امروز: سیامک میرزایی فعال دانشجویی آذربایجانی و دانشجوی تولیدات دامی دانشگاه رشت توسط ماموران امنیتی در رشت بازداشت و به اداره اطلاعات اردبیل منتقل شده است.
ماموران امنیتی روز پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۸۹ با مراجعه به منزل پدری این فعال دانشجویی در پارس آباد مغان اقدام به تفتیش منزل کرده و کلیه کتابها و وسایل شخصی وی را با خود برده اند.
خانواده میرزایی می گویند از شش روز پیش تا کنون تماسی با فرزندشان نداشته اند و از سرنوشت وی بی خبر بوده اند اما روز پنجشنبه ٣۰ ارديبهشت ٨۹ بدنبال مراجعه ماموران امنیتی به منزل جهت تفتیش خانه از بازداشت وی مطلع شدند.
مسئولین امنیتی و قضایی روز شنبه ۱ خرداد ۸۹ به خانواده میرزایی گفته اند که این فعال دانشجویی در رشت دستگیر و هم اکنون در بازداشت اداره اطلاعات اردبیل به سر می برد و چندین بار جهت بازپرسی به شعبه پنجم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب اردبیل برده شده است. مسئولین قضایی و امنیتی از بیان علت بازداشت و اتهام میرزایی امتناع می کنند اما بر اساس حکم تفتیش منزل که در دست ماموران بوده است اتهام این فعال دانشجویی قومیت گرایی عنوان شده است.
بازداشت فعالین آذربایجانی در روزهای منتهی به ۱ خرداد سالروز قیام آذربایجانیها پس از چاپ کاریکاتور نژادپرستانه در روزنامه دولتی ایران سیر صعودی به خود گرفته است و در طی هفته های گذشته بیش از ۱۵ فعال مدنی آذربایجانی بازداشت شده اند.
منبع: ساوالان سسی
امروز: هفته گذشته بود که کلمه خبر بازداشت احمد یزدانفر محافظ ارشد میرحسین موسوی را منتشر کرد. البته همزمان سایت محافظه کار جهان که معمولا دسترسی خوبی به اخبار امنیتی دارد نیز از طریق منبع خود اقدام به انتشار این خبر کرد.
به گزارش خبرنگار "کلمه" رسانه های وابسته به برخی نهاد ها پس از نزدیک به بیست و چهار ساعت سکوت و پس از آنکه ابتکار عمل رسانه ای را از دست داده بودند در اخباری انفعالی و ضد و نقیض خبر بازداشت حاج احمد یزدانفر را تکذیب کردند.
سایت منتسب به جریان به اصطلاح اصولگرای " آتی نیوز" برای نخستین بار به نقل از یک منبع آگاه خبر برکناری یزدانفر را به دلیل عدم کارایی و توانمندی! منتشر کرد و آن را در مقابل خبر بازداشت قرار داد. این سایت در توضیح مطلب خود نوشت: «یزدانفر که مدتهاست سر تیم حفاظت میر حسین بوده شب گذشته بدلیل نا کارآمدی و ناتوانی در امور محوله(!) از سمت خود برکنار و شخص دیگری جایگزین وی گردید.»
خبرگزاری فارس هم پس از آن به دوباره به نقل از منابع آگاه! خبر بازداشت را تکذیب کرد و نوشت یزدانفر فقط برکنار شده است. اما این شیوه تکذیب این ابهام را در ذهن مخاطب پدید می آورد که در پس پرده چه اتفاقی رخ داده است که درست همزمان با انتشار خبر بازداشت ( و تکذیب آن) خبر برکناری منتشر می شود.
به نظر می رسید تکذیب های مکرر با توجه به ابهامی که به آن دامن زده می شد کارساز نبود چرا که واکنش افکار عمومی و رسانه ها خصوصا فضای مجازی به بازداشت یزدانفر بسیار فراتر ازحد تصور بود. در فاصله ای کوتاه کمپین هایی برای حمایت از محافظ قدیمی میرحسین شکل گرفت و حتی در شبکه های اجتماعی کمپین هایی با نام " هر ایرانی یک محافظ برای میرحسین" تشکیل شد.
پس از آن باز هم روابط عمومی یکی از نهاد ها که مسئولیت تعیین محافظان را دارد در خبری که از آن بوی کنایه و توهین به کلمه می آمد برای بار چندم خبر بازداشت محافظ موسوی را تکذیب کرد و اینبار نوشت صرفا یک جابجایی کاری صورت گرفته است.
این روابط عمومی که بنا به اقتضای نهاد مربوطه نباید اینچنین توهین آمیز در مورد یک خبر واکنش نشان می داد فراموش کرده بودکه سایتهای نزدیک به جناح محافظه کار نیز از منابع خود این خبر را با عناوینی چون بازداشت و احضار منتشر کرده بودند.
با توجه به وسعت انتشار این خبر و حساسیت زیاد مردمی، بسیاری از مخاطبان محترم کلمه خواستار واکنش در این زمینه بودند که با توجه به اینکه «کلمه» از صحت خبر مطمئن بود طبق رویه همیشگی برای جلوگیری از افتادن در بازی تایید و تکذیب از اظهار نظر پیرامون تکذیب انفعالی خبر خودداری کرد.
جدای از جزییاتی که شاید در حال حاضر طرح آن ضرورتی نداشته باشد توضیحات میرحسین موسوی در پاسخ به سوال یکی از خانواده های شهدا که به دیدار وی آمده بودند در این باره خواندنی است.
وی در پاسخ به این سئوال که شایعات برکناری سرتیم محافظان شما - حاج احمد یزدانفر - تا چه حد صحت دارد گفت: اگر ماموریت کسی تمام می شود به او ابلاغ می کنند نه اینکه او را در وسط خیابان درحالی که به نمازمی رفته بگیرند و با خود به پادگان ببرند. آقای یزدانفر از سال ۶۰ درتیم حفاظت بوده اند. ایشان از برادرهای قدیمی و بسیار خوب سپاه بودند و به وظایف خودشان عمل می کردند. برادر دو شهید هم هستند و بسیار مومن و معتقد و فداکار در وظایف خود عمل می کردند.
وی ادامه داد: در طول این سی سال موقعیت هایی پیش آمد که ایشان می توانستند به موقعیت های بالای مالی و پستی دست پیدا کنند اما نرفتند و قبول نکردند. ایشان بر سر چیزی که به آن اعتقاد داشت می ایستاد. موسوی تاکید کرد : اینها با دستگیری آقای یزدانفر خودشان را در معرض آسب پذیری بزرگی قرار داده اند و من نمی دانم این پروژه به کجا ختم خواهد شد.
به هر حال کلمه از اینکه خبر "بازداشت" یزدانفر به خبر "برکناری" تغییر یافت! خوشحال است . اما این سوال باقی می ماند که حاج احمد یزدانفر این فرزند خالص و بی ریای انقلاب چرا باید با تهمت عدم توانمندی در انجام وظایف آن هم پس از اینهمه ایثارگری مواجه شود. چه چیزی در تایید توانمندی یزدانفر از این گویا تر که او وظیفه اش را که همانا حفاظت از مهندس موسوی است به درستی انجام داده است ؟ اگر این طور هست، آیا منظور از توانمندی برای یک سرتیم حفاظت، توانایی در اموری غیر از حفاظت مد نظر بوده است که یزدانفر از پس آن بر نیامده است؟
نکته آخر اینکه یزدانفر سی سال با خلوص و در راه رضای خدا در انجام و ظیفه ی خود موفق بوده است. این وظیفه مسوولان امر را در حفاظت از موسوی صد چندان می کند.
امروز: میرحسین موسوی و مهدی کروبی امروز در محل دفتر مهندس موسوی با هم دیدار و گفت و گو کردند. به گزارش خبرنگار "کلمه" در این دیدار این دو شخصیت پیرامون مسایل مهم منطقه ای و کشور به تبادل نظر پرداختند. خبر تکمیلی ارسال می شود.
امروز: زندانیان سیاسی علی اکبر عجمی و حسن سرچاهی، از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات، کماکان در زندان اوین و در وضعیت بلاتکلیف به سر می برند. همزمان مبین لاری، از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات که به بیماری MS مبتلا می باشد، بعد از ماهها نگهداری در بازداشتگاههای مختلف، به زندان اوین منتقل شد.
به گزارش منابع خبری جرس، علی اکبر عجمی از دانشجویان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، که در تاریخ ۲۱ بهمن ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده بود، کماکان در بند ۳۵۰ زندان اوین و در وضعیت بلاتکلیف و نامعلوم به سر می برد.
وی بعد از دستگیری در منزل خود در شهرستان سبزوار، به تهران و زندان اوین منتقل شده و تحت بازجویی قرار گرفت.
حسن سرچاهی، از بازداشت شدگان حوادث عاشورا نیز، در وضعیت نامعلوم و بلاتکلیف به سر می برد.
این گزارش خاطرنشان کرد سرچاهی از وکلای عضو کانون وکلای دادگستری می باشد.
در خبری دیگر اینکه، مبین لاری از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات نیز، اخیرا حکم زندانش توسط دادگاه تجدیدنظر تایید شده و طی چند روز گذشته به زندان اوین منتقل شده است.
گزارش ارسالی خاطرنشان کرد: لاری از بیماری خطرناک MS رنج می برد و حتی از توانایی تعویض لباس و کارهای شخصی خود برخوردار نمی باشد.
لازم به ذکر است زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین، از امروز در روزه سیاسی به سر می برند و این روند تا روز ۲۲ خرداد و سالگرد انتخابات ادامه خواهد داشت.
تا چند هفته پیش که پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس پژوهش مفصلی را درباره تاریخ خرمشهر برای ارزیابی به من داد مثل خیلی از بر و بچه های جنگ احساس من این بود که شاید کمتر چیزی در باره این شهر آسمانی و مردمان آسمانی ترش نمانده باشد که ندانسته و یا نخوانده باشم اما حقیقت چیز دیگری بوده و هست!
خرمشهر مانند کربلا ومدینه و مکه اگر چه در نظر بعضی ها وشاید خیلی ها! شهری در میان شهرهای بی شمار این کره کوچک خاکی !است اما با سرنوشتی که پیدا کرده و وقایعی که به خود دیده و حماسه ها و مظلومیت هایی که از مردم خود طی سال هایی نه چندان دور شاهد بوده است نباید و نمی توان بر آن نام شهری با مردمانی معین نهاد و به آن همانند سایر شهرها نگریست.
خرمشهر، شهری که در گذشته به دلیل اهمیت مهم تجاری اش چهاربار از سوی استعمار بریتانیا اشغال شد و صدام عفلقی محمره اش می خواند و با تصرف آن می خواست در میان جهان عرب لقب فاتح به خود بگیرد! اما نتوانست و سر انجام با رشادت و پایمردی فرزندان امام که همه آنها خرمشهر را شهر خود می دانستند با بجا گذاشتن بیست هزار نفر از سرداران و سربازان نگون بخت خود زبونانه و شکست خورده از آن خارج شد و حسرت اشغال آن بر دل ناپاک بد تر از سنگ او باقی ماند.
در خاطرات یکی از افسران عراقی در باره جنگ خرمشهر می خواندم صدام که در ابتدا در پیامی به ارتش عراق مأیوسانه از آنها خواسته بود هر طور شده حتی اگر شده با بستن نارنجک به خود و منفجر کردن آن در میان ایرانی ها جلوی پیشرویشان را بگیرند و هر طور شده در بخش کوچکی از خرمشهر بمانند و آن را از دست ندهند وقتی با اراده پولادین فرزندان امام در آزادسازی شهر در نبردی ۲۳ روزه روبرو شد در پیام دیگری به آنها گفت قهرمان کسی است که خود را نجات دهد!
شهری که عراقی ها بر در و دیوار آن که هنوز بر جا مانده است نوشتند جئنا لنبقا!آمده ایم تا بمانیم ،اما در زمانی نه چندان دور ، در آن اسیر شدند و جنازه های آنها در شهر باقی ماند!
شهری که امام جمارانی ما قاطعانه دستور آزادی آن از چنگال ناپاک دشمن بعثی را صادر کرد و پس از آزادی آن فرمود فتح خرمشهر از مسائل عادی نیست بلکه مافوق طبیعت است و این همان جمله ای است که بعدها به دلیل بی دقتی بعضی ارباب رسانه ها به اشتباه در اذهان جا افتاده و بر در دیوار ها و تابلوها و پوسترها و بروشورها و حتی در میان سخنان اهل منبر و سخن و حماسه چنین نقش بسته است که: خرمشهر را خدا آزاد کرد و حال آنکه این جمله همانند عبارت :انقلاب ما انفجار نور بود از امام نیست.
شهری که هنوز که هنوز است مقاومت و مردانگی مردم آن چنان که شایسته منزلت وعظمت آن است پاس داشته نشده است.
شهری که آزادی آن از برکات رهبری مردی بود که در مقابل مردم سوگند می خورد که برای خود در پیروزی این انقلاب هیچ سهم و قدری قائل نبوده و نیست با اینکه همه از دوست ودشمن می دانستند که او دارد در برابر مردمش که با تمام وجود به او عشق می ورزیدند و او هم در کمال صداقت و راستی به آنها عشق می ورزید خودشکنی می کند و سلسله جنبان واقعی انقلاب هموست!
و کدامین چشم تیزتر از چشمان خدا بین او، که نزول و فرود فرشتگان الهی را در یاری فرزندان ایران زمین در صحنه نبرد خرمشهر می دید؟
شهری که مردان او و فرزندان او که تنها خرمشهری ها نبودند به آن همانند قطعه خاکی از سرزمین ایران بزرگ نمی نگریستند، آن را دروازه بهشت می دیدند و از دامان پر مهرش در لحظه لحظه ای که بر آن می گذشت عروج یاران خود را به ملکوت شاهد بودند.
شهری که کربلای دوم تاریخ شیعه شد.و حسین آن سیدی بنام محمد علی جهان آرا که در اوج غربت و بی کسی محدود بچه های سپاه را به دور خود جمع کرد و به آنها گفت : برادران ،اکنون هیچ امیدی به کمک مقامات کشور نیست و در شهر جز مرگ و شهادت خبر دیگری نیست. هر کس می خواهد می تواند از شهر برود.
و کسی جز خدا که می داند جهان آرا که بود و چه کرد و اکنون در بهشت چه منزلت رفیعی از آن اوست!
شهری که در کنار خود پادگانی پر از اسلحه و مهمات بنام پادگان دژ داشت اما بنی صدر که به حضور نیروهای مردمی در دفاع از شهر در حال سقوط اعتقادی نداشت اجازه باز کردن درب زاغه های متعدد مهمات پادگان را نداد و در سقوط شهر این مهمات ها به غنیمت دشمن در آمد.
شهری که در آن روحانی شهید شریف قنوتی که از بروجرد آمده بود و خرمشهری نبود و در جای جای شهر و در مسجد جامع که قلب شهر بود روحیه بخش زنان و مردان مدافع شهر و چنان قهرمانانه با دشمن جنگید که بعثی ها به هنگام شهادت سر او را با عمامه اش از بدن جدا کرده و بر بالای پیکر در خون تپیده اش پایکوبی کردند.
و جز خدا که می داند شریف قنوتی که بود و چه کرد و به چه مقامی رسید!
شهری که مردانی همچون صالی - سید صالح موسوی - داشت که در اوج نبردهای مظلومانه بچه های خرمشهر در آن مقاومت سی وچند روزه در نبردهای شگفتی آفرین تن با تانک های بی شمار بعثی ها پیراهن خود را از تن در می آورد و می گفت احساس می کند روحش چنان سبک شده که پیراهن بر آن سنگینی می کند!
و کسی چه می داند صالی و صالی ها کیستند و نزد خدا چه مقامی دارند!
شهری که در آن فهمیده فهمیده شد! و امام که دوست و دشمن در صداقت گفتار و رفتارش تردیدی نداشتند او را طفلی نامید که با شهادت اعجاب آفرین خود که در زیر شنی های تانکهای عراقی ها رقم خورد بر او سمت رهبری یافته است .
شهری که در آن نوجوانانی همانند بهنام محمدی و رسول نورانی ظهور کردند تا آیت مردانگی ایران و ایرانیان تا همیشه تاریخ این آب وخاک علوی و فاطمی وحسینی و مهدوی باشند .
از بر وبچه های خرمشهر شنیده ام این دو در لحظاتی که شهید سید محمد علی جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر در بی سیم و تلفن بر سر بنی صدر که عنوان فرماندهی جنگ را از آن خود ساخته بود ونظاره گر سقوط شهر فریاد می زد و التماس می کرد و گاه می گریست که عراقی ها دارند شهر را می گیرند به ما سلاح برسانید و سلاحی در کار نبود آنگاه که سلاحی از دشمن به غنیمت در دستشان افتاد چنان در اشتیاق نبرد با دشمن و شهادت بودند که برای لحظاتی با هم منازعه کردند !
و جز خدا که می داند بهنام و رسول که بودند و در جنت عدن او چه جایگاه بلندی دارند!
شهری که در آن شهیدان حاجی شاه- شهناز و...-را به خود دید و شاهد ایستادگی و صبر مادر قهرمانشان در شهادتشان بود.
در جایی می خواندم وقتی شهناز که همانند مردان و زنان شهر در حفظ خرمشهر سر از پا و روز از شب نمی شناخت و خستگی را خسته کرده بود مظلومانه در جلوی مسجد جامع که قلب تپنده شهر و مجاهدانش بود به شهادت رسید وقتی به برادرش حسین که بعدها به او پیوست خبر دادند در تشییع ودفن خواهرش شرکت کند پاسخ داد: عراقی ها دارند وارد شهر می شوند. خود شهناز می داندکه کارهایی مهمتر از دفن او بر زمین مانده است، خودتان دفنش کنید! و مادرش آن گاه که برای آخرین وداع با دخترش که در شهر آبی برای غسل او پیدا نشد در قبر شهناز وارد شد در گوش او این جمله را گفت که :شهناز من از تو یک چیز می خواهم ، برای امام دعا کن.
و کسی جز خدا چه می داند شهناز و برادران او که بودند و اکنون در بهشت برین چگونه غرق نعمت های الهی اند!
شهری که در جای جای آن شهید بهروز مرادی تا در کنار جهان آرا در اوج غربت و تنهایی که از در و دیوار شهر بوی غم وحماسه به مشام می رسید و شهر رفته رفته می رفت تا از مدافعان آن خالی شود ایستاد تا به همه رسم مردانگی و ایستادن را بیاموزد.
و جز خدا که می داند بهروز که بود و چه کرد و اکنون در حلقه شهیدان خرمشهر چه حضور نور افشانی دارد!
شهری که در آن در روزهای متمادی دو تانک و تنها دو تانک در برابر دویست تانک دشمن ایستادگی می کردند تا برای ساعاتی هم که شده گامهای ناپاک بعثی ها به خرمشهر نرسد.
شهری که مردان و زنان مدافع آن پیوسته آماده شهادت بودند و بی غسل شهادت از منزل و مقر خود گام برون نمی نهادند.
شهری که در آن شهیدانش مظلومانه بی غسل و کفن و بی نام و نشان و بی تشییع کننده ای به خاک سپرده شدند و در روزهایی که فشار دشمن برای ورود به شهر بیشتر و بیشتر می شد در آن نه آبی برای آشامیدن بود و نه برای غسل اجساد قطعه قطعه شده و نه پارچه ای برای کفن آنان.
شهر شهادت های مظلومانه زنان و مردانی که از سر ناچاری باید شهرشان را ترک می کردند و در مسیر طولانی به سمت اهواز و ماهشهر مورد تهاجم جنگنده های عراقی قرار گرفته و به شهادت می رسیدند و در کنار همان جاده به خاک سپرده می شدند. و روزها و ماه های متمادی و تا کنون زائر قبر بی نشانشان نسیم خنک صحرا بود و هست و تابش خورشید و ماه و هزاران ستاره.
شهری که در آستانه سقوط چنان عرصه بر رزمندگانش تنگ و تنگ شد که حتی نتوانستند اجساد شهدایی که قامت بلندشان در دفاع از آن بر خاک افتاده بود را در شهیدستان آن به خاک بسپارند و بناچار اجسادشان را برای دفن به دیگر شهرهای اطراف می فرستادند.
شهری که خدا تا در آن ظرفیت دید امدادهای بیکران خود را بر رزمندگان آن نازل فرمود.
شهری که در آزادی اش سپاه و ارتش یک تن شده بودند و با رمز مبارک یا علی بن ابیطالب (ع)۵۴۰۰ کیلومتر از اراضی اشغالی ایران عزیز از تصرف بعثی ها آزاد شد.
شهری که تا در آن نسیم فرح بخش آزادی وزید و امواج آن سر تا سر ایران را در نوردید آلکساندر هیگ وزیر خارجه شیطان بزرگ آمریکا، با احساس بر هم خوردن توازن قدرت در جنگ به سود رزمندگان اسلام ، شتابزده در نطقی در شورای روابط خارجی آمریکا و در برابر رسانه ها با تأکید براینکه اینک لحظه اقدام آمریکا برای متوقف کردن جنگ ایران وعراق و بر قراری صلح در منطقه فرا رسیده است! با لحنی تهدید آمیز اعلام کرد: آمریکا در برابر هر گونه تغییر اساسی در منطقه خلیج فارس که ناشی از جنگ ایران وعراق باشد بی تفاوت نخواهد بود.
این نوشته ادای دین من به شهدا و شهری است که اگر چه خدا مرا لایق شهادت درآن ندانست اما سند پرافتخار جانبازی در راه آزادی اش را به من مرحمت کرد. که خرمشهر شهر خداست با مردمی آسمانی.شهر من و ما و شهر همه ما ایرانیان سر افراز ، شهری که در راه آازادی آن ودرجای جای خاک مطهرآن جگر گوشه ای از ملت در خون خود تپیده است، قطعه ای از بهشت در ایران، یکی از دروازه های بهشت. شهری که تا ایران پا برجاست از ماذنه های مساجد آن اذان عشق وشور ومردانگی و ایمان سر داده خواهد شد.خرمشهر، شهرخداست .خدا آن را آفرید و آزاد خواست وآزاد ساخت وشهرآزادگان قرار داد.
و جز خدا که می داند که خرمشهر چیست!
"امروز: شهید ابراهیم همت" اسطوره دفاع مقدس مردم ایران و مردی است که هر ایرانی از بردن نام او احساس غرور و سرافرازی میکند. گفتوگو درباره چنین شخصیتی با فردی که وجود او را کامل درک کرده بود، هم تلخ و هم شیرین بود. "ژیلا بدیهیان" در زندگی نه چندان طولانی خود با شهید همت، در اوج عملیاتهای مهم و اساسی جنگ به ابعاد گوناگون شخصیتی این مرد بزرگ پی برده بود. او شهید همت را یک انسان مومن، عاطفی و اخلاقگرا میداند که در بحثها به کسی توهین نمیکرد و برای همه احترام قائل میشد. در کنار این مسائل سخنان این زن مبارز انقلابی از ایام بعد از شهادت شهید همت نیز سخنانی تلخ و شیرین بود؛ تا جایی که وی به صراحت میگوید "همسر همت بودن مشکل بود".
خانم بدیهیان، این روزها بسیار مطرح میشود که اکثر شهدا نگاه ایدئولوژیک به زندگی داشتند. نگاه شهید همت به زندگی چگونه بود؟
باید بحث نگاه ایدئولوژیک به زندگی را بیشتر باز کرد و در اینباره بیشتر توضیح داد. نگاه شهدا به زندگی ایدئولوژیک بود ولی آنها به ایدئولوژی واقعی اعتقاد داشتند. من فکر میکنم اگر نگاه انسانها به زندگی مانند شهدا ایدئولوژیک باشد با انسانها با کرامت بیشتر و خیلی زیباتر رفتار میکنند. من بزرگترین شاخصهای که در همت دیدم، ارزشی بود که برای انسانها، نفس و کرامت انسان قائل بود. من قسم میخورم همت از اینکه حتی عراقیها کشته میشدند گریه میکرد و از اینکه انسانی سقوط کند، ناراحت میشد. حال اگر نگاه همه ما ایدئولوژیک باشد و برای کرامت انسانی ارزش و احترام قائل باشیم شاهد بسیاری از رفتارها در جامعه نخواهیم بود.
در قضیه حجاب من به عنوان فردی که حجاب کامل دارم همیشه به دوستان میگویم که آیا اگر اکنون حکومت پیامبر(ص) یا امیرالمومنین(ع) بود با زنان جامعه ما اینگونه برخورد میشد. من خودم بارها وقتی در خیابان عبور میکنم و میبینیم به آن شکل با دختران جوان برخورد میشود، در گوشهای میایستم و گریه میکنم.
در زمان جنگ در مراسمی بودیم که یکی از خانمهای حاضر حجاب خود را به درستی و آنگونه که باید رعایت نکرده بود. همت هول کرد که من باید چه کار کنم؟ به او گفتم اسلام به تو میگوید چه کار کن؟ از من خجالت کشید گفت راست میگویی.
پس میتوان گفت معتقدید دید ایدئولوژیک واقعی در جامعه وجود ندارد.
ای کاش نگاه همه ما به زندگی مانند همت ایدئولوژیک بود. آن وقت خیلی کارهایی که این روزها میبینیم انجام نمیشد. افرادی که در راس حکومتند باید ببینند بلاتشبیه اگر در راس حکومت پیامبر خدا(ص) یا همین شهدا بودند، آیا این رفتارها در جامعه پیاده میشد؟
اگر شهدای ما بودند آیا اجازه میدانند اینگونه تهمت و افترا در جامعه زده شود؟ اجازه میدانند نمایشگاه کتاب بدون غرفه کتابهای آیتالله شهید بهشتی برگزار شود؟ به راستی اگر حکومت پیامبر(ص) بود با منتقدین اینگونه رفتار میشد؟ پس اگر ما رفتار خلافی در جامعه میبینیم، به این خاطر است که دید ایدئولوژیک نسبت به زندگی نداریم. تمام درد ما و اعتراض ما در جامعه این است که دید ما نسبت به جامعه، حکومت، انسانها و هموطنانمان و همچنین نسل جوان ایدئولوژیک نیست. دید ایدئولوژیک مانع از دروغگویی میشود و جلوی تهمت و افترا را میگیرد. ما تلاش کردیم برای پیاده کردن اخلاق اسلامی و علوی در جامعه و من به عنوان همسر شهید تعارف ندارم و این ایدهآل را همه جا دارم. من فعالیتهای زیادی در زمان مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی داشتم و در دوران دانشجویی در دانشگاه رژیم شاه در آن فضا به مبارزه میپرداختم و در آن زمان در دانشگاه با آن رژیم مخالفت کردم و به آن خاطر هزینه دادم. در آن زمان با تمام مخالفتها در فضای زندگی خصوصی به کردستان رفتهام و بعد از انقلاب یتیم شهید بزرگ کردهام. من هرگز نمیگویم همسرم شهید شده و همیشه میگویم پدر بچههایم شهید شده است. باید دید ایدئولوژیک را برای جوانان به درستی تفسیر کنیم و به نظر من بزرگترین افتخار همت این بود که دید ایدئولوژیک واقعی داشت.
تمام درد و مشکل ما اکنون ایدئولوژی است. آیه شریفه قرآن میگوید شما تقوا پیشه کنید من فرقان به شما عطا میکنم. ما همین آیه قرآن را اگر سرلوحه کار خود قرار دهیم بسیاری از مشکلات امروز جامعهمان برطرف میشود.
شهید همت از اسطورههای دفاع مقدس مردم ایران است و جایگاه عمیقی در قلب نسل جوان پیدا کرده است. سوال من از شما این است که همت چرا میجنگید و هدف او از حضور در جبههها چه بود؟
همت روزهای آخر حیات عملیات خیبر را در جزایر مجنون در آن شرایط سنگین دنبال میکرد که من این روزها وقتی کتابهای مربوط به شرایط سخت عملیات خیبر را میخوانم، وحشت میکنم. شهید همت در سن حدود ۲۹ سالگی به شهادت رسید و این روزها وقتی در این مورد فکر میکنم و مطالعه میکنم که این جوان کجا میجنگید به وجودش افتخار میکنم. همت دلش برای بسیجیهای ۱۴ و ۱۵ سالهای که میجنگیدند میسوخت و میگفت: "چرا همسنهای ما و بزرگترهای ما نمیآیند که باید بار جنگ بر دوش این نوجوانان بیفتد".
از همه اینها گذشته، روزهای آخر نمیدانم چه بر همت میگذشت و نمیدانم چه بر جنگ میگذشت، فقط میدانم روزی به من گفت وضعیت جنگ به جایی رسیده که نه فقط به خاطر اعتقادات و آب و خاک، که حداقل به خاطر ناموسمان باید بجنگیم. این روزهای آخر وقتی بالای سر بچهها مینشست یا آنها را میخواباند، مدام این صحبتها را میکرد، بالای سر مهدی مینشست و گریه میکرد و میگفت: "بابایی فکر نکن اینقدر بیغیرتم که بگذارم دشمن به شماها آسیبی برساند و مطمئن باش من حریم شماها را حفظ میکنم".
معتقدم اگر شهدا را در یک بعد خلاصه کنیم و انگیزه آنها برای جنگیدن را تک بعدی ببینیم، ظلم به شهداست. همت عاشق مردمش بود. اگر میخواهید میزان عشق همت به مردم را ببینید، بروید ببینید همت با کردها چگونه برخورد میکرد. یکی از کردها که بعداً به درجه شهادت نائل شد به شهید همت گفته بود که شیعهها به من میگویند سنی ولی من و تو که هر دو شبیه هم هستیم. من همیشه معتقدم اگر کل انسانها در کره زمین را در یک دایره فرض کنیم، اگر درست عمل کنیم حتی با ایدئولوژیهای مختلف مطمئن باشید همه به مرکزیت دایره که کمال انسانی است که خداوند از انسان به عنوان تکلیف انتظار دارد میرسیم. اگر هر انسانی با هر تفکری خالص و مخلص حرکت کند خداوند عاقبت به خیرش میکند.
با شناختی که شما از شهید همت دارید، اگر ایشان شهید نشده بود و جنگ به پایان میرسید، بعد از جنگ با ایدئولوژی که داشت چه راهی را دنبال میکرد؟
یک زمان انسان ایدهآلی دارد و یک وقت با واقعیتهایی مواجه است. ولی من فکر میکنم اگر همت بعد از جنگ زنده میماند، نه به صورت شعار و تظاهر و ریاکاری بلکه واقعا بیشتر وقت خود را برای خدمت به مردم میگذاشت و مطمئناً به ادامه تحصیل بسیار اهمیت میداد.
شهید همت به من میگفت بعد از پایان جنگ دوست دارم به دزفول برگردم و دوست دارم در دزفول زندگی کنم. الان وقتی بچههایی که از خرمشهر و دزفول میآیند و از ویرانههای این شهرها میگویند، به یاد این گفته همت میافتم و واقعاً دلم میسوزد.
همت همیشه دلش در جنوب بود. هرچند ارادت خاصی هم به جنوب و هم به کردستان داشت ولی میگفت دوست ندارم در کردستان شهید شوم، شهدای کردستان خیلی مظلوم هستند و به شهادت رسیدن در کردستان ایمان بالایی میخواهد.
در کل مطمئنم اگر جنگ به پایان میرسید و همت به شهادت نمیرسید، به مناطق جنگی باز میگشت و هر کاری میکرد در همان مناطق بود.
از حضور شهید همت در عملیات بیتالمقدس خاطرهای دارید؟
همت مردی نبود که وقتی از جبهه به خانه میآمد از سختیها بگوید فقط از وقتی میرسید گزارشوار وضعیت جبههها را برای من تعریف میکرد که من عصبانی میشدم و میگفتم من تو را بعضی مواقع حدود ۲ ماه نمیبینیم، حالا وقتی ۲۴ ساعت مییایی گزارش کار میآوری. من کمتر از جزئیات کارها سوال میکردم ولی از عملیات بیتالمقدس خاطرهای در ذهن دارم که بسیار برای من سنگین است. پس از این عملیات و پس از اینکه شهید همت را بعد از حدود ۲ ماه دیدم، آنقدر ضعیف شده بود که شاید در این عملیات حداقل ۱۵ کیلوگرم وزن کم کرده بود. زمانی که او را به خانه آوردند زیر بغل او را گرفته بودند چون نمیتوانست راه برود و بعد مدتی استراحت و خروج همراهان، دیدم از تب میسوزد. قرار بود بعد از استراحت کوتاه به جلسهای در سپاه برود و زود برگردد که بعد از گذشت چند ساعت خبری از شهید همت نشد. آن زمان قدری ناراحت شدم چون شهید همت به من گفته بود بعد از جلسه زود به خانه میآید. بعداً فهمیدیم همت همان اوایل جلسه حالش بد شده و به بیمارستان منتقل شده است. آدم دلش میسوزد. خانم باکری بعضی مواقع به من میگوید اگر ما به جای شهدا بودیم دلمان میآمد دل از عزیزانمان بکنیم و برویم؟ ولی آنها دل کندند و رفتند. همت سراپا لطافت روحی بود و آنقدر لطافت روحی و روانی داشت که تنها در بندگان خاص خدا چنین نمونهای قابل رویت است. بعد از عملیات والفجر۲ مرا به اصفهان فرستاد و گفت نمیخواهم در زمان عملیات اینجا باشی. من مدام تماس گرفتم که میخواهم بیایم و وقتی آماده شدم تا با اتوبوس به اسلامآباد غرب بروم، همت زنگ زد و وقتی دید من دارم به آن منطقه میروم، گفت: "من هم سعی میکنم خودم را به خانه برسانم". وقتی به خانه آمدم دیدم یک مرد جنگی و یک فرمانده جنگ، خانه را تمیز و مرتب کرده و تمام میوههای فصل را در ظرفهای همرنگ چیده است. یک نامه هم نوشته بود و کنار عکسش در یخچال گذاشته بود.
نقش شهید همت را در آزادسازی خرمشهر چگونه میبینید؟
من اگر چیزی بگویم همت مرا محکوم خواهد کرد چون همت نقش اصلی در پیروزیهای جبهه را برعهده همان بسیجیهای بیادعای کم سن و سال میدانست و هیچگاه نقشی برای خود قائل نبود. چند باری که با شهید همت سر مزار شهدا رفتیم شاهد بودیم که ایشان دو جا به شدت گریه میکرد. اول بر سر مزار شهدای گمنام و دوم بر سر مزار شهدای بسیجی کم سن و سال.
زندگی دو ساله من با همت در اوج فشردگی عملیاتها بود و اینقدر که در این ۲ سال عملیات برگزار شد، در دیگر سالهای جنگ بیسابقه است. در این سالها ۳ بار همراه شهید همت به گلزار شهدا رفتیم که هر ۳ بار قضایای عجیبی دارد. در گلزار شهدای شهرضا که بعد از عقدمان به آن جا رفتیم، همت دقیقاً به جایی رفت و گریه کرد که بعدا دفن شد. بار دوم در دزفول نیز ماجرای عجیبی داشت. همت به شهر دزفول و مردم دزفول علاقه عجیبی داشت. ماجرای عجیب حضور در گلزار شهدای دزفول اینگونه بود که هنوز چند قدم از خانه فاصله نگرفته بودیم که ماشینی جلوی پای ما ایستاد. سوار ماشین شدیم و این موضوع خیلی عجیب بود که پیش از اینکه همت بگوید کجا میرویم انگار خود راننده در مسیر افتاده بود و انگار میدانست ما کجا میخواهیم برویم. به گلزار شهدا رسیدیم و از راننده خداحافظی کردیم و بر سر مزار شهدا رفتیم و چند ساعتی آنجا بودیم و وقتی برگشتیم دیدیم همان ماشین در مسیر برگشت ما ایستاده است، بدون اینکه بداند ما از کدام مسیر بر میگردیم. دفعه آخر در نزدیکی شهادت ایشان، در گلزار شهدای اصفهان بر سر قبر شهدای بسیجی و کم سن و سال بسیار گریه کرد و دل شهید همت برای این بچههای خالص و مخلص میسوخت.
امروز هیچکس باور نمیکند وقتی به یاد میآورم که همت شهید شده چقدر خوشحال میشوم. هیچکس باور نمیکند. خبر شهادت ایشان که آمد وقتی بر سر جنازه حاضر شدم با اینکه جنازه بسیار وحشتناک بود و سر نداشت، بالای سر جنازه ایشان دو حس داشتم. اول احساس حسادت کردم که رفته است و دوم گفتم خدا را شکر که این تن خسته آرمید.
بدون تردید مدیریت، از خودگذشتگی و اتحاد مثالزدنی رزمندگان در عملیات بیتالمقدس آزادسازی خرمشهر را پایهریزی کرد. آیا این مدیریت در زمان حاضر نیز وجود دارد؟
انسانها مجموعهای از چند خصلت هستند. من بیشتر بعد عاطفی شهید همت را مدنظر دارم. همت یک انسان مومن عاطفی اخلاقگرا بود. در بحثها به کسی توهین نمیکرد و برای همه احترام قائل میشد. حال ما در کشور چه میبینیم؟ وقتی نام یاران امام را خدشهدار کنند چگونه ادعای اخلاقگرایی داریم؟ همت بینهایت به آیتالله هاشمیرفسنجانی علاقه داشت و میگفت دعا کنید خداوند او را برای مملکت نگه دارد.
من به یکی از بچهها که از نظر سیاسی تفکرات متفاوتی با من داشت گفتم زمانی مشکل ما با برخی افراد مشکل سیاسی بود، کنار گذاشتیم و گفتیم مردم را از نظر سیاسی شقه شقه نکنیم و گذشتیم و در خانه من بر روی بسیاری افراد با تفکرات سیاسی مختلف باز بود. بعد مشکل ما با آنها تبدیل به مشکل اقتصادی شد. گفتیم مردم این شرایط را دارند و با مشکلات گوناگونی مواجه هستند. در این مرحله از مشکلات اقتصادی هم گذشیم ولی من دیگر از این مرحله نمیگذرم چون در این مرحله تضادی که داریم تضاد اخلاقی است و با اینها از نظر اخلاقی درگیریم. مگر میشود کسی مومن باشد و با وجود اینکه خداوند میفرماید پیامبر را برای مکارم اخلاقی فرستادیم، به اخلاق پایبند نباشد و تظاهر و ریا کند. یقیناً با افرادی که متوجه مسائل اخلاقی نباشند نمیتوان رفت و آمد کنیم و اگر رفت و آمد داشته باشی احساسی میکنی به مرور زمان خودت هم دچار سقوط میشوی. فکر نکنید درد من فقط به الان برمیگردد. من سالها این جریانات را میدیدم و زن همت بودن واقعا مشکل است.
اگر بخواهیم به مدیریت و اتحادی که خرمشهر را پیروز کرد برگردیم، چه حلقه مفقودهای داریم؟
ملت. . . . . فردی مطرح کرده بود که "جمهوری اسلامی دموکراسی غربی نیست که رای مردم تعیین کننده باشد" من حرف ایشان را کنار حرف حضرت امام خمینی(ره) که فرمودند "میزان رای ملت است" گذاشتم.
من با تمام سختیهایی که برای پیروزی انقلاب کشیدیم و حضور در کردستان و مناطق درگیری و بزرگ کردن دو یتیم شهید، امروز خدا را شاکرم که خود را قیم انقلاب نمیدانم. خدا را شکر میکنم که معتقدم "میزان رای ملت است". مطمئناً این مساله خواسته شهدا ما نیز بوده که در این راه به شهادت رسیدند. همت معتقد نبود که حتی اسلام را به مردم تحمیل کنند. مردم بسیار خوب هستند. امروز توقع داریم عدالت اجرا شود و حرمت ملت حفظ شود. همت هم با اینکه فرمانده لشگر بود و برای انقلاب جانفشانیهای زیادی کرده بود، خود را قیم انقلاب و هیچکس نمیدانست و برای کرامت انسانها احترام ویژهای قائل بود.
همت قبل از شهادت در روزها آخر به من زد و گفت من به زودی میروم بدون اینکه کسی بفهمد همت که بود. ما شهدا را نشناختهایم و جریانات اخیر بزرگترین ظلم به فرهنگ شهدا بود که میخواستیم به این نسل ارائه کنیم. من تا ابد خود را پاسدار این جمله حضرت امام(ره) که فرمودند "میزان رای ملت است" میدانم و مراقب باشیم این جمله از بین نرود که اگر برود دیگر هیچ نداریم.
نسل جوان شهدا را دوست دارند و آنان را الگوی خود میدانند. آنان همت را بسیجی واقعی میدانند، این بچهها باید چه کار کنند که به همت برسند؟
قرار نیست به همت برسند و به همان چیزی که خودشان هستند برسند کافی است. خدا را شکر میکنم با اتفاقاتی که افتاد، این نسل اتفاقات را به حساب شهدا نگذاشت. نسلی که شهید همت را بسیجی واقعی بداند و عکس شهدا را به روی تیشرت خود چاپ کند یعنی به سمتی پیش میرود که با این که شهدا را ندیدهاند، با شهدا آشنایی دارند چون دارای فطرت پاک همان شهدا هستند. به طور یقین هرکس خودش را به سمت فطرت پاک خود بکشد یعنی خود را به سمت ائمه اطهار، صدیقین و شهدا حرکت داده است.
فرمودید نسل جوان حرمت خون شهدا را نگه داشته و نگه میدارد. آیا شما بیحرمتیهایی نیز به خون شهدا دیدهاید؟
احترام مردهها به احترام زندههایشان هست. خدا عقل و صداقت قلب همه ما را زیاد کند تا بسیاری از مشکلات کشور برطرف شود. دغدغههای امروز ما را شهدا هم داشتند. شهید همت روزهای آخر خیلی گریه میکرد و میگفت: "من میروم و دلم برای پدر و مادرم نمیسوزد چون سالهای اساسی زندگیشان گذشته و چه توفیقی بهتر از این که انسان در این سن به افتخار شهادت فرزندش بشیند. دلم برای خواهر و برادرم نمیسوزد چون به دنبال زندگی خود میروند. دلم برای بچههایم نمیسوزد چون آنها را دست زنی مانند تو میدهم ولی گریه میکرد و میگفت چه کار کنم که زنم را در جامعهای میگذارم که در هزار نفر یک مرد پیدا نمیشود و گفت تو را هم دست خدا میسپارم. شهدای ما میدانستند چه اتفاقی برایشان رخ میدهد.
امروز: بهمن نصیرزاده معلم و شاعر آذربایجانی شنبه ۱ خرداد ۸۹ توسط ماموران امنیتی ماکو در منزلش بازداشت شد.
ماموران امنیتی ساعت ۲ بامداد شنبه ۱ خرداد ۸۹ بدون در دست داشتن حکم به منزل این معلم آذربایجانی مراجعه و وی را بازداشت کرده اند. ماموران پس از بازداشت نصیرزاده اقدام به تفتیش منزل نموده و دوربین فیلمبرداری، سی دی ها، کتابها و اشعار و دست نوشته های او را با خود بردند.
به گفته نزدیکان خانواده نصیرزاده مسئولین قضایی و امنیتی از پذیرفتن مسئولیت بازداشت این فعال مدنی آذربایجانی امتناع می کنند و از محل نگهداری وی ابراز بی اطلاعی می کنند.
منابع محلی احتمال می دهند بازداشت این معلم و شاعر آذربایجانی بدنبال پخش گسترده اعلامیه هایی در رابطه با ۱ خرداد سالروز قیام آذربایجانیها پس از چاپ کاریکاتور توهین آمیز در روزنامه ایران و دستگیری گروهی از فعالان مدنی باسابقه در شهرهای مختلف آذربایجان صورت گرفته باشد.
نصیرزاده پیش از این نیز در جریان اعتراضات گسترده آذربایجانیها در سال ۸۵ بازداشت و پس از نزدیک به یک ماه بازداشت موقت از زندان آزاد شده بودند.
بازداشت فعالین آذربایجانی در روزهای منتهی به ۱ خرداد سیر صعودی به خود گرفته است و در طی هفته های گذشته بیش از ۱۴ فعال مدنی آذربایجانی بازداشت شده اند.
منبع: ساوالان سسی
انديشمندان و صاحبنظران بسياري در حول محور «بيان» و آزاديها و محدوديتهاي آن كتابها و مقالات بسياري نگاشته و منتشر كردهاند. آنچه در اكثر نظرات بچشم ميخورد، اعتقاد بر اين تفكر اساسي است كه آزادي بيان ضمن اينكه يكي از اجزاي اصلي دمكراسي به شمار ميرود، رابطهي حياتيِ و انفكاك ناپذيري با كرامت انساني داشته و نقش عمدهاي را در بهبود سطح زندگي بشر بازي ميكند.
اما در اين جستار قصد برآن نيست تا به نظرات انديشمنداني بپردازم كه از ديدگاه برخي، غربي يا غربزدهاند. بلكه ميخواهم با نگاهي عميق بر قرآن كه اصل و بنياد دين اسلام است، بطور اختصار، مقولهي «بيان» و آزاديها و محدوديتهاي آن را مورد بررسي قرار دهم.
تاريخ حيات بشر، مشحون نقاط تاريكي از تحديد «بيان» با حربههاي فرهنگي، آييني، ديني، نژادي و حكومتي است كه در اعصار گوناگون واقع شده و تجربههاي تلخي را بجاي گذاشته است.
بشر ابتدايي، به جهت ناآگاهي از محيط و وقايع طبيعي اطراف خود كه بعضا عجيب مينمود، دچار نوعي مطلقانديشي در پاسخ به دلايل وقوع آن اتفاقات شد و آن مطلقانديشيها باعث گرديد تا بشر ابتدايي دوچار تعصبات قومي و قبيلگي و آييني شده، با تكصدايي مطلق، خو گرفته و انديشهها و عقايد ديگر را برنتابد. زيرا از ديدگاه بشر ابتدايي، قوام و حيات اقوام و قبايل، بستگي به اعتقادات و اجراي بيچون و چراي آيينها و مناسك قومي و مذهبي داشت و تخلف از آن ضمن اينكه ممكن بود باعث از هم پاشيدگي قوم شود، اين ترس را در بين مردم برميانگيخت كه مبادا غضب و خشم خدايان و معبودانشان برانگيخته شده، شيرازهي زندگيشان را نابود سازد. از اين رو در اقوام ابتدايي، سختترين مجازاتها براي افرادي اعمال ميشد كه از اعتقادات قومي و قبلگي و مذهبي تخلف كرده و يا سخني خلاف آن معتقدات به زبان ميراندند.
به مرور اقوام كوچك ابتدايي بزرگتر شده و با آنكه همچنان مطلقانديشي در ميانشان حاكم بود و «بيان»، باز محدوديت خود را داشت، اما گاهي بچشم ميخورد كه افرادي عقايد و قوانين حاكم را ناديده گرفته و بعضا آن عقايد و قوانين را به چالش ميكشيدند.
با آنكه جوامع متمدنتر ميشدند اما مطلقانديشي و تكصدايي همچنان در بينشان رواج داشت، و دكانداران زر و زور و تزوير نيز براي استمرار بخشيدن به تسلطشان، بر تكصدايي و مطلقانديشي دامن زده، «دگرانديشي» را بلايي خانمان سوز معرفي ميكرده و دامنه آن را گسترش داده و با هر انديشه و فكري كه مخالف افكار و عقايد، يا تضعيف تسلطشان تشخيص داده ميشد برخورد ميكردند. بارزترين نمونهي آن سركوبهاي دگرانديشان، حكومت كليسا در قرون وسطي است كه نهتنها با دگرانديشيهاي ديني سر ستيز داشت بلكه در علوم تجربي نيز اعمال نظر ميكرد. چه بسيار دانشمندان و محققاني كه در دادگاههاي تفتيش عقايد به جرم دگرانديشي و بيان افكار و عقايدي مخالف با كليسا گرفتار گرديدند و زنده در آتش سوزانده شدند.
اما امروزه، با توجه به تجارب تلخ تاريخي گذشته، پذیرش مفهوم آزادی بیان در جوامع متمدن امروزی گسترده بوده؛ چنانچه در اعلامیهي جهاني حقوق بشر و قانونهای اساسی اكثر كشورها گنجانده شده است. هر چند كه بجهت شرايط فرهنگي، جغرافيايي و ساختارهاي حكومتي برخي كشورها، حق آزادي بيان تنها از حد يك شعار فريبنده فراتر نرفته است.
در اينجا خواننده عزيز را به اين نكته توجه ميدهم كه پيامبران(ص) در دوران خود، از جمله دگرانديشاني بودند كه خلاف عقايد و قوانين زمانشان را بيان ميكردند و بعضي از آنان نيز بخاطر «دگرانديشي» و به اتهام بيان كفر و الحاد كشته شدند.
پيامبر اسلام(ص) نيز از اين قاعده مستثني نبود. او نيز با عقايد و قوانين حاكم بر اجتماع خود، به مخالفت و ستيز برخواست و دوچار مصيبتهاي گوناگون شد و تا مرز كشته شدن پيش رفت. ولي در نهايت عقايد و قوانين جامعه را دگرگون كرد و بنيادي نو را بر اساس كتاب و سنت پايهگذاري كرد.
دين اسلام كه اساس و بنيادش بر پايهي قرآن كريم بناگرديده، نهتنها معتقد به آزادي بيان بطور مطلق است بلكه مروج و مبلغ آزادي بيان نيز ميباشد. زيرا پايهي فرهنگ قرآن بر اساس ارايهي دلايل و استنادات منطقي و معقول؛ و در راستاي گفتگو، مباحثه، مناظره و محاجه بنا گرديده است. از اين رو نه تنها از بيان افكار مخالف واهمهاي ندارد، بلكه مخالفين را دعوت به شور و مشورت و تبادل آراء و نظرات براي به چالش كشيدن خود ميكند. «هر كه را كه مىتوانيد به يارى بخوانيد و سورهاى همانند[قرآن] بياوريد.(1)» اينگونه آيات كه به كرات در قرآن كريم تكرار شده دلالت بر منطق گفتگو و اطمينان از درستي استدلالات خود دارد. ضمن اينكه نه تنها هيچگاه از بيان اظهار نظرهاي مخالف جلوگيري نكرده و چنان دستوري نداده، بلكه سعي نموده است به اندازهي وسع درك شنوندگان پاسخي مناسب براي اشكالات را ارائه كند.
زيرا خداوند متعالي كه خالق بشر ميباشد بهتر از هر كسي ميداند كه اگر چه ميتوان بر جسم و رفتار اجتماعي انسان محدوديتها و قيدهايي را مقرر كرد، اما بر انديشهي انساني به هيچ وجه نميتوان حدودي را قايل شد. انسان بر اساس اختلافات سليقهاي، فرهنگي، زباني و فكري خلق شده و خالقش ميداند كه حتي نميتوان بين دو نفر همخون كه در يك محيط تربيت شدهاند، انديشه و اخلاقي يكسان ايجاد كرد. داستان هابيل و قابيل خود مشحون بر اين مدعاست كه با آنكه از يك مادر و پدر زاده شده بودند، اخلاق، سليقه و انديشهاي يكسان نداشتند. همچنين در جايي ديگر ضمن اشاره به خلقت انسان و تعدد قبايل و فرهنگها، پيشنهاد گفتگو و تعامل براي شناخت فرهنگها و انديشههاي يكديگر را مطرح ميكند و اين توجه را ميدهد كه همه انسانها با هر مليت و عقيدهاي در نزد خداوند يكسانند و تنها كساني در نظرش مورد اكرام ميباشند كه با تقواتر و انسانتر باشند(2). گذشته از اين خداوند، اين جهان را بر اساس اضداد خلق كرده؛ چه در صورت و چه در سيرت؛ و به همين جهت است كه ميفرمايد: اگر ميخواستيم همه مردم را به يك زبان، فرهنگ، راه و تفكر و انديشه ميآفريديم(3). اما چنين نكرده تا بشر بتواند بر اساس تضادهاي فكري و فرهنگي، زندگي خود را تكامل بخشد؛ زيرا پیشرفت دانش و آگاهی مستلزم این است که افراد آزادانه قادر باشند نظرات و اطلاعات خود را ارایه، بحث و نقد کنند. در چنین فضایی امکان اینکه حقیقت کشف شود به حداکثر میرسد. و فرق بين حيوانات با انسان در همين است. از اين روست كه حيوانات قرنهاست به يك شكل متداول زندگي ميكنند، در صورتي كه كيفيت زندگي بشر بر اساس همان تضادهاي زباني، فرهنگي، فكري و آزمون و خطاها و تجربههاي علمي مرتب در حال تحول و تكامل است. لذا قرآن به مردم توصيه ميكند تا بر روي زمين به سير و سيحات بپردازند و در روش و منش اقوام مختلف تعقل و تحقيق كنند تا بوسيلهي تجربه علمي به بصيرت عقلي دست يابند(4).
بنابراين قرآن هيچ اصراري بر يكدست كردن افكار انسانها نداشته و ندارد. زيرا ميداند كه اين امر شدني نيست و بر خلاف اصل خلقتش است و با آنكه به درستي افكار خود ايمان كامل دارد، اما هيچ جبري را براي پذيرش افكار خود از سوي ديگران قايل نميباشد(5)؛ و اگر عدهاي در طول تاريخ اسلام، سعي كردهاند به زور و اكراه، مردم را وادار به پذيرش اسلام نمايند، ارتباطي به فرهنگ قرآن و اسلام نداشته بلكه متاثر از تعصبات و مطلقانديشيهاي افراد و اشخاصي است كه سعي داشتند به دلايل مختلف بر خلاف خلقت و معارف شريعت، عقايد و افكار و روش خود را به مردم تحميل كنند تا به خواستههاي خويش دست يابند. در صورتي كه قرآن با چنين اسلامآوريي همسويي نداشته و بارها اعلام كرده است افرادي كه بر اكراه يا اجبار اسلام را پذيرفتهاند تنها ايماني زباني داشته و اعتقادي قلبي ندارند. «مىگويند: فرمانبرداريم. و چون از نزد تو بيرون شوند گروهى از ايشان به شب خلاف آنچه تو مىگويى انديشهاى در دل مىپرورند(6)». ضمن اينكه اكراه و اجبار در پذيرش تفكر و روشي خاص، جز دروغگويي و رياكاري و نفاق ثمري را به بار نميآورد. «آيا آنها را كه از نجوا منع شده بودند نديدى كه كارى را كه از آن منع شده بودند از سر گرفتند و باز هم براى گناه و دشمنى و نافرمانى از پيامبر با هم نجوا مىكنند؟ و چون نزد تو مىآيند، به گونهاى تو را سلام مىگويند كه خدا تو را بدان گونه سلام نگفته است، و در دل مىگويند: چرا خدا ما را بدانچه مىگوييم عذاب نمىكند؟ (7)».
بنابراين خداوندي كه خالق بشر است و به تمامي جنبههاي روحي و اخلاقيي اين مخلوق واقف ميباشد، بهتر از هر كسي ميداند كه اين مخلوق هيچگاه انديشه و آموزهاي را به جبر و زور، قلبا نميپذيرد، و اگر قرار باشد انساني را منقاد فكر و انديشهاي كرد، بايد ضمن توصيه به تعقل و تفكر، دلايل و استنادات منطقي و معقول اقامه نمود. لذا نهتنها تبليغ شريعتش را بر مبناي جبر و زور بنا نكرده، بلكه اجبار به پذيرش يك انديشه و يكصدا را از رسوم و روش فرعوني و نمرودي معرفي كرده و آن را متاثر از جهالت اجتماعي دانسته است. چنانكه در ذكر مجلس محاجهي ابراهيم(ص) با نمرود و درباريانش در پي شكستن بتها، مشاهده ميكنيم زماني كه نمروديان در مقابل دلايل معقول و منطقي ابراهيم(ص) پاسخي نمييابند براي جلوگيري از تعقل و تفكر مردم، با هوچيگري، توهين، اتهامزني و دامن زدن به تعصبات اجتماعي، او را به آتشي افكندند كه در واقع هيمههاي آن جهالت مردم بود. همان جريانات را نيز در مورد احتجاجات موسي(ص) با فرعون مشاهده ميكنيم. از اين روست كه قرآن بيشترين توصيهاش به تعقل كردن و پيروي نكردن كوركورانه از دكانداران زر و زور و تزوير است.
اما با تمام اين اوصاف، وقايعي حادث ميشد كه مسلمانان ناچار به جنگ كردن شده و پيامبر اكرم(ص) مغلوبين را به پذيرش اسلام يا دادن جزيه مخير ميكرد. اين وقايع تاريخي كه بعضا دستآويزي شده براي به چالش كشيدن اسلام و معرفي آن به عنوان دين شمشير، تنها عكسالعملي طبيعي در مقابل عدهاي مطلقانديش بود كه بياني خلاف انديشه و عقيده خود را برنميتافت و با اعمال خشونت، سعي در سركوب و محو انديشهاي ديگر داشت. اگر مخالفين پيامبر اسلام(ص) قدرت تحملپذيري را داشتند و به عوض سركوب، ارعاب، شكنجه و تحديد مشكل خود را با گفتگوهاي معقول (نه تهديد و تطميع) حل ميكردند و با پرهيز از جهالت و تعصبات غيرمنطقي، به حقيقت وجود انديشهاي ديگر و عدم توان جلوگيري از تحول فكري و اجتماعي جامعه گردن مينهادند، و اين واقعيت را ميپذيرفتند كه با زور و جبر نميتوان انديشه و تفكري و آموزهاي را نابود يا ترويج كرد، هيچگاه آن جنگها و روياروييها اتفاق نميافتاد.
اما با وجود چنان وقايع و پيشآمدهايي، هيچگاه روحيهي استبدادي و جلوگيري از بيان آزادنهي افكار و نظرات و نقدها - حتي غير منصفانه- در ميان مسلمين رواج پيدا نكرد. چنانچه آيات قرآن بدان اشاره كرده است. با آنكه برخي، در نقدهاي خود لحن آيات مكي را با آيات مدني متفاوت ميدانند و چنين استدلال ميكنند كه چون پيامبر اكرم(ص) در مكه داراي قدرتي نبود و زير هجمههاي مخالفين قرار داشت، لحن آيات مكي خيلي ملايم و مسالمتآميز است؛ اما بعد از ورود به مدينه چون داراي قدرتي شد، لحن آيات نيز تغيير كرد و آن مسالمتآميزي را از دست داد. اين گفتار از جهتي درست است و آن نيز در مورد تشديد فشارهايي بود كه مخالفين پيامبر اكرم(ص) براي مسلمين ايجاد كرده بودند؛ ولي آن فشارها و هجمههاي مخالفين تنها علت تغيير لحن آيات مدني نيست، كه بيان علتها و جزئيات آنها خود نوشتاري جدا را ميطلبد. اما در عين حال آياتي در قرآن وجود دارد كه مشحون اين واقعيت است كه پس از قدرت گرفتن مسلمين در مدينه، همچنان بيان و اظهار عقيده كردن آزادانه، هيچگونه ممنوعيتي نداشت. مانند: «مىگويند: اين قرآن را بشرى به او مىآموزد. زبان كسى كه به او نسبت مىكنند عجمى است، حال آنكه اين زبان عربى روشنى است.(8)» هر چند سوره نحل يكي از سور مكي به حساب ميآيد و عمدهترين آيات آن در مكه نازل شده است لكن از نظر محتوايي و مصداقي، اين آيه مدني ميباشد و با آنكه مفسيرين بعضا از اشخاص مختلفي كه در مكه ساكن بودهاند نام بردهاند كه اين آيه در خصوص آنان نازل شده(9) ولي به دلايلي كه در حوصله بحث نيست، اين آيه نهتنها مكي نيست بلكه اشاره مستقيم به سلمان فارسي دارد؛ كه برخي از شأن نزول نويسان بدان اشاره كردهاند. اگرچه نميتوان سال نزول اين آيه را بطور دقيق يافت اما آنچه كه ميتوان بطور قاطع گفت آن است كه اين آيه پس از سال سوم هجرت نازل شده است. يعني زماني كه مسلمين دو جنگ بدر و احد را پشت سر گذاشته بودند و شهر مدينه نيز در تسلط آنان بود. زيرا سلمان فارسي طبق تواريخ در سال سوم هجرت نزد پيامبر اسلام(ص) حاضر شده و به اسلام گرويده است. قطعا اين سخنان در زماني شايع شده بود كه مدتي از گرويدن سلمان فارسي به اسلام گذشته و با پيامبر اكرم(ص) مراودات نزديكي پيدا كرده بود. اما در هيچيك از تواريخ اسلامي مشاهده نميكنيم كه پيامبر(ص) گويندگان اين سخنان را به دليل توهين به خود يا تضعيف روحيهي مسلمين يا اتهامات امنيتي مورد توبيخ و مجازات قرار داده باشد، بلكه بالعكس با استدلالي منطقي به منتقدين و اشكال كنندگان به سادگي پاسخ ميدهد.
جداي از اين افرادي بودند كه يا از روي سادگي و خير خواهي يا از روي قصد و غرض، پيامبر اكرم(ص) را فردي سادهلوح معرفي ميكردند كه به سخن هر فردي گوش فرا ميدهد. در اين خصوص نيز پيامبر(ص) هرچند از اينگونه سخنان آزردهدل ميگرديد ولي دستور به توبيخ خشونتآميز منتقدين نداد، بلكه با قرائت آيهاي به اعتراض و انتقاد آن افراد پاسخ داده و تنها از آنان خواسته شد كه از آزردن پيامبر(ص) دست بردارند تا در قيامت به عذابي دردناك دوچار نشوند: «بعضى از ايشان پيامبر را مىآزارند و مىگويند كه او به سخن هر كس گوش مىدهد. بگو: او براى شما شنونده سخن خير است. به خدا ايمان دارد و مؤمنان را باور دارد، و رحمتى است براى آنهايى كه ايمان آوردهاند. و آنان كه رسول خدا را بيازارند به شكنجهاى دردآور گرفتار خواهند شد. (10)». از اينگونه آيات در قرآن كريم بسيار ديده ميشود كه بسياري از آنها مدني بوده و بيانگر انتقادي است كه عدهاي با نیتهای مختلف به زبان مياوردند و در بين مردم نيز شايع ميگرديد؛ ولي پيامبر اكرم(ص) با آنكه از اين سخنان ناراحت و آزردهدل ميگرديد، هيچگاه با گويندگان برخوردي خشونتآميز نميكرد؛ زيرا رفتار پيامبر اسلام(ص) الگوي مسلمين بود و قطعا آيندگان آن رفتار را دليل و بهانهاي براي سركوب مخالفين و منتقدين خود قرار ميدادند.
نكته قابل توجه در خصوص اينگونه آيات اين است كه خداوند از نقل قول انتقادات و شبههافكني مخالفين، حتي معاندين ابايي نداشته و به مثابه نقلكفر يا نقل شايعه تعبير نكرده، بلكه نقل آن اتهامات را براي آگاهي مردم و آيندگان ضروري دانسته است. زيرا بنيان قرآن كريم و اسلام بر گفتگو، مباحثه و مجادلات شفاف و پاسخگويي منطقي به انتقادات و شبهات پي ريزي گرديده است. طبيعي است زماني كه انديشهاي بر عقلانيت و منطق استوار باشد هيچگاه از بيان آزادانهي مخالفين و منتقدين خود هراسي ندارد؛ چه رسد به اينكه بخواهد با اعمال فشارهاي مختلف، منتقدين و چالشگرانش را به سكوت وادارد.
در بين صدها آيهاي كه اسلام را ديني آزادمنش و بدون جبر و اكراه معرفي كرده؛ يك آيه، شاخصي واضح از اعتقاد قرآن و اسلام بر آزادي بيان است. آنجا كه ميفرمايد: «پس بشارت باد بر مومنين؛ كساني كه به سخن گوش فرا ميدهند و بهترين آن را برميگزنند و پيروي ميكنند(11)». خداوند در اين اعجاز كلامي در جملهاي كوتاه چندين نكتهي ارزنده را اشاره فرموده كه ميتوان آنها را تيتروار بدين گونه برشمرد.
1- بشر، محجور و بيعقل نيست تا نتواند درست را از نادرست، صحيح را از ناصحيح، معقول را از نامعقول تشخيص دهد. مردم زمان پيامبر اكرم(ص) تحصيل كرده و داراي مدارج علمي نبودند؛ ولي قرآن كريم همين مردم بدوي بيسواد را صاحب تشخيص معرفي ميكند، علي رغم دكانداران رز و زور و تزوير كه هميشه در طول تاريخ سعي داشتند چنين القاء كنند كه مردم، صلاح و مصلحت خود را نميفهمند و قدرت تشخيص سره از ناسره را ندارند.
2- هر كسي كه صاحب نظر و سخني است ميتواند نظر خود را بطور آزادانه و علني بيان كند و در مقابل به نظر مخالف خود پاسخي شفاف، منطقي و مستدل دهد، بگونهاي كه مردم به نظرات مختلف دسترسي داشته تا بتوانند نسبت به آن قضاوت كنند. قطعا مردم از سخن و نظري پيروي خواهند كرد كه شفافتر و منطقيتر است و براي زندگي و حياتشان مفيدتر تشخيص داده ميشود. زيرا مناظرات و بيان آزادانهي افكار و نظرات برای جستجو و دستيابي به حقیقت ضروری است. قطعا تحقيق، تفحص و تعقل زماني معنا و مفهموم واقعي خود را بدست ميآورد كه منابع مختلف، متنوع، گوناگون و متضاد بطور آزادنه در اختيار مردم قرار داشته باشد.
3- مومنين و معتقدين به قرآن و اسلام نهتنها گوش شنوايي دارند بلكه تحمل شنيدن اظهار نظرات مخالف را نيز داشته و بدون آنكه دوچار تعصبات شوند به سخنان مخالف و موافق گوش فرا ميدهند. از اين رو شايد بتوان گفت كه يكي از صفات مسلمان معتقد به مفاهيم اسلام، تحمل پذيري در شنيدن نظرات و عقايد مخالف است.
آيهي فوق نص صريحي است در اعتقاد قرآن به آزادي بيان كه با هيچ قولي قابل توجيه و ترديد نيست. قرآن كريم بر خلاف رسم دكانداران زر و روز و تزوير كه خويش را مالك الرقاب جسم و روان مردمان معرفي ميكردند و هميشه سعي داشتند تا با اشاعهي خرافات و موهومات مردم را از تفكر و انديشيدن باز دارند و در جهل خودساخته نگاه دارند تا رونق دكانشان برقرار بماند؛ مردم را به انديشيدن، گوشفرا دادن به سخنان مختلف و تحقيق و تعقل دعوت كرده و جز خداي متعال، هيچ كسي را مالكالرقاب زندگي و فكر و روان كسي معرفي نميكند.
لذا نهتنها توصيه به تفكر و تعقل ميكند بلكه كساني كه به دلايل مختلف به خود زحمت تفكر و تعقل نميدهند و كوركورانه از دكانداران زر و زور و تزوير پيروي ميكنند را به عذاب اخروي وعده داده و از زبان آنان در توجيه پيرويهاي خود چنين ميفرمايد: «و آنان در روز جزا ميگويند: پروردگارا ما از بزرگان و سروران خود اطاعت كرديم و آنان نيز ما را گمراه كردند(12)». اين چنين شريعتي كه تا اين حد به تعقل، انديشيدن و توصيههاي متعدد بر پرهيز از فردگرايي و شخصيتپرستي و پيرويهاي كوركوانه؛ و گوش فرا دادن به آراء گوناگون، توجه و عنايت دارد، اساسا نميتواند ملبغ تكصدايي باشد؛ چرا كه چنين كاري هم بر خلاف اصل تنوع خلقت است و هم مخالف توصيههاي مكرر قرآن بر تعقل و تفكر و تحقيق ميباشد. زيرا خداوند متعال و خالق بشر، بر خلاف رسم نمروديان و فرعونيان هر عصر، كه سعي داشتند به هر لطايفالحيلي زندگي مادي و معنوي مردمان را با سلب اختيار در انتخاب، به زير سلطه قدرت خود داشته باشند، انسان را در انتخاب نوع زندگي و فكر خود آزاد گذاشته و اختيار را بدست خود نوعبشر داده است تا از هر راهي كه ميپسندد گذر كند. «ما به حقيقت راه [سعادتمندي بشر را با فرستادن پيامبران نشان داديم] حال هر كه خواهد پيروي كرده و شاكر باشد يا كفر بورزد(13)». به همين جهت به پيامبرش(ص) كه در هدايت مردم خود را به زحمات فراواني دوچار ميكرده، تذكر ميدهد كه وظيفهاي جز ابلاغ رسالت نداشته و هدايت هيچ كسي در دست او نيست و تنها خدا است كه ميتواند مردم را مشمول هدايت كند(14)، و كساني مشمول اين هدايت ميشوند كه عقل را سرلوحهي امور خود قرار دهند، نه جهل و خرافه و فردگرايي و پيرويهاي كوركورانه را (15).
نتيجه بحث اينكه: اسلام دين جبر و اكراه نيست و انسان در پذيرش معارف خود آزاد است و هرچند پيروي كردن از شرايع و معارفش را براي سعادت دنيوي و اخروي بشر توصيه كرده و به درستي عقايد و افكار خود ايمان كامل دارد، اما هيچ جبري را بر پيروي كردن از معارف و آموزههاي خويش قايل نشده و هيچ تحديد يا مجازات دنيويي نيز براي كساني كه از آن پيروي نميكنند را بر نميشمرد. زيرا اگر «اختيار» از انسان سلب گردد، «صواب» و «عقاب» اخروي معنا و مفهوم خود را از دست داده و خلاف صفت «عدل الهي» ميگردد. و اگر در برخي از آيات، پيامبر اكرم(ص) و مسلمين را به جنگ با كفار و مشركين تهييج كرده است، بدان خاطر بوده كه آنان سعي در نابودي جماعت مسلمان را با لشكركشي و روشهاي خشونتآميز داشتند. وقتي در جامعهاي، فرد يا افرادي قصد رفرومي مسالمتآميز در قواعد فكري يا عقيدتي يا سياسي را داشته باشند و با برخورد خشنونتآميز و سركوبگرايانهي مخالفين خود روبرو شوند كه براي نابوديشان از هيچ رفتاري ابايي ندارند، قهرا آن حركت مسالمتآميز براي دفاع از خود بمرور به خشونت سوق داده خواهد شد؛ در صورتي كه قرآن در چنان شرايطي نيز رعايت انصاف را در جنگ لحاظ كرده و از مسلمين خواسته است كه از حد انصاف در جنگها تعدي نكنند(16). اما با تمام اين اوصاف قرآن به هيچوجه به پيامبر اكرم(ص) و مسلمين توصيه نكرده است كه با منتقدين و چالشگران زباني به جنگ و مقاتله برخيزند، بلكه توصيه به مجادله و مباحثهي معقول و منطقي با چنين افرادي نموده، آن هم به نحوي نيكو و پسنديده و بدور از ارعاب و ترشرويي(17). چنانكه تاريخ حيات پيامبر مكرم اسلام(ص) و خلفاي راشدين و ائمه(ع)، خود مشحون چنان رفتارهايي است كه در دوران قدرتمندي با منتقدين و چالشگران خود - حتي كساني كه آنان را مورد توهين قرار ميدادند- داشتند؛ كه نه تنها آنان را مورد تندخويي، توبيخ و مجازات قرار نميدادند بلكه با محبت برخورد كرده و با آنان به گفتگو و بحث ميپرداختند.
اما به مرور زمان باز دكانداران زر و زور و تزوير تازه ظهور يافتهاي در ميان جماعت مسلمان پا به عرصه وجود گذاشتند و مردم را از سرچشمهي زلال الهي كه همانا قرآن كريم بود دور كرده، با تعبير ها و تفسيرهاي رندانه از قرآن و ترويج خرافات و موهومات، موجب انشقاق و اختلاف ميان اجتماع مسلمين شدند. چنانكه قرآن كريم بمثابه نوعي پيشگويي از زبان پيامبر اكرم(ص) چنين ميفرمايد: «پيامبر گفت: اى پروردگار من، قوم من قرآن را ترك گفتند(18)». و اميرالمؤمنين علي(ع) در خطبهي 147 نهجالبلاغه با تيز بيني چنين ميفرمايد: « روزگاري بر شما فرا خواهد رسيد كه چيزي پنهانتر از حق و آشكارتر از باطل، و فراوانتر از دروغ به خدا و پيامبرش(ص) نباشد. نزد مردم آن زمان، كالايي زيانمندتر از قرآن نيست، اگر آن را درست بخوانند و تفسير كنند. و متاعي پرسودتر از قرآن يافت نميشود آنگاه كه آن را تحريف و معاني دلخواه خود را رواج دهند......مردم در آن روزگار در جدايي و تفرقه همداستان، و در اتحاد و يگانگي پراكندهاند، گويي آنان پيشواي قرآن بوده و قرآن پيشواي آنان نيست».
عاقبت چنين شد كه در بين مسلمين تحملپذيري كمرنگ گرديد، نقد و مناظره به حاشيه رفت، تعقل و تفكر رخت بربست، تكصدايي و فردگرايي رواج يافت و قرآن بازيچهي دست دكانداراني شد كه بر اختلاف دامن ميزنند تا مطامع خويش را ارضاء كنند. جماعت مسلمان پاره پاره شد و امت قوم قوم، هر دسته خود را حقمطلق دانست، زبان خود را گشود و گوش خود را بست؛ جماعتي كه قرنها پيشرو در علوم نظري و تجربي بود به ناگاه متوقف شد و دوچار پس رفت گرديد.
چنانكه ذكر شد «بيان» از ديدگاه قرآن آزاد است و در هيچ جاي قرآن آيهاي كه صراحتا دلالت بر محدود كردن «بيان» داشته باشد موجود نيست. وقتي سخن از «بيان» ميگوييم، منظور ارايهي نظرات و افكار و عقايد و انتقادات عقلي، نظري و تجربي است نه هر گفتار و سخن روزمرهاي. از ديدگاه قرآن مدعي و منكر، از حقوقي مساوي برخوردارند و هيچ كسي را نميتوان بخاطر داشتن عقيدهاي -حتي باطل- مورد ماخذه و مجازات قرار داد؛ و هر چند برخي بر اين عقيدهاند كه بيان در اسلام داراي حدودي ميباشد، اما براي گفتار خود استناد صريحي ارايه نميدهند. خداوند در قرآنش با آنكه برخي اعمال و رفتارها را گناه معرفي كرده و مسلمين را از انجام آن اعمال پرهيز داده است اما براي كساني كه چه سهوا و چه عمدا مرتكب آن رفتارها شوند مجازات دنيويي مقرر ننموده است مانند: قمار، فال گيري، دروغ، ترك نماز، غيبت و .... و تنها براي چهار مورد مجازات تعين نموده كه عمدتا باعث تعدي و اضرار به غير ميشود. اول: قتل و جرح. دوم: سرقت. سوم: زنا و چهارم: زدن اتهام واهي به ديگران(قذف). همچنين مجازاتهايي را در احاديث مييابيم كه آنها نيز غالبا در راستاي تعدي و اضرار به غير ميباشد بدين معنا كه به جان، مال، ناموس و حيثيت كسي تعدي و ضرري وارد آيد، ولي هيچ روايت صحيحي مبني بر تحديد «بيان نظر و عقيده» در دست نيست. بدين سبب اكثر فقهاي اسلامي چنين اظهار نظر كردهاند كه در اصول دين تقليد نميتوان كرد و هر فرد مسلماني موظف است در اصول دين خود تحقيق نمايد، و همانگونه كه پيشتر گفته شد، تحقيق زماني معنا و مفهوم پيدا ميكند كه منابع و مآخذ مختلف و متفاوت، بدون سانسور يا گزينشي شده بطور آزادانه در دسترس همگان باشد. از اين روست كه اكثر فقهاي برجسته شيعي صراحتا اظهار نظر كردهاند كه: اگر كسي در مقام تحقيق، نه از روي عناد يا حب و بغضهاي متعصبانه، در برخي عقايد ديني يا مذهبي، مثلا در علم، عصمت و حتي خاتميت پيامبراكرم(ص) يا اصل امامت تشكيك كرده يا آن را انكار نمايند، نميتوان به آن افراد اتهام كفر و الحاد و ارتداد زد(19). بنابراين توبيخ و مجازات كساني كه افكار و نظرات و انتقادات خود را بيان ميكنند هيچگونه وجههي اسلامي نداشته و ندارد.
اين در حالي است كه دكانداران زر و زور و تزوير بخاطر عدم توان پاسخگويي معقول، منطقي و شفاف به اشكالات و انتقادات منتقدين و همچنين حفظ دكان خود، چارهاي جز تحديد «بيان» و سركوب چالشگران و دگرانديشان ندارند. از اين روست كه قرآن اين حق را براي انسان قايل ميشود تا به تحقيق، بررسي، تعقل و تدبر در حول افكار و عقايد خود بپردازد و آن را تصحيح و اصلاح نمايد؛ زيرا تجربه تاریخی مکرراً نشان داده که عقاید لغزش پذیر است. لذا قرآن نهتنها توصيه به محدود كردن «بيان» نميكند بلكه در آيات بسياري دامن زدن به تكصدايي و سركوب و مجازات دگرانديشي را از رسوم و منش فرعوني و دكانداري صاحبان قدرت برشمرده است. چنانكه قرآن آن رفتار و صفات را بيان فرموده كه ميتوان تعداد اندكي از آن آيات را تيتروار چنين ذكر كرد:
ترويج فردگرايي و شخصيتپرستي
فرعون در ميان مردمش ندا داد كه: اى قوم من، آيا پادشاهى مصر و اين جويباران كه از زير پاى من جارى هستند از آن من نيستند؟ آيا نمىبينيد؟ بلكه من (به سروري و سلطنت) بهترم تا چنين مرد فقير خوارى كه هيچ منطق و بيان روشنى ندارد؟ (و اگر موسى رسول خداست) چرا (او را دستگاهى نيست و) طوق زرين بر دست ندارد يا چرا فرشتگان آسمان همراه او نيامدهاند. و (با اين تبليغات) قومش را ذليل و زبون داشت تا همه مطيع فرمان وى شدند كه آنها مردمى فاسق و نابكار بودند. (20)
فرعون گفت: شما را جز آنچه خود مصلحت ديدهام راهى ننمايم و جز به راه صواب راهنمايى نكنم. (21)
توقع فرمانبرداري بي چون و چرا
فرعون گفت: اگر جز من كس ديگرى را ملجا و پناه قرار دهي به زندانت مىافكنم. (22)
فرعون گفت: آيا پيش از آنكه شما را رخصت دهم به او ايمان آورديد؟ او بزرگ شماست كه به شما جادوگرى آموخته است. دستها و پاهاتان را از چپ و راست مىبرم و بر تنه درخت خرما به دارتان مىآويزم. تا بدانيد كه عذاب كدام يك از ما سختتر و پايندهتر است. (23)
بهانهي تخريب، تفسيد و منحرف كردن افكار عمومي
مهتران قوم فرعون گفتند: آيا موسى و قومش را مىگذارى تا در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را ترك گويند؟(24)
فرعون گفت: بگذاريد موسى را بكشم ..... مىترسم دينتان را ديگرگون كند يا در اين سرزمين فسادى برانگيزد.(25)
گفتند: آيا آمدهاى تا ما را از آن آييني كه پدرانمان را بر آن يافتهايم منصرف سازى تا در زمين سرورى يابيد؟ (26)
گفتند: اين دو جادوگرانى هستند كه مىخواهند به جادوى خويش شما را از سرزمينتان برانند و آيين برتر شما را براندازند. (27)
گفتند: جز اين نيست كه اين مردى است كه مىخواهد شما را از آنچه پدرانتان مىپرستيدند بازدارد. و گفتند: اين جز دروغى به هم بافته، چيز ديگرى نيست. و كسانى كه به خدا كافر شده بودند، چون سخن حق بر آنها نازل شد گفتند: اين چيزى جز جادويى آشكار نيست. (28)
گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان پيرو تو هستند؟ (29)
بهر منوال، بنيان و فرهنگ قرآن بر اساس تفكر، تعقل، تدبر و تحقيق بنا گرديده و به آزاديهاي فردي و فكري احترام قايل شده و خواستار آن است كه انسان با استفاده از تعقل و تحقيق علمي به معارف آن پي برده و با رضايت و اعتقاد قلبي بدون جبر و اكراه از شريعت و آموزههايش پيروي نمايند.
اميد است كه انسان به سفارش مكرر قرآن كريم عمل نموده، از مطلقگرايي، شخصيتپرستي، پيرويهاي كوركورانه و تعصبات جاهلانه كه مذموم قرآن است دست كشيده و عقل و تدبير و علم را سرلوحهي خود قرار دهد؛ تا به سعادت دنيا و آخرت نايل آيد.
عبدالحميد معصومي تهراني
پينوشتها
1. أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (38 يونس )
2. يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ (الحجرات-13)
3. وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (نحل -93 )
4. َ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ (الحج-46)
5. لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (بقره-256)
6. وَ يَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذي تَقُولُ وَ اللَّهُ يَكْتُبُ ما يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً (81 نساء)
7. أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصيرُ (8 مجادله )
8. وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبينٌ (103 النحل )
9. در اينكه نظر چالشگران در اين گفتار به چه كسى بوده، مفسران گفتگوهاى مختلفى دارند: از ابن عباس نقل شده كه او مردى بنام" بلعام" در مكه بود، شغلش شمشيرسازى و اصلا نصرانى و اهل روم بود، و بعضى او را يك غلام رومى متعلق به طايفه" بنى حضرم" بنام" يعيش" يا" عائش" دانستهاند كه اسلام آورد و از ياران پيامبر شد. بعضى ديگر اين سخن را اشاره به دو غلام نصرانى رومي الاصل بنام" يسار" و" جبر" دانستهاند كه آنها نيز شغلشان شمشير سازي بود و داراى كتابى به زبان خودشان بودند و گهگاه آن را با صداى بلند مىخواندند. ولي همانگونه كه از روايات مشخص ميشود اين افراد اصالتا رومي بودند و قهرا زبانشان نيز رومي بوده نه عجمي كه منظور زبان فارسي است. بنابراين به احتمال قوي منظور از اين آيه سلمان فارسي ميباشد نه فرد ديگري. ...و قيل: جبرا و يسارا كانا يصنعان السّيوف بمكّة، و يقرآن التّوراة و الإنجيل، و كان الرّسول- صلّى اللّه عليه و آله- يمرّ عليهما و يسمع ما يقرءانه. و قيل: عائشا، غلام حويطب بن عبد العزّى، قد أسلم و كان صاحب كتب. و قيل: سلمان الفارسيّ. (كنز الدقائق و بحرالغرائب جلد 7 صفحه 274 )
10. وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (61 توبه)
11. الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (الزمر-18)
12. وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ (الاحزاب-67)
13. إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (انسان-3)
14. إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ (قصص-56)
15. وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ (يونس-100)
16. وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ (البقره-190)
17. ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ (النحل-125)
18. وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (الفرقان-30)
19. رجوع كنيد به كتب: المقالات (شيخ مفيد) ص 38- رسائل (شيخ انصاري) ص 174- المقاصد العليه (شهيد ثاني) ص 24و25- متشابه القرآن و مختلفه (ابن شهرآشوب) ص 211
20. وَ نادى فِرْعَوْنُ في قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي أَ فَلا تُبْصِرُونَ* أَمْ أَنَا خَيرٌْ مِّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ وَ لَا يَكاَدُ يُبِينُ* فَلَوْ لَا أُلْقِىَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَئكَةُ مُقْترَِنِينَ* فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كاَنُواْ قَوْمًا فَسِقِينَ (الزخرف- 51تا54)
21. قالَ فِرْعَوْنُ ما أُريكُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْديكُمْ إِلاَّ سَبيلَ الرَّشادِ (غافر-29)
22. قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْري لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونينَ (الشعراء-29)
23. قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (طه-71)
24. وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيي نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ (الاعراف-127)
25. وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُوني أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ (غافر-26)
26. قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنينَ (يونس-78)
27. قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ يُريدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما وَ يَذْهَبا بِطَريقَتِكُمُ الْمُثْلى (طه-63)
28. وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ يُريدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْكٌ مُفْتَرىً وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ (سبا-43)
29. قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (الشعراء-111)
منیع: پایگاه اطلاع رسانی عبدالحميد معصومی تهرانی
امروز: جمعی از خانواده های سرداران شهید دفاع مقدس و ایثارگران ۸ سال دفاع مقدس با مهندس موسوی و دکتر زهرا رهنورد دیدار و گفت و گو کردند.
به گزارش خبرنگار کلمه در این دیدار که در آستانه سالروز آزادی خرمشهر انجام شد، نخست وزیر دوران دفاع مقدس گفت: آنچه ملت ما امروز می خواهد همان سرمایه ای است که توانست معجزه آزاد سازی خرمشهر را بیافریند.
خاطراتی روشن از ایستادگی یک ملت
موسوی در این دیدار ضمن تشکر از خانواده های شهدا ، گفت: "خانواده شهدا شاهد یک دوره از ایستادگی یکپارچه ملت ما در مقابل هجمه های خارجی بودند.خانواده های شهدا و در کنار آنها ملت ما به خوبی به یاد دارند که آنچه باعث شد در دفاع مقدس یک وجب از خاک کشور را علیرغم قدرت دشمن و همکاری قدرت های بزرگ و قدرت های منطقه از دست ندهیم ، نه اسلحه بود و نه پول بلکه آنچه باعث پیروزی شد گفتمانی بود که همه ملت را در پشت سر جبهه های رزمندگان قرار می داد. همه ما خاطراتی روشن از ایستادگی ملت داریم."
ذهنیت خرافی دولتهای فاسد عامل بسیاری از شکستها
موسوی با اشاره به تاریخ جنگ های ایران در طول دویست سال گذشته گفت:" به دلیل جنگ های دویست سال گذشته ترسی میان مردم از دشمنان خارجی لانه کرده بود. در این دویست سال مناطق بسیاری از کشور ما جدا شد. اگر تاریخ دویست ساله منطقه را مطالعه کنیم ، پی خواهیم برد که ذهنیت خرافی و فاسد دولت ها تا چه اندازه در این جنایات و شکست ها دخیل بودند . آخرین آن از دست دادن بخش هایی از خاک کشورمان توسط پهلوی دوم بود."
موسوی گفت: "علیرغم کمک نظامی کشورهای منطقه به رژیم صدام و حمایت صریح آمریکا و شوروی از وی، ملت از این آزمایش بزرگ پیروز بیرون آمد و کمترین اثر این مقاومت هشت ساله رخت بربستن ترس ازکشته شدن و شهادت در راه حق و ارزش های پایه ای بود. "
آزادی و عدالت را باید با ایستادگی و صبر به دست آورد
وی به فیلم ها و مستند های ساخته شده در دوران دفاع مقدس اشاره کرد و گفت:"اگر به این تصاویر نگاه کنید تنها چیزی که در چشمان رزمندگان ، پدران ، مادران و آحاد ملت نخواهید دید ترس است و حذف این ترس بزرگترین عامل حفظ امنیت ملی ما در مقابل دشمنان خارجی بوده است.
وی افزود: "روحیه ایثار تنها سرمایه ای است که اکنون ملت ما هم در مقابل خطر هجوم خارجی و هم هجوم فساد و خودرایی و استبداد دارد. ایثار از دستاوردهای دفاع مقدس است. "
موسوی تصریح کرد: "آزادی و عدالت به صورت خود بخودی در اختیار مردم قرار نمی گیرد . نه آزادی و نه عدالت در حوزه عمومی داده شدنی نیست بلکه آزادی و عدالت را باید با فداکاری و ایستادگی و تدبیر به دست آورد و از آن حراست کرد. آزادی و عدالت با ایثار در سطح وسیع بدست می آید . برای نسل جوان ما مهم است ایرانی را که با چنگ زدن به فضیلت هایی همچون ایثار به دست اورده ، حفظ کند. با ایثار بود که خونین شهر دوباره خرمشهر شد."
به گفته نخست وزیر امام (ره) ،" آنچه ملت ما امروز می خواهد همان سرمایه ای است که توانست معجزه آزاد سازی خرمشهر را بیافریند . معجزه ای آنچنان بزرگ که امام (ره) فرمودند «خرمشهر را خدا آزاد کرد».این همان تفسیر از آیه «ما رمیت اذ رمیت» است . وقتی مردمی در راه اهداف بلند خدایی، خود را فانی دیدند این دست خداست که فجر پیروزی را می آفریند و با این نگاه است که ما می توانیم سوال کنیم که آیا صبح نزدیک نیست؟"
امتحانی بزرگ پیش روی ملت ما
موسوی افرود: "این روزها به دلیل رخنه فساد ، دروغ و بی تدبیری، ملت ما در مقابل امتحان های بزرگی قرار گرفته است.سقوط تولید ناخالص داخلی به نیم درصد در سال گذشته مانند از سر گذراندن یک حمله بزرگ از سوی دشمنان خارجی است. فشار این سقوط بر تولید گران است و فقر و بیکاری و بیچارگی سنگینی را به دنبال دارد، فشار به کارگران، معلمان ، کارمندان و روستائیان بیشتر است."
بازگشت یه مردم؛ این تنها راه حل است
وی با اشاره به راه حل جنبش سبز در این زمینه گفت:" جنبش سبز می گوید راه حل برگشت به سوی مردم است. راه حل در جلب حمایت مردم است و اینکار جز از طریق به رسمیت شناختن حق مردم برای حاکمیت بر سرنوشت خود ممکن نیست. فصل سوم قانون اساسی را بدون کوچکترین تغییری اجرا کنید . خواهید دید که دوباره دورنمای صبح امید پیدا خواهد شد."
وی خطاب به مسئولان گفت :"شما نمی توانید مسائل داخلی و خارجی را با بستن روزنامه هاو پر کردن زندان ها مهار کنید. احترام به ملت و احترام به کرامت ذاتی انسان ها خشت اول همه اصلاحات است. اینکه عده ای با چوب و چماق در زندان و بیرون زندان بر سر مردم بزنند همان سیاست های قاجاری ها است ."
تحریم ها ناشی از بی تدبیری است اما با آن مخالفیم
در این صف کشی بدون کوچکترین تزلزل در کنار ملتیم
موسوی گفت:" این روزها بحث تحریم علیه ملت ما شنیده شده است. ما گرچه وضعیت بوجود آمده را ناشی از سو تدبیر و ماجراجویی در سیاست خارجی کشور می دانیم ولی نمی توانیم با این تحریم که روی زندگی مردم اثر خواهد گذاشت موافق باشیم و در این صف کشی علیرغم آنکه وضعیت دشواری داریم، صف ما بدون کوچکترین تنازلی در مطالباتمان ، در کنار ملتمان است.
موسوی در خاتمه ماه خرداد را ماه بیداری و مقاومت توصیف کرد و با یادآوری زنجیره سبزی که سال گذشته از میدان تجریش تا میدان راه آهن کشیده شده بود ،گفت: "آن زنجیره ،زنجیره صلح و دوستی بود و کمترین بهره ای که ما از آن رویداد باید داشته باشیم این است که چهره دوزخی فشارها ، محدودیت ها و سرکوب ها نباید آن سرمایه عظیم اجتماعی را مورد تهدید قرار دهد. جنبش سبز باید همواره به دنبال نهضتی اخلاقی ، مردم دوست ، صلح طلب و دوستدار همه ملت باشد."
وی افزود:" جنبش سبز آحاد ملت و شهروندان را به خودی و غیر خودی تقسیم نمی کند و رشد فضیلت ها وتحقق مطالبات مبتنی بر عدالت و آزادی را یک وحدت فراگیر ملی می داند."
متن کامل سخنان میرحسین موسوی در این دیدار به زودی منتشر می شود.
امروز: در آستانه خرداد ماه، ماه دفاع از حقوق ملت، پایگاههای اطلاع رسانی جنبش سبز ایران بیانیه مشترکی را صادر کرده اند. متن کامل این بیانیه که سایت امروز نیز یکی از امضا کنندگان آن می باشد در پی می آید.
به نام خداوند
تاریخ پر افتخار ملت ایران به گونه ای رقم خورده است که خرداد ماه آن مزین به حماسه های بزرگی است که ملت ایران در دفاع از حقوق خود سراییده است. ادوار شهادت می دهند که ملت ایران در دوم خرداد با ایستادگی و استقامت حقوق خود را در برابر استبداد داخلی مطالبه کرد، با شهادت و ایثار در سوم خرداد تمامیت ارضی میهن را در برابر اشغالگر بیگانه پاسداری نمود و با مجاهدت و ایمان در پانزدهم خرداد استبداد داخلی و استعمار خارجی را در هم کوبید. پس تبلور ممارست خردادیمان در بیست و دوم خرداد ماه ۱۳۸۸ به ثمر نشست، آنجا که برای تغییر و سرنگونی دیکتاتوری دروغ، برای حاکمیت قانون، احیای ارزشهای انسانی و اشاعه اسلام رحمانی به پا خواستیم ولی متاسفانه در کمال ناباوری با انتخاباتی مهندسی شده روبرو شدیم. ملت آگاه ایران از پای ننشست و بار دیگر بیست و پنجم خرداد ماه بغض در گلو فرو بست، لبها را دوخت و با سکوت و آرامش به خیابانها آمد تا ازمجریان و ناظرین انتخابات بپرسد «رای من کجاست»، سوالی که با متانت پرسید و با آتش پاسخ شنید. خرداد آبستن این حماسه ها، طفلی را زایمان کرد که جنبش سبزش نامیدیم و امسال یکسالگی اش را بزرگ می داریم.
جنبش سبز مردمی آزادیخواه و عدالتجویی که سال گذشته همزمان با انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفت طی یکسال گذشته علی رغم سرکوبهای شدید حاکمیت توانسته پیام رهایی بخش خود را به لایه های مختلف اجتماعی برساند و امروزطیف وسیعی از طبقات اجتماعی اعم از کارگران، روستاییان، کارمندان، دانشگاهیان، مراجع تقلید و... را با خود همراه سازد. وهجمه وسیع تبلیغات بنگاههای دروغ پراکنی دولتی نتوانسته ذره ای تردید در حقیقت مسیر سبز پیشرویمان ایجاد کند و با وجود رویکرد خشن حاکمیت و به شهادت رساندن و مجروح ساختن معترضان و زندانی کردن هزاران نفر، مردم تیزبینانه تصمیم گرفتند تا با پرهیز از به دام افتادن در خشونتی که خواسته اقتدارگرایان است، فعالیت جنبش را از راه های دیگری ادامه دهند.
امروز فضای کار حرفه ای رسانه در ایران سیاه ترین و محدود ترین دوران خود را تجربه می کند. انحصار طلبان در ماه های بعد از انتخابات با بازداشت و زندانی کردن و احضار جمع کثیری از روزنامه نگاران متعهد و آزادیخواه ایرانی و توقیف روزنامه های اصلاح طلب تلاش کرده اند تا چرخه اطلاع رسانی آزاد را در ایران متوقف سازند ولی این امر سبب شد تا بسیاری از همکارانمان با کوچ از رسانه های کاغذی به فضای مجازی، رسالت اطلاع رسانی خود را ادامه دهند. همچنین جنبش توانست با بسط ایده هر شهروند یک رسانه از روایات شهروندان برای اطلاع رسانی در جامعه استفاده کند و با این استراتژی عملاً هر تاکتیک امنیتی و نظامی حاکمان را برای مقابله با جنبش سبز با شکست مواجه سازد.
در این میان پایگاه های اطلاع رسانی سبز نیز که از دل همین جنبش روییده اند و با تغذیه اطلاعاتی فرد فرد هموطنان سبزاندیش اداره می شوند، با تلاشی شبانه روزی و «همتی مضاعف» و با تکیه بر راهبرد «صبر و استقامت» می کوشند تا رسالت جنبش سبز را که همان اطلاع رسانی و آگاه کردن ملت، اعم از مخالف و موافق، از واقعیات پیش روست دنبال کنند. در این حوزه نیز حاکمیت اقتدارگرا با صرف مبالغ هنگفت از بیت المال و استخدام هکرهای بین المللی حرفه ای تحت پوشش «ارتش سایبری»، با حرکتهای تروریستی در حوزه ارتباطات مجازی، سعی دارد تا صدای رسانه های سبز را خاموش کند. این طرح های شیطانی هربار با تیزهوشی متخصصان رسانه های سبز خنثی می شود و آنچنان حسرت خاموشی صدای ما را به دل محفلهای دروغ پراکنی میگذارد که این یاس و شکست را با عنوان «حمایت بیگانه از رسانه های سبز» از تریبونهای رسمی و غیر رسمی خود منتشر می کنند.
ما پایگاه های اطلاع رسانی جنبش سبزملت ایران ضمن تبریک وتهنیت فرارسیدن ماه دفاع از حقوق ملت و ماه آگاهی و حق جویی، خرداد ماه، به ملت آگاه، سرافراز و آزاده ایران، اعلام می کنیم که تا لحظه پیروزی با ایستادگی و استقامت، رسالت اطلاع رسانی خود را ادامه می دهیم و تا روزی که استبداد از این مرز و بوم رخت برنبندد از پای نخواهیم نشست. همچنین یا آور می شویم که
* عنصر آگاهی اکسیر حیات جنبش سبز ایران است و برای تداوم این جنبش رسالت فرد فرد ما، بسط آگاهی در جامعه می باشد. لذا از تمامی سبزاندیشان دعوت می نماییم تا ابتکارات و راهکارهایشان برای عملیاتی کردن این مهم در جامعه را برای ما ارسال فرمایند.
* استقامت آنگونه که قول شریف «فاستقم کما امرت» است را سرلوحه کار خود قرار خواهیم داد و مطمئنیم بر اثر صبر در این راه نوبت ظفر آید «و ان الله مع الصابرین» محقق می شود.
* دفاع از حقوق شهروندان با هر گرایش و نگرش فکری را وظیفه انسانی و عقیدتی خود می دانیم و با همتی مضاعف در این مسیر گام بر می داریم. ما عمیقا اعتقاد داریم که «پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.»
* رمز تداوم مقتدرانه جنبش سبز ایران اتحاد اجزاء این جنبش است. پایگاه های اطلاع رسانی سبز نیز بنا دارند تا با همکاری و اتحاد بیشتر نمادی از همکاری و تعامل تمام گروه ها و فعالین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آزادیخواه ایران در راه رسیدن به آرمانهای همیشه جاوید استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی باشند.
* همانطور که در بیانیه ۱۳ میرحسین موسوی می خوانیم: «اگر به سوی تندرویهای بیدلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم». لذا تبیین اصول مقاومت مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت را به عنوان تاکتیک اصلی برای فراگیر کردن گفتمان جنبش سبز در سراسر ایران و میان هموطنان خارج از کشور می دانیم و برای توسعه و تعمیق این گفتمان در میان همه اقشار اجتماعی، علی الخصوص گروه هایی که به دلیل شرایط خود دسترسی مستقیم به فضای مجازی و گردش آزاد اطلاعات ندارند، به تحقق شعار «هر فرد یک رسانه» همت بسته ایم.
* پایگاه های اطلاع رسانی سبز ایران به عنوان بخشی از چرخه اطلاع رسانی جنبش در شرایط کنونی و در آستانه سالگرد خروش ملی 22 خرداد، مردم، این رهبران حقیقی جنبش سبز را به استقامت و ابرام در مطالبه خواسته های قانونی خود برای احیای اصول از دست رفته قانون اساسی فرا می خوانند. همانگونه که مهندس میرحسین موسوی و حجه الاسلام و المسلمین مهدی کروبی بارها تاکید کرده اند، از مردم می خواهیم که با هشیاری و استقامت توامان بنیان فکری امپراطوری دروغ را در هم شکنند و با پیگیری اعتراضات مسالمت آمیز و دور از خشونت خود، استبداد را به زانو در آورند. این آیین، پیمان ما و ملت تا حصول نتیجه نهایی و کوچ استبداد از جامعه مان خواهد بود.
پایگاه خبری امروز
پایگاه خبری تحول سبز
پایگاه راهبردی، تحليلي و خبری جرس
پایگاه خبری سحام
پایگاه خبری میزان
پایگاه خبری ندای سبز آزادی
پایگاه خبری رای من کجاست
امروز: رحیم همتی از هواداران جنبش مسلمانان مبارز و از فعالان ملی - مذهبی، که طی ماههای بعد از انتخابات ریاست جمهوری، دو بار مورد بازداشت و چندین مرتبه احضار قرار گرفته بود، طی احضاریه ای جدید، به شعبه ۲۸دادگاه انقلاب تهران فراخوانده شد.
به گزارش جرس، همتی برای بار اول، یکم تیر ماه ۸۸به مدت یک ماه در بند دو- الف سپاه بازداشت و مورد ضرب و شتم فراوانی قرار گرفته بود و بازداشت دوم وی مصادف بود با دستگیری های گسترده پس از وقایع خونین عاشورای ۸۸، که با یورش مسلحانه ماموران امنیتی در روز بیست و هفتم دی ماه در منزلش بازداشت گردید.
این گزارش خاطرنشان می کند وی در دوران بازداشت، در بندهای انفرادی و عمومی دو الف، ۲۴۰، اندرزگاه ۷و بند ۳۵۰محبوس بود، که نهایتا ۲۶اسفندماه، با قید وثیقه از زندان آزاد گردید.
دادگاه انقلاب طی احضاریه ای کتبی، رحیم همتی را برای نهم مرداد ماه، به شعبه ۲۸فراخوانده است.
هم اکنون ادامه بازداشت مهندس امیرخسرو دلیرثانی، عضو دیگر جنبش مسلمانان مبارز نیز، باعث نگرانی خانواده و دوستان وی شده است. این فعال ملی- مذهبی، پس از گذارندن شش روز مرخصی، هفتم فروردین به زندان اوین بازگشته بود.دلیرثانی هفته گذشته طی یک دادگاه از پیش تعیین شده و بدون اطلاع خانواده و وکیل اش به 4 سال حبس تعزیری محکوم شد.
منبع: جرس
۱۳ سال از شروع اولین حرکت مردم ایران برای اصلاح کج رفتاری هایی که در نظام جمهوری اسلامی شکل گرفته می گذرد. تفکر اصلاحات از همان ابتدا با شعار بازگشت به اصول انقلاب اسلامی و عمل به قانون اساسی به عنوان میثاق ملی وارد صحنه رقابتهای سیاسی شد. اصلاحات بارها اعلام کرد که در چارچوب قانون اساسی حرکت می کند و گفتمانی بود که به امید استفاده از ظرفیت های قانون اساسی شکل گرفت.
از همان ابتدای شروع حرکت اصلاحی، عده ای که منافع شخصی یا گروهی خود را در خطر می دیدند، با کارشکنی و سنگ اندازی در مسیر این حرکت مردمی، سعی کردند تا دولت و دیگر نهادهای منتخب مردم را بی خاصیت جلوه دهند و به جامعه نشان دهند، کسانی که برای اصلاح امور مملکتی بر گزیده اید توانایی به مقصد رساندن این بار را ندارند. بدین ترتیب مخالفین اصلاحات درصدد بودند تا با ناتوان جلوه کردن اصلاحطلبان، ملت از آنان نا امید شده و با از دست دادن محبوبیتشان صحنه را ترک کنند. در این تنگنظری ها، منافع ملی به بهانه به خطر افتادن ارزش های اسلامی قربانی تمامیت خواهی عده ای شد که هر کدام به نوعی امروز مناصب بالای کشوری و لشگری را به میمنت انتصاب یا مهندسی انتخابات اشغال کرده اند.
به زعم سردمداران ستاد ضد اصلاحات، آن کارشکنی ها نتوانست برای مدت طولانی مردم ایران را از اصلاح امور و مطالبه خواسته های قانونی خود نا امید کند. نهضت آگاه سازی که با جریان اصلاحی دوم خرداد در جامعه شکل گرفت توانست اقشار مختلف جامعه را نسبت به حقوق خود آگاه سازد و همین عنصر آگاهی در کنار بی کفایتی و فریبکاری جریانهای دولتی، جنبش سبز مردم ایران را آفریده که در آستانه یکسالگی آن به سر می بریم.
دوم خرداد که به حق می توان آنرا آستانه تحول سیاسی مدرن در جمهوری اسلامی نامید دارای دستاوردهای بسیار است که از آن جمله به موراد زیر اشاره می کنیم:
* دوم خرداد فرهنگ اصلاح را در درون ادبیات حاکمیت بنیان نهاد به گونه ایکه امروز همان کسانی که روزی در مسیر اصلاحات سنگ می انداختند و اصلاحطلبان را تجدیدنظرطلب می نامیدند، خود دم از نیاز به اصلاح می زنند و با شعار تغییر وارد صحنه های انتخاباتی می شوند.
* دوم خرداد کشور را از بحرانی که امروز کشورهای همسایه مان نظیر عراق و افغانستان دچار آن شده اند نجات داد. بسیاری از مخالفان سرسخت اصلاحات به خوبی می دانند که چگونه پشتوانه مردمی یک دولت و حمایتهای قاطع ملت از تفکر اصلاحی توانست کشور را در برابر حمله آمریکا و متهدانش بیمه کند.
* دوم خرداد و دولت برآمده از آن نشانگر روحیه دوستی و بخشندگی ملتی بود که سالها با استبداد داخلی و خارجی مبارزه کرده و با اشتیاقی شگفت انگیز میل در جبران عقب ماندگی هایی داشتند که سالها استنبداد به آنها تحمیل کرده بود.
* دوم خرداد یعنی عشق به وطن، یعنی پایبندی به ارزش های ملی، یعنی امید و خودباوری، یعنی بیعت با اسلام رحمانی، یعنی زنده باد مخالف من، یعنی ایران برای همه ایرانیان، یعنی باور قهرمانی ملت، یعنی آشتی ملی.
* دوم خرداد یعنی طرد استبداد و خودکامگی، طرد دروغ و سیاست پشت پرده، طرد حذف فیزیکی مخالفان حتی به قیمت رسوایی دستگاه اطلاعات، طرد قهرمان پروری، طرد خرافات.
امروز دوم خرداد است. روزی که ملت ایران با تاسی به آن ۲۲ و ۲۵ خرداد را آفرید. دوم خرداد، خجسته روز قیام ملت برای استیداد زدایی، بر همه ایرانیان مبارک باد.
امروز: در اولین روز از خرداد ماه ۸۹، تجمع دانشجویان دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز، توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی های بسیج، به خشونت کشیده شد و تعدادی از دانشجویان زخمی و بازداشت شدند.
تجمع امروز در پی فراخوان فعالان دانشجویی دانشکده فنی دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز - در آستانه دوم خرداد و همچنین سالگرد انتخابات ریاست جمهوری - صورت گرفته بود و در همین رابطه صدها تن از دانشجویان آن واحد دانشگاهی دست به تجمع گسترده زدند.
به گزارش منابع خبری جرس، از ساعات اولیه بامداد امروز، فضای آن واحد دانشگاهی به شدت امنیتی بود، به حدی که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و همچنین لباس شخصی ها در داخل دانشگاه مستقر شده و نیروهای گارد ضد شورش نیز، خیابانهای اطراف دانشکده را به محاصره در آورده بودند.
این گزارش خاطرنشان ساخت نیروهای امنیتی مانع ورود بسیاری از دانشجویان شده، به طوری که از صبح امروز بیش از پنجاه نفر از دانشجویان ممنوع الورود به محوطه دانشگاه شدند.
در ادامه آمده است با پایان یافتن کلاس های نوبت صبح ونزدیک شدن به زمان تجمع، رفته رفته بر تعداد دانشجویان اضافه شد و تجمع با سر دادن شعار "یا حسین، میر حسین" آغاز گردید و با شعارهای "دانشجوی با غیرت حمایت"، "دانشجوی زندانی آزاد باید گردد"، ادامه یافت.
دانشجویان همچنین با خواندن سرود یار دبستانی و سخنرانی یکی از فعالان دانشجویی، به تجمع خود پایان دادند.
این منبع خبری حاضر در صحنه، در ادامه خبر داد "نیروهای امنیتی و بسیج، با ضرب و شتم و خشونت گسترده، قصد بازداشت تعدادی از دانشجویان را داشتند که تا لحظه ارسال خبر، چهار تن از دانشجویان در حالیکه به شدت بر اثر جراحات وارده دچار خونریزی شده بودند، در داخل دفتر انتظامات بازداشت بوده و از انتقال آنها به بیمارستان جلوگیری گردید.
از تعداد دانشجویان بازداشتی و زخمی های دیگر، گزارشی منتشر نشده است.
گفتنی است این برای چندمین بار بود که تجمعات اعتراضی دانشجویان این دانشکده به خشونت کشیده می شود و این در حالی است که دکتر «گذشتی»، رئیس دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز، پیش از این قول جلوگیری از تکرار چنین حوادثی را داده بود.
دانشجویان معتقدند ورود آزادانه لباس شخصی ها و نیروهای امنیتی و ضرب و شتم دانشجویان در محوطه دانشگاه، بدون هماهنگی با ایشان صورت نمی گیرد و همچنین صدور احکام سنگین و بی سابقه ممنوعیت از تحصیل و تبعید مکرر دانشجویان و گماردن دکتر افتخاری بر مسند ریاست دانشکده فنی جهت امنیتی تر کردن فضای دانشگاه صورت می گیرد.
در ترم تحصیلی جاری بیش از پنجاه ترم حکم تعلیق از تحصیل و تبعید برای دانشجویان واحد تهران مرکز صادر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر