-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

Latest News from Iran Green Voice for 11/05/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



بیژن حکمت: ما امروز در شرایطی در باره چیستی جنبش سبز گفتگو میکنیم- و حرف های بنده را باید تنها مقدمه ای بر این گفتگو دانست - که اصولن هستی یا تداوم این جنبش با فروخفتن تظاهرات خیابانی، زیر پرسش قرار گرفته است. در عین حال تکیه بر تعاریفی از جنبش اجتماعی که تشکیلات و رهبری را سازنده مفهوم آن میداند ویا تصور نوع معینی از رهبری و تشکیلات، باعث شده است تا حرکت، مبارزه و مقاومتی که در میدان سیاسی جریان دارد، شایسته نام جنبش اجتماعی قلمداد نشود.ازاینرو پیش از آنکه از جنبش سبز صحبت کنیم و بررسی کنیم که آیا فقط جنبشی مدنی است یا جنبشی سیاسی که استراتژی و راهکارهایی برای تحقق خواست های مدنی خود دارد، بدنیست اول به تفاوت و رابطه کنش جمعی و جنبش اجتماعی اشاره کنیم. 

کنش جمعی مانند تظاهرات، اعتصاب و غیره میتواند به شکل خودجوش یا سازمانیافته به گِرد مطالبات گوناگونی رخ دهد، ابعادی گسترده یا خرد داشته باشد. ولی همیشه هدف آنست که منفعتی عمومی را که خود افراد شرکت کننده قادر به تامین آن نیستند، بمیانجی دولت، کارفرما یا هر نهاد دیگری برآورده سازند. بنابر این در کنش جمعی ما از جمع یا گروهی سخن میگوییم که شاخص آن نه هویت این گروه نه گستره و سازمانیافتگی آنست.ولی آیا میتوان هر کنش جمعی را با این هدف جنبش اجتماعی نامید؟
معمولن در جامعه شناسی جنبش های اجتماعی، گستره و سازمانیافتگی یا استمرار کنش جمعی را از نشانه های یک جنبش اجتماعی بحساب میاورند. اما باید دقت کرد که این نشانه ها هیچکدام تعریف جنبش اجتماعی و برسازنده مفهوم آن نیستند. اینها همه متغییر های مستقل یا وابسته ای هستند که حضور و درجات آن در کنش های جمعی متفاوت است. ازینرو میتوان از جنبش های گسترده یا محدود سخن گفت و یا جنبش هایی که کمتر یا بیشتر سازمانیافته هستند. یا حتی جنبش هایی که برخی ازین نشانه ها در آن دیده نمیشود.
مثال کلاسیک آن، تظاهرات کاملن خودجوش مردم شهر لایپزیک در سال 1989 است که بدون هیچ نوع رهبری، سازمان وهماهنگی، هر دوشنبه در یکی از میادین شهر برگزار میشد و گسترش میافت. آنچه این کنش جمعی را به جنبش تبدیل میکند پیوستگی و استمرار آنست. در لهستان برعکس از نخستین اعتصاب ها در سالهای هفتاد - هفتاد ویک تا استقرار دمکراسی در سال 1989، ما با جنبشی مواجهیم که اشکال مختلفی از سازمانیابی، رهبری و کنش های جمعی را تجربه میکند. جنبشی که با خواست تشکیل اتحادیه مستقل کارگری آغاز میگردد و به حرکتی فراگیر برای گذر به دمکراسی تبدیل میشود، از برش های افت و خیز و شکست و پیروزی میگذرد.
اگر قرار بود ما با حرکت از تعاریف در باره این جنبش ها قضاوت کنیم، میشد گفت که حرکت مردم لایپزیک اصولن جنبش اجتماعی نیست و بدون سازمان و رهبری به پیروزی نمیرسد که رسید. یا در لهستان در هر برشی از سرکوب و عقب نشینی میشد گفت که جنبش نابود شده چون اعتصاب ها فروخفته و رهبری کمیته موقت هماهنگی ناکارآمدست.

ازینرو فکر میکنم تعاریف کلی را در بررسی جنبش سبز باید کنار گذاشت و روند واقعی شکل گیری اعتراض و مایه های فکری و سیاسی آنرا مورد بررسی قرار داد، آنگاه میتوان از شاخص ها، مفاهیم و ابزار تئوریک جامعه شناسی جنبش های اجتماعی نیز برای دریافت ویژگی های این جنبش استفاده کرد.

مقدمه یا پیش زمینه جنبش سبز
مقدمه یا پیش زمینه جنبش سبز، کارزار انتخاباتی نامزدهای اصلاح طلب بویژه میرحسین موسوی بود که موجب بسیج چند صد هزارنفری طرفدارانش در تهران و شهرستان ها شد. ستاد های انتخاباتی، شبکه های حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب، روحانیون مبارز و گروه ها و سازمانهای دانشجویی در سازماندهی این کارزار همه نقش داشتند. یعنی پیش از بروز جنبش اعتراضی شبکه ای از روابط تشکیلاتی رسمی و غیر رسمی در سراسر کشور بوجود آمده بود که قاعدتن در فردای انتخابات یکباره از هم نمی گسلد و میتوان از آنها بعنوان نخستین شبکه های جنبش سبز نام برد. مسلمن تظاهرات پراکنده ای که از همان روز اعلام نتایج انتخابات تا تظاهرات بزرگ 25 خرداد رخ داد و به سرکوب خونین دانشگاه در شامگاه یکشنبه 24 خرداد انجامید، بیشتر خودجوش بود و حد اکثر میتوان شبکه های دانشجویی را در بروز آن دخیل دانست. ولی تظاهرات 25 و 27 خرداد هردو با دعوت صریح یا ضمنی موسوی همراه بود، بعد ازین تمامی تظاهرات تا 6 دیماه روز عاشورا همه بدون فراخوان، خودجوش و از طریق ارتباطات تلفنی و اینترنت صورت میگیرد.
ازینرو اگر کنش های جمعی جنبش سبز را در تسلسل آن بدیده بگیریم میبینیم که که این کنش ها از رهبری و سازمانیافتگی بیشتر بسوی رهبری و سازمانیافتگی کمتر سیر میکند و مسلمن سرکوب و دستگیری وسیع فعالان سیاسی در این روند تاثیر تعیین کننده داشته است. نتیجه انکه در شرایط استبدادی که شبکه های رسمی احزاب و سازمان ها کارکرد خود را از دست میدهند، ساختن شبکه های اجتماعی اهمیت ویژه ای میابد. به گفته علی هنری که از پژوهشگران جنبش های اجتماعی است این شبکه ها میتوانند نقشی کلیدی داشته باشند چه از طریق توزیع آگاهی، اخبار و برنامه ها در میان افراد همسو و چه از نظر ایجاد انگیزه اجتماعی و اخلاقی مشارکت ومبارزه برای یک منفعت عمومی.

نخستین مایه های سیاسی و مطالباتی جنبش
رویکرد مطالبه محورِ گرایش های دمکرات و سازمانهای جامعه مدنی و برگرفتن پاره ای ازین مطالبات در برنامه های میرحسین موسوی و بویژه مهدی کروبی، زمینه همگرایی گسترده ای را در انتخابات پدید آورد. اتحادی نانوشته میان طرفداران این دو نامزد و گرایش های دمکرات و سکولار قلم خورده بود که به واکنش عمومی به سیاست های مخرب محمود احمدی نژاد، باری مثبت و ایجابی میداد.
همین اتحاد بود که ملیون ها ایرانی را در اعتراض به کودتای انتخاباتی به کف خیابان ها کشید و توانست تحریم گران را نیز با خود همراه سازد. در تمامی این مطالبات رعایت حقوق فردی و اجتماعی شهروندان نقطه گرهی بود. ازینرو میتوان گفت که نخستین مایه های سیاسی و مطالباتی جنبش اعتراضی در دوران پیش از انتخابات فراهم آورده شده بود. بخش بزرگی از مردم بویژه جوانان و فعالان مدنی و سیاسی به این نتیجه رسیده بودند که پیروزی موسوی یا کروبی میتواند بخشی از مطالبات و حقوق آنانرا بر آورده کند یا دستکم شرایط مساعدتری برای مبارزه در راه احقاق این حقوق فراهم آورد.
بدون توجه به این پیش زمینه سیاسی، محتوای حق طلبانه جنبش اعتراضی دستکم در مراحل نخستین، تنها از شعارهای تظاهرات برخواندنی نیست. مسلمن شعار "رای من کو"، اعتراض به زیر پا گذاشتن یکی از حقوق اساسی مردم است ولی شعار هایی را که در حمایت از موسوی و کروبی داده میشود تنها با توجه به برنامه انتخاباتی آنها و تاکیدشان بر حقوق اساسی مردم، میتوان بعنوان شعارهای حق طلبانه تفسیرکرد. ازینرو اگر حتی در این جنبش فقط به تظاهرات توجه کنیم، بسختی میتوان جنبش سبز را آنطور که بشیریه میگوید به " شورش تقلب انتخاباتی" تقلیل داد.

گذر جنبش از اعتراض به تقلب در انتخابات
فزون براین، جنبش سبز به تندی از یک جنبش اعتراضی به تقلب در انتخابات گذر کرد. پرسش دیگر این نبود که چرا در انتخابات تقلب کردید. بلکه چرا حق تظاهرات نمیدهید؟ چرا نشریات را میبندید؟ چرا حبس و شکنجه میکنید ؟ چرا تجاوز میکنید؟ چرا تظاهرات مسالمت آمیز را به خاک و خون میکشید؟ حکومت در واکنش به اعتراض به تقلب انتخاباتی از خود واکنشی بروز داد که تقلب مسئله ثانوی شد و نقض حقوق، استبداد و سرکوب در کانون مبارزه قرار گرفت. اعتراض به تقلب، به اعتراض به استبداد سرکوبگر بدل شد. حال کسانی که امروز بعد از یکسال و نیم دوباره پرسش کم وکیف تقلب و تعداد آراء را چون پرسشی سیاسی مطرح میکنند، از شرایط حال دور مانده اند.

امروز دیگر رای من کو اصولن دیگر پرسش نیست. پرسش اینست که که حیثیت من کو؟ فرزند من کو؟ چرا اجازه سوگواری ندارم؟ چرا بچه ها در زندانند؟ چرا انفرادی، چرا شکنجه، چرا اعدام؟ اینها پرسش های کنونی جنبش سبز در وضعیت کنونی هستند و پاسخ همه این چراها ولایت خامنه ای است که هرگز با چنین بحران مشروعیتی مواجه نشده بود و اینک با خود کل نظام را زیر پرسش برده است. اگر به فرض محال حتی در انتخابات تقلبی هم نشده بود، برخورد حکومت به ظن تقلب و اعتراض به آن، صورت مسئله را تغییر داده است.

بنظر من جنبش سبز نخستین جنبش بزرگ حق طلبانه و اعتراض به نقض حقوق اساسی ملت در تاریخ ایرانست و از حق طلبی تا دموکراسی میدانید که یکی دو گام بیشتر فاصله نیست... اگر شعار اصلی انقلاب مشروطه حاکمیت قانون و شعار نهضت ملی در دوران ملی کردن صنعت نفت، حاکمیت ملی بود، در جنبش کنونی شعار اصلی یا گفتمان غالب، احقاق حقوق فردی و اجتماعی ایرانیان است. بدون تردید پرسش حقوق ملت در جنبش های پیشین هم جایگاه مهمی داشت ولی در انقلاب مشروطه ما با جامعه ای سنتی مواجه بودیم که زمینه اجتماعی حق طلبی را در ابعاد امروز نداشت. در دوران مصدق هم گرچه حقوق فردی و اجتماعی با چالش های فراوان روبرو بود، ولی کم و بیش رعایت میشد و نقض آن، زمینه ساز جنبشی اجتماعی نشد.

بسیاری از کنشگران حق طلبی جنبش سبز را ادامه انقلاب مشروطه میدانند و میکوشند چیستی و معنای جنبش سبز را از راه پیوند ان با گذشته دریابند. گفتمان تداوم که اغلب در عبارت " صد سال مبارزه برای آزادی" بازتاب میابد، گسست هایی را که در شرایط زندگی اجتماعی ما رخ داده بدیده نمیگیرد و تداومی را در خواست ها و اندیشه فرض میکند که در بررسی واقعی نمیتوان نشان داد. برای اینکه خواست ها، ارزش ها یا گفتمانی نسل اندر نسل ادامه یابد، باید نهاد هایی و جود داشته باشند که آنرا از راه تعلیم و تربیت از نسلی به نسل دیگر منتقل کنند. در کشورهای دمکراتیک، گذشته ازپراتیک روزمره زندگی اجتماعی، معمولن دستگاه اموزشی و نهاد ها و احزاب سیاسی این نقش را بعهده دارند. در ایران دستکم میشود گفت که استمرار فعالیت فکری و سیاسی احزاب سیاسی میتوانست ناقل این ارزش ها و تجدیدتولید کننده آن باشد. ولی ما اینجا به علل مختلف بیشتر با گسست مواجه هستیم. شاید زمینه و سرچشمه حق طلبی یا خواست های دمکراتیک جنبش سبز را باید همانطور که مهرداد مشایخی و علیرضا مناف زاده نوشته اند در جهانی شدن فرهنگ حقوق بشر و پیدایش یک جهانفرهنگ جستجو کرد.

جنبش سبز بمثابه جنبش سیاسی
گفتیم که جنبش سبز از دیدگاه خواست ها و مطالبات خود یک جنبش حق طلبانه است ولی اگر ما تنها این سویه جنبش را در نظر بگیریم، از سویه سیاسی آن چشم پوشیده ایم. جنبشی که محتوای اساسی آن حقوق فردی و اجتماعی است زمانی در عین حال یک جنبش سیاسی است که هدف، راهبرد و رهبرانی برای رسیدن به مطالبات خود داشته باشد. اگر در آغاز جنبش، هدف اصلی ابطال انتخابات و برگزاری انتخاباتی سالم در چارچوب نظام بود و موسوی و کروبی رهبران طبیعی برای رسیدن به این هدف بودند، سرسختی حکومت در برابر جستجوی راه حلی درون نظام، سرکوب، زندان، شکنجه و کشتار، اعتراض به تقلب را به اعتراضی نسبت به کل حکومت و رهبری نظام تبدیل کرد و اصولا حقانیت جمهوری اسلامی را برای بسیاری که تا دیروز فقط اصلاح آنرا میخواستند، زیر پرسش برد.
کافیست فقط بصورت نمادین به گفته عبدالکریم سروش گوش فرا دهیم که با نوشته هایش و نشریه کیان سهم بزرگی در سازگار کردن دین با دمکراسی داشت. امروز او هم از حکومت دینی دست کشیده و طرفدار جدایی دین از دولت شده است.
همبستگی گسترده در میدان تظاهرات و گفتگوهای پیوسته ای که در شبکه های سبز و در هزاران صفحه اینترنتی بین جمهوریخواهان و طرفداران اصلاح نظام اسلامی پدید آمده است تا حدی بر گفتمان موسوی و کروبی هم تاثیر گذاشته است. مهدی کروبی میگوید مردم باید بتوانند بین حکومت دینی و غیر دینی انتخاب کنند.
موسوی نیز از بیانیه یازدهم ببعد پیوسته بر تکثر جامعه و جنبش سبز تکیه میکند. دراین بیانیه میگوید "...تاریخ بروشنی نشان میدهد که هرگاه حکومت ها خواسته اند بسوی محو تنوع و تعدد موجود در جامعه بشری دست دراز کنند چاره ای جز متوسل شدن به چهره های ظاهرآ گوناگون اما در جوهر، استبداد نداشته اند..."
و میافزاید : "مردم ما اینک با پوست و گوشت و استخوان خود دریافته‌اند که تنها راه همزیستی مسالمت‌آمیز سلیقه ها و گرایش‌ها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی می‌کنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شیوه‌های زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینه‌ ای است که آنان را به یکدیگر پیوند می‌زند،اگرچه فهم‌های ضعیف و باژگونه از دین هضم نکنند که این اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دین حق و آئین خاتم و صراط مستقیم نیست، بلکه یعنی اجباری در دین وجود ندارد..."
نتیجه منطقی چنین نظری آنست که همزیستی مسالمت آمیز دیدگاه ها و هویت های گوناگون، باز شناختن برابری حقوقی افراد جامعه در اداره امور کشور و الغای تبعیض هایی است که به مفسرین رسمی دین و شیعه حقوقی ویژه میبخشد. این گفتار موسوی با پذیرش دین سالاری در تناقض است ولی نشانه تحول پذیری و حساسیت او به تکثر و تحول جنبش سبزست.

حکومت دینی در رحمانی ترین تفسیر خود بر اساس تبعیض بنا شده است
پذیرش تکثر کنشگران و گفتمان ها در جامعه و در جنبش سبز درست به معنای آنست جنبش از ابطال انتخابات و برگزاری یک انتخابات سالم در چارچوب نظام فراتر رفته است. موسوی گرچه در بیانیه هفدهم خود خواهان تغییر قانون برای انتخاباتی میگردد که "شرکت همه ملت را علیرغم تفاوت در آراء و اندیشه ها تضمین کند" و اخیرا هم پذیرفته است که "..هرنوع تغییری در سطح ملی میتواند مورد قبول باشد که امکانات یک انتخابات آزاد، رقابتی و غیرگزینشی را فراهم آورد.." ولی آنرا بنوعی به تغییر قانون اساسی پس از اجرای بی تنازل آن مشروط میسازد. اردشیر امیرارجمند مشاور ارشد موسوی هم گرچه معتقد است : " جنبش سبز وارد مرحله تعمیق و گسترش گفتمان دمکراتیک شده است " ولی فکر میکند " به جهات عدیده در شرایط حاضر آنچه میتواند جنبش را به پیروزی برساند چارچوب قانون اساسی است." ...و بین حرکت در این چارچوب و اعتقاد به تک تک اصول آن فرق میگذارد. بدینترتیب از دید او اجرای قانون اساسی یک راهکار برای پیروزی جنبش است ولی هدف غایی جنبش از دیده فرو گذاشته میشود و معنای تعمیق گفتمان دمکراتیک در پرده میماند.
بنظر من اجرای بدون تنازل قانون اساسی آن راهبردی نیست که بتواند اتحاد مستحکمی بین گرایش های متکثر سبز پدید آورد. مسلمن در مبارزات جاری چاره ای جز تکیه به برخی از قانون های موجود و حقوق ملت در قانون اساسی نیست: حق تظاهرات، حرمت زندانیان سیاسی، ممنوعیت شکنجه و غیره ولی این با دورنمایی که بتواند همزیستی گرایش ها و منافع متکثر را در جامعه تامین کند تفاوت اساسی دارد. حکومت دینی در رحمانی ترین تفسیر خود بر اساس تبعیض بنا شده است.

امروزتکثر جنبش سبزبمعنای حضور و همزیستی گرایشهای دمکراسی خواهانه ای که طرفدار جدایی دین از دولت هستند با گرایش های دیگری است که خواهان پیوند سست تری بین دین و دولت هستند چه بمیانجی تفسیر دیگری از قانون اساسی و چه با پیش کشیدن تغییراتی که اختیارات رهبری را محدود و یا ولایت فقیه را بکلی از قانون اساسی حذف میکند. ما جمهوریخواهان که خواهان جدایی دین از دولت هستیم با سایر گفتمان ها در رقابتیم و میکوشیم دیدگاه و نظام مطلوب خود را با نقد دین سالاری در جنبش ترویج و باصطلاح معنی سازی کنیم. در زمینه استراتژی جنبش نیز ما هدف خود را برگزاری یک انتخابات آزاد با شرکت همه گرایش های سیاسی جامعه میدانیم که بیشتر به آن خواهم پرداخت.

اما با وجود تمام تفاوت ها در هدف غایی و هدف استراتژیک، زمانی که موسوی و کروبی برای احقاق حقوق مردم حتی در چارچوب همین نظام مبارزه میکنند، ما متحدین آنان در جنبش سبز هستیم و حرمت آنان را پاس میداریم. پیروزی دمکراسی در ایران بدون یک آشتی ملی درون جنبش دمکراسی خواهانه ایران امکان پذیر نیست. مردم در خیابان ها با هم اشتی کرده اند و در کنار هم میرزمند، شایسته است که فعالان سیاسی نیز در عین طرح انتقادات خود، ضرورت همبستگی و حرمت دیگری را فراموش نکنند.

انتخابات آزاد
باری گفتیم استراتژی ما برای گذر به دمکراسی، انتخابات آزادست. امروز همه برسر انتخابات آزاد به عنوان خواست یا مطالبه ای که چون یک حق در اعلامیه جهانی حقوق بشر هم آمده است توافق دارند، ولی برای ما انتخابات آزاد راهکاری برای رسیدن به دمکراسی است. چون انتخابات آزاد فقط مکانیسم تامین حاکمیت مردم در نظام های مردم سالار نیست، یکی از اشکال گذر از استبداد به دمکراسی نیز هست و دراین معنای دوم است که میتوان از استراتژی انتخابات آزاد سخن گفت.
انتخابات آزاد یکی از اشکال بر جسته گذر به دمکراسی در سه دهه اخیر بوده است و تفاوت اساسی آن با انقلاب و فروپاشی، شرکت دستکم بخشی از حکومت در روند گذرست. شرط لازم انتخاباتی که راهگشای دمکراسی باشد، تمکین حاکمیت استبدادی است و هدف راهبرد انتخابات آزاد واداشتن آن به چنین تمکینی است.
مسلما پیدایش مجموعه شرایطی که میتواند با آمدن مردم به صحنه، پیروزی چنین گذری را از راه مصالحه و انتخابات تامین کند تنها در اختیار نیروهای مخالف نیست، ولی کوشش برای فرادستی استراتژی انتخابات آزاد در میان مخالفان و در جنبش سبز میتواند دستکم یکی از عوامل موفقیت آنرا پدید آورد. سازمانیابی به گِردِ این استراتژی گام دومی برای تسهیل پیروزی آنست.
انتخابات آزاد دارای پیش شرط هایی است که آزادی زندانیان سیاسی، آزادی احزاب و مطبوعات را میتوان مهمترین آنها دانست ولی بر اساس تجربه های موجود نباید تحقق این ازادی ها را گامهایی تدریجی و پی در پی برای رسیدن به انتخابات آزاد دانست. لیبرالیزاسیون تدریجی و از بالا در سطح خودی ها و کمی فراتر از خودی ها در دوران خاتمی آزمایش شد و به شکست انجامید. نمیتوان تصور کرد که احمدی نژادها یا لاریجانی ها حتی زیر فشار به این نوع آزادسازی دست یازند. آنها احتمالا به سیاست سرکوب و تحدید باقیمانده آزادی ها ادامه خواهند داد و جمهوری اسلامی را به سمت فروپاشی خواهند راند. فقط توازن معینی از قدرت و نزدیک شدن چشم انداز فروپاشی ممکن است حاکمیت یا بخش هایی از آنرا به مصالحه با اپوزیسیون و پذیرش انتخابات آزاد و پیش شرط هایش یکجا وادار کند.
قواعد و معیار های یک انتخابات آزاد نیز در معاهدات و بیانیه های بین المللی به روشنی بیان شده و بیانیه شورای بین المجالس در سال 1994 یکی از گسترده ترین آنهاست. پایه و اساس چنین انتخاباتی برابری حقوقی شهروندان برای انتخاب کردن و انتخاب شدن است و در دوران گذر پرسش کلیدی حق نامزد شدن مخالفان حکومت با هر اندیشه و عقیده ایست.
اگر دریک دمکراسی تثبیت شده قانون اساسی بنیاد و پیشنهاده انتخابات آزادست و نقش انتخابات بازتولید حاکمیت مردم است، در دوران گذر، قانون اساسی زمینه قانونی انتخابات نیست. تنها قراردادِ مخالفان با حاکمیت، زمینه قانونی انتخابات آزاد را فراهم میاورد. حتی بازگشت به یک قانون اساسی دمکراتیک که اقتدار گرایان نقض کرده اند تنها به اعتبار این قرارداد معتبرست و نه چون روزی به رای مردم تصویب شده است و اگر برای رعایت صورت قانون تغییراتی در قانون اساسی موجود نیز صورت گیرد باز این خود جزئی از قرارداد برای برگزاری انتخابات آزادست و نباید این تغییرات را هدفی جداگانه بشمار آورد که در استراتژی الویت دارد.
دوران گذر فاصله ای بین دو نظام است، دورانی مواج، بی اطمینان و بیقرار بین دو ساختار سیاسی نسبتا ثابت و مقرر. این دوران را نمیتوان با هنجارها و رفتار های پیشدیدنی بازشناخت چه مشخصه آن درست تعارض و ستیز بر سر هنجارها و رفتارهاست. نه در لهستان تقسیم نامزدها بین حزب کمونیست و معترضان زمینه ای در قانون اساسی داشت و نه تفویض اختیارات ویژه به پینوشه با قانون اساسی خوانا بود. ولی همین توافق ها بود که راه را برای ساختن قواعد دمکراتیک، انتخابات آزاد و تغییر قانون اساسی هموار میکرد.
در ایران نیز تحقق انتخابات آزاد میتواند با تفسیر قانون اساسی جمهوری اسلامی و/یا با تغییراتی در آن همراه گردد.اما پایه اساسی انتخابات آزاد پیمان اپوزیسیون با حکومت است که خود مستلزم گسترش جنبش سیاسی مخالفان و تغییر توازن نیرو بنفع دمکراسی خواهان است.
کنشگران جنبش سبز نه تنها دارای اندیشه و عقاید گوناگون هستند بلکه مطالبات دمکراتیک آنان نیز گستره و کیفیت های متفاوت دارد. آنچه از آغاز مایه و ملاط همبستگی جنبش سبز شد، راه رسیدن به این مطالبات یعنی انتخابات و صندوق رای بود، آنچه امروز نیز میتواند وحدت و هبستگی جنبش سبز را حفظ کند همین راهبرد سیاسی انتخابات آزادست که به دمکراسی خواهی های گوناگون اجازه میدهد با شرکت در انتخابات تبلوری با قاعده داشته باشند و وزن اجتماعی خود را بیازمایند. اگر دیروز حمایت از میرحسین موسوی و مهدی کروبی در انتخاباتی رقابتی و محدود راهگشا مینمود، اینک پس ازین تجربه یکساله که "جنبش سبز وارد مرحله تعمیق و گسترش گفتمان دمکراتیک شده است"، ترجمان سیاسی این ژرفا و گسترشِ گفتمان، انتخاباتی آزاد با شرکت همه گرایش های سیاسی جامعه است. ازینرو نه تنها لغو نظارت استصوابی بلکه اذعان همگان به حق نامزدی دیگران شرط اصالت این راهبردست.
جنبش اجتماعی بدون وحدت روی یک شعار اصلی به پیروزی نمیرسد. اگر تا دیروز برکناری احمدی نژاد شعار جنبش بود، امروز همانطور که در هفدهمین بیانیه موسوی هم آمده است، این شعار، انتخابات آزاد است. اگر میرحسین موسوی بر سازمانیابی راه سبز امید با منشوری جداگانه اصرار دارد باز نقطه تلاقی و اتصال این این گرایش با سایر گرایش های آزادیخواهانه همین راهبرد انتخابات آزادست که میتواند امکان کنش جمعی هدفمندتری را در فرصت های سیاسی آینده فراهم آورد.

من تردیدی ندارم که فصل کاملن جدیدی در مبارزه برای آزادی و دمکراسی در میهن ما گشوده شده است. ایستادگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و صد ها زندانی سیاسی آزادیخواه با گرایش های سیاسی متفاوت و همبستگی شگرفی که بین مردم و فعالان سیاسی پدید آمده است، همه نشانه های قوام یافتن جنبشی است که بتدریج سازمانهای در خور خود را خواهد یافت و جوابی سخت به سرکوبگران خواهد داد.

 ----------------------------------------------------

-1- متن ویراستاری شده سخنرانی بیژن حکمت در انجمن فرهنگی-اجتماعی ایرانیان در فرانسه، بتاریخ 31 اکتبر 2010
-2-علی هنری،" تأملی در شبکه‌های اجتماعی مجازی سبز" و "سه دهه تحول و بی‌خبری اکبر گنجی"
http://tehranreview.net/articles/4778
http://tehranreview.net/articles/5625
- 3-مصاحبه با حسين بشيريه : انقلاب و ضد انقلاب در ايران
http://www.radiofarda.com/content/o2_logos_interview/1895378.html
- 4-مهرداد مشایخی، خیزش نسل سومی‌ها، جهانی شدن و هویت تلفیقی جوانان
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=23927
- 5-علیرضا مناف زاده، جهان-فرهنگ و جُنبشِ سبز
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic2/more/22939/
- 6-میرحسین موسوی
http://www.kaleme.com/1389/04/22/klm-25520
- 7- اردشیر امیر ارجمند، تغییر در ایران برای یک حکومت دموکراتیک
http://zamaaneh.com/special/2010/10/post_43.html
 


 


ندای سبز آزادی: روز پنج شنبه 13 آبان و هم زمان با بیست و هشتمین سالگرد عروج شهید جاوید مجید میرعباسی، تعدادی از زنان عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی با حضور د رمنزل خانم مصوری منش همسر شهید، یاد و خاطره او را گرامی داشتند.

به گزارش نوروز در این نشست، خانم مصوری منش، نماینده مجلس ششم با تأکید بر ضرورت پی گیری اهداف عالیه شهداء که در جهت حفظ شعار استقلال، آزادی و جمهور اسلامی جان باختند، گفت: متأسفانه امروز سوء استفاده از نام و یاد شهداء متداول شده است و در حالی که شهدا از تمام تعلقات مادی دنیا از جمله خانواده عزیز خود و زن و فرزند و موقعیت های اجتماعی شان گذشتند، امروز عده ای دنیاطلب که کاملا گفتار و عملشان با هم د رتناقض است، خود را میراث داران شهداء قلمداد می کنند. در حالی که ما 28 سال تمام خون دل خوردیم و فشارهای مادی و روحی و عاطفی را تحمل کردیم و جای خالی عزیزسفرکرده مان را سبز نگاه داشتیم تا روزی شاهد آزادی و آبادی جامعه مان باشیم.جامعه ای که عدالت در آن مستقر باشد و مردم از فقر فرهنگی و مادی در آن در رنج نباشند. و جای بسی تأسف است که مسیر انحرافی طی شده موجب فاصله گرفتن از آرمان های شهداء و اهداف مقدس آنان شده است.لازم به ذکر است که شهید مجید میرعباسی همسر خانم مصوری منش آذرماه سال 61 درسن بیست و چهارسالگی در محل عین خوش و پس از تنها یک سال و نیم زندگی مشترک به شهادت رسید در حالی که از او یک فرزند پسر 11 ماهه و یک جنین سه ماهه دختر به یادگار ماند.
در ادامه این ملاقات به درخواست حاضرین خانم زهرا مجردی همسر دکتر محسن میردامادی دانشجوی خط امام و شاکی از کودتاگران نظامی، در ارتباط با واقعه تسخیر سفارت آمریکا توضیحاتی به شرح ذیل ارائه داد:
در حالی که هر سال در سال گرد تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام، بلندگوهای تبلیغاتی دولتی در ستایش این عمل سازها می نوازند، دو سال است که در چنین روزی آقایان دکتر امین زاده و محسن میردامادی از افراد مؤثر در تسخیر سفارت آمریکا و پی گیر تحقق شعار استقلال که از شعارهای اصلی انقلاب بود، در بند ستم به سر می برند. به نظر می رسد موضوع تسخیر لانه جاسوسی آمریکا امروز به حربه ای در دست مسئولان حکومتی تبدیل شده که بدون در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان و نیز منافع ملی کشورمان، هر روز در آن آتش می دمند.
وی هم چنین تأکید کرد: دانش جویان آرمان گرایی که براثر نگرانی از به خطر افتادن منافع عالیه انقلاب اسلامی و برای حفظ استقلال کشورشان، دست به اشغال سفارت آمریکا زدند، در آن زمان هرگز باور نمی کردند روزی منافع ملی توسط عناصر دنیاطلبی از داخل قدرت مورد هجوم قرار بگیرد و بازیچه دست آنان شود به نحوی که مردم بر اثر بی تدبیری و مماشات حکومتگرانشان نگران آینده فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور و منافع ملی باشند. حکومت گرانی که از تحریف اندیشه ها و موضع گیری های امام نمی هراسند و برای نمونه اعلام می کنند که زمانی مجلس در رأس امور بوده و حالا دیگر نیست. و جلوی چشمان حیرت زده مردم، به قانون بی اعتنایی می کنند.

 


 


ندای سبز آزادی: چهار نیروی امنیتی عصر امروز( پنج شنبه) با مراجعه دوباره به خانه پدری نازنین خسروانی، روزنامه نگار بازداشت شده، بدون ارائه هیچ گونه حکمی از آنها خواستند که در را باز کنند تا اقدام به تفتیش مجدد خانه کنند. آنها از هرگونه توضیحی در این باره خودداری و تهدید کردند که در صورتی که نگذارند وارد خانه بشوند، درها و پنجره ها را خواهند شکست.
به گزارش کلمه، خانواده خسروانی بارها از ماموران درخواست حکم قضایی کردند که با این پاسخ ماموران روبرو شدند که « اگر ما به شما حکمی ارائه بدهیم آن را روی اینترنت منتشر می کنید و یا ممکن است که پاره کنید.»
خانواده خسروانی ضمن تماس با پلیس ۱۱۰ از آنها خواستند که لااقل آنها با حضور در محل، مدارک مامورانی را که ادعا می کنند از وزارت اطلاعات هستند بررسی کنند.پس از حضور پلیس و تایید مدارک شناسایی آنها ،خانواده خسروانی اجازه ورود به ماموران دادند.
ماموران پس از ورود به خانه خطاب به مادر نازنین خسروانی گفتند :«ما مدرک داریم که در خانه شما یک کیس کامپیوتر و یک نوت بوک وجود دارد. یا خودتان بگویید کجاست یا ما مجبور می شویم با چاقو همه مبل ها را پاره کنیم تا پدایشان کنیم.»
این ماموران که صبح چهارشنبه نازنین خسروانی را دستگیر کرده بودند، امروز نیز برخورد بسیار نامناسبی با خانواده او داشته و با پرخاشگری با آنها صحبت کرده و همه خانه را نیزمورد تفتیش قرار دادند اما در نهایت آنچه می خواستند نیافتند .
ماموران امنیتی در زمان دستگیری خسروانی نیز ابتدا به اشتباه به خانه همسایه خانواده خسروانی مراجعه کرده و برخوردهای بسیار نامناسبی با همسایه آ نها داشتند که این موضوع منجر به تماس تلفنی همسایه با پلیس ۱۱۰ شد . ماموران آنچنان داد و فریادی مقابل منزل خسروانی به راه انداخته بودند که موجب اضطراب و ناراحتی ساکنان کوچه شده بودند .ماموران پلیس ۱۱۰ ضمن مراجعه به محل،با سرتیم ماموران اطلاعات که حاجی صدایش می زدند، صحبت و تذکر دادند که حق نداشتند برای همسایه ها ایجاد مزاحمت و سر و صدا کنند که با بی اعتنایی سرتیم ماوران اطلاعات مواجه شد.
نازنین خسروانی از روزنامه نگاران اصلاح طلب محسوب می شود که با روزنامه های نوروز ،بهار ، دوران امروز ،کارگزاران، سرمایه ، شرق و اقبال …همکاری داشته است .روزنامه هایی که همگی پس از مدتی فعالیت توقیف شدند.

 


 


ندای سبز آزادی: طی سالهای اخیر بویژه در ماههای گذشته و پس از شدت یافتن تحریمها ، حکومت ایران تلاش فراوانی برای گسترش روابط تجاری ، بانکی و نفتی با چینی ها به خرج داده است. چینی ها هم متقابلا در حوزه همکاریهای نظامی و صنعتی در ایران بسیار فعالتر از همیشه ظاهر شده اند و سعی کرده اند از موقعیت پیش آمده نهایت استفاده را ببرند. در این میان البته نقش مقامهای موثر دفتر رهبری ایران و نیروهای سپاهی و امنیتی در تقویت روابط با دولت چین آشکارا دیده می شود.
شاید یکی از علل اصلی جهش ارتباطات اخیر بین دو کشور ، مقاومت چینی ها در برابر بخشی از تحریم های اعمال شده علیه حکومت ایران است و پایبندی به اجرای قرار دادهای فی مابین دو دولت علیرغم فشارهای جهانی.

بعلاوه چین که بعنوان اژدهای اقتصادی عصر حاضر رشد عظیمی را تجربه می کند نیاز به بازارهای تازه و ورود به عرصه های اقتصادی بیشتری دارد که برخی ریسک های سنگین اقصادی و سیاسی آنان را موجه می سازد. بویژه دولتی مانند دولت ایران که منابع سرشار انرژی را در اختیار دارد و برای ماندگاری بر مسند قدرت و حفظ حکومت علیرغم تزلزل مشروعیت ، از خدشه دار شدن استقلال کشور هم ابائی ندارد ، طعمه مناسبی برای اقتصاد مهاجم چینی بشمار می رود.

بررسی محتویات یک یرونده استراتژیک اقتصادی میان ایران و چین نشان می دهد که در سال های 2001 و 2002 میلادی دیدارهایی بین مقامهای نفتی ایران و چین صورت پذیرفت تا بر آن اساس شرکت " سین وپک" انجام فعالیت هایی اکتشافی در آبهای خلیج فارس را بر عهده گیرد و منابع جدید نفت و گاز ایران را شناسایی کند. سقف هزینه ای که برای این امر اختصاص یافت حدود 4 میلیارد دلار بود. وجود سفره های نفتی مشترک با کشورهای همسایه در خلیج فارس ، نیاز به انجام مطالعات و پژوهش های تخصصی و اکتشافی در منطقه برای توسعه میادین نفتی و ضرورت افزایش ذخایر نفت و گاز ، انگیزه انجام چنین مذاکراتی از سوی دولت اصلاحات بود.
پس از چندی ، علی اکبر ولایتی به نمایندگی از سوی دفترآیت الله خامنه ای ، از دولت وقت درخواست کرد تا گزارش مذاکرات همکاری با چینی ها به آن دفتر ارسال گردد و اقدامهای بعدی مستقیما تحت نظارت آن دفتر انجام پذیرد. از آن پس بود که سیر تحول محتویات قرار داد به مسیری دیگر منتهی شد.

گفتگوها در این باره بین نمایندگان ایران و چین تا سال 2005 و تحت کنترل مستقیم دفتر آیت الله خامنه ای ادامه یافت و سطح مذاکره از شرکت "سین وپک" به "چاینا پترولیوم" ارتقاء یافت که شرکت مادر فعالیت های نفتی چین محسوب می شد و "سین و پک" یکی از شرکت های زیر مجموعه آن بشنمار می آمد. در مارس سال 2005 و پس از بررسی های دقیق کارشناسان چینی ، آنها از طریق شرکت " چاینا پترولیوم" اعلام کردند آماده امضای قرار داد نهایی با ایران می باشند که روزانه تا سقف 800 هزار بشکه نفت را استخراج کنند. مشروط برآنکه مدت قرار داد 20 سال باشد و سقف پرداختی چاینا پتروالیوم به ایران ظرف این مدت بیش از یکصد میلیارد دلار نباشد. امضای این قرار داد که مورد تایید دفتر رهبری هم قرار گرفت متوقف ماند تا زمانی که دولت مورد نظر آنان ( دولت نهم ) بر مسند حکومت نشست و در آوریل همان سال ( 2005) این قرارداد به امضاء مقامهای دو کشور رسید.

از آنجایی که طبق قوانین ایران همه قرار دادهای مربوط به نفت و گاز بین ایران و دیگر کشورها باید به تایید مجلس ایران برسد ، مقرر گردید تا یک ارزیابی پارلمانی صورت پذیرد و نظر نمایندگان مجلس نسبت به موضوع این قرار داد سنجیده شود. در گزارشی که مقامهای پارلمانی ایران به دفتر رهبری ارائه کردند اعلام شد ممکن است به دلیل برخی تخلف های آشکار در انعقاد این موافقتنامه و واگذاری انحصاری فعالیت های نفتی درتعدادی از حوزه های نفتی به یک کشور خارجی آن هم برای مدت 20 سال مورد مخالفت برخی نمایندگان قرار گیرد و مشکلاتی را پدید آورد.
این وضعیت باعث شد تا گروهی از نمایندگان کمیسیون انرژی و افراد موثر در دفتر رهبری ایران به جلب نظر نمایندگانی که احتمال مخالفت آنها وجود داشت بپردازند و زمینه را برای تصویب این توافقنامه آماده کنند. بعلاوه مقرر شد پوشش مناسبی برای مطرح ساختن و موجه نشان دادن این قرار داد فراهم شود تا حساسیت نسبت به آن تا حد ممکن کاهش یابد.
طی این مدت با بیش از 50 نفر از نمایندگان مجلس که احتمال مخالفت آنها با طرح وجود داشت هم مذاکراتی صورت گرفت و رای آنها بدست آمد. این هماهنگی ها تا سال 2006 ادامه داشت تا اینکه قرارداد نفتی تحت عنوان " طرح بازسازی و توسعه صنعت نفت و گاز " به تصویب مجلس رسید.
چینی ها که از کسب چنین امتیازی به وجد آمده بودند برای نشان دادن حسن نیت خود در چهارم جولای سال 2006 میلادی نخستین پیش پرداخت این قرار داد را به حسابی که به همین منظور در یک بانک چینی گشایش یافته بود واریز کردند.

به گزارش کارشناسان ایران سبز ، در بخشی از این قرارداد قید شده بود که دولت ایران موظف است معادل 20 درصد سهم خود از درآمدهای این موافقت نامه را کالای چینی خریداری نماید که عملا سود سرشاری را نصیب تولید کنندگان چینی می ساخت. بعلاوه چون طرف ایرانی مدتی پس از تصویب قرارداد در مجلس از چینی ها خواسته بود که میزان استخراج نفت را از حوزه های نفتی مورد توافق ، از 800 هزار بشکه به یک میلیون بشکه در روز افزایش دهند ، طرف چینی هم پذیرش چنین افزایشی را منوط به افزایش میزان واردات کالا از چین نمود و مقرر شد که بجای 20 درصد قبلی ، تا 45 درصد از سهم درآمد ایران صرف خرید کالای چینی شود! (و به روشنی می توان دلیل اشباع بازار از کالای چینی و نابودی بخش عظیمی از تولیدات داخلی را در این نکته دریافت) تغییر این بند از متن قرار داد در دسامبر سال 2006 به امضای دو طرف رسید و مدت زمان آن هم تا سال 2026 میلادی مورد موافقت قرار گرفت.
بعلاوه قرار شد 200 هزاربشکه نفت مازاد بر قرارداد قبلی از سوی شرکت سی. ان . پی .سی . فاینانس شود.

این قرارداد و ضمائم آن تا ماه مه سال 2010 ادامه داشت و تاثیرات و تبعات آن روز به روز بر اقتصاد بیمار ایران آشکارتر می شد و نفوذ رو به گسترش صنایع و محصولات چینی و افول تولیدات داخلی و ورشکستگی صنایع ایرانی و رشد بیکاری موضوعی نبود که قابل کتمان باشد.
اما طی همین سال رویدادهای دیگری نیز بوقوع پیوست که باعث تغییرات بنیادی در این قرارداد شد و ضربه ای مهلک تر را به استقلال ایران وارد آورد. در پی بحرانهای ناشی از سوء مدیریت سیاسی و اقتصادی حاکمیت و رویدادهایی که تحمل شرایط داخلی و خارجی را بر حکومت دشوار می ساخت و نیز کارساز شدن تحریم ها ، گروهی به نمایندگی از سوی دولت و دفتر آیت اله خامنه ای در ماه مه سالجاری عازم شانگهای شدند تا این قرارداد را مجددا مورد بازنگری قرار دهند و با واگذاری امتیازهای ویژه به چینی ها و تشکیل یک کنسرسیوم مشترک با آنان، موقعیت متزلزل خود را اندکی سامان بخشند و به زعم خود همه حفره های عمیق موجود در مناسبات سیاسی و اقتصادی خود را به کمک چینی ها پر نمایند.

نتیجه مذاکرات "ایران بر باد ده" هیات اعزامی با مقامهای چینی به این شرح بود:

-مدت زمان اجرای قرارداد نفتی از 20 سال به 35 سال افزایش می یابد.

-علاوه بر حوزه های نفتی آزادگان ، یادآوران و پارس که پیش از این مورد توافق طرفین قرار گرفته بود ، ذخایر جدید کشف شده درحوزه نفتی خلیج فارس مانند حوزه آزادگان جدید ، ایلام و حوزه رستم جنوبی هم به موضوع قرار داد اضافه می شود. این در حالی است که بررسی های اخیر تایید می کند منابع جدید نفتی کشف شده در حوزه آزادگان تا 40 سال بهره وری مثبت و تضمینی به همراه خواهد داشت و لااقل 41 میلیارد بشکه نفت را در دل خود دارد.

-اکتشاف های جدید نفتی در حوزه پارس از فاز 14 تا 21 نشان می دهد ارزش تجاری این حزوزه نفتی طی 35 سال آینده بالغ بر 620 میلیارد دلار خواهد بود که این رقم نجومی کف قیمت پیش بینی شده در این حوزه نفتی است وکلا زیر مجموعه این قرارداد خواهد بود.

-چینی ها پذیرفته اند که در حوزه های نفتی ابوذر ، دارا و درود منابع جدید نفتی را اکتشاف و استخراج نمایند. بر اساس این الحاقیه سهم درآمدهای ایران از این منابع برای 35 سال آینده 45 درصد و سهم شرکت نفت چین 55 درصد پیش بینی شده است! فاجعه بار تر از آن سهم هزینه های اکتشاف و تولید است که گروه ایرانی کنسرسیوم مشترک باید 60 درصد هزینه ها را تقبل نماید و گروه چینی 40 درصد هزینه ها را می گیرد.

-در 3 حوزه نفتی اخیر (دارا و درود و ابوذر ) ، وزارت نفت ایران صرفا حق فروش 30درصد نفت استخراج شده را بصورت مستقیم دارد و 70 درصد دیگر باید از طریق کنسرسیوم بازاریابی و فروخته شود و شرکت نفت چین در انتخاب مشتری و بهای فروش آزاد است. برآوردها نشان می دهد که تا سال 2037 درآمد نفتی ناشی از استخراج نفت این 3 حوزه بین 350 تا 550 میلیارد دلار خواهد بود.

-یک سوم نیروهای انسانی و کالاهای سرمایه ای مشمول این قرارداد ایرانی و دو سوم آن چینی خواهد بود.

-بر مبنای ارقام قرارداد 28 درصد ارزش افزوده این قرار داد سهم ایران است و 72 درصد باقیمانده آن نصیب چینی ها می شود.

-اعضاء چینی کنسرسیوم مشترک شامل 3 شرکت نفتی و تخصصی ، 2 بانک و یک صندوق سرمایه گذاری این کشور است که مسئولیت مبادلات مالی و کنترل حسابهای مربوط به قرارداد را بر عهده دارند و سهام 55 درصدی چین را بین خود تقسیم می کنند.

-گروه ایرانی کنسرسیوم هم کلا دارای 2 بخش است : بنیاد کوثر ( 10 درصد) و وزارت نفت ( 35درصد)

-در الحاقیه این قرارداد همچنین آمده است که چینی ها 9 اسکله بزرگ را در مکانهای اعلام شده از سوی طرف ایرانی احداث و راه اندازی خواهند کرد. این تعداد اسکله ، جدای از اسکله های جنوبی ایران است که مدیریت آنها اخیرا به چین واگذار شد. هزینه احداث این 9 اسکله 17 و نیم میلیارد دلار برآورد شده و بطور مشخص تمام هماهنگی های مربوط به احداث و راه اندازی اسکله ها زیر نظرسپاه پاسداران انجام می شود.

-بعلاوه پیوست دوم این قرارداد که تمامی بخش های مالی آن توسط دو بانک چینی تضمین گردیده حاوی توافقنامه خرید سیستم موشکی یی . و . آ به مبلغ 11 میلیارد و 900 میلیون دلار است که سپاه پاسداران آن را تحویل خواهد گرفت. ضمنا بر اساس همین پیوست قرارداد ، از هم اکنون تا سال 2014 حدود 4500 نفر از متخصصان و مستشاران نظامی چینی مامور به همکاری با نهادهای نظامی و امنیتی ایران خواهند بود.

-بر اساس این قرارداد که به دلیل تمایل طرف ایرانی با پیچیدگی نوشته شده و پیوست ها و ملحقات فراوان دارد حدود 20 درصد از درآمدهای سهم گروه ایرانی این کنسرسیوم هرگز به کشور بازنخواهد گشت! بخشی از این سرمایه هنگفت در حسابهای ویژه دو بانک چینی عضو کنسرسیوم چینی نگهداری می شود و بخش دیگر ( طبق توافق انجام شده معادل 185 میلیارد دلار ) نیز بعنوان سرمایه گذاری در توسعه مناطق ویژه تجاری و افتصادی چین هزینه می گردد.

-کارشناسان اقتصادی ایران سبز صرفا مبالغی که قرار است به عنوان 20 درصد از سهم ایران در بانک های چینی و بصورت غیر رسمی سرمایه گذاری شود را 9 برابر کل سرمایه گذاریهای داخلی ایران در سالهای پس از جنگ می دانند. این کارشناسان همچنین معتقدند این قرارداد نقش " یوان " را در مناسبات مالی ایران بسیار اثرگذار می سازد و پیش بینی می شود ظرف 2 سال آینده کارکرد یوان چین بسرعت از دلار و یورو در مبادلات ارزی ایران پیشی بگیرد.

-یک محاسبه دیگر نیز نشان می دهد رقم 20 درصدی سهم گروه ایرانی از کنسرسیوم نفتی مشترک با چینی ها که توافق شده به دلایل موهوم در آن کشور باقی بماند ، معادل چهار برابر درآمد های نفتی ایران از سال 1974 تاکنون خواهد بود.

-همچنین برای نخستین بار است که یکی از کشورهای عضو اوپک تن به انعقاد قراردادی داده که زیر 50 درصد سهامدار باشد و با زدن چوب حراج به سرمایه های ملی ، مخفیانه و در اقدامی ضد استقلال کشور ، بخشی از منابع اقتصادی خود را یک جا تسلیم کشوری دیگر نماید.

 

منبع: خبرنگاران سبز


 


آرش غفوری: پنجشنبه گذشته 23 چهره اصول‌گرا با درخواست حبیب‌الله عسگراولادی، پیر حزب موتلفه، به میهمانی محمود احمدی‌نژاد رفتند تا در مورد وحدت اصول‌گرایان به بحث و تبادل نظر بپردازند.

در میان این 23 نفر افرادی مانند علی اکبر ولایتی، غلامعلی حداد عادل و محمدرضا باهنر هم حضور داشتند که این روزها رابطه‌شان با دولت احمدی‌نژاد چندان خوب نیست. در عین حال علی لاریجانی این دعوت را نپذیرفت و افراد منتقدی مانند احمد توکلی و علی مطهری هم به بازی گرفته نشدند تا حلقه این میهمانی حول افرادی مانند شهاب‌الدین صدر، حمید رسایی، مهرداد بذرپاش یا صادق محصولی و مجتبی هاشمی‌ثمره بچرخد که در مجلس و دولت جزو گروه حواریون محمود احمدی نژاد هستند. از این رو هرچند رسانه‌های طرفدار دولت سعی داشتند این دیدار را به منزله باز تعریف دوباره جریان اصول‌گرا معرفی کنند، اما چند مشکل وجود داشت که این پروژه را با شکست رو به رو می‌ساخت.

در میان اصول گرایان، محمدباقر قالیباف و محسن رضایی از بسیاری حاضران در جلسه ریشه‌دار تر و با اهمیت تر هستند، اما برای این دیدار به ساختمان شهید بهشتی ریاست جمهوری که جلسه در آنجا برگزار می‌شد نرفتند. در عین حال بازوی راست احمدی نژاد، یعنی اسفندیار رحیم مشائی که به خاطر وی احمدی‌نژاد در مقابل رهبری قرار گرفت هم غایب بود و در نهایت در ظاهر چندان مشخص نبود محمود احمدی نژاد که همواره می‌گفت خود را وامدار هیچ گروه و جریانی نمی‌داند و اساساً اصول‌گرایانی چون ولایتی و حتی عسگراولادی را به حساب هم نمی‌آورد، به چه دلیل حاضر شده است در جلسه‌ای از «وحدت اصول‌گرایی و تلاش و همدلی نیروهای انقلابی برای حفظ نظام» بگوید. امری که هنوز یک روز از برگزاری جلسه نگذشته نبود، کلید واژه آن توسط غلامحسین الهام زده شد.

مرد هزار شغله دولت نهم و مشاور حقوقی احمدی‌نژاد در دولت دهم که به رشت رفته بود آنچنان زمزمه‌هایی که این روزها در مورد استیضاح احمدی‌نژاد مطرح می‌شود را مورد انتقاد قرار داد که مشخص شد امتیازدهی رئیس دولت به اصول‌گرایان بیشتر از آنکه استراتژیک باشد، تاکتیکی و معطوف به سرنوشت دولت دهم است که این روزها اخبار خوشایند چندان به گوش رئیس دولت نمی‌رساند. از این رو هرچند برای وحدت اصول‌گرایان جلسه تشکیل می‌شود، اما یا یاران احمدی‌نژاد در دولت دهم در این جلسه حضور دارند و یا طرفداران وی در مجلس به اضافه کسانی که می توان روی حمایت آنها به دلیل نقش سیالی که در سیاست ایفا می کنند حساب کرد.

حداد عادل و محمدرضا باهنر در طول همکاری پنج سال گذشته با دولت در حال معامله و امتیاز‌دهی و امتیاز گیری بودند. بقیه مجلسی‌های جلسه هم که گوش به فرمانان رئیس دولت هستند. می‌ماند یک علی اکبر ولایتی و البته حبیب‌الله عسگراولادی که این دو تنها برای افرایش پرستیژ جلسه حضور دارند. اولی مشاور بین‌الملل رهبری است و در بیت حضور دارد و دومی امین و مورد اعتماد رهبری و پیر اصول‌گرایان و البته فردی که دغدغه اصول‌گرایی و نظام را به صورت توام همواره حس می‌کند. در این میان دیگر جایی برای قالیباف و رضایی باقی نمی‌ماند که در مجلس حضور ندارند تا طرف معامله قرار گیرند و البته پیوندهای علی مطهری و احمد توکلی هم با دولتیان مدت زمان زیادی است که گسسته است و دیگر قابل برگشت هم نیست.

در چنین فضایی است که غلامحسین الهام زمزمه‌های استیضاح محود احمدی‌نژاد را مورد انتقاد قرار می‌هد و می‌گوید که امروز اصول‌گرایان از خودی‌ها می‌خورند و بازیچه دست اقلیت مجلس هستند. الهام هرچند اصول‌گرایان را به صورت جناحی مورد انتقاد قرار می‌دهد، اما مشخص است که روی پیکان سخن او به سوی نمایندگان مجلس هشتم نشانه رفته است.

پیش از مطرح شدن استیضاح احمدی‌نژاد، طرح سئوال از او در مجلس مورد بحث قرار گرفته بود و علی مطهری و احمد توکلی چندین بار در این مورد صحبت کرده بودند. احمدی نژاد هم خواسته یا ناخواسته با صحبت‌های که مطرح می‌کرد به این خواسته‌ها دامن می‌زد. علی مطهری حتی رئیس دولت را به شکستن سوگند ریاست جمهوری در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری دهم متهم کرده و از قوه قضائیه خواسته بود که راساً وارد کار شود و او را مورد بازخواست قرار دهد.

طرح در راس امور نبودن مجلس و چالش مکتب اسلامی و مکتب ایرانی که که توسط احمدی‌نژاد و حامیان وی، به خصوص اسفندیار رحیم‌مشائی بارها و بارها تکرار شده بود، هم به تمام این تنازعات مجلس و دولت دامن می‌زد تا مجلس در کلیت خود از سئوال یا استیضاح رئیس دولت چندان ناخوشایند نباشد. مجلس البته برای این کار راساً نمی‌تواند تصمیم بگیرد و هر عملی از سوی مجلس عکس‌العملی را در پی خواهد داشت که در آن هنگام تنها رهبری عالی نظام تصمیم گیر خواهد بود.

آیت الله خامنه ای هنوز چراغ سبزی در آزاد گذاشتن مجلس برای برخورد با دولت را به صورت علنی نشان نداده است. هرچند برادران لاریجانی به عنوان روسای دو قوه از سه قوه کشور از جدال لفظی با رئیس دولت اجتناب نکرده اند و صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه که مستقیماً توسط رهبر انتخاب شده است، نیز در روزهای اخیر ادعاهای احمد‌ نژاد را در مورد مکتب ایران به صورت علنی مورد انتقاد قرار داده است و البته نشریه زیر نظر نماینده ولی فقیه در سپاه برای اولین بار سخنان احمدی‌نژاد را در تحریف گفته‌های امام خمینی، بنیانگذار انقلاب ایران، در مورد مجلس امری انحرافی خواند، اما پرواضح است که اگر قرار باشد سئوال یا استیضاح از احمدی‌نژاد در دستور کار مجلس قرار گیرد باید امضای بیت رهبری نظام را در پی داشته باشد.

در این میان، هرچند در ظاهر قضیه، رهبری تاکنون همواره از احمدی‌نژاد حمایت کرده است، اما آنها که تاریخ انقلاب اسلامی ایران را خوب به یاد دارند از یاد نبرده اند که تنها سه روز قبل از خلع ید ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی کل قوا و پس از آن رای مجلس به عدم کفایت سیاسی وی، آیت‌الله خمینی بنی صدر را مورد حمایت قرار داده بود به حدی که هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از آن روزها می‌گوید که این حمایت امام در سطح همسران سران نظام با گلایه همسر شهید مطهری رو به رو شده بود.

تنها عاملی که این روزها می تواند زمان فشار دادن دکمه فرصت سه روزه را دیرتر کند، سرنوشت طرح اقتصادی محمود احمدی‌نژاد در آزادسازی قیمت‌ها و حذف یارانه‌هاست که به نظر می‌رسد سرنوشت این طرح با سرنوشت محمود احمدی نژاد یکسان باشد. اگر احمدی نژاد در همگام کردن مردم برای آزاد سازی قیمت‌ها موفق نباشد و نظام با دومین چالش بزرگ خود از سال 88 به بعد رو به رو گردد، هیچ دستاویزی حتی همکاری در پروژه انتخابات ریاست جمهوری سال 88 هم دولت احمدی‌نژاد را سرپا نگه نخواهد داشت.

 منبع: مردمک


 


ندای سبز آزادی: بنا به گزارش منابع آگاه ، از شب گذشته تلفن بند دو نسوان زندان اوین مسدود شده و تماس زندانیان با خارج از زندان قطع شده است.

به گزارش دانشجو نیوز هم اکنون فعالین سیاسی و حقوق بشری همچون بهاره هدایت، مهدیه گلرو، عاطفه نبوی و...در این بند درحال سپری کردن دوران محکومیت خود هستند.

شایان ذکر است قبل از این نیز تلفن بند ۳۵۰ اوین، که عمدتا زندانیان سیاسی در آن نگاه داری می شوند توسط مسئولین زندان قطع شده بود.

گمانه زنی می شود که محدودیت های جدید بر زندانیان سیاسی در آستانه 13 آبان و از هراس شکل گیری اعتراضات خیابانی مشابه با آنچه در سال گذشته رخ داد، صورت پذیرفته است.

 


 


ندای سبز آزادی: بر اساس خبر منتشر شده در وب‌سایت شخصی سید محمد خاتمی، رئیس جمهوری سابق ایران، این وب‌سایت براساس تصمیم کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، مشمول ماده ۲۳ قانون جرایم رایانه ای شده و به موجب ابلاغ رسمی این کارگروه از روز چهارشنبه ۱۲ آبان ماه ۱۳۸۹ از ارائه خدمات میزبانی به این سایت در داخل ایران جلوگیری خواهد شد.
این سایت خاطرنشان کرده است که: پیش از این هیچگونه اعلام کتبی یا شفاهی به دست اندرکاران سایت مبنی بر تخطی از قانون صورت نگرفته و درخصوص مستندات صدور این ابلاغیه نیز توضیحی داده نشده است.
وب سایت شخصی سید محمد خاتمی از بدو شروع فعالیت خود، صرفا به انتشار افکار و دیدگاههای رئیس جمهوری سابق ایران و اخبار مرتبط با ایشان پرداخته است.
بدین ترتیب مشخص نیست چرا و با کدام مجوز قانونی، کارگروه دولتی مذکور بدون اعلام قبلی و یا دریافت هرگونه تذکر کتبی یا شفاهی، از ارائه خدمات میزبانی به سایت خاتمی جلوگیری می‌کند.
لازم به ذکر است که ماده ۲۳ قانون جرایم رایانه ای، مصوب مجلس شورای اسلامی (خردادماه ۱۳۸۸) تصریح می کند: ارائه‌دهندگان خدمات میزبانی موظفند به محض دریافت دستور کارگروه (کمیته) تعیین مصادیق مذکور در ماده فوق یا مقام قضائی رسیدگی‌کننده به پرونده مبنی بر وجود محتوای مجرمانه در سامانه‌های رایانه‌ای خود از ادامه دسترسی به آن ممانعت به عمل آورند. کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه با حضور وزیر یا نماینده وزارتخانه‌های آموزش و پرورش، ارتباطات و فناوری اطلاعات، اطلاعات، دادگستری، علوم، تحقیقات و فناوری، فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، رئیس سازمان صدا و سیما و فرمانده نیروی انتظامی، یک نفر خبره در فناوری اطلاعات و ارتباطات به انتخاب کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی و یک نفر از نمایندگان عضو کمیسیون قضائی و حقوقی به انتخاب کمیسیون قضائی و حقوقی و تأیید مجلس شورای اسلامی تشکیل می گردد. ریاست کارگروه (کمیته) برعهده دادستان کل کشور است.

 


 


ندای سبز آزادی: در حالیکه ارتباط گروهک ریگی با سازمان سیا برملا شده وزارت امور خارجه آمریکا شب گذشته در اقدامی منفعلانه نام این گروه ترویستی ( جندالله ) را در لیست گروه ها و سازمان های تروریستی قرار داد.
به گزارش مهر به نقل از روزنامه لس آنجلس تایمز، در بیانیه وزارت خارجه آمریکا آمده است: «گروه جندالله از سال ۲۰۰۳ میلادی با توسل به انفجارهای انتحاری، ربایش افراد، ترور، کمین و حمله غافلگیرانه اقدام به کشتار شهروندان و نظامیان و مقامات ایرانی کرده است.»
در همین رابطه “فلیپ کروالی” سخنگوی وزارت خارجه آمریکا با تائید این خبر اظهار کرد؛ قرار دادن نام جندالله در لیست گروه های تروریستی از سوی آمریکا برای خوشایند دولت ایران انجام نشده بلکه این گروه ترویستی به دلیل انجام اقدامات ضد انسانی و کشتار مردم عادی در لیست گروه های تروریستی جای گرفته است.
این در حالی است که پیشتر سرکرده جندالله (عبدالمالک ریگی) به ارتباط با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا ( سیا ) اعتراف کرده بود. کارشناسان آمریکایی این اقدام آمریکا را گامی از سوی دولت باراک اوباما برای نزدیک شدن به ایران ارزیابی کرده اند.

 


 


ندای سبز آزادی: نماینده مردم بروجرد در مجلس گفت: گزارش کارگروه تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی شاخه شستا در مراحل پایانی است.
“هادی مقدسی” در گفت و گو با خانه ملت اظهار داشت: جلسه هیات تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی در ۳ بخش شستا،سازمان تامین اجتماعی و بازنشستگی در جریان است.
نایب رییس کمیسیون اجتماعی مجلس تاکید کرد: بررسی نشست با اعضای کارگروه های سه گانه هیات تحقیق و تفحص نشانگر این است که در شرکت شستا تخلفات و نواقص زیادی وجود دارد.
این نماینده مجلس خاطرنشان کرد: هدف از برگزاری تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی مشخص شدن نواقص و کمبودهای مربوط به این سازمان و سازمان بازنشستگی و شستا و…در عین حال رفع کردن آن عنوان شده است.
نایب رییس کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی اظهار امیدواری کرد: جمع بندی نهایی کارگروه تحقیق و تفحص از سازمان تامین اجتماعی شاخه “شستا” تا پایان سال جمع بندی شود.

 


 


ندای سبز آزادی: عضو فراکسیون خط امام (ره) مجلس با بیان اینکه انحلال دانشگاه پزشکی ایران اقدامی عجولانه است که با دلایلی مبهم صورت گرفته گفت:این اقدام به ضرر جامعه دانشجویی و پزشکی ایران خواهد بود و ارائه خدمات پزشکی در تهران را با مشکل رو به رو می سازد.
به گزارش پارلمان نیوز دکترانوشیروان محسنی بندپی در خصوص انحلال دانشگاه پزشکی ایران در پاسخ به این سوال که آیا این کار قانونی بوده است یا خیر گفت:در جلسه ای که کمیسیون بهداشت و درمان داشت امیدوار رضایی مامور شد تا بررسی کند آیا این کار قانونی بوده است و آیا بدون اجازه مجلس این کار می توانست صورت گیرد یا خیر؟و نتیجه آن را تا روز یک شنبه یا حداقل دو شنبه به کمیسیون اعلام کند.
نایب رئیس اول کمیسیون بهداشت و درمان با بیان اینکه صحبت های وزیر بهداشت و دلایلی که برای این اقدام مطرح می کنند خیلی شفاف نیست گفت:معلوم نیست که واقعا هدف اصلی از این انحلال و ادغام چه بوده است
نماینده مردم نوشهر و چالوس در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه این اقدامی بی سابقه در نظام دانشگاهی ایران بوده است تا کید کرد:انحلال دانشگاه پزشکی ایران آن هم وسط سال تحصیلی ضربه بزرگی به دانشجویان این دانشگاه می زند،این اقدام عجولانه حداقل می بایست در یک پروسه ۳ یا ۴ ساله صورت می گرفت آن هم در صورتی که وزیر بهداشت می توانستد دلایل قانع کنندی ای برای این انحلال بیاورد.
محسنی بندپی در پاسخ به این سوال که آیا انحلال دانشگاه را به نفع جامعه دانشجویی پزشکی ایران می دانید یا خیر؟گفت:قطعا این اقدام به ضرر جامعه پزشکی خواهد بود و نه تنها موجب ارتقاء کیفیت آموزش در این حوزه نمی شود بلکه با توجه به جمعیت تهران ارائه خدمات پزشکی در تهران را نیز با مشکل روبه رو خواهد ساخت.
وی خاطر نشان کرد:وزارت علوم و بهداشت باید در فکر تاسیس دانشگاه های بیشتر برای آموزش جوانان باشد نه اینکه با انحلال و ادغام دانشگاهی که چهارمین دانشگاه برتر پزشکی ایران است سیستم آموزشی را در این حوزه دچار مشکل کند.

 


 


ندای سبز آزادی: محسن امین‌زاده معاون وزارت امور خارجه ایران در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی و همچنین عضو موسس جبهه مشارکت ایران اسلامی است. پیش از این برخی رسانه های مجازی اقدام به انتشار متن خلاصه شده ای از خاطرات این زندانی سیاسی نموده بودند که متن پیش رو کامل ترین نسخه و متن کامل این خاطرات است.

محسن امین زاده با نگارش خاطرات خود از دوران بازداشت و شرح نا ملایمتی های رفته بر خود و دیگر زندانیان پرده از بسیاری اتفاق ها در زندان برداشت ، در بخشی از این خاطرات آمده است « امروز روز تلخی با بازجو داشتم. از جمله : " در شب احیاء از این همه کج‌اندیشی به خدا پناه بردم" که شب قبل در انتهای پاسخ به سؤالات بازجویی نوشته بودم، به‌شدت عصبانی شد و سخنان بسیار توهین‌آمیزی بیان کرد. من هم به تندی به او پاسخ دادم و از جمله گفتم که واقعا "کج‌اندیشی" همه درک من از این طرز نگاه و رفتار شما نیست. باید کلمات تندتری بکار می‌بردم. اما دل من بیش از آنکه برای خودم بسوزد برای مملکت می‌سوزد که شما با چنین توهمات و کج‌بینی‌هایی مسائل امنیتی آن را اداره می‌کنید. او هم به تندی و با لحنی مملو از تنفر گفت:"... لازم نیست دل تو برای مملکت بسوزد، از خودت دفاع کن که کم نیاوری."»

امین زاده اما در این میان از امید های خود نیز نوشته است ، در بخش دیگری از این یاداشت ها آمده است « در ماه چهارم انفرادی، روی پوشه پر از گل و ستاره و قلب شده است. آیا این نشانه امید است؟ نمی دانم. البته من اصلاً ناامید نیستم. باورم این است که تجربه تلخی که کشور با آن مواجه شده سرانجام باعث پیشرفت خواهد شد. چیزی که بارها به بازجویان هم گفته‌ام. به آنها گفته‌ام که به رغم هزینه‌هایی که بی‌دلیل به کشور و به من و امثال من تحمیل شده است، امیدم این است که حداقل با خودشان و مسئولانشان صادق باشند و به آنها بگویند که اشتباهات بزرگی مرتکب شده‌اند. بی‌جهت کشور را امنیتی کرده‌اند و همه ادعاهای علیه ما ناشی از توهماتی بی‌پایه بوده است. به آنها گفته‌ام که کشور راه نجاتی جز مردم‌سالاری سازگار با دین و تعامل و همفکری و همکاری جناح‌های مختلف کشور ندارد. به آنها گفتم که نه حذف یک جناح توسط جناح دیگر در کشور ممکن است و نه یک گروه خاص می‌تواند کشور را در اختیار خود بگیرد. این حرفهای من گاهی باعث جروبحث تند با بازجو می‌شد ولی غالباً با سکوت پاسخ داده می‌شد.»

گفتنیست محسن امین زاده صبح روز سه شنبه ۲۶ خرداد پس از کودتای انتخاباتی بازداشت شد، امین زاده در تاریخ ۲۱ بهمن پس از ۲۳۸ روز زندانی با وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی به مرخصی آمد. شایان ذکر است وی از مدت ۲۳۸ روز ۴ ماه آن را در سلول انفرادی گذراند. امین زاده درتاریخ ۱۹ بهمن ۸۸ در دادگاه کودتاچیان به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد.

متن کامل خاطرات محسن امین زاده که نسخه ای از آن در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شر ذیل است:

این نوشته بــخش‌هایی از خــــاطرات مــن از دوره بازداشتـــــم در ســـــــال 1388 اســـــت کــه بــه کشیـدن نقاشـی توسط مــن در زنــــــدان ارتـــــــــباط دارد.

در میان وسایل ناچیزی که از دوران زندان در اختیار دارم یک پوشه مقوایی وضعیت خاصی دارد. چند جلد کتاب، دو دفتر یادداشت، مهر و تسبیح کربلا، پیش نویس دفاعیات دادگاه، مداد و خودکار و یک شانه از جمله وسایلی است که در ماه‌های آخر زندان در اختیارم بوده است؛ اما پوشه مقوایی بیش از همه این وسایل و بخصوص در سلول‌های انفرادی با من همراه بوده و نقاشی‌های روی آن خاطرات این دوره را زنده می‌کند. این نوشته بخش‌هایی از خاطرات من از زندان است که به کشیدن نقاشی روی این پوشه ارتباط دارد.
برای یک زندانی سیاسی گذراندن هر روز و هر ساعت از هشت ماه بازداشت در اوین، چهارماه در سلول انفرادی و 600 ساعت در اتاق‌های بازجویی، سرشار از خاطره است. خاطراتی تلخ، دردناک، جانکاه و گاهی هم شیرین و آرام‌بخش. حتی بیان بخش‌های مهمتر این خاطرات نیز قصه درازی است که امیدوارم روزی، تا حافظه‌ام یاری می‌کند، امکان نوشتن آن ‌را پیدا کنم. اما این نوشته صرفاً خاطرات مربوط به کشیدن نقاشی از این دوره و بخصوص در اتاق‌های بازجویی و سلول‌های انفرادی است.
در سلول انفرادی خیلی تمایل داشتم که خاطره بنویسم. مشکل مهم در ماه‌های اول، محرومیت از قلم و کاغذ بود. گاهی یک خودکار و برگ‌های بازجویی برای پاسخ به سؤالاتی در سلول، در اختیارم بود اما مأموران به شدت کنترل می‌کردند که هیچ کاغذ و قلمی نزد من باقی نماند. در ماه چهارم چند قطعه کاغذ کوچک قابل نوشتن، بدست آوردم اما بازرسی دائم سلولم که بعضاً با دوربین مخفی هم کنترل می‌شد، این کار را بسیار دشوار می‌کرد. در این شرایط تنها توانستم با استفاده از نشانه‌گذاری و نیز کلمات رمزی برای نوشتن خاطراتم در بیرون از زندان این برگ‌ها را نزد خود نگاه دارم. بعداً مجبور شدم برخی از این یادداشت‌ها را هم به دلیل کنترل‌های شدید از بین ببرم. در ماه‌های بعد، به تدریج کتاب و قلم و کاغذ به صورت کنترل شده در اختیارمان قرار گرفت؛ اما نگرانی از افتادن مطالب به دست مأموران باعث می‌شد که همچنان، مطالب به صورت اشاره و با رمز و راز نوشته شود. امیدوار نبودم که امکان خارج کردن این یادداشت‌های محدود هم از زندان وجود داشته باشد اما خوشبختانه مانعی ایجاد نشد. این خاطرات را بر اساس همان یادداشت‌ها، در دوران مرخصی در فروردین ماه 89 نوشتم.
چهارشنبه 24 تیرماه 1388
به خاطر ندارم که اولین خط را چه روزی روی پوشه زیردستم در اتاق بازجویی کشیده‌ام. اما حالا خطوطی پراکنده روی پوشه زیردستی‌ام دیده می‌شود. هم روی پوشه و هم در صفحات داخلی پوشه که شطرنجی است. چند روزی است که بازجوها پوشه‌ای به من می‌دهند تا زیر برگ‌های بازجویی بگذارم و راحت‌تر روی برگ‌ها بنویسم. پیش از این، یک دسته برگ سفید بازجویی زیردستی من بود. پوشه‌های بازجویان از جمله پوشه زیر دستی من، پوشه‌های بی‌کیفیتی غالباً به رنگ آبی است. روی پوشه‌ها براق است با طرحی ابرمانند. داخل پوشه به رنگ طوسی است با خطوطی شطرنجی که همه صفحه را پر کرده است.
امروز سی‌امین روزی است که در سلول انفرادی به سر می‌برم. ساعت یک صبح روز 26 خرداد ماه 88 به شیوه‌ای بسیار غیرعادی دستگیر شدم. به سرعت به زندان اوین منتقل شدم و تحت بازجویی قرار گرفتم. حالا سی روز از بازجویی بی‌امان من می‌گذرد. جز دو روز، تمام روزها و شبها و گاهی نیمه‌شبها بازجویی شده‌ام. 7 تا 14 و حتی گاهی 15 ساعت.
غالباً بازجویی‌ها روی صندلی‌های چوبی امتحانی انجام می‌شود. گاهی هم روی نیمکت‌های مدرسه. در هرحال رو به دیوار می‌نشینم . درعین حال اجازه ندارم چشم‌بندم را بردارم. تنها می‌توانم در حد دیدن صفحات کاغذ آن‌را بالا بکشم. بازجوها پشت سر من می‌نشینند. روی همه میزهای متصل به دسته صندلی‌های امتحانی و روی نیمکت‌های چوبی، افراد مختلف که طبعاً باید متهمان قبلی باشند با دست‌خط‌های غالباً نازیبا خطوطی به یادگار نوشته‌اند. نام‌هایشان هیچکدام برایم آشنا نبود، دعایی و مناجاتی و شکوایه‌ای با خدا، توسلی به معصومین، تاریخ بازجویی و بازداشت، طول مدت زندان و... و البته اشعار و جملاتی غالباً تلخ و دردمندانه؛ "ای وای براسیری کز یادرفته باشد"،"هرگز به بازجو اعتماد نکن"، "هرچه می دانی بگو و خلاص شو"، "این نیز بگذرد"، "کجایی مادر؟"، "مادر تحمل کن پسرت به زودی می‌آید" و جملاتی از این قبیل. نمی‌دانم چرا هرگز رغبت نکردم که کار آنان را تکرار کنم. مطمئن هستم که در 20 روز اول هیچ خطی روی هیچ کاغذ و مقوا و میز و نیمکتی نکشیده‌ام. فکر می‌کنم این عادت همیشگی و غالباً ناخودآگاه من، به خاطر چشمان غیرقابل اعتماد بازجویان در پشت سرم، بکلی ترک شده بود و تصور اینکه ممکن است تماشای خطوط درهم و برهم من بازجویان را سرگرم کند، این عادت ناخودآگاه را در من سرکوب کرده بود.
تا آنجا که به خاطر دارم کشیدن خطوط درهم عادت همیشگی من بوده است. تقریباً هیچ پیش‌نویسی نداشته‌ام که در حاشیه آن خطوط درهم و برهمی دیده نشود. گاهی برگی یا گلی، گاه ماه یا ستاره‌ای، اشکال هندسی، خطوط اسلیمی و غالباً خطوط و تصاویری نامفهوم و گاهی نیز خط نقاشی، نامی آشنا یا ناآشنا، کلمه‌ای مربوط و نامربوط. نمی‌دانم این عادت از چند سالگی با من بوده اما مطمئن هستم که عادت سال‌های دبیرستان من بوده است؛ سال‌هایی که به مهارت خود در نوشتن کلمات به صورت‌های مختلف خط نقاشی و حجمی می‌بالیدم، و در نوشتن تیترها و کشیدن طرح‌هایی برای تزیین روزنامه‌های دیواری دبیرستان مهارت داشتم. مهارت‌هایی که بدون تعلیم گرفتن از کسی پیدا کرده بودم و فکر می‌کردم روزی این مهارت را با آموختن، عمق خواهم بخشید و هنرمند خواهم شد. کاری که مثل بسیاری کارهای ناتمام دیگرهرگز عملی نشد. مثل مهارت‌های عکاسی و انگیزه‌های فیلم‌سازی در حوزه هنر و بسیاری کارهای ناتمام دیگر در حوزه‌های دیگر. در واقع، مهارت من در کشیدن خطوط و نگارش خط نقاشی، بیشتر مزاحم بود و باعث می‌شد تقریباً هیچ پیش‌نویسی از این خطوط مصون نماند و لذا گاهی مجبور می‌شدم دست‌نوشته‌هایم را صرفاً بخاطر همین خطوط و نقاشی‌های اضافی، پاکنویس یا تایپ کنم. گاهی خطوط کشیده شده، به اشکالی دوست‌داشتنی هم تبدیل می‌شدند، اما نه هرگز کسی به آن توجه کرده بود و نه من رغبتی برای حفظ این طرح‌های گرافیکی پیدا کرده بودم.
شنبه 3 مرداد 1388
امروز چهلمین روزی است که در بازداشت به سر می‌برم. 23 روز پیش، از بند اولی که ورودی آن 60 یا 70 قدم پایین‌تر از بند فعلی بود به این بند منتقل شدم. در این بند رفتار زندانبانان بهتر است و بازجویان هم تلاش می‌کنند نشان دهند که روششان با روش بسیار خشن گروه اول متفاوت است. (حالا می‌دانم که هر دو بند در زندان اوین دیوار به دیوار هم تحت اختیار کامل سپاه پاسداران است و با هم بند 2- الف نامیده می‌شوند. 17 روز اول در بخش سلول‌های انفرادی اطلاعات سپاه در بند 2- الف بازداشت بودم. بعد از آن به بخش سلول‌های انفرادی حفاظت اطلاعات سپاه منتقل شدم. از روزهای اول بازداشت فهمیدم که در اختیار مأموران سپاه پاسداران هستم اما بقیه اطلاعاتم بعداً تکمیل شد. با توجه به قرینه‌هایی در رفتار و اظهارات بازجویان و زندانبانان دریافتم که دو بخش این بند هیچ هماهنگی با هم ندارند و متعلق به دو بخش متفاوت سپاه پاسداران هستند. اما مدتی طول کشید تا هویت این دو بخش را کامل بشناسم. چند ماه بعد خانواده‌ام در ملاقات با من گفتند که از خانواده‌های زندانیان شنیده‌اند که نام بندی که در آن به سرمی‌برم 2- الف است.)
حالا خطوط روی پوشه زیردستی بیشتر شده است. نمی‌دانم بازجویان متوجه شده‌اند یا نه ولی هیچ واکنشی از آنان ندیده‌ام. درعین حال سعی می‌کنم این مسئله بی‌اهمیت منجر به گفتگویی با بازجویان نشود.
چهارشنبه 7 مرداد 1388
امروز سیاه‌ترین روز دوره بازداشت من بود. رفتار بازجویان کاملاً تغییر کرده است. آنان از ابراز جملات نسبتاً محترمانه‌تر چند هفته اخیر دست برداشته‌اند و برعکس به زشت‌ترین روش‌ها بر مبنای ادعاهایی سرتا پا دروغ و بسیار توهین‌آمیز دست یازیده‌اند. روش‌هایی که شنیده بودم اما هرگز آن را همچون امروز باور نکرده بودم. بازجوی جدیدی که بعداً فهمیدم سرتیم بازجویان است برای اولین بارخودش دست به کار شد و بدترین لحظات بازجویی را برای من خلق کرد. او اندامی درشت و شکمی بسیار بزرگ داشت و با لحن بسیار بدی سخن می‌گفت. هرچند ادای الفاظ رکیک با برخوردهای فیزیکی هم همراه بود اما حتماً تحمل کتک‌ها از تحمل اظهارات و رفتار زشت او آسان‌تر بود.
بی‌تردید سلول انفرادی نوعی شکنجه است و سلول انفرادی بدون توالت برای من که سنگ کلیه دارم شکنجه‌ای مضاعف بود اما تلخ‌ترین و بدترین لحظات دوران زندان من مربوط به سلول انفرادی نیست. مربوط به ساعات بازجویی است. بازجویی‌های توهین‌آمیز، تکراری، بی‌محتوا و آزاردهنده. بازجویی‌هایی که حکایت از فقدان اطلاعات بازجویان نسبت به من و فقدان تجربه و تخصص آنان نسبت به کارشان داشت. بازجویی‌هایی در فضایی آکنده از توهم، نفرت، بداندیشی، دروغ و نیرنگ و باورهایی شبه‌کمونیستی که هدف هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند. بازجویی‌هایی همراه با زشت‌ترین و رکیک‌ترین کلمات و تهمت‌ها و توهین‌ها. توهین نسبت به افرادی که مورد احترام من بودند و یا دوستشان داشتم. و البته تحمل توهین به آدم‌های محترم دیگر برای من غیرقابل تحمل‌تر از توهین به خودم بود. نمی‌دانم شاید دلبستگی به اعتلای این نظام و انقلاب اسلامی هم تجربه این لحظات را برایم زجرآورتر می‌کرد. من هیچ پاسخی برای علت چنین رفتاری با خودم نداشتم. مطمئن هستم که در این لحظات رنج‌آور روی پوشه زیردستی خط کشیده‌ام ولی نمی‌دانم چه کشیده‌ام.

پنج‌شنبه 8 مرداد 1388
امروز هم برخوردهای زشت سربازجوی درشت‌اندام ادامه یافت. دیروز و امروز بیشتر از روزهای قبل روی پوشه زیردستی خط کشیده‌ام. نمی‌دانم. ظاهراً در تلخ‌ترین و آزاردهنده‌ترین لحظات اتاق بازجویی کشیدن بی‌اراده خودکار سیاه روی این تکه مقوا، این لحظات طاقت‌فرسا را برایم تحمل‌پذیرتر می‌کرد. بالاخره سربازجو تحمل خود را از دست داد و فریاد زد که خط خطی نکن. تو دائم داری پوشه‌ها را خط خطی می‌کنی و بیت‌المال را حرام می‌کنی. گفتم: "این کار ارادی نیست. یک عادت دیرینه است و به من تمرکز می‌دهد. بگذارید که این پوشه زیردست من باقی بماند و آن را عوض نکنید. نهایتاً پول یک پوشه و یک خودکار مشکی را پرداخت خواهم کرد." دوباره فریاد زد که لازم نکرده. به هرحال از خط کشیدن روی پوشه دست کشیدم.
طی یادداشتی روی برگی که به درخواست من زندانبان‌ها در اختیارم قرار دادند، از رفتار ناشایست و پرونده‌سازی جعلی بازجویان به بازپرس شکایت کردم و در دیدار هیئتی که برای اولین بار در این روز از سوی قوه قضائیه برای بازدید از زندان آمده بودند شکایتم را تکرار کردم. ساعات بعد از بازجویی در سلول انفرادی نیز بسیار تلخ‌تر از روزهای قبل گذشت. من مات و مبهوت بودم و ساعت‌ها به نقطه‌ای خیره مانده در خودم فرو رفته بودم. من امروز با پدیده‌هایی در زندان مواجه شدم که تحمل آن برای کسی که همیشه به اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران اندیشیده و برای آن تلاش کرده، بسیار دشوار است.

شنبه 10 مرداد 1388
امروز ما را برای شرکت در دادگاه رسیدگی به جرایم متهمین حوادث بعد از انتخابات به کاخ دادگستری بردند. صبح یک دست لباس نو زندانیان را دادند که بپوشم و بعد در یک مینی‌بوس به همراه آقای صفایی‌فراهانی و عده‌ای جوان دستگیر شده در خیابان، ما را به دادگاه بردند. خوشحال شدم که بعد از مدتها آقای صفایی عزیز را می‌دیدم. خیلی ناراحت و عصبی بود. در هنگام برگشت از دادگاه عصبی‌تر هم شده بود. او شخصیتی احترام برانگیز است. تأثیری که ظاهراً روی نگهبانان خودش هم گذاشته است.
در سالن دادگاه، پیش از آنکه دوربین‌های تلویزیون را روشن کنند، در فضایی وهم‌انگیز و آکنده از رعب و وحشت، ما را مثل وسایل نمایشی چیدند. عده‌ای اوباش را با دستبند آورده بودند. عده‌ای جوان را از تظاهرات خیابانی جمع کرده بودند و اکثر مسئولین سابق که سپاه آنها را دستگیر کرده بود، نیز حضور داشتند. سعی داشتند این سه دسته را به صورت درهم بنشانند تا هم به تصور خودشان ما را تحقیر کرده باشند و هم نگذارند کسی عکس یادگاری بگیرد. من را میان اوباش نشاندند. به مسئول خشنی که کارش چیدن متهمین بود گفتم: "تو را به جدت دیگه ما را وسط اوباش ننشان. با همان جوان‌ها مخلوط کن." رفت و مشورت کرد و پذیرفت که اوباش را در کنار هم پشت سر ما و جوان‌ها بنشانند. خیلی‌ها بودند. تنها از دستگیر شده‌هایی که از دستگیری آنها خبر داشتم مصطفی تاج‌زاده در جمع ما نبود که خیلی همه ما را نگران کرد. همه خیلی لاغر و شکسته شده بودند. اجازه سلام و احوالپرسی با سایر زندانیان را به ما ندادند. محتوای دادگاه خیلی بد بود و بدتر از همه کیفرخواستی بود که در تلاش برای اثبات ادعاهای عجیب و غریب و بی‌اساس علیه متهمین، بار تبلیغاتی زیادی به نفع همه دشمنان نظام داشت.
بعد از دادگاه من را مستقیم به اتاق بازجویی بردند که درباره برداشتم از دادگاه صحبت کنم و بنویسم. می‌خواستم بگویم که دادگاه در حد فاجعه‌آمیزی حتی برای برگزارکنندگان آن بد بود؛ اما گفتن این حرف دشوار بود. گفتم آیا فکر نمی‌کنید کیفرخواست نماینده دادستان خیلی به نفع آمریکایی‌ها بود. من هم مانند امام خمینی (ره) معتقدم که آمریکا همچنان هیچ غلطی در ایران نمی‌تواند بکند ولی نماینده دادستان در کیفرخواست خود خلاف این را بیان ‌کرد و برای متهم کردن ما اختلافات و حتی اختلاف سلیقه‌های درون نظام را هم به آمریکا نسبت داد...(خاطرات دادگاه و بازجویی بعد از آن حدیث مفصلی است جدای از خاطرات نقاشی که بماند برای بعد)... بهرحال بازجو جوابی برای توضیحات مفصل و پرسش‌های من نداشت و مطالبی گفت که به شکلی تأیید ضمنی برخی حرفهای من هم بود. درحین اظهارات او من روی پوشه نقاشی می‌کردم و چقدر دلم می‌خواست که بعد از آن دادگاه عجیب و غریب، بجای هرکاری در اتاق بازجویی نقاشی کنم.

یکشنبه 11 مرداد 1388
ظاهراً به دنبال شکایت من روال بازجویی‌ها به حالت آرامتری برگشته است. از سربازجوی درشت‌اندام خبری نیست و بازجوی قبلی به سرکار خود بازگشته است. او که برخلاف رئیسش بر اساس مشاهدات من از زیر چشم‌بند، جثه کوچکی دارد، مدعی است که زیاد می‌داند و در دانشگاه تهران در رشته حقوق تحصیل می‌کند و فرد باسواد و باتجربه‌ای است. هرچند مطالب مطرح شده از سوی او در طی بازجویی‌ها، این ادعاها را نفی می‌کند، اما بهرحال او برخی از اساتید حقوق دانشگاه تهران را می‌شناسد.
به او گفتم که من به صورت غیرارادی روی پوشه خط می‌کشم. به بازجوی دیروزی گفتم این پوشه را عوض نکنید تا پوشه کمتری خراب شود و من نهایتاً پول یک پوشه و خودکار را می‌پردازم. برخلاف انتظار، بازجو فوراً گفت که مانعی ندارد این پوشه را می‌گذاریم روی میز بازجویی بماند. من در کتاب روانشناسی خوانده‌ام که اینگونه رفتار غالباً غیرارادی است و به تمرکز و بهتر فکر کردن افراد کمک می‌کند.
درخواست ماندن پوشه روی میز بازجویی، بعد از درخواست عینک مطالعه که ده روز پس از دستگیری بالاخره در اختیارم گذاشتند، جدی‌ترین درخواست من از زمان دستگیری‌ام بود. من بنا داشتم که از بازجویان چیزی نخواهم و حتی دو بار تماس تلفنی با خانواده‌ام طی این مدت هم با پیشنهاد آنها انجام شده است.

یکشنبه 11 مرداد 1388
امروز در حین بازجویی با خیال راحت‌تر روی پوشه خطوطی کشیدم و با چشم خریدار به پوشه نگاه کردم. روی پوشه سایه‌ای سیاه از چهره یک مرد نقش بسته بود و در سمت چپ داخل پوشه خطوطی غیرمرتبط بخشی از خانه‌های شطرنجی را پر کرده بود. همه تصاویر خیلی سیاه است اما نه به سیاهی ساعات بازجویی. راستش را بخواهید از اینکه موافقت کرده‌اند که پوشه زیر دستم بماند خوشحالم. حالا در اتاق بازجویی یک چیز آشنا وجود دارد که من هر روز از دیدنش خشنود می‌شوم.

سه‌شنبه 13 مرداد 1388
امروز پنجاهمین روز دستگیری و بازجویی بی‌امان من است. روی پوشه زیردستی اتاق بازجویی، یک برگ و چند چهره درهم مرد و زن شکل گرفته است و تعدادی از خانه‌های شطرنجی قسمت سمت چپ داخل پوشه نیز از خطوط و نقاشی‌های من پر شده است. با خودم قرار گذاشته‌ام که در کشیدن خطوط روی پوشه صرفه‌جویی کنم و بخصوص از کشیدن خطوط درهم و برهم خودداری نمایم. به خودم سهمیه داده‌ام که هر روز چند خانه از صفحه شطرنجی را بیشتر پر نکنم.

سه‌شنبه 20 مرداد ماه 1388
خانه‌های شطرنجی یکی پس از دیگری نقاشی شده است. به نظر جالب می‌رسد. خطوط کشیده شده بیش از حد مرتب است. طبعاً شطرنجی بودن پوشه کمک بزرگی است اما در حالت عادی خطوطی که غالبا روی کاغذهای زیردستم می‌کشم هیچ نظم و انضباطی ندارد و خط‌دار بودن برگه‌ها هم مانع بی‌نظمی و درهم و برهم بودن خطوط نمی‌شود. ظاهراً این نظم از مزایای نقاشی کردن در زندان و اتاق بازجویی است.
البته منحصر بودن این پوشه برای نقاشی هم عامل مهمی در منظم‌تر شدن خط‌کشی‌های غالباً بی‌دقت و ناخودآگاه من است.


پنج‌شنبه 22 مرداد ماه 1388
مدتی است که می‌دانم علاوه بر من دوستان خوبم میردامادی، صفایی‌فراهانی و رمضان‌زاده در سلول‌های انفرادی دیگر همین بند زندانی هستند. گاهی صدای آنها را می‌شنوم. گاهی از زیر چشم‌بند آنها را درحال عبور از راهرو، هنگام رفتن به دستشویی یا هواخوری دیده‌ام. فکر می‌کنم اخیراً از آنها کمتر از من بازجویی می‌شود. چون غالباً هنگام عبور از جلوی سلول‌های دیگر می‌بینم که در سلول‌ها قفل است. وقتی زندانی را برای بازجویی می‌برند در سلول او باز می‌ماند. امروز هنگام رفتن به هواخوری از زیر چشم‌بند، رمضان‌زاده را دیدم که از کنارم رد شد. گفتم: "سلام عبدالله. حالت چطور است؟" پاسخم را داد. نگهبان سهواً یا عمداً تعللی کرد و ما دو جمله رد و بدل کردیم. او گفت: "چرا اینقدر تو را بازجویی می‌کنند؟ حالت خوب است؟" گفتم: "نمی‌دانم. حالم هم تعریفی ندارد. از بازجویی‌ها خیلی عصبی می‌شوم." گفت: "دعای سمات زیاد بخوان. آرامت می‌کند."
جمعه 23 مرداد 1388
امروز شصتمین روز بازداشت و بازجویی بی‌امان من است. چند روزی است که بازجویان ایمیل (پست الکترونیک) من را باز کرده‌اند و از این موفقیتشان خیلی خوشحالند. آنها تمام بایگانی چهارساله من را در اختیار دارند. فکر می‌کنم بیش از 4 هزار پیام الکترونیک در اختیارشان قرار دارد که 1000 تا 1500 پیام در دو هفته آخر انتخابات برایم ارسال شده و من فرصت نکرده‌ام آنها را ببینم. آنها از روزهای اول دستگیری خواهان رمز ورود به ایمیل‌های من بودند و من حاضر به همکاری نشده بودم. به آنها گفته بودم که شما بی‌جهت برای ارسال‌کنندگان ایمیل‌ها نیز پرونده‌سازی خواهید کرد و لذا من در این زمینه با شما همکاری نمی‌کنم. با توجه به ذهن متوهم بازجویان و مدیرانشان، گاهی ترجیح می‌دادم که ایمیل را خودشان باز کنند و محتوای آن را بررسی کنند و خیالشان راحت شود. ولی من رمز ایمیل‌ها را هیچگاه به بازجویان ندادم.
دیروز در حین بازجویی روی پوشه یک رشته منحنی‌های موازی رسم کرده‌ام. امروز به نتیجه کار دیروز توجه بیشتری کردم. در حد نقاشی وسط بازجویی واقعاً خوب درآمده است. تازه این خودکار هم خوب همکاری نمی‌کند و ناگهان وسط کشیدن یک خط، جوهرش قطع می‌شود یا جوهر اضافه از آن خارج می‌شود. اما در مجموع خوب شده است. هیچوقت در حالت عادی منحنی‌های موازی به این خوبی نکشیده‌ام. نمی‌دانم چگونه در اتاق بازجویی کشیده‌ام.

یکشنبه 25 مرداد ماه 1388
امروز یکی از زندانبان‌ها از من پرسید که فکر می‌کنی وضعیت تو چه می‌شود؟ آیا تو را قبل از ماه مبارک رمضان آزاد خواهند کرد؟ گفتم: از رفتار بازجویان برمی‌آید که قرار است هفته آینده آزاد شویم ولی هیچ چیز دست بازجوها نیست و معلوم نیست که تصور آنان درست باشد. و ادامه دادم که: البته آقا سید ("سید" اسم مستعاری بود که همه نگهبانان زندان، که اکثراً هم سید نبودند، برای خطاب کردن یکدیگر بکار می‌بردند.) اگر راستش را بخواهید بدم هم نمی‌آید که ماه رمضان در زندان بمانم. ما که ماه‌های رجب و شعبان را در سلول انفرادی گذرانده‌ایم و بیشترین فرصت عبادت و ارتباط با خدا را در این ماه‌ها پیدا کرده‌ایم، حیف است که ماه رمضان در سلول انفرادی را از دست بدهیم. بخصوص اگر بازجوها کوتاه بیایند و اذیت نکنند، ماه مبارک خوبی خواهیم داشت.

دوشنبه 26 مرداد ماه 1388
امروز وسط بازجویی ناگهان متوجه شدم که در یکی از خانه‌های شطرنجی روی پوشه زیردستی، یک کلبه کشیده‌ام. طرحی ساده از کلبه‌ای سیاه در میان سیاهی‌ها و ظاهراً بالای یک بلندی. این مسئله چند لحظه کاملاً حواس من را پرت کرد. حالا بعد از کشیدن پشیمان شده بودم و حتی یک لحظه تصمیم گرفتم که آن‌را سیاه کنم ولی رهایش کردم. این تصویر مفهومی ملموس‌تر از همه طرح‌های دیگر دارد و به همین دلیل مثل یک چیز غریبه و ناچسب شده در میان طرح‌های دیگر. احتمالاً اگر روانشناسی این را ببیند خواهد گفت که دلت برای خانه‌ات تنگ شده است. البته اگر چنین نظری بدهد معقول هم به نظر می‌رسد. من حتماً دلم برای خانه و اهل خانه تنگ شده است و کشیدن ناخودآگاه تصویری در میانه بازجویی می‌تواند در این حد خبر از سر درون بدهد.


سه‌شنبه 27 مرداد ماه 1388
امروز بازجو در پایان بازجویی گفت: "خبر بدی برایت دارم. مسئله آزادی شما قبل از ماه رمضان منتفی شده است. فعلاً قرار است در زندان بمانید تا به دادگاه بروید، محاکمه شوید، و بعد در زندان بمانید تا نتیجه محاکمه مشخص شود. بعد از آن هم در زندان بمانید و محکومیت خودتان را بگذرانید. ممکن است در آن مرحله به شما مرخصی بدهند. البته ممکن است تحولاتی باعث تغییر این سیاست شود اما فعلاً قرار همین است." هرچند توضیحاتش چندان دور از روند جاری کار ما نبود اما چون غالباً بازجوها به من دروغ می‌گفتند، فقط آن بخش از حرفش را باور کردم که مربوط به ادامه بازداشت ما در شرایط فعلی بود. بعداً معلوم شد که او این بار واقعاً راستش را گفته بود. به او گفتم که اگر زود محاکمه کنند مشکلی نیست چون ما که مرتکب هیچ جرمی نشده‌ایم, طبعاً تبرئه و آزاد خواهیم شد. فکر می‌کنم چون می‌دانست قرار است بر سر ما چه بیاید، به گفته من خندید ولی من چهره او را نمی‌توانستم ببینم.
امروز روی پوشه تعدادی برگ به صورت متقاطع کشیده‌ام. چیزی شبیه کلاژ شده است. نمی‌دانم وسط کشمکش با بازجو این برگ‌ها چگونه رسم شده است اما آخرِ بازجویی که دقت کردم به نظرم رسید که زیبا شده است. فکر می‌کنم از پیچیدگی نقاشی و استحکام خطوط خوشم آمده است.
چهارشنبه 28 مرداد 1388
خانه‌های شطرنجی صفحه داخلی سمت چپ پوشه زیردستی تقریباً پر شده است. برخی خانه‌های پراکنده هم در صفحه سمت راست پوشه پر شده است.
گرفتاری جدید من و بازجویان، در مورد مطالب انگلیسی موجود در ایمیل من است. ترجمه‌های غلط بازجویان از جملات نسبتاً ساده انگلیسی، گاهی خیلی مضحک می‌شود. ظاهراً گروهی متن‌ها را ترجمه می‌کنند و گروهی دیگر بر اساس مطالب ترجمه شده سؤال‌هایی تنظیم کرده، در اختیار بازجویان قرار می‌دهند. این روزها چند بار اشتباه بازجویان در ترجمه مطالب را اصلاح کرده‌ام. جالب اینجاست که حتی اشتباهات آنان در ترجمه مطالب هم همسو با توهماتشان است. گاه از یک متن ساده انگلیسی هم مطلبی را استنباط می‌کنند که ترجیح می‌دهند بر اساس همان توهمات، معنی جمله انگلیسی مورد نظر آنها باشد. متأسفانه وقتی هم می‌فهمند که اشتباهات فاحشی در ترجمه داشته‌اند، بجای تجدید نظر در طرز فکرشان، بیشتر عصبانی می‌شوند. بعد از چند روز به بازجویان پیشنهاد کردم که متون انگلیسی را بدهند تا خودم برایشان ترجمه کنم.

پنج‌شنبه 29 مرداد 1388
بازجویان پیشنهاد من برای ترجمه متون توسط خودم را پذیرفته‌اند. در پایان ساعات بازجویی چند مطلب انگلیسی را که از ایمیل من پرینت گرفته بودند، لای پوشه نقاشی شده دادند تا در سلول ترجمه کنم. فردا جمعه است و مطالب را باید تا شنبه تحویل بدهم. حالا برای اولین بار من یک پوشه برای نقاشی کردن و یک خودکار مشکی برای مدت دو شب و یک روز در داخل سلول انفرادی در اختیار دارم. می‌توانم با فراغت بیشتری نقاشی‌های دقیق‌تری بکشم. کشیدن خطوط منحنی موازی و متداخل را خیلی دوست دارم. بعضی از طرح‌ها را که در اتاق بازجویی کشیده‌ام، با کشیدن خطوط موازی با آنها گسترش می‌دهم.
جمعه 30 مرداد 1388
امروز یکی از زندانبان‌ها وقتی برای بردن من به هواخوری آمد از من خواست که نقاشی‌های روی پوشه را نشانش بدهم. تعجب کردم. او گفت که دوستانش دیده‌اند که من در هنگام بازجویی نقاشی می‌کشم. این اولین بار بود که کسی نسبت به نقاشی‌های درهم و برهم من واکنش مثبت نشان می‌داد. او گفت که نقاشی‌های من قشنگ است و حتماً من نقاش بوده‌ام.

شنبه 31 مرداد 1388
امروز به من اطلاع دادند که قرار است جای ما را عوض کنند و ما را به بند قبلی ببرند. منظورشان بند اطلاعات سپاه بود. نهایتاً معلوم شد قرار است دوستانم میردامادی، صفایی‌فراهانی و رمضان‌زاده را به بند اطلاعات سپاه ببرند اما من به تنهایی در بند حفاظت اطلاعات سپاه باقی می‌مانم. استدلالشان این بود که بخش عمده بازجویی آنها تمام شده ولی بازجویی من تمام نشده است. البته من هم ترجیح می‌دادم که اگر قرار است سلول انفرادی و بازجویی من ادامه پیدا کند، در همین بند بمانم. علتش آن بود که سایر مقررات بند حفاظت اطلاعات سپاه و رفتار زندانبانان قدری قابل تحمل‌تر از مقررات بند اطلاعات سپاه بود. احتمالاً به این خاطر که متهمان بازداشتی این بند به طور معمول از خود بچه‌های سپاه بودند.

یکشنبه 1 شهریور1388
برخی مقالات انگلیسی که از پست الکترونیک من کپی گرفته‌اند خواندنی است. من هرگز فرصت خواندن این مقالات را در بیرون پیدا نکرده بودم. چون تصمیم گرفته‌اند ما را ماه رمضان در زندان نگه دارند، به خانواده‌ها اجازه داده شده به مناسبت این ماه برای زندانی‌ها خوراکی بیاورند. به بازجویان پیشنهاد کردم که از خانواده‌ام بخواهند همراه با خوراکی‌ها، یک فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد برایم بیاورند تا ترجمه‌ها را دقیق‌تر انجام دهم. بازجویان گفتند که چنین چیزی ممکن نیست. دادن کتاب به تو ممنوع است. هرچند داشتن یک فرهنگ لغت پیشرفته اکسفورد فرصت خوبی برای ارتقاء زبان انگلیسی بود ولی به ‌هرحال خواندن مقالات انگلیسی در سلول انفرادی خودش فرصتی غنیمت است. بعلاوه مطالب را داخل پوشه نقاشی شده به من می‌دهند. فرصت نقاشی کردن در سلول هم بیشتر پیدا می‌شود.

سه‌شنبه 3 شهریور 1388
امروز از اول صبح بد شروع شد. اول صبح باز یک دست لباس نو زندان به ما دادند که برای رفتن به دادگاه دوم (به تعبیر آنها چهارمین دادگاه رسیدگی به اتهامات متهمین حوادث بعد از انتخابات) بپوشیم. لباس‌ها از پارچه باکیفیت‌تر و ضخیم‌تری بود. فکر می‌کنم مخصوص همین دادگاه‌ها تهیه شده بود. قبل از اینکه سوار اتوموبیلم کنند، مرتضوی دادستان تهران به سراغم آمد. سلام کرد و خود را معرفی نمود. من چشم‌بند را برداشتم و جوابش را دادم. تعارفی کرد و گفت که اگر می‌خواهی راه نجاتی باشد و تخفیفی قائل بشویم باید امروز مصاحبه کنی. بعد از دادگاه به سراغ تو خواهند آمد. اگر مصاحبه کنی امیدی هست وگرنه حالا حالاها در اینجا خواهی ماند. هرچه فکر کردم چه جوابی بدهم در آن لحظه چیزی به نظرم نرسید. سکوت کردم ولی بهرحال بنا نداشتم مصاحبه کنم و این تصمیم قطعی من بود که بارها برسر آن با بازجوهایم کلنجار رفته بودم. معمولا زندانی سلول انفرادی از دیدن و صحبت کردن با دیگران استقبال می‌کند. اما فکر می‌کنم این موضوع در مورد مرتضوی، مصداق ندارد.
در دادگاه، تاج‌زاده، عرب‌سرخی، هدایت آقایی، لیلاز، زیدآبادی، محمدرضا جلایی‌پور، شهاب طباطبایی، سعید شریعتی، فریدی و خیلی‌های دیگر هم به متهمین اضافه شده بودند. دیدن برخی که از دستگیری آنها اطلاع داشتم خوشحال‌کننده بود و دیدن برخی هم غیرمنتظره بود. بطور خاص از دیدن سعید حجاریان که بعداً به سالن دادگاه آورده شد، بسیار اندوهگین شدم. سعید شخصیت کم‌نظیری است که در زندگی عادی نیز دشواری‌های بسیاری با معلولیت‌های ناشی از جنایت تروریست‌ها دارد.
وقتی من را در محل تعیین شده نشاندند، احمد زیدآبادی صندلی جلو و عیسی فریدی با فاصله سمت راست نشسته بودند. پیش از آنکه ماموری کنارمان بنشیند احوالپرسی کردیم. زیدآبادی پرسید که آیا کتک هم خورده‌ام. درباره کتک‌های حین بازجویی توضیح کوتاهی دادم. ایشان گفت که علاوه براین نوع کتک‌ها دوبار هم شلاق خورده است. از دستگیری فریدی صاحب یکی از ساختمان‌های ستاد مهندس موسوی خیلی تعجب کرده بودم. پرسیدم شما را چرا دستگیر کرده‌اند؟ خندید و گفت که خودش هم نمی‌داند. زیدآبادی که برای اولین بار به دادگاه آمده بود پرسید که قرار است چه اتفاقی بیفتد. گفتم: مثل دادگاه قبل بیشتر جنبه نمایشی دارد. همه چیز از پیش هماهنگ شده و برخی افراد صحبت خواهند کرد. پرسید فکر می‌کنی چه کسانی صحبت می‌کنند؟ گفتم نمی‌دانم ولی حتماً کسانی صحبت خواهند کرد که در صحبتشان خودشان را محکوم کرده، تقاضای عفو بکنند.
در این دادگاه برای اولین بار ادعای ملاقات آقای خاتمی با سوروس را شنیدم که خیلی عجیب بود. ادعاهایی در مورد اختلاس مهدی هاشمی هم بسیار عجیب بود. اما از آنها هم عجیب‌تر اظهارات نماینده دادستان در مورد خودم بود. ادعاهایی در دادگاه مطرح شد که نه تنها صحت نداشت بلکه برای اولین بار آنها را می‌شنیدم. به جز جملات تحریف شده‌ای از من در رابطه با جزوه تأملات راهبردی حزب مشارکت، هرچه در دادگاه در رابطه با من گفته شد کاملاً بی‌اساس بود. به معاون دادستان گفتم که اسم من در دادگاه برده شده و من هم مثل کسانی که در دادگاه اول ظاهراً به این دلیل صحبت کردند، می‌خواهم صحبت کنم. معاون دادستان گفت آخر وقت دادگاه، قاضی به شما که اسمتان برده شده وقت خواهد داد. تا ساعت چهار دادگاه ادامه یافت و ناگهان تمام شد و کسی هم به من وقت نداد. متحیر از دادگاه خارج شدم. در حال عبور فرصت کوتاهی پیدا شد که حال مصطفی که گردنش را بسته بود بپرسم. هرچند ظاهراً جز این را نشان می‌داد ولی گفت خوبم و در ادامه از حال من جویا شد و گفت که شنیده است من را به بیمارستان برده‌اند. در راهرو دادگاه به سراغم آمدند و گفتند که قرار است مصاحبه کنی. گفتم چنین قراری با کسی نگذاشته‌ام. گفتند لیست را آقای مرتضوی داده‌اند و اسم شما هم هست. گفتم من مصاحبه نمی‌کنم. وقتی مطمئن شدند حاضر به مصاحبه نیستم فوراً از دادگاه خارجم کردند که با بقیه زندانی‌ها صحبتی نکنم. در بیرون دادگاه خانواده زندانیان جمع شده بودند و با دیدن ما ابراز محبت و ابراز احساسات می‌کردند. به رغم کنترل‌های شدید فهمیدم که آقایان تاج‌زاده، میردامادی و نبوی هم حاضر به مصاحبه نشده‌اند.
بعد از دادگاه حس غریبی به من می‌گفت که هرگز به ما اجازه دفاع در چنین دادگاهی علنی و در مقابل دوربین‌های تلویزیون و خبرنگاران (هرچند کاملاً تحت کنترل) داده نخواهد شد. چون روشن بود شرط حرف زدن در این دادگاه‌ها این است که متهمین حرف‌های مورد نظر بازجویان را بیان کنند و اظهارات آنان قبل از دادگاه به تأیید بازجویان برسد.
سه‌شنبه 4 شهریور ماه 88
امروز بازجو درباره مطالب دادگاه از من پرسید. به او گفتم: "چرا مطالبی که حتی درباره‌اش بازجویی هم نشده‌ام در کیفرخواست دادستان مطرح شده است؟ این مطالب همه‌اش دروغ است. اینها از کجا آمده است؟" گفت نمی‌داند شاید در اعترافات متهمین دیگر مطرح شده باشد. به او گفتم مگر نمی‌گویید کیان تاجبخش جاسوس است گفت چرا. گفتم شما که مطالب همه سخنران‌های دیروز را قبل از دادگاه کنترل کرده بودید، چرا به او اجازه دادید که بیاید و بگوید تفکر امام خمینی هیچ نسبتی با دموکراسی ندارد. این یک دروغ و ظلم به امام و نظام جمهوری اسلامی ایران است. امام یک دموکراسی سازگار با دین اسلام برای کشور می‌خواست و تفکر امام بهره‌برداری درست از تجربه بشری در زمینه دموکراسی و سازگار کردن آن با احکام اسلام در این چارچوب بود. چرا باید خلاف این مسئله تبلیغ بشود؟ بازجو جواب درستی برای سؤال‌های من نداشت و من بجای همه چیز روی این پوشه بیچاره خط می‌کشیدم. بعدها شنیدم که برخی مأموران درگیر پرونده ما، از این اظهارات تاجبخش خشنود بوده‌اند. علتش برایم قابل فهم نیست و واقعاً باعث تأسف است.

 شنبه 7 شهریور 1388
از عصر پنجشنبه تا امروز صبح پوشه نقاشی شده به همراه مطالبی برای ترجمه و سؤالات جدید بازجویان برای پاسخ دادن در سلول انفرادی، در اختیارم بوده است. اخیراً بازجویان روزهای جمعه را تعطیل می‌کنند ولی اصرار دارند که من در روز تعطیل آنها هم از بازجویی خلاص نشوم و با تحویل سؤالات کتبی برای پاسخ دادن در سلول انفرادی سنت بازجویی بی‌امان خود را ادامه می‌دهند. تنها فایده این اقدام بازجویان این است که پوشه نقاشی شده هم در اختیارم قرار می‌گیرد. باقی اوقات پوشه در روی نیمکت بازجویی در اطاق بازجویی باقی می‌ماند. امروز سعی کردم در فراغت بیشتر طرح‌های بزرگتر از یک مربع صفحه شطرنجی را مجسم کرده و خطوطی ترسیم کنم تا بعدا در حین بازجویی این طرح‌ها را هم کاملتر کنم. البته تنها یک خودکار مشکی در اختیار دارم، لذا همیشه احتمال خراب شدن طرح اولیه و تبدیل آن به طرحی متفاوت وجود دارد. بخصوص که ناهمواری‌های بازجویی همچنان بسیار زیاد است و غالبا طرح‌ها در شرایط عصبی و ناخودآگاه کشیده می‌شود.
دوشنبه 9 شهریور 1388
امروز وقتی به اتاق بازجویی هدایت شدم و پوشه روی میز بازجویی را باز کردم دیدم که یکی از خانه‌های صفحه داخلی پوشه را بازجو یا کمک بازجو نقاشی کرده است. چهار فلش ساده از چهار گوشه مربع به سمت نقطه‌ای سیاه در مرکز مربع رسم شده است. اگر گوشه پایین سمت چپ پوشه را نقطه صفر محور مختصات فرض کنیم و مربع‌ها را شمارش کنیم، نقاشی مربع با مختصات 10 و 27 متعلق به بازجو یا کمک بازجوست.

پنج‌شنبه 12 شهریور 1388
امروز هشتادمین روزی است که در سلول انفرادی به سر می‌برم. در یک اقدام غیرمنتظره دیروز بازجو از من خواست که با خانواده‌ام تماس تلفنی بگیرم و از آنها بخواهم که فردا به ملاقات من بیایند. امروز پس از نزدیک سه ماه با خانواده‌ام ملاقات کردم. با تأکید بازجو کت و شلوار مچاله شده‌ام را تحویلم دادند تا با لباس عادی به ملاقات بروم. ملاقات در فضایی پراضطراب و درحالی صورت گرفت که علاوه بر کنترل از طریق دوربین، یک نفر از پشت پرده نازکی حرکات ما را کنترل کرده، به اظهاراتمان گوش می‌داد. او مواظب بود که ما درگوشی با هم صحبت نکنیم و در این مورد قدری هم جرو بحثمان شد. هیچکدام گریه نکردیم ولی همسرم و دخترم زینب به طرز مشهودی مضطرب بودند. تنها همسرم و دخترم توانستند چند جمله خصوصی را هنگام روبوسی بیان کنند. البته همان جملات کوتاه بسیار امیدبخش بود و حکایت از روحیه خوب خانواده‌ام داشت. همسرم مهناز خیلی نگران بود اما ظاهری آرام از خود نشان می‌داد. بعدها که از زندان آزاد شدم، ارزش این روحیه قوی را خیلی بیشتر درک کردم. آنها در حالی به من روحیه داده بودند که به شدت نسبت به سرنوشت و وضعیت من نگران بودند و خودشان تحت فشارهای مختلفی قرار داشتند. همسرم مهناز همان روز بازجویی شده بود.
بعد از ملاقات به فکر افتادم که در زندان کاری برای آنها بکنم. چیزی بنویسم. طرحی بکشم یا یک کاردستی درست کنم. بعد از ظهر که من را به اتاق بازجویی بردند و پوشه زیردستی را دیدم، به ذهنم رسید اگر این پوشه را به من بدهند، هدیه خوبی از زندان برای همسرم مهناز و دخترانم فاطمه و زینب خواهد بود.

جمعه 13 شهریور 1388
دیشب در پایان بازجویی باز هم تکلیف جمعه من را تحویلم دادند: چند سؤال بازجویی همراه چند مقاله انگلیسی در لای پوشه نقاشی شده. باید مطالب را ترجمه کنم و بر اساس ترجمه‌ها به پرسش‌ها پاسخ دهم. امروز با نگاهی جدی‌تر از همیشه پوشه را ورانداز کردم. کیفیت پوشه خیلی پایین است. پوشه در قسمت‌هایی که دو طرفش نقاشی شده بود، کاملاً آسیب‌پذیرشده است. تصمیم گرفته‌ام که روی پوشه نقاشی نکنم و فقط نقاشی‌های صفحات داخلی پوشه را تکمیل کنم. امروز برای اولین بار به فکرم رسید که اسامی همسرم مهناز و دخترانم فاطمه و زینب را به صورت خط نقاشی بنویسم. مشکل آن است که برخلاف همیشه مداد و پاک‌کنی در کار نیست. من فقط می‌توانم یک بار با خودکار بنویسم و قابل تکرار و اصلاح هم نیست. دست به کار شدم و نام زینب را که ساده‌تر است به صورت ناقص نوشتم. ترجیح می‌دهم که فعلاً بازجوها هیچ تصویر معنی‌داری در پوشه پیدا نکنند. حالا دیگر به‌طور جدی به بیرون بردن پوشه از زندان فکر می‌کنم.

چهارشنبه 18 شهریور 1388
امروز روز نوزدهم از ماه مبارک رمضان است. دیشب پوشه به همراه چند سؤال بازجویی در اختیارم بود. پرسش‌هایی تکراری اما زننده‌تر، توهین‌آمیزتر و مملو از توهم. سؤال‌ها بشدت مرا عصبی کرد. شب احیاء اول را بسیار تلخ گذراندم. رنج خود را از این کج‌فهمی با خدای خودم در میان گذاشتم و البته از خدا خواستم که بازجوهایم را هدایت کند و آنان را از این توهمات و بداندیشی‌ها دور کند. به پرسش‌ها با صراحت پاسخ دادم و در انتها نوشتم که در شب احیاء از این همه کج‌اندیشی به خدا پناه برده‌ام. در حالت عصبی روی پوشه هم خطوطی کشیدم. خطوطی از کلمه ایمان را کشیدم.


پنج‌شنبه 19 شهریور 1388
امروز روز تلخی با بازجو داشتم. از جمله : " در شب احیاء از این همه کج‌اندیشی به خدا پناه بردم" که شب قبل در انتهای پاسخ به سؤالات بازجویی نوشته بودم، به‌شدت عصبانی شد و سخنان بسیار توهین‌آمیزی بیان کرد. من هم به تندی به او پاسخ دادم و از جمله گفتم که واقعا "کج‌اندیشی" همه درک من از این طرز نگاه و رفتار شما نیست. باید کلمات تندتری بکار می‌بردم. اما دل من بیش از آنکه برای خودم بسوزد برای مملکت می‌سوزد که شما با چنین توهمات و کج‌بینی‌هایی مسائل امنیتی آن را اداره می‌کنید. او هم به تندی و با لحنی مملو از تنفر گفت:"... لازم نیست دل تو برای مملکت بسوزد، از خودت دفاع کن که کم نیاوری."
در میان همه تلخی‌ها و جرو بحث‌ها، کشیدن خطوطی بی‌تفکر روی پوشه زیردستی آرامم می‌کرد.


شنبه 21 شهریور ماه 1388
پریروز و امروز در اتاق بازجویی یک راهرو پیچ در پیچ کشیده‌ام. شبیه لانه‌های جوندگان در زیرزمین. با کمی دقت در خطوط ناپیدا، می‌شود این راهرو پرفراز و نشیب را یک دور بسته دید که در آن انتهای مسیر همان ابتدای مسیر است. شاید تمثیلی از ماجرای من و بازجوها باشد. دائماً کش و قوس داریم و دائماً تکرار. چارچوب بازجویی‌ها توهماتی تخیلی است و مأموریت بازجویان یافتن نکاتی برای حقیقی جلوه دادن این توهمات. اما در حقیقت هیچ چیز وجود ندارد که به این توهمات رنگ واقعیت ببخشد. گاه واقعاً فکر می‌کنم بازجویان پس از بحث‌های طولانی پذیرفته‌اند که دست از این توهمات بردارند و به دنبال حقیقت باشند. اما بازجویان می‌روند و احتمالاً توجیه می‌شوند، بازمی‌گردند و دوباره همان دور باطل پرپیچ وخم تکرار می‌شود. واقعاً تکرارهای بیهوده و عذاب‌آوری است.

یکشنبه 22 شهریور
امروز نودمین روز بازداشت من است. دیشب را در سلول انفرادی با دعا و نیایش سحر کردم. شب احیاء سوم بود. شب‌زنده‌داری در شب‌های احیای ماه مبارک رمضان در سلول انفرادی واقعاً حال و هوای دیگری دارد. یک سلول انفرادی 4 متری فاقد دستشویی، شبیه یک قبر بزرگ است. هرچند شنیده‌ام که سلول‌های کوچکتری هم هست ولی برای بازداشت‌های کوتاه مدت‌تر استفاده می‌شود. بهرحال آنچه سلول انفرادی را به شکنجه‌گاه تبدیل می‌کند بیش از آنکه اندازه سلول باشد، تنهایی سلول است. اما اگر انسان تحمل کند و بتواند بر خود و وضعیت خودش مسلط شود، زندگی در سلول انفرادی به لحاظ معنوی بسیار فرصت‌ساز است. از خدا می‌خواهم که اگر آزاد شوم، حال و هوای این روزها و شبها برایم باقی بماند، اما شاید هرگز نتوانم حال و هوای اولین سه ماه زندگی در سلول انفرادی را دوباره تجربه کنم. ما مظلومانه به بهانه اتهاماتی که وجود خارجی ندارد به زندان افتاده‌ایم و در سلول انفرادی به سر می‌بریم، اما خداوند عالم در کنار این ظلمی که به ما شده، فرصت ارتباط بیشتر با خودش و اولیاء خودش را برایمان فراهم کرده است. در سلول انفرادی احساس اینکه ارتباط تو با دنیای خارج قطع شده و باید پاسخگوی اعمال خوب و بد پیش از دستگیری‌ات باشی، احساس دنیای پس از مرگ را برای انسان زنده می‌کند؛ با این تفاوت بسیار مهم که ملاک قضاوت در جهان باقی عدل الهی است و ظلمی در کار نیست. مردن قبل از مردن و تدفین قبل از تدفین فرصت بزرگی برای خودسازی انسان است. انسان فرصت پیدا می‌کند که یکبار پیش از آنکه او را درون گوری در گورستان بگذارند، به محاسبه وضعیت خود بپردازد و رابطه خود را با خدای خود تحکیم بخشد. اگر از زندان آزاد شوم، معنایش این است که فرصت پیدا کرده‌ام که خود را برای مرگ آماده‌تر کنم و اگر کاستی و خللی در اعمالم بوده قبل از شتافتن به سرای باقی آنها را رفع نمایم.
امروز پوشه در اختیارم بود و کلمه ایمان را تکمیل کردم و کلمه عشق را قلمی کردم. هرچند در سلول انفرادی عشق به همسرم و حتی دخترانم تجلی بیشتری پیدا کرده است، اما کلمات عشق و ایمان در کنار هم در سلول انفرادی جلوه‌های عارفانه خود را دارند.

دوشنبه 23 شهریور ماه 1388
امروز در هنگام بازجویی روی پوشه، زیر کلمه ایمان خطوطی شبیه تذهیب کشیدم. سالهاست که چنین طرحی خودآگاه یا ناخودآگاه نکشیده‌ام. فکر می‌کنم مشابهش را آخرین بار در یکی از روزهای تعطیل عید نوروز در حاشیه دفترمشق دختر کوچکم که دوست داشت برخی از مشق‌های عیدش را رنگ‌آمیزی کند کشیده‌ام. زینب آن‌روزها دانش‌آموز دبستان بود و حالا دخترخانمی است فارغ‌التحصیل دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی. او در اولین ملاقاتمان گفت که بعد از دستگیری من، دچار مشکلات زیادی بوده اما موفق شده واحدهای ترم آخر را بگذراند و تیرماه فارغ‌التحصیل شود. خیلی خوشحال شدم و تشویقش کردم که به رغم همه مشکلات و دل‌نگرانی‌های فرزند یک زندانی سیاسی، سعی کند در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کند. حالا حتماً منتظر دریافت خودنویس نفیسی هم هست که به عنوان جایزه فارغ‌التحصیلی قولش را به او داده‌ام. نمی‌دانم کی می‌توانم به قولم عمل کنم.

 

جمعه 27 شهریور ماه 1388
امروز پوشه به همراه تعدادی برگ بازجویی در سلول نزد من است. دیروز کلی گل سیاه و سفید روی پوشه کشیده‌ام. این دومین بار است که یک دسته‌گل می‌کشم. در نقاشی‌های ماه دوم بازداشتم تقریباً اثری از گل نیست. تدریجاً در ماه سوم گل‌های غالباً ناتمامی در لابلای خطوط دیده می‌شود. حالا در ماه چهارم انفرادی، روی پوشه پر از گل و ستاره و قلب شده است. آیا این نشانه امید است؟ نمی دانم. البته من اصلاً ناامید نیستم. باورم این است که تجربه تلخی که کشور با آن مواجه شده سرانجام باعث پیشرفت خواهد شد. چیزی که بارها به بازجویان هم گفته‌ام. به آنها گفته‌ام که به رغم هزینه‌هایی که بی‌دلیل به کشور و به من و امثال من تحمیل شده است، امیدم این است که حداقل با خودشان و مسئولانشان صادق باشند و به آنها بگویند که اشتباهات بزرگی مرتکب شده‌اند. بی‌جهت کشور را امنیتی کرده‌اند و همه ادعاهای علیه ما ناشی از توهماتی بی‌پایه بوده است. به آنها گفته‌ام که کشور راه نجاتی جز مردم‌سالاری سازگار با دین و تعامل و همفکری و همکاری جناح‌های مختلف کشور ندارد. به آنها گفتم که نه حذف یک جناح توسط جناح دیگر در کشور ممکن است و نه یک گروه خاص می‌تواند کشور را در اختیار خود بگیرد. این حرفهای من گاهی باعث جروبحث تند با بازجو می‌شد ولی غالباً با سکوت پاسخ داده می‌شد. برخی از این توضیحات و توصیه‌ها را در پاسخ سؤالات بازجویان هم نوشته‌ام اما معمولاً بازجویان ترجیح می‌دادند که این بحث‌ها شفاهی باقی بماند.

سه‌شنبه 31 شهریور ماه 1388
فردا صدمین روز سلول انفرادی و بازجویی بی‌امان من است. چند روزی است که از بازجوی اصلی خبری نیست. کمک بازجو گفت که بازجو به مأموریت رفته و تا روزی که بازگردد او بازجویی را ادامه خواهد داد. ظاهراً قرار نیست تحت هیچ شرایطی شکنجة بازجویی‌های تکراری و رنج‌آور من پایان یابد.
امروز هنگام نوشتن برگ‌های بازجویی، پوشه زیردستی که حالا تقریباً پر از خط و خطوط من شده است دستم را سیاه کرد. به کمک بازجو گفتم که اگر روزی تصمیم داشتید این پوشه زیر دستی را دور بیندازید لطفاً آن را به خودم بدهید که در سلولم آن را داشته باشم. کمک بازجو در پاسخ گفت که: "اتفاقاً می‌خواستم پوشه را دور بیندازم. می‌توانی آن را را برای خودت برداری." واقعا تنها جمله جذاب و صمیمانه‌ای بود که از زبان بازجویی در طول صد شبانه روز بازجویی می‌شنیدم. حالا پوشه را با خودم به سلول آورده‌ام و قرار است در سلول بماند. این نهمین سلول انفرادی من است که مطمئن شده‌ام مجهز به دوربین مخفی است. تمام حرکات من طی شبانه‌روز کنترل می‌شود. مدتی است که نگهبانان بند، یک خودکار آبی به من داده‌اند. امروز درخواست کردم که آن را با یک خودکار مشکی عوض کنند و آنها پذیرفتند.

چهارشنبه ا مهرماه 1388
امروز اسامی همسرم مهناز و دخترانم فاطمه و زینب را تکمیل کردم.
قبلاً کلمات را به صورت ناقص قلمی کرده بودم و مصمم بودم تا تکلیف پوشه برای خودم روشن نشده این کلمات را تکمیل نکنم، چون احتمال می‌دادم که خواندن این کلمات از جانب بازجو مانعی برای گرفتن پوشه از او باشد. تکمیل اسم مهناز در زیر کلمه عشق و در کنار نشانه‌های سمبلیک قلب، شوق‌انگیز بود. اینجا مناسب‌ترین جا برای اسم مهناز است. رابطه من و مهناز همیشه همراه با محبت و صمیمیت بوده است اما در سلول انفرادی نوشتن نام او شور و حال دیگری دارد. فکر می‌کنم اگر این پوشه هیچ پیامی نداشته باشد پیام‌رسان تکرار ابراز علاقه و عشق من به مهناز هست. جالب است قلب‌هایی که در اتاق بازجویی در حالتی از آگاهی و ناخودآگاهی کشیده‌ام، بهتر از قلب‌هایی که بعداً در سلول انفرادی به آنها اضافه کرده‌ام به نظر می‌رسد.

پنج‌شنبه 17 مهرماه 88
امروز 116 امین روز سلول انفرادی و بازجویی بی‌امان من و ظاهراً آخرین روز سلول انفرادی بود. سربازجو من را خواست و به من اطلاع داد که قرار است به سلول چند نفره بروم. او گفت که من را به سلول دوستانم ابطحی، میردامادی و رمضان‌زاده خواهند برد. صحبت‌های صریح و محترمانه‌ای با هم داشتیم. او سعی کرد که فضای گفتگوی با من تلطیف شود و نشان دهد که روی نظرات من تأمل کرده و با برخی از آنها موافق است. او ابراز امیدواری کرد که ما بعد از زندان همچنان در خدمت نظام باشیم. او گفت انتقادات من به سیاست خارجی قابل توجه است. از نظر او هم به سیاست خارجی دولت انتقاداتی از جمله در زمینه سیاست هسته‌ای وارد است. در پاسخ گفتم که به هرحال راه‌حل کشور تعامل میان جناح‌های مختلف کشور است و جناح مقابل و اصلاح‌طلبان باید برای یافتن راه‌حل مشکلات و مسائل کشور گفتگو کنند و به تفاهم مشترک برسند. همچنین گفتم از اینکه زمینه‌ای هرچند کم‌رنگ برای این فرآیند دیده می‌شود خوشحالم. به او گفتم من هرگز بلایی را که در بازجویی‌ها بر سرم آورده‌اند فراموش نخواهم کرد، اما بنای ایستادن بر سر این مسائل را ندارم و امیدوارم که حاصل هزینه‌هایی که ما داده‌ایم، ایجاد فرصت برای تحقق مردم‌سالاری و رفع مشکلات کشور و نظام اسلامی باشد.
حدود ظهر سلول انفرادی را تخلیه کردم و البته پوشه نقاشی شده را هم که تقریباً کامل شده و بخش‌هایی از حاشیه‌های سمت راست آن باقی مانده بود، به دقت در لای وسایل اندکم جای دادم که بین راه گم نشود. به سلول مشترکی منتقل شدم که علاوه بر سه نفر فوق آقای عیسی فریدی هم حضور داشت. دیدن دوستان بعد از ماه‌ها خیلی هیجان‌انگیز بود. بسیار علاقمند بودم که از دوستانم خبر بشنوم. آنها روزنامه و تلویزیون داشتند. محسن، عبدالله و عیسی تازه از سلول انفرادی منتقل شده بودند. پتوهایم را در گوشه خالی سلول انداختم و سلول را قدری مرتب کردم و به شوخی گفتم که ما معلوم نیست چه مدت اینجا باشیم لذا خوبست که سلول مرتب‌تری داشته باشیم. سلول مشترکمان حیاط داشت و سرویس بهداشتی سلول هم در حیاط برای ساکنان سلول بطور دائم در دسترس بود. از اینکه هر ساعت از شبانه‌روز می‌توانستم از توالت استفاده کنم خوشحال شدم. برای یک مبتلا به بیماری کلیوی این امکان نعمت بزرگی است.
بچه‌ها گفتند که در سلول بغلی که مشابه این سلول است عرب‌سرخی، صفایی‌فراهانی، عطریانفر و سعید شریعتی بازداشت هستند. توانستم از پشت دیوار حیاط با آنها هم احوال‌پرسی کنم.
ساعت‌ها با هم گفتگو می‌کردیم. با محسن، با ابطحی و با عبدالله. عبدالله به من گفت تا مدتها هروقت از جلوی سلول تو رد می‌شدیم در سلول تو باز بود و معلوم بود که باز تو را برای بازجویی برده‌اند و نگران می‌شدیم، چون فقط تو را برای بازجویی می‌بردند و مدتی بود که بازجویی بقیه تقریباً تمام شده بود. به او گفتم که نه تنها در آن مدت که شما در بند حفاظت اطلاعات سپاه بودید بی‌امان بازجویی می‌شدم، بلکه در 48 روز بعد هم که تنها در آن سلول نگهداری می‌شدم بی‌وقفه تحت بازجویی بودم. به او گفتم که بازجویی‌ها در دو ماه آخر تبدیل به نوعی شکنجه روحی شده بود و من نه تنها در بازجویی‌ها دچار استرس و حالت شدیداً عصبی می‌شدم بلکه حتی وقتی برای رفتن به هواخوری از جلوی در اتاق بازجویی رد می‌شدم دچار استرس می‌شدم و ضربان قلبم شدید می‌شد. از چگونگی دستگیری عبدالله پرسیدم. چون شنیده بودم که او و پسرش هنگام دستگیری شدیداً مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌اند. ساق پایش را به من نشان داد که هنوز با گذشت چهار ماه، از ضربات وارده سیاه بود.
امروز فرصتی پیش نیامد که درباره نقاشی‌های اتاق بازجویی با آنها صحبت کنم و بگویم با وجود این استرس‌ها نقاشی هم کرده‌ام.

جمعه 18 مهرماه 88
امروز صبح ناگهان از من خواسته شد تا وسایلم را جمع کنم و سلول مشترک را ترک کنم. همه نگران شدند. من را چند ساعتی به یک سلول انفرادی بردند. یک اتاق بزرگ بود که ظاهراً سلول جمعی بود و در و دیوار آن پر از خاطرات زندانیان قبلی سلول بود. همه چیز نوشته بودند. بخصوص یک زندانی با امضای دکتر کرمی که نمی‌شناختم، با خطی خوش مطالب زیادی روی دیوار نوشته بود. بعد از چند ساعت به من اطلاع دادند که مرا به سلول مشترکی با دوست خوبم مصطفی تاج‌زاده می‌برند. تعجب کردم و البته استقبال نمودم.
مرا به سلول مشترکی با مصطفی بردند که تلویزیون و یخچال داشت و تعدادی کتاب در اختیار مصطفی بود. این دهمین سلولی است که تجربه می‌کنم. خیلی از دیدن مصطفی خوشحال شدم. مصطفی دو روز قبل از سلول انفرادی به این سلول منتقل شده بود. تنها اشکال سلول مشترکمان این بود که توالت نداشت. مصطفی گفت که سلول انفرادی او توالت داشته است که به کاهش مشکلات جسمانی او کمک کرده است. و من هم از گرفتاری‌های سلول بدون توالت گفتم. گرفتاری‌هایی که روزهای بعد بارها با هم تجربه کردیم. حرفهای خیلی زیادی برای گفتن داشتیم و ساعت‌ها حرف زدیم.
هرچند بازجویی‌های بی‌امان مصطفی زودتر از من پایان یافته بود اما وقتی درباره فشارهای بازجویی‌های بخصوص ماه اول توضیح داد معلوم شد که نگرانی‌های من نسبت به وضع او، بی‌جا نبوده است. مصطفی از وضعیت من پرسید و گفتم که در تمام چهار ماه بازداشت انفرادی، تحت فشار شدید بازجویی بوده‌ام، بازجوها با روح و جان من بازی کرده‌اند و من بسیار رنج کشیده‌ام و در ادامه گفتم که برای اینکه آرام شوم می‌خواهم برخی قصه‌های دردناک بازجویی را برای او بگویم. بخشی از رنج‌هایم را برایش بازگو کردم. برای اولین بار به خاطر آنچه در بازجویی‌ها بر من گذشته بود، گریستم. بغضم ترکید و هرچه کردم نتوانستم کنترلش کنم.
به مصطفی گفتم که البته در کنار همه این رنج‌ها نقاشی هم کشیده‌ام. پوشه نقاشی شده را به او نشان دادم. خیلی تعریف کرد. به او گفتم فقط یک یادگار استثنائی از نقاشی در حال بازجویی است که احتمالاً از این نظر باید در دنیا کم‌نظیر یا بی‌نظیر باشد وگرنه این اشکال درهم و برهم ارزش هنری ندارد. او گفت که به نظر او کاری زیبا و قابل توجه است.

دوشنبه 2 آذر88
امروز 50 امین روزی است که با مصطفی هم‌سلول هستم. در این مدت خیلی کتاب خوانده‌ام و با مصطفی بحث‌های مختلفی را دنبال کرده‌ایم. مصطفی شروع به ترجمه یک کتاب انگلیسی کرده که همسرم برای من آورده است. مصطفی چند فصل آن را ترجمه کرده است. من هم تا حدی به او کمک کرده‌ام. در این مدت تنها چند ساعتی نقاشی کرده‌ام و بخش‌های کم باقی مانده قسمت راست پوشه نقاشی شده را پر کرده‌ام. روی پوشه تنها یک قسمت کوچک در حد 50 یا 60 خانه شطرنجی خالی باقی مانده است و محلی برای ثبت تاریخ خروج این پوشه از زندان.
دیروز با مهناز و زینب ملاقات داشتم. ملاقات‌های ما همیشه سه نفره است (این وضع تا آخر ادامه پیدا کرد.) فایده‌اش این است که بیشتر می‌توانیم صحبت کنیم. دختر بزرگم فاطمه در اسپانیا در حال تکمیل تحصیلاتش در رشته مهندسی است. می‌دانم که شرایط برای او دشوارتر از بقیه است. نمی‌دانم دوباره کی می‌توانم او را ببینم. دلم برایش تنگ شده است. با پدر و مادرم که ساکن مشهد هستند تلفنی صحبت کرده‌ام. مادرم که شدیداً نسبت به دستگیری من معترض است و مواضع تندی دارد گفت که هرگز به دیدن من به زندان نخواهد آمد و منتظر خواهد ماند که آزاد شوم. او این موضع خود را تا هنگام آزادی من حفظ کرد. پدرم و برادرها هم از مادر پیروی کردند. انتظار برای مادرم تجربه جدیدی نیست. بچه‌ها همیشه دیر یا زود برگشته‌اند. حتی از جبهه. غالباً و نه همیشه سالم برگشته‌اند. حبیب کوچکترین و عزیزترین برادرم که در نوجوانی به جبهه رفت، جانباز هفتاد درصدی است.

دوشنبه 9 آذرماه 88
امروز 57 امین روز دوران پرخاطره سلول مشترک مصطفی و من است. به ما اطلاع دادند که وسایلمان را جمع کنیم چون باید به یکی از دو سلول حیاط داری منتقل شویم که سایر دوستان بازداشت شده از سوی سپاه هم در آنجا مستقر هستند. این بار حمل ونقل وسایل ما اندکی دشوار شده است. حالا ما تعداد قابل توجهی کتاب و مقداری خوراکی و وسایلی داریم که طی دو ماه گذشته خانواده‌هایمان برایمان آورده‌اند. وسایل را جمع می‌کنیم و البته با دقت پوشه نقاشی شده هم جاسازی می‌شود تا در میان وسایل به سلول بعدی برده شود.
یازدهمین سلول من و فکر می‌کنم سومین سلول مصطفی، یک جفت سلول جمعی در ابعادی کوچکتر است که حیاط دارد و طی سال‌های گذشته متهمان سیاسی مختلفی در آنجا به سر برده‌اند. در سلول ما تا دیشب دوست خوبمان آقای عرب‌سرخی هم بوده که او را دوباره به سلول انفرادی منتقل کرده‌اند. حالا فقط آقای فریدی با ما ساکن این سلول است. در سلول اندکی بزرگتر که دیوار به دیوار ماست، صفایی‌فراهانی، رمضان‌زاده و میردامادی ساکن هستند. از پشت دیوار با آنها احوالپرسی کردیم و آنها توپشان را برایمان از پشت دیوار پرتاب کردند تا قدری با آن بازی کنیم.

دوشنبه 23 آذرماه 88
امروز دادگاه اول من به صورت غیرعلنی تشکیل شد. دیروز دادگاه مصطفی تشکیل شد و او از خودش دفاع نکرد و اعلام کرد تا زمانی که دادگاه رسیدگی به شکایت ده سال پیش او از آقای جنتی تشکیل نشود، از خودش در دادگاه دفاع نخواهد کرد. هرچند به نظر می‌رسد که کار مصطفی درست بوده است و دفاع در دادگاه هیچ تأثیری روی نتیجه رأی دادگاه ندارد اما من تصمیم دارم که برای ثبت در وقایع این روزگار، در دادگاه بخصوص از مواضع خود در نقد سیاست خارجی دولت دفاع نمایم. پس از مشورت با مصطفی هم مصمم‌تر شدم که همین روال را دنبال کنم. در دادگاه یک سخنرانی جدی یک ساعته در دفاع از خود و مواضعم در سیاست خارجی و خدماتم به کشور و نظام کردم. چند نفری که در جلسه غیرعلنی حضور داشتند، از جمله قاضی و نماینده دادستان کاملاً تحت‌تأثیر قرار گرفته بودند. ناگهان قاضی ظاهراً بعد از تذکری که دریافت کرده بود اعلام کرد دادگاه تمام نشده است و بعداً جلسه دوم دادگاه تشکیل خواهد شد. تلاش وکیلم برای تمام کردن دادگاه به جایی نرسید و ایشان تأکید کرد که سؤال‌های دیگری باقی مانده که در جلسه بعدی دادگاه مطرح خواهد شد.
در این دادگاه بالاخره موفق شدم توضیح دهم که آنچه در دادگاه علنی علیه من مطرح شده و در رسانه‌ها بطور گسترده منتشر شده کذب محض است. توضیحات من در این دادگاه 5 یا 6 نفر شنونده داشت. ادعاهای علیه من را هم باید حداقل 50 یا 60 میلیون نفر از رادیو و تلویزیون شنیده باشند. (چند هفته بعد بار دیگر آقای حسینیان در تلویزیون ظاهر شد و با لحنی افراطی‌تر از مسئولان دادگاه، در برابر میلیون‌ها بیننده، اکاذیب مشابهی را مطرح نمود. در سلول جمعی برنامه را از تلویزیون دیدم و فوراً نامه‌ای به رئیس صدا و سیما نوشتم و درباره دروغ بودن ادعاها توضیح دادم اما اجازه ارسال نامه از زندان داده نشد.)

پنج‌شنبه 26 آذرماه 88
امروز جلسه مشترکی بین مصطفی، من و ساکنان سلول یعنی همسایه صفایی، میردامادی و رمضان‌زاده با برادر مجید، داشتیم. درباره مسائل مختلفی گفتگو کردیم. برادر مجید عملاً کارشناس مسئول ساکنان سلول همسایه است. او فردی محترم و باتجربه است که هرچند باورهای قلبی خود را بروز نمی‌دهد ولی برخوردهای صمیمانه‌ای دارد. رفتار و آشنایی او به مسائل، با همه بازجویانی که من تاکنون با آنها سروکار داشته‌ام متفاوت است. به نظر می‌رسد که در میان همکاران خود نیز دارای رده بالاتری است. او هرچند روز یکبار بچه‌های سلول همسایه را جمع کرده، با آنان گفتگو می‌کند. بازجویی‌های رسمی از نیمه مهرماه پایان یافته و بحث‌های او ظاهراً از موضعی متفاوت است. گویا قرار است من هم به متهمان تحت نظر او اضافه شوم.

چهارشنبه 2 دی ماه 1388
نگهبانان زندان غالباً جوان‌های خوب و دلسوزی هستند. کار آنان بسیار دشوار است. آنها دائماً با زندانیان متفاوت و مشکلات و درد و رنج‌های گوناگون آنان سروکار دارند و احتمالاً برخی از این درد و رنج‌ها هرگز از خاطرشان نمی‌رود. زندانی‌ها دیر یا زود آزاد یا منتقل می‌شوند؛ اما آنها همچنان در بازداشتگاه می‌مانند. غالب زندانبان‌هایی که به پرسش من پاسخ دادند آرزو داشتند که شغلشان را عوض کنند. برخی دانشجو بودند و امید بیشتری برای تغییر شغلشان بعد از فارغ التحصیلی داشتند. امروز یکی از زندانبان‌های ارشدتر که در حد اختیارات بسیار محدودش به زندانیان محبت می‌کرد، گفت که بارها من را در حال کشیدن نقاشی در اتاق بازجویی دیده و از تمرکز و اعتماد به نفس من در شرایط دشوار بازجویی خوشش آمده است. (متهم تحت بازجویی با چشم‌بند، چندان از اطراف خودش مطلع نمی‌شود. ظاهراً علت اجبار متهمان به استفاده از چشم‌بند در هنگام بازجویی همین مسئله است و گرنه نشاندن متهم رو به دیوار برای دیده نشدن چهره بازجویان کفایت می‌کند. البته چشم بند در عصبی‌تر شدن و تحت فشار مضاعف قرار گرفتن متهم هم خیلی موثر است.) او گفت که یکی از طرح‌های من به نظرش جالب‌تر بوده است. پوشه را به او نشان دادم. او از طرحی شبیه بوم رنگ‌های سیاه و سفید یا به قول او بال‌های درحال پرواز که چند ماه قبل در اتاق بازجویی کشیده بودم خوشش آمده است. گفتم که ظاهراٌ خودم هم خوشم آمده چون در قسمت دیگری از پوشه به شکل دیگری تکرار شده است. بعدا قدری تأمل کردم و گفتم که به خاطر محبت‌های او و همکارانش نسبت به زندانیان، آخرین خانه‌های خالی پوشه را هم با طرحی مشابه طرح مورد توجه او پر خواهم کرد.

 شنبه 12 دی ماه 88
امروز دادگاه دوم من تشکیل شد. فضای دادگاه دوم از ابتدا منفی بود و رئیس دادگاه مطالب عجیب و بدی را بیان کرد که البته من و دکتر شیری وکیلم پاسخ او را دادیم. ظاهراً به ایشان گفته بودند که پاسخ سخنرانی من در دادگاه اول را بدهد.
امشب با برادر مجید، و دوستانم صفایی، میردامادی و تاج‌زاده جلسه بحثی داشتیم و من داستان دادگاه را برایشان شرح دادم. در پایان جلسه به برادر مجید گفتم که قصد دارم یک پوشه نقاشی شده را به دخترم زینب در ملاقات فردا با خانواده‌ام هدیه بدهم. از وی درخواست کردم که پوشه را ببیند و اگر مشکلی نبود اجازه خروج پوشه از زندان را بدهد.

یکشنبه 20 دی ماه 88
دیشب برادر مجید به سلول ما آمد و پوشه را دید و با خروج پوشه از زندان موافقت کرد.
فوراً دست به کار شدم. قسمت کوچک باقی مانده از پوشه را با رعایت قولی که به سید نگهبان زندان داده بودم نقاشی کردم. در قسمت پایین سمت راست پوشه چند عدد و تاریخ نوشته بودم. 26 خرداد روز دستگیری من بود، 17 روز بعد 11 تیرماه به بند حفاظت اطلاعات سپاه منتقل شده بودم. 116 روز تا 17 مهرماه در سلول انفرادی نگهداری می‌شدم. و در دویست و یکمین روز بازداشتم محاکمه من پایان یافته بود. امروز آخرین تاریخ را روی پوشه ثبت کردم. روز 20 دی ماه، دویست و نهمین روز بازداشتم نقاشی روی پوشه کامل و از زندان خارج می‌شد. دو علامت سؤال جای تاریخ آزادی خودم از زندان را پرکرد و حالا همه چیز آماده بود که پوشه از زندان بیرون برود.

چههارشنبه 23 دی ماه 1388
امروز با مهناز همسرم و زینب دختر کوچکترم ملاقات داشتم. پوشه را به آنها هدیه دادم و گفتم که اکثر نقاشی‌های روی پوشه در ساعات بازجویی و بدون تفکر و تدبیر قبلی وغالباً ناخودآگاه کشیده شده است اما هنگام نگارش نام آنها بسیار به یادشان بوده‌ام. به آنها گفتم که نقاشی با خودکار مشکی کار دشواری بوده و لذا آنچه کشیده شده در حد شرایط محدود وغیرعادی اتاق بازجویی و سلول‌های انفرادی، قابل تأمل و توجه است. از دیدن نقاشی‌های روی پوشه و امکان خارج کردن آن از زندان خیلی هیجان‌زده شدند. مهناز نقاش خوبی است و تعریف او از کیفیت نقاشی‌های روی پوشه امیدبخش بود. به هرحال امروز پوشه در 209امین روز بازداشت من از زندان اوین خارج شد.

پنج‌شنبه 22 بهمن ماه 1388
امروز سی و یکمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران و دویست و چهل و یکمین روز بازداشت من است. دقیقاً ساعت یک بامداد، همان ساعتی که بازداشت شده بودم، دوازدهمین سلول خود را ترک کرده، از زندان آزاد شدم. بیست و هشت روز پیش درحالی که آقای فریدی هم‌سلول دوست‌داشتنی ما، به دنبال تشدید بیماری قلبی‌اش آزاد شده بود و کیان تاجبخش جای او را گرفته بود، مصطفی و من برای آخرین بار جا به جا شدیم و به جمع ساکنان سلول همسایه پیوستیم. چهار روز بعد، بهزاد نبوی که از مرخصی درمانی به زندان بازگشته بود به همراه فیض‌اله عرب‌سرخی و کیان تاجبخش به جمع ما پیوستند. دو روز بعد صفایی فراهانی و چند روز بعد بهزاد نبوی به مرخصی رفتند و من ساعت یک بامداد امروز در حالی سلول مشترکمان را ترک کردم که فرصت یک خداحافظی درست و حسابی با باقی بچه‌ها میردامادی، تاج زاده، عرب سرخی و تاجبخش را هم پیدا نکردم. دوره طولانی‌تر هم‌سلولی با مصطفی تاج‌زاده و دوران کوتاهتر زندگی در سلول مشترک با نبوی، میردامادی و عرب‌سرخی تجربه های بی‌نظیری بود. همه اینها مردان بزرگی هستند ولی من در زندان وجوه تازه‌ای از بـزرگی و بـزرگواری آنها را درک کرده‌ام.
در بیرون برخی از دوستان از عصر روز گذشته منتظر آزادی من بودند اما چون خبری نشده بود، نهایتاً ناامید شده بودند. صحبت من با برادر مجید به بحث کشید و تا نیمه‌شب ادامه یافت. همسرم ساعت یازده شب گذشته از آزادی قطعی من مطلع شد. نیمه شب مهناز و زینب، به همراه ابراهیم و سعید برادرخانم‌هایم و خانواده‌هایشان به استقبال من آمده بودند. برادر مجید بعد از چند ساعت گفتگو، خودش من را از زندان خارج کرد. من 32 روز بعد از پوشه، از زندان خارج شدم. در دادگاه بدوی به شش سال زندان محکوم شده‌ام و حالا تا زمانی که برایم معلوم نیست در مرخصی هستم.
وقتی بعد از هشت ماه وارد خانه‌مان شدم، اولین چیزی که همسرم مهناز به من نشان داد پوشه نقاشی شده من بود که حالا آن را داخل یک قاب گذاشته بودند. امشب مهناز و زینب و بعداً بقیه عزیزان تمایل نشان می‌دادند که نقاشی من را به سایرین نشان دهند. به نظر من هنوز هم چیزی بیشتر از یک کار خاطره‌انگیز در اتاق بازجویی، خلق نشده است؛ اما برخی از دوستان معتقدند که آنچه قلمی شده چیزی بیش از یک خاطره است. فکر می‌کنم ابراز محبت آنان نسبت به زندانیان آزاد شده، در این قضاوتشان بی‌تأثیر نیست.

محسن امیـــــن زاده تــــــــــــــهران
نگــــارش نهایـــی: فروردیــــــن 1389
براساس یادداشـت‌های دوران زنــــــــدان

 

 


 


ندای سبز آزادی: در آستانه ١٣ آبـان و روز دانش آموز در ایران، کانون صنفی معلمان ایران بیانیه ای صادر کرد و ضمن تبریک به دانش آموزان کشور، این روز را “یاد آور پایداری نونهالان این مرز و بوم در مقابل سموم خودکامگی و خودباختگی” ذکر کرد و برای دانش آموزان پویایی و بالیدن را آرزو کرد.
در متن این بیانیه کوتاه که در وبلاگ شیرزاد عبداللهی، عضو این تشکل مدنی، منتشر شده، آمده است:‌
“باز سیزده آبان دیگری از راه رسید و ما باغبانان گلشن آموزش و پرورش به رغم کاستی دست افزار و دست رنجمان و گاه خلیدن خاری در دستمان، همچنان محو شکفتن غنچه های این باغیم . رویش رستاک ها بر تنه کهن درختان این باغ را به نظاره نشسته ایم به امید روزگاری که بتوانید راست و سترگ، نماد پیشینه غنی فرهنگی مان و احیا گر برتری علمی و هنری مان باشید.
این روز را که یاد آور پایداری نونهالان این مرز و بوم در مقابل سموم خودکامگی و خودباختگی است به تو نونهال گرامی که ریشه در ارزش های ملی و دینی سرزمین خود داری شادباش می گوییم و آرزوی بالیدن و سایه گستراندنتان بر پهنه این خاک را داریم. همواره این باغبانان رنجور اما امیدوار را در کنار خود بدانید.”
همچنین رسول بداقی، عضو زندانیِ این تشکل صنفی، در نامه ای از زندان گوهردشت کرج خطاب به دانش آموزان خود نوشت، ضمن شرح دلیل زندانی بودن خویش و آرمان هایی که برای رسیدن به آنها در حبس به سر می برد، روز دانش آموز را به آنها تبریک گفت و خاطرنشان کرد: “اینک که این نامه را می نویسم، دلم لبریز از عشق و مهربانی شماست؛ اندیشه ام سرشار از امید به آینده شماست… من و همکارانم در کانون صنفی معلمان ایران سال هاست که برای بهبود کیفیت اموزشی و افزایش امکانات مدارس کشور تا رسیدن به استاندارد های جهانی تلاش می کنیم.”

 


 


ندای سبز آزادی: در حالیکه مشکل مسکن و اشتغال، به بزرگترین معضلات جامعۀ جوان کشور تبدیل شده، معاون اول و سخنگوی دولت ادعا می کند “داشتن مسکن به آرزویی دست نیافتنی برای عده‌ای تبدیل شده بود که در دولت احمدی‌نژاد ‌جوانان به سادگی می‌توانند صاحب خانه شوند.”
به گزارش دفتر امور رسانه‌های ریاست جمهوری، محمد‌رضا رحیمی ‌بعد از ظهر چهارشنبه ۱٢ آبان ماه، در مراسم بهره‌برداری از واحدهای مسکونی در استان خراسان شمالی ضمن تقدیر از وزیر مسکن و دیگر دست‌اندرکاران این وزارتخانه گفت: هم اکنون تحول و انقلاب بزرگی در بخش مسکن به وجود آمده است که سقوط قیمت ها و جلوگیری از سوداگری در بخش مسکن مهم‌ترین آن بوده است.
وی اظهار داشت: پس از جلوگیری از سوءاستفاده گران در بخش مسکن به دستور رئیس جمهور قیمت زمین از مسکن جدا شد و امروز شاهد ساخت و ساز ساختمان‌های فراوان در تمامی استان‌های کشور هستیم.
معاون اول رئیس دولت افزود: پیش از این داشتن مسکن به آرزویی دست نیافتنی برای عده‌ای تبدیل شده بود که در دولت احمدی‌نژاد و با همت تلاشگران وزارت مسکن، جوانان به سادگی می‌توانند صاحب خانه شوند.رحیمی خاطر‌نشان کرد: دولت در برخی از مناطق از نیاز مردم پیشی گرفته است که نمونه بارز آن در استان قم بود.
وی ادامه داد: در استان قم ٢۱ هزار متقاضی برای مسکن ثبت نام کردند و این در حالی است که وزارت مسکن در حال آماده‌سازی بیش از ٣۱ هزار واحد مسکونی در این استان است.معاون اول رئیس دولت در بخش دیگری از سخنان خود به طرح هدفمند‌سازی یارانه‌ها اشاره کرد و گفت: این طرح که در جهت رفاه و آسایش همه مردم کشور است، به زودی اجرا خواهد شد.
رحیمی اضافه کرد: تاکنون بخش زیادی از درآمدهای کشور صرف پرداخت یارانه‌ها می‌شد و افراد پرمصرف بهره بیشتری از یارانه‌های دولت می‌بردند، اما با اجرای قانون هدفمند‌سازی یارانه‌ها، یارانه‌ها به شکل عادلانه در میان اقشار مختلف جامعه تقسیم خواهد شد که این امر موجب رفاه همگانی، ایجاد رقابت میان تولید کنندگان و بهبود کیفیت کالاها خواهد شد.
وی ادعا کرد: با هدفمند‌سازی یارانه‌ها درآمدهای کشور به شکل عادلانه و برای عمران و آبادانی شهرها و روستاها هزینه خواهد شد. طی سالهای اخیر، وعده های زیادی در ارتباط با مسکن داده شده است؛ اما بدلیل نبود برنامه ریزی منظم و ساختاری در این زمینه، نه تنها وعده های متعدد و پروژه هایی همچون مسکن مهر، نتیج پیش بینی شده را محقق نکرده، بلکه سبب رکود معاملات و ساخت وساز، نگرانی و بیکاری در مشاغل نیز شده است.

 


 


ندای سبز آزادی: یک عضو فراکسیون خط امام(ره) مجلس با بیان اینکه موافق بازنگری در سر فصل دروس رشته های علوم انسانی هستیم، گفت: اما توقف یکباره پذیرش دانشجو در ۱۲ رشته علوم انسانی تصمیمی عجولانه است که حوزه علوم و تحقیقات را دچار هرج و مرج می کند.
دکتر سعدالله نصیری قیداری در گفتگو با پارلمان نیوز، در خصوص توقف پذیرش دانشجو در ۱۲ رشته علوم انسانی به این دلیل که وزیر علوم اعلام کرده است نیاز به باز نگری دارند، گفت: اینکه وزارت علوم بخواهد بازنگری در سرفصل ها انجام دهد مانعی ندارد، اما اینکه به یکباره خواستار توقف پذیرش دانشجو در این رشته ها شود، دانشگاه ها را با مشکل مواجه می کند.
عضو فراکسیون دانشگاهیان مجلس تاکید کرد: این تصمیمات عجولانه در حوزه علوم تحقیقات درست نیست و نمی توان با این روش یک‌دفعه چیزی را عوض کرد.
نصیری قیداری در پاسخ به این سوال که بازنگری به چه صورت و توسط چه مرجعی باید صورت گیرد با اشاره به اظهارات وزیر مبنی بر اینکه اگر دانشگاهی بخواهد در این ۱۲ رشته پذیرش دانشجو داشته باشد باید در سرفصل ها بازنگری کند، گفت: مسلما این بازنگری نمی تواند توسط دانشگاه ها صورت گیرد، چرا که اگر هر دانشگاهی بخواهد سرفصل ها را خود انتخاب کند و روالی جداگانه را در پیش بگیرد، قطعا رشته های حوزه علوم انسانی را با هرج و مرج روبه رو می کند.
وی خاطر نشان کرد :تجدید نظر در سر فصل دروس دانشگاه ها باید به صورت متمرکز در کشور و برای یک دست کردن دانشگاه ها توسط اساتید مجرب تمامی دانشگاه ها به وزارت علوم ابلاغ شود و سپس همه نظرات بررسی و به یک جمع بندی مشخص رسید.

 


 


ندای سبز آزادی: درآستانه سالگرد تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، معصومه ابتکار از دانشجویان فعال در جریان تسخیر سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸ نگاه واقع بینانه نسبت به واقعه ۱۳ را مورد تاکید قرارداد و گفت: در بین تسخیر کنندگان کسی را نمی‌شناسم که پشیمان باشد.
به گزارش ایسنا، ابتکار، بامورد توجه قرار دادن نقش دانشجویان در جریان تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ اظهارداشت:« اگر بخواهیم درک درست و همه جانبه‌ای از این واقعه داشته باشیم، در ابتدا بایستی فضای آن دوران را به خوبی درک کنیم و ببینیم در چه شرایط دانشجویان به چنین تصمیمی رسیدند و اصلا چرا دانشجویان در این مسیر گام برداشتند.»
وی خاطرنشان کرد:« این واقعه زمانی رخ داد که هشت ماه از انقلاب گذشته بود و در واقع انقلاب عظیم سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی در کشور رخ داد ،ساختارها هنوز آشفته بود و فقط یک دولت موقت وشواری انقلاب شکل گرفته بود. دراین زمان بسیاری از ساختارهای سیاسی همچون مجلس شکل نگرفته بود، ونگارش قانون اساسی کامل نشده بود. به همان ترتیب بحث دولت، دستگاه‌های امنیتی و انتظامی و اطلاعاتی همگی در وضعیت آشفته ای قرار داشتند و اگرچه کار و تلاش صورت می‌گرفت، ولی هنوز تا استقرار یک وضعیت با ثبات و تسلط بر تمام مسایل فاصله‌ زیادی وجود داشت.»
این عضو بنیاد باران با بیان این‌که دانشجویان متوجه چنین اوضاعی بودند، خاطرنشان کرد: بعد از انقلاب باتوجه به این‌که فضای نسبتا آزادی در دانشگاه به وجود آمد، طی آن تمام گروه ها فرصت داشتند، دیدگاه‌های خود را مطرح کنند، تقریبا برای همه این گروه‌ها چه گروه دانشجویان مسلمان و چه گروه های دیگر که فعالیت داشتند، این پرسش مطرح بود که آسیب پذیری یک انقلاب از کجا شروع می‌شود ؟
ابتکار گفت: «درآن زمان دانشجویان بحث می کردند که چه تهدیداتی فراروی جریان انقلاب قرار خواهد گرفت. همه نیز براین نکته واقف بودند، آمریکا که منافع خود را در منطقه و ایران از دست داده است، نپذیرفته که چنین انقلاب بزرگی منافعش را در منطقه تهدید کند، بنابراین به نوعی به دنبال راه‌حلی بود که رژیم مورد نظر خود را به عرصه بازگرداند.»
این عضو عضو بنیاد باران گفت:«از طرفی ما در ایران تجربه تلخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را پشت سر گذرانده بودیم و به چنین تجربه‌ای اشاره می‌شد و اگر چه نسل ما در آن دوران حضور نداشتند، ولی پدران ما آن دوران را مورد توجه قرار می‌دادند، چنانچه پدر من مرحوم دکتر تقی ابتکار که استاد دانشگاه تهران بود، شرایط سال‌های ۱۳۳۲ و اتفاقاتی که در آن دوران افتاده بود را تعریف کرده و گفته بود که چطور در اثر غفلتی که پیش آمد آمریکا توانست با یک کودتا نهضت ملی دکتر محمد مصدق که نخست وزیر قانونی کشور بود، را از میان براداشته و کلا کشور را از مسیر توسعه ،پیشرفت و مردم‌سالاری به سمت ۲۵ سال دیکتاتوری و استبداد سیاه ببرد و همه اینها مسایلی نبود که دانشجویان به راحتی از کنار آن عبور کنند.»
ابتکار ادامه داد:« دانشجویان در مقطعی احساس می‌کردند که آمریکا برنامه هایی از این دست را برای ایران خواهد داشت، به ویژه این‌که چند سال قبل از آن، در شیلی چنین برنامه‌ای را برای حکومت آلنده پیاده کرد. بنابراین دانشجویان تکرار تاریخ، تاریخ معاصر را مقایسه می‌کردند و می دانستند که چنین خطری وجود دارد، بنابراین دانشجویان مسلمان دور هم جمع شدند و براساس این شرایط به این نتیجه رسیدند که باید یک حرکت اعتراضی قوی انجام شود.»
وی در ادامه با اشاره به فضای رسانه‌ای که عمدتا در سطح بین‌المللی وجود داشت و غلبه رسانه‌ها از سوی غرب بود ، گفت:«دانشجویان در این راستا می خواستند انحصاری که علیه ایران شکل گرفته بود را بشکند و توجه مجامع بین‌المللی که متاسفانه به ملت ایران و اتفاقات رخ داده در کشورمان نگاهی نداشتند را جلب کند و بر این اساس دانشجویان تصمیم گرفتند بدون خشونت و اسلحه به شکل اعتراضی و کاملا مسالمت‌آمیز این اقدام را انجام دهند.»
ابتکار همچنین درباره میزان استقلال دانشجویان در واقعه ۱۳ آبان نیز اظهار کرد:« در این جریان ابتدا تمام نمایندگان دانشجویان مسلمان و انجمن‌های اسلامی که آن زمان در تحکیم وحدت نیز نماینده داشتند، از سوی ۶ دانشگاه اصلی تهران شامل دانشگاه تهران، شهید بهشتی ، صنعتی شریف ، پلی تکنیک، علم و صنعت و تربیت معلم دور هم جمع شدند و موضوع را به بحث گذاشتند و کاملا مساله محرمانه تلقی می شد و به هیچ عنوان قرار نبود موضوع به بیرون انتقال پیدا کند، چرا که امکان داشت گروه‌های دیگر این برنامه را خراب و یا این‌که پیشدستی کنند، کما این‌که گروه های چپ و چریک‌های فدایی خلق قبل از این چنین اقدامی را انجام داده بود.»
وی با تاکید بر این‌که چنین تصمیمی کاملا دانشجویی بود به دلائل مخالفت نمایندگان دانشگاه‌های‌ علم‌وصنعت و تربیت معلم اشاره و اظهار کرد: امروز هم هرگز نمی‌توان دروغ گفت و انکار کرد و گفت که دانشجویان با امام هماهنگی نکردند و امام موافق نبود.»
این عضو بنیاد باران حرکت دانشجویان در این راستا را هوشیارانه توصیف و اظهار کرد:« دانشجویان معتقد بودند اگر امام(ره) مخالف این موضوع باشند، به مجرد این‌که اعلام کنند از انجا خارج می‌شوند ،مساله مهم این بود که نامی که دانشجویان برای خود انتخاب کردند (دانشجویان مسلمان پیرو خط امام) حاکی از این بود که دانشجویان، مسلمان هستند و خط و مشی امام(ره) را قبول دارند،ضمن این‌که با سیاست‌هایی که بعد از آن پیگیری کردند، به هیچ عنوان اجازه ندادند گروه‌های سیاسی و احزاب از این حرکت بزرگ وجنبش دانشجویی به نفع خود، بهره‌برداری کنند؛ چرا که به هر ترتیب چه گروه‌های چپ همچون سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و چه احزاب در قدرت مثل حزب جمهوری اسلامی علاقه پیوستن به این جریان را داشتند، ولی دانشجویان به هیچ وجه اجازه بهره‌برداری سیاسی را به گروه های سیاسی نمی‌دادند؛ چرا که معتقد بودند این حرکت‌ها جریانی است که باید به نفع ملت انجام شود و به هیچ عنوان نباید دستخوش بازی‌های سیاسی قرار بگیرد.»
ابتکار همچنین درباره نقش روحانیت نیز در این حرکت هم گفت:« براساس شرایط، اقای موسوی خویینی‌ها که سابقه خوبی با دانشجویان داشتند و دانشجویان می‌دانستند که ایشان ارتباط مستقیمی با مرحوم حاج احمد آقا و حضرت امام(ره) داشتند، به عنوان رابط و شخصی که تا پایان راه همراه امین و دانشجویان بودند ،نقش تاثیرگذاری داشتند.»
وی گفت:« همچنین اصل این حرکت که شاید شکل دیگری به این جریان اعتراضی داد، حمایت خود امام (ره)از این جریان بود، چنانچه امام(ره) این حرکت را انقلاب دوم نامیدند و به این جمع دانشجویان اعتماد کردند و باعث شدند انسجام و وحدت ملی پشت سر این حرکت شکل بگیرد و عملا کشور یک بار دیگر بتواند در مقابل مشکلاتی که می‌رفت ا نقلاب را از پای در بیاورد با یک روحیه بلند ایستادگی کند و یک حرکت رو به رشدی دنبال کند.»
ابتکار در ادامه گفت‌وگوی خود با ایسنا در بیان ارزیابی خود از میزان شعاری و یا واقعی بودن جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا نیز اظهار کرد:« من اصلا فکر می‌کنم هم اکنون که در سی و یکمین سال این واقعه قرار داریم، باید این فرصت را فراهم کنیم که به این موضوع واقع بینانه نگاه شود. به این مفهوم که هم هزینه‌ها و هم دستاوردها دیده مورد توجه قرار بگیرند.»
وی افزود: «با نگاه واقع‌بینانه می‌توان دریافت اگر برآیند این حرکت که حتما هزینه‌هایی هم برای کشور داشته است، فقط همین ممانعت از یک کودتای احتمالی و یا فقط این باشد که دخالت‌های بی‌مورد و غیرقانونی آمریکا را در کشور ما مانع شده باشد، وزن این منفعت در مقابل آسیب‌هایی که البته قابل تحلیل است، قابل اهمیت است.»
وی گفت:« دانشجویان امروز اصل واقعه را تایید می‌کنند و همین دانشجویان می‌گویند در آن فضا وشرایط ،تصمیم منطقی یک جمع دانشجویی تحقق یافته است، ولی اینکه بعد از آن چه اتفاقی افتاد و چه بهره‌برداری‌هایی از این جریان شد و چگونه این جریان مناسبات ایران و آمریکا و دیگر مناسبات بین‌المللی را تحت تاثیر قرار داد جای ارزیابی و نقد دارد.»
وی با تاکید بر این‌که ما باید به سمت یک تحلیل واقع بینانه از این موضوع حرکت کنیم، خاطرنشان کرد: «متاسفانه گاهی اوقات با یک روند عامدانه‌ای در جهت تحریف این تاریخ مواجه می‌شویم و می‌بینیم برای این‌که گروه های خاصی بتوانند وضعیت کنونی و وضعیت خاصی را توجیه کنند، اصل آن واقعه تاریخی و تحلیل‌هایی که نسبت به آن واقع می‌شود، را تخریب و تحلیل می‌کنند، چناچه در راستای این که گفته می‌شود، نباید با یک نگاه شعاری و یک سویه بااین مساله برخورد کرد عده ای این طور القا می‌کنند که پس عده‌ای از این دانشجویان پشیمان شدنددر حالی که در آن جمع دانشجویان و تصمیم ‌گیران اصلی که در آن زمان بودند به شخصه کسی را که از حرکت خود در سال ۵۸ به این مفهوم که آن حرکت را اشتباه بداند و امروز پشیمان شود نمی‌شناسم ولی کسانی را می‌شناسم که نسبت به اتفاقات بعد از آن واقعه نقد دارند.»
وی دسته بندی دانشجویان موثر درجریان ۱۳ آبان رایک ترفند سیاسی دانست و گفت:«طیفی از رهبران دانشجویان مسلمان خط امام آن دوران، امروز نه تنها در قدرت نیستند، بلکه منزوی و در حاشیه نیز قرار دارند، اما یک تلاش عامدانه‌ای در جهت تخریب چهره و وجهه‌ی آن ها صورت می‌گیرد که بالاخره مثلا زندانی بودنشان نیز قابل توجه باشد.»

 


 


ندای سبز آزادی: بانک مرکزی در تازه‌ترین گزارش خود از نتایج به‌دست آمده از شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران یا همان نرخ تورم که بر اساس متوسط قیمت ۳۵۹ قلم کالا و خدمات محاسبه می شود نرخ این شاخص در دوازده ماه منتهی به مهرماه امسال نسبت به دوازده ماه منتهی به مهرماه سال گذشته را معادل ۲/۹درصد اعلام کرد.
به گزارش روزنامه دنیای اقتصاد، در گزارش ماه قبل بانک مرکزی، نرخ تورم شهریور ماه امسال نسبت به دوازده ماه منتهی به شهریور ماه سال ۱۳۸۸ معادل ۹/۸ درصد اعلام شده بود. به این ترتیب نرخ سالانه تورم در مهر ماه امسال نسبت به شهریور ماه معادل ۳/۰ درصد افزایش داشته است.
روند کاهشی نرخ تورم که از اواسط سال ۱۳۸۷ به دنبال سیاست‌های انقباضی بانک مرکزی، رکود حاکم بر اقتصاد جهان و واردات پر حجم کالاهای خارجی صورت گرفته بود، در شهریور ماه امسال متوقف شد. گزارش اخیر بانک مرکزی نشان می‌دهد که احتمالا این روند در حال تغییر جهت است. بنا بر گزارش بانک مرکزی نرخ تورم در مهرماه امسال نسبت به ماه قبل ۸/۱درصد افزایش داشته است و در مقایسه با ماه مشابه سال قبل ۹/۱۱درصد رشد را نشان می‌دهد. نرخ تورم در دوازده ماه منتهی به تیر و شهریور ماه امسال به ترتیب ۱/۹ و ۹/۸ درصد گزارش شده بود.
اگرچه شاخص تورم در هر شرایطی برای فعالان اقتصادی و دولتمردان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ اما در شرایط جدید اقتصاد ایران که قانون هدفمندسازی یارانه‌ها وارد فاز عملیاتی شده از اهمیتی دو چندان برخوردار شده است. پیش از این محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی، تورم ناشی از اجرای قانون یارانه‌ها را ۱۵ درصد اعلام کرده بود، اما برخی از نهادهای پژوهشی مثل مرکز پژوهش‌های مجلس و برخی کارشناسان اقتصادی، تورم ناشی از اجرای این طرح را تا ۶۰ درصد هم اعلام کرده‌اند که البته اغراق‌آمیز
به نظر می‌رسد.
در دو سال گذشته سیاست انقباضی بانک مرکزی جای خود را به سیاست انبساطی کنترل شده داده است، به‌طوری‌که نرخ رشد نقدینگی در پایان سال ۱۳۸۸ به ۹/۲۳ درصد رسید. این متغیر پولی در پایان سال ۱۳۸۷ معادل ۹/۱۵درصد گزارش شده بود. بر اساس اظهارات دکتر حسین قضاوی ،معاون اقتصادی بانک مرکزی، حجم نقدینگی در حال حاضر ۲۵۸ هزار میلیارد تومان است؛ در حالی که این رقم در ابتدای امسال ۲۳۳ هزار میلیارد تومان بوده است.

 


 


ندای سبز آزادی: محمد رضا خاتمی در باره ادعای رسانه های مدعی اخلاق و اصول درمورد دیدارش با ناطق نوری توضیح داد. به گزارش کلمه اینبار دروغ پراکنی در سایتهای وابسته به برخی مراکز امنیتی خاص که رشد قارچ گونه ای هم داشته اند آقایان ناطق نوری و محمد رضا خاتمی را هدف قرار گرفت. خاتمی در تبیین علل دروغ پراکنی اقتدارگرایان می گوید: آنان به خوبی متوجه شده اند که بدنه شان از حوادث اخیر مایوس شده است و ناکارآمدی آنها نیز پیش از گذشته مشخص گشته و شیوه های آنان برای اداره کشور کارآمد نیست و در بیشتر حوزه ها چون سیاست داخلی، خارجی، اقتصاد و فرهنگ شکست خورده اند و برای دلایل است که به دروغ پناه می برند.
متن کامل گفت و گو با سید محمدرضا خاتمی به شرخ ذیل است:
اخیرا اظهاراتی شده است در خصوص آنکه شما با اقای ناطق نوری دیدار داشته اید و گفتگوهایی در این بین رد و بدل شده است نظرتان در باره این دیدار چیست؟
متاسفانه تمامی این اظهارات دروغ هایی است که از سوی منابع آگاه منتشر می شود و معلوم هم نیست این منابع آگاه چه کسانی هستند و از کجا خبرهایشان را می آورند. من از عید نوروز که با جمع زیادی برای دید و بازدید نوروزی خدمت آقای ناطق نوری رفتیم دیگر با ایشان دیداری نداشته ام و نمی دانم که این خبرها از کجا آمده است؟ همچنین گفته شده من دیدارهایی نیز با آقای محمد هاشمی داشته ام که می توانم بگویم مدت طولانی است که ایشان را ندیده ام و یا با حسن اقا خمینی که چند ماهی نیز می شود که ایشان را ندیده ام و خبرهایی که در باره این دیدارها و سخنان رد و بدل شده می شود همگی کذب محض است. البته ما از دیدار با آقای ناطق نوری و هرچهره معتدل و موجه نداریم و اگر شرایط ایجاب کند دیدار نیز خواهیم داشت.
پس این شایعات و اظهارات پیرامون این دیدارها ازکجا می آید و چه هدفی را دنبال می کند؟

گاه گداری شاهد هستیم که در رسانه های منتصب به محافل خاص امنیتی و اطلاعاتی از قول منابع آگاه و موثق مطالبی که عموما دروغ است منتصب به اصلاح طلبان پخش می شود که عموما نیز چند هدف را دنبال می کنند. نخست اینکه آنان تلاش می کنند با انتشاراین اخبار کذب بین گروه های مختلف در بین اصلاح طلبان اختلاف ایجاد کنند و به طور مثال بگوییند که فلان حزب و گروه سیاسی رایزنی کرده، گفتگو کرده و وارد مذاکره شده تا قدرت خود را مستحکم کند و شما دیگر احزاب اصلاح طلب از آن بی خبر هستید و در جریان امور نیستید. دوم آنکه می خواهند از این طریق به نیروهای خودشان امید و نیرو بدهند که البته کار سختی نیز هست. آنان به خوبی متوجه شده اند که بدنه شان از حوادث اخیر مایوس شده است و ناکارآمدی آنها نیز پیش از گذشته مشخص گشته و شیوه های آنان برای اداره کشور کارآمد نیست و در بیشتر حوزه ها چون سیاست داخلی، خارجی، اقتصاد و فرهنگ شکست خورده اند. در نتیجه با این فرافکنی ها می خواهند این احساس را الغاء کنند که اصلاح طلبان احساس یاس و ناامیدی کرده اند و می خواهند با انجام مذاکره و گفتگو خود را نجات دهند که این نیز دروغ است. به نظر من در حال حاضر اصلاح طلبان از جایگاه خوبی برخوردار هستند و با وجود انواع فشارهای فیزیکی، امنیتی، روانی و اطلاعاتی نه تنها از محبوبیت و توانایی های آنان کاسته نشده که بر ارزش آنان در نزد ملت افزوده شده است. در حال حاضر این مخالفان اصلاحات هستند که پایگاه خود را در میان مردم از دست داه اند و اتفاقا می خواهند عکس این موضوع را نیز بیان کنند و بگویند که اصلاح طلبان هستند که شکست خورده اند. سومین دلیل نیز به این بر می گردد که بخشی از برنامه ریزان و مخالفان اصلاحات به این راه حل رسیده اند که برای نجات دادن خود از تنگناها و چالش های موجود باید اصلاح طلبان را به صحنه برگردانند. آنان به طور مستقیم رویشان نمی شود که این مساله را بیان کنند و بگویند که ما به اصلاح طلبان نیاز داریم و اگر اصلاح طلبان در جریان نباشند اعتبار و آبرویی نه تنها برای ما باقی نمی ماند. در نتیجه آروزی بازگشت اصلاح طلبان به معالات طبیعی سیاسی را خواهانند اما این مساله را بر عکس عنوان می کنند. آنان می کوشند تا با شایعه پراکنی و دروغ سازی و فضا سازی این مساله را القا کنند که اصلاح طلبان به دنبال ایجاد آشتی ملی و مصالحه با جریان مقابل هستند و می خواهند که سازش کنند. البته به خودی خود اصلاح طلبان مساله گفتگو را رد نمی کنند و مردود نمی دانند اما ابتکار این عمل را نیز خود در دست می گیرند و با القای طرف مقابل منفعلانه وارد صحنه نمی شوندو خصوصا که در حال حاضر هیچ کدام از نیروهای اصلاح طلب حاضر نیستند که در این شرایط و با توجه به معادله نا برابر وارد صحنه شوند و با نیروهای که مردم را فریب داده اند و در طی یک سال گذشته حوادثی را مرتکب شده اند وارد گفتگو شوند. نخست باید تکلیف مسببین حوادث یک سال گذشته معلوم گردد و تا آن موقع امکان گفتگو و آشتی ملی وجود نخواهد داشت. البته باید به این نکته نیز توجه کرد که محافظه کاران دلسوز و علاقه مند به حل مشکلات نیز در حال حاضر در معادلات قدرت محلی از اعراب ندارند و آنها نیز دل پرخونی از حوادث اخیر دارند. با این رفتار اقتدارگریان و شرایط پیش آمده نمی توان انتظار داشت که راه حل های ریش سفیدی دیگر جواب نمی دهد خصوصا که جامعه نیز آگاه تر شده و رو به رشد است. در شرایط فعلی اقتدارگرایان روز به روز بیشتر تضعیف می شوند و در بن بست قرار می گیرند و با توجه به تمامی فشارهایی که به اصلاح طلبان وارد شده است روزهای بهتری در انتظار آنان است.
یکی از مواردی نیز که اخیرا مورد توجه قرار گرفته مساله دیدار اصلاح طلبان و اصول گرایان منتقد است وحتی گفته شده که می تواند بین این دو بخش اتحاد و ائتلاف نیز صورت گیرد که با واکنش تندی از سوی بخشی از اصول گرایان مواجه شد نظر شما در این باره چیست؟

جریان اقتدارگرایی منزوی و نامحبوب شده است و از این رو تمامی تلاش خود را می کند که از بوجود آمدن کوچکترین فضای تعامل جلو گیری کند و مانع هرگونه گفتگو بین نیروهای سیاسی و دلسوز کشور شود. از طرف دیگر مشکل محافظه کاران نیز در این است که نیروهای عاقل و دلسوز آنان هیچ گاه جرات بیان حقایق و نظرات خود را به صورت علنی ندارند و فقط در جلسات خصوصی از دل پرخون خود سخن می گویند و از شرایط کنونی انتقاد می کنند. البته نمی دانم که این سکوت به دلیل ترس و نداشتن جرات است و یا اینکه منافع و مصالح گروهی و حزبی به آنان اجازه نمی دهد که حقایق را بیان کنند. از این رو اعلام هرگونه گفتگو و دیدار با واکنش های اینچنین و دروغ پراکنی همراه می شود. در این میان تکلیف نیز روشن است آنانی که کشور را به سراشیبی کشانده اند در گفتگو ها جایی ندارند و اتفاقا از بوجود آمدن این فضا نیز احساس ضرر و خطر می کنند و منفعتی برای آنان تامین نمی شود. این جریان اقتدار گرایی با این شتابی که به خود داده و در سراشیبی سقوط افتاده آینده روشنی برایش متصور نیست.


 


ندای سبز آزادی: دادستان تهران با حضور در زندان اوین، با ۱٧ نفر از زندانیان از جمله نسرین ستوده، محمد اولیایی‌فرد و محمدامین هادوی ملاقات کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دادسرای عمومی تهران، در این دیدارها، زندانیان مسائل و خواسته‌های خود را به طور مستقیم با دادستان در میان گذاشتند و عباس جعفری دولت آبادی نیز حسب مورد با اعطای مرخصی، تمدید مرخصی و ملاقات زندانیان با اعضای خانواده موافقت کرد.
بر اساس این گزارش، دادستان عمومی و انقلاب تهران همچنین در ادامه ملاقات‌های هفتگی خود با خانواده‌های زندانیان، ظرف روزهای اخیر با جمع دیگری از آن‌ها دیدار کرد.
در این دیدار اعضای خانواده زندانیان درخواست‌های خود را با عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان در میان گذاشتند و وی در هر مورد دستور بررسی و رسیدگی صادر کرد.
پیش از این جعفری دولت آبادی دیدارهایی را با خانواده های زندانیان سیاسی داشته است.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته