درسهای تونس و مصر و تفاوتهای جمهوری اسلامی با آنها
در پی فراخوان رهبران ناخواسته جنبش سبز آقایان موسوی و کروبی برای راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن برای حمایت از انقلاب مردم تونس و مصر[1] موج بزرگی در فضای مجازی برای سازماندهی (یا پیش بینی) تظاهراتی عظیم همانند آنچه در ۲۵ خرداد در تهران به وقوع پیوست به راه افتاده است. فارغ از درستی یا نادرستی دعوت به تظاهرات برای مردمی در چند هزار کیلومتری در حالی که مردم ایران یکی از مخوفترین دیکتاتوری های چند دهه اخیر را در دنیا تحمل میکنند ذکر چند نکته ضروری است. با توجه به گفتگوها و فضای نوشته های موجود در فضای مجازی ظاهرا درس های گرفته شده از انقلابات تونس و مصر برای فعالان سیاسی و مردم ایران بصورت خلاصه به شرح زیر است:
۱- پایمردی و خسته نشدن از سرکوب و اعمال خشونت توسط قوای حاکمه برای تشکیل یک هسته بزرگ تجمع و حفظ آن به هر قیمت
۲- تکیه بر اصل دفاع از خود و استفاده از خشونت کنترل شده برای محدود کردن توان مقاومت نیروهای سرکوب (امری که به دلایل مختلف نه اکنون که خطرناک و دیر است بلکه در همان روزهای تظاهرات سال ۱۳۸۸ باید توسط گروههای مرجع با کنار گذاشتن تالمات شبه روشنفکرانه خیالی صورت میپذیرفت)
۳- مشخص کردن یک هدف معین و یکپارچه تحت عنوان یک خواست سیاسی مثلا برکناری دیکتاتور (در مورد ایران شخص آقای خامنهای) که بصورت کمرنگ تری دیده میشود.
این امر که آیا در روز ۲۵ بهمن ماه اصولا تظاهراتی بیرون از فضای مجازی صورت خواهد گرفت یا نه با توجه به از بین رفتن نسبی اعتماد گروهی از تظاهرکنندگان سال ۱۳۸۸ به رهبران و تشکیلات اصلاح طلب و نبود ابزار موثر اطلاع رسانی بیش از هر چیز به دو عنصر موضع گیری شفاف توسط رهبران ناخواسته و فهرست کردن خواسته های معین و ملموس با توانایی مورد توجه واقع شدن توسط طبقات مختلف مردم و فعالیت هایی از قبیل شعارنویسی، اسکناس نویسی، پخش اعلامیه و اطلاع رسانی شفاهی وابسته است. البته هر نوع پیش بینی در ارتباط وقایعی از این دست به دلیل ماهیت آنها ناممکن است، اما در کپی کردن تجربه مصر و تونس خطرات بسیار مرگباری در کمین فعالان آزادیخواه و مردم ایران نشسته است که غفلت از آنها میتواند نتایج مصیبت باری را رقم زند. این خطرات بیشتر ناشی از تفاوت های عمده جمهوری اسلامی را با حکومت هایی مانند بن علی و مبارک است. عمده این تفاوتها به شرح زیر هستند:
۱- حکومتهای مصر و تونس غیر ایدئولوژیک تا حدودی ملی گرا و دارای ساختار شناخته شده سیاسی و اجتماعی بودند در حالیکه جمهوری اسلامی حکومتی ایدئولوژیک با آمالهای آخرالزمانی است که بی هیچ اغراق توسط تبهکارانی بدون هیچ نوع تعلق خاطر به ایران و عموم مردمان آن یا حتی اصول اولیه انسانی اداره میشود. بطور کلی رفتار دولت جمهوری اسلامی با مردم ایران بیشتر مشابه رفتار اقوام اشغالگر با مردم سرزمین های شکست خورده در قرون و اعصار پیشین است. ایدئولوژی حکومت جمهوری اسلامی ابزارهای لازم برای توجیه هر نوع جنایت و کشتار بی حد و حساب مردم را در اختیار آنها قرار میدهد و این امر بارها در سی سال گذشته تجربه شده است.
۲- حکومتهای مصر و تونس به علت مراودات سیاسی-اقتصادی و همچنین تاثیر پذیری های اجتناب ناپذیر ناشی از مشابهت ساختاری با دولت های غربی به شدت نسبت به فشار برای متوقف کردن سرکوب از طرف اتحادیه اروپا و بویژه ایالات متحده بعنوان خواستگاه دموکراسی و لیبراسیم، آسیب پذیراند. این امر قدرت مانور و انتخاب های آنها را برای سرکوب مردمان خویش به شدت محدود میکند. در مقابل جمهوری اسلامی از روز آغاز، بنای حیات خود را در دامن زدن به مناقشه، نا امنی و تروریسم بین المللی و در اساس مبارزه طلبی با دنیا بنا نهاده است و از گوشزد کردن این موضوع به دنیا لحظه ای غفلت نمیکند و این امر جز اصول ثابت بقای آن به شمار میرود. از سوی دیگر در چشم دنیا تفاوت قابل ملاحظه ای مابین مدعیان جنبش سبز و حاکمان فعلی ایران قابل مشاهده نیست و نه تنها رهبران ناخواسته و مدعیان بلندگو دار جنبش تلاشی برای تغییر این وضع نمینمایند بلکه با اشتباهات فاحش یا عدم موضع گیری صریح به تشدید بی اعتمادی دنیا به نتایج محتمل جنبش سبز دامن میزنند. بعنوان مثال نگاه کنید به نامه سرگشاده ی سرشار از عجز و لابه آقای محمد رضا خاتمی[2] به رهبر سازمان مخوف تروریستی حزب الله آن هم در زمانی که شواهد و قراین دخالت قابل توجه تروریست های آن سازمان در قتل و سرکوب مردم ایران در رسانهها در گردش است[3] و همچنین توجیهات آقای کدیور در ارتباط با عدم وثوق مصاحبه تروریست نامبرده در بالا در ابتدای مصاحبه اش[4]. نتیجه کلی موارد فوق و رفتارهایی از این دست دامن زدن بی تفاوتی دنیا به آنچه بر سر مردم ایران میآید است که آسیب پذیری مردم ما را در مقایسه با مردم مصر و تونس بسیار بیشتر میکند. تنها امید به مداخله موثر قدرت های خارجی، شروع به نسل کشی چند ده هزار یا چند صد هزار نفری مردم ایران توسط جمهوری اسلامی است که در هر حال حتی با سقوط نظام با توجه به عمق فاجعه ی تلفات انسانی معنایی به جز شکست ندارد.
۳- نیروهای مسلح و بویژه ارتش در تونس و مصر نهادهایی کلاسیک با اهداف تعیین شده برای حفاظت از کشور و مردم آن هستند و از ارزش های عمومی ارتش در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ارتش ایران شامل میهن پرستی، آمادگی برای فداکاری برای مردم و عدم دخالت نظامیان در سیاست پیروی می کنند. اما در ایران، جمهوری اسلامی در کنار ارتش کلاسیک یک نیروی نظامی سرسپرده به حاکمیت همچون اس.اسها در حکومت آلمان نازی با داشتن مجوز برای هر نوع عمل تبهکارانه از تصرف اموال عمومی به زور و با تقلب تا کشتار مردم سود میبرد که این روزها همچون اختاپوسی در حال بلعیدن تمامی کشور است و این امر خود بخود انگیزه آن را برای دست یازیدن به هر نوع جنایتی بیشتر میکند. نگارنده، بر خلاف تصورات عامه اعتقادی به باورهای خوش خیالانه ای از قبیل «همراه نبودن بدنه سپاه» با رفتار حاکمیت ندارد. هویت «یک پاسدار» در هر سطح از درجه دار گرفته تا سر لشگر تنها و تنها با «پایبندی به ولایت و حفظ نظام و منافع شخصی و گروهی به هر قیمتی» تعریف میشود و هر نوع تصور دیگری درباره آن خام دستانه و حتی میتوان گفت به طرز خطرناکی ابلهانه است. جمهوری اسلامی در کنار سپاه پاسداران به استعداد در حدود ۱۲۵ هزارنفر نیرو[5]، از دستگاه های موازی امنیتی و سرکوب کوچک و بزرگی مانند بسیج به استعداد برآوردی ۳۰۰ هزار نفر نیرو، وزارت اطلاعات به استعداد برآوردی نزدیک به ۵۰ هزار نفر نیرو و نیروی سرکوب تازه تاسیس (ده سال) و بسیار کارآمد پلیس امنیت با تعداد پرسنل نامعلوم که اغلب از تاثیر آن غفلت میشود بهره میبرد. دانستن آنکه در میدان جنگ و در زیر فشار واقعی این نیروها چقدر توانمند هستند سوالی بی پاسخ است که فقط آینده توان پاسخگویی آن را دارد. با این وجود فرض آنکه جمهوری اسلامی برای هر هزار نفر ایرانی دو نفر نیروی گوش به هر نوع فرمان جنایت بار یا در مجموع در حدود ۱۵۰ هزار نفر وفادار که زندگی را برای ۷۵ میلیون نفر دیگر ناممکن کرده اند دارد، دور از واقعیت نیست. تنها نیروی موثر موجود که توان در هم کوبیدن سریع و قاطع مقاومت نیروهای وفادار به نظام جمهوری اسلامی را دارد، ارتش با توان نظامیای حداقل مابین ۳ تا ۵ برابر مجموع نیروهای وفادار یا مدعی وفاداری به نظام است که به دلایل متعدد هم اکنون امکان انجام این امر یا تمایل به انجام آن با رهبری سیاسی موجود به دلیل نتایج غیر قابل پیش بینی آن را ندارد.
با توجه به واقعیت های فوق لازم است هشیاری لازم را در پیمودن راه مردم تونس و مصر برای تغییر رفتار یا خود نظام از طریق تجمعها و تحصن های بزرگ مردمی را به خرج داد. نکات مرتبط با این موضوع در بخش بعدی به تفضیل آمده است.
عواقب شکست تجمعها و تحصنهای بزرگ مردمی با توسل به کشتار وسیع:
وارد شدن به جزییات روش شکست خوردن تجمعهای میلیونی با توجه به سوابق تاریخی در کشورهای مختلف کار بسیار دشواری است. این دشواری بیش از هر چیز از آن ناشی میشود که حتی اگر به احتمال بسیار ضعیف یکی از سناریوها، تا کنون به ذهن بیمار سران دستگاه سرکوب نرسیده باشد افشای آن نوعی همدستی در جنایت به شمار میرود. اما یادآوری تجربه تاریخی خود جمهوری اسلامی در کشور ما در برخورد با اعتراضات چند صد هزار نفری که خارج از کنترل نیروهای داخلی بیخطر نظام به مانند رهبران ناخواسته جنبش سبز است، درسهای بزرگی را میتواند به ما بیاموزد. بزرگترین چنین تجمعاتی در تاریخ ۳۲ ساله نظام اسلامی، تظاهرات نزدیک به پانصد هزارنفره مردم به دعوت اشخاص و سازمانهای سیاسی مختلف از جمله بنی صدر و مجاهدین خلق در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ بر علیه محدود شدن آزادیها و بسته شدن آخرین نشریات آزاد است. به گفته شاهدان عینی بر خلاف تبلیغات جمهوری اسلامی آن تظاهرات غیر مسلحانه بود که هنوز هم برخی به نبود آمادگی در بکارگیری سلاح توسط گروه های مسلح در آن تظاهرات خرده میگیرند:
«... پاسداران شروع به تیراندازی زمینی کرده و با رگبار اولین ردیف تظاهر کنندگان را به گلوله بستند. جمعیت با دست خالی و در حالیکه چند ماشین را واژگون نموده بود با سنگ مقابله میکرد و تیراندازی و شلیک زمینی چنان شدید شده بود که جمعیت به سمت میدان فردوسی و خیابانهای اطراف عقب نشینی نمود. پاسداران و گله های حزب الله که جری شده بودند با لگد زدن به مجروحانی که روی زمین افتاده بودند پیشاپیش پاسداران حرکت کرده و به هر کسی در خیابان حمله میکردند. جمعیت مردم با جنگ و گریز به مقابله پرداخته و همین که موفق میشدند که اوباشان حزب الله را به عقب برانند با تیراندازی زمینی و هوایی پاسداران که پشت سرآنها بودند روبرو میشدند. این جنگ و گریز که تا یک ساعت طول کشید با کشته و مجروح شدن عده زیادی در حال پایان بود و ما بطرف میدان فردوسی فرار میکردیم که در میدان فردوسی ناگهان جمعیتی نیم میلیون نفری را دیدیم که تمام پل هوایی جلو لاله زار را پوشانده بودند. چنان جمعیتی باور کردنی نبود... در ضلع جنوب شرقی میدان فردوسی یک کمیته بود که جمعیت به درستی نمیخواست از جلو آن بگذرد. بالای سر در این کمیته یک تیر بار بود و با نزدیک شدن جمعیت در کمیته را بسته بودند. بنا بگفته دو رفیقم که به میدان فلسطین رفته بودند، اعضای مجاهدین که سازماندهی تظاهرات را بعهده داشتند بطور مداوم و با بی سیم با مرکز خود تماس داشته و دستور دریافت میکردند. بنا بگفته این رفقا، در خیابان تخت جمشید چندین بار جریانات چپ با شعار مرگ بر خمینی سعی در تغییر شعارها را داشتند که در چندین مورد طرفداران مجاهدین نیز که هفتهها بود در زیر ضرب حزب الله بودند به آنها پیوسته بودند ولی بلافاصله گردانندگان تظاهرات باشعار"حزب چماق بدستان باید بره گورستان" مانع از طرح شعار مرگ بر خمینی شده بودند.... شعار مرگ بر جمهوری اسلامی نیز به همین سرنوشت دچارشده بود و از طرح آن جلوگیری شده بود. در حالیکه جمعیت در میدان فردوسی مشغول واژگون کردن مینی بوس پاسداران بود و عده ای درپیشاپیش تظاهرات را به سمت بهارستان هدایت میکردند، ناگهان پاسداران با تیرباری که بالای سردر کمیته بود به تیراندازی به سمت جمعیت تظاهرکننده پرداختند. حوض وسط میدان فردوسی پراز خون و اجساد تظاهرکنندگانی بود که از مقابل حمله وحشیانه پاسداران به طرف مقابل فرار میکردند و با اصابت گلوله به میان آب میافتادند. جمعیت یک اتوبوس دو طبقه را که در سمت شمال خیابان بود به وسط خیابان هل داده و پشت آن مخفی شدند. پاسداران مسلح پس از تیراندازی با تیربار و با مشاهده فرار و سر درگمی جمعیت با اسلحه از کمیته بیرون آمده و به سمت جمعیت شلیک میکردند...[6]»
توان کشتار میلیونی جمهوری اسلامی واقعیتی است که افراد وابسته به طیف های مختلف سیاسی از فعالان سیاسی سابق و حقوق بشری امروز همچون ایرج مصداقی[7] گرفته تا کسانی که میتوان به نوعی آنها را مسوول وضع امروز دانست همچون عزت الله سحابی[8] بر آن انگشت گذاردهاند. در هنگام مواجهه با حکومتهایی از این دست و نبود ابزارهایی همچون شبکههای مخابراتی و اطلاع رسانی، گروههای مسلح آموزش دیده تحت فرماندهی واحد، فهرستی از اولویت مکان هایی که باید تحت فشار قرار گیرند و اندیشیدن راهکارهایی برای مقابله با سلاحهای سنگین و نیمه سنگین و از همه مهمتر اطمینان از دخالت یگانهای ارتش در مراحل پایانی، فرستادن مردم بی دفاع به جنگ با گلوله و آدمکشان آموزش دیده در خوشبینانه ترین حالت بسیار غیر مسولانه است. نباید فراموش کرد که اگر «تاکتیک های امواج انسانی» یک روش موفق بود، جمهوری اسلامی در طول جنگ با عراق با به قتلگاه فرستادن دستههای چند ده هزار نفره و حداقل در یک مورد چند صد هزار نفره بسیجیان چندین بار موفق به فتح بغداد شده بود. فرستادن و تحریک جمعیتی با هر تعداد که فاقد فرماندهی کار آزموده، اهداف تاکتیکی و استراتژیکی معین، سلاح مناسب و روش های ارتباطی امن است به نبرد با خون آشامان شستشوی مغزی شده و دامن زدن به خوش خیالی هایی از قبیل پیروزی سریع، جنایت است. دست کم گرفتن دشمن و غافلگیری حاصل از آن هم کم از خیانت ندارد.
اگر تعمیم درس های گرفته شده در ارتباط با تظاهرات سی خرداد سال شصت به وضعیت امروز برای گروهی دشوار است، یادآوری شورش چهارده روزه مردم مناظق شیعه نشین عراق بعد از شکست صدام در جنگ اول خلیج فارس با تلفاتی مابین ۱۰۰ الی ۱۸۰ هزار نفر نکات آموزنده فراوانی دارد[9]. بدون همراهی مستقیم و قاطع بخشهایی از نیروهای مسلح و سایر الزاماتی که در بالاتر به آن اشاره شد، دستاورد آن انقلاب چهارده روزه برای مردم عراق امروز گورهای دسته جمعی ای است که این روزها در بیابان های عراق در آنها به دنبال عزیزان گمشده خود میگردند.
فرض کنید که یک تجمع خیابانی چند صد هزار نفری با کشتار چند صد یا چند هزار نفر دچار از هم پاشیدگی شود. فارغ از تلفات انسانی مستقیم آن که قطعا شامل فعالترین و شجاعترین جوانان نسل امروز است، فضای روحی جامعه و از همه مهمتر آزادی عمل حاصل از آن که این فرصت را در اختیار جمهوری اسلامی قرار میدهد که با برداشتن آخرین قسمت نقاب و بدون هیچ نوع نگرانی آتی درباره افکار عمومی داخلی و خارجی دست به تصفیه های خونین گسترده بزند میتواند حرکت آزادیخواهانه مردم ایران را تا چندین سال متوقف کند. با توجه به تجربیات کسب شده توسط جمهوری اسلامی و از بین رفتن مهم ترین عامل پیروزی در مبارزاتی از این دست که همان «غافلگیری» است، فرض آنکه جمهوری اسلامی و دستگاه سرکوب آن خود را برای مقابله با مقاومت میلیونی آماده کرده باشد، دور از واقعیت نیست. شاید سال گذشته که هنوز دستگاههای سرکوب تصوری از حجم مخالفت و مقاومت مردم به ویژه در تهران و بالتبع آمادگی مقابله با آن را نداشتند، امکان در هم کوبیدن قوای سرکوب وجود داشت ولی «نبرد در گذشته» با این ایده که دشمن درسی از وقایع سال پیش نیاموخته است میتواند به عواقب دهشتناکی بیانجامد. امید آنکه آقایان موسوی و کروبی و اصلاح طلبان حامی آنها به خوبی به عواقب چنین دعوت هایی اندیشیده باشند نیز، با همه بی تدبیریها منجمله دعوت به شرکت در انتخاباتی نافرجام برای نگارنده امیدی واهی است.
تا زمانی که نیرویی با توانمندی سازماندهی موثر اعتراضات مردمی پدید نیامده، آنچه از تظاهرات خیابانی به درستی انتظار میرود همان اعلام حضور و وارد کردن فشار روانی در اقلیت قلیل بودن به جمهوری اسلامی است و این فشار تا نقطه ای کارا است که اقلیت نتواند فرصتی برای آزمودن تمام عیار زور خود بر علیه اکثریت و اطمینان از کافی بودن زور خود بیابد.
نبردی که ما امروز در آن درگیر هستیم به دلیل استفاده نکردن از فرصت های پدید آمده در سیزده سال گذشته و بویژه ۲۰ ماه اخیر و اهمال خیانت گونه پاره ای از گروه های سیاسی (که همچنان ادامه دارد) تبدیل به جنگ فرسایشی شده است. هدف هر جنگ فرسایشی پیش از تضعیف دشمن از طریق انهدام نیرو و تجهیزات، حفظ موضع فعلی و ممانعت از ایجاد فرصت برای پیشروی او است و از این رو نباید فراموش کرد، ادامه تظاهرات های پراکنده و گهگاه خیابانی با حداقل تلفات که نگارنده حضور در یکایک آنها را وظیفه خود میداند، تنها وسیله موجود برای جلوگیری از تثبیت مواضع دشمن و اعلام موجودیت خود است تا فرصت و ابزار مناسب پدید آید. خاموش شدن آن نیز به هر دلیلی از جمله کشتار وسیع و از بین رفتن وحشت ناشی از حضور مردم میتواند آغازگر عصر تاریکی دیگری در کشور ما باشد. لذا امروز هر نوع انتظار آفرینی اغراق آمیز با توجه به نیروهای سیاسی موجود و آرایش آنها از نتایج تظاهرات خیابانی نادرست و خطرناک است و حفظ این تعادل وظیفه یکایک کسانی است که به سرنوشت مردم ایران علاقه مند اند.
با این حساب آیا جمهوری اسلامی رویین تن است؟
پاسخ به این سوال قویا منفی است. جمهوری اسلامی علاوه بر ناکارآمدی روز افزون و ناتوانی در اداره کشور که به صورت تصاعدی در حال افزایش است و روز به روز وضع آن را بحرانی تر کرده و لحظه به لحظه پایه های آن را همچون موریانه میجود، نسبت به اشکال مختلفی از اعتراضات تا حد سقوط به شدت آسیب پذیر است. جمهوری اسلامی پدیدهای ماقبل تاریخی است که ناگزیر به تاریخ خواهد پیوست و باید بپیوندد. در شرایط موجود ایران، اولین و مهمترین قدم که تنها و تنها بر دوش فعالین سیاسی ایرانی خارج از کشور است، تلاش فوری برای تشکیل یک نهاد ملی متحد، قدرتمند و یکپارچه اپوزیسیون به مانند کنگره ملی آفریقا است که بتواند به سرعت توانمندی های سرنگونی و از آن مهمتر اداره ی کشور در دوره ی دو تا پنج ساله گذار پس از آن با اتکا به پتانسیل های نزدیک به پنجاه میلیون نسل جوان داخل ایران را در خود پدید آورد. نگارنده بر این اعتقاد است که در صورت دخالت موثر نسل جوان فعالان سیاسی، گردآوردن و آب کردن یخ ناشی از دعواهای سیاسی ۳۰ سال پیش مابین آن دسته از فعالان سیاسی نسل پیشین که آزادی و رفاه مردم ایران برایشان در اولویت قرار دارد بی توجه به نحله سیاسی آنها از پادشاهی خواه گرفته تا جمهوری خواه مقدور و حتی اگر سهل الوصول نباشد به دلیل شرایط دشوار میهن به هر قیمت الزامی است. بدون وجود یک راه حل سیاسی مشخص و واضح که «از دوران طلایی امام راحل» گذر نکند، سازماندهی نجات ملی حتی با تظاهراتی ۵ میلیونی ناممکن است. گام های بعدی و تاکتیک های مرتبط با آن با اتکا به عقل سلیم به دنبال خواهند آمد. به نظر نگارنده در صورت وجود سازمانی ملی و منسجم همه روش های مبارزاتی از جمله تظاهرات خیابانی چند صدهزار نفره (نه حتی در مقیاس تظاهرات میلیونی ۲۵ خرداد سال ۱۳۸۸) میتواند به تغییرات مثبت فوری و محسوس بیانجامد. در صورت انسجام، راههای آسانتر و کم هزینه تر وارد کردن فشار خردکننده به حاکمیت مانند اعتصابات سراسری علنی را نیز میتوان آزمود، چرا که ممکن است بتوان مردم را با زور به خانهها بازگرداند ولی قطعا نمیتوان آنها را با زور در محل کار حاضر کرد. مسوولیت خطیر امروز نه فقط بر عهده مردم ایران در خیابانها بلکه بیش از آن بر عهده نیروهای آزادیخواه مقیم خارج است تا با جمع کردن توان بالقوه عظیم خود راه حل سیاسی ای را برای نجات ملی فراهم آورند.
منابع:
[1] http://kaleme.com/1389/11/17/klm-46546
[2] http://www.rahesabz.net/story/25408/
[3] http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=11661
[4] http://www.kadivar.com/Index.asp?DocId=2574&AC=1&AF=1&ASB=1&AGM=1&AL=1&DT=dtv
[5] IISS, “Military Balance 2010”, p252
[6] http://azadi2008.wordpress.com/2007/06/05/%D9%A3%D9%A0-%D8%AE%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D9%A1%D9%A3%D9%A6%D9%A0-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%B1%DA%A9%D9%88%D8%A8-%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%A1%D9%A3%DB%B5/
[7] http://www.youtube.com/watch?v=TxsYbmEo_UE
[8] http://www.rahesabz.net/story/31856/
[9] http://en.wikipedia.org/wiki/1991_uprisings_in_Iraq
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر