-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

Posts from Khodnevis for 02/11/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



دهه فجری متفاوت

روز اول؛ استیضاح وزیر راه

وزیر راه و ترابری که سمت استاد مشاور محمود احمدی‌نژاد در دوره دکتری وی را نیز به عهده داشته به پدر راه‌های ایران موسوم است. در دوران وزارت وی بیش از هر زمان دیگر سوانح هوایی رخ داد. وقتی طرح استیضاح وی در مجلس شورای اسلامی در جریان بود، او و رییس دولت که طبق قانون باید در جلسه حضور پیدا می‌کردند، غایب بودند. احمدی‌نژاد استیضاح را غیرقانونی خواند اما بهبهانی گفت درباره استیضاح بعدا سخن خواهد گفت. رییس کابینه طی حکمی، بهبهانی را  با سمت مشاور خود منصوب کرد.

 

یادآوری رییس دستگاه قضا

توقع ما ازنیروهای مسلح این است كه هوشیارتر و مصمم‌تراز گذشته در حفظ خطوط مرزی و امنیت كشور عمل كنند.

این سخنان رییس قوه قضاییه است که در آستانه ۲۵ در بندرعباس ابراز کرده است.

آیت‌الله لاریجانی با تاكید بر اینكه باید شكر‌گزار نعمت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی باشیم،خاطرنشان كرد: «این نعمت به آسانی به دست نیامده و نباید فراموش كنیم كه در چه فضایی زندگی و تنفس می‌كردیم. در آن فضا كسی حق یا جرئت سخن گفتن را نداشت و برعزت و استقلال ملت خط بطلان كشیده بودند و دیگران از جمله سفارتخانه‌های بیگانه برای ما تصمیم می‌گرفتند، اما با رهبری امام خمینی و مقام معظم رهبری به آزادی رسیدیم و دیگر از كسی نكته و فرمان نمی‌گیریم، جز حق تعالی و رهبری داهیانه. ماخود برای عزت و استقلال‌مان تصمیم گیری می‌كنیم.

 

روز آخر؛ هاشمی و راهپیمایی

خبرگزاری‌ها گزارش دادند، اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس خبرگان رهبری و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام به جمع راهپیمایان مدافع نظام اسلامی پیوسته است. حضور او بیش از هر زمان دیگری در این جمع خبرساز شد و این سوال را به همراه آورد که آیا از سخنانش در نماز جمعه بعد از انتخابات سال گذشته عدول خواهد کرد؟

خبرهای رسیده حاکی است علی‌رغم تبلیغات گسترده برای شرکت در راهپیمایی ۲۲ بهمن، شمار شرکت‌کنندگان قابل توجه نبود است.

 

ارسال جانوران به فضا

در حالی که فقر تکنولوژیکی و عدم مدیریت صحیح کشور باعث شده ایران کشوری توسعه نیافته باقی بماند، محمود احمدی‌نژاد مدعی شد در سال ۹۰ جانوران زنده به فضا ارسال می‌کنند.

وی ضمن ابراز این نظر که حركت تاریخ‌ساز ملت ایران امروز 32 ساله و یك سال و یك گام دیگر به اهداف خود نزدیك شد، گفت: «امروز دانشمندان ایرانی در عرصه هوا و فضا فعالند و هم ماهواره و انواع ایستگاه‌های زمینی را می‌سازند و امروز به فكر ارسال موجود زنده به فضا نیز هستند كه به حول و قوه الهی در سال ۹۰ موجودات زنده توسط دانشمندان ایرانی برای آزمایش به فضا پرتاب خواهند شد.»


به گفته وی پیش از سال ۱۴۰۰ اولین انسان ایرانی با تجهیزات و دستگاه‌های ایرانی در فضا قرار خواهد گرفت.

احمدی‌نژاد مدعی شد :«در موضوع هسته‌ای نیز از پیشرفت ایران به عنوان خط‌ شكن آزادی ملت‌ها می‌هراسیدند و در تلاش بودند كه ایران به این فن‌آوری دست پیدا نكنند و با وجود آنكه همه توانشان را بسیج كرده‌اند كه مانع از رسیدن ما به این قله شوند موفق نبودند. در شرایط فعلی نیز دو راه در برابر آنها وجود دارد. راه اول ادامه مسیر قبل است اما من خطاب به آنها می‌گویم شما همه قدرت خود را بسیج كردید كه ایران هسته‌ای نشود اما اگر بخواهید این مسیر را ادامه دهید از قبل شكست خورده‌اید.»

 


 


وقتی اروپا تحریم می‌کند

رادیو فرانسه گزارش داد، شرکت نکردن دیپلمات‌های اروپایی به دلیل اعدام زهرا بهرامی، شهروند ایرانی-هلندی بوده است. علی‌رغم گزارش تلویزیون هلند مبنی بر سابقه‌دار بودن زهرا بهرامی، وزیر امور خارجه این کشور اعدام شهروند آن کشور را اقدام یک «رژیم وحشی» توصیف کرد و وزارت امور خارجه هلند رفتار جمهوری اسلامی را با جسد زهرا بهرامی شدیداً محکوم کرد.

زهرا بهرامی که در حوادث عاشورای سال گذشته بازداشت شده بود، به اتهام قاچاق کوکائین به ایران و همکاری با باندهای بین‌المللی قاچاق دستگیر شد. گزارش‌های منتشره حاکی است که وی چنین اتهامی را در دادگاهی که قاضی صلواتی ریاست آن را به عهده داشته رد کرده و گفته است تحت شکنجه شدید به این جرم اعتراف کرده است. همچنین وی به عضویت در انجمن پادشاهی ایران متهم شده بود. زهرا بهرامی بدون اطلاع خانواده‌اش نهم بهمن ماه امسال به دار آویخته شد. گزارش راديو هلند به نقل از برخی منابع حاکی است که جسد خانم بهرامی مخفيانه به خارج از تهران برده شده و به خاک سپرده شده است.

در روز ۲۲ بهمن و مراسم پيش از آن که از سفرای خارجی دعوت می‌شود، هيچ يک از آن‌ها حضور نخواهند داشت.


 


مبارک: نمی‌روم!


به گزارش خبرگزاری‌ها، حسنی مبارک ضمن اعلام این که دخالت خارجی‌ها در امور داخلی مصر پذیرفتنی نیست، وعده داد شش اصل از قانون اساسی مصر تغییر کند. وی همچنین گفت که برخی مسئولیت‌های رییس‌جمهوری به معاون او واگذار می‌شود اما در این خصوص جزییات بیشتری را آشکار نکرد. عدم کناره‌گیری او باعث خشم و ناآرامی جوانان شد.

پیش‌تر نخست‌وزیر و دبیر کل حزب حاکم بر مصر اعلام کرده بودند که به احتمال زیاد حسنی‌مبارک از قدرت کناره‌گیری خواهد کرد.

یکی از استادان دانشگاه آمریکایی قاهره در گفت‌وگوی با صدای آمریکا گفت که تصمیم حسنی مبارک جوانان را شوکه کرد و باعث ناامیدی آنان شده است.

سعید صادق، استاد رشته جامعه‌شناسی سیاسی در گفت‌وگو با بخش انگلیسی صدای آمریکا افزود: «تصمیم اخیر شبیه اعلام جنگ کردن با مردم است و می‌تواند کل کشور را به چاهی تاریک سرازیر کند.»

وی پیش‌بینی کرد مردم معترض بعد از نماز جمعه، تظاهرات خونین به راه خواهند انداخت تا بدین وسیله خشم و نارضایتی خود را از تصمیم مبارک اعلام کنند.

صادق گفت: «سخنان حسنی‌مبارک بیشتر شبیه یک نامه‌نگاری اداری و بروکراسی‌های رایج بود تا واکنش یک سیاستمداری که می‌داند کشورش با بحرانی بی‌سابقه در یک صد سال اخیر دست و پنجه نرم می‌کند.»

او افزود: «احساس می‌کنم کشور به اعماق تاریکی‌ها سرازیر می‌شود و نمی‌توان پیش‌بینی کرد پس از آن چه خواهد شد. اما می‌توان حدس زد که بعد از نماز جمعه خشونت و خونریزی رخ دهد.»

سفیر مصر در ایالات متحده ضمن مصاحبه با سی‌ان‌ان اعلام کرد که معاون رییس‌جمهوری اختیارات قانونی را به عهده گرفته است. وی افزود مبارک قدرتی ندارد و قدرت را به عمر سلیمان معونش واگذار کرده است.

حسنی‌مبارک ۸۲ ساله در سخنرانی تلویزیونی، خود را پدر معترضان نامید و از آنان خواست دست از تظاهرات بردارند. وی گفت خون کسانی که در روزهای اخیر کشته شده‌اند به هدر نخواهد رفت و قول داد با خاطیان برخورد قانونی خواهد شد؛ بنا بر آمار سازمان ملل نزدیک به ۳۰۰ نفر در ناآرامی‌های اخیر مصر جان خود را از دست داده‌اند.




 


گری سیک: نتیجه کار «استاکس نت» چندان هم درخشان نخواهد بود

 

گری سیک، یکی از مشاورین سابق شورای امنیت ملی آمریکا، پنجشنبه شب در میز گرد «چالش ایران» که در «موسسه آسیا» در شهر نیویورک برگزار شد، ضمن انتقاد از دیپلماسی آمریکا در برابر ایران، گفت که روش دولت آمریکا در قبال ایران، کشاندن مذاکرات به نقطه‌ای بدون نتیجه است و بعد هم تاکید روی این نکته است که ایران اهل مذاکره نیست.

این استاد دانشگاه کلمبیا و کارشناس مسائل خاور میانه تاکید کرد که برای نزدیک شدن به ایران باید روی نقاط و منافع مشترک متمرکز شد. گری سیک گفت: «آمریکا باید بپذیرد که ایران برنامه‌ای هسته‌ای دارد و به ایران هم بگوید که از این برنامه آگاه است، اما به ایران نشان دهدکه می‌خواهد مطمئن شود این برنامه منتهی به ساختن بمب نخواهد شد».

گری سیک همچنین در باره اعمال تحریم‌ها گفت که اگر از تحریم به عنوان ابزاری برای کشاندن ایران به مذاکره و چانه‌زنی استفاده شود، موثر است، اما بهره‌برداری از تحریم‌ها برای «کوبیدن» ایران بی‌نتیجه است.

گری سیک، نمره دولت اوباما در قبال ایران را -C دانست و گفت که اگر آمریکا با کشوری گفتگو نمی‌کند  چون با او مخالف است، اشتباه بزرگی مرتکب شده است.

این کارشناس ارشد سیاسی گفت که ایالات متحده با شوروی و چین مشکلات بسیار بیشتری داشته است اما با آنها وارد گفتگو شد. سیک، تهدید ایران را نسبت به تهدید واقعی شوروی و چین را بسیار ناچیز دانست.

گری سیک همچنین در باره حمله اینترنتی به تاسیسات هسته‌ای ایران گفت: « این حملات مانع تولید اورانیوم غنی‌سازی ایران نشد و میزان ذخایر ایران در طی این مدت افزایش هم یافته است». او همچنین گفت آمریکا در برابر حمله احتمالی «سایبری» ایران آسیب‌پذیر است و تاسیسات بزرگ آمریکا می‌توانند در معرض تهدید ایرانی‌باشند.

در این میزگرد، رابین رایت (از طریق اسکایپ)، علیرضا نادر، کیوان هریس، گریس سیک، و سوزان دی‌ماجو شرکت داشتند.

 

 

 


 


گری سیک: ایران ۱۳۵۷ با مصر کاملا متفاوت است
 


هشداری برای ۲۵ بهمن


درس‌های تونس و مصر و تفاوت‌های جمهوری اسلامی با آن‌ها


در پی فراخوان رهبران ناخواسته جنبش سبز آقایان موسوی و کروبی برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن برای حمایت از انقلاب مردم تونس و مصر[1] موج بزرگی در فضای مجازی برای سازماندهی (یا پیش بینی) تظاهراتی عظیم همانند آنچه در ۲۵ خرداد در تهران به وقوع پیوست به راه افتاده است. فارغ از درستی یا نادرستی دعوت به تظاهرات برای مردمی در چند هزار کیلومتری در حالی که مردم ایران یکی از مخوف‌ترین دیکتاتوری های چند دهه اخیر را در دنیا تحمل می‌کنند ذکر چند نکته ضروری است. با توجه  به گفتگوها و فضای نوشته های موجود در فضای مجازی  ظاهرا درس های گرفته شده از انقلابات تونس و مصر برای فعالان سیاسی و مردم ایران بصورت خلاصه به شرح زیر است:


۱-     پایمردی و خسته نشدن از سرکوب و اعمال خشونت توسط قوای حاکمه برای تشکیل یک هسته بزرگ تجمع و حفظ آن به هر قیمت


۲-     تکیه بر اصل دفاع از خود و استفاده از خشونت کنترل شده برای محدود کردن توان مقاومت نیروهای سرکوب (امری که به دلایل مختلف نه اکنون که خطرناک و دیر است بلکه در همان روزهای تظاهرات سال ۱۳۸۸ باید توسط گروه‌های مرجع با کنار گذاشتن تالمات شبه روشنفکرانه خیالی صورت می‌پذیرفت)


۳-     مشخص کردن یک هدف معین و یکپارچه تحت عنوان یک خواست سیاسی مثلا برکناری دیکتاتور (در مورد ایران شخص آقای خامنه‌ای) که بصورت کمرنگ تری دیده می‌شود.


این امر که آیا در روز ۲۵ بهمن ماه اصولا تظاهراتی بیرون از فضای مجازی صورت خواهد گرفت یا نه با توجه به از بین رفتن نسبی اعتماد گروهی از تظاهرکنندگان سال ۱۳۸۸ به رهبران و تشکیلات اصلاح طلب و نبود ابزار موثر اطلاع رسانی بیش از هر چیز به دو عنصر موضع گیری شفاف توسط رهبران ناخواسته و فهرست کردن خواسته های معین و ملموس با توانایی مورد توجه واقع شدن توسط طبقات مختلف مردم و فعالیت هایی از قبیل شعارنویسی، اسکناس نویسی، پخش اعلامیه و  اطلاع رسانی شفاهی وابسته است. البته هر نوع پیش بینی در ارتباط وقایعی از این دست به دلیل ماهیت آنها ناممکن است، اما در کپی کردن تجربه مصر و تونس خطرات بسیار  مرگباری در کمین فعالان آزادیخواه و مردم ایران نشسته است که غفلت از آنها می‌تواند نتایج مصیبت باری را رقم زند. این خطرات بیشتر ناشی از تفاوت های عمده جمهوری اسلامی را با حکومت هایی مانند بن علی و مبارک است. عمده این تفاوت‌ها به شرح زیر هستند:


۱-     حکومت‌های مصر و تونس غیر ایدئولوژیک تا حدودی ملی گرا و دارای ساختار شناخته شده سیاسی و اجتماعی بودند در حالیکه جمهوری اسلامی حکومتی ایدئولوژیک با آمال‌های آخرالزمانی است که بی هیچ اغراق  توسط تبهکارانی  بدون هیچ نوع تعلق خاطر به ایران و عموم مردمان آن یا حتی اصول اولیه انسانی اداره می‌شود. بطور کلی رفتار دولت جمهوری اسلامی با مردم ایران بیشتر مشابه رفتار اقوام اشغالگر با مردم سرزمین های شکست خورده در قرون و اعصار پیشین است. ایدئولوژی حکومت جمهوری اسلامی ابزارهای لازم برای توجیه هر نوع جنایت و کشتار بی حد و حساب مردم را در اختیار آنها قرار می‌دهد و این امر بارها در سی سال گذشته تجربه شده است.


۲-     حکومت‌های مصر و تونس به علت مراودات سیاسی-اقتصادی و همچنین تاثیر پذیری های اجتناب ناپذیر ناشی از مشابهت ساختاری با دولت های غربی به شدت نسبت به فشار برای متوقف کردن سرکوب از طرف اتحادیه اروپا و  بویژه ایالات متحده بعنوان خواستگاه دموکراسی و لیبراسیم، آسیب پذیراند. این امر قدرت مانور و انتخاب های آنها را برای سرکوب مردمان خویش به شدت محدود می‌کند. در مقابل جمهوری اسلامی از روز آغاز، بنای حیات خود را در دامن زدن به مناقشه، نا امنی و تروریسم  بین المللی و در اساس مبارزه طلبی با دنیا بنا نهاده است و از گوشزد کردن این موضوع به دنیا لحظه ای غفلت نمی‌کند و این امر جز اصول ثابت  بقای آن به شمار می‌رود. از سوی دیگر در چشم دنیا تفاوت قابل ملاحظه ای مابین مدعیان جنبش سبز و حاکمان فعلی ایران قابل مشاهده نیست و نه تنها رهبران ناخواسته و مدعیان بلندگو دار جنبش تلاشی برای تغییر این وضع نمی‌نمایند بلکه با اشتباهات فاحش یا عدم موضع گیری صریح به تشدید بی اعتمادی دنیا به نتایج محتمل جنبش سبز دامن می‌زنند. بعنوان مثال نگاه کنید به نامه سرگشاده ی سرشار از عجز و لابه آقای محمد رضا خاتمی[2]  به رهبر سازمان مخوف تروریستی حزب الله آن هم در زمانی که شواهد و قراین دخالت قابل توجه تروریست های آن سازمان در قتل و سرکوب مردم ایران در رسانه‌ها در گردش است[3] و همچنین توجیهات آقای کدیور در ارتباط با عدم وثوق مصاحبه تروریست نامبرده در بالا  در ابتدای مصاحبه اش[4]. نتیجه کلی موارد فوق و رفتارهایی از این دست دامن زدن بی تفاوتی دنیا به آنچه بر سر مردم ایران می‌آید است که آسیب پذیری مردم ما را در مقایسه با مردم مصر و تونس بسیار بیشتر می‌کند.  تنها امید به مداخله موثر قدرت های خارجی، شروع به نسل کشی چند ده هزار یا چند صد هزار نفری مردم ایران توسط جمهوری اسلامی است که در هر حال حتی با سقوط نظام با توجه به عمق فاجعه ی تلفات انسانی معنایی به جز شکست ندارد.


۳-     نیروهای مسلح و بویژه ارتش در تونس و مصر نهادهایی کلاسیک با اهداف تعیین شده برای حفاظت از کشور و مردم آن هستند و از ارزش های عمومی ارتش در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ارتش ایران شامل میهن پرستی، آمادگی برای فداکاری برای مردم و عدم دخالت نظامیان در سیاست پیروی می کنند.  اما در ایران، جمهوری اسلامی در کنار ارتش کلاسیک یک نیروی نظامی سرسپرده به حاکمیت همچون اس.اس‌ها در حکومت آلمان نازی با داشتن مجوز برای هر نوع عمل تبهکارانه از تصرف اموال عمومی به زور و با تقلب تا کشتار مردم سود می‌برد که این روزها همچون اختاپوسی در حال بلعیدن تمامی کشور است و  این امر خود بخود انگیزه آن را برای دست یازیدن به هر نوع جنایتی بیشتر می‌کند. نگارنده، بر خلاف تصورات عامه اعتقادی به باورهای خوش خیالانه ای از قبیل «همراه نبودن بدنه سپاه» با رفتار حاکمیت ندارد.  هویت «یک پاسدار» در هر سطح از درجه دار گرفته تا سر لشگر تنها و تنها با «پایبندی به ولایت و حفظ نظام و منافع شخصی و گروهی به هر قیمتی» تعریف می‌شود و هر نوع تصور دیگری درباره آن خام دستانه و حتی می‌توان گفت به طرز خطرناکی ابلهانه است. جمهوری اسلامی در کنار سپاه پاسداران به استعداد در حدود ۱۲۵ هزارنفر نیرو[5]، از دستگاه های موازی امنیتی و سرکوب کوچک و بزرگی مانند بسیج به استعداد برآوردی ۳۰۰ هزار نفر نیرو، وزارت اطلاعات به استعداد برآوردی نزدیک به ۵۰ هزار نفر نیرو و نیروی سرکوب تازه تاسیس (ده سال) و بسیار کارآمد پلیس امنیت با تعداد پرسنل نامعلوم که اغلب از تاثیر آن غفلت می‌شود بهره می‌برد.  دانستن آنکه در میدان جنگ و در زیر فشار واقعی این نیروها چقدر توانمند هستند سوالی بی پاسخ  است که فقط آینده توان پاسخگویی آن را دارد. با این وجود فرض آنکه جمهوری اسلامی برای هر  هزار نفر ایرانی دو نفر نیروی گوش به هر نوع فرمان جنایت بار یا در مجموع در حدود ۱۵۰ هزار نفر وفادار که زندگی را برای ۷۵ میلیون نفر دیگر ناممکن کرده اند دارد، دور از واقعیت نیست.  تنها نیروی موثر موجود که توان در هم کوبیدن سریع و قاطع مقاومت نیروهای وفادار به نظام جمهوری اسلامی را دارد، ارتش با توان نظامی‌ای حداقل مابین ۳ تا ۵ برابر مجموع نیروهای وفادار یا مدعی وفاداری به نظام است که به دلایل متعدد هم اکنون امکان انجام این امر  یا تمایل به انجام آن با رهبری سیاسی موجود به دلیل نتایج غیر قابل پیش بینی آن را ندارد.


با توجه به واقعیت های فوق لازم است هشیاری لازم را در پیمودن راه مردم تونس و مصر برای تغییر رفتار یا خود  نظام از طریق تجمع‌ها و تحصن های بزرگ مردمی را به خرج داد. نکات مرتبط با این موضوع در  بخش بعدی به تفضیل آمده است.



عواقب شکست تجمع‌ها و تحصن‌های بزرگ مردمی با توسل به کشتار وسیع:


وارد شدن به جزییات روش شکست خوردن تجمع‌های میلیونی با  توجه به سوابق تاریخی در کشورهای مختلف کار بسیار دشواری است. این دشواری بیش از هر چیز از آن ناشی می‌شود که حتی اگر به احتمال بسیار ضعیف یکی از سناریوها، تا کنون به ذهن بیمار سران دستگاه سرکوب نرسیده باشد افشای آن نوعی همدستی در جنایت به شمار می‌رود. اما یادآوری تجربه تاریخی خود جمهوری اسلامی در کشور ما در برخورد با اعتراضات چند صد هزار نفری که خارج از کنترل نیروهای داخلی بیخطر نظام به مانند رهبران ناخواسته جنبش سبز است، درس‌های بزرگی را می‌تواند به ما بیاموزد. بزرگترین چنین تجمعاتی در تاریخ ۳۲ ساله نظام اسلامی، تظاهرات نزدیک به پانصد هزارنفره مردم به دعوت اشخاص و سازمان‌های سیاسی مختلف از جمله بنی صدر و مجاهدین خلق در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بر علیه محدود شدن آزادی‌ها و بسته شدن آخرین نشریات آزاد است. به گفته شاهدان عینی بر خلاف تبلیغات جمهوری اسلامی آن تظاهرات غیر مسلحانه  بود که هنوز هم برخی به نبود آمادگی در بکارگیری سلاح توسط گروه های مسلح در آن تظاهرات خرده می‌گیرند:


«... پاسداران شروع به تیراندازی زمینی کرده و با رگبار اولین ردیف تظاهر کنندگان را به گلوله بستند. جمعیت با دست خالی و در حالیکه چند ماشین را واژگون نموده بود با سنگ مقابله می‌کرد و تیراندازی و شلیک زمینی چنان شدید شده  بود که جمعیت به سمت میدان فردوسی و خیابانهای اطراف عقب نشینی نمود. پاسداران و گله های حزب الله که جری شده بودند با لگد زدن به مجروحانی که روی زمین افتاده بودند پیشاپیش  پاسداران  حرکت کرده و به هر کسی در خیابان حمله می‌کردند. جمعیت مردم با جنگ و گریز به مقابله پرداخته و همین که موفق می‌شدند که اوباشان حزب الله را به عقب برانند با تیراندازی زمینی و هوایی پاسداران که پشت سرآنها بودند روبرو می‌شدند. این جنگ و گریز که تا یک ساعت طول کشید با کشته و مجروح شدن عده  زیادی در حال پایان بود و ما بطرف میدان فردوسی فرار می‌کردیم که  در میدان فردوسی ناگهان جمعیتی نیم میلیون نفری را دیدیم که تمام پل هوایی جلو لاله زار را پوشانده بودند. چنان جمعیتی باور کردنی نبود... در ضلع جنوب شرقی میدان فردوسی یک کمیته بود که جمعیت به درستی  نمی‌خواست از جلو آن بگذرد. بالای سر در این کمیته یک تیر بار بود و با نزدیک شدن جمعیت در کمیته را بسته بودند. بنا بگفته دو رفیقم که به میدان فلسطین رفته بودند، اعضای  مجاهدین که سازماندهی تظاهرات را بعهده داشتند بطور مداوم و با بی سیم با مرکز خود تماس داشته و دستور دریافت می‌کردند. بنا بگفته این رفقا،  در خیابان تخت جمشید چندین بار جریانات چپ با شعار مرگ بر خمینی سعی در تغییر شعارها را داشتند که در چندین مورد طرفداران مجاهدین نیز که هفته‌ها بود در زیر ضرب حزب الله بودند به آنها پیوسته بودند ولی بلافاصله گردانندگان تظاهرات باشعار"حزب چماق بدستان باید بره گورستان" مانع از طرح شعار مرگ بر خمینی شده بودند.... شعار مرگ بر جمهوری اسلامی نیز به همین سرنوشت دچارشده بود  و از طرح آن جلوگیری شده بود. در حالیکه جمعیت در میدان فردوسی مشغول واژگون کردن مینی بوس پاسداران بود و عده ای درپیشاپیش تظاهرات را به سمت بهارستان هدایت می‌کردند،  ناگهان پاسداران با تیرباری که بالای سردر کمیته بود به تیراندازی به سمت جمعیت تظاهرکننده پرداختند. حوض وسط میدان فردوسی پراز خون و اجساد تظاهرکنندگانی بود که از مقابل حمله وحشیانه پاسداران به طرف مقابل فرار می‌کردند و با اصابت گلوله به میان آب می‌افتادند. جمعیت یک اتوبوس دو طبقه را که در سمت شمال خیابان بود به وسط خیابان هل داده و پشت آن مخفی شدند. پاسداران مسلح پس از تیراندازی با تیربار و با مشاهده فرار و سر درگمی جمعیت با اسلحه از کمیته بیرون آمده و به سمت جمعیت شلیک می‌کردند...[6]»


توان کشتار میلیونی جمهوری اسلامی واقعیتی است که افراد وابسته به طیف های مختلف سیاسی از فعالان سیاسی  سابق و حقوق بشری امروز همچون ایرج مصداقی[7] گرفته تا کسانی که می‌توان به نوعی آنها را مسوول وضع امروز دانست همچون عزت الله سحابی[8] بر آن انگشت گذارده‌اند. در هنگام مواجهه با حکومت‌هایی از این دست و نبود ابزارهایی همچون شبکه‌های مخابراتی و اطلاع رسانی، گروه‌های مسلح آموزش دیده تحت فرماندهی واحد، فهرستی از اولویت مکان هایی که باید تحت فشار قرار گیرند و اندیشیدن راهکارهایی برای مقابله با سلاح‌های سنگین و نیمه سنگین و از همه مهم‌تر اطمینان از دخالت یگان‌های ارتش در مراحل پایانی، فرستادن مردم بی دفاع به جنگ با  گلوله و آدمکشان آموزش دیده در خوشبینانه ترین حالت بسیار غیر مسولانه است. نباید فراموش کرد که اگر «تاکتیک های امواج انسانی» یک روش موفق بود، جمهوری اسلامی در طول جنگ با عراق با به قتل‌گاه فرستادن دسته‌های چند ده هزار نفره و حداقل در یک مورد چند صد هزار نفره بسیجیان چندین  بار موفق به فتح بغداد شده بود. فرستادن و تحریک جمعیتی با هر تعداد که فاقد فرماندهی کار آزموده، اهداف تاکتیکی و استراتژیکی معین، سلاح مناسب و روش های ارتباطی امن است به نبرد با خون آشامان شستشوی مغزی شده و دامن زدن به خوش خیالی هایی از قبیل پیروزی سریع، جنایت است.  دست کم گرفتن دشمن و غافلگیری حاصل از آن هم کم از خیانت ندارد.


 اگر تعمیم درس های گرفته شده در ارتباط با تظاهرات سی خرداد سال شصت به وضعیت امروز برای گروهی دشوار است، یادآوری شورش چهارده روزه مردم مناظق شیعه نشین عراق بعد از شکست صدام در جنگ اول خلیج فارس با تلفاتی مابین ۱۰۰ الی ۱۸۰ هزار نفر نکات آموزنده فراوانی دارد[9]. بدون همراهی مستقیم و قاطع بخش‌هایی از نیروهای مسلح و سایر الزاماتی که در بالاتر به آن اشاره شد، دستاورد آن انقلاب چهارده روزه برای مردم عراق امروز گورهای دسته جمعی ای است که این روزها در بیابان های عراق در آنها به دنبال عزیزان گمشده خود می‌گردند.


فرض کنید که یک تجمع خیابانی چند صد هزار نفری با کشتار چند صد یا چند هزار نفر دچار از هم پاشیدگی شود. فارغ از تلفات انسانی مستقیم آن که قطعا شامل فعالترین و شجاعترین جوانان نسل امروز است، فضای روحی جامعه و  از همه مهمتر آزادی عمل حاصل از آن که این فرصت را در اختیار جمهوری اسلامی قرار می‌دهد که با برداشتن آخرین قسمت نقاب و بدون هیچ نوع نگرانی آتی درباره افکار عمومی داخلی و خارجی دست به تصفیه های خونین گسترده بزند می‌تواند حرکت آزادیخواهانه مردم ایران را تا چندین سال متوقف کند. با توجه به تجربیات کسب شده توسط جمهوری اسلامی و از بین رفتن مهم ترین عامل پیروزی در مبارزاتی از این دست که همان «غافلگیری» است، فرض آنکه جمهوری اسلامی و دستگاه سرکوب آن خود را برای مقابله با مقاومت میلیونی آماده کرده باشد، دور از واقعیت نیست. شاید سال گذشته که هنوز دستگاههای سرکوب تصوری از حجم مخالفت و مقاومت مردم به ویژه در تهران و بالتبع آمادگی مقابله با آن را نداشتند، امکان در هم کوبیدن قوای سرکوب وجود داشت ولی «نبرد در گذشته» با این ایده که دشمن درسی از وقایع سال پیش نیاموخته است می‌تواند به عواقب دهشتناکی بیانجامد. امید آنکه آقایان موسوی و کروبی و اصلاح طلبان حامی آنها به خوبی به عواقب چنین دعوت هایی اندیشیده باشند نیز، با همه بی تدبیری‌ها منجمله دعوت به شرکت در انتخاباتی نافرجام برای نگارنده امیدی واهی است.


تا زمانی  که نیرویی با توانمندی سازماندهی موثر اعتراضات مردمی پدید نیامده، آنچه از تظاهرات خیابانی به درستی انتظار می‌رود همان اعلام حضور و وارد کردن فشار روانی در اقلیت قلیل بودن به جمهوری اسلامی است و این فشار تا نقطه ای کارا است که اقلیت نتواند فرصتی برای آزمودن تمام عیار زور خود بر علیه اکثریت و اطمینان از کافی بودن زور خود بیابد.


نبردی که ما امروز در آن درگیر هستیم به دلیل استفاده نکردن از فرصت های پدید آمده در سیزده سال گذشته و بویژه ۲۰ ماه اخیر و اهمال خیانت گونه پاره ای از گروه های سیاسی (که همچنان ادامه دارد) تبدیل به جنگ فرسایشی شده است. هدف هر جنگ فرسایشی پیش از تضعیف دشمن از طریق انهدام نیرو و تجهیزات، حفظ موضع فعلی و ممانعت از ایجاد فرصت برای پیشروی او است و از این رو نباید فراموش کرد،  ادامه تظاهرات های پراکنده و گهگاه خیابانی با حداقل تلفات که نگارنده حضور در یکایک آنها را وظیفه خود می‌داند، تنها وسیله موجود برای جلوگیری از تثبیت مواضع دشمن و اعلام موجودیت خود است تا فرصت و ابزار مناسب  پدید آید. خاموش شدن آن نیز به هر دلیلی از جمله کشتار وسیع و از بین رفتن وحشت ناشی از حضور مردم می‌تواند آغازگر عصر تاریکی دیگری در کشور ما باشد. لذا امروز هر نوع انتظار آفرینی اغراق آمیز با توجه به نیروهای سیاسی موجود و آرایش آنها از نتایج تظاهرات خیابانی نادرست و خطرناک است و حفظ این تعادل وظیفه یکایک کسانی است که به سرنوشت مردم ایران علاقه مند اند.


با این حساب آیا جمهوری اسلامی رویین تن است؟


پاسخ به این سوال قویا منفی است. جمهوری اسلامی علاوه بر ناکارآمدی روز افزون و ناتوانی در اداره کشور که به صورت تصاعدی در حال افزایش است و روز به روز وضع آن را بحرانی تر کرده و لحظه به لحظه پایه های  آن را همچون موریانه می‌جود، نسبت به اشکال مختلفی از اعتراضات تا حد سقوط به شدت آسیب پذیر است. جمهوری اسلامی پدیده‌ای ماقبل تاریخی است که ناگزیر به تاریخ خواهد پیوست و باید بپیوندد.  در شرایط موجود ایران، اولین و مهمترین قدم که تنها و تنها بر دوش فعالین سیاسی ایرانی خارج از کشور است، تلاش فوری برای تشکیل یک نهاد ملی متحد، قدرتمند و یکپارچه اپوزیسیون به مانند کنگره ملی آفریقا است که بتواند به سرعت توانمندی های سرنگونی و از آن مهمتر اداره ی کشور در دوره ی دو تا پنج ساله گذار پس از آن با اتکا به پتانسیل های نزدیک به پنجاه میلیون نسل جوان داخل ایران را در خود پدید آورد. نگارنده بر این اعتقاد است که در صورت دخالت موثر نسل جوان فعالان سیاسی، گردآوردن و آب کردن یخ ناشی از دعواهای سیاسی ۳۰ سال پیش مابین آن دسته از  فعالان سیاسی نسل پیشین که آزادی و رفاه مردم ایران برایشان در اولویت قرار دارد  بی توجه به نحله سیاسی آن‌ها از پادشاهی خواه گرفته تا جمهوری خواه مقدور و حتی اگر سهل الوصول نباشد به دلیل شرایط دشوار میهن به هر قیمت الزامی  است. بدون وجود یک راه حل سیاسی مشخص و واضح که «از دوران طلایی امام راحل» گذر نکند، سازماندهی نجات ملی حتی با تظاهراتی ۵ میلیونی ناممکن است. گام های بعدی و تاکتیک های مرتبط با آن با اتکا به عقل سلیم به دنبال خواهند آمد. به نظر نگارنده در صورت وجود سازمانی ملی و منسجم همه روش های مبارزاتی از جمله  تظاهرات خیابانی چند صدهزار نفره (نه حتی در مقیاس تظاهرات میلیونی ۲۵ خرداد سال ۱۳۸۸) می‌تواند به تغییرات مثبت فوری و محسوس بیانجامد. در صورت انسجام، راههای آسانتر و کم هزینه تر وارد کردن فشار خردکننده به حاکمیت مانند اعتصابات سراسری علنی را نیز می‌توان آزمود، چرا که ممکن است بتوان مردم را با زور به خانه‌ها بازگرداند ولی قطعا نمی‌توان آن‌ها را با زور در محل کار حاضر کرد. مسوولیت خطیر امروز نه فقط بر عهده مردم ایران در خیابان‌ها بلکه بیش از آن بر عهده نیروهای آزادی‌خواه مقیم خارج است تا با جمع کردن توان بالقوه عظیم خود راه حل سیاسی ای را برای نجات ملی فراهم آورند.


منابع:


[1] http://kaleme.com/1389/11/17/klm-46546


[2] http://www.rahesabz.net/story/25408/


[3] http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=11661


[4] http://www.kadivar.com/Index.asp?DocId=2574&AC=1&AF=1&ASB=1&AGM=1&AL=1&DT=dtv


[5] IISS, “Military Balance 2010”, p252


[6] http://azadi2008.wordpress.com/2007/06/05/%D9%A3%D9%A0-%D8%AE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D9%A1%D9%A3%D9%A6%D9%A0-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8%A8-%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%A1%D9%A3%DB%B5/


[7] http://www.youtube.com/watch?v=TxsYbmEo_UE


[8] http://www.rahesabz.net/story/31856/


[9] http://en.wikipedia.org/wiki/1991_uprisings_in_Iraq




 


گری سیک
 


اعلاميهء شورای هماهنگی سکولارهای سبز ايران بمناسبت برنامهء پياده روی ِ روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹

متن کامل اعلامیه به شرح زیر است:

 

هموطنان عزيز ِ باورمند به ضرورت برقراری حکومتی سکولار ـ دموکرات در ايران

شبکهء سکولارهای سبز ايران، بعنوان حامی سکولارهای جنبش سبز که در سراسر ايران و جهان بيشترين تعداد شرکت کننده در مبارزات را تشکيل می دهند، همراه با استقبال از استقلال راهپيمائی‌ها و تظاهرات ضد ديکتاتوری ۲۵ بهمن از مناسبت‌های مربوط به تقويم حکومت سرکوبگر، اميدوار است که از اين پس سکولارهای کشورمان مصممانه بتوانند، با در دست گرفتن هدايت مبارزات و نشان دادن وزن سنگين خود، مسير اين فداکاری‌ها را از محدودهء سرافکندگی آور ِ تلاش برای نجات اساس اين حکومت ضد مردمی خارج کرده و آن را به سوی آيندهء آزاد و آباد و بی تبعيض کشورمان سوق دهند.

 
در اين راستا پيشنهاد می کند که، در عين حفظ همبستگی خود با ديگر هم ميهنانی که هنوز از لحاظ نظری در مورد ضرورت جدائی ايدئولوژی‌های مذهبی و غير مذهبی از حکومت توجيه نشده‌اند، سکولارها شعارهای خود را در مسير اينگونه روشنگری‌ها، و با توجه به پيشنهادات نمونه‌ای زير، تنظيم کنيم:

 

وحدت ملت ما، جدائی از خصومت

حافظ مذهب ما، جدائی از حکومت

تو کشور نفت و گاز، بی کاری و فقيری؟

سی سال پس از انقلاب، شکنجه و اسيری؟

کليد آزادگی، به دست انحلاله

حکومت ملتی، بدون اون محاله

با درود به زنان و مردان سکولار و مبارز ايران

شورای هماهنگی شبکهء سکولارهای سبز ايران

۲۱ بهمن ۱۳۸۹


 


عيب و هنر حادثهء پنجاه و هفت

اگر بخواهيم برای ظهور عفريت حکومت اسلامی ِ برآمده از پيروزی 22 بهمن در انقلاب / شورش 57، «حسنی» هم قائل باشيم، من آن حسن را در اين امر «مبارک» می‌بينم که ملت ايران، قرنی پس از انقلاب مشروطيت ِ خود، عاقبت توانست بی هيچ پرده پوشی معنای ديکتاتوری فاشيستی و مطلقهء يک ايدئولوژی منحط را به تمام و کمال تجربه کند؛ آنگونه که گوئی «خدای تاريخ» تصميم گرفته باشد با ملتی ـ خو کرده به استبدادی بلندتر از درازی عمر مکتوب خود ـ اتمام حجت کرده باشد.

حال، اگر بيست و دوم بهمن پنجاه و هفت را آغاز يک اتمام حجت تاريخی بدانيم، آنگاه معياری در دست خواهيم داشت تا بسنجيم که ملت ما سی سال پس از آن فاجعه در کجای تاريخ خود ايستاده و کدام گزينه ها را در پيش رو دارد و چرا درست همين لحظه که در آنيم برای ما لحظهء حياتی انتخاب بين مرگ و زندگی است؛ بخصوص که، متأسفانه (البته، از ديد علاقمندان بازگرداندن ايران به ساختارهای استبدادی!)، راه بازگشت نيز بسته است و از اين پس يا اصولاً ايرانی در کار نخواهد بود که دلواپس آيندهء آن باشيم و يا وطنی خواهيم داشت که گرد و خاک استبدادی کهن را از پيکر خود پاک می‌کند تا، بالاخره، پس از صد سال انتظار و تجربه های تلخ، بتواند به قافلهء ملل متمدن جهان بپيوندد و طعم شيرين «شهروندی» واقعی را (که فارسی ِ همان «متمدن بودن» است) بچشد و از کابوس تلخ معرفی شدن در قامت هيولاهائی گريخته از اعماق جنگل و تاريخ، همچون خمينی و خامنه ای و احمدی نژاد، خلاصی يابد.

البته مفهوم «شهروندی» (يا «تمدن») هم، همچون سنگ های کوچک کف جوی تاريخ، بسيار غلطيده و سائيده و صاف و صوف شده و بالاخره معنای کهن خويش را در لباسی امروزين و خوش دوخت به تن کرده است. اگرچه اين معنا را می‌توان از جنبه های گوناگونی مورد بررسی قرار داد، اما من تنها به چند جنبهء اصلی آن اشاره می‌کنم تا تنها راهپيمائی به سوی مقصد اصلی سخن هائی اينگونه را هموارتر کرده باشم.

نخستين معنای نوين «شهروندی» قرار داشتن و بر آمدن آن بر فراز مفهوم «قرارداد» است. بی آنکه بخواهيم در مورد ريشه های پيدايش اين «مفهوم / ابزار ِ اجتماعی» به نظريه پردازی رو کنيم، می‌دانيم که جامعهء مدرن «جامعه ای قراردادی» است که در آن جای خادم و مخدوم تاريخی سر و ته شده است: «رعيت» تبديل به «ارباب» شده و ربوبيت خود را هم از طريق قراردادی اجتماعی اعمال می‌کند. حاکميت از آن محکومان و اطاعت از سروری آنها از آن «حاکمان» شده است. لذا، تا جامعه ای آن رابطهء تاريخی را معکوس نکرده باشد، حتی اگر بتواند به بمب اتم دست يابد يا موشک قاره پيما بسازد، هنوز پشت در عصر شهروندی و مدنيت نوين جا مانده است و به داخل راهش نداده اند.

حاصل سی سالهء انقلاب / شورش 57 به نمايش گذاشتن اين پشت در ماندگی ِ تاريخی، در همهء ابعاد وحشت آفرين آن است. اگر «شاه مشروطه» صاحب مقامی تشريفاتی بود و ناچار بود برای تثبيت «مطلقيت خودکامه» اش عليه قانون اساسی زمانهء خود قيام کند، ولی فقيه جانشين ِ او دقيقاً از نردبام قانون اساسی خويش به بام در آمد، توهم مشروطيت را زدود و بعنوان نمايندهء خدا بر تخت سلطنت مطلقه اش نشست. آنگونه که اکنون استبدادهای عصر مشروطه در برابر استبداد سلطانی خامنه ای ساده و ابتدائی و کودکانه می‌نمايند. بيست و دوم بهمن ۵۷ روز بازگشت به مطلقيت رهبری خودکامه بود که، البته، با رنگ های فريبندهء مدنيت نوين خويش را آراسته بود تا، همچون گرگی در لباس ميش، در فرصت لازم گله را بدرد و چوپان را حتی پاره پاره کند. و، در اين راستا، تجربهء خرداد سال پيش نيز چيزی جز تثبيت اين واقعيت نبود که حکومت اسلامی کاری جز گرگ پروری و قتل عام در چنته ندارد.

اينکه در يک ساله ای اخير جريانات اصلاح طلبی، در پی عمکرد ترسان و محتاط خود، به ذلتی افتاده اند که ناچارند با شعار و اعلاميه های بی سر و ته، و بی ضمانت اجرائی، صورت خود را سرخ نگاهدارند دقيقاً نشانهء رسيدن به آن لحظهء تاريخی است که عمارتی که می‌خواستند اصلاح و تعمير کنند خود کلنگی شده و کوشش آنان حکم «سالبهء به انتفای موضوع» را پيدا کرده و اينک فرصت آن رسيده است که، بجای کوشش برای اجرائی کردن مواد مغفول قرارداد بدتر از ترکمانچای حکومت اسلامی با مردم، به فکر اوراق کردن اين قرارداد و جايگزين کردن متنی برخاسته از حاکميت ملی و دور از دخالت دينکاران و ايدئولوگ های دشمن رنگارنگی مردم باشيم.

معنای دوم «شهروندی» هم در مفهوم «مأموريت» نهفته است. هر کس که دربارهء ديگران تصميم می‌گيرد بايد از جانب آنان «مأموريت» داشته باشد. در عصر نوين شهروندی نه خدواند، نه سنت، نه الهامات غيبی، نه امام گرفتار در ته چاه و نه مفاهيم مجرده ای همچون تاريخ، نمی‌توانند کسی را مأمور دخالت در زندگی مردم کنند. منشاء مأموريت، همچون منشاء استخدام وکيل و وصی و مجری، ارادهء مردم است. رهبران مأمور ارادهء مردمانند چرا که مردم آنها را برای اين کار استخدام کرده اند و آنان حق ندارند ارادهء خود را در انجام مأموريت خويش دخالت داده و از حدود و ثغور وظايفی که بر گرده شان گذاشته بصورتی خودکامانه عدول کنند. به عبارت ديگر، ريشه های هر مأموريتی در مشروطيت آن به شرح وظايف مأمور قرار دارد.

در برابر اين آميزهء «مأموريت و مشروطيت» است که خودکامگی ِ موسوم به سلطنت (حکومت سلطهء بی قانون در هر لباس و نامی ـ چه جمهوری و چه پادشاهی ـ که باشد) معنا پيدا می‌کند. سلطان نه مأموريت خود را از مردم می‌گيرد و نه، اگر گرفت، خود را به شرح وظايف تعيين شده از جانب مردم محدود می‌داند. به اين تعبير، عصر تمدن نوين و شهروندی جديد «پايان عصر سلطنت» است، در همهء اشکال و نمودهای آن؛ و، بنظر من، اين «عصر» که با تب و لرز ۲۲ بهمن آغاز شد، در ابتدا نه برای برافکندن ريشهء سلطنت که برای تسلط قاهرهء اين ميکروب در کل پيکر ملتی به نام ملت ايران بود اما، اکنون، اين بيمار تب زده و آشفته به آنجا رسيده که ديگرش توان ادامهء بيماری نيست و اگر نپذيرد که لحظهء نوشيدن داروی پايانی هم اکنون است، در واقع، پذيرفته است که می‌خواهد تا در برابر دژخيم اين بيماری مزمن لنگ بياندازد و تسليم شود و، فروافتاده بر بستر هويت هائی مجعول و دردناک، جان به جان آفرين تاريخ تسليم کند؛ تا جراحان به سراغ پيکرش بيايند و هر تکه از آن را در تن موجوداتی ديگر بکارند و پيوند زنند.

اما آن «نوشداروی پايانی» چيست که اگر پس از مرگ سهراب ها از راه رسد هيچ دردی را از رستم های زمانه دوا نمی‌کند و لمحه ای ديگر، بناچار، به يکی ديگر از شوخی های تاريخ مبدل می‌شود؟

من اين نوشدارو را «آلترناتيو سکولار ـ دموکرات حکومت اسلامی» می‌دانم که سی سال است از صحنه غايب بوده و وجودش هم اکنون لازم شده است؛ نوشداروئی که نه می‌توانست در ديروز تسليم ما بوجود آيد و نه می‌تواند در فردای بی اقدام ما مرده ای را زنده کند.

در واقع، جنبش سبز جوانان ايرانی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، به ما نشان داده است که نسل جوانی از راه رسيده که نه تب ايدئولوژی های «انسان سازرا دارد، نه «انقلاب های شکوهمندپدرانش را ديده است و نه به جنگی کشانده شده که از جانب رهبرانش «موهبت» نام گرفته است. و شگفتا که لحظهء آمدن اين نسل با اوج گرفتن «عصر انقلاب ارتباطات» همزمان شده است. آنگونه که او جهان را می‌بيند، ارزش های عام انسانی را در می‌يابد، تجسمات رفاه و سرخوشی و آزادی در برابر چشم او با صد هزار عشوه ظاهر می‌شوند و هيچ دليلی هم در افق انديشه اش وجود ندارد که او را وادارد تا تن به استوره و افسانه و خرافات آدمی کشی دهد که به نام صلاح و فلاح و نجات بشريت آدميان را دسته دسته به گولاگ ها و کوره ها و جوخهء تيرباران و اعدام می‌سپارد.

اين نسل «آلترناتيو» خود را می‌خواهد: آلترناتيوی امروزی، دموکرات، آزاد، تکثرگرا، بی تبعيض، سکولار؛ و بنياد گرفته بر پايهء مأموريت هائی مشروط؛ آلترناتيوی که نه تنها از لحاظ سياسی، که از جنبهء سرنمون سازی و سرمشق شوندگی نيز، بتواند بيانگر همهء اين زيبائی ها باشد؛ دروغ نگويد، حذف نکند، شايستگان را از ميان بر ندارد و سفله گان را نپرورد، خودی و ناخودی نکند، مرد و زن برايش هر دو انسان هائی متساوی الحقوق باشند، و هر کس بتواند خدای خود را بپرستد يا از بی خدائی خود کيف کند، و حرف دلش با زبانش يکی باشد و سايهء ترس نتواند به لالی و لکنت اش بکشاند.

آری، من خود شاهد بودم که سی و دو سال پيش نيز همين آرزوها بودند که عطر خود را در بهار آزادی می‌افشاندند اما، غفلت های ما موجب آن بودند که ندانيم آنکه بر در می‌کوبيد به کشتن چراغ آمده است؛ آمده است که قناری ها را کباب کند و به چاقوی ايدئولوژی لبخند را لب ها بزدايد.

در اين راه دل شکن نسلی زندگی باخت، نسلی در ترس پرورانده شد، نسلی در بن بست زيست، اما اکنون هر که پنجرهء دل خويش را بگشايد فرحی را که در هوای آينده جريان دارد حس می‌کند و می‌فهمد که اين بار آنکه در راه است يک نفر تنها نيست که بر اسب شاهوار بيايد و زمين را به ضرب شمشيرش از بی عدالتی بپالايد. چرا که قرار چنين است که اين آلترناتيو تنها از افق آن خرد جمعی طلوع کند که بر دامنهء کوهستانی پوشيده از عشق به کشور و ملت ـ و تاريخ مشترکی که با شکيبائی خياط اين پارچهء هزار رنگ شگفت انگيز بوده، نشسته است.

گوش که فرادهيم زمزمهء اسطوره هامان را که در ستايش عدل و آزادی و خرد سروده شده اند از لابلای دامن رنگارنگ دماوند می‌شنويم. و فقط در اين چشم انداز است که می‌توان، خوش بينانه، بيست و دوم بهمن پنجاه و هفت را آغاز نکبتی کوتاه برای رسيدن به آسايشی بلند دانست.

 


 


فرعون
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته