تحلیل گران ایرانی اما چه شد که مردم مصر به خیابان ها ریختند و در حالی که تنها یک هفته پیش تر وزیر خارجه آمریکا مصر را حکومتی با ثبات و حسنی مبارک را دوست و متحد آمریکا اعلام کرده بود؟ چه شد که همه معادله ها و محاسبه ها به هم ریخت و کار به درخواست رفتن مبارک کشید؟ انگیزه ها و خواست های مردم مصر از این اقدام چیست؟ آینده مصر به کدام سو می رود؟ به سوی دموکراسی و گسترش جامعه مدنی و حقوق بشر و زنان گام بر می دارد یا راه خشونت و افراط گرایی وسرکوب اسلامی را، از نوع آنچه در طالبان یا در ایران می بینیم، می پیماید؟ با تغییر سرنوشت مصر، سرنوشت خاورمیانه به چه سویی می رود؟ سرنوشت دیگر حکومت های خاورمیانه ای چه خواهد بود؟ سوریه و عربستان، دو دیکتاتوری با دو نظام حکومتی متفاوت چه سرنوشتی خواهند داشت و اسراییل در این میان چه خواهد کرد؟ در نظر خواهی از چند پژوهشگر و تحلیل گر برجسته مسائل ایران و جهان این سؤال ها را با ایشان در میان گذاشتم. برخی از آنان پاسخ ها را به صورت مقاله نوشتند (ایرج گرگین). برخی به سوال ها در گفت و گویی تلفنی پاسخ دادند (عباس میلانی) و برخی نیز پاسخ پرسش ها را کتبی نوشتند (ابوالحسن بنی صدر). این پاسخ هارا به ترتیبی که به دست ما رسیده اند در زیر می خوانید. علت ها و انگیزه ها دکتر عباس میلانی، پژوهشگر و مدیر برنامه مطالعات ایرانی در دانشگاه استانفورد و استاد دانشکده علوم سیاسی و سرپرست پروژه دموکراسی در ایران در موسسه هوور در گفت و گویی تلفنی با وب سایت فارسی صدای آمریکا درباره این که چگونه به ناگهان مردم آرام مصر به معترضانی تبدیل شدند که برای درخواست هایشان به خیابان ها ریختند و طالب برکناری و رفتن مبارک شدند می گوید: عباس میلانی: «این که یک انقلاب چطور آغاز می شود، قابل پیش بینی نیست. همیشه مثل یک جرقه است که در یک آتشفشان پنهان در می گیرد. آتشفشانی که ملتهب است و در آستانه انفجار است و هرچیزی ممکن است زلزله این آتشفشان را آغاز بکند. (علت) این را که جرقه چگونه پیدا می شود نمی دانیم. اما چیزی که می دانیم آن است که در همه این کشورها چند عامل مشترک وجود دارد. استبداد و سرکوب، وضع دشوار اقتصادی، وجود طبقه یا قشر روشنفکری که برای دموکراسی فشار می آورد، اتکای رژیم به ترس مردم و یا کمک خارجی و یا هردو. سکوت مردم علامت آرامش نیست بلکه ناشی از سرکوب است. اما کافی است که این ترس بریزد. همچنان که رمز ماندن آقای خامنه ای در همین شدت ارعاب و حکومت وحشت است. او می داند که وقتی ترس مردم ریخت دیگر نمی شود آن را مهار کرد. از همان آغاز بروز نا آرامی ها جریان رویدادها به شکلی بود که سبب شد بسیاری از ناظران شباهت هایی میان انقلاب ایران و وضعیت امروز مصر و یا جنبش سبز و انقلاب مصر ببینند... عباس میلانی: «در قرن اخیر در خاورمیانه سه کشوری که همواره تعیین کننده جریان های حاکم بوده اند ایران، مصر و ترکیه بوده اند. مثلثی سیاسی – فکری که جریان های سیاسی و فکری منطقه را تعیین کرده. اگر بشود امیدوار بود که در مصر جریان دموکراسی برقرار بشود، با توجه به روش دموکراتیک ترکیه که حاکمان آن با وجود متدین بودن دین را به حکومت منتقل نمی کنند و با توجه به سنت سکولار آن اگر دو پایه از این سه ضلعی دموکرات باشند آن وقت رویدادهای مصر حتما بر وضعیت ایران تاثیرگذار خواهد بود. جریان تونس حتما از جنبش سبز تاثیر گرفته است. روش های سازمان دهی مردم، استفاده از تکنولوژی جدید و تظاهرات مسالمت آمیز... و البته با پیروزی این جنبش ها در تونس و مصر می شود گفت که این پیروزی ها تاثیر متقابلی بر ایران و کشورهای دیگر منطقه خواهند گذاشت و یک حالت علت و معلولی دارند که بعد جای علت و معلول عوض می شود و بالاخره کل منطقه را به حرکت در می آورد. جمهوری اسلامی به رغم ظاهر خوشحالش مسلما الان گرفتار ترس شده. همین الان اگر سایت های ایران را نگاه کنید می بینید که مخالفان داخل کشور فعال تر شده اند و یک بارقه امیدی برای مخالفان به وجود آمده...» آیا می شود شباهتی میان وضعیت امروز منطقه با بلوک شرق و دوران فروپاشی یافت که رژیم های کمونیستی کشورهای درون بلوک پشت سرهم راه گذار به دمکراسی را رفتند؟ عباس میلانی: «خاورمیانه به عنوان یک بلوک با اروپا قابل مقایسه نیست. در اروپا به غیر از یوگسلاوی و رومانی بقیه همه اقمار شوروی بودند و وقتی برادر بزرگ افتاد، هرکدام از آنها راه خود را رفتند و بر زمینه و سنت فرهنگی شان حکومت های خود را بنا کردند. در بلغارستان حکومتی خودکامه سر کار آمد، مجارستان و چکسلواکی که سنت دموکراتیک داشتند حالا حکومت های دموکراتیک دارند. من در خاورمیانه این دینامیسم را متفاوت می بینم. مراکش، ایران، ترکیه ... این ها باهم خیلی تفاوت دارند.» در جهان عرب چطور؟ عباس میلانی: «در جهان عرب هم همین طور است. برحسب نفوذ کشورهای فرانسه، انگلیس، آمریکا، شوروی... برحسب این که تا چه حد باد نیمه دموکراسی اسپانیای قبل از تجدد بهشان خورده، هرکدام دینامیزم های خودشان را دارند. اما به طور کلی جریان دموکراسی در همه این ها به درجات مختلف به منصه ظهور در آمده. البته وضعیت استبداد سوریه با کشورهای دیگر متفاوت است اما درصورت دموکرات شدن ایران، سوریه و عربستان هم باید شاهد چنین رویدادهایی باشند. اما یک نکته که می خواهم تاکید کنم این است که آنقدر رژیم در ایران خراب کاری کرده که تقریبا نیروهای اسلامی آنها آشکارا خودشان را از ایران جدا می کنند و تبری می جویند. یعنی این نشان می دهد که خمینی و خامنه ای به صورت الگوی بن لادن در کشورهای مسلمان دیده می شوند. حتی حسن نصرالله هم به عنوان ایرانی از آنها فاصله گرفت و برای آن که آن را بقبولاند، آنها را به عنوان عرب معرفی کرد.» نقش آمریکا در مصر عباس میلانی: «آمریکا در دهه قبل از انقلاب ایران، پشت پرده به شاه فشار می آورد که فشار را کم کند و هشدار می داد که جامعه را باز تر کند. شاه گاه با بی میلی می پذیرفت و گاه از این کار سر بازمی زد و بعدها هم (به خاطر پول نفت) احساس کرد نیازی به آنها ندارد. بعد (در دوران انقلاب ۵۷) آمریکا با دشواری عجیبی روبرو می شود بر سر این که از متحد دیرینش حمایت کند یا نکند. تا کار به رادیکال شدن وضعیت و جریاناتی منجر شد که دیدیم. آمریکایی ها از تجربه ایران درس گرفته اند و خیلی سریع تر خط شان را روشن کردند. سخنرانی خانم رایس که پنج سال پیش در قاهره ایراد کرد کاملا موضع آمریکا را درمورد مصر نشان می داد. خانم رایس مستقیما تأکید کرد که مصر باید انتخابات آزاد برگزار کند و به تلویح گفت که مبارک نباید پسرش را نامزد کند. ولی مبارک انتخابات را به وضعی که دیدیم برگزار کرد و بعد آمریکا درگیر (مسائل دیگر) شد و پس زد. این پس زدن بالمآل به ضرر آمریکا و مبارک شد. چون اگر آن اصلاحات را انجام داده بود کار به اینجا نمی کشید. در مورد شاه هم همین طور بود. اگر شاه در سال ۱۹۷۵ این امتیازات را داده بود می توانست خودش را نجات دهد. آمریکا در هر دو مورد چوب آن را می خورد که فشارهایش پشت پرده است (البته در مصر کاملا این طور نیست: سخنرانی رایس و سخنرانی اوباما هر دو علنی است.) این بندبازی دشواری است که بتواند هم متحدان را ناراضی نکند و هم درعین حال منافع دراز مدت را تأمین کند.» آیا مصر با خلأ رهبری روبروست؟ عباس میلانی: «شواهد اولیه نشان می دهد که رهبری آینده مصر از دو گروه (تشکیل می شود): یک- گروهی که سال ها در مبارزه بوده اند (یعنی اخوان المسلمین) که سعی می کنند بگویند با ایران فاصله دارند و راه خشونت و تروریسم ایران را نمی روند و ۴۰، ۵۰ سال است که در مصر مبارزه می کنند. این ها بخشی از قدرت هستند. بخش دیگر رهبری تازه نفس، شهرنشین، تحصیل کرده و طبقه متوسط است که صرفا حق رای می خواهد. در یکی از تصویرهای ویدیویی، یک خانم مصری که اتفاقاهم شکلش و هم حرف هایش شبیه ایرانی ها بود می گفت «سی ساله است و تا به حال در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده و در عمرش رای نداده است.» این قشر نماینده شان البرادعی و تشکیلات آن هاست که خواستار رعایت حقوق بشر و حقوق مدنی و آزادی های دموکراتیک است که ازشان دریغ شده. البته در مصر از نظر آزادی های فرهنگی وضع خیلی بهتر از ایران بوده و در سی سال اخیر با ایران اصلا قابل مقایسه نیست. اولین حرفی که رهبر تونس زد گفت من خمینی نیستم یعنی می بینیم که اسم خمینی به لولویی تبدیل شده که اپوزیسیون دموکراتیک را از مردم دور می کند. حرکتی که در سی سال پیش در ایران شروع شد در ترکیه هم ادامه یافته اما در ترکیه حکومت به صورت حکومت قانون عرفی است و جای دین در خانه است و متدینی که در حکومت هست هم با دینش در خلوت است. این (حرکت) در خاورمیانه آغاز شده و برگشت ناپذیر است و کسانی که دنبال حکومت های جانشینی و یا ذوب در ولایت فقیه هستند باید بدانند که گره بر باد می زنند.» در صورت بر سر کار آمدن حکومت دموکراتیک در مصر و سپس ایران، مسئله صلح اسراییل و فلسطینی ها چه خواهد شد؟ عباس میلانی: «در کوتاه مدت ممکن است نگرانی هایی ایجاد کند. اما در دراز مدت حضور حکومت های دموکراتیک در منطقه کار صلح را راحت تر می کند. حکومت دموکراتیک از حقوق حقه مردم فلسطین دفاع می کند اما حل همه مسائل خاورمیانه را در گرو فلسطین نخواهد گذاشت و این رهبرانی که خودشان را ریاکارانه هوادار جنبش فلسطین نشان می دادند دیگر چنین نخواهند کرد. شکسپیر می گوید: ذهن های نا آرام را با جنگ های خارجی مشغول بدار.» طرفداران این عقیده کم نیستند که منافع غرب و به ویژه آمریکا در منطقه ایجاب نمی کند که در منطقه و در ایران، دموکراسی برقرار شود عباس میلانی: «فکر نمی کم در دراز مدت منافع غرب با دموکراسی در تضاد باشد. این یک تفکریست برخاسته از کسانی مثل توده ای ها که می گویند امپریالیسم منافعش اجازه نمی دهد در کشورها رشد سیاسی صورت بگیرد. در صورتی که در دراز مدت چنین نیست. ممکن است به صورت کوتاه مدت گاه چنین روش هایی اعمال شده باشد. بسیاری از سیاستمداران آمریکا منافع کوتاه مدت را فدای منافع دراز مدت کردند. اما اگر آمریکا بخواهد با نفوذ رادیکالیسم اسلامی برخورد کند اتفاقا به کشورهای دموکرات نیاز دارد. عربستان با آن که متحد آمریکاست اما تاثیر خیلی زیادی در شکل گیری آن (اسلام افراطی) داشته. ویکی لیکس نشان می دهد که دولت فعلی آمریکا در پشت پرده، دائم به این کشورها برای اصلاحات دموکراتیک فشار می آورد. در مورد دولت بوش هم دیدیم که کاندولیزا رایس همین اصرار را داشت. اما مبارک در برابر آن به صورت کوتاه مدت آمریکایی ها را به عقب نشینی تاکتیکی وادار کرد و آن عقب نشینی هم به ضرر آمریکا و هم به ضرر مبارک شد. اگر وقتی در آن زمان که مبارک دوره خود را تمام کرد خود را نامزد نمی کرد و انتخابات آزاد برگزار می کرد مسلما وضع مصر این طور نمی شد. اما حالا با این که ۸۳ ساله است و سرطان دارد باز دست نمی کشد و می خواهد پسرش را جانشین خودش کند و جمهوریت را به مشروطیت تبدیل کند. باید ملتفت باشیم که دوران ولایت فقیه و پادشاهی به سر آمده. ازبین رفتن ولایت فقیه و پادشاه آغاز ورود به مدرنیته است. در ضمن فراموش نکنیم که سلطنت در ایران یک شبه با انقلاب سال ۱۹۷۹ از بین نرفت. در ایران سلطنت از سال ۱۸۴۰ در بحران بود. این مهم است که در ایران در دویست سال اخیر تنها یک پادشاه بود که در ایران به مرگ طبیعی مرد. (بقیه یا ترور یا تبعید شدند). آن هم مظفرالدین شاه بود که فهمید دوره حکومت الهی و پادشاهی به سرآمده ... اگر این جریان تاریخی را ببینیم متوجه می شویم که سقوط پادشاهی در ایران از مدت ها پیش آغاز شده بود. با گسترش امکانات ارتباطی امروز، هم شاهد مرگ رژیم های دیکتاتوری از هرنوع آن (از جمله نوع حزب اللهی آن) که مثل جمهوری اسلامی گمان می کنند انحصار خبر و حقیقت را در دست دارند خواهیم بود.» رسانه های اجتماعی نظیر فیس بوک و توییتر را در انقلاب مصر بسیار مؤثر می دانند... عباس میلانی: «این که فیس بوک و توییتر در ایجاد ارتباط بین معترضان در غیاب امکان های ارتباطی دیگر مثل تجمع و گرد هم آیی ها و غیره نقش داشته درست است، اما یک رمانس و یک منافع اقتصادی هم در آن هست که در مورد اهمیت و نفوذ آن ها اغراق می کند. هنوز مطالعه جدی در مورد جنبش سبز و این که فیس بوک تا چه حد در آن مؤثر بوده انجام نشده. همیشه در انقلاب ها از تکنولوژی به صورت خلاق استفاده شده. استفاده از نوارهای صوتی و فتوکپی هم در دوران خمینی بسیار مهم بود. اما فراموش نکنیم که این امر همیشه یک جریان دو طرفه است. انقلاب تکنولوژیک می تواند هم به مردم کمک کند و هم امکان کنترل را به رژیم های دیکتاتوری دهد. در ایران در بازجویی ها به زندانیان دستگیر شده بعد از انتخابات، نقشه الکترونیک نقاطی را که در آنجا بوده اند، نشان می داده اند. بد نیست اینجا اضافه کنم که در استانفورد، گروهی به عنوان تکنولوژی رهایی بخش (Liberation Technology) درست شده و با گذاشتن سمینارها و کلاس ها و پژوهش های مختلف می خواهند ببینند واقعا اشکال واقعی استفاده از این ابزار چگونه است و ورای های و هویی که درباره آن راه افتاده کجاها و تا چه حد (به آزادی خواهان) کمک کرده، چه ظرفیتی دارد و کجاها زیان رسانده. خیلی دانشگاه ها هم دارند کار در این زمینه را شروع می کنند. این کمی ساده دلی است که فقط بر نقش تکنولوژی (در انقلاب) اتکا کنیم. هرچند که تکنولوژی بنا به زمانه خود همواره در پیشبرد انقلاب ها موثر بوده. در ایران زمان مشروطه هم صنعت چاپ خیلی کمک کرد به آزادی خواهان برای آگاه شدن از افکار یکدیگر و برقراری ارتباط با هم. .. به هرحال نباید منکر شد که تکنولوژی (در جنبش) نقش داشته است اما چقدر تعیین کننده بوده معلوم نیست.» |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر