-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

Latest news from Jaras for 05/15/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



تبعیدشدگان از رجایی شهر می گویند

مسیح علی نژاد -


احمد زید آبادی می گوید: مسوولان زندان از اینکه ما شرایط دشوار زندان رجایی شهر کرج را از طریق خانواده ها در اختیار رسانه ها قرار می دهیم ناراحت می شوند اما واقعیت این است که این زندان شاید مناسب نگهداری زندانیان با جرایم خطرناک باشد اما مناسب احوال کسانی که فقط به جرم نوشتن و فعالیت سیاسی در زندان هستند، نیست.
داوود سلیمانی نماینده سابق مجلس ششم نیز می گوید: با کسانی که پرونده قتل دارند و به کسانی که به گفته خودشان به عنوان اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر محکوم شده اند در اتاقی هستیم که اگر همه افراد بخواهند در این اتاق به صورت طاقباز هم بخوابد باز جا نمی شوند.

 


این اخباری است که مهدیه محمدی و برادر داوود سلیمانی، خانواده دو زندانی تبعید شده به زندان رجایی شهر کرج در گفتگو با خبرنگار جرس از احمد زیدآبادی و داوود سلیمانی نقل کردند. متن گفتگو با مهدیه محمدی همسر احمد زیدآبادی در پی می آید:



خانم محمدی! تقریبا یک سال گذشت، در این یک سال چه تغییری در شرایط پرونده احمد زید آبادی ایجاد شده است که امید شما را به آزادی او بیشتر می کند؟

 


روز به روز وضعیت انگار دشوار تر می شود و باورش هم سخت تر که چگونه تقریبا نزدیک به یک سال احمد را از بودن با خانواده و بچه هایش محروم کرده اند، تنها به این دلیل که آنچه به ذهن اش می رسید را بر روی کاغد آورد. یعنی کجای این کار خلاف است که یک سال باید به خاطرش در زندان باشد، از مرخصی محروم شود و بعد هم به زندان دیگری تبعیید شود که در آن اصل تفکیک جرائم زندانیان هم به هیچ وجه رعایت نمی شود.

 


منظورتان از دشوارتر شدن، تحمل شرایط روحی دوران حبس و اثرات آن بر خانواده است یا شرایط احمد زید آبادی؟

 


هر دو. خیلی به آدم فشار می آید وقتی می بینی کسی را مظلومانه زندانی کرده اند و اعضای خانواده انگار هیچ کاری از دستشان بر نمی آید تا برای آزادی اش انجام دهند. از طرفی دشوار تر اینکه، بدون در نظر گرفتن اصل تفکیک جرایم می بینی کسی را با دکترای علوم سیاسی همبند زندانیانی با جرایم قتل و قاچاق کرده اند.

 


آیا خود آقای زید آبادی از این مسئله که عنوان کرده اید، گلایه می کند، یا آزاری دیده است یا این دغذغه خانواده است؟

 


احمد می گوید این دسته از زندانیان مرام و معرفت به خرج می دهند و معمولا برای زندانیان سیاسی خیلی احترام قائل هستند. می گوید مسولان زندان از اینکه ما از وضعیت این زندان گلایه می کنیم ناراحت می شوند اما واقعیت این است که اینجا شاید به منظور نگهداری زندانیانی با جرائم خطرناک مناسب باشد اما برای زندانیان سیاسی چندان مناسب نیست. در واقع درست هم می گوید چون به هر حال این زندانیان از دو فرهنگ متفاوت هستند، آنها شرایط خاص خودشان را دارند نمی شود که آدم ها را بدون در نظر گرفتن نوع جرائم شان همه را یکجا نگهداری کرد .

 


به طور مشخص تفاوت این زندان با اوین در چیست؟

 


به عنوان مثال برای آنکه خانواده ها بتوانند با زندانیان ملاقات کنند در زندان رجایی شهر کرج باید از یک تونل زیر زمینی وحشتناک عبور کنند. به این دلیل که این زندان برای نگهداری از زندانیان جرائم سنگین و خطرناک به گونه ای طراحی شده است که برعکس اوین زندانیان را با اتوبوس به محل ملاقات نمی آورند. در رجایی شهر کرج به دلیل مراقبت ویژه و کنترل زندانیان خطرناک، یک تونل زیر زمینی به طول یک یا دو کیلومتر کنده اند که خانواده ها باید از داخل این تونل تاریک و طویل، پیاده تا خود زندان بروند. ما هربار که ملاقات داریم باید خانواده را از چنین تونلی که نورش از دریچه های کوچکی که به حیاط باز شده تامین می شود، عبور دهیم و برسیم به محل ملاقات کابینی. حتی محل ملاقات هم برای زندانیانی با جرائم خطرناک طراحی شده است. گفته می شود به دلیل اینکه این زندانیان با سر شیشه ها را شکسته اند، برای همین برای حفاظت بیشتر علاوه بر اینکه شیشه ها را دوجداره کرده اند، دو طرف این شیشه ها را هم میله گذاشته اند. شاید چنین فضایی برای قاچاقچیان و کسانی که پرونده قتل دارند لازم باشد. ولی آیا چنین شرایطی برای کسانی که در واقع اهل اندیشه و قلم هستند، مناسب است؟ زندانی سیاسی نیاز به چنین مراقبت های کنترل کننده ای دارد؟

 


فضای داخلی خود زندان به چه شکل است آقای زیدآبادی از فضای داخلی زندان چه می گوید؟

 


شما در نظر بگیرید، نزدیک به هفت هزارزندانی مرد با جرائم سنگین را در داخل این زندان جا داده اند که فقط می خورند و می خوابند. یعنی این پتانسل عظیم کاری را فقط در این زندان نگه می دارند بی آنکه شرایط کاری برایشان در نظر بگیرند، یک جا بی مصرف نگاه می دارند. همین خودش دل آزار است که این همه آدم که می توانند کوه را از جا بکنند در یک فضای بسته نگهداری می شوند، من نمی دانم آیا در دنیا هم هیچ ایده ای ندارند که از پتانسل زندانیان برای کارهای عمرانی و ساخت و ساز و یا هر چیزی بهره ببرند که آنها در فضای داخل زندان شرایط بهتری داشته باشند؟ احمد می گوید تنها کاری که این زندانیان در طول روز انجام می دهند شاید بافتن گیوه و برخی صنایع دستی خیلی ساده است که همان را هم به خانواده های زندانیان، یا برخی دیگر زندانیان می فروشند تا شاید خرج خودشان را در بیاورند اما این کافی نیست و آزار دهنده است.

 


خود آقای زیدآبادی روزها را در زندان چگونه سر می کند؟

 


احمد سعی می کند از کتابخانه زندان استفاده کند شاید کتابخانه کاملی نباشد اما آقای زیدآبادی سعی می کند بیشتر اوقاتش را به مطالعه بگذراند.

 


در جریان خبرهای سیاسی روز قرار می گیرد؟ به عنوان مثال از اعدام ها چگونه با خبر شد؟

 


تنها روزنامه هایی که در اختیارشان قرار می گیرد، کیهان و اطلاعات و ایران است . البته خبر اعدام ها را از تلویزیون شنیده بود ومی گفت: "با فرهاد وکیلی در اوین هم بند بوده ام، از نزدیک می شناختمش، وقتی خبر اعدامش را از تلوزیون شنیدم خیلی ناراحت شدم."

 


گفته می شود چون عیسی سحر خیز و احمد زید آبادی دو روزنامه نگاری هستند که در مقاله های خود مشخصا آقای خامنه ای را نقد کرده اند برای همین در مورد این دو زندانی سخت گیری می شود و حتی از امکان مرخصی هم برخوردار نبوده اند.

 


باید بگویم احمد سه سال پیش به رهبری نامه نوشته بود ولی چون بهانه ای نداشتند، مجبور شدند این نامه را علم کنند. اتفاقا خوب شد که این نامه را مطرح کردند چون بعد از این خیلی ها نامه ایشان به رهبری را خوانده اند و متوجه شدند که ایشان چقدر محترمانه و مسوولانه آن نامه را نوشته بود و گفته بود که رهبری نظر همه مردم را در مورد مسائل هسته ای در نظر بگیرند. به نظرم نوشتن چنین نامه کمترین حق یک شهروند است. متاسفانه آقای زید آبادی همان اوایل بازداشت خیلی تحت فشار قرار گرفت تا تن به برخی اتهامات بدهد اما زیر بار نرفت.

 


فرزندان شما درطول این یازده ماه چه می گویند؟

 


شاید آنها اعتراضی نکنند اما برای خود من سخت است که به بچه هایم چه بگویم. بچه هایی که در طول این یک سال می بینند که پدرشان دارد تاوان صداقت، وطن پرستی اش را پس می دهد، آیا من می توانم از آنها بخواهم انسان های صادقی باشند و دلشان برای کشورشان بسوزد؟ وقتی خودشان دارند می بینند که مزد وطن پرستی و دلسوزی، برای پدرشان آنقدر گران است که یک سال مظلومانه در زندان است، من به آنها چه بگویم؟ مگر چه کار کرده؟ تا به حال هزاران بار از خودم پرسیده ام که احمد به چه جرمی نزدیک به یک سال بدون هیچ توجیه قانونی، مظلومانه از بچه هایش دور مانده، فقط به جرم نوشتن؟ ما هم می توانستم از ایران برویم ولی در کشور ماندیم. احمد هم می توانست نماند در کشور اما به رشد و توسعه ایران اهمیت می داد. کسانی که دغل بازی می کنند آزاد هستند ولی احمد که صادقانه برای کشورش دل سوزاند از یک زندان به زندان دیگر تبعید می شود و حتی یک مرخصی یک روزه هم به او نداده اند. این آدم را رنج می دهد. خیلی دردآور است.

 

با تشکر از شما.
 


 




جرس: جعفر پناهی از زندان اوین خطاب به مدیر فستیوال کن پیامی منتشر کرد.

 

 

به گزارش پویان خبر متن این پیام به شرح زیر است:

دوستان عزیزم، از سلول تنگ و تاریک زندان اوین سلامهای گرم مرا بپذیرید.

شوربختانه امروز در پی ملاقات با اعضای خانواده ام در جریان تلاشهای ارزشمند شما در نخستین روز افتتاحیه شصت و سومین فستیوال جهانی کن قرار گرفتم. از این جا به انساندوستی و شرافت شما درود میفرستم و از تمامی دست اندرکاران فستیوال کن بویژه آقای ژیل ژاکوب صمیمانه تشکر می کنم. هم چنین از آقای برنارد کوشنر وزیر امور خارجه و آقای فردریک میتران وزیر فرهنگ فرانسه برای تلاشهایی که در راستای آزادی من انجام می دهند، سپاسگزارم.

صدای شما هم آهنگ صداهایی است که از پشت دیوارهای بلند زندان اوین از سوی همسر، فرزندان و عزیزان هموطنم برای آزادیم می شنوم.

در این لحظات با عشق به همه دوستان سینماگرم در هیئت داوران، فیلمسازان و همه شرکت کنندگان در جشنواره کن که نام مرا در صندلی خالی می بینند، زندگی را سپری می کنم.

 

با امید به فردای بهتر

جعفر پناهی – ایران- بند ۲۰۹ زندان اوین
 


 




جرس:دهها تن از اساتيد و روشنفکران در آمريکا و اروپا در بيانيه ای با محکوم کردن اعدام های اخير در ايران از سازمان های بين المللی و سازمان ملل متحد خواسته اند جمهوری اسلامی را در اعدام‌های دسته‌جمعی مخالفان سياسی مسئول و مقصر بشناسد.

 

 

به گزارش فردا، این استادان دانشگاه و روشنفکران در بیانیه خود نوشته اند:« از دولت‌های جهان مصرانه می‌خواهيم تا تامين و رعايت حقوق بشر و کرامت انسانی را پيش‌شرط ضروری هر گونه مراوده با جمهوری اسلامی ايران قرار دهند».

نيکی کدی، دانشگاه کالیفرنیا، مهرزاد بروجردی، دانشگاه سیراکیوز، سهراب بهداد، دانشگاه دنیسون اوهایو، منصور معدل، دانشگاه میشیگان، فرهاد نعمانی، دانشگاه آمریکایی در پاریس، ميثاق پارسا، دانشگاه دراتموث،نیره توحیدی، دانشگاه دولتی کالیفرنیا، عباس میلانی، دانشگاه استانفورد، اکبر مهدی، مجتبی مهدوی، حسین کمالی، الهیار کنگرلو، حسين ضيايی، دانشگاه کالیفرنیا، و محمود کريمی حکاک، سییناکالج نیویورک، از جمله امضا کنندگان اين بيانيه هستند.

در اين بيانيه تصريح شده است:« کارنامه اين رژيم را در نقض حقوق بشر و قساوت در رفتار با نيروهای سياسی معارض را به صراحت محکوم می‌کنيم. اعتقاد راسخ خويش را به رعايت ضوابط حقوقی از مجاری مستقل در حق همه متهمان اعلام می‌داريم و بر لغو مجازات اعدام تاکيد می‌نماييم. به قوت باور داريم که شرکت لازم حل مشکلات کنونی در ايران، پرهيز از خشونت از همه طرف است».

روز يکشنبه قوه قضاييه ايران اعلام کرد فرزاد کمانگر، شيرين علم‌هويی، علی حيدريان، فرهاد وکيلی و مهدی اسلاميان، به اتهام آنچه که عضويت در گروه های ضد انقلاب خوانده شده، در زندان اوين اعدام شده اند.

 


 


 




جرس:حجت الاسلام و المسلمین حسین هاشمیان رئیس شورای مرکزی فراکسیون خط امام (ره) مجلس با آیت الله بیات زنجانی دیدار و گفتگو کرد.

 

 

به گزارش «پارلمان‌نیوز»، در این دیدار که شامگاه پنجشنبه انجام شد، پیرامون مسائل مختلف و اتفاقات جاری در کشور گفتگو شد.

آیت الله بیات زنجانی در این دیدار، ضمن آرزوی سلامتی و توفیق روزافزون برای حجت الاسلام و المسلمین هاشمیان، وی را ذخیره ای برای اسلام، انقلاب و یک پشتوانه مستحکم در مجلس فعلی برشمرد.

لازم به ذکر است جناب دکتر سید کاظم اکرمی وزیر آموزش و پرورش دولت مهندس موسوی نیز صبح روز پنجشنبه با آیت الله بیات زنجانی دیدار و گفتگو شد.
 


 




جرس:پرونده حسن اسدی زیدآبادی، عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران با صدور کیفرخواست به دادگاه انقلاب ارجاع شد.

 

 

به گزارش ادوارنیوز، دادستانی تهران ضمن صدور کیفرخواست، جهت محاکمه پرونده اسدی زیدآبادی را به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی که ریاست آن را قاضی مقیسه بر عهده دارد ارجاع کرده است، اما هنوز تاریخ دقیقی برای محاکمه تعیین نشده است.

بنا به کیفرخواست صادر شده، این عضو شورای مرکزی سازمان ادوار تحکیم به “اجتماع و تبانی علیه نظام”، “تبلیغ علیه نظام”، تشویش اذهان عمومی”، “توهین به رییس جمهور”، “شرکت در تجمعات غیرقانونی” و “نشر اکاذیب” متهم شده است.
 


 




محمدعلي اسلامي ندوشن: -

 


يك نويسنده و پژوهش‌گر پيش‌کسوت با اشاره به اين‌كه «نجم‌الدين دايه» و «ادوارد فيتز جرالد» از دو جايگاه مختلف موجب شهرت خيام شده‌اند،‌ گفت: خيام روي نقاط اصلي زندگي بشري دست گذاشت و مطالب را به‌صورت چكيده بيان كرد.


به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خراسان رضوي، دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن در همايش «حكيم عمر خيام» كه شب گذشته در تالار فردوسي مجتمع دکتر علي شريعتي جهاد دانشگاهي مشهد برگزار شد، با بيان اين‌كه خيام يك حكيم پرسش‌گر است و طرح پرسش مي‌كند، اظهار داشت: از علت‌هاي شهرت جهاني خيام، پرسش‌هاي بي‌جواب اوست. وي از عجايب دنياست، زيرا در اطرافش همه‌چيز در ابهام است. نظريات علمي اين دانشمند درجه‌ي نخست تاريخ ايران به كناري نهاده شده و چند رباعي باعث جهاني او شده است.


وي درباره‌ي شعرهاي خيام، گفت: در اين‌باره، پرسش‌هايي مطرح است، مانند اين‌كه آيا اصلا شعر مي‌سروده يا نه و اگر مي‌سروده چه تعداد رباعي گفته است و چرا اشعارش را در زمان حياتش مخفي مي‌كرده است. چنان‌كه در زمان حياتش، وي را به‌عنوان شاعر نمي‌شناختند و اصولا هدف خيام از اشعارش چيست؟ تنها كسي كه عالم بوده و تعداد شعر مشخصي از وي باقي مانده، خيام است و علت آن چيست؟ از 80 تا 1500 رباعي كه به نام خيام به چاپ رسيده است، چه تعداد را مي‌توانيم با اطمينان به او نسبت دهيم؟


اين استاد ادبيات با اشاره به اين‌كه برداشت‌هاي متفاوتي از سخن خيام شده است، بيان كرد: هر كسي با ديدگاه خود دست به تعبير و شناخت خيام زده است. هم او را دهري و طبايعي خوانده و هم عارف و يك دين‌دار بزرگ دانسته‌اند. نظامي عروضي كه تنها كسي است كه خيام را در زندگي ديده است، در كتاب «چهار مقاله» و در بخش‌ منجم‌ها از حضورش در بلخ مي‌گويد كه عمر خيام نيز در آن مجلس بود و ضمن صحبت از علم خيام، هيچ نامي از شاعري خيام نمي‌برد.


وي ادامه داد: در كتاب «چهار مقاله» از قول نظامي مي‌خوانيم كه در آن مجلس، مرد بزرگوار دانشمندي بود كه مرگ خودش را پيش‌بيني كرد و گفت «من در جايي دفن خواهم شد كه در بهار شكوفه‌ها بر مزار من گل‌افشاني مي‌كنند». نظامي نيز مي‌گويد «پس از چند سال كه به نيشابور رفتم و قبر خيام را ديدم، به او آفرين گفتم».


نويسنده‌ي كتاب «پيروزي و آينده دموكراسي» درباره‌ي اين‌كه چرا خيام اشعارش را در زمان حياتش پنهان مي‌كرد، گفت: خيام نمي‌خواست به‌عنوان شاعر شناخته شود و يك علتش آن است كه اين رباعي‌ها كه از آن سوء تعبير مي‌شود و دشمني‌هاي احتمالي درپي داشته است، در هواي زندگي او انتشار يابد. به همين علت، تا مدتي پس از مرگش كسي از اشعار وي خبر نداشت.


وي با بيان اين‌كه «نجم‌الدين دايه» موجب انتشار اشعار خيام شد، ادامه داد: نجم‌الدين دايه، نويسنده‌ي كتاب خوب «مرصاد‌العباد» كه مردي صوفي و متعصب بود، از خيام بسيار بدگويي كرده است، چنان‌كه دو رباعي از خيام را به‌عنوان نمونه ذكر مي‌كند و او را دهري و طبايعي مي‌خواند. هرچند او با دشمني اين كار را كرده است، اما همين امر موجب شهرت خيام و سبب شد، ما بتوانيم در ديگر رباعي‌هاي منسوب به خيام رباعي‌هاي اصل را بازشناسيم، زيرا اين مشكل درباره‌ي خيام وجود دارد كه تعدادي از رباعي‌هاي سست به نام او شناخته مي‌شود.


اسلامي ندوشن با تأكيد بر اين‌كه دو نفر به خيام خدمتي اساسي كرده‌اند، يادآور شد: اگر خيام روز قيامت آن‌ها را ببيند، بايد از هر دو تشكر كند. يكي «نجم‌الدين دايه» در جايگاه معاند كه نمونه‌اي به‌دست داد و توجه عمومي را به سوي خيام جلب كرد و ديگري «فيتز جرالد» به‌عنوان موافق كه سبب شهرت جهاني خيام شد و هنوز هم كساني مشغول ترجمه آثار خيام به زبان‌هاي مهم و مختلف هستند. از عجايب خيام اين است كه كم‌گوترين و در عين حال، معروف‌ترين شاعر ايران است. همچنين در داخل كشور آن‌قدر شهرت نداشت كه در دنيا مشهور شد، زيرا به‌عنوان شاعري ديوان‌دار شناخته‌شده نبود و ما نيز براساس شهرت جهاني‌اش به او توجه كرديم.


وي با اشاره به اين‌كه برخي رباعي‌هاي منسوب به خيام توسط ديگران سروده شده است، اظهار داشت: شايد سرايندگان اين رباعي‌ها به تفكر خيامي نيز تمايل به انتشار اين اشعار نداشتند و به‌دليل داشتن لحن خيامي به نام او شناخته شد. به همين دليل، دنياي شعر خيام آشفته است. تعداد رباعي‌هايي كه با اطمينان با انديشه‌ي خيامي سازگاري دارد، حدود 90 رباعي بيش‌تر نيست و بقيه به‌گونه‌اي از تفكر سطحي برخوردارند كه نمي‌توان آن‌ها را به خيام نسبت داد.


نويسنده‌ي كتاب «در كشور شوراها» خيام را زبده‌ترين گوينده دانست و افزود: خيام روي نقاط اصلي زندگي بشري دست گذاشته و حواشي و اعتقادهاي جنبي را كه درباره‌ي آيين‌هاي مختلف مطرح شده است، كنار نهاده و از دل‌مشغولي اصلي بشر از آغاز خلقت سخن گفته و اين را با بياني كوتاه و به نوع مقطر و قطره‌قطره بيان كرده كه ما از كجا آمده‌ايم و به كجا مي‌رويم، چه مفهومي در زندگي ماست و چه سرنوشتي داريم، يعني ويراني بشر، و طرح اين پرسش‌ها هسته‌ي مركزي رباعيات خيام است.


استاد دانشگاه تهران با بيان اين‌كه خيام براي نخستين‌بار اين پرسش‌ها را مطرح نکرده است، گفت: در شاهنامه نيز اين پرسش‌ها مطرح است، ولي خيام اين پرسش‌ها را خلاصه كرده و با خواندن اشعارش هر كسي در درون خود، آن را مي‌يابد. در ترجمه‌ي فيتز جرالد نيز اين موضوع را مي‌بينيم كه اواسط قرن نوزدهم بين زندگي تكنيكي و زندگي سنتي مردم در اروپا برخورد صورت گرفته بود و نوعي هشدار و آگاهي با اين اشعار داده مي‌شد و بعد، ديگر نقاط جهان توجه كردند كه اين پرسش مطرح‌شده در اشعار خيام بسيار پايه‌دار است. هرچند در نقاط مختلفي از آثار كشف‌شده از تمدن‌هاي كهن، اشعار شكسپير،‌ اشعار رودكي يا سراسر شاهنامه طرح اين پرسش‌ را مي‌بينيم، اما مانند خيام درخشان نيست.


نويسنده‌ي كتاب «کارنامه سفر چين» درباره‌ي اين‌كه در مقابل پرسش طرح‌شده چه بايد بكنيم، بيان كرد: بايد وقت را غنيمت بدانيم كه به سرعت مي‌گذرد. ما نمي‌توانيم وقت را مهار كنيم، پس بايد از آن بهترين بهره را بگيريم. هر كسي بايد به تشخيص خود اين كار را انجام دهد.


وي درباره‌ي طرح شادي و شراب در اشعار خيام، تأكيد كرد: در دوران غم‌زده‌ي خيام، راهي جز واكنش و بيان عکس آن نيست. در آن زمان، ترك‌هاي سلجوقي در هم‌دستي با خلفاي عباسي فضايي تنگ ‌همراه با‌ اختناق و اختشاش اجتماعي ايجاد كرده بودند. خيام بيان مي‌كند كه وقتي در بيرون، فضاي مناسبي نداريد، در درون، خوش باشيد. در اشعار حافظ نيز اين را مي‌بينيم.


دکتر اسلامي ندوشن افزود: منظور از شراب نيز خماري و بدمستي نيست، بلكه در زبان فارسي معاني بسياري دارد. از جمله بعد معنوي آن كه پادزهري در مقابل ريا و تزوير است. تجسمي كه به ذهن عوام داده شده، چيزي است كه در مينياتورهاي دوره‌ي صفوي، قاجار و تيموري مي‌بينيم كه معشوقي زيبا جام شرابي را به فردي مسن تعارف مي‌كند، در صورتي كه منظور از شراب چيزي است كه بتواند سردي زمانه را بشكند و فرمان‌هاي حكام‌هاي دنيا شكسته شود. خارجي‌ها جنبه‌ي ظاهري شراب را برداشت كرده‌اند و متأسفانه مي‌خانه‌ها و كاباره‌هايي به نام خيام وجود دارد.


نويسنده‌ي كتاب «زندگي و مرگ پهلوانان در شاهنامه» مفهوم رباعي‌هاي خيام را نوعي ناله و خروش انساني دانست و گفت: بنياد اشعار خيام بنياني اساسي است كه انسان ناقص آفريده شده است تا بتواند خود را با تلاش كامل كند. اين همان مفهومي است كه در آيين مزدايي نمود دارد كه مي‌گويد، انسان بايد با تلاش به پيروزي خوبي بر بدي كمك كند.


وي شاهنامه را بر اشعار خيام تأثير‌گذار دانست و ادامه داد: شاهنامه به‌عنوان تفكر طولاني و عميق و كهن ايراني بر اشعار خيام بسيار مؤثر بوده است. از سوي ديگر، خيام از ايران باستان نيز تأثير گرفته است و افراد ديگر از آن‌ها ياد كرده‌اند. اين شكست و انحطاط پايه‌ي تفكر خيامي شد كه چگونه اين امپراطوري‌هاي بزرگ مقهور تعداد كمي از اعراب شد و اين شكست هيچ‌گاه از ديد ايرانيان و متفكران ايراني فراموش نشد.


اسلامي ندوشن موقعيت شهر نيشابور را ديگر عامل شكل‌گيري تفكر خيامي ارزيابي كرد و گفت: اين شهر در منطقه‌اي لرزه‌خيز قرار گرفته و تاريخ نشان مي‌دهد، زلزله‌ي بزرگي در آن رخ داده است. به نظر مي‌آيد، تفكر خيام كه زيبارويان افتاده در خاك را بيان مي‌كند، ناشي از اين موضوع است، ضمن اين‌كه حمله و قتل‌عام‌ها در اين امر مؤثر بوده است.


وي با اشاره به اين‌كه نمي‌توان اشعار خيام را صد درصد بازشناخت، اضافه كرد: در هر حال، حتا اگر برخي اشعار منسوب به او را ديگران سروده باشند، تفكري مانند خيام داشته‌اند و اشعار خيام جزو نخبه‌ترين كلماتي است كه به زبان بشري جاري شده است. اشعار خيام كوتاه، اما پر از معني، كشش و جذابيت‌ است كه با بياني خاص و كوبنده ادا شده است.

منبع: ایسنا
 


 




مجتبی صدیقی -

 

 

تبیین دقیق یک موضوع در ایران کار بسیار دشواری است زیرا واژه ها در ایران از ابهام زیادی برخوردارند. روشنفکر از این دست واژه هاست که مصداق پایان شعر معروف مولاناست که تاکید می کند هر کسی از ظن خود شد یار من. روشنفکری در ایران نیز تفسیرهای متفاوت و بعضا متعارضی داشته که در برخی مقاطع به جز افزایش ابهام و جدل کلامی نتیجه ای در برنداشته است. اما مدت زمان طولانی است که دو برداشت متفاوت از روشنفکری ذهن نگارنده را مشغول کرده است و هدف از این نوشتار نیز طرح بحث برای باز شدن بیشتر این موضوع است. آیا روشنفکر باید فقط حقیقت را بگوید یا اینکه باید جغرافیای حرف را رعایت کند. برای پرهیز از اطاله کلام و اجتناب از غرق شدن در مباحث نظری به نمونه هایی از گفتار روشنفکران و برخی از فعالان سیاسی کشورمان در روزها و ماههای اخیر اشاره می کنم تا بحث بهتر پردازش شود.

در روز های بعد از 22 بهمن زمانی که مهدی کروبی با انتشار بیانیه ای برگزاری رفراندوم در مورد نظارت استصوابی را مطرح کرد و پس از آن میر حسین موسوی در مصاحبه با سایت کلمه همین مطالبه را بازگو کرد آقای فریبرز رئیس دانا از روشنفکران چپ ضمن انتقاد از کروبی و موسوی اعلام کرد چرا مهندس و شیخ بعد از سال ها متوجه شد ه اند که انتخابات باید آزاد باشد و زمانی که بر اریکه قدرت تکیه کرده بودند، چنین مطالباتی نداشتند. این انتقاد که در یکی از شبکه های پر مخاطب خارجی انعکاس یافت در حالی مطرح شد که رهبران جنبش سبز در اوج فشارها قرار داشتند.

نمونه دیگر اکبر گنجی است که در زمان اصلاحات با صراحت گویی هایش و تحمل چندین سال زندان نامی برای خود به هم زد و بعد هم راهی آمریکا شد. او در حالی که مخالفان جنبش سبز قصد دارند از سویی رهبران و حامیان جنبش را به بی دینی و التقاط گری متهم کنند به ناگاه در اوج تحولات جنبش در یکی از رسانه های پرمخاطب بحث وجود یا عدم وجود امام زمان را مطرح می کند. این بحث در حالی از سوی ایشان مطرح شد که نامبرده اصولا تخصصی در این مباحث ندارد. همان زمان گنجی متهم شد که با سخن گفتن بی موقع و غیر ضروری جنبش را تحت فشار تبلیغاتی حاکمیت قرار داده است. در اثنای این نقدها بود که عده ای برگی از تاریخ اصلاحات را ورق زدند و نسبت به رفتار گنجی و سایر اصلاح طلبان در دوران اصلاحات در قبال هاشمی رفسنجانی انتقاد شدیدی کردند. این بار نیز اکبر گنجی متهم بود که در زمانی که بخش عمده ای از جنبش سبز مذهبی هستند طرح این مباحث غیر کارکردی چه سودی می تواند داشته باشد. همچنان که گفتار برخی از روشنفکران که به شکاف کذایی مذهبی و غیرمذهبی در جنبش سبز منجر می شود مورد انتقاد این افراد است.

نمونه دیگر از روشنفکری که توجهی به زمان و مکان ندارد سید جواد طباطبایی استاد علوم سیاسی است که چندی قبل در مجله مهرنامه بخشی از درد های انباشته در قلب خویش را از سال های نخستین انقلاب اسلامی و به زعم وی ظلمی که بر علوم سیاسی و اساتید مستقل رفت برملا کرد. طباطبایی از این ظلم ها همچنان گلایه دارد و بیان آنها را در هر زمان و مکانی واجب می داند. یکی از مخاطبان وی در آن دوران نیز میرحسین موسوی است که به زعم سید جواد کارنامه اش درسال های نخستین انقلاب قابل دفاع نیست. این در حالی است که میرحسین اکنون به همراه کروبی به رغم انکار رهبری خویش بر جنبش در پیشاپیش یک جنبش مترقی و آزادیخواه قرار گرفته و در این مسیر با مصایب و دشواری های بی شماری روبروست و او به رغم فشارهای سنگین، به همراه شیخ مهدی کروبی، از ادامه مسیر نه تنها منصرف نشده اند بلکه خانه به خانه به زندانیان جنبش سر می زنند و حتی در مصاحبه و دیدارهایشان به مردم به خصوص گروه های مرجع روحیه می دهند. در این میان این پرسش مطرح می شود زمانی که میرحسین این چنین تحت فشار است طرح برخی از مباحث غیر ضرور ریختن آب به آسیاب دشمن نیست؟

نمونه دیگر اکبر اعلمی است. نماینده سابق مجلس شورای اسلامی که در زمان اصلاحات صریح سخن می گفت. برخی از نطق های او در مجلس در نقد فضای موجود ماندگار شده است. او حتی در نقد عملکرد خاتمی در دوره اصلاحات پیشرو بود. اعلمی در حال حاضر به تاریخ نگاری هدفمند روی آورده و خاطراتی را از دهه شصت به نقل از موسوی و خاتمی بیان می کند تا ثابت کند آنها زمانی بر خلاف عقاید پیشین خود سخن گفته اند. آیا این گزینش تاریخی که بدون شک با اهداف خاص مورد نظر نویسنده مطابقت دارد در فضای فعلی که رییس جمهور سابق را ممنوع الخروج و آماج تهمت های مختلف قرار می دهند و نخست وزیر سابق نیز مورد انواع و اقسام فحاشی ها و حملات قرار دارد، مفید یا حداقل به نفع جنبش سبز و مردم ایران است؟

فرض را بر این بگذاریم که مثلا آقای رییس دانا درست می گوید . یعنی امثال کروبی و موسوی در گذشته نه تنها از این مطالبات بر حق دفاع نکردند بلکه در جلوگیری از طرح آنها هم نقش داشته اند. اما اکنون به فراخور شرایط تصمیم گرفته اند که از این مطابات به حق مردم دفاع کنند. حال این پرسش مطرح می شود وظیفه روشنفکر چیست؟ با نبش قبر کردن و طرح غیر ضروری برخی از پرسش ها نه تنها هیچ گرهی از گره های جامعه باز نمی شود بلکه کسانی که اکنون نقش پیشروانه ای در طرح همان مطالبات دارند را در موضع دفاعی قرار می دهد.

این جاست که برداشت های متفاوت و متعارض از روشنفکری مطرح می شود. شاید جواد طباطبایی اعتقاد داشته باشد که برای من زمان و مکان مهم نیست و به عنوان روشنفکر وظیفه دارم آنچه که در نظرم اهمیت دارد را با صدای رسا بیان کنم. و البته شاید این استاد علوم سیاسی خود را محق هم بداند و بخواهد حق از دست رفته خویش را استیفا کند با این تفاوت که دادخواستش علیه کسی است که خود اعتقاد دارد حق او و ملت در 22 خرداد از کف رفته و عدم استیفای آن پایه گذار سبکی از حکمرانی خواهد بود که به راحتی حضور مردم را نادیده می انگارد. اما برداشت دوم از روشنفکری بر این اعتقاد است که زمانی نیروهای پیشرو در صف مقدم مبارزه هستند و انواع تهمت ها ،دشنام ها و هزینه های سنگین را تحمل می کنند نبش قبر گذشته و یادآوری رویدادهایی که در زمان حال کمتر تاثیر دارد خود می تواند خدمتی به استبداد باشد. در این برداشت روشنفکر می تواند نقادی کند اما این نقد باید راهبردی باشد به این معنی که نقایص فرد پیشرو را در زمان حال بررسی کند و بیشتر از آنکه سلبی باشد ایجابی باشد و از زبان گزنده و نیشدار که هیچ فایده ای ندارد مبری باشد و مهم تر از هم اینکه آرایش و صف بندی واقعی نیروها را بر هم نزند.

روشنفکری «مفید» و میل به استبداد

نقدهایی به برداشت دوم وارد است. منتقدان این برداشت اعتقاد دارند چه کسی تضمین می دهد که این نوع چارچوب بندی برای نقد به رویه های دیکتاتور مابانه منجر نشود؟ به عنوان مثال فرض بگیریم که مبارزان راه آزادی از قضا به قدرت برسند چه تضمینی هست که با این استدلال بساط نقد و نقادی را جمع نکنند؟ آنها بر روشنفکری که جغرافیای حرف را رعایت می کند و قصد دارد «مفید» سخن بگوید خرده می گیرند ملاک اینکه یک نقد باید در چه زمانی و مکانی مفید باشد چیست؟ با این چارچوب بندی یک نظام دیکتاتور نیز حق دارد. زیرا حاکمان آن نظام نیز به بهانه حفظ نظام منتقدان را به سکوت واداشته و یا آنها را ترغیب می کنند در محدوده خاصی نقد کنند.

نگارنده اعتقاد دارد که رعایت جغرافیای حرف یعنی سخن گفتن و پیام دادن در زمان و مکان خاص متناسب با نیازها و ضرورت ها از اعتبار بیشتری برخوردار است. صحبت های گاه و بی گاه گنجی در دوران اصلاحات و جنبش سبز لطمات فراوانی به صف نیروهای دموکراسی خواه وارد کرد. اما او هم چنان بی موقع و بی حساب کتاب سخن می گوید. در حالی که وی هیچ گاه حاضر نشده است خود را در معرض نقد جدی قرار بدهد. شاید انتقادات گنجی در مواردی نیز صحیح بوده اما خودانتقادی و پالایش کارنامه خود به نقد نسبت به دیگری نیز اصالت و اعتبار می دهد.

با این وجود نقدها برخی نسبت به ضرورت مفید سخن گفتن روشنفکر وارد است. هر چند که در حال حاضر نبش قبر و کوبیدن رهبران با طرح ادعاهای گذشته نه تنها به ایجاد فضای باز یا نیمه باز کمک نمی کند بلکه باعث خوشحالی کسانی می شود که نه دوست دارند موسوی و کروبی باشد و نه تمایل دارند سید جواد طباطبایی آزادانه ایده هایش را طرح کند و نه علاقه ای به حضور اعلمی در مجلس دارند . اینجاست که به خاطر ایجاد این فضای نیمه باز تدبیر حکم می کند که روشنفکر باید در انتقاد کردن جغرافیای حرف یعنی شرایط زمان و مکان و آرایش و صف بندی نیروها را رعایت کند. ظاهر نقد نیز حداقل باید از نیشدار بودن که نقد شونده را مجبور به گاردگیری کند مبری باشد. زیرا تجربه ثابت کرده که این نقدهای بی موقع و نیشدار نه تنها به نقد شونده کمکی نمی کنند بلکه در او نوعی محافظه کاری در نقد به وجود می آید که کمتر حاضر به پذیرش برخی از واقعیات می شود.

تاریخ چند دهه اخیر ما نیز ثابت کرده که بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی به مرور زمان و با تحمیل برخی از واقعیت ها، از گذشته خود فاصله گرفته اند و نقدهای بی موقع و گزنده صرفا زمان پذیرش برخی از واقعیت ها را به تاخیر می اندازد.

 

منبع: سایت ملی مذهبی


 


چهل سانتی متر مربع سهم هر زندانی سیاسی در گوهردشت

 

 

به گزارش سایت خبری میزان ، طی روزهای اخیر و در واکنش به اعتصاب غذای اعتراضی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین نسبت به اعدام ناگهانی یکی از زندانیان آن بند (فرهاد وکیلی) و چهار زندانی دیگر، مسئولان زندان اوین تصمیم به انحلال بند مذکور گرفتند.


پیش از این عیسی سحرخیز بارها نسبت به وضعیتِ زندان و همچنین زندانیان سیاسی اعتراض کرده و به مراجع جهانی نامه ارسال کرده بود.

 

 

مهدی سحرخیز، فرزند این روزنامه نگار معترض، که با گذشت بیش از سیصد روز همچنان در وضعیت بلاتکلیف به سر می برد، با تایید خبر فوق و بیان این نکته که "ماموران آنچنان برای انتقال سحرخیز به زندان گوهردشت عجله داشتند که حتی اجازه ندادند وی برای همراه آوردن داروهایش به سلول سابقش باز گردد"، خاطرنشان کرد "زندانیان تبعیدی را به حسینیۀ زندان گوهردشت فرستاده اند و فضای زیستی برای زندانیان تبعیدی نظیر مسعود باستانی، احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز و دیگر زندانیان، به چهل سانتیمتر مربع برای هر زندانی رسیده است."

 

 

لازم به ذکر است تبعید عیسی سحرخیز در حالی صورت می گیرد که با گذشت نزدیک به یازده ماه از بازداشتِ وی، هنوز دادگاهی برای بررسی اتهامات این فعال مدنی و روزنامه نگار برگزار نشده است.

 

 

مهدی سحرخیز ضمن تاکید مجدد بر اینکه پدرش از بیماری های تنفسی و فشار خون رنج می برد و عدم دسترسی وی به داروهایش موجبات نگرانی خانواده را فراهم ساخته، فاش ساخت: "یکبار نیز وی را پس از اعتراض به معاون دادستان تهران در مورد وضعیت نامناسب زندان و بازداشت غیر قانونی به انفرادی انتقال داده بودند و اینبار نیز بعد از مصاحبه با دادستان و نامه به دبیرکل سازمان ملل وی را به همراه جمعی دیگر از زندانیان اصلاح طلب تبعید نموده اند."

 

 

مهدی با اشاره به اینکه روحیه پدرش در آخرین تماس تلفنی همچنان بالا بوده، افزود "زندانیان تبعیدی از تهران را به حسینیه زندان گوهردشت انتقال داده اند و عیسی سحرخیز همچنان با روحیه و مقاوم از اعتقادات خود دفاع می کند."

 

 

گفتنی است امروز منابع خبری جرس گزارش داده بودند که مسئولین زندان اوین تصمیم به تبعید داود سلیمانی، عضو محبوسِ جبهه مشارکت و از دیگر اعتصابیون و معترضینِ بند ۳۵۰ به زندان اهواز گرفته اند.


 


 


دکتر آزمایش: چهار میلیون از دراویش ایران به کروبی رای دادند، تقلب آشکار است

فرزانه بذرپور -

 

  شب سه شنبه  21 اردیبهشت ماه  1389  هم عده ای از نیروهای لباس شخصی در مقابل حسینیه دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی در شهرستان  کرج اجتماع  کرده و اقدام به  دادن شعار علیه دراویش  نمودند. . 

 

دكتر مصطفی آزمايش از چهره هاي مشهور و سخنگوی برون مرزی دراويش گنابادي است. اما به گفته خودش تنها یکی از مریدان و ارادتمندان این طریقه صوفیانه است. سایت شخصی دکتر آزمایش مانند دیگر وبلاگ ها و سایت های دراویش بارها فیلتر و هک شده است . وی سالهاست در خارج از كشور به سر مي برد تا به گفته خودش صداي دراويش گنابادي و ستمي كه به زعم او بر ايشان مي رود به گوش دنيا برساند. دكتر آزمايش حقوقدان است و يكي از اعضاي كميته جهانی حمايت از دراويش و دانشجویان، تا از حقوق ایشان در مقابل ظلم و ستم دستگاه حاکمه دفاع کند. وی 34 سال پیش، برای تحصیل در رشته حقوق به فرانسه آمد و بعد از انقلاب اسلامی ترجیح داد در خارج بماند تا هروقت که لازم شد صدای هموطنان درویش  را بازگوید. با او گفتگو كرديم تا درباره اعتقادات دراويش بدانيم و دليل برخوردهاي طولاني نظام با اين گروه را دريابيم. از آنجا كه بسیاری از مرام و انديشه و اتفاقاتی که بر آنها گذشته، بي اطلاع هستند ، مصاحبه با دكتر آزمايش مي تواند گو شه اي از محدوديت هاي موجود در ايران را نمايان كند.


در خبر ها آمده است که 24 تن از دراویش گنابادی در یک روز به حکم دادگاه به تحمل حبس، شلاق و نفی بلد محکوم شدند. این احکام سنگین به دنبال چندین مرحله تخریب حسینیه دراویش صادر می شود. به طور کلی دراویش در ایران چه محدودیت هایی را داشته اند؟ ایا این محدودیت ها به مهاجرت دراویش منجر شده است؟

 


در مورد احکام اخیری که بر علیه دراویش گنابادی صادر شده باید یک سیاست کلی را از بعد از انقلاب تا الان تعقیب کنیم تا متوجه شویم که فشار ها و سرکوب ها علیه دراویش و دراویش گنابادی یک امر مستمر بوده و ادامه داشته و امر جدیدی نیست اشکال و انواع مختلف داشته است و همین قضیه باعث شده که بسیاری از طرائق تصوف و عرفان از ایران مهاجرت کردند و به خارج رفتند اما سلسه نعمت الهی گنابادی که پیرو مکتب شیعه اثنی اشعری هستند در ایران ماندند و از ایران بیرون نرفتند و همیشه سعی کردند که هر جور می توانند در جامعه ایران و در کنار هموطنان ایران باشند و از ایران خارج نشوند . البته زیر فشارهای زیادی قرار داشتند از جمله اینکه اماکن عبادی آنها به صورت مستمر با استفاده از وسایل دولتی و شهرداری و ماموران حقوق بگیر تخریب شده است. و نمونه آن تخریب حسینیه نعمت اللهی درگناباد قم و بعد از آن در بروجرد، اصفهان، چرمحیل و  بعد از آن در جاهای دیگر بوده است و تا آنجا که دستشون رسیده اگر در نقاطی دراویش در منازل خودشان مجلس تشکیل می دادند وآنها را مجبور می کردند که تعهد کتبی دهند که دیگر در منزلشان مجلس تشکیل نشود یا اگر جایی را اجاره کرده بودند آنجا را پلمپ کرده اند.و برای بسیاری از بزرگان این طریق صوفیه حکم نفی بلد صادر کردند و آنها را از شهری که مسقط الارض شان بوده اخراج کردند. یعنی وادار شان کردند که از آن شهری که در آن ساکن بودند خارج شوند. حتی اخیرا مانع دراویش شدند که مردگان خودشان را در قبرستان دفن کنند یعنی در قبرستانی که براساس وصیت متوفی می خواهند آن میت را دفن کنند اینها اجازه نمی دهند و اگر دفنی انجام شود این جرم تلقی می شود و محکوم به مجازات است. این وضعیتی است که دراویش نعمت الهی گنابادی در ایران دارد.

 


اشاره کردید به مجالس خصوصی دراویش که حکومت از برگزاری آن ممانعت کرده است. جمهوری اسلامی تبلیغ می کند که در فرقه دراویش منکراتی رخ می دهد و آنها آداب مذهبی را رعایت نمی کنند. نظر شما درباره این اتهامات چیست؟

 


البته دست اندرکاران دستگاه قضایی که در حقیقت برپاکنندگان بیدادگاه در این نظام هستند. در جایی که مجسمه عدالت سرش از تنش جدا شده و ترازوش از دستش افتاده، نشانی از حقیقت و راستی به چشم نمی خورد. دراویش نعمت الله گنابادی از متعهدترین اقشار جامعه مسلمان شیعی مذهب ایران به انجام وظایف ایمانی و رعایت اخلاق اسلام حقیقی و تشیع علوی هستند و هرکس که مدت قلیلی بر کار ایشان نظارت کنند یا با اینها رفت و آمد کند بلافاصله این را متوجه می شود. حتی تا آن اندازه که مورد ایراد مخالفان دین و اسلام قرار می گیرند که شما چقدر متشرع هستید. اینکه گفته شود اعمال خلاف اسلام از سوی دراویش در مجالس تان صورت می گیرد . این یک دروغ نباید تلقی شود باید برگردیم به این نکته که از نظر زنندگان این اتهام اسلام به چه سیستم فکری اطلاق می شود . این افراد که اینطور می گویند تعریفی که از اسلام دارند با تعریف که 1400 سال از اسلام وجود داشته که مبنایش قران مجید بوده شباهتی ندارند. اینها حکومت ولایت فقیه مطلقه را از نظر خودشان اسلام تلقی می کنند و همانطور که اقای کروبی مثال زدند تعریفشان از اسلام و نظام، عبارت است از یک قایق بسیار بسیار کوچک و هر کس که سوار این قایق نباشد او را نامسلمان می شناند. به همین دلیل است که با جسارت تمام می گویند که دراویش در مجالس شان رعایت شئون و اصول مذهبی را نمی کنند. این دروغ است . مجالس دراویش صرف راز و نیاز با خداوند بی نیاز و برگزاری نماز جماعت است و هر کس می تواند هم بیاید و ببیند. ما نمی خواهیم در موضع دفاعی قرار گیریم و از خودمان دفاع کنیم . اینها که اینطور می گویند بویی از اسلام نبردند و بر جهان بینی مطلق گرا و تمامیت خواهانه خودشان اسم اسلام گذاشتند و اگر رفتار درویش ها با مناط این دروغ گوها تطبیق نکند به این است که درویش ها معتقد به اسلام هستند و آنها نیست

 

 

گفته م یشود که روحانیت شیعه دراویش را موازی با خودش می داند و از این رو نگران تاثیرگذاری بیشتر این طیف در جامعه است. اصولا صوفی گری در ایران و دراویش چه نگاهی به سیاست دارند؟ آیا موافق دخالت دین در سیاست هستند یا خیر؟

 


دراویش به طور مطلق معتقد به ضرورت جدایی دین از سیاست هستند. و معتقدند که اگر دین و سیاست با هم ممزوج شود ، هم کار دنیا درست نمی شود و هم به اعتبار و آبروی دین ضربه وارد می شود . به خصوص وقتی کسانی زمام دین و سیاست را به دست گیرند که بخواهند بر تمام رفتارهای جائرانه و جبارانه خودشان برچسب اسلامی بزنند و هرگونه مخالفت با خودشان را مخالفت با اسلام بدانند که دست شان باز باشد برای مجازات های که اعمال می کنند. اما با این کار که می کنند به حیثیت اسلام لطمه می زنند در چشم جهانیان و در برابر تاریخ. یعنی بسیاری از افراد هستند که واقعا تصور می کنند که اسلام مکتبی است که در آن آدم های قسی القلب  پرورش می یابند واسلام مکتبی است که مبتنی بر خشونت است و اسلام مکتبی است که مبتنی بر ترور است. تمام این کارها به دلیل رفتارهای غلطی است که در طول این مدت به کار گرفته شده و پایه اش ممزوج کردن سیاست و حکومت گری از یک سو و روحانیت و دینداری از طرف دیگر بوده است . به همین دلیل درویش ها مانند سایر پیروان اصیل تشیع اثنی اشعری معتقدند که دین و سیاست باید از هم جدا شود. به ویژه در دوران غیبت . چون معتقدند که سیاست به گونه ای می تواند بر عهده یک شخص روحانی باشد که آن شخص دارای مرجع عصمت باشد که در امر اداره جامعه مصون از خطا باشد . چون معتقدند که معصومان 14 نفر هستند و نفر چهاردهم در غیبت به سر می برد و لذا هر نوع حکومتی به نام دین اسلام تشکیل دادند غصب مقام امام تلقی می شود و به همین دلیل دراویش از این امر اجتناب می کنند و خودشان را به این قضیه مشغول نمی کنند . از طرف دیگر کسانی که زمام حکومت را به نام اسلام در دست گرفتند و این مخالفت و عدم قبول ایدوئولوژی شان از جانب دراویش مواجه می کنند با آنها از جنبه خشونت و سرکوب برخورد می کنند. علت اساسی تلاش حکومت گران  برای برچیدن طریقه درویشی در ایران و آوردن فشار و تضییق به دراویش و به خصوص سلسله نعمت اللهی دراویش باید در همین تفاوت دیدگاه نسبت به امر وحدت دین و سیاست یا تفکیک دین از سیاست باید جستجو کرد، و دید.



به نظر می رسد که در دولت احمدی نژاد، فشارها و محدودیت هایی که برای دراویش از سوی حکومت اعمال شده شدید و گسترده بوده است. دعوای دولت احمدی نژاد با تصوف گرایی در چیست؟ تمرکزشان روی چه حوزه ای از فعالیت شماست. آنها شما را به لحاظ مذهبی 
منحرف می نامند؟ تحلیل شما از فشارهای وارده چیست؟

 

در ابتدای زمامداری احمدی نژاد در دولت نهم، یک مرکزی  تاسیس شد و در این جا به طور سالیانه اشخاصی که غالبا ائمه جمعه و جماعات شهرهای مختلف هستند به زعامت یک شخص به نام شیخ محمد یزدی که نایب رئیس مجلس خبرگان هم هست جمع می شوند و در ارتباط با جریان های مختلف اعتقادی اعم از اقلیت های مذهبی یا هرگونه قرائت های متفاوت از اسلام با قرائت حکومتی، تشکیل جلسه می  دهند تا سیاستگذاری کلی در کشور انجام دهند و آن تصمیمی که توسط این مرکز گرفته می شود برای تمام دستگاهای اجرایی و قضایی واجب الاجراست. در آخرین جلسه که اینها برگزار کردند گفتند که بزرگترین وظیفه دولت دفاع از مرزهای عقیدتی هموطنان مسلمان ایران است و به همین دلیل هر نوع نگرش و هر نوع مکتب و قرائت که با قرائت رسمی و جاری حکومت از اسلام انطباق نداشته باشد باید برچیده شود به این بهانه که باید از مرزهای عقیدتی هموطنان مسلمان دفاع شود . در این جلسه چهار کمیسیون تشکیل دادند که این کمیسیون ها هر کدامش به یک نحله مذهبی می پردازد و هدف نهایی عبارت است از: ریشه کن کردن تسنن در ایران به بهانه مبارزه با وهابیت، ریشه کن کردن تصوف به بهانه درک نادرست از ولایت، ریشه کن کردن بهاییت به این بهانه که پایگاه اصلی بهاییت در حیفای اسرائیل است و اینها جاسوس هستند و ریشه کن کردن عرفان های جدید که به ایران آمده به بهانه  شیطان پرستی.

 


دفاع از مرزهای عقیدتی هموطنان اسلامی به اینجا باز می گردد که تمام این فسادها با استفاده از ظرفیت قوه قضائیه و با ابطال پروانه وکالت وکلایی که می خواهند ازحقوق بازداشت شدگان دفاع کنند آغاز می شود تا اینکه حتی سراسر استانداری ها و شورای تامین استان موظف هستند که وقتی تصمیم به تخریب یک حسینیه در هر جایی گرفته شد بلافاصله تمام وسایل لازم را در اختیارشان قرار دهند . در مجلس شورای اسلامی هم مجموعه ای با نام کمیسیون امنیت ملی هست که نایب رئیس آن محمد اسماعیل کوثری است که وی پیش تر رئیس قرارگاه ثارالله بود که اینها تضاد ایدوئولوژِک با درویشی و تصوف دارند، چون می گویند که اینها برداشت هاشان از ولایت با آنچه ما می گوییم متفاوت است. ولایت در تصوف را مخل و مضر با ولایتی میدانند که در حکومت خودشان به کار می گیرند و در زیر علمش سینه می زنند .

 


اشاره کردید به حمایت دراویش گنابادی از کاندیداتوری آقای کروبی ، این موضوع و اعتراضات بعد از انتخابات آیا تاثیری در روند دستگیری دوستان و هم مسلکان داشته است؟

 


نه خیر به هیچ وجه. دستگیری و بازداشت و سرکوب دراویش و ابطال پروانه وکالت وکلای دراویش و بستن محل اجتماع دراویش و تخریب حسینه های آنها یک امر مستمر بوده که سابقه اش به سالیان قبل باز می گردد. اما به طور مشخص دلیل اصلی اینکه دراویش از اقای کروبی حمایت کردند این بود که در زمانیکه دولت اقای احمدی نژاد به عنوان مجری تصمیمات کمیسیون های شورای سیاستگذاری فرهنگی آغاز به تخریب حسینیه دراویش کردند همه علما و مراجع قم و همه صاحب منصبان کشور سکوت کردند، به جز اقای حجت الاسلام کروبی که اعتراض کرد و نامه ای به وزیر کشور مصطفی پورمحمدی نوشت و نامه ای به وزیر اطلاعات یعنی محسنی اژه ای نوشت و نامه سرگشاده به صاحب منصبان دیگر کشور نوشت . سه باری که به حسینیه دراویش حمله شد، آقای کروبی به آنها معترض شد ،آن را خلاف سنت اسلام و تعهدات این قانون اساسی و آزادی های مردم دانست. چون ایشان از دراویش حمایت کرد.،آن زمان که همه سکوت کرده بودند، ایشان اعتراض کردند و دیگران را دعوت کرد که سکوت نکنند به ظلم و ستمی که به دراویش در ایران صورت می گیرد. لذا در زمان انتخابات دراویش براساس اصل هل جزاء الاحسان، الاالاحسان عمل کردند و عموما به ایشان رای دادند.براساس آماری که ما در اختیار داریم ، دراویش گنابادی بیش از 4 میلیون نفر در ایران هستند و آنها همگی به آقای کروبی رای دادند و همین نشان می دهد که در این انتخابات چه تقلب آشکار و بینی صورت گرفته است. چون آماری که توسط دستگاههای اطلاعاتی درباره آقای کروبی 350 هزار آرا اعلام شده بود مسلما دروغ بود، چون دراویش به تنهایی بیش از 4 میلیون رای به ایشان دادند.

 

شما اشاره کردید به امار 4 میلیون نفری دراویش به اقای کروبی، در جریان تخریب حسینیه دراویش در اصفهان در اسفند 87 بنابر آمار رسانه ها 60 هزار تن از دراویش در برابر مجلس شورای اسلامی تحصن کرند که از آن میان 800 نفر دستگیر شدند. آیا شما تشکیلات یا رسانه ای در اختیار دارید؟ چطور بعد از گذشت تنها چند روز چنین جمعیتی از دراویش در تهران متحصن شدند. درباره شیوه اطلاع رسانی دراویش بفرمایید؟


ما متاسفانه در یک حالت بایکوت عجیب به سر می بریم و من خودم سایت شخصی ام بارها هک شده و الان هم هک شده و حتی ایمیل آدرس من از کار افتاده و سایت ها و وبلاگ هایی که متعلق به دراویش بوده یا فیلتر شده یا هک شده یا از حیز انتفاع ساقط شده است. از سوی دیگر تمامی تلاشی که ما برای خبر رسانی می کنیم حتی در سطح بین المللی با مشکلات عدیده  بسیاری مواجه می شویم. معذالک دراویش یک ارتباط خاص و گسترده ای با هم دارند که در عین حال غیر سیستماتیک است . نوع ارتباط دراویش از نوع سازمانی و تشکیلاتی نیست که عوامل اطلاعاتی دستگاههای حاکمه در آن نفوذ کنند و یا اخلال ایجاد کنند اینطور نیست. یک نوع رابطه  روحی و قلبی و یک معرفت خاصی وجود دارد که دراویش  را به هم وصل می کند. اصولا تفاوت عالم درویشی با تشکل های سیاسی همین نکته است که انسجام تشکیلاتی ندارد که بتوان در آن رخنه کرد. وقتی که فشار روی دراویش زیاد شد و ضرورت یک اعتراض دسته جمعی احساس شد . ما مشاهده کردیم که علیرغم اینکه ما از هر گونه اطلاع رسانی آزاد محروم بودیم اما موقعی که قرار شد دراویش با هم تجمعی در برابر مجلس شورای اسلامی داشته باشند . این تجمع صورت گرفت و حکومت نتونست کاری کند و جلوشان را بگیرد. و وقتی قرار شد که به آقای کروبی رای دهند در سراسر ایران 300 حوزه انتخاباتی توسط دراویش دایر شد که برای آقای کروبی شروع به فعالیت انتخاباتی کرد.این را من اسمش را می گذارم شعور جمعی درویشانه ، نوعی احساس و ارتباط دراویش را به هم پیوند می دهد که با اشکال سازمانی فرق دارد و این همان مسئله اساسی است که عوامل اطلاعاتی دستگاهای جبار را رنج داده است چون نفوذ ناپذیر است.

 

به موضوع احکام دراویش بازگردیم که اغلب به جرم تجمع غیرقانونی در یک قبرستان دستگیر و محاکمه شدند. اینکه گفته می شود شهر بیدخت در گناباد قبرستانی است که دراویش فوت شده را دفن می کنند اصولا تجمعی که در آنجا صورت می گیرد، تجمع دراویش است. مثل تجمع ترکها در شهر تبریز یا تجمع کلیمی ها در یک کلیسا، به لحاظ حقوقی این اتهام که چنین تجمعی اخلال در نظم و امنیت عمومی است، را شما از منظر یک حقوقدان چگونه می بینید؟



بیدخت یکی از شهرستان های نزدیک به گناباد است یعنی گناباد متصل به یک شهر بزرگ است و جمعیت این کمی بیشتر از دهستان و قریه است و تبدیل به شهر شده ووقتی صحبت از سلسله نعمت اللهی گنابادی می شود یعنی یک طریقه ای صوفیانه است و در اینجا یک مزار بسیار بزرگی برپاست به نام مزار سلطانی که مدفن اقطاب سلسله نعمت اللهی گنابادی به شمار می رود و غالبا این مزار محل زیارت است و دراویش سلسله گنابادی قاعدتا از شهر های مختلف ایران برای اینکه اقطابی که در این جا مدفون هستند زیارت کنند و حاجت و نیاز دارند آنجا حاجت خواهی کنند. آنجا یک قبرستان عادی نیست که مثلا در کنار هر شهری باشد. این شهر بیدخت دارای مزار سلطانی است. مثل مقبره شاه نعمت الله ولی در کرمان یا مقابر سایر بزرگان تصوف و عرفان، مثل مقبره مولانا در قونیه یک مکان مهم تاریخی است و یک بارگاه و مسجد بسیار عظیمی است که از نظر تاریخ تصوف اعتبار بسیار زیادی دارد اما متاسفانه از سال گذشته بنا بر تصمیم شورای انقلاب فرهنگی اصلا نام شهرستان گناباد از نقشه های جغرافیای کتب درسی ایران پاک کردند و اسم گناباد در کتب درسی وجود ندارد و نه تنها تلاش برای درویش زدایی و تصوف زدایی و سلسله گنابادی زدایی بلکه تلاش شان را شروع کردند از امحای نام گناباد از نقشه جغرافیا که ما همان زمان اعتراض هم کردیم .
سال گذشته به یکباره اعلام کردند که قبرستان وصل به مزار سلطانی در بیدخت تعطیل است و هر گونه دفن اموات در اینجا غیر مجاز. وقتی این تصمیم به صورت بخشنامه به درویشی که مزار سلطانی را تولیتش را دارد و اداره اش می کند، ابلاغ شد. اطلاعات شهر بیدخت او را احضار کرد و اعلام کرد که براساس این بخش نامه شما نمی توانید مردگان تان را در اینجا دفن کنید و اگر این کار را بکنید جرم محسوب می شود و مجازات پشت سر آن خواهد بود . لذا نه براساس لایجه قانونی از سوی مجلس شورای اسلامی، بلکه براساس یک بخشنامه امری که تا آن موقع به طور سنتی در طول تاریخ اتفاق می افتد، به یکباره گفتند این جرم است .
من به عنوان یک حقوقدان یک تعریف خاصی از قانون را یاد گرفتم. اما الان قانون شده منویات اداره اطلاعات و در هر شهرستان و دهستانی آن کسی که در اداره اطلاعات نشسته، خود قانون است. الان قانون از چهارچوب تعریفی خودش در ایران خارج شده و ما نمی توانیم راجع به جرم آن تعریف کلاسیک از جرم را به اجرا بگذاریم . تعریف خیلی موسعی است که خارج از تعاریف رسمی و سنتی و متعلق به قانون جزا یا مدنی و غیره است بلکه تابع منویات مجریان خرده پایی است که بیشتر شان هم روانی هستند.

 

با تشکر از شما.
 


 


شجریان : حاضرم بخاطر مردم زندان هم بروم

سعید زندگانی -

 

اواخر آذرماه سال گذشته استاد محمدرضا شجریان به مدت پنج شب در قونبه و در "مقام حضرت مولانا" کنسرت داد. در این مدت یک تیم کامل از بی.بی.سی. فارسی به سرپرستی صادق صبا در قونیه بود تا ضمن ضبط این رویداد کم نظیر هنری، فیلم مستندی نیز از زندگی این آوازخوان بزرگ ایرانی تهیه کند که این مستند همین یکشنبه (26 اردیبهشت) با عنوان "پژواک زمان" از این برنامه پخش خواهد شد.

 

 

همانند گفت و گوئی که شجریان شهریور ماه گذشته در جریان کنسرتهای اروپائیش با صدای آمریکا انجام داد و در آن ضمن انتقاد از سرکوب مردم، از جنبش سبز مردم ایران دفاع کرد و هنگام بازگشت به ایران مجبور شد یک بازجوئی چند ساعته به "سربازان گمنام امام زمان" پس بدهد، بدون شک مستند بی.بی.سی. نیز برای او دردسر ساز خواهد بود. صادق صبا در این مورد نوشته است که شجریان هم فیلم تصویری ضبط تصنیف "زبان آتش" (تفنگت را زمین بگذار) را در اختیار این برنامه گذاشته و هم در مورد مسائل سیاسی کشور پس از انتخابات شبهه دار گذشته بی پرواتر سخن گفته است. پخش این فیلم در آستانه بیست و دوم خرداد و سالگرد انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری (خیانت به امید) بی شک باز هم مسئله آفرین خواهد بود. اما شجریان می گوید که ترسی از این مسائل ندارد و حاضر است بخاطر مردم ایران زندان هم برود.

 

 

من هم خس و خاشاکم و برای خس وخاشاک می خوانم

 

 

 

چند روز پیش تلویزیون استرالیا نیز هنگام برگزاری کنسرتهای شجریان در این کشور، گفت و گوئی با او داشت که استاد بی بدیل آواز ایرانی و بقول مجری آن برنامه "سوپر استار موسیقی سنتی ایران" بی پروا می گفت: "ما هنرمان را برای مردم نگه می داریم و برای مردمی که دوستشان داریم زندگی می کنیم. برایم خیلی لذت بخش است که با مردمی زندگی می کنم که آنها را دوست دارم و آنان نیز مرا دوست دارند. من هنگامی آواز می خوانم که حرفی برای گفتن به این مردم داشته باشم. روی صحنه می روم و هر آنچه را که در درونم انباشته شده، بیرون می ریزم." و بلافاصله تصنیف دوصدائی او همراه با دخترش مژگان پخش می شود: شیوه چشمت فریب جنگ داشت...

 


شجریان از این "فریب" به روشنی صحبت می کند و از رای و خواست مردم که دگرگون شد: " رئیس جمهوری آمد و به مردم معترض توهین کرد و آنان را {خس و خاشاک} خواند. گفتم منهم یکی از همین خس و خاشاکم و برای همین خس و خاشاک می خوانم و شما حق ندارید صدای مرا از رادیو و تلویزیونتان پخش کنید." او با تاکید بر این مطلب که چون تلفیق دین و حکومت برای مردم ایران نتیجه خوبی نداشته، حالا مردم با آن مخالفند، می گوید: "حکومت قوانین تغییر ناپذیری دارد که می گوید قوانین الهی است و راه خودش را می رود. ما هم راه خودمان را می رویم"!

 


چهره محبوب موسیقی ملی ایران که همراه گروه "شهناز" از استرالیا راهی آمریکا شده تا کنسرتهایش را در این کشور ادامه دهد و در کانادا به پایان ببرد، در یک نشست تخصصی با طرفدارانش در دانشگاه "گریفیث" در شهر "بریزبین" استرالیا، از کار با جوانان می گوید که راحت تر است: ما قدر جوانان را نمی دانیم، به آنان مسئولیت بدهید می بینید که آنرا به بهترین شکل ممکن انجام می دهند. سازهائی هم که من به تازگی ساخته و به گروه "شهناز" اضافه کرده ام، همه به شوق وجود جوانان نازنینی است که در کنار خود دارم. افکاری را که در سر داشتم نمی توانستم با اساتید بزرگ موسیقی ایران عملی کنم که آنان هر یک شیوه خود را دارند. اساتید همدوره خودم نیز به سختی ترک عادت می کنند؛ بنابراین بهترین کار تجربه با جوانان بود تا سازهای جدیدی بسازیم و بدهیم دست اینها تا بزنند."

 

 

سازهای جدید شجریان

 

 

 

شجریان ضمن اینکه معتقد است سازهای جدید خیلی خوب جواب داده اند و حالا از گروه شهناز به سرپرستی مجید درخشانی صدای دیگری بر می خیزد، در مورد سازهای جدیدش می گوید: " صراحی و صراحی آلتو" را بجای غژک (قیچک) ساختم که بهتر جواب می دهد. بجای عود هم برای موسیقی ایرانی "بم صراحی" را ساختم که یک ساز باس است. "شاه صراحی" بجای کنتر باس ساخته شد و چون حمل و نقل این ساز بزرگ در سفرها مشکل بود، "شهنواز" و "شهبانگ" را بدون کاسه رزنانس تولید کردم که کار ویلن سل و کنترباس را درحرکت انجام می دهند و کاسه کوچکتری دارند. به همین ترتیب "ساغر و کرشمه و سبو" نیز به این مجموعه اضافه شدند.

 

 

شجریان که اول مهر امسال هفتاد ساله می شود، در مشهد به دنیا آمده و آواز را از هشت سالگی در کنار پدرش با قرائت قرآن آغاز کرده است. پدر بزرگش به قول خود او "صاحب صدا" بوده است و علاوه بر فرزندانش مژگان و همایون، برادرش جواد نیز آواز می خوانند. او همیشه هنرمندی بوده که در کنار مردم و برای آنان زندگی وکار کرده و از اینرو سختی های بسیاری را نیز تحمل کرده است. قبل از انقلاب رادیو – تلویزیون ملی ایران را بخاطر ترویج ابتذال ترک کرد و اینک صدا و سیمای جمهوری اسلامی را نیز برای ایستادن در کنار مردم و "جنبش سبز" از پخش صدای خود منع کرده است.

 

 

شجریان را اگر نتوانیم محبوبترین بگوئیم، می توانیم یکی از محبوبترین چهره های دهه های اخیر کشورمان بدانیم. هرجا که می رود، در داخل و خارج، ولوله ای با حضور او پیدا می شود. حتی جوانانی که چندان با موسیقی سنتی و اصیل ایرانی میانه ندارند، او را دوست دارند و برایش سرودست می شکنند و به آواز ها و تصنیف هایش گوش می دهند، چرا که به قول خودش تاریخ چهل ساله اخیر ایران را می توان با مروری بر آنچه او در این مدت خوانده است، مرور کرد. او برای مردم خوانده و با مردم مانده و به جائی رسیده است که هنگام گشایش موزه موسیقی استاد بزرگ تارنواز جلیل شهناز بگوید: دعا کنید شجریان سالم و پایدار بماند تا موسیقی ایرانی با او پایدار بماند؟
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته