-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

Posts from Khodnevis for 05/10/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



اعدام‌هایی که امان ما را می‌برد



مادر ندا  واشکان وامیر ودهها دیگر هم دراین  ناباوری شریک هستند. دهها کسی که فرزندانشان در زندان به سرمی برند و ناعادلانه  قراراست روی سکوی مرگ قرارگیرند  هر لحظه می خواهند که از خواب بیدارشوندو فرزندانشان را درکنارخود ببینند. از بدبیاری ماست که این نه خواب بلکه واقعیت مرگبار روزگار ماست. 

از دیشب که خبراعدام مخفیانه شیرین وفرزاد  و آن سه تن دیگر را شنیده و اینکه  مانند اعدام آرش رحمانی نیا  خانواده اش فرصت نکردند برای آخرین  بار فرزندشان را ببینند ودرچشمهایش نگاه کنند برای آخرین امانم بریده است. روزی که آرش اعدام شد پس از صحبت با وکیلش با پدرش تماس گرفتم. خوب شد تسلیت نگفتم. گفتم از آرش چه خبر؟ گفت دارم می روم زندان ببینمش. تصور پدر آرش وقتی با این خبر مواجه شد هیچ وقت اما رهایم نکرده است. حکم اعدامی که ناعادلانه بود و مرگی که زندگی یک خانواده وآرش را تباه کرد. برای من وبرخی دوستانم حس این بردن به پای چوبه دار و زندانی اعدام حس بسیار زنده ای است. 

پنج سال  قبل بعد از ۵ هفته بازداشت در یک خانه تیمی در جایی حوالی میدان  محسنی، به اتقاق شهرام وروزبه ما را به اوین بردند. بردند به بندی که آنهایی که کارشان تمام شده بود و هر لحظه و ساعت ممکن بود برای اعدام بروند روی چوبه دار آنجا قرار داشتند. آنها درواقع برای حلق آویز شدن لحظه شماری می کردند. سلول ما آخر بند بود. برای بازجویی می رفتیم به دفتر بند که اول سالن بود. عذاب من همیشه نه بازجویی که گذشتن از آن صدمتر لعنتی بود که بوی مرگ و ناامیدی و استصیال پخش شده بود در هوایش. هرچه سعی می کردم این فاصله را با تندی طی کنم و به سلول برسم انگار نمی شد. غلظت کشنده ای داشت. بدتر از آن بود که کسی پشت سوراخ کوچک سلولش به بیرون نگاه می کرد. نگاه های روزهای آخر. آن نگاه های قبل از مرگ بسیار متفاوت بود با نگاه رهگذری که از خیابان از کنار شما می گذرد، سلامی می گوید یا تنه ای می زند وشما برمی گردید به چشمانش نگاه می کنید. بسیار متفاوت. از دیشب انگار درخواب وبیداری بارها می بینیم که از آن سالن رد می شود و آرش وفرزاد و شیرین از آن دریچه کوچک به بیرون نگاه می کنند و من می گذرم و می دانم که آنها به زودی آفتاب را نخواهند دید. 

 خیلی  هاشان نمی دانم جرمشان چه  بود. شبها وروزها صدای ناله  و فریاد و ضجه های برخی  از آنها ما را بی امان  می کرد. انگاری ما فراموش  شده بودیم. می دانستیم عنقریب از آنجا خارج می شویم. تعجب مان آن بود که چرا ما را برده بودند آنجا. می خواستند شاید وحشت و سایه مرگ آن سلول ما را بگیرد. یک روز از بازجو پرسیدم که بالاخره ما یک روز از اینجا خارج می شویم و این ماه پشت ابر نمی ماند. لبخندی زد و گفت اول انکه « اگر» بیرون بروی و تازه اگر بروی کاری با تو خواهیم کرد که دستت برای نوشتن خواهد شکست. همان روزی بود که مجبور کردندم جلوی دوربینی که لنز آن عقب جلو می شد حمام کنم و من نمی دانستم با آب خودم را می شورم یا با اشک هایی که هیچ وقت نخکشید. قلم اما هیچگاه نخکشید. ما به قاضی القضات شهر، شیخ شاهرود، هم گفتیم ماجرا را. خوش شانس بودیم که عاقلی با وجدان راه ما را به او باز کرد. در آن جلسه که دوستانم هم بودند من اشک می ریختم او گوش می کردو تسبیح در دستانش درحال خورد شدن بود. بقیه بچه هایی هم که درآن جلسه بودند حال وروز بهتری نداشتند. نکته ماجرا این که او و یا صادق لاریجانی ودیگران می دانند چه اتفاقی می افتد و چه جنایاتی در داخل زندان ها می شود و چه گردن هایی به ناحق بالای چوبه دار می رود اما بر این روندصحه می گذارند. ....

آنقدر جمهوری اسلامی اعدام می کند که برای برخی ممکن است خبری اعدام افراد خبری نه چندان تکان دهنده باشد. نامه شیرین و دیگران از زندان اما تنم را می لرزاند. مخصوصا این نامه آخرین شیرین خیلی دردآور بود. دردآور تر این بود که هیچ باشرافتی دراین قوه قضاییه و دستگاه های امنیتی نبود که صدایش را بشنود.  یادم می آید یک روز وقتی روی صندلی- ممکن است همان صندلی باشد که شیرین ویا فرزاد ویا خیلی های دیگر روی آن نشسته اند-بازجویی پس می دادم بازجو آن چنان از جوابهایم عصبانی شد که موهایم را گرفت وسر را زد به دیوار. نه یک بار نه ده بار. آنقدر که چشمانم داشت از حدقه درمی آمد و در سرم انگار سوت قطار به صدا در آورده اند. بعد به بازجو گفتم حاجی من اتفاقا جزو همانها هستم که وقتی روایت این رفتارها را از دیگران می شنیدم می گفتم که یا اغراق است یا دروغ؟ مگر می شود آدم هایی که دراین شهر با ما ممکن است از یک فروشگاه خرید کنند به یک کتابفروشی بروند و فرزندانشان با همکلاس بوده باشند چنین کارهایی بکنند؟ گفتم چرا می خواهید باور کنم آنچه می شنیدم از امثال شما راست بوده است؟ چرا؟ گفت «آنها که داستان بوده است، وقتی بردمیت اوین وداماد شدی متوجه واقعیت می شوی.» کابوس های روزهای بعد از آن گفت وگو همچنان گلویم را می خورد. از بازجویی که ۵ وعده نماز می خواند و بعضی وقتها دست از کتک زدن برمی داشت که نمازش قضا نشود. نامه شیرین نشان می دهد که از عدالت کاریکاتوروحشت آور زننده ای بیشتر در ایران نیست. 

تصورفرزاد وشیرین در آن سلول و حرفهای بازجو و کسانی که تصمیم گرفتند که دادستان زندگی آنها همانجا تمام شود و از ضجه های مادران و دوستان و بستگان آنها هم لحظه ای لرزه بر اندامشان نیانداخت، تصوربسیاردردناکی است. تصور اینکه آن لحظه های اخر آنها آن چند صد متر آخر زندگی شان را چگونه طی کردند و به چه فکر کردند تصور کشنده ای است. تصور اینکه آنها حتی نتوانستند عزیزانشان را که روزها برای آنها اشک ریختند و در انتظار آزادی شان را کشیدند و حالا باید خبر مرگ فرزندانشان را در روزنامه بخوانند تصور عذاب آوری است. 

بیشتر از همه  تصور آنکه در این ممکلت، در این دستگاه قضایی، دراین دستگاه های اطلاعاتی وامنیتی افرادی وجود دارند که می دانستند حکم فرزاد وشیرین و آن سه تن می توانست اعدام نباشد و آنها می توانستند مثل هر کس دیگری زندگی معمولی داشته باشند و آرزوها و رویاهای خود را پی بگیرند اما اجازه دادند که چنین احکام اعدامی اجرا شود لرز بر تن آدم می اندازد. تصور اینکه دادستان به وکیل بگوید « آقا شما بروید خطر اعدام برطرف شده است» و خانواده هم با هزار امید وآرزو بشنود وناگهان جنازه فرزندش را در یک کیسه تحویل بگیرد تصور غیرقابل توصیفی است. 

این یادداشت  دلتنگی هایم را نوشتم برای خانواده های عذادار اعدامی که بدانند ما همگی با آنها اشک ریختیم. شرمنده ایم کاری از دستمان برنمی آمد.


 


اعتراض‌های آنلاین به اعدام‌ها؛ سکوت رهبران سبز

با اعدام پنج فعال کرد در بامداد امروز، اعتراض‌ها به اقدام قوه قضاییه در فضای اینترنت دقیقه به دقیقه افزایش می‌یابد. بسیاری از وبلاگ‌نویسان و فعالان شبکه‌های اجتماعی، از رهبران جنبش سبز خواستار شکستن سکوت شده‌اند. بسیاری از پیام‌ها، اعتراض به اعدام فرزاد کمانگر است. معلمی که سال‌ها در زندان بود و حکم اعدامش صادر شده بود.

 بر اساس اطلاعیه روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان نیز بامداد امروز در زندان اوین اعدام شده‌اند.

بر اساس اطلاعیه دادستانی، مهدی اسلامیان  از  عوامل انفجار بمب در حسینیه‌ی سیدالشهدا در شیراز معرفی شده است، اما دیگر اعدام شده‌‌ها متهم به همکاری با "پژاک" و حزب کارگران کردستان بوده‌اند.

خبرهای رسیده از زندان اوین حاکی از ناراحتی شدید فعالان سیاسی از این اعدام‌هاست. یک وکیل دادگستری که امروز با چند نفر از موکلینش دیدار کرده بود، گفت که علاوه بر اعدام‌ها زندان اوین، امروز شش نفر در زندان قزلحصار اعدام شده‌اند.

اعتراض‌های گسترده در فضای شبکه‌های اجتماعی

یک عضو ایرانی فیس‌بوک نوشته است:

«منتظر بیانیه مشترک میرحسین و کروبی در اعتراض به حکم اعدام فرزاد و شیرین و فرهاد و علی و مهدی هستیم»

معصومه ناصری، سردبیر مردمک در وبلاگ خودش می‌نوسید:

«آقای خاتمی! احزاب معظم اصلاح طلب! سیاستمدارانی که هنوز دنبال یک جمله در میان جملات رهبر می‌گردید تا با هزار چرخش و گردش آن را به نفع خودتان جا بزنید! آقایان و خانم‌هایی که هنوز نمی‌خواهید بفهمید! آقایان و خانم‌هایی که چشم و چارتان را، ترس از تغییر بسته‌ است! عزیزانی که حتی تغییر را هم در چارچوب می‌خواهید!

 اگر تا امروز در مورد اعدام‌های دهه شصت با اعلام بی‌خبری و بی اطلاعی‌ از جریان، از نقد منتقدانتان جان سالم به در برده‌اید از این به بعد نمی‌توانید. همین الان اسم فرزاد کمانگر را جستجو کنید. امروز صبح سحر فرزاد کمانگر، صاحب این عکس، صاحب این متن که نشان می‌دهد معلمی بوده است با رویاهای کوچک برای تغییرات بزرگ در زندگی شاگردان کوچکش، در اوین اعدام شده و من اینجا در لندن با خبر شده‌ام. شما آیا هنوز بی خبرید؟
 ...
آهای جماعتی که حس و حال دست زدن به ساختار مقدس را ندارید، ما حال‌مان خوب نیست شما چطورید؟»

یکی دیگر از کسانی که فرزاد کمانگر را می‌شناخته در فیس‌بوک چنین نوشته است:

آقا معلمم، رفیقم، دوستم، قرارمان این نبود، اگر بود این همه بیرحمانه نبود... های های... مانده ام کجا اشکهایم را بریزم... امیدرضا را یادت هست، با هم برایش گریستیم، صدای ما بود، صدای گریه‌های ما بود که در تب آن غروب لعنتی دلداری میداد. حالا من اشکهایام را کجا بریزم؟

آرش بهمنی می‌نویسد:

کسی که فرزاد را اعدام کرد، اصلن به فکر مادر فرزاد بود؟ اصلن می‌فهمد این مادر چه می کشد الان؟
امروز و فردا بسیاری از فعالان ایران در اروپا و آمریکا صدات اعتراضشان را به گوش نهادهای بین‌المللی خواهند رساند

اما انعکاس خبر اعدام‌ها در رسانه‌های داخلی اصلاح طلبان، باعث اعتراض‌هایی در میان اهالی رسانه شده‌ است. ایمیلی که به دست تعداد زیادی از همکاران خبرنگار رسیده، حاوی بخش‌هایی از خبر پارلمان نیوز پایگاه خبری فراکسیون اصلاح طلبان در مجلس در باره نحوه انعکاس خبر اعدام‌ها است.

این سایت «اصلاح طلب» نوشت:

«پنج تن از عوامل گروهك‌های ضد انقلاب سحرگاه امروز (یكشنبه) در زندان اوین به دار مجازات آویخته شدند.»



 


اعدام براي ارعاب


در اين اطلاعيه آمده است فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان به اتهام مشارکت در بمب گذاری در مراکز دولتی و وابستگی به پژاک در زندان اوین اعدام شده اند. منابع غيررسمي از نواقض جدی در شیوه دادرسی و محاکمه این پنج نفرخبر دادند و شیوه اعدام آنان را متناقض با قوانين جزايي مدون جمهوري اسلامي دانستند. هر پنج زندانی سیاسی در برابر ابراز ندامت شرکت در نمایش اعترافات تلویزیونی مقاومت كردند. احکام اعدام اینان پس از انتقال به سلول انفرادی و قطع تلفن‌های زندان اوین در حالی به اجرا گذاشته شد که وکیل سه نفر از آنان از رييس قوه قضاييه آيت الله لاريجاني درخواست تجديد نظر و بازنگري كرده بودند.


به نوشته سايت آزادي بيان، فرزاد کمانگر، دبیر هنرستان کار و دانش شهرستان کامیاران، عضو انجمن صنفی فرهنگیان و انجمن زیست محیطی ئاسک (آهو) بوده و با نام مستعار سیامند در ماهنامه فرهنگی – آموزشی رویان قلم می زده است. وی که در میان دانش آموزان و مردم منطقه از محبوبیت بسیاری برخوردار بود، سیزده سال در روستاها و شهرستان کامیاران به عنوان آموزگار خدمت کرده است. این فعال چپ‌گرا کدر زمینه حقوق قومی و مسائل زنان فعال بود و در مرداد  ۱۳۸۵ و هنگامی که به تهران سفر کرده بود به همراه دوستش دستگیر شد. 

به نوشته فارس به نقل از اطلاعيه دادسراي عمومي و انقلاب، ماموران کلانتری مولوی در مرداد ۱۳۸۵ به دو نفر مشکوک می‌شوند و یک نفر از آنها دستگیر را دستگير مي‌كنند و ديگري می‌کند. در خودروی فرد دستگیر شده، پنج کیلوگرم مواد منفجره کشف می‌شود. سپس ماموران به منزل فرد دستگیر شده مراجعه كرده، فرزاد کمانگر را دستگیر می‌کنند که در بازرسی از اتاق وی(کمانگر) یک عدد باطری و دستگاه ساعت زمان بندی انفجار بمب کشف می‌شود. پس از آن، فرهاد وكيلي در شهر سنندج به جرم داشتن ماهواره و برگه‌اي كه به گمان ماموران رمز روي آن نوشته شده دستگير مي‌شود.

شیرین علم‌هولی آتشگاه نيز به جرم کارگذاشتن یک بمب زیر خودرویی در پارکینگ قرارگاه سپاه در غرب تهران و انفجار آن دستگیر، محاكمه و اعدام شد. او متولد ۱۳ خرداد ۱۳۶۰ از روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو بود. علم‌هولی در ابتدا اتهام عضویت در پژاک را نپذیرفته، اما دادسرای انقلاب با استناد به سایت اینترنتی این گروه، علم هولی را عضو خود عنوان کرده، وی را عضو پژاک دانسته است. البته بنابر اطلاعیه داسرای انقلاب، وی بعدها عضویت در گروه پژاک را پذیرفته است.

 بر اساس اطلاعات مندرج در وبلاگ‌هاي خواهان آزادي علم‌هولي، او روز اول بازداشت خود را در مکانی نامعلوم و تحت شکنجه شدید جسمی و روانی گذراند. پس از آن، به بند ۲۰۹ زندان اوین تحویل داده شد و بعد از تحمل ۶ ماه حبس به بند نسوان این زندان منتقل گردید. در تاریخ ۲۸ آذر ماه ۱۳۸۸ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد به اتهام خروج غیرقانونی از مرز به تحمل دو سال حبس تغزیری و به اتهام محاربه از طریق ارتباط با پژاک، به اعدام محکوم گرديد. حکم در ۱۳ دی ماه به وکیل وی، ابلاغ شده است. نامه‌هايي كه از او در سايت‌هاي مختلف اينترنتي منتشر شده از شكنجه شديد جسمي و رواني او حكايت دارد. 

مهدی اسلامیان بنابر گزارش دادستانی انقلاب، یکی از عوامل انفجار بمب در حسینیه شهدای شیراز بوده است كه هفته اول ارديبهشت از او نامه‌اي خطاب به دبير كل سازمان ملل مبني بر وضعيت اسفبار زندانيان منتشر شد. در آن نامه اسلاميان خود را روشنفكر و مدافع حقوق بشر معرفي كرده بود. پرونده مهدی اسلامیان براي محاکمه به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست صلواتی ارجاع داده شد و كه او را بر مبنای اتهامات محاربه، اقدام علیه امنیت کشور از طریق معاونت در بمب گذاری، افساد فی‌الارض، تلاش برای براندازی نظام، عضویت در انجمن پادشاهی، کمک مالی موثر به گروه‌های ضد انقلاب محاکمه و به اعدام محکوم کرد.

به گزارش رهانا، پيش از اين برادر او محسن اسلامیان ۲۱ ساله در تاریخ ۲ فروردین ماه همراه با ۲ زندانی سیاسی دیگر به نام های علی اصغر پشتر و روزبه یحیی‌زاده به اتهام انفجار در حسینیه رهپویان وصال  در زندان عادل آباد شیراز به دار آویخته شدند.


اينك بايد به انتظار نشست تا اقدام بعدي نظام اسلامي براي ارعاب مردم با توجه به نزديك‌تر شدن به سالگرد انتخابات متفلبانه آشكار شود. چنانچه تجربه‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد، هر وقت مردم يك قدم به عقب‌نشيني كرده‌اند، ديكتاري حاكم در ايران چند گام به جلو تاخته است. سياه‌نمايي رهبري بعد از حادثه ۱۸ تير و سپس قلع و قمع دانشجويان يكي از نمايان‌ترين اين تجارب است.

 


 


 


فریاد خشم ایرانیان به اعدام شهروندان کرد

صبح یکشنبه خبر تاسف بر انگیز اعدام پنج شهروند کرد به سرعت فضای وب فارسی را تسخیر کرد.  اعدام ها که بدون رعایت بسیاری از قوانین و ضوابط به اجرا شده است، خشم بسیاری از هموطنان را بر انگیخته. محکومان بر خلاف رویه محافل قضایی امکان دیدار با خوانواده و وکلای خود را نداشتند. حتی وکیل‌ها از اجرای حکم اعدام بی اطلاع بودند. به گزارش خبرگزاری هرانا این احکام در حالی به اجرا درآمد که پرونده سه تن از متهمان این پرونده در مرحله بازنگری قرار داشت و همچنین هیچ یک از وکلا و خانواده ها در جریان اجرای این احکام قرار نگرفتند.پیشتر فرزاد کمانگر معلم دربند با انتشار نامه از شکنجه و روند محاکمه غیر عالدلانه خود خبر داده بود.

 

پیرو نشر این خبر خانواده های زندانیان سیاسی اعدام شده با همراهی تعدادی از فعالان مدنی اعلام کرده اند که فردا در تهران دست به تجمع اعتراضی خواهند زد.

 

در شهرهای بزرگ اروپا تجمعات اعتراضی در برابر سفارت خانه ها در حال شکل گیری است و بسیاری از فعالان سیاسی ومطبوعاتی خواستار بلند شدن دوباره صدای الله اکبر بر پشت بام ها شدند.

 

ابراهیم نبوی روزنامه نگار معترض نوشت: در اعتراض به اعدام پنج هموطن کرد، امشب در تمام ایران، بر پشت بام ها می رویم و فریاد مرگ بر دیکتاتور می کشیم، فردا نیز همه ایرانی ها، در داخل و خارج از ایران به هر نحو که می توانند به اعدام کردهای هموطن اعتراض می کنند.

 

مسیح علی نژاد دیگر روزنامه نگار معترض اعلام کرد: ایرانیان سراسر دنیا امروز و فردا در مقابل سفارت خانه های جمهوری اسلامی جمع می شوند تا انعکاس صدای اعتراض خانواده پنج اعدام شده ای باشند که حتی فرصت خداحافظی هم نیافتند.

 

نشر مطالب اعتراضی در فضای مجازی همچنان ادامه دارد و گروهی از مردم خود را برای حضور در برابر زندان اوین برای اعتراض آماده می کنند.


 


آقای صانعی، آیا پایه گذار مصباحیسم خود شما نیستید؟

با خبری که در خبرگزاری ادوار نیوز(خبرگزاری ادوار تحکیم وحدت) خواندم بر این شدم تا چند نکته ای را ذکر کنم.


آیت الله صانعی در دیدار اعضای «نهاد تجدد» دانشکده حقوق واحد تهران مرکز و جمعی از فرهنگیان استان مرکزی  اظهار داشتند:

 

«من در خصوص پروژه امام زدایی بارها هشدار داده ام و شما دانشجویان و فرهنگیان عزیز و همه ارادتمندان به امام امت(سلام الله علیه) هم وظیفه دارید که به جامعه هشدار بدهید که زمینه امام زدایی فراهم شده است و شاهد آن هم حذف برخی اصول اندیشه ای امام، توهین به بیت امام و حذف یاران امام و انقلاب است».


«عده ای امروز دارند خواب های خودشان را تعبیر می کنند و متأسفانه در فضای کنونی،عده ای از اقتدارگرایان متعدی به حقوق مردم علاوه بر در اختیار گرفتن سیاست و اقتصاد سعی در زمینه سازی برای سلطه بر افکار و اندیشه های دینی مردم هم دارند. »


«مبادا به جایی برسیم که دین وسیله و ابزار حفظ قدرت قرار بگیرد. این چه معنایی دارد که دیگران را تحت فشار قرار می دهند که مثلا با کدام روحانی ارتباط داری و یا در کدام مسجد نماز می خوانی و…!»


«عده ای امروز دارند خواب های خودشان را تعبیر می کنند و متأسفانه در فضای کنونی،عده ای از اقتدارگرایان متعدی به حقوق مردم علاوه بر در اختیار گرفتن سیاست و اقتصاد سعی در زمینه سازی برای سلطه بر افکار و اندیشه های دینی مردم هم دارند. »



سوال من اینجاست آقای صانعی، مگر خود شما در روزگاری از دین برای حفظ قدرت استفاده نکردید، مگر شما به همراه آقای خلخالی قصد اجرای شرع الهی را نداشتید و به جرم اینکه کدام روزنامه را می خواندند، فلان مجله در دستشان بوده است و با چه گروهی همراه است حکم های فراآسمانی نمی دادید؟ حال چه شده است فریاد برآورده اید که چرا بازجویی می کنند و می پرسند با کدام روحانی ارتباط دارند. مگر شما روزی خواب خود را تعبیر نمی ساختید و قصد سلطه بر افکار را نداشتید. اگر اینگونه نیست چرا و چگونه در برابر آن روز ها سکوت کرده و حاضر به پاسخگویی نیستید.


هیچگاه از خود پرسیده‌اید این تفکر حاضر در سیاسیون تندرو به نام مصباحیسم، بایستی نام دیگری همچون صانعیسم می‌داشت. هیچ تفکر کرده‌اید که  از پایه گذاران این نظریه همین خود شما بوده اید و حال بانگ بر داشته اید و فریاد و “اماما”یتان از فریاد وا اسلاما بلندتر شده است.امیدوارم به یاد بیاورید این گفته و منشتان را که چند روزی پس از درگذشت بنیان گذار جمهوری اسلامی بر زبان آورده اید:




تخلف از فرمان آيت الله خامنه اي گناه و معصيتي است بزرگ و رد بر او، رد بر امام صادق(ع) و رد بر امام صادق(ع) رد بر رسول الله (ص) و رد بر رسول الله (ص) رد بر الله و موجب خروج از ولايت الله و ورود به ولايت شيطان است و طبق روايت عمر ابن حنظله در باب ولايت فقيه رد بر او در حد شرک به الله است و اما حفظ و تقويت آيت الله خامنه اي هرچه بيشتر تاييد شود اسلام و انقلاب اسلامي و حوزه‌هاي علميه و فقه و قران تقويت شده است. تاييد ايشان يک واجب الهي است نه يک مستحب.


*تا نبض مسلمين در دست ولي‌فقيه كه جانشين از طرف امام معصوم است نباشد، اين بدبختي‌ها و فشارها ادامه خواهد داشت.



آیا واقعا در این نظرات, پایه گذاری مصباحیسم فعلی را نمی بینید؟آقای صانعی خود کرده را تدبیر نیست؟ شاید ما و این نسل های سوخته بیش از اهالی مصباح از شما و سلسله مجاهدین خلق طلبکاریم. از شما به خاطر غالب کردن چنین تفکری و از مجاهدین خلق به دلیل ترورهایی که منجر به آفرینش محبوبیت و تقدس کاذب شد این دو دلیلی شد بر سی ساله شدن حکومت جائرانه و ریختن خونهای بی گناه بر این خاک سبز.

متاسفانه دخالت دین در حکومت سبب این حکومت خود کامه شده است و بیکار کردن قاضی تحصیل کرده و جانشین ساختن حاکم شرع چنین بلایی بر سر این خاک آورده است.اگر باز به ما انگ خارجی نزده شود می خواهم بگویم ما خواستار انقلاب کبیر نیستیم اما خواستار اصلاحات کبیر هستیم تا این نظریات سوخته و خودخواهانه که تماما بوی قدرت می دهد پاک شود. ما خواستار جدایی دین از سیاست هستیم تا سیاست ما از آن سیاستمان و دیانت ما از آن دیانتمان باشد تا هردو پاک بمانند و فاسد نگردند.

 

——————————–

پ ن : در آینده در مورد مجاهدین خلق و نقش مبارزاتی آنان  حتما خواهم نوشت.

لینک خبر دیدار آیت الله صانعی با اعضای «نهاد تجدد» دانشکده حقوق واحد تهران مرکز و جمعی از فرهنگیان استان مرکزی

لینک مصاحبه ها قدیمی آیت الله صانعی در دهه شصت و تفکرات ایشان:

تصویر شماره یک

تصویر شماره دو

تصویر شماره سه

تصویر شماره چهار

تصویر شماره پنج

متاسفانه منتشر کننده اصلی این آرشیو را نیافتم تا ذکر منبع کنم.


 


پیام فرزاد:"طاقت بیار رفیق"

 

 

 

اصولا دادن خبر این گونه مصیبت‌ها، برای همه‌مان حالتی تکراری پیدا کرده است. کلیشه‌ای نوشته‌ایم و فقط جای اسم‌ها ر ا خالی گذاشته‌ایم: زمانی می‌نویسیم محمدرضا علی زمانی و آرش رحمانی پور، وقتی دیگر می‌نویسیم امیدرضا میرصافی، هنگامی دیگر جای خالی نوشته مان را نام دل آرا دارابی پر کرد و اکنون باید رنج نامه‌ای بنویسیم برای فرزاد کمانگر، همان معلم عاشقی که خطاب به دوستانش نوشته بود:"طاقت بیار رفیق". باید برای "شیرین علم هولی" بنویسیم که همین چند روز پیش در نامه‌ای خطاب به ملت نوشته بود که :"من گروگانم".  از مهدی اسلامیان، علی حیدریان، فرهاد وکیلی باید نوشت و چه غریبانه هم باید نوشت...

 

گاهی فکر می کنم باید حرف آدورنو را سرلوحه کارمان قرار دهیم که بعد از این همه اعدام و شکنجه و جنایت، اصولن نوشته هر مقاله و یادداشتی خود نفس جنایت است و بی‌معنی... مگر این که درباره خود جنایت بنویسیم.

 

فرزاد کمانگر و ۴ زندانی سیاسی دیگر کرد، به اتهام "بمب گذاری" اعدام شده‌اند. این اتهامی است که "خبرگذاری" فارس به آن‌ها نسبت داده. و چه زیبا نوشته است بابک داد که بمب‌های فرزاد چند سال دیگر، منفجر خواهند شد.

 

و برای هم چون منی که چند ماهی با کردهای عزیز ایران محشور بوده‌ام، چقدر این اتهام بی‌معنی است، چقدر بی‌معنی است که این ایرانی‌ترین ایرانیان را به تجزیه طلبی و خشونت محکوم کنند. برای منی که از نزدیک با آن ها بوده‌ام و زندگی کرده‌ام و بحث ها کرده‌ام، این حرف ها بی معنی است. برای آن عزیزانی که تنها به جرم تلاش برای رعایت حقوق شهروندی شان باید این همه آزار ببینند...

 

اکنون فرزاد کمانگر رفته است و با نوشتن هزاران مرثیه این‌گونه نه جان فرزاد به تنش باز خواهد گشت و نه ما طرفی خواهیم بست... وظیفه ما اکنون این است که تلاش کنیم خونه آن عزیزان را که به ناحق بر زمین ریخته شده، ادامه دهیم. برای ما که جنبشی را آغاز کرده ایم و جهانی را مبهوت شجاعت خویش، نباید سخت باشد خون خواهی یاران از بند رسته مان... فرزاد کمانگر اکنون نیازی به سراییدن مصیبت و نوحه ندارد، او رفت تا با رفتن اش بار دیگر مهر تاییدی باشد بر سبعیت جمهوری اسلامی و با خون پاک خویش، نهال تازه بالیده ما را آبیاری کند.

 

موسوی و کروبی اگر داعیه رهبری جنبش را دارند نباید در برابر این جنایت سکوت کنند. اعضای جنبش سبز اگر واقعا می‌خواهند "ایرانی برای همه ایرانیان" بسازند، نباید در مقابل این اعدام‌ها سکوت کنند. باید کاری کرد، باید نشان داد که برای ما جان تک تک شهروندان این ملک اهورایی، فارغ از رنگ و نژاد و ملیت و مذهب و جنس و ... اهمیت دارد. باید نشان داد که ما در برابر این جنایت سکوت نمی‌کنیم. فرقی نمی‌کند که در ایران باشیم یا خارج از ایران... ما تعلق خاطری به سرزمینی داریم که "ایران" نام دارد و همه چیزمان را بر سر سرنوشت این ملک به قمار گذاشته‌ایم.

 

تجمع درمقابل سفارت‌ها در خارج از کشور، هم دردی و پیوستن به خانواده‌های اعدامی‌ها فردا در مقابل دانشگاه تهران و ... هر پیشنهاد دیگری که قابلیت اجرایی شدن دارد، نباید از خاطرمان فراموش شود.

 

پیام فرزاد نباید از خاطرمان برود که:"طاقت بیار رفیق"

 

 


 


اينك نوبت سيم‌هاي مخابرات است

 

سرهنگ عباسعلي محمديان، رئيس پليس آگاهي تهران بزرگ در گفت‌وگو با فارس، ‌گفت: «به نظر مي‌رسد اين سرقت‌ها با توجه به شيء سرقت شده كار افراد عادي نيست؛ زيرا اين نوع سرقت نيازمند وسايل و تجهيزات خاص است. همچنين مجسمه‌هاي سرقت شده به درد افراد معمولي نمي‌خورد بلكه طالب خاص خود را دارد كه همين امر باعث مي‌شود تا تحقيقات در جهت خاصي پيش برود.»

 

دو روز بعد از اظهارات رييس پليس آگاهي، سردار احمدي‌ مقدم، فرمانده نيروي انتظامي كه گفته مي‌شود نسبتي نيز با رييس دولت دارد، لب به سخن گشود و گفت: «اگر مجسمه‌هاي سطح شهر نفيس هستند، بايد مراقبت‌هايي همچون مراقبت‌هاي الكترونيكي و فيزيكي برايشان صورت گيرد.» او در حالي اين سخنان را ابراز داشت كه ۶ تنديس در سطح شهر به سرقت رفته بود. به گزارش ايلنا، فرمانده نيروي انتظامي در ارتباط با مجسمه‌دزدي‌هاي تهران اظهار كرد: «بايد شوراي تامين استان تهران جلسه‌اي بگذارد، اما در مجموع به فرمانده انتظامي تهران بزرگ تاكيد كرده‌ايم كه با جديت ماموران پليس آگاهي را بسيج كند كه ظاهرا سرنخ‌هايي در اين رابطه به دست آمده است.»

 

اندكي پس از اظهارات فرمانده نيروي انتظامي كه بيشتر به رجزخواني براي ترساندن سارقان شبيه است، مجسمه ديگري نيز به سرقت رفت؛ اين بار مجسمه «گوساله» واقع در صحن دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران. به گزارش خبرنگار مهر، مجسمه "گوساله" در بدو تاسیس دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران توسط یک مجسمه ساز سوئدی به این دانشگاه هدیه شده بود.

 

پيش از سرقت اخير، روزنامه پول خبر دزديده شدن هشت تنديس «ستارخان» واقع در خیابان ستارخان، «باقرخان» واقع در خیابان شهرآرا، «صنیع‌ خاتم» واقع در پارك ملت اثر حمید شانس، دو مجسمه در خانه هنرمندان ایران از آثار محمد مددی و فاطمه امدادیان و «استاد شهریار» در مقابل تئاتر شهر اثر علی قهاری و نيز دو مجسمه «شریعتی» و «مادر و فرزند» از پارك شریعتی و شهرك قدس را منتشر كرده بود.

 

ماجراي دزديده شدن نه مجسمه‌ هنوز به پايان نرسيده بود كه خبر دزدي كابل‌هاي مخابراتي نيز منتشر شد. مدیر مرکز مخابرات منطقه ۷ (ولی عصر) ضمن تایید دزدی کابل از این مخابرات و قطعی تلفن ثابت تعداد زیادی از مشترکان این مرکز گفت: «معمولا کابل‌های زیر بار به سرقت نمی‌رفتند و به همین دلیل سرقت صورت گرفته در سال‌های اخیر کم سابقه بوده است.» اکبر کریمی در گفتگو با مهر ضمن بیان این مطلب افزود:«با توجه به این که کابل‌های زیر بار به مشترکان خدمات می‌دهند تلفن ثابت چهار هزار مشترک این مرکز قطع شده است.» به گفته اين مدير مخابرات، كابل‌هاي دزديده شده ارزش چنداني براي فروش ندارند و اين نخستين بار است كه چنين سرقتي رخ مي‌دهد.

 

هنوز نيروي انتظامي نتوانسته است سارقان تنديس‌ها و كابل‌ها را شناسايي كند. در حالي كه عمليات پليسي و شناسايي و يورش شبانه به خانه روشنفكران و منتقدان حكومت بدون فوت وقت انجام مي‌شود، اما اين نيروي مستحكم و لبيك‌گو به ولايت با گذشت بيش از دو هفته از سرقت مجسمه‌ها هنوز نتوانسته پاسخي روشن به افكار عمومي بدهد. شايد به همين دليل است كه عده‌اي عقيده دارند سرقت سازماندهي شده كار عوامل حكومتي است و فتواي رهبري را در اين ارتباط موثر مي‌دانند.

 

 


 


آقای موسوی !کشتار سال ۱۳۶۷ را یادتان هست؟

جناب آقای موسوی! این نظامی که شما این قدر برای قانون اساسی‌اش بر سر و سینه می‌کوبید بدون آدم کشی نمی‌تواند پا برجا بماند.

هرچقدر شما و یارانتان دراین سال‌ها آن رابزک نمودید و خواستید در ویترین آن را به مردم نشان دهید باز چهره کریه و بی رحم آن از گوشه ویترین به بیرون آمد.

این قانون اساسی و نظامی که شما از آن طرفداری می کنید از همان ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ تا به امروز فقط می‌کشت و می‌زد و سرکوب می‌کرد تا بر روی کار بماند. نمونه تاریخی اش هم کشتار سال ۱۳۶۷ است که درزمان صدارت شما اتفاق افتاد. اعدام این پنج نفر درروز یکشنبه هم در راستای همان سیاست سرکوب است. منتهی چون اینها خودی نیستند شما و یارانتان در مورد آنها چیزی نمی‌گویید.

این دایره تنگ خودی و غیر خودی هم اختراع شما و طرفدارانتان بود که هرکه را غیر شما و یارانتان فکر می‌کند به پشیزی نمی‌انگارد و حتی برای جانش هم ارزشی قائل نیست. متاسفم برای شما و طرفداران شما که به سادگی فریب حرف‌های شما را خوردند و هنوز هم فریب می‌خورند. متاسفم برای ملتی که آنقدر باید نگون بخت باشد که برای رسیدن به آزادی و دموکراسی مجبور باشد دست به دامان نخست وزیر دوران طلایی امام راحل هم عصر با کشتارسال ۱۳۶۷ بشود. راستی کشتار سال ۱۳۶۷ را یادتان هست؟ هرگز آن را فراموش نکنید. به طرفدارانتان هم بگویید آن را فراموش نکنند.


 


سانسور شديد در حوزه نشر

 

مدير غرفه نشر قطره به ايلنا گفت كه اين انتشاراتي اجازه ارائه كتاب‌هاي محمود دولت‌آبادي را ندارد. ساداتيان افزود: «امسال به ما اعلام شده است كه تمامي كتاب‌هايي كه قبل از سال ۸۴ منتشر شده نبايد در نمايشگاه عرضه شود از اين رو كتاب‌هاي محمود دولت‌آبادي كه در سال ۸۴ منتشر كرده بوديم را نمي‌توانيم عرضه كنيم.» اين در حالي است كه انتشارات كيهان كتاب‌هاي قبل از سال ۸۴ را در غرفه خود عرضه مي‌كند. 

 

ايلنا در گزارشي ديگر خبر داد كه عرصه آثار هوشنگ گلشيري نيز در نمايشگاه ممنوع شده است. بنا بر اين گزارش، امسال برگزاركنندگان نمايشگاه بيست و سوم كتاب تهران ، عرضه كتاب‌هايي كه قبل از سال ۸۴ منتشر شده‌ اما تجديدچاپ نشده‌اند را ممنوع اعلام كرده‌اند.

 

با اين وجود در شرايطي كه كتاب‌هاي هوشنگ گلشيري پس از سال ۸۴ و توسط نشر نيلوفر منتشر شده است؛ بازهم به اين انتشاراتي اجازه داده نشده كتاب‌هاي گلشيري را عرضه كند. اين گزارش مي‌افزايد، عرضه مجموعه اشعار فروغ فرخزاد نيز در نمايشگاه كتاب ممنوع شده است و حتي بعضي از غرفه‌ها و انتشاراتي‌ها از نصب پوستر تصوير فروغ فرخزاد نيز منع شده‌اند. 

 

سال ۸۴ نخستين دوره رياست جمهوري احمدي‌نژاد آغاز شده و بنابراين به كتاب‌هايي كه در مدت رياست جمهوري او مجوز گرفته‌اند اجازه شركت در نمايشگاه داده شده است. 

 

اين خبرگزاري همچنين گزارش داد در نخستين روز، وزارت ارشاد اسلامي، انتشارات بنياد حفظ و نشر آثار بهشتي را از نمايشگاه كتاب بيرون كرد. در نمايشگاه امسال قرار بود اثري جديد از آيت‌الله بهشتي يكي از بنيانگذاران و نظريه پردازان جمهوري اسلامي، با عنوان مواضع تفصيلي حزب جمهوري اسلامي منتشر و در نمايشگاه عرضه شود.

 

در چنين شرايطي كه سانسور كتاب و محصولات فرهنگي در ايران بيداد مي‌كند و رهبري نيز نسبت به رشته‌هاي علوم انساني نظري كاملا منفي ابراز كرده، محمدي گلپايگاني رييس دفتر رهبري در افتتاحيه نمايشگاه كتاب تهران گفت كه مقام ولايت اهتمام زيادي به كتاب دارد و در سخنراني‌ها و گفت‌وگوهاي خود بارها اشاره كرده شبي نيست كه با كتاب نخوابد. اما او اشاره نكرد كه رهبري به چه نوع كتاب‌هايي به خواب مي‌رود و در چه زمينه مطالعه مي‌كند.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته