-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

Latest News from Iran Green Voice for 02/23/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ندای سبز آزادی: سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در محکومیت حبس خانگی رهبران جنبش و بازداشت فعالان سیاسی در روزهای اخیر بیانیه ای صادر کرد و نسبت به رواج افراطی گری در کشور از سوی بخشی از جریان حاکم هشدار داد.

به گزارش امروز متن کامل این بیانیه به شرح زیر است :

بسمه تعالی
جنبش سبزی که در اعتراض به کودتای انتخاباتی سال گذشته در کشورمان شکل گرفت پس از بیست ماه راه پیمودن و به رغم بکار گیری همه شیوه های سرکوب از سوی حاکمیت اقتدارگرا همچنان زنده و پویا براه خود ادامه می دهد و حضور پرشور باورمندان به این جنبش در روز 25 بهمن ماه در خیابانهای تهران و دیگر شهرهای کشور در پاسخگویی به دعوت رهبران جنبش در حمایت از جنبش های مردمی تونس و مصر بخوبی اینرا نشان داد و اینکه افراد این جنبش تا دستیابی به اهداف خود از پای نخواهند نشست . تجربه ماههای گدشته اثبات کرده است که پناه بردن حاکمیت به شیوه های سرکوب و بازداشت فعالان سیاسی چاره ساز بحرانی که کشور را بدان گرفتار ساخته اند ، نیست و از اینرو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ( شاخه خارج از کشور ) برخورد های خشونت آمیز و موج گسترده بازداشت ها در روزهای اخیر به ویژه حصر و حبس خانگی رهبران جنبش و بازداشت برادران دکتر عبدالله ناصری و علی باقری اعضای شورای مرکزی سازمان را محکوم کرده و هشدار می دهیم که ادامه روند خشونت و سرکوب مشکل را حل نمی کند ، کما اینکه تا کنون حل نکرده است ، و تنها به بحرانی تر شدن اوضاع انجامیده است که پیامد آن قطبی شدن فضا و رشد رادیکالیسم بوده است.
هشدار می دهیم که بخش های افراطی حاکمیت خواهان قطبی شدن فضا هستند. ایده آل آن ها این است که زمینه عقلانیت و اعتدال در عرصه عمومی و میان نیروهای سیاسی از بین برود. از یک سو با فشار آوردن بر بخش های معتدل حاکمیت در پی تهدید ومرعوب ساختن آنها بوده و حتی مجبور به مصاحبه و موضع گیری می کنند تا زمینه هرگونه اعتدال درمجموعه حاکمیت از بین برود و تحت فضای رعب و وحشت کسی جرئت ارائه راه حل های منطقی و اتخاذ مواضع مستقل ازخشونت طلبان حاکم را نداشته باشد ، و از سوی دیگر با سرکوب شدید منتقدان و معترضان و بستن کامل فضای هر گونه تحرک و عمل سیاسی و پیش رفتن در این مسیر تا حصر و حبس خانگی رهبران جنبش ، مخالفان خود رابه سوی رادیکالیسم و واکنش در برابر خشونت سوق می دهند. آنها می خواهند فضایی ایجاد شود که امکان هرگونه تحرک معترضان و منتقدان مشفق واصلاح طلبانی که خواهان حل و استیفای حقوق ملت از طرق قانونی و مسالمت آمیز هستند، سلب شود، و میدان برای رشد گرایشات رادیکالیستی و خشنونت گرا باز شود. آنان فکر می کنند به این ترتیب می توانند صدای منتقدان خود را در میان روحانیت و مرجعیت و اصول گرایان معتدل خاموش کنند. امروز بخش افراطی حاکمیت اقتدارگرا دارد آخرین فرصت ها را برای حل مشکل کشور در چارچوب قانون اساسی و مصالح ملی از بین می برد.کسانی که امروز به بند و زندان کشیده شده اند یا در حصر و حبس خانگی افتاده اند یا آماج حملات سهمگین تبلیغاتی و سیاسی رسانه ها و تبلیغات دولتی قرار دارند آخرین کسانی هستند که با حاکمان کنونی با زبان منطق و قانون سخن گفته و خواهان حل مسالمت آمیز مشکلات دامنگیر کشورهستند. اما به نظر می رسد جریان اقتدارگرا به خاطر بقای خود حاضر است تمام کشور را به آتش بکشد، و تمامی دستاوردهای ملت در انقلاب اسلامی را به باد دهد. هشدار می دهیم و از عقلا و مراجع و چهره های محترم و همه آنانی که دلسوز ملت و کشورند می خواهیم که دست روی دست نگذارند و کشور را از دست افراطیون حاکم بدر آورند و تا دیر نشده جلوی اینهمه ظلم وخودکامگی و خودسری در حق شهروندان معترض را بگیرند و صدای آنها را بشنوند ، و همزمان به افراد جنبش سبز هشدار می دهیم که به دام رادیکالیسم و خشونتی که افراطیون حاکمیت اقتدارگرا خواهان آن است نیفتند و بدانیم که افراطی گری دام پهن شده افراطیون حاکم برای توجیه نیروهای خود برای سرکوب بیشتراست.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (شاخه خارج کشور) همچون گذشته در همراهی با جنبش سبز از هیچگونه کوشش و هزینه دهی دریغ نخواهد کرد و با توجه به شرایط کنونی از همه باورمندان به این جنبش دعوت می دهد که حرکت های خود را در همراهی با « شورای هماهنکی راه سبز امید » و منشورسبزی که به امضای دو رهبر زندانی جنبش رسیده است ، سامان دهند . قطعا وحدت و هماهنگی افراد جنبش دریایی خروشان خواهد ساخت که استبداد و ظلم را فرو خواهد خورد و در ساحل عدالت و آزادی و مردمسالاری اش مردم رنج کشیده ما به آرامش و امنیت و رفاه دست می یابند .
«همانا وعده خدا( پیروزی عدالت خواهان ) حق و حتمی است و در این مسیر آنهایی که به این پیروزی یقین و باور ندارند شما را نترسانند وخفیف و سبک نکنند »( سوره روم آیه 60).
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (شاخه خارج کشور)
04/12/1389
 


 


ندای سبز آزادی: شعر و ادبیات، همیشه با آزادی و آزادی‌خواهی عجین شده است در مقاطعی از تاریخ نیز، شاعرانی بوده‌اند که برای دست‌یابی به آزادی، علاوه بر سرودن شعر، جان خود را نیز از دست داده‌اند.
تاریخ جهان پر است از شاعران آزادی‌خواهی که حتا حکومت‌های مستبد از پیکر بی‌جان آن‌ها نیز در هراس بوده‌اند و اکنون نیز هر گاه شعر این شاعران خوانده می‌شود، وجود آدمی سرشار از میل به آزادی و آزادی‌خواهی می‌شود.
تاریخ ادبیات ایران نیز، به ویژه در دوران معاصر، چهره‌های شاخصی در حوزه شعر دارد که نماینده راستین ملتی هستند که برای رسیدن به آزادی و مردم‌سالاری راه پر فراز و نشیبی را طی کرده است و هنوز هم برای آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌ی خود بها و هزینه می‌پردازد.
شاید فرخی یزدی نمونه بارزی در این میان باشد که به شاعر لب‌دوخته مشهور است:
قسم به‌عزت و قدر مقام آزادی
که روح بخش جهان است نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بود آن‌کس
که داشت از دل و جان احترام آزادی
ملک‌الشعرا بهار، میرزاده عشقی، احمد شاملو، سیمین بهبهانی و محمد مختاری نیز نمونه‌های دیگری است که بررسی شعر هر کدام از آنان، و در کل بررسی آزادی‌خواهی در شعر معاصر، مجال دیگری را می‌طلبد.
اما آنچه این روزها و به ویژه پس از تقلب بزرگ انتخاباتی سال 88 در صفحات ادبی روزنامه‌ها و سایت‌های حکومتی در ایران شاهدش هستیم، لکه‌‌های سیاهی است که اگر چه در سفیدی و پاکی ادبیات فارسی به ویژه شعر ناب فارسی گم و ناپیدا خواهد شد، اما سیاهی‌شان تا ابد بر چهره سرایندگانش باقی خواهد ماند.
هر حکومت مستبدی حتا حکومت‌های نظامی، به یک «سپاه ظاهرن فرهنگی و هنری» نیاز دارد که بتواند خلأ فرهنگ در جامعه را پر کند. در این «سپاه» شاید شاعران مفلوک‌ترین و بدنام‌ترین آن‌ها باشند؛ زیرا نه تنها شعر را که با «شعور» آمیخته است، به ابتذال می‌کشانند، بلکه به بهای ناچیزی، نام خود را تا ابد ننگین می‌کنند.
دولت کودتای احمدی‌نژاد نیز از این قاعده‌ی حکومت‌های خودکامه مستثنا نیست؛ این دولت شدیدن نیازمند آن است که نشان دهد هنرمندان و ادیبان زیادی طرفدار او هستند و زیر سایه او «هنر متعهد» را تولید می‌کنند.
در بحبوحه‌ی تظاهرات و اعتراضات مردم علیه دولت کودتا، صفحات ادبی و هنری رسانه‌های حکومتی فهرستی را از هنرمندان و شاعران و نویسندگان طرفدار خود منتشر می‌کردند که نشان دهند پایه‌هایی در میان اهل فرهنگ دارند، اما اسامی خود به تنهایی گویای واقعیت بود.
اغلب اسم‌هایی که منتشر شد، خلق‌الساعه بودند، از کارمند ساده صدا و سیما که یک‌شبه تبدیل به هنرمند شده‌بود گرفته تا مشاور امور جانبازان احمدی‌نژاد که خود نمی‌دانست داستان‌نویس است یا منتقد ادبی که او هم بلافاصله بعد از 25 بهمن به «شاعر» تبدیل شده بود و رباعی‌های سرود که فقط در «پوچی» به رباعیات خیام شبیه بود! همه نشان آن بود که کفگیر دولت کودتا به ته دیگ خورده است.
قدرقدرت‌ترین شاعران حکومتی معاصر نیز، یا کارمند دستگاه دیپلماسی دولت کودتاست یا اشتباهی به عنوان هنرمند بر مسند فرهنگستان هنر نشسته است. و این پرسش به شکل پررنگ مطرح است که حکومت‌های خودکامه شاعر طرفدار اما مستقل از بدنه‌ی اداری و مالی خود ندارد؟
علی‌رغم این‌که شعر فارسی گاهی آن‌قدر پیچیده می‌شود که فهم ابیاتی از آن، مثل غزل‌های بیدل دهلوی، گاهی فراتر از ذهن بعضی از استادان زبان فارسی است، اما درک شعرهای این شاعران حکومتی آن قدر ساده است که حتا کسی که طی عمر خود هرگز شعر نخوانده نیز می‌فهمد که مقصود این واژه‌ها چیست، چه چیزی را طلب می‌کنند، آزادی را یا نان را. 


 


ندای سبز آزادی: دانشجویان دانشگاه شیراز امروز ساعت ۳۰: ۱۱ صبح با حضور در میدان پردیس دانشگاه شیراز به اعتراض پرداختند اما این تجمع با دخالت نیروهای حراست و بسیج دانشگاه به خشونت کشیده شد.
به گزارش هرانا، جمعیت دانشجویان که بالغ بر صد‌ها نفر بود یک صدا خواستار پاسخگویی مسئولین دانشگاه شیراز در قبال جان باختن "حامد نورمحمدی" دانشجوی دانشگاه شیراز شدند.

این اعتراض دانشجویان، علی رغم حضور سنگین نیروهای امنیتی خارج از دانشگاه و ماموران حراست و انتظامات دانشگاه شیراز صورت پذیرفت، که در تلاش برای ممانعت از تشکیل هرگونه تجمعی بودند.

گفتنی ست اعتراض دانشجویان دانشگاه شیراز سرانجام با یورش نیروهای حراست و بسیج به تحصن دانشجویان به خشونت کشیده شد.

این در حالیست که دانشجویان دانشگاه شیراز با پخش فراخوان‌های مختلف اعلام کرده‌اند که فردا نیز به اعتراض دست خواهند زد.

شایان ذکر است، نیروهای حراست، انتظامات و بسیج دانشگاه شیراز در حالت آماده باش به سر می‌برند و به کنترل شدید ورود و خروج دانشجویان به صحن دانشگاه و خوابگاه‌ها مشغول هستند؛ این بار نیروهای حراست علاوه بر احضار و ارعاب بعضی از دانشجویان، به احضار و به قول خود توجیه منطقی بعضی دیگر از دانشجویان پرداخته‌اند.


 


ندای سبز آزادی: درحالي كه تنها دو هفته تا انتخابات هيات رئيسه خبرگان باقي مانده است، تعرض به رئيس مجلس خبرگان رهبري توسط عناصر خودسر، حتي به خانواده آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در حرم حضرت عبدالعظيم و در مراسم ترحيم هم كشيده شده است!

به گزارش روزنامه جمهوری اسلامی، پيش از ظهر ديروز (سه شنبه) درحالي كه دو تن از فرزندان و تعدادي از اعضاي خانواده آيت‌الله هاشمي براي برگزاري مراسم درگذشت يكي از بستگان خود در حرم حضرت عبدالعظيم حضور يافته بودند، پس از گذشت حدود 2 ساعت از آغاز مراسم و قرائت قرآن، دو نفر از نيروهاي لباس شخصي هنگام خروج خانواده آيت‌الله هاشمي با منافق خطاب كردن آنها به يكي از دختران ايشان حمله كردند كه با نزديك شدن لباس شخصي‌ها به وي برادرزاده و خواهرزاده وي كه او را همراهي مي‌كردند درحالي كه قصد داشتند مانع شوند، حمله كنندگان با شوكر آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

در اين حين محسن هاشمي فرزند آيت‌الله هاشمي رفسنجاني كه وي نيز جهت شركت در مراسم ختم در حرم حضرت عبدالعظيم حضور داشت از لباس شخصي‌ها خواست نسبت به خانواده وي ايجاد مزاحمت نكنند كه افراد مذكور با شعار مرگ بر هاشمي به فحاشي به وي مبادرت كرده و قصد درگيري با محسن هاشمي را داشتند كه مردم حاضر در حرم حضرت عبدالعظيم حسني كه در طول مراسم با تسليت گويي و تكريم به خانواده آيت‌الله هاشمي احترام گذاشته بودند مانع درگيري شده و ضمن اظهار نگراني از خطرناك بودن عناصر لباس شخصي‌ها و اعلام قصد قبلي آنها براي ايجاد درگيري و اغتشاش، از خانواده آيت‌الله هاشمي با اصرار خواستند كه نسبت به توهين اين افراد بي‌تفاوت بوده و از محل حضور آنها فاصله بگيرند. 

این اتفاق ها در حالی رخ میدهد که تنها دو هفته تا انتخابات هیات رئیسه مجلس خبرگان باقی مانده است و کودتا چیان در این مدت تمام تلاش خود را برای برکناری آیت الله هاشمی رفسنجانی از سمت خود در این مجلس به کار بسته اند، پیش از این صدا و سیما در اقدامی نادر شعار های مرگ بر هاشمی را به طور مستقیم از تجمع طلاب حکومتی پخش کرده بود.


 


ندای سبز آزادی: در حالی که ایران در چند سال گذشته به دلیل سیاست‌‌‌های غلط احمدی‌‌‌نژاد و دولت تحت امرش مجبور به پذیرفتن شرایط بسیار ننگینی در قراردادهای منعقد شده میان این کشور و معدود کشورهای مرتبط با آن شده است، رئیس مجلس شورای اسلامی پیشنهاد داده است که سیستمی مشابه ویکی لیکس همه اسناد ایران را منتشر کند.
علي لاريجاني ضمن تاكيد بر لزوم انتشار اسناد تاريخي اظهار كرده است:" اكنون كه سيستم ويكي‌ليكس در جهان راه افتاده راه حل انتشار اسناد در ايران نيز اين است كه يك ويكي‌ليكس داخلي راه بيافتد .ضمن آنكه قانون در مورد انتشار اسناد روشن است و تمامي اسناد تا 22 بهمن 57 بايد در اختيار دانشمندان قرار گيرد كه عدم انجام اين كار از سوي دستگاه‌ها اشتباهي استراتژيك است و ما آن را پيگيري مي‌كنيم."
وي همچنین افزوده است:" انتشار اسناد به يافتن شگرد آمريكا، انگليس و شوروي در ايران كمك مي‌كند و لازم است كه حتي اسناد بعد از 22 بهمن 57 و اوايل انقلاب نيز آرام آرام منتشر شود،زيرا 32 سال از آن دوران مي‌گذرد."
این پیشنهاد علی لاریجانی به خودی خود مثبت است اما لاریجانی به عنوان یکی از حامیان دولت کودتا در سخنان خود اشاره‌ای به افشای اسناد مربوط به دوران فعالیت احمدی‌نژاد نکرده است.
هرچند اشاره او به سالهای پیش از انقلاب 57 و دوران ابتدایی بعد از آن است اما شاید بد نباشد این پیشنهاد به طور گسترده برای چند دولت بعد از انقلاب داده شود تا مشخص شود که در پنج سال گذشته نیز ایران به اندازه تاریخ انقلاب و حتی پیش از آن مجبور به امضای قراردادهای ننگین شده است هرچند دست بیگانه هم در آن دیده نشود.
شاید دانستن این موضوع برای مردم جالب باشد که ایران نخستین کشور عضو اوپک است که حاضر شده با سهمی کمتر از ۵۰ درصد منابع نفت خود را در اختیار یک کشور دیگر قرار دهد.
یا مردم ندانند چرا بازارهای ایران را کالاهای چینی قرق کرده‌اند در حالی‌که تولید کنندگان داخلی ورشکست شده‌اند.
این نکته همیشه از موارد و سوالات بی‌‌جواب مانده است که در حالی‌که باغداران ایرانی بارها فریاد زده‌اند که مرکبات تولید شده در ایران کفاف مصرف همه ایرانیان را می‌دهد چرا دولت بر واردات میوه اصرار دارد؟ چرا با وجود ممنوع شدن اینکار در روزهای پایانی سال باز قرار است سیب و پرتقال خارجی وارد بازار شود و میوه‌های باغداران سردست‌شان بماند؟
چرا تحریم‌ها چنان کمر اقتصاد کشور را شکسته است که اکنون چینی‌ها برای فروش یا در اختیارگذاشتن دستگاه‌ها و تأسیسات نفتی برای ایران شرط می‌گذارند که فروش دستگاه و وسیله به شرطی خواهد بود که نیروها و مهندسان چینی به طور رایگان تکنولوژی حفاری را از ایران بیاموزند؟ در حالی که شاید مردم ندانند که تکنولوژی و دانش حفاری به شکلی که اکنون در ایران است همه از تلاش و فعالیت مهندسان و کارگران نفتی در سال‌های بعد از انقلاب به وجود آمده است و بلافاصله با وقوع انقلاب خارجی‌ها همه نیروها و امکانات‌شان را از کشورمان خارج کرده بودند. اکنون آنچه با خون دل به‌دست آمده است به راحتی در اختیار چینی‌ها باید قرار گیرد چون احمدی‌نژاد چنان با جامعه بین‌الملل برخورد کرده است که دیگر هیچ شرکت معتبری با ایران همکاری نمی‌کند.
یا چرا علیرغم مصوبه خصوصی‌سازی این موضوع فقط شامل حال سپاه پاسداران شده است و در دوران احمدی‌نژاد سپاه بدون تخصص و فقط با سرمایه و زور همه قراردادهای اقتصادی مهم را از آن خود کرده است؟ شاید مردم ندانند که احمدی‌نژاد پنج سال پیش به این نهاد نظامی قول‌های فراوانی داده است.
انتشار اسناد خیلی چیزها را روشن خواهد کرد. مثلن شاید مردم بخواهند بدانند که چرا کامیون ها و تریلرهای غیر مجهز چینی که به “جلاد جاده ها” معروف شده اند در سال های اخیر جاده های ایران را پر کرده اند و به رغم تلفات جانی و خسارات مالی شدیدی که وارد ساخته اند، همچنان اجازه ورود می گیرند؟
به گفته علی لاریجانی اکنون فرصت خوبی‌ست که مثل ویکی‌لیکس سیستمی در ایران داشته باشیم که اسناد گذشته منتشر شود؟ اما آیا این اسناد فقط مربوط به سال‌های ابتدایی انقلاب است؟ آیا رئیس مجلس که اینگونه با اطمینان از انتشار اسناد مربوط به سال‌های پیش از انقلاب و سال‌های ابتدایی آن صحبت می‌کند به این دلیل نیست که از هردو خیالش آسوده است؟
پیش از انقلاب که مربوط به رژیم پهلوی است و کسی در گناهکار بودن آن شک ندارد. پس از انقلاب هم کارنامه‌‌اش مربوط به لاریجانی و احمدی‌نژاد و دولت این سالها نمی‌شود.
اگر قرار بود اسناد مربوط به چند سال گذشته فاش شود، آیا  رئیس مجلس و رئیس دولت کودتا باز هم می‌توانستند در مورد سال‌های حضور خود بر مسند قدرت با همین اطمینان حرف بزنند؟

 


 


منابع ديپلماتيک دراروپا می گويند: شش کشور اروپايی پيشنهاد کرده اند تا در نشست وزيران امور خارجه اتحاديه اروپا درماه آينده تحريم کسانی که در ايران دست به نقض حقوق بشر می زنند مورد بررسی قرار گيرد.

به گزارش رادیو فردا يک ديپلمات اروپايی که نخواست نامش فاش شود، به خبرگزاری فرانسه گفت: «اين تحريم ها کسانی که حقوق بشر را در ايران نقض کنند، مانند، قضات و بازپرس ها را هدف قرار می دهد.»

طبق اين گزارش در جريان نشست وزيران خارجه امورخارجه ۲۷ کشور عضو اتحاديه اروپا در بروکسل در هفته جاری، شش کشور اروپايی درخواست کرده اند تا اين تحريم ها در نشست ماه آينده اين وزيران تصويب شود.

بريتانيا، فرانسه، آلمان، يونان، چک و هلند، شش کشور پيشنهاد دهنده تحريم ناقضان حقوق بشر در ايران هستند.

آمريکا در ششم بهمن ماه سال جاری از اتحاديه اروپا خواسته بود با گسترش تحريم‌ها عليه جمهوری اسلامی، مقام‌های مسئول در اين کشور را که در نقض حقوق بشر دست داشته‌اند، آماج تحريم‌های خود قرار دهد.
 


 


مسعود بهنود
m.behnoud(at)roozonline.com

کل خاورمیانه در  خروش است. در جا درجایش حاکمان یک چشمه می خوابند و دچار اضطرابند. موج ها دارد از سدسدید سلطنت هایی که یک سو به حرمداری کعبه  معتبرند و از  دیگر سو خود را به بالاترین نقطه قدرت جهانی چسبانده اند، تا کاخ امیرانی که از برکت پول زیاد و جمعیت کم، بالاترین درآمد سرانه را برای بواطنی ها فراهم آورده اند می گذرد، حتی  ده ها خانه رویائی را که امیران  ساخته اند برای دولتمردان اروپائی تهدید می کند که در کشور خود، از ترس بازرسان و روزنامه ها، جرات چنان خوش بگذرانی و تن آسانی ندارند. از بحرین که حیاط خلوت نظامی آمریکا می نمود تا لیبی که چهل سال است قذافی آن جا  خود را سیف اسلام و انقلابی کبیر می داند. این خروش خود را کشانده است به اروپای و آمریکای لاتین حتی. حذر کن که دیوانه بوئی شنید.

چه کسی بود گفت قرن بیست و یکم، درهمان دهه های اول، خود را باز خواهد یافت، وجه تمایز خود را با قرون گذشته نشان خواهد کرد.

در این سونامی نه حسنی مبارک ایمن ماند  که زمانی قهرمان ملی مصر بود، و مصر قلب اعراب، و همیشه می نوشتند وجودش به عظمت نیل، به صلابت اهرام و به وجود سفارتخانه اسرائیل در قاهره است، نه سلطنت هاشمی در اردن ایمن است که می گفتند همه هم بروند سلطنت اینان تضمین شده است چرا که از سلاله پیامبر اسلام اند و تنها قریش هاشمی مسلم. نه امیرانی مصون مانده اند که بلندی آسمان خراش هایشان گمان می رفت ضامن بقای آن هاست. توفانی که از تونس آرام ترین و اروپائی ترین منطقه شمال آفریقا شروع شد و به کرانه بزرگ نیل رسید، خود جغرافیای خود را  معین کرده است و گمانه زنی را آسان. در حقیقت پیام کرده است  که هیچ حکومتگری که پایش در انتخابات آزاد محکم نباشد، آسوده نخوابد. و انتخابات چنان که همه مردم باورش کرده باشند نه آن که صدام داشت و مبارک، حتی بن علی و حکومت بحرین هم به آن آراسته اند.

لازم به گفتگو نیست که به هزار حیلت صندوقی که آقای جنتی مهر و پر کرده باشد، و از غربال نظارت استصوابی او به در آمده باشد و هنوز دو سال مانده اعضایش را تعیین فرموده و حاضر غایب کرده باشد، همه چیز هست جز  نماینده  اراده مردم.

آن ها که در تهران و در عین نگرانی، ظاهر را نگاه می دارند و با صدای زیر آقای جنتی  یا نماینده ولی فقیه در کیهان فرمان بگیر و ببند صادر می کنند، دیگر حرکاتشان به انیمیشن های دوران جنگ شبیه شده است، به همان خنده داری، در عین تراژدی. اینان اعتماد به نفس کذائی را از چند جا آورده اند. پس در تصورش این است که از گزند این سونامی مصون می مانند. می گویند اول به این دلیل که ما بحقیم و این ها که در خطرند حکومت های باطل اند، دوم این که دیگران دیکتاتورند و ما دیکتاتوری نداریم بلکه انتخابی هستیم به آن نشان که هم خاتمی داشتیم و هم احمدی نژاد داریم، از نظرشان سه عامل تفاوت این است که ما انقلابی و ضد آمریکا هستیم  و در خط مقدم جبهه مقاومت – دشمنی با اسرائیل – و مردم مسلمان با حکومت های وابسته به غرب و متحد اسرائیل سر دوستی ندارند و حکومت هائی می خواهند که به اسرائیل دست دوستی ندهد.

اینان به تصریح کتاب خدا نابینا به احوال خودند، کبک سر در برف کرده اند بنا به روایت عوام. تا صدای طبل بزرگ بلند نشود  ضرباهنگ های کوتاه  را نمی شنوند. انگار نمی دانند که همه حاکمان جهان خود را به حق می دانند و حافظ امنیت و جان میلیون ها. فقط یک نشان این که پادشاه سابق ایران از ترس این که مبادا مردمش از راز بیماری او با خبر شوند و شهر به هم ریزد، مرگ  را پذیرا شد. او خود را چنان به حق می دید که نظرکرده انبیا می گفت و به این گفته اعتقاد داشت. دیگر این که به هزار روایت همان پادشاه آخرین که بدعاقبت ترین قدرتمند در همه عالم شد و کس چون او درد نکشید و آوارگی ندید، می گفت من شاه هستم  و معنای این را غربی ها نمی دانند و نمی دانند که برای ایرانیان از هزار و پانصد سال قبل شاه مظهر کشور و پدر مردمان بوده است. می گفت و بدین گفته اعتقاد کامل داشت.

و اگر کسانی گمان کنند که چون مدام انقلاب انقلاب می گویند و اگر میدانی دست دهد هم بدشان نمی آید  آتشی بسوزانند و انقلابی گری کنند، و خواستار محو اسرائیل اند، در برابر مردم مصون اند، بایدشان فراخواند تا سرنوشت چهل سال حکومت قذافی بخوانند که در انقلابی گری کسی به گردش نمی رسد، بارها  دنیا را به آشوب کشاند، ناسزاهائی به مراتب بلندتر از احمدی نژاد بار قدرت های جهانی کرد، هنوز بن لادن در دبستان بود که  قذافی هواپیما می انداخت و برای تجزیه طلبان ایرلند اسلحه بار کرده بود، هنوز ملاعمر کتاب نگشوده بود که او سفارتخانه هایش را به دفاتر انقلاب بدل کرد. چهل سال از خود حرکاتی محیرالعقول بروز داد که حرکات احمدی نژاد و چاوز و ایدی امین در مقابلش هیچ است. اما اینک دستش به خون مردم آلوده شد، می گریزد امشب نه فردا، و هزاران تن را که در این چهل سال خود را به او بستند در مقابل امواج خشم مردم تنها می گذارد.

اگر دشمنی با اسرائیل ایمنی می آورد حسنی مبارک همان خلبان قهرمانی است – و تنها عرب که این صفت دارد - که در بمباران اسرائیل، آن ها را به ستوه آورد – اما این سابقه ایمنش نداشت از موج اعتراض ها.

استدلال دیگر حکومتگران تهران، تاکید بر قدرت بسیج و سپاه است. غافلند که بسیج اگر قدرتی دارد در خیابان هاست که جوان های بی دفاع کفش کتانی با قلب هائی که تاپ تاپ می کند، هدف اند، ورنه چون این ها ده هزار شوند، چنان که در خرداد 88 شدند خواهید دید بسیجی ها هم دیگر زنجیرزن نمی مانند و سردار نقدی بهترست در اندیشه سوراخی باشد برای نهان شدن.

آنان که تصور می کنند بسیج و سپاه  همیشه و در همه حال از حکومت دفاع خواهند کرد و همیشه آماده اند که مخالفان را چنان که در یک سال گذشته رخ داده بپراکنند، به راستی چیزی از درس تاریخ نخوانده اند. از اینان بپرسید کدام ارتش در جهان توانست این کند که شما در دل دارید. ارتش عظیم شوروی آیا با صدها تن مردمی که سقوط اتحاد جماهیر شوروی را خواستند، مقابله کرد. هزاران کلاهک اتمی آیا به کار آمد. آن سقوط مهیب یکی از دو ابرقدرت تاریخ که کشورشان را به هجده پارچه تجزیه کرد، چطور رخ داد جز این که ارتش وقتی با هرم نفس ها برخورد کرد چند روزی تیر انداخت و بعد به مردم پیوست. کیست که نداند ارتش شاهنشاهی ایران که بزرگ ترین تقصیر حکومت پیشین ایران تجهیزش بود، گفته می شد مجهزترین ارتش خاورمیانه و از بسیاری از نظرها دوم در جهان است، ارتشی که نگهبان  خلیج فارس و جایگزین ارتش بریتانیا شده بود، چگونه در برابر گل هائی که مردم بر لوله های تفنگش گذاشتند از پا در آمد. آن ارتش هیبتی داشت که صدام حسین را خموش کرد و به امضای قرارداد 1975 واداشت. اما فرماندهان همان ارتش شاهنشاهی زمانی که مردم را مصمم  علیه رژیم دیدند، بر پای نامه ای امضا گذاشتند که ارتشبد حسین فرودوست  [دارای بالاترین درجه ارتشی زمان و دوست از کودکی شاه دیکته کرده بود] روز 22 بهمن 57 را روزی پیروزی انقلاب کرد. هر ارتشی در جهان امروز همین می کند و به فرمان، مردم را به مسلسل نمی بندد. کوتاه مدتی چنین است اما دیرزمانی نه.

همین جنبش خیرخواه و صلح اندیش سبز، تا همین جا هزاران از بسیج و سپاه گرفته است. حکایت صانع ژاله می تواند جز این باشد، جناب شریعتمداری عرض خود برد، فیلمش را ببینید  در حالی که نه خودش  و نه گوینده سیما  نام صانع ژاله را نمی توانند بر زبان آورند  و پیداست قبلا این نام را نشنیده اند ادعائی می کند که نفرت همگانی بار آورد و  همفکران  خود  او را به اعتراض واداشت. به گمان من  اگر روزی آشکار شود که صانع در بسیج بوده اما با موج سبز از آن رویگردان شده مانند بیشتر هم سن و سالانش هیچ جای عجب ندارد. مگر کم می شناسیم از بسیجیان که در یک سال گذشته ریزش کرده اند. مگر کم شنیده اید از فرزندان فرماندهان سپاه و حافظان اصلی نظام که از خانه بریده اند.  وقتی علمای بزرگ قم  و حافظان ستون شریعت رو برگردانده اند، و از این گونه حکمرانی  برائت می جویند، دیگران جای خود دارند. بسیج که در مردم است و سپاه که جا در میان مردم دارد، مگر از سنگ اند. آیا تصور می کنید کل ریزش در دو فرزند هاشمی رفسنجانی است. زهی خیال باطل. 

باری کلاف دارد پاره می شود. اختلاف ها برخلاف مثل سایر بر سر لحاف ملا نیست این بار اختلاف ها در هر جلسه ای بیرون می زند چرا که دیگر سخن بر سر تقسیم مدیریت نیست بلکه بر سر چگونگی رام کردن بحرانی است که دارد موج بر می دارد. بیمار داروئی دیگر می خواهد، شاید هنوز زمان برای بازگشت به پیشنهادهای محمد خاتمی باشد.

آیا سال ها باید بگذرد تا بنویسند و دریابید آن چند پیشنهاد که محمد خاتمی در نامه خود در میان نهاد چه حلقه نجاتی بود برای کشور. آیا  قصد جایگاه آن ها کرده اید که تا به ابد پشیمانند. حکایت دیگران به کنار، ماجرای  پادشاه آخرین ایران  را هم نخوانده اید که اگر شش ماه پیش به اصلاحات و تغییرات تن داده بود، انقلابی رخ نمی داد که  صدایش را وقتی بشنود که هیچ چیز نمی توانست جلو سیل را بگیرد. حسنی مبارک اگر در انتخابات آخر امکان داده بود که کمی حلقه گشاد شود و عادت ریاست مادام العمری را  ترک می کرد، مثلا راه به محمد البرادعی می داد، به چنین روزی نمی افتاد. بدتر از او صدام حسین که اگر به انتخابات آخری اصرار از 98 در صد آرا نمی کرد، مجسمه هایش را همزمان با ورود ارتش آمریکا به لنگه کفش نمی ارزدند و خودش را سرباز آمریکائی از مغاک بیرون نمی کشید و کشورش چنین گرفتار اشغال و ناامنی و جنگ و ترک تازی دیگران نمی شد.

به دوران غوغای تنباکو، شهر شلوغ بود و بازارها بسته، شاه نشسته بود در تالار آینه و ملبوس غضب پوشیده کامران میرزا نایب السلطنه هم سربازان سیلاخوری را به صف کرده بود که اگر جمعیت از سبزه میدان بگذرد به توپ ببندند. شاه همین طور که در فکر بود و عریضه جات می خواند صدائی شنید در پایه صندلی زرنشان، فرمان داد  میرزا ابراهیم نجار را  بخواهند. تا پیرمرد نفس نفس زنان برسد کمی طول کشید. رسید و زمین ادب بوسید و عذر تقصیر خواست که از راه دور شرفیاب شدم و دید ملازمان همه گوش هایشان را به پایه صندلی زرنشان چسبانده اند و چهره هایشان پیداست که صدایی نمی شنوند. شاه فرمود: میرزا ابراهیم چه می بینی. پیرمرد تعظیمی کرد و گفت: قبله عالم درست شنیده اید موریانه زده، خدا نکند به تخت طاووس بزند. ملازمان متملق دویدند که قبله عالم را از روی صندلی زرنشان بلند کنند که آسیبی نرسد اما شاه فریاد زد صدراعظم، دوات و قلم. گفته اند هم آن جا تصمیم به لغو امتیاز تنباکو گرفت و نامه به میرزای شیرازی به نجف نوشت.

بعدها شاه به امین السلطان گفت در صدای پیرمرد که از شهر آمده بود پیغامی شنیدم، به دلم افتاد سخن از موریانه و صندلی زرنشان نیست، کار از این سخت تر است.


 


واقعا اینها چه جور مادرانی هستند؟ اگر دختر کوچکت تو را باتوم به دست در حال چنین وحشیگری ببیند چه حالی پیدا می‌کند؟

 

شیرین جلالی افشار شماره پرسنلی : 75875403 کارمند غیر نظامی دایره عملیات معاونت اطلاعات ناحیه انتظامی تهران بزرگ ساکن شهرک پاس تهران

 

سروان فریده مالکی شماره پرسنلی : 78431985 افسر معاونت اطلاعات نیروی انتظامی ساکن شهرک راه آهن تهران

 

استواریکم سحر دریانی شماره پرسنلی : 81459743 عضو دایره عملیات معاونت اطلاعات ناحیه انتظامی تهران بزرگ ساکن محله رسالت تهران

 

ستوان دوم مریم کلهر افسر معاونت اطلاعات نیروی انتظامی

 

سرگرد شهلا آشتیانی افسر معاونت اطلاعات نیروی انتظامی فرمانده زن میدان شماره پرسنلی : 70763210 ساکن محله سلسبیل تهران

 

استوار یکم پروین حسینی شماره پرسنلی : 80124654 عضو دایره عملیات معاونت اطلاعات ناحیه انتظامی تهران بزرگ ساکن محله اتابک تهران

منبع وبلاگ: delneweshteha


 


رهبر لیبی، مخالفان خود را حشرات مزاحم خواند و گفت که او رئیس جمهور نیست تا کنار برود. رهبر انقلاب است و تا زمانی که شهید شود رهبر باقی خواهد ماند.
به گزارش سی ان ان، معمر قذافی در نطق مستقیم تلویزیونی خودش گفت که از طرفداران خود می خواهد در روز چهارشنبه به خیابان ها بریزند و تکلیف مزدوران دشمن را روشن کنند.
دیکتاتور لیبی که برای سرکوب تظاهرات مخالفانش حتی از هواپیماهای جنگنده استفاده کرد گفت که تکلیف تمام مخالفان خود را روشن خواهد کرد. 


 


برادر محمد مختاری در مصاحبه با مسیح علی نژاد، گوشه ای از خشم خود را بابت شهادت و دزدی تابوت برادرش بازگو می کند. مجید مختاری کار کسانی را که تابوت برادرش را می دزدند و به دورش حلقه می زنند چندش آور می نامد و می گوید اینها جلوی چشم همه مردم واقعیت ها را 180 درجه وارونه جلوه می دهند.
به گزارش جرس، صحبت های مجید مختاری به شرح زیر است:
"این درسته که هرکسی یک سرنوشتی دارد، اما این دلیل نمی شود که در روز روشن یک آدم بیگناه را بکشند. او آزادی می خواست، او خسته شده بود. همه خسته شده بودند. اصلن نمی توانم توصیف کنم قضیه را. واقعن وقتی می شنوم کارهایی که اینها می کنند، سریع تابوت را بر می دارند و دور تابوت می ایستند و پرچم را روی تابوت می اندازند. واقعاً این کار چندش آور است. اصلن نمی تونم باور کنم. اینها چگونه می خواهند جواب کارهایشان را بدهند. اینها دروغ های احمدی نژادی نیست. شما قاتل را می شناسید و دروغ می گویید. شما جلوی چشم مردم همه چیز را 180 درجه برمی گردانید و به گونه ای دیگر نشان می دهید. 


 


ندای سبز آزادی: حسن رضایی سخنگوی ستاد ۸۸ استان گلستان اول اسفند در گرگان بازداشت شد.

بنا بر اخبار رسیده از گرگان، مرکز گلستان، حسن رضایی سخنگوی ستاد ۸۸ استان گلستان و رییس شاخه جوانان جبهه مشارکت این استان می  باشد که یکشنبه اول اسفند، همزمان با فراخوان جنبش سبز برای تظاهرات سراسزی در گرگان بازداشت شده است.

هنوز از علت بازداشت و مکان نگهداری نامبرده اطلاعی در دست نیست. دستگیری وی در رابطه با عاشورای سال گذشته گرگان و عزاداری گسترده سبزها در آن روز در گرگان ارزیابی می شود.

پیش از این نیز محمدحسین مهیمنی، دانشجوی حقوق دانشگاه آزاد تهران و عکاس خبری در همین رابطه بازداشت شده بود که پس از گذشت 14 روز اطلاعی از وی در دست نیست. 


 


ندای سبز آزادی: جمعی از خانواده‌های زندانیان سیاسی در نامه‌ای به آیت‌الله وحید خراسانی از ایشان تشکر کردند.

متن این نامه به شرح زیر است:

محضر مبارک آیة الله العظمی وحید خراسانی مرجع بزرگوار و عالیقدر شیعیان
با سلام و تبریک ولادت مسعود پیامبر اسلام و نبی رحمت(ص)
ما خانواده های زندانیان سیاسی که بیش از یک سال و هشت ماه است متحمل همه گونه ستم و رنج ناشی از بازداشت غیرقانونی و اقدامات غیرقانونی متعاقب آن و نیز متحمل همه گونه توهین و ایذاء و عسر و حرج از ناحیه مقامات امنیتی واطلاعاتی و قضایی در کشور اسلامیمان شده ایم و ندای عدالت طلبی خود و عزیزانمان با انواع خشونت های کلامی و فشارهای روانی سرکوب شده است، بسیار انتظار کشیدیم تا همه مظالمی که به نام اسلام بر سر بندگان خوب خدا می رود توسط یاوران دین خدا محکوم شوند.

اینک که فرمایشات روشنگرانه حضرت عالی در ارتباط با زندان و زندانی، بر عمق جان ما نشسته  ابراز درک عمیقتان از حال و وضع عزیزان دربند ما و خانواده های مظلومشان در قالب احکام فقهی، گویی آبی بر آتش شعله ور دل های دردمند ماست و در عین حال عطش اجتهاد پویا در عصر تنوع نیازهای بشری را تاحدی فرومی نشاند.

پیش از این نیز فرمایشات فقهی ارجمند شما در جمع طلاب فاضل در باب بی قدر بودن حکم قاضی براساس اعترافات زندانی علیه خود و دیگران، سوزش دل شکنجه دیدگان و رنج کشیدگان در زندان ستم را مرهم نهاده بود. نیک می دانیم که این نظرات گرانقدر فقهی مورد تأیید دیگر مراجع بزرگوار نیز هست که بعضا در ملاقات های خصوصی و در جمع اهل نظر اعلام فرموده اند و امیدواریم به زودی شاهد آن باشیم که قضاتی که برمبنای غیر حق وعدل و تحت فشار، احکام ناحق صادر کرده اند در مقام استغفار برآیند و نیز به میمنت و خجستگی ایام ربیع به زودی شاهد آزادی همه زندانیان سیاسی از بند و رهایی همه خانواده های مظلومشان از قید رنج و درد باشیم. 
با آرزوی توفیقات افزون و مستدام برای حضرتعالی
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
4/12/1389  


 


ندای سبز آزادی: محمدحسین مهیمنی، دانشجوی رشته حقوق دانشگاه آزاد تهران  و عکاس خبری که روز22  بهمن در گرگان بازداشت شده بود، از ابتدای بازداشت خود در اعتصاب غذا به سر می برد.

بنا بر اخبار منتشره از گرگان، هنوز اجازه هیچگونه تماس تلفنی و یا ملاقات حضوری به محمدحسین مهیمنی داده نشده است. علاوه بر این، مهیمنی از ابتدای بازداشت خود در اعتصاب غذا به سر می برد و هم اکنون در شرایط مناسب جسمانی قرار ندارد. 

همچنین مقامات قضایی گرگان و بازجویان وی اجازه ورود وکیل این زندانی به پرونده را ندادند و حتی از ملاقات وی با موکل خود که حق قانونی زندانیست جلوگیری کرده اند.

یادآور می شود محمدحسین مهیمنی، فرزندمحمدهاشم مهیمنی جانباز انقلاب، استاندار گلستان در دوره اصلاحات و از مدیران کل پیشین وزارت کشور است.


 


علی رادفر

مسولان ارشد نظام جمهوری اسلامی، سلام علیکم،
با تبریک فرارسیدن میلاد نبی اکرم و تسلیت فرارسیدن هفتمین روز شهادت دو جوان بیگناه ایرانی خدمت شما، خواستم به جای نوشتن مقاله در نامه ای کوتاه و سرگشاده درددلی با شما بزرگواران کرده باشم. شهادت شهدای آزاده ۲۵ بهمن را از این جهت خدمات شما بزرگواران  تسلیت میگویم، که هرچند در ظاهر دعواهای سیاسی روز حامیان شما پی در پی تاکید بر مدعای بسیجی بودن ایشان میکنند و معترضان بر افشای حقیقت سبز بودن ایشان همت میکنند حقیقت این است که بسیجی یا سبز، اینها ایرانی بودند، جوان ایرانی بودند، با همه زندگی و امید به فردا پیش رویشان، جوانانی بودند که باید فردای ایران را میساختند و امروز به دست دژخیمان ظلم بزیر خاک رفته اند و شما که انقدر انسان دوست و مهربانید که از غم کشته شدن جوانان در مصر و تونس و لیبی و بحرین و..خواب ندارید، نمیدانم با غم این جنایات در همین تهران چگونه میسازید. این دژخیمان ظلم و آدم کش چه آن منافقی باشد که شما ادعا میکنید چه همان ماموری باشد که سبزها افشایشان میکنند در آدم خوار بودن و ظلمتشان هم عقیده ایم. همین که هفته پیش هم دو جوان در خیابانهای تهران با آن همه پلیس و نیروی امنیتی به شهادت رسیدند، قاتل هر که باشد فرقی ندارد، شهیدان هم بسیجی یا سبز هم فرقی ندارد، نشانگر این است که کشور هنوز هم بحران زده است.
جوانان سبز که فریب خورده اند بقول شما، رهبرانشان هم که در حصر و حبس، اینان که نمیتوانند حتی اگر بخواهند کشور را از این بحران نجات دهند. کلید حل این بحران در دست شما است آقایان. شمایید که مامورانتان در مجلس و دستگاه قضا و صدا و سیما و نیروهای انتظامی و سپاه تاکید موکد میکنند که در راس امور هستید و کنترل کشور را در دست دارید. چند ماه است، میدانم که باخلوص نیت خواسته اید کشور را از این بحران نجات دهید اما ۲۵ بهمن و باز ۱ اسفند نشان داد نتوانسته اید. نمیدانم شاید چون از ما جوانان کمک نگرفته اید. شاید هم مشاورانتان ندانم کاری کرده اند و به شما گفتند به اشتباه که بحران حل شده. شاید هم مخالفان لجوجند. شاید هم مسیر و شیوه حل بحران را اشتباه برگزیده اید. شاید شکنجه و سرکوب و حذف نه فقط حل بحران نمیکند بلکه بحران میآفریند، شاید...نمیدانم شما بهتر میدانید.
اما نظرتان را جلب میکنم به آنچه میدانم. به آنچه ۲۵ خرداد ۸۸ رخ داد دوباره بی اندیشیم. آنها که آمده بودند رایشان را میخواستند و آزادی و آبادی ایران را میخواستند. اگر صدای حق خواهی و صلح طلبی و وطن دوستیشان را در سکوت نجیبانه شان شنیده بودید، اگر در خیابانها و در کهریزک نمیکشتیدشان، اگر در زندانها شکنجه شان نمیکردید، اگر در آن ۲۹ خرداد کذایی میامدید و میگفتید ای ملت صدایتان را شنیدیم، اگر رهبر اصلاحات میشدید، اگر پدر ملت میماندید، امروز قدرتتان بر شاخه شکسته ای  به ممد همت باتوم و چاقو و پنجه بوکس و گلوله بسیجیان جان بر کف آویزان نبود و با این حق شنوی قدرتتان ریشه در عشق و احترام و رابطه پدری و فرزندی رهبری و ملتش میافت و محبوب میشدید در دلهای ملتی محجوب!  ظاهرا امنیت برای شما اهم امور است. خوب، از ماموران امنیتی بپرسید که امنیت کشور چگونه میبود، بپرسید اگر مجبور نبودند تهران را وجب کنند و هموطن بزنند امنیت ملی قوی تر بود یا امروز که بقول خودتان فتنه گران دائم ترور میکنند و نه قاتل ندا را گرفته اید و نه قاتل صانع را هرگز خواهید گرفت نه وقت دارید دنبال قتل سهراب بگردید!
امروز که ملت بزرگ مصر، بزگترین دشمن ایران را در جهان عرب به کما فرستاده، امروز که بحرین غالب شیعه در آتش غضب ملتش است، امروز که لیبی در پی رهبر دیوانه اش افتاده و دیری نیست راز امام موسی گشوده شود، بپرسید ایرانی که رهبرانش صدای حق خواهی ملتشان را با لطف و نوازش شنیده بودند چه قدرتی در منطقه میافت. ایرانی که رهبرانش رای ملتشان را شمردند چه محبوبیتی میداشت. دیگر چه کسی جرات میکرد ایرانیوم بسازد و ایران را تهدید کنند که تک تک سبز هایش برای امنیتش جان میدادند و رهبرش محبوبترین رهبر جهان بود؟  ایرانی تهدید شدنیست که هر روز باید رهبرانش ملت خود را تهدید کنند و آنان را خس و خاشاک و بزغاله و گوساله و فتنه گر و میکروب بنامند.  امروز اما آقایان حتی اخوان مسلمین علنا به شما میگویند خاموش!
خوب اتفاقی بود که افتاد. کاری بود که نباید میکردید. خونهایی بود که نباید ریخته میشد. امروز اما اسفند ۸۹ است نه خرداد ۸۸ و چاره باید برای امروز کرد. آیا میخواهید همین راه را ادامه دهید؟ چرا؟ آخر چرا ای بزرگان؟ چه سودی در این راه بوده؟ چه سنگری فتح شده؟ چه چشم فنته ای کور شده که این راه باطل را ادامه دهید؟ آری شعار های ۲۵ بهمن و ۱ اسفند شعار های ۲۵ خرداد نبود، هم شما و هم ما میدانیم اما چرا. این شعار ها اما نمیشود دلیل راهی بشوند که ۳۰ خرداد ۸۸ برگزیدید. آقایان پشت این شعارها صدای مادران شهیدان را هم بشنوید. صدای مادر سهراب را بشنوید که اگر زندانیان را آزاد کنید و راه اخوت با ملت را بر گزینید از خون جوانشان میگذرند. امروز این همه لطف و انسانیت هنوز اینجاست تا بجای خشم و نفرت برگزینید. نگران شعار های مرگ بر این آن هم نباشید، نترسید! اگر راهتان را اصلاح کنید، همه سبز ها پشت مادر سهراب خواهند بود و منش او را انتخاب خواهند کرد.
از میان خودتان، در بزرگترین نماز جمعه تاریخ کسی راه برون رفت از این بحران خود ساخته را ارائه کرده. تا دیر نشده  به این بحران خود ساخته خاتمه دهید و ایران را آرام کنید، قدم اول را بردارید تا صفای دل سبزملتتان را ببینید.
والسلام و علیکم و رحمت الله و برکاته


 


ندای سبز آزادی: «جدایی نادر از سیمین» تازه‌ترین فیلم اصغر فرهادی، رفتار دوگانه‌ای را در اردوگاه احمدی‌نژادی‌ها پدید آورده است.
از سویی وجود هنر ناب سینما در فیلم «جدایی نادر از سیمین» باعث خلع سلاح شدن مدیران سینمایی دولت در مقابل این فیلم شده است، به طوری که جشنواره‌ فیلم فجر که تحت مدیریت «جواد شمقدری» برگزار می‌شود ناگزیر شد جوایزی را به عوامل این فیلم از جمله شخص اصغر فرهادی اهدا کند.
اما از طرف دیگر، بخش تندروتر جناح اقتدارگرا، که نظراتشان را بیش‌تر در رسانه‌هایی چون روزنامه جوان و کیهان و پایگاه‌های اینترنتی نزدیک به دولت منتشر می‌کنند، قلبا از این رفتار دولت و به ویژه جشنواره فجر در قبال تازه‌ترین فیلم فرهادی راضی نیستند، زیرا عمیقا به این نکته باور دارند که اصغر فرهادی «آدم» آن‌ها نیست. ضمن آن‌که موفقیت بزرگ این فیلم در جشنواره برلین برای احمدی‌نژادی‌ها به هیچ وجه خوشایند نیست و اساسا آروزی آنها این است که هیچ‌گاه هیچ فیلمی که خارج از محدوده‌ی اراده‌ی آنان ساخته می‌شود در جشنواره‌های خارجی موفق نشود.
اصغر فرهادی و تاوان حمایت از جنبش سبز
اصغر فرهادی در جریان اعتراضات پس از کودتای انتخاباتی سال گذشته علنا از جنبش سبز حمایت و با حضور در راهپیمایی‌ها به این کوتا اعتراض کرد.
همین موضوع کافی بود که کودتاچیان منتظر فرصت باشند تا به حساب اصغر فرهادی برسند!
کودتاچیان چندی بعد، اظهارات فرهادی را در جشن خانه سینما دستاویزی برای تسویه حساب با او قرار دادند.
فرهادی در آن مراسم كه براي دریافت تنديس بهترين كارگرداني به روي صحنه آمده بود، گفته بود: «اميدوارم وضع مملكت طوري شود كه گلشيفته بتواند برگردد، اميدوارم بهرام بيضايي برگردد. امير نادري بتواند در ايران فيلم بسازد و اميدوارم جعفر پناهي هم بتوان در ايران فيلم بسازد و اميدوارم سال‌هاي آينده مجبور نباشيم اعلام كنيم كه ما عضوي از خانه سينما هستيم و به زودي وضع، وضع بهترين باشد.»
این اظهارات اصغر فرهادی باعث شد که پروانه ساخت فيلم «جدايي نادر و سيمين» به تهيه‌كنندگي و كارگرداني اصغر فرهادي با دستور مستقيم سيدعليرضا سجاد‌پور مدير كل اداره كل نظارت و ارزشيابي سينماي حرفه‌اي لغو شود.
لغو پروانه ساخت یک فیلم، اتفاقی نادر در سینمای ایران به شمار می‌آمد و بسیاری از اهالی سینما این اقدام را خلاف تامین امنیت شغلی دانستند.
فرهادی و فیلم‌سازی در خارج از ایران
اما فرهادی بالاخره توانست فیلم خود را در ایران بسازد و شاید برای فرار از همین سختی‌ها بود که او را به این تصمیم رساند که فیلم بعدی‌اش را در خارج از ایران بسازد.
تصمیم به فیلم سازی در خارج در حالی است که در این سال‌ها تمام تلاش فرهادی این بوده است که فیلم‌های خود را به گونه‌ای بسازد که گرفتار تیغ سانسور دولت نشود. او در این زمینه به روزنامه دی ولت آلمان گفته است: «این فیلم مستقل ساخته شده است، دولت به هیچ رو حمایت یا کمک مالی نکرد. هنر این است که فیلم را جوری بسازیم که دولت اصلاٌ دلیلی برای سانسور نداشته باشد.»
علاوه بر این، اصغر فرهادی، که با تازه‌ترین فیلم خود توانست برنده خرس طلايی جشنواره برلين شود تصمیم دارد از خردادماه سال آينده (ژوئن ۲۰۱۱) برای يک سال ساکن پايتخت آلمان ‌شود.
به نوشته روزنامه تاگز‌ اشپيگل، چاپ آلمان، در ماه ژوئن آينده اصغر فرهادی کارگردان موفق ايرانی به برلين بازخواهد گشت. او با دريافت بورس تحصيلی يک ساله از سوی سرويس تبادلات دانشگاهی آلمان (DAAD) می‌خواهد در زمينه فرهنگ ايران و آلمان به تحقيق بپردازد.
بزرگداشت پناهی و فرهادی در برلین
اما چرا احمدی‌نژادی‌ها از موفقیت فرهادی در جشنواره برلین ناراضی هستند؟
تمام سایت‌های خبری محافظه‌کاران طی دو سه روز گذشته سعی داشته‌اند این پرسش را مطرح کنند که چرا فرهادی در جشنواره‌ای حاضر شده که آن جشنواره برای «جعفر پناهی»، کارگردان حامی جنبش سبز، بزرگداشت برگزار می‌کند.
این سایت‌ها برای تخریب شخصیت فرهادی حتا به موضوعات بسیار حاشیه‌ای متوسل می‌شوند. پایگاه خبری تحلیلی صراط عکسی را با عنوان «دست‌ دادن ‌اصغر فرهادی ‌با ‌مدل ‌ایتالیایی» منتشر کرده و سعی کرده پروژه‌ای را که محافظه‌کاران چند سال پیش درباره محمد خاتمی اجرا کردند درباره اصغر فرهادی نیز اجرا کنند.
این سایت نوشته است «فرهادی هنگام قرار گرفتن بر روی سن با ایزابلا روسلینی هنرپیشه، فیلمساز، نویسنده، مدل ایتالیایی دست داد و جایزه خود را دریافت کرد.»
سایت «یالثارات» نیز در این باره نوشته است: «وزارت فرهنگ و صداسیمای ما روی افرادی سرمایه¬گذاری می¬کنند که تعلقی به جمهوری اسلامی ندارند. کارگردانی که تا دیروز در تلویزیون فعالیت می¬کرد و توسط همین صداسیما بزرگ شد و به او فیلم و سریال دادند بسازد تا کارگردان شود، امروز از زندانیانِ ضدامنیتی حمایت می¬کند و طلایه¬دار مکتب "اخلاق جدا از وحی" یعنی دین جدید غرب است.»
ارگان انصار حزب‌الله، ادامه داده است: «کسانی که جشنواره¬ی فجر انقلاب اسلامی را زیر پای خرس طلایی آلمان می¬گذارند و طلای آن را به بلور انقلابشان ترجیح می¬دهند چرا باید دائم برایشان هورا بکشیم و بزرگشان کنیم؟ تا کی باید سینمای ایران کسانی را بزرگ کند که سر سوزنی به انقلاب اسلامی دلبستگی ندارند؟ »
همچنین سایت جوان‌آن‌لاین هم به اصغر فرهادی حمله کرده و نوشته است: «آقای فرهادی! آیا متوجه نشدید که آنجا بیش از شما و فیلم‌تان عکس‌های دیگری جلوه می‌کرد؟ به نظرتان شما مطرح بودید و فیلم‌تان یا کسی دیگری قرار بود مطرح شود به بهانه شما؟ اگر در سالن برج میلاد و جشنواره فیلم فجر با شما چنین معامله‌ای می‌شد، چه می‌کردید و در مصاحبه‌های‌تان چه می‌گفتید؟ قبول دارید که سیمرغ‌های فجر فقط به خاطر خودتان و فیلم‌تان به شما تعلق گرفت، اما خرس‌های برلین بین شما و یک شریک سیاسی تقسیم شده بود؟ آیا هنوز هم قبول ندارید که بهتر بود در جشنواره خودمان و خودتان و بین مردم خودمان و مردم خودتان می‌ماندید و به جای سوت و صدای بیگانه‌ها، صدای سوت و کف بی‌ریای هموطنان‌مان را می‌شنیدید و شادی‌تان را این جا با مردم تقسیم می‌کردید؟»
مواضع سیاسی هنرمندان و سردرگمی دولت
رفتار دوگانه دولت کوتا در برابر اصغر فرهادی، نمونه‌ای از سردرگمی احمدی‌نژادی‌ها و در کل جناح اقتدارگرا در برابر هنرمندان مستقل ایران است.
دولت به خوبی می‌داند که هنرمندان نه تنها جزو دار و دسته‌ی سیاسی‌اش نیستند، بلکه در هر فرصتی اعتراض خود را به مشی مدیریتی دولت در زمینه سینما و هنر ابراز داشته‌اند.
با این‌حال دولت نمی‌تواند تمامی هنرمندان مستقل ایران را حذف کند، زیرا سینمای ایران و به طور کلی هنر معاصر ایران، بدون هنرمندان مستقل، تهی خواهد بود و حکومت دریافته است که هنر امثال سلحشور محلی از اعراب ندارد و نمی‌تواند برای ساختن وجهه خود در میان مردم، روی آن تکیه کند.


 


ندای سبز آزادی: فعالین جنبش سبز در مازندران با صدور بیانیه ای حمایت خود را از خواست های به حق جنبش سز اعلام کردند. در کوشه ای از این بیانیه آمده است « جنبش سبز مازنداران ضمن محکوم کردن این اعمال شنیع ، اعلام می دارد در صورت ناتوانی نیروهای امنیتی در حفاظت از جان آقایان کروبی و موسوی آماده است ، به صورت داوطلبانه و با افتخار این مسولیت را بر عهده گیرد و در این راه قطعا ازهیچ کوشش ، اقدام و جانفشانی فروگذار نخواهد کرد »

متن کامل این بیانیه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح ذیل است:

بسمه تعالی
حماسه شکوهمند 25 بهمن و حضور گسترده ملت سبز ایران در 1 اسفند بار دیگر لرزه بر اندام فرعون و فرعونیان ایران زمین انداخت و مشت محکمی بر دهان سرکوبگرانی کوبید که شور و شعور ملت  را با واژه های چون " خس و خاشاک و میکروب سیاسی " به سخره می گرفتند. جنبش سبز مازنداران ضمن تبریک حضور حماسه سازان ، از صمیم قلب به خانواده های شهدای اخیر جنبش تسلیت عرض نموده و اعلام می دارد که استوارتر از همیشه راه این شهدای سبز را ادامه خواهد داد .
متاسفانه در شرایطی که شعار قانون گرایی مقامات کشور گوش فلک را کر کرده است ، شاهد حرکتهای غیرقانونی عده ای اوباش وابسته به حکومت و حمله وحشیانه به محل سکونت حجت السلام مهدی کروبی هستیم . این در حالیست که جناب مهندس میرحسین موسوی و همسر محترمشان نیز با چراغ سبز شخص رهبر به گروگان گرفته شده اند . دامنه این حرکات غیر قانونی و غیر انسانی تا به آنجا پیش رفته است که عده ای مزدورهمیشه در صحنه با انسداد کوچه منتهی به منزل جناب آقای کروبی ، اقدام به پرتاب بمب صوتی به داخل منزل ایشان کرده اند . اینک دسترسی به این نوع سلاح ها نیز جای شکی در حمایت و همکاری مسئولان امنیتی و انتظامی با گروه مزدور و اوباش باقی نمی گذارد.
جنبش سبز مازنداران ضمن محکوم کردن این اعمال شنیع ، اعلام می دارد در صورت ناتوانی نیروهای امنیتی در حفاظت از جان آقایان کروبی و موسوی آماده است ، به صورت داوطلبانه و با افتخار این مسولیت را بر عهده گیرد و در این راه قطعا ازهیچ کوشش ، اقدام و جانفشانی فروگذار نخواهد کرد .
بدیهی است هرگونه تعرض به این دو شخصیت مردمی و بزرگوار، واکنشهای غیرقابل جبرانی را برای حکومت در پی خواهد داشت.                                                                                  
                                                                                                                جنبش سبز مازنداران
                                                                                                                   2/11/1389  


 


ندای سبز آزادی: در جریان اعتراضات يك اسفند در بابل علی يزدان پناه و سارا باقری دو فعال دانشجويي دانشگاه صنعتی نوشيروانی بابل بازداشت شدند.
به گزارش دانشجونيوز علي يزدان پناه و سارا باقری در هنگام خروج از دانشگاه صنعتي نوشيرواني بابل توسط نهادهاي امنيتی دستگير و به مكان نامعلومی منتقل شدند. هنوز از اتهام اين فعالين دانشجويی دانشگاه نوشيروانی خبری در دست نمي باشد.

گفتني است در حوادث روز يك اسفند بابل، ايمان صديقي دبير سياسي سابق انجمن اسلامي دانشگاه صنعتي نوسيرواني بابل توسط نهادهای امنيتی دستگير شد.همچنین منابع خبري محلي به دانشجونيوز گزارش مي دهند در حوادث اعتراضي روز يك اسفند در بابل كه به مناسيت هفتمین روز درگذشت جانباختگان حوادث 25 بهمن بوده، بيش از 15 تن دستگير شده اند كه هنوز از مشخصات افراد بازداشت شده خبري در دست نمي باشد.


 


 

دوشنبه دوم اسفند ماه برابر با 17 ربیع
سلام همسفر بلند پرواز من!
یادت هست که ما پیمان هم سفری مان را وقتی می بستیم بی وفایی را به عنوان زشت ترین و پلیدترین دشنام به زباله دان تاریخ زندگیمان افکنیدم؟ یادت هست قرارمان را که با هم بودن و با هم ماندن و با هم رفتن و با هم رسیدن
بود؟ حالا من یکه و تنها در این وادی غربت ایستاده ام و هی دور و برم را نگاه می کنم در جستجوی تو یار همیشگی و تو دور از من آن جا در انزوایی که می گویند قرنطینه نیست و من نمی دانم چه هست که هیچ نیست، آرام زندگی ات را می کنی و زورگار می گذرانی. آرام و بی دغدغه های این بیرون.

می دانم که آن جعبه شیشه ای تو را از عزلتی که به ستم  برایت ساخته اند گاهی به در می آورد و می کشاندت به خیابان های شلوغ شهر اما  در خیابان نمی مانی و پرواز می کنی تا آن بالاها که  بر همه آن چه این جا روی زمین می گذرد تسلط داشته باشی. تا بتوانی خوب تحلیل کنی مثل همیشه عمیق و پرمغز! دلم برایت تنگ شده عزیزم و هیچ چیز مانع آن نیست که با صدای بلند این دلتنگی را فریاد بزنم. دلم برایت تنگ شده و این بی تابی می رود تا مرا بکشاند به وادی بی اختیاری. دلم که برایت این گونه تنگ می شود ناگهان تاب از دست می دهم و این روزها من دارم خودم را به سختی مدیریت می کنم تا کاری نکنم که تو را رنجشی رسد و کاش می دانستم آیا همه این تقلاهای من برای این که ببینمت تو را خوشایند است یا نه. هرچند گاهی خوشایند تو هم نمی تواند مرا
از آن چه باید بکنم مانع شود!
یاردلنواز من!
این عید هم گذشت و شیرینی به کام ما نیامد. این کام دیگر تا رهایی همه آزادگان دربند شیرین نخواهد شد خواه ایام به عید بگذرد یا به عزا. من همه شادی های گم شده مان را در پس آن دیواری که باید روزی به دست اهل حق
بازفروریزد جستجو می کنم. پشت آن دیوارها که مردان و زنانی را در برگرفته که هر یک منشأ اثراتی گرانقدر در حوزه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و مدنی هستند. آدم های بزرگی که کوچک ها تاب تحملشان را نداشته اند و کینه توزی آنان به بند گرانشان کشیده است. من همه آرزوهای قشنگ گم شده ام را در پس همان دیوارها جستجو می کنم و دیوارهای حائل حالا می توانند برای من نقش واسطه برای رسیدن به محبوب را ایفا کنند. حالا من دوست دارم بیایم و با وضو بر آن دیوارها دست بکشم و آن مکان مقدس را که عزیزترین عزیزان ما را در خود گرفته زیارت کنم. شاید بشود بر دستگیره آن درب کوچک که دریچه اش با هر ضربه گشوده می شود برای شنیدن شدن سوالی یا گرفتن جوابی،  یا به دیواره های آن اتاقک نگهبانی که بعدازظهر عاشورای امسال  پس از حمله نامحرمان  به آن چسبیدم و نام تو را در پی نام مادرت و جدت و عمه سادات فریاد زدم، آری شاید بشود به هر جایی که به شما آزادگان دربند نزدیک باشد و بشود صدای عشق را به شما رساند و به همه دیواره ها و دستگیره و  میله ها، دخیل بست. با همان نوارهای سبز و دستمال های سبز آشنا که در جنوب، حاجتمندان به شاخه های درختان انجیر معابد دخیل می بندند. و به همه امامزاده ها و شبکه های ضریح های نقره ای در گوشه گوشه شهر و دیارمان.

تک سوار خیال بی منتهای من!
این عید را در تنهایی مظلومانه ات چگونه گذراندی وقتی من از  مجلس شیرینی خوران خواهرزاده عزیز به مجلس عروسی فرزند عموزاده تو می رفتم تا به جای تو نیز تبریک وضلت های فرخنده را بگویم و سلام هایشان را برای تو در
دستمال سبزی گره بزنم برای روز موعود که می بینمت و برسانمشان امانت هایت را به دست تو و  در عین حال دلتنگی هایم را در هیاهوی شادمانی های کودکانه کسانی گم می کردم که شادی هایشان در پس عزای کشته شدگان اعتراضات خیابانی رنگ باخته است؟؟؟ تو چه می کردی همه امروز را ؟ نکند این روز میلاد را هم روزه داری بی حالت کرده بود و در بستر بودی و حالا که من خسته از یک روز عبث،  برایت دلنوشته هایم را تقریر می کنم تازه نشاط حاصل از مطالعه آمده به سراغت و مثل هر شب داری آمده احیاء می شوی؟ امروز که همه کادر اداری زندان در کناز خانواده هایشان عید را جشن گرفتند تو روزت را چگونه گذراندی محبوبم؟ این روز برایت قشنگ بود؟ شادی و نشاط داشت؟
شیرینی و شادکامی داشت؟ قرار بود این روز برای ما قشنگ شود برای من و دردانه ات با ملاقات تو ولی انگار دل هایی که حالا با سنگ، هم سنگ است، به این وصل کوتاه رضا نداده است. وای بر ما که ساداتیم و اولاد رسول الله(ص) اگر بخواهیم حقوق مسلممان را گدایی کنیم. هرگز مبادمان تصدق گرفتن حقمان! باز هم صبر و انتظار تا آن گاه که پیمانه لبریز شود...

بی قرار دیدارت
فخری


 


ندای سبز آزادی: در تازه‌ترین اقدام وزارت ارشاد برای محدود ساختن فعالیت‌های نویسندگان و ناشران مستقل ایران، مجوز فعالیت 10 ناشر لغو شد.
سایت پارسینه گزارش داده که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رسما لغو مجوز این ناشران را به آنها ابلاغ کرده است.
بر اساس این گزارش، برخی از ناشران مذکور از جمله "جیحون" عموما به انتشار کتاب‌های درسی در زمینه‌هایی مانند روانشناسی و علوم ارتباطات مشغول بوده‌اند.
در مورد برخی ناشران دیگر نیز از جمله "اختران" تنها مدیرمسئول آن را بهانه تعطیلی بنگاه نشر ذکر کرده‌اند.
انتشارات "بازتاب‌نگار"، "دیگر" و "آگاه (آگه)"، از جمله این 10 ناشر لغومجوزشده هستند.
با این حال تعدادی از کتاب‌های ناشران نامبرده که از قبل منتتظر اخذ مجوز بود، در اداره کتاب وزارت ارشاد در دست بررسی است و در ماه‌های اخیر بعضاً مجوز نشر هم گرفته است.
این در حالی است که مسئولان اداره کتاب به ناشران یادشده یادآور شده‌اند که برای کاهش حجم درخواست‌ها از ارسال کتاب‌هایشان به این اداره خودداری کنند چرا که حتی در غیر این صورت کتاب‌های آنها در صف بررسی برای صدور یا عدم صدور مجوز نشر هم قرار نخواهد گرفت.
روش‌های گوناگون دولت علیه ناشران مستقل
اما این اولین بار نیست که دولت ناشران را محدود می‌کند. پیش‌تر نیز دولت احمدی‌نژاد با روش‌های گوناگونی سعی در محدود ساختن فعالیت ناشران مستقل داشته است.
بالا بردن قیمت کاغذ، حذف اسامی ناشران مستقل از فهرست خرید وزارت ارشاد، عدم و یا تأخیر در صدور مجوز چاپ کتاب، جمع‌آوری کتاب‌های ناشران مستقل از نمایشگاه‌های کتاب و دادن امتیازات ویژه به ناشران دولتی، از جمله روش‌هایی است که دولت احمدی‌نژاد طی این سال‌ها علیه ناشران مستقل در پیش گرفته است.
برخورد با ناشران به اتهام ترویج سبک زندگی غربی
لغو مجوز فعالیت 10 ناشر در حالی صورت می‌گیرد که چندی پیش، مهدی کاموس، از ممیزان وزارت ارشاد اعلام کرد که ‌انتشارات ماهی،‌ چشمه، ققنوس و مرکز از مراکز نشری هستند که به صورت جریان‌ساز و زیر زمینی سبک زندگی غربی در ایران را ترویج می‌دهند.
او که در نشستی با عنوان "سبک زندگی در رمانهای دهه 80" سخن می‌گفت، افزود: برخی از انتشاراتی‌ها با معرفی نویسندگان جدید به تقلید از داستان‌های غربی می‌پردازند، به طوریکه با جریان‌سازی تالیف و ترجمه ادبیات دهه 90 میلادی در ایران به مصرف‌گرایی و تجمل‌گرایی رسید.
این ممیز کتاب‌های ادبی بیان کرد: هم‌اکنون چراغ قرمز ادبیات داستانی در ایران روشن شده و باید به شدت نگران این کتاب‌ها باشیم گه مجوز انتشار می‌گیرند. توهم توطئه نداریم اما وقتی یک ناشر در سال 100 نویسنده با یک موضوع آن هم عشق زمینی دارد می‌توان چه بر‌آنها نام نهاد.
محدود کردن فعالیت ناشران به اتهام «براندازی»
اما شاید اتهام براندازی به ناشران و نویسندگان، برنده‌ترین تیغی باشد که دولت کودتا علیه ناشران به کار برده است. این اتهام دولت در واقع شمشیری است که از رو بسته شده است.
سایت‌ها و پایگاه‌های خبری نزدیک به دولت، طی سال‌های اخیر و به ویژه پس از کوتای انتخاباتی سال گذشته، سعی کرده‌اند که به طرق مختلف اسامی ناشران فعال و مستقل ایران را به عنوان «برانداز جمهوری اسلامی» معرفی کنند.
یکی از این فعالیت‌هایی که دولت علیه ناشران انجام داد، انتشار جزوه‌ای ۶۴ صفحه‌‌ای با نام «زمزمه‌های رنگی» بود که از سوی اندیشکده راهبردی امنیت نرم، منتشر شده بود و برخی ناشران و نویسندگان را به عنوان «برانداز» معرفی کرده بود.
در این جزوه علاوه بر برخی ناشران، ده‌ها نویسنده و مترجم نیز به تلاش برای «براندازی» جمهوری اسلامی متهم شدند.
اﻧﺘﺸﺎرات «ﻧﯽ»، «چشمه»، «کویر»، «عطایی»، «روشنگران»، «ققنوس» و «اختران» هفت ناشری بودند که  در این جزوه فعالیت‌های آنها «براندازانه» اعلام شد.
در این جزوه از نشر «نی» به عنوان ناشر «ﺧﻂ ﻣﻘﺪم ﻧﺎﺷﺮان ﻣﻌﺎرض ﺑﺎ ﻧﻈﺎم اﺳﻼﻣﯽ» یاد و جعفر همایی مدیر این انتشارات نیز به عنوان «ﯾﮑﯽ از ﻣﻨﺘﻘﺪان ﺟﺪی وزارت ﻓﺮﻫﻨﮓ و ارﺷﺎد اﺳﻼﻣﯽ در دوﻟﺖ ﻧﻬﻢ» معرفی شد.
در این جزوه از انتشارات اختران با عنوان ناشری با گرایش به «بهائیت» و «مارکسیسم» و منتقد جمهوری اسلامی یاد شد.
از ﺣﺎﺗﻢ ﻗﺎدری، ﺣﺴﻦ ﻗﺎﺿﯽﻣﺮادی، ﺣﺴﻦ ﻧﺮاﻗﯽ، ﻋﺒﺎس ﻣﯿﻼﻧﯽ، اﺑـﺮاﻫﯿﻢ  ﮔﻠﺴﺘﺎن، ﺣﻤﯿﺪ ﺷﻮﮐﺖ، ﻟﻄـﻒالله آﺟـﻮداﻧﯽ، ﻣﺎﺷـﺎالله آﺟـﻮداﻧﯽ، اﯾـﺮج اﻓـﺸﺎر، رﺿﺎ ﻗﺎﺳﻤﯽ و ﻫﻮﺷﻨﮓ ﻣﺎﻫﺮوﯾﺎن با عنوان نویسندگان و محققان «برانداز» مرتبط با اختران نام برده شد.
سابقه پرونده‌سازی علیه ناشران در جمهوری اسلامی
البته روش پرونده‌سازی‌ و بولتن‌نویسی‌ علیه نویسندگان و ناشران، روشی کهنه و قدیمی در جمهوری اسلامی به شمار می‌آید و اوج این کار طی بیست سال گذشته مربوط به دولت هشت ساله محمد خاتمی است؛ اما همیشه این پرونده‌سازی‌ها در عالم نظر باقی می‌ماند و هیچ‌گاه به صورت عملی تأثیر خود را نشان نمی‌داد.
به نظر می‌رسد دولت احمدی‌نژاد سعی می‌کند این پرونده‌سازی‌ها را که عمدتن از سوی نهادهای امنیتی تولید می‌شود، مبنای برخورد خود با ناشران و نویسندگان قرار دهد.


 


متن کامل  ویراست دوم  منشور جنبش سبز، که به امضای میرحسین موسوی و مهدی کروبی رسیده است، منتشر شد.

نسخه ی اولیه ی این منشور در بیانیه ۱۸ میرحسین موسوی آمده بود. آنزمان موسوی صاحبنظران را به نقد و بررسی این منشور و کمک به تقویت و تنقیح آن دعوت نمود. پس از آن بیش از یکصد نفر از کارشناسان و صاحبنظران حوزه‌ های مختلف پیرامون منشور نقدها و بررسی های خود را ارایه کردند. نسخه ویراسته شده به امضای امضای موسوی و کروبی رسیده شده بود و به امانت نزد شورای هماهنگی راه سبز امید قرار گرفته بود تا در موقع مقتضی منتشر شود. اکنون این شورا، متن کامل منشور را برای انتشار در اختیار کلمه و سحام نیوز قرار داده است.

به گزارش کلمه این منشور که متن اولیه و پیشنهادی آن در ۲۵ خرداد ۱۳۸۹ و به همراه بیانیه شماره ۱۸ منتشر شد، حاوی ریشه‌ها و اهداف، راهکارهای بنیادین، تعریف هویت سبز و معرفی ارزش‌های جنبش است.

موسوی در همان زمان، تدوین نسخه‌ی اولیه‌ی منشور جنبش سبز را قدم اول دانسته و ابراز امیدواری کرده بود که جنبش سبز در مسیر تکاملی خود، متن کامل‌تر و زیباتری بیافریند. منشور جنبش سبز، آنطور که تاکید می‌کند، قرار است به هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز بینجامد.

از آن زمان تاکنون، این متن علاوه بر نقد در عرصه‌ی عمومی، از سوی دهها تن از چهره‌های شاخص سیاسی، فرهنگی و فکری نیز مورد بررسی و اظهارنظر قرار گرفته و در نهایت، با اصلاحات و ویرایش چند مرحله‌ای، به شکل‌گیری متن جدیدی برای منشور جنبش سبز انجامیده است متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

منشور جنبش سبز (ویراست جدید)

بسم الله الرحمن الرحیم

آغاز سخن

با اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، جرقه ای در قلب مردم ایران زده شد که به جنبشی فراگیر و بی سابقه و عظیم انجامید. جنبشی برای احیای مفهوم ملت و احقاق حقوق از دست رفته ملت. جنبش راه سبز امید اینگونه شکل گرفت. از آن زمان، ضرورت تدوین و انتشار میثاقی ملی که آرمان های عمومی جنبش را تعریف کند و فعالان جنبش سبز بر محور آن به فعالیت بپردازند، احساس می شد. انتقاداتی که دربارة روشن نبودن اهداف، ارزش ها، مبانی و راهکارهای جنبش سبز به عنوان جنبش اعتراضی مسالمت آمیزی که خواستار اصلاح وضعیت کنونی و برون رفت از بحران های جامعة ایران از طریق سازوکارهای مدنی است، بیان می شد، گویای صحت و اهمیت آن احساس بود. نیز عدم شفافیت و صراحت مرزهای جنبش با حرکت های انتقام گیرنده و براندازانه ای که برای رسیدن به اهداف خود، استفاده از هر وسیله و روش را، حتی به قیمت مغایرت با معیارهای صریح اخلاقی، مجاز می شمرند، خود برهان قاطعی بر ضرورت تدوین و تنویر چارچوب و اسکلت معرفتی و اخلاقی جنبش سبز شمرده می شد. از بخت خوش، پس از چندی و با همت جمعی از فعالان جنبش و شور و تامل چهره های شاخص آن، منشور جنبش سبز انتشار یافت. مهمترین ثمرات انتشار منشور این بود که حدود و چارچوب مطالبات مردم را مشخص کرد، به گسترش و عمق جنبش سبز یاری رساند و بر بطلان این ادعا گواهی داد که نه تنها جنبش نمرده یا بی اثر نشده، بلکه از پیش زنده تر است و می تواند اصول، اهداف، هویت، چشم اندازها و راهکارهای خود را برای مخاطبین و همراهانش روشن کند. همان کلمات ساده و صمیمی کافی بود تا نشان دهد که میزان صحت و سقم ادعاهایی که با برنامه ای حساب شده و با مضمون واحد مرگ یا خاموشی جنبش سبز، از جانب دو جبهه مشخص کودتاگران انتخاباتی و وابستگان به سلطه جویان بیگانه از منافع ملی مردم ایران مطرح می شود، تا چه میزان است. حتی دامنه اظهار نظرها درباره منشور نشان داد که جنبش سبز تا کجا ریشه دوانده و با گذشت زمان، گستره آن به مناطق جغرافیایی متنوع تر و اقشار اجتماعی بیشتری کشیده شده است. تلاش عاشقانه، خالصانه و داوطلبانه نوجوانان و جوانانی که در فقدان امنیت، آسایش، آزادی بیان، توقیف مکرر مطبوعات و سانسور شدید اخبار و تحلیل های واقعی کشور، پیام جنبش را در سراسر ایران به آحاد مردم می رسانند و باز با اعلام هر از گاه مرگ آن حرکت ملی در طول سال گذشته مواجه بوده اند، شاهدی گویا و مانا بر سرسبزی، سرزندگی و بالندگی فزایندة جنبش سبز ملت ایران است.

همانگونه که در اولین منشور جنبش راه سبز امید مطرح شد، گفتگوی مستمر درباره این متن و نقد و اصلاح آن، ضرورتی انکارناپذیر است. به همین منظور، پس از انتشار متن و در پاسخ به نیاز مذکور، پرسشنامه ای برای تعداد کثیری از صاحبنظران، فعالان سیاسی، هنری، اجتماعی و حقوقی، اساتید حوزه و دانشگاه و شخصیت های فرهنگی و مذهبی ارسال و نظرات آنان گردآوری و دسته بندی شد. البته بدیهی است که اگر شرایط مطلوب و مناسب برای این گفتگوها در فضایی مدنی و آزاد فراهم می شد، دائرة این نظرخواهی گسترش می یافت و غنای آن را فراتر می برد. اما متأسفانه به علت امنیتی بودن فضای اجتماعی و عدم امکان تشکیل جلسات بحث و گفتگو، تلاش در این مرحله به انجام نظرخواهی محدود ماند. آنچه در پی می آید، ویراست دوم منشور جنبش سبز است که با لحاظ کردن نظرات ارسالی تهیه شده است. امید آن که نسخه های پسین، نظرات طیفی وسیعتر را در بر گیرد و با بهره گیری از خرد جمعی و خواست ملی، اصول منشور کامل تر بیان شده و نقایص آن مرتفع شود و سرانجام، همه ما بتوانیم سازنده تر و سرزنده تر در راه نیل به آزادی و عدالت و احقاق حقوق ملت گام برداریم.

الف) تولد جنبش سبز

جنبش سبز مردم ایران، نهضتی است که اهداف خود را در بستر میلاد خود تعریف کرده است. این جنبش در اعتراض به ظهور و تداوم کژروی ها و انحرافاتی شکل گرفت و در دل خود اهدافی را پرورد که اینک به نمادهای معنادار آن تبدیل شده است. انحرافاتی که به تدریج پدید آمد و از اتفاق به استمرار رسید. از آن جمله:

وجود و بروز اختلافات سیاسی و تلقی های گوناگون از اهداف و پیدایش موانع سازمان یافته تدریجی در مسیر تحقق اهداف و آرمان هایی چون عدالت، استقلال، آزادی و پیشرفت که مردم ایران برای دستیابی به آنها، جان بر سر انقلاب اسلامی خود نهادند و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی را با رأی خود تأیید کردند.

ظهور گرایش های تمامیت خواهانه واستبدادی و انحصارطلبانه در میان برخی از مسئولین حکومتی.

نقض حقوق بنیادین و قانونی شهروندان و بی حرمتی به کرامت انسانی متجلی در اصول مسلم حقوق بشر.

سوء مدیریت وکاهش شدید کارآمدی نظام، ترویج دروغ سالاری و کاهش چشمگیر اعتماد ملت به مسئولان.

افزایش فاصلة طبقاتی و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی.

سوءاستفاده و قانون گریزی برخی مجریان قانون وفسادگسترده اقتصادی ودست اندازی بی مهابا و قانون ستیزانه به بیت المال و ثروتهای ملی ونابودی دستگاههای برنامه ریزی و نظارتی

نادیده گرفتن منافع ملی و ماجراجویی های عوام فریبانه در تعاملات بین المللی همراه با سوءاستفاده از اعتقادات استقلال طلبانه و ضدسلطة جهانی در میان اقشار گوناگون.

فراموشی تدریجی و دردناک اخلاق و معنویت وتحریف دیانت با بکارگیری تهمت و دروغ و خرافه درراه رسیدن به قدرت و حفظ آن.

افزایش سرکوب، انسداد و اختناق در فضای مدنی وغصب رسانه ملی وسایر امکانات ارتباطاتی و فضای مجازی

اینهمه از جمله عواملی است که بویژه در سالیان اخیر، به شکل گیری نگرش های اعتراضی در میان دل سوختگان و قاطبة مردم ایران انجامید که جنبش سبز مردم ایران، بروز بارز قدرتمند آن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و رخدادهای پس از آن بود.

ب – اهداف جنبش

جنبش سبز با پای بندی به اصول و ارزش های بنیادین انسانی، اخلاقی، دینی و ایرانی که در فرهنگ این سرزمین ریشه تنیده اند، خود را منتقد و پالایشگر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سال های پس از انقلاب می داند و بر این اساس، حرکت انتقادی در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و رأی مردم را وجه همت خویش قرار خواهد داد.

جنبش سبز برآمده از مردم و مولود یک نهضت ملی است. حرکتی در تداوم تلاش مردم ایران برای دستیابی به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی است که پیش از این در برهه هایی چون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی، خود را جلوه گر ساخته است.

بازخوانی تجربة معاصر در جهت تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان می دهد که تنها از طریق تعمیق و تقویت جامعة مدنی، گسترش فضای گفتگوی اجتماعی، ارتقاء سطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات، زمینه سازی برای فعالیت آزاد مصلحان و فعالان اجتماعی – سیاسی در چارچوب تحول خواهی و ایجاد تغییر در وضعیت موجود و مواجهه صادقانه با مردم و محرم دانستن ملت و پای فشاری بر تحقق آرمان های ملی، می توان اهداف جنبش سبز را عملی کرد. این امر مستلزم توافق و تأکید بر مطالبات مشترک و ایجاد تعامل و هماهنگی میان همة نیروهایی است که به رغم داشن هویت مستقل، با پذیرش تعدد و تنوع درون جنبش، زیر چتر ملی فراگیر جنبش سبز ایران در کنار یکدیگر قرار می گیرند.

پ) چشم اندازهای بنیادین

۱٫ جنبش سبز، یک حرکت اجتماعی است که هرگز خود را مبری از خطا نمی انگارد و با نفی صادقانه هرگونه مطلق نگری، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون جنبش، پای می فشرد. دیده بانی حقوق ملت و طرح راهکار برای نظارت و هدایت عملی سیر حرکت و تحول جنبش از سوی همة فعالان و بویژه صاحبان اندیشه و تجربه، امری حیاتی است که می تواند مانع از لغزش جنبش به ورطة تمامیت خواهی و فساد شود.

۲٫ در نگاه فعالان جنبش سبز، مردم ایران خواهان ایرانی آزاد، آباد و سرافراز هستند. جنبش سبز موافق به رسمیت شناختن تعدد و تنوع و مخالف انحصارطلبی است. در نتیجه، دشمنی و کینه ورزی با بدنة اجتماعی هیچ بخشی از جامعه، جایی در جنبش ندارد. تلاش برای گفتگو و تعامل با رقیبان و مخالفان در فضایی سالم، و آگاهی بخشی دربارة اهداف و اصول جنبش، وظیفة همة افرادی است که خود را در زمرة مشارکت کنندگان جنبش سبز می دانند. ما، با هر باور و ایمان دینی که بدان معتقدیم، به هر قوم و قبیله و تیره و مرامی که تعلق داریم و با هر سلیقه و سبکی که با آن زندگی می کنیم، همه ایرانی هستیم و ایران متعلق به همة ماست.

۳٫ گسترش و فعال سازی شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی و تعمیق فضای گفتگو و تعامل از طریق اتخاذ روش های مداراجویانه و احترام آمیز متقابل بین طرف های گفتگو بر سر اهداف و بنیان های هویتی جنبش از جمله راهکارهای محوری است که مستلزم توجه کلیة فعالان سبز است.

۴٫ جنبش سبز در عین تأکید مصرانه بر حفظ استقلال و مرزبندی با نیروهای وابسته به قدرت های بیگانة سلطه جو، نه انزواطلب و نه دیگرستیز است. برعکس، جنبش سبز با صراحت و شجاعت و نه در خفا و خلوت، به دنبال توسعة رابطه با تمام کشورهای جهان از طریق اعتمادسازی متقابل ملت هاست.

۵٫ عدالت، آزادی، صداقت، استقلال، کرامت انسانی و معنویت، ارزش هایی جهانی هستند و تجربه آموزی از ملت هایی که برای دستیابی به این ارزش ها تلاش کرده اند و نیز استقبال و استفاده از نقد و نظر مشفقانة همة آزادیخواهان و صلح طلبانی که برای رهایی نوع بشر و ارتقای کرامت انسان ها تلاش می کنند، از دیگر راهکارهای جنبش است.

ت) هویت سبز

گنجینة اسلامی،ایرانی

۱٫ جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش، بر استمرار حضور ایمان سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تأکید دارد و راه تقویت ارزش های دینی را در جامعه، تحکیم وجه اخلاقی، بینش و کنش پیروان همة ادیان توحیدی کشور می داند.

۲٫ تحکیم پیوند میراث دینی،ملی و پرهیز از اجبار مردم به پای بندی به مرام، مسلک، رویه و سلیقه ای خاص، مبارزه با استفادة ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی از حکومت، از جمله مهمترین راه های حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجستة آن در جامعة ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحة هویت آن جای می گیرد.

۳. رمز بقای تمدن اسلامی،ایرانی ما، همانا همزیستی و همگرایی ارزش های اسلامی و ملی در طول تاریخ این سرزمین است. در این راستا، جنبش سبز بر حفظ و تقویت ارزش های والای فرهنگ ایرانی و سرمایه های غنی انباشته شده در رسوم و مناسبت های ملی و آئین های مردمی تأکید می ورزد و در این راه، تقدس زدایی از تعصبات نابجا و آگاهی بخشی دربارة ویژگی های هویت آفرین آئین های مذهبی و ملی را وجه همت خویش قرار می دهد.

۴. ملت ایران در تاریخ مبارزات خود برای کسب آزادی، عدالت و استقلال، بارها خودباوری و همبستگی بر سر اصول را به رخ مستبدان و دشمنان آزادی کشیده است. جنبش سبز مردم ایران با اتکاء به این میراث مشترک گرانبها و با تکیه بر خرد جمعی و نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی، دستیابی به اجماعی آگاهانه، مبتنی بر خصیصه های هویت آفرین و مصالح عمومی و کنار گذاشتن عناصر تشتت زا را مد نظر دارد.

حق حاکمیت مردم

احترام به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر جنبش سبز است و نهاد انتخابات، به عنوان یکی از عمده ترین راه های تحقق آن، اهمیت می یابد. بر این اساس، جنبش سبز تلاش های خود را برای صیانت از آرای مردم تا زمان استقرار نظام انتخاباتی آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و منصفانه که شفافیت آن کاملا قابل تضمین باشد، ادامه خواهد داد. رأی و خواست مردم منشأ مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز، اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با حق الهی کرامت و آزادی انسان، قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم توسط خود و حقوق بنیادین آنها می داند.

دستیابی به آزادی و عدالت بدون توجه به منافع ملی و استقلال میسر نیست. جنبش سبز با آگاهی به این امر، با هر اقدامی که برخلاف منافع ملی و ناقض اصل استقلال باشد مخالف است.

ث) ارزش های جنبش سبز

احترام به کرامت انسان ها و پرهیز از خشونت

دفاع از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر، فارغ از مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی و استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهم ترین دستاوردهای تاریخ و حاصل خرد جمعی همة انسان ها، مورد تأیید و تأکید جنبش سبز است. این حقوق خدادادی است و هیچ فرمانروا، دولت، مجلس، محکمه یا قدرتی نمی تواند تحت هیچ شرایطی یا بهانه ای آن را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند. تحقق این امر مستلزم احترام به اصولی چون برابری همگان در برابر قانون، مدارا با مخالفان، گفتگوی همگانی و منصفانه، حل مسالمت آمیز مناقشات ملی، منطقه ای و صلح طلبی جهانی و مقاومت جدی در برابر تبعیضات قومی، جنسیتی، طبقاتی و مذهبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد احزاب، رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق فضای مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانة تشکل ها و شبکه های اجتماعی غیردولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است.

جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین فعالیت مدنی را سرلوحة خویش قرار داده است. این جنبش با اعتقاد به این که کرامت انسانی مردم اصلی ترین قربانی خشونت در فضای تقابل های نابرابر اجتماعی خواهد بود، ضمن تأکید ورزیدن بر گفتگوی احترام آمیز متقابل، فعالیت مسالمت آمیز و توسل به راه های غیرخشونت آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر می داند. توسل به روش های غیرخشونت آمیز به معنای تسلیم یا کرنش در برابر ظلم و یا سکوت در برابر آن نیست بلکه به معنای توانایی مبارزه و اعتراض بر مبنای حرمت انسان و شخصیت والای اوست. جنبش سبز با در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات، از کلیة ظرفیت های فعالیت مسالمت آمیز استفاده خواهد کرد.

عدالت، آزادی و برابری

شان عدالت در میان ارزش ها و آرمان های جنبش سبز مرتبه اولی و اصیلی است. توزیع عادلانة امکانات و فرصت ها، چه در ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، و چه در ابعاد دیگر حیات انسانی، از جمله اهداف خدشه ناپذیر جنبش سبز است که لازم است برای دستیابی به آن، تمامی تلاش های ممکن انجام پذیرد. گسترش عدالت در جامعه در صورتی امکان پذیر است که نظام حاکم با پرهیز از انحصارطلبی و قیم مآبی و با اتکاء بر خواست ملت و منافع ملی، در عرصة داخلی و بین المللی، کاملا مستقل و فارغ از وابستگی به نهادهای غیرمردمی و قدرت های اقتصادی و سیاسی و طبقاتی عمل کند و مقید باشد که به اصل برابری انسان ها در بهره مندی از کلیة حقوق انسانی، مواهب طبیعی و تولیدات اجتماعی احترام بگذارد.

جنبش سبز با عنایت به لزوم تأمین خواست ها و مطالبات به حق تمامی اقشار اجتماع، بر پیوند، حمایت و جلب پشتیبانی همة نیروهای مولد جسمی و فکری جامعه و صیانت از آنان در برابر رانت خواران، دلالان، مافیای قدرت و ثروت و مداخلات مخرب حکومت تأکید دارد. این جنبش با الهام از اصل نهم قانون اساسی، با سلب آزادی های اساسی مردم به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور مخالف است و با تأکید بر استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی، اصلی ترین راه حفظ منافع ملی و دفاع از مرزهای میهن را حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش در تمامی ابعاد می داند.

برقراری آزادی و برابری از اهداف انکارناپذیر انقلاب اسلامی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ است. پوشیده نیست که جنبش سبز نیز بر ضرورت دستیابی به آن اهداف والا تأکید دارد. نفی هرگونه انحصارطلبی فکری، رسانه ای و سیاسی و نیز مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحة اهداف جنبش سبز قرار دارد. ضروری است در این جهت، برای رهایی مردم از هرگونه سلطة سیاسی (استبداد، یکه سالاری و انحصارطلبی)، سلطة اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و سلطة فرهنگی (وابستگی و انقیاد فکری) تلاش شود. بر همین اساس جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هرگونه تبعیض جنسیتی و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف ایرانی تأکید ویژه دارد.

جنبش سبز بر این باور است که امنیت حکومت تنها از طریق حفظ امنیت یکایک شهروندان دست یافتنی است بگونه ای که مردم رها از ترس و تسلیم و تحت حمایت قانون زندگی کنند. مداخلة نیروهای نظامی و انتظامی در امور سیاسی و اقتصادی، هرگونه دخالت افراد غیرمسئول در امور انتظامی، و سلطة نیروهای امنیتی و انتظامی بر مقامات قضایی و سلب استقلال قضات، مخل امنیت دولت و ملت و در مخالفت بین و صریح با اهداف عالیه اسلام، آرمان های انقلاب اسلامی و قانون اساسی است.

اجرای بدون تنازل تمامی اصول قانون اساسی و بویژه اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم)، هدف و خواست تجدیدناپذیر و حتمی جنبش است.

آزادی زندانیان سیاسی، رفع محدودیت های غیرقانونی و نگاه امنیتی علیه فعالیت احزاب و گروه ها، و جنبش های اجتماعی چون جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، و مانند آن، و نیز محاکمة عادلانة آمران و عاملان تقلب و تخلف در انتخابات، شکنجه و قتل معترضان به نتیجة انتخابات، نقد آزادانة نظریه پردازان، و افشاء و محاکمة حامیان خشونت در لایه های مختلف فکری و نظری حکومت، از جمله واضحاتی است که در جهت اجرای عدالت باید مورد توجه قرار گیرد.

ج) راهکارها

۱٫ جنبش سبز را نه می توان یک حزب متمرکز دانست و نه مجموعه ای از افراد سازمان نایافته و بی هدف. جنبش سبز، قطرات به هم پیوسته مردم معترضی است که برای احقاق حق خود به دریا بدل شده اند. مرور تجربة تاریخی مردم ایران نشان می دهد که آنها در پرتگاه های تاریخی، هوشیاری، توانایی و درک بالای خود را نشان داده و با تکیه بر قوای خلاقة خویش، صعب العبور ترین راه ها را برای دستیابی به اهداف خود هموار ساخته و زیر پا نهاده اند. جنبش سبز بر پایة اصول و مبادی بنیادین خود، با استفاده از سازماندهی افقی و همسو در قالب شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی، بر فهم، اندیشه و نوآوری های ملت ایران تکیه دارد و دستیابی به آرمان هایی چون آزادی و عدالت را منوط به شکوفایی این خلاقیت ها می داند. این توانایی می تواند شعار «هر ایرانی یک ستاد» را به شعار «هر ایرانی یک جنبش» تبدیل کند. جنبشی که برخلاف پندار مخالفان آن، در قلب ایرانیان جای گرفته و چون جان، در تن می تپد و راه خود می جوید.

۲٫ جنبش سبز با پیگیری اهداف و آرمان های همیشگی مردم ایران و با اتکاء به بازخوانی انتقادی تحولات صورت گرفتة پس از انقلاب اسلامی، بویژه در عرصة روابط ملت و دولت، بر پایة میثاق مشترک مردم ایران، یعنی قانون اساسی، در پی دستیابی به آینده ای روشن برای ملت ایران است.

۳٫ در این راستا، تلاش برای ایجاد زمینة اجرای بدون تنازل قانون اساسی برخاسته از رأی مردم، از راهکارهای اصلی جنبش سبز است. این جنبش بر این باور است که تنها با بازگشت به قانون، الزام نهادهای مختلف به رعایت آن و برخورد با متخلفان از قانون در هر موقعیت و جایگاه، می توان از بحران های مختلفی که دامنگیر کشور شده و فشار خود را بر گردة مردم محروم ایران تحمیل می کند، رهایی یافت و در راه ترقی و توسعة میهن گام برداشت.

۴٫ جنبش سبز در عین حال از این مسئله مهم آگاه است که قانونگرایی به معنای استفادة ابزاری از قانون توسط حاکمان نیست. باید شرایطی فراهم آورد تا قانون وسیلة اعمال خشونت های ناروا و موهن، نقض حقوق بنیادین شهروندان که مغایر با اعلامیة جهانی حقوق بشر نیز هست نشود و خشونت، بی عدالتی و تبعیض صورت قانونی به خود نگیرد.

۵٫ قوانین کشوری و از جمله قانون اساسی، متونی همیشگی و تغییرناپذیر نیستند. هر ملتی این حق را دارد که با بازخوانی تجربه خود و تصحیح سیر حرکت خویش، به اصلاح قوانین جاری اقدام کند. اما باید توجه داشت که تنها تغییر و اصلاحی در قانون اساسی واقعی و مورد پذیرش است که در فضایی امن و آزاد و در فرایند مذاکره و گفتگوی اجتماعی و با مشارکت همة اقشار و گروه های اجتماعی و با پرهیز از تصلب و انحصارگرایی و زورگویی صورت پذیرد.

۶٫ تلاش برای گسترش جامعة مدنی و تقویت حوزة عمومی از طریق تشویق مردم به مشارکت در تعیین سرنوشت خود با حضور در تشکل های صنفی و غیردولتی و احزاب و … در زمرة راهکارهای اساسی جنبش سبز است.

۷٫ این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف جنبش و کاهش بی اعتمادی بحران زای کنونی بین ملت و حکومت، مستلزم گفتگو میان نمایندگان گروه های مختلف فکری و سیاسی با یکدیگر و نیز با حاکمیت و با مردم است و در این راستا، از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال می کند.

۸٫ جنبش سبز به منظور قدرت بخشی به اقتصاد کشور از راه تأمین حقوق مادی کارگران، کشاورزان و کارکنان خدماتی از روش های مبتنی بر عدالت اجتماعی در چارچوب قانون، افزایش بهره وری انسانی، کاهش هزینه های تولید کالا و خدمات، و ترمیم حداقل دستمزد با نظارت واقعی نمایندگان نیروی کار در عرصه های مختلف، بهره می گیرد.

۹٫ توجه به اقشار محروم از طریق تقوبت اقتصاد ملی از اصول تعطیل ناپذیر جنبش سبز است. از همین رو، دستگیری از نیازمندان از طریق ایجاد شبکه های همیاری و تکفل و توانمندسازی آنان و نیز حمایت از فعالان عرصة اقتصاد ملی در مقابل واردات بی رویة کالاهای خارجی، از برنامه های عملی جنیش سبز خواهد بود.

۱۰٫ حضور مؤثر زنان در جنبش سبز را باید فرصتی برای برداشتن گام هایی بلندتر در جهت رفع تبعیض های جنسیتی و تحقق مطالبات برحق آنان شمرد. جنبش سبز حمایت همه جانبه و همراهی با جنبش زنان را در زمره اولویت های بنیادین خویش می داند و معتقد به این ضرورت تاریخ اجتماع ایران است که زنان علاوه بر ایفای نقش مهم خود در خانواده، بعنوان هویتی مستقل، جایگاه بایستة خویش را در جامعه بازیابند.

۱۱. تلاش برای تحقق حقوق قانونی و احترام اخلاقی اقلیت های دینی و مذهبی و قومی از طریق زمینه سازی برای مشارکت فعال و نهادمند آنان در فرایندهای تصمیم گیری سیاسی در کشور، با تکیه بر هویت مشترک ایرانی و به رسمیت شناختن تنوع و تعدد فرهنگی، یکی از فعالیت های عمدة جنبش سبز است.

۱۲٫ و سرانجام، جنبش سبز خواهان سیاست خارجی عقلانی و عزت مند مبتنی بر تعامل شفاف و سازنده با دنیا و طرد دیپلماسی ماجراجویانه و عوام فریبانه و ارتقاء شأن ملت بزرگ و تاریخی ایران در جهان است. ملتی که بسیار بیش از این شایسته احترام و تکریم در تمام جهان است. طرد خشونت، ترور، مداخلة سلطه جویانه در امور داخلی کشورها و احترام به حق تعیین سرنوشت برای همة ملت ها، نیازمند تغییر بنیادین نگرش ها در رابطه با امنیت ملی، منطقه ای و جهانی است که راه را بروی گسترش همکاری و تعامل بین ملت ها باز کند. جنبش سبز از اقدامی که در این جهت انجام شود استقبال می کند.

باور داریم که اینهمه جز با باور به حقانیت ملت و التزام به کسب مشروعیت از او و در نظرگیری مصالح ملی و منافع ملت، میسر نخواهد بود.

میرحسین موسوی    مهدی کروبی


 


همزمان با تشدید فشارها بر مهدی کروبی، از رهبران مخالفان در ایران، و حمله به منزل وی، رئیس فراکسیون روحانیون مجلس شورای اسلامی، اعلام کرده است، خلع لباس مهدی کروبی هم اکنون در دستور کار دادگاه ویژه روحانیت قرار دارد.
تقی رهبر، رئیس فراکسیون روحانیت مجلس شورای اسلامی، روز سه‌شنبه در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان وابسته به رادیو و تلویزیون دولتی ایران اعلام کرد، خلع لباس مهدی کروبی، از رهبران مخالفان در ایران در دستور کار دادگاه ویژه روحانیت قرار دارد.

این سخنان به دنبال بالا گرفتن حملات لفظی رسانه‌ها و مقام‌های جمهوری اسلامی علیه مهدی کروبی و میرحسین موسوی، دو تن از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری مناقشه‌برانگیز سال گذشته صورت می‌گیرد که به ویژه پس از فراخوان این دو برای برگزاری تظاهرات روز ۲۵ بهمن شدت بیشتری گرفته است.


 


در قاموس لغت حاکمان ایران، بصیرت یعنی تبعیت. آن که سرش زیر است و هر جا که اقایان می برندش می رود، چشمانش بازتر است. بصیرت یعنی آن که چشمت هیچ کس را نبیند غیر از آقا! یعنی گوش ات هیچ چیز نشنود غیر از رهنمود های آقا و دستگاه تبلیغاتی آقا! در فرهنگ بصیرت شناسی این دستگاه تمام عقل را خداوند یکجا عطا کرده است به آقا و اصحاب آقا و بصیر کسی است که فهمش از روزگار تابعی از فهم آقا باشد. بصیر کسی است که به هیچ رسانه ای گوش نمی دهد و توجه نمی کند، جز آن که آقا تایید فرموده باشند. در این فرهنگ، جوانک پانزده ساله ای که با آموزش نظامی  و دمیدن حس رزم جویی جذب بسیج می شود و در طی چند جلسه یاد می گیرد که "چه کسی دوست و چه کسی دشمن است"، بصیر به حساب می آید و یار چهل و پنجاه ساله انقلاب که در پی سال ها تناقض بینی نسبت به صداقت آقایان دچار تردید می شود کور و بی بصیرت است.

احسنت  بر این بینایی که حاصل آن رگ های متورم گردن هاست! که در خیابان سر بر می کشند و باتوم دور سر می چرخانند و به زن و مرد یورش می برند و سر می شکنند و از روی پیکر بی جان مردم مرکب می رانند. بصیرت یعنی کهریزک. یعنی حمله مشتی گرگ وحشی به جوانان  وحشت زده ای که هنوز باور نداشتند چنین سبعیتی در نظام جمهوری اسلامی هم قابل رخ دادن است. بصیرت یعنی مغول وار به خوابگاه دانشجویان حمله کردن و بنابه دستور مقامات دانشجویان را از روی خرده های شیشه سینه خیز راندن و بر پیکر آنها کوبیدن و سپس آنها را مقصر خواندن که بله آنها بودند که احساسات طرفداران ما را جریحه دار کردند. بصیرت یعنی توجیه جنایت. یعنی قبل از آن که ببینی چه فاجعه ای رخ داده و چه جنایتی به وقوع پیوسته، نگاه کنی که عامل آن خودی است یا غیرخودی. بصیرت یعنی آن که بپذیری در این نظام دو نظام وجود دارد: یکی نظام حاکم بر دوستان و دیگری نظام حاکم بر غیردوستان. یعنی آن که بپذیری دو نوع شهروند داریم: یکی آن که عزیز است و شورای نگهبان او را تائید می کند و دیگری آن که جان و مال و ناموس و خونش مباح است و برای ادامه حیات نیاز به مجور دارد.

بصیرت یعنی آن که صبح به صبح کیهان را بخوانی تا بدانی خط چیست و امروز باید گریبان چه کسی را گرفت و میزان شدت ناسزاها چقدر باید باشد. و هفته به هفته بولتن های محرمانه سپاه را بخوانی تا دریابی که اطلاعات خود ساخته برادران از فیها خالدون درون خانه های مخالفان چیست و چگونه باید آنها را لجن مال کرد.

بصیرت یعنی آن که مثل بز اخفش بنشینی تا سرکوبگران هر که را کشتند و جنازه اش را دزدیدند و داستان سرهم کردند از بسیجی بودن بپذیری و حتی لحظه ای هم تردید نکنی که حقیقت همان است که برادران می کویند و هر که غیر از آن می گوید وابسته به دشمنان خارجی است و البته که خائن است و باید با مشت محکم به او گفت که حق با کیست.

بصیرت یعنی این که خود را به احمقی بزینی و بپذیری که یک دانشجوی کرد سنی دانشگاه هنر به دلیل عکسی که با ریش دارد بسیجی حزب الهی است و لاطائلاتی را که سرهم می کنند تا بگویند کار کار منافقین است را باور کنی و وقتی عکس او را در کنار آیت اله منتظری منتشر می کنند یاوه های حسین شریعتمداری را قرقره کنی و او را خبرچین کیهان بدانی و حتی لحظه ای تردید نکنی که مگر شریعتمداری چه کاره کشور است که خبرچین استخدام می کند.

بصیرت یعنی کورشو، کر شو، خر شو و زانو بزن تا سوارت شوند. بصیرت یعنی حق با سلطان است چون زور با اوست....

اما اگر بصیرت این است ما بر کوری خود می بالیم و خدا را شکر می کنیم که بذل و بخشش های ملوکانه آقایان از کیسه نفت مردم چشم ما را به روی دست آنها و به سوی سلطنت کده هایشان منور نکرده است. هنوز در گوش خود این زمزمه شاعرانه را می شنویم که بی بصری با انسان چه می کند:

آدم از بی بصری بندگی آدم کرد

گهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد

یعنی از بی بصری او ز سگان پست‌تر است

من ندیدم که سگی پیش سگی سرخم کرد


 


ندای سبز آزادی: تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی روز بیست و یکم بهمن ماه با حضور در قم و ملاقات با مراجع عظام آیة‌الله العظمی وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، صانعی و نیز آیة‌الله محفوظی نامه ای را حضورا تقدیم نموده که در آن تصریح کرده اند؛ با توجه به بی توجهی مسئولان، اگر تا بیست و دوم بهمن، همچنان از اعطای حقوق اولیه به آنان و عزیزان در بندشان خودداری شود، اقداماتی خواهند کرد که حاکمان راضی به آن نخواهند بود.

در بخشی از این نامه آمده است: چه کسی است که نداند پیران ما در این سختی ها شکسته قامت تر و جوانانمان شکسته روح تر و عزیزان دربندمان پژمرده تر و نحیف تر و خودمان کم انرژی تر شده ایم و تنها چیزی که در این مکاره ی فریب ما را مستقیم در جاده صواب نگاه داشته است، ایمانمان به خدا و توکل به اوست. آری ما تاب از دست داده ایم و در این شرایط سخت و بحرانی بی خبری از عزیزانمان که برخی ممنوع الملاقاتند و بعضی ممنوع از تماس تلفنی . بعضی با احکام فله ای سنواتی طولانی را باید در زندان به سر ببرند و حتی برای روزی به مرخصی نیامده اند. همه ما که صورت زیبای عزیزانمان را باید از پشت دو جدار شیشه ای ببینیم و صدای گرمشان را از راه سیم ها بشنویم دیگر تاب از دست داده ایم.

به گفته ی خانواده های زندانیان سیاسی، از آن جا که امکان ملاقات با سایر علما مهیا نبوده، این نامه در همان زمان برای ایشان ارسال شده است.

به گزارش کلمه متن کامل این نامه، بدین شرح است:

بسم رب الشهداء و الصالحین

محضر مبارک مراجع عالیقدر شیعه حضرات آیات عظام وحید خراسانی، صافی گلپایگانی، شبیری زنجانی، سیستانی، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی،صانعی، بیات زنجانی، امینی، محفوظی، دستغیب، جوادی آملی

سلام علیکم

در آستانه سی و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، ما خانواده های زندانیان سیاسی در حالی که انتظارمان از نظام اسلامی رعایت عدالت و عمل به قانون اساسی و پاس داشتن حقوق شهروندی بوده است که متأسفانه هر روز بیش از پیش از این الزامات فاصله می گیریم، بار دیگر به شما بزرگواران پناهنده شده ایم که عالمان دینید و لباس نبی خدا(ص) برتن کرده اید و در عصر غیبت امام زمان(ع) و ولی امر مسلمین جهان پاس داری از دین خدا و احکام مبین آن را عهده دارید.

حضرات آیات عظام

ما مظلومان عهد جدید که نه با انقلاب بیگانه ایم و نه از وطن دوستی فاصله گرفته ایم و نه اعتقاداتمان را از فراخنای وجود به بیرون رانده ایم، در مواجهه با ستم و ستمگران دچار آسیب های سخت شده ایم که دل هر انسان آزاده ای از دیدن و شنیدن و شمارش آن به درد می آید چه رسد به هم کیشان که گوهره دین را رحمانیت و اصالت آن را به کرامت قائل شدن برای انسان می دانند. و چه کسی است که نداند طی این زمانی که هنوز به دو سال نرسیده و برای ما به قدر قرنی درازنا داشته است، چه ستم ها بر ما و عزیزان دربندمان رفته و چه حرمت ها از ما شکسته اند و چه مصیبت ها برسرمان آورده اند! چه کسی است که نداند بازار دروغ و نیرنگ و فریب در همه این ایام سیاه و شب گون سکه بوده و متاع ما و عزیزان دربندمان که راستی و درستی است، بی مشتری مانده است. چه کسی است که نداند پیران ما در این سختی ها شکسته قامت تر و جوانانمان شکسته روح تر و عزیزان دربندمان پژمرده تر و نحیف تر و خودمان کم انرژی تر شده ایم و تنها چیزی که در این مکاره ی فریب ما را مستقیم در جاده صواب نگاه داشته است، ایمانمان به خدا و توکل به اوست.

مراجع عالیقدر و بزرگوار

ما قریب یک سال و هشت ماه همه سختی های روزگار ستم را به یاری حق و هم بستگی و همراهی مردم معتقد و استوارمان تاب آورده ایم اما دیگر آستانه تحملمان بسیار پایین آمده و طاقت تحمل هجران بیش از این و حرمان فراتر از این را نداریم. فرزندان معصوم ما پدرهایشان را می طلبند و پدران و مادران رنج دیده فرزندانشان را و چه کسی است که حق ما همسران را که آشیانه های مهرمان در آغاز یا میانه زندگی مشترک به دست ستم ویران و سرد گشته به رسمیت نشناسد!

آری ما تاب از دست داده ایم و در این شرایط سخت و بحرانی بی خبری از عزیزانمان که برخی ممنوع الملاقاتند و بعضی ممنوع از تماس تلفنی . بعضی با احکام فله ای سنواتی طولانی را باید در زندان به سر ببرند و حتی برای روزی به مرخصی نیامده اند. همه ما که صورت زیبای عزیزانمان را باید از پشت دو جدار شیشه ای ببینیم و صدای گرمشان را از راه سیم ها بشنویم دیگر تاب از دست داده ایم و اینک که همه درخواست ها و هشدارهایمان به مسئولین قضایی با بی توجهی کامل روبرو شده و می شود، مسئولیت تبعات این بی توجهی را متوجه آنان می کنیم و تا بیست و دوم بهمن ماه اگر زندانیانمان به حقوق اولیه شان نرسند و ما نیز از حقوق اولیه خود برخوردار نشویم چه بسا اقداماتی از طرف ما صورت پذیرد که مورد رضایت حکومت و قدرتمداران نباشد.

حضرات آیات عظام

این نامه دردمندانه ما در پی نامه های پیشین که آن ها نیز همه از سر درد نگارش شد و متأسفانه نتیجه آن را یحتمل به دلیل ضعف اطلاع رسانی شاهد نبودیم، نوشته می شود تا بدین وسیله خدمت شما بزرگواران که حصن حصین مرجعیتید و موجب اعتلای اسلام عزیز و ملجأ و پناهگاه مظلومان پناه آوریم و پیشاپیش از شما در برابر هجوم ستمگران بر ما در فردای اقدامات حق طلبانه مان استمداد بطلبیم. سلسله اقداماتی که ما خانواده های زندانیان سیاسی در صورت بی توجهی به خواسته های خردمان که آزادی عزیزانمان و تا زمان آزادی؛ اعطای حقوق اولیه آنان اعم از حق تماس حق ملاقات حضوری و حق مرخصی است که جمله از نظر دستگاه قضائی امتیاز محسوب شده و با گرو گرفتن زندانیانمان و با سرکوب احساسات ما و فرزندانمان هوای نفس خویش را ارضاء می کنند تا قهقهه شیطان از این همه افعال سوئی که خدای را و هر مسلمان آزاده ای را ناپسند می آید به عرش رود. بی شک تحصن در یکی از اماکن عمومی از بدیهی ترین اقدامات ما خواهد بود که در صورت نگرفتن پاسخ مثبت دست به اقدامات دیگری خواهیم زد و حالا که امنیت از خانواده های ما به ستم سلب کرده اند، عملا به دادخواهی حقوق خود و عزیزان دربندمان دست خواهیم زد باشد که صدای مظلومان را به گوش همه آزادگان جهان برسانیم و بدین وسیله عملا از ظلم و ظالم تبری بجوییم. و در پایان خدایمان را شاهد می گیریم که تا امروز به هر وسیله ممکن با همه اتمام حجت کرده ایم و پاسخی از سر مهر نیافته ایم و بی اعتنایی بیش از این به حقوق خود را نیز مظلومانه به درگاه رب بی منتها شکایت می بریم. باشد که همه در جایگاه و شأن فردی و اجتماعی خود احساس وظیفه کنند و ما را در راه عدالت خواهی و آزادی طلبی مدد رسانند.

والسلام علی عبادالله الصالحین

جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی

۲۱/۱۱/۱۳۸۹ه
 


 


ندای سبز آزادی: علی مطهری، نماینده تهران، صدا و سیما را به تحریک مردم معترض متهم کرد و اگرچه نسبت به راهپیمایی ۲۵ بهمن انتقاد کرد، اما در خصوص بحران سیاسی جاری کشور نیز گفت: تا زمانی که یک طرف را حضرت عباس و حضرت علی اکبر بدانیم و طرف دیگر را ابن زیاد و عمر سعد، این بحران ادامه خواهد داشت.

علی مطهری در گفت وگو با خبرآنلاین در پاسخ به این سوال که اظهارنظرهای سیاسیون برای اینکه از چارچوب حق خارج نشوند باید چه شاخص هایی داشته باشد، گفت: “سیاسیون در اظهار نظرهای خود باید دو اصل«انصاف» و «عدالت» را رعایت کنند. در چند روز اخیر اظهار نظر هایی درباره آقای هاشمی شده که برخی از آنها از انصاف به دور است. آقای هاشمی بعد از حوادث ۲۵ بهمن بی قانونی و هتاکی را محکوم کرد، منتها برخی انتظار دارند ایشان همانند آنها اعلام کند که اعدام باید گردد. اساسا تعیین تکلیف برای دیگران که تو هم باید مانند من موضع بگیری، نوعی بی احترامی به افراد است.”

بعد از بیانیه ۲۵ بهمن هاشمی بود که برخی سیاسیون اصولگرا به انتقاد از مواضع وی پرداختند، آن گونه که محمد رضا باهنر دبیر کل جامعه اسلامی مهندسین در نشستی در شیراز در پاسخ به سوالی درباره عملکرد هاشمی تصریح کرد: «ایشان در بهترین حالت در قضیه فتنه همراه با جریان مردم نبوده است؛ به این جهت باید مواضع خودشان را نسبت به فتنه اعلام کنند چرا که صحبت های کلی فایده ندارد.»

مطهری در پاسخ به سئوالی درباره تجمعات ۲۵ بهمن، به مخالفت با ایده و نتیجه این تجمع پرداخت و گفت: اساسا درخواست تجمع برای ۲۵ بهمن یعنی سه روز بعد از ۲۲ بهمن آن هم برای حمایت از مردم مصر و تونس در حالی که مردم شعارهای حمایت خود از این نهضتها را در ۲۲ بهمن داده بودند و از طرفی روشن بود که آمریکا و اسرائیل برای تضعیف این نهضتها از آن بهره برداری خواهند کرد کاری نا معقول و مظهر بی تدبیری بود، ضمن اینکه شعارهایی که در آن روز داده شد، در واقع «هتاکی» بود و اثری از نهضت مصر و تونس یا آرمانهای ادعایی جنبش سبز در آن نبود. این نشان می دهد که این جنبش همچنان یک جنبش بی سر است و نتوانسته است راه خود را از مخالفان نظام اسلامی و غربزدگان جدا کند.

مطهری در عین حال گفت: اما ما هم باید نگاهی به عملکرد خودمان هم بیندازیم چرا که بسیاری از رسانه های ما از جمله صدا وسیما و برخی روزنامه ها در فاصله روزهای منتهی به ۹ دی تا ۲۲ بهمن معترضین را تحریک کردند و به مبارزه طلبیدند.

وی گفت: وقتی صدا و سیمای ما به شکل مداوم عده ای را خطاب قرار می دهد که شما هیچ طرفداری ندارید و از صحنه سیاسی خارج شده و مرده سیاسی هستید، آنها تحریک می شوند تا خودی نشان دهند.

مطهری ابراز عقیده کرد: فتنه ۸۸ در ۲۲ بهمن سال گذشته تمام شده بود، اما ما خودمان دائم آن را زنده می کنیم و برخی از ما دوست داریم که این فتنه به صورت یک سرگرمی همچنان باقی باشد و شاید حیات سیاسی برخی افراد با حیات این فتنه گره خورده است. بنابراین بخشی از اشکال متوجه خود ما است!

نماینده تهران بار دیگر با تاکید بر اینکه باید ریشه این حوادث را دید و خشکاند، اظهار داشت: این داستان از مناظره ها و بعد ادعای تقلب شروع شد. اینکه توجهی به ریشه نداشته باشیم و فکر کنیم طرف مقابل هیچ نقشی در ایجاد زمینه آن حوادث نداشته، تحلیل درستی نیست.

وی افزود: باید با مقصرین این بحران بر اساس عدالت و انصاف و به طور همزمان برخورد کرد، هر چند اتهامات آنها هم وزن نیست، و تا زمانی که این اقدام انجام نشود و مردم احساس عدالت و انصاف نکنند وجدان جامعه آرام نمی گیرد. تا زمانی که یک طرف را حضرت عباس و حضرت علی اکبر بدانیم و طرف دیگر را ابن زیاد و عمر سعد، این بحران ادامه خواهد داشت.


 


ندای سبز آزادی: مراسم اهدای جایزه به برگزیدگان جشنواره تئاتر فجر برگزار شد، اما همه چیز مطابق اظهارات مقام‌های دولتی ایران که این جشنواره را «در قامت يك فستيوال واقعي و بين‌المللي» خواندند، نبود.
یکی از نقاط سیاه این جشنواره دستگیری و بازجویی از میهمانان خارجی به اتهام «جاسوسی» بود.
اعلام برگزاری راهیپمایی سبزها در همبستگی با خیزش‌های مردمی مصر و تونس در روز بیست و پنجم بهمن و آماده باش نظامی امنیتی حاکمیت برای مقابله با این رویداد باعث بهم ریختن برنامه‌های عادی جشنواره فجر، به ویژه جشنواره تئاتر شده بود.
علی‌رغم تدابیر پیشگیرانه، مأموران امنیتی مسئول مقابله با راهپیمایان سبز شماری از میهمانان خارجی جشنواره تئاتر را به عنوان جاسوسان خارجی دستگیر و برای بازجویی تحویل مأموران وزارت اطلاعات دادند.
این میهمان خارجی در حال حرکت به سوی محل اجرای تئاتر فجر در تئاتر شهر بودند که دستگیر شدند.آن‌ها گفتند که از آن‌ها اکیدا خواسته شد تا به جاسوس بودن خود اقرار کنند.
پچ پچهای پشت صحنه تئاتر فجر
اما این جشنواره حتا به مذاق مدیران آن هم خوش نبود. در روزهای آخر برگزاری این جشنواره خبری منتشر شد که پس از پایان جشنواره تئاتر فجر، مدیریت اداره کل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تغییر میکند.
حسین مسافر آستانه از ابتدای سالجاری جایگزین حسین پارسایی شده و سکان هدایت تئاتر ایران را در دست گرفته بود.
حضور او در تئاتر با استقبال هنرمندان این حوزه مواجه شد، با این حال گفته میشود به دلیل حواشی پیش آمده برای تئاتر در ماههای اخیر، جایش را به مدیر دیگری می‌دهد.
اجرای نمایش«هدا گابلر» و حواشی آن باعث شد تا تئاتر ایران طی ماههای گذشته با مشکلات مختلفی مواجه شود.
اظهارات تند مجید سرسنگی
در روزهایی که جشنواره تئاتر در حال برگزاری بود، مجید سرسنگی، یکی از استادان تئاتر در ایران گفت که «ريشه‌ي تئاتر درحال خشكيدن است و ما برگ‌هايش را براق مي‌كنيم!»
او گفت: «مطالبه ما در این سال‌ها برای تئاتر این بوده که بودجه را از 7 به 10 میلیارد افزایش دهیم اما اگر بودجه 20 میلیارد هم تامين شود، مشكل حل نمي‌شود چون مشکل تئاتر؛ اندیشه‌ورزی و فکر است و اينكه هیچکس به فکر این نیست که ریشه تئاتر درحال ‌خشکیدن است.»
سرسنگي که خود در بیست و ششمین دوره جشنواره تئاتر فجر دبیری آن را برعهده داشت، گفت که این جشنواره نتوانسته است به اهداف خود برسد زیرا اساسا یک آشفتگی در نوع نگاه به جشنواره فجر وجود دارد.
او به بحث سخت‌افزاری تئاتر ایران اشاره می‌کند و می‌گوید که این موضوع همیشه از مشکلات تئاتر ما بوده است. «یکی از مشکلاتی که تئاتر ما دارد این است که انگار در این سال‌ها چیزی به اسم افزایش امکانات سخت‌افزاری از حوزه تئاتر حذف شده است. مگر در این چندین سال چند سالن تئاتر به مجموعه‌های تئاتری اضافه شده است.»
او با انتقاد شدید از دولت گفت: اگر پنجاه میلیارد هم وارد تئاتر کشور شود، به این دلیل که مدیریت تئاتر کشور ایده ندارد که این پول را چه کار کند، آن را الکی خرج می‌کند و به هیچ درد هم نمی‌خورد. تئاتر ما کارپردازی شده یعنی یک جیب بزرگ که سال به سال به آن پولی می‌دهند و این پول را کارپردازی می‌کند؛ یعنی گویی فقط مامور است این پول را از دولت بگیرد و بین آدم‌ها پخش کند.
با این حال به نظر می‌رسد مشکل اصلی تئاتر ایران نداشتن کارگزاری دلسوز و داناست. لغو نمایش‌هایی مثل آنتیگونه و بازبینی آن در لحظات پایانی پیش از اجرا در جشنواره تئاتر، نشان‌گر بی‌لیاقتی دولتی است که معنای واقعی تئاتر را نمی‌داند.


 


همزمان با بالا گرفتن حملات رسانه‌ها و مقام‌های حکومتی علیه رهبران مخالفان در ایران، دادستان کل کشور، گفته است، هرکس از «سران فتنه» حمایت کند، ضد انقلاب است و رئیس کمیسیون حقوقی و قضائی مجلس نیز از ارایه گزارشی برای «پیگیری حقوقی اتهام‌های سران فتنه» به قوه قضائیه خبر داده است.

به گزارش ایسنا، غلامحسین محسنی‌‌اژه‌ای، دادستان کل کشور روز سه‌شنبه گفت، کسانی که از «سران فتنه» حمایت می‌کنند، ضد انقلاب هستند و باید با آنها برخورد کرد.

این مقام جمهوری اسلامی ایران اشاره ای به حامیان رهبران مخالفان دولت نکرده است ولی پس از انتخابات ریاست جمهوری، محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی بارها از سوی هواداران دولت به طرفداری از معترضان و کسانی که آنها را «سران فتنه» می خوانند متهم شده اند.


 


فرهاد جعفری نویسنده «کافه پیانو» در وبلاگ خود نامه‌ای به علی خامنه‌ای منتشر کرد که متن آن در پی می‌آید:

[به راستى كه در بیان داستان ایشان؛ مایه عبرتى براى خردمندان هست و این کتاب‏، سخنى برساخته نیست. بلكه همخوان با كتابى‌ست كه پیشاپیش آن و روشنگر همه چیز، و رهنمود و رحمتى براى اهل ایمان است‏] (سوره‌ی یوسف. آیه 111)

حضرت‌آیت‌اله خامنه‌ای
با سلام و احترام
این؛ سومین نامه‌ای‌ست که تاکنون، خطاب به حضرتعالی نوشته‌ام. «نخستین‌بار»، نزدیک به 15 سال پیش در «اسفند سال 1375» بود که نامه‌ای خطاب به حضرتعالی نوشتم.

پس از برگزاری رای‌گیری مجلس پنجم در حوزه‌ی انتخابیه‌ی مشهد، و پس از آنکه نمایندگان شما در این شهر، برخلافِ تمام موازین حقوقی و قانونی، مراکه صلاحیتم به تائید شورای نگهبان رسیده بود، در جریان فرصت تبلیغاتی مشارکت داشته و سپس در روز رای‌گیری واجدِ بیشترین آراء مردم مشهد شده بودم [به شهادتِ هر فرد منصفی که نخواهد حق و عدالت را زیرپا بگذارد] مجبور به انصراف و کناره‌گیری کردند.

چندروز بعد؛ به امید رسیدگی به این بی‌عدالتی و ظلم فاحش [نه درحق شخص من، بلکه در حق جمع کثیری از مردم مشهد که مرا واجدِ شایستگی نمایندگی خود یافته بودند] به تهران آمدم و ناامید از رسیدگی همه‌ی مقاماتِ دیگر، نامه‌ی کوتاهی را خطاب به حضرتعالی تنظیم کرده و به دفتر جنابعالی در تهران سپردم. از آن هنگام؛ قریب به 15 سال می‌گذرد و تاکنون، حتا در یک خط و یک جمله، پاسخی دریافت نکرده‌ام.

«دومین نامه»‌ را همین سه‌سال پیش، خطاب به شما نگاشتم. هنگامی که در مقام یک ناظر صحنه‌ی سیاسی ـ اجتماعی کشورم؛ نشانه‌هایی از «نارضایتی‌های وسیع مردمی»، «شکافِ روبه‌تزاید و دوقطبی‌شدن جامعه‌ی ایران» و نیز «برخی طرح و برنامه‌ها برای بی‌ثبات‌سازی ایران، متکی برچنان نارضایتی‌ها و چنان شکاف‌هایی» را مشاهده کردم. که به‌طرز جالبی، توسط اشخاصی تعقیب می‌شد که تحتِ عنوانِ «استوانه‌های نظام» از آنان یاد می‌شود!

پس به‌رغم آنکه «سخن‌گفتن محترمانه و مهربانانه با حاکمان در ایران» و «گوشزدکردنِ اشتباهات و خطاهاشان» رویه‌ای نامعمول و بلکه به‌دلیل «نفرت و نامهربانی حاکم بر مناسباتِ ایرانیان» بسیار پرهزینه است [چه از سوی آن مردمانی که به‌دلیل ستم‌های واردشده به ایشان، «سخن‌گفتن محترمانه با حاکمان» را برنمی‌تابند و چه از سوی حاکمان که «گوشزدکردن خطاها و اشتباهاتِ‌شان» را، هرچند که محترمانه باشد برنمی‌تابند] در نامه‌ای تاحدِ ممکن محترمانه؛ حضرتعالی را خطاب قرار دادم و با استناد به مشاهدات خود،‌ از شما خواستم که:

در «رویه‌ی نادرستِ حاکمیتِ سیاسی با حقوق جمهور مردمان» در سی‌سال گذشته و «امید آنان به مشارکتِ واقعی و موثر در تعیین سرنوشت خود» تجدیدنظر کرده و با برگزاری «انتخاباتی حقیقتاً آزاد، سالم و منصفانه»؛ زمینه‌ی «وحدت و آشتی ملی» را فراهم آورید. به‌ویژه که کشورمان، به‌دلیل پیگیری حقوق بدیهی خود درخصوص برنامه‌ی هسته‌ای، تحتِ فشار تبلیغاتی و سیاسی سنگین دولت‌های خارجی قرار دارد و پیگیری و تکمیل چنین پروژه‌ای، مستلزم «توافق و حمایتی عمومی و همگانی»‌ست. و این ممکن نخواهد شد مگر آنکه «جمهور ایرانیان»، از طریق «اجازه‌یافتن در حق تعیین سرنوشتِ خود و فرزندان‌شان»، خود را در منافع آن دخیل و شریک ببینند.

و اگر اشتباه نکنم و درست به‌خاطر داشته باشم، در همان نامه پیش‌بینی کردم که اشخاص، جریان‌ها و جناح‌هایی در دل حاکمیت سیاسی، مبتنی بر «حفظ منافع شخصی و جریانی»؛ در پی «کنیائی‌کردن اوضاع» هستند [کنایه از آنکه حتا حاضر خواهند بود «منافع ملی» را قربانی «منافع صنفی و گروهی خویش» کنند و رای‌گیری آینده را به صحنه‌ی کشاکش سیاسی گسترده‌ای مبدل سازند که «جانِ شهروندان» و «امنیتِ و ثبات ایران» را به مخاطره خواهد انداخت].

پس پیشنهاد دادم که «برگزاری یک انتخاباتِ آزاد به مثابه‌ انتخابات آزاد» (درخصوص مجلس هشتم) و «اتخاذ راهبردهایی اصلاحی که ماخذِ آشتی و وحدت ملی ایرانیان قرار گیرند»، در دستور کار نظم حاکم قرار گیرد. وگرنه؛ در «گردابی از بحران‌‌های فروکشنده» گرفتار خواهد آمد که پیوسته، بیشتر و بیشتر آن را در خود فروخواهد کشید و به تبع آن، «ثبات سیاسی کشور»مان نیز دستخوش تلاطم‌های سختی خواهد کرد که بیرون آمدن از آن، برای هیچیک از طرفین کم‌هزینه نخواهد بود.

آشکار است که:
نه آن‌زمان و نه اینک؛ هیچگاه نگرانِ «ثبات و امنیتِ نظام حاکم» [به مثابه‌ی آن نظمی که «تا پیش از سوم تیر» بر کشورمان حاکم بود و من در نوشته‌هایم از آن تحت عنوان «نظام یک» نام می‌برم] نبوده‌ و نیستم. چراکه بارها در مطالب خود، بی‌هیچ پرده‌پوشی و کتمانی، نوشته و یادآور شده‌ام که:

«چرا می‌بایست نگرانِ ثبات و امنیت نظامی باشم که در طی سه‌دهه‌ی گذشته [تحتِ یکی از تحقیرآمیزترین نظریه‌های سیاسی (خودی ـ غیرخودی‌کردن شهروندان) که حتا نظام‌های مارکسیستی نیز از توسل به آن شرم داشته‌اند] همواره مرا در کشور خودم، که مالک مشاع جزء به جزء آن هستم، «غیرخودی» فرض کرده و مانندِ شمار بسیاری دیگر از ایرانیان، از همه‌ی آن حقوق و آزادی‌هایی که مطابق قانون اساسی نگاشته‌شده و ممضی توسط خودش می‌بایست برخوردار می‌بوده‌ام؛ محروم ساخته است؟! آن‌چنان‌که همه‌ی رویاها و آرزوهایم برای «خدمتِ صادقانه و شرافتمندانه به کشورم» را سوزانده و خاکستر کرده و بهترین و مفیدترین سال‌های عمرم را، مستقیم و غیرمستقیم، ازم گرفته است؟! آن‌چنان که حتا زندگی خصوصی‌ام؛ درنتیجه‌ی چنین تنگناها و محرومیت‌هایی، و درنتیجه‌ی بی‌حقی تقریباً مطلق ـ به‌مانندِ بسیاری دیگر از ایرانیان ـ دستخوش پاره‌ای نابسامانی‌ها، و عملاً متلاشی شده است».

بلکه نگران «ثبات و امنیت کشور»م و به‌خصوص «برنامه‌‌ی هسته‌ای ایران» بوده و هستم که می‌دانم و مطمئنم که:
چنانچه پس از دهه‌ها امید و آرزو [که توسطِ نظم پیشین (اشراف‌سالاری غیرمذهبی پهلوی) بنیاد نهاده شد و اینک پس از وقفه‌ای پرهزینه،عجباکه توسطِ نسل دست‌پرورده‌ی او، مجدداً تعقیب می‌شود] به سرانجامی خوش و خوشایند برسد؛ نقش بی‌مانندی در «توسعه، پیشرفت و امنیتِ منطقه‌ای و بین‌المللی کشورمان» خواهد داشت و تقریباً به‌ناگاه، می‌تواند ایران عزیز را نیز در فهرستِ «تنها کشورهایی در جهان که همزمان صاحب انرژی فسیلی و انرژی ‌هسته‌ای هستند» (ایالات متحده و روسیه) قرار دهد که بخش بزرگی از «قدرت و امنیت آن کشورها» و نیز «تاثیرگذاری بر سرنوشت منطقه و جهان» ناشی از چنین برخورداری منحصربه‌فردی‌ست. که چنانچه در خدمتِ «نظم سیاسی کارآمد، هوشمند و دموکرات‌‌پیشه‌»ای قرار گیرد که چنان برنامه‌ای را درجهتِ «منافع و مصالح ملی» و نه رویاهای خام و بی‌سرانجام به‌کار اندازد؛ بدون کمترین تردیدی، زمینه‌ساز «ایرانی مرفه، آباد، برخوردار و آزاد» خواهد بود.

همچنان‌که بخش بزرگی از نگرانی‌ام درخصوص وقایع پس از انتخاباتِ 88، همواره این بوده است که:
مبادا یک‌بار دیگر، و تحتِ وضعیتی انقلابی‌گونه همانندِ آنچه انقلاب 57  [و خامی و ساده‌دلی انقلابیونی که در آن‌زمان به‌‌قدرت رسیدند و برنامه‌ی هسته‌ای کشورمان را به تعطیلی مطلق کشاندند] بازهم برای چنددهه‌ی دیگر، و در سایه‌ی خامی و ساده‌لوحی انقلابیونِ تازه، برنامه‌ی هسته‌ای کشورمان به محاق «تعویق و تعطیل» گرفتار آید و بازهم گذشتِ دو تا سه‌دهه‌‌ی دیگر لازم باشد تا «انقلابیونِ جدید» هم به‌نوبه‌ی خود دریابند که:

همه‌ی آنچه بر سرمان می‌آید؛ و همه‌ی نفرت و کینه‌ای که تعمداً در میان‌مان دامن زده شده و می‌شود؛ فقط و فقط برای آن است که ایران نتواند مجد و شوکتِ تاریخی خود را بازیابد و همواره «کشوری فقیر، ضعیف، محنت‌زده و جهان‌سومی» باقی بماند که مردمانش، هر سه‌دهه یک‌بار، و تحتِ اقداماتِ تسریع‌‌کننده و دامن‌زننده‌ی بیگانگان؛ علیه یکدیگر می‌شورند و خود و کشورشان را، همواره به عقب و عقب‌تر می‌رانند.‌ و در چنین جهتی؛ قبل از هرکار دیگر [و حتا قبل از تسویه‌حساب با کارگزارانِ نظام سابق که علاقه‌ی وافری هم بدان دارند!] به‌گونه‌ای شک‌برانگیز، حاکمانِ تازه به قدرت‌رسیده؛ نخست «برنامه‌ی هسته‌ای ایران را تعطیل، و سپس همه‌ی قراردادهای تسلیحاتی و نظامی را باطل می‌کنند» و آنگاه تازه به اعدام و حذف و طردِ دیگران می‌پردازند!

وگرنه؛ حتا بگویم که در وقایع سازماندهی شده توسط طایفه‌سالاران مذهبی در پس از انتخابات 88:
نگرانِ سرنوشتِ کسی هم (آقای احمدی‌نژاد) نبوده و نیستم که در انتخابات 88، به او رای داده و از همه‌جهت، و بی‌کمترین چشمداشتی؛ پای او [از جمله به آن دلیل که «معتقد به پیگیری برنامه‌ی هسته‌ای‌ست» و از جمله به این دلیل که «شخصی برآمده از میان جمهور مردمان» است و به «سلسله‌ی خانواده‌ها و خاندان‌های حکومتی سه‌دهه‌ی گذشته» متصل نیست و از جمله به آن دلیل که «برآورنده‌ی یکی از دیرینه‌ترین رویاهای من» (حاکم‌کردن قیمت‌های واقعی)ست و از جمله به آن دلیل که درحالِ «تضعیف و متلاشی‌کردنِ نظم الیگارشیک و مناسباتِ ناشی از آن» است] ایستادم.

شخصی که اگرچه از جهانِ فکری دیگری می‌آید (اسلامگرایی)؛ اما گوئی اسلامش، اسلامی‌ست که برخلافِ «اسلام اشراف‌سالاری حاکم در 26 سال نخست»؛ این اجازه را به وی نداده و نمی‌دهد که هیچ شهروندِ ایرانی دیگر را که مانند او نمی‌اندیشد، «غیرخودی» انگاشته و بنابراین «محروم از بسیاری حقوق و آزادی‌ها» بداند. و آنگاه؛ شهروندان کشورش را بر مبنای «ملاک‌هایی از بنیاد غلط و ظالمانه»، به «شهروند درجه یک» (معروف به خواص: برخوردار از همه‌ی حقوق و آزادی‌ها) و «شهروند درجه دو» (معروف به عوام: محروم از همه‌ی حقوق و آزادی‌ها) تقسیم کند.

و به‌گمانم، هیچگاه هم چنین نخواهد کرد. چراکه می‌داند و به چشم هم می‌بیند که «کیفر اجتماعی» کسانی که «برخلاف آموزه‌های دینی و قرآنی» مردمان را نه بر اساس «صداقت و درستکاری»شان، بلکه بر اساس «دوری و نزدیکی به خود»، پیشاپیش به «نیک و بد»‌ و بر اساس وابستگی خاندانی و خانوادگی، به «عام و خاص» تقسیم‌بندی می‌کند؛ و سپس چنان سنجه‌ی ظالمانه‌ و طاغوت‌منشانه‌ای را ملاکِ «برخورداری یا عدم برخورداری از حقوق و آزادی‌ها» قرار می‌دهد؛ در همین جهان چه خواهد بود. تاچه رسد به «جهانِ دیگر» که به اعتقادِ و باور او، به ذره‌ذره‌ی اعمال و کردار (و حتا نیات‌اش) رسیدگی خواهد شد.

با این‌حال؛ او و به ویژه دولتش [که مستند به سخنانش پس از کسب رای اعتماد برای کابینه‌اش، خود نیز به آن اذعان دارد که «هرگز در تراز شایستگی‌ها و ظرفیت‌های واقعی ملت ایران نیست» و اگر مناسباتِ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورمان به‌نحو عادلانه و شایسته‌سالارانه‌ای تصحیح شود، اغلب قریب‌به‌اتفاق‌ وزاری دولتِ او، به‌ندرت فرصتِ تصدی چنین سمت‌های مهم و خطیری را پیدا خواهند کرد] چه اهمیتی در قبال «آینده‌ی این سرزمین»، «نسل‌های پس از ما»، و «منافع ملی ایران‌زمین» دارد؟!

کمااینکه: اگر در نامه‌ی دوم خود به حضرتعالی پیشنهاد دادم و محترمانه خواستم که با «برگزاری یک انتخاباتِ حقیقتاً آزاد»، به «صیادی از دل اقیانوس جمهور مردمان» بپردازید و «جمعی از شایسته‌ترین‌های ملت» را در اداره‌ی کشور مشارکت دهید؛ هرگز خواهانِ «کسب موقعیتِ انتخاب‌شدن برای خود» نبودم. چراکه برخی از مطالبم در همان هنگام، گواهِ این مطلب هم هست که نوشته‌ام: «اگر گمان می‌کنید این خواسته‌ی من درجهتِ منافع و آرزوهای شخصی‌ست؛ پیش از همه، شخص مرا رد صلاحیت کنید. کمترین اعتراضی نخواهم داشت».

چراکه با مشاهده‌ی جزئیاتِ مهم اما نامحسوسی که متاسفانه در وقتِ بروز و ظهور، کمتر کسی به آن توجه می‌کند و آنها را جدی می‌گیرد؛ وضعیتی را که اکنون در آن قرار گرفته‌اید به عینه می‌دیدم و می‌دانستم که فرجام آن، نه‌فقط گریبانگیر حاکمیتِ سیاسی؛ بلکه دامنگیر مردم کشورمان نیز خواهد شد.

اما حتا آن نامه‌ی محترمانه و مشفقانه هم پاسخی نگرفت و کمترین تاثیری در «تغییر رویکرد حاکمیت سیاسی» نداشت. آن‌چنان که بازهم یک «رای‌گیری تکراری و تشریفاتی» [و مانند همیشه «دو مرحله‌ای»، برای آن‌که« تضمین‌کننده‌ی تداوم حکومتِ خانواده‌ها و خاندان‌ها بر ملت و کشور» باشد] برگزار کرد که نه‌فقط منجر به شکل‌گیری «فضای تفاهم، تعامل و آشتی ملی» نشد؛ بلکه بر شکاف‌ها و نارضایتی‌های متراکم‌شده، بیش از پیش افزود.

و پیشرویِ «خاندان‌ها و خانواده‌ها» [در ازای «ازدست‌دادنِ منصب ریاست‌جمهوری و قوه‌ی مجریه»، و درنتیجه: برهم‌خوردنِ بیش از پیش توازن قوا به زیان طایفه‌سالاران مذهبی] تا بدانجا وسعت یافت که در رویدادی بی‌نظیر در تمام نظام‌های حکومتی معاصر (حتا در خاندانی‌ترین آنها!)؛ «دو برادر از یک خانواده»، فرصتِ «حکومت و استیلا بر دو قوه از سه‌قوه‌ی کشور» را پیدا کردند بلکه بتوانند قوه‌ی مجریه و رئیس آن را در مهار و تحتِ منگنه‌ی خود داشته باشند و با همدستی سایر نهادهای انتصابی، مانع انجام اصلاحاتی شوند که «منافع و مصالح خانواده‌ها و خاندان‌ها» را تهدید کرده و می‌کرد.

که بارزترین آنها در «پروژه‌ی وقف دانشگاه آزاد به‌نفع شخصیتِ حقیقی واقفین» (به ارزش 250 میلیارد دلار!) و نیز «تعیین رئیس کل بانک مرکزی» به منصه‌ی ظهور رسید اما به «خواستِ خدا»، موجب «رسوایی هرچه بیشتر اشراف‌سالاران مذهبی» و «بیداری ملی جمع بیشتری از ایرانیان»، و به‌ویژه در میان «بدنه‌ی اجتماعی اسلامگرایان عدالت‌طلب» شد که به آنان نشان داد اشراف‌سالاران مذهبی، چگونه و تحتِ‌ چه مکانیزم‌هایی، «ثروت ملی ایرانیان» را در سه‌دهه‌ی گذشته بلعیده و در بلعیدن باقی‌مانده‌ی آن نیز اصرار و پافشاری دارند!

کار حتا به ‌آنجا رسید که چهره‌ی اسلامگرایی چون آقای «غلامحسین الهام» نیز (عضو حقوقدان پیشین شورای نگهبان) به فغان آمد و به کنایه گفت: تاکنون در فقه و شرع؛ وقف به «عمومی‌کردنِ اموال خصوصی»‌ اطلاق می‌شد. اما گویا به‌تازگی، تغییر مفهومی عمیقی پیدا کرده و به «خصوصی‌کردنِ اموال عمومی» اطلاق می‌شود!

و تازه در این هنگام و در این لحظه بود که: در کنار همه‌ی آن «نیروهای خیرخواه و دل‌سوز ملی» قرار گرفت که برای سال‌ها، هیچ سخنی و هیچ انتقادی جز این نداشتند که: این نه «اصل دین»، ‌بلکه «صورتِ جعلی و تحریف‌شده‌ای از دین» است که بر ما حکومت می‌کند. هیچکس با اصل آن مخالف نیست. بلکه با این «نسخه‌ی تحریف‌شده‌ از آن» است که مخالف است. که تنها و تنها، و برای نزدیک به سه‌دهه، وسیله‌ی «تثبیت و توزیع فرصت‌ها و ثروت‌ها در بین شبکه‌ای از آقایان و آقازادگان» قرار گرفته است. و چنین هدفی را از طریق «شکاف انداختن و بدبین‌کردنِ پاره‌های مختلف جامعه‌ی ایرانی به یکدیگر»، «نفرت و انزجار آنان از هم» و «ممانعت از همکاری و همگرائی میان آنان» تعقیب می‌کند.

و تازه در این هنگام بود که ایشان (و بسیاری مانند ایشان) دریافتند که: در تمام این سال‌ها؛ «وسیله‌ی سرکوب و طرد و انزوا و تحقیر» کسانی قرار گرفته بودند که درک و دریافتِ امروز آنان را، سال‌ها و دهه‌ها پیش دریافته بودند! و جرمی جز این نداشتند که فریاد می‌زدند: نتیجه‌ی اجرای چنین نسخه‌ی محرّفی از دین؛ خواسته یا ناخواسته؛ «خدشه‌دارشدن اصل آن» است. فرایندی که اینک، نشانه‌هایش به‌وضوح مشاهده می‌شود.

حضرت آیت‌اله!
این، امری بارها آزموده‌‌‌شده است که:
نظام‌ها و حاکمیت‌های به‌کلی استبدادی [یا مانند «جمهوری اسلامی روحانیون» نادموکرات؛ که فقط ظاهری دموکراتیک دارند اما در خفا یا آشکار، به‌نحوی سازماندهی شده‌اند که «رای جمهور مردم»، هیچگاه نتواند خللی به ماهیتِ غیردموکراتیکِ آن وارد آورد و «سازماندهی مخفی‌شده در پس نقاب جمهوریت» را به زیان آنان برهم زند] به‌خوبی، و بهتر از هرشخصی می‌دانند که «حقیقت چیست». اما دریغاکه به‌هرعلت و به‌هردلیل که از درکِ آن ناتوانم؛ مایل به دیدن و شنیدن آن نیستند.

پس «گوشزدکردنِ اشتباهات و خطاها»یی که مرتکب می‌شوند، از آن جهت که احتمالاً تاثیری در کردار و رفتار حاکمانِ چنان نظام‌هایی برجا بگذارد؛ امیدی‌ست که اغلب ناامید می‌شود. اما چنین واقعیتِ بارها تجربه‌شده‌ای؛ هرگز نمی‌تواند توجیه‌کننده‌ی آن باشد که یک آزادی‌خواه، یک برابری‌طلب، یا خیرخواهِ مردمان، «تکلیفِ اخلاقی» خود را کنار بگذارد و به آن عمل نکند. بلکه می‌بایست حتا «احتمالی یک‌درصدی»، و حتا در «آخرین دقایق و لحظات» را نیز درنظر بگیرد و تا هرجاکه ممکن است؛ واقعیات را، هرچندکه تلخ و ناخوشایند هم باشند؛ به چنان حاکمانی گوشزد کند. از همین جهت است که «سومین نامه»‌ی خود خطاب به حضرتعالی را می‌نگارم و امیدوارم که موثر افتد و به «تغییری بهبودی‌بخش» منتهی شود. آن‌چنان که «خیر و صلاح همگان» در آن باشد.

حضرت آیت‌اله!
هرکس که کمترین درکی از علم حقوق داشته باشد؛ با بررسی «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران» [به‌ویژه پس از تغییراتی که درحین بازنگری آن در سال 1367 در آن صورت گرفت] متوجه خواهد شد که: تمامی راه‌ها برای «چرخش نخبگان»، به‌نحوی که چنان نخبگانی از میان «جمهور مردمان» برخواسته باشند، مسدود شده است. تابدین وسیله؛ تداوم و بقای «نظم الیگارشیک» (حکومتِ اشراف‌سالاران مذهبی) تضمین و بیمه شده باشد.

آن‌چنان‌که [برخلافِ تصور و برداشت عمومی که گمان می‌کنند «همه‌ی قدرت» در دستانِ «یک شخص» متمرکز شده است] «تمام قدرت»، در میان «چهار نهاد» توزیع شده است: «ولی‌فقیه»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، «شورای نگهبان قانون اساسی» و نهایتاً «مجلس خبرگان رهبری». که در جریان یک «دور متدوام»؛ هم یکدیگر را انتخاب و هم بر آن دیگری نظارت می‌کنند.

به‌ترتیبی که در چنین ساختار ویژه، درهم‌تنیده‌ و «دور متداوم»ی:
«ولی‌فقیه» نقش «رئیس‌جمهور و قوه‌ی مجریه» (و البته هماهنگ‌کننده‌ی سه‌ نهاد دیگر)؛ «مجمع تشخیص مصلحت نظام» نقش «قوه‌ی مقننه و قانونگذار»؛ «شورای نگهبان قانون اساسی» نقش «قوه‌ی قضائیه و داور»؛ و «مجلس خبرگان رهبری»، ایفای «نقش مردم» (انتخاب‌کنندگان) را برعهده دارند!

ساختاری که به شهادتِ اصول قانون اساسی [اصول: 1، 4، 11، 56 ، 71، 88 ، 90، 92، 97، 98، 106، 107 ، 109، 110، 111، 112، 117، 121، 130، 156، 159، 160، 161، 163، 172، 173، 174، 175 و 176] علاوه بر اینکه «اختیار وضع قوانین داخلی درخصوص خود را خود برعهده دارند و می‌توانند هر قاعده یا قانونی را به‌نفع خود وضع نمایند»؛ و علاوه بر آنکه «حق نظارت بر تمامی نهادهای منتخب مردم به آنان سپرده شده است»؛ تنها در برابر «یکی از سه نهادِ انتصابی مزبور دیگر» مسئول و پاسخگو هستند و تقریباً هیچ نظارتی بر آنها، از سوی هیچیک از نهادهایی که می‌توانند و «ممکن است» در شرایطِ بسیار خاص و غیرمحتملی «اراده و خواست جمهور مردمان را نمایندگی کنند» وجود ندارد!

وضعیتی که اگرچه می‌تواند و ممکن است «تداوم و بقای وضعیتِ الیگارشیک» را برای مدتی (مثلاً 26 سال!) تضمین کند، اما نهایتاً «جمهور مردمان» (یا پاره‌ای از آنها) را وامی‌دارد تا در برابر چنین ساختار بسته، متمرکز و غیرقابل عبوری؛ یکی از دو «تدبیر» زیر را بیندیشند:

1) «پاره‌ای از مردمان»:
با «نفوذ و رسوخ گسترده، و برنامه‌ریزی‌شده در ساختار حکومتی» و «بالاکشیدن خود و هم‌پیمانانِ خود در فرایندی پرصبر و حوصله»؛ قلعه‌ی حکومتی اشراف‌سالاران را از «انحصار مطلق آقایان و آقازادگان» خارج کرده، و در مرحله‌ی نخست، به‌خود و فرزندان‌شان[و سپس تحتِ وضعیتی که چنین رویدادی، خواه ناخواه موجب آن می‌شود؛ به «دیگر فرزندان جمهور مردم» نیز] اختصاص دهند.

همانندِ آن وضعیتی که «رویدادِ سوم تیر»، به‌صورت آشکارتری آن را به نمایش گذارد و قلعه‌ی حکومتی، به‌دستِ گروهی از فرزندان مردم (نظامیان) افتاد. که در تمام 26 سال حکومتِ طایفه‌‌سالاران مذهبی؛ در جوار حاکمان قرار داشتند و حتا در بیشتر چنان دورانی، «سپر نظم الیگارشیک در برابر حملات اغیار» محسوب می‌شدند ولی با این‌حال؛ «به‌هیچ ترتیب قانونی و دموکراتیکی»، نه خود و نه فرزندان‌شان؛ نمی‌توانستند به فرصت‌ها و مناصب حکومتی دست یابند.

2) «جمهور مردمان»:
«علیه آن بشورند و سر به طغیان بگذارند». همانندِ آنچه از پس «توطئه‌چینی طایفه‌سالاران علیه نظامیان در انتخابات 88» رخ داد و پاره‌ای از مردمان را واداشت تا با استفاده از فرصتی که «حمایت از نامزدِ دست‌نشانده‌ی اشراف‌سالاری» در اختیارشان می‌گذاشت و معبری که او «اکراهاً و ناخواسته» برای‌شان باز می‌کرد؛ نخست «دولتِ حاکم» و سپس با شفاف‌شدنِ هرچه بیشتر صحنه‌ی سیاسی [اکنون که سبز سکولار، میان «دولت» و «حاکمیت» تمایز قائل شده و دستِ «سبز دینی» را خوانده و از آن عبور کرده است] «تمامیتِ نظام حاکم» را به چالش بکشند.

حضرت آیت‌اله!
لزوماً و به‌طرزی اجتناب‌ناپذیر [و مبتنی بر «نیاز جبری این دو به یکدیگر» برای آنکه هردو به خواستِ مشترکِ خود یعنی «غلبه بر موانع اصلی و حقیقی هرگونه تغییر و تحول بنیادین» دست یابند] «آن پاره از مردمان» (بند 1) و «آن مردمان» (بند2)، به‌مثابه «دو نماینده از دو طرز تفکر» (عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی) به‌زودی به‌ یکدیگر خواهند رسید و هریک، زمینه‌ساز برآورده‌شدن رویاهای آن دیگری خواهند بود.

چراکه هردو؛ درحقیقت «علیه یک چیز» شوریده و آشکارا، هریک به‌نحو مخصوص ‌به‌خود، سر به «تمرّد و سرپیچی» گذاشته‌اند: «حکومتِ خانواده‌ها و خاندان‌ها بر جمهور مردمان». و نظم حقوقی پیچیده‌ای که طایفه‌سالاران در دل جمهوری سازماندهی کرده‌ بودند تا برای همیشه و الی‌الابد، «تداوم ثروت و قدرت در دستان خود و فرزندان‌شان» را تضمین کنند!

نظم حقوقی غیرمنصفانه‌ای که «ظاهری دموکراتیک» اما «ماهیتی غیردموکراتیک» داشت و دیر یا زود، به «طغیان توده‌ها علیه آن» می‌انجامید. اما مستلزم آن بود که نخست، رخنه‌ای در قلعه‌ی حکومتی اشراف ایجاد شود و «یکی از فرزندان جمهور مردم» (حال با هر گرایشی) وارد آن شود و در وقتِ مقتضی [و معلوم است که پس از زد و خورد  و کشاکش با نگهبانان اصلی] در را «به‌روی همگان» بگشاید.

حضرت آیت‌اله!
از این مقدمه‌ی نسبتاً طولانی که بگذریم، آنچه مرا به نگارش این نامه مصمم ساخت؛ یکی از جملاتِ اظهارشده توسط شما در آخرین نمازجمعه‌ی تهران بود. در فرازی از خطبه‌های خود و در اشاره به آنچه در خاورمیانه‌ی عربی می‌گذرد فرمودید: «ما به دنیا ثابت خواهیم کرد که راه نجاتِ بشریت این (جمهوری اسلامی) است». همان‌لحظه به ذهنم رسید که: «اگر حقیقتاً راه نجات بشریت، نظامی چون جمهوری اسلامی بود؛ می‌بایست که پیش از همه، شهروندانِ خود را به فلاح و رستگاری رهنمون می‌شد». اما آیا حقیقت این است؟!

حضرت آیت‌اله!
یکی از اصلی‌ترین ملاک‌های «یک جامعه‌ی سالم» که شاهدی بر «مناسب‌بودن قوانین»، و «کارآمدبودن سیستم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حاکم بر آن» و «شایستگی و کفایتِ کارگزاران حاکم» است «نرخ طلاق و فروپاشی خانواده‌ها در یک جامعه» است. که ناگفته پیداست: هرچه کمتر و پائین‌تر باشد، نشاندهنده‌ی «سالم‌بودن و سالم‌ماندنِ مناسباتِ اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی در آن جامعه» و هرچه که بالاتر باشد؛ نشاندهنده‌ی «بیماری، انحطاط و سقوط آن جامعه» خواهد بود.

حال آنکه بنابه اقرار و اذعان مقامات حکومتی؛ هم‌اکنون «شش میلیون زن مطلقه» در جمهوری اسلامی ایران زندگی می‌کنند که فقط «هشتصدهزارنفر از آنان» در شهر تهران به‌سر می‌برند. آنچنان‌که اگر مردان بالای 50 سال و پسران زیر 18 سال و همه‌ی زنان و دختران را از جمعیت کل تهران کم کنیم؛ به‌ازای هر سه مردِ جوان، یک زن بیوه در این شهر زندگی می‌کند.

ناگفته روشن است که در ازاء «شش میلیون زن مطلقه»؛ «شش میلیون مردِ مطلقه» و دست‌کم «دوازده میلیون فرزندِ طلاق» نیز جزو دیگر واقعیت‌های جامعه‌ای هستند که از «دستاوردهای نظام روحانیون» [در طی سه‌دهه حکمرانی بلامنازع‌‌شان، و درحالی که «همه‌ی فرصت‌ها و تریبون‌های تبلیغی و آموزشی و تربیتی کشور، و نیز «همه‌ی ثروت ملی» در انحصار و اختیارشان بوده است] محسوب می‌شوند.

بدین ترتیب [و بدون احتساب همه‌ی آن دیگر کسانی که از پدیده‌ی «طلاق» و «فروپاشی یک خانواده» آسیب می‌بینند] دست‌کم «25 میلیون نفر»، یعنی «یک‌سوم جمعیت کل کشور!»؛ آسیب‌دیدگانِ این بلای اجتماعی هستند که خود سرمنشاء بسیاری بحران‌ها و نابهنجاری‌ها و فسادهای دیگر است. و این تازه در وقتی‌ست که: آمار مزبور؛ فقط ناظر به «طلاق‌های رسمی و ثبت‌شده در محاضر رسمی» هستند و «طلاق‌های عاطفی» و «مفارغت‌های جسمانی» را شامل نمی‌شوند.

بدین‌ترتیب روشن می‌شود که: یکی از برجسته‌ترین «رهاوردها و ارمغان‌های حکومتِ روحانیون و روحانی‌زادگان بر ایران»؛ «فروپاشی بنیادِ خانواده» بوده است که به‌نحوی فزاینده و بسیار نگران‌کننده، درحال گسترش هرچه بیشتر هم هست. آن‌چنان که بنابه یک خبر، میزان طلاق در استانی چون کردستان، نسبت به سال گذشته 68درصد افزایش داشته است. و این درحالی‌ست که: 24 میلیون جوان ایرانی «در آستانه‌ی تشکیل خانواده» به‌سر می‌برند!

حضرت آیت‌اله!
یکی دیگر از علائم و نشانه‌های حیات اجتماعی یک جامعه، «پائین‌بودنِ نرخ بیکاری» در آن جامعه است. از «میزان واقعی نرخ بیکاری در جمهوری اسلامی ایران» خبری و آماری در دست نیست که بتوان با اتکای به آن به تحلیل و ارزیابی نشست. آمارهای ارائه‌شده توسط مسئولان نیز آنقدر پائین است که آشکارا «خلاف واقع» است و با نگاهی به پیرامون‌مان، حتا با چشم غیرمسلح نیز می‌توان به نادرستی آن پی برد!

اما مطابق آمارهای رسمی که توسط بانک جهانی ارائه شده «نرخ بیکاری در عربستان 16.3 درصد است». بدین‌ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که: اگر نرخ بیکاری در کشوری چون عربستان «16درصدِ جمعیت کل آن کشور» باشد [که تقریباً «سه‌برابر ایران درآمد» و «یک‌سوم ایران جمعیت» دارد و در تمام مدتی که «اقتصاد ناکارآمد دولتی» در ایران حاکم بوده، اقتصاد آن کشور «اقتصادی نسبتاً آزاد و در دست بخش خصوصی» بوده و آن کشور، همچون ایران، یک جنگ‌ هشت‌ساله‌ی خانمانسوز را نیز پشت‌سر نگذاشته تا تاثیر بسیار مخربی بر بنیادهای اقتصادی و اجتماعی آن برجا بگذارد آنچنان‌که هم‌اکنون هر 5.7 ریالِ عربستان یک دلار و هر 11000ریال ایران یک دلار بها دارد!]؛ آنگاه «نرخ بیکاری در جمهوری اسلامی ایران» اگر نزدیک به «50درصد» نباشد، «دست‌کم 30درصد» خواهد بود [یعنی تقریباً همان رقمی از جمعیتِ ایران که دچار مشکل «طلاق و فروپاشی خانواده» نیز بود. یعنی تقریباً همان رقمی که «جوانان در آستانه‌ی تشکیل خانواده» را نیز تشکیل می‌داد: «25 میلیون نفر»!]. بدین‌ترتیب؛ از این حیث نیز «کارنامه‌ی حکومتِ روحانیون و روحانی‌زادگان» ‌(اسلام سیاسی) چندان درخشان و موجه نیست که بتواند گواه و مستندِ «الگوی نجاتِ بشریت» قرار گیرد.

اما شاخص دیگر حیات و پویائی اجتماعی در یک جامعه، «نرخ اعتیاد‌‌ در آن جامعه» است. در این باره نیز آمار ارائه شده توسط مسئولان جمهوری اسلامی به‌قدری پائین است که مورد تردیدِ همه‌ی کسانی قرار می‌گیرد که از قدرت بینائی و تشخیص اولیه برخوردارند و می‌توانند آنچه را که در اجتماع امروز ایران می‌گذرد، به‌خوبی ببینند!

با این‌حال که از «تعداد کل معتادان در جمهوری اسلامی» خبر موثقی در دست نیست؛ اما از «میزان مصرف موادمخدر تولیدشده در افغانستان در کشورهای دیگر» اطلاعات موثقی در دست هست که بتواند مبنای تخمین و تحلیل قرار گیرد.

تازه‌ترین آمار ارائه‌شده توسطِ سازمان ملل متحد این است که: «48درصد مواد مخدر تولیدشده در افغانستان؛ صرفاً در ایران مصرف می‌شود». رقم هولناکی که معنای آن چیزی جز این نیست که: درحالی‌که هفت میلیارد جمعیتِ کل جهان، 52 درصد مواد مخدر تولیدشده در افغانستان را مصرف می‌کنند؛ جمعیتِ 75 میلیون‌نفری جمهوری اسلامی ایران،‌ مصرف‌کننده‌ی 48درصد باقیمانده‌ی آن است»! [همان گزارش گواهی می‌کند که: در تمام «شبه‌قاره‌ی هند»، با نزدیک به دومیلیاردنفر جمعیت، که آن نیز در «همسایگی افغانستان» به‌سر می‌برد؛ فقط 7درصد این مواد مصرف می‌شوند!].

به‌عنوان یک ناظر اجتماعی؛ رابطه‌ی وثیق و مستحکمی میان «نرخ بیکاری»، «نرخ طلاق و فروپاشی خانواده‌ها» و نیز «نرخ اعتیاد» در یک جامعه مشاهده می‌کنم. آنچنان‌که می‌توانم مدعی شوم: لاجرم؛ چیزی در همان حدود از جمعیت ایران، می‌بایست با پدیده‌ی اعتیاد، قاچاق، توزیع و فروش مواد مخدر روبرو، درگیر باشند».

اما اگر بخواهم فقط به «تعداد کل معتادان» دست پیدا کنم؛ کافی‌ست خوش‌بین باشم و نزدیک به نیمی از جمعیتِ 25 میلیونی موصوف را از عدد کل کسر کنم. بدین‌ترتیب؛ در جمهوری اسلامی ایران، چیزی نزدیک به «ده تا دوازده میلیون‌نفر معتاد» وجود دارند.

وضعیتی که آن‌هم از زمره‌ی «دیگر ارمغان‌های حکومتِ روحانیون» و «سیستم اجتماعی توصیه‌شده توسط آنان» برای جامعه و مردم ایران است. چراکه حتا بی‌انصاف‌ترین انسان‌ها نیز گواهی می‌کنند که: در پیش از انقلاب و قبل از آنکه اشراف‌سالاران مذهبی بر کشورمان حاکم شوند؛ جامعه‌ی ایرانی، هرگز با چنین وضعیتِ دردآور و متاسف‌کننده‌ای [که به‌نوبه‌ی خود، موجد و مولد بسیاری بحران‌‌های اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی دیگر نیز هست] روبرو نبوده و چنین وضعیتِ غم‌انگیزی را تجربه نکرده است.

جالب است بدانید که: از بین آن‌دسته از دوستان و آشنایان و همکارانم که به برآوردِ من «جزو نخبه‌ترین، باهوش‌ترین، خلاق‌ترین و مستعدترین‌» انسان‌‌هایی بوده‌اند که دیده‌ام [که چنانچه در یک «جامعه‌ی انسانی، سالم، با مناسبات درست و عادلانه» و مبتنی بر «شایسته‌سالاری» زندگی می‌کردند؛ هیچ کم از نخبه‌ترین‌های امریکائی و اروپایی و ژاپنی نداشته‌اند بلکه حتا می‌توانسته‌اند بالاتر از آنان بایستند و در هر حوزه‌ای، بیشتریت خدمات را به مردم و کشور خود انجام دهند] به‌نحو تاسف‌باری، آنها را در منجلاب «بی‌کاری، طلاق و اعتیاد» گرفتارتر یافته‌ام. آن‌چنان‌که اگر مبتلای هرسه نبوده‌اند، مبتلای دو،‌ و اگر مبتلای دو تای آنها نبوده‌اند؛ دست‌کم به یکی از آنها مبتلا بوده‌اند.

و این نمی‌تواند حاصل «یک اتفاق ساده» و «بدون دلیل» باشد! هرگز!... بلکه حاصل «دسیسه و توطئه‌ای کاملاً حساب‌شده»، برای «مستغرق‌کردن ایران و ایرانی، در منجلابی از بحران‌های متعدد» و «نابودکردنِ نسل‌های مختلفی از آنان» بوده است. آن‌چنان‌که نتوانند برای سال‌ها و دهه‌ها، سر بلند کنند.

کمترین «سهم و مسئولیتِ روحانیون حاکم در این فاجعه‌ی ملی»؛ آن است که با اجرای سیاست‌های غلط و خانمان‌برانداز خود در حوزه‌ی اجتماع، سیاست و فرهنگ، و اصرار و پافشاری بر آن [درحالی‌که به‌وضوح پیامدهای فاجعه‌بار آن را در زندگی مردمان مشاهده می‌‌کردند!] زمینه‌ی مساعدی برای شکل‌گیری چنین وضعیتی برای «فرزندانِ جمهور مردمان» فراهم نمودند. مسئولیتی که به‌وقت خود؛ می‌بایست در برابر آن پاسخگو باشند و به‌خواست خدا، چنان زمانی فراخواهد رسید.

حضرت آیت‌اله!
اگر به‌راستی راه نجات بشریت، «برخورداری از یک سیستم حکومتی مانند جمهوری اسلامی» (نظام روحانیون و روحانی‌زادگان) بود؛ چنین مسئله‌ای نمی‌بایست توسط مسئولان و کارگزارانِ آن اعلام شود. بلکه «چنین سیستم گیرا و جذابی»، می‌بایست که می‌توانست در سی‌و‌دوسال گذشته؛ یک‌بار (بله، فقط یک‌بار) «یک خانواده‌ی غیرایرانی» از «جمع بیست‌و‌چند ‌کشوری که همسایه‌ی جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شوند» را [یا در نزدیکی آن قرار دارند] به خود جذب می‌نمود.

آن‌چنانکه مانند بسیاری از ایرانیان که در سی‌و‌دوسال گذشته، با تحمل سختی‌ها و مشقاتی که گاه منجر به مرگ آنان شده است از جمهوری اسلامی ایران گریخته و به کشورهای دیگر پناه برده‌اند [یا آنان را واداشته تا سال‌ها زندگی در کمپ‌های بسته و محصور را پذیرا شوند]؛ می‌بایست «دست‌کم یک‌نفر از شهروندانِ دیگر کشورها»، خود را به آب و آتش می‌زد تا به‌هرقیمت که شده، خود و فرزندانش را به جغرافیای «تحتِ حکمرانی روحانیونِ اسلام سیاسی» برساند تا نجات یابد!

اما آیا هرگز چنین شده و کسی شاهد این ماجرا بوده است که:
مثلاً یک شهروندِ اهل ترکیه، یا اهل آذربایجان (یا حتا اهل پاکستان و بنگلادش) از کشورش گریخته باشد تا با خانواده‌اش به «جمهوری اسلامی ایران» پناه آورده باشد؟! و آیا کسی شنیده است که شهروندِ کشوری جز «شهروندانِ دو کشور همطراز و هم‌سرنوشتِ ایرانیان» یعنی «افغانستان و عراق» [آن‌هم فقط در «روزگار جنگ با شوروی» و فقط در «روزگار سیاهِ حاکمیتِ بنیادگراهای مذهبی»، و فقط «درنتیجه‌ی اخراج توسط صدام حسین»، آن‌هم «فقط شیعیانِ این کشورها» که ممکن است در عراق یا یمن، ناحد مرگ تحتِ آزار و اذیت قرار گیرند!] راهِ نجاتِ خود و خانواده‌اش را در «اخذ تابعیتِ جمهوری اسلامی ایران» یا «زندگی در آن» یافته باشد؟!

آیا واقعیت این نیست که:
«جمهوری اسلامی ایران» که ادعا می‌شود «راه نجات بشریت» است؛ در تمام سه‌دهه‌ی گذشته، «بزرگ‌ترین کشور مهاجرفرست به دیگر کشورهای دنیا» بوده و متاسفانه، کماکان نیز هست؟!... به‌راستی این چه «تنها راه نجات بشریت»ی‌ست که «هیچ بشری ظرف سی‌و‌دو‌سال گذشته»، درخشش و تلالو آن را ندیده، جذب و مدهوش آن نشده و خود را برای رسیدن به آن، به آب و آتش نزده است؟!

و حتا وقتی حاکمان جدیدش [پس از سه‌دهه خشونت و نامهربانی نظم الیگارشیک با مردمان] میلیون‌ها هموطن خارج از کشور خود را به ایران فرامی‌خوانند و به آنها همه‌گونه تضمین می‌دهند که «دیگر وضع سابق برقرار نیست و با شما با احترام و مهربانی برخورد خواهد شد»؛ اما همچنان حاضر به بازگشت به کشور خود نیستند؟!

به‌راستی کدام کشور 35 میلیونی دیگر را سراغ دارید که فقط در طی سی‌دهه حکمرانی، «نزدیک به 6 میلیون نفر» از هموطنان خود را ناچار به فرار یا ترکِ کشور خود کرده باشد و همچنان، گروه گروه، در صف خروج از آن قرار داشته باشند؟! آن‌چنان‌که برخی از معتقدترین‌‌ها‌شان، حتا حاضر به «تغییر دین خود» شوند تا از حمایت میسیونرهای مذهبی در غرب قرار گیرند و بتوانند از کشور خارج شوند؟!... به‌گمانم حتا «اتحاد جماهیر شوروی»، با نزدیک به 150 میلیون‌نفر جمعیت در آغاز شکل‌گیری خود، صاحب چنین رکوردی نبوده است!

حضرت آیت‌اله!
از دیگر شاخص‌های «یک جامعه‌ی سالم و انسانی» که فرهنگ و مناسباتِ اخلاقی در آن به سقوط و انحطاط نگرائیده باشد؛ «نرخ سقط‌جنین» و نیز «سن سقط جنین» در آن جامعه (و نیز «فرهنگ حاکم بر زنان و دختران آن جامعه») است. که هرچه اولی کمتر باشد و هرچه دومی بیشتر باشد؛ حاکی از آن است که «قوانین و مناسبات حاکم بر آن جامعه»، عادلانه، منصفانه، سازنده، اخلاقی و انسانی‌تر ا‌ست.

این گزارشی‌ست که یکی از سایت‌های حکومتی مورد تائیدِ حاکمیت (تابناک) آن را منتشر کرده که فقط بخشی از حقایق و واقعیت‌های تلخ «زندگی تحتِ قوانین جمهوری اسلامی» (به‌منزله‌ی «تنها حکومتِ مذهبی ـ شیعی در جهان معاصر») را گزارش می‌کند: «‌سن بارداری و سقط جنین، به 18 سال و 19 سال کاهش یافته و ترمیم پرده‌ی بکارت، یکی از پررونق‌ترین کسب‌و‌کارهای روز پزشکان ایرانی‌ست»! [همچنان‌که خبری در سال گذشته، توسط یک سایت حکومتی دیگر، حاکی از آن بود که «میزان سقط جنین‌هایی که مبتلا به ایدز هستند؛ نسبت به سال‌قبل، هفت برابر افزایش یافته است». یا آماری دیگر، نشاندهنده‌ی آن است که: «زنان و دختران ایرانی، بزرگ‌ترین مصرف‌کننده‌ی لوازم آرایشی در جهان هستند» و بازار ایران، داغ‌ترین بازار جهان برای لوازم آرایش کارخانه‌های اروپایی و آمریکائی محسوب می‌شود!].

آیا در پیش از انقلاب اسلامی؛ هرگز شنیده بودید «زن ایرانی» در کار «ساخت‌و‌ساز و فروش مشروبات الکلی» باشد و در یک قلم، فقط از همان یک‌نفر، 5000 لیتر مشروب کشف شود؟! یا پدیده‌‌هایی چون «همجنس‌بازی»، «اعتیاد» و از این قبیل، هرگز در این سطح و اندازه که یک سایت حکومتی را واداشته تا از «شیوع آن در خوابگاه‌های دختران دانشجو» اظهار نگرانی کند؛ مشاهده شده بود؟!

به مواردِ دیگری که «زنان و دخترانِ شریف و نجیب ایرانی» را ناخواسته به خود مبتلا کرده و حرمت و حیثیتِ تاریخی، یا سلامت و عزت‌نفس آنان را مخدوش ساخته است نمی‌پردازم که وضع، از این‌هم دردناک‌تر است. ابتلائاتی که قریب‌به‌اتفاق آنها، درنتیجه‌ی «عقیم‌بودنِ راهبردهای فرهنگی حاکم بر کشور»، «اجرای قوانین محدودکننده‌ای که اثر عکس می‌نهند»، «ورشکسته‌بودن سیستم آموزشی و پرورشی و تربیتی» و نیز «تحمیل سبک زندگی موردِ علاقه‌ی روحانیون بر عموم مردمان» بوده است.

حضرت آیت‌اله!
از دیگر شاخص‌های توسعه و پیشرفت؛ قرار داشتن دانشگاه‌های کشور، در فهرست‌های رده‌بندی جهانی‌ست. اما تاسف‌بار اینکه: حتا بهترین دانشگاه‌های کشور [و از جمله دانشگاه صنعتی شریف که هرساله فرستنده‌ی چندین و چند نخبه‌ی کشوری به ایالات متحده و اروپاست] تقریباً در هیچ رده‌بندی جهانی (حتا در میان پانصد و گاه در هزار دانشگاه نخست) قرار ندارند!

اما درعوض: نام «جمهوری اسلامی ایران»، در کنار «یمن و عراق و افغانستان و موزامبیک»، در اغلب جداول مربوط به شاخص‌های توسعه؛ همواره در «سه‌چهار رتبه‌ی آخر» قرار دارد. آنقدر که همین سه‌سال پیش؛ آقای «احمد توکلی» [یکی از ساکنانِ من‌غیرحق بهارستان و «رئیس مرکز پژوهش‌های آن»] بدان‌ اعتراف کرد و آنها را «مایه‌ی سرافکندگی و سرشکستگی جمهوری اسلامی» دانست. به برخی از آنها توجه کنید:
خودكشی زنان: رتبه‌ی سوم جهان
اعدام: رتبه‌ی دوم جهان بعد از چین/ به نسبت جمعیت، رتبه‌ی اول
مهاجرت نخبگان از میان 91 كشور: رتبه‌ی اول جهان 
آزادی مطبوعات: رتبه‌ی ۱۷۲ از ۱۷۵كشور
فساد دیوانسالاری دولتی: رتبه‌ی ۱46
شاخص توسعه انسانی: رتبه‌ی 88
اعتبار و ارزش گذرنامه: در قعر جدول جهانی
بهداشت و تامین سلامت مردم: رتبه‌ی ۱۲۳ جهانی
جاذبه‌های تجاری: ایران بالاتر از آنگولا در انتهای جدول
سهم زنان ایران در مدیریت: رتبه‌ی 101 میان 120 كشور
فضای كسب و كار جهان: رتبه‌ی 144
سرعت اینترنت: رتبه‌ی 186 (پائین‌تر از بورکینافاسو و افغانستان)
ارزش پول ملی: ریال ایران «سومین پول بی‌ارزش دنیا»!

حضرت آیت‌اله!
شاخص دیگری که می‌توان با استناد به آن، یک نظام سیاسی (و از جمله «نظام روحانیون و روحانی‌زادگانِ حاکم در ایران») را به‌وسیله‌ی آن سنجید و آنگاه آن را «تنها راه نجات بشریت» خواند؛ نرخ «شکاف طبقاتی» در جامعه‌ی تحتِ مدیریت آن است. که هرچه کمتر باشد؛ نشانه‌ی درست‌بودن قوانین و مکانیزم‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در آن جامعه است.

این نرخ، در کشور ژاپن که دارای «یکی از کاپیتالیستی‌ترین نظام‌های اقتصادی ـ سیاسی دنیا»ست و تقریباً مطلق امور در دست بخش‌خصوصی و طبقات ثروتمند و برخوردار در آن جامعه است؛ فقط «یک به چهار» است. اما در کشور تحتِ امر روحانیون، این نرخ به نسبتِ خیره‌کننده‌ی «یک به سی» رسیده است که بارها وبارها، در سخنان رئیس‌جمهور محترم، به تلویح، به آن اذعان شده است. نرخی که بنابه برخی آمار و ارقام؛ تنها «در چند کشور قحطی‌زده‌ی آفریقائی» می‌توان مشابهی برای آن جست! [لازم به یادآوری نیست که ایران «سومین تولیدکننده‌ی بزرگ نفت» و «دومین دارنده‌ی ذخایر گاز جهان» و از زمره‌ی «کشورهای غنی از حیث ذخایر معدنی»ست].

همچنان‌که یکی دیگر از شاخص‌هایی که می‌تواند نشانه‌ی «کارآمدی سیستم سیاسی و مدیریتی حاکم بر آن کشور» و نیز نشاندهنده‌ی «قوانین مناسب، عادلانه و مترقی در همه‌ی حوزه‌‌ها و بخش‌ها» باشد (از اجتماع گرفته تا سیاست، از فرهنگ گرفته تا آموزش، از کسب‌‌وکار گرفته تا صنعت، از قوانین جزائی گرفته تا قوانین اقتصادی) «شمار پرونده‌های ورودی به محاکم قضائی» آن کشور» است.

که بنابه اذعان برخی از مسئولان دستگاه قضائی؛ نزدیک به «12 میلیون پرونده در سال» است! رقم حیرت‌انگیزی که خود «به‌تنهایی» کافی‌ست تا گواه و مستندی بر «شکستِ ‌تمام‌عیار و همه‌جانبه‌ی نظام روحانیون در اداره‌ی امور کشور» [و نگره‌ای که متکای چنین نظامی قرار گرفته: اسلام سیاسی] باشد.

چراکه اگر باتوجه به نزدیکی فرهنگی و حقوقی و نژادی کشور هند، آن را ملاک مقایسه قرار دهیم و نسبتِ میان «جمعیت هند» و «جمعیت ایران» را نیز درنظر بگیریم؛ آنگاه به این نتیجه می‌رسیم که: «میزان اختلافات حقوقی و جزائی میان ایرانیان، 36 برابر کشور هند است»! [لطفاً حدس بزنید که چنانچه کشورهایی چون «سوئد، سوئیس، نروژ و دانمارک» ملاک مقایسه قرار گیرند؛ این عدد، تا چه اندازه‌ی تاسف‌آور و تکاندهنده‌ای بالا خواهد رفت]. با‌این‌وصف؛ آیا جای این پرسش برای مردمانِ ایران و جهان وجود ندارد که: «این چه راه نجاتی برای نوع بشر است که موجب و مولد این‌همه اختلاف و تفرقه، بین اتباع خود شده است؟!».

حضرت آیت‌اله!
بپذیرید یا نه، به‌گواهی مدارک و شواهد و قرائن گوناگون که در حوصله‌ی این نامه نمی‌گنجد: «نظام روحانیون و روحانی‌زادگان» [که متسامحاً «جمهوری اسلامی ایران» خوانده می‌شود وگرنه از دید نگارنده، با ساختار حقوقی و حقیقی فعلی‌اش نه جمهوری، نه اسلامی و نه آنچنان‌که باید ایرانی‌ست] نه‌فقط «راه نجات بشریت» نیست بلکه حتا شهروندان خود را نیز نتوانسته است به سوی «یک جامعه‌ی سالم، اخلاقی، آزاد، مرفه و عادلانه» رهنمون شود.

و نه‌فقط نتوانسته است مردمان خود را به چنان مرحله‌ای از «تکامل اجتماعی ـ اخلاقی» برساند که مجبور به زیستن در یکی از «غیراخلاقی‌ترین جوامع دنیا» نباشند؛ بلکه از آن‌جهت که «امکان زیست شرافتمندانه، شاد و مهربانانه در جامعه‌ی تحتِ امر خود» را تقریباً ناممکن کرده و شهروندانِ بسیاری را واداشته است تا علی‌رغم میل و فطرتِ انسانی و دینی خود، برای «تامین دست‌کم‌هایی از یک زندگی قابل‌قبول»، بسیاری از «موازین و سجایای اخلاقی» را زیرپا بگذارند [آن‌چنانکه دیوانسالاری نظام روحانیون، از حیث فساد مالی و اداری، دارای رتبه‌‌ی 146 است] و از آن‌جهت که پدیدآورنده‌ی «یک جامعه‌ی به‌شدت بخش‌بندی‌شده» است که گروه‌های مردم را نسبت به یکدیگر بدبین و منزجر کرده است؛ و از آن‌جهت که «شادی و نشاط و سرزندگی و طراوت» را از عموم ملت سلب نموده و مانع «پویایی اجتماعی» شده است [آن‌چنان‌که ایرانیان، جزو افسرده‌ترین مردمان جهان بوده و یکی از «بالاترین میران مصرف داروهای افسردگی و روحی» نیز متعلق به آنان است] ناچار از پذیرش این واقعیت است که:

با مقاومتِ بیهوده و خسارت‌بار برای «مّلک و ملت و دین»، در برابر «تغییراتی که الزامی‌ شده‌اند وگرنه کشورمان را به مرحله‌ی سقوط و انحطاط مطلق سوق خواهد داد»؛ می‌کوشد تا از پذیرش نتایج تلخی که خود برای جامعه‌ی ایرانی به ارمغان آورده سرباز زند. غیرمسئولانه؛ همه‌ی ناشایستگی‌ها و ناکارآمدی‌هایش را به توطئه‌ی دشمنان نسبت دهد و با تکیه بر قدرتِ انتظامی، پذیرش این واقعیت را هرچه بیشتر به‌تعویق بیندازد که: «به‌دلیل فقدان کیفیتی عادلانه و کارآمد، از مدار انتخاب شهروندان خود خارج شده است».

حضرت آیت‌اله!
برخلاف بسیاری از ناظران صحنه‌ی سیاست ایران [و به‌ویژه همکاران و همفکران پیشین‌تان که اکنون از رقبای شما محسوب می‌شوند] که هرکدام به دلیل و علت و انگیزه‌ای، در پشتِ «آیت‌اله خمینی» سنگر می‌گیرند تا شما را تضعیف و تحقیر کرده باشند و همه‌ی مسئولیتِ وضع موجودِ ایران و مردمانش را برعهده‌ی جنابعالی بگذارند تا از خود سلب مسئولیت کرده باشند؛ نگارنده معتقد است: حضرتعالی، تنها و تنها، «میراث‌بر» وضعیتِ غیرمنصفانه و ناعادلانه‌ای بوده‌اید که پایه‌ها و بنیادهای آن، از دهه‌ی نخست انقلاب اسلامی بنا گذاشته شده است. بنیادهای از پایه غلطی که روز به روز بر «فقر، فساد و تبعیض» در میانِ جمهور ایرانیان افزوده و آنان را به وضعیتِ تحمل‌ناپذیری رسانده است.

و بیش از آنکه حضرتعالی در‌باره‌ی «وضع تلخ و تحمل‌ناپذیر موجود» مسئول باشید؛ آن «ساختار حقوقی غیرمنصفانه»ای مسئول و مقصر است که عملاً، هیچ راه چاره‌ای جز تبعیتِ شما (و هر ولی‌فقیه دیگری) از «منافع، خواست و اراده‌ی نظم الیگارشیک» باقی نمی‌گذاشت و نمی‌گذارد.

آن‌چنان‌که حتا برداشتِ اولیه از این بخش اخیراً افشاء‌شده از «مذاکرات هیئت‌ امنای دانشگاه آزاد» (و به‌ویژه اظهارات آقای جاسبی) پیداست که نظم موصوف، چه «برداشتی» از مفهوم ولایت‌فقیه و درحقیقت چه «کارکردی» از آن را انتظار برده و می‌برد:

[هاشمی: «بله، من‌هم می‌گویم همین‌طور تغییر كند. چون وقتی برود زیر نظر رهبری، رهبری یك‌سری ملاحظاتی دارند كه معلوم نیست در دانشگاه‌ها بتوانیم آن را اعمال كنیم. مثل اینكه چه‎كسی را نصب بكنیم و چه‎كسی را نصب نكنیم. اصلاً مسئولیت لوث می‌شود».
جاسبی: «من هم موافق آقای هاشمی هستم... ما «قبل از اینكه وقف كنیم، بدهیم آقای خامنه‌ای نگاه كنند، نظر بدهند و آنجاهایی كه ما نظر داریم، ایشان تأیید بكنند» كه مثلاً «بعداً شورای عالی دبّه درنیاورند و دست‌كاری نكنند». بعد «اینجا بیاوریدش و صیغه را بخوانیم و صلوات بفرستیم». تا دیگر آنها نتوانند آن قسمت را دست بزنند. چون با آن نیتی كه واقف وقف می‌كند؛ دیگر هیچ‌كس نمی‎تواند دست‌كاری كند»]!

کمااینکه همان «ساختار الیگارشیک و طایفه‌ای ـ صنفی»؛ رئیس‌جمهور منتخب مردمان را به مرحله‌ای ‌رسانده است که در برابر زیاده‌خواهی‌های آنان و «سوء‌استفاده‌های آنان از نهادهای تحتِ‌امر خود برای پیشگیری از اصلاحات بانکی و بیمه‌ای» بایستد و نامه‌‌ی سرگشاده‌ای منتشر کند که آشکارا، «به‌چالش‌گرفتن تمامیتِ این نظم خانوادگی ـ صنفی» محسوب می‌شود. هرچند که از تعارفات و تشریفات معمول نیز در آن، نشانه‌هایی یافت شود.

نظم ناعادلانه‌ای که با «اصلاح قانون اساسی» در سال 1367، ناعادلانه‌تر هم شد و «همه‌ی منافذ و دریچه‌ها»یی را که ممکن بود روزی روزگاری «روزنه‌ی ورودِ فردی از جمهور مردمان» قرار گیرد بست و «جمهوری اسلامی» را بیش از پیش «در تیول و انحصار روحانیونِ اسلام سیاسی» قرار داد و مانع آن شد تا با «جذب باکیفیت‌ترین شهروندان از میان جمهور مردمان»، بتواند خود را پیوسته ارتقاء دهد و به سطحی از کیفیت و کارآمدی برساند که «حق» و «انتظار جمهور ایرانیان از یک نظام حکومتی عادلانه و منصفانه» است. 

حضرت آیت‌اله!
هم‌چنان‌که در مقدمه‌ی این نامه به عرض رسید:
«ساختار حقوقی جمهوری اسلامی ایران در شکل موجود» فراهم‌آورنده‌ی نخست «تمرد» و سپس «طغیان» است. «تمرد و سرپیچی» را در چهارسالِ نخستِ به‌قدرت‌رسیدن نظامیان شاهد بودید که به‌نحوی سازمان یافته، بر «بی‌عدالتی» شوریدند و متکی بر گفتمانی عدالت‌طلبانه که با استقبال وسیع توده‌های محروم و حاشیه‌نشین روبرو شد؛ اغلب مناصب را از دستان روحانیون و روحانی‌زادگان خارج کردند و آنگاه، سرپیچی خود از آنان را به‌نحو آشکارتری به نمایش گذاشتند.

در دوسال اخیر و به‌ویژه از این پس؛ شاهد «طغیانِ دم‌به‌دم فراینده‌تر جمهور مردمان علیه این ساختار حقوقی صنفی ـ خانوادگی» خواهید بود. مردمانی که تداوم ساختار موردِ بحث؛ «آینده» و «شرافت و کرامتِ انسانی آنان و فرزندان‌شان» را تهدید می‌کند. آن‌چنان‌که درحال حاضر، بخشی از آنان را ناچار ساخته است تا به‌هر بهانه‌ای، و با کسب هر فرصتی، ساخت سیاسی حاکم را به چالش بکشند.

چنین فرایندی درحالی تشدید می‌شود که: یکی از نمایندگان حضرتعالی (نماینده‌ی شما در موسسه‌ی فرهنگی کیهان) خطاب به معترضین، در یکی از سرمقاله‌های چندی پیش خود متذکر شد که: «همین است که هست. هرکس نمی‌خواهد؛ باید انقلاب کند، هزینه‌اش را هم بپردازد!» (نقل به مضمون).

حضرت آیت‌اله!
نسخه‌ای که اکنون نماینده‌ی حضرتعالی در موسسه‌ی کیهان برای «معترضان» و درحقیقت برای «جمهور مردمان» می‌پیچد [چراکه بخش بزرگی از شهروندان ناراضی، رای خود را به آقای ‌احمدی‌نژاد اختصاص دادند چون در جریان مناظره‌ی خود با نامزدِ دست‌نشانده‌ی اشراف‌سالاران؛ آشکارا به محاکمه‌ی آنان و همه‌ی 26 سال نخست برخواسته بود و به این موضوع، حتا در نامه‌ی آقای هاشمی رفسنجانی به شما نیز اشاره رفته است] صورتِ دیگری از همان نسخه‌ای‌ست که «محمدرضا پهلوی»، فقط یک‌سال پیش از سرنگونی، با تکبر و تبختری کمتر مشاهده شده، برای ایرانیانِ آن‌هنگام پیچید و آنان را به ترک کشور آباء و اجدادی‌شان فراخواند!

آن‌چنان که چشم در چشم‌شان دوخت و با گستاخی هرچه‌تمام‌تر، به «ایرانیان منتقد و معترض» گفت: «همین است که هست. هرکس نمی‌خواهد؛ برود. پاسپورت و پنج‌هزاردلار هم در اختیارش قرار می‌دهیم»!

و به‌واقع؛ به «جمهور مردمان» گفت: «اینجا کشور و سرزمین من است نه شما!». اما کمتر از یک‌سال بعد؛ آن‌کس که چمدانش را بست و رهسپار خارج از کشور شد «اعلی‌حضرت همایونی» بود نه مردمانی که مخاطب سخنان تحقیرآمیز او بودند! [بگذریم که «نظام روحانیون و روحانی‌زادگان»؛ کار نیمه‌تمام او را با هزینه‌ی کمتری تمام کرد و پس از به‌قدرت رسیدن، به‌تدریج شرایطی را پدید آورد که بخش بزرگی از منتقدین و مخالفین شاه، ناچار به ترک کشور خود شدند!].

حضرت آیت‌اله!
بیش از من و پیش از من مطلع هستید که نظامیان و سربازان این کشور [از بخش بزرگی از سپاهیان و نیروهای امنیتی‌اش گرفته تا ارتش ایران‌زمین، که همه‌ی جان و جوانی خود را برای «حفاظت از عزت و سربلندی میهن‌شان» فدا کرده‌اند] به‌مانند هرکشور دیگری؛ «فرزندانِ جمهور مردمان» هستند و هرگز خود را رویاروی مردمانی که به‌‌حق و از سر اضطرار، بر وضع موجود شوریده‌اند تا از «شرافتِ انسانی، شخصیت و هویتِ ملی‌شان» دفاع کرده و «آینده‌ی منصفانه‌تری برای فرزندان‌شان» رقم زده باشند قرار نخواهند گرفت.

آن‌هم به‌خاطر «اشراف‌سالاران و طایفه‌سالارانِ مذهبی». که قریب به ده‌سال است که خود، در اعتراض به «فساد و ناکارآمدی آنان»؛ ناچار شده‌اند تا به صحنه آمده و مانع اثرگذاری هرچه بیشتر بحران‌هایی بر «امنیت و ثبات ملی» شوند که «ناکارآمدی، بی‌کفایتی و فسادِ نظم الیگارشیک» پدیدآورنده‌ی آن بوده است.

بارها و بارها در مطالب خود، و خطاب به برخی خوانندگان مطالبم که «همه‌ی نظامیان» را یکسره در صف «مدافعان وضع غیرمنصفانه‌ی موجود» جای می‌دهند نوشته‌ام که: ای‌بسا دلِ آنان و خانواده‌هاشان؛ بارها و بارها از دل ما خون‌تر و گرفته‌تر باشد. چراکه «نظام روحانیون و روحانی‌زادگان»، هر ظلم و ستمی هم که درحق ما کرد؛ هرگز به این اندازه بزرگ نبود که با سوء‌استفاده از اعتقادمان به مذهب، و اعتمادمان به خودش، رویای‌ بزرگی چون «مدینه‌ی فاضله‌ی اسلامی» را چنان تخریب و بی‌اعتبار کند که بازسازی‌اش، عملاً ناممکن باشد. اما «با آنها» چنین کرده است!

بنابراین: پیش‌بینی من این نبوده و نیست که چنین کسانی، در برابر خواست و اراده‌ی عموم مردم کشور خود بایستند. همچنان که در وقایع کشورهای خاورمیانه‌ی عربی نیز شاهد بودیم که «وفادارترین نیروهای نظامی به الیگارشی‌های حاکم در کشورشان»، آنگاه که دفاع از آنان مستلزم «رویارویی با برادران و خواهران و فرزندانِ خودشان» بود، ترجیح دادند که در کنار آنان بایستند و از تحول‌خواهی و حق‌طلبی مردم مظلوم و ستمدیده‌ی کشور خود حمایت کنند.

حضرت آیت‌اله!
به‌لطف «قدرت مطلقه‌»ای که «قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی» در اختیارتان نهاده است؛ و به لطف «تفسیرهای موسع روحانیونی که نظریه‌پرداز نظام روحانیونِ اسلام سیاسی محسوب می‌شوند» [از جمله آیت‌اله محمد یزدی که اخیراً گفته بودند: قدرت ولی‌فقیه تا بدانجاست که اگر تشخیص بدهد، حتا می‌تواند سیستم را نیز تغییر دهد] از این قدرت و امکان برخوردار هستید که ساختار حقوقی نظم سیاسی را به‌نحوی تغییر دهید که «تغییراتِ اجتناب‌ناپذیرشده»، به‌نحو خردمندانه‌تر و مسالمت‌آمیزتری صورت پذیرند [آن‌چنان که ارزشمندتر و گرانبهاتر و حیاتی‌تر از هرچیز دیگر؛ «برنامه‌ی هسته‌ای کشورمان» و همه‌ی سرمایه‌گذاری‌های جانی و مالی و امنیتی انجام‌شده در نیم‌‌قرن اخیر به‌خاطر آن، تحتِ شکل‌گیری فضایی بی‌‌ثبات‌تر از آنچه اینک شاهدش هستیم؛ بار دیگر از دست نرفته و برای سال‌های سال، بازهم به محاق تعلیق نرود. همچنان که «دین و دین‌داری»، تحتِ بدبینی عموم ایرانیان به آن؛ بازهم «مخدوش‌تر و بی‌اعتبارتر» نشده و روندِ محسوس و مشهودِ «دین‌گریزی عموم شهروندان و به‌ویژه جوانان»؛ از این‌هم فزاینده‌تر نشود].

در این مرحله از تکامل سیاسی کشورمان؛ انتظار من به‌عنوان یک شهروند ایرانی از شما [به‌عنوان حاکمی که به‌ادعای آیت‌اله محمد یزدی از امکان و قدرت آن نیز برخوردار است که چنانچه تشخیص دهد چنین کند] آن است که: با صدور حکمی، نخست نهادهایی را که در عمل نه «تضمین‌‌کننده‌ی اسلامیتِ نظام» بلکه درحقیقت «تضمین‌کننده‌ی حکومتِ خانواده‌ها و خاندان‌های روحانیونِ اسلام سیاسی بر جمهور مردمان» محسوب می‌شوند [که عبارتند از: «مجلس خبرگان»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و «شورای نگهبان» / همچنین نهادهای نمایندگی ولی‌فقیه] منحل نموده و سپس حکم به «تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی» دهید.

به‌نحوی که:
الف) ولی‌فقیه، از «رهبری سیاسی» به «رهبری مذهبی»یی تبدیل شود که اولاً: توسطِ فقها، مراجع و روحانیون به این سمت برگزیده ‌شود. و ثانیاً: کار «نظارتِ استطلاعی بر قوانین وضع‌شده از حیث مطابقت با احکام اسلام» و «صدور رای مشورتی»، برعهده‌ی ایشان (یا هیاتِ تحتِ سرپرستی ایشان) باشد.
ب) رئیس‌جمهور، همچنان‌که در هر نظم سیاسی مترقی دیگری؛ به «شخص نخست مملکت» تبدیل شود.
ج) قوه‌ی قضائیه، از اختیار و انحصار روحانیون خارج شده، به ملت اعاده شود.
د) تاسیس و راه‌اندازی شبکه‌های خصوصی رادیوئی و تلویزیونی، امکان‌پذیر شود.

حضرت آیت‌اله!
حتا با استناد به احکام صادره از سوی «آیت‌اله خمینی»، بنیانگزار نظریه‌‌ی پروژه‌ی ولایت‌فقیه در ایران نیز می‌توانید چنین کنید. چراکه ایشان گفته‌اند «ولی‌فقیه؛ حتا می‌تواند توحید را تعطیل کند».

پس اگر «ولی‌فقیه» بتواند و اختیار داشته باشد که مرتبه‌ی «توحید» را تعطیل نماید [کمااینکه ایشان در زمان خود، حتا «امر واجبی چون حج» را برای مدتی تعطیل نمودند] چرا نتواند «ولایت فقیه» را تعطیل نماید؟! مگر آنکه خدای ناکرده؛ شأن و مرتب و اهمیتی بیش از «وحدانیتِ ‌خداوند» برای این نهاد قائل باشد. که چنین مباد.

حضرت آیت‌اله!
با استفاده از اختیارات خود؛ ولایت فقیه را تعطیل کنید. چراکه اسلام سیاسی تجربه‌ی «حاکمیتِ اسلام سیاسی بر مناسبات اجتماعی» در سه‌دهه‌ی گذشته؛ اکنون اثبات کرده است که: نمی‌تواند پیش‌برنده‌ی جامعه‌ی ایرانی، به‌سوی «آزادی و عدالت» و «توسعه و رفاه» برای همگان و به‌ویژه برای جمهور مردمان باشد.

[و ترازوهاى راست و درست را در روز قیامت درمیان نهیم. و بر هیچ‌كس هیچ ستمى نرود. و اگر عملى‏ هم‌سنگ دانه‌ی خردلى باشد؛ آن را به حساب آوریم. و ما خود حسابرسى را كفایت كنیم‏] (آیه ۴۷ سوره‌ی انبیاء)

با احترام مجدد / فرهاد جعفری


 


روز گذشته بخشي از محدوده کارگاهي مترو اصفهان در حدود ده متري رمپ جنوبي سي و سه پل نشست کرد. به گفته يکي از کارشناسان در حالي که گفته شد بخشي از اتصالات رمپ سي و سه پل آسيب ديده، اما رمپ پل سالم بوده و محل نشست مترو حدود 10 متر تا رمپ پل فاصله دارد. اين درحالي است که هنوز از تخريب اتصالات پل خبري نيست.

به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي روز گذشته در حالي مترو اصفهان نشست کرد که گفته مي‌شد احتمالا بخشي از اتصالات رمپ سي و سه پل آسيب ديده و باعث فروريزي آن شده است.

در همين رابطه يکي از کارشناسان ميراث فرهنگي اعلام کرد که رمپ پل سالم بوده و هيچ آسيبي به سي و سه پل وارد نشده است؛ اما از آنجايي که فاصله محل تخريب به رمپ پل نزديک بوده و رمپ سي و سه پل پس از اتصال به سطح زمين در زير آن نيز ادامه دارد، احتمال تخريب اتصالات رمپ وجود دارد.

نشست زمين حدود ساعت 18 روز دوشنبه دوم اسفند ماه اتفاق افتاده است. پس از رخ دادن اين مساله، مسئولين با اتخاذ تدابير ويژه ترافيکي در اطراف محل و استقرار نيروهاي آتش‌نشاني، از گسترش آن جلوگيري کرده و با تزريق بتون به کمک ميکسر، سعي در پر کردن حفره ايجاد شده کردند.

گفتني تا ساعت 24 سه دستگاه ميکسر، بتون به درون حفره تزريق کردند تا حفره ايجاد شده پر شود.

يکي از اعضاي تيم فني مترو اصفهان که ديروز در محل نشست زمين حاضر بود، در خصوص آغاز عمليات حفاري اعلام کرد: «حفاري اين تونل در حدود پنج روز است که آغاز شده و تاکنون 4 رينگ حفاري داشته ايم که اکنون با اين مشکل يعني نشست زمين مواجه شديم.»

وي سستي زمين را عامل اصلي نشست زمين در اين نقطه اعلام کرد.

از سوي ديگر و با رجوع به صحبت‌هاي دو سال قبل عبدالجواد زعفراني، مديرعامل سازمان قطار شهري اصفهان دو روز پس از ايجاد انحراف در مسير تونل شرقي اصفهان در مي يابيم که وي در آن زمان نقطه توقف دستگاه حفار(تي بي ام) اين خط را، در کنار رمپ جنوبي 33 پل و در مجاورت آسفالت خيابان موازي رودخانه يعني درست در نقطه نشست ديروز اعلام کرده بود.

حال مشخص نيست دليل اين نشست طبق گفته اين عضو تيم فني آغاز عمليات حفاري بوده و يا تعميرات اساسي دستگاه کاترهد و تغيير فشار محفظه غواصان باعث ايجاد اين مساله شده است.

تونل شرقي خط شمال- جنوب مترو اصفهان در شهريور ماه سال 88، پس از عبور از زير رودخانه زاينده رود، در حدود 30 رينگ (طولي معادل 40 متر) در کنار سي و سه پل به اشتباه حفاري شده و از مسير اصلي خود منحرف شد.

اين خبر که در آن زمان با خاموشي و عدم پاسخگويي مسئولين مربوطه همراه بود به وسيله يک منبع آگاه در سازمان قطار شهري شهرداري اصفهان فاش شد.

وي در آن زمان گفته بود که واگن‌هاي حمل خاک هاي حفاري شده، مصالح غير عادي بتون مانند که به قسمتي از پي يک سازه شباهت داشته ديده شده است که احتمال اين قضيه وجود دارد که دستگاه در زمان انحراف با رمپ جنوبي سي و سه پل برخورد کرده و اين مصالح، قسمتي از پي سي و سه پل باشد که در صورت صحت داشتن اين قضيه و آسيب ديدن پي سي و سه پل، احتمال نشست کردن پل در زمان جاري شدن آب در رودخانه وجود دارد که پي بردن به درستي اين احتمال، نيازمند بررسي هاي بيشتر است.

هرچند اين مساله بارها از سوي مسئولين رد و هرگونه برخورد دستگاه حفار با قسمتي از سازه سي و سه پل تائيد نشد و مسئولين کمترين فاصله تونل مترو از سي و سه پل را 40 متر اعلام کردند، ولي حادثه ديروز گواه نزديک تر بودن اين فاصله به سي و سه پل است به گونه اي که نقطه نشست زمين در حادثه ديروز، 10 متر(در امتداد) رمپ جنوبي سي و سه پل قرار دارد.

مرتضي سقائيان، شهردار اصفهان نيز در کنفرانس مطبوعاتي خود پس از انتشار خبر انحراف تونل مترو در شهريورماه 88 با اشاره به فاصله تونل مترو از سي و سه پل گفته بود: «برخي از مطبوعات در اين راستا دست به شايعه پراکني زدند و از ضربه زدن دستگاه TBM به پايه سي وسه پل خبر دادند در حالي که طبق مستندات موجود اکنون فاصله از پايه پل در نقطه شروع انحراف 42 متر و 26 سانتيمتر و اين فاصله در نقطه مياني انحراف 45 متر و 77 سانتيمتر و در نقطه پاياني نيز 71 متر است.»

گفتني است، پرونده مترو شمال-جنوب اصفهان به دليل حرکت اين تونل در بافت تاريخي شهر از آغاز با مخالفت‌هاي گسترده روبرو بود که در اين ميان ارايه آمارهاي گوناگون از سوي مسئولين و يا پنهان سازي برخي مسائل به فروريختن ديوارهاي اعتماد مردم به اين پروژه بيشتر دامن زد.


 


ندای سبز آزادی - عصر روز گذشته مامورین امنیتی با یورش به منزل کروبی تعداد زیادی از کتب و اسناد وی را با خود به همراه بردند .

به گزارش ندای سبز آزادی به نقل از سحام نیوز ، مامورین امنیتی خانم کروبی و آقای کروبی را در اطاق های مجزا محبوس و سپس اقدام به جستجو در منزل و تعویض کلیه قفل ها اقدام کردند.
پس از این حادثه و از شب گذشته تاکنون علیرغم تلاش های بسیار، هنوزهیچ خبری از سرنوشت آقای کروبی و همسرشان در دست نیست.
از سوی دیگر ماموران امنیتی شب گذشته با ورود به منزل علی کروبی وی را به همراه همسرش – نفیسه پناهی – بازداشت کردند. نفیسه پناهی که خواهر سه شهید و همسر علی کروبی است ساعاتی بعد در نیمه شب آزاد گردید اما تاکنون از سرنوشت علی کروبی هیچ گونه خبری در دست نیست .
علی کروبی سومین فرزند مهدی کروبی است که در ماجرای 22 بهمن سال گذشته توسط نیروهای لباس شخصی دستگیر شده بود و در طی ساعات بازداشت خود متحمل شکنجه های وحشیانه ای شد.
همچنین ماموران ماموران امنیتی روزگذشته و برای چندمین بار به منظور دستگیری به حسین کروبی – فرزند ارشد کروبی – به منزل وی یورش بردند که بدلیل عدم حضور حسین کروبی این اقدام ناکام ماند


 


ندای سبز آزادی: مجوز فعالیت حدود ۱۰ ناشر از جمله انتشارات "بازتاب‌نگار"، "دیگر"، "آگاه"، "اختران" و "جیحون" لغو شد.

به گزارش پارسینه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رسما لغو مجوز این ناشران را به آنها ابلاغ كرده است. برخی از ناشران مذكور از جمله "جیحون" عموماً به انتشار كتاب‌های درسی در زمینه‌هایی مانند روانشناسی و علوم ارتباطات مشغول بوده‌اند.

در مورد برخی ناشران از جمله "اختران" تنها مدیرمسئول آن را بهانه تعطیلی بنگاه نشر ذكر كرده‌اند.

با این حال تعدادی از كتاب‌های ناشران نامبرده كه از قبل منتتظر اخذ مجوز بود، در اداره كتاب وزارت ارشاد در دست بررسی است و در ماه‌های اخیر بعضاً مجوز نشر هم گرفته است.

این در حالی است كه مسئولان اداره كتاب به ناشران یادشده یادآور شده‌اند كه برای كاهش حجم درخواست‌ها از ارسال كتاب‌هایشان به این اداره خودداری كنند چرا كه حتی در غیر این صورت كتاب‌های آنها در صف بررسی برای صدور یا عدم صدور مجوز نشر هم قرار نخواهد گرفت.


 


ندای سبز آزادی: ۱۶۵ فعال سیاسی و مدنی در نامه‌ای سرگشاده به رییس قوه قضائیه با اعلام تاسف خود از بازداشت دکتر ابراهیم یزدی در نظام جمهوری اسلامی، خواستار آزادی وی از زندان شدند.

متن این نامه که به ندای سبز آزادی ارسال شده است به شرح زیر است:

ریاست محترم قوه قضائیه

همان‌طور که می‌دانید، دکتر ابراهیم یزدی یکی از دیرپاترین و پرسابقه‌ترین مبارزان سیاسی ایران، ماه‌هاست که به دلایل نامعلومی در زندان به‌سر می‌برد. سوابق درخشان ایشان در دهه‌های متوالی در مبارزه با نظام سلطنتی، در چارچوب اعتقادات دینی و ملی آن چنان روشن و غیرقابل کتمان است که سرسخت‌ترین مخالفان وی نیز بر آن صحه می‌گذارند. نکته‌ی قابل تأسف‌تر آن که فشارهای ناموجه نظیر محبوس‌ ساختن بی‌دلیل یا انتقال ایشان به مکان نامعلوم، معنایی جز ادامه و استمرار نامحدود دوران برای دکتر ابراهیم یزدی به عنوان دبیرکل نهضت آزادی ایران، ندارد.

جای تأسف است که 32 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن‌ماه 57 که با حداقل خشونت به نتیجه رسید، و تحقق آزادی‌های اساسی، از جمله آزادی احزاب و آزادی بیان را در سرفصل مطالبات خود قرار داد، یک حزب سیاسی که برپایه‌ی اعتقادات دینی و ملی تشکیل شده و در پیروزی انقلاب سهم غیرقابل انکاری داشته است، این گونه تحت فشار قرار گیرد و دبیر کل بی‌گناه آن در سن 80 سالگی محبوس باشد.

امضا کنندگان زیر ضمن ابراز تأسف خود از برخوردهای غیرموجه و خلاف قانون با دکتر یزدی و استمرار بی‌دلیل دستگیری، و زندانی نمودن ایشان بدون رسیدگی در دادگاه صالحه، قویاً از جنابعالی درخواست دارند که برحسب وظایف و تکالیف شرعی و قانونی خود، در جهت آزادی دکتر یزدی، اقدام عاجل به‌عمل آورید و اجازه ندهید، اصول مصرح قانون اساسی جمهوری اسلامی در زمینه‌ی حقوق اساسی ملت، بیش از این نادیده گرفته شود.

حميد آصفي، اعظم اکبرزاده، علی اکرمی، حسن افتخار اردبيلي، هادي احتظاظي، مصطفي اخلاقي، عبدالحميد الهامي، طاهر احمدزاده ، سامر آقايي، محسن احمدي، حسن احمدي، حميد احراري، غلامرضا اربابی ، مهدي اميني‌زاده، منوچهر احتشامي، حجت انصاری، مصطفی اخلاقی، محمد بسته‌نگار، ابوالفضل بازرگان، عبدالعلی بازرگان، کمال‌الدين بازرگاني، پروين بختيارنژاد، رحمت‌الله برهاني، محمدحسین بنی‌اسدی، محمد بهزادي، ناصر بهبهانی، محمد بهفروزي، ايرج باقرزاده، مختار باطولي، روح‌الله باقرآبادي، مسعود پدرام، عباس پوراظهري، حبيب‌الله پيمان، مجيد پيمان، عزيز پورمحمد، عباس تاج‌الديني، رحيم ترابي‌نژاد، مصطفی تنها، محمد توسلی،  غلام‌عباس توسلی ،مجيد تولايي، هادي تفنگچي، علي‌اکبر جلالي، مجتبي جهاني، حميد حديثي، طه حجازي، محمدعلی حسن‌نژاد، محمد حيدري، بهزاد حق‌پناه، حسين حريري، هوشنگ خيرانديش، ابراهيم خوش‌سيرت، مهدي خدادادي، محمد خطيبي، محمدعلی دادخواه، رسول دادمهر، رسول دادفر، محمود دل‌آسايي، ابراهيم دينوي، سعيد درودي، محمد دادي‌زاده، محمدجواد رجائيان، محمدصادق ربّاني، عليرضا رجايي، بهمن رضاخاني، احد رضایی، محسن رأفتيان، حسين رفيعي، رضا رئيسي طوسي، علي زرّين، رقيه زارع پورحيدري، عزت‌الله سحابي، فریدون سحابی، عبدالفتاح سلطانی، مرتضي سلطانيه، سيدمحمد سجادي، تقي شامخي، علي شاملو، حسين شاه‌حسيني، ابراهيم شاکري، محمود شاددل ‌بصير، جواد شرف‌الدين، پوران شريعت رضوي، احسان شريعتي، سارا شريعتي، سوسن شريعتي، هاشم صباغیان، احمد صدر حاج‌سیدجوادی، مهدي صرّاف، فضل‌الله صلواتي، رضا صدر، محمد صاحب‌محمدي، مظفر صفري، سعيد صاحب‌محمدي، علي اشرف ضرغامي، فريدون ضرغامي، اعظم طالقاني، طاهره طالقاني، امير طيراني،  کيان ظهرابي،روئين عطوفت، محمود عمراني، هما عابدي، علي علوي، رضا عليجاني، سيدجعفر عباس‌زادگان، مهدي غني، علی‌اصغر غروی، مرتضي فلاح، ناصر فخر سلطاني، مصطفي فاضلي، غفار فرزدی، محمد حسين غفارزاده، ارسلان فلاح، حسن فرهودي‌نيا، عباس قائم‌الصباحي، نظام‌الدين قهاري، عبدالحسين قمي‌زاده، رحمان کارگشا، اسدالله کارشناس، مرتضي کاظميان، محسن کدیور، پروين کهزادي، هادي کحال‌زاده، بهناز کياني، ناصر کميليان، فاطمه گوارايي، مسعود لدني، محمد محمدي اردهالي، سعيد مدني، ماشاءالله مديحي، مرضيه مرتاضي لنگرودي، صادق مسرت، فهيمه ملتي، ضياء مصباح، احمد معصومي، احمد محمدي اردهالي، احمد منتظري، سعيد منتظري، مهديه محمدي، قدرت منصوري، فريد مرجائي، وحيد ميرزاده، مرتضي مقدم، حسين مدني، هرمز مميزي، محمدجواد مظفر، حمید معتمدی‌مهر، محمد ملکي، مهدی ممكن، قدسي میرمعز، نوشين محمدي، محمود نکوروح، سيدحميد نوحي، علي‌اکبر نجفي، سيدمجيد نوحي، رضا نخشب، مهدي ناطقي، منوچهر نوربخش، پرويز همايوني، خليل هراتي، احسان هوشمند، ناصر هاشمي، محمود يگانلي، علي يحيايي، حسن يوسفي اشکوري.


 


نماينده ولي‌فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي گفت: در برخورد با عوامل فتنه دستگاه‌هاي متعددي مسئول هستند و سپاه پاسداران به تنهايي نمي‌تواند اقدامي را در اين خصوص انجام دهد.

به گزارش ايلنا، علي سعيدی در یک كنفرانس مطبوعاتي در پاسخ به سوال خبرنگاري كه به حوادث روز 25 بهمن اشاره داشت و از برخورد با عوامل آن مي‌پرسيد، اظهار كرد: در برخورد با عوامل فتنه دستگاه‌هاي متعددي مسئول هستند و سپاه پاسداران به تنهايي نمي‌تواند اقدامي را در اين خصوص انجام دهد.
سعيدي گفت: دو عامل بازدارنده براي برخورد با فتنه‌گران به عنوان حقيقت تلخ وجود دارد. عامل اول این است که بالاخره درصدي از مردم هوادار آنها بودند، برخي هنگام راي دادن و برخي پس از آن. براي اينكه مردم متوجه اين قضايا شوند نياز به زمان بود كه اين زمان در ريزش افراد نسبت به اين جريان بسيار موثر است، به طوري كه امروز افكار عمومي براي برخورد كاملا آماده است.
وی افزود: عامل بازدارنده ديگر در مسير برخورد با فتنه‌گران زمينه حمايت برخي از خواص بعد از دستگيري احتمالي عناصر فتنه است. ممكن است پس از برخورد فيزيكي با اين عناصر فتنه‌گر، برخي از خواص كه در پشت صحنه كار مي‌كنند، مشغول هدايت كردن هستند و عناصري كه پايگاه مردمي دارند در جهت مقابله با اين برخورد و حمايت از فتنه‌گران اقدامي انجام دهند.
سعیدی گفت: عقيده شخصي من اين است كه ممكن است عناصر داراي پايگاه مردمي پس از برخورد با فتنه‌گران از آنها حمايت كنند و بگويند كه چرا با آنها برخورد شد. اگر اين طور شود اين خود به غائله‌اي تبديل مي‌شود و نظر رسانه‌ها را به خود جلب مي‌كند. شايد مصلحت نظام اين نباشد و براي نظام هزينه داشته باشد.
وی افزود: ما نمي‌خواهيم افكار عمومي جهان متوجه آنها شود. اين افراد فعلا جرات نمي‌كنند از خانه خود بيرون بيايند و در نزد افكار عمومي مطرود هستند و همين براي مقابله با عناصر فتنه‌گر كافي است.
سعیدی ادامه داد: نزديك‌ترين نهاد و ارگان از ابتداي انقلاب تاكنون در همه مراحل، سپاه پاسداران بوده و در همين سال‌هاي اخير نيز خصوصا در جريان فتنه 88 هوشمندترين، فعال‌ترين و روزآمدترين فعاليت‌ها را سپاه انجام داده است.
سعيدي با بيان اينكه سپاه همواره در كنار رهبري بوده است، اضافه كرد: در جريان فتنه، سالم‌ترين مواضع و فعال‌ترين برخوردها را سپاه پاسداران از خود نشان داد.


 


ندای سبز آزادی: رئيس پليس راهنمايى و رانندگى تهران بزرگ میگوید از امروز خودروهاى غيرمجاز در محدوده های جدید زوج و فرد جریمه خواهند شد.

به گزارش ايسنا، حسين رحيمى روز دوشنبه افزود كه بر اساس قوانين جديد، خودروهاى متخلف، هر ساعت ۱۳ هزار تومان جريمه خواهند شد. این مقام ارشد انتظامی با اشاره به اين كه طرح جديد زوج و فرد از روز يكشنبه اول اسفندماه به صورت آزمايشى در تهران اجرا شده، اظهار داشته که ماموران راهنمايى و رانندگى در روز يكشنبه تنها به ارشاد و راهنمايى رانندگان پرداخته اند و کسی جريمه نشده است.

به گفته وی با اجرای این طرح، محدوده ترافیکی زوج و فرد تهران بزرگ، پنجاه کیلومتر مربع وسعت یافته است.
رئيس پليس راهنمايى و رانندگى پایتخت ایران، گسترش محدوده اجراى طرح زوج و فرد را به منظور كاهش بار ترافيك در ایام نوروزى دانسته است.
 


 


"خداي لاشريك را قسم ياد مي كنم كه اگر توطئه ها و خيانت هاي موسوي و كروبي كوچكترين ناراحتي براي رهبرم حضرت آيت الله العظمي خامنه اي ايجاد كند، خودمان وارد عمل شده و انتقام خون فرزندانمان را از آن ها خواهيم گرفت."
این یکی از پیام های چاپ شده در ستون کیهان و خوانندگان است که در شماره امروز، سه شنبه، منتشر شده است. پیش از این سبزها، حکومت را تهدید کرده بودند که هیچ گونه تعرضی را به رهبرانشان، موسوی و کروبی تحمل نمی کنند. حال به نظر می رسد روزنامه کیهان هم در ستون خوانندگان خودش خواسته است به نوعی پاسخ سبزها را بدهد. کیهان البته مشخص نکرده است که موسوی و کروبی چگونه از خانه های خود می توانند برای ولی امر مسلمین جهان ناراحتی تولید کنند که قرار باشد انتقام آنها گرفته شود.
گفتنی است ستون کیهان و خوانندگان هم از جمله ستون های روزنامه است که زیر نظر مستقیم حسین شریعتمداری اداره و در بسیاری موارد توسط خود شریعتمداری نوشته می شود. چند سال پیش یکی از مطالب این ستون در انتقاد از مسعود بهنود بود و جالب آنکه نوشته مسعود بهنود هم مربوط به همان روزی بود که کیهان در ستون خوانندگان خودش از وی انتقاد کرده بود. 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته