The Iranian opposition laid out its demands yesterday, threatening to go beyond street protests and support strikes, boycotts and civil resistance to achieve its goals.
The Coordination Council of the Green Path of Hope, which has been speaking for the Iranian opposition since its leaders were put under house arrest last week, issued its third announcement yesterday, listing the Green Movement’s demands: the release of the opposition leaders, freedom of assembly and unhindered protests, the release of all political prisoners, freedom of the press and an end to censorship, an end to security and police rule in the country and, finally, open and legitimate elections.
The statement emphasizes that the two days of protest on February 14 and February 20 have established that the Green Movement is still very much alive, despite the regime claiming the contrary.
The Coordination Council warns that the peaceful nature of the protests should not be interpreted as weakness, and that further oppression will only lead to a greater rift between the people and the government.
In addition, the statement adds people who had doubted the “anti-religious and immoral nature of the government” prior to recent events are now refusing to collaborate further with the state.
source: Radio Zamaneh
از آغاز جنبش سبز مفهوم خیابان دوباره شخصیت سیاسی پیدا کرده است. نسل من با مفهوم خیابان بخوبی آشنا ست و ارزش آن را در انقلاب می شناسد. انقلاب 57 انقلابی بود که در خیابان اتفاق افتاد. اما در این سالهایی که از آن دوره می گذرد کمتر مطالعه ای در باره خیابان انجام شده است. کارهایی هم که انجام شد عمدتا بر دیوارهای خیابانهای انقلاب تکیه داشت که رسانه انقلاب بود.
نسل جدید اما با مفهوم تازه ای از خیابان آشنا شده است. و البته با مفاهیم تازه ای در رسانه های جنبشی که در آن شرکت دارد.
نسل خیابان، نسل شهر
خیابان اکنون خود به رسانه تبدیل شده است. دیوارها آن نقش قدیم را وانهاده اند. یا آن را با دهها روش رسانه ای دیگر از اسکناس و وبلاگ تا فیسبوک شریک شده اند. خیابان مقام تازه ای پیدا کرده است. یکی از دلایل شاخص شدن مطالعه در باره خیابان هم احتمالا همین مقام تازه است و البته تحولاتی که در دانش نسل جدید پدید امده است که خیابان در پرتو آن به یک موضوع مطالعه تبدیل شده است. نسل من و نسل صاحب اتوریته در دوره من از خیابان چندان خبر نداشت. با کمی دستکاری بیشتر با بیابان آشنا بود و با کوه. انقلاب در کوه انجام می شد یا دست کم تمرین می شد. جنگل طنین انقلابی داشت. هم به سابقه میرزا کوچک خان و هم به لاحقه سیاهکل. کوه جای انقلابیون بود. همه ما کوه می رفتیم تا برای انقلاب آماده شویم. ترانه مشهور مرا ببوس از کوهستان سخن می گفت (که برفروزم آتش در کوهستانها) و قصه اش در فضایی غیرشهری تصویر می شد. چنانکه شعرهای انقلابی شاملو در هوای تازه اش چنین خصلتی دارد (بیابان را سراسر مه گرفته است سگان قریه خاموش اند). از نظر معناشناسی و ربط های مفاهیم با مساله انقلاب در واقع اندیشه انقلاب آمیخته با روستا/قریه بود. انقلاب مقدس انقلابی دهقانی بود یا حداکثر کارگری. هنوز انقلاب شهرنشینان نبود. با ترور و قهر انقلابی سر و کار داشت و جنگ مسلحانه که رهایی بخش پنداشته می شد. خیابان با شعر فروغ بود که وارد دنیای ما شد. شاعری که به تمام معنا شهری بود.
خیابان محل اعتراض شهرنشینان است. انقلاب هم دیگر نیست. جنبش است. جنبش خواست هایی دارد که آن را از روشهای شهریانه (مدنی) پی می گیرد. با قهر انقلابی بیگانه است. هنوز هستند کسانی که قهر انقلابی را تجویز می کنند. اما بیشتر از نوستالژی خود به یک انقلابی نسل قدیم یا پیش-از-شهری پرده بر می دارند.
من در این جستار با مطالعه منابع تصادفی از روایتهای اعتراضات روز 25 بهمن، که در گوگل خوان منعکس می شد، تلاش می کنم ببینم خیابان تا کجا در این روایتها نقش بازی می کند و معنای اجتماعی-جنبشی آن چیست. ارائه یک پایه مشترک برای توصیف معناشناختی خیابان که در تجربه میلیونها نفر نقش بازی می کند کار آسانی نیست. حتما دهها برش در این موضوع می توان زد. ایده اصلی من اما این است که جنبش یعنی بازپس گرفتن دوباره خیابان از دولتی که بر آن تسلط دارد و شهروندان را از اعتراض در آن باز می دارد. بعلاوه، پیاده رو در کنار خیابان اهمیتی پیدا کرده است که خاص ایران است. وضعیتی که از نگاه من توضیح دهنده رابطه دولت با ملت (یا نیمه معترض آن) است.
خیابان مکان اعتراض
اعتراض در خیابان اتفاق می افتد. در نسل من راهپیمایی های بزرگ بود که انقلاب را ساخت. درست برعکس آنچه انقلابیون فکر می کردند بدون نیاز به جنگ طولانی رهایی بخش. این خود خصیصه مهمی است که من تنها به این بخش از آن اکنون اشاره می کنم که به جنبش سبز هم مربوط است: رهبری طبقه متوسط شهری. چیزی که در آن دوره محاسبات و بهتر بگوییم دگم های انقلابیون را به هم زد امروز هم محاسبه و دگم های حاکمیت را به هم می زند.
مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است
در آغاز جنبش، راهپیمایی های بزرگی اتفاق افتاد که مهمترین آن راهپیمایی 25 خرداد بود. بعد از سالهای انقلاب این اولین بار بود که چنین جمعیتی به خیابان می آمد تا خواستی سیاسی را مطرح کند. در واقع جنبش با راهپیمایی شروع شد. با مردمی کردن خیابان.
اعتراض ها در ایران معمولا برای رسیدن به یک خیابان یا میدان اتفاق می افتد نه برای ماندن در آن میدان – بر خلاف تحریر در قاهره. مدل مسلط هم این است که اعتراض در خیابانهای مرکزی شهر صورت می گیرد. عامل «حرکت» در این اعتراض ها محوری است:
– مسیر پرمعنا و نمادین خیابان انقلاب تا خیابان و میدان آزادی، امروز در میدان انقلاب به بنبست رسیده بود. هزاران هزار مامور موتورسوار و باتوم به دست، میدان انقلاب اسلامی را اشغال کرده بودند تا از راهی شدن سیل جمعیت به سمت آزادی جلوگیری کنند./ کلمه
مردم می خواهند به خیابان بروند تا با دولت سخن بگویند. این همان خصلت رسانه ای خیابان است. اما همزمان دولت نیز برای خیابان اهمیت فوق العاده قائل است. خیابان از نظر دولت جای نظمی است که برقراری آن و مدیریت آن با دولت است. این نظم برای اداره امور به دلخواه دولت مهم است. اما مردم طور دیگری به خیابان نگاه می کنند. اعتبار خیابان به مردم است. خیابان را مردم خیابان می کنند. خیابان ولی عصر بدون مردم چه می تواند باشد؟ و چون این مردم اند که خیابان را جان می بخشند خیابان پر از خاطره است. خیابان با همین خاطره ها ست که می ماند و ماندگار می شود و وارد ادبیات و شعر و تاریخ می شود.
خاطره های مردم در نظام های دموکراتیک خاطره های دولت هم هست. این همان مدل مطلوب از رابطه دولت و ملت است. نوعی سازگاری و تفاهم و داشتن خاطرات مشترک بر اساس مکان های مشترک. اما وقتی نیست جدالی بین مردم و دولت پیدا می شود. دولت می خواهد در خاطره مردم تصرف کند. اگر بتواند آن را از خود کند. دولت حق ندارد خاطره ها را پاک کند یا بدزدد یا کم و زیاد کند. اما می کند. دولت خودکامه و خودمحور تلاش می کند از رنگ دلخواه مردم کم کند و بر رنگ خودخواه خویش بیفزاید. خیابان را پر از نمادها و تابلوها و پلاکاردها و آویزه های دیگر می کند تا سیطره او و گفتار او را به رخ بکشد. این که در راهپیمایی ها صورت رهبران به زیر کشیده می شود اعتراضی به زیاده خواهی و خودخواهی دولت است. دولتی که جای ملت نشسته است. خیابان را از خود کرده است.
اراده به تصرف خیابان
خیابان مکان اعتراض است. اما این اعتراض ها در تنش با دولتی که از حضور مردم هراسان است شهری و مدنی نمی ماند و ناچار، آن تنش پنهان آشکار می شود:
- در خیابان ولیعصر و خیابان رشت کنار دانشگاه هنر نیروهای لباس شخصی با مردم درگیر شدند و مردم با صورتهای خونین به شعارهای مرگ بر دیکتاتور سر می دهند./ کلمه
آنچه در ایران تازگی دارد این است که دولت با خشونت از خیابان دفاع می کند و مردم را به پیاده رو می راند. در یک نگاه نشانه شناختی پیاده رو حاشیه ای است بر متن خیابان. دولت متن است. مردم در حاشیه اند. مردمی که می خواهند دوباره به متن بیایند:
- آنچه امروز از خشونت و وحشیگری در خیابانها گذشت تازگی نداشت اما حالا که دوباره خیابان را تسخیر کردیم باید در مقابل این خشونت ساکت نمانیم./ میخک
دولت به خیابان به صورت استراتژیک می نگرد و امکانات برخورد منظم با اخلال کنندگان سلطه خود را هم دارد. هدف دولت زمینگیر کردن شما برای بازداشتن شما از تصرف حوزه ای است که او برای خود تعریف کرده است:
- این قدر پشت سر هم شلیک شد که دوستم یکهو نشست روی زمین سرش رو گرفت توی دستهاش. دیگه جلوی پاهامون رو نمیدیدیم. سرفه امون نمیداد. من مرگ رو جلوی چشمم دیدم. یک لحظه که دیگه نتونستم ادامه بدم و نشستم روی آسفالت خیابون و بالا آوردم، مرگ رو دیدم جلوی چشمم. نفسم در نمیاومد. یکهو از آسمون انگار نازل شد. حسابدار دفترمون. روزنامه آتیش زد. گرفت جلوی صورتمون. هوشیار شدم کمی. سیگار از جیبم در آوردم. کشون کشون رفتم سمت دیوار سر نواب. دیدم مردم ریختهان روی زمین. همه از حال رفته. یه عده گریه میکردن./ مریم
و اگر زمین گیر نشدی زمین کش می شوی:
- تو پیاده رو سرچاراه ولیعصر یکی رو رو زمین میکشوندن و میزدن. زنه داد میزد ولش کنین عوضیا./ نس (نسرین یا نسترن)
برخی معتقدند که مردم هم برای بازپس گیری خیابان باید استراتژی داشته باشند:
- جنبش سبز همچنان از کمبود استراتژیستهای خیابانی – یعنی کسانی که با دانش و تجربه ویژهشان بتوانند شرایط را تحلیل و برای هر موقعیتی راهکارهای شفاف عملی ارائه دهند- ضربه میخورد. / محمود فرجامی
اما می توان گفت مردم به گفتمان (مثلا عدم خشونت) نیاز دارند اما بجز یک استراتژی کلان که تصرف خیابان است به استراتژی دیگری نیاز ندارند چون شبکه و سازماندهی منسجم دولت را هم ندارند تا استراتژی معینی را اعمال کنند. در عمل ابتکارهای فردی و جسارت های حاضران در صحنه است که تعیین مسیر می کند. ابتکارهایی که در هزارتوی خیابانها جاری می شود و در میان صدها گروه کوچک و بزرگ پراکنده است. در واقع دولت بیهوده می کوشد خیابان را به مکان عرض اندام خود تبدیل کند. این نبردی است که پیشاپیش در آن شکست خورده است. هیچ دولتی به اندازه مردم یک کشور وسیع نیست. عملا مردم اند که بر خیابان مسلط اند. کافی است از این تسلط فراگیر خود استفاده کنند.
از یک نگاه دیگر، باید گفت دولت بر خیابانهای اصلی مسلط است و هر قدر خیابان باریکتر و فرعی تر و یکطرفه باشد تسلط اش بر آن شکسته می شود (خیابان نواب نسبت به خیابانهای هم تقاطع با آن مثلا هاشمی). در عمل هم حداکثر می تواند همین خیابانهای اصلی را پر کند یا در آن قدرت نمایی کند. کاری که مثلا در مقابله با اعتراضات اول اسفند کرد.
خیابان هر قدر کوچکتر خودمانی تر می شود. کوچه می شود. پیاده رو می شود. آرام است. محل تظاهرات هم نیست. محل فرار از درگیری است:
- چند بار در کوچه پس کوچه های ستارخان افرادی ازجلوی درخونه شون با مهربونی بهمون تعارف کردن بریم تو.. / زیتون
- مردم پیچیدند توی کوچههای فرعی اطراف. پسری که چشمهایش پر از اشک بود و معلوم بود کتک خورده، فریاد زد: «کسی سیگار داره؟ سرم ترکید.» دو تا دختر برگشتند سمت پسر و برایش سیگار روشن کردند./ عطا
- تو خیابان بهبودی ما پشت یه ماشینی تو یه کوچهی بنبست قایم شده بودیم، بعد یه خانومی از پشت آیفون گفت بیاین تو خطرناکه، ما هم رفتیم تو خونه.. خانومه با یه پارچ و لیوان منتظرمون بود و لبخند میزد و خسته نباشید میگفت و دستتون درد نکنه که اومدید بیرون و اینا. / جادی
حاشیه روی رندانه
خیابان در جنبش سبز قلعه ای است که باید تصرف کرد. قلعه ای که بر آن نگهبانان بسیار گماشته شده است. رفتن به خیابان آسان نیست. بنابرین مفهوم تازه ای روییده است که اعتراض در پیاده روها ست. در واقع، پیاده رو وسیعتر از خیابان شده است. جای خیابان را گرفته است. این یک مفهوم کلیدی در فهم سپهر سیاسی امروز در ایران است.
وقتی معانی سرراست با مانع روبرو شوند معناها عوض می شود. نقشها عوض می شود. کلمات همان معنایی را ندارند که پیشتر داشته اند. حامل معانی تازه ای می شوند. بنابرین وقتی خیابان به روی مردم بسته باشد پیاده رو نقش و معنای تازه ای پیاده می کند: جایی برای تظاهرات. بنابرین در ایران قدم زدن در پیاده رو می تواند به معنای مخالفت با حکومت باشد:
- به محل ِ تظاهرات که رسیدم کسی را ندیدم؛ فقط یک صف در پیاده رو تشکیل شده بود که امیدها را زنده نگه می داشت. / انگشت
- از وصال که پایین میرفتیم، بیشتر مردم تندتند میآمدند سمت بالا. معلوم بود آن پایین یک خبرهایی شده. پیادهرو در هر دو طرف پر آدم بود و همه هم میدانستند برای چه آمدهاند./ عطا
- جمعیت بسیار بسیار زیادی، تو پیاده رو به سمت انقلاب میرفتن، با سکوت. طوری که همه رو یاد ۲۵ خرداد میانداخت. / اردشیر
- تجمع مردم در خیابان انقلاب، حوالی نواب در پیادهروهای این خیابان به صورت فشرده مشاهده میشود، نیروهای انتظامی سعی در متفرق کردن شان دارد. / کلمه
- از فردوسی به سمت انقلاب دوتا پیاده رو پر پر بود از آدم.خیلی زیاد بودیم خیلی بیشتر از اونی که توقع می بود.توی خیابونای متصل هم یه عالمه آدم بودن که بهت لبخند می زدن./ سمیه
- با دوتا از بچه ها از قبل قرار گذاشته بودم. سه نفری راسته کتابفروشی ها را بالا و پایین می رفتیم. جمعیت خیلی زیاد بود. خیلی بیشتر از تصور ما. فکر نمی کردیم این همه آدم بیایند. توی چشم مردم نگاه می کردم. انگار با هر نگاهی که در هم گره می خورد قوت قلب آدم بیشتر می شد./ بانوی معترض به نقل از علی علیزاده
- کلا تو پیاده روها پر از مردم بود و جمعیت (با وجود اینهمه خشونت) خیلی امیدوار کننده بود. این دفعه حتی به مردمی که برای تجمع نیومده بودن و داشتن سوار اتوبوس میشدن هم رحم نمیکردن و همه رو میزدن. / بامدادی
به این ترتیب، راهپیمایی در خیابان به پیاده روی در پیاده روها تبدیل می شود. طنزی که در این موضوع هست واگوی بسیاری چیزها در رابطه ناموزون و ناهموار دولت-ملت است. اما وضعیت دقیقا همین است: پیاده رو حاشیه امن است. می توان در تظاهرات شرکت کرد بی آنکه از قالب شهروند رهگذر به صورت شهروند مجرم و ضدانقلاب در امده باشی. پیاده روی برای رفتن به خیابان معنای تازه ای از محافظه کاری ایرانی و در عین حال رندی ایرانی است. رندی به تعبیر دقیق حافظ یعنی: «مست است و در حق او کس این گمان ندارد». ایرانی پشت این سپر امنیت خود را حفظ می کند؛ «ما که کاری نکردیم اومدیم قدم بزنیم»:
- راه فراری نبود. پریدم کنار خیابان. یک سرباز نیروی انتظامی کنارم ایستاده بود. زنی چادری حدود شصت ساله بغلم کرد. سرم را روی شانه اش گذاشته بودم و از گوشه چشم گاردی ها را می دیدم که با باتوم هایشان به طرف مان می آیند. صدای زن از هر صدایی بلندتر به گوشم می رسید: «نترس دخترم. ما که کاری نکردیم. ما اومدیم راه بریم.»/ بانو
اما حکومت مراقب است. مراقب است تا مردم از حاشیه خود به خیابان عبور نکنند:
- همه باطوم دارند الان، و بی اغراق در مناطق اصلی – چهار راه ولیعصر تا انقلاب – تقریبا به تعداد راهپیمایان در امتداد پیاده روها هستند، از برادران بسیج و پلیس ضد شورش و نیروی انتظامی و لباس شخصی … ولی درود بر مردم که با همه اینها آمده اند، صدها هزار در پیاده روهای اطراف مناطق مذکور راه می روند، آرام و سبز ولی محکم و امیدوار !/ داریوش
- خشمم آمده بود روی خشم؛ از این که هیچ کار نمیتوانستیم بکنیم. فقط میتوانستیم مثل عابر معمولی توی پیادهرو راه برویم، از کنار ردیف سربازها که زیر نظرمان داشتند. حتی نمیگذاشتند بایستیم یک جا که بخواهیم جمع شویم و گروه شویم و کاری بکنیم. از این که سربازه به خودش جرئت میداد با لحن تحقیرآمیز با من صحبت کند و من حق اعتراض نداشتم./ چمدان
از نظر دولت، در خیابان امنیت نیست. لازم باشد هم به همه نشان می دهد که امنیت نیست! پیاده ها را چه به خیابان؟ پیاده ها باید راه بروند. خیابان برای کسانی است که سوارند.
اما در عملی کردن اعتراض چاره ای از گذر کردن به خیابان نیست. همین که تعداد کافی بود روحیه بالا می رود. دیگر پیادگان باکی از اینکه نشان دهند به تجمع می روند ندارند:
- مردم مخفی نمیکنن که دارن میرن تجمع. قیافهها و تیپا تابلو اه و شعار میدن و وی نشون میدن. / بهمن
پس پیاده رو تمرین است. گرم شدن است. یارگیری است. خیابان میدان بازی است. وقتی در پیاده رو گرم شدی خیابان را اشغال می کنی:
- طرفای نواب بودیم ، یواش یواش شلوغ شد ولی همه ساکت بودن … صدامو انداختم تو گلوم تا اونجا که تونستم عربده زدم ، شعار ندادم ، فقط عربده کشیدم … ملتو انگار برق گرف ، شروع کردن شعار دادن … می خندیدم ، جدی خوشحال بودم .. بزن بزن شروع شد. شروع کردیم سنگ پرت کردن ، نذاشتیم بخوریم بعد شروع کنیم. / میامی
و بعد دیگر مستقیم به دل خیابان می زنی:
- از سر حافظ تا چهاراه کالج بسته بود با موتوری اومدم. یارو می گفت امروز اکثر مسافراش دختر بودن. همه شونم می گفتن منو ببر وسط ماجرا! می گفت بخاطرشون دو بار باتوم خوردم! / محمد
حالا پیاده رو و امتدادهایش همگی وارد بازی می شوند و پل عابر پیاده هم می شود دیده بان:
- رفتم بالای پله های عابر و از آنجا سعی کردم در میان خیل جمعیت بچه ها را پیدا کنم./ بانو
حاشیه و متن
پیاده ها در حاشیه اند. خیابان متن است. مردم باید بتوانند به اختیار در پیاده رو یا در متن باشند. اما خیابان قرق است. حق ورود به خیابان با حکومت است و تنها برای کسانی که با حکومت اند این حق به رسمیت شناخته می شود. آنها جزو متن محسوب می شوند. اگر جزو متن باشی می توانی خیابان را به آسانی به پیاده رو یا مسجد و خانه و هر چه دلت خواست تبدیل کنی. زیرا مثل خود دولت فعال ما یشاء هستی:
- وسط خیابان انقلاب هفت هشت تا بسیجی داشتند نماز می خواندند. بهمن گفت نمازتان به کمرتان بخورد./ بانو
در میدان تحریر قاهره و در میدان لولو بحرین مردم میدان را به خانه تبدیل کردند. آنجا اصلا می خوابیدند. غذا می خوردند. این نشانه بازپس گرفتن عرصه عمومی از دولت است. در ایران هنوز این اتفاق نیفتاده است.
خیابان در ایران عرصه عموم نیست. حوزه اختصاصی و قانون دولت است. پیاده رو قانون مردم است. اینجا جای مردم است. آنجا جای دولت. دولت خیابان را با پلیس و نیروی ضدشورش پاسبانی می کند. حتی وقتی تقاطع باشد نیروی دولت هست:
- مسئله گذشتن از سر خیابان های فرعی بود. آنجا که گاردی ها و بسیجی ها ایستاده بودند. خطر حمله در چنین نقطه هایی از هر کجا بیشتر بود. هر خیابان را که رد می کردیم نفسی به راحتی می کشیدیم./ بانو
- گله به گله آتش روشن کردیم. گاردی ها سر چهارراه ایستاده بودند و جرات جلو آمدن نداشتند./ بانو
- سر چهار راه ولی عصر راهو بسته بودن. بعضیا چک و چونه می زدن بلکه راهو باز کنن./ سمیه
راه خیابان بسته است. پیاده روها آزاد است. و اختیارش دست مغازه دارها ست و خانه دارها. دولت را پلیس پاسبانی می کند. مردم را مردم:
- یه مغازه دار که با ما مثلا تو صف تاکسی ایستاده بود بردش تو مغازه گفت خواهر فکر کن مغازه خودته. / زیتون
- من و دو دوستم پریدیم توی یک کتابفروشی. مغازه دار بلافاصله کرکره را پایین کشید. حدود بیست نفری بودیم که به مغازه پناه آورده بودیم./ بانو
- یک دفعه حمله شدت گرفت فرار کردیم و از زیر کرکره های مغازه ای پریدیم تو. بستنی فروشی بود. پنج شش نفری بودیم. آب خوردیم و حرف زدیم. بستنی فروش گفت گاز که بیاد تو نمیشه تو مغازه نفس کشید. و از ماجراهای پارسال گفت./ بانو
- هنوز ده قدم نرفته بودیم که بسیجی ها و گاردی ها از سر خیابان حمله کردند. پا گذاشتیم به فرار این بار در خانه دیگری باز بود. پریدیم توی خانه. این دفعه صاحب خانه گفت کسی بالا نره. همه برن تو پارکینگ./ بانو
در نظام پیاده رو، هر کسی بخشی از پیاده رو را دارد که به آن مشرف است. دولت همه خیابان را دارد. اما پیاده رو دموکراتیک تر تقسیم شده است. رفتار مردم نیز با هم دموکراتیک است. انسانی است:
- زنی توی جوب افتاده بود و نمی توانست نفس بکشد. تند تند سیگار را در صورتش فوت می کردم. یک زن چادری از آنهایی که پوست سفیدی دارند و از شدت هیجان صورتشان سرخ سرخ می شود داشت تند تند سنگ جمع می کرد بهمن گفت خانم خسته نباشی. من گفتم دمتون گرم واقعا. گفت به امید آزادی./ بانو
- پشت سر هم گاز اشک آور می زدند. مردم تندتند سیگار روشن می کردند و توی صورت هم فوت می کردند./ بانو
اما دولت به حریم خودش هم قائل نیست. پیاده روها را هم می خواهد تصرف کند. آدمهای خودش را وارد پیاده رو می کند تا حاشیه را وقتی لازم است خفه کند. گویی چیزی جز دولت وجود ندارد:
- حدود ده بیست نفر بسیجی در جهت مخالف ما در پیاده رو شروع کردند به شعار دادن. ما همه سکوت بودیم. از ته حلق فریاد می زدند: « این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده» / بانو
لازم باشد تعریف حوزه پیاده رو و امکانات آن مثل تلفن عمومی را هم عوض می کند:
- نیروهای گارد شورش از تماس مردم با تلفن های عمومی نیز تا حد امکان در این مسیر خودداری می کنند و کسانی را که به طرف باجه های تلفن های عمومی می روند، مورد ضرب و شتم قرار می دهند./ کلمه
بودن در پیاده رو نجات از تهاجم دولت است. گاهی پیاده نمایی هم نجات بخش می شود و آن در جایی است که هنوز ادامه پیاده رو دانسته شود مثلا ایستگاه اتوبوس و صف تاکسی:
- یه گروه رعب و وحشت که متشکل بود از بیشتر از صد موتور دوترکه نشین که نفر پشتی اسلحه به دست ایستاده بود اومدن رد شدن. ما همه الکی یه صف تاکسی درست کردیم که مثلا منتظر تاکسی هستیم./ زیتون
ولی اگر دولت به پیاده روها حمله کند ادامه آنها نیز امن نیست:
- این دفعه حتی به مردمی که برای تجمع نیومده بودن و داشتن سوار اتوبوس میشدن هم رحم نمیکردن و همه رو میزدن./ بامدادی
پیاده رو و دنباله های آن سهل است، از نگاه تهاجمی دولت حتی خانه هم امن نیست وقتی امتداد خیابان و پیاده رو شده باشد:
- مدیر ساختمان به راهپله آمد. به همسایه که در را برای مردم باز کرده بود گفت اشکال ندارد مردم را پناه بدهی اما مراقب باش. در را قفل کن. گفت: سال ِ گذشته مردم را پناه دادیم. مامورها دیدند. به خانه ریختند. درها را شکستند. شیشهها و لامپها را شکستند. / علیرضا روشن
اما این نبرد فقط صورت ظاهر است. قدرت دولت در ظاهر باقی می ماند. زیرا وقتی دولت در خیابان ظاهر نباشد مردم همان مردم پیاده روها هستند:
- مردم توی ماشین هایشان نگاهمان می کردند. دستشان را گذاشته بودند روی بوق و تشویقمان می کردند. / بانو
- خانوم چهل و خوردهای ساله یه مرگ بر دیکتاتور مشتی گفت که همه همراهیش کردن … یکی از اون ور داد زد بگیرینش … اون زنه است … پالتوی شیری تنشه … اینو که گفت چند نفر حمله کردن این طرف … خانوم چهل و خورده ساله رو بین خودمون قایمش کردیم ولی این جوری که داشتن میاومدن، حتمن میگرفتنش … یهو در ماشین عروس باز شد … عروس روبان سفیدو از رو صورتش زد کنار … داد زد مامان مامان بیا ما اینجائیم … اولش یه کم جا خوردیم ولی فهمیدم منظورش چیه … با هزار زحمت خانوم چهل و خوردهای ساله رو از پشتمون رد کردیم رفت نشست تو ماشین عروس./ محمد
حتی وقتی خطر هست و مامور دولت هم هست:
- میدون فردوسی پر مامور و آدم و ماشین. تو اتوبوسا پر آدم. مردا میگفتن یا حسین. زنا میگفتن میرحسین. این اتوبوس میگفت الله اکبر. اون یکی جواب میداد. چهارراه ولیعصر پر پر مامور. / بهمن
در شرایط سخت و یا برای آدمهایی که پیاده رو را هم امن ندانند ناچار پشت بام امن ترین جا ست:
- اگه بخوای یواشکی عکس بگیری باید بیخیال تظاهرات بشی و بری یه گوشه قایم شی یا بری بالا پشت بوم. / زیتون
و اگر در پشت بام هم خطر دیده شدن باشد هیچ جا پشت پنجره نمی شود. اینجا جای کسانی است که برای رفتن به خیابان در تردید اند. یا اصلا در خطر اند. در بسیاری از ویدئوهایی که خیابانی پر از زد و خورد را نشان می دهد کسی که صحنه را ضبط کرده و پیام را منتقل می کند پشت پنجره ای موضع گرفته است یا روی بالکنی پشت بامی. دولت همه جا زیر چشم مردم است. بخواهد یا نخواهد.
گاهی هم حضور در خانه و خیابان نشانه نوعی تقسیم کار است:
- مردم سرشان را از خانه هایشان بیرون آورده بودند و نگاه می کردند. داد زدیم روزنامه کاغذ بندازید پایین. انداختند و آتشهای ما شعله ور تر شد. / بانو
مفهوم «مردم در پیاده رو» معنای تام و تمام سیاست در ایران است. مردم هستند که در حاشیه باشند. قدرت حقیقی نیستند. زینتی اند. وقتی می خواهی باید به صحنه بیایند. وقتی تو نخواهی به صحنه آمدند باید سرکوب شوند. به حاشیه ای رانده شوند که جای آنها ست. اکنون نزاع بزرگ بین درآمدن از این حاشیه است با قدرتی که به جای مردم در متن مستقر شده است. داستان جنبش سبز داستان اعتراض به حاشیه دیدن مردم و خود-متن-بینی دولت است. اعتراض ها بخوبی نشان می دهد که سیاست ایرانی اکنون در پیاده رو اصلاح شده است. باید خیابان را هم اصلاح کرد. انسانی کرد. دموکراتیک کرد. پیاده رو ادامه مردم است. مردمی که اگر در حاشیه باشند هم می خواهند اطمینان داشته باشند که متن هم از آنها ست.
————————————
* این نوشته را مخلوق دوست نادیده و نویسنده وبلاگی به همین نام خواند و نظراتش به اصلاح آن کمک کرد. مخلوق یکی از بهترین راویان پیگیر تظاهرات سبزها در دو سال گذشته بوده است. در میان متن های مختلفی که در نوشتن این جستار از آن بهره برده ام متنی که با نام «سیاست قدم زدن زنانه در خیابان» در دست داشتم بیشتر از همه مورد ارجاع قرار گرفت و از نویسنده ناشناس اش (بانو) و علی علیزاده که آن را همخوان کرده بود، سپاسگزارم. این جستار را به همه راویان و شاهدان عینی تظاهرات 25 بهمن تقدیم می کنم که تاریخ یک روز مهم از جنبش سبز را ثبت کردند.
Feb. 21, 2011
The reformist era in Iran, in the original sense envisioned by the followers of Khatami since 1997, has come to an end, even though it might take some time to realize what has happened. The ideals of how to achieve reforms are changing, and moving more so than ever away from the state into society. The idea to effect change through elections, i.e. through the legal procedures made possible by the normal functioning of the state, was essential to the rise of the Green Movement. When people's votes were stolen, they protested and chanted ‘Where is my vote?’, meaning that they were ready and willing to achieve reform through legal means. Today, with Mousavi imprisoned in his own house, and continuous death threats aimed at him and Karroubi in the highest echelons of the Islamic Republic, let alone the continuous and massive crackdown on dissent, a too legalistic understanding of achieving change in Iran does not make much practical sense. Rather than effecting change through pragmatic cooperation with the state, resistance to the state has become the only alternative, and the word revolution is making a comeback. Hannah Arendt offers an understanding of civil disobedience, and revolutionary civil disobedience, that is useful for interpreting the Iranian case today.
Iranian protesters asking Ahmadinejad ‘Are we dirt and dust?’
The public character of civil disobedience
Arendt's essay ‘Civil Disobedience’, written in the context of the civil rights movement in the USA and the Vietnam War, made me realize that the Green Movement is not based on a plurality of conscientious objectors. The conscientious objector is the one who, because of private moral beliefs, cannot continue to do something. He is the Basij militia member who cannot stand the torture of fellow citizens, and cannot live with himself if he obeys orders and group pressure. He feels that his being Islamic means that it is the higher law of God that he should choose to obey rather than his peers. The rules of conscience are, as Arendt says, entirely negative. They don't tell the Basij member what to do, but what he should refrain from doing. "Don't do wrong, for then you will have to live together with a wrongdoer" (CR: 63).
The Green protestors' situation is very different. They did not suffer from their conscience, but simply demanded that which was taken from them. As civil disobedients, they do not exist as single objecting individuals. Their subjectivity was created when they joined each other in protest: "… the situation of the civil disobedient bears no analogy to either [a conscientious objector or a single individual] for the simple reason that he never exists as a single individual; he can function and survive only as a member of a group" (CR: 55). What defines them is not each person’s personal moral reasons for joining the Green Movement but their agreement with each other, their action in concert, their capability to unite "into one channel the efforts of divergent minds" (Tocqueville, quoted by Arendt in CR: 98). Arendt does not mean to say that what happens in someone's mind is irrelevant, but that it can only become politically significant when joined with others. That's why Socrates and Thoreau, two famous examples of individual civil disobedience, are ultimately not clear examples of what she means with the civil disobedient. The civil disobedient's opinion is public and depends on enough other individuals to be persuaded as well.
The normal channels of change no longer function
Public opinion can be vague and so Arendt warns for research into public opinion as a technique of evasion (CR: 73). After the elections, so-called objective social scientists concluded that Ahmadinejad could have very well won the elections, based on a ridiculous research where only one thousand individuals were called, after the elections, and asked who they voted for (WorldPublicOpinion.org, telephone survey of Iran, August 27 – September 10, 2009). In the context of Iran, such a research means nothing compared to the reality of street violence and the millions who decided to protest. There is no doubt that there is a divide in the country between supporters of Ahmadinejad and those who want reform, but doing statistical research in this situation completely misses the point. "Civil disobedience [comparable to the situation of the Green Movement] arises when a significant number of citizens have become convinced either that the normal channels of change no longer function, and grievances will not be heard or acted upon…" (CR: 74). Working through these normal channels of change was the reformist strategy of pragmatic cooperation with the state, but after the intensification of state violence since the disputed elections and the unwillingness of the state to budge at all, it has become clear that the reformist era has not only come to an end, but that it has been killed.
It has become clear that the reformist era has not only come to an end, but that it has been killed
Claiming that the protestors did not technically win the election assists the Iranian regime in criminalizing them and prevents the need for strong moral support. In one of his notorious speeches, Ahmadinejad called the Green Movement protestors "khas va khashak," dirt and dust. What a difference with Ghandi's interpretation of dust! When people decided to engage in peaceful protests, anger, one of the most natural political emotions, was transformed into something else, what Ghandi called ‘ahimsa’ or nonviolence. The world of Ahmadinejad crushed the dust under its feet, but the people were so modest that they could be crushed by the dust itself (Ghandi: xxviii). But the excessive degree of Ahmadinejad's contempt has infuriated the multitude more and more. In many gatherings, extending beyond Iran itself, a frequently heard chant was "You are dirt and dust! You are the one who is worse than trash!" and even occasionally "We are not dirt, we are the light … We are the people". At best, from the perspective of the regime, the protestors are criminals that should be arrested. At worst, they are "muhareb," enemies of God who may be put to death or worse. Of course, any attempt to confuse one or a few criminals with large groups of resisting citizens betrays ill will. Hannah Arendt's example of such ill will is an American Vice President's reference to disobedient and dissenting citizens as "… 'vultures' … and 'parasites' [whom] we can afford to separate … from our society with no more regret than we should feel over discarding rotten apples from a barrel" (CR: 75). The rhetoric of Ahmadinejad is to equate criminal with civil disobedience. This strategy however was not successful at all because the whole world has seen the open defiance of the disobedient citizens, in contrast to the actions of criminals who must avoid the public eye. Criminals try to get away with something for their own personal sake, but these people acted not just for themselves but also for each other. Arendt is very much annoyed by the accusation of conspiracy, the main accusation repeated in Iran's show trials, "since conspiracy requires not only "breathing together" but secrecy, and civil disobedience occurs in public."
Civil disobedience or revolution?
Arendt complicates the definition of civil disobedience by explaining that it is not so easy to distinguish a civil disobedient from a revolutionary in the same way that we can easily distinguish a criminal from a civil disobedient. Now that one of the important chants has become "Ben-Ali, Mubarak, now it's your turn Seyed Ali [Khamenei]", it has become even harder to distinguish the civil disobedient from the revolutionary. Even though civil disobedience is characterized by non-violence, the civil disobedient can turn into a revolutionary. If he uses violence, rather than the power that is generated through actions in concert, then we can call the revolutionary a rebel, which is not what Arendt has in mind as true civil disobedience. Her example of a revolutionary civil disobedient is Ghandi (CR: 77). In Iran too, the protestors did not start out as revolutionaries. They simply wanted their votes back or their civil rights, those that they already possessed, honored. They did not reject the Islamic Republic, but simply asked for a more fair application of its laws. But when the crackdown began and the violence increased, the protestors rapidly radicalized as well. Now they are not just asking for their votes, but chanting "death to the dictator". State violence is forcing people more and more to the conclusion that resisting the system as a whole is the only way. The election was in the first place not the true cause of the massive uprising of the Green Movement. The crackdown ignited the passions that had been building up for years and some people were already turning into revolutionaries rather than just civil disobedients back in 2009. There were some moments of anarchy: protestors created fires, chanted, ran away from the police, threw rocks at them, etc. Eventually the government's forces succeeded in restoring order. But it has become clear to all that this order is lawless and based on violence: "The net result … is criminalization of the whole governmental apparatus, as we know from totalitarian government" (CR: 80). To what extent the governmental apparatus is criminalized in Iran is hard to tell, but obviously the legitimacy of the regime has been dealt the hardest blow since its existence.
This shows how vague the difference between civil disobedience and revolution, a reformist and a resister, can quickly become in Iran, how quickly dissent is transformed into resistance. Even those who still call themselves reformists, sometimes demand freedoms that, if truly granted, would mean nothing less than a revolution or a radical change. In Iran, there is no such thing as a right to civil disobedience or an effort on the part of the government to institutionalize dissent. Mousavi's attempts to sharply separate reform and revolution, by showing how the regime does not even uphold its own laws, do damage its legitimacy but in the end civil disobedience that would lead to change can only have the character of "extra-legal action", action that transcends the existing laws and regulations and their ordinary, in this case inconsistent, enforcement (CR: 80). In one of his lectures at the New School, a university where Arendt taught philosophy and where she still is very present, Alan Badiou suggested to make a distinction between two types of transformation of the law. The first would be a simple change of the law and the second would be the creation of a new law through an Event. But an Event, in the sense of Badiou, is always extra-legal because it implies the destruction of the old law. Institutionalizing dissent in Iran, not only on paper but also in practice, would mean making the old law disappear so that a new law, i.e. a new order, can appear. But the metaphor of destruction cannot be imagined without violence: "finally destruction is destruction … construction must be primary."
The question is not anymore whether Iran needs a revolution or not, the question is what kind of revolution
This is where Arendt's account of the American Revolution, compared to the French Revolution, becomes more important. The question is not anymore whether Iran needs a revolution or not, the question is what kind of revolution. Hannah Arendt deeply respected America's founding fathers for their tolerance, pragmatism and respect for the plurality of human beings. Where the French Revolution ended in extreme violence, the American Revolution succeeded in laying the foundations for a new, democratic, order, one that has succeeded in continually reforming itself. The death of the reformist era in Iran is giving birth to a new revolutionary consciousness, a mindset that benefits fundamentally from the reformist era's emphasis on the civil rights that play such an important emancipatory function in the United States. There cannot be a return to the original reformist attitude any longer.
References:
Hannah Arendt (1972). Crises of the Republic. Harcourt Brace & Company, San Diego, New York and London.
Hannah Arendt (1963). On Revolution. Penguin Classics (2006, with an introduction by Jonathan Schell), London.
دورهی اصلاحات در ایران، به مفهومی که نخست پیروان خاتمی از سال ۱۹۹۷ مد نظر داشتند، به پایان رسیده است ولو ممکن است مدتی طول بکشد تا بفهمند دقیقاً چه رخ داده است. آرمانهای رسیدن به اصلاحات در حال تغییرند و بسیار پیش از گذشته از دولت فاصله گرفته و به جامعه نزدیکتر میشود. تصور ایجاد تغییر از طریق انتخابات، یعنی از طریق فرایندهای قانونی که کارکرد عادی حکومت آن را میسر میکند، برای سر برآوردن جنبش سبز ضروری بود. مردم وقتی که آراءشان به سرقت رفت، با شعار «رأی من کجاست؟» به اعتراض برخاستند یعنی اینکه آماده بودند و تمایل داشتند که اصلاحات را از روشهای قانونی محقق کنند. اکنون که موسوی در خانهی خود محبوس است، و پیوسته از بالاترین سطوح قدرت در جمهوری اسلامی، او و کروبی را تهدید به مرگ میکنند، چه رسد به سرکوب مستمر و گستردهی معترضان، یک برداشت کاملاً حقوقی و قانونی از محقق شدن تغییر در ایران چندان معنای محصلی ندارد. به جای اعمال تغییر از طریق همکاری عملگرایانه با حکومت، مقاومت در برابر حکومت تبدیل به تنها جایگزین شده است و کلمهی «انقلاب» دوباره دارد به صحنه بر میگردد. هانا آرنت برداشتی از نافرمانی مدنی و نافرمانی مدنی انقلابی ارایه میکند که برای فهم وضعیت امروزی ایران مفید است.
خصلت عمومی نافرمانی مدنی
مقالهی «نافرمانی مدنی» آرنت که در بستر جنبش حقوق مدنی در آمریکا و جریان جنگ ویتنام نوشته شده است مرا به این فکر انداخت که جنبش سبز مبتنی بر تعدد فرمانشکنانِ وجدانی نیست. فرمانشکنِ وجدانی کسی است که به خاطر عقاید اخلاقی شخصی، دیگر نمیتواند کاری را انجام دهد. او عضوی از بسیجی است که نمیتواند شکنجهی هموطناش را تحمل کند و تاب اطاعت از دستورات و فشارهای گروهی را ندارد. یک نفر بسیجی احساس میکند که مسلمان بودناش یعنی اینکه او باید از دستورات الهی تبعیت کند تا از دستورات همقطاراناش. قوانین وجدانی، چنانکه آرنت میگوید، به طور کامل سلبی هستند. این قوانین به یک نفر بسیجی نمیگویند چه کار بکند بلکه به او میگویند از چه کاری باید پرهیز کند. «خطا مکن، چون اگر خطا کنی باید تمام عمرت با یک نفر خطاکار زندگی کنی» (بحران جمهوری: ۶۳).
وضعیت معترضان سبز بسیار متفاوت است. آنها با وجدانشان درگیر نیستند، بلکه تنها همان چیزی را مطالبه میکنند که از آنها سلب شده است. سبزها به مثابهی فرمانشکنان مدنی، در مقام آحادی معترض وجود ندارند. ذهنیّت آنها زمانی ایجاد شده که در اعتراض به هم پیوستند: «… وضعیت نافرمانی مدنی نه قابل قیاس با یک فرمانشکن وجدانی است و نه قابل قیاس با یک فرد واحد است، تنها به این دلیل که فرمانشکن مدنی هرگز به مثابهی یک فرد واحد وجود نداشته است؛ او تنها میتواند در مقام عضو یک گروه عمل کند و ادامهی حیات داشته باشد» (بحران جمهوری: ۵۵). آنچه که آنها را تعریف میکند، دلایل اخلاقی شخصی هر فرد برای پیوستن به جنبش سبز نیست بلکه توافق و همراهیشان با یکدیگر است، عمل کردنشان در کنار هم، و تواناییشان برای اینکه «کوششهای ذهنهای واگرا را متفق کرده» و متحد سازند» (توکویل، نقل شده در بحران جمهوری آرنت: ۹۸). مقصود آرنت این نیست که آنچه در ذهن فرد میگذرد نامربوط است، بلکه میخواهد بگوید که این ذهنیت تنها زمانی میتواند اهمیت سیاسی پیدا کند که با دیگران پیوند بخورد. به این دلیل است که سقراط و ثورو، دو نمونهی مشهور نافرمانی مدنی فردی، نهایتاً مثالهای روشنی از آنچه آرنت از نافرمانی مدنی مد نظر دارد، نیستند. عقیدهی یک فرمانشکنِ مدنی عمومی و علنی است و بستگی به این دارد که تعداد افرادِ کافی دیگری نیز به این عقیده متقاعد شده باشند.
مرگ دورهی اصلاحات در ایران باعث زایش یک آگاهی انقلابی جدید شده است و این بینشی است که از تأکید دورهی اصلاحات بر «حقوق مدنی» که نقش رهاییبخش بسیار مهمی در آمریکا ایفا کرد، سخت بهره میبرد. دیگر بازگشت به رویکرد اصلاحی اولیه میسر نخواهد بود
مجراهای عادی تغییر دیگر عمل نمیکنند
افکار عمومی میتواند مبهم باشد و در نتیجه آرنت هشدار میدهد که پژوهش دربارهی افکار عمومی ممکن است فنی برای طفره رفتن (بحران جمهوری: ۷۳). پس از انتخابات، دانشمندانِ به اصطلاح بیطرف علوم اجتماعی نتیجه گرفتند که احمدینژاد ممکن است به سادگی در انتخابات پیروز شده باشد و مبنای مدعایشان پژوهشی مضحک بود که در آن تنها از هزار نفر پس از انتخابات دعوت کرده بودند و پرسیده بودند که به چه کسی رأی دادهاند (WorldPublicOpinion.org، نظرسنجی تلفنی ایران، ۲۷ آگوست تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۹). در اوضاع و احوال ایران، چنین پژوهشی در برابر واقعیت خشونت خیابانی و میلیونها نفری که تصمیم به اعتراض گرفتند، هیچ معنایی ندارد. هیچ شکی نیست که در کشور میان حامیان احمدینژاد و افرادی که خواهان اصلاحاتاند، شکافی وجود دارد اما انجام تحقیقات آماری در این وضعیت طفره رفتن از اصل مسأله است. «نافرمانی مدنی [قابلمقایسه با وضعیت جنبش سبز] زمانی رخ میدهد که شمار قابلتوجهی از شهروندان متقاعد شده باشند که مجراهای عادی تغییر دیگر جواب نمیدهند و صدای شاکیان شنیده نخواهد شد یا به آن ترتیب اثر داده نخواهد شد…» (بحران جمهوری: ۷۴). کار کردن با همین مجراهای عادی تغییر استراتژی اصلاحطلبان برای همکاری عملگرایانه با حاکمیت بود، اما پس از شدت گرفتن خشونتهای حکومتی پس از انتخابات محل نزاع و عدم تمایل حاکمیت به حتی اندکی کوتاه آمدن، روشن شده است که نه تنها دورهی اصلاحات به پایان آمده است بلکه اصلاحات را کشتهاند.
این ادعا که معترضان عملاً در انتخابات پیروز نشدند، به رژیم ایران کمک میکند که آنها را متهم کند و در تخریب روحیهی آنها سهمی ایفا میکند. احمدینژاد در یکی از سخنرانیهای مشهورش معترضان جنبش سبز را «خس و خاشاک» نامید. چقدر تفاوت است میان این نظر و برداشت گاندی از خاک! وقتی که مردم تصمیم به اعتراض مسالمتآمیز گرفتند، خشم، یکی از طبیعیترین احساسات سیاسی، تبدیل به چیز دیگری شد که گاندی آن را آهیسما یا عدم خشونت مینامد. جهان احمدینژاد خس و خاشاک را زیر پای خود له کرد، اما مردم چندان فروتن و نجیب بودند که آنها را تنها با خاک میشود له کرد (گاندی: ۲۸). اما نفرت فزون از حدی که در احمدینژاد بود به خشم مردم بیشتر از پیش دامن زد. در بسیاری از تجمعاتی که برگزار میشد و به خارج از ایران هم کشیده میشد، این شعار بسیار شنیده شده است که: «آن خس و خاشاک تویی! پستتر از خاک تویی!» و حتی گاهی این شعار شنیده میشد که: «ما خس و خاشاک نیستیم، ما نوریم… ما مردمایم». در بهترین حالت، از نگاه رژیم، معترضان مجرمانی هستند که باید دستگیر شوند. در بدترین حالت، آنها «محارب» و دشمن خدا هستند و باید اعدام شوند یا دچار سرنوشتی بدتر شوند. البته، هر کوششی برای خلط کردن یک یا چند مجرم و جنایتکار با جمع بزرگی از شهروندان معترض پرده از خصومت و سوءنیتی نیز بر میدارد. نمونهای که هانا آرنت از چنین خصومتی به دست میدهد، اشارهای است که معاون رییس جمهور آمریکا به شهروندان معترض و نافرمان میکند و آنها را «…«کرکس»… و «انگل»هایی مینامد که میتوانیم از جامعه جدایشان کنیم و هیچ حسرت و تأسفی هم نداشته باشیم گویی سیبهایی گندیده را از سبد سیبهای سالم جدا کرده باشیم» (بحران جمهوری: ۷۵). لفاظی احمدینژاد نافرمانی مدنی را با جرم یکی میانگارد. اما این استراتژی مطلقاً کارگر نیفتادچون تمام جهان تحدی آشکار شهروندان نافرمان را به چشم دیده بودند و میتوانستند آنها را با اعمال مجرمان و جنایتکارانی که باید از چشم مردم خود را پنهان کنند، مقایسه کنند. مجرمان و جانیان کوشش میکنند که برای منفعت شخصی خودشان راه گریزی پیدا کنند، اما این مردم فقط برای خودشان کار نمیکردند بلکه برای یکدیگر وارد میدان شده بودند. آرنت از تهمت توطئه، که همان اتهامی است که در دادگاههای نمایشی ایران تکرار شد، سخت آزردهخاطر است «چون توطئه نه تنها مستلزم «با هم نفس کشیدن» است بلکه نیازمند نهانکاری نیز هستند در حالی که نافرمانی مدنی در علن و پیش چشم همگان رخ میدهد».
نافرمانی مدنی یا انقلاب؟
آرنت تعریف نافرمانی مدنی را پیچیده میکند و در توضیحاش میگوید که تمیز دادن یک فرمانشکنِ مدنی از یک نفر انقلابی با آن آسانی که میتوان یک نفر مجرم جنایتکار را از نافرمان مدنی تشخیص داد، نیست. حالا که یکی از شعارهای مهم این است که: «مبارک، بن علی، نوبت سید علی» تمیز دادن فرمانشکنِ مدنی از فرمانشکنِ انقلابی دشوارتر هم شده است. هر چند مشخصهی نافرمانی مدنی عدمِ خشونت است، فرمانشکنِ مدنی میتواند تبدیل به یک انقلابی شود. اگر او به جای قدرتی که از طریق اعمال هماهنگ و متفقانه تولید میشود، از خشونت استفاده کند، میتوانیم آن انقلابی را یک نفر شورشی بنامیم و این آن چیزی نیست که آرنت از یک فرمانشکن مدنی واقعی مد نظر دارد. الگوی یک فرمانشکنِ مدنی انقلابی از نظر او گاندی است (بحران جمهوری: ۷۷). در ایران هم معترضان به عنوان انقلابی کارشان را شروع نکردند. آنها تنها میخواستند رأیشان یا حقوق مدنیشان، حقوقی که پیش از این داشتند و پاس میداشتند، را پس بگیرند. آنها دست رد به سینهی جمهوری اسلامی نزده بودند، بلکه تنها خواستار اجرای عادلانهتر قوانین آن شده بودند. اما وقتی که سرکوبها شروع شد و خشونت افزایش یافت، معترضان نیز به سرعت رادیکال شدند. اکنون آنها فقط خواهان رأیشان نیستند، بلکه فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند. خشونت حکومتی بیش از پیش مردم را به سوی این نتیجه سوق میدهد که ایستادگی در برابر تمامیت نظام تنها راهحلِ باقیمانده است. از ابتدای کار، انتخابات سلسلهجنبان اصلی قیام عظیم جنبش سبز نبود. سرکوبها شعله در آرزوهایی زد که سالهای سال روی هم انباشته شده بودند و عدهای پیش از اینکه در سال ۲۰۰۹ فقط فرمانشکنانی مدنی شوند، انقلابی شده بودند. لحظات هرج و مرج هم وجود داشت: معترضان آتش به پا میکردند، شعار میدادند، از دست پلیس میگریختند و به سوی آنها سنگ پرتاب میکردند. آخرِ کار، نیروهای دولتی موفق به برقراری نظم شدند. اما این برای همه آشکار شده است که چنین نظمی بیقانون است و مبتنی است بر خشونت: «نتیجهی خالص متهم شدن تمامیت دستگاه دولتی به شکلی که از دولت اقتدارگرا میشناسیم» (بحران جمهوری: ۸۰). دشوار است بگوییم که دستکاههای حکومتی تا چه حدی متهم میشوند، ولی آشکار است که مشروعیت رژیم سنگینترین ضربهها را از زمان ایجادش خورده است.
این نشان میدهد که تفاوت میان فرمانشکنی مدنی و انقلاب، اصلاحطلب و اهل مقاومت، در ایران چقدر زود میتواند مبهم شود و اعتراض به چه سرعتی تبدیل به مقاومت میشود. حتی کسانی که خود را اصلاحطلب مینامند، گاهی خواهان آزادیهایی میشوند که اگر واقعاً به آنها داده شود، معنای نخواهد داشت جز انقلاب یا تغییری بنیادین. در ایران چیزی به اسم حق یا فرمانشکنی مدنی یا کوششی از سوی دولت برای نهادینه کردن اعتراض وجود ندارد. کوشش موسوی برای جدا کردن صریح اصلاح از انقلاب با نشان دادن اینکه رژیم خود به قوانین خودش پایبند نیست به مشروعیت رژیم صدمه میزند اما در نهایت فرمانشکنی مدنیای که بتواند منجر به تغییر شود تنها ماهیت «فراقانونی» خواهد داشت یعنی عملی که از دایرهی قوانین و مقررات فعلی و ضمانتهای اجرایی – در این مورد متعارض – آن فراتر برود (بحران جمهوری: ۸۰).
الن بدیو، در یکی از سخنرانیهایاش در نیو اسکول، که آرنت در آنجا فلسفه درس میداد و هنوز هم حضورش در آنها پر رنگ است، پیشنهاد کرد که میان دو نوع دگرگونی قانون تفاوت قایل شویم. نوع نخست، تغییر سادهی قانون است و دومی ایجاد قانونی تازه از طریق یک اتفاق است. اما یک اتفاق، به آن معنایی که بدیو مد نظر دارد، همیشه عملی فراقانونی است چون مستلزم در هم شکستن قانون فعلی است. نهادینه کردن اعتراض در ایران، نه تنها روی کاغذ بلکه در عمل، به معنای از میان برداشتن قانون قدیمی است تا به قانون تازه مجال بروز را بدهد و آمدن دومی مستلزم از میان رفتن اولی است. اما استعارهی ویرانی را نمیتوان بدون خشونت تصور کرد: «در نهایت، ویرانی، ویرانی است… سازندگی باید اصل اولیه باشد».
اینجاست که روایت آرنت از انقلاب آمریکا، در مقایسه با انقلاب فرانسه، مهم میشود. دیگر مسأله این نیست که آیا ایران نیازمند یک انقلاب است یا نه، بلکه مسأله این است که نیاز به چه نوع انقلابی دارد. هانا آرنت عمیقاً به آباء بنیانگذار آمریکا به خاطر رواداری، عملگرایی و احترامشان به تکثر انسانها احترام میگذاشت. جایی که انقلاب فرانسه به خشونت شدید منتهی شد، انقلاب آمریکا موفق به پی ریختن شالودههایی برای یک نظام جدید دموکراتیک شد که موفق به اصلاح مستمر خود شد. مرگ دورهی اصلاحات در ایران باعث زایش یک آگاهی انقلابی جدید شده است و این بینشی است که از تأکید دورهی اصلاحات بر «حقوق مدنی» که نقش رهاییبخش بسیار مهمی در آمریکا ایفا کرد، سخت بهره میبرد. دیگر بازگشت به رویکرد اصلاحی اولیه میسر نخواهد بود.
———————
منابع
Hannah Arendt (1972). Crises of the Republic. Harcourt Brace & Company, San Diego, New York and London.
Hannah Arendt (1963). On Revolution. Penguin Classics (2006, with an introduction by Jonathan Schell), London.
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات ایران پنجشنبه شب در یک مصاحبه تلویزیونی حضور مخالفان دولت در تظاهرات ۲۵ بهمن را ناچیز دانست و گفت این رخداد ریزش هواداران “جریان فتنه” را به همراه داشت.
به گزارش بیبیسی، آقای مصلحی در گفت و گو با شبکه سه سیما گفت در ۲۵ بهمن آن چه به خیابان ها آمد “افتضاح بزرگی” برای معترضان بود و ادعا کرد تصاویر پخش شده از شبکه های ماهواره ای، تصاویر دستکاری شده قدیمی بود یا جمعیت دیده شده در تصاویر جدید، بیشتر مربوط به افراد عادی بوده است که در حال خرید شب عید بوده اند.
او همچنین از دستگیر یکی از عوامل سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، در تظاهرات ۲۵ بهمن خبر داد.
سخنان آقای مصلحی با تشدید جو امنیتی در تهران همراه بود.
همزمان، اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی خواستار حفظ هوشیاری شهروندان و حساسیت آنها نسبت به سرنوشت رهبران مخالفان شده است.
گزارش های سایت های خبری مخالفان و مشاهدات شاهدان عینی از استقرار نیروهای امنیتی در میادین و مراکز اصلی تهران در روز پنجشنبه خبر داده اند.
منابع خبری مخالفان حکومت وضع امنیتی در تهران را “امنیتی – پادگانی” خواندند و از “برقراری حکومت نظامی آرام در تهران” خبر دادند.
خبر مصاحبه آقای مصلحی با شبکه سه سیما از چند ساعت قبل اعلام شده بود.
تهیهکننده برنامه تلویزیونی “دیروز، امروز، فردا” که میزبان وزیر اطلاعات بود، به خبرگزاری ایسنا گفت: “مخاطبان در برنامه امشب اسنادی را میبینند و میشنوند که برای نخستین بار پخش میشود.”
حیدر مصلحی در سخنانش مشاوران ارشد میرحسین موسوی و مهدی کروبی، از رهبران مخالفان را به ارتباط با مجاهدین خلق و سازمان های امنیتی غربی متهم کرد.
او همچنین کشته شدن افراد در جریان رخدادهای ۲۵ بهمن را کار “نفاق” دانست و از بازداشت عامل این عملیات خبر داد.
آقای مصلحی گفت: “اگر (در ۲۵ بهمن) شهید داشتیم، شهیدی بوده که به دست نفاق به شهادت رسیده است.”
او ادامه داد: “فردی دستگیر شده که اسلحه داشته، از مجموعه نفاق بوده و ماموریت داشته … حتی گلوله ای که زده در سلاحش مشخص شده است. اطلاعات خوبی هم دارد می دهد.”
به گفته حیدر مصلحی سرمایه گذاری بزرگ مخالفان برای کشاندن مردم به خیابان ها در ۲۵ بهمن شکست خورد. او گفت: “در ۲۵ بهمن جریان فتنه نتوانست شبکه های اجتماعی را به میدان بیاورد….آن چه آمد ضد انقلاب، بهایی، سلطنت طلب و منافقین بودند و اینها شبکه نبودند.”
آقای مصلحی همچنین “دوم خردادی ها و اصلاح طلبان آمریکایی” که به در اروپا و آمریکا رفته اند را به همکاری با سازمان های اطلاعاتی غربی متهم کرد.
آقای مصلحی، اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی را به ارتباط با سازمان مجاهدین خلق متهم کرد.
به گفته او مجتبی واحدی، مشاور ارشد مهدی کروبی هم از پیش از انتخابات به آمریکا و بریتانیا رفت و آمد داشته است.
او گفت: “نفاق” برای نزدیک شدن به نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم و اثرگذاری بر آنها در تلاش بوده است.
وزیر اطلاعات همچنین نسبت به نفوذ “نفاق” در میان “آقازاده ها” خبر داد.
آقای مصلحی گفت: “یکی از نکات قابل توجه، بهره برداری از آقازاده هاست… سرویس ها (امنیتی) در این جهت خیلی فعال هستند و می روند سراغشان و از راه های دلسوزانه وارد می شوند.”
“حفظ هوشیاری”
اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی در واکنش به سخنان آقای مصلحی، افزایش جو امنیتی در تهران را بیانگر وجود “برنامه های احتمالی و مشکوک” حکومت دانست.
آقای امیرارجمند گفت: ” جو فوق العاده امنیتی و تبدیل تهران به پادگان نظامی که از چند ساعت گذشته از طرف نیروهای امنیتی در شهر حاکم شده است و تکرار اتهامات وقیحانه از رسانه های اقتدارگرایان نسبت به رهبران جنبش سبز علاوه بر اینکه نشان از استیصال و ترس اقتدارگرایان است از برنامه های احتمالی و مشکوک آنها نیز خبر می دهد.”
به گزارش سایت کلمه که به مخالفان حکومت نزدیک است، آقای امیرارجمند از مردم خواست هوشیاری خود را حفظ کنند و به سرنوشت رهبران مخالفان حساس باشند.
احمد سلامتیان، تحلیلگر مسائل ایران در مصاحبه با بی بی سی گفت هیچ کدام از مطالب مطرح شده به وسیله وزیر اطلاعات، جدید نبودند.
آقای سلامتیان گفت: “نسبت به دو سه روز قبل، هیچ دلیل امنیتی مربوط به فضای شهر حضور نیروها و رژه رفتنشان را توجیه نمی کند. مگر برنامه ریزی دیگری باشد که با حوادثی که شب اتفاق افتاد در ارتباط با مصاحبه وزیر اطلاعات.”
به گفته آقای سلامتیان به نظر می رسد استقرار سنگین نیروهای امنیتی در شهر و دعوت از مغازه داران برای تعطیل کردن مغازه ها قبل از ساعت هشت شب برای جمع کردن مردم در پای تلویزیون و شنیدن سخنان وزیر اطلاعات بوده است.
نگرانی از وضع رهبران مخالفان
در پی افزایش حضور نیروهای امنیتی در خیابان های پایتخت و اعلام پخش مصاحبه آقای مصلحی گمانه زنی هایی درباره احتمال بازداشت رهبران مخالفان مطرح شده بود.
این در حالی است که فرزندان میرحسین موسوی و مهدی کروبی در بیانیه های جداگانه ای نسبت به وضع آنها ابراز نگرانی کرده بودند.
دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با اشاره به محصور شدن محل زندگی والدین خود نوشتند: “دو هفته می گذرد از ندیدن شان. هیچ چیز نشنیدیم جز فحاشی و توهین و نگاههای سرد و یخی. نمی دانیم این درد را کجا فریاد بزنیم.”
آنها نوشتند: “بدون حکم قضایی، بدون احترام. بدون شفافیت. … شجاعت این را ندارند که بگویند از کدام مافوق دستور می گیرند؟ شجاعت این را ندارند که نقاب هایشان را بردارند و با فرزندان این دو محصور روبرو شوند.”
فرزندان مهدی کروبی در نامهای خطاب به “مقامات ارشد نظام” با اعلام بی خبری از وضعیت پدر و مادرشان نگران به خطر افتادن سلامتی آنها هستند.
به گزارش سایت سحام نیوز، وبسایت رسمی حزب اعتماد ملی، محمد حسین، محمد تقی و یاسر کروبی در این نامه خطاب به مقامات ارشد نظام نوشتهاند: “همانطور که میدانید از ۱۴ روز پیش منزل والدین گرامیمان از سوی ماموران امنیتی محاصره شده بود، و از طریق پاسداران مستقر در آنجا وضعیت جسمی آنان را جویا بودیم اما پس از یورش و استقرار نیروهای امنیتی در منزل دیگر خبری از آنان در دست نیست.”
یک گزارش تازه اطلاعاتی می گوید با توجه به پایان یافتن ذخایر اورانیوم ایران، جمهوری اسلامی در شکار اورانیوم است و تمرکز خود را روی زیمبابوه گذاشته است.
به گزارش رادیو فردا، این گزارش که از سوی آژانس بین المللی انرژی منتشر شده، می گوید «علی اکبر صالحی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی به طور مخفیانه ماه گذشته با مقامات رسمی زیمبابوه دیدار کرده تا مذاکرات در مورد تامین اورانیوم و انتقال آن به ایران را دوباره از سرگیرد.»
این گزارش در راستای گزارش های دیگر اطلاعاتی است که گفته بود ذخیره اورانیوم ایران در حال اتمام است و تهران به دنبال ذخایر تازه است.
این گزارش می گوید مذاکرات ایران با زیمبابوه پس از پایان کار مهندسان ایرانی در زیمبابوه است که ذخایر و معادن اورانیوم این کشور را ارزیابی کرده اند.
این گزارش می گوید همین روز پنجشنبه، عباس جوهری، وزیر تعاون دولت جمهوری اسلامی با مقامات زیمبابوه در حراره پایتخت این کشور در مورد «منافع کشاورزی و معدن» دیدار کرده است.
این گزارش می گوید ماموریت آقای صالحی برای یافتن اورانیوم حوزه گسترده ای را در پی گرفته و آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی و شاید شمار بیشتری از کشورها در این حوزه قرار دارند.
تمامی کشورهایی که به طور نزدیک برنامه اتمی ایران را زیر نظر دارند، به طور نامشخص و بدون نام دقیق در این گزارش همکاری داشته اند.
این گزارش پیشاپیش گزارش دیگری از سوی آژانس بین المللی انرژی اتمی منتشر می شود که قرار است به فعالیت های اتمی ایران و جمع بندی اقدامات انجام شده بپردازد. حدود ده سال است که پرونده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی در حال پیگیری است.
ایران می گوید فعالیت های اتمی را برای تولید برق دنبال می کند در حالی که آمریکا و غرب می گویند این فعالیت ها، تلاش مخفیانه برای دستیابی به بمب اتمی است.
شورای امنیت سازمان ملل تاکنون طی چهار قطعنامه تحریمی از ایران خواسته فعالیت های غنی سازی اورانیوم را به حال تعلیق درآورد و صحت صلح آمیز بودن فعالیت های اتمی خود را به آژانس بین المللی انرژی اتمی ثابت کند.
ایران این قطعنامه ها را رد کرده و به غنی سازی اورانیوم ادامه می دهد. گزارش های امنیتی پیشتر از توقف و شماری خسارات احتمالی در مورد حمله ویروس استاکس نت به سانتریفوژهای ایران و نیز امکان پایان یافتن ذخایر اورانیوم ایران خبر داده بودند.
منابع و دیپلمات ها می گویند گزارش آژانس، بخشی هم به عنوان فهرست دارد که تمامی فعالیت های مشکوک دوگانه و یا مرتبط با تولید بمب اتمی را مشخص کرده است. البته این مسائل پیشتر هم اعلام شده اما آسوشیتد پرس می گوید آژانس با این کار می خواهد بی صبری خود از حل نشدن این مسائل به دلیل فقدان همکاری ایران با آژانس را اعلام کند.
این گزارش می گوید تهران هنوز صدها هزار تن هگزوفلوراید اورانیوم دارد که می تواند هم صرف سوخت هسته ای و هم ساخت بمب اتمی کند. اما گزارش های امنیتی غربی و مقامات رسمی آژانس می گویند به احتمال زیاد ایران منابع کافی از سنگ معدن اورانیوم ندارد و از همین رو یا باید ذخایر جدید داخلی پیدا کند و یا به تهیه آن از خارج از کشور متوسل شود.
تهران البته هرگونه روبرویی با کمبود اورانیوم را رد می کند. از آن جایی که تحریم های شورای امنیت سازمان ملل هرگونه انتقال اورانیوم و فرآورده ها و مواد اولیه مرتبط با آن را ممنوع کرده، ایران نمی خواهد جلب توجه کند و می گوید منابع کافی در نزدیکی بندرعباس و در ساغند یزد دارد. علی اکبر صالحی سه ماه پیش گفت که ایران برای اولین بار چرخه تولید اورانیوم در کشور را راه اندازی کرده و جایگزین ورود آن از خارج از کشور کرده است.
ولی گزارش ها حاکی است هرچند معدن ساغند غنی گزارش شده است، اما مقامات به دلیل نداشتن بودجه کافی، نتوانسته اند استخراج کافی از این معدن داشته باشند.
مارک فیتزپاتریک، مقام سابق وزارت خارجه آمریکا می گوید: «معادن اورانیوم هم محدود است و هم کیفیت مناسبی ندارد که بتوان از آن سود برد.»
پایگاه اطلاع رسانی پزشکان ایران طی نامه ای به بان کی مون دبیرکل سازمان ملل خواستار اقدامات فوری آن سازمان جهت جلوگیری از استفاده گازهای شیمیایی مخرب علیه تظاهرکنندگان در ایران توسط نیروهای گارد ضد شورش حکومت گردید.
به گزارش جرس، این نامه خاطرنشان می سازد که “مشاهدات همکاران ما در کلینیک ها و مراکز اورژانس و مطب ها حاکی از آنست که علی رغم گذشت چندین روز از تظاهرات خیابانی ٢۵ بهمن هنوز در برخی موارد علائم مصدومیتهای افرادی که در جریان تظاهرات این روز آسیب دیده اند برطرف نشده و ما نگران عوارض دیررس این گازهای شیمیایی نیز هستیم.”
در این نامه همچنین ضمن برشمردن خطرات آنی و درازمدت استفاده از این نوع گازها بر تظاهرکنندگان و حتی مردم عادی ساکن در شهرهای محل تظاهرات و خطرات زیست محیطی اینگونه گازها, خواستار اعزام گروه کارشناسی به ایران , برای بررسی ابعاد استفاده از این گازهای شیمیایی خطرناک گردید که در قالب گازهای اشک آور جدید به سمت معترضین خیابانی شلیک می گردد. گازهای شیمیایی جدید بدلیل ایجاد ترس و وحشت در مصدوم به “گاز ترس” نیز شهرت یافته اند.
متن کامل نامه به این شرح است:
دبیر کل محترم سازمان ملل
آقای بان کی مون
همانطور که شاید در اخبار این روزها شنیده باشید چندی است که نیروهای امنیتی ایران برای مقابله با مردم در تظاهرات خیابانی شهرهای ایران از نوعی گاز شیمیایی جدید استفاده می کنند که بدلیل آثار زیانبار بر انسانها و محیط زیست , نگرانی های زیادی را برای اینجانب و همکاران من در سرتاسر ایران بوجود آورده است.
این گازها که حاصل تجربیات واحد پدافند شیمیایی , میکروبی سپاه پاسداران در طی جنگ هشت ساله ایران و عراق می باشد , اولین بار بطور آزمایشی در اعتراضات خیابانی سال 2009 بصورت محدود مورد استفاده قرار گرفت اما در طی روزهای جاری و بخصوص در جریان تظاهرات مردم ایران در روزهای 25 بهمن و اول اسفند امسال بصورت گسترده علیه مردم ایران مورد استفاده قرار گرفته است .
هرچند استفاده از گازهای اشک آور معمولی که عموما حاوی ترکیبات گوگرد بوده و پس از آزاد شدن , تولید اسید سولفوریک می کند و باعث ایجاد سوزش در چشم و بینی می گردد نیز عملی غیر انسانی و ناپسند است اما بدلیل نیمه عمر کوتاه این مواد و اندک سازگاری با محیط زیست, خیلی نگران کننده نیست. اما گازهای شیمیایی جدید که بدلیل ایجاد ترس و وحشت در مصدوم به گاز ترس نیز شهرت یافته است, علاوه بر ترکیبات فوق حاوی CHLOROBENZALDOXIM NITRIL و باران زرد و مقادیر کمی از گازهای اعصاب مانند سارین، تابون و یا سومان نیز هست که اینها ترکیبات آلی فسفردار و جزو سموم ارگانو فسفره هستند و در برخی موارد سبب بروز علائم شدیدی در بین مصدومان این گازها مانند سرگیجه، درد قفسه ی سینه ، سردرد شدید ، دو بینی و تاری دید ، خستگی تهوع، استفراغ، استفراغ خونی ، دردهای شکمی و افزایش ترشحات دهان، بینی، چشم و سیستم تنفسی و دردهای شدید عضلانی می گردد.
در موارد متعدد در آزمایش خونی که از مصدومان توسط همکاران ما گرفته شده است در خون آنها مقادیری فنیل انالین؛ نیتریت و گوگرد دیده شده و سطح اوره خون آنها نیز بالا بوده است . همچنین بدلیل تاثیر بر DNA می تواند سبب عوارض دیررس و تغییرات کارسینوژنیک و سرطانزایی در انسان نیز شود. و بعلاوه بدلیل نیمه عمر طولانی با شسته شدن توسط آب باران در خیابانها و سرازیر شدن به مزارع پایین دست که از آبهای سطحی استفاده می کنند سبب بروز عوارض زیست محیطی دهشتناکی می گردد.
مشاهدات همکاران ما در کلینیک ها و مراکز اورژانس و مطب ها حاکی از آنست که علی رغم گذشت چندین روز از تظاهرات خیابانی ٢۵ بهمن هنوز در برخی موارد علائم مصدومیتهای افرادی که در جریان تظاهرات این روز آسیب دیده اند برطرف نشده و ما نگران عوارض دیررس این گازهای شیمیایی نیز هستیم. و این در حالی است که مصدومان این روزها به میزان بسیار زیادی در شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک و تویتر از بروز علائم جدید مانند استفراغ خونی و دردهای عضلانی شدید و تهوع در خود خبر می دهند که تاییدی بر استفاده از این گونه گازها در سطح وسیع در جریان تظاهرات روزهای اخیر ایران است.
بر اساس پروتکل منع کاربرد جنگ افزارهای شیمیایی و بیولوژیک سال 1925 ژنو که کشور ایران نیز یکی از امضا کنندگان این پروتکل است , استفاده از این گازها غیرمجاز است و از طرفی این سلاحها در سطح خیابانها و معابر عمومی استفاده می گردد که محل رفت و آمد هزاران کودک و زن و مردی است که در این مناطق سکونت دارند و ممکن است در جریان این اعتراضات، شرکت نداشته باشند.
لذا بر اساس مسئولیتی که جنابعالی دارید از شما بعنوان دبیر کل سازمان ملل متحد در آستانه سالروز استفاده حکومت عراق از این گونه سلاحهای شیمیایی علیه مردم حلبچه در سال ۱٩٨٨ , تقاضا دارم در سریعترین زمان ممکن برای توقف استفاده از گازهای شیمیایی که این روزهاعلیه مردم ایران استفاده می شود اقدام کنید و در صورت لزوم گروه کارشناسی برای بررسی اثرات مخرب این گازها بر انسانها و محیط زیست به ایران اعزام نمایید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر