-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

Latest News from Iran Green Voice for 11/12/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 آرش حسینی پژوه: اختلاف ایرانی و عرب همان اختلافی ست که امویان با نام عجم و عرب دوست داشتند تا بر سر زبان ها بماند و با این ایجاد اختلاف بر سرزمین های ایرانی حکومت کنند ، و اما شیعیان در این مبحث تفاوتی شگرف با امویان داشتند و آن همان نبود وجود مرز های نژادی در نگاه آنها به انسان بود ، نگاهی که از پیامبر اسلام و همراهی سلمان پارسی با وی آغاز شد و سر چشمه اصلی پیوند اهل بیت پیامبر با ایرانیان و فرهنگ ایرانی شد.
برخورد ها و گفتمان ناسیونالیسم ایرانی در برخورد با اعراب یک واکاوی تاریخی نیاز دارد تا شاید بتوان از این ملی گرایی کور عبور کرد و به پشتوانه همان تمدنی که نا ملی گرایان از آن دم میزنند بشود ناسیونالیسم را تعریف کرد ، برخوردی که همواره ناسیونالیسم کور ایرانی در مواجه با اعراب داشته است ، نه در خور تاریخ و نه در خور تمدن پس و پیش از اسلام ایرانیان بوده است ، برخوردهایی که در خوش بینانه ترین حالت بوی نژاد پرستی و نادیده انگاشتن یافت های بشری را میدهد.
در همین حال و در کشا کش این مواجهه کور ، شاید بی ربط نباشد ، نگاهی به مواجهه همین نا ملی گرا ها با فرهنگ ها و ایدئولوژی های دیگر بیاندازیم ، نا ملی گرایان که شاید بهتر باشد آنان را عرب ستیز بخوانیم تا ملی گرا ، در حالی به طور مداوم از خلع عدم آگاهی تاریخی استفاده کرده و بر عرب و مسلمان میتازند که در برابر هجمه های غربی بازی را از پیش وا داده اند ، بر نفوذ فرهنگ و ایدئولوژی عرب میتازند و خود مبلغ ایدئولوژی غربی هستند که نه با روح و نه با تمدن ایرانی سازگار نبوده و نخواهد بود ، اسلام و نفوذش را به سخره میگیرند ، اما در برابر ایدئولوژی هایی که نه به فرهنگ و نه با تاریخ فلسفی و عرفانی ما سر سازگاری ندارند وا میدهند و حتی مبلغ آن میشوند ، چه بسیار کسانی که حمله عرب به ایران را شماتت میکنند و در سر آرزوی حمله غرب به ما را می پرورانند و در حالی که تمام شباهت های فرهنگی اسلامیت و ایرانیت را زیر سوال میبرند و شمشیر عرب را فاتح ایران میدانند و نه کلام را ، بی پروا از شمشیر های نوین غربی حمایت میکنند و در خواب آرزوی شنیدن صدای مهیب دموکراسی غربی را میپرورانند. اما در این متن سعی ندارم تا به هجمه نا ملی گرایان به استقلال ایران بپردازم که بحثی بلند و زمانی کافی می طلبد ، از همین روی تنها به بیان برداشت هایم نسبت به پیوند ایرانیت و اسلامیت بسنده میکنم. .
شاید باید به هموطنان نازینی که همواره با ادبیاتی سخیف بر عرب و اسلام به تاخت آمدند ذاکر شد که ناسیونالیسم نه آن است که شما در پی آنید ، ناسیونالیسم را میشود به عبارتی این چنین تعریف کرد: ملی گرایی با ملت باوری ، ناسیونالیسم نوعی آگاهی جمعی است ، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آنرا آگاهی ملی میخوانند ، آگاهی ملی اغلب پدید آورنده حس وفاداری ، شور ، و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل دهنده ملت مثل: نژاد ، زبان، سنت ها ، و عادت ها ارزشهای اجتماعی ، اخلاقی و به طور کل فرهنگ است و گاه موجب بزرگداشت مبالغه آمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملت ها میشود. در باره ناسیونالیسم ابتدا باید گفت که برتری نژادی در قرن حاظر پدیده ای منسوخ و از سوی هر شخصی به زبان بر آید محکوم است ، چه این برتری دهنده عرب باشد و چه متاسفانه نویسندگانی که به نام فرهنگ قلم بر بی فرهنگی سیاه میکنند ، اما اگر بخواهیم بر مبنای همین اصول منسوخ شده هم قضاوت کنیم باید چند نکته را به همطنان ایرانی ام گوش زد کنم ، نود و هشت در صد مردم ایران مسلمان و نود در صد آنها شیعه هستند ، ما ملتی هستیم از قومیت های متفاوت که یکی از همین اقوام هموطنان عرب تبار ما هستند ، حال باید از دوستان مدعی فرهنگ و تمدن ایرانی پرسید کجاست تمدنی که بر ملت خودش بتازد؟
و اما در ادامه و برای باز کردن مبحث باید گفت تا آنجا كه به حقيقت دين مبین اسلام و به سرشت پرملكات آريايي مربوط است به نظر مي‌رسد كه عدم انفكاك فرهنگ ايراني- اسلامي به خاطر خدمات متقابل اين دو باشد؛. از همين رو آن تلاش ديرينه تاريخي كه در جهت جدايي اين دو از يكديگر انجام شده، ناموفق بوده است. اين عدم توفيق نشان مي‌دهد كه اين تلفيق يك تركيب فرهنگي به معناي رايج كلاسيك آن نبوده و نيست. به دور از حقيقت خواهد بود اگر گمان شود ملتي بزرگ با تمدني باز و فرهنگي غني كه هميشه از پرستندگان روشنايي بوده و هرگز بت نپرستيده و ميزبان چهارآيين بزرگ «مهر»، «زرتشت»، «مزدك»، و «ماني» و پايگاه اديان «يهود»، «مسيحيت» و «ترسا» و «گنوس» (مذاهب عرفاني كه با كلام مسيحي و حكمت يوناني آميختگي دارد) و «بودا» بود، به خاطر مسائلي هر چند عميق و اساسي اما زودگذر و به خاطر انگيزه‌هاي عادي، به دين و فرهنگ تازه‌اي بگرود و به آييني نوين مومن گردد. و نيز به دور از شناخت خواهد بود اگر گفته شود: چون اسلام پايگاه و جايگاه خود را در جزيره ‌العرب نيافت راهي ايران شد، يا كه عرب را تاب و توان تحمل امواج وحي و ظرفيت دريافت آن معاني بلند و ژرف نبود از اين روست که بسیاری از محدثین و مفسرین و فقها و عارفین و عالمین و اديبان و... از ايران برخاسته اند.
روح آریایی و اسلام الهی انسانی

روان فلسفی و عرفانی انسان ایرانی حساس در انديشه و خيال، ژرف‌بين، منفي‌باف و نسبي‌انديش (و درست به همين دليل زير بار هيچ انديشه‌اي بيگانه با خويش نرفت)، خونسرد و سهل‌انگار، صبور و سازگار (و درست به همين خاطر همچون آتشي در زير خاكستر سرد موروثي خويش به تازي و تركي و تاتار و... فرصت تاخت و تاز موقت داد)، خلوت‌نشين، گوشه‌گير و معتكف (به همين دليل سرزمين آرياييان بزرگ‌ترين رقم دير و صومعه و غار و... را داراست)، ايده‌آليست و گذشته‌گرا، مأيوس و سرخورده از جهان، در تلاش براي رهايي از رنج جهاني، رسته از زندان هستي، وارسته در بيكران خلأ «نيروانا»، «كولا» و «موكتي» (راه‌هاي رستگاري) سر به دنبال ايده‌آل خويش، درون‌گرا و خويشتن‌كاو، غرق در خلسه و در نشئه‌اي از سروده‌هاي «ودا» درآميخته با دنياي اساطير در فراز اهريمن درون و برون به دنبال اهوراي مطلق جهاني بر بام بلند «سامسارا» بي‌ترانه و بي‌تمنا بال در بال خيال پر طنين و پر سكون، خيره بر افق سخت در انتظار، چشم به راه «سوشيانس» (موعود زرتشتي كه همراه بودا در هر هزاره يا هزاره‌هايي يك بار با شعاع نوري طلوع كند)، زودباور و ديرخيز در انتظار دستي از غيب تا راه بگشايد.
اسلام كه در نگاه اوليه و جوهره نخستين، يك ايدئولوژي الهي انساني بود در اين روح صبور و بلندپرواز آريايي حلول كرد و آن را از بام بلند آسمان‌هاي سامسارا و از برج و باروهاي نيروانا به زمين زندگي و واقع‌گرايي كشاند و با انقلابي در عمق وجدان و انديشه، انساني جديد ساخت. و «تشيع» تجلي عيني اسلام اوليه، مركز وصل و ميعادگاه اين روح بي‌قرار و آن پيام سرشار از اميد گرديد. بدين‌سان بود كه با حلول توحيد در جان آريايي، «ثنويت وجود» به «وحدت وجود» گراييد و يأس شكننده و سراب‌هاي فريبنده‌اش به پايان خويش رسيد و طرحي نو پديدار گشت و انساني نو قد آراست.
روح تاريخي آريايي است كه نخستين قوم تاريخ است. اين روح يك روح شرقي است و خصلت روح شرقي آن است كه به شهود نزديك‌تر است زيرا عين يا موضوع خود را بي‌ميانجي درمي‌يابد. روح شرقي آريايي حقيقت پيام انساني اسلام را در عينيت وجود خويش بي‌هيچ واسطه و عامل و انگيزه‌اي خارجي دريافت و از طرفي در جغرافياي فلسفي تاريخ، مانند جغرافياي طبيعي‌اش در شرق است كه خورشيد معرفت طلوع مي‌كند و خاستگاه اين خورشيد ايران است و ايرانيان نماينده راستين انتقال تاريخ از شرق به غرب‌اند و بدين سان است كه شكوه بينش شرقي در برابر ما نمايان مي‌شود و اين است راز اين پيوند شگفت اسلام و انسان در تاريخ شرق
فتح ملت یا فتح دولت
گریزی به تاریخ و شرایط فتح ایران و چگونگی تصرف این ملک و اسلام اوردن ایرانی میتواند بر دروغ سازی های نا ملی گرایانه نوری بیافشاند ؛ اما ذکر این وقایع تاریخی در این متن ناشدنیست و چه بسیار کتبی که در وصف آن تاریخ نوشته شده است ، اما گریزی کوتاه و تشریح نویسنده از آن تاریخ شاید برای نشان دادن دیدگاه نگارنده کافی باشد.
به راستي چرا ايرانيان در برابر اعراب چندان پايداري نكرده و تن به قضا دادند؟ اعراب كه نه به تعداد نفرات و نه به تجربيات و ابزارآلات جنگي و نه به هوش و چاره‌جويي با ايرانيان قابل مقايسه نبودند چرا پيروز شدند؟ پاسخ آن است كه پيروزي نظامي يك دولت به دولت ديگر به علت برتري ملت يكي بر ديگري نيست بلكه مربوط است به نو يا كهنه بودن نظام اجتماعي و سیاسی حاكم هريك از طرفين كه در نتيجه مملكت آن دولت كه نماينده نظام اجتماعي و سیاسی كهنه يا ظالمانه است شكست مي‌خورد و سرزمينش تسخير مي‌شود و آن كه نماينده نظام اجتماعي و سیاسی نو يا نسبتاً عادلانه است پيروز مي‌شود. سرباز ايراني در برابر سرباز عرب نمي‌دانست براي چه مي‌جنگد. براي عرب ارزش آنچه كه به خاطر آن مي‌جنگيد با آنچه كه ممكن بود از دست بدهد قابل درك بود. آنان كه قبلاً شعائر مطلوب اسلام را يا از مناديان پنهاني يا جسته و گريخته شنيده بودند هيچ علاقه‌اي به شكست آن نداشتند و جنگيدن هم جز محكم‌تر كردن زنجير اسارت چيزي عايدشان نمي‌كرد براي همين بود كه در جنگ نهاوند آنان را ده نفر ده نفر يا پنج نفر پنج نفر به زنجير بسته بودند تا فرار نكنند كه آن جنگ را اعراب جنگ سلاسل يعني جنگ با «به زنجير بسته‌ها» ناميدند. اين سربازان نه فقط براي اعراب نمي‌توانستند سد و مانعي باشند بلكه اداره آنان هم خود براي ارتشداران و سرداران، اسباب زحمت و دست و پا گير و اضطراب‌انگيز بود. از اين روي شكست دادن اينان چندان نيازي به فهم و درايت جنگي يا نفرات زياد و اسلحه پر زور نداشت. مقاومت انگيزه مي‌خواست. حتي سخنان مقدس و الفاظ طلايي هم براي مردم پوچ شده بود و پاسخ آنچه را كه فهميده بودند نمي‌داد. مشكل فقط همان بي‌علاقگي و فقدان انگيزه و خودداري از پايداري در برابر مهاجمان نبود بلكه بدتر از همه، آن عاملي كه بيش از هر چيز به پيروزي اعراب كمك كرد كينه و نفرتي بود كه مردم از بي‌داد حكام و اشراف و زمين‌داران داشتند و همين احساسات منفي موقع هجوم اعراب به صورت ضديت و دشمني آشكار مردم شهر و روستا با زبردستان و اربابان خود در آمد و دست آنان را به انتقام و اقدامات تلافي‌جويانه گشود. بسياري از اين مردم ولو به خلاف ميل باطني خود از روي كينه ديرينه بر ضد صاحب قدرتان و زمينداران و اشراف با اعراب همكاري مي‌كردند.
فرجام انتقام جويي مردم محروم و ستم‌زده به جايي كشيد كه بسياري از اشراف و زمينداران با گنج‌ها و ثروت‌هاي خود ده هزار ده هزار نفر رهسپار هندوستان گشتند.
اين كه گفته شد وضع بدتر از آن بود كه در تاريخ نوشته‌اند براي آن است كه تمامي آن پايداري‌ها به جز در گيلان و طبرستان سست بود و خيلي زود شكست، يعني اضطراري بود و صورت يك واكنش ابتدايي را داشت به همان اندازه كه حوصله آدمي به زودي از چيزي سر برود. آنگاه بود كه از راه پنهاني قلعه‌ها رفت و آمدها شروع مي‌شد يا نيمه شب‌ها درب حصار شهر بي‌صدا و آهسته روي پاشنه مي‌گرديد و پس از چند مذاكره خصوصي سه چهار روز نگذشته مهاجمان داخل قلعه يا شهر بودند. چنانچه در اين گونه جنگ‌ها حيثيت ملي و شرافت مردمي و ارزش‌هاي انساني و ميهني مطرح مي‌بود چگونه سواراني بيابانگرد چون اعراب مي‌توانستند دست به چنين تهاجماتي بزنند؟ هر قدر هم كه نيرومند بودند و پيشروي مي‌كردند بالاخره در جاهايي جلو راه‌شان بسته و سد مي‌شد يا مواضعي در اثر پايداري و سر سختي زياد دست به دست مي‌گشت، نه آنكه مهاجمان راه بيفتند و به هر مانعي برسند از آن مثل پرچين باغ بگذرند و وارد شوند. اگر دوازده سال طول كشيده تا سراسر خاك ايران را بگيرند براي آن بود كه اعراب تجهيزات سنگين جنگي و قلعه‌كوب و تجربيات نظامي و اداري مطمئن و علم به ادامه دوام تجاوزات و فرجام كار خود نداشتند. مي‌ترسيدند. نمي‌دانستند تسخير بي‌پرواي سرزميني داراي تمدن كه هيچ آشنايي با آن ندارند چه فرجامي خواهد داشت. هيچ گمان نمي‌كردند بتوانند براي مدتي طولاني آنان را تحت فرمان خود نگه دارند. دايم از پشت سرشان بيم داشتند، به همين سبب بود كه پس از تسخير هر بخش از ايران چند سال در آن اقامت كرده و به مطالعه بخش ديگر مي‌پرداختند و آنگاه دست به هجوم تازه مي‌زدند، در حالي كه در اين مواقع ايرانيان خوني و ستم‌زده و دل‌‌آكنده هم مشوق و يار و راهنماي آنان بودند.
اخباري كه از تاريخ‌ها به ما رسيده يك گونه پايداري نابهنجار و عكس‌العمل‌هاي استثنايي را نشان مي‌دهد. بعضي پايداري‌ها به وسيله سواراني حرفه‌اي از روي غرور سربازي و وطن‌دوستي ابراز مي‌شده كه در اثر عدم اتكا به نيروي مردم پشتوانه نداشته و هر بار پس از فداكاري كوتاهي در هم شكسته است. حتي در نبرد بزرگ قادسيه و ديگر نبردها سربازان وابسته به سرداران خود بودند و همين كه سردار كشته مي‌شد همه سربازان پا به فرار مي‌گذاشتند. چرا؟ براي آن كه آنان را بر خلاف ميل‌شان به اجبار به جنگ كشانده بودند. ترس از سردار و قدرتش آنان را به او وابسته بود. همين كه آن سردار كشته مي‌شد بهانه پيدا مي‌كردند و خود را با فرياد سردار كشته شد آزاد اعلام مي‌نمودند و پا به فرار مي‌گذاشتند. عيب كار در دو جا بود: نخست اينكه سرباز به جاي وابستگي به منافع مملكتي و آرمان و عقيده به «سردار» وابسته بود غافل از اين كه يك سردار هر قدر هم دلير و پهلوان و نابغه مي‌بود به تنهايي به قدر يك سپاه و يك هنگ كه هيچ به اندازه چند سرباز هم ارزش نداشت. سردار وقتي سردار است كه حامل خواسته‌ها و آرمان‌ها و منافع حياتي افراد تحت فرمان خود باشد. اين را بايد مي‌دانستند كه سرباز هيچ وقت بي‌جهت به خاطر كسي نمي‌جنگد مگر براي آنچه كه مي‌فهمد و مي‌شناسد و به آن مديون است. عيب دوم كار در آن بود كه گويي ميان سردار بزرگ و سربازان، لشكردار و هنگ‌دار و گردان‌داري وجود نداشت كه چون سردار كشته مي‌شد يكي از آنان سر غيرت بيايد و جاي او را بگيرد تا سپاه متواري نگشته به پايداري خود ادامه دهد. از قراين چنين برمي‌آيد كه تا جايي نفاق و خودپرستي و فساد در ارتش ساسانيان نفوذ داشته كه هيچ‌كس احساس مسئوليت نمي‌كرده و پس از مرگ سردار بزرگ فرماندهان و سربازان روي به گريز مي‌نهادند. به اين خاطر مقاومت‌ها اندك بود و به شهادت تاريخ طبري و تاريخ بلاذري و دينوري و ديگر مورخان مقاومت در غرب و جنوب ايران در حداقل ممكن بوده است اما در شرق آن قدر بوده كه مي‌توان آن را حداكثر ممكن خواند و آن به علت دور ماندن اين نواحي از دست جور كارگزاران ساساني و رواج خرده مالكي و دهقاني و مصونيت نسبي در زير حفاظ قوميت‌هاي محلي بوده است. به طور خلاصه علل شكست ساسانيان و غلبه اعراب را چنين مي‌توان عنوان كرد:
1. ناخشنودي مردم از حكومت ساساني در پايان كار اين خاندان
2. فشار سخت طبقه حاكم و دستگاه‌هاي وابسته بدان بر مردم
3. امتيازهاي طبقاتي و برخورداري دسته‌اي خاص از اين امتياز و محروم ماندن اكثريت مردم
4. ديرينگي و بي‌روح گرديدن آيين زرتشتي از دوره قباد (شاه ساساني) به بعد
5. نشر مبادي اسلام در ايران و سادگي و بي‌پيرايگي اين دين به خصوص اصل عدالت و مساوات آن كه مردمان اين مساوات را مي‌ديدند و بشارت آن را به اين و آن مي‌دادند.
با اين حال پايداري نظامي و اجتماعي ايرانيان به ويژه در نواحي شرقي در برابر اعراب چنانچه پيش‌تر آمد كم و بيش چهار قرن طول كشيد تا اينكه مردم رفته رفته به دين اسلام خو كردند و به آن براي شباهت خيلي زيادي كه به دين باستاني‌اشان داشت گرويدند. خداوند به جاي اهورا مزدا نشست و شيطان مظهر اهريمن شد و پل صراط همان پل چينوت گرديد. تا قرن‌هاي دوم و سوم هجري اكثر مردم ايران به ظاهر مسلمان بودند و فقط چيزهايي ظاهري براي رفع تكليف درباره اسلام مي‌دانستند. در شمال و در جنوب ايران تا قرن چهارم آيين زرتشت پا برجا مانده بود و آتشكده‌ها در تمامي اين نواحي برقرار و مراسم ديني برگزار مي‌شد.
در تواريخ آمده است كه در قرن چهارم در شيراز دو آتشكده و در كازرون دو آتشكده و در خره آتشكده‌ايي است كه آن را زيارت مي‌كنند و بسياري از مردم طبرستان و ديلم تا اوايل قرن چهارم هنوز مسلمان نشده بودند و به قول مسعودي روش جاهليت داشتند و بعضي‌شان گبر بودند. استخري مي‌نويسد: در نواحي كرانه درياي خزر تا نيمه دوم قرن سوم هجري دين زرتشت تفوق داشت. برعكس در خراسان در نيمه اول قرن سوم دهقانان و اكثر مردم مسلمان بودند. با اين وصف باز مي‌خوانيم در اواخر قرن چهارم: قندهار كه شهري عظيم است،‌ اندر آن بتان زرين و سيمين است بسيار و جاي زاهدان و برهمنان. مسعودي مي‌نويسد: آل زيار وقتي كه به سرزمين‌هاي پشت ديلم مانند گرگان، جبال و ري دست يافتند هنوز اغلب‌شان از اسلام ومسلماني چندان خبري نداشتند. گرايش و پيروي مردم از خوارج و اوج گرفتن نهضت هاي ايراني به‌آفريد،‌ سنباد، استاد سيس، مقنع،‌ مازيار، بابك و همانند ديگر آن‌ها كه آبين‌شان تمامي آميخته‌يي از عقيده‌هاي زرتشتي و مزدكي بود و قيام زنگيان و قرمطيان بهترين نمودار آن است كه مردم ايران تا قرن چهارم هنوز به اسلام خو نكرده بودند. مردم ايران كه در ميان انواع نهضت‌ها و پايداري‌ها در صدد يافتن مذهب مخصوص خود بودند به قول اشپولر محقق آلماني سرانجام تشيع اسلام را كه تحت تاثير فرهنگ ايراني شكل گرفته بود مذهب خود قرار دادند.
اعراب آسان آمدند و به سختي ماندند و هنگامي كه پايداري‌ها در شكل نهايي خود تبديل به نهضت عظيمي به سرداري ابومسلم خراساني شد خيلي آسان‌تر بيرون رانده شدند و نبوغ ايراني بار ديگر ضامن حفظ هويت و تماميت آن شد و با نضج تشيع كه از بطن اسلام مدينه برخاسته بود و با رويكرد ايرانيان به آن آرام آرام هويت ايراني در پيوند با شيعه به هم سرشته شد و از دوره آل بويه تا عصر صفويه در يك روند آرام و پرفراز و نشيب سرانجام جايگاه خود را در دل ايران و ايراني يافت و در آنجا آشيان كرد
با نگاهی به تاریخ میتوان گفت که نه تنها تمدن ایرانی از میان نرفت بلکه فرهنگ اسلامی، شیعی در پیوندی تنگاتنگ با ایرانیت گره خورده است و امروز نه به خواست نا ملی گرایان و نه به خواست تندروهای ملیت گریز ایرانیت و اسلامیت از هم جدا شدنی نیست و هیچ یک را نمیتوان نسبت به دیگری برتری داد ، و این پیوند عمیق و تاریخی در پی قرن ها آزمون و خطا و بر |آمده از خواست مردم تبدیل به فرهنگی شده است که در بطن جامعه خود نمایی میکند ، فرهنگی که نه در آن اسلامیت را میتوان ارجعیت داد و نه ایرانیت را ، پیوندی که در کنار این دو اصل رشد کرده و به بلوغ رسید و نه با تزویر و زور ملی گرایان به گواه تاریخ و نه با ارعاب و وحشت و خفقان طالبانیست ها بازهم به گواه تاریخ نا گسستنی بوده و خواهد بود.


 


ندای سبز آزادی: رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس با اشاره به پایان مراحل واریز نقدی یارانه‌ها، از بی‌اطلاعی مجلس در مورد بسته‌های حمایتی دولت در جریان اجرای قانون هدفمندی خبر داد و همچنین ادعا کرد که نهضت کاهش قیمت ها در کشور آغاز شده است.
به گزارش مهر، ارسلان فتحی پور با ادعای اجرای موفقیت آمیز مراحل آغازین اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها، از وجود بسته‌های حمایتی دولت در جریان اجرای این قانون خبر داد و در عین حال گفت: دولت برای حمایت از مردم در جریان اجرای این قانون بسته‌های حمایتی تدوین کرده است که البته ما به عنوان نمایندگان مجلس و بخصوص کمیسیون اقتصادی از این بسته ها بی خبریم و علاقه‌مند هستیم که از محتوای این بسته‌ها آگاه شویم.
نماینده کلیبر با تاکید بر این مطلب که مبالغ واریزی به حساب مردم برای مصارف ضروری و پرداخت مابه التفاوت قیمت انرژی هاست، گفت: مردم باید به هوش باشند و از مبالغی که به حساب آنها واریز شده است برای رفع نیازهای ضروری استفاده کنند.
رئیس کمیسیون اقتصادی همچنین بر لزوم نظارت دقیق دولت در جریان اجرای این قانون تاکید کرد و گفت: دولت و تمام دستگاه‌های اجرایی دخیل در اجرای این قانون باید توجه و دقت کامل را در نظارت بر بازار و افرادی که احیانا در پی سودجویی هستند داشته باشند تا عده‌ای اندک نتوانند اجرای این قانون سودمند را با اخلال روبرو کنند و موجب فشار به مردم بشوند.
فتحی پور از آغاز نهضت کاهش قیمت ها در کشور سخن گفت و مدعی شد: در راستای اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها دولت به دنبال افزایش تولید و رونق در تولید داخلی و به تبع آن کاهش قیمت هاست و هم اکنون نیز نهضت کاهش قیمت ها در دستور کار دولت قرار دارد.

 


 


ندای سبز آزادی: نماینده مردم زنجان و طارم در مجلس گفت: انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران موجب بروز مشکلاتی می‌شود چرا که این اقدام یک اقدام عجولانه بود.
سعدالله نصیری قیداری در گفت و گو با روزنامه مردم نو اظهار داشت: انحلال دانشگاه با سابقه‌ای همچون دانشگاه علوم پزشکی ایران با تعداد کثیر دانشجو مشکلات عدیده‌ای را ایجاد خواهد کرد. این انحلال با عجله و بدون مشورت با کمیسیون بهداشت و درمان و کمیسیون آموزش و تحقیقات انجام شده و این امر تبعاتی را به دنبال خواهد داشت و معمولاً هر کار عجولانه‌ای که بدون مشورت با کارشناسان انجام شود موجب ایجاد مشکلاتی می‌شود.
به نوشته خانه ملت، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات در رابطه با انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران خطاب به مسئولان سؤالاتی را مطرح کرد و اظهار داشت: باید پرسید آیا واقعاً دانشگاه علوم پزشکی تهران امکان جذب دانشجویان این دانشگاه منحله را دارد؟ هدف از انحلال چه بوده؟ آیا این انحلال به تمرکز زدایی کمک می‌کند؟ بیمارستان‌های وابسته به این دانشگاه چه می‌شوند؟
نصیری قیداری با تأکید بر اینکه در انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران مطالعه کارشناسی انجام نشده است خاطرنشان کرد: امام علی (ع) می‌فرمایند؛ آنهایی که راه را می‌پرسند کمتر گمراه می‌شوند. در خصوص این انحلال باید با کارشناسان موثق مشورت می‌شد که متأسفانه این اقدام انجام نشده و کار عجولانه‌ای با ابعاد وسیع صورت گرفته است.
وی ادامه داد: زمانی که دلیل انحلال روشن نباشد و شفاف و روشن به جامعه گفته نشود هر نوع شبهه‌ای به این امر وارد است و در یک فضای غبار آلود هر نوع پیش‌بینی می‌توان کرد.
عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات این انحلال را غافلگیرانه عنوان کرد و یادآور شد: یک روز قبل از این تصمیم برخی از اعضای کمیسیون بهداشت با وزیر بهداشت جلسه‌ای داشتند که در آن جلسه رئیس دانشگاه علوم پزشکی ایران، آقای لاریجانی نیز حضور داشتند اما هیچ صحبتی در خصوص انحلال آن دانشگاه مطرح نشده و این امر دال بر این است که این اقدام یک اقدام غافلگیر کننده بوده است.
وی تاکید کرد: کمیسیون آموزش و تحقیقات و کمیسیون بهداشت و درمان این مسئله را به طور جدی پیگیری می‌کنند و از وزیر بهداشت نیز دعوت شده تا به مجلس بیاید.
نصیری قیداری تصریح‌کرد: این موضوع مهم و با ابعادی وسیع است. انحلال یک گروه کار ساده‌ای نیست حال چه برسد به انحلال یک دانشگاه! این مسئله نیاز به بررسی ابعاد قضیه دارد و ایجاد و لغو مجوز یک دانشگاه به این راحتی صورت نمی‌گیرد و مگر راه‌اندازی یک دانشگاه به این سادگی است که انحلال آن ساده باشد؟
وی تأکید کرد: مگر مجوز تأسیس یک دانشگاه را وزیر می‌دهد که دستور انحلال آن را یک وزیر بدهد؟

 


 


ندای سبز آزادی: محمد مصطفایی وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر که پرونده بسیاری از نوجوانان بزهکار محکوم به اعدام و هم چنین سکینه محمدی را برعهده داشت از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به شش سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش جرس، این وکیل دادگستری در پی تشکیل پرونده ای از سوی دادسرا که به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ارسال شده بود بدون حضور نامبرده و اعلام وقت دادرسی به صورت غیابی محاکمه و به پنج سال حبس تعزیری و تبعید به شهرستان ایذه به اتهام اقدام علیه امنیت کشور از طریق مصاحبه با رسانه های فارسی زبان خارج کشور و مطرح کردن پرونده سکینه محمدی آشتیانی در این رسانه ها و هم چنین به یک سال حبس تعزیری به اتهام تبلیغ علیه نظام محکوم شد.
هم چنین در خصوص اتهام تحصیل مال غیر که توسط دادستان تهران در مصاحبه با رسانه ها به کلاهبرداری تعبیر شده بود نیز به دلیل فقدان در مرحله دادسرا قرار منع تعقیب صادر و حکم برائت صادر شد.
مصطفایی پس از آنکه روز دوم مرداد سالجاری برای ارائه توضیحاتی به دادستانی تهران احضار شده بود، ناپدید شد. او صدور حکم جلب و ممنوع الخروج شدن خود را به عنوان دلایل خروجش از ایران اعلام کرد.

 


 


ندای سبز آزادی: امیر حسین کاظمی پس از سپری کردن چندین عمل جراحی دیروز و علیرغم نظر پزشکان به زندان بازگردانده شد.

به گزارش «میزان خبر»، این عضو شاخه جوانان نهضت آزادی ایران که پس از هشت ماه با وثیقه ی 210 ملیون تومانی به مرخصی پزشکی آمده بود، بعد از چندین عمل در ناحیه دندان و سینه با رد درخواست تمدید مرخصی توسط دادستانی تهران به زندان بازگشت.

این درحالی است که این فعال سیاسی بعد از عمل جراحی دچار عوارض عفونی شده است و با خطر ورود عفونت به خون مواجه است.

خانواده ی این زندانی سیاسی ضمن ابراز نگرانی شدید از وضعیت او اظهار کردند کاظمی طبق نظر پزشکان باید یک ماه در استراحت مطلق به سر ببرد و همچنین هر روزه برای تعویض پانسمان اقدام کند.

گفتنی است امیر حسین کاظمی به سه سال حبس تعزیری محکوم شده است و در بند 350 زندان اوین به سر می برد.

 


 


ندای سبز آزادی: معاون وزیر کشور از تهیه طرح انتخاب شهرداران از سوی دولت خبر داد و گفت: «این طرح توسط وزارت کشور تهیه شده و به‏زودی در قالب لایحه‏ای از سوی دولت به مجلس شورای اسلامی ارائه خواهد شد».
مهدی محمدی فر افزود: «این طرح اکنون در وزارت کشور مطرح است و مجلس شورای اسلامی در خصوص آن تصمیم‌گیری خواهد کرد».
وی در پاسخ به این سوال که شورای اسلامی شهرها اکنون با این تصمیم مخالف هستند، تصریح کرد: «نمایندگان مجلس شورای اسلامی هم به عنوان منتخبان مردم با این طرح موافق هستند».
سخنان معاون وزیر کشور درخصوص موافقت نمایندگان با انتخاب شهرداران توسط دولت در حالی مطرح می‌شود که در ماه‌های گذشته برگزاری انتخابات شوراها در اسفند امسال و کاهش اختیار اعضای شوراهای اسلامی با مخالفت نمایندگان مجلس شورای اسلامی روبه‌رو شده است.
نمایندگان مجلس شورای اسلامی معتقدند که لایحه کاهش اختیار اعضای شورا و انتخاب شهرداران توسط وزارت کشور رای نخواهد آورد، زیرا فلسفه تشکیل شوراها و وظایف آنها بی‌معنا می‌شود.
نماینده مردم ایلام در مخالفت با این لایحه گفت: «به اعتقاد من انتخاب شهردارها توسط وزارت کشور در عرصه مدیریت شهری،‌ یک گام به پس است. ما در گذشته نیز تجربه انتخاب شهرداری‌ها توسط دولت را داشته‌ایم که اتفاقا تجربه ناکامی بود از این رو بهتر است از تجربیات گذشته خود درس بگیریم و اشتباهات گذشته خود را تکرار نکنیم.»
داریوش قنبری افزود: «انتخاب شهردارها توسط دولت با امر حق انتخاب مردم در تعارض است و به عقیده من به مصلحت کشور نیست.»
وی یادآور شد: «اگر این لایحه به مجلس بیاید، شاید برخی نزدیکان دولت با آن موافقت کنند، اما من مطمئنم که اکثریت نمایندگان مخالف هستند. چون وقتی امری به مصلحت نظام نباشد، نمایندگان هم با آن مخالفت می‌کنند.»
نماینده مردم طالقان نیز ضمن مخالفت با این امر اظهار داشت: «من یکی از مخالفان جدی این لایحه هستم.»
محمدحسین نژاد فلاح در توضیح این مطلب افزود: «یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین وظایف شوراها انتخاب شهردار است. اگر قرار باشد شهردارها توسط دولت انتخاب شوند، شوراها و وظایف آنها بی‌معنا می‌شود و در واقع فلسفه وجودی شوراها زیر سوال می‌رود.»
نماینده مردم ارومیه نیز در همین راستا تصریح کرد: «من به‌طور قطع مخالفم و به اعتقاد من دلایلی که می‌توان برای اشتباه بودن این امر آورد خیلی بیشتر از دلایلی است که بتوان نمایندگان را برای درست بودن این امر قانع کرد.»
سید سلمان ذاکر یکی از علت‌های مخالفتش را همانند داریوش قنبری داشتن تجربه ناکام در همین رابطه در گذشته دانست و گفت: «اگر این امر درست بود هیچ‌گاه شوراها به وجود نمی‌آمدند و چنین وظیفه‌ای بر عهده آنها گذاشته نمی‌شد. نقشی که در حال حاضر شوراها در انتخاب شهردار ایفا می‌کنند، قابل تحسین و دفاع است، بنابراین ارائه چنین لایحه‌ای به مجلس با توجه به توضیحاتی که داده شد بعید است که به نتیجه برسد.»
نماینده مردم قروه نیز در این خصوص اظهار داشت: «همان‌طور که در قانون آمده است، انتخاب شهردارها باید توسط شوراها انجام شود و اگر قرار باشد که شهردارها توسط دولت انتخاب شوند، شوراها از وظیفه اصلی خود باز می‌مانند و باید ساختارهای جدیدی تعریف شود.»
اما در این میان نماینده مردم دنا و بویراحمد معتقد است که یکی از روش‌هایی که بتوان شهردارها را در برابر مجلس پاسخگو کرد انتخاب شهردارها توسط دولت است و در همین رابطه افزود:«من معتقدم که یکی از روش‌هایی که می‌توانیم شهردارها را در برابر مجلس پاسخگو کنیم این است که انتخاب شهردارها را به دولت سپرد.»
ستار هدایت‌خواه در پاسخ به این سوال که شما از موافقان این لایحه هستید یا از مخالفان آن گفت: «این لایحه جای بحث دارد و تنها بحث من این است که ما به دنبال راه حلی هستیم که بتوانیم شهرداری‌ها را در برابر مجلس پاسخگو کنیم حالا اگر به این ترتیب شهرداری‌ها موظف به پاسخگویی می‌شوند من با این مسئله موافقم. در نهایت اینکه باید در نظر داشت که این یک راه حل است اما ممکن است که این تنها‌ترین و بهترین راه حل نباشد».
منبع: تهران امروز

 


 


 فرزاد فرهنگيان: خبرعدم توفيق ورود جمهوری اسلامی ايران به نهاد قدرتمند زنان سازمان ملل متحد در جلسه روز چهارشنبه دهم نوامبر سالجاری ، که از ادغام چهار بخش مختلف سازمان ملل درامور زنان يعنی بخش پیشبرد زنان ، مؤسسه ی بین المللی پژوهشی آموزشی پیشبرد زنان ، دفتر مشاوره ویژه مسائل جنسیتی و صندوق توسعه برای زنان در يک ديگر ايجاد گرديد و به رياست ميشل باشله رئيس جمهوری اسبق شیلی از ماه ژانويه سال آينده ميلادی رسماً فعاليت خود را آغاز خواهد نمود، شايد برای بسياری از هموطنان ايرانی خبری قابل توجه و مهم قلمداد نگردد، اما برای اينجانب و ديگر همکاران وزارت خارجه ای و همچنين آنانی که اخبار و تحولات بين المللی را رصد می کنند ، متضمن جنبه هايي است که نمی توان به آسانی از آن گذر نمود.
سخن اول در قبال تلاش ديپلماتيک جمهوری اسلامی برای ورود به اين نهاد تازه تأسيس و صد البته قدرتمند ملل متحدی در امور زنان می باشد ، که به طور حتم طی سالهای در پيش روی جهان و جهانيان شاهد ارتقاء جايگاه و نقش بلامنازع زنان در تمامی عرصه های حضور و فعاليت در زمينه های مختلف اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و سياسی بين المللی خواهند بود. جالب اينجاست که از ده کرسی در نظر گرفته شده برای قاره آسيا ، درست ده کشور تا دو روز گذشته آماده در اختيار گرفتن اين ده کرسی در هيئت اجرايي اين نهاد مهم بين المللی بوده اند ، که نام جمهوری اسلامی ايران نيز در اين فهرست ديده می شد. اما به نظر می رسد شکست های سياسی جمهوری اسلامی درعرصه روابط چند جانبه ديگر منحصر به موضوع هسته ای نخواهد بود و تمامی هم ندارد و متعاقب بازماندن از ورود به شورای حقوق بشر طی سال گذشته ، شکست سخت ديگری ، آنهم درست يک روز مانده به تعيين نهايي کانديداهاي مطرح از سوی پنجاه و چهار عضو شورای اقتصادی اجتماعی سازمان ملل متحد ، گريبان دستگاه سياست خارجی فشل جمهوری اسلامی را گرفت.
با نگاهی به فهرست نهايي کشورهای آسيایی که به عنوان اولين ده کشورآسِیایی که توانستند افتخار حضور در میان چهل و يک عضو هيئت اجرايي نهاد با اهميت زنان ملل متحد را به دست آورند و همچنين کشور رقيب جمهوری اسلامی یعنی تيمور شرقی ، که در دقيقه نود وارد جمع کشورهای کانديدای کسب کرسی های ده گانه آسيایی دراين نهاد گرديد، بيش از پيش ناکارآمدی سياست خارجی جمهوری اسلامی و صد البته بی اعتباری حاکميت کنونی بر ايران و فقدان مشروعيت جمهوری اسلامی را درمنظر جامعه بین المللی به اثبات رسانيد.
کشورهايي همچون تیمور شرقی ، چين ، بنگلادش ، هند، اندونزی ، قزاقستان ، ژاپن ، مالزی ،پاکستان و کره جنوبی کرسی های آسیا را از اين پس درنهاد زنان ملل متحد دراختیار خواهند داشت و ايران با وجود داشتن جامعه زنانی فعال و پويا و همچنين شخصيت برجسته ای همچون خانم شيرين عبادی برنده جايزه صلح نوبل و يکی از وکلای مبرز ايرانی ، از حضور در اين مجمع با اهميت و تصميم گيرنده در مسائل زنان در گستره ی جهانی از تيمور شرقی رودست خورده و از دراختيارگرفتن يکی از کرسی های آسیایی بازمی ماند. هرچند که به طور قطع از سوی کيهان و کيهانيان از عوامل خارجی و دسيسه های دشمن و استکبارجهانی به عنوان اسباب اين ناکامی ياد خواهد شد. البته اگر از سوی حاکميت اراده ای برای پاسخگويي به اين شکست سنگين در عرصه سياست خارجی وجود داشته باشد!
در اين ميان يک نکته ديگر هم خودنمايي می کند و آن ستمی است که طی سالهای متمادی و به ويژه ازسال گذشته به اين طرف ازجانب حاکمیت جور بر قاطبه مردم ايران و همچنين جامعه زنان ايرانی در قالب موضوعاتی همچون ندا آقاسلطان شهيد جنبش مسالمت آميز سبز مردم ايران برای مطالبه ی آرای دموکراسی خواهانه ، تجمع مادران داغدارقربانيان حوادث تلخ سال گذشته و چه بسا ساليان پس از پيروزی انقلاب، وکلای دربند همچون خانم نسرين ستوده، دختران دانشجوی بازداشتی و مورد تعرض واقع شده و بالاخره زنانی همچون خانم سکينه محمدی آشتيانی از جمله قربانيان اجرای احکام غيرانسانی سنگسار درسالهای اخير روا گرديده است.
اما نکته تعجب برانگيز آنجاست که مجموعه ی موارد یاد شده در بالا، که هريک به تنهايي نيز برای ممانعت از حضور کشوری در چنين مجامعی از سوی جامعه بين المللی کفايت می کند، مانع از بلندپروازيهای حاکمان بر ايران نشده و همچون ديگر دولت های قانونی درجهان خود را مستحق کسب کرسی های مشابه دانسته و آدمی بی اختیار به ياد اين سخن عاميانه می افتد که " رو که نيست سنگ پای قزوين است"!
اما سخن آخر اين مقال متوجه جامعه بين المللی و تک تک کشورهای عضو می باشد. حاکمان خودکامه ايران و ديگر کشورهای مشابه درجهان ، نه تنها می بايست از حضور در مجامع بين المللی از قبيل نهاد مهم زنان و حتی خود سازمان ملل متحد باز مانند، بلکه می بايست از اين پس راهها و روش هایی از سوی جامعه جهانی مورد مداقه و اتخاذ قرار گيرد که خودکامگی و استبداد رهبران تحميلی برمردم بی پناه و بی گناه را نيز مهار و لجام زد.
قطعاً تحولات و رويکرد جامعه بين المللی درهمين راستا قابل تحليل و ارزيابی است و چشم انداز آينده جهان نویدبخش رهایي ملت های دربند خودکامگی و حاکمين جور و ستم در وهله اول به دست خودشان و در مراحل بعدی چه بسا از طريق اراده ی ديگر ملت های آزاده جهان باشد.


 


ندای سبز آزادی: در حالی که هنوز زمان دقیق آغاز اجرای قانون هدفمند سازی یارانه ها از سوی مراجع رسمی اعلام نشده ولی شواهد و قرائن از اجرای قریب الوقوع آن خبر می دهند، طی روزهای اخیر اخبار قابل تاملی در مورد شرایط آزادسازی قیمت نان به صورت گسترده در میان مردم و نانوایان دهان به دهان می چرخد که به نظر می رسد مراجع ذیصلاح هر چه سریعتر باید در مورد صحت و سقم آنها اظهار نظر کنند.
به گزارش آینده، شنیده می شود قیمت تعیین شده از جانب دولت برای هر عدد نان بربری ۴۰۰ تومان و برای هر عدد نان لواش ۱۲۰ تومان است. علاوه بر این شنیده ها حاکی از این است که وزن پیشنهادی اتحادیه نانوایان برای خمیر هر نان بربری، به مقدار ۷۵۰ گرم بوده که کارگروه هدفمندسازی یارانه ها آن را به ۶۵۰ گرم کاهش داده است.
خبر مهم تری که در این راستا از درددلهای نانوایان به گوش می رسد، این است که با توجه شرایط اقتصادی کشور بعد از هدفمندسازی یارانه ها، پیش بینی می شود که پس از اجرای این قانون، تعداد بسیاری از نانوایی ها ورشکسته شوند و در همین راستا حتی شنیده می شود که دولت تدابیر لازم را در این رابطه اندیشیده است. بنابر شنیده ها در صورت وقوع این ورشکستگی گسترده، دولت شرایط تغییر شغل را برای نانوایی هایی که متضرر شوند، تسهیل خواهد نمود و حتی صحبت از اعطای وام های خاصی به این دست افراد نیز می شود.
با توجه به اینکه این خبر طی چند روز گذشته به طور گسترده دهان به دهان چرخیده و موجبات نگرانی مردم و علی الخصوص نانوایان را فراهم آورده است، اظهار نظر صریح مراجع ذیصلاح و رفع دغدغه های مردم و قشر زحمت کش نانوایان ضروری به نظر می رسد. چه آنکه اگر انتشار این خبر تنها شایعه بوده باشد، این انتقاد به دولت وارد است که با عدم اطلاع رسانی شفاف و به موقع، زمینه این شایعه سازی ها را فراهم آورده است.
اگر هم این خبر صحت داشته باشد، تشریح مقصود دقیق دولت از عبارت «تسهیل شرایط تغییر شغل» برای افکار عمومی امری ضروری به نظر می رسد و باید به روشنی مشخص شود که دقیقا چه تسهیلاتی در اختیار متضررین قرار خواهد گرفت.

 


 


ندای سبز آزادی: اواخر هفته گذشته بود که بسیاری از رسانه ها خبر از انتقال تمامی زندانیان سیاسی زن در زندان اوین به قرنطینه متادون بند نسوان دادند.زنان سیاسی همچنان دز بند متادون نگه داری می شوند.در این مدت بارها این سوال مطرح شد که بندمتادون اصلا کجاست و چه شرایطی بر آن حاکم است؟
براساس گزارش های دریافتی کلمه از بند زنان اوین، گزارشی در این باره نوشته و سعی شده است تا حد امکان تصویری واقعی و ملموس از بند متادون ارائه شود:
در بخش موسوم به فرهنگی بند نسوان، سالن همیشه دربسته‌ای وجود دارد که زندانی‌ها به آن، نام ” بند متادون” را داده‌اند.
بند متادون، یک سالن دربسته مجهز به دوربین مدار بسته که به صورت یک سلول جمعی است و زندانی را از آزادی عمل در محدوده کوچک زندان نیز محروم می‌کند. اگر در بندهای عادی، زندانیان از حق رفت و آمد در راهرو و هواخوری برخوردارند. در این بخش این حق نیز از زندانیان سلب شده و زندانی ناچار است تمام ساعات خود را در همان سالن دربسته بگذراند.
بند متادون در زندان اوین مخصوص زندانیان تازه واردی است که دارای اعتیاد بوده و جهت ترک اعتیادشان پبش از انتقال به بندهای دیگر به این بند منتقل می‌شوند. از این رو به لحاظ شرایط بهداشتی از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست. این بند که به صورت قرنطینه، منفک از بندهای عادی زندان است، پس از حوادث انتخابات پرمناقشه ۸۸، به محلی برای نگهداری بازداشت‌شدگان سیاسی تبدیل شد. از آنجا که در بسیاری مواقع، ظرفیت بند ۲۰۹، ۲۴۰، ۲-الف و دیگر بندهای امنیتی برای نگه‌داری زنان بازداشت‌شده کافی نبود، بسیاری از بازداشت‌شدگان زن به این بند انتقال می‌یافتند و یا پس از اتمام دوران بازجویی در بندهای امنیتی به این بند منتقل می‌شدند.‌
سالن متادون، دارای یک دستشویی و یک حمام است. در ورود و خروج سالن همواره بسته است و فقط در هنگام دادن وعده‌های غذایی به زندانیان، باز می‌شود. از این رو زندانیان سیاسی زن، در حال حاضر شرایط بسیار سختی را می‌گذرانند.
به گفته‌ی منابع آگاه، انتقال زندانیان زن به این بند و قطع تماس‌های تلفنی زندانیان، با تصمیم نیروهای امنیتی و به دستور مستقیم دادستان انجام شده و قرار است، زنان از این پس در همین مکان نگه‌داری شوند تا کنترل‌های امنیتی بیشتری روی آنان صورت گیرد.
به گفته‌ی خانواده زنان زندانی، زندانیان سیاسی زن از چهارشنبه گذشته به این بند منتقل شده و تمامی تماس‌های تلفنی آنان نیز قطع شده است. این تصمیم پس از آن گرفته شد که مسئولان جدید حراست زندان در هفته‌های گذشته، شماری از زنان زندانی را مورد تهدید و بازجویی قرار دادند که از انتقال اخبار و گزارش‌های زندان به خارج جلوگیری کنند. برخی از این زنان تهدید به تبعید به زندان رجایی‌شهر شده‌اند.
زنان زندانی هم‌چنین از زمان انتقال به بند متادون از شرکت در کلیه کلاس‌های فرهنگی زندان، حضور در کتابخانه، هواخوری و .. منع شده‌اند و تنها دو ساعت در روز، حق استفاده از هواخوری را دارند.
خانواده‌های زنان زندانی می‌گویند که نسبت به ادامه یافتن این روند و قطع تماس‌های تلفنی عزیزانشان بسیار نگران هستند و بیم آن دارند که شرایط بند ۳۵۰ برای زنان زندانی نیز به اجرا گذارده شود. این در حالی است که شرایط عمومی زندانیان زن به لحاظ زندگی روزمره نیز به مراتب سخت‌تر از مردان سیاسی زندانی است و همین مساله شرایط ناگواری را برای زنان زندانی و خانواده‌های آنان ایجاد کرده است.
هم اکنون در بندمتادون بیش از بیست زندانی سیاسی زن از جمله بهاره هدایت، عاطفه نبوی،پروین جواد زاده و مهدیه گلرو نگه داری می شوند.

 


 


ندای سبز آزادی: جعفر پناهی لایحه دفاعیه خود را در اختیار رسانه‌ها قرار داد. وی در بخشی از این لایحه آورده است: من یک سینماگرم. دور از سیاست و جنجال های قدرت. تمامی دوران فیلمسازیم را در این کشور فیلم ساخته ام. با بازداشت و محاکمه ی من، نه‌تنها منِ فیلمساز، که سینما را به عنصری سیاسی تبدیل کرده اید. این تنها محکمه ی من نیست. محکمه ی هنر و هنرمندان این کشور است. گواه تاریخ هر کشوری، آثار هنری و برخورد با هنرمندان آن سرزمین است. پس هر حکمی که در این دادگاه داده شود، حکمی است برای همه ی هنرمندان، بخصوص همه ی سینماگران این سرزمین. و حتی حکمی است برای جامعه ی ایران که سال هاست مخاطب این سینما هستند.
پناهی همچنین در لایحه دفاعیه خود نوشته است: هر حکمی که به من و اندیشه ی من می دهید، حکمی است که به مردم این کشور داده می شود. تاریخ هرچه را که فراموش کند، مطمئن باشید برخورد با هنرمندان را هرگز از حافظه ی خود پاک نمی کند. شما هر رأیی که بدهید به من نمی دهید به سینمای مستقل ایران می‌دهید … تاریخ صبور است. هر دورانی را چه دیر و چه زود از سر می‌گذراند. اما من نگرانم. نگرانم و از شما می‌خواهم وجدانتان را قاضی کنید. نگرانی من از تفرقه، چنددستگی و از مخاطراتی است که در آینده بروز می‌کند و ریشه در نفرت و کینه دارد.
وی همچنین گفته است: گفته شده که من سازمانده ی تظاهرات در خارج از کشور را هنگام برپایی افتتاحیه ی جشنواره ی مونترال کانادا به عهده داشته ام. آخر هر اتهامی باید کمی واقعیت و انصاف را هم پشتوانه داشته باشد. من در مونترال ریاست هیأت داوران را به عهده داشتم و تنها چند ساعت قبل از مراسم به آن جا رسیده بودم. منی که آن جا هیچ کس را نمی شناختم، چگونه می توانستم چنین کنم؟
جعفر پناهى، فیلمساز، شامگاه دهم اسفند ماه ۱۳۸۸ به همراه جمعى از هنرمندان و اعضاى خانواده اش در منزل بازداشت و سپس در چهارم خرداد ماه ۱۳۸۹ با تودیع وثیقه دویست میلیون تومانى از زندان آزاد شد.
متن کامل این دفاعیه که نسخه ای از آن در اختیار کلمه قرار گرفت، به این شرح است:
ریاست محترم دادگاه، اجازه می‌ خواهم لایحه ی دفاع از خود را در دو بخش تقدیم کنم:
بخش نخست: آن چه می ‌گویند
در چند روز گذشته فیلم های مورد علاقه ام را که قبلاً بارها دیده بودم، دوباره دیدم؛ البته امکان دسترسی به بسیاری از فیلم‌های ارزشمند تاریخ سینما را نداشتم، چرا که در شب دهم اسفند ۸۸، وقتی به اتفاق آقای محمد رسول اف مشغول ساختن فیلمی از جنس سینمای اجتماعی و هنری بودیم، نیروهایی که خود را ماموران وزارت اطلاعات معرفی می کردند، بدون نشان دادن مجوز، ضمن دستگیری ما و دیگر همکاران مان، آن فیلم ها را هم با خود بردند و هرگز پس ندادند. تنها حرفی که بعدها درباره ی آن فیلم ها شنیدم از بازپرس پرونده ام بود که گفت: این فیلم های مستهجن چیست که نگه داشته ای؟
من سینما را از همان فیلم های ارزشمند سینما یاد گرفتم که بازپرس آن ها را مستهجن می نامید. باور کنید نمی دانم چگونه می شود آن ها را مستهجن نامید. همان طور که نمی توانم بفهمم آن چه که اکنون به اتهام آن مرا محاکمه می کنید را چگونه می شود جرم نامید؟ آیا این مصداق بارز قصاص قبل از جنایت نیست؟ مرا به جرم ساختن فیلمی محاکمه می کنید که موقع دستگیری در سر صحنه حتی سی درصد آن هم فیلمبرداری نشده بود. حتماً این مثال را شنیده اید که اگر “لا الله الا الله” را که شهادت به یگانگی خداوند می دهد، فقط پنجاه درصداش را بگویی کفر محسوب می شود. چگونه می شود تنها با استناد به سی درصد از فیلمی که هنوز تدوین و صداگذاری نشده و مراحل فنی آن به پایان نرسیده، کسی را متهم کرد. اجازه دهید بقیه ی این فیلم را بسازیم، تدوین و صداگذاری کنیم و مراحل فنی آن را به پایان برسانیم، آن گاه درباره‌اش قضاوت کنید؛ فیلمی از سینمای اجتماعی ایران بر محور تلاش یک خانواده برای بازیابی امید و دوباره گرد آمدن کنار یکدیگر.
من نه از آن مستهجن بودن فیلم های تاریخ سینما سر در می آورم، نه از این اتهام. اگر چنین است شما نه تنها ما را، بلکه سینمای اجتماعی، انسانی و هنری ایران را محاکمه می کنید. سینمایی که در آن انسان خوب مطلق یا بد مطلق وجود ندارد. سینمایی که در خدمت زر و زور نیست. سینمایی که به طرف‌داری یا محکوم کردن کسی رأی نمی دهد، بلکه تلاش می کند صادقانه تصویرگر واقعیت ها از نگاه فیلمساز باشد. سینمایی که از مشکلات حاد اجتماعی الهام می گیرد و در نهایت به انسان می‌رسد. این سینما، سینمای انسانی، دور از سطحی نگری و همراهی با سیاست یا منابع قدرت است.
در اتهامات ما گفته شده ما می خواستیم با این فیلم، شیوه های اغتشاش و اعتراض را ترویج کنیم. در طول همه ی سال های فیلم سازی ام بارها گفته ام و اکنون هم می گویم: من فیلمساز اجتماعی ام، نه فیلمساز سیاسی. دغدغه های اجتماعی دارم، به همین دلیل فیلم هایم اجتماعی است تا سیاسی. چرا که سینمای سیاسی را فاقد ارزش هنری می دانم. سینمای سیاسی یعنی سینمای حزبی و شعاری. سینمای حزبی به تماشاگر حکم می‌کند که چه باید کرد یا چه نباید کرد. اما در سینمای اجتماعی هرگز برای تماشاگر نسخه پیچیده نمی­ شود. این نوع برخورد توهین به شعور تماشاگر است و دور از اصول سینمای اجتماعی است که به آن اعتقاد دارم. من سینمای اجتماعی را برگزیده ام و این گونه فیلم هایم را ساخته ام. حتی روزی که از دانشکده فارغ التحصیل می شدم، همچون پزشکان که قسم نامه ی بقراط را می خوانند، به پاسداری از این نوع سینما قسم خورده‌ام؛ که هنوز بر آن پای‌بندم. این پای‌بندی تا کنون دردسرهایی را هم همراه داشته، و منجر به توقیف فیلم‌های فیلمسازانی همچون من شده است. اما هرگز در سینمای ایران سابقه نداشته فیلمسازی را به جرم ساختن فیلم دستگیر و روانه زندان کنند. یا خانواده‌اش را زمانی که در زندان بوده با هجوم بر خانه و کاشانه‌اش مورد تهدید و ارعاب قرار دهند. این بدعتی است در تایخ سینمای ایران، که همواره از آن سخن خواهند گفت.
مرا متهم به حضور در اجتماعات کرده‌اند. در سینمای اجتماعی، فیلمسار ناظر است. ناظر بر وقایع اجتماعی اش. پس با این نگرش، من باید بر اتفاقاتی که بر کشورم می گذشت، ناظر می بودم. هر چند فیلمساز با دوربین اش نظاره می کند، اما اجازه ی استفاده از دوربین را به هیچ فیلمساز ایرانی ندادند. هنرمند می بیند تا شاید روزی روزگاری برای به وجود آوردن اثر هنری الهام بگیرد. من ناظر بودم و این حق من بود که ببینم. هیچ کس اجازه ندارد هنرمند را وادار به ندیدن کند. چرا باید این حق را از هنرمند سلب کرد و او را به جرمی واهی محاکمه کرد.
گفته شده که ما فیلم بدون مجوز می ساختیم. قبل از هر چیز باید بگویم هیج قانونی نیست که مجلس تصویب و به وزارت ارشاد در این باره ابلاغ کرده باشد. تنها آیین‌نامه‌های داخلی وجود دارد که با تعویض معاونت‌های سینمائی، دست‌خوش تغییر می‌شوند.
گفته شده ما به بازیگرهای فیلم، فیلمنامه نداده ایم. اصولاً سینما را در شکل کلی به دو دسته تقسیم می کنند. سینمای تجاری و سینمای هنری. سینمای تجاری با بازیگران حرفه ای شناخته شده شکل می گیرد. آن ها کار خود را بلدند و با خواندن فیلمنامه و راهنمایی کارگردان از پس اجرای نقش برمی آیند. اما در سینمای هنری، به خصوص سینمای اجتماعی هرچند در بعضی از آنها بازیگران حرفه‌ای حضور دارند، اما اکثرا بازیگران غیرحرفه‌ای هستند. در این صورت، کارگردان لزومی به دادن فیلمنامه به آن ها نمی بیند، چرا که این امر تأثیر منفی در بازی آن ها می‌گذارد. اگر قرار است ما را به این جرم محاکمه کنید، خیل عظیم فیلمسازانی را که به این شیوه کار می کنند را محاکمه می کنید. این یک شیوة فیلم‌سازی است که در قوانین قضایی و جزایی جایی برای آن تعیین نکرده‌اند و چنین اتهامی در این پرونده بیش‌تر به یک شوخی می‌ماند
مرا متهم به امضای بیانیه کرده اند. من یک بیانیه امضا کرده ام، آن هم بیانیه ی موسوم به ۳۷ فیلمساز ایرانی. آن روزها که هر قشر و گروهی نظر خود را نسبت به وقایع و اتفاقاتی که در کشور در جریان بود با صدور اطلاعیه اعلام می کردند، ۳۷ نفر از معتبرترین فیلمسازان کشورمان نگرانی خود را از آینده کشور با توجه به اتفاقات جاری اعلام کردند که من هم یکی از آن ها بودم. متاسفانه به جای آن که به نگرانی های این هنرمندان عاشق کشورشان توجه شود، قسمت هایی از این بیانیه گزینش شده و آن را مدرک جرم ساخته اند. کدام نوشته ای را سراغ دارید که با گزینش جملات و کلماتی کوتاه از آن نتوانید معنایی متفاوت از کلیت اش به دست آورید؟ آیا این ۳۷ سینماگر حق نداشتند نظر خود را نسبت به وضعیت کشورشان بیان کنند؟ آیا بیان این نظر جرم است و باید این ۳۷ نفر محاکمه شوند؟ آیا هنرمندان باید نسبت به سرنوشت کشورشان بی تفاوت باشند؟ این ۳۷ نفر اکثراً همان هایی هستندکه به هر بی‌عدالتی در سراسر جهان عکس العمل نشان داده و اعلامیه نوشتند. حال چگونه می توان از آن ها انتظار داشت نسبت به سرنوشت کشورشان بی تفاوت باشند؟ یادآوری می‌کنم در جایی که به‌راحتی به هر کس انگ خائن و وطن‌فروش یا جاسوس زده می‌شود، حتی یک مورد را هم نمی‌توانید بیابید که موفق شده باشند چنین برچسبی را به فیلمسازان بزنند.
گفته شده که من سازمانده ی تظاهرات در خارج از کشور را هنگام برپایی افتتاحیه ی جشنواره ی مونترال کانادا به عهده داشته ام. آخر هر اتهامی باید کمی واقعیت و انصاف را هم پشتوانه داشته باشد. من در مونترال ریاست هیأت داوران را به عهده داشتم و تنها چند ساعت قبل از مراسم به آن جا رسیده بودم. منی که آن جا هیچ کس را نمی شناختم، چگونه می توانستم چنین کنم؟ آیا واقعاً یادمان رفته آن روزها هر جای دنیا که مراسمی بود، هموطنان مان در خارج از کشور گرد هم می آمدند و خواسته های خود را مطرح می کردند؟ حتی در مسابقات ورزشی هم چنین بود. آیا اکنون باید بازیکنان، حتی فوتبالیست‌هائی که مچ‌بند سبز بسته بودند یا سرمربی تیم ملی متهم به سازمان دهی رفتار تماشاگران شوند؟
گفته شده که من با رسانه های فارسی زبان خارج از ایران مصاحبه کرده ام. در کجای قانون ما را از مصاحبه منع کرده اند؟ تنها موردی که به من تذکر جدی داده شد، در مهرماه سال گذشته و در دفتر پی گیری وزارت اطلاعات بود
بخش دوم: آن چه می ‌گویم
تاریخ گواهی می دهد که ذهن هنرمند، ذهن تحلیل گر جامعه اش است. با اندوخته ی تاریخ و فرهنگ و دانش، ناظر بر وقایع جاری جامعه‌اش است. آن را می بیند، تحلیل می کند و در قالب اثر هنری به معرض دید، شناخت و قضاوت جامعه می گذارد که حتی راه‌گشای اهل سیاست نیز هست. آیا آن چه در ذهن هنرمند می گذرد دلیل مجرم بودن اوست؟ آیا بازداشت من، همکاران و خانواده ام به جرم واهی ساختن فیلمی بدون مجوز، نشانه ای است برای همه ی اهل فرهنگ و هنر این کشور که: “هر آن که مستقل باشد و حاضر به تن دادن به فاحشه‌گی هنری نباشد ، جایش در زندان است؟

در نطفه کشتن عقیده و عقیم کردن هنرمندان دلسوز جامعه تنها یک نتیجه می دهد و آن خشکاندن ریشه های اندیشه و بی ثمر کردن درخت خلاقیت و هنر است. به گمان من، بازداشت من و همکارانم در حین فیلمبرداری فیلمی ناتمام، هجوم صاحبان قدرت بر همه ی اهل فرهنگ و هنر و سینماگران کشور است. و قدرت نمایی برای این که: هر که از ما نیست و مثل ما فکر نمی کند، محکوم است.
من یک سینماگرم. دور از سیاست و جنجال های قدرت. تمامی دوران فیلمسازیم را در این کشور فیلم ساخته ام. با بازداشت و محاکمه ی من، نه‌تنها منِ فیلمساز، که سینما را به عنصری سیاسی تبدیل کرده اید. این تنها محکمه ی من نیست. محکمه ی هنر و هنرمندان این کشور است. گواه تاریخ هر کشوری، آثار هنری و برخورد با هنرمندان آن سرزمین است. پس هر حکمی که در این دادگاه داده شود، حکمی است برای همه ی هنرمندان، بخصوص همه ی سینماگران این سرزمین. و حتی حکمی است برای جامعه ی ایران که سال هاست مخاطب این سینما هستند. نهال من و همه ی هنرمندان ایران در خاک این کشور ریشه دوانده و میوه ی درخت هنر ما، حاصل زیبایی ها و زشتی های این سرزمین است. پس هر حکمی که به من و اندیشه ی من می دهید، حکمی است که به مردم این کشور داده می شود.
تاریخ هرچه را که فراموش کند، مطمئن باشید برخورد با هنرمندان را هرگز از حافظه ی خود پاک نمی کند. شما هر رأیی که بدهید به من نمی دهید به سینمای مستقل ایران می‌دهید. سینمای ایران در این سی سال آبروی ایران و هنر این سرزمین بوده، شما به این آبرومندی رأی می‌دهد. رأی شما در صورت در نظر نداشتن جوانب آن، محدود به این چاردیواری نخواهد شد. باور کنید در آینده هرگز از این دادگاه به عنوان محکمة جعفر پناهی نام نخواهند برد. بلکه از آن به عنوان «محکمة سینما و هنر ایران» یاد خواهند کرد. پس یادآوری می کنم تا یادمان نرود.
آیا کسی در این دادگاه یادش هست ۹ سال پیش وقتی از جعفر پناهی برای شرکت در جشنواره ای در آمریکا دعوت کردند، اعلام کرد اگر بخواهید در بدو ورود به خاک آمریکا از من انگشت نگاری کنید، نخواهم آمد؛ و نرفت. اما چندی بعد وقتی دعوت جشنواره هایی را در آرژانتین و اروگوئه پذیرفت و راهی آن کشورها شد، هنگام تعویض هواپیما در فرودگاه نیویورک، ماموران فرودگاه به خاطر ایرانی بودن او و به دلیل قانون مبارزه با تروریست او را برای مراحل تحقیرآمیز انگشت نگاری فراخواندند. اما جعفر پناهی به دلیل مقاومت به غل و زنجیر کشیده شد و ۱۶ ساعت در بازداشت ماند و فردای آن روز بدون تن دادن به انگشت نگاری، فرودگاه را به مقصد وطن ترک کرد. از آن پس اعتراض خود نسبت به رفتار غیرفرهنگی و غیرانسانی با هنرمند ایرانی را به گوش جهانیان رساند که حمایت های گسترده ی شخصیت های فرهنگی، هنری و سینمایی جهان را در پی داشت. چرا که هنرمند مستقل، مخالف بی‌عدالتی در تمامی این کره خاکی است. و چون به هیچ قدرتی وابسته نیست در هر مکان و هر زمان نظر خود را دور از سیاست‌بازیها اعلام می‌دارد. آن زمان جعفر پناهی نمی دانست روزی در کشور خودش هم بازداشت می شود و دست بند به دست، راهی زندان اوین خواهد شد تا در سلول انفرادی جای گیرد.
آیا کسی در این دادگاه یادش هست که جعفر پناهی ۵ سال است امکان فیلم ساختن در کشورش را نداشته، دو سال پیش مجوز ساختن فیلم “بازگشت” را که درباره ی جنگ بود به او ندادند و فیلم‌هایش، بامجوز و بی‌مجوز، امکان نمایش نداشته‌اند؟
آیا کسی در این دادگاه یادش هست که جعفر پناهی مهرماه سال گذشته، پس از توقیف پاسپورت در فرودگاه و اعلام ممنوع‌الخروجی همراه دو سینماگر ممنوع الخروج دیگر در یادداشتی اعلام کرد: «ما سینماگریم. در تمام طول فعالیت فرهنگی مان می توانستیم پاسپورت دیگری داشته باشیم؛ اما خواست و اراده ی ما بر ایرانی بودن و ایرانی ماندن بوده است…»؟ آن زمان جعفر پناهی نمی دانست که ماندن در کشورش، بازداشت، ماندن در سلول انفرادی، تفتیش عقاید و غیره را نیز به همراه دارد.
آیا کسی در این دادگاه یادش هست غرفه ی جوایز جعفر پناهی در موزه ی سینما، بسیار بزرگ تر از سلول انفرادی اش در ایام بازداشت اش بود؟ تمامی جوایز این غرفه گنجینه ای است ارزشمند برای تاریخ سینمای ایران . جوایزی همچون: شیر طلای ونیز، خرس نقره ای برلین، دوربین طلای کن، پلنگ طلای لوکارنو، لاله طلای استانبول، هوگوی طلایی شیکاگو، خوشه ی طلایی والادولید اسپانیا، پلاک طلایی سائوپولوی برزیل، پرمدئوس طلایی گرجستان، پودئوی طلائی آرژانتین، جایزه‌ی بزرگ توکیو، جایزه‌ی بزرگ منتقدین جهان، جایزه ی بزرگ اروگوئه و ده ها جایزه ی بزرگ و کوچک دیگر از پنج قاره که حاصل بیش از دویست بار حضور در بیش از صد جشنواره از پنجاه دو کشور جهان است… در مقابل، سلولی کوچک به ابعاد…، بگذریم.
چه یادمان باشد، چه یادمان نباشد، اکنون من، جعفر پناهی با وجود همه ی این بی مهری ها باز هم اعلام می کنم که ایرانی ام و در ایران باقی خواهم ماند. من کشورم را دوست دارم و بهای این دوست داشتن را هم پرداخته‌ام و اگر لازم باشد باز خواهم پرداخت. و چون به گواه فیلم هایم، فهم و احترام متقابل و تحمل کردن را یک اصل از اصول مدنی می دانم، پس تأکید می کنم که از هیچ کس کینه و نفرتی به دل ندارم، حتی از بازجوهایم. چرا که ما در برابر نسل آینده مسئول ایم. مسئول ایم این سرزمین را بدون کوچکترین گزند تحویل نسل بعد دهیم.
تاریخ صبور است. هر دورانی را چه دیر و چه زود از سر می‌گذراند. اما من نگرانم. نگرانم و از شما می‌خواهم وجدانتان را قاضی کنید. نگرانی من از تفرقه، چنددسته گی و از مخاطراتی است که در آینده بروز می‌کند و ریشه در نفرت و کینه دارد. می خواستم و همچنان می خواهم که آرامش، پرهیز از خشونت، تحمل، رواداری و احترام متقابل، اصل روابط اجتماعی و انسانی ما باشد. نسل آینده، انسانیت، آزاده گی، برابری و برادری از ما می آموزد و ما موظفیم دور از هر گونه برتری‌جویی طبقاتی، قومی و ملیتی، احترام به عقاید یکدیگر بگذاریم و از کینه‌توزی میان آنها بکاهیم. اگر چنین نکنیم، با توجه به رویدادها و وضعیت کشورهای همسایه، ایران ما آسیب‌پذیر و مستعد هرج ومرج و ناامنی خواهد شد. پرهیز از چنان شرایطی، تنها زمانی میسر می شود که کینه های‌مان را دور بریزیم و مهر و عشق و تحمل عقاید را جایگزین اش کنیم. این راهی است که ماندگاری و شرافت این سرزمین را تضمین می کند .
«راهی است راه عشق، که هیچش کرانه نیست…»
با تشکر
فیلمساز ایرانی، جعفر پناهی

 


 


ندای سبز آزادی: سایت آینده نوشت:‌
در حالی که رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی-آمریکایی یک ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری ایران را ترک کرده بود، باشگاه خبرنگاران صداوسیما که خود را بزرگ ترین خبرگزاری فارسی زبان دنیا (!) دانسته، او را یکی از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری دانست و به نقل از وی به تحلیل نقش توییتر و فیس بوک در ناآرامی های بعد از انتخابات پرداخت!
رکسانا صابری را تقریباً در ایران همه می‏شناسند و بخش زیادی از مردم نیز به سرنوشت پرونده‏اش، از آغاز تا پایان آگاهی دارند که طبیعتاً آگاهی اهالی رسانه نسبت به سایرین بیشتر است و بهتر می‏دانند در سیر آن پرونده چه گذشت. صابری، خبرنگاری ایرانی-آمریکایی از پدری ایرانی و مادری ژاپنی است. او خبرنگار رسانه‌های بین‌المللی مهمی از جمله رادیوی عمومی ملی، رادیو واتیکان، شبکه فاکس و بی‌بی‌سی بوده و نیز بنابر ادعای فاکس نیوز به صورت پاره‌وقت در یکی از وبگاه‌های انگلیسی‌زبان مجمع تشخیص مصلحت نظام کار می‌کرده است.
او ابتدا در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۸۷، بخاطر خرید یک بطری شراب دستگیر شد و طبیعتاً مشکل جدی برایش پیش نیامد. اما پس از آن به خاطر فعالیت خبرنگاری با وجود عدم تمدید مجوز فعالیت توسط دولت ایران، در شعبه دوم بازپرسی دادسرای انقلاب مورد پیگرد قضایی قرار گرفت و سپس به جاسوسی برای آمریکا، متهم و در ۲۹ فروردین ماه ۱۳۸۸ توسط قاضی دادگاه به تحمل ۸ سال زندان محکوم شد. وکیل وی پس آزادی‏اش از زندان تایید کرد که رکسانا صابری از یکی از اسناد محرمانه مجمع تشخیص مصلحت نظام کپی گرفته و آن را بدون اینکه مورد استفاده قرار دهد نزد خود نگاه داشته است. پس از حملات اوباما، کلینتون و برخی مقامات دیگر و سوار شدن رسانه‏های بیگانه بر موج رکسانا، احمدی نژاد در نامه ای از سعید مرتضوی دادستان وقت تهران خواست، ترتیبی اتخاذ کند تا رسیدگی به اتهامات رکسانا صابری با دقت کامل و رعایت قسط و عدل و جمیع موازین قانونی صورت گیرد.
بدین ترتیب دادگاه تجدیدنظر در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ماه تشکیل شد و اتهام «جاسوسی» به «جمع‌آوری اسناد و مدارک علیه نظام جمهوری اسلامی» تغییر یافت تا حکم اولیهٔ ۸ سال حبس تعزیری به ۲ سال حبس تعلیقی که تا ۵ سال اجرا نخواهد شد، تغییر یابد و رکسانا صابری یک روز بعد، از زندان اوین آزاد شود. وی سپس در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸، به همراه پدر و مادرش، تهران را به مقصد وین در کشور اتریش ترک کرد و از آنجا عازم ایالات متحده آمریکا، کشور محل اقامتش شد تا تازه فعالیت‏هایش را آغاز کند و پای ثابت برنامه‏های ضد نظام ایران شود و حتی در خصوص حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری نیز اظهارنظرهایی داشته باشد. اما علی الظاهر او تنها اظهارنظر نداشته و خودش نیز در تهران بوده و نقش داشته است!
او که یک ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری با رویه فوق الذکر ایران را ترک کرده بود، در اخبار مهم باشگاه خبرنگاران صداوسیما که به عنوان بزرگ ترین خبرگزاری فارسی زبان دنیا (!) مطرح می‏شود، به عنوان بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری معرفی شد تا مردم دنیا حسابی به این سبک خبررسانی بخندند. در صدر خبر خبرگزاری متصل به رسانه ملی آمده است: «”رکسانا صابری” خبرنگار و نویسنده آمریکایی که سال گذشته و درجریان اغتشاشات به جرم همکاری با سرویس جاسوسی آمریکا “سیا” مدتی را درایران بازداشت بود، درمصاحبه اینترنتی با خبرگزاری نیمان واچ داگ از مداخله سایت های اجتماعی آمریکا، چون “توییتر” و “فیس بوک” در جریان ناآرامی های پس از انتخابات سال گذشته ایران سخن گفت…» تا نتوان به خبری که صدرش به کلی دروغ است، اعتماد کرد.
با این گونه خطاها رسانه ملی که باید به گونه‏ای اطلاع رسانی نماید تا اعتماد مردم را بیش از گذشته بازیابد، اینچنین با پای خود به ناکجاآباد می‏رود تا عملاً مخاطبانش به رسانه‏های بیگانه که گاه اطلاع رسانی شان حتی ضد ایران دقیق تر است، پناه ببرند و رسانه‏های داخلی مجبور باشند برای جبران اشتباهات این سازمان عظیم، دنبال مچ گیری از رسانه‏های اپوزیسیون باشند و همواره از مردم این اعتراضات را بشوند که مثلاً “با BBC یا FARSI 1 چه کار دارید؟ اگر عرضه دارید، رسانه ملی را قوی تر از اینها نمایید تا کسی آنها را نبیند”
آیا بهتر نیست وقتی این روندها اینچنین باعث بی اعتمادی مردم می شود، در عوض توسعه کمی بدون پشتوانه کیفی، در پی بهبود همین وضع موجود برآییم تا جوانان برنامه‏ های ورزشی یا تفریحی را از یک شبکه ماهواره‏ای، اخبار را از شبکه‏ ماهواره‏ای دیگر و فیلم و سریال را نیز از شبکه دیگر مشاهده نکنند و دغدغه ‏ها برای تخریب و تغییر آرام و مستمر فرهنگ و باورهای مسلمانان از همین دریچه به حداقل برسد؟ آیا ضرغامی و همکارانش تصور کرده‏اند، اوضاع خیلی خوب است و حجم عظیمی از مردم که روز به روز در حال گسترش است، تنها برای کلاس! دیش ماهواره نصب می‏کنند؟!

 


 


ندای سبز آزادی: یک تحلیل‌گر مسایل بین الملل با بیان اینکه شرایط جدیدی نسبت به پرونده هسته‌ای ایران در حال شکل گیری است، گفت که گزارش اخیر آمانو باید در همین راستا ارزیابی شود.
یوکیو آمانو مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی روز دوشنبه با تسلیم گزارش سالانه آژانس به ۱۹۲ عضو مجمع عمومی سازمان ملل متحد خواستار همکاری کامل تهران با بازرسان این آژانس شد.
به گزارش خبرگزاری‌های غربی، وی مدعی شده است: «ایران همکاری لازم را برای تایید صلح آمیز بودن کلیه فعالیت های اتمی خود مبذول نکرده است.»
اردشیر سنایی در گفت‌وگو با فرارو، درباره شرایط فعلی پرونده هسته‌ای ایران گفت: «با توجه به تغییر و تحولاتی که جدیدا در پرونده هسته‌ای ایران به وقوع پیوسته است؛ مانند پیشنهاد مجددی که از سوی ایران مبنی بر بازگشت به مذاکرات با ۱+۵ صورت گرفت یا بحث درباره مبنا قرار دادن و احیای بیانیه تهران انجام شد، به نظر می‌رسد که یک تحولی در خصوص پرونده هسته‌ای ایران در حال شکل گیری است.»
این استاد دانشگاه گزارش اخیر دبیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی را در راستای همین تحول ارزیابی کرد و گفت: «محتوای این گزارش همانند سایر گزارشاتی است که آمانو و پیش از او البرادعی تهیه می‌کرد.»
این تحلیل‌گر مسایل بین الملل در پاسخ به این سوال که این گزارش چه تاثیری بر مذاکرات ماه نوامبر میان ایران و ۱+۵ می‌تواند داشته باشد، گفت: «بعید نیست که این گزارش برای تحت الشعاع قرار دادن فضای مذاکره یا اعمال فشار در مذاکرات و یا ایجاد فضای جدید قبل از مذاکرات مورد استفاده قرار گیرد.»
وی افزود: «هر زمانی که بحث مذاکره چه از طرف ما و چه از طرف غربی مطرح شده، یک یا دو فاکتور در پیچیده تر کردن فضای مذاکره مشاهده شده است؛ از جمله این موارد می‌توان به گزارش‌ها و مصاحبه هایی اشاره کرد که توسط دبیرکل‌های آژانس تنظیم و انجام می‌شود.»
سنایی با اشاره به این موضوع که طرف مقابل ما تمام این اشخاص و ارگان‌ها و کشورها هستند، گفت: «در واقع همه آنها یک طرف ماجرا هستند و ایران طرف دیگر ماجرا. لذا همه مواضع و بیاینه‌ها باید در کنار سایر قطعات برخورد با ایران ارزیابی شود.»
وی با بیان اینکه گزارش‌های آژانس درباره فعالیت‌های هسته‌ای ایران عموما به دو قسمت تقسیم می‌شود، افزود: «یک قسمت این گزارشات به ابعاد مثبت و قسمت دیگر به ابعاد منفی می‌پردازد. با این وجود از زمانی که آقای آمانو به سمت دبیر کلی آژانس انتخاب شد، ابعاد مثبت پرونده هسته‌ای کمرنگ شده و مباحث منفی پررنگ‌تر جلوه می‌کند.»
سنایی دلیل این موضوع را فشار ناشی از فضای نظام بین الملل دانست و عنوان کرد: «شرایط نظام بین الملل سبب شده است تا گزارش‌هایی که توسط دبیر کل آژانس تهیه می‌شود، مقداری با قبل متفاوت باشد.»
وی اضافه کرد: «در واقع فشار و شرایط روانی که در این فضا وجود دارد، موجب می‌شود که بار منفی گزارش‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران بیشتر شود. البته احتمال دارد که تفاوت‌ها در ویژگی‌ها شخصی دو دبیر کل فعلی و سابق موجب این مساله شود.»
این کارشناس مسایل خارجی با تاکیدی دوباره بر این نکته که لحن و مواضع عنوان شده در گزارش‌هایی آمانو تهیه می‌کند همیشه دارای نکات منفی‌ بیشتری بوده است، اظهار کرد: «در این گزارش اخیر نیز مشاهده می‌کنیم که نکات منفی بیشتری ذکر شده است. چنانچه آمانو عنوان کرده که جمهوری اسلامی ایران مدارک کافی را برای اثبات صلح آمیز بودن پرونده هسته‌ای ارائه نکرده است. در واقع می‌شود گفت که مواضع همان مواضع تکراری همیشه است فقط با این تفاوت که مقداری منفی‌تر است.»

 


 


ندای سبز آزادی: احمدی نژاد در قزوین با انتقاد از سیاست کنترل جمعیت و غربی دانستن آن و بیان اینکه “آنها دچار فساد شده‌اند و نسل‌شان منقطع می‌شود”، گفت: ما معتقدیم روزی از ناحیه خداست و ما باید تلاش کنیم نه اینکه نسل‌ها را بکشیم تا بیشتر مصرف کنیم.
به گزارش فارس از قزوین محمود احمدی‌نژاد صبح امروز پنج‌شنبه طی سخنانی در دیدار با مدیران استان قزوین در خصوص کنترل جمعیت گفت: کنترل جمعیت از اشتباهات بزرگی است که انجام شد چرا که این مشکل غربی‌ها بود و از ترس اینکه جمعیت ما به کشورهایشان سرازیر شود و آنها را با مشکل روبرو کند می‌گویند شما باید جمعیت خود را کنترل کنید در حالیکه آنها دچار فساد شده‌اند و نسل‌شان منقطع می‌شود.
وی ادامه داد: ما معتقدیم روزی از ناحیه خداست و ما باید تلاش کنیم نه اینکه نسل‌ها را بکشیم تا بیشتر مصرف کنیم، این درست نیست.
رئیس دولت همچنین گفت: ما نمی‌خواهیم مثل کشورهای غربی بشویم بنابراین نباید در ریل آنها قرار بگیریم چرا که اگر ریل آنها صادقانه باشد ما همیشه از آنها عقب خواهیم بود بنابراین همیشه باید ریل خودمان را داشته باشیم.
احمدی‌نژاد در ادامه سخنان خود با بیان اینکه استان قزوین باید نمونه و الگویی برای همه ما باشد تاکید کرد: باید نمونه‌سازی کنیم تا ده سال آینده نتیجه آن را ببینیم.
وی ضمن تقدیر از مدیران استان قزوین بر لزوم قدرشناسی فرصت خدمت در نظام جمهوری اسلامی ایران تصریح کرد: بسیاری از انسان‌های برجسته، مردم و صالحان عالم آرزو دارند که یک ساعت در فضای جمهوری اسلامی ایران تنفس کنند.
احمدی‌نژاد تأکید کرد: امروز در یک مقطع تاریخی که بنا است کاخ ظالمان فرو ریخته و حاکمیت جهانی عدالت برپا شود و ملت ایران مؤثرترین نقش بین‌المللی را ایفا می‌کند فرصت خدمتگزاری پیدا کرده‌ایم که باید قدر آن را بدانیم.

 


 


ندای سبز آزادی: داوود سلیمانی بدنبال عارضه قلبی برای انجام آنژیوگرافی به بیمارستان قلب اعزام و به رغم اصرار پزشکان و کادر درمانی بیمارستان برای تحت نظر بودن، بلافاصله به زندان رجایی شهر بازگردانده می شود. بعد از آن با درخواست مرخصی استعلاجی برای وی موافقت نگردید و خانواده وی هم اکنون در نگرانی بسر می برند. سلیمانی عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، استاد دانشگاه، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس و معاون دانشجویی دانشگاه تهران در دوره اصلاحات است که در جریان حوادث بعد از انتخابات بازداشت و در دادگاه به سه سال حبس محکوم گردید.
گفتنی است، سلیمانی در نامه سرگشاده‌ ای به رهبری، با شرح آنچه در زمان بازجویی بر وی رفته بود، خواستار اعزام گروهی از سوی رهبری برای رسیدگی به امور زندانیان شده اما بعد از انتشار این نامه به زندان رجایی شهر منتقل می گردد.
به همین مناسبت جرس با سوده سلیمانی دختر داوود سلیمانی در خصوص وضعیت جسمانی ایشان و نگرانی خانواده اش به گفتگو پرداخته است که ذیل می آید:
خانم سلیمانی لطفا در خصوص عمل پدرتان در بیمارستان قلب و انتقال ایشان به زندان رجایی شهر برایمان بگویید.
دیروز پدرم را برای عمل آنژیو به بیمارستان مرکزی قلب تهران برده بودند که الحمدالله عملشان خوب بود اما متاسفانه با وجود تاکید پزشکان مبنی بر نگهداری و مراقبت ایشان تا دو روز در بیمارستان، پدرم را به زندان رجایی شهر برگردانند. معمولا کسی که این عمل را انجام می دهد روی پایش یک کیسه شن می گذارند که خون به حلق و ریه برنگردد و دکتر هم ناراحت بود و می گفت من ایشان را مرخص نکرده ام و اگر می خواهید با این وضعیت ایشان را ببرید مسئولیت هر اتفاقی که برای ایشان بیافتد، بر عهده خودتان است. اما پدرم را با همان حال و به حالت نشسته و با درد و بدون مراقبت به زندان رجایی شهر برمی گردانند. حتی در آن هوای سرد نگذاشتند یک پتو هم به پدرم داده شود که پرستار شاکی شده بود.عمه ام برای گرفتن مرخصی پیش دادستانی می رود که دادستان می گوید من نمی دانم چه کسی اجازه داده است که آقای سلیمانی از زندان بیرون بیاید. این در حالی است که اگر اجازه دادستانی نباشد هیچ زندانی نمی تواند بیرون بیاید. حالا من نمی دانم این حرف ایشان آنهم با این لحن چه معنایی دارد.
مگر با تجویز پزشک اوین آقای سلیمانی را برای آنژیو گرافی به بیمارستان قلب تهران منتقل نکرده بودند؟
چرا، اساسا کسی که از زندان خارج می شود باید از طرف دادستان مجوز داشته باشد. خود دادستان هم از وضعیت روحی و جسمی پدرم خبر داشتند و پیش از این هم به دادستان در خصوص مشکل قلبی پدرم و تجویز پزشک برای آنژیو گرافی گفته شده بود. عمه من هم برای مرخصی بعد از عمل پیش دادستان رفته بود که با کمال تعجب دادستان به جای موافقت با مرخصی گفته بود اصلا چه کسی اجازه داده ایشان از زندان بیرون بیاید.
آیا می توانیدآقای سلیمانی را ملاقات کنید یا ایشان ممنوع الملاقات هستند؟
تا الان نتوانستیم ایشان را ببینیم حتی در بیمارستان در ساعات عمومی ملاقات بیماران، مادرم با درخواست و صحبت توانسته به مدت بسیاری کوتاهی پدرم را ببیند در حالی که حتی برای این ملاقات در بیمارستان هم مشکل تراشی می کردند و می گفتند آقای سلیمانی ممنوع الملاقات است تا بالاخره مادرم با زحمت زیاد توانست پدرم را ببیند. بعد هم که پدرم را به زندان برگرداندند ما بسیار نگران بودیم و بخصوص حال مادرم خیلی بد بود و می گفت چرا باید چنین برخوردهایی شود. ما از پدرم بی خبر بودیم که یکی از دوستان پدرم از زندان تماس گرفت و گفت چرا گذاشتید با آقای سلیمانی چنین برخوردی کنند؟ امکانات زندان برای کسی که تازه عمل کرده بسیار کم است و زندان برای ایشان مناسب نیست.
آیا آقای سلیمانی با خانواده تماس تلفنی داشتند؟
بله فقط یکبار با ما تماس گرفت و می خواست که ما نگران نباشیم. البته اخلاق پدرم طوری است در بدترین شرایط و با درد شدید برای اینکه ما نگران نشویم می گوید چیزی نیست در حالیکه پزشکها بشدت نگرانش بودند. الان هم ما بشدت نگران وضعیت ایشان هستیم و نمی دانیم چکار کنیم. بخدا در هیچ جا با نامسلمان اینگونه برخورد نمی کنند چه برسد به اینکه در یک کشور اسلامی آنهم با شخصی که جانباز شیمیایی و استاد دانشگاه این مملکت است اینگونه رفتار شود. کسی که با جان و دل برای خدمت به کشور و مردم زحمت کشیده حالا که اینطور مریض است باید چنین برخوردهایی با او بشود. اصلا چطور چنین کسی که تمام عمرش را صرف خدمت به کشور و مردم کرده و در جبهه های جنگ حضور داشته را می توانند به تشویش اذهان عمومی متهم کنند؟ ما یکی از ساکت ترین خانواده های زندانیان سیاسی هستیم و حتی با رسانه ها مصاحبه نمی کردیم تا جاییکه خود دادستان نیز به این موضوع اعتراف کرد. پدرم حتی قبل از زندان به خاطر اینکه شیمیایی بودند ناراحتی های مختلف و بیماری قند داشتند و تحت درمان پزشک متخصص بودند که بعد از اینکه زندانی شدند ما چندین بار پرونده پزشکی اشان را بردیم زندان، اما اصلا توجهی نمی کردند و پرونده پزشکی پدرم الان در یک گوشه خاک می خورد. حتی من مطمئن نیستم پدرم الان در بهداری و تحت مراقبت باشد ما واقعا نگران ایشان هستیم.
ما هرچه سکوت می کنیم شرایط بدتر می شود. در مهرماه هم که به پدرم مرخصی دو روزه داده بودند کلی از ما تعهد گرفتند که حق ندارید در این مدت با کسی رفت و آمد داشته باشید و افراد سیاسی نباید برای دیدن آقای سلیمانی بیایند و گفتند هر چه که مامی گوییم عمل کنید شاید مرخصی دو روزه یک هفته تمدید شود. حتی پدرم ناراحت شدند و گفتند چرا چنین تعهدی دادید؟ مگر می شود من شاگردان خودم را نبینم؟ اما با وجودی که تمام این کارها را کردیم و حتی جواب تلفن ها را نمی دادیم تا مشکلی پیش نیاید، ما را خیلی اذیت کردند و حتی آن دو روز هم که دادستان گفت روزی که می روید ایشان را بیاورید جزء آن دو روز محسوب نمی شود، اما آنها تمام روزی که در سرما و با معطلی زیاد دنبال پیگیری مرخصی ایشان بودیم را هم به حساب همان دو روز گذاشتند و یک روز بعد گفتند باید زندان برگردد. به عمویم هم گفتند چرا خبر مرخصی پدرم در روزنامه ها و رسانه ها کار شده که عمویم گفت ما به کسی نگفتیم و خودشان خبر را فهمیده و منتشر کرده اند. دقیقا مثل همان خبری که منتشر شد مبنی براینکه پدرم در سلول انفرادی مورد ضرب و شتم قرار گرفته، که پدرم متعجب شد که غیر از من و بازجو در سلول کسی نبود. این واقعیت ضرب و شتم من، چطور به بیرون درز پیدا کرده و در رسانه ها منتشر شده است؟
بخدا قسم هرچقدر ما سکوت می کنیم بیشتر اذیتمان می کنند در حالیکه کسانی که مصاحبه می کنند باز شرایطشان بهتر از ماست. در حق ما کم ظلم نشده است عزیزمان را بی گناه زندانی کرده اند و هر بلایی هم که می خواهند سر او و ما می آورند. دیگر چکار می خواهند بکنند؟ پدرم می گوید مصاحبه نکنید اما آخه تا کی از بلاهایی که سرمان می آورند و ظلمهایی که در حق ما می شود چیزی نگوییم. سکوت ما نه تنها وضعیت ما را بهتر نکرده بلکه باعث شده که فشارها را زیاد کنند و هر گونه برخوردی که دلشان می خواهد با ما انجام دهند. من نمی دانم دیگر دردم را به چه کسی بگویم من حتی نمی توانم پدر بیمارم را ببینم. بخدا پدرم برای درمانش به مراقبت نیاز دارد من نمی دانم پدرم الان در چه وضعیتی است. او مریض است باید پیش خانواده اش باشد…( به علت گریه برای مدتی جملات نیمه تمام ماند)
بخدا اینقدر دلم پر است… چرا با ما اینطور برخورد می کنند. دیگر سکوت نمی کنم می خواهند چکار کنند، می خواهند بگویند برای اینکه نگران و ناراحت پدرت بودی و مصاحبه کردی دستگیرت می کنیم. خوب بدتر از بلا و دردی که ما الان می کشیم که نیست. من نمی دانم چرا با پدرم این جور برخورد می کنند کسی که جز خدمت به این کشور و مردم کاری نکرده و همه شیفته اخلاق و مرامش هستند. حتی کسانی که اصلا پدرم را نمی شناختند با یک برخورد عاشقش می شوند حالا من که دخترش هستم چطور این رفتارها را تحمل کنم. به قاتل برای عید مرخصی می دهند اما به پدر من برای عید مرخصی ندادند، آخه پدر من چه کرده که این برخوردها می شود.
خانم سلیمانی زمانی که پدرتان در جبهه های دفاع مقدس برای دفاع از کشور و اسلام می جنگیدند شما چند سال داشتید؟
من دو سال داشتم، پدرم شیمیایی و برادرشان هم شهید شدند. به یکی از دوستانم درد دل می کردم که اینکه می گویند خانواده شهدا چشم و چراغ این مملکت هستند فقط یک حرف است والا چرا باید پدر من که شیمیایی شده الان در زندان باشد؟ چرا با ما خانواده شهدا این برخوردها می شود؟ بخدا خیلی دلم شکسته است چند وقت پیش تلویزیون نشان می داد که آقای خامنه ای برای دیدار خانواده شهدا به قم رفته اند اما چرا پدر من که برادر شهیدش را روی شانه هایش آورده و خودش جانباز است دیده نمی شود و این برخوردها را با او می شود؟ خانواده شهدا این جوری چشم و چراغ مملکت هستند؟ نه تنها پدر من بلکه تمام زندانیان سیاسی اصلا جایشان در زندان نیست. من بعدها می خواندم و می دیدم که اسرای عراقی چقدر از برخورد ما راضی بودند و حتی خیلی از آنها دلشان نمی خواست به کشورشان برگردند. اما چرا با خانواده شهدا اینگونه رفتار می شود؟
شما بعنوان جوان آینده ساز کشور و فرزند یک جانباز که سختی های زیادی را تحمل کرده و می کنید چه صحبتی با مسئولین دارید؟
اصلا از این وضعیت راضی نیستم. از اینکه می بینم پدر من که صادقانه به مردم و کشورش خدمت کرده الان باید با این وضعیت جسمانی و احوال بد در زندان بدترین شرایط را تحمل کند. من اصلا کاری به حکومت و نظام و مسائل سیاسی ندارم فقط این برخوردها با یک رزمنده و جانباز در ذهن من نمی گنجد و حق پدر من این نیست. چرا باید به نام اسلام این برخوردها صورت بگیرد؟ چرا باید جانباز و دکتر مملکت را کتک بزنند؟ حرف من این است چرا؟ نمی دانم می دانید که پدر من بیش از همه زندانیان در انفرادی نگه داشته شد، چهار ماه و نیم در انفرادی بود چرا؟ فقط برای اینکه می خواستند دروغ بگوید و واقعیت و حقیقت را انکار کند. اگر مثل خودشان دروغگو باشی عزت و احترامت را نگه می دارند.
تنها توقع ما این است که “عدالت” برقرار گردد.خیلی در حق ما اجحاف شده است. چرا قوه قضاییه در مورد برقراری عدالت غفلت می کند؟ من از قوه قضاییه می خواهم نه تنها در مورد پدرم بلکه در خصوص دیگر زندانیان سیاسی و خانواده هایشان عدالت را برقرار کنند. ما حتی وثیقه گذاشته ایم و الان هم که پدرم مریض است و احتیاج به مرخصی دارد متاسفانه اجازه نمی دهند حتی بعد از آنژیو گرافی تحت مراقبت باشد. ما فقط می خواهیم “قوه قضاییه عدالت را اجرا کند.”

 


 


ندای سبز آزادی: روزنامه تک صفحه ای اعتمادملی یک سال و سه ماه پس از توقیف این روزنامه اصلاح طلب، به صورت تک صفحه ای و به منظور تکثیر عمومی، منتشر شد.

به گزارش تحول سبز ، پیش شماره نخست روزنامه تک صفحه ای اعتمادملی به صورت پی دی اف و برای پرینت و کپی در سایت های خبری و فضای اینترنت قرار گرفته است.

مسئولان این روزنامه در نظر دارند که در حال حاضر هر هفته سه شماره از نسخه آزمایشی را منتشر کنند و از ۱۶ آذر سال جاری، شماره نخست آن را منتشر کنند و برای تکثیر عمومی در اختیار مردم قرار دهند.

در سرمقاله نخستین شماره روزنامه تک صفحه ای اعتمادملی آمده است:

“آمدیم؛ برای آگاهی

در شرایطی که رسانه های رسمی منتقد دولت یا به بند توقیف کشیده شده اند یا زیر تیغ تیز سانسور، ناچارند از بیان بخش عمده ای از وقایع و ظلم ها و ستم ها خودداری کنند، و در شرایطی که رسانه های دولتی و حاکمیتی با تمام توان و بودجه های کلان از بیت المال در جهت دروغ پراکنی و سرپوش گذاشتن بر واقعیت های جامعه و ضعف های دولت مستقر عمل می کنند، با رسالت آگاهی رسانی جمعی و با این امید به میدان اطلاع رسانی بازگشتیم که در میان آماج دروغ های حاکمیتی، یکی از راه های آگاهی بیشتر مردم برای انتخاب صحیح و گام برداشتن در مسیری باشیم که بر پایه آگاهی نیز شکل گرفته است.

توقیف روزنامه اعتمادملی تنها و تنها به دلیل بیان بخشی از واقعیات، دلیل بر آن نشد که در مسیر خود و از رسالت آگاه سازیمان دست بکشیم و نظاره گر ظلم مضاعفی باشیم که بر مردم می رود.

امید داریم که در سیاهه دروغ و دورویی و در شرایطی که مشکلات اقتصادی کمر مردم را خموده و مسئولان دولتی از پیروزی های خیالی خود سخن می گویند و در زمانی که زندان ها از بهترین مردان و زنان و دانشجویان وطن دوست پر شده است و رییس دولت مستقر، ایران را آزادترین کشور دنیا خطاب می کند، همراه و در کنار دیگر دوستان، در مسیری اطلاع رسانی عمومی گام برداریم.

در این راه سبز، روزنامه تک صفحه ای اعتمادملی نیاز به همراهی و کمک “شهروندخبرنگاران سبز” در همفکری و انتقاد، برای ارتقای کیفی این رسانه، و همچنین تکثیر و توزیع آن در سطح جامعه دارد.”

 


 


 برنامه های ۱۹ آبان ۱۳۸۹

رسا ، رسانه سبز ایران   


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته