خبر / رادیو کوچه
محمد نوریزاد، فیلمساز منتقد جمهوری اسلامی، در واکنش به انتشار فیلمی درباره وی، اظهار داشت: «من خودم را حتا برای نابودی هم آماده کردم. این مسایل که چیزی نیست. من آبروی خودم را کف دستام گذاشتهام.»
این در حالی است که اباذر نوریزاد، فرزند محمد نوریزاد، شامگاه شنبه، 10 دسامبر در گفتوگویی با رادیو کوچه، عنوان کرده بود «فیلمها بخشی از یک پروژه داستانی بوده است که توسط عوامل امنیتی از منزل آنها ربوده شده بود.»
این فیلم هفت دقیقهای با یک روایت به طور کامل سینمایی به توضیح در مورد وضعیت آقای نوریزاد در زندان میپردازد و با استناد به بخشهایی از این فیلم که به نظر میرسد نماهایی در زندان انفرادی است سعی دارد رفتارهای وی را ساختگی و با برنامهریزی قبلی نشان دهد.
اما به گزارش روز، محمد نوریزاد میگوید: «من هنوز به دلیل کندی سرعت اینترنت موفق نشدهام این فیلم را به طور تمام و کمال ببینم و تنها چند دقیقه اول آن را مشاهده کردهام. گرچه با گفتاری که همان ابتدای فیلم گذاشتهاند، میتوانم تصور کنم که چگونه فیلمی بوده است. با توجه به اینکه نوشته شده بود این قسمت اول است، احتمالن باید منتظر سریالی در این زمینه باشیم.»
وی اضافه میکند: «من مشغول ساختن فیلمی محرمانه برای رهبری بودم. برای تهیه این فیلم سلول انفرادی ساخته بودم، بازجوییها تصویر شده بود، دادگاه، اتفاقاتی که در زندان افتاده بود و… حدود هشتاد روز پیش، عدهای از اطلاعات سپاه با یورش به منزل ما، این فیلمها را به همراه هارد کامپیوتر، کامپیوتر و وسایل دیگر بردند. حتا در سلول انفرادی را نیز به عنوان سند همراه خود بردند. من به این برادران نامه نوشتم و به آنها گفتم که این فیلمها حق من است. شما خود بارها گفتید چرا مسایل را به طور خصوصی با رهبری در میان نمیگذاری؟ من هم مشغول ساختن فیلمی محرمانه بودم برای رهبری. نه عکسی و نه خبری از این فیلم جایی منتشر نکردم. در آخر نامه هم صراحتن نوشتم که اگر تا یک ماه این فیلمها را به من پس ندهید، «آبشاری از اسید» بر شما خواهیم بارید. که ندادند و من هم شروع کردم به نوشتن نامههای جدید.»
نوریزاد همچنین میگوید که در این نامه اعلام کرده اگر فیلمها را به وی پس بدهند، آنها را مرتب کرده و تحویل این افراد خواهد داد.
این کارگردان سینما، همچنین میگوید: «این فیلمها پاک کردن صورت مسئله است. فرض بگیریم صورت مسئله نوریزاد را پاک کردید، او را تخریب کردید، صورتمسئله جنایتها و خونهایی که ریخته شده است که قابل پاک نیست. به جای تخریب افراد، به اوضاع مملکت سامان دهید.»
وی ادامه میدهد: «من خودم را حتا برای نابودی هم آماده کردم. این مسایل که چیزی نیست. من آبروی خودم را کف دستام گذاشتهام.»
وی در خصوص انگیزه اصلی ساخت این فیلم عنوان کرد: «من در تمام نامههایام بااحترام با آقای خامنهای صحبت کردهام. این روش من است و معتقدم که صحبت کردن با احترام و خارج نشدن از دایره ادب، تاثیر به مراتب بیشتری دارد».
نوریزاد با بیان این سخنان، ادامه میدهد: «هرگز هم از دایره نزاکت خارج نخواهم شد. هر رفتاری با من شود، هر چه توهین کنند، باز هم من از دایره نزاکت خارج نمیشوم. به هر حال هنوز امیدوارم که این نامهها بتواند تاثیری بگذارد. این راز جهان هستی است که باید تا آخرین لحظه امیدوار بود به تغییر در رفتارهای انسانی.»
وی درباره این امیدواری و امکان اثرگذاری نامهها برای تغییر رفتار رهبر جمهوری اسلامی، میگوید: «وقتی نامهای را علنی منتشر میکنیم، در واقع مخاطب آن به هزاران و میلیونها میرسد. این نامهها فراتر از فرد میرود. هدف آنها میشود امید به تغییر و اصلاح برخی روشها، روشنگری درباره اتفاقاتی که در جامعه میافتد.»
وی در خصوص تغییر در لحن نخستین نامهها به رهبر جمهوریاسلامی و نامههای اخیر تاکید کرد: «نامه اول من نامه عاشقانهای بوده است. با همه علاقهای که به ایشان داشتم و نوشتم که اگر ایشان را پدر خطاب کنیم، این ملت فرزندان ایشان هستند و کدام پدری به فرزندان خود آسیب وارد میکند؟ با این همه هنوز هم ایشان را با همان لحن محترمانه نامههای اول خطاب قرار میدهم و هیچ بیاحترامی در نامههای من نمیبینید.»
وی در ادامه تصریح کرد: «من، محمد نوریزاد، یک فرد مستقل هستم. نوشتهها و آثار من موجود است. هرگز و حتا به مدت یک دقیقه نه در جناح راست بودهام و نه در جناح چپ. به هر دو جناح انتقاداتی داشتهام و همواره از رهبر جمهوری اسلامی دفاع کردهام. به امید پیشرفت جامعه و به امید سامان شدن اوضاع کشور. اما بعد از اتفاقاتی که افتاد وفجایعی که آشکار شد، پایداری بنده بر مواضع پیشین نه تنها درست نبود، بلکه میتوانست مجرمانه باشد. اگر به همان روند ادامه میدادم، در واقع شریک جرم میشدم. به همین دلیل مواضع خودم را روشن کردم.»
نوریزاد، همچنین با اشاره به سخنانی که در فیلم درباره فرزند وی، ابوذر نوریزاد، بیان شده، اینگونه اظهارنظر میکند: «این رفتارها، همان رفتارهای دوران بازجویی است. در دوران بازجویی هم به من و خانوادهام توهین میکردند. تاختن به فرزند من هم، دلیلی ندارد جز اینکه ما را تحت فشار قرار دهند. آنهم درباره وقایعی که مستند است. یکی از افراد سپاه میگفت که این فیلم، صهیونیستیترین فیلمی بود که میشد ساخت. و همسر من پاسخ داد: اگر این فیلم صهیونیستی بود، پس نام رفتارهای شما چیست؟»
نوریزاد گفت: «در این فیلم هم چیزی جز واقعیت نیست. فیلمی است مستند از آنچه در زندان بر من رفته است. از رفتارهایی که با من شد و برایم پرونده ساختند. هیچ نکته غیرواقعی یا اغراقآمیز در این فیلم وجود ندارد. در این فیلم کسی جز من هم حضور ندارد. تنها هنرپیشه فیلم خودم هستم.»
بیشتر بخوانید:
«ویدئو نوری زاد ساختهگی است»
خبر / رادیو کوچه
روز یکشنبه، 11 دسامبر، شعبه سوم دادگاه تجدیدنظر استان مازندران، حکم آریا آرامنژاد شاعر و فعال فرهنگی را پس از سی و چهار روز بازداشت، اعلام، که بر اساس آن وی به شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
وی پیشتر از سوی دادگاه انقلاب، به 9 ماه حبس محکوم شده بود.
بر اساس گزارش رسانههای مخالف دولت جمهوری اسلامی، همچنین احکام برخی دیگر از فعالان استان مازندران، نیز ابلاغ شده است.
بر اساس این احکام، احمد میری ۱۲ ماه. علیرضا شهیری ۹ ماه، علیرضا فلاحتی، محمدرضا ملکی، محمد معصومیان و مصطفی ابراهیمتبار هر یک ۶ ماه و علیاکبر سروش ۴ ماه حبس تعزیری محکوم شدند.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت آریا آرامنژاد، آهنگساز و فعال فرهنگی»
اردوان روزبه / رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
پناهجو، شاید تعریف خیلی پیچیدهای نداشته باشد، مفهموم این اسم در آن هویدا است. کسی که به دلیل رنج و مشکلی که با آن در جایی روبهرو است به جایی دیگر پناه میآورد و یا پناه میجوید. اما بدون شک شرایط یک پناهجو به راحتی که اسمش را میآوریم نیست.
به طور تقریبی میتوانم گفت مسیر پناهجویی فاصله بسیار طولانی است بین مبدا یا کشوری که موطن پناهجو است تا مقصد یا کشوری که در آن سکنا میگزیند.
پناهجویی پروسه سختی است. این جملهای است که از هر کس که سابقه پناهجویی داشته باشد میتوانید بشنوید. شروعی که تو در آغاز آن نقش داشتهای ولی در پایانش خیلی نمیتوانی نقشی بازی کنی. ممکن است یک پروسه پناهجویی از ماهی آغاز شود و حتا تا یک دهه ادامه بیابد.
دوستی را میشناختم که هنرمند بود. در مشهد کار تاتر میکرد. یادم میآید در آمستردام وقتی او را دیدم بسیار شاد بود. میگفت میتواند برای خودش از این به بعد برنامهریزی کند و به یک زندگی منسجم بیاندیشد. او یازده سال بود منتظر پاسخ پناهندهگیاش بود.
اما همهجا اینگونه نیست. بسیاری از ایرانیان بعد انتخابات به دلیل افزایش فشارهای اجتماعی و سیاسی و محدودیت در فعالیتهای حرفهای، سختترین مسیر را با معرفی خود در یک کشور دوم به عنوان پناهجو به دفتر سازمان ملل انتخاب کردند.
عمده این افراد معمول اولین اسکانشان کشور ترکیه است. چرا که هم جواری مناسب و امکان خروج از مرزهای غیرقانونی و وجود ساز و کار لازم که ناشی از سی سال حضور پناهجویان ایرانی در این کشور است فرصت را نسبت به سایر کشورها بهتر فراهم کرده است. معمول پناهجویان در کشور دوم خود را به نمایندگی سازمان ملل -کمیساریای عالی امور پناه جویان- معرفی میکنند و با طی یک پروسه که گاه بلند و گاه کوتاه است منتظر معرفی کشور سوم شده و بعد راهی این کشور میشوند این همان بخش از ماجرا است که توام با انتظار و عدم امکان کار و بحرانهای شدید روحی همراه است.
نزدیک به چهار سال قبل بود که در مالزی یک پناهجوی ایرانی پس از سالها انتظار به دلیل جواب منفی خود را در برابر دفتر سازمان ملل در کوالالامپور به آتش کشید. اگرچه برخی معتقدند وی وضعیت روشنی در مورد پناهجویی خود نداشت اما وضعیت برخی دیگر نیز که اینک چند سال است در انتظار هستند بهتر از این نیست
اما یکی دیگر از کشورهایی که این روزها حضور پناهجویان ایرانی در آن بارز شده کشور مالزی است. مالزی که به دلیل شرایط ساده ورود برای ایرانیان امکان مناسبی برای خروج از ایران محسوب میشود. این روزها شاهد حضور بالغ بر ۳۰۰ خانواده پناهجوی ایرانی است که در نوبت مصاحبه با کمیساریای عالی پناهجویان سازمان ملل قرار دارند.
اگرچه آمارهای روشنی در اختیار نیست اما به نظر میرسد در مجموع قریب به هزار ایرانی پناهجو در کشور مالزی در انتظار نوبت مصاحبه و بررسی پرونده هستند. بر خلاف کشوری مانند ترکیه که این روال از سرعت به طور نسبی بالاتری برخوردار است در مالزی روندی کند، انتظار را برای پناهجویان رقم میزند.
نزدیک به چهار سال قبل بود که در همین کشور یک پناهجوی ایرانی پس از سالها انتظار به دلیل جواب منفی خود را در برابر دفتر سازمان ملل در کوالالامپور به آتش کشید. اگرچه برخی معتقدند وی وضعیت روشنی در مورد پناهجویی خود نداشت اما وضعیت برخی دیگر نیز که اینک چند سال است در انتظار هستند بهتر از این نیست.
اگر بخواهیم نظر خود پناهجویان را در مورد این اوضاع بشنویم خیلی از آنها معتقدند روابط بین ایران و مالزی در این طولانی شدن دخیل است. گروهی دیگر کشور مالزی را که سعی در دوری از تنشهای سیاسی و بحرانهای این چنینی دارد، دخیل میدادند و گروهی دیگر نیز عدم تخصص مسوولان این بخش در دفتر کمیساریای عالی را در مالزی دلیل دیگر. اما آن چه مسلم است تمام اینها باعث شده است که امروز پناهجویان ایرانی وضعیت روشنی در کشور مالزی نداشته باشند.
اما گروه عمدهای از پناهجویان ایرانی در مالزی کسانی هستند که به دلیل تغییر دین از کشور ایران رفتهاند. آنها میگویند که در کشور مالزی هم که کشوری مسلماننشین است همین وضعیت نگرانکننده حاکم است. مسلمانان به طور عمده کسانی که از اسلام بر میگردند را «محدورالدم» میدانند.
روند بررسی پروندهها در کمیساریای عالی پناهجویان در مالزی بسیار نفسبر است. این مارتن سنگین در ابتدا با تشکیل پرونده آغاز میشود و بعد مصاحبه اول و دوم و مدارک و غیره که گاه در مالزی بین دو بخش از این مسیر بیش از یک سال انتظار وجود دارد.
موج افزایش مراجع به سازمان ملل که اینک در مالزی شامل برخی روزنامهنگاران و فعالان سیاسی و غیرسیاسی و کسانی که به هر روی به امید هوای تازهتر در انتظار هستند، این روند را سختتر هم کرده است. برخی منبعها که با رادیو کوچه در ارتباط هستند اشاره میکنند که در چند ماه گذشته تعدادی از همین روزنامهنگاران رد شدهاند.
پرونده پناهجویی در کشور مالزی برای ایرانیان از اما و اگرهای بسیاری برخوردار است. این گزارش در بخشهایی دیگر به سایر پناهجویان و منتظران در مسیر رفتن به کشوری دیگر میپردازد.
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
دیروز سالگرد پیداشدن جسد «محمد جعفرپوینده» یکی از قربانیان قتلهای سیاسی و عقیدتی بود که به قتلهای زنجیرهای مشهور شد. در جریان این سری قتلها، به ادعای حکومت فقط چهار قربانی به نامهای «داریوش فروهر» و همسر او «پروانه اسکندری»، «محمد مختاری» و «محمد جعفرپوینده» وجود داشت. بعدها البته به وسیله شماری از منتقدان حکومت و روزنامهنگاران و کنشگران اصلاحطلب نامهای دیگری نیز افشا شد که در سالهای پس از انقلاباسلامی به وسیلهی عوامل نظام به قتل رسیده بودند. همچنین به تدریج آشکار شد که این پروژه در مواردی نیز همچون قصد به دره افکندن اتوبوس حامل شماری از نویسندگان، ناکام بوده است.
درست است که آمریت، فرماندهی و برنامهریزی برای انجام این قتلها به طور رسمی بر گردن شماری از افراد حکومت انداخته شد اما آیا چنین رفتاری تنها برآمده از نگاه و ایدئولوژی جمعی محدود در درون نظام بود؟ نسبت شهروندان جامعهای به نام ایران در این میان چه بوده و هست؟ سال 1373 و در روزهایی که خبر به قتل رسیدن مهندس «حسین برازنده» در شهر «مشهد» و در میان روشنفکران و منتقدان پیچیده بود و هنوز چرایی و چگونگی آن به درستی آشکار نشده بود، گرچه که بیشتر افراد با دیده نفرت به چنین برخوردی با یک دگراندیش مینگریستند اما از سویی دیگر جسته و گریخته خود آن مرحوم را نیز در رغمزدن سرنوشتش بیتاثیر نمیدانستند. آنها بر این باور بودند که «برازنده» در نقد نگاه دینی رایج در جامعه و تفسیر تازهای از دین، مذهب و کتبآسمانی تندروی کرده است. حقیقت تلخ ماجرا این است که «حسین برازنده» از مدتها پیش در ذهن آنان نیز تکفیر شده بود.
اگر دایرهی این نگاه را به تمامی افراد جامعهی ایرانی گسترش دهیم با حقیقتی تلخ روبهرو میشویم که شاید پذیرفتن آن برایمان سخت باشد، اما اگر با خودمان صادق باشیم به وجود آن گواهی میدهیم. ما ایرانیان از دیرباز و در اذهانمان دست به قتل کسانی زدهایم که با نوع نگاه و نگرش ما به هستی در تضاد بودهاند و به قول معروف اگرچه بر زبان نراندهایم اما اگر کسی آنها را حذف میکرد هم چندان ناخشنود نمیشدیم. البته و صدالبته که این رفتار همیشه اینقدر خشن نبوده است اما در نسبتهای مختلف تا جایی پیش رفته که زندگی را بر اقلیتهای فکری، جنسی، قومی و مذهبی سخت کرده است. نمیدانم آیا در ایران تجربهی زندگی به عنوان یک اقلیت فکری، قومی و یا مذهبی را در میان اکثریت ناهمخوان داشتهاید یا نه اما در بیشتر موارد شرایط غیرقابل تحمل بوده و هست. کودک که بودم در «مشهد» و پیش از انقلاب در محلهمان خانوادهای «بهایی» زندگی میکردند که از هر نظر انسانهای شریف و درستکاری بودند اما برخورد همسایگان با آنها در اکثر موارد فاجعهآمیز بود. این رفتارها کار را به جایی رساند که آن خانواده با وجود داشتن علایق و دلبستگیها و خاطرات بسیار به آن محل، مجبور به ترک آنجا شدند.
چنین نگاهی پس از انقلاب تشدید شد و جنبههای عمومی آن شدت گرفت و آشکارا بر زبان آمد. جمعیت دهها هزار نفره به خود اجازه میدادند تا در خیابانها آزادانه شعار بدهند که «مرگ بر کمونیست که میگه خدا نیست». انسانها به روشنی خواستار مرگ کسانی میشدند که از نظر اعتقادی و ایدئولوژیکی با آنان همعقیده نبودند. دایرهی این تفکر فقط به مذهب و ایدئولوژی محدود نبوده و نمیشود. مردم جامعهی ما از مردن یک فرد معتاد ناراحت که نمیشوند هیچ، برخی خوشحالی خود را نیز پنهان نمیکنند. با تاسف فراوان باید پذیرفت که هنوز نگاه اکثریت تودهها در ایران به روسپیان، دگرباشان و دگراندیشان نگاهی یکسان و حذفی است. عموم ایرانیان ممکن است که خود دست به کشتار آنانی که شیوه زندگی و رفتار اجتماعی و فردیشان را نمیپسندند نزنند، اما از شنیدن خبر مرگ آنان نیز دلخور نخواهند شد. شاید روزی و به مدد قانون و نیروی قهریه بتوان از وقوع قتلهای فیزیکی اقلیتهای فکری، جنسی و یا مذهبی در ایران جلوگیری به عمل آورد اما خشکاندن ریشههای عمیق این تنفر در اندیشهی ما ایرانیان به راحتی امکانپذیر نیست.
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
زندگی مشترک در کشور ما شکل متفاوتی از مابقی کشورها دارد. صد البته که آداب و آیین و رسوم در کشورهای مختلف متفاوت است و هر جا قوانین خاص و مربوط به خود را دارد. اما در کشور ما قضیه ازدواج گاهی تبدیل به یک مسئلهی مضحک میشود. مسئلهای که یک پیوند و با هم بودن مشترک را تبدیل به یک کارزار میکند، از ابتدا تا انتها. غرض از نوشتن این متن به هیچ عنوان، توهین به آداب و رسوم و باورها نیست. فقط شاید کمی تامل که بتوانیم با رفتارهایی سادهتر و به دور از پیچیدگیهای گاه مغرضانه یک جریان مشترک با زیربناهایی مستحکمتر بسازیم. و اگر هم به فرض این زیربنا را به اشتباه ساختیم برای دوباره بازساخت آن مجبور نباشیم تا یک بنای عظیم را تخریب کنیم که ضریب تخریب چنان بالا باشد که تا سالها تاوانش را بپردازیم و به طور مداوم به روزهای هدر رفتهی عمر خود بیفزاییم.
زندگی مشترک در اصل چه تعریفی دارد؟
به نظر میرسد، زمانی که دو فرد، احساس کردند، علایق و سلایق و ویژگیهای مشترکی در زندگیشان وجود دارد و پارامترهایی که میتوانند، در کنار یکدیگر یک زیست مسالمتآمیز داشته باشند، میتوانند یک زندگی مشترک تشکیل بدهند. و به طور لزوم این زندگی مشترک دلیل خاصی برایش تعریف نشده است که تا مادامی که دو نفر زنده هستند ادامه پیدا کند، به ضرب و زور و گذشتن از بسیاری از ایدهآلهای زندگی فردی. گاهی دو نفر در سن بیست سالگی به نکات مشترکی میرسند و یکی از آنها در سن سی سالگی تغییرات عمدهای میکند، به طور مثال دو نفر با باورهای مذهبی با یکدیگر وارد زندگی مشترک میشوند، در طی ده سال آینده، افکار یکی از آنها به جهات دیگری میل میکند، تا جایی که به یک لامذهب تبدیل میشود. حالا این مسئله به طور حتم دلیلی برای جدایی آنها نیست، زیرا زمانی با تمام این تغییرات، ارزشهای و فاکتورهای دیگری در زندگیشان وجود دارد، که این مسئله هیچ تخلخلی در اصل زندگی اشتراکیشان بهوجود نیاورده و مسالمتآمیز ادامه میدهند. اما گاهی دقیقن برعکس این مسئله اتفاق میافتد و هر دو طرف افکار دیگری برایشان مهم و تاثیرگذار است، پس بنابراین با مشقت یکدیگر را به هزار و یک دلیل تحمل میکنند و از هم جدا نمیشوند. زیرا جدایی تابویی است که در ذهن بسیاری از افراد جا افتاده است. با شعار سراسر پوچی با لباس سپید رفتن و با همان که مصداق کفن است برگشتن شروع شده است و کماکان ادامه دارد. اینگونه میشود که افراد به ورطهی ریاکاری میافتند و شروع به بازیهای دردناکی میکنند، که گاهی مانند گردابی سهمگین میشود که افراد زیادی را به داخل خود میکشد. مانند یک خانوادهای که بنیانشان از پای بست ویران است. پدر، مادر و فرزندان مفلوکی که در این خانوادهها به دنیا آمدند.
مسئلهی دیگر برای ادامهی یک زندگی مشترک اشتباه، این مسئله است که ازدواج مصداق یک آیین قبیلهای است، یعنی پیوندها در ایران به گونهای است که دو قبیله با یکدیگر پیوند میخورند، بنابراین گاهی که دو شخص، در زیر یک سقف مشترک دوام نمیآورند، در واقع برای نداشتن این زندگی مشترک میباید که حلقههای دو خانواده را از یکدیگر بگسلند، و دو خانواده مانند دو قبیله در دو جبهه قرار گرفته و شمشیر را برای یکدیگر از روی میبندند. بنابراین باز هم به سادگی نمیتوان یک زندگی مشترک را ترک گفت، چون پدر، مادر، خاله، عمه و دایی نیز در این زندگی دخیل هستند. قلب بیمار پدر، روح آزردهی مادر و آبروی خانوادگی تا سالها دو فرد را که هیچ نقطهی اشتراکی به جز سوهان کشیدن به روح یکدیگر برایشان باقی نمانده کنار هم نگه میدارد.
مسئلهی بعد این است که ما یاد نگرفتهایم و به عبارت بهتر در فرهنگ ما چنین جای نیفتاده است، که دو شخص در زمانی که حس میکنند که باید در کنار هم باشند، ازدواج کنند و زندگی مشترکی داشته باشند، زمانی که دیگر نمیشود، دیدگاهها تغییر میکند و هزار و یک عامل بهوجود میآید که ادامهی زندگی مشترک را ناممکن میسازد، جدا شوند. جدایی زهر کشندهای نیست که به حلق دو طرف ریخته شود، فقط گسست حلقههای ارتباطی است که ممکن است از نوعی گسسته شود و با شکل دیگری از ارتباط تعریف شود. مثلن میتواند ارتباطی دوستانه باشد، بین دو نفر که تنها نتوانستند، زیر یک سقف مشترک بمانند. به طور لزوم دو فرد که از یکدیگر جدا میشوند، دشمن هم نیستند. بلکه فقط نتوانستند، اشتباه کردند، و نشده است.
جدایی و زندگی نکردن و ادامه ندادن بخشی از زندگی است، بخش مهمی که نمیتوان نادیدهاش انگاشت، باید یاد بگیریم و این فرهنگ را داشته باشیم که با جدایی زندگیها به پایان نمیرسد، سخت است، ضربه زده میشود ولی زندگی جریان دارد، و ادامه پیدا میکند.
یکشنبه 20 آذر 90 / 11 دسامبر 2011
اجرا: اعظم
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات یکشنبه ایران
پسنشینی تند- «قاتلین بالفطره»- اکبر ترشیزاد
بخش نخست خبرها
گزارش روز- اردوان روزبه
بخش دوم اخبار
ناقوس تبعید- «مقایسهای کلی میان ادبیات خارج و داخل ایران»- پیمان عابدی
دایره شکسته- «لبخند بر آغازی دوباره»- مهشب تاجیک
بخش سوم خبرها
خبر / رادیو کوچه
به گزارش منابع دانشجویی، از مازندران، روز شنبه، 10 دسامبر، مازیار یزداننیا، فعال دانشجویی دانشگاه مازندران جهت گذراندن دوران محکومیت خود که به تایید دادگاه تجدیدنظر نیز رسیده، خود را به دادگاه انقلاب شهرستان بابلسر معرفی کرده است.
بر اساس این گزارش رسیده به رادیو کوچه، مازیار یزداننیا دانشجوی ورودی 85 دانشگاه مازندران در تاریخ 26 خرداد ماه سال 88 توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده و یک ماه در انفرادی اداره اطلاعات ساری به سر برده بود. همچنین این فعال دانشجویی پس از انتخابات ریاست جمهوری به یک ترم محرومیت از تحصیل نیز محکوم شده بود.
بنابر این گزارش، مازیار یزداننیا از سوی شعبهی 101 دادگاه انقلاب بابلسر به 14 ضربه شلاق و 6 ماه حبس تعزیری محکوم شد اما در دادگاه تجدید نظر به وی اعلام شد که حکم در دادگاه تجدیدنظر تعلیقی شده است.
با وجود گذشت بیش از دو سال از دادگاه تجدید نظر هفتهی گذشته به وی اطلاع داده شد که احکام صادر شده از تعلیقی به تعزیری تغییر یافته است.
پیشتر نیز علی عباسی و رحمان یعقوبی دو فعال دانشجویی دانشگاه مازندران در روز شنبه، 3 دسامبر، و در آستانه روز دانشجو در ایران، برای پیگیری پرونده خود به دادستانی بابلسر مراجعه کرده بودند که توسط ماموران امنیتی بازداشت شدند.
حکم این دو نیز بر اساس اعلام دادگاه تجدیدنظر پس از گذشت دو سال از تعلیفی به تعزیری تغییر یافته بود.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت دو فعال دانشجویی دانشگاه مازندران»
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای داخلی ایران، مجتبی میرطهماسب، مستندسازی که به اتهام همکاری با رسانههای خارجی از حدود سه ماه پیش در زندان اوین بهسر میبرد، روز شنبه، 10 دسامبر، از زندان آزاد شده است.
به گزارش ایسنا، مجتبی میرطهماسب مستندساز ایرانی که از شهریورماه سال جاری به اتهام «همکاری با شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی» بازداشت شدهبود شامگاه شنبه با تودیع وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.
وی پس از پخش مستند «خط و نشان رهبر» در بیبیسی فارسی به اتهام همکاری با این شبکه تلویزیونی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
میرطهماسب نزدیک به سه ماه را در بند ۲۰۹ زندان اوین بهسر برد که ۳۲ روز از این مدت را در سلولهای انفرادی و بقیه آن را در سلولی دو نفره در این بند بوده است.
وی بههمراه سینماگران دیگر، ناصر صفاریان، هادی آفریده، مهران زینتبخش، محسن شهرنازدار و کتایون شهابی، پس از پخش مستند «خط و نشان رهبر» در شهریورماه دستگیر شدند.
مجتبی میرطهماسب آخرین فرد از مستندسازان زندانی بود؛ پیش از این محسن شهرنازدار و ناصر صفاریان در تاریخ ۱۸ مهرماه و کتایون شهابی و مهران زینتبخش در تاریخ ۱۸ آبانماه از زندان آزاد شده بودند
پس از دستگیری مستندسازان و سینماگران، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی طی اطلاعیهای اعلام کرد: «افراد دستگیرشده از طریق فعالیتهای زیرزمینی و غیرقانونی در قبال دریافت وجوه کلان از مجاری پنهان و با روشهای پیچیده پولشویی که معمولن مورد استفاده سرویسهای جاسوسی میباشد، ماموریتهای ضدملی محوله از طرف ستاد ارتباطات پوششی و مرکز عملیات روانی سرویس اطلاعاتی انگلستان موسوم به بیبیسی را دنبال میکردند.»
این در حالی است که شبکه بیبیسی در رابطه با دستگیری مستندسازان ایرانی در بیانیهای تاکید کرده بود که در ایران با هیچ فرد یا گروهی همکاری نمیکند.
بیشتر بخوانید:
«دو مستندساز دیگر در ایران آزاد شدند»
پیمان عابدی/ رادیو کوچه
در مقایسهای کلی میان ادبیات خارج و داخل ایران باید گفت که ادبیات تبعید کمابیش در حال رشد است اما این تکامل رو به خود و محدود و به غابت خود کفاست. ادبیات تبعید یک دایرهی بسته است و در این دایره، سیاست در مرکز قرار دارد.
در مورد ادبیات مهاجرت اما اینطور نیست و این طیف در ابتدا بسیار محدود اما اکنون به شکلی تصاعدی و روز افزون، گسترده و بالنده میشود. یعنی ادبیات مهاجرت کم کم دارد از شکل حاشیهای بودن به زمینه اصلی متن ادبیات خود را میرساند. نویسندگان مهاجر ایرانی هنگامی که به موضوع تبعید پرداختهاند اغلب این موضوع را در مفاهیم درد، بحران و پرسش روایت کردهاند و انسان تبعیدی را در غالب موجودی پر درد و پر بحران. اما ادبیات داخل ایران وقتی که به موضوع تبعید رو کرده است، یا از انسانهای چند شخصیتی سخن گفته و یا از انسانهای ویران و گم کرده راه.
ادبیات مهاجرت ایران به بحران رابطهی دو جنس زن و مرد بسیار توجه کرده و به زعم برخی منتقدان زبان اروتیک را تبدیل به یکی از محورهای اصلی خود کرده است. در ادبیات زنانهی مهاجرت و تبعید، میل به تجدد، رهایی تن و تفسیر احساسات زنانه به عریانی دیده میشود.
در سالهای مهاجرت زنان ایرانی خیلی زودتر از مردان، خود را با شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور میزبان شان، بهویژه کشورهای غربی تطبیق دادند و خیلی زود حقوق نادیده شده و پایمال شدهی خود را شناختند و آنان که دست به قلم داشتند، از این فضای آزاد به خوبی استفاده کردند تا برای اولین بار بهطور وسیع و چشمگیری از ناگفتههای خود بگویند.
در اینجا نمیخواهم وارد ارزشگذاریهای هنری بشوم، منظورم میزان بالای خلق آثار ادبی توسط مردان و زنان در خارج از ایران است که من آن در را مرحلهی دوم و سوم ادبیات مهاجرت قرار دادم. هنگامی که آثار خلاقهی ادبی کمکم از حالت سرخوردگی و یا شعارهای سیاسی دور شدند، بعد سیاسی آثار شکلی عمومی و نوعی حقوق بشری – ازلی به خود گرفت.
حال آنکه داستانهای زنان داخل کشور به دو شاخه تقسیم میشود: یک شاخه مانند نویسندگان زن مهاجر رو به سوی رهایی و تجدد دارد و شاخهی دیگر به نوعی اخلاقگرایی ضد غربزدگی گرایش دارد.
بخش عمدهای از رمانهای نویسندگان ایرانی خارج از کشور، رمانهای به لحاظ کیفی مدرنیستی هستند که در مقابل فرهنگ سنتی ایران میایستند و از این لحاظ با نمونههای مشابه خود که در داخل کشور نوشته میشوند شباهتهایی نیز دارند. این شباهت در دو جهت عمده نمایان است: تکرارهای طولی در شخصیتهای داستان و تکرارهای عرضی در آنها.
تکرارهای طولی به این معنی که در این داستانها فضای تراژیکی که اغلب کل داستان را دربرمیگیرد برخواسته از سنگینی بار تکرار تاریخی است که ما بر دوش میکشیم و ما قربانی تاریخی هستیم که بر دوش داریم. تکرار عرضی بدین معنی که ویژگیهای متفاوت شخصیتهای یک رمان نه به دلیل تفاوت ذاتی شخصیتهای آن بلکه به دلیل موقعیت متفاوتی است که در آن به سر میبرند و نقشهای گوناگونی که این شخصیتها برحسب جبر زمانه ایفا میکنند.
در پایان باید گفت کارهای ادبی در مهاجرت به ویژه در سالهای اخیر از سطح بسیار بالا و قابل توجهی برخوردارند. نسلهای جوانتر که زبان کشور میزبان راحتی بهتر از زبان مادری میشناسند با چم و خمهای زبان ادبی خیلی خوب آشنا شدهاند و آثار قابل ملاحظه و درخور ستایشی ارایه میکنند. اما دورنمای ادبیات مهاجرت، کاملن مجزا از دورنمای کلیت ادبیات پارسی نیست. آنچه که از ادبیات پارسی، چه مهاجر و چه غیر مهاجر ترجمه شده، بسیار جزیی و حاشیهای است. یکی از کارها و کارکردهای شاعران و نویسندگان مهاجر میتواند همین باشد، از یک سو ترجمه و شناساندن ادبیات سترگ پارسی به جهانیان و خلق آثاری که خودبهخود نتیجهی بهرهگیری از گنجینهای است به نام ادبیات کلاسیک پارسی و از سوی دیگر تدوام و رشد دایمی در ایجاد آثاری نوین به شکلی که گویای حقیقت و واقعیت زندگی و تجربیات آنها در مهاجرت باشد و ترجمه و شناساندن این گونهی ادبی به عنوان ادبیات مدرن ایران.
فهرست منابع
1- گفتوگو با حورا یاوری. کارنامه. شماره 48و49. بهمن و اسفند 83.ص102
2- ملیحه تیرهگل، مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید 75ـ1357 ، تگزاس، 1998
3-رامین جهانبگلو. مقاله «هدایت و تجربه مدرنیته». کارنامه. شماره41. اسفند 82
4-شهریار وقفیپور. مقاله «منطق شهرزادی میل»-نگاهی به رمان آزاده خانم و نویسندهاش. کارنامه. شماره 46و47. آذر و دی83
5-رضا قاسمی. همنوایی شبانه ارکستر چوبها. چاپ ششم، تابستان 84. نشر نیلوفر
6-حافظ موسوی. ادبیات مهاجرت در بوته نقد. کارنامه. شماره 47. آذر و دی 83. ص 94
7-حافظ موسوی. ادبیات مهاجرت در بوته نقد. کارنامه. شماره 45. مهر 83. ص 88
8-سپیده زرین پناه. گفتوگو با رضا قاسمی. کارنامه. شماره 33. اسفند81 . ص 112
9-www.natoor.khabgard.com.گفتوگوی پدرام رضاییزاده با بهرام مرادی. مهمان ناخوانده در شهر بزرگ. 24 تیر 1385
10-www.dibache.com.گفتوگو با دیگران. میزگرد پست مدرن. گفتوگوی علی اصغرقره- باغی با اکبر معصوم بیگی و محمد بهارلو
11- متن پاسخهای علیرضا زرین به پرسشهای شاهرخ تندرو صالح،
www.alizarrin.com/my%20response.doc
17 اسفند 1384
12- پیش درآمدی بر شعر مهاجرت، دکتر علیرضا زرین. شهروند. شماره 1093. مهر 85، برگرفته از سایت: www.alizarrin.com/shahr.html
حسن مکارمی/ پژوهشگر سوربن
آقای عبدالکریم سروش در مقاله «قلب و قالب مردمسالاری» که به ظاهر سوی آن متوجه ساکنان کشورهایست که امروزه به بهار عربی شناخته شدهاند، ضمن اعتراف به اشتباهات خود (هر کجا در این نوشته که ایشان واژه «ما» را بهکار میبرند بخوانید «من»)، و شرح چگونگی پیدایش نظام بیداد وغیرانسانی ولایت فقیه و جمهوری اسلامی ایران، به نویسندگان قانون اساسی آینده این کشورها توصیه میکنند که: «پیشنهاد دیگری هم دارم. اگر اصرار بر حاکمیت آرا عمومی و نفی خودرایی است (که رایی نیکوست)، چرا مقامات ارشد و موثر قوه قضابیه را انتخابی نکنید و ماده مبارکهیی را درین باب در قانون اساسی نگنجانید؟ تاداورانی کاردان و دادگر و امین بر مسند قضا تکیه زنندکه منصوب و حرف شنو حکومت نباشند و به پشتیبانی اراده و رای مردم، در مقابل بیدادگری و قانونشکنیهای دولتمردان بایستند و آنان را به چوبدستی عدالت ادب کنند؟». ایشان در بسط اندیشه خویش میافزایند: «آن ها هم که به اسلامی کردن حکومت و اجرای شریعت میاندیشند و از لیبرالیسم و سکولاریسم، هیولایی ساختهاند، بدانند که استقلال قضا از محکمات و مسلمات احکام فقهی است و ربطی به لیبرالیسم و سکولاریسم ندارد و اهتمام ورزیدن به آن هم خداپسندانه است هم انسان پسندانه، هم حسن عاقبت دنیوی دارد هم حسن مثوبت اخروی» و جان کلام هم همین جاست. کاربرد مفهوم «استقلال قضای اسلامی» و عمده کردن آن در مقابل ماهیت و زیر بنای قوانین حقوقی اسلامی. این نشان میدهد که ایشان هنوز به عمق فاجعه و مشکل اساسی و زیربنایی انحراف سی و سه ساله ولایت فقیه و ماهیت جمهوری اسلامی پی نبردهاند.
در پاسخی کوتاه به نظریه ایشان لازم میدانم یکبار برای همیشه، هر چند بسیار دیر، ایشان را به تامل بیشتر به ویژه در مسایلی که از حوزه تخصصشان خارج است دعوت کنم. از یاد نبریم که اگر در موقعیتهای مقتضی پاسخهای لازم به نظریه «امت و امامت»، علی شریعتی داده شده بود، افکار ایشان کمتر میتوانست یکی از هدایتکنندگان گروهی از جوانان ما به سمت امامت خمینی گردد.
ظاهرن تعریف قوه قضاییه و استقلال آن برای آقای سروش هنوز روشن نیست. در جدایی سه قوه، قوه قضایی تنها عامل اجرای قوانین است نه مولد و نه معبر آن. و هر گاه نیز که در اجرای قانون مشکلی پیش بیاد این قوه مقننه است که به کمک میآید. اگر چه تعلیم و تربیت قضات به شیوه ایست که روح و عصاره، سمت و سوی قوانین مدون مصوبه قوه مقننه ملکه آنان گردد.
شاخصهای قوه قضاییه مستقل در دموکراسی چنینند:
۱- در کلیه سطوح، از قانون پایهای چون قانون اساسی تا جزییترین قوانین اجرایی، تدوین، تعبیر، تفسیر گرهگشایی از آنها توسط نمایندگان برگزیده مردم انجام میگردد و اینان بدون هیچ قید و شرطی میتوانند در کمال آزادی در حک، اصلاح و تغییر این قوانین دست یازند. این قوانین مکتوب بدون استثنا در همه جا و در مورد هر شهروند صادق است.
۲- قضات در راه به کارگیری این قوانین تعلیم یافتهاند، و مسقل از نیروهای فشار: مذهبی، سیاسی، دولتی ، اداری…اقدام خواهند کرد.
۳- ضابطان قوه قضاییه تحت نظر قضات فعالیت خواهند کرد تا از هرگونه اعمال فشار، شکنجه، خشونت در مراحل بازداشت و بازجویی جلوگیری شود.
حال ببینیم چگونه میتوان اندیشید که این سه شاخص در آنچه ایشان: «استقلال قضا» مینامند و آنرا «از محکمات و مسلمات احکام فقهی» میخوانند گردی از ممکن بر خود بگیرد.
۱- بهطور مشخص و دقیق و روشن قوانین کیفری، جزایی، مدنی اسلامی یکبار برای همیشه تدوین شده و غیرقابل تفسیر و تغییر به وسیله نمایندگان مردماند، و این نمایندگان قادر به سرپیچی از آنها نیستند، مگر به تسامح «کلاه شرعی» چون مقوله بهره و نزول در خدمات بانکی .
۲- بر فرض که این قوانین را با روش نوین حقوق مدرن به زبانی حقوقی و دقیق مدون کنیم، چگونه میتوان از اصول اولیه و زیربنایی این قوانین که همان اصل قصاص و آزار بدن در مقابل خطای تولیدی روان است، گریخت. بر پایه حقوق مدرن، جرم حاصل انحراف روان و کمبود آموزش ارزشهای شهروندی است و راه مقابله با آن نه تنها افزایش کمی و کیفی آموزش و پرورش است بلکه به اصلاح ساختار روان باید پرداخت نه در عذاب قرار دادن بدن. شلاق، قطع اعضا بدن، و سنگسار و اعدام راهگشا نخواهند بود.
۳- از طرف دیگر چگونه میتوان به پرورش قضاتی پرداخت که در امر «سیستم قضایی مستقل» به اجرای احکام حقوقی اسلامی بپردازند؟ این قضات یا در مدارس مذهبی دوره دیده و به اینگونه قوانین اعتقاد دارند و یا افرادی هستند لائیک که در امر قضاوت دچار بحران هویت شده و در نهایت به سمت اسکیزوفرنی سوق داده میشوند که ثمره آن را در قضات دو چهره جامعه خود میبینیم. در این صورت یا با قضات سالم ولی دو چهره و در ذات خود دروغگو روبهرو هستیم، یا با قضات اسلامی که در حوزهها یا دانشگاههای اسلامی آموزش دیدهاند و مبنای دریافتشان از حقوق همان قصاص و عدم تساوی شهروندان مرد و زن در مقابل قانون است. این استقلال، در نهایت گوش دادن به توصیه آقای سروش، نوعی استقلال اداری و دولتی خواهد بود و اینان هم چنان زیر نفوذ اسلام خواهند ماند.
۴- در این صورت میبایست در قانون اساسی، نیروهای انتظامی را نیز در اختیار دادگستری قرار داد .
۵- بر فرض که بر اساس توصیه شما «سیستم قضات» مستقلن وسیله مردم انتخاب شوند، در هیچ جامعهای همگان تابع اسلام نیستند، به موزاییک فرهنگی منطقه نظر بیاندازید و ظلمی که تحت عنوان همین قوانین اسلامی به شیعیان در مناطق سنینشین و سنیان در کشور ما میرود. نقش این ظلم بر دگر اقلیتهای فرهنگی و مذهبی مضاعف است.
مشاهده میفرمایید که استقلال نظام قضایی در تعریف حقوق دموکراتیک و لائیک تنها به انتخابی بودن سران این سیستم مربوط نیست و پایه اساسی آن استقلال قانون گزار است نه تنها مجری آن.
آقای سروش این استقلال قضایی که شما به آن اشاره میکند همانا اجرای عدالت اسلامی و بیطرفی در امر حکمیت و اجرای بیچون و چرای احکام اسلام است که ریشه همه فساد امروزین سیستم قضای ما از آنست. بله من هم با شما هم عقیدهام که: «استقلال قضا از محکمات و مسلمات احکام فقهی است و ربطی به لیبرالیسم و سکولاریسم ندارد ..» ….بله آقای سروش؛ «استقلال قضایی اسلامی» هیچ ربطی به استقلال قضایی دموکراتیک و سکولار ندارد.
فرانسه دسامبر ۲۰۱۱
Rachel Ehrenfeld
Christian Science Monitor
If terrorists get hold of some of Qaddafi’s 20,000 shoulder-fired missiles and manage to bring down an airliner in the United States, the economic repercussions would be huge. Antimissile systems exist, but so far US airlines have balked at the expense.
Are air passengers in the United States at risk from shoulder-fired missiles stolen from Libya?
The Obama administration has assured Americans that most of Muammar Qaddafi’s cache of 20,000 shoulder-fired missiles (man-portable air defense systems or MANPADs) is still in Libya. However, House Intelligence Committee chairman Mike Rogers is not so sure .
In a CNN interview Nov. 14, the Michigan Republican expressed doubt that "much undisciplined" Libyan troops "will be able to secure the weapons sites" until the country is stable. That same day, one of al Qaeda's North African commanders confirmed that his terrorist group (Al Qaeda Organization in the Islamic Maghreb) had obtained weapons looted during the bloody fight for control of Libya. Mr. Rogers's concern was underscored by NATO's military committee chairman, Adm. Giampaolo di Paola (now Italy's new defense minister), who said Libyan MANPADs could be scattered "from Kenya to Kunduz [Afghanistan]."
How many of Libya's shoulder fired missiles have been stolen is unknown. However, if only a single missile – 4 to 5 feet long, weighing between 32 and 42 pounds – found its way from the Middle East or Africa toAsia, Europe, or the United States (smuggled in through, say, a tunnel from Mexico) and brought down a passenger aircraft, the economic impact would be huge. Some estimates put the direct costs of just one downed US passenger plane at $1 billion.
These days, when the US economy is struggling already, the downing of a passenger plane by a MANPAD would lead not only to the grounding of the entire nation’s passenger fleet, but to the devastation of the air-travel dependent US economy. After the 9/11 terrorist attacks, for example, it took four years before US passenger traffic returned to pre-9/11 levels.
As if the threat from missing Libyan MANPADS were not enough, there are additional concerns. Spreading destabilization in the Middle East and Africa, Iran's growing reach in Latin America, the US withdrawal from Iraq, rising violence in Afghanistan, and worsening relations with Pakistan, are enabling easier movement of stolen missiles, increasing the dangers to commercial carriers.
And this time, US airline executives would not be able to claim that they were unaware of the threat; this time they would be held responsible. And so should the US government.
If the security and protection of American commercial-air passengers were a real government priority, effective counter-MANPAD systems would have been developed and deployed long ago. This need was acknowledged repeatedly following 9/11, and millions of American taxpayer dollars have been allocated to develop counter-MANPAD systems for protecting civilian passenger and cargo aircraft. And yet, the US civilian fleet, with more than 7,000 aircraft, remains vulnerable to the missiles, whose 10,000-foot range could hit them during takeoffs and landings.
The airlines have balked at the cost and weight of currently available American systems for what they strangely view as a limited threat. They rely mostly on a 2005 RAND study, which concluded that the then available protection systems were not cost effective.
Since then, the Defense Advanced Research Projects Agency has been working on a lightweight, laser-based system, called Excalibur, which would protect a variety of airborne platforms, from low-lying aircraft to unmanned, remotely piloted drones In its fiscal 2012 budget, the Defense Department requests $21.4 million to support the missile-countermeasures program. But with deep budget cuts a veritable certainty, Excalibur development could be delayed – or terminated completely.
However, there are alternatives. At least one well-tested, lightweight system is already available – the Multi Spectral Infrared Countermeasure system (MUSIC or C-Music for commercial applications). This missile-defense system was developed and tested by ELOP, a unit of Israel's Elbit Systems Ltd., and was selected, for example, for Brazil's Embraer KC-390 transport-tanker, and by the Israeli government for all aircraft comprising the country's commercial air fleet, including El Al's.
Measuring about 9 feet long, the system's hardware can be installed on an aircraft's exterior or inside the fuselage. It "has no moving parts outside the aircraft," says ELOP's vice president, Dan Slasky. The C-Music version has a smaller cross-section, significantly decreasing drag, and weighs approximately 25 percent less than current systems on the market. The 418-pound exterior-mounted version is housed in a sealed pod that can be transferred to another aircraft in about 40 minutes. It also is compatible with power and space limitations of smaller transports, such as the Boeing 737 and Airbus A320, as well as military utility helicopters.
A variant that mounts inside an aircraft fuselage weighs less than 350 pounds, and is linked to low-profile sensors embedded in the exterior skin.
Protection is needed now, and viable heat-seeking missile countermeasures are readily available. Instead of jeopardizing the safety of US passengers and crews, and unnecessarily increasing risks to the US economy, the federal government should move speedily to develop and install antimissile systems that will keep American civilians safe in the sky.
– Rachel Ehrenfeld, director of New York-based American Center for Democracy and its Economic Warfare Institute, is author of ” Funding Evil; How Terrorism is Funded – and How To Stop It.”
رادیو کوچه
1792 میلادی- محاکمه «لویی شانزدهم»، پادشاه فرانسه در مجلس کنوانسیون که به دادگاه تبدیل شده بود، آغاز شد.
در دوران لویی شانزدهم اصلاحات اقتصادی آغاز شد ومهمترین واقعه دوران او انقلاب کبیر فرانسه است. پس از قدرتگیری گروههای چپ، توطئه چینی دربار برای بازپسگیری قدرت مطلقه آغاز شد. پس از انقلاب، لویی به همراه خانوادهاش سعی در فرار از فرانسه داشت اما او را به پاریس برگرداندند و متهم به خیانت شد سرانجام در ژانویه سال بعد، در پاریس گردن پادشاه با گیوتین زده شد .
1946 میلادی- «صندوق کودکان ملل متحد» (United Nations Children’s Fund) با نام اختصاری «یونیسف» (UNICEF) به توصیه شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متحد و تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد ایجاد شد.
این صندوق به منظور فراهمکردن غذا و خدمات بهداشتی برای کودکان در کشورهایی که در اثر جنگ جهانی دوم تخریب شده بودند، ایجاد شد. فعالیتهای یونیسف در جهت ارایه کمکهای لازم و حمایت از کودکان کشورهای در حال توسعه است.
1972 میلادی- «آپولو 17» (Apollo 17) یازدهمین سفر از ماموریتهای آپولو و ششمین و آخرین سفر انسان به کره ماه بود که در چنین روزی از مرکز فضایی «کندی» در فلوریدا به فضا پرتاب شد.
طبق گفته ناسا سفر بعدی به ماه، برای ۲۰۲۰ برنامهریزی شده است. «پروژه فضایی آپولو» یکی از پروژههای فضایی ناسا در زمان مسابقه فضایی میان شوروی و آمریکا بود که کوشش میکرد تا اولین انسان را بر روی سطح کره ماه فرود بیاورد. در شش پروژه پرواز فضایی آپولو دوازده نفر فضانورد، اولین انسانهایی بودند که روی کره ماه قدم زدند.
1994 میلادی- چچن یکی از جمهوریهای خودمختار روسیه است و اولین جنگ جمهوری چچن آغاز شد. نیروهای روسی برای جلوگیری از انتزاع چچن وارد یک جنگ دو ساله از چنین روزی شدند. در سال 1996 با تضعیف روحیه گسترده نیروهای روسی، بوریس یلتسین رییس جمهوری وقت روسیه پس از اعلام آتشبس، یک پیمان صلح را نیز امضا کرد.
به دنبال خواستههای استقلالطلبی چچنها، «جوهر دودایف» (Dzhokhar Dudayev) ژنرال سابق شوروی در سال 1991 میلادی استقلال جمهوری چچن را اعلام کرده بود. در چنین روزی روسها تصور میکردند با ورود نیروهای ارتش روسیه چچنها تسلیم میشوند اما جنگ آغاز شد و مدت 20 ماه از سال 1994 تا 1996 ادامه داشت و با ناکامی روسیه خاتمه یافت.
1357 خورشیدی- همزمان با تظاهرات مردمی بر ضد حکومت پهلوی در چنین روزی یک افسر، دو درجهدار و چهار سرباز مسلح، به ناهارخوری افسران ارشد پادگان لویزان در شرق تهران حمله کردند و بیش از هفتاد نفر از افسران ارشد و درجهداران حکومت پهلوی را کشتند.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1911 میلادی- «نجیب محفوظ» نویسنده و نمایشنامهنویس مصری و برندهی جایزه نوبل ادبیات، در یکی از محلات قاهره بهنام «جمیلیه»، به دنیا آمد. «بچههای محله ما» یکی از بهترین آثار او است که بهخاطر کفرگویی ناشی از تصویرکنایی او از خدا که مخالف عقاید ادیان ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام بود در مصر سالها ممنوع بود. به خاطر حمایت فراوان او از پیمان صلح «انور سادات» با اسراییل در «کمپ دیوید»، کتابهای او در بسیاری از کشورهای عربی ممنوع بود. این ممنوعیت با گرفتن جایزه نوبل برداشته شد.
1941 میلادی- آلمان و ایتالیا به آمریکا اعلام جنگ کردند. روزولت در سخنرانی در کنگره، از آلمان و ایتالیا به عنوان دو امپریالیست و دو دولتی که میخواهند جهان را برده خود کنند، نام برده بود. روزولت با محاسبه دقیق و با هدف ابرقدرت کردن آمریکا و پشتسر گذاردن رکود اقتصادی طولانیاش وارد جنگ جهانی دوم شده بود.
2003 میلادی- امروز به عنوان «روز جهانی کوهستان» نامگذاری شده است. این روز فرصتی است تا دوستداران کوهستان گامهایی در جهت حفظ محیطهای کوهستانی بردارند. «فائو»(FAO) از سوی سازمان ملل، نهاد مسوول اعلام و پیگیری برنامههای این روز است.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
راسخون
نیویورک تایمز
خبر / رادیو کوچه
میخاییل کاسیانوف، نخستوزیر پیشین روسیه روز یکشنبه، 11 دسامبر در اظهارنظری عنوان کرد که مردم این کشور از اینکه با آنها «ز» رفتار میشود، به ستوه آمدهاند.
سخنان آقای کاسیانوف در حالی مطرح میشود که مسکو، پایتخت روسیه، روز شنبه، 10 دسامبر، با بزرگترین تظاهرات اعتراضی طی چندین سال گذشته روبهرو بود. بر اساس گزارشها نزدیک به شصت هزار معترض به انتخابات برگزار شده در روسیه که به پیروزی حزب ولادمیر پوتین نخست وزیر حال حاضر این کشور ختم شد، به خیابانها آمدهاند.
همزمان آقای پوتین خود را برای حضور دوباره در پست ریاست جمهوری آماده میکند.
میخاییل کاسیانوف با همراهی معترضان تاکید کرد: «در شهرهای بزرگ روسیه مردم تحصیل کرده هستند و از اطلاعات روز دنیا باخبرند. دیگر مثل گذشته نمیتوان با مردم رفتار کرد. آنها میدانند که در انتخابات تقلب شده است.»
این در حالی است که سه روز گذشته ولادمیر پوتین اظهارنظری رسمی در خصوص اعتراضات به انتخابات نکرده است.
بیشتر بخوانید:
«اقدام پوتین برای ریاست جمهوری روسیه»
خبر / رادیو کوچه
روز شنبه، 10 دسامبر، رضا پهلوی، فرزند آخرین پادشاه ایران در نامهای سرگشاده به رییس جمهوری آمریکا هشدار داده است که تعطیل کردن اردوگاه اشرف توسط دولت عراق پیش از پذیرش ساکنان این اردوگاه توسط کشورهای دیگر میتواند به یک فاجعه حقوق بشری تبدیل شود.
آقای پهلوی در این نامه نوشته است: «همه ما از عقاید تند سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران و سابقه خشونت و ترور این سازمان آگاهیم… با این حال من سابقه و عقاید سیاسی این گروه را از حقوق اساسی انسانی آنها به عنوان هموطنانم جدا میکنم و یادآوری میکنم که کودکان ساکن اردوگاه اشرف نقشی در این سابقه نداشتهاند.»
او به وعده نوری مالکی، نخست وزیر عراق برای تعطیل کردن اردوگاه اشرف، محل سکونت اعضای سازمان مجاهدین خلق، تا پایان سال جاری میلادی اشاره کرده و مینویسد که سازمان ملل هنوز نتوانسته در تلاش برای پیدا کردن کشورهایی که حاضر به پذیرش ساکنان این اردوگاه باشند موفق چندانی داشته باشد.
آقای پهلوی نوشته است که به عقیده او مفاد کنوانسیون ژنو در مورد ساکنان اردوگاه اشرف رعایت نشده است و این خطر وجود دارد که دولت عراق پس از تعطیل کردن اردوگاه، آنها را به ایران بفرستد.
او از باراک اوباما خواسته است که دولت عراق را به کنار گذاشتن تصمیم تعطیلی این اردوگاه تا پایان سال ۲۰۱۱ و صدور اجازه فعالیت آزادانه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در آن ترغیب کند.
بیشتر بخوانید:
«بررسی پناهندگی ساکنان اشرف در سازمان ملل»
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
خراسان
1) مذاکرات جلیلی با مقامهای روسیه در مسکو
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=9&day=20&id=1262364
سرگئی ریابکوف، معاون وزیر خارجه روسیه روز جمعه در برنامه شبکه تلویزیونی «روسیه ۲۴» از حضور سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی در مسکو خبر داد. معاون وزیر خارجه روسیه توضیحی درباره اهداف و دلایل سفر جلیلی به مسکو که در سکوت کامل خبری انجام شده است، نداد.
2) فرزین شایعات افزایش قیمت بنزین را تکذیب کرد
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=9&day=20&id=1262358
دبیر ستاد هدفمند کردن یارانهها هیچکدام از شایعات اخیر درباره قیمت بنزین را تایید نکرد. محمدرضا فرزین در گفتوگو با ایسنا، درباره مرحله بعدی آزادسازی قیمت حاملهای انرژی اظهار کرد: «فعلن در حال رصد نتایج مربوط به مرحله اول آزادسازی حاملهای انرژی هستیم.» دبیر ستاد هدفمندی یارانهها همچنین قیمت 1000 تومانی بنزین را هم رد کرد.
کیهان
1) جهانگیر خبر داد تشکیل تیمهای نظارت انتخاباتی در دستگاه قضایی کشور
http://www.kayhannews.ir/900920/2.htm#other206
رییس مرکز حفاظت و اطلاعات قوه قضاییه از تشکیل تیمهای نظارتی انتخاباتی در تمام استانهای کشور خبر داد.
اصغر جهانگیر در حاشیه سفر خود به گیلان با اشاره به نقش حفاظت اطلاعات قوه قضاییه در انتخابات مجلس نهم اظهار داشت: «حفاظت اطلاعات به عنوان یک دستگاه نظارتی در درون دستگاه قضایی تلاش میکند که محیطی سالم را برای انتخابات فراهم کند تا همکاران بدون تشویش و هیچگونه نگرانی بتوانند به صورت مستقل وظایف خود را در کمال بیطرفی انجام دهند.»
2) داروهای بیماران هموفیلی و تالاسمی 100 درصد رایگان میشود
http://www.kayhannews.ir/900920/4.htm#other402
مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی با اشاره به مزایای طرح پزشک خانواده گفت: «با اجرای این طرح 100 درصد هزینه درمان سالمندان رایگان میشود.»
جام جم
1) مسکو: تهران فعالیت هستهای نظامی ندارد
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100861661739
همزمان با سفر سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی به روسیه، معاون وزیر خارجه این کشور برای نخستین بار با صراحتی بیش از گذشته اعلام کرد: «شواهدی دال بر فعالیتهای نظامی هستهای در ایران در دست نیست.»
2) عبداله گل: نباید با ایران شوخی کرد
http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100861661847
عبداله گل در گفتوگو با شبکه خبری فرانسه 21 افزود: «حمله اسراییل به ایران همانند آتش زدن بنزین بوده و دیوانگی محض است.» وی خاطرنشان کرد: «به نظر من اسراییل با حمله نظامی به تهران مرتکب اشتباه بزرگی میشود، زیرا ایران کشوری نیست که کسی بخواهد با آن شوخی کند.»
رسالت
1) رویترز: تلاشهای واشینگتن برای جاسوسی در ایران لو رفت
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=85555
خبرگزاری رویترز از واشینگتن گزارش داد که تلاشهای واشینگتن جهت جاسوسی در ایران لو رفته است. فرود هواپیمای بدون سرنشین آمریکا توسط متخصصان نظامی ایرانی درخاک ایران در حالی از اقدامات جاسوسی دولتمردان کاخ سفید پرده برداشت که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا ترجیح میدهند این موضوع همچنان سر به مهر بماند.
2) معاون استاندار تهران: احتمال تعطیلی تهران به دلیل آلودگی هوا از فردا وجود دارد
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=85558
معاون عمرانی استاندار تهران گفت: «آلودگی هوای تهران روی خط هشدار قرار دارد و احتمال تعطیلی سازمانها، ادارات و مدارس از دوشنبه 21 آذرماه زیاد است.»
دنیای اقتصاد
1) تعویق دوباره تحریمهای اروپایی علیه ایران
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=281037
احاله وظیفه «تهیه و تدوین بسته جدید تحریمها علیه ایران تا پایان ژانویه 2012 (11 بهمنماه 1390)» به وزیران خارجه اتحادیه اروپا، تنها دستاورد ضد ایرانی نشست سران این اتحادیه در روز جمعه است. به این ترتیب، بر خلاف پیشبینیها، در نشست روز جمعه سران اتحادیه اروپا هیچگونه تصمیمی درباره تحریم نفت و بانک مرکزی ایران اتخاذ نشد.
2) راهاندازی اتاق فکر مقابله با تحریم
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=281048
وزیر امور اقتصادی و دارایی با اشاره به ناکارآمدی تحریم دشمنان علیه انقلاب اسلامی گفت: «برای مقابله با تحریمهای دشمنان، اتاق فکر راهاندازی شده است.»
به گزارش ایرنا، شمسالدین حسینی با بیان اینکه موضوع تحریم، بحثی جدید نیست، افزود: «بهرغم همه مشکلات، باید در مقابل این تحریم اقتصادی بایستیم و تلاش میکنیم با همفکری فعالان اقتصادی، اگر نمیتوانیم سنگهایی را که جلو پایمان گذاشتند، برداریم، سعی کنیم از این سنگها عبور کنیم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر