-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

Posts from Khodnevis for 05/07/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



فالس نیوز - محمود احمدی نژاد با حفظ سمت نخست وزیر بریتانیا شد.

در حالی که هنوز نتایج انتخابات بریتانیا به پایان نرسیده و دراین لحظه (۳:۱۵ بامداد به وقت لندن ) هنوز شمارش آرا ادامه دارد دفتر مقام معظم رهبری با انتشار بیانیه‌ای ضمن قدردانی از شهروندان بریتانیایی برای شرکت در انتخابات اعلام کرد از آنجا که قرار است مدیریت جهان در آینده نزدیک به طور «دربست» به آقای احمدی نژاد سپرده شود با تایید مقام معظم رهبری ایشان با حفظ سمت به مقام نخست وزیری بریتانیا منصوب گردیده و آقایان دیوید کامرون و گوردون براون رقبای اصلی بهتر است اگر شکایتی دارند شکایت خود را از مراجع «قانونی!» دنبال نموده و از حالا به سابیدن کشک اقدام کنند!


 


فالس نیوز - نخستين آلبوم حبيب در ايران منتشر شد

 

 

 

 


 


لطفا پاسخم را بدهید!

به نام خدای دوست داشتنی و مهربان

هموطنم سلام

 

چندی پیش برای مهندس موسوی نامه‌ای نوشتم و سوال ها و دید گاه‌هایی را با ایشان مطرح کردم . نمی‌دانم دوستان سایت کلمه نامه را به دستشان رساندند یا نه، اما هرچه بود پاسخی نگرفتم. برای همین تصمیم گرفتم آن را سرگشاده و در خودنویس منتشر کنم (امیدوارم منتشر بشه!) به امید اینکه کسی پاسخ پرسش‌هایم را بدهد و مرا از این سرگردانی و آشفتگی برهاند.

 

من متولد سال ۶۷ هستم. سال اعدام‌هایی که کسی شمارشان را دقیقا نمی‌داند. چند سال پیش بود که درباره  وقایع دهه شصت شنیدم. در ابتدا شوکه شده بودم، آن روزها سخت به آقایان دلبسته بودم و باورش برایم دشوار بود. اما این روز ها و بعد از آنچه که درتقریبا  یکسال پس از انتخابات با چشمان خودم شاهد بودم، خاطرات کسانی را که از آن روز ها  گفته بودند را بهتر درک میکنم و بیشتر باور.

 

اما سکوتی که این همه سال در برابر آن وقایع و آن هم از جانب اپوزیسیون فعلی است را نمی‌فهمم و هضم نمی‌کنم دلتنگی مهندس موسوی را برای آن روزها  .

 

البته باید بگویم پاسخ این پرسش ها هرچه باشد  من خودم را عضوی از جنبش سبز می‌دانم و امیدوارم  به روزهایی  بهتر  از دیروز و امروز،  روزهایی که با دستان من وتو ساخته خواهند شد ،روزهایی که به آمدنشان ایمان دارم.

 

سبز یعنی استقامت تا بهار

 

یا حق.

 

(در زیر متن نامه را با کمی تغییر و تصحیح آورده ام.)

 

 


به نام خدای مهربان


جناب آقای مهندس میر حسین موسوی


 با سلام و عرض احترام وخدا قوت


این روز ها سوال ها،ابهام ها و تردید هایی ذهن مرا مشغول کرده  است که پاسخی برای آنها پیدا نکرده ام و فکر   می کنم به عنوان کسی که سبز زیستن را با تمام هزینه هایی که در بر دارد انتخاب کرده و به پای آن ایستاده است مستحق  جواب هایی روشن،صریح و بی پرده از سوی جناب عالی هستم


شما  در مصاحبه ها،دیدار ها ،پیام های صوتی تصویری و بیانیه ها همواره  شرایط فعلی را با سال های اول بعد از پیروزی انقلاب مقایسه می کنید و به دورانی نورانی اشاره دارید که امروز دیگر اثری از آن نیست. اما من نمیتوانم این موضوع را بفهمم که آیا این یک تاکتیک است و یا اعتقاد و باور شما ؟


اگر یک تاکتیک باشد شما را به قرآن و سیره ی پیامبر(ص) و حضرت امیر ارجاع میدهم که" حق را بگو حتی اگر به ضرر تو باشد و حمایت خداوند تو را کفایت می کند ". اما اگر براستی شما به این گفته ها اعتقاد دارید لازم میدانم پرسش هایی را در مقایسه آن سال های نورانی! با امروز با شما در میان بگذارم:


آیا به جز این بود که دیروز آیت الله خمینی می خواستند دیگرانی (مجاهدین خلق_مارکسیست ها_حزب توده _ملی مذهبی ها و.....)از دایره قدرت بیرون باشند و امروز آقای خامنه ای و جناح حاکم حضور شما را بر نمی تابند؟


آیا اینطور نیست که آن روز معیار مسلمانی  مردم آیت الله خمینی بود و امروز نا خدای  این کشتی آیت الله خامنه ای شده اند؟

 


 


سایت در دست تعمیر است

با پوزش از خوانندگان گرامی، تا اطلاع ثانوی بخش نظرات خودنویس غیرفعال است. گروه تحریریه خودنویس هم اکنون مشغول حل این مشکل است.

با تشکر از شکیبایی شما،

خودنویس

 


 


دردناك‌تر از خبر درگذشت بهمن‌بيگي

گزارش‌هاي غير رسمي حاكي است آگهی مراسم خاکسپاری محمد بهمن بیگی، بنیانگذار آموزش عشایری در ایران و از برندگان جایزه جهانی یونسکو، به دستور مقامات امنیتی، از روزنامه های چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت شیراز حذف شده است.

 

جرس در همين ارتباط نوشت: روزنامه‌های شیراز از خانواده آقای بهمن بیگی و ایلات و عشایر ایران ،آگهی‌هایی درباره مراسم خاکسپاری او دریافت کرده بودند، اما با دستور تلفنی مقامات امنیتی، این روزنامه ها از چاپ آگهی ها منع شدند.

 

محمد بهمن بیگی بامداد شنبه یازدهم اردیبهشت بر اثر عفونت ریوی فوت کرد. پیکر او به گفته همسرش بانو سکینه کیانی، روز پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت (ششم می) هشت و نیم صبح از میدان معلم شیراز به سمت والفجر و بهشت زهرای عشایر شیراز تشییع و در این محل به خاک سپرده می شود.

 

 روزنامه شرق روز سه شنبه هفته جاری (۱۴ اردیبهشت) به نقل از یکی از شاگردان بهمن بیگی گزارش داد که علت به خاک سپرده نشدن محمد بهمن بیگی،اختلاف نظر خانواده او با استانداری فارس و فرمانداری شیراز برای محل دفن اوست.

 

او وصیت کرده بود که در نقطه ای از مسیر کوچ عشایر به خاک سپرده شوند که بنا به دلایل نامعلومی این کار انجام نگرفت و قرار بود در حافظیه به خاک سپرده شود ولی باز هم محل خاک سپاری او تغییر کرد.

 

بهمن بيگي در كتاب ايل من بخاراي من درباره نوشته است: «من در يك چادر سياه به دنيا آمدم. زندگاني را در چادر با تير تفنگ و شيهه اسب آغاز كردم. تا ده سالگي حتي يك شب هم در شهر و خانه شهري به سر نبردم... زماني كه پدر و مادرم را به تهران تبعيد كردند، تنها فرد خانواده كه خوشحال و شادمان بود، من بودم. نمي‌دانستم كه فشنگ مشقي و تفنگم را مي‌گيرند و قلم به دستم مي‌دهند... پدرم مرد مهمي نبود. اشتباهآ تبعيد شد... و دوران تبعيدمان بسيار سخت گذشت... چيزي نمانده بود كه در كوچه‌ها راه بيفتيم و گدايي كنيم. مأموران شهرباني ]رضاخان[ مراقب بودند كه گدايي هم نكنيم... به كتاب و مدرسه دلبستگي داشتم. دو كلاس يكي مي‌كردم. شاگرد اوّل مي‌شدم. تبعيدي‌ها، مأموران شهرباني و آشنايان كوچه و خيابان به پدرم تبريك مي‌گفتند و از آينده درخشانم برايش خيال‌ها مي‌بافتند. سرانجام تصديق گرفتم. يكي از آن تصديق‌هاي پررنگ و رونق روز. تبعيدي‌ها، مأموران شهرباني، كاسب‌هاي كوچه، دوره‌گردها، پيازفروش‌ها، ذرّت‌بلالي‌ها و كهنه‌خرها همه به ديدار تصديقم آمدند. من شرم مي‌كردم و خجالت مي‌كشيدم. پدرم از شور و شوق اشك به چشم آورد. در مراجعت به خانه ديگر راه نمي‌رفت، پرواز مي‌كرد... ملامتم مي‌كردند كه با اين تصديق گرانقدر، چرا در ايل مانده‌اي و چرا عمر را به بطالت مي‌گذراني؟ تو تصديق داري و بايد مانند مرغكي در قفس در زواياي تاريك يكي از ادارات بماني و بپوسي و به مقامات عاليه برسي. در پايتخت به تكاپو افتادم و با دانشنامه حقوق قضايي به سراغ دادگستري رفتم تا قاضي شوم و درخت بيداد را از بيخ و بن براندازم. دلم گرفت و از ترقّي عدليّه چشم پوشيدم. در ايل چادر داشتم، در شهر خانه نداشتم. در ايل اسب سواري داشتم، در شهر ماشين نداشتم. در ايل حرمت و آسايش و كس و كار داشتم، در شهر آرام و قرار و غمخوار و اندوه‌گسار نداشتم. نامه‌اي از برادرم رسيد. بوي جوي موليان مدهوشم كرد. ترقّي را رها كردم. تهران را پشت سر گذاشتم و به سوي بخارا بال و پر گشودم. بخاراي من ايل من بود.»

 


 


پيگيري حقوق زنان كانادا توسط جمهوري اسلامي

 

به دنبال عضويت ايران در كميسيون مقام زن سازمان ملل، منوچهر متكي وزير خارجه ايران در برابر اين پرسش خبرنگار ايسنا كه نظرش درباره اظهارات اخير همتاي كانادايي خود چيست، گفته است: «رويكردهاي مقامات كانادا نسبت به حقوق بشر همواره ناشي از اغراض سياسي و القائات محافل مشكوك و تامين كننده اميال صهيونيست‌ها بوده است.»

 

روز پيش از آن خبرگزاري فرانسه از اتاوا گزارش داد لارنس كنن وزير امور خارجه كانادا پس از سخنراني در برابر مقامات عالي ‌رتبه گروه هشت در گتينو با ذكر اين‌كه ضرب‌الاجل‌ها براي پايبندي ايران به الزامات هسته‌‌اي مي‌آيند و مي‌روند،‌ به خبرنگاران گفت: «اكنون زمان اقدام كردن است.» وي ادامه داد: «ايران در نيويورك هيچ اشاره‌اي به قصدش براي پايبندي نشان نداد و در عوض اظهارات تهاجمي و تحريك كننده داشت.»

 

در همين حال،‌ متكي عضويت جمهوري اسلامي ايران در كميسيون مقام زن و ساير نهادهاي سازمان ملل را گام مثبتي در جهت توجه جامعه‌ جهاني به ضرورت مشاركت معيارهاي فرهنگي مختلف از جمله فرهنگ غني اسلامي در مسير مسووليت حقوق بشر و اذعان به اهميت نقطه نظرات حقوق بشري جمهوري اسلامي ايران دانست.

 

او با تاكيد بر حضور فعال جمهوري اسلامي در مجامع بين‌المللي حقوق بشر، مجمع كاري بوميان و كميسيون مقام زن تصريح كرد: «پيگيري نقض حقوق بوميان و زنان اقليت‌هاي قومي در كشورهاي ناقض حقوق آن‌ها از جمله كانادا از محورهاي مورد توجه جامعه‌ي جهاني است كه جمهوري اسلامي ايران با جديت آن‌ها را پيگيري خواهد كرد. »

 

اظهارات اين وزير كابينه دهم جمهوري اسلامي در حالي ابراز مي‌شود كه زنان در ايران از حداقل حقوق برخوردارند و غيرانساني‌ترين رفتار را در زندان‌هاي نظام به خصوص بعد از انتخابات رياست جمهوري سال گذشته شاهد بوده‌اند. افزون بر اين هنوز خاطره ديدار رييس دولت از شهر رشت و نظرات او درباره زنان گيلاني در اذهان عمومي باقي است. احمدي‌نژاد در آن ديدار گفت بود: «برخلاف دیدگاه بعضی افراد، من معتقدم زنان گیلانی با حفظ عفاف خود در عرصه‌های مختلف کشاورزی حضور داشته‌اند!» جمله‌اي كه نشان مي‌دهد زنان در نگاه بالاترين مقام اجرايي جمهوري اسلامي چه جايگاهي دارند. حتي دلايل او براي انتخاب وزير زن براي وزارتخانه بهداشت در كابينه دهم نيز به طرز اعجاب‌آوري سخيف و بي‌پايه بود. با اين حال جمهوري اسلامي كه ناقض حقوق بشر و حقوق زنان است، تصميم دارد از حقوق زنان كانادا دفاع كند اين در حالي است كه هنوز پاسخي روشن درباره علت مرگ زهرا كاظمي خبرنگار ايراني كانادايي به مقامات اين كشور داده نشده است اما اخبار غيررسمي از كشته شدن او توسط قاضي مرتضوي حكايت مي‌كنند.

 


 


درباره  مسأله محمد قوچانی

اقای محمد قوچانی مقاله‌ای بنام "چرا نباید لائیک بود" در مهرنامه منتشر کرد. سپس همان مقاله در جرس تجدید چاپ شد. اقای مجید محمدی در مقاله ای بنام "ارتقای روش های اعتراف گیری: سختار شکنی در رسانه اعتراف"در سایت رادیو فردا این دیدگاه را عنوان کرد که به محمد قوچانی و دیگر بریده ها باید به عنوان قربانی بازجوها نگاه کرد.

سپس اقای فیروز بهزادی در سایت خودنویس این بحث را دنبال کرد. پس از ان هم نوبت به سایت ایمایان رسید که در مقاله ای نسبتاً طولانی به این موضوع پرداخت.


نکته مشترک هر سه مقاله این بود که در شرایطی که جنبش سبز و رهبران آن از کوچکترین امکان رسانه‌ای محرومند، بازجویان سپاه و وزارت اطلاعات به محمد قوچانی اجازه داده‌اند ماهنامه در بیاورد و خواست دستگاه های خفیه  رژیم را به نام خود در آن منتشر سازد.

هدف دستگاه‌های امنیتی از این اقدام چه می‌تواند باشد؟ محمد قوچانی پس از آن که در سال ۱۳۷۹ چند هفته بازداشت و پس از نوشتن نامه علیه خود آزاد شد، بارها به همه دوستان می‌گفت که بازجویان دست از سر من بر نمی‌دارند و همچنان از من می‌خواهند که علیه اصلاح طلبان مقاله بنویسم. در همان زمان چند تن از اصلاح طلبان مشهور بارها به او گفتند به بازجوها بگو من نمی‌توانم چنین کاری کنم. اگر می‌خواهید به زندان بر می‌گردم. قوچانی در پاسخ اصلاح طلبان می‌گفت اگر این کار را بکنم وضع بدتر می‌شود و مرا به زندان می‌برند. پس از آن بارها در جلسات انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، عضو روحانی انجمن و دیگر اعضا، می‌گفتند که قوچانی ناخواسته با وزارات اطلاعات همراهی می‌کند. مقالاتی که قوچانی علیه محمد خاتمی نوشت، برخی اصلاح طلبان را بیشتر در نظر خود راسخ کرد.

بعد از انتخابات ریاست جمهوری محمد قوچانی دو نشریه در آورد. نشریه خانم کروبی بسته شد. اما قوچانی در نشریه دیگرش، روشنفکران دینی را آماج حمله قرار داد، سکولاریسم آنان را مسخره کرد، از فقه و فقاهیت دفاع کرد، روشنفکران را به ناآشنایی با فقه و تاریخ غرب و تاریخ ایران متهم ساخت. در بحث هایی که اوائل انقلاب بین سروش و رضا داوری بر سر هایدگر و پوپر درگرفته بود، داوری حکمی کلی صادر کرد که کل رمان های غرب چنین است. سروش در پاسخ او پرسید مگر شما همه رمان های غربیان را خوانده اید؟ مگر شما از همه رمان هایی که غربیان در آینده منتشر خواهند کرد اطلاع دارید؟

باید از بازجوها، یا آقای محمد قوچانی که جریان روشنفکری ایران را به نادانی متهم می کنند پرسید مگر شما همه کتاب های همه روشنفکران را خوانده اید؟ از کجا فهمیده‌اید که هیچ یک از انها تاریخ غرب و ایران را نمی‌داند؟ آیا کسی باور می‌کند که اینان از تاریخ غرب و تاریخ ایران اطلاع دارند؟

رهبر فرزانه انقلاب و رهبر مستضعفان عالم یعنی  آیت‌الله خامنه‌ای را  نباید دست کم گرفت. او از شیوه‌های مختلف برای پیشبرد اهدافش استفاده می‌کند. محمد قوچانی ژورنالیستی است که باید زندگی کند. زندگی حق اوست. دوست دارد کاری داشته باشد و بنویسد. این هم حق اوست. اما نباید این مسائل پنهان بماند. این به نفع قوچانی است که اگر از سوی بازجوها تحت فشار است، ماجرا افشا شود.


پس از مقاله اخیر او، یکی از دوستان که از همکاران اوست اعتراض بقیه را با او درمیان گذارده است. قوچانی گفته است اینها نمی‌دانند چقدر به من فشار می‌آورند. عیبی ندارد. ما مقاله‌هایی که احتمالا از سوی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران را که به نام قوچانی منتشر می‌شود، مقاله‌های مقام معظم و رهبر فرزانه انقلاب می دانیم. اوست که دارد با روشنفکران دینی و عرفی از این طریق برخورد می‌کند....حال سربازان گمنام امام زمان به نام او می‌نویسند که تقی شهرام نتیجه مهدی بازرگان است. آیت الله خمینی درباره نهضت آزادی به محتشمی همین نکته را نوشت که "منافقین[مجاهدین خلق] فرزندان عزیز مهندس بازرگان" هستند و: "نهضت آزادی و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نيستند. از اين جهت، گفتارها و نوشتارهای آنها كه منتشر كرده‌اند مستلزم آن است كه دستورات حضرت مولی الموالی امير المومنين را در نصب ولات و اجرای تعزيرات حكومتی كه گاهی بر خلاف احكام اوليه و ثانويه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را - نعوذ بالله- تخطئه، بلكه مرتد بدانند! و يا آن كه همه اين امور را از وحی الهی بدانند كه آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است. نتيجه آن كه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن چون موجب گمراهی بسياری از كسانی كه بی ‌اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می‌گردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود، و نبايد رسميت داشته باشند".

می بینید که همه تاکید آیت الله خمینی بر اسلام فقاهتی بود. سمبل فقه و فقاهت امروز کسی جز آیت‌الله علی خامنه‌ای نیست. کل مقاله سربازان گمنام امام زمان که به نام قوچانی تحت ستم منتشر شده است، برای اثبات ولایت فقیه و اهمیت فقه است و طرد روشنفکران دینی. آخر چه کسی باور می کند که محمد قوچانی به خود اجازه دهد به بازرگان و سروش و بقیه روشنفکران ایران تاریخ غرب و ایران بیاموزاند؟ از اهمیت فقه بگوید و آنان را به تقلید و فقاهت دعوت کند؟آری ما دست سربازان گمنام امام زمان را می بینیم که عین مطالب روزنامه کیهان را به نام محمد قوچانی منتشر می کنند. البته آنها که در خارج از ایران زندگی می کنند باید هوشیار باشند، ما که در داخل زندگی می کنیم با روش های اینها بیشتر از شما آشنا هستیم. شاید بپرسید از کجا می گوئید رهبر معظم انقلاب به دنبال زدن روشنفکری دینی است. این هم سند آن. امروز رهبر مستضعفان جهان در دفاع از مطهری زیراب روشنفکری دینی را هم زد و گفت:


«آن مرد بزرگ در هر عرصه‌ای كه احساس می كرد جامعه سؤال‌ها و نیازهای گوناگونی دارد، شجاعانه وارد می شد و ملاحظات و مصالح هیچ گاه مانع او نشدند. شهید مطهری برخلاف برخی از مدعیان روشنفكری دینی كه مفاهیم و مطالب خالی از محتوای دینی را با لعاب دینی عرضه می‌كردند، مفاهیم حقیقی دینی را به تناسب نیازهای روز و استفهام مخاطبان به جامعه عرضه می‌كرد. آن شهید در دوران حیات خود، با همان شدتی كه با واپس گرایی و ارتجاع و تحجر مقابله می‌كرد، با بدعت ها و افكار انحرافی و التقاطی نیز برخورد كرد و این یكی از خصوصیات برجسته شهید مطهری بود.»


چه اتفاق جدیدی افتاده است که آقای خامنه‌ای دوباره به یاد زدن روشنفکران دینی افتاده است؟

اخیراً به همت دکتر احمد صدری سمیناری درباره سکولاریسم در دانشگاه "لک فارس" شیکاگو  برگزار شده است. در این سمینار؛ عبدالکریم سروش، آرش نراقی، اکبر گنجی، محمود صدری، احمد صدری، حسین کمالی، علی افشاری، حمید دباشی، علی میرسپاسی، محمد امینی، حسن شریعتمداری، مهرزاد بروجردی،محمد برقعی ،نادر هاشمی، و... سخنرانی کردند. سخنرانی‌ها اینک بر روی اینترنت موجود است. به نام‌ها نگاه کنید، حضور چشمگیر روشنفکران دینی در سمینار سکولاریسم را ببینید، دلیل ترس و وحشت آقای خامنه‌ای بیرون می‌زند. به همین دلیل مقاله «چرا نباید لائیک بود» را به نام محمد قوچانی انتشار دادند تا به روشنفکران دینی و سکولاریسم حمله کنند و آنان را به نادانی متهم سازند.

اما به گونه دیگری هم می توان مقاله محمد قوچانی را خواند. در این نگاه مقاله، نظرات و باورهای خود اوست. این نگاه هم نتایجی دارد که باید آنها را هم در نظر گرفت. تمام این کوتاه نوشت یک هدف را تعقیب می‌کند. سئوال این است: فرق محمد قوچانی با حسین شریعتمداری چیست؟ شکل دیگر سئوال این است: محمد قوچانی در کدام مرحله به حسین شریعتمداری تبدیل می شود؟ مقاله‌ای که سربازان گمنام امام زمان به نام او منتشر کرده‌اند،عین مقالات کیهان است. ترس این است که محمد قوچانی به حسین شریعتمداری دوم تبدیل شود. جور دیگری هم می‌شود این حرف را زد. تا زمانی که سربازان گمنام امام زمان به نام قوچانی مقاله های کیهانی منتشر می‌کنند ترسی نیست، وحشت از زمانی است که قوچانی این حرف ها را باور کند و براستی قلمش را در خدمت این نوع مقالات بگذارد و به حسین شریعتمداری دوم تبدیل شود. نباید قوچانی از دست برود. باید به او کمک کرد تا از شر بازجوها خلاص شود. نباید به قوچانی حمله کرد. باید به سازمانی که به این روش های کثیف متوسل می‌شود حمله برد. شاید کسانی این احتمال را مطرح کنند که مقاله قوچانی واقعا اعتقادات خود اوست. اگر چنین باشد، محمد قوچانی به یک حسین شریعتمداری دیگر تبدیل شده است که دشنام و بهتان و براندازی را در زرورق می‌پیچد و به خورد دیگران می‌دهد. تفاوت این دو نگاه کجاست؟ در نگاه اول که مقاله را نظرات سربازان گمنام امام زمان می‌داند، قوچانی قربانی سازمان های اطلاعاتی- امنیتی ولی فقیه است. اما در نگاه دوم که مقاله را باورهای خود قوچانی می‌داند، قوچانی به حسین شریعتمداری تبدیل می‌شود.  

ماجرای ابطحی، تاجیک،عطریانفر، شریعتی، جهانبگلو، تاجبخش را نباید از یاد برد. به سعید شریعتی به عنوان یک مورد از تکوین سوژه بالا نگاه کنید. بازجویان سپاه و وزارت اطلاعات او را در دادگاه آوردند تا علیه جنبش سبز حرف بزند. پس از آزادی هم او را به داشگاه های گوناگون بردند تا همان مواضع را بازگو کند. اما حال به تازه ترین سخنان او رجوع کنید که رفته رفته دارد راه تازه ای می گشاید.

مواضع محمد قوچانی را با مواضع محمد رضا خاتمی مقایسه کنید که خطاب به آیت الله احمد خاتمی نوشته است:

"برگرد شما برخی چنان تارعنکبوتی از دروغ و فریب و اطلاعات نادرست تنیده اند که حتی نور آفتاب را نیز نمی‎بینید و همانها (که در سر سودای دیگری دارند ) چنان ذهن شما را پرکرده اند که جز آنچه دیکته می کنند ، بازگو نمی کنید...شما مدعی شده اید جبهه مشارکت قصد براندازی داشته است ، با چه سند و دلیلی اینگونه ادعا می کنید ؟ لابد احکام صادره غیر عادلانه دادگاههای آنچنانی یاران ما را پس از ماهها حبس در سلول های انفرادی و فشارهای شدید روحی و گاه شکنجه دیده اید و می دانید هیچیک به چنین عنوانی محاکمه و محکوم نشده است.امیدواریم شما به اندازه کافی مدرک و سند برای پاسخگویی در آینده ای نه چندان دور در محکمه همین دنیا که باید حاضر شوید داشته باشید".
 


 


مشکلی به نام پناهندگی

پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران در خرداد ماه سال ۸۸ و اعتراضاتی که متعاقب آن افتاد، بسیاری از فعالان سیاسی، مدنی، روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران به دلیل شرایط به وجود آمده، راه ترک وطن را برگزیدند. بازداشت‌های گسترده در ایران، راه دیگری را برای این افراد باقی نگذاشته بود. بسیاری از این افراد تحت تعقیب بودند و احکام بازداشت برای شان صادر شده بود یا آن که حکم هایی که از قبل برای شان صادر شده بود، در حال اجرا بود.


طبیعتا این افراد امکان خروج قانونی از کشور را نداشتند و به همین دلیل سرنوشت خود را به دست دیگر افراد سپردند تا آن‌ها را به طور غیرقانونی از مرزهای غربی کشور خارج کنند. تاکنون مقصد بسیاری از این افراد، دو کشور همسایه ایران، ترکیه و عراق بوده است. گرچه تعداد افرادی که به ترکیه فرار کرده و از آن جا به قصد گرفتن پناهندگی برای کشور سومی اقدام کرده اند، بسیار زیاد بوده است؛ اما تعداد پناه جویانی که به عراق رفته‌اند نیز در نوع خود چشمگیر است.


برخی آمارهای غیررسمی خبر از حضور حدود ۵ هزار پناه جوی ایرانی در ترکیه می‌دهند، همان طور که تخمین زده می‌شود حدود ۲۰۰ پناه جو نیز در حال حاضر در کردستان عراق هستند.


این افراد که برای در پیش گرفتن زندگی بهتر، از کشور خود خارج شده‌اند، اکنون با شرایطی بسیار سخت مواجه‌اند. گرچه میزان این سختی‌ها و دشواری‌ها و همچنین نوع مشکلات، در دو کشور عراق و ترکیه با هم متفاوت است.

ترکیه:


همسایه شمال غربی ایران، از دیرباز مامنی بوده است برای ایرانیان فراری. گرچه ایرانیانی که به ترکیه می روند، عمومن دارای شرایط بسیار دشواری هستند. تلاش برای گرفتن پناهندگی باید از طریق UNHCR انجام شود.

عموم آنانی که در حال حاضر در ترکیه برای پناهندگی اقدام کرده‌اند، از شرایط دشوار خود و همچنین بی توجهی مسوولان این نهاد نسبت به وضعیت خود گله دارند. تعیین وقت برای مصاحبه اولیه گاهی تا یک سال هم طول می کشد. – با توجه به این نکته که اصولن سه نوبت مصاحبه با متقاضی پناهندگی انجام خواهد گرفت – چک کردن مدارک برای مصاحبه‌های بعدی نیز مدت زمان زیادی را می‌طلبد.


از سوی دیگر، بعد از این که فرد پناه جو خود را به سازمان ملل معرفی کرد، عملن هیچ نوع امکاناتی برای وی در نظر گرفته نمی‌شود. یعنی پناه جو بعد از معرفی کردن خود نباید انتظار هیچ نوع کمک مالی – حقوقی از کمیساریای عالی پناهندگان در ترکیه داشته باشد.


بسیاری از پناه جویان گرچه نوع برخورد کارکنان کمیساریای عالی پناهندگان را با خود توهین آمیز نمی دانند، اما نوع برخوردها را مناسب با شان و شخصیت خود نیز نمی‌دانند. به طور مثال اگر فردی به زبان انگلیسی تسلط کامل داشته باشد، شاید قادر باشد که کارهای خود را به پیش ببرد. بسیاری از کارمندان این نهاد، به زبان ترکی صحبت می‌کنند. علاوه بر آن، در هر ساعاتی از روز، باید انتظار داشت که مسوول ثبت نام پناهندگان به هر بهانه‌ای از دفتر خارج شود و باز نگردد. در این صورت، پناه جویان مجبورند که روزی دیگر با صرف هزینه‌های بسیار عموما از محلات دوردست  به دفتر این نهاد مراجعه کنند.


این بدین معناست که فرد پناه جو از زمان معرفی خود تا هنگام خروج از ترکیه – که گاهی حتی تا یک سال و نیم نیز به طول می‌انجامد – خود باید هزینه‌های زندگی، دست و پنجه نرم کردن با مشکلاتی که با اداره پلیس دارد، مسایل درمانی و ... را حل کند. از سوی دیگر مشکل عدم آشنایی با زبان را را نیز باید به این مشکلات اضافه کرد که دامن گیر بسیاری از این پناهندگان است. عدم آشنایی با زبان باعث می‌شود که این افراد حتی در حل مسایل روزمره زندگی خود نیز دچار مشکلات عدیده باشند.


مشکل دیگر، مزاحمت‌هایی است که پلیس ترکیه برای این افراد به وجود می‌آورد. بسیاری از پناه جویان از نوع رفتار پلیس با خودشان گله دارند. برخی از این افراد که توسط پلیس بازداشت شده‌اند، تا ماه ها نیز در زندان های ترکیه بوده‌اند. زندان هایی که حتا فاقد استانداردهای اولیه و اساسی است.


از سویی دیگر برخی پناهندگان مجبورند هر ماهه، پولی را با عنوان "پول خاک" به پلیس ترکیه بپردازند. پولی که ماهانه از آن ها گرفته می‌شود و در صورت عدم پرداخت، باید منتظر برخوردهای پلیس با خود باشند. بسیاری از مصاحبه کنندگان، مبلغ این پول را ۱۰۰ دلار در ماه ذکر کرده‌اند.


مساله دیگر، هزینه‌های بالای زندگی در ترکیه است. پناه‌جویان ایرانی که وارد آنکارا می‌شوند، عمومن از هزینه‌های بالای زندگی گله دارند. به خصوص آن که با توجه به شرایط خاص آن ها، امکان رسیدن پول به آن ها از سوی خانواده های‌شان در ایران، بسیار کم است. نهادهای حقوق بشری نیز تا ماه گذشته، عملا هیچ گونه کمکی به پناه‌جویان در زمینه‌های مالی نمی‌کردند و این افراد مجبور بودند که برای گذران زندگی دست به کارهای سیاه بزنند. کارهایی که طبیعتا به هیچ وجه با شان و شخصیت این افراد – فعالان سیاسی، مدنی، روزنامه نگاران و ... – تناسبی نداشت.


یکی دیگر از مشکلات این پناه جویان، مسایل امنیتی است. این افراد عمومن در ایران تحت تعقیب بوده‌اند و به همین دلیل از کشور خارج شده‌اند. اما صحبت‌های بسیاری درباره همکای نزدیک پلیس ترکیه با نیروهای امنیتی ایران در میان این پناه جویان وجود دارد. گرچه بسیاری از افراد، تاکنون به مشکلی امنیتی برنخورده‌اند، اما حداقل در یک مورد، در اوایل دی ماه سال گذشته، یکی از این پناه جویان توسط نیروهای امنیتی ایران مورد ضرب و شتم قرار گرفت. غیر از این مورد، تاکنون مورد مشهودی از مشکلات امنیتی قابل ذکر وجود نداشته است.

عراق:


وضعیت پناه جویان ایرانی که به کردستان عراق می‌روند، تا حدودی متفاوت تر از وضعیت این افراد در ترکیه است. برای ورود به کردستان عراق دو راه وجود دارد: نخست آن که با سپردن پول به قاچاق‌چیان، از مرز رد شد. برای عبور از مرز به وسیله قاچاق چی، نرخ های زیادی وجود دارد. اما نرخ معمول مبلغی میان یک تا یک و نیم میلیون تومان است. قاچاق‌چی‌ها پس از رد شدن از مرز، پناه جو را به حال خود رها می کنند و پناه جو خود باید بقیه مسیر در عراق را طی کند.


راه دیگر، استفاده از کمک‌های بعضی گروه های سیاسی است. این کمک‌ها تاکنون به برخی افراد شده است و آنها نسبت به دیگر پناه جویان از وضعیت مساعدتری برخوردارند، زیرا چتر حمایتی این گروه‌ها را بر سر خود می‌بینند.


آنان که به طور قاچاقی وارد کردستان عراق می‌شوند، با مشکلات دیگری دست به گریبانند. نیروهای پلیس در کردستان عراق، برای حفظ امنیت حضور چشمگیری دارند و تقریبا در تمامی مسیرهای بین شهرها، بیش از دو ایست بازرسی وجود دارد که مدارک افراد را کنترل می‌کند. پناه جویی که وارد عراق شده، در صورتی که توسط پلیس بازداشت شود، حداقل باید ۶ ماه را در زندان بگذراند. از سوی دیگر در عراق بدون داشتن مدارک شناسایی، امکان سکونت در هتل یا اجاره منزل، خرید تلفن و ... نیز وجود ندارد. زیرا برای انجام این کارها نیز به مدارک شناسایی است که باید توسط پلیس محلی کردستان – آسایش – تاییده شده باشد.


تنها راه برای سکونت در عراق برای آنان که قاچاقی به خاک این کشور وارد شده‌اند، این است که با صرف هزینه‌ای چند برابر هزینه‌های معمول، مسافرخانه‌ای را با حداقل امکانات، در یکی از محلات حاشیه‌ای در اختیار بگیرد. هزینه سکونت در اتاقی ۶ متری بدون هیچ گونه امکانات در کردستان عراق، حدود ۲۰ هزار دینار عراق است – تقریبن معادل ۱۷ هزار تومان – که طبیعتا در حالت‌های اضطراری تا ۵۰ هزار دینار هم بالا می‌رود.


پناه جویان ایرانی در کردستان عراق، عموما در دو شهر "سلیمانیه" و "اربیل" ساکنند. این دو شهر حدود ۳۰۰ کیلومتر با هم فاصله دارند و کنسول‌گری کشورهای مختلف در شهر اربیل – مرکز اقلیم کردستان – قرار دارد. هزینه هر بار مسافرت از شهری چون سلیمانیه به اربیل حدود ۵۰ هزار دینار است. دفتر UNHCR هم در اربیل و هم در سلیمانیه وجود دارد. اما این دفتر در شهر سلیمانیه اصولن فاقد هر نوع امکاناتی است.


مسوول بخش ایران این دفتر در سلیمانیه عموما در محل کار خود – که بیشتر شبیه به تعمیرگاه ماشین است – حضور ندارد. از سوی دیگر برای ثبت نام در این دفاتر، تنها می‌توان در روزهای مشخصی مراجعه کرد. وی تا حدود کمی به زبان فارسی آشناست، اما عملا کار خاصی برای پناه‌جویان انجام نمی‌دهد.  تنها فرمی را برای پر کردن به آن ها می‌دهد و به آنها اعلام می کند که چند ماه دیگر به این دفتر مراجعه کنند تا شاید اتفاقی در پرونده‌شان افتاده باشد.


وضعیت در شهر اربیل اما کمی بهتر است. پس از پر کردن فرم، برگه‌ای به پناه جو داده می‌شود که براساس آن وی می‌تواند تا یک سال در عراق اقامت داشته باشد. اما مشکل این جاست که گاهی اوقات پلیس‌های بین شهری، این مدارک را معتبر نمی‌دانند و برای پناه جویان مزاحمت ایجاد می‌کنند.


هم چون ترکیه، دفتر کمیساریای عالی پناهندگان در عراق نیز هیچ نوع امکاناتی در اختیار پناه جویان قرار نمی دهد. همچنین به دلیل در اختیار نداشتن مدارک شناسایی معتبر، امکان دریافت پول از ایران یا دیگر نقاط جهان نیز برای پناه جویان میسر نیست. دریافت پول تنها باید از طریق فردی انجام شود که یا تبعه عراق باشد یا آن که مدارک شناسایی لازم و معتبر و همچنین اجازه اقامت در عراق داشته باشد.


عدم آشنایی باز بان، در عراق نیز وجود دارد. به خصوص آن که در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان، عمومن افراد با زبان فارسی آشنایی ندارند. در دفتر اربیل این سازمان، تنها یک نفر با زبان انگلیسی آشنایی دارد که در صورت عدم حضور وی، عملن پناهندگان قادر به انجام هیچ کاری نیستند.


مشکلاتی که در بالا ذکر شد، از طریق گفت و گو با تنی چند از پناه جویان ایرانی در ترکیه و عراق به دست آمده است. طبیعتن شاید مشکلات بیشتری نیز وجود داشته باشد که این افراد یا به آن‌ها توجه نکرده اند یا آن که تاکنون با آن برخورد نکرده‌اند.

بسیاری از پناه جویان ایرانی در عراق و ترکیه خواستار آن بوده‌اند که دفتر کمیساریای عالی پناهندگان، هماهنگی بیشتری با پلیس دو کشور ترکیه و عراق داشته باشد. زیرا پلیس این افراد را به دلیل ورود غیرقانونی، بسیار مورد ازار و اذیت قرار می‌دهد.

از سوی دیگر بلاتکلیفی و مدت زمان بسیار زیاد رسیدگی به پرونده‌ها نیز از جمله دیگر مشکلات این افراد است. پناه جویان ساکن عراق می‌گویند که کسی را نمی‌شناسند که از طریق دفتر UNHCR در عراق، از این کشور خارج شده باشد. اگر هم کسی تاکنون از عراق خارج شده، از طریق کنسول‌گری کشورهایی چون فرانسه و سوئد بوده است.


عدم آشنایی کارکنان این دفاتر با زبان فارسی از جمله دیگر مشکلات است. به خصوص آن که بسیاری از آنها با زبان انگلیسی نیز اشنایی بسیار کمی دارند و عملن قادر نیستند با پناه جویان رابطه برقرار کنند.


مشکل بزرگ دیگر برای پناه جویان در هر دو کشور، مسایل مالی است. با توجه به این که این افراد در شرایط غیرعادی از کشور خارج شده‌اند، عملا قادر نبوده‌اند میزان پول کافی را همراه خود داشه باشند و به همین دلیل پس از مدتی در این کشورها دچار مشکلات عدیده می شوند. به خصوص آن که کمیساریای عالی پناهندگان نه تنها هیچ گونه کمکی در این زمینه به پناهندگان نمی کند، از ارائه راهنمایی های لازم برای سکونت با هزینه کمتر در این کشورها نیز خودداری می‌کند.


 


تفاوت کارتون و کاریکاتور

 

کاریکاتور، تاریخچه‌ای طولانی دارد. اما لابد بهتر است به ریشه کلمه بپردازیم. "کاریکاره" را اغراق معنی کرده‌اند و هنر کشیدن چهره‌های اغراق شده را 'کاریکاتورا" خوانده‌اند. کاریکاتور، هنر کشیدن چهره با روشی طنزآمیز و گاه هجو آمیز، برای معرفی بهتر خصوصیات فردی است که می‌کشیم. وقتی سخن از کاریکاتور به میان می‌آید، در مورد "چهره" مضحک اغراق شده حرف می‌زنیم. به عبارت بهتر. اکثر کارهای منتشر شده در مطبوعات، از کاریکاتور بهره می‌گیرد، اما کاریکاتور نیست.

البته شما می‌توانید بر اساس منطق اغراق هدفمند شوخ‌طبعانه. کاریکاتور پلنگ یا شیر یا دایناسور را هم بکشید، اما در عالم حرفه‌ای، وقتی حرف از کاریکاتور زده می‌شود، منظور همان چهره اغراق شده است.

اما "کارتون". ریشه این کلمه چیست؟ پاسخ' "cartone" به معنای مقوای فشرده، اما روزگاری به آثار هنری ترسیم شده بر مقوا که حتی می‌توانست طرح اولیه یا مطالعه کار بعدی اجرا شده بر سطوح دیگر هم باشد گفته می‌شد.

در دنیای امروز، کارتون به اثری هنری و البته اکثرا خنده دار اطلاق می‌شود که می‌تواند از فرم‌های کاریکاتوری هم استفاده کند. به عبارت بهتر، می‌توان کاریکاتور احمدی‌نژاد را در یک کارتون آورد. یا مثلا کاریکاتور یک هنرمند را در یک کار موضوعی طنز آمیز می‌کشیم تا مخاطب داستان را بهتر متوجه بشود.

کارتون، انواع و سبک‌های مختلفی دارد. کارتون دنباله‌دار، کارتون فلسفی (روشنفکرانه که به غلط در ایران کاریکاتور روشنفکرانه خوانده می‌شود)، کارتون ورزشی و ...

البته کاریکاتوریست‌ها برای اثرگذاری بیشتر، کاریکاتور چهره را با داستانی همراه می‌کنند که در ذهن مخاطب ماندگارتر شود، مثل کاری که دیوید لوین از جانسون، رئیس جمهوری آمریکا در دهه ۶۰ کشید. جانسون بخیه روی شکمش بعد عمل جراحی را نشان می‌داد، اما لوین آنرا تبدیل به نقشه ویتنام کرد.


دیوید لوین، ۱۹۶۶

کاریکاتور و کارتون، هر دو وارداتی هستند. بسیاری از سردبیران ما نگاهی عرفی دارند و بر اساس همان نگاه، تعاریف عجیب و غریب خودشان را ارائه می‌کنند که البته بارها در مطبوعات ایران به آن برخورده‌ام.

سال ۲۰۰۱ وقتی در کنفرانس مشترک کارتونیست‌های مطبوعاتی کانادا و آمریکا سخنرانی می‌کردم، نمونه‌های از کارهای منتشر شده در رسانه‌های ایران را نمایش دادم. از جمله کارهای  چاپ شده بر صفحات اول روزنامه‌های جامعه و صبح امروز و همچنین آثار مجلاتی مثل گل‌آقا را. جالب این بود که کارشناسان، کارهای دو روزنامه را "کارتون" ندانستند و می‌پرسیدند چرا در کشور شما، اسم "طرح" را کارتون می‌گذارند. البته منظورشان "کارتون مطبوعاتی" بود.

کارتون مطبوعاتی، ریشه‌ای ۲۶۰ ساله دارد. وقتی یک نقاش حکاک، داستانی طنزآمیز را فلز حکاکی می‌کرد تا بتوان آنرا روی کاغذ چاپ کرد. ویلیام هوگارت را پدر این هنر می‌دانند. کسی که داستانی طنز آمیز و سیاسی را مصور می‌کرد، و از منطق کاریکاتور هم برای کشیدن چهره‌ها بهره می‌برد.


کاری از هوگارت، ۱۷۵۱

کارتون‌های ادیتوریال، کارهایی بودند که در صفحات خبری یا اصلی روزنامه‌ها منتشر می‌شدند، اما بسیاری از روزنامه‌ها امروز کارتون را در بخش "نظر" چاپ می‌کنند. بخش بزرگی از کارتون‌های ادیتوریال، ترکیب کلام طنز آمیز با تصاویری مضحک هستند. کارتون ادیتوریال، به روز است اما می‌تواند برای مقایسه سخنان سیاسیون با قدما، نگاهی به قدیم هم داشته باشد.

کارتون ادیتوریال با تصویرسازی فرق می‌کند. کشیدن کارتون ادیتوریال، فعالیتی ژورنالیستی است. کارتونیست ادیتوریال، روزنامه‌نگاری است که با استفاده از هنر، پیامی را منتقل می‌کند. اما تصویرساز، هنرمندی است در خدمت مطالب روزنامه.

عدم درک بسیاری از قدیمی‌ها ناشی عدم شناخت، و نیز تنبلی تصویرسازان طناز و کارتونیست‌هایی است که دوست دارند کارشان "کاریکاتور" خوانده شود. البته ممکن است یک کارتونیست، کاریکاتوریست هم باشد، مثل افشین سبوکی و یا بزرگمهر حسین‌پور، که هم هنرمندانی چهره‌پرداز هستند و هم کارتونیست‌هایی که تجربه بسیار بالایی در کار مطبوعاتی و حوزه‌های دیگر کارتون دارند.


 


یک هفته با اسامه ! (یادداشتهای شخصی بن لادن در تهران )

شنبه - نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای خبر اقامت من در یک آپارتمان لوکس در شمال تهران را به رسانه ها داد؟ فکر می‌کنم کار این مش صفر گردن شکسته سرایدار آپارتمان لوکس است. عیال شماره ۹ گفت مواظب این مرتکیه باش! خیلی مشکوک می زند! دروغ می‌گوید بی‌سوادم. اخبار فاکس نیوز را به خوبی می‌فهمد. دیروزهم داشت نیوزویک می‌خواند. باید حواسم را بیشتر جمع کنم. اگر سیا بفهمد اینجا هستم کارم تمام است.


یکشنبه - مرده شور این آپارتمان لوکس را ببرد! فقط ظاهرش قشنگ است. در تورا بورا که بودم خیلی بیشتر خوش می‌گذشت. کوه و دشت و صحرا بود. اینجا از صبح تا شام باید بنشینم پای ماهواره و اینترنت بدون فیلتر! واقعا که! صدای عیال شماره ۱۱ هم در آمده. از جرج هم خبری نیست. گفته بود تا پیش از انتشار کتاب خاطراتش زنگ می‌زند.


دوشنبه - امروز با عیال شماره ۱۵ رفتیم بیرون قدم بزنیم. از وزارت اطلاعات زنگ زدند گفتند مواظب باشید خبرچین زیاد هست. یک تاکسی دربست گرفتم گفتم مارا کمی درتهران بگرداند. چقدر هوا آلوده است و شهرهم که مانند همیشه شلوغ. آنهمه دود و غبار از مرکز تجارت جهانی در ۱۱ سپتامبر بلند شد یک هزارم گردو خاک و دود تهران نیست. این فارس‌ها هم عجب مردمانی هستند. راننده تاکسی شک کرده بود. گفت آقا! شما چهره تان خیلی آشنا است. به زبان فارسی دست و پا شکسته گفتم : شما لطف داشت! فکر کنم فهمید. امیدوارم نفهمیده باشد سیا برای سرم چقدر قیمت گذاشته. خدا رحم کند.


سه شنبه - عیال شماره ۱۷ خیلی ناراضی است. می گوید: اسامه! از این سن و سالت و اینهمه زن و بچه که پس انداخته‌ای خجالت نمی کشی بازهم چشمت دنبال دخترهای ایرانی است؟ مرده شور چشمهای هیزت را ببرد. درد کلیه امانم نمی‌دهد. می‌خواهم بروم بیمارستان دفترچه بیمه ندارم.


چهارشنبه -جرج از تگزاس زنگ زد. گفتم خدا خیرت بدهد! تو مرا از کوههای تورابورا با آنهمه سرباز آمریکایی که محاصره ام کرده بود نجات دادی. حالا نمی‌توانی من را از این آپارتمان لوکس به جایی امن بفرستی؟ جرج گفت:صبر کن خاطراتم در ماه نوامبر منتشر شود با پولی که از ناشر می‌گیرم برایت یک فکری خواهم کرد. خیلی ناراحت شدم. گفتم تا نوامبر دیگر اسامه بی اسامه! لااقل به فکر دیالیز این کلیه بی صاحب باش. لورا بوش آمد روی خط! تلفن قطع شد.


پنچشنبه - مش صفر سرایدار را انداختم بیرون . خیلی ناراحت بود . گفت: «آقا! من اینهمه نوکری شما را کردم.خط فقر یک میلیون تومان شده . جواب زن و بچه ام را چه بدهم؟» اعتنایی نکردم. اگر به سیا راپرت بدهد کارتمام است . به جهنم ! لابد با آن ۲۵ میلیون دلاری که برای تحویل من جایزه تعیین کرده اند ۱۲۵ تا آپارتمان لوکس می خرد ۵ تایش راهم می‌اندازد داخل سطل خاکروبه. به جهنم! این درد کلیه هم که ول کن ما نیست.


جمعه - از دفتر مقام رهبری زنگ زدند گفتند فعلا هیچ کجا آفتابی نشوید. آقا خیلی نگران آینده شما هستند. گفتم چشم . فعالا آفتابی نمی‌شوم تا آبها از آسیابها بییفتد.دردلم گفتم :کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته