-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 02/02/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



یکی از سخت ترین چالش ها در سیاست خارجی باراک اوباما، چگونگی مقابله با برنامه اتمی ایران است. این بحث و چالش با توجه به تلاش های دیپلماسی و اعمال تحریم ها و بدبینی به کارآمدی آن ها، جدی تر و بیشتر شده و بیشتر بحث را به این سمت می برد که اگر ایران اتمی شد چه باید کرد. در همین ماهنامه (فارین افرز) بود که چند ماه پیش ری تکیه و جیمز لیندزی مطلبی نوشته و گفتند حتی اگر ایران به بمب اتمی دست پیدا کند، آمریکا می تواند سیاست بازدارندگی را اعمال کند و از خط قرمزهایی گفتند که ایران باید حواسش باشد از آن ها عبور نکند چون عواقب سنگینی ممکن است در پی داشته باشد.

برای مثال این که اگر ایران به بمب اتمی دست یافت و آنها را به طرف سومی انتقال داد و یا به همسایه هایش تعرض کرد یا اگر حمایت خود از گروه های تروریستی حزب الله لبنان و حماس را افزایش داد، آن زمان دیگر آمریکا باید واکنش نشان دهد اما نباید از پیش گفت که به چه کارهایی در پاسخ دست می زند. این مسئله مورد بحث بسیاری از مقامات رسمی سیاست خارجی آمریکا و اتحادیه اروپا بوده و شماری از چهره های شاخص امور دفاعی هم در آن دست داشته اند.

اما حتی اگر سیاست بازدارندگی درستی اعمال شود تا ایران در خطوط آن محصور شود، این خطر هست که دیگر کشورهای خاورمیانه هم به سمت بمب اتمی رفته و تعادل قدرت را جابجا کنند. به نظر می رسد ایران پس از دستیابی به بمب اتمی سیاست به مراتب تهاجمی تری را در پیش گیرد و از آن به بعد قدرت آمریکا در منطقه به شکلی از بین می رود و دیگر نمی تواند خطوطی را برای دیگر کشورها ترسیم کند. ضمن این که رقابت تسلیحاتی میان ایران و اسراییل شکل می گیرد ضمن این که خطر تهدید و شروع به جنگ از طرفی که حمله را شروع کند، جدی می شود. عربستان سعودی و دیگر کشورها هم پس از آن به دستیابی به برنامه اتمی فکر می کنند و منطقه پرچالش خاورمیانه با خطر اتمی عجین می شود.

ضمن این که استراتژی در حال شکل گیری برای بازدارندگی و یا بیش بازدارندگی، از حالا ناکارآمدی هایی هم داشته که یا مورد بحث قرار نگرفته و یا حتی به آن توجه نشده است. خرد جمعی حاکم می گوید که آمریکا در مقابل خطر اتمی ایران از متحدان خود در منطقه دفاع می کند در حالی که تردید هایی در مورد این حضور وجود دارد. آمریکا در جنگ سرد، سیاست های استراتژیک مشخصی برای بازدارندگی داشت در حالی که به نظر نمی رسد به این زودی نیروی نظامی سنگینی در خارج از کشور پیاده کند. هرچند مقامات دولت اوباما می گویند هیچ اقدامی از جمله اقدام نظامی را کنار نگذاشته اند و در صورت لزوم نیروهای سنگین نظامی خود را راهی منطقه خواهند کرد تا خط بازدارندگی را به درستی تقویت کنند.

ایران، اسراییل و بمب

با توجه به سیاست اسراییل که اتمی بودن خود را اعلام نمی کند، نخستین واکنش ایران اتمی بروز دو قطب نامطمئن اتمی در منطقه خواهد بود. با توجه به فوق پیشرفته بودن جنگ افزار و دانش اتمی اسراییل و این که حدود یکصد تا دویست کلاهک در اختیار دارد، ایران قطب مخالف را به این سمت هل می دهد که یا از کلاهک های خود استفاده کند یا از دست آنها خلاص شود و برای این کار شاید شروع کننده حمله باشد.

ایران با نصب سلاح های اتمی حرارتی شاید بتواند جلوی حمله پیشگیرانه اسراییل را بگیرد. از طرفی اسراییل هم شاید به خاطر حفظ ظاهر هم که شده و به رغم تمام خطرهایی که هست، آغاز کننده حمله باشند. کوچک بودن خاک اسراییل به این معناست که حتی چند کلاهک اتمی نتایج وخیم و نابودگری در پی خواهد داشت. علی اکبر هاشمی رفسنجانی حتی با کمی بزرگ نمایی پیشتر گفته بود که حتی یک بمب اتمی کار اسراییل را خواهد ساخت. ضمن این که اسراییل سابقه طولانی در عملیات پیشگیرانه دارد و در ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ در مصر این سیاست خود را با موفقیت پیاده کرده است. در سال ۱۹۸۱ در مقابل عراق و در سال ۲۰۰۷ در برابر سوریه این سیاست را توانسته به درستی اجرا کند. هرچند در سال ۱۹۷۳ اسراییل خیلی به نقطه شکست نزدیک شد ولی از آن بیرون آمد. به هر حال، مراحل اولیه جنگ نظامی اسراییل و ایران بسیار برهم زننده خواهد بود.

حتی اگر ایران و اسراییل از مناقشه مستقیم نظامی حذر کنند، هنوز هم قدرت نظامی اتمی ایران از عوامل برهم زننده در خاورمیانه خواهد بود. ایران به احتمال خیلی قوی به سمت افزایش توان اتمی خود خواهد رفت و با این کار، سیاست کره شمالی را در دستور کار قرار خواهد داد: مذاکره با جامعه جهانی و از سوی دیگر، تقویت توان اتمی. ایران حتی می تواند درخواست خلع سلاح اتمی اسراییل را مطرح کند که با این کار تمامی سیاست های دولت باراک اوباما برای حرکت به سوی جهان عاری از سلاح های اتمی، بی اثر می شود. در صورت تقویت توان نظامی اتمی ایران و حتی کاهش خطر جنگ، ایران به احتمال زیاد سیاست های حمایت از تروریسم خود را تهاجمی تر دنبال خواهد کرد.

در همین حال اگر ایران به بمب اتمی دست یابد، اسراییل با فشار داخلی و خارجی روبرو خواهد شد برای این که سیاست خود در این که درباره قدرت اتمی خود حرف نزند را تغییر دهد. در داخل، اسراییل با این بحث روبرو می شود که برای کاهش خطر ایران، باید توان اتمی خود را اعلام کند. از خارج هم این طور تعبیر می شود که اسراییل به سمت خلع سلاح می خواهد برود. اما اگر اسراییل سیاست حرف نزدن از قدرت اتمی را کنار بگذارد، دیگر همکاری میان اسراییل و کشورهای عربی خیلی دشوار خواهد بود و هرگونه سیاست بازدارندگی علیه ایران برای اجرا با مشکلات جدی روبرو می شود. این گونه اعلام حتی باعث می شود دیگر کشورها به سمت بمب اتمی حرکت کنند چرا که اعلام رسمی و عمومی قدرت اتمی اسراییل در کنار قدرت اتمی ایران، هرگونه محاسبه ای را به این سمت می برد که برای دفع خطر یا رسیدن به وجهه مقبول و یا فشار داخلی و یا هرسه، باید اتمی بود.

از اسلام آباد تا ریاض

گزارش های کمیسیون کنگره در مورد خطرهای استراتژیک ایالات متحده و کمیسیون مقابله با گسترش سلاح های کشتار جمعی و تروریسم و دیگر تحلیل ها حاکی از این است که اتمی شدن ایران، شروع گسترش سلاح های کشتار جمعی در منطقه خواهد بود. به طور شاخص الجزایر، مصر، اردن، عربستان سعودی و ترکیه و البته امارات متحده عربی که همگی امضاکنندگان ان پی تی هستند، به تازه گی همه گفته اند برنامه اتمی را در محاسبات خود لحاظ می کنند.

برخی از این کشورها وضعیت اقتصادی بسیار خوبی دارند و حتی شاید استفاده از اورانیوم کمتر غنی شده که موارد استفاده در بمب اتمی ندارد، خطری به حساب نیاید ولی با این حال، تمامی این حرکت ها در پاسخ به حرکت های ایران طراحی شده است. ولی به هر حال غنی سازی و یا تولید پلوتونیوم همان بخش حساس است که ایران هم از قضا بر روی همین نکته سوار شده است.

تولید سلاح اتمی پروسه ای سخت، بسیار گران و کند است حتی برای کشورهایی که توانایی مالی مناسبی دارند ولی با این حال حتی اگر این کشورها کمک لازم را بگیرند، به نظر نمی رسد در ده سال آتی، بتوانند به بمب اتمی دست یابند.

البته یک کشور هست که می تواند تمامی حمایت های خارجی را جذب کند: عربستان سعودی. اگر این اتفاق بیافتد، روند گسترش سلاح در منطقه رو به سرعت خواهد گذاشت. ایران و عربستان سعودی برای سال های متمادی رقبای استراتژیک بوده اند. ریاض در صورت اتمی شدن ایران، زیر فشار زیادی خواهد بود که همان مسیر را طی کند ضمن این که عربستان رهبری کشورهای جهان اسلام را هم عهده دار است. در جریان جنگ ایران و عراق، عربستان برای حفظ سپر دفاعی خود، با کمکی که پاکستان کرد و واسطه شد، توانست موشک های بالستیک سی اس اس ۲۲ را از چین بخرد. حتی گفته شد پاکستان پیشنهاد کرده کلاهک های اتمی قابل نصب بر این موشک ها را هم به عربستان بفروشد. البته این نوع سلاح دقت کافی را ندارد و در سلاح های متعارف طبقه بندی نمی شود.

در عربستان زمزمه هایی هست که هنوز هم پاکستان و عربستان سعودی این گفت وگوها را دنبال می کنند و این کار برای عربستان از چند راه ممکن است انجام شود. پاکستان ممکن است سلاح ها و کلاهک ها را به عربستان بفروشد یا این که زمینه لازم برای تولید آن را به عربستان بدهد تا خودشان طی سال های آینده آن را تولید کنند. با این کار آن زمان بندی ده ساله شاید تغییر کند ضمن این که پاکستان در حال تولید تاسیس دو مرکز آب سنگین و یک مرکز شیمیایی است که می تواند پلوتونیوم را استخراج کند و شاید توان صادراتی پاکستان را تقویت کند.

شاید هم به عنوان راه جایگزین، پاکستان سلاح اتمی، کلاهک و پایگاه نصب و نیروهای خود را در عربستان مستقر کند. همان کاری که آمریکا در سال های اخیر کرده است. و این کار می تواند رضایت هم پاکستان و هم عربستان را تضمین کند. سعودی ها هم می توانند بگویند در نقض ان پی تی حرکتی نکرده اند و به دنبال بمب اتمی نیستند. این کار از سوی آمریکا هم مقبول است چرا که دیگر آتش اسلام گرایان تندرو را باد نمی زند و این پاکستان مسلمان است که به کمک عربستان مسلمان آمده است. پاکستان با این کار منافع مالی خوبی برای خود کسب می کند ضمن این که در مقابل رقیب استراتژیک خود یعنی هند، توانسته یک متحد خوب پیدا کند.

البته امکان حل مسئله با کلید اسلام آباد، مسائل حساسی را به وجود می آورد. از همه مهم تر این که پاسخ هند چه خواهد بود. آیا هند سلاح های پاکستان را با کلاهک های خود هدف قرار می دهد؟ در صورت بروز بحران در خاورمیانه و یا آسیای جنوبی وضعیت چگونه خواهد بود؟ حتی فارغ از واکنش هند، هرگونه حرکت عربستان به سمت بمب اتمی به شدت برهم زننده خواهد بود و باعث می شود مرزهای مقابله با گسترش سلاح های اتمی برداشته شود: هر گونه حرکتی که به سمت اتمی شدن کشورها برود، پیمان منع گسترش سلاح های کشتار جمعی را ضعیف می کند حتی اگر این کار نه نقض ان پی تی، که نحوه دور زدن آن باشد.

رقابت تسلیحاتی با شمار زیادی از بازیگران

اگر عربستان سعودی اتمی شود، دیگر منطقه خاورمیانه سه قدرت اتمی دارد و مشخص نیست نتیجه آن چه خواهد بود چرا که بیشتر تحقیقات گسترش سلاح های کشتار جمعی مربوط به زمان جنگ سرد و رقابت تسلیحاتی میان آمریکا و روسیه است. ضمن این که رقابت تسلیحاتی سه تایی خیلی سخت تر از دو قدرت تسلیحاتی است چرا که در زمان جنگ سرد، دو قدرت هسته ای نگران قطب سوم نبودند و هرگونه اقدام به حمله ای، در جهت حفظ تعادل نظامی بود.

مهم تر این که بروز قدرت های اتمی شاید نتواند جلوی هزینه سنگین برای حفظ ثبات را بگیرد و از هرگونه مبادله اتمی جلوگیری کند. برای قدرت های اتمی، این اصل مهم است که علاوه بر خطر بازدارندگی، این توان را داشته باشند که در صورت هرگونه بروز حمله، به شکل نابود کننده ای خطر مقابل را دفع کنند و این انتظار به طرف مقابل برسانند. اما شاید قدرت های اتمی برای این هدف فقط به ساخت زیردریایی اتمی و یا سیلوهای بزرگ قانع نشوند و با توجه به مسافت کمی که موشک های بالستیک در خاورمیانه طی می کنند، شاید فقط به حملات پیشگیرانه منتهی شود. ضمن این که این دولت ها اختیار شلیک را نه به فرماندهان عالی، که به فرماندهان رده پایین می سپارند که خطر اشتباه محاسباتی را افزایش می دهد. در نبود سیستم های هشدار دهنده، امکان خطای احتمالی برای شلیک هم بیشتر می شود و حتی اگر حمله ای صورت گرفت، کشور مورد حمله واقع شده اصلا نمی داند ازکجا این حمله آمده است. این فشار به همراه خطر مقابله با حمله پیشگیرانه خطرات بزرگی را شکل می دهد که مبادا یکی از اعضای این باشگاه اتمی، جنگ اتمی منطقه ای را آغاز کند.

بیشتر قدرت های منطقه ای قدم هایی برای این برداشته اند که هرگونه استفاده غیرمجاز از سلاح اتمی متوقف شود: با انتخاب دقیق پرسنل و کارشناسان و به کارگیری کدهای مخصوص که برای شلیک سلاح اتمی به آن نیاز است. هیچ تضمینی وجود ندارد که کشورهای آتی اتمی، چنین ترفندهایی را به کار گیرند و این خطر به شدت بالا می رود که قدرت های اتمی به دست هرکسی بیافتد و این کشورها در مقابل خطر محاسباتی و یا سرقت این سلاح ها، بسیار آسیب پذیر خواهند بود.

کشورهای خارج از حوزه خاورمیانه هم ممکن است به عاملی از بی ثباتی تبدیل شوند. در زمان جنگ سرد، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی سابق در رقابتی درگیر بودند که کشور دیگری برای تغییر این معادله در کار نبود. در یک خاورمیانه با چند قدرت اتمی، رقابت تسلیحاتی باعث می شود برخی فناوری ها در این میان جابجا شود: سوخت جامد برای موشک، سیستم های ردیاب دقیق، سیستم های هشدار دهنده و موشک های دفاعی. اگر قدرت های اتمی خاورمیانه به سمت رقابت تسلحیاتی بروند، این گونه فناوری ها بسیار برهم زننده خواهد بود. اگر یک رقیب تسلیحاتی فهمید که قدرت دیگر در حال دقیق کردن اهداف خود است، او هم به سرعت به همان سمت خواهد رفت. این قاعده بازی در قدرت های آینده اتمی خاورمیانه باعث می شود این بازی بسیار پیچیده و غیرقابل پیش بینی شود.

بازدارندگی فوق العاده

اگر ایران به بمب اتمی دست یابد آیا سیاست بازدارندگی می تواند ثبات خاورمیانه را تامین کند؟ برخی تحلیلگران از جمله لیندسی و تکیه می گویند ایران پس از بمب اتمی شاید تهاجمی تر شود ولی هنوز هم نوعی مکانیسم ها را دارد که از هرگونه واکنش پرهیز خواهد کرد. از آن جایی که نظام جمهوری اسلامی روی هزینه ها خیلی حساس است، منطق می گوید هرگونه خارج کردن اوضاع از حالت نرمال، هزینه های سنگینی در پی خواهد داشت و از این رو سیاست بازدارندگی جواب می دهد. دیگر کارشناسان می گویند اساس جمهوری اسلامی بر تنفر از آمریکا و اسراییل است و اگر به توان حمله رسید، در آن درنگ نخواهد کرد.

حقیقت اما شاید جایی در میان این دو باشد. منطق ایران در مقابل آمریکا، اسراییل و کشورهای عربی تهاجمی و انهدامی است و این رفتار را از سوی دست نشانده هایش چون حزب الله و حماس و کارهایی که در کشورهای همسایه اش می کند، نشان می دهد و با مانورهایش در خلیج فارس به راحتی دنبال بروز بحران است. اما مشخص نیست که ایران اتمی چقدر روی ریسک ها و هزینه و فایده های سیاست بازدارندگی در مقابل منافع آمریکا در خاورمیانه، واکنش نشان دهد.

یکی از مهم ترین فاکتورهای سیاست بازدارندگی آمریکا، گسترش بازدارندگی است که با آن، ایران را از هرگونه حمله به دیگر کشورهای خاورمیانه عقب بنشاند. در چند سال گذشته، این بحث مطرح بوده که برای حذف خطر هسته ای ایران و کاهش رقابت میان ایران و اسراییل بهتر است آمریکا چتر امنیتی خود را در کشورهای خاورمیانه و متحدانش گسترش دهد. برای مثال در جولای ۲۰۰۹ هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا پیشنهاد داد آمریکا چتر امنیتی خود را افزایش دهد تا جلوی خطر ایران را بگیرد و بداند هرگونه دست از پا خطا کردن، به معنای تلنگر زدن به منافع آمریکا است و جوابی درخور به دیگری کشورهایی که در پی سلاح هسته ای هستند، خواهد بود.

در نگاه اول، یک سیاست بازدارنده جامع به نظر فکر خوبی به نظر می رسد. در زمان شوروی سابق، این استراتژی کارآمد بود و جواب داد. برای کشورهای غیراتمی، نظاره کردن این رقابت کلی آموزنده است. آمریکا و متحدانش به همراه متحد ویژه اش اسراییل، چتر حمایتی مناسبی دارند. ضمن این که آمریکا با بحرین، مصر، عراق، اردن، امارات متحده عربی، ترکیه و عربستان سعودی هم روابط امنیتی خوبی دارد و همه این کشورها حاضر هستند در مقابل خطر اتمی ایران، همکاری کنند و جلوی هرگونه موشکی که از سوی ایران بلند می شود را بگیرند.

البته باید در نظر داشت که یک سیاست بازدارنده ممکن است بیش از آنچه به آن امید بسته شده، ضعیف عمل کند. تمامی تجربه این سیاست مربوط به دوران جنگ سرد است که حالا آمریکا می خواهد با اتکا به آن، جلوی گسترش سلاح های هسته ای در خاورمیانه را بگیرد. در دوران جنگ سرد، آمریکا و متحدانش زیر یک چتر حمایتی گرد هم آمدند و این باعث شد نه تنها در برابر خطر امن باشند، که همکاری های امنیتی بهتری هم با هم داشته باشند. به ویژه پایان دادن به رقابت میان فرانسه و آلمان در سال های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ از همین مسئله بود. امروز، خیلی از کشورهای خاورمیانه خطر ایران را درک می کنند ولی رابطه خوبی هم با هم ندارند. آمریکا اگر بخواهد امنیت آن ها را تضمین کند سخت بتواند دولت های عربی و اسراییل را زیر یک چتر حمایتی جمع کند.

در جریان جنگ سرد، آمریکا هزاران سرباز را در غرب اروپا و دولت های دموکراتیکی که خطر کمونیسم و شوروی را درک می کردند، مستقر کرده بود. رقابت میان آمریکا و شوروی برای در اختیار گرفتن تمامی کره زمین بود و متحدان آمریکا در آن زمان خیلی متفاوت از متحدان امروز آمریکا در خاورمیانه هستند. آن زمان هم این مسئله مطرح بود که آیا آمریکا حاضر است برای حفظ متحدانش به سلاح اتمی متوسل شود یا نه. و این که آیا آمریکا حاضر است نیویورک را در مقابل خطر مقابل بن، یا لندن یا پاریس، به خطر بیاندازد. و حالا هم آیا آمریکا حاضر است یکی از شهرهای اساسی خود مانند نیویورک را در برابر قاهره، دبی یا ریاض در زمان خطر تهران ریسک کند؟ تهران به فاصله کمی پس از دستیابی به بمب اتمی، می تواند به ساخت چنین موشک بالستیکی دست یابد.

کنگره آمریکا هم شاید حاضر نباشد در مقابل به خطر انداختن خطر خود، حمایت دولت های عربی را عهده دار شود. حتی تضمین های از این کمتر هم شاید در کنگره خیلی راحت پذیرفته نشود. تضمین های خصوصی شاید کارایی نداشته باشد. در زمان جنگ سرد میان آمریکا و شوروی، آمریکا می توانست حضور سریع داشته باشد اما در امروز خاورمیانه و حتی اگر ایران به یکی از کشورها حمله کند، این کشورها پذیرای حضور نظامی آمریکا نخواهند بود چون نمی توانند به مردم خود بگویند توانایی دفاع از خود را ندارند و از این رو نیاز به کمک آمریکا هست.

پذیرفتن آن چه پذیرفتنی نیست

سوال های اساسی دیگری در مورد سیاست بازدارندگی آمریکا باقی است. اول و مهم تر از همه، تضمین دادن آن هم در حالی است که نتوانسته حرکت ایران به سمت بمب اتمی را بگیرد. روسای جمهوری آمریکا همواره از خطر اتمی ایران برای منافع ملی آمریکا و منطقه خاورمیانه حرف زده اند و آن را تهدید جدی خوانده اند. در زمان جنگ سرد، سیاست دفاعی و امنیتی، فکر کردن به آنچه بود که نمی شد به آن فکر کرد و حالا با توجه اگر ایران اتمی شکل بگیرد، پذیرفتن آن چیزی است که نپذیرفتنی است. پس اگر آمریکا نتوانسته جلوی خطری که از آن با خبر بوده را بگیرد و اجازه داده ایران اتمی شود، پس دیگر تضمینی نمی ماند که در صورت خطر ایران، بتواند به هیچ کشوری بسپارد.

ضمن این که آمریکا وارد پیمان استراتژیک استارت با روسیه شده تا زرادخانه اتمی خود را کاهش دهد ولی در همین حال، تعهدهای امنیتی گسترده تری هم پیدا کرده است. آمریکا در زمان جنگ سرد، توان اتمی خود را بر اساس روسیه تخمین زده بود ولی حالا دیگر شوروی نیست ولی روسیه هست، به همراه چین، کره شمالی و البته شاید ایران. کاهش سلاح های استراتژیک آمریکا، تضمین امنیتی برای حفظ متحدانش در برابر خطر ایران را کمتر می کند.

نسل نوین کلاهک های اتمی آمریکا برای حفظ شهرهای بزرگ و شاخص طراحی شده و تا وقتی متخاصمان بازدارندگی خود را انجام ندهند، آمریکا سپر اتمی را در مقابل آنان به کار نمی گیرد چرا که هرگونه خسارت موازی، ممکن است تلفات غیرنظامی زیادی در پی داشته باشد.

ایالات متحده شمار زیادی از موشک های بالستیک در اختیار دارد که می تواند هنوز قدرت بازدارندگی در مقابل ایران باشد و برای حفظ متحدان آمریکا در اروپا و خاورمیانه هم کافی است. این مسئله وقتی خراب می شود که توان موشک های بالستیک ایران هم افزایش یابد.

ایران بالاخره می تواند به مرحله ای برسد که توان موشکی اش با آمریکا رقابت کند. از آن جایی که سپر دفاع موشکی میان موشک های مسلح به کلاهک اتمی و بدون آن فرقی قائل نیست، در نتیجه فقط این رقابت باعث فرسایش می شود. موشک های سپر دفاعی گران تر و پرهزینه تر از موشک های بالستیک است و تلاش برای افزایش آن، تلاش پنتاگون را به بن بست می رساند.

خطری که از سوی موشک های بالستیک ایران شکل می گیرد هرگونه تضمین امنیتی آمریکا را بی رنگ می کند. آیا آمریکا قدرت موشکی خود را صرف دفاع از مصر، عراق و عربستان سعودی در برابر حمله ایران خواهد کرد؟ آیا کشورهای خاورمیانه مطمئن خواهند بود که این سپر دفاع موشکی جلوی اسراییل را هم خواهد گرفت؟ آیا آمریکا اگر ایران دست به حمله پیشگیرانه زد، قابلیت این را دارد که توان خود را وارد آب های هم مرز ایران کند و اگر ایران قبل از شکل گیری چتر امنیتی دست به کار شد چطور؟

و آخر این که در مقابله با ایران با یک مسئله متناقض اساسی روبرو است: جلوی قدرت اتمی ایران را گرفتن به مراتب ساده تر از خطر واقعی ایران و حمایت هایی است که از تروریسم و تروریست ها دارد. کشورهای منطقه از این خطر خیلی حرف نمی زنند ولی می دانند در زمان حمله اتمی، حتی مقابله به مثل آمریکا در مقابل آن خطر واقعی که تهران دارد، هیچ است و در نتیجه تضمین امنیتی خاصی نمی تواند حمایت واقعی به همراه داشته باشد.

به طور خلاصه، هرگونه افزایش سیاست بازدارندگی از سوی آمریکا در خاورمیانه برا ی جلوگیری از تخاصم ایران و توقف گسترش سلاح های کشتار جمعی، یک چالش خیلی جدی است. با توجه به بعد وسیع هرگونه از این خطر ها، آمریکا باید تمامی تلاش های خود برای توقف ایران در جهت دستیابی به بمب اتمی را دو برابر کند و گرنه بعد از آن با فقدان هرگونه اعتبار برای مقابله با خطر ایران روبرو خواهد بود.

چه باید کرد؟

جای تعجب ندارد که بعد از این همه بحث در مورد خطر ایران به این جا می رسیم که چه باید کرد ولی نتیجه این می شود که راه چاره مناسبی در دست نیست. تا این جا دیپلماسی و تحریم فقط راه ایران در رسیدن به بمب اتمی را سخت تر کرده است. شاید اقدامات مخفیانه هم این پروسه را کمی عقب بیاندازد، اما به نظر نمی رسد بتواند توقف کامل ایجاد کند. حتی شاید حمله نظامی اسراییل این برنامه را عقب بیاندازد چرا که توان نظامی اسراییل برای حمله محدود است و لازم می شود که آمریکا هم وارد این حمله شود ولی اقدام نظامی این خطر را دارد که ممکن است پاسخ در پی داشته باشد: ممکن است محبوبیت نظامی که بدون هیچ گونه محبوبیتی در میان مردم است را افزایش دهد و باعث شود ایران پروسه را سرعت داده و اهداف آمریکا و متحدان در منطقه را هدف قرار دهد. با این حال اجرای سیاست بازدارنده در مقابل ایران هم سخت و دشوار است و شاید نتوان آن را در طولانی مدت اجرا کرد.

پس آمریکا چه باید بکند؟ در حال حاضر، بهترین استراتژی اجرای سه گانه دیپلماسی همراه با تحریم و اقدامات مخفیانه و پنهانی است که باید همراه با تهدید حمله نظامی باشد. اول، آمریکا باید انزوای بین المللی ایران، منزوی کردن تندروهای درون ایران و دور کردن پراگماتیست ها و عملگرایان از دولت را در دستور کار قرار دهد و به تحریم ادامه دهد تا هزینه اقدام اتمی و نظامی ایران به شکل گسترده ای افزایش یابد. هرچند این سیاست ها تا به حال دنبال شده ولی نتیجه نهایی نداشته است اما در همین محیط سیاسی ایران هم می تواند هزینه ها را بالا ببرد. ضمن این که دسته ای و طبقه ای در ایران هستند که می گویند این گونه عملیات برای نگه داشتن یک شمع، ارزش هزینه ای که پرداخت می شود را ندارد. اگر فشارها بر ایران افزایش یابد و برنامه اتمی به تعویق بیافتد، مردم ایران متوجه افزایش این هزینه خواهند شد و بالاخره جواب می دهد. اگر آمریکا به فشارهای دیپلماتیک ادامه دهد بهتر است چرا که هم به اقدام نظامی متوسل نمی شود و هم این که بحث گمراه کننده اقدام نظامی در میان برنامه ها گم نمی شود.

دوم، گزارش های اخیر نشان می دهد چند دولت هستند که دست به کار شده و مشغول تخریب در برنامه اتمی ایران هستند. اگر این طور باشد و این برنامه ها موفق پیش رود، به اندازه کافی وقت خواهد بود تا دیپلماسی ادامه پیدا کند و قدرت نظامی هم تقویت شود تا بتوان جلوی تهدید ایران را گرفت. هرگونه تخریب بسیار مهم و موثر است و می تواند استراتژی مناسبی باشد: آن قدر تعویق ایجاد می شود تا وقتی که زمان برای تهیه بمب نباشد چون تامین مواد آن خیلی طول می کشد. در واقع شاید این سیاست اصلی ایران باشد. ابهام هایی ایجاد می کند و زمان حمله پیشگیرانه را به تعویق می اندازد. ایران یا می تواند با ابهام های زیاد یک بمب کوچک ساخته و آن را به سرعت به برنامه موشکی وصل کرده و آن را آزمایش کند یا این که مدام بگوید با مشکل روبرو شده ولی مواد لازم برای یک بمب کامل را به دست آورد و ناگهان آن را رو کند. هنوز مشخص نیست ایران کدام یک از این دو سیاست را به کار می گیرد یا گرفته است.

سوم، آمریکا باید قدرت نظامی خود را سرتاسر خلیج فارس گسترش داده و بمب افکن های بی دو بیشتری بفرستد و توان نظامی الکترونیک و جنگ افزارهای سبک و زیر دریایی و گردان های بیشتری از نیروی هوایی را به منطقه بفرستد. اضافه کردن این نیروهای به نیروهایی که در حال حاضر در منطقه به سر می برد، توان دولت اوباما برای متقاعد کردن ایران در این نکته که در صورت شکست دیپلماسی، اقدام نظامی محتمل خواهد بود، تقویت می شود. توان نظامی بیشتر، دیپلماسی را تقویت می کند. تا این لحظه، صحبت های رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا یا آدمیرال مایک مالن، رییس ستاد مشترک آمریکا این بوده که بهتر است اقدام نظامی کنار گذاشته شود. اگر ایران حس کند که اقدام نظامی در کار نخواهد بود، سخت بتوان تهران را متقاعد کرد که بسته های پیشنهادی را قبول کند.

ضمن این که حضور نظامی سنگین آمریکا به ایران نشان می دهد در صورت کنار گذاشتن برنامه دستیابی به بمب اتمی، منطقه از حضور آمریکا کمرنگ تر می شود. ضمن این که به متحدان آمریکا در منطقه هم این اطمینان را می دهد که تضمین امنیتی جدی است. دست آخر این که حضور نظامی سنگین آمریکا باعث می شود اگر لازم شد حمله سریعی انجام شود، در زمان صرفه جویی شده و سریع دست به کار شد. اگر قرار شود با حمله نظامی جلوی ایران گرفته شود، حضور سنگین نظامی آمریکا باعث می شود حتی پاسخ ایران را بتوان کنترل کرد و پاسخ داد.

هرچند پیدا کردن راه دیپلماتیک برای بازداشتن ایران از دستیابی به بمب اتمی خیلی خواستنی اما سخت است ولی آمریکا دو امکان نه چندان جذاب دارد: یا اقدام نظامی علیه ایران و متوقف کردن آن و یا استراتژی بازدارندگی و کنار آمدن با ایران اتمی. راه حل نظامی همیشه ریسکی است و در این مورد ریسک بالاتری دارد چرا که نیروهای نظامی آمریکا در تیررس مرزهای غربی و شرقی ایران هستند. این که آمریکا بتواند به اقدام نظامی دست بزند یا نه، به سه پرسش اساسی بازمی گردد: چقدر ایران به دستیابی به بمب اتمی نزدیک است؟ آیا حمله نظامی موثر خواهد بود؟ واکنش ایران چه خواهد بود و هزینه ی آن برای آمریکا و متحدانش چقدر است؟ اقدام نظامی باعث می شود سیاست بازدارندگی و تمامی مشکلات آن را بتوان به شکل مفیدی و در چند نقطه اجرا کرد.

عواقب و نتایج ایران مجهز به بمب اتمی بسیار خطرناک است و شکل دهی یک سیاست بازدارندگی درست و ریشه ای کار بسیار دشواری است. اقدام نظامی را نمی توان کنار گذاشت هرچند راحت نیست ولی صحبت از یک سیاست بازدارنده فقط در حرف آسان است و اجرای آن کار راحت و یا تا حدی شدنی نیست چرا که حضور نظامی سنگین می خواهد که هم در خاورمیانه سخت است و هم هزینه های زیادی دارد، هم حضور در آب می خواهد، هم در خاک و هم نصب سپرهای دفاع موشکی و هم به روز کردن تسلیحات می خواهد و هم دیپلماسی مداوم و قوی و تحریم های بیشتر که انجام آن کار سختی است. درک این مسائل برای آمریکا اگر بخواهد مشکل ایران اتمی را حل کند، بسیار مهم و اساسی است. چرا که یا محاسبه سختی ها برای مقابله کار دشواری است و یا این که ایران از آن خط قرمز زودتر آن آن عبور کند که انتظارش می رود.

دستیابی ایران به بمب اتمی منطقه خاورمیانه را واژگون می کند. هنوز مشخص نیست هزینه قبول کردن ایران اتمی چقدر است و ریسک خارج شدن شرایط از دست چگونه است و در نتیجه ایران را به راحتی نمی توان به سوی بازدارندگی کشاند آن هم در حالی که برای حمله به منافع آمریکا و متحدانش در منطقه، کمین کرده است.

* از: اریک ادلمن (Eric S Edelman) اندرو اف. کرپینویچ (Andrew F Krepinevich) اوان برادن مونتگومری (Evan Braden Montgomery) / در: فارین افرز

متن کامل ترجمه در شماره ماه ژانویه ۲۰۱۱ مجله ایران در جهان که می توانید در لینک زیر تهیه کنید: لینک


 


یک به اصطلاح «اندیشگاهِ امنیت نرم» در ایران کشف غافلگیرکننده ای کرده است: نه تظاهرات اعتراضی در داخل یا تحریم های اقتصادی و تهدیدهای جنگی از خارج خطری برای موجودیت جمهوری اسلامی است. این فرهنگ است، هنرمندان هستند، نویسندگان و فیلم سازان و روزنامه نگاران که مانند دسته ای ویروس، بی آنکه جلب توجه کنند و نظارت پذیر باشند، به سرعت هرچه بیشتر زیاد می شوند و سراسر کشور را با فسادغربی آلوده می کنند. طبق این کشف قدرت های خارجی همراه نوکرهای داخلی دست اندرکارند تا بی سر و صدا و در خفا زیرآب حکومت اسلامی را بزنند و «انقلابی نرم» به راه بیندازند.

اکنون «اندیشگاهی» که به احتمال برای وزارت ارشاد اسلامی کار می کند در جزوه ای ۶۳ صفحه ای با عنوان «نجوای رنگی» نتیجۀ بررسی های خود را برای استفادۀ داخلی دولت و نهادهای امنیتی ارائه کرده است. به صورت مشخص بازار کتاب درایران زیرذره بین گرفته می شود. درم قدمه می آید: «رخدادهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری ( ژوئن ۲۰۰۹) و اعتراف های متهمان آشکارا نشان داده اند که جمهوری اسلامی از زمان برپایی و بویژه در دهۀ گذشته با شکل جدیدی از حمله های خصمانه روبرو بوده است.» طبق این نوشته، مفهوم هایی چون «سرنگونی نرم» و «انقلاب مخملی» در ادبیات سیاسی وارد شده اند. در ادامه در جزوه می آید تقریباٌ هر روز شکل های تازه ای از سیاست سرنگونی ظاهر می شوند.

نویسندگان با انتقاد از خود اذعان می کنند اهمیت این سیاست سرنگونی را هنوز به اندازۀ کافی ارزیابی نکرده اند و از این نکته غافل مانده اند بصورت نظام مند با آن مقابله کنند. به گفتۀ آنها بیش از حد به فعالیت های سیاسی توجه نشان داده شده است و کمتر در این فکر بوده اند که در عرصۀ تئاتر و موسیقی و فیلم و ادبیات چه اتفاقی می افتد. به باور نویسندگان این جزوه از همه آشکارتر می توان این روند را در بازار کتاب دید.

جزوه برای مثال کتابی را با عنوان «جامعۀ مدنی، مبارزۀ مدنی» از جان شارپ و رابرت هلوی ذکر می کند با برگردان مهدی کلانترزاده. کتاب که در همۀ کتاب فروشی ها به فروش می رسد و در نمایشگاه ها رسماٌ عرضه می شود هشداری است که نمی توان آن را نشنید. با این وجود این کتاب نتوانست «مسئولان را از خواب زیبای خفته بیدار کند.»

از نقشه هایی که اکنون این اعضای بیدارِ اندیشگاه علیه فرهنگ آفرینان دارند بوی خوبی به مشام نمی رسد. گرچه که از دهها سال پیش دشمنی مردان خدا علیه هنرمندان و نویسندگان و روزنامه نگاران و روشن فکران به اندازۀ کافی آشکار است. در همان سال اول بعد از برقراری جمهوری اسلامی رهبر انقلاب آیت الله خمینی با خشم فراخوانی علیه روزنامه نگاران منتقد صادر کرد: «قلم هایشان را بشکنید!» صدها روزنامه و مجله بسته شدند، انتشاراتی ها و کتاب فروشی ها را به آتش کشیدند، دهها فرهنگ آفرین را به زندان های طولانی و مرگ محکوم کردند.

شاعر معروف سعید سلطانپور که تئاتر سیاسیِ خیابانی را در ایران رواج داد در جشن عروسی خودش دستگیر و چند روز بعد اعدام شد. از آن به بعد ادارۀ ممیزی که در چهارچوب وزارت ارشاد اسلامی ایجاد شد مسئولیت «اسلامی کردن فرهنگ» را برعهده گرفت.

فریادهای سکوت

در آخرهای دهۀ نود و با تشکیل دولت رئیس جمهوراصلاح طلب محمد خاتمی سانسور به نحو بارزی کمتر شد. همین برای رشد تازۀ فرهنگی کافی بود. هنر و ادبیات شاهد شکوفایی تازه ای بودند. فیلم ایرانی وجهۀ بین المللی پیدا کرد.

تندروها خواستند جلوی این کار را بگیرند. قتل روشن فکران و نویسندگان، مشهور به «قتل های فرهنگی»، قرار بود منتقدان را بترساند. به زوج فروهر در خانۀ خودشان حمله کردند و آنها را وحشیانه کشتند. نویسندگان محمد مختاری و محمد جعفر پناهنده و همچنین روزنامه نگار ابراهیم زال زاده ربوده شدند و به قتل رسیدند. جایی خارج از شهر جنازه های آنها را پیدا کردند.

با به قدرت رسیدن تندروها و در رأس آنها محمود احمدی نژاد در سال ۲۰۰۵ مبارزه با تفکر آزاد و انتقادی از نو شدت گرفت. رهبرانقلاب آیت الله علی خامنه ای از نفوذ اندیشۀ غربی و تفکر لیبرال و دین جدا خواه در دانشگاه ها انتقاد کرد . وی خواستار اسلامی شدن برنامه های آموزشی و کتاب های درسی شد، بویژه در علوم انسانی. به دنبال آن پاکسازی دانشجویان شکل گرفت. صدها استاد را بازنشسته کردند، از جمله محمد رضا بیگدلیِ حقوق دان و عالمِ علوم سیاسی عبداله رمضان زاده و جامعه شناس اسفندیار ذوالقدر. از این گذشته تصمیم گرفته شد دانشگاه ها و مدارس را زیرنظارت روحانیون در آوردند. هزاران روحانی وظیفه یافتند اسلامی کردن آموزش را پیش برند.

دورۀ جدید سرکوب در جریان نا آرامی های سال ۲۰۰۹ شروع شد. شعارها و پلاکاردها و ترانه ها و فیلم های تبلیغاتیِ پر از خلاقیت، که میلیون ها بار در اینترنت و در سراسر جهان پخش شد، رهبری کشور را به وحشت انداخت. در ترانه ای می آید:«بشنوید فریادهای سکوت چه بلند است.»

بیست سال ممنوعیت شغلی

برای نمونه جعفر پناهی فیلم ساز که برندۀ جایزه های بین المللی شده است به شش سال زندان و بیست سال ممنوعیت شغلی محکوم شد زیرا می خواست فیلمی در بارۀ نا آرامی های سال ۲۰۰۹ بسازد. همکارش محمد رسول اف همین میزان مجازات را گرفت. روزنامه نگاران شیوا نظرآهاری و عمادالدین باقی نیز هر کدام به شش سال زندان محکوم شدند. بسیاری دیگر را به مجازات های مشابه محکوم کردند.

هنرمندان و نویسندگانی که حاضر نیستند از حکومت اطاعت کنند یا باید سکوت کنند و یا از کشور خارج شوند. در واقع هم در سال های گذشته چندین هزار روزنامه نگار و فرهنگ آفرین به تبعید رفته اند. روزنامه نگار معروف اکبر گنجی، فیلم سازان محسن مخملباف و عباس کیارستمی، اسلام پژوه و فیلسوف عبدالکریم سروش یا روحانی متقد محسن کدیور در این فاصله در تبعید زندگی می کنند.

در بازار کتاب هرچه کمتر کتاب های انتقادی پیدا می شود. صدها و بلکه هزاران نسخۀ اول کتاب از ماهها پیش و بسیاری حتی از سال ها پیش در ادارۀ سانسور قراردارند. انتشاراتی های متعددی در این فاصله نابود شده اند، کتاب فروشی ها ناچار بودند ببندند. تقریباٌ نویسندۀ منتقدی وجود ندارد که بتواند از نوشتن روزگار بگذراند.

اما چنین می نماید که همۀ اینها برای اعضای اندیشگاه کافی نباشد. برای نمونه از هفت انتشاراتی، از جمله چشمه و اختران و روشنگران با چندین نویسنده نام می برند که ظاهراٌ در برنامۀ انقلاب نرم شرکت دارند. موضوع بر سر انتشاراتی های معروف و مستقلی است که با توجه به اقدام های احتیاطی و خود سانسوری و آمادگی برای مصالحه هنوز می توانند به موجودیت خود ادامه بدهند.

از جمله نویسندگان و شاعرانی که نامشان می آید می توان به محمود دولت آبادی و علی درویشیان و سیمین بهبهانی اشاره کرد که در زمرۀ محبوب ترین ها در کشور هستند. نویسندگان جزوه از هر یک از هفت ناشر کتاب هایی را مورد بررسی قرار داده اند، مانند کتاب «پایان دنیا نزدیک است» از احمد صدری. می گویند نویسنده خدا ناباوراست زیرا در اندیشۀ دنیایی است که در آن همۀ انسان ها «صرفنظر از مذهب و تمایلات، با گفتگو و مصالحۀ متقابل مشکلات را به صورت دمکراتیک حل می کنند و بدون مرزبندی و سلطه خواهی مشترکاٌ برای ایرانی مدرن و دمکراتیک در تلاشند.»

جزوه مدعی می شود صدری مشخصاٌ علیه رهبرانقلاب است زیرا از «سیاست و برنامه ریزی مبتنی بر ایدئولوژی» انتقاد و رهبری را متهم کرده «حاضر به مصالحه» نیست. از صدری نقل می شود: «نمی خواهند بپذیرند که باید از آرمان ها و تصورات خود فرو بکاهند و آنها را با واقعیت هماهنگ کنند.»

به احسان نوروزیِ نویسنده اتهام براندازی زده می شود زیرا می نویسد: «در این شهر باید قبل از هر چیز یاد بگیری رویاهایت را فراموش کنی. زیرا آنچه در بیداری می بینی واقعیتِ کابوس هایت است. اگر چیز دیگری می جویی باید زیرخاک بروی، توی قبر.»

به انتشارات چشمه که از جمله کارهای چند نویسندۀ محبوب مانند دولت آبادی را منتشر می کند که در آلمان نیز شناخته شده است در جزوه اتهام زده می شود در یک کتابفروشی متعلق به انتشاراتی جلسه هایی را با نویسندگان گذاشته است که در آنها دربارۀ سانسور و آزادی عقیده و مشکلات نشر کتاب صحبت شده است. از این گذشته به گفتۀ جزوه ناشر در هیئت مدیرۀ ناشران و کتابفروشان است و با اتحادیۀ نویسندگان ایران تماس دارد! به انتشارات زنان متعلق به شهلا لاهیجی نیز اتهام همکاری و گسترش انقلاب مخملی اتهام زده می شود زیرا افکار فمینیستی را گسترش می دهد و بیشتر به حقوق زنان می پردازد!

جزوۀ «نجوای رنگی» از دستگاه قضایی می خواهد قبل از اینکه دیر شود عمل کند. این حرف برای نویسندگان و ناشران به معنای خطری جدی است که تنها از این طریق می توانند با آن مقابله کنند که سکوت کنند و از حرفۀ خود دست بکشند یا از کشور خارج شوند.

* از: بهمن نیرومند / در: دی تاگس تسایتونگ


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته