-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

Posts from Khodnevis for 02/28/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



من رأی نداده‌ام که آن را پس بگیرم. آنها باید پدر مرا پس بدهند
 


سیاست عافیت‌طلبی



بهانه این نوشته، گپی خودمانی با دوستان بوده و این نوشته آرمان.

در روزهای گذشته، ویدیویی در وب دست به دست می‌شود که بعید است مخالفین سرسخت هاشمی هم اگر ببینند، از تعجب میخ‌کوب نشوند و روی ترش نکنند.  هیولاهایی بی شاخ و دم در پارکینگ خاکی امام‌زاده‌ای، دختر هاشمی را به رکیک‌ترین الفاظ می‌نوازند. وقتی یکی از اقوام‌اش او را مشایعت می‌کند، از پشت سر با پس‌گردنی بدرقه اش می‌کند. اولین سئوال غریزی این است : اینان که هستند و از کجا آورده‌اند‌شان؟

توهین و تحقیری که در رفتار اینان موج می‌زند، به مانند صاعقه به چشمان بیننده فرو می‌رود، مرزهایی از انسانیت و شرافت در نوردیده می‌شود که تنها از این قماش می‌توان انتظار داشت. اما اگر بتوانید بر احساسات خود غلبه کنید، شاید بتوانید به یاد بیاورید که این رفتار را قبلا کجا دیده بودید. نوار ویدیویی که بعد از نوشانیدن داروی نظافت به معاونت(سابق) عالی وزارت اطلاعات به رسانه‌های ماهواره‌ای درز کرد و میان مردم دست به دست شد، سرنخی به شما می‌دهد که این موجودات دوپا را تا به امروز در کجا از دید عموم پنهان‌شان کرده‌اند. در ویدیویی تکان دهنده که بعدا معروف شد از یک صد ساعت بازجویی خلاصه شده است، مردانی با القاب «حاجی» و «سید»، از زن محجبه همکار سابق خود می‌پرسند که صفحات قرآن را [...]. شیخ مبارز الیگودرزی فردای این افتضاح در مجلس بهت زده می‌گفت که من نمی‌دانم که این ویدیو راست است یا دروغ، اگر راست باشد وای بر ما.

رئیس کنونی مجلس خبرگان، در زمان ریاست جمهوری‌اش با دو گروه مخالف روبرو بود. این دو گروه اگرچه تفاوت بسیار از لحاظ جهان بینی داشتند (عده ای روشنفکر چپ‌گرا و نویسنده‌های فرنگ‌رفته بودند، و عده‌ای حزب الهی از جنگ برگشته بودند که از بد روزگار سردار نشده بودند‌) اما هاشمی در پاسخ به ایشان عدالت کامل را رعایت کرد، او هر دو گروه را عده ای «مزاحم» می‌دانست که مانع «کار» کردن او می شدند. اگرچه او گروه اول را با الفاظی همچون بچه ساواکی و ضدانقلاب مورد ملاطفت هم قرار می‌داد.  پای خطبه های پرشمار نماز جمعه رئیس جمهور، کسانی حنجره می‌دریدند که «مخالف هاشمی،‌مخالف رهبر است/ مخالف رهبری،‌ دشمن پیغمبر است». پاسخ رئیس جمهور معمم، لبخند رضایت بود. تحول این دهان‌های فراخ به مشت‌های گره کرده علیه عالیجناب و خانواده‌اش، موضوع بحث‌های علمی می‌تواند باشد. اما درسی سیاسی هم به دید نگارنده در آن نهفته است.

ضرب المثلی انگلیسی می گوید که در بازبینی گذشته، دید آدمی، بی‌نقص است. کسانی اشکال می کنند که رئیس جمهور اسبق،‌ مزد کرده‌های خود را به قدر، نگرفته است. این اتهام متوجه نویسندگان «خانه اشباح» است که با «مهره» هاشمی هنوز می‌شد بازی کرد. آیا هاشمی «مهره» کسی است؟ «معجزه» دوم خرداد، تالی برنامه اقتصادی هاشمی بود؟ دفتر مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری، همانطور که امروز ادعا می شود «معجزه» را پیش‌بینی کرده بود؟ کدام یک اول اتفاق افتاد: نزدیکی هاشمی به بیت رهبری یا شروع حملات همه جانبه اصلاح‌طلبان سابق به وی؟ دیکته نانوشته غلط ندارد، علم جامعه‌شناسی هم به نوعی توصیف اتفاقات رخ داده در جامعه انسانی است. از میان انواع توصیفات، آن که مورد قبول اکثریت واقع شود به عنوان تئوری غالب پذیرفته می‌شود تا کسی توصیفی بهتر ارایه کند. با حملاتی که به علوم انسانی شروع شده است، شاید این کارها در ردیف همان «سوسول بازی»هایی باشد که هاشمی زمانی مخالفین‌اش را به آن متهم می‌کرد.

مدافعین «استوانه نظام» بر این عقیده‌اند که او سیاست مدار‌ترین شخص جمهوری اسلامی از اولین روز تاسیس بوده است. هرچقدر در میان موافقین و مخالفین سید خندان توافق است بر سر «سیاست-نداری»‌اش، به همان میزان بر سیاست‌مداری هاشمی‌، میان موافقین و مخالفین سرسخت‌اش اجماع وجود دارد. ناظری بی‌طرف ممکن است اشکال کند که «عافیت طلبی» دقیقا معنای سیاست مداری نمی‌دهد. افراد پرشماری در جریان سریال «محاکمه شهردار تهران» حاضر بودند قسم بخورند که با استحضار به حمایت هاشمی، شهردار تهران سیاوش وار از این مهلکه بیرون خواهد آمد. معیار سیاست‌مداری در مملکتی که هر پنجاه سال یک «سلسله» ور می‌افتد و کسانی جدید، ادعای شعبه نمایندگی خداوندگار آسمان در این سرزمین بیشتر صحرایی را به عهده می‌گیرند، شاید به مرور زمان عوض شده باشد، اما بعید است «حفظ خود»، آرمان سیاسی همه جناح‌های سیاسی باشد، اگر چنین باشد اوضاع سخت خراب است. همان ناظر بی‌طرف ممکن است بگوید استوانه و خانواده‌اش شاید در خرداد ۷۶ می‌بایست سیاست مداری به خرج می‌دادند و پست‌های سیاسی را واگذار می‌کردند. باور خدشه ناپذیر بخش قابل توجهی از مردمان این سرزمین مبنی بر اینکه هیچ اتفاقی بی رضایت «پدرخوانده» نمی‌اوفتد، شاید بیش از هرچیز بدبینی تاریخی ایرونی را انعکاس می‌دهد، اما در عین حال حاکی از رفتاری است در طی سه دهه گذشته از سوی خانواده هاشمی مشاهده شده.

برای نگارنده عبرت آموز‌ترین بخش قضیه، درسی است که از رفتار هاشمی در عرصه سیاست می توان آموخت: «هیچ گاه حریف خود را خفیف نشمار». تحقیر، زخمی بر جای می‌گذارد که حتی با فراموشی شکست هم ترمیم نمی‌شود. این درس به شکلی غیر مستقیم در کاریکاتوری از مانا نیستانی تصویر شده بود: رهبر قدرت‌مند‌ترین حکومت جهان، در مقابل لیچارهای پرزیدنت دولت کودتا، وظیفه پاسخ گویی را به رپ-خوان‌ها محول می‌کند‌(و لابد خود به «سیاست» می‌پردازد). استوانه لرزان نظام، امروز همه کار می‌کند تا نشان بدهد که سیاست‌مداری در این مملکت یعنی حفظ خود و فقط خود به هر قیمت، امیدوار باشیم که با سقوط عن‌قریب این استوانه، سیاست معنایی تازه بیابد؟


 


یائسگی سیاسی!


ما، همه‌گی گرفتارِ عادت شده بودیم، عادت به خوردنِ فُحش و تو سری، عادت به لِه شدن ، ولی دوباره ایستادن!


به مثالِ آن مردمانی گشته بودیم که در مملکت‌شان پادشاهی داشتند بَس زورگو و مستبد. روزی فرمان داد و امر کرد که زین پس، هر روز صبح ، پیش از رفتن به محلِ کار، همگان می‌بایست به صف شده و دسته بیلی را در خود جای دهند ... در ابتدا طرحی خنده‌دار به نظر می‌رسید، اما چون امر، از جانبِ وَلیِ مملکت بود، به ناچار سرهای تعظیم به پایین آمده و مقاعد به بالا رفتند. چنین بود که مأموران، همان طرحِ خنده دار را به اجرا در آوردند و  مسلط بر بالاترین نقطۀ بدنِ هر فرد، پرچم‌های فتح و پیروزی را هر روز بر آن مردمان فرو می نشاندند. ...


پس از مدتی، آن حاکمِ زورگو، تصمیم به برگزاری یک نظرسنجی گرفت. همگان اذعان داشتند که به لطف تدابیرِ تیزهوشانه و حکیمانۀ آن حاکمِ فرزانه، بهترین طرحِ تحوّلِ اجتماعی می‌باشد که تا آن زمان به اجرا در آمده بود، فقط در صورتِ صلاح‌دیدِ دستگاه های ذیربط، تعداد باجه‌ها را افزایش دهید که وقتمان در صفوفِ به هم پیوسته و منسجم زیاد گرفته نشود ...  و کسی به ظلمی که هرروزه بر آنها روا داشته می‌شد هیچ توجهی نداشت .


...


این داستان به گذشته‌های ما اشاره دارد، البته نه آن گذشتۀ دور که بتوان از ماضی بعید برای آن استفاده کرد، که همین چند صباح پیش.


حاکمانِ امروزیِ ما هم، به صورتی کاملاً تناوبی و هر از چند گاهی، البته طی ۳۰ و چند سال گذشته، مشغول به فرونشاندنِ پرچم‌های فتح خویش بر ملتی بودند که از اثرات و خوشیِ احوالِ تغییراتِ شگرف سال ۷۹ میلادی،  درکُمایِ سیاسی به سر می‌بردند. ملتی که ۳۰ و چند سالِ تمام عادت کرده بودند به هرزگی و به سوءِ استفاده، که صد البته هر دوی آنها از نوعِ سیاسیِ خویش. عادتی که به صورت نا منظم بود، با سیکل‌های بلند ۴ ساله ، سالیانه و گاهاً ماهیانه!


ولی امروز، همان ملت یا به تعبیری همۀ ما، با دیدی به مراتب باز تر از سال ۷۹ میلادی،  دربِ توبه را فراخ‌تر از پیش یافته و تصمیم به ترکِ این نوع هرزه‌گری گرفتیم!


ما، ملتی که کم کم داشتیم به این نوع  عادت و شاید هم عادات، خو می‌گرفتیم  و دردهای ناشی از آن را حقیقت وجودی خویش می پنداشتیم،  از فرطِ خوشی، ناخوش شده و دیدیم  روزگار بدینسان گذرانیدن، نه سخت، که غیر ممکن است.


به خود آمده و تصمیم گرفتیم، تصمیمی که از اتخاذ آن خوشحالیم و مشغول هستیم به ترک آن عادت‌ها و به نوعی دچار یائسگی سیاسی شده‌ایم.


 نوع درد را عوض کرده‌ایم و آنرا بر کمر، دست ، پا و ... حس می‌کنیم، آن هم دردِ  ناشی از ضربه، لگد، باتوم برقی و بدون برق  و اشک می‌ریزیم نه به حال خویش که بالاجبار و به زورِ گاز های مسموم و اشک‌زای برادران و سربازانِ گمنام، و اعلام می‌داریم که همۀ این دردهای دنیایی را به جانِ خویش خریداریم،  ولی لحظه‌ای دگر، [...] خود را به آنان نمی سپاریم.


آی جماعتِ گمنام، ای برادرانِ عرضشی، عزیزِ دلِ همۀ سبز ها حسین شوش (مامان چطوره؟)، بیخیالِ ما شوید، ما را به حالِ یائسگی خویش رها نموده که خسته‌ایم از این همه تکرار!


ای کاش طرز استفادۀ صحیح از بیل و دستۀ آنرا می‌دانستید، که اگر اینگونه می‌بود، ایران را بدین‌سان ویران نمی‌یافتیم.

 


 


آی خونه‌دار و بچه‌دار؛ سه‌شنبه زنبیلو بردار و بیار!

در راستای اینکه خرید برای هر جنبشی از نان شب واجب‌تر است و در راستای اینکه تا الآن در همه جای جهان همه جوره با همه چیز انقلاب شده بوده جز با زنبیل و در چندتا راستای دیگر که الآن حال نداریم لذا در اینجا دوتای دیگر از ادوات جدید براندازی دیکتاتور با زنبیل را معرفی می‌نمائیم با این توضیح که دیکتاتوری که با زنبیل براندازی بشود خدائی باید حداقل یک هفته باید به ریشش خندید کمترش هم اصلاً راه نداره:

 

۱- براندازی با بربری: اصولاً بربری یکی از ادواتی است که اصلاً همینجوری براندازی سر خود است. در تمام سی و دو سال گذشته آنقدری که در صف بربری شعار سیاسی داده شده است در هیچ راهپیمائی و تجمع و تحصنی داده نشده. شعارها و حرف‌های براندازانه با مقداری تغییرات کیفیتی عموماً از خود بربری شروع شد تهش به رهبری رسید. مثلاً در اوائل فتنه که مصلحی گفته حتی قبل از انقلاب هم بوده اینطوری شروع شد؛ بی‌پدر و مادرا رو نگاه کن، این مثلاً بربریه دادن دست ملت اندازه لواش. بعد با قدری پیشرفت فتنه همان بحث‌های مربوطه به این شکل درآمد: آره دیگه، وقتی پفیوزا شکم فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها براشون از شکم ما مهمتر باشه بربری ما هم بجای آرد همش می‌شه نشاسته. تا اینکه فتنه‌ی بربری در نهایت تکاملش به اینجا رسید؛ سیصد تومن یه بربری، [...] به ریش رهبری!

 

۲- راندازی با فرغون: البته ما چون آدم آینده‌نگری هستیم فکر بعد از شب عیدمان را هم کرده‌ایم. اینجوری که خب الآن عید است مردم اول اسفند برای خرید می‌روند خیابان می‌گویند مرگ بر دیکتاتور بعد که خریدشان تمام شد می‌برند جای خریدشان را پانسمان می‌کنند، پس فردا که عید تمام شد و همین مردم آمدند خیابان آنوقت دیگر برای چی آمده‌اند؟ البته اصلاً از مصلحی بعید نیست که همان‌موقع هم بگوید مردم برای خرید عید سال بعدش آمده بودند اما ما در راستای همکاری متقابل با مصلحی که تا حالا خیلی در تولید طنز بما کمک کرده عرض می‌کنیم که اگر بعد از عید مردم بجای زنبیل فرغون دستشان بگیرند تمام مشکلات براندازانه کاملاً حل می‌شود چون هوا خوب است و عین الآن که خرید کردن طبیعی است آنموقع هم ساختمان سازی طبیعی می‌شود ضمن اینکه ما حساب کردیم دیدیم توی فرغون هرچی که باشد بیشتر از زنبیل فتنه جا می‌شود و غیر از آن کار حمل و نقل مجروحین ساختمان سازی بت فرغون خیلی راحت‌تر از زنبیل به بیمارستان است.

چند تذکر حیاتی - امنیتی در مورد سه شنبه :

* لطفاً توجه داشته باشید که اخیراً پژو پارس تیر در می‌کند، هرجا پرشیا دیدید زنبیل را بکشید سرتان فوری فرار کنید .

* قبل از حرکت به سمت خرید حتماً بروید محضر تعهد بدهید که بسیجی نیستید، این یک ذره ته ریش آخرش برایتان شر می‌شود .

* ترجیحاً از خرید در مناطق بالای شهر خودداری کنید چون خیلی گران است. مناطق مرکزی شهر خصوصاً امام حسین و انقلاب برای خرید بطور جدی پیشنهاد می‌گردد

 اگر راهپیمائی‌تان تمام شد ولی چیزی برای خرید پیدا نکردید نیابتاً یک سوسیس بندری جای ما بزنید نگران سلامتی‌تان هم نباشید روغن ساندویچی‌های انقلاب و امام حسین دوازده هزار کیلومتر کار می‌کند!

 


 


رهبر معظم، [...] نشی‌ها!

 

رهبر معظم، پس از سلام،

 

۱. با شما هم‌نظرم که حاکمیت در «سخت‌افزار» همچنان دست بالا را دارد. البته مطمئن نیستم اینطور بماند. در «نرم‌افزار» که مدتهاست تعطیل است.

 

۲. موسوی و کروبی را ول کنید. حبس، حصر، محاکمه، و اعدام بیفایده‌اند. فقط آتشها را شعله‌ورتر می‌کنند - آتش‌هائی که شما و بستگانتان را می‌بلعند.

 

۳. قرار است تجمعاتی برگزار شود – به قول مصلحی «خرید عید». اکثر قریب به اتفاق آنها هنوز صبور و آرامند. بگذارید جمع شوند و به خانه بروند.

 

۴. مطالبه‌ی عاجل جنبش، تا جائی که من می‌دانم، خلاصی زندانیان است. فکر می‌کنید و می‌کنند که زندانیان گروگان‌اند و زندانی‌کردن زهرچشم گرفتن. زندان مانند قهر است – وقتی زیاد و طولانی شد، عادی می‌شود. مگر بنا بر نظر آیت‌اله خمینی، ولی‌فقیه نمی‌تواند حتا نماز و روزه و حج را تعطیل کند – پس اگر شخص شما بخواهد می‌تواند مشکل زندانیان را حل کند.

 

۵. هنوز هم بهترین راه حل همان است که «دوست پنجاه ساله» گفت.

 

۶. حامیان شما آن قدر از اختیارات ولایت گفته‌اند که هر چه بشود مردم به پای شما می‌نویسند. جای شما بودم قدری فتیله‌ را پائین می‌کشیدم.

 

۷. خلاصه اینکه سربه‌سر «فتنه» نگذارید – با واسطه یا بیواسطه. در این مورد حداقل از احمدی‌نژاد یاد بگیرید. به کار خودش است، و من و شما را به جان هم انداخته.


 


نقدی بر انتقاد از منتقد سروش


گه گه به زبان اشک، آواز ده ایوان را                تا بو که به گوش دل/ پاسخ شنوی ز ایوان     

این نوشته انتقادی‌است اجمالی به سبک اتخاذ شده در یکی از مقالات مندرج شده در سایت شما به تاریخ شنبه، ۷ اسفند ۱۳۸۹ تحت عنوان «در وزن خودتان مشت بزنید!» نوشته آقای سامان‌نیا. اگر چه مضمون هر پدیده مهم می‌باشد، آزادی و حتی دموکراسی نه یک مضمون که یک روش (همانند جریان دایمی یک رود یا خلیج به دریا)، یک قالب سیال برای تضمین یک دینامیسم  بدون وقفه می‌باشد. در اینجا مورد انتقاد روش اتخاذ شده توسط آقای سامان‌نیا میباشد چرا که تضمین کننده رعایت حقوق آحاد یک جامعه در گرو گسترش روش در برگیرنده  بدون پس نشست از انتقاد ریشه‌ای می‌باشد.

نقدآقای سامان‌نیا با انتقاد از آقای مرادخانی و با القای دولتی بودن نوشته ایشان و انتقاد از غلط‌های انشایی و ادبی نوشته وی شروع می‌شود: «با خود فکر کردم این نامه با این محتوایی که بیشتر شبیه عبارت پردازی‌های وزارت اطلاعات که همیشه دنبال اتهام زدن برای پوشاندن اصل موضوع است و با اینهمه اغلاط انشایی و ادبیاتی، جواب ندارد». سوأل بر این است که آیا این همان روشی نیست که مخالفان آقای سروش در پیش دارند؟ البته مزمون متفاوت است. دولت ایران به وابستگی به دول خارجی متهم می‌کند و ایشان به دولت ایران. آنها می‌گویند آقای سروش مدرکش به درد نمی‌خورد و ایشان القاء می‌کنند که آقای مرادخانی  کم سواد هستند. گیرم که بی‌سواد باشند، آیا حق ندارند که نظر بدهند؟ پس اکثریت مردم ایران که دچار اشتباه انشایی وادبی میشوند حق ندارند که از متفکران و به اصطلاحی از نخبگان انتقاد کنند؟ آیا دوباره ما خس و خاشاک می‌شویم و تا زمانی که نتوانیم بدون غلط ادبی بنویسیم باید دهان خود را ببندیم؟

انتقاد آقای سامان‌نیا با رد هرگونه مبارزه و یا انتقاد آقای مرادخانی از دولت ادامه یافته و آنوقت آنچه را هم که انجام شده بخاطر باز پرداخت به دولت صدام القاء می‌کند «ثانیا فراموش نکنید که زیر سایه صدام و مجاهدین خلق در عراق زیستن به هر حال هزینه هایی اینگونه هم داشت دیگر!» فراموش نکنید که ماجراجویان مجاهدین و کسانی دیگر به امثال آقای مراد خانی ابتدا مخالف رژیم بودند و نه اینکه به خاطر رفتن به عراق مخالف شده باشند. لطفا توجه بفرمایید که اینجانب در اینجا به محتوای نامه ایشان و آقای سامان‌نیا نمی‌پردازم و بر روش بر خورد ایشان متمرکز کرده‌ام.

آقای سامان‌نیا در دفاع از آقای سروش می‌نویسند که «امیدوارم حداقل از اخبار جنبش سبز آگاه باشید. فکر می‌کنید جنبش سبز از زیر بوته سبز شده است؟؟ می‌دانید همین جمهوری اسلامی تا کنون چند بار گفته که ریشه فتنه سبز در حلقه کیان است که ستون اصلی فکری‌اش دکتر سروش بود؟» اینجا سخن بردرستی یا غلط بودن نظرات ابراز شده نیست. اما روش برخورد ایشان مگر غیر از آنستکه همانند روش دولت ایران است که چنین وانمود میکند که جنبش سبز را دستگاه‌های بیرونی بنیان‌گذاری کرده‌اند؟ جنبش‌های اجتماعی همیشه در شرایط  ظلم شکل میگیرند و ربطی به هیچکس خاصی ندارند. نوشته ایشان آنگونه وانمود می‌کند که مثلا اگر آقای سروش و دیگر متفکران نبودند جنبش سبزی هم نبود. مساله ندیده گرفتن نقش افراد نیست/ بلکه آن است که ایشان فراموش کرده اند که تمامی رهبران چیزی نیستند به جز وجدان جمعی مردم عصر خود و به همین خاطر همان اشتباهات رژیم فعلی وتقریبا تمامی آن انقلاباتی در جهان را تکرار میکنند که خود به دیکتاتوری منتهی شدند.به نقل از خاقانی:  بینی که لب دجله چون کف به دهان آرد؟!  گویی ز تف آهش/ لب آبله زد چندان!  رهبران تمامی جنبش‌های اجتماعی همانند آه مردمان هستند که خود را جنجالی ( همانند کف) نشان می‌دهند اما منبع آنها آنجاست که به وضوح دیده نمی‌شود چرا که کف زودتر به چشم می‌آید تا آب زیر آن.  این  روش مبتنی بر تکیه به کف (بخوان رهبری) است که اساسا نمی‌تواند دریا (بخوان مردم) رابه درستی درک کرده و همواره به دیکتاتوری منجر می‌شود.

اما مهمترین خطا در نوشته ایشان آنستکه می‌نویسند: «همه انسانها به طور طبیعی و فطری نیازمند توجه هستند و دوست دارند دیده شوند و مورد تشویق و محبت قرار گیرند. من و شما هم از این قاعده مستثنی نیستیم. من شیوه تحصیل و ورزش را برای پاسخ به این نیاز طبیعی انتخاب کرده ام. ولی شما با «نامه سرگشاده نوشتن»!!! برای عبدالکریم سروش، برنده جایزه اراسموس و یکی از برجسته ترین متفکران جهان می خواهید این حس خود را اقناع کنید و عطش خود به شهرت را فرو نشانید.»  سوأل اینجانب آنستکه چگونه ایشان یقین دارند که آقای مرادخانی  میخواهند عطش شهرت خود را فرو بنشانند؟ آیا ایشان یک روانشناس هستند و از رمز و رموز زندگی آقای مرادخانی با خبرند؟ آیا این همان روش رژیم ایران نیست که به آقایان موسوی/ کروبی / سروش و غیره چنین نسبتهایی را میدهد؟ تازه چه کسی ثابت کرده که بردن بهترین جایزه ها حق انتقاد (حتی از نوع غیر منطقی آنرا) را از دیگران میگیرد؟ پس اگر ما خس و خاشاک ها جرات کردیم که نامه سر گشاده به متفکران بنویسیم و گیرم که اشتباه بزرگی هم در انتقاد خود بکنیم و یا بر اساس اطاعات غلط نظری داشته باشیم و آنرا بیان کنیم/ آنوقت شهرت طلب شده ایم؟ آیا از همین امروز و وقتی آقایان موسوی و کروبی و .... در حبس هستند و قرار است برای آزادی ایشان تظاهرات شود و قبل از اینکه جنبش سبز به قدرت برسد ما بایستی خفه بشویم؟ مگر نه آنستکه همین آزادی سخن و انتقاد  و پاسخ مشفقانه فردمورد انتقاد است که راه را برای درک همدیگر فراهم می‌سازد؟

آقای سامان‌نیا انتقاد خود را با این به پایان می‌رسانند که «تا حالا در مسابقات کشتی دیده اید چقدر مساله وزن اهمیت دارد؟ چون قاعده این است که هر کس باید در وزن خود مشت بزند. در وزن خودتان مشت بزنید بزنید برادر جان!» آیا ایشان می‌گویند که مردم حق ندارند که به آقای سروش انتقاد کنند چون هم وزن مطالعاتی ایشان نیستند؟ آیا مردم بایستی ولایت ایشان را قبول کنند و فقط چند فیلسوف حق دارند انتقاد کنند؟ اگر آقای مراد خانی که دکتر طب هستند صلاحیت انتقاد ندارند (امیدوارم که انتقاد آن نباشد که آن پزشکی که خواننده اند سبز نیست/ آنطور که در تحولات سیاسی دیگر گفتند که مثلا اسلامی نبود یا مارکسیستی یا مائوئیستی یا ... نبود) / آنوقت مردم کوچه و بازار چگونه می‌توانند حق داشته باشند که دهان خود را باز کنند؟ آیا این همان چوبی نیست که الان همگی و از جمله آقای سامان‌نیا با آن خفه می‌شوند؟

تاکید در این انتقاد آنستکه اساسا در بحث حق آزادی و حتی دموکراسی ما با روشها/ با قالبها و دینامیسم‌ها در کلنجار هستیم و نه محتوا. به یقین نزدیکتر آنست که نیت آقای سامان نیا دفاع از آزادی و حقوق همگانی‌است، در عین حال آنچه که تظمیین کننده این خواسته های بر حق است نه نیت ما که روشهای ما می‌‌باشند. قضاوتهای پیش رس و 
سخنگویی طعنه آمیز  به اهداف آزادیخواهانه صدمه می‌زنند («حلال زاده به دایی برود»، «برای اعلام برائت از دایی‌تان به هر کاری دست می‌زنید»، «محتوایی که بیشتر شبیه عبارت پردازی های وزارت اطلاعات»، «از خواب چندین ساله بیدار شده‌اند یا چنان در فرانسه سرگرم طبابت و معیشت‌اند، که از برجسته‌ترین عناوین دفتر زندگی   دکتر سروش- که دوست و دشمن از آن آگاهند- بی خبرند»، « ولی چون زیاد اهل کتابت نیستم و وقت فراخی هم مانند شما ندارم،» ...). 

 


فقط به دو مورد اشاره کوتاهی می‌کنم. یکی آنکه ایشان طعنه زده‌اند که آقای مرادخانی یا مشغول طبابت بوده و یا از خواب بیدار شده‌اند و از آثار آقای سروش که دوست و دشمن از آن با خبرند اطلاعی ندارند.  آنوقت هم می‌نویسند (البته با طعنه) که وقت فراخی همانند ایشان ندارند.  به نظر نمی‌رسد که آقای سامان‌نیا شناختی از ساعات کاری یک پزشک داشته باشند و شاید هم بر اساس تجربه خود در ایران سخن می‌گویند که ربطی به پزشکی در فرانسه ندارد. فرضا هم که آقای مرادخانی وقت زیادی داشته باشند دلیلی هم نیست که بایستی از آثار آقای سروش یا دیگران با خبر باشند. ایشان در درجه اول موظف هستند که همواره با تغییرات دایمی در حوضه پزشکی خود را آشنا کنند تا بتوانند که به بیماران‌شان کمک کنند و آنها را از مرگ و درد برهانند. این نه تنها مایه ننگ نبوده که لازمه تقدیر است. از طرف دیگر اگر آقای سامان‌نیا فکر می‌کنند که نظرشان در مورد آگاهی دوست و دشمن از آثار آقای سروش درست است، نتیجه تحقیقات و روش تحقیق و آمار آنرا ارایه دهند. امروزه دنیای علم است و ادعا بایستی بر اساس پژوهش و آمار باشد و نه بر اساس نظرات نا متکی بر مدرک.  این روش نظر دادن همانند  روش دولت‌مردان فعلیست که همه را متهم می‌کنند بدون اینکه هیچ مدرکی ارایه دهند.

در پایان شاید مناسب باشد که اشاره ای هم به ادعای آقای مراد خانی بکنم. ایشان می‌گویند مگر تا به حال هیچ روشنفکر مذهبی وجود داشته است. در اینجا سخنی ازجان لاک را نقل می‌کنم که از جمله کف‌های (بخوان متفکران) جنبش لیبرالیسم غرب بوده  و در حالیکه به مسیحیت اعتقاد داشت می‌گوید: «هر کسی که خود را زیر پرچم مسیح می‌داند، بالاتر از همه و در درجه اول، بایستی بر علیه شهوات و غیر اخلاقی بودن خود جنگ کند. برای هر انسان بیهوده است که نام مسیح را قبظ کند، بدون آنکه قداست زندگی/ خلوص رفتار/ رحمانیت و صبر فروتنانه روان (روح) را از آن خود کرده باشد ( ۱۶۹۸- یک نامه در مورد تحمل (آرا دیگران-م)). روش آقای منتظری همیشه زنده نیز  ادعای آقای مراد خانی را نفی می‌کند.  در واقع این روش بر خورد آقای مرادخانی خود شمایلی دیگر از روشهای دیکتاتوری می‌باشد. وقتی که همه آنها که عقیده خاصی را دنبال می‌کنند یکسان قلمداد می‌شوند همان تفکری که آنرا تحجر می‌خوانند سخن را به دست گرفته است. ایشان اگر اندکی صبر و آنوقت اطلاعات جمع می‌کردند شاید چنین خطایی را مرتکب نمی‌شدند.

باشد در زمانی که جان بسیاری در خطر است/ به حرمت جان هم که شده مواظب کلام و طغیان احساسات خود باشیم. همه ما بیش از هر چیز احتیاج داریم که حرمت خود و خودی و دشمنان خود را نگه داشته/ با دیو خود اسفندیاری روبرو شده و در رقص زندگی یاد بگیریم که چگونه بر این امواج سهمگین سوار و قایق خود را به مقصد برسانیم. شاید گریه و فغان خودمان و باقی مردم کاهشی یابد.

بر دیده ی من خندی: کاینجا ز چه می‌گرید؟!              گریند بر آن دیده کاین جا نشود گریان.
شنبه، ۷ اسفند ۱۳۸۹
خس و خاشاک سبز


 


مقامات ایرانی موظف به اعلام دارايى‌هاى خود به قوه قضاییه شدند


با تصویب این طرح، علاوه بر مقامات دستگاه هاى دولتى و عمومى جمهورى اسلامى، ذکر شده در اصل ۱۴۲ قانون اساسى، حقوقدانان شوراى نگهبان، نمايندگان مجلس، معاونان رييس قوه قضاييه و روساى سازمان ها و دستگاه هاى وابسته به اين قوه، دادستان كل كشور، رييس ديوان عالى كشور، رييس ديوان عدالت ادارى و معاونان آنان همراه با همسر و فرزندانشان نیز مشمول رسيدگى به اموال و دارايى قبل و بعد از خدمت خواهند شد. همچنین، افسران نيروهاى مسلح از درجه سرتيپى به بالا، معاونان وزيران، دبير شوراى عالى امنيت ملى، رئيس و معاونان سازمان‌ها و موسسات دولتى، مقامات ارشد بانك مركزى و مديران ارشد بانك ها، شركت هاى بيمه و موسسات مالى و اعتبارى دولتى و همسر و فرزندانشان نیز موظف به اعلام دارايى هاى خود به قوه قضاییه شده‌اند.

این طرح، مقامات ارشد استان ها، فرمانداران و شهرداران مراكز شهرستان‌ها و معاونان آنها، سفرا و كارداران سفارتخانه هاى جمهورى اسلامى در خارج نيز را شامل می‌شود.

در اصل ۱۴۲ قانون اساسى جمهوری اسلامی ایران آمده است: «دارايى رهبر، رييس جمهورى، معاونان رييس جمهورى، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت توسط رييس قوه قضاييه رسيدگى مى شود كه بر خلاف حق، افزايش نيافته باشد.»

شورای نگهبان، مصوبه خردادماه ۸۶ مجلس ایران را براى اعلام دارايى هاى مقامات دولتى و كارگزاران جمهورى اسلامى، مغاير شرع و قانون اساسى شناخته بود و آن را به مجلس بازگرداند.

مصوبه پیشین مجلس در سال ۸۶، در ماده ۴، اعضاى مجلس خبرگان، اعضاى شوراى موقت رهبرى، سرپرستان وزارتخانه، روساى نهادهاى نمايندگى ولى فقيه و روساى عقيدتى سياسى دانشگاه، نيروى انتظامى و نظامى و مسئولان حراست دستگاههاى ادارى را نیز شامل می‌شد. این افراد به منظور تامین نظر شورای نگهبان در مصوبه جدید حذف شده‌اند.

در سال ۲۰۰۱، قوه قضاييه، دفتر اجراى اصل ۱۴۲ را به عنوان يكى از ادارات كل اين قوه تاسيس كرد و مقامات مشمول اصل ۱۴۲، در آغاز خدمت پرسشنامه اى در مورد اموال خود و همسران و فرزندانشان را از سوى رييس قوه قضاييه دريافت و آن را پر مى كنند و موظفند هر نوع تغيير بعدى در اين فهرست را به اطلاع رييس قوه قضاييه برسانند.

بر اساس طرح نمایندگان مجلس، فهرست دارایی های اشخاص محرمانه است و انتشار آن ممنوع است و دادگاه نیز در صورت رای قطعی محکومیت اجازه دارد اسامی محکومان و خلاصه پرونده آنها را منتشر کند.

همچنين مجلس با الحاق ماده‌اي به اين طرح مصوب كرد كه به منظور افزايش اعتماد عمومي مردم به مسئولان جمهوري اسلامي ايران و ارتقاي سلامت اداري از تاريخ لازم‌الاجرا شدن اين قانون يكي از شرايط تصدي سمت‌هاي موضوع اين قانون اعلام فهرست اموال و دارايي خود همسر و فرزندان تحت تكفل است.

همچنين نمايندگان مجلس با اصلاح ماده ديگر از اين طرح مصوب كردند كه رئيس قوه قضاييه و ساير مقاماتي كه از سوي رهبر ایران منصوب مي‌شوند، با اذن وی موظفند دارايي خود، همسر و فرزندان خود را قبل و بعد از خدمت به مرجعي كه وی تأييد مي‌كند، اعلام كنند.

ماده‌ی دیگری از اين طرح در خصوص هداياي با ارزشي كه مقامات و مسئولان به اعتبار مسئوليت خود دريافت مي‌كنند، نیز حذف شده است.

 

کاهش مسوولان و مقامات دولتی از شمول این طرح با هماهنگی شورای نگهبان

کاهش افراد مشمول این ماده در ابتدا تذکر مفتح، یکی از نمایندگان مجلس را به دنبال داشته است:«اين كاهش به استناد كدام ايراد شوراي نگهبان صورت گرفته است. اين مرحله تنها بايد نظر شوراي نگهبان را تامين كنيم و كاهش افراد از ۲۷ مورد به ۱۷ مورد درست نيست.»

بهروز جعفری دیگر نماینده مجلس نیز به حذف نمایندگان مجلس خبرگان از این طرح ایراد وارد کرده است: «مشخص نيست به چه دليل ۲۷ بند به ۱۷ بند كاهش يافته است و مثلا در حاليكه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان هر دو از طرف مردم انتخاب مي‌شوند اما در اصلاحيه جديد نمايندگان مجلس مشمول اين طرح هستند اما نمايندگان خبرگان حذف شده‌اند.»

از سوی دیگر علی لاریجانی رییس مجلی ایران در پاسخ به ایرادات وارد شده نمایندگان، خارج شدن برخی افراد از شمول این طرح را با هماهنگی شورای نگهبان اعلام کرد. اظهارنظری که تذکر مجدد نمایندگان مخالف را به دنبال داشت. هدايت‌خواه از نمایندگان مخالف، گفته شفاهی شورای نگهبان مبنی بر کاهش مقامات و مسوولان این طرح را به عنوان «مبنا»ی عملکرد مجلس رد کرد: «اين يك بدعت است كه جهت تامين نظر شوراي نگهبان به مواردي كه مورد اعتراض شورا نيست و در مجلس تصويب شده است ورود پيدا كنيم. مبناي مجلس ايراد كتبي شوراي نگهبان است.»

همچنین محمد دهقانى عضو هيات رئيسه مجلس اعلام کرده است که مسئولان بايد «دست كم چهار سال يك بار گزارش اموال خود را به رئيس قوه قضائيه ارائه دهند. دارايى هاى مسئولان با توجه به برخى شاخص‌ها همچون حقوق و مزايا، وام هاى دريافتى، پاداش هاى ادارى و سازمانى، فعاليت هاى تجارى و محاسبه ارثيه خانوادگى پيش بينى و بررسى مى‌شود.»

 


 


ابتکارات کوچک، تأثیرات بزرگ

 

 

 

طراح تحول و انقلاب باید جان دیگران را به اندازه‌ی جان خود و فرزندان‌اش عزیز بدارد. مردم برخلاف تصور بسیاری از طراحان ایرانی، «مهره‌ی شطرنج» نیستند. جان دارند، عشق به زندگی و زنده بودن دارند، دوست دارند از مواهب هستی بهره‌مند شوند، و این‌ها را نمی‌توان به مهره‌ی شطرنج مانند کرد که اگر از صفحه‌ی بازی حذف شد اهمیتی نداشته باشد چرا که طراح برای بُرد نهایی نیاز به قربانی کردن او دارد. تازه این در بهترین وضعیت است، یعنی وضعیت بُرد. اگر مهره‌ها را از دست بدهیم و در پایان بازی شکست سختی هم متحمل شویم این ناشیگری بازیگر است و هدر دادن خون مردم.

 

طرح‌های ارائه شده لازم نیست بزرگ و پیچیده باشد. می‌توان با طرح‌های کوچک، نتایج بزرگ گرفت. یک انحنای کوچک در فلان قسمت از بدنه‌ی اتومبیل می‌تواند از مقاومت هوا بکاهد و بر سرعت بیفزاید. لازم نیست مانند سازمان‌های چریکی طراحی‌های آن‌چنانی کرد –که معمولاً به لحاظ نداشتن تجربه و امکانات شکست می‌خورَد. می‌توان کارهای کوچک و موثر انجام داد. اساس در این‌گونه کارها، ابتکار و غافل‌گیری طرف مقابل است.

 

این روزها بحث خشونت و به کار بردن آن توسط سبزها بالا گرفته است. این تفکری‌ست که حتی بر زبان آوردن آن مسئولیت‌آور است. طرح ناقص و بدون زمینه‌ی عینیِ به‌کارگیری خشونت، تنها برای طرف مقابل -که زرّادخانه‌ای کامل و آدم‌کش‌هایی حرفه‌ای در اختیار دارد و با تمام وجود منتظر لحظه‌ای‌ست که زنجیرش باز شود و امکان دریدن برای او فراهم بیاید- مفید خواهد بود. به جای مطرح کردنِ این‌گونه راهکارها بهتر است راهکارهای عملی و مفید ارائه شود.

 

خودنویس می‌تواند محلی برای ارائه‌ی این‌گونه طرح‌های کوچک و مفید باشد. طرح‌هایی که ما را با قدم‌های کوچک و سنجیده به آزادی نزدیک می‌کند.

 

 

 


 


نقدی بر نامه احمد منتظری


احمد منتظری در نامه ایی که آیت الله خامنه ایی را با عنوان «رهبر محترم جمهوری اسلامی» خطاب کرده از او می خواهد تا با آزادی همه زندانیان سیاسی و دلجویی از خانواده آنان و تمامی خانواده‌هایی که عزیزان خود را در جریانات اخیر از دست داده‌اند موجب همدلی آحاد ملت شوند.

نامه احمد منتظری به طور تلویحی حق سرکوب را به «رهبر محترم» می‌دهد و بر خلاف آموزه‌های دین اسلام و نظر صریح مرحوم حسینعلی منتظری تنها خواستار دلجویی از خانواده های قربانیان پس از انتخابات ریاست جمهوری است.

در این نامه هیچ اشاره‌ای به برقراری قسط، حق الناس و عدالت نشده. احمد منتظری با نوشتن جمله ایی مجهول که فاعل فعل در آن مشخص نیست می‌گوید باید از خانواده‌هایی که عزیزان خود را در جریانات پس از انتخابات از دست داده‌اند دلجویی شود. اگر این جمله را بخواهیم بازنویسی کنیم و فاعل جمله را ذکر کنیم باید نوشت: با دلجویی از همه خانواده‌هایی که به دستور شما عزیزانشان را از دست داده‌اند موجب همدلی آحاد ملت شوید!

از احمد منتظری باید پرسید با دلجویی از خانواده‌هایی که عزیزان خود را از دست داده‌اند مشکل حل می‌شود؟ یا باید خواستار برقراری عدالت و مجازات مسببان جنایات صورت گرفته شد؟

موضع گیری احمد منتظری بر خلاف نظرات صریح مرحوم حسینعلی منتظری است.

در پی کشته و زخمی شدن برخی از مردم در روزهای پایانی خرداد ماه ۸۸ آیت ‌الله منتظری بیانیه‌ای صادر کرد، وی در بیانیه خود نوشت: «با حمایت قاطع خود از حرکت‌های غیر خشونت بار ملت مسلمان برای دفاع از حقوق حقه خود در چارچوب قانون متقن اساسی جمهوری اسلامی که جمهوریت را رکن اصلی نظام می‌‌داند، هرگونه اقدامی که منجر به ضرر غیر قابل جبران به جمهوریت نظام گردد را جایز نمی‌دانم. هریک از برادران و خواهران دینی ما موظف است ملت را در دستیابی به حقوق حقه خود یاری دهد. بر این اساس، هرگونه مقاومت در این راستا، به خصوص ضرب و شتم و کشتار ملت را مصداق بارز مخالفت با اصول اساسی اسلام مبنی بر حاکمیت ملت بر سرنوشت خود دانسته و حرام شرعی اعلام می کنم.»

سپس مرحوم منتظری در پاسخ به سوالات محسن کدیور دیگر روحانی مخالف دولت نوشت:

«ولایت کسی که با شرع و عقل و میثاق‌های ملی مخالفت کند جائرانه است. آقای منتظری مسوولی را که از «عدالت، امانتداری یا برخوردای از رأی اکثریت" ساقط شده باشد، فاقد مشروعیت دانسته و نوشته است: "[اگر چنین مسئولی] به زور یا فریب و تقلب بر آن منصب بمانند مردم باید عدم مشروعیت و مقبولیت آنها را در نزد خود و برکناری آنان از منصب را با رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر... و انتخاب مفیدترین و کم هزینه ترین راه ممکن ابراز داشته و بخواهند.» (منبع بی بی سی فارسی)

مرحوم منتظری در این نامه تاریخی نوشت: «ابراز چنین خواسته‌ای ( بر کناری حاکم جائر) را "وظیفه ای همگانی" می دانم که  کسی نمی تواند به بهانه ای از آن شانه خالی کند.»

مرحوم آیت الله منتظری «جور» را «مخالفت عمدی با احکام شرع و موازین عقل و میثاق های ملی که در قالب قانون در آمده باشد» تعریف کرده و نوشته است: «کسی که متولی امور جامعه است و بدین گونه مخالفت می‌ورزد، جائر و ولایتش جائرانه است.»

من معتقدم نه تنها دولت ها باید در برابر جامعه پاسخگو باشند بلکه مخالفان دولت هم باید در برابر رفتار خود در برابر جامعه پاسخگو باشند. آقای احمد منتظری باید پاسخ بدهند که چگونه هنوز باور ندارند که آیت الله خامنه‌ای از دایره عدالت خارج نشده و باید از او با عنوان رهبر محترم جمهوری اسلامی یاد کنند.

همینطور نامه اخیر احمد منتظری در وب سایت جرس بدون هیچ توضیحی منتشر شده. آیا این نامه نظر گرانندگان این وب سایت است؟ آیا گردانندگان این وب‌سایت نمی‌توانند در انتهای نامه بنویسند این نامه نظر شخصی نویسنده است و نظر رسمی جرس را بازگو نمی‌کند؟ و یا این نامه موضع رسمی وب سایت خبری «جنبش راه سبز» است؟

 


 


موسوی و کروبی؛ از مرسدس بنزهای ضدگلوله تا خانه امن!

 

جوانترهای ممکن است دهه شصت را یادشان نباشد یا به خاطر برخی ملاحظات از کنار آن رد می‌شوند ولی ما که یادمان هست درآن روزها چه خبر بود. درآن روزها تمام مقامات ارشد جمهوری اسلامی که موسوی و کروبی هم جزو آنها بودند با مرسدس بنزهای ضدگلوله ۲۸۰ اس آخرین مدل این طرف و آن طرف می‌رفتند. شیشه‌های همه‌شان هم دودی بود. چند دستگاه ب .ام .و ۷۳۵ هم از آلمان‌غربی (درآن روزها آلمان هنوز یکپارچه نشده بود) برای مجلس شورای اسلامی شان سفارش داده بودند که نماینده‌ها با آنها به این طرف وآن طرف بروند. اتومبیل‌هایی ضد گلوله و  کاملا مجهز به همه تجهیزات ایمنی که یادآور اتومبیل‌های فیلم‌های جیمزباند بودند. یادم هست یک مرسدس بنز ۶۰۰ شش درهم بود که علاوه بر شیشه دودی پرده هم داشت و همیشه چند موتورسوار اسکورتش می‌کردند. برخی می‌گفتند رفسنجانی و موسوی با این اتومبیل تردد می‌کنند. یک‌بار آن را به همراه چند موتورسوار اسکورت کننده درخیابان ولی عصر مقابل جام جم دیدم که به سرعت به سمت شمال تهران (احتمالا جماران محل زندگی خمینی) درحرکت بود.

 

درآن سال‌های دهه ۶۰ مسوولین نظام به فکرشان هم نمی‌رسید که نظام جمهوری اسلامی که درسایه تهدید و کشتار و اعدام روزبه روز پایه هایش مستحکم‌تر می‌شد روزی به اینجا برسد که مسوولین ارشد همان سال‌ها را به «خانه امن» بفرستد. آنها نمی‌دانستند چه نظامی را پایه گذاشته‌اند. شاید اگر می‌دانستند هرگز به دنبال نظامی که روزی خودشان را نیز شکار خواهد نمود نمی‌رفتند. به‌راستی دراین لحظات موسوی وکروبی که در«خانه امن» نظام گرفتار آمده‌اند به یاد آن روزهای سیادتشان درداخل مرسدس‌های ضد گلوله می‌افتند؟ آیا درآن سال‌های دور دهه ۶۰ ازپشت شیشه دودی مرسدس موسوی و کروبی به مردمی که درکوچه و خیابان بودند و جمهوری‌اسلامی برآنها حکومت می‌کرد اندیشیدند؟ شاید اگر می‌اندیشیدند اکنون در «خانه امن» قرار داده نمی‌شدند.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته