-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

Posts from Khodnevis for 11/10/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



فشار دولت ترکيه بر امير حسين موحدي

 لازم به توضیح است که چنین کاری به دلیل بیماری شدید امیر حسین که مبتلا به بيماري‌هاي قلب و تيروييد وبيماری‌ قند وابسته به انسولين بوده و بدليل نیاز به مراقبت‌هاي پزشکی هم اکنون در آنکارا تحت نظر و مراقبت‌هاي  پزشکي  کميسارياي عالي پناهندگان(یو ان)  هستند اقدام  عليه جان يک پناهنده سياسي تلقي مي‌شود.

دولت ترکيه در جهت  قطع مراقبت‌هاي پزشکي کميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل قصد انتقال سريع ايشان به يکي از شهرهاي دور افتاده ترکيه را دارد که اين اقدام دولت ترکيه اقدامي عليه جان يک پناهنده سياسي تلقي مي‌شود. لذا با توجه به آنکه  امیر حسین موحدی دارای قبولی نهاد پناهجویان سازمان ملل هستند، تامین امنیت جانی ایشان بر عهده پلیس و کشور ترکیه بوده و هر گونه اتفاقی‌ برای ایشان عواقب حقوقی سنگینی‌ را متوجه دولت ترکیه خواهد کرد.


 


گرافیک در جنبش سبز

 

پوستر، دیوار کوب، آفیش یا پلاکات را شاید بتوان از اولین عناصر گرافیک دانست که سابقه ای بیش از ۲۰۰۰ سال دارد. پس از پیدایش صنعت چاپ و حرکت جوامع به سمت مدنیت و نیاز به اطلاع رسانی، پوستر نقشی حیاتی و مهم در بسیاری از جوامع ایفا کرده است. اولین استفاده‌ها از پوستر، مربوط می شود به تکثیر اعلامیه‌های حکومتی و دولتی. به مرور زمان پوستر جنبه تبلیغاتی یافت و برای تبلیغات، عمدتا تبلیغ نمایش، اپرا و کنسرت به کار رفت. همینطور به مرور با رونق گرفتن اقتصاد و صنعتی شدن جوامع، از این ابزار به عنوان وسیله ای برای تبلیغات کالاها استفاده می‌شد. با روشن شدن آتش جنگ جهانی اول و دوم، پوستر به عنوان مهم ترین وسیله تبلیغاتی زمان خود وارد عرصه سیاست و جنگ شد. در هر دو جناح از این ابزار برای سرباز گیری، کوچک کردن دشمن، شعله ور کردن حس میهن پرستی و القای سیاست های دولت ها استفاده می شد. این وضعیت همچنان پا برجاست و همچنان پوستر با وجود تمامی ابزار های مدرن اطلاع رسانی و تبلیغات، کارکرد خود را به عنوان یک جز مهم تبلیغاتی حفظ کرده است. بیشترین نمایشگاه‌های گرافیک هنوز هم با محوریت پوستر برگزار می‌شوند. یکی از دلایل این گرایش عمومی برای استفاده از پوستر را شاید بتوان نمایش سهل و سریع آن دانست. می‌توان پوستر را روی دست گرفت، بر زمین پهن کرد، با ابزار ابتدائی بر روی دیوار، درخت، شیشه و هر چیز دیگری نصب کرد یا آن را بین جمعیت کثیری با حداقل هزینه پخش کرد. دیده شدن پوستر نیازی به ابزار های جانبی مثل پرده نمایش، کامپیوتر، یا ویدئو پروجکشن ندارد. در طراحی آن به شرطی که حرفه‌ای باشد به راحتی می توان به مفهوم و هدف پی برد، بدون آنکه نیاز به سواد بصری خاصی وجود داشته باشد.

 

بسیاری از پدیده‌های اجتماعی و سیاسی همواره با خود نشانه‌هایی از پوستر و تبلیغات را داشته‌اند و جنبش سبز ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست. از همان اولین لحظات به راه افتادن جنبش مردم ایران، پوستر نقش کلیدی خود را در آن یافت. در تمامی عکس‌های منتشر شده از تظاهرات های خیابانی، پوسترهای زیادی در دست مردم دیده می‌شود که هر کدام شرایط زمانی و مکانی خاص خود را داشته‌اند. بسیاری از این پوستر‌ها، اقلام تبلیغاتی کاندیداهای انتخابات بودند که پیش از ۲۲ خرداد در میان مردم پخش شده بود.

 

اما از همان روز اول اعتراضات در ۲۳ خرداد، پوستری پا به عرصه گذشت که به یکی از نشانه های بین‌المللی جنبش سبز بدل گشت. نمیدانم اولین بار این پوستر از کجا آمد. ساختار آن ساده بود و هر کس با کمترین اطلاعات از نرم افزارهای گرافیک می‌توانست به سادگی آن را طراحی و تکثیر کند. یک نوشته ساده با فونت سفید Where is my vote? بر زمینه سبز رنگ به نشانه جنبش سبز. این المان ساده با یک اجرای ساده و دم دستی، در کوتاه زمانی به یکی از نشانه های اصلی جنبش بدل گشت. هر کسی بنا به امکانات خود از فونتی برای آن استفاده می کرد و بنا به سلیقه خود گاهی نوشته ای فارسی مثل «رای من کو؟» بر آن می‌افزود. این المان گرافیکی در شبکه اینترنت که صحنه اصلی اطلاع رسانی بود نیز گسترش عجیبی یافت. به طوری که در شبکه های اجتماعی مانند فیس‌بوک بسیاری از کاربران از این طرح به عنوان عکس پروفایل خود استفاده می کردند. شاید از نظر علم گرافیک این پوستر حائز اهمیت خاصی نباشد، اما از بعد تاثیر گذاری بی‌شک نقش مهمی در پیشبرد اهداف و شعار های مردمی داشته است.

 

 

 

 

پس از گذشت چند روز از جنبش و به مرور زمان، موجی از طرحهای گرافیکی به فضای مجازی سرریز شد که هر کدام اهداف و کارکردهای خود را داشتند. همزمان با فشارهای حکومت و بر چیده شدن تظاهرات خیابانی و گاه به گاه شدن تجمعات، پوسترها نیز از کارکرد اصلی خود، یعنی وسیله ای برای نمایش در منظر عموم به وسیله ای تبدیل شدند برای اطلاع رسانی در فضای وب. به طور خلاصه این پوسترها را می توان به چند بخش تقسیم کرد:

 

اطلاع رسانی تجمعات، الله اکبر های شبانه و روزهای خاص مانند ۱۳ آبان، روز قدس و ...

 

- معرفی شهدای جنبش

 

-  معرفی زندانیان سیاسی و کمپین های آزادی آنان

 

- حمله به احمدی‌نژاد

 

- تحریم کالاهای حامی جمهوری اسلامی

 

- چهره‌های افراد شاخص جنبش مانند موسوی، کروبی، آیت الله منتظری و ...

 

- و پوسترهایی با المان های عمومی جنبش

 

تمامی این پوستر ها لزوما اثر گرافیکی شاخصی نبودند. و حتی بسیاری از آن ها توسط افرادی با کمترین دانش گرافیک طراحی شده بودند. از دید یک ناقد گرافیک بیشتر این آثار، شعار زده، فاقد خلاقیت، تقلیدی و با ایرادات بسیار بدیهی در ترکیب بندی و استفاده از عکس و فونت ارزیابی می شوند. البته بودند معدود آثاری هم که از جنبه بصری و ترکیب بندی بسیار حرفه ای طراحی شده بودند. اما بیشتر آثار ایرادات آشکاری داشتند و حتی بدیهی ترین اصول گرافیک و طراحی را نیز رعایت نکرده بودند. از این نظر تعداد بسیار کمی از این پوستر ها در تاریخ گرافیک ایران به یادگار خواهند ماند، که البته این خاصیت گرافیک است.

 

نکته دیگر عدم ورود طراحان حرفه‌ای به این جریان است. اگر پیش از انتخابات اکثر پوسترهای نامزدان انتخابات توسط تیمی از طراحان حرفه‌ای طراحی می شد، پس از انتخابات کار به دست جوانان عموما دانشجو و کم تجربه تری سپرده شد که سر نترس‌تری داشتند و از عاقبت انتشار کارشان نمی ترسیدند. حتی طراحان ایرانی خارج از کشور نیز در این زمینه چندان فعال نبودند.

 

 

 

در این میان اما جمعی از هنرمندان خارجی دست به کار شدند و مجموعه ای پوستر در حمایت از جنبش سبز طراحی کردند. این مجموعه که سرشار از آثار خلاقانه و حرفه‌ای بود به سرعت در فضای مجازی گسترش یافت و در اکثر سایت‌های گرافیکی بازتاب یافت. تفاوت نگاه هنرمندان خارجی با هنرمندان ایرانی در کلی‌بینی این طراحان بود. اکثر این آثار بر اساس المان های اصلی جنبش شکل گرفته بودند. از جمله علامت وی، رنگ سبز، صورت ندا، خون و از این دست نشانه‌ها. در حالی که پوسترهای ایرانی بر اساس وقایع روز و مناسبت ها طراحی می شدند و پس از گذشت چند ماه برای جلوگیری از ورود به ورطه تکرار سعی در فاصله گیری از عناصر ابتدایی داشتند.

 

 

 

 

با وجود فروکش کردن دامنه طراحی پوسترها و آثار گرافیک، اما همچنان همزمان با اخبار مهم به سرعت تعدادی پوستر در فضای مجازی پخش می‌شود که البته معمولا بازخورد آثار قبلی را ندارند. در این میان اما چیزی که فراموش نخواهد شد عدم همراهی بسیاری از چهره‌های شاخص گرافیک ایران در جریان این اعتراضات است. اینکه هنرمند ذاتا خود را از جریانات سیاسی کنار بکشد پدیده جدیدی نیست. اما در میان شاخه‌های فراوان هنری، شاید بتوان گفت گرافیک به خاطر ذات تبلیغاتی خود هیچگاه در برابر پدیده‌های اجتماعی ساکت ننشسته و احتمالا اساتید این هنر در ایران این را بیش از همه می‌دانند. اما وابستگی بسیاری از هنرمندان شاخص گرافیک به سفارشات دولتی مانع از جهت گیری آشکار ایشان به سمت جنبش مردمی شد. در میان اقشار هنری تقریبا تمامی اصناف به روش‌های مختلف از عدم شرکت در دوسالانه‌ها و جشنواره‌ها گرفته تا حضور با نماد های سبز در مجامع عمومی و انتشار بیانیه، به حمایت از جنبش سبز پرداختند. در میان سینماگران، اصحاب موسیقی، هنرمندان تئاتر، کاریکاتوریست‌ها، نقاشان و شاخه‌های دیگر هنری، تنها قشری که هیچ صدای رسمی جمعی از خود انتشار نداد البته طراحان گرافیک بودند و انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران.

 


 


اگر احمدی‌نژاد  در دستان تو باشد


  جوانان مصری‌ در جهان عرب شرایطی مشابه با جوانان ایرانی دارند. هرچند دموکراسی خواهی و خیزش مدنی در این کشور با آنچه در ایران در وجود دارد فاصله قابل توجهی دارد اما این جوانان در پی  آزادی‌های مدنی و.تحت تاثیر رهبرانی چون محمد البرادعی دست به اقدامات موثری در مبارزه با سانسور در اینترنت و باز شدن فضای جدی‌تر برای گسترش دموکراسی پرداخته‌اند 

یکی از این جوانان مصری ، محمد الکواکبی که در راه مبارزه با آزادی اینترنت و جنبش مدنی آزادی خواهی ششم آوریل سال گذشته نقش جدی به عهده داشته می‌گوید:« مهم این است که بدانی وقتی دیکتاتوری از قدرت به زیر کشیده‌ می‌شود و مهر باطل بر پرونده اش می‌خورد چه رفتاری با وی داشته‌باشی. »

او در ادامه به جنبش سبز مردم ایران و کشته‌شدن صدها جوان ایرانی در خیابان‌ها و زندان‌های ایران اشاره کرده و می‌گوید:« اگر امروز ناگهان در خیابان با احمدی‌نژاد روبرو شوی و هیچ مانعی وجود نداشته‌باشد که به او دسترسی پیدا کنی، در قبال آنچه او با کشور و سرزمین‌ات کرده چه می‌کنی ؟تصور کن احمدی نژاد روبروی توست، تصویر ندا که در خون غلطیده جلوی چشمان توست، تصمیم تو در مواجهه با چنین انسانی و انسان‌هایی مشابه او چیست ؟»

به عنوان کسی که تلاش می‌کند به اصول دموکراسی و جامعه مدنی متعهد باشد و ماجراها را از زاویه قانون نگاه کند وقتی با چنین سوالی روبرو شدم انواع  و اقسام شکنجه، که در سالهای دهه شصت بر جوانان این سرزمین گذشته‌بود از ذهنم گذشت. اینکه با کدام شکنجه و با کدام ترفند می‌توان انتقام مادر ندا آقا سلطان، مادر سهراب و تمامی جانباختگان این سی سال را از این حاکمان گرفت.در مدت زمانی که مکث کرده‌بودم تا به  سوال دوست عربم پاسخ دهم و او هم حسنی مبارک را مثال می‌آورد و احساس خود را نسبت به او ،خودم را در قالب کسانی دیدم که در زندان‌های رژیم دست به شکنجه می‌زنند.ناگهان ترسیدم  و با خودم گفتم چطور من که می‌خواهم برای احقاق حقوق بشر مبارزه کنم فکر شکنجه احمدی‌نژاد و امثال وی به ذهنم خطور می‌کند


پاسخ دادن به این سوال شاید در وهله نخست آسان و مضحک به نظر برسد اما اگر جدی و با تامل به این مساله توجه کنیم، اگر یادمان نرود که درست دو روز پس از پیروزی انقلاب ۵۷ ، آیت الله خمینی به شخص خلخالی دستور داد تا محاکمه و اعدام سران رژیم را آغاز کندو اعدام‌ها بر روی پشت بام مدرسه دخترانه رفاه صورت گرفت؛ جایی که قرار بود در آن الفبای زندگی به کودکان آموزش داده شود   و مردم هم با  این اعدام‌ها مخالفت  نکردند و گاهی هلهله و شادی هم کردند باید بپذیریم اگر چه جنبش سبز در سال گذشته نشان داد که خواهان مبارزه غیر خشونت‌آمیز و صلح‌طلبانه است اما در نهاد تک تک ما حس انتقام و خشونت وجود دارد و وقتی با این واقعیت روبرو می‌شویم که می‌توانیم  دست به خشونت بزنیم ناگهان تمامی معیارهای قانونی و مدنی برای مدتی به دست فراموشی سپرده می‌شود.


دوست عربم وقتی مکث مرا طولانی دید،پرسید:« یعنی هیچ راهی به ذهنت نمی‌رسد؟»و  بادست به مردی اشاره کرد که از روبرویمان رد می‌شد و گفت:« فرض کن این احمدی نژاد...چه می کنی؟» 

جواب دادم:« دادگاه صالحه بهترین راه حل است. این افراد باید در قبال تاریخ پاسخگو باشند. انتقام کورکورانه دردی از دردهای جامعه من دوا نمی‌کند. دوست دارم در دادگاهی منصف محاکمه شود، هرچند تمام وجودم نسبت به او و دوستانش خشم و نفرت است.»


 


 


گفتگوی اختصاصی خودنویس با شاکی مهدی هاشمی در کانادا (۱)

امروز، ستار هدایت‌خواه، نماینده مردم دنا و بویراحمد مجلس شورای اسلامی به خبرگزاری فارس گفت: «سابقه پرونده وي به يكي دو سال اخير برنمي‌گردد و تا جايي كه بنده خبر دارم سابقه پرونده مهدي هاشمي به حدود ۱۸ سال گذشته بازمي‌گردد. از همان زمان يعني از حدود سال‌هاي ۷۲ و ۷۳ پرونده مهدي هاشمي در وزارت اطلاعات تشكيل شد مبني بر ارتباط وي با بيگانگان، كه اسناد و مداركي نيز در اين زمينه وجود دارد.»

بر اساس تحقیقات خودنویس، سابقه تحقیق در باره مهدی هاشمی به زمان بازداشت دکتر هوشنگ بوذری در سال‌های ۷۲ و ۷۳ باز می‌گردد که در اواسط دوران بازداشت و بازجویی، حسین طائب (میثم) سوال‌هایی را در مورد مهدی هاشمی و روابط مالی و بعضا «غیر اخلاقی» فرزند رئیس جمهوری وقت را از هوشنگ بوذری می‌پرسد.

مهدی هاشمی سال گذشته به خبرنگار خودنویس گفته بود که حسین طائب از سال‌های ابتدایی رهبری آیت‌الله خامنه‌ای از طرف مجتبی خامنه‌ای مامور «پرونده‌سازی» علیه او بوده است.

اما خبرسازترین عضو خانواده هاشی رفسنجانی بیش از یک سال است که در خارج از ایران به‌سر می‌برد و تلاش کرده است که به ایران بازگردد، اما هر بار رسانه‌های نزدیک به جناح دولت با طرح مسائل مرتبط با او، گفته‌اند که مهدی هاشمی به مجرد بازگشت و با توجه به پرونده‌ها و اتهام‌های موجود، فورا بازداشت خواهد شد. به نظر می‌رسد این اقدام رسانه‌های جناح راست برای ترساندن خانواده هاشمی باشد، اما مطمئنا با بازداشت و بعضا فشار احتمالی روی مهدی هاشمی، خبرها و مدارکی به بیرون درز خواهد کرد که به نفع هیچ‌کس در نظام نیست.

بسیاری نمی‌دانند که اگر مهدی هاشمی وارد خاک کانادا شود، آن هم با گذرنامه خودش، سریعا دادگاهی خواهد شد.

هوشنگ بوذری که اینک شهروند کانادا است، در سال ۲۰۰۱ علیه مهدی هاشمی، اکبر هاشمی رفسنجانی، وزارت اطلاعات و دولت ایران به خاطر دستگیری غیر قانونی، بازداشت و شکنجه شکایت کرد. مطابق قانون مصونیت دولت‌ها در کانادا، بوذری نمی‌تواند دولت ایران را به پای میز محاکمه بکشاند، اما بر اساس حکم دادگاه، متهمان «حقیقی» در صورت حضور در کانادا فورا تحت پیگرد قانونی قرار می‌گیرند و مهدی هاشمی از این قاعده مستثنی نیست.

خودنویس در تماس با مهدی هاشمی در همین رابطه، خواستار برگزاری مناظره‌ای میان هاشمی و بوذری در همین ارتباط شده بود و مهدی هاشمی نیز به خودنویس قول داد که پرونده بوذری را رو کند و مدارکش علیه بوذری را به دست ما برساند، اما این ادعا هیچگاه عملی نشد.

بوذری اما از انتشار اسناد مورد ادعای مهدی هاشمی استقبال کرده و می‌گوید که اگر آقای هاشمی مدرکی دارد، بهتر است به دادگاه استان انتاریو ارائه دهد تا از اتهامات وارده تبرئه شود.

این در حالی است که مهدی هاشمی، هوشنگ بوذری را متهم به همکاری با «طائب» کرده است و گفته که بوذری ابزار امنیتی‌ها برای فشار روی اوست. بوذری که از سال‌های ۱۳۷۳ به بعد و پس از خروج از ایران سال‌ها از بیم تهدیدهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی زندگی پنهانی داشته، این  ادعا را رد می‌کند. بوذری می‌گوید که چگونه ممکن است با وزارت اطلاعات که میلیون‌ها دلار ثروتش را ضبط کرده و او را تهدید به «زدن» کرده‌اند و او از دست‌شان به کانادا پناهنده شده همکاری کند؟ بوذری اینک یکی از فعالان حقوق بشر بر ضد شکنجه است و با سازمان‌های مدافع حقوق بشر همکاری می‌کند.

گفتگوی طولانی خودنویس با بوذری در چند شماره منتشر خواهد شد، اما اگر آقای مهدی هاشمی و نزدیکان ایشان از جمله آقای عباس یزدان‌پناه یزدی مایل به گفتگو و پاسخگویی به ادعاهای آقای بوذری هستند، خودنویس به عنوان رسانه‌ای مستقل، از انعکاس نظرهای دو طرف بحث استقبال می‌کند.

به گفته هوشنگ بوذری، یزانپناه در سال‌های ۷۱-۷۲، مباشر مالی مهدی هاشمی بوده است. چندی پیش، مجمع تشخیص مصلحت نظام در تکذیب رابطه آقای مهدی هاشمی با شرکت استات اویل نروژ در پاسخ به روزنامه ابتکار نوشت: «چیزی که منتشر شد توسط روزنامه نروژی این بود که شرکت استات اویل قراردادی با یک شرکت خارجی به نام «هورتن» می‌بندد. شرکت «هورتن» در یکی از جزایر دریای کارئیب ثبت شده، صاحب آن هم کسی است بنام آقای عباس یزدان‌پناه (یزدی) که ایرانی‌الاصل است، اما الان تبعه انگلیس است و بنابر اطلاعات از ایران متواری است و دارای سابقه محکومیت در ایران هم بود». بنا به گزارش‌های منابع خودنویس، آقای یزدان‌پناه یزدی هنوز با آقای مهدی هاشمی در ارتباط است.

امروز نیز پیامکی به آقای مهدی هاشمی فرستاده شده و مجددا از ایشان برای گفتگو و ارائه مدارک و اسناد علیه آقای هوشنگ بوذری دعوت شده است.

متن گفتگو با هوشنگ بوذری در چند مرحله منتشر خواهد شد و پادکست این گفتگو نیز در سایت منتشر خواهد شد.

 

گفتگو با هوشنگ بوذری

- آقای بوذری! هر وقت در کانادا اسم «مهدی هاشمی» مطرح می‌شود، به همراه اسم شما است.  به عنوان کسی که از مهدی هاشمی شکایت کرده. علت شکایت شما از هاشمی رفسنجانی و پسرش چیست؟

فقط کانادا نیست، و این شکایت در تمام کشورهایی که سیستم قضایی «انگلیسی» دارند مطرح است. من در سال ۱۳۷۲ در سفر کوتاهی که به ایران داشتم، با درخواست آقای مهدی هاشمی و دستور پدرشان (درزمان وزارت فلاحیان) بازداشت شدم تا از پروژه بزرگ پارس جنوبی که مبتکرش بودم کنار گذاشته شوم و آقای مهدی هاشمی جانشین من بشوند.

- یعنی می‌گویید که ایده طرح پارس جنوبی متعلق به آقای هاشمی نبود؟

خیر، ایده احیا پروژه پارس جنوبی که قبل از آن به پروژه گنبد شمالی قطر معروف بود، مال من و گروهی از همکارانم بود که در صنایع نفت و گاز در خارج از کشور فعالیت می‌کردیم به مناقصه بین‌المللی گذاشته شد، و در سال ۷۱ یک [پس از امضا قرارداد] عملیات بهره‌برداری برای آغاز فعالیت حفاری از مخازن نفت و گاز در آب‌های خلیج فارس به عنوان پارس جنوبی شروع شد. آقای مهدی هاشمی آن زمان، پدرش رئیس جمهوری بود و این هم پروژه خیلی بزرگی بود. نزدیک به یک میلیارد و ۷۸۰ میلیون دلار. وشروع کردند به اعمال فشار روی من که نقشی را در پروژه به عهده بگیرند. توجه دارید که آقای مهدی هاشمی آن زمان جوان ۲۲-۲۳ ساله‌ای بودند. سر انجام در سال ۱۳۷۲، ایشان با اعمال نفوذ، و درخواستی که از پدرشان کردند که من و دوستانم را از پروژه کنار بگذارند، پدرشان به آقای فلاحیان دستور دادند [برای دستگیری] و در سفر کوتاهی که به ایران کردم بازداشت شدم.

- یعنی شما آن زمان مقیم خارج از کشور بودید؟

من آن موقع یک پایم در ایران بود و یک پایم در اروپا و در کشورهای نفت‌خیز منطقه، برای پروژه‌های نفت و گازی که من به عنوان مشاور با شرکت‌های خارجی همکاری می‌کردم.

- آیا شما ملاقات‌هایتان با مهدی هاشمی در داخل ایران بود یا در خارج از ایران؟

هر دو. من به مدت ۱۷-۱۸ ماه بعد از اینکه خودشان را به من تحمیل کردند، ملاقات‌های فراوانی هم با ایشان و هم با عباس یزدانپناه یزدی به عنوان مباشر خودشان (که در غیاب مهدی هاشمی، کارهای ایشان را انجام می‌دادند)، این دو با من ده‌ها بار ملاقات کردند. در داخل و خارج از کشور. در سال‌های ۷۱ و ۷۲.

- و در خارج از کشور، شما میزبان‌شان بودید یا خودشان محل اقامتی از خودشان داشتند و با شما فقط ملاقات می‌کردند؟

هر دو، بعضی اوقات من میزبان بودم و گاهی ایشان بنا به کارهایی که پدرشان به ایشان سپرده بود(بیزنس‌های دیگر از جمله با شرکت‌های استرالیایی، سد سازی و غیره) وقتی به خارج از کشور می‌آمدند با من تماس می‌گرفتند، من میزبانشان بودم و با هزینه من، بخشی دیگر را با هزینه دیگران و [شاید]خودشان، که البته گمان نمی‌کنم با هزینه .خودشان بوده باشد

- آیا مستنداتی دارید که میزبان‌شان بوده‌اید؟ شاید ایشان بخواهند تکذیب کنند.

ایشان حق دارند تکذیب کنند. در سال ۲۰۰۱ من در کانادا دعوایی حقوقی علیه جمهوری اسلامی برای گروگان‌گیری من و دستگیری و اخذ سه میلیون دلار به عنوان «باج» از همسرم کردم و در آن شکایت، که دادگاهش در استان انتاریو تشکیل شد، تمام مدارکم در ارتباط با من و آقای مهدی هاشمی بود و من‌جمله میزبانی من در چندین مورد که مدارکی باقی مانده بود تسلیم دادگاه شد، البته مدارکی که در ایران از محل کارم و زندگی‌ام به سرقت برده بودند[توسط امنیتی‌ها] را در اختیار نداشتم. این مدارک تقدیم شده به دادگاه انتاریو به عنوان اسناد حقوقی ضمیمه پرونده شد که رئیس دادگاه و هیات مشاورین هم تاییدش کردند. متعاقب آن نیز من در سال ۲۰۰۳ شکایتی علی مهدی هاشمی، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی فلاحیان، محسنی اژه‌ای و کسانی که درگیر شکنجه، ۸ ماه زندان در بازداشتگاه توحید و مدتی در اوین و گرفتن ۳ میلیون دلار باج از همسر من که آن زمان ساکن ایتالیا بودند و سه شکنجه‌گر که نام‌شان معلوم نیست طرح کردم که حکم هم علیه این افراد حقیقی صادر شده است.

- آیا آقای هاشمی هیچ‌گاه از شما وجهی دریافت کرده‌اند؟

خودشان مستقیما نه، اما از طریق مباشرشان یک بار ۳۰ هزار دلار و یک بار هم ۵۰ هزار دلار.به علاوه مخارج‌شان مثل هزینه هتل و ...ولی مهدی هاشمی پول نقد دستی هرگز از من نگرفت.

- و آیا برای به نتیجه رساندن قرارداد از شما وجهی دریافت کردند؟

از من خواستار ۵۰ میلیون دلار شدند. پیغام از طرف مباشرشان آمد که «آقا مهدی می‌گوید ۵۰ میلیون دلار به من بده وگرنه کار را خراب می‌کنم». البته من داستان را به شکل خلاصه دارم می‌گویم.

- آیا اسناد مالی در ارتباط با این دوره در اختیار دارید؟

به جز قبض‌های هزینه‌ها نه، ولی ایشان از خودشان ردی باقی نمی‌گذاشتند. حتی وقتی بعد از آزادی در خارج از کشور به شرکت‌هایی که با آنها کار کرده بودم سر زدم، اسنادی را نشانم دادند که کاملا سری بود...


 


یونسکو: روز فلسفه در ایران، پر

این مراسم قرار بود از روز ۳۰ آبان تا ۲ آذر در تهران و به ریاست حداد عادل، پدر زن مجتبی خامنه‌ای برگزار شود.

چندی پیش، رامین جهان‌بگلو استاد دانشگاه تورنتو در گفتگو با خودنویس گفت که تعدادی از اساتید و بزرگان فلسفه تصمیم گرفته‌اند اجلاس امسال روز جهانی فلسفه در تهران که قرار بوده ریاستش بر عهده دکتر حداد عادل، رئیس سابق مجلس شورای اسلامی باشد را بایکوت کنند.

جهانبگلو همچنین گفت که پیشنهاد شده که در روز جهانی فلسفه، جلسه‌ای آنلاین به جای کنفرانسی در تهران محل بحث و تبادل نظر اهالی فلسفه باشد.

دکتر حمید دباشی، استاد دانشگاه کلمبیا نیز به خودنویس گفت که جمهوری اسلامی ایران با توجه به شرایط فعلی‌اش محل مناسبی برای برگزاری این اجلاس نیست. .

این در حالی است که پس از سخنان رهبر حکومت ایران و رئیس قوه قضاییه علیه نگرش فعلی و ساختار آموزشی علوم انسانی، وزارت علوم تا اطلاع ثانوی جذب دانشجو در تعدادی از رشته‌های علوم انسانی را به حالت تعلیق در آورده است، از جمله رشته فلسفه.

یک دیپلمات مقیم فرانسه به نیوہورک تایمز گفته است که تنها دبیرکل یونسکو است که می‌تواند تعیین کند مراسم در کجا برگزار شود و بنا به همین گفته، هیات مدیره این سازمان تحت مشورت برای انتخاب محل برگزاری قرار نگرفته بود.

از سوی دیگر، با نامه‌نگاری‌های نمایندگان کشورهای مختلف در یونسکو به دبیر کل این نهاد، موجب شده که در باره برگزاری این مراسم در تهران تجدید نظر کند، و مطمئنا نامه نماینده ایالات متحده که به حمله حکومت ایران به علوم انسانی اشاره کرد نمی‌تواند بدون تاثیر بوده باشد.

 


 


مجلس به «سازمان علافان» راي نداد


سازمان علافان

نماينده سمنان در مجلس در مخالفت با تشكيل سازمان خدمات عمومي براي انتقال كارمندان مازاد دستگاه‌هاي اجرايي، گفت : «اين نمي‌شود كه دولت يك سازمان «علافان» تاسيس كند و هر بلايي كه خواست سر كارمندان بياورد.»

منظور مصطفي كواكبيان مدير مسول روزنامه مردم‌سالاري از سازمان علافان، پيشنهاد دولت براي تشكيل سازمان خدمات عمومي براي انتقال كارمندان مازاد دستگاه‌هاي اجرايي است. در اين ارتباط ايلنا نوشت، نماينده ديگر مجلس، حسن كامران، اين سازمان را «لولوي بالاي سر كارمندان» ناميد.

اطلاع‌رساني مجلسي

نماينده تهران طي تذكري با استناد به بند ۱۱ ماده ۲۳ آيين‌نامه داخلي مجلس، اظهار داشت: «يكي از وظايفي كه برعهده هيات‌رييسه مجلس است اطلاع‌رساني درمورد اتفاقاتي است كه در مجلس مي‌افتد.»

ايلنا نوشت، علي‌اضعر زارعي، با اشاره به خبر منتشر شده در سايت خانه ملت در ارتباط با انتخابات هيات رئيسه فراكسيون اصول‌گرايان، گفت: «بلافاصله پس از انتشار اين خبر ساير خبرگزاري‌ها و برنامه بيست و سي اين خبر را مخابره كردند، در حالي كه اين خبر ناقص بوده و تا به امروز تصحيح نشده است.»
علي ‌لاريجاني كه رياست جلسه علني را برعهده داشت در پاسخ به اين تذكر گفت:«اين موضوع آنقدر مهم نيست كه آن را جدي گرفته‌ايد به هرحال خبرگزاري خانه‌ ملت بايد نظرات نمايندگان را مطرح كند.»

سرعت مجلسي يا مجلس سرعتي؟

رسانه‌ها خبر دادند كه سرعت بررسی مواد مختلف لایحه برنامه پنجم در جلسه عصر امروز سرعت بیشتری یافت.

به گزارش خبرآنلاین، اين سرعت بیش از آن که در نتیجه بی‌توجهی نمایندگان به مذاکرات باشد، به دلیل درخواست‎‌های پیاپی هیات رئیسه از آنها برای عدم بیان تذکرات و پیشنهاداتشان بود. این سرعت  عمل اگرچه به تصویب سریعتر لایحه برنامه پنجم کمک می‏کرد، اما انتقاد اغلب نمایندگان را برانگیخت. از جمله نمایندگان معترض، محمدرضا خباز بود که خطاب به ابوترابی‎فرد گفت: «اگر نمی‏خواهید نمایندگان تذکر دهند تا هر آنچه که آمده عینا تصویب شود، خب در یک جلسه غیرعلنی بفرمایید تا ما هم دیگر به خودمان زحمت ندهیم!»

وی افزود: «ممکن است مدیران جلسه حواسشان به همه زوایای مجلس نباشد و به همین دلیل به موقع وقت تذکر ندهند، اما نمی‏شود که آیین نامه داخلی مجلس را که حق بیان تذکر و پیشنهاد را برای نمایندگان به رسمیت شناخته، زیر پا بگذارید.»

همچنين ايلنا گزارش داد، الياس نادران در جلسه علني مجلس در نوبت عصر، با اشاره به ماده ۱۲۲ آئين نامه داخلي مجلس، نسبت به عدم اختصاص وقت مناسب براي مشاركت نمايندگان در آراء تذكر داد و گفت: هيات رئيسه بايد نسبت به حقوق نمايندگان در مورد وقت مناسب اهميت قائل شود و اجازه مشاركت به نمايندگان را بدهد.

شوخي مجلسي- محفلي

حسن کامران نماینده اصفهان که معمولا پیشنهادات مشترکی با همسرش برای اصلاح لایحه برنامه پنجم دارد، هربار هم نوبت صحبت را به او واگذار می‏کند.

به گزارش خبرآنلاین، در جلسه عصر امروز مجلس، این موضوع برای چندمین بار رخ داد و جهانبخش محبی‌نیا به شوخی خطاب به کامران گفت: باز هم حاج خانوم صحبت کنند؟ با اشاره سر کامران به نشانه تایید، محبی‏نیا از تریبون علنی مجلس گفت: «پس حاج خانوم بفرمایند!»

اين گزارش مي‌افزايد: «نیره اخوان که به نظر می‎رسید از این شوخی‎ها که چندین بار تکرار شده است، کمی دلخور شده گفت، حاج خانوم اسم دارد! علی‎رغم روشن بودن تریبون این نماینده اصفهان، او آن قدر سکوت کرد که محبی‌نیا اسمش را قرائت کند. محبی‌نیا هم سرانجام گفت: حاج خانوم اخوان بفرمایند!»


 


سبز، بر عهد خودم می‌مانم!

ای وطن در غم ویرانی خاک تو و دل، رنجورم

 

کاش جای تو تنم همره دل، ویران بود

 

کاش فرهنگ و خرد در این ملک

 

مایه‌ی بازی ارباب زر و زور نبود

 

با دل ویران، لیکن؛

 

باز بر عهد خودم می‌مانم.

 

نا امیدی ره کفر است در این خاک و دیار!

 

پس به سان ققنوس

 

سوزم و باز بزایم ز تل خاکستر.

 

سوزم و سازم فرهنگ تو را؛

 

تا خرد ورزی و آزادگی رستم زال

 

تا دل پاک سیاووش ،یل پاک سگال

 

تا ته عشق به سان فرهاد،

 

تا جوانمردی کسری، دادگر پور قباد،

 

و عدالت طلبی، شیوه ی آن کاوه ی آهنگر راد.

 

به همان غیرت آرش، سوگند؛

 

و علی، پیر مراد!

 

با همین جان و دل ویرانم

 

سبز، بر عهد خودم میمانم!

 

فریاد آشنا-آبانماه یکهزار و سیصد و هشتاد و نه


 


آيا مهدي‌ هاشمي به ايران باز مي‌گردد؟

جهان‌نيوز به نقل از يك منبع آگاه نوشت: «مهدي هاشمی برای بازگشت به ایران تصمیم خود را گرفته است و این مساله را نیز به اطلاع خانواده خود رسانده است.»

بر اساس اين گزارش، وی برای بازگشت به ایران با آیت‌الله هاشمی نیز مشورت کرده است و وی نیز توصیه کرده است که او هر چه زودتر برگردد.

چندي پيش نيز خبري منتشر شد مبني بر اين كه گفت‌وگوهاي اعضاي خانواده هاشمي‌رفسنجاني شنود شده و از كانال‌هايي به رسانه‌هاي اصولگرا و به ويژه رجا نيوز براي انتشار ارسال مي‌شود. صحت و سقم اين خبر تا امروز مشخص نشده، اما منابعی در خانواده هاشمی این خبر را بنا به مکالمه‌های «لو» رفته تایید کرده‌اند.

جهان‌نيوز ادامه داد: «گفته می‌شود تحلیل مهدی هاشمی برای بازگشت به ایران این است که نظام و نهادهای امنیتی و قضائی مدارک لازم را برای دستگیری و محاکمه قضائی وی ندارند.»

اين خبر از سوي خبرآنلاين نيز باز انتشار داده شده است.

از سوي ديگر، رجا نيوز نوشت: «مهدی هاشمی که پس از ایفای نقش مؤثر در جریان‌های تخریبی قبل و بعد از انتخابات، از کشور خارج شده است و بدون اعتنا به احضارهای قضایی از بازگشت به ایران استنکاف می‌کند، با مسئولیت ریاست دفتر دانشگاه آزاد در لندن، فوق‌العاده مأموریت سه هزار پوندي به همراه حقوق ثابت می‌گیرد.»

اين گزارش مي‌افزايد: «مهدی هاشمی که از صحنه‌گردانان حوادث تلخ انتخابات گذشته بود و حتی اعضای خانواده‌اش همدوش تعدادی اراذل و اوباش و حرمت‌شکنان مقدسات در صحنه اغتشاشات حاضر شده بودند، پس از دستگیری تعدادی از مرتبطینش که مخزن‌الاسرار وی بوده و اطلاعات قابل توجهی در مورد او داشتند، ترجیح داد به بهانه ادامه تحصیل به انگلیس برود.»

يكي  از نزديكان مهدي هاشمي حمزه كرمي است. او از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۴، فرماندار ورامین و از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۰، مدیرکل سیاسی دفتر رئیس‌جمهوری در دولت‌های اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، در جریان انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، مسئول ستاد مطبوعاتي هاشمی رفسنجانی، مدير سايت جمهوريت و از مديران دانشگاه آزاد بود كه پس از انتخابات دستگير شد. بر اساس گزارش جرس، وي از نحوه شكنجه خود و ۲۰ بار فرو بردن سرش در توالت نامه‌اي به آيت‌الله خامنه‌اي مقام رهبري جمهوري اسلامي مي‌نويسد كه نسخه‌اي از آن به دست هاشمي‌رفسنجاني، رييس مجلس خبرگان رهبري نيز مي‌رسد.

رجا نيوز در گزارش خود مدعي شده است: «مهدی هاشمی در این مدت بی‌کار ننشسته و بر اساس الگوی تعیین شده، با اپوزیسیون و افرادی که در طی دو سال اخیر از کشور خارج شده‌اند، ارتباط پنهانی برقرار کرده است.»

اين گزارش به نقل از محمد جواد ابطحي نماينده خميني‌شهر مي‌افزايد: «سکوت مهدی هاشمی در برابر اقدامات حلقه لندن نشان دهنده این است که وی با آن‌ها ارتباطات مشکوکی دارد که باید ماهیت این ارتباطات در دادگاه روشن شود.» وي در گفت‌وگو با شبکه ایران، با اشاره به این که اعضای حلقه لندن اسناد و اطلاعاتی علیه ایران را در اختیار سرویس‌های جاسوسی انگلیس قرار می‌دهند، تصریح کرد: «احتمالا مهدی هاشمی یا به طور مستقیم و یا از طریق واسطه، اسنادی را در ارتباط با ایران برای کشورهای مخالف جمهوری اسلامی ایران افشا کرده است. وی قرائن موجود را نمایانگر وجود ارتباطاتی میان مهدی هاشمی و انگلیس دانست.»

انتشار اخبار بدون سند درباره همكاري مهدي‌ هاشمي با انگلستان هم‌زمان با خبر بازگشت او به ايران مي‌تواند نشانه آن باشد كه مخالفان او مدركي در اختيار ندارد. اما همين اخبار نشان مي‌دهند كه بازگشت مهدي هاشمي بدون سر و صدا و در آرامش نخواهد بود.


 


جنبش سبز، زیبارویی که مرگ را به صیغه «امام» شدن ترجیح داد

در زیبایی جنبش سبز همین بس که فرزاد کمانگر و دیگر فرزندان شایسته ایران زمین را تا پای چوبه‌دار همراهی کرد که مبادا ذره‌ای تردید در حقانیت آرمان های خود به دل راه دهند. اجازه نداد که دژخیمان نظام اسلامی، آن گونه که به برکت وجود  «امام راحل»  در دهه نخست انقلاب نامیمون ۵۷  مرسوم بود، بدون ذره‌ای تردید ایرانیان را هزار هزار به دار بکشند. در کنار آزاد مردان و زنان این مرز و بوم در سلول‌های تنگ و تاریک و وحشت کهریزک و اوین و ... نشست تا ترس را از دل آنان بزداید و آرامش را به وجود نازنین‌شان باز گرداند. جنبش سبز چیزی نداشت به جز زیبایی خود و او چه زیبا چهره کریه نظام اسلامی و حاکمانش را در برابر دید دنیا به نمایش گذاشت.


چندی نگذشت که دشمنان زشت‌روی و  «دوستان» مصلحت‌جوی به قدرت خانمان‌سوزی که در آن طناز ایرانی نهفته بود پی برده و در اندیشه مهارش بر آمدند. اولی او را فرزند شیطان نامید و دومی، چه «شجاعانه»، عزیز «امامش» خواند. در این میان آنان که او را جلوه‌ای از خرد گران‌سنگ ایران زمین دانستند از هر دو سوی تکفیر شدند. حکم بر آن شد که او را به حرمسرای «امام» برند تا از تهمت شیطان زاده بودنش نجات دهند! آنچه به حرمسرا رسید البته تن بی‌جان و همچنان زیبای او بود.

 

 


 


اکبر گنجی و جنبش سبز

دو ماه پیش که برای اعتراض به حضور احمدی نژاد به همراه هموطنان به نیویورک رفته بودیم، متاسفانه از سبز پوشان سال گذشته خبری نبود، آن هزاران نفری که در حمایت از تظاهرکنندگان داخل کشور و به امید سقوط دولت احمدی‌نژاد سر از پا نمی‌شناختند. افسوس که آن شور و هیجان خیلی زود فروکش کرد. چرا؟ شاید پاسخ آن را بتوان در مقایسه حرف‌های امسال اکبر گنجی با آن چه سال گذشته می‌گفت پیدا کرد.


گنجی در هفته‌های اخیر با سخنرانی و مقالات متعددی که نوشته، به چالشی جدی برای کلید‌داران حرم جنیش سبز تبدیل گشته است. وی که چند روز پیش پیروزی موسوی در انتخابات سال گذشته را زیر علامت سوال برده بود اکنون در مقاله جدید خود یک گام جلوتر رفته و با رد رهبری موسوی و کروبی می‌گوید که اصلا چیزی بنام جنبش سبز وجود خارجی ندارد.


اظهارات امروز گنجی را با نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش در سال گذشته مقایسه کنید. آن زمان که به همراه سروش، کدیور، مهاحرانی و عبدالعلی بازرگان (هنوز نمی‌دانم که ایشان چرا وارد این داستان شد) اعلامیه صادر کرد و خواسته‌های حداقل جنبش سبز را به اطلاع هموطنان رساند و مهاجرانی جمع پنج نفره‌شان را اتاق فکری جنبش سبز معرفی کرد. زمانی که اکبر گنجی به طرفداری از جنبش سبز به مخالفت با محسن مخملباف برخاست زیرا وی جرئت کرده و از تحریم‌های بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی دفاع نموده بود.


سال گذشته، دوستان هیچ نگرانی از پیروزی محتوم جنبش نداشتند و دغدغه اصلی شان این بود که مبادا «غیرخودی‌ها» خودشان را جلو انداخته و جنبش را صاحب شوند. ازاین رو، آوردن پرچم به تظاهرات ممنوع بود و دباشی که در کنار گنجی در اعتصاب غذای نیویورک سخن می‌گفت به هموطنان هشدار داد که از ورود نامحرمان به حریم جنبش سبز جلوگیری کنند.


آن دوران گذشت و به همراه آن، توهم درباره سقوط دولت احمدی‌نژاد و پیروزی سبزپوشان نیز از بین رفت. منظورم آن یک سالی است که ما تبعیدیان قدیمی به فسیل‌های سیاسی تشبیه می‌شدیم که باید راه و روش مبارزه را از دوستان اصلاح‌طلب حکومتی بیاموزیم. اما ما بخیل نبودیم و هنوز هم آرزو می‌کنیم که دوستان هرچه زودتر جای احمدی‌نژاد و خامنه‌ای را بگیرند.


من فکر می‌کنم که ترکیدن حباب‌های توهم در باره جنبش سبز به این دلیل است که مبارزه آن هم با این حکومت خونخوار حساب و کتاب‌های جدی‌تری دارد. آخر مگر می‌شود که میلیون‌ها نفر در خیابان‌ها به مبارزه خونین با حکومت مشغول باشند و خود را برای زندان و شکنجه نیز آماده کرده باشند اما آنچه به نام رهبری جنبش معرفی شده بود به چیزی بالاتر از مبارزه در چهارچوب قانون اساسی رضایت نمی‌داد؟


این که آقای موسوی در اظهار نظر به وقایع دهه شصت محذوریت دارد و کماکان به امام خمینی دخیل بسته است به دید ایشان از نظام برمی‌گردد. نظامی که ایشان خواهان سقوطش نیست ولی مردم تاب تحمل یک روز آن را ندارند. آقای موسوی می‌داند که اگر درب آن تاریکخانه باز شود و از آن جنایت‌ها سخن بگوید نه از امام چیزی می‌ماند و نه از نظام مقدسی که او برایش دلسوزی می‌کند.


خیلی‌ها تصور می‌کردند که می‌توان قیام سال گذشته را از جنبش سی ساله مردم ایران جدا کرد و سر مردم را کلاه گذاشت. نه دوستان، آنچه سال گذشته اتفاق افتاد نتیجه انتخابات قلابی نبود. محصول سی سال مبارزه مردم بود که از فضای باز شده پس از انتخابات استفاده کرد و مثل آتشفشان بیرون زد. همین پیوند ارگانیک بین قیام سال گذشته و جنبش سی ساله مردم است که «رهبران» سبز را به پاسخگوئی به جنایات دهه شصت و نقش خمینی مجبور می‌کند.


مبارزه با حکومت ولایت فقیه از همان روز اولی که خمینی به قدرت رسید شروع شد و دوستان اصلاح‌طلبی که تازه از راه رسیده‌اند باید در اولین گام، کلاهشان را از سر بردارند و به تمامی کشته‌شدگان، زندانیان، شکنجه‌شدگان و تبعیدیان سی سال گذشته ادای احترام کنند. در این صورت است که به جایگاه واقعی جنبش مردم واقف شده‌اند. گنجی اگر در اظهارات خودش صادق باشد، در گام‌های بعدی همین کار را خواهد کرد.

 

برای مقایسه اظهارت کنونی گنجی با آنچه در سال گذشته می‌گفت به این چند لینک مراجعه فرمائید:

مصاحبه راديويي اکبر گنجی در مورد بالندگی جنبش و رهبری موسوی و کروبی

سخنرانی در پارلمان اروپا و ادعای اینکه جنبش سبر با تحریم های اقتصادی مخالف است

بیانیه ۵ نفر که به اتاق فکری جنبش سبز معروف شد

مخالفت با مخملباف



 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته