-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

Best of Balatarin for 11/07/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.




... بلکه در ایران تمدن اسلامی وجود دارد...موسس جمهوری اسلامی یک عرب فرند عرب است ...در ایران بدنبال سقوط نظام اسلامی در حوادث اخیر بودند ولی من تاکید میکنم که ایران به برکت وجود رهبری امام خامنه ای از این دشواری بسلامت بیرون آمده است.
با ۲۲۰ امتیاز و ۱۳۹ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم
با ۱۷۶ امتیاز و ۳۶ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 



با ۱۴۷ امتیاز و ۳۱ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


محمد نوری زاد ، آزاده در بند ، در نامه ای که از زندان اوین به نگارش در آمده است ، با مردم ایران سخن گفت ، وی در بخشی از این نامه آورده است « ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم.»
با ۱۲۹ امتیاز و ۱۵ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


...آنگونه که از اسناد محرمانه مختلف از جمله در دو سند زیر مشخص میگردد، ابتدا اسرائیل با قصد جلوگیری از سقوط احتمالی دولت جمهوری اسلامی که در جنگ با عراق به شدت تضعیف و متشنج شده بود (در سندی دیگر که اینجا نیاورده ام علاوه بر جنگ، از مبارزات درونی سپاه پاسداران بر سر قدرت و همچنین عدم سلامت جسمی و روانی خمینی نیز به عنوان عوامل مهم و نگران کننده برای دولت اسرائیل نام برده شده است) برنامه فروش تسلیحات به خمینی را آغاز کرد، و پس از مدتی امریکا نیز با استدلالات اسرائیل در مورد روشی برای رها کردن گروگانهای اسرائیلی و نیز مقابله با نفوذ شوروی قانع شد تا به این برنامه بپیوندد. در رابطه با روابط فوق، تعدادی اسناد محرمانه دولت ایالات متحده را پیدا و ترجمه کرده ام که دوتای آنها را اینجا در اختیارتان قرار میدهم. اینها از سندهای محرمانه ای هستند که توسط هیئت حقیقت یاب «تاور» که پس از کشف روابط پنهانی دولت ریگان با خمینی بر پا شده بود به اجبار از طبقه بندی خارج شده اند. محتوای این اسناد گویا تر از آنند که نیازی به شرح و توصیف داشته باشند، پس اجازه بدهید بدون اطناب آنها را خدمت شما عرضه کنم. سند اول (تصویر فوق)، گزارش محرمانه به ریاست جمهور وقت ایالات متحده (رونالد ریگان)، تنظیم شده توسط «جان ام. پویندکستر - John M. Poindexter»، مشاور امنیت ملی ریاست جمهوری ایالات متحده به تاریخ ۱۷ ژانویه ۱۹۸۶ است. جزئیات این سند به شرح زیر است: کاخ سفید واشنگتن ۱۷ ژانویه ۱۹۸۶ [معادل با ۲۷ دیماه ۱۳۶۴] گزارش برای رئیس جمهور از جانب:‌ جان م. پویندکستر (امضا) موضوع: یافته های عملیات محرمانه در مورد ایران نخست وزیر اسرائیل «[شیمون] پرز» اخیرا مشاور مخصوص خود در زمینه تروریسم را با دستورالعملی برای یک برنامه پیشنهادی فرستاده است که از طریق آن اسرائیل، با کمی کمک از سوی ایالات متحده، میتواند موقعیتی ایجاد کند که منجر به وجود دولتی معتدل تر در ایران گردد. اسرائیلی ها بسیار نگرانند که ادامه تضعیف دولت ایران در جریان جنگ با عراق، رادیکالیزه تر شدن آن کشور، و نفوذ بیشتر شوروی در خلیج [فارس] خطرات قابل توجهی برای امنیت اسرائیل ایجاد خواهد کرد. آنها معتقدند این اهمیت حیاتی دارد که وارد عمل شوند و [با کمک نظامی به دولت ایران] نوعی تعادل قدرت را به منطقه بازگردانند. نقشه اسرائیلی ها بر این برنامه استوار است که عناصر معتدل تر در ایران، اگر توان مناسبی برای دفاع از ایران در مقابل عراق داشته باشند و اگر امکان پیشگیری از حرکات شوروی را از خود نشان بدهند، بتوانند به قدرت برسند. برای رسیدن به این هدف استراتژیک، اسرائیلی ها در صددند تا خود آغاز به فروش تسلیحات به عوامل با گرایش به غرب درون دولت ایران کنند. آنها بر این باور هستند که با این کار میتوانند نفوذ بی سابقه ای در تشکیلات دولتی ایران به دست بیاورند. اسرائیلی ها اطمینان دارند که ایرانی ها آنچنان نیازمند تسلیحات و قطعات نظامی، تخصص و کمک اطلاعاتی هستند که فراهم کردن این اقلام به تغییرات دراز مدت در جهت منافع ما در کادر و موضع گیری درون دولت ایران منجر خواهد گشت. به علاوه، با ادامه این معاملات یک وابستگی به این کمکها در ایران ایجاد خواهد شد که به فراهم کننده(ها) [اسرائیل و امریکا] این امکان را خواهد داد که با قدرت تاثیر دلخواه خود بر روند وقایع جاری را ایجاد کنند. چنین نتیجه ای با اهداف سیاستهای کنونی ما همخوان است و میتواند برتری های قابل توجهی در جهت منافع ملی امریکا را تضمین کند. طبق آنچه که فرستادهٔ نخست وزیر اسرائیل تشریح کرده است، تنها خواستی که اسرائیلی ها دارند این اطمینان است که بتوانند اقلامی که از انبارهای خود به ایران میدهند را از ایالات متحده دریافت و جایگزین کنند. ما جنبه های قانونی فروش سلاح های ساخت امریکا توسط اسرائیل به ایران را بررسی کرده ایم. با توجه به الزامات موجود در قوانین ایالات متحده در مورد فروش مجدد تسلیحات ساخت آمریکا توسط خریداران آن به کشورهای ثالث، من توصیه نمیکنم که شما با جزئیات طرح ارائه شده توسط اسرائیل موافقت کنید، اما راههای دیگری برای انجام این طرح وجود دارد... [گزارش در اینجا به بررسی جزئیات قانونی و ارائه روشهائی برای دور زدن قانون و مجلس سنا و فروش تسلیحات به ایران میپردازد، که در مدارک بعدی جزئیات عملی آن شرح داده شده] سند دومی که اینجا خدمتتان ارائه میکنم گزارش دیگری است که حدود سه ماه بعد از گزارش فوق، یعنی در تاریخ چهارم آوریل ۱۹۸۶، توسط «الیور نورث - Oliver North» از مسئولان اصلی پروژه فوق محرمانه فروش تسلیحات امریکائی به سپاه پاسداران از طریق اسرائیل تهیه، و برای اطلاع و تایید رئیس جمهوری وقت (رونالد ریگان) ارسال شده است. متن ترجمه کامل جزئیات این سند به شرح زیر میباشد (تصویر زیر از صفحه اول این سند است، تصاویر دیگر صفحات را در پائین صفحه ببینید): خیلی محرمانه - حساس موضوع: آزادی گروگان های امریکائی در بیروت پس زمینه: در ژوئن ۱۹۸۳، افراد غیر دولتی امریکائی و اسرائیلی عملیاتی را آغاز کردند به قصد آزاد سازی گروگانهای امریکائی در بیروت در مقابل دادن تسلیحات امریکائی متعلق به اسرائیل به گروههائی در ایران. تا رسیدن سپتامبر (سه ماه بعد) مسئولان آمریکائی و اسرائیلی نیز در این تلاش وارد شده بودند تا این اطمینان حاصل شود که دولت ایالات متحده: * با تحویل مواد مشمول تحریم به ایران توسط اسرائیل مخالفتی نخواهد کرد * آن اقلامی که توسط اسرائیل به ایران فروخته شده اند را برای باز پر کردن انبارهای اسرائیل جایگزین خواهد کرد در ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۳ [مصادف با ۲۲ شهریور ۱۳۶۲] دولت اسرائیل با پشتیبانی و موافقت دولت امریکا 508 موشک «تاو» به ایران فرستاد. چهل و هشت ساعت بعد، کشیش «بنجامین ویر- Benjamin Weir» در بیروت آزاد شد. تلاشهای بعدی توسط هردو دولت [اسرائیل و امریکا] برای ادامه این روند به دلیل اجبار به مکالمه و شرح خواسته هایمان از طریق یک دلال اسلحه ایرانی الاصل ساکن اروپا با مشکل برخورد کرده اند. در ژانویه ۱۹۸۶، تحت پوشش یک عملیات محرمانه جدید، دولت ایالات متحده خواستار ملاقاتی با مسئولان رسمی دولت ایران شد. در بیستم فوریه ۱۹۸۶ [*** نام حذف شده؟*** ] مسئول دولتی ایالات متحده با [ *** یک سطر حاوی اسامی و توضیحات حذف شده اند***] ملاقات کرد، که اولین ملاقات مستقیم ایران و ایالات متحده در بیش از پنج سال بود. در این جلسه طرف امریکائی تلاش کرد تا توجه ایرانی ها را بر تهدید موجود از جانب شوروی، و نیاز به ایجاد روابط دراز مدت بین دو کشورمان فرا تر از معاملات اسلحه متمرکز کند. این نکته مورد تاکید قرار گرفت که موضوع گروگانها یک «مانع» است که برای رسیدن به چنین روابطی بایستی پشت سر گذاشته شود. در طی آن ملاقات، همچنین واضح شد که مطالبات و خواستهای ما در گذشته از طریق واسطه به طور روشن به دولت ایران منعکس نشده بوده است، و دو موافقت شد که...
با ۱۲۶ امتیاز و ۳۲ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


نیروی انتظامی به جای اینکه در این مدت با صرف هزینه های فراوان دست به برگزاری مانورهای متعدد به اصطلاح اقتدار بزند و در آن عده ای از نیروهای خود را به اشکال مختلف دربیاورد و مردم معترض را مورد تمسخر قرار دهد و یا اینکه با آماده باش های هر روزه جهت رویارویی با اعتراضات مردمی، نیروهای خود را خسته کند اگر ذره ای ماموریت و وظیفه ذاتی پلیس را به نیروهایش می آموخت ، و در مانور ها به جای دلقک بازی به بررسی چگونگی راه های برقراری نظم وامنیت واقعی می اندیشید،نظم و امنیتی که قاتلی در روز روشن نتواند انسانی را مضروب کند و بالای سرش بایستد و در برابر چشمان پلیس بگوید که میخواهد شاهد مرگش باشد و مامورین قانون! نیز نظاره گر باشند و حتی از ترس نزدیک شدن به او نتوانند او را دستگیر کنند ومامورین پلیس از ترس نتوانند به موقع فرد را دستگیر و دیگری را از مرگ نجات دهند ،دیگر شاهد اینگونه مسائل نبودیم. حسین ساجدی نیا فرمانده انتظامی پایتخت در برابر سوال خبرنگاران مبنی بر اینکه چرا پلیس علیرغم نزدیکی پاسگاه انتظامی در محل جنایت با حدود 1 ساعت تاخیر حاضر شده است و حدود 20 دقیقه نیز دستگیری قاتلی که چاقو به دست داشته و مردم را تهدید مینموده است طول کشیده تنها به این نکته اشاره نمود که با مامورانی که در انجام ماموریت خود تخطی نموده اند برخورد خواهد شد. ساعت 11 قبل از ظهر پنجشنبه ششم آبان اهالی یکی از خیابان‌های سعادت‌آباد با شنیدن صدای درگیری به خیابان ریختند و مشاهده کردند بنگاه‌داری به نام یعقوب با چاقو به جوانی حمله کرده و او را از ناحیه شکم به شدت مجروح کرده است. مردم پس از مشاهده صحنه با پلیس 110 و اورژانس تماس گرفتند اما مرد مهاجم چاقویی روی سینه‌اش گذاشته و تهدید می‌کرد اگر کسی بخواهد به قربانی‌اش دست بزند خودش را می‌کشد. او می‌خواست مرگ رقیب عشقی‌اش «محمدرضا» را با چشم خودش ببیند. ماجرا از این قرار بود که این دو نفر در میدان کاج سعادت‌آباد به خاطر اختلافات مالی و ناموسی با هم درگیر شدند که یکی از آنها به ضرب چاقو دیگری را نقش بر زمین می‌کند و مانع از آن می‌شود که مردم به او کمک کنند و واقعاً مردم هم به دلیل اینکه دچار دردسر نشوند به طرف مضروب نمی‌رفتند و نقش تماشاچی را ایفا می‌کردند. 45 دقیقه از این ماجرا گذشت و دیگر صدایی از جوان خون‌آلود شنیده نشد، از مأموران پلی و اورژانس هم خبری نبود که قاتل آرام شد و تصور کرد محمدرضا را کشته است. و اما نکته مهم‌تر این است که قتل در پایتخت اتفاق افتاده نه در بیابان‌ها یا اطراف تهران آن جایی که بلافاصله پلیس می‌توانست خود را به صحنه درگیری برساند. در هر صورت شاید حضور دیرهنگام اورژانس همانگونه که پیش‌تر گفته‌اند در عرض 15 دقیقه خود را به مصدوم می‌رسانند یا دیر رسیدن پلیس و از آن بدتر عدم اقدام جدی برای دستگیری قاتل از عوامل مرگ آن جوان بوده که بنا به هر دلیلی باعث این درگیری شده است. این در حالی است که رئیس پلیس پایتخت نیز از برخورد با دو مأموری که نتوانسته‌اند مأموریت خود را آنگونه که باید انجام دهند خبر داده است. سردار حسین ساجدی‌نیا در تشریح این حادثه گفت: چند روز قبل در پی اختلاف مالی و ناموسی دو نفر در میدان کاج سعادت‌آباد تهران با هم درگیر شدند که در پی آن یکی از آنها به قتل رسید. فرمانده انتظامی تهران بزرگ با اشاره به اینکه مأموران پس از اطلاع از حادثه در محل حاضر شدند، گفت: مأموران حاضر در صحنه اقدام به تیراندازی هوایی کردند اما دستگیری قاتل حدود 20 دقیقه طول کشید چون اجازه نزدیک شدن به مقتول را نمی‌داد
با ۱۲۶ امتیاز و ۹ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


تحول سبز: محمد نوری زاد ، آزاده در بند ، در نامه ای که از زندان اوین به نگارش در آمده است ، با مردم ایران سخن گفت ، وی در بخشی از این نامه آورده است « ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم.» به گزارش وبسایت شخصی نوری زاد متن کامل این نامه به شرح ذیل است: در بند ۳۵۰ زندان اوین که بودم، هر روز، نگاهم ازچهره ای به چهره ای دیگر می لغزید. از یک استاد کارآمد دانشگاه به یک دانشجوی برتر دانشگاه. از یک پیر شریف و هوشمند به جوانی نابغه و دردمند. در بند ۳۵۰ زندان اوین، این نگاه ها بود که در هم می پیچید و با هم سخن می گفت و این سکوت بود که با همان نگاه های پر معنا به زانو در می آمد. عجب روزگاری است این روزها ! آن که در زندان است، فورانی از خوبی ها با اوست ، و آن که زندان بان است، چاره ای جز شرمساری ندارد. و چه پیچاپیچی است در ۳۵۰٫ رقص شایستگی ها، و رقص شرمساری ها ! و این تاریخ است که شرمساران این روزگار ما را در هیبت طلبکاران و مدعیان و اسلحه به دستان، به سینه خود الصاق می کند. من می پرسم: راستی، ما را فردایی نیز هست!نیست؟ تو بگو: چه باک! اسلحه ای که امروز در دست من است، فردا نیز خواهد بود. و من، از همین سکوت سلول خود فریاد می زنم: ای من فدای آنانی که اگر چشمشان نمی بیند، گوششان، صدای گامهای اضمحلال را می شنود. در بند ۳۵۰ زندان اوین، حدودا یکصد و پنجاه نفر زندانی سیاسی، نشسته اند و روز ها را از پی هم به سیخ می کشند. من معتقدم بر شانه هر یک ساعت از عمر اینان، غرامت سنگینی حمل می شود. باز پرداخت این غرامت های بیشمار، خواه ناخواه، به عرصه انسانی مردمان ایران، و به ساحت پروردگاری خدای متعال ارجاع داده می شود. این روزها، زندانبانان بند ۳۵۰، با تلسکوپ های فعال و سراسیمه خود، چشم به راه یک یا چند تقاضا نامه اند که درآنها چیزی به اسم «عفو» و لابد با چاشنی «رأفت اسلامی»، گنجانده شده باشد. من با اطمینان می گویم: به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد. چرا که در بند ۳۵۰، یک برگ تقاضا نامه عفو، ۳۵۰ میلیون، نه، ۳۵۰ میلیارد، و ای بسا بیشتر ارزش دارد اما چرا هیچ زندانی سیاسی دست به قلم نمی شود؟ من معتقدم ملات خوشبختی بشر، چیزی جزعقل نیست. ملاتی که_ شرمنده ام _ در کانون حاکمیت ما، کمتر به کار گرفته می شود. ای عجب، حاکمان ما در یک قدمی خوشبختی ایستاده اند و بر سر خویش می زنند.آیا یک نفر از یکصد و پنجاه نفر زندانیان بند ۳۵۰، روی برگه ای خواهد نوشت: العفو، مرا ببخشیایید؟ من که این استعداد را در آن یکصد و پنجاه نفر ندیدم! هرگز !!! در بند ۳۵۰ زندان اوین، یکصدو پنجاه جوان و پیر به جرم اقدام علیه امنیت ملی، زندانی اند. من با اطمینان و از سر صدق می گویم که امنیت ملی ما در جاهای دیگر و توسط کسان دیگرآسیب دیده و می بیند. این افراد را می توان در کنار آقای احمدی نژاد و هم با خود ایشان دید، و هم در مجلس سست، و هم در دستگاه قضایی که چیزی به اسم شوخی را در قامت قضاوت به مردم قالب می کند. به این می اندیشم که اژده های موجود در اسطوره های کهن آریایی، که سه کله و سه پوزه و شش چشم دارد، اکنون سر برآورده است. نه از صف اشقیا، که از صف دوست و نه از باب استعاره ای که راه به طعنه و مطایبه می برد. بلکه در حوزه حقیقتی مطلوب. این اژده ها، بر خلاف نام نامبارکش و صورت هیولاگونش، این بار چهره ای خواستنی دارد. با هر سری که از او_به تیغ جفا_ می برند و قطع می کنند، سری دیگر، و سرهایی دیگر می روید و بر می آید. این اژده ها، چه می تواند باشد جز قلم؟و جز حق؟ و معصومیت تاریخی به تاراج رفته ایرانیان؟ این اژده ها، مردی است، مردانگی است. و : خون های به ناحق ریخته شده مردمان ایران این روزگار. «شمع» از دیربازتاریخ، در دسترس بشر بوده است. یک وسیله کمک آموزشی مدام. چیزی که در سکوت مستمر خود، با انسان ها سخن می گفته است. این که : نور بیفشان، گرچه به نابودی خودت بیانجامد. و باز اینکه : نورافشاندن و راه نمایاندن، به آب شدن منجر می شود. من در بند ۳۵۰، یکصد و پنجاه مشعل دیدم. مشعل های مشتعل. مشعل هایی که شب و روز می سوزنند و آب می شوند و راه تاریخی ما را نشان ما می دهند. مشعل هایی که به هر کجای تاریخ اسطورگی سرزمین ما می تابند و گنجینه ای ازخردمندی ها و هوشمندی ها برمی آورند. که اگر مارهای شانه ضحاک، نشان از حرص و آز او دارند، مغز جوانان ایرانی_که به تغزیه ماران شانه ضحاک برده می شدند_ حکایت از به تخت نشینی آز، به جای خرد دارد. امروز اما،این اسطورگی، دوباره سر برآورده و جان گرفته و به دگردیسی بایسته خویش پای نهاده است. و آن، برآمدن از دل مرگ، و شکفتن از پهنه ی پژمردگی، و درخشیدن از متن تاریکی، و جوشش از وادی بهشت، و بر فرازآمدن از قعرعمق، و پایداری و پیروزی از خیمره شکست های ظاهری است. و چه چشم اندازی است : رقص پیروزی. و اما من از همین زندان اوین، و شب ها و روزهای بلاتکلیفی اش می خواهم تقاضای عفو کنم. با این حیرت، که زندانبانان، برگه ی تقاضانامه ی مرا به هیچ نیز نمی خرند. چرا که مخاطب این تقاضانامه من، آنان نیستند،بلکه شما مردمید. معتقدم هیچ شرمی نافذتر و برنده تر از شرم پوزش نیست. همه شما یک سو، و من، یک سو. شما پرخاشگر، ومن، سر به زیر و خاموش. شما طلبکار و مدعی، و من مقروض و بی کس. شما دور تا دور، و من در میانه. عجب عرصه ای!رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. رقص پوزش! گزیده ای از متن تقاضانامه عفو من. تقاضانامه عفو ما: ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا،
با ۱۱۸ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


نيک‌آهنگ بارها قبل از کودتای انتخاباتی با طعنه و کلام مستقيم خبرنگاران داخل ايران را به مزد بگيری و همراهی با ج.ا. و عدم استقلال محکوم کرد و گرچه بارها و بارها به او تذکر داده شد که وی از کنج عافيت کانادا حق ندارد روزنامه نگاران داخل ايران که تحت فشار هستند را سرزنش کند (اينجا را بخوانيد) ولی وی بدون توجه به اين تذکرها همچنان تيغ تيز طعنه‌ها، انتقادها، و تمسخرهايش را بر پيکر روزنامه نگاری داخل ايران می‌کشيد و هميشه نيز به چند بازجويی و چند روز زندان خويش اشاره می‌کرد و ديگران را به عافيت طلبی متهم می‌کرد. هنگامی که کودتا رخ داد و صدها روزنامه نگار، زندانی، شکنجه، بيکار، مضروب، محروم، تبعيد، آواره و معلول شدند نيک آهنگ از کنج عافيت کانادا هيچ از اين خيل بزرگ مبارازان و روزنامه‌نگاران عذر خواهی نکرد و به خطايش اعتراف نکرد و عقل شرم و پشيمانی بر چهره‌اش ننشست. او نگفت که سه روز زندانی بودنش در برابر ۵۰۰ روز زندانی بودن احمد زيدآبادی که از داخل ايران در انتقاد از رهبری مقاله می‌نوشت ولی نيک‌آهنگ در عافيت کانادا شهامت کشيدن کارتون رهبر را نداشت چه معنايی دارد. او سه روز زندانی بودن و بازجويی‌هايی مرتضوی را برای خود جايگاهی برای طعنه زدن و تمسخر هر کسی می‌داند هيچگاه در برابر اينکه احمد زيد‌آبادی به گفته خود در هفده روز اول در جايی شبيه قبر زندانی بودن است احساس شرم و گناه نکرد. او که چند سال تنها بودنش در کانادا را به رخ می‌کشد هيچ احساس شرم نکرده است و عذر خواهی نکرده است که آيا اين تنهايی (۱) او با ۵۰۰ روز عدم مرخصی عيسی سحرخيز و احمد زيد‌آبادی روزنامه نگارانی که با شهامت از رهبر ايران انتقاد کردند و حتی از او شکايت کرده‌اند قابل مقايسه است در حالی که او تنها شهامت داشت از از خامنه‌ای فقط دستش را بکشد؟ اما نيک آهنگ نه تنها از اين‌ها احساس شرم نکرد و عذر خواهی نکرد بلکه بار ديگر هنگامی که روزنامه‌نگاران در زندان اوين اعتصاب غذا کردن و تمام جامعه ايران و جامعه خبرنگاران از به خطر افتادن جان اين نخبگان عزيز کشور در نگرانی به سر می‌بردند و از آن‌ها می‌خواستند که وجود عزيزشان را برای ايران آزاد فردا حفظ کنند ايشان از اين درخواست کنندگان انتقاد کرد و از کنج عافيت کانادا از آنان خواست به اعتصابشان ادامه دهند تا اينکه صدای خانواده‌های اين زندانيان از اين حرف غيرانسانی در آمد ولی او باز هم عذرخواهی نکرد. نيک‌آهنگ داستان‌های ديگری نيز دارد که در نوشته‌های ديگر به آن می‌پردازم ولی پيش از همه وی می‌بايد با صدای بلند از تمام روزنامه نگاران ايرانی (چه آن‌ها که در بندند و چه آن‌ها که آزادند) عذر خواهی کند.
با ۱۱۷ امتیاز و ۱۲۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


جرس: محمد نوری‌‌زاد، نویسنده و فیلم‌ساز زندانی که به دلیل نگارش چندین نامه انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی در زندان به سر می‌برد، در نامه‌ای از زندان، اشاره به درخواست زندانبانان از زندانی‌ها مبنی بر نوشتن "عفونامه" کرده است. به گزارش سایت رسمی محمد نوری زاد، وی در بخشی از نامه‌اش آورده است: این روزها، زندانبانان بند ۳۵۰، با تلسکوپ های فعال و سراسیمه خود، چشم به راه یک یا چند تقاضا نامه اند که درآنها چیزی به اسم "عفو" و لابد با چاشنی "رأفت اسلامی"، گنجانده شده باشد. من با اطمینان می گویم به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد. متن کامل این نامه به شرح زیر است: در بند ۳۵۰ زندان اوین که بودم، هر روز، نگاهم ازچهره ای به چهره ای دیگر می لغزید. از یک استاد کارآمد دانشگاه به یک دانشجوی برتر دانشگاه. از یک پیر شریف و هوشمند به جوانی نابغه و دردمند. در بند ۳۵۰ زندان اوین، این نگاه ها بود که در هم می پیچید و با هم سخن می گفت و این سکوت بود که با همان نگاه های پر معنا به زانو در می آمد. عجب روزگاری است این روزها ! آن که در زندان است، فورانی از خوبی ها با اوست ، و آن که زندان بان است، چاره ای جز شرمساری ندارد. و چه پیچاپیچی است در ۳۵۰٫ رقص شایستگی ها، و رقص شرمساری ها ! و این تاریخ است که شرمساران این روزگار ما را در هیبت طلبکاران و مدعیان و اسلحه به دستان، به سینه خود الصاق می کند. من می پرسم: راستی، ما را فردایی نیز هست!نیست؟ تو بگو: چه باک! اسلحه ای که امروز در دست من است، فردا نیز خواهد بود. و من، از همین سکوت سلول خود فریاد می زنم: ای من فدای آنانی که اگر چشمشان نمی بیند، گوششان، صدای گامهای اضمحلال را می شنود. در بند ۳۵۰ زندان اوین، حدودا یکصد و پنجاه نفر زندانی سیاسی، نشسته اند و روز ها را از پی هم به سیخ می کشند. من معتقدم بر شانه هر یک ساعت از عمر اینان، غرامت سنگینی حمل می شود. باز پرداخت این غرامت های بیشمار، خواه ناخواه، به عرصه انسانی مردمان ایران، و به ساحت پروردگاری خدای متعال ارجاع داده می شود. این روزها، زندانبانان بند ۳۵۰، با تلسکوپ های فعال و سراسیمه خود، چشم به راه یک یا چند تقاضا نامه اند که درآنها چیزی به اسم «عفو» و لابد با چاشنی «رأفت اسلامی»، گنجانده شده باشد. من با اطمینان می گویم: به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد. چرا که در بند ۳۵۰، یک برگ تقاضا نامه عفو، ۳۵۰ میلیون، نه، ۳۵۰ میلیارد، و ای بسا بیشتر ارزش دارد اما چرا هیچ زندانی سیاسی دست به قلم نمی شود؟ من معتقدم ملات خوشبختی بشر، چیزی جزعقل نیست. ملاتی که_ شرمنده ام _ در کانون حاکمیت ما، کمتر به کار گرفته می شود. ای عجب، حاکمان ما در یک قدمی خوشبختی ایستاده اند و بر سر خویش می زنند.آیا یک نفر از یکصد و پنجاه نفر زندانیان بند ۳۵۰، روی برگه ای خواهد نوشت: العفو، مرا ببخشیایید؟ من که این استعداد را در آن یکصد و پنجاه نفر ندیدم! هرگز !!! در بند ۳۵۰ زندان اوین، یکصدو پنجاه جوان و پیر به جرم اقدام علیه امنیت ملی، زندانی اند. من با اطمینان و از سر صدق می گویم که امنیت ملی ما در جاهای دیگر و توسط کسان دیگرآسیب دیده و می بیند. این افراد را می توان در کنار آقای احمدی نژاد و هم با خود ایشان دید، و هم در مجلس سست، و هم در دستگاه قضایی که چیزی به اسم شوخی را در قامت قضاوت به مردم قالب می کند. به این می اندیشم که اژده های موجود در اسطوره های کهن آریایی، که سه کله و سه پوزه و شش چشم دارد، اکنون سر برآورده است. نه از صف اشقیا، که از صف دوست و نه از باب استعاره ای که راه به طعنه و مطایبه می برد. بلکه در حوزه حقیقتی مطلوب. این اژده ها، بر خلاف نام نامبارکش و صورت هیولاگونش، این بار چهره ای خواستنی دارد. با هر سری که از او_به تیغ جفا_ می برند و قطع می کنند، سری دیگر، و سرهایی دیگر می روید و بر می آید. این اژده ها، چه می تواند باشد جز قلم؟و جز حق؟ و معصومیت تاریخی به تاراج رفته ایرانیان؟ این اژده ها، مردی است، مردانگی است. و : خون های به ناحق ریخته شده مردمان ایران این روزگار. "شمع" از دیربازتاریخ، در دسترس بشر بوده است. یک وسیله کمک آموزشی مدام. چیزی که در سکوت مستمر خود، با انسان ها سخن می گفته است. این که : نور بیفشان، گرچه به نابودی خودت بیانجامد. و باز اینکه : نورافشاندن و راه نمایاندن، به آب شدن منجر می شود. من در بند ۳۵۰، یکصد و پنجاه مشعل دیدم. مشعل های مشتعل. مشعل هایی که شب و روز می سوزنند و آب می شوند و راه تاریخی ما را نشان ما می دهند. مشعل هایی که به هر کجای تاریخ اسطورگی سرزمین ما می تابند و گنجینه ای ازخردمندی ها و هوشمندی ها برمی آورند. که اگر مارهای شانه ضحاک، نشان از حرص و آز او دارند، مغز جوانان ایرانی_که به تغزیه ماران شانه ضحاک برده می شدند_ حکایت از به تخت نشینی آز، به جای خرد دارد. امروز اما،این اسطورگی، دوباره سر برآورده و جان گرفته و به دگردیسی بایسته خویش پای نهاده است. و آن، برآمدن از دل مرگ، و شکفتن از پهنه ی پژمردگی، و درخشیدن از متن تاریکی، و جوشش از وادی بهشت، و بر فرازآمدن از قعرعمق، و پایداری و پیروزی از خیمره شکست های ظاهری است. و چه چشم اندازی است : رقص پیروزی. و اما من از همین زندان اوین، و شب ها و روزهای بلاتکلیفی اش می خواهم تقاضای عفو کنم. با این حیرت، که زندانبانان، برگه ی تقاضانامه ی مرا به هیچ نیز نمی خرند. چرا که مخاطب این تقاضانامه من، آنان نیستند،بلکه شما مردمید. معتقدم هیچ شرمی نافذتر و برنده تر از شرم پوزش نیست. همه شما یک سو، و من، یک سو. شما پرخاشگر، ومن، سر به زیر و خاموش. شما طلبکار و مدعی، و من مقروض و بی کس. شما دور تا دور، و من در میانه. عجب عرصه ای!رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. رقص پوزش! گزیده ای از متن تقاضانامه عفو من. تقاضانامه عفو ما: ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم. مرگی که فراتر از تمایل من، مرا تعقیب می کند. از اینکه من، ما، جلوی چشم جهان عقل، با شما بی عقلی کردیم، پشیمانیم. مرگ برای ما، و زندگی برای شما. رقص مرگ برای من، برای ما، و رقص زندگی برای شما. دنیا و آینده به کامتان.
با ۱۱۷ امتیاز و ۱۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم.
با ۱۱۲ امتیاز و ۴ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


یک دانش آموز 15 ساله بلوچ از روستای چاه علی از توابع شهرستان نیکشهر توسط معلمش در سر کلاس با کوبیدن کتاب بر سر او بقتل رسید. علت کوبیدن کتاب بر سر دانش آموز این بوده که او کتاب خود را در خانه فراموش کرده بود.دانش آموز بعد از بیهوشی و به کوما رفتن , به بیمارستان نیکشهر منتقل می شود و بعد از آن به زاهدان منتقل می شود ولی هر گز دیگر به هوش نمی آید
با ۱۰۵ امتیاز و ۳۸ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


بگو مسخره... مسخره... اسم بابات اصغره!... یادش بخیر، چه روزهای شاد و خوشی داشتیم... چقدر با بازی با کلمات و این جور چیزها سر به سر یکدیگر می‌گذاشتیم و با هم شوخی می‌کردیم. برای خودش دنیایی بود. همیشه به دنبال این بودیم که تازه‌ترین و جدیدترین کلمات و پاسخ‌های مربوطه! را پیدا کنیم و با دوستان، همکلاسی‌ها و بچه محل‌ها شوخی کنیم. چه حالی می‌داد وقتی کلمه‌ای را پیدا می‌کردی و خیلی تازه بود. می‌رفتی تو مدرسه و از همه می‌خواستی که بگویند: فلان! تو هم سریع پاسخ می‌دادی: بهمان! این کار ما مدل‌ها، انواع و اقسام مختلفی داشت. از مدل‌های ساده و پاستوریزه بگیر تا مدل‌های بی‌تربیتی و سوپر خفن! حتی گاهی اوقات با نام و فامیل (نام خانوادگی) معلمان، دبیران و دیگران شوخی می‌کردیم. بیچاره آن کسی که نامش ورد زبان‌ها می‌شد. بساطی به راه می‌افتاد که نگو و نپرس. به هر حال از آن سال‌ها زمان زیادی می‌گذرد و نمی‌دانم بچه‌ها و کودکان امروزی اهل این جور کارها و شوخی‌ها هستند یا نه. اما برای نسل ما که دنیایی از خاطره است.
با ۱۰۳ امتیاز و ۴۴ نظر فرستاده شده در بخش سرگرمی
نظرات

 


آبان 1378، صدای یکی دیگر از روزنامه های تاریخ ساز خاموش شد. اما خاموشی صدای این روزنامه، همراه با فریاد بلند یک «مرد» بود؛ مردی که گرچه از جانب مجلس محافظه کار پنجم، حضورش در راس وزارت کشور تحمل نشد، اما او راه دیگری پیش گرفت. ردای سیاست ورزی را از تن درآورد و وارد کارزار جامعه ی مدنی شد. اما این بار نه در مقام کنش ورزی سیاسی، بل منتقدی با لهجه ای صریح و موضعی سازش ناپذیر. او بنای «خرداد» را گذاشت، «خرداد» در آذر آمد. آمدن «خرداد» با هنگامه ی سیاه قتل های زنجیره ای مصادف گشت تا خرداد یکی از معدود راویان آن پاییز سرد و تلخ 1377 باشد. در پاییز مرگبار آن سال، اما خرداد گرم و زنده و پرتپش می نمود. خرداد در حیات یک ساله اش، بیشتر راوی بحران ها بود. از ماجرای قتل های زنجیره ای گرفته تا حمله به کوی دانشگاه تهران؛ از توقیف "زن" گرفته تا خداحافظی دلگیر "سلام"… با این حال وقتی خرداد را در یک سالگی اش خاموش ساختند و آن مرد را از دادگاه ویژه روحانیت (دادگاهی که خود بیدادگاهی غیرقانونی می دانست) روانه ی زندان اوین کردند، همراهان خرداد همچنان از زندگی می گفتند، از اینکه در پس خرداد، تیری است و مردادی…! بازخوانی تاریخی امروز، روایتی تصویری است؛ همراه عبدالله نوری از دادگاه تا زندان. اما حیف ام آمد نقل قول تعدادی از همراهان "خرداد" را اینجا بازگو نکنم. هر یک با احساس یگانه شان، خاموشی خرداد را روایت می کنند. بعضی با خشم، بعضی به بغض و بعضی به طنز… اما همگی از ادامه ی زندگی می گویند...
با ۹۴ امتیاز و ۵۴ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


توجه توجه. نوشته ی من را در گمنامی مطلق از ترس جانم ان هم شاید میخوانید. اما سخنی که میبینید در باره ی محمد نوریزاد است مردی برای همه ی فصول شهامت. اقای نوریزاد خواستم این را بگویم که اگرمیبینید خامنه ای ضحاک امروز شما را به بند کشیده و سر هر منبر خون خطبه ی فتنه میخواند و این کابوسش شده دلیلش قلمت و شرافتت است که درست قلب استبداد را نشانه رفته.و زبان قاصر از وصف این همه شهامت.
با ۸۸ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


فدراسیون جهانی وزنه برداری پس از یکسال رای به محرومیت ابدی سعید علی حسینی داد. ستاره 22 ساله سنگین وزن ایران که قهرمانی جوانان جهان را در بازی های سال 2009 به دست آورده بود ، در بازی های جهانی این سال در کره جنوبی از شرکت در مسابقات محروم شد. ابتدا مصدومیت دلیل این انصراف ناگهانی اعلام شد و بعد از مدتی افشا شد قبل از مسابقه فدراسیون جهانی او را به دلیل مثبت اعلام شدن نمونه آزمایش دوپینگش ، محروم کرده است. خبری که با اعلامش وزنه برداری ایران وارد بحرانی بزرگ شد. حسین رضازاده ، سرمربی وقت تیم ملی در صف اول متهمین قرار گرفت . علی حسینی و چند وزنه بردار سنگین وزن دیگر ایران که همزمان با سعید محروم شده بودند کادرفنی تیم ملی را مقصر می دانستند و آمپول های تزریق شده به ورزشکاران در طول اردوها را دلیل این اتفاق می دانستند. فدراسیون سابق حتی پروژه محرومیت مادام العمر رضازاده را در دستور کار قرار داد اما چندی بعد ، این مربی با حکم رئیس سازمان ورزش توانست سرپرست فدراسیون وزنه برداری شود.
با ۸۷ امتیاز و ۶ نظر فرستاده شده در بخش ورزش
نظرات

 


سعید علی‌حسینی: ما در اردوی اردبیل كه بودیم به ما آمپول انسولین، تستسترون و سوماتوتروپین می‌زدند و بعد فهمیدیم این همان بلایی است كه به سر خیلی از وزنه‌برداران آمده و آنها دچار بیماری دیابت شده‌اند. این كار را می‌خواستند برای ما هم بكنند. من و بهداد سلیمی گفتیم ما نیازی به این آمپول‌ها نداریم. پدرم هم اجازه نمی‌داد كه من از این آمپول‌ها استفاده كنم.»پدر علی حسینی ادامه داد: « همه ما به این قرآن اعتقاد داریم. این قرآن را جلوی رضازاده گذاشتم و گفتم كه سعید علی حسینی هیچ قرصی نخورده است. از این بالاتر دیگر چیزی نداریم كه قسم بخورد. من به این قرآن قسم می‌خورم كه آن دارویی كه اعلام می‌كنند سعید مصرف نكرده است ولی به نام سعید آن را درآورده‌اند. من آنقدر به سعید اعتماد دارم كه قسم قرآن می‌خورم. یك روز به او آب معدنی دادم كه درش باز بود، او آب را نخورد به دلیل اینكه می‌ترسید ماده‌ای در آن ریخته شده باشد. او حتی آب معدنی را در صورتی كه پلمب شده بود می‌خورد. او اینقدر كنترل می‌كرد. من حتی در مورد غذایی هم كه می‌خوردم مواظب بودم كه به آن چیزی اضافه نكنم. همه چیز را تحت كنترل داشتم. حتی من كراتین هم مصرف نمی‌كردم. من كه می‌دانستم یك بار محروم شده‌ام و این بار برای همیشه محروم می‌شوم. من كه این تجربه را داشتم كه به صورت ناگهانی از من تست بگیرند. مگر دیوانه بودم كه دوباره این كار را بكنم.» پدر سعید نیز به ایسنا گفت: "ما یك مثل داریم وقتی چهارپایی از جویی رد شود و پایش در گل‌ها گیر كند، دیگر تا آخر عمر آن كار را تكرار نمی‌كند. حالا این مثل سعید است. چطور می‌شود او یك بار دو سال محروم شود و دوباره با این مشكل مواجه شود؟ چرا؟ چون بخواهند در فدراسیون ریاست كنند." سعید علی حسینی گفت: «من بارها در اردو مورد بی‌مهری‌های رضازاده قرار می‌گرفتم. وقتی بقیه بچه‌ها به وزنه‌هایی در حد ركوردهای ایران می‌رسیدند چند سكه پاداش می‌گرفتند اما وقتی من در اردو ركوردهای جهانی را هم می‌زدم رضازاده بلند شده و می‌رفت. وقتی 210 كیلوگرم را در یك ضرب زدم رضازاده سالن را ترك كرد. وقتی 215 كیلوگرم را هم زدم باز هم سالن را با ناراحتی ترك كرد. وقتی 250 كیلوگرم در دو ضرب زدم همین كار را تكرار كرد و هر بار با بهانه‌ای اعلام می‌كرد كه اینها فایده‌ای ندارد. چرا باید با من این رفتار را انجام می‌داد؟ آیا با این رفتار اكنون نباید شك كنم كه می‌خواستند من را قربانی كنند؟ وقتی من گفتم كه می‌خواهم از نمونه ادرارم آزمایش DNA به عمل آید تا ببینم واقعا این نمونه ادرار من است كه مثبت شده یا نه؟ افشین ریاحی گفت كه احتیاجی به این كار نیست. مشكل تو حل می‌شود. حتی رضازاده پیش از حضور در مجارستان به من گفت كه تو مشكلی نداری و می‌توانی در رقابت‌های قهرمانی كشور وزنه بزنی. حالا چطور شده به یك باره من دوپینگی شده‌ام. حتی من می‌دانم كه آیان، رضازاده را آنچنان را قبول ندارد و از ما خواسته كه مسوولان بلندپایه ما به آنجا بروند.»
با ۸۵ امتیاز و ۳ نظر فرستاده شده در بخش ورزش
نظرات

 


هنوز نمي دانم بايد چه بنويسم! در چه قالبي! شوكه شده ام! جنايت هولناك است اما.... راستش را بخواهيد اگر همين اتفاق در يك فيلم مي افتاد بي گمان آن فيلم را در رده فيلم هاي كمدي دسته بندي مي كردند! خيلي ها فرياد زدند واي بر ما كه نگاه كرديم تا انساني.... از اين واژه بدم مي آيد! همين واژه آخر كه حذف كرده ام! اما از همه درخشان تر و شاهكار و شاه بيت اين ماجراي هولناك عملكرد نيروي مقتدر و پر صلابت انتظامي است! 45 دقيقه (بنا به اظهارات شاهدان) يا 20 دقيقه (بنا به اظهارات فرمانده معظم نيروي انتظامي تهران بزرگ) نيروي انتظامي مي ايستد تا قاتل عربده بكشد و فرياد بزند و ... حال قاتل زنده است و مقتول...! طبق معمول نيروي انتظامي از كسي كه بايد حفاظت كند، به نحو احسن حفاظت نموده است! مگر سال پيش را فراموش كرده ايم؟ مردم در يكسو! قداره بندها و چاقو كشها در سوي ديگر! مامورين نيروي مقتدر انتظامي هم وظايفي دارند كه به آنها عمل كرده اند! مگر كهريزك ... فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ هم بعد از چند روز اعلام فرمودند:« ماموران حاضر در صحنه اقدام به تیراندازی هوایی کردند؛ اما دستگیری قاتل حدود 20 دقیقه به طول انجامید و این درحالی بود که مقتول نیز در صحنه حادثه حضور داشت و قاتل اجازه نزدیک شدن به مقتول را نمی‌داد.» همشهري از زبان سردار چنين مي نويسد:« فرمانده انتظامی تهران بزرگ با اشاره به اینکه ماموران حاضر در صحنه در دستگیری قاتل تعلل کرده‌اند، تصریح کرد: با هر دو مامور حاضر در صحنه برخورد انضباطی لازم صورت گرفت و هر دوی آنها به بازرسی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ جهت سیر مراحل قانونی معرفی شدند.» ملاحظه فرموديد برخورد مي شود! هنوز زمان زيادي از انجام مانور اقتدار نمي گذرد. سردار يادتان هست؟ مانور كرديد در حد تيم ملي! مقتدرانه و دشمن شكن! نشان داديد هر فتنه اي را نيروي انتظامي مقتدر در هم مي كوبد! باز هم چند مامور وظيفه نشناس! ناجا مقصرند! مثل حادثه كوي (كه هر چند وقت يكبار چند مامور نيروي انتظامي با عده اي خودسر مانوري در كوي انجام ميدهند و بعد...)! مانند حادثه كهريزك! درست مثل ... سردار اين ماموران بيچاره اي كه هر بار به بازرسي فرماندهي يا دادگاه قضايي تحويل مي شوند تقصيري ندارند! آنچه فرماندهي با صلابت نيروي انتظامي و آموزش هاي ويژه به آنها آموخته همين است! در هر صورت از اقتدار ناشي از مانورهاي اقتدار و وظيفه شناسي مامورانتان ممنونيم! مبادا به خاطر اين رسوايي دق كنيد يا استعفا بدهيد! همه ملت عزادار مي شوند بس كه نيروي انتظامي مقتدرشان را دوست دارند! زيبايي كار اينجاست كه نيروي انتظامي ايستاد تا مقتول مرد، بعد قاتل را گرفت و آخر سر هم قاتل را قصاص مي كنند يعني جان 2 انسان به خاطر اقتدار بيش از حد!!! سردار هفته بعد يك مانور اقتدار راه بياندازيد و... راستي سردار اگر اين اتفاق در دهي در بخش هاي شمالي آلاسكا اتفاق مي افتاد صدا و سيماي دوستان و كيهان شما چه تيتري مي زدند!؟ در آمريكا... سخن آخر خطاب به دوستان فيلم بردار صحنه و ملت هميشه حاضر در صحنه كه مثل من هستند! باور كنيد خبرنگار شهروندي چيز خوبي است اما وقتي كه كسي باشد كه مقتول را نجات دهد! ايستاده بوديد فيلم مي گرفتيد تا دسته جمعي ببينيم و ... يا منتظر بوديد نيروي انتظامي به داد مقتول برسد؟ حداقل شعار مي داديد نيروي انتظامي تشكر تشكر! با آهنگ موزون! دوستان مامور كه در مانور اقتدار نشان دادند حركات موزون و هماهنگي دارند! عكسها كه يادتان هست!...
با ۸۴ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


محمد نوری زاد ، آزاده در بند ، در نامه ای که از زندان اوین به نگارش در آمده است ، با مردم ایران سخن گفت ، وی در بخشی از این نامه آورده است « ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم.» به گزارش وبسایت شخصی نوری زاد متن کامل این نامه به شرح ذیل است:
با ۸۲ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


محمد نوری زاد ، آزاده در بند ، در نامه ای که از زندان اوین به نگارش در آمده است ، با مردم ایران سخن گفت ، وی در بخشی از این نامه آورده است « ای همه ایرانیان، از این که امروزه در جهان، آوازه نیکی با شما نیست، شرمنده ام. شرمنده ایم. مرا و ما را ببخشایید. از این که من، ما، زندگی شما را با ریا و تزویر و دروغ و بی عدالتی آلوده ام، آلوده ایم، شرمگینم، شرمگینیم. مرا، و ما را عفو کنید. العفو. العفو. العفو. ای همه ایرانیان، از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، و به اسم دین، موجبات نفرت شما را از دین فراهم کردم، فراهم کردیم، از شما پوزش می طلبم. من این نوشته را از دو قدمی مرگ برای شما می نویسم.» 11 به گزارش وبسایت شخصی نوری زاد متن کامل این نامه به شرح ذیل است: در بند ۳۵۰ زندان اوین که بودم، هر روز، نگاهم ازچهره ای به چهره ای دیگر می لغزید. از یک استاد کارآمد دانشگاه به یک دانشجوی برتر دانشگاه. از یک پیر شریف و هوشمند به جوانی نابغه و دردمند. در بند ۳۵۰ زندان اوین، این نگاه ها بود که در هم می پیچید و با هم سخن می گفت و این سکوت بود که با همان نگاه های پر معنا به زانو در می آمد. عجب روزگاری است این روزها ! آن که در زندان است، فورانی از خوبی ها با اوست ، و آن که زندان بان است، چاره ای جز شرمساری ندارد. و چه پیچاپیچی است در ۳۵۰٫ رقص شایستگی ها، و رقص شرمساری ها ! و این تاریخ است که شرمساران این روزگار ما را در هیبت طلبکاران و مدعیان و اسلحه به دستان، به سینه خود الصاق می کند. من می پرسم: راستی، ما را فردایی نیز هست!نیست؟ تو بگو: چه باک! اسلحه ای که امروز در دست من است، فردا نیز خواهد بود. و من، از همین سکوت سلول خود فریاد می زنم: ای من فدای آنانی که اگر چشمشان نمی بیند، گوششان، صدای گامهای اضمحلال را می شنود. در بند ۳۵۰ زندان اوین، حدودا یکصد و پنجاه نفر زندانی سیاسی، نشسته اند و روز ها را از پی هم به سیخ می کشند. من معتقدم بر شانه هر یک ساعت از عمر اینان، غرامت سنگینی حمل می شود. باز پرداخت این غرامت های بیشمار، خواه ناخواه، به عرصه انسانی مردمان ایران، و به ساحت پروردگاری خدای متعال ارجاع داده می شود. این روزها، زندانبانان بند ۳۵۰، با تلسکوپ های فعال و سراسیمه خود، چشم به راه یک یا چند تقاضا نامه اند که درآنها چیزی به اسم «عفو» و لابد با چاشنی «رأفت اسلامی»، گنجانده شده باشد. من با اطمینان می گویم: به دلیل همان غرامت های سرگردان، چشم انتظاری زندانبانان ما، راه به جایی نخواهد برد. چرا که در بند ۳۵۰، یک برگ تقاضا نامه عفو، ۳۵۰ میلیون، نه، ۳۵۰ میلیارد، و ای بسا بیشتر ارزش دارد اما چرا هیچ زندانی سیاسی دست به قلم نمی شود؟ من معتقدم ملات خوشبختی بشر، چیزی جزعقل نیست. ملاتی که_ شرمنده ام _ در کانون حاکمیت ما، کمتر به کار گرفته می شود. ای عجب، حاکمان ما در یک قدمی خوشبختی ایستاده اند و بر سر خویش می زنند.آیا یک نفر از یکصد و پنجاه نفر زندانیان بند ۳۵۰، روی برگه ای خواهد نوشت: العفو، مرا ببخشیایید؟ من که این استعداد را در آن یکصد و پنجاه نفر ندیدم! هرگز !!! در بند ۳۵۰ زندان اوین، یکصدو پنجاه جوان و پیر به جرم اقدام علیه امنیت ملی، زندانی اند. من با اطمینان و از سر صدق می گویم که امنیت ملی ما در جاهای دیگر و توسط کسان دیگرآسیب دیده و می بیند. این افراد را می توان در کنار آقای احمدی نژاد و هم با خود ایشان دید، و هم در مجلس سست، و هم در دستگاه قضایی که چیزی به اسم شوخی را در قامت قضاوت به مردم قالب می کند. به این می اندیشم که اژده های موجود در اسطوره های کهن آریایی، که سه کله و سه پوزه و شش چشم دارد، اکنون سر برآورده است. نه از صف اشقیا، که از صف دوست و نه از باب استعاره ای که راه به طعنه و مطایبه می برد. بلکه در حوزه حقیقتی مطلوب. این اژده ها، بر خلاف نام نامبارکش و صورت هیولاگونش، این بار چهره ای خواستنی دارد. با هر سری که از او_به تیغ جفا_ می برند و قطع می کنند، سری دیگر، و سرهایی دیگر می روید و بر می آید. این اژده ها، چه می تواند باشد جز قلم؟و جز حق؟ و معصومیت تاریخی به تاراج رفته ایرانیان؟ این اژده ها، مردی است، مردانگی است. و : خون های به ناحق ریخته شده مردمان ایران این روزگار.
با ۸۱ امتیاز و ۱۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


از وبلاگ بهنام قلی‌پور/به تصویر کشیدن صحنه‌هایی از تیغ کشیدن مردم بر روی یکدیگر و لت و پاره کردن دیگری در ملاءعام، خشونت‌های رسمی را توجیه کرده و حتی این دسته از خشونت‌ها را تئوریزه می‌کند .انتشار گسترده فیلمی از زنده‌زنده سوختن چند سرنشین خودرویی در یکی از جاده‌های کشور، نمایش عمومی قتل جوانی در سعادت‌آباد در مقابل دیدگان مردم و پلیس و این آخری تصویری از صحنه چاقوکشی در استادیوم فوتبال آبادان، طی کمتر از ۶۰ روز اقدامی عجیب و غریب و غیرقابل فهم است. پخش گسترده این تصاویر با هر قصد و نیتی که صورت گرفته باشد، دست‌کم در مردم حس تنفر ایجاد کرده و آنها را از یکدیگر دور می‌کند و بدبین. چاقو‌کشی، قتل و حوادث تلخ رانندگی تا دلتان بخواهد در ایران وجود دارد، هر روز بیشتر از دیروز؛ همه هم این واقعیت را می‌دانند، اما به نمایش گذاشتن معنادار و پی‌درپی این صحنه‌های غیر انسانی آن‌هم به عریان‌ترین شکلش، پرسش برانگیز است. این تصاویر چه مردمی را می‌خواهد از خواب، بی‌تفاوتی و سنگدلی به‌در آورد؟ این تصاویر برانگیزاننده حس ترحم هستند، حس همدلی و تاسف، اما داوری ده‌ها و شاید صد‌‌هاهزار نفری که نظاره‌گر تماشای مردم حاضر در صحنه جرم و جنایت را هستند و بی‌تفاوتی آنها و حتی خنده‌اشان را نظاره می‌کنند کجای قصه قرار دارد؟ من، تو و او؛ مردمانی از جنس خودمان را در این تصاویر می‌بینیم که در برابر جان دادن و سوختن دیگری بی‌تفاوت هستند، با تلفن همراه تصویر می‌گیرند تا به دوستان و آشنایان نشان بدهند و لابد متاسف شوند! انتشار گسترده این قبیل تصاویرِ دل‌خراش و به تصویر کشیدن بی‌تفاوتی مردم حاضر در محل جنایت و حادثه، داوری‌های بی‌رحمانه افکار عمومی را به همراه دارد. این پرسش را به پیش می‌کشد که ما ایرانی‌ها چگونه مردمانی هستیم؟ به کجا رسیده‌ایم؟ و به کجا می‌رویم؟ این داوری‌ها و پرسش‌ها که معمولن با پاسخ‌های تلخ و گزنده‌ای همراه است، کمترین نتیجه‌اش دوری دل‌های مردم از یکدیگر است. این داوری‌ها مبتنی بر گزار‌ه‌هایی تلخ هستند که بی‌اعتمادی به برادر، خواهر، همسایه، همکلاسی و هم‌وطن را به همراه می‌آورد. باید دید تلاش برای فاصله انداختن میان مردم، دور کردن آنها از یکدیگر و بی‌تفاوتی کردن آنها به نفع کیست؟ به تصویر کشیدن صحنه‌هایی از تیغ کشیدن مردم بر روی یکدیگر و لت و پاره کردن دیگری در ملاءعام، خشونت‌های رسمی را توجیه کرده و حتی این دسته از خشونت‌ها را تئوریزه می‌کند؛ مردمی که در روز روشن تیغ می‌کشند و هم‌وطن خود را با خاک یکسان می‌کنند، مستحق برخورد‌هایی به مراتب بدتر از آن‌چیزی هستند که پلیس به هر بهانه‌ای در کوی و برزن با آنها می‌کند.
با ۸۰ امتیاز و ۱۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


دراسيون جهاني وزنه برداري پس از يك سال بررسي پرونده سعيد علي حسيني، موسوم به غول وزنه‌برداري و پديده وزنه‌برداري دنيا راي به محروميت مادام العمر او داد. در اين مدت فدراسيون وزنه‌برداري ايران با استفاده از وكلاي مجرب در نشست هايي با سران فدراسيون جهاني وزنه برداري مداركي را براي دفاع از علي حسيني ارائه كرده بود ولي در نهايت فدراسيون جهاني وزنه‌برداري در راي جديدي كه امروز - شنبه - اعلام كرد، اين وزنه بردار را براي هميشه از حضور در رقابت هاي وزنه برداري محروم كرد. فدراسيون جهاني وزنه برداري در حالي اين راي را صادر كرد كه براي دومين بار نمونه دوپينگ علي حسيني مثبت اعلام مي شد. تست دوپينگ علي حسيني پيش از نمونه گيري انجام شده در مسابقه هاي جهاني وزنه برداري در كره جنوبي در سال 2009، در سال 2006 نيز مثبت اعلام شده بود. پس از ماه‌ها تلاش فدراسيون وزنه‌برداري و خانواده سعيد علي حسيني براي رفع محروميت از اين پديده وزنه‌برداري دنيا، از مدت‌ها پيش نه تنها شواهدي مبني بر تبرئه علي حسيني وجود نداشت، بلكه محروميت مادام‌العمر اين قهرمان نامي قطعي شده بود.
با ۷۹ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش ورزش
نظرات

 


و نسرين ستوده همچنان در اعتصاب غذاى خشك است
با ۷۸ امتیاز و ۲۱ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


نيروهای يگان و ويژه و ضد شورش نيروی انتظامی در آستانه اجرای طرح هدفمند کردن يارانه و جلوگيری از بروز اعتراضات گسترده مردمی در مناطق محروم غرب کشور به حال آماده باش درآمداند. بنابه اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ايران "هرانا" در آستانه اجرای طرح هدفمند کردن يارانه و احتمال افزايش گرانی ها، نيروهای انتظامی برای ايجاد فضای رعب و و حشت و جلوگيری از هر گونه اعتراض گسترده مردم در اين مناطق طبق بخش نامه ی محرمانه ايی به حال آماده باش درآمده اند. در همين راستا در طول روزهای هفته گذشته در مراکز استانهای کردستان ، کرمانشاه ، ايلام و لرستان نيروهای ضدشورش در مناطق و مراکز اصلی اين شهرها اقدام به رژه نظامی کرده اند. اين نيروها که مجهز به باتوم برقی و گاز اشک آور بودند به صورت کارونهای سی نفری در مراکز اصلی و پر رفت و آمد اقدام به قدرت نمايی کردند. در روز های گذشته نيرو های امنيتی در شهرهای نام برده مستقر شده و جوی کاملا امنيتی را در اين مناطق حکمفرما کرده اند. لازم به ذکر است با توجه به آمار بالای بيکاری و فقر در مناطق کردنشين غرب کشور، دولت در آستانه اجرای هدفمند کردن يارانه ها و احتمال افزاش گرانی به دنبال آن نسبت به اعتراض گسترده مردم اين مناطق ترسيده و نيروهای ضدشورش خويش را برای مقابله با هر گونه اعتراض مردمی آماده کرده است.
با ۷۷ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


دوستان نسرین ستوده را در کانون خبرها قرار دهیم .عده ای پرداختن به مسئله جمیله را در تقابل با این موضوع قرار داده اند .اما هرکدام در جای خود باید مطرح شود .اما مهم این است که نسرین ستوده شیرزن ایرانی الان به حمایت ویژه ما نیاز دارد .بنویسیم و پتیشن حقوق بشری طراحی نماییم و امضاء کنیم.درنگ نکنیم یک لینک ، یک رای یک گام نزدیک شدن به آزادی این هم میهن دلیر است. ای خامنه ای قاتل نسرین ستوده را آزاد کن.
با ۷۷ امتیاز و ۱ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


چه گذشته است بين دادستان و نسرين ستوده كه پس از بازديد آن دو در اوين، آن وكيل مبارز، راهى ديگر جز اعتصاب غذاى خشك نشناخته است براى شنيده شدن صدايش. وكلا هزار راه مى‌دانند در تفهيم خواسته به دستگاه قضا و ستوده حتما هر هزار را سنجيده است و نا اميد از اين فاسدترين، راهى ديگر نيافته است جز آنكه بدن رنجور خود را به دل درياييش بسپارد و لب ببندد بر خوردن و آشاميدن مگر از پس اين دوختن دهان، صدايى برآيد كه به گوشى برسد. دادستان با وكيل دربند، در بند ملاقات كرد و پس از آن نسرين به اعتصاب غذاى خشك تن داد. چه گذشته است بين آن دو؟ مگر هر دو از اصحاب قضا نيستند؟ مگر هر دو قانون بلد و قانون شناس نيستند؟ پس چرا به جاى نوشتن لايحه و دفاع، اين حربه را برگزيده است نسرين؟ آرى، او به درستى درك كرده است كه نه دادستان، كه كل نظام قضايى ايران - تو بخوان كل نظام جمهورى اسلامى-، آنچنان فاسد و آنچنان ناشنوا و گنگ و ظالم شده است، كه صداى مظلوم، جز با راههاى مبارزه اين چنينى شنيده نخواهد شد. صدايت به جهانى رسيد نسرين عزيز. با مرگ نحس پنجه ميفكن. بودن به از نبود شدن،‌حتي،‌حتى، حتى در دل سياه زمستان حاكم بر وطن. بودن به از نبود شدن. بمان.
با ۷۲ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


معصومه ابتکار در میزگردی که به مناسبت ۱۳ آبان برگزار شده بود، گفت:ماامروز به نقطه‌ای رسیدیم که شخصیت‌های بارز و اثر گذار این جریان در زندان هستند، مثل دکتر میردامادی و دکتر امین‌زاده. این‌ها شخصیت‌های کلیدی و محوری و برای دانشجویان الهام‌بخش بودند. وی در این میزگرد که در دفتر سایت خبری -تحلیلی جماران برگزار شد، اظهار داشت: رهبران تسخیر لانه جاسوسی جنبش دانشجویی بودند. این افراد به‌خاطر انتقادات‌شان و به‌خاطر پایمردی بر راهی که هیچ وقت از آن جدا و پشیمان نشدند یعنی انقلاب ۵۷ و انقلاب ۵۸، الان در زندان هستند و این جای نگرانی دارد. ابتکار افزود: من یادم است که دکتر میردامادی پارسال در مورد ۱۳ آبان بیانیه داد و بیانیه‌اش هم بویی از پشیمانی نداشت و البته تبیین شرایط روز هم بود. ولی با این حال عده‌ای اصرار دارند بگویند آن طیف پشیمان شده‌اند و این را انکار کنند که بخش عمده‌ای از این جریان به طیف اصلاحات پیوند خورده است. از طرف دیگر کسانی که طیف اصلاحات را به وادادگی به غرب متهم می‌کنند، تحلیل‌شان بسیار سطحی است. چطور می‌شود جریانی که ریشه در چنین اقدامی دارد با گذر زمان بیاید و کاملا در نقطه مقابل قرار بگیرد. عضور شورای شهر تهران گفت: دولت آقای خاتمی در طول دوران بعد از انقلاب تنها دولتی است که سه نفر از دانشجویان خط امام را به عنوان وزیر و معاون وزیر انتخاب کرد؛ مرحوم دادمان، مهندس بیطرف و من. هیچ‌کس این کار را نکرد. ما هم هیچ‌وقت مسأله لانه را انکار نکردیم. من کتابم را چاپ کردم. اگر قرار بر پشیمانی بود این موضوع را قایم می‌کردیم. چرا کتاب منتشر کنیم. همه می‌دانستند که دکتر دادمان نقش کلیدی داشته و دولت آقای خاتمی تنها کابینه‌ای است که رئیس‌جمهورش با افتخار این افراد را برمی‌گزیند و هیچ نگرانی و ابراز پشیمانی هم ندارد و البته این مسأله تکرار نشد. کد مطلب : معصومه ابتکار در میزگردی که به مناسبت ۱۳ آبان برگزار شده بود، گفت:ماامروز به نقطه‌ای رسیدیم که شخصیت‌های بارز و اثر گذار این جریان در زندان هستند، مثل دکتر میردامادی و دکتر امین‌زاده. این‌ها شخصیت‌های کلیدی و محوری و برای دانشجویان الهام‌بخش بودند. آفتاب:‌ معصومه ابتکار در میزگردی که به مناسبت ۱۳ آبان برگزار شده بود، گفت:ماامروز به نقطه‌ای رسیدیم که شخصیت‌های بارز و اثر گذار این جریان در زندان هستند، مثل دکتر میردامادی و دکتر امین‌زاده. این‌ها شخصیت‌های کلیدی و محوری و برای دانشجویان الهام‌بخش بودند. به گزارش جهان وی در این میزگرد که در دفتر سایت خبری -تحلیلی جماران برگزار شد، اظهار داشت: رهبران تسخیر لانه جاسوسی جنبش دانشجویی بودند. این افراد به‌خاطر انتقادات‌شان و به‌خاطر پایمردی بر راهی که هیچ وقت از آن جدا و پشیمان نشدند یعنی انقلاب ۵۷ و انقلاب ۵۸، الان در زندان هستند و این جای نگرانی دارد. ابتکار افزود: من یادم است که دکتر میردامادی پارسال در مورد ۱۳ آبان بیانیه داد و بیانیه‌اش هم بویی از پشیمانی نداشت و البته تبیین شرایط روز هم بود. ولی با این حال عده‌ای اصرار دارند بگویند آن طیف پشیمان شده‌اند و این را انکار کنند که بخش عمده‌ای از این جریان به طیف اصلاحات پیوند خورده است. از طرف دیگر کسانی که طیف اصلاحات را به وادادگی به غرب متهم می‌کنند، تحلیل‌شان بسیار سطحی است. چطور می‌شود جریانی که ریشه در چنین اقدامی دارد با گذر زمان بیاید و کاملا در نقطه مقابل قرار بگیرد. عضور شورای شهر تهران گفت: دولت آقای خاتمی در طول دوران بعد از انقلاب تنها دولتی است که سه نفر از دانشجویان خط امام را به عنوان وزیر و معاون وزیر انتخاب کرد؛ مرحوم دادمان، مهندس بیطرف و من. هیچ‌کس این کار را نکرد. ما هم هیچ‌وقت مسأله لانه را انکار نکردیم. من کتابم را چاپ کردم. اگر قرار بر پشیمانی بود این موضوع را قایم می‌کردیم. چرا کتاب منتشر کنیم. همه می‌دانستند که دکتر دادمان نقش کلیدی داشته و دولت آقای خاتمی تنها کابینه‌ای است که رئیس‌جمهورش با افتخار این افراد را برمی‌گزیند و هیچ نگرانی و ابراز پشیمانی هم ندارد و البته این مسأله تکرار نشد.
با ۷۰ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


با آغاز دور دوم اعتصاب غذای نسرين ستوده در زندان اوين، کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران از خانم ناوی پيلای، کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل، خواست تا هر چه سريع‌تر به وضعيت وی رسيدگی کند. کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران در بيانيه‌ای که روز گذشته بر روی تارنمای خود منتشر کرد از کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد درخواست کرد که «بلافاصله از مقامات ايرانی بخواهد تا سلامتی جسمی نسرين ستوده را تضمين و وی را آزاد کنند.» نسرين ستوده و ناوی پيلای نسرين ستوده، وکيل دادگستری و فعال حقوق زنان از روز يکشنبه نهم آبان‌ماه جاری برای بار دوم دست به اعتصاب غذا زده و وضعيت جسمانی او وخيم گزارش شده است. اعتصاب اين‌بار وی در اعتراض به شرايط زندان و روند بررسی پرونده‌اش صورت گرفته است. هادی قائمی، سخنگوی کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران گفت: «به‌عنوان کميساريای عالی حقوق بشر، خانم پيلای موظف به کمک به مدافعان حقوق بشری که در معرض حملات جدی قرار گرفته‌اند، می‌باشد.» هادی قائمی: به‌عنوان کميساريای عالی حقوق بشر، خانم پيلای موظف به کمک به مدافعان حقوق بشری که در معرض حملات جدی قرار گرفته‌اند، می‌باشد قائمی «سکوت کميساريای عالی حقوق بشر» را در قبال آزار و محاکمات وکلای مدافع حقوق بشر «باعث نگرانی» خواند. وی افزود: «خانم ستوده جان خود را نه تنها در راه حقوق ملت ايران، بلکه در راه اصولی که سازمان ملل متحد بر مبنای دفاع از آن‌ها تأسيس شده گذاشته است.» نسرين ستوده پيش از اين، از نخستين روزهای مهرماه گذشته در زندان اوين دست به اعتصاب غذا زد اما با درخواست گروهی از فعالان سياسی و مدنی، در روزهای نخست آبان‌ماه جاری به‌طور موقت اعتصاب خود را شکست. خانم ستوده اعلام کرده بود که در صورت عدم تغيير شرايط موجود بار ديگر اعتصاب غذا خواهد کرد. رضا خندان، همسر نسرين ستوده به کمپين بين‌المللی حقوق بشر گفت که روز گذشته دو فرزند خردسال آن‌ها توانسته‌اند برای نخستين بار از زمان بازداشت وی، به ديدار وی بروند. در اين ديدار خواهر و مادر خانم ستوده نيز حضور داشتند اما به آقای خندان اجازه ملاقات داده نشده است. خانواده خانم ستوده پس از ملاقات با وی گفته‌اند که او در «وضعيت بسيار بد جسمی» به‌سر می‌برد. آن‌ها گفته‌اند که وی «رنگش سياه و به‌شدت لاغر شده بود و نمی‌توانست بچه‌ها را بغل کند.» رضا خندان وضعيت کنونی همسرش را در زندان «بدتر» از قبل توصيف کرد. وی در همين رابطه افزود: «پرونده او شرايط عادی را طی نمی‌کند. وی در شرايط غيرعادی نگه‌داشته می‌شود. روزهاست که در انفرادی است. برای وکيلی در اين شرايط نمی‌دانم چرا چنين وضعيتی برای او ايجاد کرده‌اند. به نظرم همسرم چون می‌بيند شرايط غيرعادی است دست به اعتصاب غذا می‌زند.» کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران پرونده نسرين ستوده را «بخشی از زنجيره بزرگی از دستگيری‌ها و محاکمات وکلای حقوق بشر در ايران» می‌داند و متذکر می‌شود که بر اساس اعلاميه سازمان ملل متحد در مورد مدافعين حقوق بشر، دولت‌ها موظف شده‌اند که در مقابل هر گونه خشونت، تهديد، اقدام تلافی‌جويانه، تبعيض قانونی يا عملی، فشار و يا هرگونه عمليات خودسرانه‌ای عليه آن‌ها همه اقدامات لازم را در پيش بگيرند. نسرين ستوده وکيل بسياری از فعالان حقوق زنان، فعالان جامعه مدنی و کودکان محکوم به اعدام است که روز شنبه ششم شهريورماه ۸۹ با بازرسی همزمان خانه و محل کارش، به دادگاه احضار شد و در تاريخ ۱۳ شهريور پس از مراجعه به دادگاه، بازداشت گرديد و از آن زمان تا کنون در زندان اوين زندانی است. اتهامات وی «اقدام عليه امنيت ملی»، «اجتماع و تبانی به قصد به هم زدن امنيت ملی» و «همکاری با کانون مدافعان حقوق بشر» می باشد و زمان محاکمه وی ۲۴ آبان‌ماه تعيين شده است.
با ۶۵ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 


جرس: جمع دیگری از اعضای هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران به تصمیم غیرمترقبه انحلال این دانشگاه اعتراض کرده و در نامه‌ای به احمدی‌نژاد خواستار توجه وی به این مسئله و لغو این دستور شدند. به گزارش الف، در بخشی از این نامه آمده است: این اقدام نسنجیده منجر به خدشه دار شدن احساسات و آسیب دیدن هویت ما شده است؛ بخشی از هویت که پس از هویت دینی و ملی یکی از اصلی ترین جنبه های زندگی اجتماعی هر فرد و پایه‌ای برای شکل گیری زندگی سالم است. این گونه رفتارها باعث شکل گیری احساس بی‌‌‌‌‌ثباتی و ناامنی شغلی نه تنها در سطح این دانشگاه، بلکه در سطح کلیه مراکز علمی و دانشگاهی می‌شود. پیش از این هم نامه‌ای با امضای اعضای هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران به دفتر احمدی‌نژاد ارسال شد که در آن از وی خواسته شده بود به پرسش‌های مطرح شده درباره انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران پاسخ دهد. متن نامه به شرح زیر است: بسمه تعالی جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد ریاست محترم جمهور سلام علیکم پیرو انتشار خبر انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران و انتقال آن به دانشگاه های علوم پزشکی تهران و شهید بهشتی در روزهای اخیر امضاکنندگان این نامه، اعضای هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران موارد زیر را درباره تصمیم اتخاذ شده و روند اجرای آن به استحضار آن مقام محترم می‌رسانند. امید است با درایت و حسن ظن حضرتعالی دستور لازم برای اصلاح روند موجود صادر گردد. دانشگاه علوم پزشکی ایران؛ تنها دانشگاه مستقل علوم پزشکی کشور در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است. این دانشگاه داراي بالاترين ميزان رشد پژوهشي در دو سال اخير بوده و نیز در طی سال گذشته رتبه چهارم كشوري پژوهش را در بين دانشگاه‌هاي علوم پزشكي کشور داشته است. این دانشگاه صاحب بخشی از هویت علمی، فرهنگی و بهداشتی-درمانی ایران زمین است . انحلال این دانشگاه بدون مشورت با صاحب‌‌‌نظران و ذی‌نفعان و پنهان از مسئولان و اعضای هیات علمی و حتی دستگاه هاي تقنيني و نظارتي صورت گرفته است. اعلام ناگهانی خبر در عصر روز جمعه و اقدام بی درنگ به اشغال دانشگاه علوم پزشکی ایران در اولین ساعات بامداد روز شنبه، و سایر اقدامات اولیه انجام شده برای تثبیت مدیریت جدید و در نهایت استدلال های مطرح شده برای توجیه اقدامات، همگی نشان‌دهنده وجود نوعی عجله و احساس نگرانی از واکنش های احتمالی و بیم ابراز مخالفت دلسوزان بوده است که خود خيرخواهانه بودن این تصمیم را زیر سؤال می‌برد. به نظر اینجانبان روش به کار رفته و تصرف دستاوردهای مادی و معنوی دانشگاه، غیراخلاقی و توهین آمیز و بدون در نظر گرفتن آثار سوء روانی این اقدام بر مجموعه خدوم و زحمت کش دانشگاه علوم پزشکی ایران بوده است. این اقدام نسنجیده منجر به خدشه دار شدن احساسات و آسیب دیدن هویت ما گردیده است؛ بخشی از هویت که پس از هویت دینی و ملی یکی از اصلی ترین جنبه های زندگی اجتماعی هر فرد و پایه ای برای شکل گیری زندگی سالم است. این گونه رفتارها باعث شکل گیری احساس بی‌‌‌‌‌ثباتی و ناامنی شغلی نه تنها در سطح این دانشگاه، بلکه در سطح کلیه مراکز علمی و دانشگاهی می‌گردد. بيان عباراتي مثل اشغال و تصرف عدوانی، تجاوز به حريم فرهنگي و ده ها عنوان ديگر كه در ذهن پرسنل اعم از كارمند و عضو هيات علمي و دانشجو نقش بسته و دهان به دهان مي گردد، موضوع كوچكي نيست كه به سادگي بتوان از كنار آن گذشت. همچنین به استحضار می رساند استدلال هایی که تاکنون برای توجیه این اقدام از سوی مسئولین وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مطرح شده است بسیار متنوع و گاه غیرمرتبط و یا حتی متضاد بوده است و به هیچ عنوان توجیه کننده تصمیم مورد بحث و نحوه اجرای مناقشه برانگیز آن نمی باشد. امضا کنندگان این نامه از حضرتعالی انتظار دارند به نحوی که صلاح می‌دانید دستور فرمایید تا تصمیم فوق لغو گردد و دانشگاه علوم پزشکی ایران با حفظ هویت به فعالیت خود ادامه دهد. جمعی از اعضاء هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران احمدخانیها حمیدرضا، متخصص روانپزشکی ارجمندی خدیجه، متخصص اطفال ارشد محمود، متخصص داخلی اسحاقی محمدعلی، متخصص عفونی اصغری علیمحمد، متخصص گوش گلو و بینی افتخار مهرداد، متخصص روانپزشکی افشار خاص لادن، متخصص اطفال آقابیگلویی عباس، متخصص پزشکی قانونی آقاخانی کامران، متخصص پزشکی قانونی اکبریان محمدعلی، متخصص مغز و اعصاب آگاه شهرام، فوق تخصص گوارش امام جمعه حسام الدین، متخصص گوش گلو و بینی امین تهران ابراهیم، متخصص گوش گلو و بینی انتصاری فرشاد، متخصص قلب و عروق انصاری شهلا، متخصص اطفال باسی علی، فوق تخصص هماتولوژی انکولوژی باغبانیان علی، متخصص روانپزشکی باهوش غلامرضا، متخصص اطفال بقراطیان امیرحسین، متخصص داخلی بوالهری جعفر، متخصص روانپزشکی بیرشک بهروز، روانشناس بالینی تافتاچی فرخ، پزشکی قانونی جالسی مریم، متخصص گوش گلو و بینی جلیلی بهروز، متخصص اطفال جوادموسوی سید علی، فوق تخصص ریه حاج صادقی شکوفه، متخصص قلب و عروق حسن زاده سید مهدی، متخصص روانپزشکی حسینی سید مصطفی، جراح عمومی حسینینژاد نسرین، متخصص اطفال حیدری مجید، جراح عمومی خاصی نسرین، متخصص اطفال خسروی نسترن، متخصص اطفال دانش آمور بدری، متخصص روانپزشکی دانشی احمد، متخصص گوش گلو و بینی دانشی احمد، متخصص گوش گلو و بینی رزاقیآذر مریم، متخصص اطفال رسولیان مریم، متخصص روانپزشکی رهبر حسین، متخصص قلب و عروق روحانی محمد، متخصص مغز و اعصاب زحمتکش محمد مهدی، فوق تخصص ریه زمانی بابک، متخصص مغز و اعصاب ستایش علی، جراح عمومی سزاوار هاشم، متخصص قلب و عروق شریعت سید وحید، متخصص روانپزشکی شعبانی امیر، متخصص روانپزشکی شهریاری احمدی علی، فوق تخصص هماتولوژی انکولوژی شیرازی علی اصغر، متخصص گوش گلو و بینی صالحی منصور، متخصص روانپزشکی طلاچیان الهام، متخصص اطفال عاطف وحید محمدکاظم، روانشناس بالینی عزیزی رسول، جراح عمومی عصاره شهرزاد، متخصص داخلی کلیه عطارچی میر سعید، متخصص طب کار عطاییپور یوسف، فوق تخصص داخلی کلیه عقیلینژاد ماشاءا...، متخصص طب کار غفاری مصطفی، متخصص طب کار فراهینی حسین، متخصص ارتوپدی فرزانه روحانی، متخصص اطفال فرهادی محمد، متخصص گوش گلو و بینی فرهود فیروزه ، متخصص اطفال فریده حلاجی، متخصص اطفال قدیری محمد، متخصص روانپزشکی قلعه بندی میرفرهاد، متخصص روانپزشکی قنبری هادی، متخصص گوش گلو و بینی قیاسوند معصومه، متخصص طب کار کامروا کامران، متخصص گوش گلو و بینی لبافینژاد یاسر، متخصص طب کار مجد تیموری محمدولی، متخصص روانپزشکی مجیدپور علی، متخصص عفونی محبی علیرضا، متخصص گوش گلو و بینی محجوبی بهار، فوق تخصص کولورکتال محمدی صابر، متخصص طب کار محمدی محمود، جراح عمومی محمدیان مهرداد، متخصص روانپزشکی مرادی لاکه مازیار، متخصص پزشکی اجتماعی مرزبانراد زهرا، متخصص اطفال مصطفوی سید حسن، متخصص اطفال مصطفوی عبدالملکی حمید، متخصص روانپزشکی معماری فرامرز، متخصص گوش گلو و بینی مقدسی مهدی، متخصص مغز واعصاب ملاحسینی رضا ، جراح مغز و اعصاب ملکوتی سیدکاظم ، متخصص روانپزشکی مهدیزاده ابوالفضل ، متخصص زنان و زایمان میرزایی کیوان، جراح عمومی ناطقیان علیرضا، فوق تخصص عفونی اطفال نصر اصفهانی مهدی، متخصص روانپزشکی نقشین روزبه، فوق تخصص ریه هومن نکیسا ، فوق تخصص کلیه اطفال وزیری محمد، جراح عمومی وکیلی مسعود، فوق تخصص هماتولوژی انکولوژی
با ۶۴ امتیاز و ۲ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


با گذشت بیش از یک هفته از اعلام انحلال دانشگاه علوم پزشکى ایران از سوى دولت محمود احمدى‌نژاد، دانشجویان و استادان این دانشگاه همچنان به اعتراض‌هاى خود ادامه داده و در تازه‌ترین اقدام در این راستا با ارسال نامه‌اى به کمیسیون اصل ۹۰ مجلس علیه وزارت بهداشت شکایت کرده‌اند. به گزارش خبرگزارى کار ایران، ایلنا، روز شنبه و با گذشت بیش از یک هفته از اعلام انحلال دانشگاه علوم پزشکى ایران از سوى مرضیه وحید دستجردى، وزیر بهداشت و درمان، اعتراض دانشجویان و کارکنان این دانشگاه همچنان ادامه یافت. بیشتر بخوانید: * اعتراض استادان دانشگاه علوم پزشکی ایران به احمدی‌نژاد * انتقاد شدید وزیر اسبق بهداشت از انحلال دانشگاه علوم پزشکى ایران در همین راستا دانشجویان و استادان دانشگاه علوم پزشکى ایران با ارسال نامه‌اى به کمیسیون اصل ۹۰ مجلس، خواستار رسیدگى این کمیسیون به شکایت آنها از وزیر بهداشت به دلیل انحلال دانشگاهشان شده‌اند. در بخشى از این نامه که روز شنبه در تجمع اعتراض‌آمیز دانشجویان و کارکنان دانشگاه علوم پزشکى ایران خوانده شد، آمده است: «مگر مى‌شود یک مجموعه منسجم دانشگاهى یک شبه ادغام شود و در رسانه‌ها بگوییم به این علت است که هزار و ۸۰۰ نفر از نیروهاى این دانشگاه، در کرج مستقر بوده‌اند، باید گفت این جمعیت هزار و ۸۰۰ نفره پیش از این هم محل خدمتشان کرج بوده است.» روز جمعه نیز حدود ۹۰ تن از اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی ايران در نامه ای به محمود احمدی‌نژاد، استدلال‌های وزارت بهداشت را در انحلال این دانشگاه « غيرمرتبط و يا حتی متضاد» و روش انحلال دانشگاه علوم پزشکی ايران و تصرف دستاوردهای مادی و معنوی اين دانشگاه را «غيراخلاقی و توهين آميز» خوانده و خواستار «اصلاح روند موجود» شده بودند. پيشتر، شماری از کارکنان و اعضای هيئت علمی اين دانشگاه با ارسال نامه‌ای به دفتر رئيس جمهور، از وی درباره انحلال اين دانشگاه توضيح خواسته بودند و کميسيون آموزش مجلس نيز به وزارت بهداشت برای لغو دستور انحلال اين دانشگاه يک هفته مهلت داده بود. مرضیه وحید دستجردى، وزیر بهداشت ایران، روز شنبه گذشته با اعلام انحلال دانشگاه علوم پزشکى ایران، اعلام کرده بود، تمامى واحدهاى آموزشى، پژوهشى و دانشجوىى این دانشگاه به دانشگاه علوم پزشکى تهران و واحدهاى بهداشتى درمانى این مجموعه نیز به دانشگاه علوم پزشکى شهید بهشتى منتقل مى‌شود. به گفته مرضیه وحیددستجردى انحلال دانشگاه علوم پزشکى ایران در راستاى اجراى تصمیمات دولت مبنى بر خروج دستگاه‌هاى اجراىى از استان تهران و ابلاغیه معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانى محمود احمدى‌نژاد صورت گرفته است. این در حالى است که على ابطحى، رئیس سابق دانشگاه علوم پزشکى ایران در سخنانى در تجمع دانشجویان و کارکنان این دانشگاه در روز شنبه، با رد این استدلال گفته است: «اگر بحث مسئولان موازى کارى است، چرا دانشگاه شریف و علم و صنعت را ادغام نمى‌کنند، مگر هر دو صنعتى نیستند؟» همچنین همچنین دکتر قائم‌ پناه، یکى از استادان دانشگاه علوم پزشکى ایران در سخنرانى خود در جمع معترضان با بیان این که تاسیس استان البرز بهانه‌اى است براى انحلال دانشگاه ایران، گفته است: «مگر وقتى قم شد استان، کسى دانشگاه تهران را منحل کرد؟» وى در بخش دیگرى از سخنان خود از مسئولان دولت خواسته است، «کوچک‌تر کردن دولت را از وزارت‌خانه‌ها آغاز کنند، نه این که وزارت‌خانه‌ را ده برابر کنند، چرا باید کوچک کردن دولت از دانشگاه ایران آغاز شود.» این استاد دانشگاه علوم پزشکى ایران همچنین گفته است: «اگر قصد سازمان‌دهى داشتیم، با این تصمیم که همه چیز بدتر شد و اگر بهانه ارتقاء علمى است، کجاى دنیا با انحلال دانشگاهى که ۷۰۰ عضو هیات علمى دارد، سطح علمى را بالا مى‌برند، اگر قرار است سطح علمى را بالا ببریم چرا دانشگاه تهران را زیر مجموعه دانشگاه ایران نکنیم، با توجه به این که اساتید علوم پزشکى دانشگاه ایران ۳۷ سال سابقه کار دارند در حالى که اساتید علوم پزشکى دانشگاه ایران ۲۵ سال سابقه خدمت دارند.» در تجمع اعتراض‌آمیز دانشجویان و کارکنان دانشگاه علوم پزشکى ایران که صبح روز شنبه برگزار شد، بیش از هزار نفر از دانشجویان این دانشگاه و نیز نزدیک به ۲۰۰ نفر از استادان و اعضاى هیات علمى و شمار زیادى از پرسنل دانشگاه حضور داشتند. معترضان با سردادن شعارهایى مانند «دستجردى! دستجردى! منتظر جوابیم»، «ما هستیم! مى‌مانیم! دانشجوى ایرانیم»، «ایران، ایران نمونه، اوضاع همین مى‌مونه»، «وزیر باید بدونه، ایران باید بمونه»، «وزیر قانون مى‌ذاره، مجلس خبر نداره» و «سر کلاس نمى‌ریم، ایران و پس مى‌گیریم» به سمت پردیس مرکزى دانشگاه علوم پزشکى ایران که از روز شنبه گذشته در اختیار رئیس دانشگاه علوم پزشکى تهران قرار گرفته، حرکت کردند. تظاهرکننندگان همچنین پلاکاردهایى در دست داشتند که روى آن نوشته شده بود: «تا پس گرفتن دانشگاه ایران، دانشجویان، هیات علمى، اساتید، پرسنل و اعضاى بسیج دانشجویى به تحصن ادامه مى‌دهند» و «ایران، ویران نخواهد شد.» شرکت کنندگان در این راهپیمایى همچنین با امضاى بیانیه‌اى خطاب به نمایندگان مجلس خواستار حمایت آنها براى «باز پس گیرى» دانشگاه علوم پزشکى ایران و لغو تصمیم وزیر بهداشت براى انحلال این دانشگاه شده‌اند. در بخشى از این بیانیه آمده است: «از آنجا که مجلس در راس همه امور است، از این نهاد مى‌خواهیم قانونى بودن این موضوع را بررسى کنند و مطالبه دانشجویان، اعضاى هیات علمى و پرسنل را مبنى بر شفاف‌سازى هر چه سریع‌تر این موضوع توسط شخص وزیر بهداشت و رئیس محترم دانشگاه تهران پیگیرى کنند.» دانشگاه علوم پزشکى ایران که در سال ۱۳۵۲ با نام «مرکز پزشکى شاهنشاهى» بنیانگذارى شده بود، در زمان انحلال داراى بیش از شش هزار دانشجو و ۷۳۱ عضو هیئت علمى بود و بر اساس آخرین رتبه‌بندى وزارت بهداشت، چهارمین دانشگاه برتر علوم پزشکى کشور به شمار مى‌رفت.
با ۵۸ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات

 


۱۳ آبان ۱۳۸۹کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران امروز گفت که کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، ناوی پيلای، بايد بلافاصله از مقامات ايرانی بخواهد تا سلامتی جسمی وکيل حقوق بشر، نسرين ستوده، که در حال حاضر در زندان به سر می برد را تضمين و وی راآزاد کنند. از روز يکشنبه، ۹ آبان ۱۳۸۹، ستوده يکی از برجسته ترين وکلای حقوق بشر ايران، آغاز به اعتصاب غذای خشک کرده تا به زندانی شدن خود و بدرفتاری با وی در زندان اوين تهران اعتراض کند. خانوادهء نسرين ستوده گفته اند که وی بسرعت در حال از دست دادن سلامتی خويش می باشد.
با ۵۸ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بخش سیاست
نظرات

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به unsubscribe@balatarin.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به subscribe@balatarin.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته