
عکس های تاریخی
که از گلو خفه تر می شوند
پُشت ،
نیشابور ِ پاره می ریزد
نور آنقدر می چرخد ، می تابَد ، می پژمُرَد که می ریزد
وَ من آنقدر عاشق ِ این ماهوت ِ کهنه ام
که نمی دانم با این دست های جوان چکار کنم
با این هوای رفته تا ته ِ حوض
با این پوشیه
که گوشه های رضاشاه می رود
زمان ِ گمشده در ساعتی که هرشب ، لال
لالایی ِ مرا خوانده ست
هر صبح ، کر،
بالای کرکره رفته ست !
هوا
هوا که هرشب ، بیشتر گم می شود
صدا
صدا که لای درهای گرفته می گیرد
وَ شب که هرگز مرا به حال ِ دیوار ِ روبه رو نگذاشت !
هوا
هوای پُشت ِ اذان
هوای بلند شده از پُشت ِ خاک ِ چادرها
دست های نَشُسته ام را بُرد
به این صدا که از بس به مهربانی ِ درها فشار داد
زیر ِ پنجره افتاده ایم !
هوا
هوا که از بیات ِ تُرک ، قدیمی تر است
وَ از چهارگاه ، قدیمی تر است
وَ مثل ِ " نقش ِ رستم " به طاق می چسبد
نشسته ام ماه ، روی دستم نماز می خوانَد
نشسته ام وَ توی دستم ماه
ماه
شکل ِ آی با کلاه .
آسانسور
از قیچی قوی ترم
وقتی که گربه های مادّه حرکت می کنند
نیاز ِ مهم تری به حس کردن ، به دست ، پوست ، نوشتن احساس می کنم
مربّع ها را برمی دارم در هوای آزاد می گذارم
که مطمئن شوم چیزی
روی مرا نپوشانده ست .
ما تنها دو جعبه ایم که چیدِمان انسان درهواست
با یک خط کش می شود به هیچ چیز نپیوست .
وقتی چهاربخش ِ مساوی ، چهاربخش ِ مساوی ست ،
دیگر من وُ هوا چه جاذبه ای داشت ؟
وقتی همه در حال ِ تکان دادنند ،
پرچم معادله اش را از دست می دهد !
بله لطفا ،
نه اصلا ،
گاهی چرا !
شلوغ تر از شیشه ها
به جایی می رسم که می توانستم
خلوت هم در آن برای همیشه شکل بگیرم
راضی
وَ مثل ِ یک بُرِش [ چطور بگویم ] رُ لِت ،
چقدر بی هیجان .
سگ هم بهتر با مُدام ، بازی می کند
پس اتفاق ِ مهم کدام بخش می افتاد ؟
بی شک بله !
می خواستم مطمئن شوم که مقداری از من زیر ِ پوستم رفته وَ دیگر برای همیشه بیرون نیامد از دیوار .
طبقه های اول
طبقه های پنجم
طبقه های دوم
طبقه های دهم
باور می کنید این تمام ِ زندگی ام باشد
که روزی پنج دقیقه در واقعیت شرکت کنم ؟
مونولوگ
وَ خانه هایی که از بی نهایت شبیه نبودن ،
درست عین هم اند
هِی چیز!
کم کم به این نتیجه رسیدن که تُو وَ بیرون ِ اتاق ، فرقی نمی کند ،
ترجیح ام را کمی عوض کرده ست
سیب های لبنان را برای همین انتخاب خریدم
وگرنه فرق ِ من که با فرقم زیاد فرقی نداشت
اصلا به جز طبقه های پنجم
طبقه های دوم
طبقه های اول
وَ طبقه های دهم
هیچ ساعت ِ چهاری با ساعت ِ 4 ، یکی بود .
سعی می کردم
از تو دایره ای بسازم که ساعتم را بیرون بیندازد
وَ به تعریف ِ تازه ای از زمان برسد
اما حرکت
که عقربه ها را محکم کرده بود
مدام ، یادآوری می کرد :
تاریخ از 4، گذشته ست .
بنابراین ،
طبقه های اول
طبقه های پنجم
طبقه های دوم
وَ طبقه های دهم
که مثل من به مس نمی چسبد
بالا می رود که با مُچ ِ دستش پیش رفته باشد
یا دیرش می شود یا فکر می کند زود است
اما [ دقت کرده اید ] همیشه به 4 ، 5 ، 6 وَ 7 نیاز داشت که حرکت خود را حس کند ؟
[ ساعت را عرض می کنم ]
[ می بینی که شعر،
دیگر برای من ضرورت نیست ، جوری بیان ضد ّ واقعی ِ واقعیت است ]
بنابراین
من که از " مالِنا " * هم احمق ترم
از " مالِنا " هم احمق ترم !
از " مالِنا " هم همچنین!
از گرامافون هم متشکرم
به ویژه از " ناصرالدین شاه – اکتور ِ سینما – " !
روزنامه ها را هم دنبال می کنم ، ورق زده ام
نامه هایی را هم که به روز نیست ، همین طور.
-------------------------
* شخصیتِ اصلی ِ فیلمی به همین نام از جوزپه تورناتوره
سه اپیزود برای دی، بهمن و اسفند
الف - تحصّن
وَ فاعلاتن وَ فاعلاتن وَ فاعلاتن لات!
پس کو صدات ؟
دوباره از تمام مُچ هایی که فشار می دادم ، هوا نمی آید!
از سیّد ... صدا ... صدا نمی آید صدات!
دوباره عااااااااااااااااااااااااااا شق ّ القمر!
تکبیر وُ پنجره ات را ببند!
اربعین مان خواب است!
شط ّ العرب بریز
در دجله ای که از گلوی پنجره هامان گذشت وُ پُشت ِ این " سیّد " هم سلمان نشد !
با دیوار اربعین نشد نشد که محرّم کنیم
" ایرانه " ای که کوچه به کوچه پاره می شود وُ می رود به دست انداز
باز ، بسته ، دراز ...
دیگر نه در نه بارانداز ، درزش را کاهگل هم نمی گیرد!
دوباره خواب از گاو وُ دریچه می آید
وَ کوچه های این قَمه از ما پر است
بر زمینی جنازه که رودی را هی پشت هم به عزا می بَرَد ، اذان کردیم !
باور نکن
این جرز ِ پُر شده شهر وُ شلوغی ِ مان را پُر کند
هوای ساکت تر
قوز وُ گریه هامان بود
که زنگ پُشت زنگ وُ جنگ پُشت گلوی تنگ ، تکرار می شود
هنوز متهم ِ " بوالعلا" ی این کوریم
وَ گناه دیروزی
از قزّاق ، ترکمانچای وُ گریه می آید
باور نکن !
هوا همین گلوی قلابی ست
که بین زندگی ِ هم فشار می دادیم
هوا همین ابر است
که از غلاف بسته ی اسفند ، بسته می بارید پای صندوق ها
روی زیلوها
این پهلو ، محکم ترین شکنجه ی ما بود
مشروطه ای که پای این دیوار ، پامنبری نشست
این ترم هم مشروط شد !
عشقی عشقی نمی شود به این هوای پشت زمستان عاشق نشد ، شدیم:
میرزاده وُ مجلس ، سِنا وُ جمهوری
که توی هر گوری
دوباره از ما صدای گریه می آید
قبل از بستری که اینهمه تاریخ را
از سقّاخانه بگذراند وُ خنگ ام کند
فروغ ، هرچه نبوغ بود ، خرج شاعری ام کرد
من – مادر ِ این کوچه ها – مسلمانم !
مانده ام لای انقلاب ِ این دیوار
وَ اولین بار است
که پُشت ِ این قلندر، نماز می خوانم !
ب – شاملو
" شاعرتر از تو زنده ندیدم " پدر !
این را سنگ ، در آسمان ِ پُر از جنگ ، جستجو می کرد
این را من ، گیج ، منگ
از پشت ِ تفنگ
تاریخ ِ لاغر وُ بیمار
فاتک وُ ارتنگ
تازه فهمیدم !
مَردَنگی به باد ِ شب می رفت وُ
لوله ی قرطاس
تاس
ادبیّات ِ آس وُ پاس
همه با هم کنار می آمد
" شاعرتر از تو زنده ندیدم " پدر ، بر این منبر !
میان اینهمه تنگاب ، باقی سرگذشت ِ گرداب اند
در شلوار ِ کوچک شب شاعرند
گاهی عاشقند
گاهی، تاریخ ِ لوطی وُ قصّاب ...
ببین چه انقلاب بی رمقی می کند جهان
تا خوابی بی خایه را میان دو شب جا به جا کند
چه گورستان خلوتی دارد آسمان
وَ این تلاش ِ چرب
که لا به لای زمین ِ علیل می ریزد
بالای سقف مان ، سقفی ، چاقوی باد را تکرار می کند
وَ لنگه های در با ماست
جیر............
دوباره شب تا قیر
دوباره جنگ ِ همین سایه های بی آژیر
تاریخ ِ دار ... دیر ...
وما که پُشت ِ تن با تاب
تلخ وُ طناب
شب را به این هوای گرفته سپردیم
تا برای کوچه های مخبّط مادری کنیم ...
اینجا همه جز آفتاب ، بیمارند
وَ جز تو تمام این نانخورهای اضافه ، مفلس ها
به من وُ شعر ِ من بدهکارند .
پ – لاله زار
دوباره از خانه ، دست وُ پای شلخته ام در رفت !
زنی که لا به لای تو افتاد وُ لای در ، دیوار ...
کوبید تا کابینه ، کافه ، کشور ، لاله زار
آقای بی در وُ دیوار !
فقط تو می توانستی ، عااااااااااااااااااا شق ترش کنی !
شق ! شقّه شقّه وُ احمق ! کلّه شق !
دوباره همان تیک تاک ِ تکّه تکّه ای هستم
که دست ِ ساعت وُ صبرش را به دست ِ بادت داد
وَ دور ِ کمر ، جز با دردسر وَ عشقی که می دانم شَر می شود برایم شَر
کامل نشد !
تو که پیراهن بلند مرا خوب خانگی کردی بگو ببینم
آبرو همین خیابان ِ روبه روست ؟
چاقو ، همین عرق خور ِ زیر ِ گلوست ؟
لات یعنی صدات
وقتی از زورخانه می آید ؟
جار ... همه با هم قارقار ... !
اینجا همیشه شهرِ داردار وُ کلاغ است وُ کار ِ ما از اینهمه دیوار، بدجوری گذشت ...
نه ! دیگر نمی شود نمی شود در رفت
وقتی که گودی ِ کمرم پُر می شود
وَ گردنم در چاک ِ تازه می ریزد
وَ آه ِ غضروفی
رگهای نفت را دیوانه می کند
دستمالی ِ این ماه
وقتی که بوته های تازه تن اش می کنند
وَ جیر جیر ِ لنگه های دری تنگ
بر چوب وُ سنگ ِ غربتی ِ ایران ِ منگ !
جان ، جنگلی که جفت جلگه می خوابد
وَ لُخت از خرابه های درختت می رود
عاشق تر از خراب
رودی که خواب ، تنم می کنی
گودی که آب ، از نفسم می رود
شده ام شُرب الیهود وُ خمّاری
وَ آبرو ، جاری
که می زند وَ از گلوی گشاد ِ این همه شیپور می رود بالا
وَ زیر این کُت ، تکّه تکّه تنم را به برف می ریزد
دوباره پرده ها را شسته نشسته آویزان
بین آسمان ، دو بوته ی تنها ، که بین کهکشان نمی گذرند
دو گونه ی تنها
یک گوشواره ی کوتاه ، ماه
میان ِ راه تو تا پیراهنم : دروازه غار ، راه آهن ، لاله زار ...
میان راه ِ تو تا ماهی که شب به شب در این خیابان ... آه ... !
اعدام وُ گناه
چاروادارِ کوچه های سرِ راه !
وَ این هوای بی کلید
که زیرِ پنجره ات چاک می خورَد کوتاه
تا از لوزی ام که گریه گریه زیرِ گلو ریخت ، خسته تر باشم
وقتی که سر به سینه ی این آب می گذارد خواب
تاریک وُ آفتاب
از بند ِ ساعتمان می پَرَد
با شلوار ِ پاره ای که از شکاف پنجره هامان فراری است
بگذار آسمان ِ خود باشم
خوشبختی یعنی همان شب ِ خوشبخت
که یکسره تا قحطسال ِ هم رفتیم
باقی جنایتی ست
در سینه بند ِ بی گنجشک
جنایتی در جناغ ِ سینه ی انسان
ساعت ، زنی به وقت ِ اذان !
قلابّم به هواهای پُشت ِ در ، مادر !
وَ زندگی آنقدر گاوِ خلوتی ست
که از تمام ِ گلویم بوی شیرِ تازه می آید !
تاریخ ِ قلندرم اینجاست !
گزارشی بر اِزاره ی دیوار
حوضی در اربعین ...
تمام ِ دل ِ سنگشورمان اینجاست ،
این سِل ، تمام ِ عاشقی ِ ماست !
اسفند 82
اما با اعلام خبر سفر مارادونا به ایران این شایعه قوت گرفت و گمانهزنی رسانهها توسط كفاشیان و ترابیان هم نه تنها رد نشد كه به نوعی آن را تایید هم كردند. برخی خبرگزاریهای خارجی هم به نقل از منابع ایران این موضوع را انعكاس جهانی دادند. از دیه گو كه توسط جمعیت صلیبسرخ به كشور چین سفر كرده است و در این كشور پهناور به سر میبرد در این رابطه سوال شد. اما پاسخ مارادونا به این موضوع تنها یك لبخند بود.
هندوستان تایمز این موضوع را نوعی تایید خبر از سوی مارادونا برداشت كرد. جالب این كه در چین هم شایعه شده كه مارادونا هدایت تیم ملی یا یك باشگاه چینی را قبول خواهد كرد. اما تانگ جینگوی سخنگوی فوتبال چین برخلاف مقامات ایرانی این موضوع را تكذیب كرد:«مارادونا در طول سفرش به هیچ وجه با مقامات فوتبال چین ملاقات نكرده و به پیشنهادهایی كه در این خصوص به او میشود هم اهمیت نمیدهد. او قطعا با هیچ باشگاهی هم در مورد مربیگری یا مسایل مربوط به آن صحبت نكرده است.»
منبع: سایت گل
وی با اشاره به بند 2 ماده 32 آئین نامه انضباطی یادآور شد: قانون، محرومیت یک ماه تا یکسال و جریمه نقدی را برای فرد خاطی در نظر گرفته و در صورت سرپیچی از این محرومیت مجازاتهای سنگین تری نظیر محرومیت از لیگ برتر در انتظار متخلف خواهد بود.
دبیرکمیته انضباطی فدراسیون فوتبال همچنین در خصوص رسیدگی به پرونده عوامل حوادث ورزشگاه تختی آبادان گفت: مدیر عامل و برخی از عوامل مرتبط با این مسابقه به کمیته انضباطی احضار شده اند که قرار است امروز دوشنبه در کمیته انضباطی حضور یابند.
وی در خصوص انتشار عکسهایی از برخی تماشاگران آبادانی که چاقو در دست داشتند تصریح کرد: از مراجع انتظامی و مدیرعامل صنعت نفت آبادان خواسته ایم تا این افراد را شناسایی و علاوه بر اینکه از حضور آنها در ورزشگاهها جلوگیری خواهد شد اینگونه افراد را به مراجع قضایی معرفی می کنیم چرا که حمل چاقو نیز به نوعی حمل سلاح سرد محسوب می شود و مصداق جرم است.
عبداللهی درخصوص احتمال محرومیت تماشاگران صنعت نفت آبادان و اعمال یک جلسه محرومیت تعلیقی تماشاگران آبادانی گفت: تخلفات صورت گرفته تنها به برخی از تماشاگران آبادانی مربوط می شود و تمام هواداران این تیم را در بر نمی گیرد با این وجود این موضوع را در جلسه امروز کمیته انضباطی بررسی خواهیم کرد و درباره آن تصمیم می گیریم.
منبع:مهر
وی با ابراز رضایت از عملکرد بازیکنان تیم ایران در این مسابقه اضافه کرد: تیم بحرین شناخت خوبی از تیم ما داشت، آنها زمانیکه توپ دست ما بود 1-5-4 بازی میکردند و در هنگام حمله با اکثریت نفرات به دروازه ما هجوم میآوردند. این تیم نیامده بود برابر ما پیروز شود، بلکه نمیخواست در این بازی بازنده شده تا حذف نشود.
سرمربی تیم فوتبال امید کشورمان همچنین خاطرنشان کرد: تیمهای عربی همیشه برابر ما وقت کشی کرده یا خشن بازی میکنند تا روحیه بازیکنان ایرانی را زیر سوال ببرند اما بازیکنان ما در این بازی با غیرت بازی کردند و توانستند نتیجه نهایی مسابقه را به سود خود رقم بزنند.
وی اضافه کرد: ما در این بازی خیلی مشکل داشتیم و توپهای بسیاری را از دست دادیم که همه این موارد به خاطر این بود که بازیکنان هنوز با همدیگر هماهنگ نشده اند و هیچ زمان تیم کاملی را در اختیار نداشتیم اما روز به روز هماهنگتر میشویم.
تیم فوتبال امید ویتنام عصر امروز برابر تیم ترکمنستان با نتیجه 6 بر 2 تن به شکست داد. پیروانی در مورد ویتنام که حریف سوم تیم امید در مرحله گروهی این مسابقات است، گفت: ما به این نتیجه کاری نداریم زیرا هر بازی شرایط خودش را دارد به همین دلیل با تمام قوا مقابل این تیم به میدان خواهیم رفت.
منبع: مهر
بازیهای دهلی اولین دورهای بود که ایران پس از انقلاب اسلامی در آن حاضر می شد. جنگ آغاز شده بود و در تخصیص اعتبارات، سهم چندانی نصیب ورزش نمیشد. برخی رشتههای ورزشی به کلی تعطیل شده یا فعالیت چندانی نداشتند.
مدتی قبل از اعزام تیمهای ملی به دهلی، سازمان تربیت بدنی به ریاست مصطفی داودی، بر خلاف اعلام قبلی، تعدادی دیگر از رشتههای ورزشی را حذف کرد.
از رشتههای تیمی فقط فوتبال و با این توجیه که شانس مدال دارد اعزام شد. این در حالی بود که فوتبال در آن مسابقات حذف شد و پیش از مسابقات نیز کارشناسان ورزش، شانس واترپلو را بیشتر از فوتبال عنوان کرده بودند.
واترپلوی ایران در سال ۱۹۷۴ قهرمان بازیهای آسیایی شده بود و پس از غیبت در سال ۱۹۷۸ به دلیل وقوع انقلاب اسلامی، آماده اعزام به دهلی میشد. اما مطابق آنچه در نشریه دولتی دنیای ورزش آن سالها نیز درج شده، این تیم با اتهام «طاغوتی بودن» از اعزام به دهلی بازماند.
اردوی واترپلو مثل والیبال و بسکتبال پس از اعلام این خبر، با اشک و آه بازیکنانی همراه بود که پس از چند ماه تمرین و اردوی سخت، باید وسایل خود را جمع کرده و به جای بازیهای آسیایی، راهی شهرستانهای خود میشدند.
نام اغلب آن ورزشکارانی که با گریه از اردو خارج شدند، دیگر هرگز شنیده نشد و آنها برای همیشه از صحنه ورزش ایران حذف شدند.
در تیم ملی واترپلو، حسن نوفلاح از ستارههای پر فروغی بود که آمادگی درخشش در آسیا را داشت. این بازیکن ۲۱ ساله که سابقه کاپیتانی تیم ملی جوانان را داشت، به جای اردو یا مسابقات ورزشی که سهم و حق او از سالهای آغازین جوانیاش بود، عازم جبهه شد.
جوان رعنای تیم ملی واترپلوی ایران که میتوانست همراه با سایر اعضای آن تیم روی یکی از سکوهای بازیهای آسیایی بایستد، پس از مدتی کوتاه در جنگ کشته شد.
دنیای ورزش تیتر زد: «ماهی طلایی ایران به دریای ابدیت پیوست.»
اگرچه یک خیابان در تهران و استخر ورزشگاه شیرودی به نام اوست، اما طی این مدت هرگز به این موضوعی اشارهای نشده است که اگر واترپلو با اتهام طاغوتی بودن از اعزام به دهلی باز نمیماند، نوفلاح شاید به یک قهرمان و ستاره آسیایی تبدیل میشد.
منبع: رادیو فردا
افشین قطبی در مورد آینده کاری خود و ادامه فعالیت در فوتبال ایران گفت : قطعا در فوتبال ایران نمی مانم و ترجیح می دهم در جای دیگری مربیگری را تجربه کنم. دوست دارم در جایی مربی باشم که دخالت در کارم کمتر باشد.
کار به جایی رسیده است که مدیر کل حراست تربیت بدنی اعلام کرده است که رسول رئیسی سرپرست تیم اعزامی، حسین خدادادی وزنه بردار و محسن جلیلی مربی تیم تا اطلاع ثانوی از شرکت در هر مسابقهای محروم میباشند.
در این میان حسین رضازاده سرپرست فدراسیون وزنهبرداری با ابراز ناراحتی و تأسف از این رویداد متذکر شده است که: «مردم شریف ایران تردید نداشته باشند که با مسببان این حرکت به شکل جدی برخورد خواهیم کرد.»
از سوی دیگر حسین خدادادی، وزنه بردار ایرانی تأکید کرده است که : «نمیخواستم روی سكو بروم. حتی پس از مسابقه آمدم تا لباسم را عوض كنم. بعد به من اعلام كردند كه اگر روی سكو نروم، نه تنها مدالهای تیم را پس میگیرند، بلكه ایران را از حضور در رقابتهای دورههای بعد نیز محروم میكنند. وقتی قرار شد روی سكو بروم با یک لباس غیررسمی و حتی با دمپایی روی سكو رفتم. از این موضوع خیلی ناراحت بودم. حتی با نماینده رژیم صهیونیستی دست ندادم. او دستش را دراز كرد اما من دست ندادم. این در گزارش حراست هم ثبت شده است. فیلمش هم هست. پیش از اینكه مراسم اهدای مدال انجام شود، تلاش كردیم پرچم ایران را از سالن ناپدید كنیم اما دیدیم چند پرچم دیگر هم در سالن وجود دارد. از طرف دیگر هم سرپرست تیم به من اعلام كرد كه من با سفارت هماهنگ كردم و مشكلی وجود ندارد و میتوانیم روی سكو برویم.»
منبع: رادیو فرانسه
رضا خندان، همسر نسرین ستوده، که پس از دو ماه و نیم توانست برای اولین بار همسرش را ملاقات کند به مدرسه فمینیستی گفت: نسرین ستوده در این ملاقات به ما اعلام کرد که به درخواست دوستان و وکلایش اعتصاب خشک اش را شکسته ولی تا رسیدن به خواستههایش، اعتصاب غذایش را به صورتی که فقط از آب استفاده کند ادامه داده و خواهد داد.
نسرین ستوده در این ملاقات به همسرش گفته است: تاکنون جمعا ۳ مقام قضایی و امنیتی قول دادهاند که ایشان را با تبدیل قرار آزاد خواهند کرد ولی هیچکدام به وعدههایشان عمل نکردهاند.
رضا خندان در بازگشت از این ملاقات گفت: «من اصلا نسرین را نشناختم، چون چهره اش آنقدر تکیده شده بود که نمی توانستم تشخیص دهم او همسرم است. نسرین که قبل از زندان ۵۷ کیلو بیشتر وزن نداشت در این مدت زندان حدود ۱۳ کیلو لاغر شده بود و دیگر چهره اش قابل تشخیص برایم نبود». سپس او افزود: «نسرین گفت که در این مدت اعتصاب غذایش ۲ بار زیر سرم رفته است».
اما نشستن بر روی این تله کابین دستی و رفتن تا آن طرف رودخانه باعث قطع انگشتان دست روستاییان گاودانه شده است. چون شیب تند رودخانه و دخالت دست در گذر این وسیله به طرف دیگر رودخانه موجب می شود تا انگشتان دست به زیر چرخهای آن گیر کرده و قطع شود.
موضوع ساخت پلی برای اهالی روستا به منظور جلوگیری از نقص عضو شدن تعداد بیشتری از روستاییان مدتهاست که توسط شورای روستای گاودانه و اهالی آن مطرح است اما تا کنون هیچ نتیجه ای نداشته است. حتی برخی از مسئولان این استان نمی دانند روستایی در محل خدمتشان وجود دارد که اهالی آن مجبورند انگشتان دستشان را برای کرایه گذر از رودخانه عریض مارون به "گرگر" بدهند.
مدیر روابط عمومی استانداری کهگیلویه و بویراحمد: استاندار وقت ندارد!
دین پرور مدیر روابط عمومی استانداری کهگیلویه و بویراحمد در واکنش به خبرنگار مهر که خواستار مصاحبه با قوام نوذری استاندار کهگیلویه و بویراحمد درباره مشکل اهالی روستای گاودانه علیرضا شد تنها به این جمله اکتفا کرد که استاندار وقت ندارد پاسخ دهد! و از انجام هر مصاحبه ای با استاندار جلوگیری کرد. پیگیریهای خبرنگار مهر برای مصاحبه با استاندار تا کنون به نتیجه نرسیده است.
نماینده مجلس: مسئله را بزرگ کردید!
سید علی محمد بزرگواری که نمایندگی مردم شهرستان کهگیلویه و بهمئی را در مجلس برعهده دارد معتقد است که مسئله را نباید خیلی بزرگ کرد!
او پس از اینکه نشانی روستای گاودانه را در شهرستان کهگیویه از خبرنگار مهر پرسید توضیح داد: بعضی از روستاها در طرف دیگر رودخانه بزرگ مارون قرار گرفته اند و برای رفت و آمدشان به روستاهای دیگر و عبور از رودخانه مشکل دارند. بنابراین باید برای آنها روی رودخانه پل زده شود.
بزرگواری ادامه داد: باید برای مردم روستای گاودانه هم پل آهنی ساخته شود تا بتوان وسایل سبک را از روی آن عبور داد. اما قبل از هر اقدامی باید طرح پل نوشته شود. اداره راه و ترابری شهرستان آن را آماده کند. اداره راه شهرستان طرح مورد نظر را به کمیته برنامه ریزی استان بدهد. کمیته برنامه ربزی آن را تائید کند. بعد آن طرح برای دولت فرستاده شود تا دولت بودجه لازم برای ساخت پل را در اختیار اداره راه استان قرار دهد البته اگر با آن طرح موافقت شود! بنابراین شاید تا زمان ساخت این پل، چند سال زمان طول بکشد.
بزرگواری در واکنش به این موضوع که هر روز ممکن است یک فرد دیگر در روستا از ناحیه دست نقص عضو شود، بیان کرد: روستاییان اغراق می کنند. شما هم مسئله را خیلی بزرگ می کنید. همیشه می شود با شنا کردن از رودخانه عبور کرد!
وی گفت: روستاییان می توانند از پلی که برای روستای دیگرساخته شده عبور کنند. ما هم هر قدر که زور داریم می زنیم تا اداره راه کاری برای آنها انجام دهد اما بدانید اگر مردم روستا حواسشان را جمع کنند انگشتشان قطع نمی شود!
گفته های نماینده مردم کهگیلویه و بهمئی درباره چاره اندیشی برای مردم روستای گاودانه و اغراق در بزرگ کردن موضوع در حالی است که زمستان آب رودخانه مارون طغیان می کند و راه دسترسی مردم این روستا با جاده قطع می شود. حتی سالهای گذشته آب رودخانه به حدی زیاد می شد که امکان سوار شدن روی گرگر هم وجود نداشت.
همچنین تا قبل از نصب گرگر، روستاییان گاودانه کیسه های شن را به شکم می بستند و شناکنان از رودخانه عبور می کردند. همین کار باعث شده بود تا افراد زیادی در رودخانه غرق و ناپدید شوند.
پل دیگری که روی رودخانه قرار دارد برای مردم روستای کلات ساخته شده است. اهالی روستای گاودانه باید برای استفاده از این پل یک ساعت و نیم تا روستای کلات پیاده روی کرد.
هدایت خواه: پیگیری می کنم!
ستار هدایت خواه، نماینده مردم شهرستان بویراحمد و دنا در مجلس هم تا به حال نام روستای گاودانه را نشنیده بود و به خبرنگار مهر گفت: یادم هست وقتی نوجوان بودم گرگر یا جره در روستای ما هم وجود داشت. اما اهالی روستا به آن تل فریک می گفتند. این تله کابین دستی را اداره برق و آب خوزستان روی رودخانه زده بود تا عمق آب را اندازه بگیرد. بعدها مردم از آن برای عبور و مرور استفاده می کردند.
وی ادامه می داد: موضوع را از اداره راه استان پیگیری می کنم.
مسئولیت نقص عضو شدن روستاییان با خودشان است!
نصرت الله انصاری، فرماندار کهگیلویه و بویراحمد هم مثل بقیه مسئولان استان قول پیگیری داد. او تقصیر نقص عضو شدن افراد را به گردن روستاییان انداخت و با بیان اینکه به اهالی روستا توصیه شده از گرگر استفاده نکنند اظهار کرد: مسئولیت هر کسی که از این مسیر عبور کند با خودش است.
رئیس بیمارستان خمینی : قول پیگیری می دهم!
موسوی رئیس بیمارستان دهدشت است که روستاییان گاودانه مجروحان را برای مداوا به این بیمارستان می آورند. او هم اطلاعی از قلع و قمع شدن انگشتان مردم روستای گاودانه که در نزدیکی دهدشت زندگی می کنند ندارد. موسوی اطلاعات لازم را از خبرنگار مهر گرفت و قول پیگیری داد.
رئیس شبکه بهداشت استان کهگیلویه و بویر احمد نیز با اعلام بی اطلاعی از وضعیت جسمی و مشکلات روستاییان گاودانه به خبرنگار مهر گفت: اگر مسئله مهمی باشد می گویم که بررسی کنند.
تقوی با بیان اینکه باورم نمی شود هنوز روستاییانی مجبورند از گرگر استفاده کنند، ادامه داد: می دانم غیر از مسئولیتی که دارم باید با دیدن این اتفاقات مراتب را گزارش کنم تا کاری برای روستاییان گاودانه انجام شود اما مطمئن باشید بررسی می شود!
ارتوپد بیمارستان خمینی: قطع انگشتان دست روستاییان را تایید می کنم
علیرضا خلف دکتر ارتوپد بیمارستان است که تا به حال تعداد زیادی از آسیب دیدگان روستای گاودانه را معالجه کرده است. او قطع انگشتان دست روستاییان به وسیله گرگر را تایید کرد و گفت: مردم این روستا مجبورند سیم گرگر را به سمت چرخها هدایت کنند تا به آن سوی رودخانه بروند. اما ناگهان انگشت زیر چرخ گیر می کند. این باعث می شود انگشت آنها قطع و یا زخمی شود.
وی با بیان اینکه زخمی شدن انگشت روستاییان یعنی قطع نیمی از یک بند انگشت آنها توضیح داد: انگشت دست اگر با وسیله تیزی بریده شود، قابل ترمیم است اما اگر له شود باید آن را قطع کرد اما معمولا گرگر انگشتان دست را له می کند.
خلف تاکید کرد: برخی از روستاییان دیگر در استان کهگیلویه و بویراحمد که تنها راه ارتباطی آنها با روستاهای اطراف رودخانه یا یک جاده است، در زمستانها دچار مشکل می شوند. آنها برای مدت زیادی در روستایشان زندانی می شوند. بنابراین اگر بیماری در روستا احتیاج مبرم به پزشک داشته باشد یا باید صبر کند زمستان تمام شود یا بمیرد!
خلف با بیان اینکه روستاییان این استان آسیبهای جدی تری می بینند اما کسی توجهی به آنها ندارد اظهار کرد: این کمترین مشکل مردم در کهگیلویه و بویراحمد است.
وی مثال زد: پزشکان محلی و نابلد دست یا پای شکسته مردم روستا را آنقدر محکم می بندند که سیاه می شود و بیمارستانها هم مجبورند آن را قطع کنند. چون توان مالی روستاییان اجازه پرداخت ویزیت دکترهای متخصص استانی را به آنها نمی دهد. بنابراین ناچارند به پزشک روستایشان اعتماد کنند. دلیل دیگر این است که پزشکان محلی قدرت تشخیص و تخصص کافی را برای معالجه روستاییان ندارند.
رئیس اداره راه و ترابری استان: نمی دانم پل کی ساخته می شود
محمدحسین نصیری راد رئیس اداره راه و ترابری شهرستان کهگیلویه در گفتگوی خود با خبرنگار مهر در مرداد ماه از وعده های این اداره مبنی بر پیگیری ساخت پل سخن گفت و بیان کرد: پیمانکار ساخت این پل در مناقصه برنده شده و در حال انعقاد قرارداد و برآورد کردن هزینه برای ساخت پلی به طول صد متر روی رودخانه مارون هستیم.
نصیری راد در بخش دیگری از صحبتهایش به تصویب 60 میلیون تومان هزینه ساخت پل روی رودخانه مارون اشاره کرد و ادامه داد: در کمیته نهایی استان 10 میلیون تومان به هزینه 50 میلیونی ساخت پل اضافه شد تا امسال بتوانیم یک پل آهنی بسازیم.
رئیس اداره راه و ترابری شهرستان کهگیلویه نمی دانست که چقدر زمان لازم است تا این پل ساخته شود و یا اصلا ضمانتی هست که وعده اداره راه و ترابری تحقق یابد یا خیر!
وی زمان مصاحبه قول داد که همین هفته کارگران را در حال ساختن پل برای روستای گاودانه خواهیم دید.
بعد از گذشت سه ماه از وعده وی تا کنون هیچ اقدامی از سوی این اداره برای ساخت پل آهنی مورد استفاده اهالی روستای گاودانه علیرضا انجام نشده است. در این مدت سه روستایی دیگر به تعداد افرادی که با گرگر از رودخانه عبور کرده بودند اضافه شد. چون قطع انگشتان روستاییان اتفاقی است که در مسیر رفت و آمد از محل زندگی به محل کار و مدرسه رخ می دهد و هر لحظه دامن یکی دیگر از آنها را می گیرد.
به جز اهالی روستای گاودانه مردم روستاهای دره نی و چم رود هم که در نزدیکی رودخانه مارون و روستای گاودانه قرار دارند از گرگر استفاده می کنند کسی آمار دقیقی از تعداد آسیب دیدگان ندارد.
اسامی برخی از روستاییان گاودانه که گرگر انگشتانشان را قطع یا زخمی کرده است:
سعیده عنایتی جو- دو انگشت زخمی، شکرعلی عنایتی جو- یک بند انگشت قطع-43 ساله، عطب الله دژم- یک بند انگشت-52 ساله، ولی الله دژم- سه بند از سه انگشت قطع-21 ساله، گلزاده دژم یک بند انگشت قطع، محبوبه دژم- دو انگشت زخمی- 12 ساله، حسین رمرو - دو انگشت زخمی، خدیجه دلشاد - دو انگشت زخمی، فضیل دلشاد - دو انگشت زخمی، اکبر خوشه بردار -دو بند از یک انگشت قطع، اشرف عمرانی فر- دو انگشت زخمی و یک بند انگشت قطع، پروانه تواره- یک بند انگشت قطع، سحر تواره- دو انگشت زخمی، قدرت الله تواره - دو انگشت زخمی- 42 ساله، علی یار کشاورز - دو انگشت زخمی، رحمان پژده - دو بند انگشت قطع، مریم پشتوان - دو بند انگشت قطع - 13 ساله، بهروز پشتوان- یک بند انگشت قطع و دو بند انگشت زخمی، زاده پشتوان- دو انگشت زخمی و یک بند انگشت قطع - 51 ساله، عباس پشتوان- سه انگشت زخمی، شهرام پشتوان- یک بند انگشت قطع - 11 ساله، عزیز کوثری - یک بند انگشت قطع و یک انگشت زخمی - 51 ساله، فرزاد شاکری - 2 انگشت زخمی- 14 ساله، ایرج زمان- دو بند از یک انگشت قطع- 48 ساله، بهجت زمان- دو انگشت زخمی، سالار کهزادی- یک بند از هر 4 انگشت قطع، محمد محمدی- یک بند انگشت قطع، کهزاد قلندری- دو انگشت زخمی، رسول طاهری - یک بند انگشت قطع و دو انگشت زخمی و بی حس، سعدی نریمانی راد - دو بند انگشت زخمی، فوت سید علی نظر- 52 ساله، قطع نخاع شدن برادر سید علی نظر به دلیل سقوط از گرگر، آسیه تاش- یک بند انگشت قطع - 20 ساله که از روستا مهاجرت کرده است و ... .
در زمان انتشار این گزارش سه روستایی دیگر به این جمع اضافه شده است. یکی از آنها به نام مهدیه پشتوان پنج ساله است که دو انگشت به علاوه یک بند از یک انگشتش قطع شد.
------------------------------
گزارش از فاطیما کریمی
در سرمقاله نخستین شماره روزنامه تک صفحه ای اعتمادملی آمده است: «آمدیم؛ برای آگاهی؛ در شرایطی که رسانه های رسمی منتقد دولت یا به بند توقیف کشیده شده اند یا زیر تیغ تیز سانسور، ناچارند از بیان بخش عمده ای از وقایع و ظلم ها و ستم ها خودداری کنند.»
این سرمقاله ادامه میدهد: «در شرایطی که رسانه های دولتی و حاکمیتی با تمام توان و بودجه های کلان از بیت المال در جهت دروغ پراکنی و سرپوش گذاشتن بر واقعیت های جامعه و ضعف های دولت مستقر عمل می کنند، با رسالت آگاهی رسانی جمعی و با این امید به میدان اطلاع رسانی بازگشتیم که در میان آماج دروغ های حاکمیتی، یکی از راه های آگاهی بیشتر مردم برای انتخاب صحیح و گام برداشتن در مسیری باشیم که بر پایه آگاهی نیز شکل گرفته است.»
منبع: جرس و تحول سبز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر