
وزیر دفاع ایالات متحده آمریکا در تلاش براى کسب بودجه بیشتر براى نیروى دریایى این کشور گفته است، جمهورى اسلامى ایران با ترکیبى از جنگافزارهاى تهاجمى و دفاعى به چالشى براى نیروى دریایى آمریکا در منطقه خاورمیانه تبدیل شده است.
به گزارش رادیو فردا، رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا روز دوشنبه از ایران به عنوان چالشى براى نیروى دریایى ایالات متحده آمریکا در منطقه نام برده است.
وزیر دفاع آمریکا در سخنانى گفت: «ایران با ترکیب موشکهاى بالستیک و کروز، موشکهاى ضد کشتى، مینهاى دریایى و قایقهاى تندرو به چالشى براى نیروى دریایى ما در منطقه تبدیل شده است».
وزارت دفاع ایالات اعلام کرده است، طرحهایى را براى مقابله با برنامه هستهاى جمهورى اسلامى ایران آماده کرده است و رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا نیز هفته گذشته از این طرحها ابراز رضایت کرده بود.
وزارت دفاع آمریکا در ماه گذشته میلادى گزارشى در باره توان نیروى دریایى ایران به کنگره آمریکا ارایه کرده بود. با توجه به حضور کشتىهاى جنگى آمریکا در منطقه خلیجفارس و دریاى عمان هرازچندگاهى برخوردهایى نیز میان یگانهاى دریایى و هوایى ایران و نیروهاى آمریکایى صورت مىگیرد.
مهدی کروبی در دیدار با جمعی از دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشکده خبر، ضمن انتقاد از وضعیت موجود در کشور، هزینه دادن در راه مردم سالاری را امری بدیهی خواند و تاکید کرد همه ما باید با هم و در کنار هم، با محوریت و پافشاری بر انتخابات آزاد و اجرای بیچون و چرای قانون اساسی جنبش را به پیش ببریم.
به گزارش سحام نیوز، روز سهشنبه گروهی از دانشجویان دانشگاه خبر با دبیرکل حزب اعتمادملی دیدار کردند و ضمن قدردانی از مواضع روشن و شجاعانه وی، به انتقاد از وضعیت نابسامان کشور پرداخته و خواستار حضور پررنگتر جنبش در صحنه گردیدند.
بر اساس این گزارش کروبی ضمن بیان اینکه “ماحصل این انقلاب، قانون اساسی است و طبق همین قانون اساسی حقوق ملت و دولت مشخص گردیده”، خاطرنشان کرد “متاسفانه خودمحوری و قانونگریزی، کشور را به مرحله خطرناکی سوق داده است که نتیجه آن وقایع تلخ اخیر و وضعیت تاسفآور کنونی کشور است. امروز با کمال تاسف شاهد آن هستیم که عدهای همه محافل را در اختیار دارند و از آن استفاده ابزاری میکنند!”
مهدی کروبی در پاسخ به نگرانی دانشجویان از وضعیت موجود و حضور پررنگتر جنبش در صحنه نیز یادآور شد: “حاکمیت در پی القای شکست جنبش است! به نظر میرسد به دلیل اعمال خشونت ها و رفتارهایی که در هیچ قالبی (مرام و مسلکی) توجیه ندارد، مردم هوشیارتر و البته محتاط تر شده اند که این نیز خود ناشی از هوشمندی مردم در قبال خشونت طلبان است اما سوال اینجاست که آیا فکر و ذهن مردم عوض شده است؟! یقینا خیر. چرا که آن بد رفتاریها، سرکوبها، شکنجهها و تجاوزها توسط افراطیون محال است از اذهان مردم محو شود.”
این رهبر جنبش اصلاحات همچنین خاطرنشان کرد: “نکته دیگر این است که ببینیم در طول این چند ماه جنبش دچار ریزش شده است یا رویش؟ به نظر بنده جنبش قطعا رویش کیفی داشته است. و این امر به سرعت در میان لایههای مختلف اجتماعی رو به افزایش است. جنبش در همه جا نفوذ کرده است. و مهمترین شاهد بر این مدعا تداوم و افزایش شدت برخورد ها با مردم است و الا چه دلیلی برای ادامه این رویه وجود دارد؟!!
مهدی کروبی در ادامه با بیان این نکته که “جنبش نباید دچار احساسات و امور ساختارشکنانه شود”، تاکید کرد “ما زنده به ادامه حرکت هستیم. اما حرکتی معقول و باتدبیر. حرکتی مبتنی بر اجرای قانون اساسی. این بدان معنا نیست که قانون اساسی کامل و وحی منزل است.”
کروبی در ادامه خطاب به دانشجویان گفت: “آنچه که مهم است و نیاز به توجه دارد و تجربه بارها آنرا اثبات کرده است این موضوع می باشد که هر آنچه زود بدست آید، زود هم از دست می رود. حرکت باید منطقی، آرام و مداوم باشد تا افراد پالایش شوند و می دانیم هزینه دادن در راه مردم سالاری امری بدیهی است”.
محمد خاتمی با انتقاد از اعمال محدودیتها برای احزاب و جریانهای سیاسی در ایران گفت که «اعتراضهای به حق، فتنه نیست، حق است.»
به گزارش پارلماننیوز، خاتمی که در جمع گروهی از نمایندگان ادوار مجلس سخن میگفت، افزود: «اعتراض داشتن به مسائل نباید سبب شود که معترضان به همه اتهامات متهم شوند.»
رئیس بنیاد باران اظهار داشت: «من مطمئن هستم که اگر قوه قضائیه، دقیقا به وظایف خود عمل کند، جای مدعیان و متهمان عوض خواهد شد.»
به گفته خاتمی، «نقد غیر از اهانت، دروغ و تهمت و تخریب است، این چه برنامههایی است که رسانه ملی پخش میکند که در آن برنامه یک طرفه، میآیند و در غیبت افراد، هر چه میخواهند میگویند.»
رئیس جمهوری سابق ایران در بخش دیگری از اظهارات خود گفت که «آزادی زندانیان، پرهیز از برخوردهای ناروا، بازشدن فضا طیق قانون اساسی و آزادی فعالیت سیاسی و اجتماعی و تامین آزادی اندیشه و بیان» حقوق اساسی جامعه و مردم است.
خاتمی همچنین افزود: «اگر امروز کسانی میگویند خواست ما انتخابات آزاد و سالم است، یقینا در مسیر این اصول و معیارها حرکت میکنند.»
به گفته رئیس بنیاد باران، در انتخابات باید نظارت باشد، اما نظارت با قیمومیت فرق دارد و نظارتها باید «دفاع از حقوق مردم در برابر کسانی باشد که ممکن است این حقوق را نادیده بگیرند.»
خاتمی افزود: «شرط نظارت سالم این است که نهاد نظارتکننده و ناظران، وابسته به یک جریان و تحت تاثیر جریان خاص نباشند و بیطرفانه بتوانند کار کنند.»
وی اظهار داشت: «مردم قیمومیت نمیخواهند، نظارتی میخواهند که از حقشان دفاع شود.»
خاتمی همچنین از اعمال محدودیتها برای احزاب و جریانهای سیاسی انتقاد کرد و پرسید: «این رفتارها و برخوردها با کدام معیار قانون اساسی و مصلحت جامعه سازگار است؟»
به گفته رئیس بنیاد باران، «انتخابات آزاد و مطمئن در صورتی خواهد بود که نهادها و دستگاههائی که وظایف مشخص غیرسیاسی دارند، دخالت سازمانیافته در سیاست نکنند.»
'So tell me,' he said, 'what do you believe is the essence of Iranian identity?' He was stirring his cup and coffee and looked at me with a smile that was both amused and nervous. 'The essence of Iranian identity', I told him, postponing my answer somewhat by taking a slow sip of my tea, 'is lying.' The sound of his roaring laughter filled the entire restaurant. 'Unbelievable,' he sighed, acting as if he was deeply shocked, 'finally a European understands the Iranian soul.'
I was in Iran for three weeks in June 2009, and although I had thoroughly studied the country before I finally got there, I was only able to understand something about the Iranian identity once I had actually been there. I do not want to start a lengthy exposé about the problem of identity and I do realize that a question about the essence of an identity might have multiple answers. But to me, and to my deep regret, lying is definitely the essence of Iranian identity today.
Never have I heard people telling so many lies as in Iran. Never have I myself lied so much as in Iran. And never have I felt at times so torn between personalities as in Iran.

In the train from Qom to Arak, I met four young Iranian women who unveiled part of the Iranian identity for me. Maryam (19) lived in Qom and was wearing a chador, but she hated it. 'I'm only wearing it because I have to. My heart wants something else entirely. The chador actually sums up the essence of Iran: underneath it, many women wear sexy lingerie – just as Iran looks Islamic on the outside, but if only you knew how things are really like underneath. All Iranians have a split personality.'
If only you knew, Maryam said, and I do know now. During my three weeks in Iran, I spent a lot of time in people's houses, and I came to realize that a double identity is indeed the essence of daily life in Iran. The Islamic Revolution lead to a theocracy but also to a widespread way of life that goes against Islam: lying is the absolute condition for survival. Most Iranians lead a double life. There is the private life inside the house and there is the public life outside. In the streets, people say that yes, absolutely, they attend Friday prayer, don't listen to western music, have no satellite television and love ayatollah Khomeini. Behind closed windows and doors, I have heard people cursing Khomeini to death. Schizophrenia is not only embedded in the structure of state government of the Islamic Republic – a theocracy that wants to be a democracy by organizing elections – but also penetrates countless aspects of daily life.
The first time that the big lie of Iranian life hit me really hard was when visiting the grave of a descendant of Iranian Prime Minister Ghaemmaghami Farahani at Arak's countryside. An Iranian friend accompanied me to the grave. He was an atheist and had ventilated his anger with Islam and the Iranian regime many times already. While we were standing by the grave next to some other Iranians, my friend put his hand on the Quran that was on the tombstone and loudly recited an aya from 'his' Holy Book.
Schizophrenia penetrates countless aspects of daily life in Iran
I could not believe what I had just witnessed. It was an amazing theatrical performance. When I told my friend how uncomfortable it was to see a friend so blatantly lying, he laughed: 'This is Iran. We all lie. And we all know that we are lying, but we don't know exactly when.'
I myself have found it at times very hard to lie in Iran. In Tochal, the police briefly arrested me after having interviewed an Iranian journalist wearing a green scarf. They asked me what I thought about president Ahmadinejad. Obviously, I did not tell them the truth, because I knew it meant I would get into trouble. I hated myself for this lie. That was the second day of my stay in Iran. Some weeks later, I had gotten used to lying and did not feel so guilty anymore – a realization which shocked me.
It is dangerous if lying becomes a habit. Fiction and reality constantly blur into one another. If you partly live in a fabricated world, then the switch to the real world can be very hard. I have seen many Iranians lying even when it was not really necessary. If you learn at a very young age that lying can help you achieving your goal, this influences your psyche. You forget that lying is wrong – on the contrary, it turns into something that makes life better and easier. Whereas children in democratic countries only have to worry about learning how to ride their first bicycle, Iranian children have to worry about how to tell their first lie as convincingly as possible.
I believe that the schizophrenia this has caused is the biggest crime of the Islamic regime against its people. It is tragic that all Iranians have to create a fake copy of their true self. The Islamic Republic is very far from the ideals of King Darius I, who is the author of the following inscription at Naqsh-e Rostam:
By the will of Ahura Mazda, I am of such a sort, I am a friend of the right, of wrong I am not a friend. It is not my wish that the weak should have harm done him by the strong, nor is it my wish that the strong should have harm done him by the weak. The right, that is my desire. To a man who is a follower of the lie I am no friend.
King Darius and King Cyrus would turn in their grave if they saw what a big lie the regime of the Islamic Republic of Iran has become. Their theocracy is a lie. Their democracy is a lie. The most blatant lie of all is that under the banner of Islam, they have been forcing Iranian people for 30 years already to be fulltime liars. I have given away my robe for a lie, Rumi once said, I would give my life for the truth. One consolation for King Darius is that today, Iran is full of people who think the same.
Following reports about the discovery of a network of "espionage" in Kuwait connected with Iran's Revolutionary Guards Corps, a number of Kuwaiti Members of Parliament called for the expulsion of Islamic Republic's ambassador in Kuwait.
French news agency AFP quoted Mohammd Hayef, Kuwaiti MP, as saying that all agreements with Iran must be suspended and Kuwait's Ambassador in Tehran must be recalled. Reportedly Mohammad Hayef has condemned the silence of Kuwait's government around this case. He has warned the government that if they do not take a stance in this regard, a number of MPs will call for a probe into the matter. Kuwaiti government has announced that the country's security agencies are still involved in the said investigation but made no reference to Iran in the report. They have also announced that the published reports regarding this case are not accurate.
Al-Arabiah website quoted the Kuwaiti newspaper Al Qabas as saying that "seven members of the spy cell connected with Revolutionary Guards" have been identified and arrested by Kuwaiti security officers. The report contends that the network "took photos of sensitive Kuwaiti military headquarters as well as US military bases in Kuwait and provided the Guards with relevant information about these centres."
Brigadier-General Ramazan Sharif, head of Revolutionary Guards public relations denied all these charges saying: “Claims regarding the discovery of a spy cell in Kuwait is part of a project that aims to demonize the Revolutionary Guards."
source: Radio Zamaneh
A defiant Iranian President Mahmoud Ahmadinejad said Tehran does not need to gain the trust of the West as it is observing global rules, unlike those who have nuclear arsenals, the official IRNA news agency reported Monday. Ahmadinejad, on arriving in New York to participate in a review meeting of the nuclear Non-Proliferation Treaty (NPT), said Western powers are not seeking to build trust with the Islamic republic, IRNA reported. “We should not offer ways to obtain their trust as Iran abides by the international law and acts within its framework,” Ahmadinejad said as he landed at New York’s JFK airport.
“Iran is committed to international regulations,” he said, adding that Western powers “who have stockpiled nuclear weapons, have used them and are monopolising them, are not seeking to build trust” with Iran. Ahmadinejad, who has enraged the West with his country’s dogged pursuance of a nuclear programme, also said Iran will make “practical, fair and clear proposals” aimed at world security at the NPT conference. “These proposals will be outlined on Monday in the conference,” he said, adding that “disarmament and peaceful use of nuclear energy” were the two main world issues. “We consider disarmament to be an influential issue in world security and we are pursuing it.”
Ahmadinejad on Sunday said the NPT has failed in the last 40 years when it came to issues such as disarmament and non-proliferation as some countries procured the nuclear bomb during this period. Iran is a signatory of the NPT, a creation of the UN nuclear watchdog, and as such has the right to enrich uranium — the most controversial part of its nuclear programme. Washington, its ally Israel — widely believed to be the Middle East’s sole but undeclared nuclear weapons power — and other world powers accuse Iran of masking a weapons drive under the guise of what Tehran says is a purely civilian atomic programme.
Ahmadinejad’s trip had triggered controversy even before he left for New York, with Iranian officials saying the United States had rejected visas for several members of his delegation.
source: AFP, CNN
بارها این سو و آن سوی، گلایههایی پیرامون جدایی جنبش کارگری و جنبشی که پس از انتخابات خرداد ۸۸ شکل گرفت، شنیدهایم. این موضوع که هنوز از چرایی عدم پیوستن کارگران به جنبشی که استبداد حاکم را نشانه رفته، سخن به میان نیامده، نشانه خلاء موجود است. صورت مسالهای است که روی آن بحث نمیشود. معیارهای جدایی روشن نیست و راهکار همگرایی و جبران چنین کمبودی کمتر پیشنهاد میشود.

با نگاه به جنبش سرکوبشده کارگران پیش از خرداد ۸۸ و تنهایی طبقهای که حقوق سندیکایی، صنفی و معیشتی خود را طلب میکند و قبل از سیاست، رفاه بلاواسطه مسالهاش است، میتوان دریافت که اگر این موضوع امروز به میان میآید، دو دلیل پس پرده دارد. نخست آنکه طبقه کارگر اگر چه طبقهای موثر بر آرایش سیاسی ایران نیست؛ اما وسیع است و قشر قابل توجهی را در سراسر کشور به خود اختصاص داده است. پس نمیتوان در یک کنش اعتراضی تداوم یافته، جای خالی آن را نادیده انگاشت. دوم اینکه شاخصهای اقتصادی رو به افول در ایران بیش از هر قشری، فشار بر دوش کارگرانی میآورد که در اوج ناامنی شغلی به سر میبرند. پس این نیروی بالقوه معترض، باید هر چه زودتر همگام با جنبش طبقه متوسط شود تا مگر سازمان یابد و برآیندی مطلوب در سطح عمومی جامعه از خود به جای بگذارد.
با این دو فرض کمی به گذشته نه چندان دور بازگردیم. دوم خرداد سال ۱۳۷۶ انتخاباتی در ایران برگزار شد که شورای نگهبان و نظارت استصوابی چنان امروز، نامزدهای ریاست جمهوری را از فیلتر سخت عبور میداد. در این انتخابات حضور نسل جوان، آمار شرکتکنندکان در انتخابات پس از انقلاب ۵۷ و عزم طبقه متوسط در روی کار آوردن جریان اصلاحطلب چشمگیر شد.
انکار نباید کرد که اعمال سیاستهای موسوم به تعدیل اقتصادی دوران هاشمی رفسنجانی در کنار فضای بسته سیاسی آن دوران، مهمترین عوامل چنین رویدادی بود. خرداد ۷۶ در واقع سرآغاز اعتراض طبقه متوسط در ایران پس از انقلاب ۵۷ در قالب حرکت در بستر قانون اساسی جمهوری اسلامی بود. دانشجویان، معلمان، زنان، دانشآموزان مقطع متوسطه، هنرمندان و اهالی فرهنگ و ادب برای باز شدن روزنههای کوچکی که بتواند حداقل اکسیژن برای زیستن به درون جامعه راه یابد، دوم خرداد را به یک رویداد بدل کردند. چهار سال بعد با آنکه حوادث مهیبی چنان تداوم قتل دگر اندیشان در پاییز ۷۷ و حمله به خوابگاه دانشجویان تهران در تابستان ۷۸ روی داده بود باز هم خاتمی و جریانش به جناح مقابل ترجیح داده شد.
تیر ۸۴ در پی رو در رویی هاشمی رفسنجانی با محمود احمدینژاد این بار جدای از موضوعیت یافتن تحریم انتخابات و بایکوتی که بخشی از کنشگران آن را برگزیدند، طبقه کارگر و پائین جامعه در جهت مخالف طبقه متوسط حامی حضور در انتخابات، حرکت کرد. رفسنجانی نماد فساد اقتصادی برای محرومان، کارگران و مزدبگیران بود و عامل مقتدر جلوگیری از بازگشت به دهه شصت برای روشنفکرانی که طوماری در حمایت از او امضا کردند و منتشر ساختند.
توقع جنبش سبز از اتحادیهها برای اعلام حمایت، واقعبینانه نیست و در واقع نگاهی وارونه است. اینکه جنبش سبز از سطح رهبری تا هواداران بیشمارش خواهان پیوند با دیگر جنبشهای اعتراضی هستند، مایه دلگرمی است؛ اما توقع استقبال دیگران بدون آنکه از مطالباتشان یادی شود، پر توقعی است.
خرداد سال گذشته اما ورق برگشت. حنای احمدینژاد برای طبقه پایین و کارگران نه تنها رنگی نداشت که سقوط سطح معیشت و رفاه را در چهار سال گذشته تجربه کرده بود. جو عمومی ایران جو تحریم نبود. بایکوت انتخابات با وجود نامزدی مجدد احمدینژاد و گرا دادن رهبری مبنی بر حمایتش از وی، بیمعنی مینمود. پس عمدهی رای احمدینژاد را باید در جای دیگر و از خاستگاه دیگری مطالعه کرد نه از کارگرانی که یا بیکار شده بودند یا بیکاری همصنفان خود را نظارهگر بودند. وانگهی تقلب چنان آشکار بود و شواهدش روشن که باز طبقه متوسط را به صحنه کشاند؛ اما این بار پس از اعلام نتیجه.
اما کارگران به طور عمده به جنبش سبز نپیوستهاند. سندیکاهای کارگری و چهرههای جنبش کارگری از جنبشی که جنبش دانشجویی و بخشی از جنبش زنان را با خود همراه ساخت، حمایت نکرده و سکوت کردهاند. چرا؟ پیش از هر چیز باید یادآور شد که بیشک در میان تمام اعتراضهای خیابانی، کارگران به صورت فردی حضور یافتهاند و شاهد این مدعا آنکه اخیرا نام ده تن از جان باختگان کارگر نیز به میان امده است. تردید نباید کرد که در میان بازداشتشدگانی که سرکوبگران آنان را کف خیابانی میخوانند، کارگران هم وجود دارند؛ اما پرسش مطرح شده پیرامون همبستگی دو جنبش است. یکی با سابقه اعتراضات پراکنده صنفی و سندیکایی و قدیمیتر و دیگری با اعتراضاتی سیاسی و وسیعتر و فراگیر. باز باید خاطرنشان ساخت که خردهگیری بر اطلاق نام “جنبش” به دلیل فقدان ایدئولوژی واحد و رهبری قطعی و روشن در این مجال راه به بیراهه است؛ چرا که اولا جنبش بار معنایی مطالبات مشترک لااقل به صورت حداقلی را با خود دارد و ثانیا شرایط استبداد حاکم بر ایران پیدایی چنان صورتی از اعتراض سازمانیافته را مهیا نساخته است. شواهد مبنی بر بیمعنایی شورش نیز آنقدر دمدستی است که نیازی به شمارش احساس نمیشود.
با این تعبیر از جنبش که به طور طبیعی در مسیر تحول گام بر میدارد و تداوم آن تاکنون غیر قابل انکار است ، جنبش سبز و جنبش کارگری از هم جدا ماندهاند. این جدا افتادگی شاید ناشی از افتراق در خواستهای طبقاتی تلقی شود اما مهم، توجه به مطالبات مشترک است.
برای دقیق شدن در این موضوع، درک کارگر و فضایی که در آن تنفس میکند ضروری است. نمیتوان کارگر ایرانی را با کارگر یک کشور صنعتی حتی در اوج بحران اقتصادی قیاس کرد. کارگری که بابت تشکیل انجمن و سندیکا تهدید میشود و زندان میرود و کارگرانی که همه تلاششان برای تشکیل سندیکا، احقاق حقوقی است که بی آن نمیتوانند تامین معاش کنند را نمیتوان به یک باره در گود سیاست انداخت.
مساله آزادی و دموکراسی و حقوق بشر برای آنکس که یک سال حقوق معوقه دارد، از پرداخت اجاره بهای مسکن باز مانده، ناتوان در تامین مخارج تحصیل فرزند است و … مسالهای فوری نیست. حتی در بلند مدت هم غم نان، مجال تفکرش حول سیاست را نمیدهد. باید کارگر را با همه مصائب گریبانگیرش و در کشوری به نام ایران درک کرد و آنگاه پرسید چرا کارگران همراه جنبشی نمیشوند که البته نگاهی هم به اقتصاد دارد؟!
جنبش سبز میتواند و ضروری است که به سوی طبقه کارگر قدمی جدی بردارد. مسیر مبارزه علیه استبداد پیمودنی نیست؛ مگر به اتفاق همه طبقات جامعه.
توقع جنبش سبز از اتحادیهها برای اعلام حمایت، واقعبینانه نیست و در واقع نگاهی وارونه است. انگار جای نهاد و گزاره در بخشی از یک نوشتار تغییر کرده باشد. میتوان فهمید که منظور و هدف چیست؛ اما همخوان با دیگر جملات نیست. اینکه جنبش سبز از سطح رهبری تا هواداران بیشمارش خواهان پیوند با دیگر جنبشهای اعتراضی هستند، مایه دلگرمی است؛ اما توقع استقبال دیگران بدون آنکه از مطالباتشان یادی شود، پر توقعی است.
اسانلوها زمانی به زندان افتادند که خیابانها خالی از معترضان به حاکمیت بود. نامی از موسوی و کروبی اگر برده میشد شور و حرارت امروز را نداشت. نهادهای صنفی زمانی تهدید شدند که کمتر اصلاحطلبی از طبقه کارگر یاد میکرد؛ مگر محجوبهایی که محبوب زحمتکشان نبودند.
از کارگر یاد نشد مگر در بزنگاههای سیاسی تاریخ. سراغ کارگر را نگرفتند چه در داخل و چه خارج از کشور مگر با توقع اعتصاب. مطالبات کارگران هنوز هم به عنوان مطالبات به حق بخش وسیعی از جامعه ایران از زبان کمتر روشنفکر و سیاستمداری به وضوح شنیده میشود.
با این همه آیا باز این کارگراناند که وظیفهای ملی برعهده دارند تا به صفوف جنبش سبز بپیوندند؟ یا اینکه بر دوش تک تک اعضای جنبش سبز در هر گوشهی جهان است که اول در فهم مطالبات کارگران بکوشد و دوم فریاد صدای سرکوب شده آنان باشد؟ میگویند اول برادری ثابت کن و سپس ادعای میراث. جنبش سبز میتواند و ضروری است که به سوی طبقه کارگر قدمی جدی بردارد. مسیر مبارزه علیه استبداد پیمودنی نیست؛ مگر به اتفاق همه طبقات جامعه.
An Iranian pro-reform website says that a former government official, known as a supporter of the opposition, was stabbed at a Tehran university. The Rahesabz website says Ahmad Motamedi was wounded in the assault at Amir Kabir University, where he holds a faculty position. A university official confirmed Monday’s attack and said Motamedi was hospitalized with wounds to his chest. The official spoke on condition of anonymity because of rules that ban giving information to media. The motive for the attack was not immediately clear.
source: AP, Tehran Bureau
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر