارالشورای هشتم مدعی گردید "زندان‌های ایران در ردیف استانداردترین زندان‌های جهان و در واقع زندان‌های ما بی‌نظیرترین زندان‌های جهان هستند..."

 

حکایت جرم سیاسی و دستگاه قضا، از پیش مشخص بود...، طی هفته ای که گذشت، در حالی که رییس عدلیه در جایی فریاد می زد "گلوگاه‌هایی برای از بین بردن استقلال به دستگاه قضایی فشار می‌آورند"، در سوی دیگر و طی دیدار با اعضای فراكسیون دانشگاهیان مجلس از آمادگی دستگاه قضایی برای تدوین جرم سیاسی خبر داد، اما معاون حقوقی وی فرصت نداد و طی گفتگویی بر اراده ای دیگر در دستگاه عدلیه صحه نهاد و تاکید کرد: تدوین جرم سیاسی را در دستور كار نداریم و همزمان با وی محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور نیز همه را خاطر جمع کرد و گفت: لایحه جرم سیاسی فعلا اجرایی نخواهد شد... تا آنچه رویای مجلس ششم بود، کماکان در مُحاق بماند...

 

اما طی همین هفته، در واکنش به موج جدید ربایش و بازداشت دانشجویان، این بار شورای دفاع از حق تحصیل خطاب به حاکمیت گوشزد کرد "گویی قرار بر این نهاده شده که به این مسائل عادت کنیم! اما یک سوال اساسی در این بین هویدا است، که باید از بانیان این حوادث پرسید: چه کسی گفته است که با دستگیری دانشجویان که تنها بخشی از ملت آگاه و معترض ایران هستند، فریاد های آزادی خواهانه در گلوها شکسته می شود و اوضاع به کام شماخواهد شد؟"

  زندانها و زندانیان

نماینده حامی دولت در مجلس: زندان‌های ما بی‌نظیرترین زندان‌های جهان هستند

 در اولین روزهای هفته ای که گذشت، باز هم مقامات جمهوری اسلامی بر وضعیت خوب و استاندارد زندان های کشور تاکید کردند و این بار فرهاد تجری، نماینده حامی دولت و عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس هشتم مدعی شد: زندان‌های ایران در ردیف استانداردترین زندان‌های جهان و از بهترین و موثرترین زندان‌های منطقه در اصلاح مجرمین هستند و در واقع زندان‌های ما بی‌نظیرترین زندان‌های جهان هستند..."

 

و در آخرین روز هفته نیز، احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و خطیب نماز جمعه تهران، با انتقاد از مرخصی های اعطایی به بعضی از زندانیان سیاسی، ادعا کرد "به فتنه گران مرخصی هایی داده می شود که پس از مرخصی یا فرار می كنند و یا جلساتی را با برگزارمی كنند و به تنظیم برنامه های خود می پردازند. ..آیا درست است افرادی كه هنوز توبه نكرده و سرجای خود ایستاده اند، به مرخصی بروند؟ مرخصی دادن به آنها مانند مرخصی دادن به سارقان است."

 

طی هفته ای که گذشت، دادستان تهران کماکان با درخواستهای مکرر خانواده بهمن امویی، روزنامه نگار دربند برای مرخصی و یا آزادی موقت مخالفت کرد... وی همچنین حكم چهار نفر از متهمان حوادث بعد از انتخابات (عمادالدین باقی، بدرالسادات مفیدی، حسن زیدآبادی و عباس ابوطالبی) را قطعی شده و لازم الاجرا اعلام کرد..."

 

همچنین رییس جدید زندان اوین در چهارمین دستور خود بعد از انتصاب به ریاست زندان سالن ملاقات زندان را تعطیل کرد، که در نتیجه آن زندانیان بند ٣۵۰ اوین از جمله محسن میردامادی، از ملاقات با خانواده های خود محروم شدند.

 

سیمین بهبهانی و فعالان مدنی خواستار پایان اعتصاب غذای نسرین ستوده شدند... اما این وکیل مدافع زندانی، در اواسط هفته و بعد از ٩ روز اعتصاب غذای خشک، آن را شکست و بدلیل تداوم وضعیت نامناسب خویش و بی توجهی مسئولین، اعتصابِ خودداری از خوردنِ غذا را تداوم بخشید..."

 

 داوود سلیمانی، عضو دربند جبهه مشارکت و از مسئولین دانشگاه تهران در دوران اصلاحات، بدنبال ناراحتی قلبی در بهداری زندان رجایی شهر بستری گردید و وضعیت جسمانی محمد صدیق كبودوند، روزنامه نگار و فعال حقوق بشری زندانی، اضطراری گزارش شد،عیسی سحرخیز نیز، به دلیل افت فشار در بیمارستان زندان رجایی شهر بستری گردید.

 

 ابوالفضل قدیانی، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب، در جریان دادگاه خود که پشت درهای بسته برگزار شد، با تاکید بر تقلب در انتخابات سال گذشته تصریح کرد: کودتای انتخاباتی نشانه ای از زوال جمهوریت و اسلامیت نظام است..." وی در همین هفته با حکم شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به یکسال حبس تعزیری و جریمه نقدی محکوم شد.

 

فخرالسادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاجزاده، طی هفته ای که گذشت خبر داد: "محمد نوری‌زاد و تاجزاده یک ماه است که روزه‌اند. همزمان همسر نوری زاد هشدار داد "اجازه ندهید جان افراد در پای مسائل سیاسی قربانی گردد."

 

دوشنبه هفته ای که گذشت، نازنین خسروانی، روزنامه‌نگار اخیرا بازداشت شده، پس ازروزها بیخبری، طی تماس كوتاهی به خانواده خود اطلاع داد که در انفرادی بند ٢۰٩ زندان اوین نگهداری می‌شود... مادر وی به رسانه ها گفت: با وجود صدور قرار كفالت، مسوولان زندان اوین از دریافت كفالت برای این روزنامه‌نگار زندانی خودداری می کنند.

همزمان پرونده عبدالرضا تاجیک به دادگاه ارسال و با پذیرش وثیقه برای وی مخالفت شد...

 

منابع خبری همچنین گزارش دادند که با گذشت یک ماه از بازداشت حسین فرزین، از سرداران سابق سپاه، معاون سابق شهردار مشهد و کارگردان تلویزیون، همچنان از وی خبری در دست نیست.  

  دانشگاه همچنان ایستاده ایم

یکشنبه هفته ای که گذشت، محسن برزگر فعال دانشجوئی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل، بازداشت شد... همزمان علیرضا کیانی فعال سیاسی مازندران و عضو دفتر تحکیم وحدت نیز، در یکی از خیابان های بابلسر توسط نیروهای لباس شخصی دستگیر گردید... و روز دوشنبه درنهایت خبر رسید که چهار عضو بازداشت شدۀ دفتر تحکیم وحدت طی روزهای اخیر (علی قلی زاده، محسن برزگر، علیرضا کیانی و محمد حیدرزاده) به زندان اوین منتقل شده اند.

در واکنش به موج بازداشت اخیر فعالان دانشجویی، دفتر تحکیم این اقدامات را محکوم و تاکید کرد "همچون سابق، مصمم و استوار به فعالیت و راه پر افتخار خود ادامه خواهیم داد." شورای دفاع از حق تحصیل نیز خطاب به حاکمیت خاطرنشان ساخت: "چه کسی گفته با دستگیری دانشجویان، اوضاع به کام شما می شود؟" در آخرین روز هفته گزارش رسید که ماموران وزارت اطلاعات، خانواده های دانشجویان بازداشتی را مورد تهدید قرار داده و برادر یکی از دانشجویان بازداشتی را دستگیر کرده اند.

 

طی هفته ای که گذشت، علی اکبر عجمی، فعال دانشجویی طیف چپ دانشگاه تهران به دو سال تبعید محکوم شد.

 

منابع خبری طی هفته اخیر همچنین گزارش دادند "مسئولان دانشگاه شهید بهشتی تبعیض های قومی خاصی را برای دانشجویان کُرد به وجود آورده اند."

 

شاهدان عینی و منابع دانشجویی گزارش دادند ماموران حراست دانشگاه آزاد در برخی واحدها، هنگام ورود دانشجویان دختر، با متوقف کردن و توهین و تحقیر، آنها را مجبور به پاک کردن هرگونه آرایش و امضای تعهدنامه می کنند.

 

ادامه بازداشت، نقض حقوق بشر شهروندی و آزادی عقیده

ماموران امنیتی از ملاقات آیت الله العظمی اسدالله بیات زنجانی با مهدی کروبی جلوگیری کردند.

 

احمد باب،‌ فعال اجتماعی اهل مریوان از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب این شهر به ١۴ سال حبس تعزیری محکوم شد و همزمان قرار بازداشت بهزاد کردستانی شاعر و ادیب کرد، به مدت ١۵ روز دیگر تمدید شد... یک شهروند اهل اشنویه به نام حیدر آرمین از طرف دادگاه انقلاب به حبس محکوم شد... برگزاری دادگاه بهنام ابراهیم زاده، فعال کارگری زندانی در بند ٣۵۰ زندان اوین نیز بار دیگر به تعویق افتاد... و در همین هفته، همایون جابری، یکی از اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی، در تهران بازداشت شد.

 

از دیگر اخبار موارد نقض حقوق بشر طی هفته گذشته، احضار امیر شیبانی، فعال سیاسی مشهد به اداره اطلاعات، حمله قلبی و فوت مادر آرش صادقی (فعال دانشجویی زندانی) در اثرحمله ماموران برای بازداشت مجدد این فعال دانشجویی، بازداشت سه تن از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب (محمود توکلی، آریایی عنانات و علیرضا شریفی) در خوزستان،صدور حکم دو سال حبس تعزیری برای وحید لعلی‌پور همسر مهدیه گلرو، صدور شش سال حبس تعزیری برای محمد مصطفایی، برگزاری دادگاه لاله حسن پور فعال حقوق بشر و بازگشت امیرحسین کاظمی (عضو نهضت آزادی) به زندان بود.

 

در آخرین روزهای هفته، منابع حقوق بشری همچنین خبر دادند که یکی از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات، پس از حدود هشت ماه زندان، بعد از آزادی ناگهان هر دو کلیه اش از کار افتاده و جان باخته است.

 

در تداوم تغییر جایگاه متهم و شاکی، دادستان بابلسر از علی تاری رئیس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در بابلسر شكایت كرد.

 

نقض آزادی بیان و تداوم فشار بر مطبوعات

نشانه های وجود "خفقان و سانسور شدید"

در اولین روز هفته ای که گذشت، پس از فیلتر شدن سایت شخصی سید محمد خاتمی، سایت بنیاد باران نیز مشمول فیلترینگ شد و در آخرین روزهای هفته پایگاه اطلاع‌رسانی گفتارنو به خیل وبسایت های غیرقابل دسترسی پیوست... جمشید انصاری، عضو شورای مرکزی و رییس کمیته سیاسی و بین الملل فراکسیون اقلیت مجلس، فیلتر شدن سایت خاتمی را خلاف ادعای دولت در خصوص "جریان آزاد اطلاعات" و نشانه وجود خفقان و سانسور شدید در جامعه دانست..."

 

فاز فنی پروژه سیستم فیلترینگ یکپارچه به‌ اتمام رسید و تمام آنچه از نظر تکنیکی برای انسداد و فیلترینگ سایت ها و وبلاگها لازم بود، محیا گردید.

 

آنسوتر، چهار روزنامه نگار روزنامه همشهری، بطور ناگهانی از آن روزنامه اخراج و به خیل روزنامه نگاران نگران پیوستند.

  گفتنی ها

طی هفته ای که گذشت، محمد نوری زاد، نویسنده و مستندساز زندانی، با نگارش تقاضانامۀ عفو- اما خطاب به ملت- با بیان اینکه "من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم"، خاطرنشان کرد "چشم انتظاری زندانبانان ما برای دیدن یک تقاضانامه عفو راه به جایی نخواهد برد... من با اطمینان و از سر صدق می گویم که امنیت ملی ما در جاهای دیگر و توسط کسان دیگر آسیب دیده و می بیند..."

وی در مطلبی دیگر افشا کرد "ماموران اطلاعات در روزهای بازداشت، هم مرا کتک زده و هم به خانواده ام فحش داده اند. این رفتار هیولاگون ماموران اطلاعات، در مورد مصطفی تاجزاده، عبدالله مومنی، حمزه کرمی، محمدرضا رجبی، و بسیاری دیگر نیز صورت پذیرفته است. هم کتک، هم فحش، و هم فروبردن سر بعضی در کاسۀ دستشویی."

 

آنسوتر، بعد از انتقال زندانیان سیاسی زن زندان اوین به قرنطینه بند متادون، زهرا رهنورد هدف حکومت از این اقدامات را، "ترک اعتیاد این زنان به دمکراسی و آزادی" تعبیر و در ادامه تاکید کرده است که "این زنان اعتیادشان را به آزادی و دمکراسی ترک نمی کنند."

 

طی هفته ای که گذشت، شیرین عبادی خواستار آن شد که سازمانهای بین المللی صدای مردم ایران و زندانیان سیاسی را به دنیا برسانند...

  طنز هفته:

فرهاد تجری، نماینده حامی دولت در مجلس هشتم: "زندان‌های ما بی‌نظیرترین زندان‌های جهان هستند..."

 

* اشاره ای بود به نامۀ اخیر محمد نوری زاد با عنوان "در دل گریستم، که اوضاع قضاوت در این ملک، به کجا انجامیده است."


 


جرس: رييس قوه قضاييه برخي از اظهارنظرهاي وکلا در خصوص اقدامات دستگاه قضايي و نيز مصاحبه‌ با رسانه‌هاي خارجی را موجب "وهن جامعه وکالت" دانست و اظهار کرد: وکالت شغل شريفي است که اميدواريم شأن و منزلت آن از سوي وکلا به خوبي حفظ شود.


به گزارش ايلنا، صادق لاريجاني در ديدار اعضاي هيات مديره کانون وکلاي دادگستري مرکز گفت: کانون وکلا نهادي قانوني است که بايد تعامل منطقي و صحيح با قوه‌قضاييه داشته باشد و دستگاه قضايي از اصلاح و تقويت سازوکارهاي کانون وکلا حمايت مي‌کند.


رييس قوه قضاييه اظهار عقیده کرد: متأسفانه اقدامات برخي افراد سودجو و تعدادي از واسطه‌گرها چهره وکالت را مخدوش کرده است و کانون وکلا بايد نسبت به رفع اين ذهنيت‌هاي منفي تلاش کند.


وي افزود: قوه قضاييه از برنامه‌هاي کانون وکلا در رفع ذهنيت‌هاي منفي حمايت مي‌کند. دستگاه قضايي همچنين آماده بررسي آراي کارشناسي اعضاي ‌کانون وکلا در جهت اصلاح فرايند وکالت و تدوين لايحه‌اي در اين خصوص است.
 


 


جــرس: علی شکوری راد، عضو جبهه مشارکت، طی مناظره ای پیرامون سیاست خارجی دولت محمود احمدی نژاد گفت "در حالیکه در داخل ایران و با مردم خودمان گفتگو نمی شود، چگونه می توان در سطح بین الملل گفتگو کرد؟ می گوییم کمیته حقیقت یاب برای هولوکاست تشکیل بشود ولی حاضر به تشکیل چنین کمیته ای برای انتخابات ٨٨ که اکثریت یا حداقل بخش بزرگی از مردم به آن اعتراض داشته و دارند نیستیم. حق وتو را در سازمان ملل رد می کنیم ولی برای شورای نگهبان تایید می کنیم."


این فعال اصلاح طلب همچنین تاکید کرد "البته احمدی نژاد در به در به دنبال مذاکره با امریکاست ولی چون علتش منافع ملی نیست، قابل اعتماد نیست و به او اجازه نمی دهند."


به گزارش منابع خبری جرس، علی شکوری‌راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و سیدنظام‌الدین موسوی، مدیر مسئول روزنامه جوان، روز سه‌شنبه ١٨ آبان ماه ٨٩، با موضوع "بررسی سیاست خارجی دولت‌های نهم و دهم" در دانشگاه عباسپور با یکدیگر به مناظره پرداختند.


معتقدم که سیاست دولت نهم در راستای همان اصول نظام است
موسوی در آغاز سخنان خود ضمن ابراز تاسف از اقدام مسئولین دانشگاه در جلوگیری از ورود خبرنگاران، اظهار عقیده کرد "سیاست داخل و خارج ما در کل یکی است علیرغم دیدگاه های مختلف در دولت های متفاوت چارچوب سیاست کلی ما یکی است. که عموما توسط رهبران نظام اعمال می شود ولی شاید دولت ها دارای عملکردهای متفاوتی باشند. من معتقدم که سیاست دولت نهم در راستای همان اصول نظام است. یکی از اصول نظام نه شرقی و نه غربی است که مفهوم آن استقلال نظام جمهوری اسلامی است و دیگر اصل عزت است دولت نهم و دهم علاوه بر حرکت بر این اصول شجاعت و شهامتی برای تحقق این اصول داشته مثل دفاع از حقوق مسلم ملت و دفاع از محرومین. جریان های سیاسی کشور در حوزه سیاست خارجی عملکرد های متفاوتی داشته اند ولی مواردی که بقیه اکنون به عنوان ماجراجویی و جنجال برانگیزی می دانند قبلا با شعارهای تندتری عمل می شده و به آنها حق مطلق می گفتند.


آنهایی که معتقد بودند سفارت شوروی بایستی تسخیر شود کجا هستند
علی شکوری راد نیز، سخنان خود را با اعلام "استعانت از خداوند و با یاد شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی و جنبش سبز" آغاز کرد و گفت "در مورد ١٣ آبان ۵٨ کسانی که برنامه ریزی کرده بودند اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بودند؛ آقایان میردامادی، بیطرف، اصغرزاده، احمدی نژاد، سید نژاد و سیف اللهی.آمریکا شاه را به سرزمینش پناه داده بود بعد از کودتای ٢٨ مرداد آمریکا تصمیم گیر اصلی سیاست های کلان کشور شده بود و بایستی سر جای خودش می نشست .از میان جمع دانشجویان آقایان احمدی نژاد و سید نژاد با این کار مخالفت کردند و بر این عقیده بودند که به جای اشغال سفارت آمریکا برویم سفارت شوروی را بگیریم و به سفارت آمریکا کاری نداشته باشیم. الان باید ببینیم آنهایی که سفارت آمریکا را تسخیر کرده اند کجایند و آنهایی که معتقد بودند سفارت شوروی بایستی تسخیر شود کجا هستند.


گفتمان انقلاب بر نفی، خشونت و یا حذف بنا می شود و این دوران به سر رسیده است
شکوری راد افزود: امروزه با انباشت تجربه بشر در باره انقلاب و با گسترش تکنولوژی ارتباطات که تبادل تجربه و نظر را براحتی امکان پذیر کرده است دیگر دوران گفتمان انقلاب به سر رسیده و گفتمان اصلاحات جایگزین آن شده است. گفتمان انقلاب بر نفی، خشونت و یا حذف بنا می شود اما گفتمان اصلاحات بر اثبات، گفتگو و مدارا. انقلاب بسیار پر هزینه است و تضمین لازم را نیز برای بهبود اوضاع بدست نمی دهد. برای نمونه در آفریقای جنوبی وقتی مبارزات ضد نژاد پرستی به پیروزی رسید نلسون ماندلا گفت می بخشیم اما فراموش نمی کنیم. این یعنی مدارا. نوع بشر، امروز روش اصلاحات را می پسندد. در سال58 تسخیر لانه جاسوسی از نظر مردم که گفتمانشان انقلابی بود پسندیده بود ولی امروز نیست. این بدان معنا نیست که آن کار در آن زمان بد بود. چیزی که در زمان خودش مورد تأیید مردم قرار بگیرد قابل دفاع است ولی تکرار و تداوم آن ممکن است قابل دفاع نباشد. بنابراین دفاع از آن حرکت انقلابی اگر به معنای تجویز تکرار آن روش در شرایط حاضر که در حال انقلاب نیستیم قابل دفاع نیست. کسی که حاضر نبود در زمان انقلاب حرکت انقلابی بکند حالا می خواهد اقدام انقلابی بکند و این قابل قبول نیست. یک ضرب المثل طنز هست که می گوید:
دو چیز بی مزه و یخ است. یکی پیری که ادای بچه ها در بیاورد و بچه ای که ادای پیر ها را در بیاورد. در آبان ۵٨ و یک سال پس از وقوع انقلاب، دانشجویان یک حرکت انقلابی کرده اند حالا مسئولان و پس از بیش از سی سال از آن تاریخ می خواهند با استناد به آن حرکت، انقلابی عمل کنند.


امام با حرکت مسلحانه مخالف بود
مدیر مسئول روزنامه جوان گفت "قبول دارم که در طی زمان تاکتیک ها باید تغییر کند ولی اصول قابل تغییر نیست قبول دارم که در دهه اول انقلاب گفتمان غالب، گفتمان انقلاب بود ولی گفتمان انقلاب با گفتمان چپ متقاوت بود در انقلاب یک جریان مثل سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدایی دارای گفتمان چپ بوده اند و مشی خشونت آمیز و مسلحانه داشته اند دومین مشی، مشی حضرت امام بود که اعتقاد به حرکت چب گرایانه نداشت امام می گفت مطالب مجاهدین خلق مطالبی مارکسیستی است با لعاب اسلام.امام اعتقاد به مبارزه مدنی داشت البته مبارزه مدنی با انقلاب مخملی که اکنون تعریف می شود متفاوت بود. امام با حرکت مسلحانه مخالف بود.من برخلاف شکوری می گویم گفتمان انقلاب گفتمان چب گرایانه نبود انقلاب اسلامی نوعی انقلاب جدید است و اولین انقلاب پست مدرن که اولین اصل آن نه شرقی و نه غربی است که اتفاقات ١٣ آبان بر این مسئله صحه می گذارد آقای شکوری سال ۶٧ عضو تحکیم وحدت بود در بیانه ای از تحکیم وحدت در سال ۶٧ آمده است: حمایت همه جانبه از فلسطین می کنیم و همه دانشجویان را به بسیج عمومی دعوت می کنیم ما آماده حرکت عملی هستیم ما خواهان آن هستیم که همه مسلمین بسیج گردند و توطئه استکبار را معلوم کنند در سال ۶٩ در بیانیه تحکیم وحدت آمده است: به راستی چه چیز عوض شده است آیا ما ماجرای طبس را فراموش کرده ایم ؟ایا امریکا توبه کرده است پس چرا به امریکا چراغ سبز نشان می دهیم؟


چطور شده که زدن این حرف ها آن موقع جنجال آفرینی نبود ولی امروز هست
نظام الدین موسوی ادامه داد : آیا امروز در ماهیت جهان خواری و دشمنی امریکا تغییری رخ داده؟ اگر هست نشان دهید. ما در رابطه با فلسطین همان حرف امام را می زنیم. چطور شده که زدن این حرف ها آن موقع جنجال آفرینی نبود ولی امروز هست.


حق وتو را در سازمان ملل رد می کنیم ولی برای شورای نگهبان تایید می کنیم
علی شکوری راد در ادامه سخنان خود خاطرنشان کرد: "ما اگر بتوانیم در داخل با مردم گفتگو کنیم در جهان هم می توانیم با دیگران گفتگو کنیم. در حالیکه در داخل ایران و با مردم خودمان گفتگو نمی کنیم چگونه می خواهیم در سطح بین الملل گفتگو کنیم. می گوییم کمیته ی حقیقت یاب برای هولوکاست انجام تشکیل بشود ولی حاضر به تشکیل چنین کمیته ای برای انتخابات ٨٨ که اکثریت یا حداقل بخش بزرگی از مردم به آن اعتراض داشته و دارند نیستیم. حق وتو را در سازمان ملل رد می کنیم ولی برای شورای نگهبان تایید می کنیم.

آمریکا به عراق و افغانستان حمله کرد و صدام و طالبان را که دشمن ما بودند ساقط کرد. پس از آن ایران نیز عملاً برای استقرار دموکراسی در این کشورها با امریکا همراهی یا همکاری کرده است. در حقیقت ما منافع مشترکی پیدا کردیم که برای تامین آن با یکدیگر همکاری کردیم. بر همین اساس پس از اشغال نظامی این دو کشور توسط امریکا حکومت هایی در آنجا بر سر کار آمده اند که مورد تأیید ما نیز هستند.


امریکا نسبت به گذشته فرق کرده و قدری عاقل شده است
عضو جبهه مشارکت افزود: در عراق شیعیان مورد قبول ما و در افغانستان هم دولتی که ما با گونی به آنها پول می دهیم و احمدی نژاد پیش از اعلام رسمی و نهایی انتخابات به آنها تبریک گفته است. بنابراین دنیا تغییر کرده است. امریکا می فهمد که دیگر نباید دنبال ایجاد حکومت های دست نشانده برای خود باشد و منافع خود را با منافع مردم کشور های تحت نفوذش نزدیک کرده است. امریکا نسبت به گذشته فرق کرده است و قدری عاقل شده است. البته معنای این حرف تایید اقدامات امریکا نیست. بیان مشاهده رویکرد عقلانی در تامین منافع خودش است. در همین راستا دیدیم امریکا از کاری که در ٢٨ مرداد ٣٢ انجام داد نیز عذر خواهی کرد.امریکا دنبال منافع خودش است. عقلانیت اینگونه به او حکم می کند. ما هم می گوییم در ایران کسی باید عهده دار امور باشد که منافع ملی ما را دنبال کند. ما نه با شخص احمدی نژاد دشمنیم نه عاشق چشم و ابروی موسوی هستیم. هزینه ی سوء تدبیر ما و در نتیجه تحریم ها چرا بر ملت تحمیل می شود؟ در دوران خاتمی کارهای ما روی غلتک توسعه افتاده بود. سند چشم انداز بیست ساله بر واقعیت تنظیم شده است. این سند ملاک و معیاز ارزیابی عملکردهاست و به ما می گوید که چه کسی خدمت یا خیانت کرده و یا می کند.


این که امریکا نتوانست در عراق به اهداف خود برسد تدبیر جمهوری اسلامی بود
موسوی در اینجا گفت "من جواب سوالم را نگرفتم جنگ اول امریکا و عراق (شکوری:لطفا بحث ها را جدید تر کنید و به مسائل روز بپردازید) بعضی ها می گویند هر چه آن خسرو کند شیرین بود. در بیانیه تحکیم وحدت هنگام جنگ با عراق آمده است: حضور نظامی های امریکایی نشانگر خصلت هجومی امریکا است.نوع نگاه آقای شکوری در مقابل مهاجرانی که می گفت باید با امریکا توافق کنیم و او مخالفت می کرد تغییر کرده و شکوری الان به مهاجرانی سال ۶٩ رسیده است. ما موافقیم که امریکا تغییر کرده ولی مسلما به دنبال منافع خودش است. پس جرا به بقیه کشورها همچون عربستان و اردن که هم پیمانان امریکا هستند حمله نکرد و دموکراسی را اجرا نکرد. این که امریکا نتوانست در عراق به اهداف خود برسد تدبیر جمهوری اسلامی بود. بعضی از امریکایی ها می گویند ما عراق را فتح کردیم منافعش به ایران رسید. راجع به پول های تو گونی هم شما بودید که کمک به افغانستان را در اجلاس توکیو و بن را تصویب کردید و احمدی نژاد بر اساس همان مصوبات پرداخت کرد. چگونه است که کار شما خوب ولی کار ما بد است؟ هزینه کردن در افغانستان حق جمهوری اسلامی و بر اساس منافع ملی ماست. شما بگوئید در زمان کدام دولت، جمهوری اسلامی محور شرارت قرار گرفت؟ مگر در زمان خاتمی نبود؟ این تحریم ها سابقه تاریخی دارد. مگر اولین بار است؟ در زمان هاشمی ١۵ کشور سفرایشان را از ایران فراخواندند ولی هاشمی امروز می گوید ما در بحران جهانی هستیم. در زمان هاشمی و خاتمی موشک های امریکا به ایران نشانه رفته بودند.


دنبال انقلاب کردن نیستیم می خواهیم با روش مسالمت آمیز اصلاح کنیم
علی شکوری راد متذکر گردید: من از آقای موسوی می پرسم حالا که شما می گویید آمریکا عبرت گرفت، آیا ما نباید عبرت بگیریم؟ حتماً! ما هم چیزهایی را دریافته ایم فهمیده ایم که با انقلاب به همه اهدافمان نمی رسیم بنابراین حالا دنبال انقلاب کردن نیستیم می خواهیم با روش مسالمت آمیز اصلاح کنیم. مذاکرات بین ایران و آمریکا بر سر عراق تجربه خوبی بود. جهان متحول شده است. ما دیگر نباید با عقل سال 58 امروزمان را مدیریت کنیم. ما باید امروزی باشیم. یعنی از روش گفتگو و مدارا استفاده کنیم چه در داخل و چه در خارج. امروز دیگر جنگ کاربرد ندارد. من منکر وجود برخی دشمنی ها نیستم ولی باید با مدارا آنها را درست کرد.


امروز همه مناسبات بر اساس زور نیست
عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت افزود "مگر اردوغان پیشتاز حمایت از فلسطین نیست؟ امروز اردوغان محبوب تر است در بین فلسطینیان یا احمدی نژاد؟ من قبول دارم که در گذشته آن کارها را کردیم ولی باید عوض شویم. آن کارها آن موقع خوب بود ولی امروز دیگر نباید انجام شود. امروز همه مناسبات بر اساس زور نیست. آمریکا با داشتن این همه تسلیحات نمی تواند حرفش را در جهان پیش ببرد. من معتقدم ارائه بحث گفتگوی تمدن ها منافع ملی را بیش از صد ها موشک تامین کرد. مالزی، برزیل و ترکیه هم همین روش ها را استفاده کرده اند و به موقعیت امروزشان رسیده اند. ما از تحولات عراق و افغانستان که توسط امریکا صورت گرفت سود بردیم.


احمدی نژاد در به در به دنبال مذاکره با امریکاست
شکوری راد با اشاره به عملکرد رئیس دولت طی چند سال اخیر و ضمن انتقاد از کمکهای نقدی ابهام آمیز دولت ایران به برخی مقامات افغانستان گفت "البته احمدی نژاد در به در به دنبال مذاکره با امریکاست ولی چون علتش منافع ملی نیست قابل اعتماد نیست و به او اجازه نمی دهند. کمک هایی که در اجلاس بن تصویب شد (کمک به افغانستان) نقدی نبود، معمولا این کمک ها نقدی نیست. شرکت های ایرانی در آنجا کار عمرانی می کنند ولی پولش را ایران می دهد. مثل جاده سازه، سد سازی و نظایر آن. هیچ دولتی در گونی پول نمی دهد.

در اینجا موسوی گفت "در دوران خاتمی ٢۵۰ میلیون دلار وام ... که شکوری راد پاسخ داد "کمک های بلا عوض در راستای اجرای طرح در آن کشور بوده است."


سؤالات دانشجوئی
چرا کمکهایی که دولت به افغانستان کرد با تصویب مجلس نبود؟

در ادامه این مراسم، یکی از دانشجویان با انتقاد از وضع موجود و اینکه "نمی گذارند هیچ صدایی دربیاید" سخنانش را آغاز کرد و دست خود را که مچ بند سبز بسته بود بلند کرد و سوالاتی را مطرح کرد.
بخش اول سؤالات از موسوی پرسیده شد مبنی بر اینکه "احمدی نژاد چندبار به امارات سفر کرد؟ و آقای خاتمی چندبار؟ چرا احمدی نژاد به عنوان اولین رئیس جمهور ایران به امارات سفر کرد درحالیکه امارت نسبت به خلیج فارس و جزایر سه گانه ادعا دارد؟"
و اینکه "چرا کمکهایی که دولت به افغانستان کرد با تصویب مجلس نبود؟ چرا متکی گفت کمک کردیم. دوست داریم که کمک کنیم. باز هم می کنیم؟، وقتی با بحران اقتصادی جهانی مواجه هستیم چه لزومی دارد که ۵ میلیون دلار به سوریه کمک کنیم؟، تمام مسئولین می دانند که غنی سازی زیر نظر رهبری است. پس نمی توانیم توقف غنی سازی را از خاتمی بدانیم و بگوییم او خیانت کرد؟"


بحث این پول ها سرمایه گذاری است
موسوی پاسخ داد "شکوری می گفت ما باید مذاکره کنیم ولی دوستان حس ناسیونالیستی سال ٣٢ دارند. احمدی نژاد به پادشاه قطر گفت مگر در مدرسه یادتان ندادند که اسم این خلیج، خلیج فارس است؟
راجع به سرمایه گذاری در سوریه: دوستان شکوری سرمایه را کفر و سرمایه گذاری را انتشار کفر می دانند. جریان چپ به این معروف بود و به هاشمی می گفت چرا وام از صندوق بین المللی پول بگیریم؟ سرمایه گذاری در ایران و در خارج نه تنها به نیت خوب بود بله در زمان جنگ ما چند بشکه نفت مجانی به سوریه می دادیم! کار درستی بود، چون سوریه حمایت سیاسی می کرد. الآن هم همین بحث است و سرمایه گذاری ما در این کشورها هم همین بحث است.

آمریکا به دنبال منافع خودش است و منافعش در تضاد با جمهوری اسلامی تعریف شده. من خاتمی را به خیانت متهم نکردم. شکوری راد اشاره کرد که ماجرای ١٣ آبان ۵٨ مورد تائید همه مردم بود. امروز این کار جالب نیست. شرایطی که در مجلس ششم وجود داشت، شیرزاد گفت ١٩ سال ایران به دنیا دروغ گفت. نظام وقتی احساس می کرد که اینها به ضرر ایران بود کوتاه می آمد.


شما باید پاسخگوی عملکرد مجلس ششم باشید
دانشجویی دیگر بعنوان حامی دولت گفت "نامه ای که همسر شکوری به دادستان داد را به خاطر می آوریم ولی می بینیم که حال ایشان خوب است! مسئولین با بی دقتی به آقای شکوری برای مناظره اجازه دادند. من اعلام می کنم که آقای شکوری تا زمانی که به شبهات ما پاسخ ندهند، صلاحیت نقد دیگران را ندارند. شما باید پاسخگوی عملکرد مجلس ششم باشید. مصوبات مجلس ششم کم اهمیت بود و آنجا جاسوس خانه بود. دوستان شما بحث عبور از نظام را مطرح کردند. طرح سه فوریتی هنوز جگرمان را می سوازند. شعار نه غزه، نه لبنان چه بود؟ شما در اینکه چادر از سر همسر شهید کشیدند شریکید. شما در اینکه روز عاشورا کف و سوت زدند شریکید. چرا قانون شکنی کردید؟ چرا حرمتی برای رای مردم قائل نشدید؟


شما هم شریک جرم رحیمی و فجایع کهریزک و کوی دانشگاه و خون شهدای جنبش سبز هستید
علی شکوری راد خطاب به پرسشگر حامی دولت گفت "متاسفانه در کشور ما منابعی چون روزنامه های جوان و کیهان دروغ می نویسند و شبهه افکنی می کنند. دستگاه تبلیغاتی صدا و سیما هم همینطور و به ما مجال پاسخ هم نمی دهند. جریان حضرت علی و نماز خواندنش را به یاد دارید؟که وقتی امام به شهادت رسید عده ای گفتند مگر علی نماز میخواند؟ این بخاطر اطلاعات یکسویه است. ایشان اگر واقعیت ها را می دانست اینگونه سخن نمی گفت. اگر من به زعم شما در آنچه گفتید شریک جرم بوده ام، شما هم شریک جرم آقای رحیمی و فجایع کهریزک و کوی دانشگاه و سرکوب مردم در خیابانها و خون شهدای جنبش سبز هستید. همچون محسن روح الامینی و امیر جوادی فر و محمد کامرانی را که خودتان قبول کردید شهید شده اند. بنیاد شهید که آنها را به عنوان شهید پذیرفته است. حالا ما به سهراب اعرابی و ندا آقا سلطان و اشکان سهرابی و مسعود هاشم زاده و... . کار نداریم..."


مجالس هفتم و هشتم کارنامه شان افتضاح است، بروید افتضاحات خودتان را جمع کنید
در اینجا موسوی داخل حرف شکوری پرید و گفت "پس سعیده پور آقایی چی؟" که شکوری پاسخ داد "سعیده پور آقایی سناریوی اطلاعات بود. شما من را متهم نکنید. اگر مرا می شناختید اینگونه بی پروا حرف نمی زدید. بروید کارنامه ی مجلس ها را نگاه کنید. مجلس ششم بهترین کارنامه را دارد. و لی مجالس هفتم و هشتم کارنامه شان افتضاح است. در کدام دادگاه جبهه ی مشارکت محاکمه شد؟ بدون محاکمه آن را منحل اعلام کرده اند! افتضاح روی افتضاح. بروید افتضاحات خودتان را جمع کنید. فعالیت های ما همیشه در دفاع از نظام بوده است. در مورد شعارها، به من نگوئید، من در وبلاگ خودم نوشته ام که شعار نه غزه، نه لبنان انحرافی بوده است.


شورای نگهبان مسئول نظارت بر انتخابات است چه حق وتویی
در اینجا مدیر مسئول روزنامۀ وابسته به سپاه گفت "‍به هر دلیلی به رای های انتخابات اعتراض دارید چرا به قانون اساسی عمل نكردید؟ شورای نگهبان مسئول نظارت بر انتخابات است چه حق وتویی ؟ رهبری گفت بیایید اعتراض ها را مطرح كنید وقتی آتش در خیابان می زنید برخورد می شود . در ١٨ تیر با اعتراض كنندگان برخورد نشد؟


چرا رئیس جمهور ادبیات بد دارد؟
دانشجوی منتقدی در اینجا از موسوی پرسید "چرا این همه به مردم دروغ می گویید؟ چقدر از سیاست های دولت در جهت منافع ملی بوده ؟ چرا در جهت تنش زدایی نبود ؟ چرا رئیس جمهور ادبیات بد دارد؟ (مثل کاغذ پاره خواندن قطعنامه ها و خیلی چیزهای دیگر که من از گفتن آن شرم دارم) چرا 145 کشور از 192 کشور حاضر در سازمان ملل در زمان سخرانی احمدی نژاد سالن را ترک کردند؟ این غیبت فراگیرترین غیبت در سازمان ملل بوده.

موسوی پاسخ داد "خب، آقای هاشمی هم گفت آمریكایی ها مثل گاو ...

اینها ادبیات انقلابی است . كاغذ پاره خواندن قطعنامه یعنی ما آنرا نپذیرفتیم. من هم می گویم قطعنامه ها کاغذ پاره ای بیش نیست.

خاتمی گفت تنش زدایی؛ او را محور شرارت معرفی کردند... ما دو سوال منطقی در مورد ١١ سپتامبر و هولوكاست کردیم.

 

 

کدیور در مصاحبه خود اعلام کرد

دانشجویی از حامیان دولت، در اینجا از عضو جبهه مشارکت پرسید "وقتی ادعا دارید كه نسبت به نه غزه نه لبنان انتقاد دارید چرا در مصاحبه BBC اعلام نکردید؟" که شكوری راد پاسخ داد "ما در صداوسیما تریبون نداریم اگر می داشتیم، دیگر با رسانه خارجی مصاحبه نمی کردیم. آقای كدیور در VOA انحرافی بودن شعار نه لبنان و نه غزه را اعلام کرد. ما ابایی نداریم كه نظرات خود را بگوییم . اگر كسی به ولایت فقیه در قانون اساسی التزام دارد باید به حقوق مردم نیز التزام داشته باشد . سخنان سردارمشفق الان منتشر شده. کسی هم نمی تواند رد کند.این سخنرانی بهترین سند برای این است که اتفاقات سال گذشته کودتا بوده است. این سخنرانی هم که نه تحت شکنجه بود و نه در سلول انفرادی. هفت نفر از اعضای شورای نگهبان قبل از انتخابات از احمدی نژاد حمایت كردند، این شورا دیگر صلاحیت نظارت نداشته است.افرادی که توسط شورای نگهبان برای حكمیت تعیین شدند نیز قبلا از احمدی حمایت كرده بودند . سه نفر از آنها شب های قبل آمده بودند در تلویزیون و یک طرفه حرف زده بودند. كسانیكه در انتخابات شركت داشتند به نتایج اعتراض داشتند.


پس اوین چرا اینقدر شلوغ است؟
یک دانشجوی دیگر گفت "جنگ، صلح است! احمدی نژاد هم همین حرف های کتاب ١٩٨۴جرج اورل را می زند. او گفت جت بمب افكن عزت آفرین است و پیام صلح دارد. آزادی، اسارت است! او گفت ایران آزادترین جای دنیاست پس اوین چرا اینقدر شلوغ است؟ نادانی، توانایی است! جسارت های احمدی نژاد توانایی محسوب می شود."
و ادامه داد "سوال من از شماست آقای شکوری راد.چه برنامه ای دارید برای آینده؟ اصلاح طلبان برای خروج از این وضعیت چه می خواهند بکنند؟"

شكوری راد در پاسخ گفت بعد از انتخابات هر یك از آحاد ایران موضع خود را مشخص كرد كه برای جنبش اصلاحات، دستاورد و برای دولت نگرانی در پی داشت.


رهبری جنبش سبز به خود مردم واگذار شد
این فعال اصلاح طلب تصریح کرد "جنبش سبز اساسش آگاهی است طرف مقابل در صدد سركوب بود پس رهبری جنبش سبز به خود مردم واگذار شد و هیچ فردی رهبری جنبش را بر عهده نگرفت. این لازم نیست كه ما بگوییم كه چه برنامه ای داریم. مردم خود می دانند . مردم در صدد هستند كه طرفهای مقابل را مجاب كنند که به خواسته های بر حقشان پاسخ مثبت بدهند . جنبش سبز در آینده به نتیجه خواهد رسید."


بخش هایی از اصول گرایان به ما پیوسته اند

علی شکوری راد خاطرنشان نمود "رعایت قانون و بسنده كردن هر کس به حقوق خود خواسته جنبش سبز است. اگر جنبش به پیروزی برسد به مخالفان هم تریبون داده میشود. حاكمان فعلی نیز اجازه فعالیت خواهند داشت. در درون جنبش سبز همه متفق القول هستند كه این حركت دیر یا زود به نتیجه می رسد .من فكر می كنم كه بخش هایی از اصول گرایان به ما پیوسته اند جنبش هر روز بزرگتر می شود. ما احساس می كنیم روند، روندی مثبت است."


در كل حاكمان نظام تا کنون حرفی مثل حرف موسوی زده نشده است
در ادامه نظام الدین موسوی در دفاع از سیاست خارجی دولت نهم و دهم گفت "ما هرچه نوشته بودیم مستند بود آقای احمدی نژاد در لبنان و دانشگاه كلمبیا چه كرد . كاندید مورد حمایت شكوری(میر حسین) در مصاحبه سال شصت گفته بود ما آمادگی شركت كردن در یك نبرد مسلحانه با اسرائیل را داریم و آماده ایم حضور مسلحانه در لبنان وفلسطین داشته باشیم . اما الان احمدی نژاد می گوید در مورد هولوكاست تحقیق صورت گیرد و حمله مسلحانه را رد می كند. در كل حاكمان نظام تا کنون حرفی مثل حرف موسوی زده نشده است ."

در اینجا یک دانشجو از او پرسید سفر نیویورك چطور بود؟ که موسوی گفت "بعضی می گویند باید در تعاملاتمان تغییر دهیم احمدی نژاد هم همین كار را می كند امام هم می گفت باید از این مجامع به نفع خود استفاده كنیم .احمدی نژاد به بوش و اوباما گفت بیایید مذاكره كنیم . به نظر من سفر موفقی بود."


چرا احمدی نژاد در نیویورك از حقوق بشر صحبت می كند؟
در ادامه دانشجویی دیگر پرسید "وقتی حقوق بشر در ایران رعایت نمی شود چرا احمدی نژاد در نیویورك از حقوق بشر صحبت می كند ؟"، که موسوی گفت "بحث حقوق بشر عمدتا بر سر سكینه محمدی بود احمدی نژاد لیستی را آورد و یك شهروندِ امریکایی به نام النرا را كه همین كار را كرده بود و اعدام شد را ارائه كرد.

موسوی در پاسخ به پرسش دانشجویی دیگر مبنی بر اینکه "آیا ادبیات احمدی نژاد توهین به مردم ایران نیست؟" ، گفت "اصلا این طور نبوده و هیچ مطلب توهین آمیزی گفته نشده است."


بگویید به ولایت اعتقاد دارید یا نه ؟

یکی از حامیان دولت در ادامه گفت "پیش از پرسیدن سوالم، من درخواستی از شکوری راد دارم .از این استدلال ها كه بشر می فهمد و بشر می داند و ایرانی می داندو...استفاده نکنید و این گونه جواب من را ندهید. نوع استدلال، استدلال سبزها است ما درباره گذشته شما صحبتی نداریم. دست شما را می بوسیم که از جان و مال و ناموس این مردم دفاع کردید. ما در مورد حال و اكنون شما صحبت می كنیم ، شما گفتید كه تمام زندگیتان را برای نظام گذاشتید. كدام نظام؟ نظامی كه در آن ولی فقیه مطرح است؟ بگویید به ولایت اعتقاد دارید یا نه ؟ تا وقتی كه دروغ می گویید نمی شود مناظره كرد .نمی توان با کسی که در این باره پنهان کاری می کند مناظره کرد. آیا شما همه بند های قانون اساسی را قبول دارید؟ به طور شفاف بندهایی را که قبول ندارید را نام ببرید. من با افتخار می گویم که ساندیس نظام را می خورم و نی آن را در چشم دشمن این نظام می كنم... مصوبات دوقلو چه بود ؟ آیا وساطت برای آزادی شما عادلانه بود."


من بی گناه به زندان رفتم
شكوری راد پاسخ داد "شما اگر وبلاگ مرا بخوانید پرسش شما را پاسخ داده ام. البته وبلاگ من فیلتر شده است . نمی دانم چرا مطالب آن باید فیلتر می شده اند؟.من ساكت نبوده ام و همیشه مواضع خود را گفته ام كسی كه قانون اساسی را می پذیرد باید به آن ملتزم باشد. در زمان بازجوئی در زندان به من بارها گفته شد كه قانون را كنار بگذار من در طول این مدت بازجویی زیر بار حرف غیر قانونی نرفتم. آنها می گفتند كه ما فقط ولایت فقیه را قبول داریم بقیه به كنار. آقای شاهرودی گفته بود" باید كاری كنیم كه فقه حاكم شود نه قانون ." من بی گناه به زندان رفتم و وساطت برای آزادی من درست بود. وساطت برای برپایی عدالت پسندیده است. اما وساطت برای به ناحق زندانی کردن یک نفر نادرست است که البته من می دانم پای کدام واسطه در موضوع زندان رفتن من در میان بود.


با BBC مصاحبه می كنم چون صداوسیما سهم ما را نمی دهد
عضو جبهه مشارکت در ادامه گفت "جرم من مصاحبه با بی بی سی بود. من با BBC مصاحبه می كنم چون صداوسیما سهم ما را نمی دهد .چرا این ١٣ میلیون نفر که خودتان قبول دارید حق استفاده از صدا و سیما را ندارند؟ آیا این 13 میلیون حتی نیم ساعت در روز حق استفاده از صدا سیما را ندارند؟ من خودم دیدم. در سایت رجانیوز دیدم. به دروغ نوشته بود من از آیت الله شبیری زنجانی خواسته ام که برای آزادی فرزند شهید بهشتی وساطت کنند و ایشون به من گفته اند بعضی ها باید در زندان بمانند. این مطلب دروغ محض است درست است من جمعه گذشته رفته بودم پیش آیت الله شبیری ولی من اصلا از این ایشان همچین سوال نکردم و ایشان هم همچین حرفی را نزدند و پسر شهید بهشتی اصلا در زندان نیست و ماههاست آزاد شده است. "


اگر در كشور قانون حكم فرماست چرا به رای مردم تمكین نمی كنید
در ادامه دانشجویی پرسید "آیا آمریكا و ایران منافع مشترك ندارند؟"، که موسوی پاسخ داد "منافع ملی یكی از مولفه های مهم حوزه سیاست خارجه ماست ولی منافع ما ناسیونالیستی نیست . ما هر جا اقدام می كنیم منافع ملی را در نظر می گیریم. غنی سازی هم جزء منافع ملی ماست. در بحث عراق رهبر نظام گفت چون موضع مشترك با امریكا داریم برویم و مذاكره كنیم. نه این كه هرچه گفتند عمل كنیم .در مجلس ششم محدودیت تریبون وجود نداشت. شیرزاد گفت جمهوری اسلامی ١٩ سال دروغ گفته است. بهزاد نبوی حرف بوش را زد . روزنامه صبح امروز می نوشت وقتی نفت داریم هسته ای را می خواهیم چه كار. در مناظره های انتخاباتی هم تریبون به آنها داده شد. ما همه حرفمان این است كه چرا قانون اجرا نشد. اگر در كشور قانون حكم فرماست چرا به رای مردم تمكین نمی كنید."


دانشجویی در ادامه خطاب به شکوری راد گفت "آمریکا ظاهرش خوبه ولی باطن نداره. شکوری زیاد از لفظ دروغه استفاده کرد ولی مدرک نداد" وی خطاب به موسوی گفت "آقای موسوی که نه شرقی نه غربی گفت، چرا وقتی یک نفر در آلمان کشته می شود این همه جار و جنجال می کنید؟ ولی وقتی در چین مسلمانان را به توپ بستند هیچی نگفتید؟ چرا از روسیه حمایت می کنید وقتی اس٣۰۰ ها را تحویل نمی دهد؟ فناوری هسته ای آیا بومی است؟"


شکوری راد پاسخ داد "من منکر دشمنی آمریکا و انگلیس با ما نیستم. آمریکا با اروپا هم به لحاظ فرهنگی مشکل دارد. آمریکا می خواهد فرهنگ خود را رواج دهد که این کار درستی نیست. ولی همانطور که جهان تغییر کرده و همین آقای موسوی گفتند که آمریکا عبرت گرفته، ما هم باید عبرت بگیریم. الآن هر که علیه آمریکا موضع بگیرد، در بین ملت ها محبوب می شود. (صدام، بن لادن، قذافی، فیدل کاسترو و...) طبیعی است وقتی احمدی نژاد علیه آمریکا صحبت می کند محبوبیت کسب می کند، در زمان خاتمی هم مردم او را دوست داشتند. در غزه در کنار عکس احمدی نژاد، عکس بن لادن و عکس صدام هم می گذارند. باید سیاست خارجی احمدی نژاد را با شعار حکمت، عزت، مصلحت بررسی کنیم. اگر رئیس جمهور ما به رؤسای جمهور امریکا نامه دهد و پاسخی دریافت نکند یا اینکه سه بار به یک کشور برود و رئیس آن کشور نیاید، عزت ما از بین نمی رود؟ اگر ما دم از عزت می زنیم باید در رفتارمان متجلی شود. عزت ما زمانی است که محبوبیت جهانی کسب کنیم. عزت ما زمانی است که برزیل و ... که هم پیمانان ما هستند از ما حمایت کنند. نه اینکه رای ممتنع بدهند. اگر سیاست های خاتمی اجرا می شد الان به پیروزی می رسیدیم."

اما موسوی گفت "زمان خاتمی که ما تعلیق شدیم! ولی در زمان احمدی نژاد ما از تعلیق در آمدیم. شما از طرفی می گویید تعامل ولی از آنطرف می گویید چرا نامه نوشته! نامه ی حضرت پیامبر راخسرو پرویز پاره کرد."

که شکوری راد در پاسخ وی گفت "ولی پیامبر دوباره نامه ننوشت."


گفتنی است در این نشست که از سوی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهیدعباسپور و در سالن آمفی تئاتر شماره یک مجموعه فرهنگی رنجبران آن دانشگاه برگزار شده بود، مسئولین دانشگاه از ورود خبرنگاران و اصحاب مطبوعات جلوگیری کردند.

 



 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته