-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

Latest news from Jaras for 01/24/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



جرس: معاون سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی، با ادعای اینکه آن سازمان در جریان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری "برای منفعت خودش خیلی حرف‌ها را می‌توانست بزند، اما منفعت خود را به خاطر منفعت ملی زیر پا گذاشت و هزینه‌هایی به جان خرید تا بلا از مملكت دفع شود"، از "افت شدید" بیننده بعد از انتخابات ریاست جمهوری خبر داد و اذعان کرد "در آن دوره‌ مخاطب سازمان بسیار افت كرد و این فقط یك هزینه‌اش بود ... سازمان هفت- هشت ماه روی لبه‌ تیغ حركت كرد و خیلی فضای پرفشاری بود."


به گزارش سایت انتخاب، حسن خجسته طی مصاحبه ای با ماهنامه «مدیریت ارتباطات»، از نقش رسانه ملی در حوادث پس از انتخابات نیزسخن گفته است.

ماهنامه مدیریت ارتباطات در مورد این مصاحبه نوشته "برای اولین بار است که یکی از مهم‌ترین معاونت‌های سازمان صدا و سیما، در مورد سیاسیت‌های رسانه ملی قبل، حین و پس از انتخابات سخن به زبان آورده و سخنان وی علاوه بر اهمیتی كه به لحاظ جایگاه مسؤولیتی دارد از آن جهت حائز اهمیت است كه از بستگان نزدیك مقام ارشد كشور است."


بر اساس این گزارش، خجسته وی در پاسخ به این پرسش ماهنامه مذکور كه "نظر شما درباره عملكرد صداوسیما در انتخابات سال 88 چیست؟"، گفت: قبل از انتخابات كه بدون شك موفق بود. با طراحی مناظره‌ها یك هیجان فوق‌العاده‌ای در جامعه به‌وجود آمد. ما نباید ناسپاسی كنیم. من روز پنجشنبه‌ قبل از انتخابات در شهر گشتم. تقریباً می‌توان گفت كه پشت هیچ ماشینی نشان از تبلیغ انتخاباتی نبود یعنی مردم هم به خوبی توجیه بودند. خیلی بلوغ عجیبی بود.

وی ادعا کرد: بعد از انتخابات هم سیاست سازمان آرام‌سازی بود. به همین دلیل سازمان به خود سخت می‌گرفت تا مردم را آرام كند. سازمان برای منفعت خودش خیلی حرف‌ها را می‌توانست بزند اما سازمان منفعت خود را به خاطر منفعت ملی زیر پا گذاشت.هدف سازمان در آن مقطع آرام كردن مردم و شفاف‌سازی تدریجی فضا بود. سیاست سازمان این نبود كه در آن شرایط خودش دچار هیجانات موجود در جامعه بشود.


وی ادامه داد:استراتژی سازمان بعد از انتخابات نگاه به مصلحت ملی بود. سازمان نمی‌خواست به هیجانات گروه‌ها و افراد دامن بزند. افراد به سازمان خیلی فشار می‌آوردند ولی سازمان تكلیف ملی دارد.


اظهارات این مقام ارشد صدا و سیمای جمهوری اسلامی در حالی ایراد می شود که در روند انتخابات ریاست جمهوری و همچنین حوادث بعد از انتخابات، صدا و سیما خارج از اصول حرفه ای، انصاف، و وظایف قانونی خود، اخبار و گزارش های واقعیِ مربوط به اعتراضات و مطالبات و حضور مردم را، به صورت قلب و واژگون منتشر و منعکس می کرد.


خجسته با اشاره به اختلاف نظرهایی كه در سازمان برای پخش زنده جشن "پیروزی" محمود احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست‌جمهوری 88 وجود داشت، گفت: در مورد پخش مستقیم آن جشن دو دیدگاه در سازمان وجود داشت؛ یك دیدگاه این بود كه پخش نشود و دیدگاه دیگری هم بود كه می‌گفت رئیس‌جمهور مملكت است دیگر، رأی آورده و انتخاب شده است، چرا نباید پخش شود.


معاون برنامه‌ریزی و نظارت سازمان صداوسیما در مورد تحلیل خود از عملكرد رسانه ملی در حوادث پس از انتخابات نیز اظهار داشت: سازمان هفت- هشت ماه روی لبه‌ تیغ حركت كرد. خیلی فضای پرفشاری بود. مطابق آنچه در تحلیل‌های جامعه‌شناسی ارتباطات بررسی شده، گفته‌اند تمام سازمان‌های رسانه‌ای دنیا در بحران‌های بزرگ و ناگهانی هیچ‌گاه موفق نبوده‌اند. من می‌خواهم بگویم سازمان ما استثنا است یعنی سازمان ما یك هزینه‌هایی به جان خرید و سینه سپر كرد تا بلا از مملكت دفع شود.


وی در خصوص هزینه‌هایی كه سازمان در حوادث پس از انتخابات پرداخت كرد نیز گفت: در دوره‌ای مخاطب سازمان بسیار افت كرد، این فقط یك هزینه‌اش بود اما بعد از مدتی به دلیل اعتمادسازی سازمان، وضعیت رو به بهبود رفت.


وی همچنین در مورد نقش رسانه‌های خارجی در شكل‌گیری حوادث پس از انتخابات ادعا کرد:
"من تعبیری دارم مبنی بر اینكه آنها یك میدان مین رسانه‌ای برای ما درست كرده بودند. این میدان از قبل هم وجود داشت. آنها آمادگی داشتند و می‌دانستند كه زمان انتخابات، زمان هیجان است. بنابراین بهترین استفاده را از فضای به‌وجود آمده داشتند. یكی از دوستان می‌گفت بی‌بی‌سی فارسی در حوادث بعد از انتخابات ایران همه اصول بی‌بی‌سی را زیر پا گذاشت.اصلی‌ترین اصل بی‌بی‌سی صحت خبر است، نه سرعت آن. به همین دلیل هم گاهی اوقات برای اینكه از صحت خبر مطمئن شود، از سایر رقبا عقب می‌ماند و خبر را دیرتر پخش می‌كند. در آن شرایط اما آنتن بی‌بی‌سی فارسی به تلفن وصل بود. فردی زنگ می‌زد و خبر می‌داد كه الان در میدان هفت تیر تظاهرات سنگین است ولی در میدان هفت تیر هیچ خبری نبود.البته اگر این فضای هیجانی در هر كشور دیگری بود و این هوشمندی مردم نبود، تا حالا فروپاشی صد دفعه اتفاق افتاده بود و مملكت تكه‌تكه شده بود یا هنوز دعواها ادامه داشت لیكن با هوشمندی مردم ما هیجان‌ها زودتر فروكش كرد.الان اتفاقاً نفوذ شبكه‌های مدعی در ایران كاهش یافته و دنبال بیننده و شنونده می‌گردند."


گفتنی است معاونت صدا و سیما، در ادامه این گفتگو که در شماره نهم ماهنامۀ مدیریت ارتباطات منتشر شده، همچنین از پیغام سفیر ونزوئلا به ایران پس از پخش تصاویر جان باختن ندا آقاسلطان، تحلیل خود از استعفای گریكت مسؤول میز ایران در سازمان سیا پس از حوادث تیرماه 78 و... نیز سخن گفته است.

 


 


 


 

 

 

 

 

 

 

 

 


 


 جرس:  نوري همداني در ادامه تحلیلهای خود از وقایع سال گذشته و اعتراضات مردمی مدعی شد: مردم سال گذشته كه سال پالايش كشور بود فتنه‌گران را از صحنه حذف كردند.

 

به گزارش خبرگزاري فارس از اروميه،  حسين نوري همداني شامگاه يك‌شنبه در ديدار اصناف و كسبه در اروميه اظهار داشت: در فتنه سال گذشته عده‌اي از وابستگان سلطنت‌طلب‌ها، دوستداران فرقه ضاله بهائيت و منافقان با انجام اقداماتي ناشايست درصدد شكستن قداست مفاهيم اسلامي برآمدند ولي با ياري خداوند مردم آنان را از صحنه حذف كردند. 
وي تصريح كرد: مردم در راهپيمايي 9 دي سيلي محكمي به گوش دشمنان اسلام و نظام نواختند به طوري كه هم‌اكنون فقط ملتي انقلابي، مخلص و خدايي در كشور كنار يكديگر زندگي سياسي و اجتماعي آرامي را تجربه مي‌كند. 

نوری همدانی خاطرنشان كرد: علاوه بر سال گذشته در طول 32 سال پس از پيروزي انقلاب بارها پالايش در كشور انجام شده است لذا نخستين مورد در زمان تسخير لانه جاسوسي آمريكا اتفاق افتاد به طوريكه عده‌اي از ليبراليست‌ها و ملي‌گرايان آمريكادوست براي اعتراض نسبت به اين اقدام انقلابي نزد امام خميني (ره) شرف‌ياب شده و استعفاي خود را تقديم امام كردند، ايشان نيز استعفاي آنان را قبول كردند. 
وي ادامه داد: پالايش دوم نيز به حذف بني‌صدر و منافقان دنبال‌روي اين شخص مربوط مي‌شود از آنجا كه اين افراد مفاهيم ناب اسلام را با اصول ساير مكاتب غربي مخلوط مي‌كردند در بين مردم و انقلابيان به تدريج محبوبيت خود را از دست دادند. 

 نوري همداني به سومين و چهارمين پالايش رخ داده در كشور اشاره كرد و گفت: اين‌بار نيز با هوشمندي مقام معظم رهبري همچنين با ياري مردم ولايت‌مدار باند مخوف مهدي هاشمي و جريان پيرامون وي براي هميشه از صفحه انقلاب ايران محو شد و بار ديگر سكولارهاي دوم خردادي به خاطر داشتن برخي عقايد مضر به انقلاب كنار گذاشته شدند. 
وي در ادامه سخنان خود تاكيد كرد: ملت ايران اسلامي هم‌اكنون يكدل و يكرنگ هستند و هيچگاه رهبر خود را تنها نمي‌گذارند تا اينكه اين انقلاب به صاحب اصلي آن يعني امام زمان (عج) برسد. 


 

 


 


محمد سروش محلاتی

 

طرح سؤال


کسانی که در فهم و درک دینی صاحب نظر نبوده و نمی‌توانند با مراجعه مستقیم به منابع فقه و با بکارگیری شیوه‌ی صحیح اجتهاد، حکم شرعی را بدست آورند، لازم است که به حکم عقل خویش به مجتهد مراجعه و تقلید کنند. ولی آیا این مراجعه برایِ فراگیری احکام، به معنای آن است که آنان به طور کلی، همه دانسته‌ها و یافته‌های خویش را نادیده انگاشته و با تخلیه ذهن خود، مانند یک «جاهل محض»، «فتوای مجتهد» را اخذ نموده و بدون آنکه اجازه‌ی چون و چرا داشته باشند باید تسلیم فتوی شده، و حق بحث و گفتگو با مجتهد را ندارند؟ 

 

بررسی و تحقیق
 

آنان که به سؤال فوق پاسخ مثبت می‌دهند، «تقلید» را به معنی"بستن چشم ها" و سپردن اختیار خویش به دیگران می‌دانند. با این تفسیر، چون مقلّد، جاهل است «حق فهمیدن» و دانستن ندارد. او فقط «وظیفه عمل کردن» دارد. او می‌تواند بپرسد که «فتوایِ» مفتی چیست (استفتاء)، ولی نمی‌تواند بپرسد که «دلیل فتوای» او چیست و درباره‌ی آن دلیل، پرسشی مطرح کند، در اینجا مطالبه دلیل ممنوع است. حداکثر این است که اگر او فتوی را «قبول» کرد و چون و چرا درباره‌ی آن اظهار نکرد، می‌تواند در مجلس دیگری برای «اقناع خود»، از دلیل آن جویا شود:

«ینبغی للمستفتی أن یتأدب مع المفتی ... و لا‌یطالبه بدلیل و لایقل: لم‌قلت کذا... .»(شهید ثانی، منیة المرید، ص306)

بر این اساس وقتی مقلّد نسبت به فتوای مجتهد خود، اشکالی به ذهنش خطور می‌کند، باید فکر خود را تخطئه کند و به خود بگوید: لابد مُفتیِ من، پاسخی برای این اشکال دارد، من که صاحب نظر نیستم. چه اینکه امام محمد غزالی توصیه می‌کند:

«و ما یشکل علیه یلزمه أن یقول: لعل عند صاحب مذهبی جواباً عن هذا.» (غزالی، احیاء العلوم، ج1، ص38)

متأسفانه کسانی که از این نظریه دفاع می‌کنند، توضیح نمی‌دهند که مقلّد «تا کی و تا کجا» باید با اینگونه «لعلّ»ها از طرح اشکال در ذهن خود نسبت به یک فتوی، جلوگیری کند و آیا وقتی که اشکالات افزایش می‌یابد و پاسخی هرچند اجمالی برای آنها نمی‌یابد، بازهم باید عقل خود را تخطئه کرده و همه‌ی آن موارد را به حساب «نادانی» خود را بگذارد و هم چنان چشم بسته پشت سر وی حرکت را ادامه دهد؟ آیا خردمندان که در امور خود از متخصّصان تقلید می‌کنند، وقتی مثلاً درباره‌ی تشخیص پزشک و معالجه‌ی او، با اشکال مواجه می‌شوند و درباره‌ی نظر وی اطمینان خود را از دست می‌دهند، باز هم به «اصالة الصحة» روی می‌آورند و شک و تردیدها را نادیده گرفته و بدون آنکه در صدد تحقیق و تفحّص برآیند، همچنان به آن دستورالعمل وفادار می‌مانند؟


در میان متفکران اسلامی عصر اخیر، کمتر کسی را می‌توان یافت که در تبیین «قلمرو تقلید مشروع» مانند شهید مطهری با جرأت و جسارت به نقد «تقلید رایج» پرداخته باشد. در سال 1340 که آیت اله بروجردی از دنیا رفت و عموم مردم با موضوع تقلید و انتخاب مرجع درگیر شدند، مطهری به طرح جدی این مسأله پرداخت و پس از آنکه رجوع عامی به فقیه را بر دو قسم: «مشروع و ممنوع» تقسیم نمود، به آسیب شناسی این موضوع در میان مردم پرداخت و گفت:

«اخیراً از بعضی مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند، گاهی این کلمه را می‌شنوم که می‌گویند : می‌گردیم کسی را پیدا کنیم که آنجا «سربسپاریم». می‌خواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده، «سرسپردن» نیست، چشم بازکردن و گوش بازداشتن است.»

مطهری سپس در یک جمله کوتاه به یک کتاب مفصل اشاره کرد:

«تقلید اگر شکل «سرسپردن» پیدا کرد، هزارها مفاسد پیدا می‌کند.»

متأسفانه تاکنون نه تنها «چند صد» مفسده از آن «چند هزار» بیان نشده، بلکه حتی «چند ده» و یا حتی «چند مورد» از آن هم برای مردم تبیین نگردیده است. ولی مطهری در آنجا تا بدین جا پیش آمد که:

«اگر تقلید به سرسپردگی تفسیر شود و به صورت «جاهل را با عالم بحثی نیست» و «ما دیگر نمی‌فهمیم» و «شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضاء کرده باشد» و امثال اینها ادا شود، «تقلید ممنوع» است.»(مطهری، بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، ص 50 تا 55)

 

ممکن است برای کسانی که اینگونه مسائل را به شکل ریشه‌ای‌تر دنبال می‌کنند، این سؤال مطرح شود که تعیین این قلمرو برای تقلید، چه مبنائی دارد و چرا نباید تقلید شکل سرسپردگی پیدا کند؟
پاسخ کوتاه آن است که چون تقلید، «جنبه ی عقلانی» دارد، از این رو هرگونه تقلیدی که در نزد عقلا پذیرفته شده نباشد، شرعاً نیز مورد تأیید نیست. از سوی دیگر وقتی عقلاء مراجعه به خبره و عالم را می‌پذیرند که «با نظر خبره» به «وثوق و اطمینان» برسند، و الّا به نظر او اعتماد نمی‌کنند. مرحوم آیة الله گلپایگانی از مجلس درس استاد خویش آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقل می‌کند که وی می‌فرمود: «قول خبره، بدون اطمینان و وثوق، حجت نیست.»(گلپایگانی، افاضة العوائد، ج2، ص63)


و آخوند خراسانی نیز در اثر معروفش ـ‌ کفایة الاصول‌ ـ تصریح کرده است: «آنچه که از سیره ی عقلا نسبت به رجوع به اهل خبره، قطعی و مسلم است مواردی است که همراه با وثوق و اطمینان باشد».(خراسانی، کفایة الاصول، ص287) و میرزای نائینی نیز بر همین باور است که عقلا و خردمندان، در صورتی که اطمینان به نظر خبره نداشته باشند، از آن پیروی نمی‌کنند. وی اضافه می‌کند که نه تنها در تقلید بلکه در موارد دیگر نیز، عقلا بر اساس تعبّد مشی نمی‌کنند، و سخنِ دیگری را تنها در شرایطی که به درستی آن اطمینان پیدا کنند، معتبر می‌شمارند و در صورت شک به آن عمل نمی‌نمایند:

«القدر المتیقن من بناء العقلاء هو ما اذا حصل من قولهم الوثوق، لامطلقا، اذ لیس بناء العقلاء علی التعبد بقول اهل الخبره مع الشک و عدم الوثوق، بل التعبد انما هو من وظایف المتشرعه ولیس بناء العقلاء فی شیء من المقامات علی التعبد». (نائینی، فوائد الاصول، ج3، ص142)

با توجه به این مبنای عقل‌پسند در باب تقلید که از سوی برجسته‌ترین فقهای شیعه در عصر اخیر مورد تأیید قرار گرفته است، آشکار می‌گردد که تبیین رابطه مقلّد با مفتی، براساس رابطه فرمانبر با فرمانده، و یا مرئوس با رئیس، کاملاً اشتباه است. زیرا در ریاست و فرماندهی، آنچه «صادر» می‌شود، «فرمان» است و آنچه که خواسته می‌شود «اطاعت» است و در این میان کسی که در رتبه «مادون» قرار دارد حق ندارد، تشخیص مقام مافوق را به چالش کشیده و برای داوری درباره‌ی درست یا نادرست بودن آن، خود را «ذی ‌حق» بداند و یا در صورت «تردید»، نسبت به دستور «تمرّد» کرده و از اطاعت شانه خالی کند. برخلاف مقلّدان، که مفتی را در چهره‌ی فرماندهی نظامی و یا ریاست اداره نمی‌بینند‌ و «ماهیت فتوی» را از جنس «دستور مافوق» نمی‌دانند. مقلد به «عالم» مراجعه می‌کند تا از "علم "و آگاهی او استفاده کرده و پس از آنکه به نظر وی" اعتماد" و اطمینان پیدا کرد، براساس آن عمل ‌کند. در این صورت مقلّد هر چند «آگاهی» کامل نسبت به ادله و مستندات آن فتوی نداشته باشد، ولی تا وقتی که اجمالاً به آن اطمینان دارد، بر طبق آن عمل می‌نماید. و از همین روست که وقتی نسبت به یک «فتوی» با تردید مواجه می‌شود هم «حق پرسش» دارد، و هم حق دارد که وارد «بحث و گفتگو» شده و تا اقناع خود، مباحثه و مناقشه را ادامه دهد.


حتی اگر بپذیریم که مقلّد در هنگام تحیر و تردید درباره‌ی یک فتوی، باز هم باید به آن «عمل» کند. ولی این وظیفه‌ی عملی، مانع از «بحث علمی» برای او نیست و او به هر حال می‌تواند با صاحب فتوا به بحث پرداخته و به مناقشه درباره‌ی فتوی مبادرت کند، ملا احمد اردبیلی، که در فقه به دقت و عمق نظر، شهره است، از کسانی که می‌گویند "غیر مجتهد حق ندارد، بحث کند"، انتقاد می‌کند و چنین دیدگاهی را تخطئه می‌کند، او می‌گوید: آنها که بحث در مسائل دینی را به «مجتهدین» اختصاص می‌دهند، مرتکب خطا شده اند.

«یذکر عدم جواز بحث غیر المجتهد معه، و هو لیس بصواب بل یفهم من کلامه عدم البحث الا فی المسأله الدینیة بین المجتهدین و هو خطأ ظاهراً.»(اردبیلی، مجمع الفائده، ج12، ص38)

بر این اساس آنچه که در مقاله پیشین درباره عدم اعتبار فتوی با علم به خطای آن، مطرح نمودیم، تنها بخشی از تأثیر شعور شهروندان در باب تقلید بود، آن بخش را با نظرات عده ای از بزرگان فقاهت قرین ساختیم، تا شاید برای کسانی که از گشودن گنجینه ی شعور خویش وحشت دارند، قابل تحمّل باشد و باز هم به آنها تأکید می‌کنیم که در این جمله‌ی آیت الله خوئی دقت نمایند که تقلید مشروع برای شخص عامی در صورتی است که به «علم» یا «دلیل معتبر» نرسیده باشد:

«التقلید المعتبر هو اتباع رأی المفتی فیما لم یکن لدی العامی علم او علمی معتبر و الّا فلا موضوع له فی التقلید المفروض علم المکلف بان الواقع خلاف المفتی به.»(الخوئی، صراط النجاة، ج3، ص14)

در این باره فتوای مرحوم آیة الله گلپایگانی نیز جالب است که لازم الاتباع بودن دستورات دینی را به عدم مخالفت آنها با «منطق عقلا و علم ثابت با فرضیه‌های علمی» دانسته اند.(محمد رضا گلپایگانی، مجمع المسائل، ج1، ص122)


نتیجه آنکه چون تقلیدی که در اسلام مورد تأیید قرار گرفته، همان تقلیدی است که در نزد عقلا پذیرفته شده است، از این رو ماهیت تقلید و قلمرو آن را بر مبنای درک عقلا و حکم خردمندان باید تبیین کرد، لذا:


1ـ تقلید با "حق فهمیدن "و دانستن منافاتی ندارد، مقلّد وقتی که توان حلّ عالمانه یک مسأله را در خود نمی‌بیند، به تقلید رو می‌آورد.


 در هنگام تقلید کردن، مقلّد "فهم و شعور" خود را تعطیل نمی‌کند و بر عقل خود قفل نمی‌نهد و اجازه‌ی تأمل را از آن سلب نمی‌نماید.


 "سرسپردگی مطلق "و تبعیّت بی‌چون و چرا و چشم بسته، در سیره‌ی عقلا وجود ندارد.


 خردمندان، تبعیت و پیروی از دیگری را به موارد" اطمینان و وثوق "محدود می‌دانند و در مورد شک و تردید در صحت رأی خبره، آن رأی را متعبدانه، بر چشم نمی‌نهند و بر مبنای آن زندگی نمی‌کنند.


 قلمرو تقلید، بر اساس قلمرو فهم و شعور مقلّدان تعیین می‌شود و نسبت به همه مقلدان یکسان نیست، کسانی که از آگاهی کمتر برخودارند و فکر بسیط تری دارند به دلیل غفلت از پرسش های علمی و دشواری های آن سریع تر به جزم ویقین می‌رسند، وقهراً در قلمرو وسیع تری تقلید می‌کنند و کسانی که به عکس، از اندیشه‌ی فعال تری برخوردارند، دیرتر نسبت به رأی دیگران به وثوق و اطمینان دست می‌یابند و کمتر می‌توانند تقلید کنند.


 فقهای بزرگ، معمولاً در بحث های تحلیلی خود درباره‌ی مبنای تقلید، به درستی و با دقت از سیره‌ی عقلا بحث می‌کنند، و تقلید را هم با قیود عقلائی اش از قبیل "عدم علم به خطا " و یا با "وثوق" معتبر می‌شمارند، ولی متأسفانه آن قیود کمتردر رساله‌های عملیه منعکس شده و برای مقلدان بازگو می شود. مثلاً بیشترین فروع فقهی درباره‌ی تقلید، در العروة الوثقی گردآوری و تدوین شده، در حالی که این نوع احکام در آن دیده نمی شود. آیت اله بهجت از نادر فقهایی است که این مسئله را ذکر کرده است، ایشان حتی در صورت "احتمال خطا" درمستند فتوی هم تقلید را تایید نمی کند. (بهجت، جامع المسائل، ج1، ص8)


7ـ در دهه های اخیر، علمای اسلامی کتابهای متعددی در تبیین تقلید، تألیف کرده و برای پاسخ به اعتراضاتی به تقلید شده است، تلاش‌های عالمانه‌ی ارزشمندی عرضه کرده‌اند، ولی متأسفانه در این آثار چیزی بیش از اینکه تقلید یک امر فطری، یا عقلائی، و یا ضروری است، چیزی دیده نمی‌شود و آنان نیز رغبتی به تبیین قلمرو تقلید در احکام شرعی به استناد "سیره خردمندان "نشان نداده‌اند. در این زمینه استاد مطهری یک استثنا است که پنجاه سال پیش، «تقلید ممنوع» را شامل برخی موارد تقلید از مجتهدان نیز دانست و به شدت با تفسیر تقلید به «سرسپردگی» مخالفت کرد و آن را منشاء مفاسد فراوان دانست. اگر آن مقاله با آخرین کتابهائی که درباره موضوع تقلید نگاشته شده ـ از قبیل نقش تقلید در زندگی انسان از استاد مصباح یزدی ـ مقایسه شود، فاصله‌ی زیاد دیدگاه آن استاد شهید با اندیشمندان دیگر آشکار می‌شود.


 اگر تا یک قرن قبل، این امکان وجود داشت که برای عموم شهروندان در زمینه‌ی مسائل دینی، «تعبّد به فتوا» با درک و شعورشان سازگار باشد، ولی برای نسلی که به اطلاعات گسترده دست یافته و جرأت و جسارت پرسیدن و فهمیدن پیدا کرده، اینگونه تعبّد، بدون آنکه به او دلیل قانع کننده‌ای ارائه شود، سخت دشوار شده است، مثلاً وقتی تشخیص می‌دهد که خرید و فروش پول، یک امر غیر عقلائی است و هیچ عاقلی اقدام به خرید پنجاه هزار تومان در مقابل پرداخت شصت هزار تومان نمی‌کند، و لذا کسی که قرض ربوی را «خرید و فروش پول» می‌نامد، به یک فریب و حیله متوسل می‌شود و هنگامی که تحقیقات علمی امثال شهید بهشتی و مطهری هم این موضع را می‌بیند، چنانچه از مفتی خود بشنود که چنین که کاری حلال است، بلافاصله می‌پرسد که چرا؟ در این جا مقلّد، مطالبه دلیل می‌کند و استفتاء می‌کند که:«نظر حضرتعالی پیرامون خرید و فروش پول چیست؟ لطفاً پاسخ را همراه دلیل مرقوم فرمایید.» ولی آیا این پاسخ برای او کافی است که:«ازنظر موازین فقهی مانعی ندارد... زیرا که اسکناس از مکیل و موزون نیست و ربای معاوضی تنها در مکیل و موزون جریان دارد.»؟

 

 

منبع: وبسایت نویسنده

 

 


سرمقاله جمهوری اسلامی

 
بسم الله الرحمن الرحيم 
هيچ انقلاب و نهضتي بدون پشتوانه مردمي و معنوي نمي‌تواند ماندگار شود. تداوم انقلاب‌ها و جاري شدن اصول و آرمان‌هاي نهضت‌ها در رگهاي جامعه فقط درصورتي ميسر است كه تضميني براي يادآوري آن اصول و آرمان‌ها و حفاظت و حراست از آنها وجود داشته باشد، در غير اينصورت هر انقلاب و نهضتي محكوم به زوال و نابودي است. 


اربعين حسيني، اين درس بزرگ را با خود دارد كه نهضت عاشورا با زبان گوياي امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب سلام الله عليها از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام در فاصله عاشورا تا اربعين همواره بازگو شد و اصول انقلاب كربلا و آرمان‌هاي شهداي عاشورا براي مردمي كه فريب تبليغات بني‌اميه را خورده بودند تشريح گرديد. مردم كوفه و شام، بعد از شهادت فرزند پيامبر و اسارت اهل بيت، ناگهان در برابر چشمان خود واقعيت‌هائي را يافتند كه تا آن زمان نديده و نشنيده بودند و هرگز پيش بيني آنرا هم نمي‌كردند. اينكه فقط نيم قرن بعد از رحلت پيامبر اسلام، كار به جائي برسد كه فرزند زاده پيامبر به دست مدعيان پيروي از آن حضرت با چنان قساوت و ددمنشي به شهادت برسد براي هيچكس قابل تصور نبود. اين جنايت هولناك مي‌توانست به منزله نقطه پايان بر دين و آئين محمدي باشد و از آن پس ديگر نام و نشاني از پيامبر اسلام و تعاليم قرآن باقي نماند. اما نه تنها چنين نشد، بلكه خون شهداي كربلا نام پيامبر را جاودانه كرد و اسلام را سرزنده و با نشاط در عراق وشام و حتي سرزمين‌هاي دور مطرح نمود و گسترش داد و اين فرموده پيامبر اكرم تفسير شد كه: "حسين مني و انا من حسين" 


خون شهداي كربلا را فداكاري‌هاي امام سجاد و حضرت زينب زنده نگهداشت. اگر امام سجاد در شام و در حضور مردم خطبه نمي‌خواند و كاخ يزيد را به لرزه در نميآورد، خون شهداي كربلا فراموش مي‌شد. اگر حضرت زينب در پاسخ به گستاخي‌هاي سركرده قاتلان امام حسين نمي‌فرمود "مارأيت الاجميلا" و در جمع مردم كوفه كه به تماشاي اسراي كربلا آمده بودند خود را و شهداي كربلا را با زيباترين بيان معرفي نكرده بود، نهضت عاشورا استمرار نمي‌يافت. روزهاي قبل از اربعين حسيني و آنچه در روز اربعين گذشت و اقداماتي كه بازماندگان نهضت عاشورا در مدينه انجام دادند و همه‌ي تلاش‌هائي كه بعد از عاشورا در جهت تبليغ قيام حسيني صورت گرفت، عوامل تداوم انقلاب كربلا بودند و ماندگاري نهضت عاشورا و مكتب ظلم ستيزي اهل البيت را تضمين كردند. 
روشي كه امام سجاد عليه السلام در شرايط اختناق دوران حاكميت امويان و مروانيان در پيش گرفتند و از طريق دعا به بيان معارف اسلام پرداختند و مردم را با اخلاق اسلامي و معارف ديني آشنا كردند و زمينه را براي نهضت علمي دوران امام باقر و امام صادق عليهما السلام فراهم ساختند، همچنين اقامه عزاداري براي شهداي كربلا در سرزمين منا به دستور امام صادق عليه السلام همزمان با تربيت هزاران فقيه و متكلم و مبلغ دين توسط آنحضرت همگي اقدامات حساب شده و دقيقي بودند كه راه را براي ادامه نهضت عاشورا و گسترش شعاع انقلاب كربلا هموار ساختند و آنرا جاودانه نمودند. اگر در طول قرون متمادي همواره ياد و نام امام حسين عليه السلام و شهداي كربلا برانگيزاننده مردم در برابر حكام ظالم بود و شعله‌هاي ظلم ستيزي را در جان و دل پيروان اهل البيت روشن و گرمابخش نگهداشت، اينها همه از آثار و بركات اقداماتي است كه بعد از نهضت عاشورا براي تداوم آن نهضت بعمل آمد. شعاع نهضت عاشورا با همان شعله‌هاي گرم و روشنائي بخش تا بدانجا امتداد يافت كه در ظلماني‌ترين دوران‌هاي تاريخ و هنگامي كه شاهان خودكامه و فاسد پهلوي آشكارا بر احكام دين و قرآن تاختند و بيگانگان را بر ايران مسلط كرده و نفس‌ها را در سينه‌ها حبس نموده بودند، با كلام بلند و حركت آفرين امام خميني كه با يادآوري نهضت حسيني خطاب به مردم ايران فرمود: "محرم ماه پيروزي خون بر شمشير است" اين ملت با تمام توان قيام كرد و سرزمين خود را از چنگ بيگانگان و عمال آنها نجات داد و با سرنگون ساختن رژيم منحط شاهنشاهي، نظام مقدس جمهوري اسلامي را تأسيس كرد. 
اكنون 33 سال از آن روزهاي پرخاطره و شكوهمند مي‌گذرد و اين ما هستيم كه بايد براي تداوم انقلاب و پايداري و ماندگاري نظام جمهوري اسلامي به وظايف مهمي كه برعهده داريم عمل نمائيم. براي اين انجام وظيفه فقط يك راه وجود دارد و آن پاي بندي همگان به اصول و آرمان هاست. اصول و آرمان‌هاي انقلاب را بدون التزام به اخلاق و تلاش براي حفظ وحدت نمي‌توان حفظ كرد. اينكه هر روز عده‌اي را از جمع خود مي‌رانيم و حرمت‌ها را زير پا مي‌گذاريم و حريم‌ها را در مي‌نورديم، نه تنها با چنين كارهائي قادر به حفظ اصول و آرمان‌ها نخواهيم بود، بلكه در كوتاه‌ترين زمان همه‌ي آنها را به فراموشي سپرده و به راهي غير از راه اسلام و جمهوري اسلامي خواهيم رفت. 


متأسفانه در داوري هايمان نسبت به اشخاص به ويژه بزرگان دچار شتاب زدگي و افراط و تفريط مي‌شويم، شجاعت را در شكستن حرمت‌ها و ناديده گرفتن حريم‌ها جستجو مي‌كنيم، انقلابي بودن را عبور از خط قرمزهائي كه قانون و شرع مشخص كرده‌اند تفسير مي‌كنيم، براي معيارهاي اخلاقي اهميتي قائل نميشويم، غيبت و تهمت و افترا و دروغ را در زبان و قلم مباح مي‌دانيم، خودي بودن و بيگانه بودن و بي گناه بودن و گناهكار بودن را با خط كش‌هائي كه خودمان اختراع كرده‌ايم و منافع خودمان را با آن‌ها اندازه گيري مي‌كنيم تعريف مي‌كنيم و روح آزادگي را در خودمان كشته ايم. اينها با كلام عرشي سرور آزادگان حضرت امام حسين عليه السلام كه خطاب به لشكريان يزيد فرمود: "ان لم يكن لكم دين و كنتم لاتخاقون المعاد فكونوا احراراً في ديناكم" هيچ تناسبي ندارد. 
اگر پيرو امام حسين هستيم و مي‌خواهيم با نهضت عاشورا به راهي كه انقلاب اسلامي پيش پايمان قرار داده است برويم، بايد به اخلاق حسيني ملتزم باشيم. اگر تمام نهضت حسيني را در اين يك جمله خلاصه كنيم كه "امام حسين عليه‌السلام براي حاكم ساختن اخلاق ديني بر جامعه مسلمانان به شهادت رسيد" سخن گزافي نگفته ايم. اربعين حسيني بايد يادآور روش و منش اخلاقي شهداي كربلا و پيام رسانان نهضت عاشورا باشد و ما امروز به فرا گرفتن اين روش و منش از هر چيز ديگري نيازمندتر هستيم. برخورداري از اين روش و منش اخلاقي، شرط تداوم نهضت است. 


منبع: جمهوری اسلامی


 


بازداشت دو فعال مذهبی در کردستان

جرس: بنا به گزارش منابع حقوق بشری، مظفر بابایی، فعال سیاسی زندانی، كه از یك سال و نیم پیش در زندان سلماس دوران محكومیت خود را می گذراند، در وضعیت جسمی و روحی در وضعیت نامساعدی به سر می برد.


به گزارش خبرگزاری دیده بان حقوق بشر كردستان، این فعال سیاسی کرد، كه به سه سال و نیم زندان محكوم شده، بنا به نظر پزشكان معالج، تحمل ادامه حبس برایش مقدور نمی باشد و تاكنون مسئولان قضایی به آزادی مشروط وی موافقت ننموده اند.


همزمان همین منبع خبری گزارش داد که به دنبال موج دستگیری های اخیر فعالان مذهبی و عقیدتی، دو نفر دیگر با نامهای نعمت حاجی زاده و ناصر شیخی در تاریخ دوم بهمن ماه توسط اداره اطلاعات شهرستان سردشت بازداشت و به بازداشتگاه اداره اطلاعات منتقل شده اند.

در این گزارش آمده است "مأموران اطلاعات با در دست داشتن حکم بازرسی، وسایل و تجهیزات شخصی نامبردگان از قبیل کامپیوتر و موبایل، کتب و آلبوم عکس را نیز با خود برده اند.


دلایل بازداشت این فعال مذهبی کردستان هنوز اعلام و منتشر نشده است.
 


 


 جرس: یک سال پس از شهادت دکتر علیمحمدی، و بیش از چهل روز از شهادت دکتر شهریاری رهبری به دیدار خانواده ها این استادان دانشگاه رفت و از مقام آنان تجلیل کرد. 


پیش از این نیز آقای خامنه ای به دیدار خانواده شهیدان رفته بود ولی این بار  پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آقای خامنه ای حاشیه ای مفصل تر از اصل خبر  از این دیدارها منتشر کرده و نوشته است: فرقی نمی‌کند استاد دانشگاه باشد یا خانه‌دار؛ به هر کسی بگویند میهمانی که وارد خانه‌اش می‌شود، رهبر است، دست و پایش را گم می‌کند. با این‌که خانه را به خاطر همین میهمان‌ها تر و تمیز کرده و میوه و شیرینی را هم آماده، اما باز هم انگار حس می‌کند چیزی کم است.


رهبری

 رهبری در این دیداربا تقدیر از شهید و خانواده‌اش می‌گوید: «شهادت دکتر شهریاری، آبرویی داد به جامعه علمی کشور. شهادت همچنین شخصیت برجسته و مورد قبولی، به دشمن نشان داد که در محیط علمی جمهوری اسلامی، اینجور شخصیت‌ها و انگیزه‌هایی وجود دارد.»

 

در دیدار رهبری با خانواده شهید علیمحمدی، همسر شهید از خاطرات همسرش می‌گوید. از این که آمادگی شهادت داشت و می‌گفت خیلی از شب‌ها خواب می‌بیند که به سویش تیراندازی شده است.

رهبری

 

 

 

 


 


مژگان مدرس علوم
 جرس: روز بیست و هشتم دی ماه بعد از گذشت نزدیک به هشت ماه نهایتا دادگاه رضا شهابی، عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه برگزار شد.  

  

برادر آقای شهابی در این خصوص می گوید: " این دادگاه منحل و برگزاری آن به هفته آینده موکول شد. به علت اینکه وکیلشان آقای شفیعی تنها موفق به مطالعه پرونده ایشان شده و نتوانسته بودند که با موکل خود صحبتی داشته باشند. حالا بیست و هشتم، نامه داده اند که وکیلشان ایشان را در زندان ملاقات کند و با هم صحبت داشته باشند تا ببینیم این بار این نامه را قبول می کنند. زیرا حدود یکماه پیش قاضی صلواتی نامه داده بودند که آقای شفیعی برادرم را ملاقات کند اما نگذاشته بودند که این ملاقات صورت بگیرد."

 

گفتنی است، این فعال کارگری در ۲۲ خرداد ماه ۸۹ در محل کار خود بازداشت و از آن  زمان تاکنون در بلاتکلیفی بسر می برد. وی یکبار در اعتراض به بلاتکلیفی خود دست به اعتصاب غذا زد که در هفتمین روز اعتصاب به بیمارستان منتقل گردید.

 

به همین مناسبت "جرس" با آقای شهابی برادر رضا شهابی در خصوص برگزاری دادگاه و آخرین وضعیت وی به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:

 

آقای شهابی لطفا از آخرین اطلاعی که از وضعیت برادرتان دارید صحبت بفرمایید.

 

سه شنبه بیست و هشتم دی ماه که آقا رضا را برای محاکمه آورده بودند موفق شدیم ایشان را ببینیم.

 

بعد از چه مدت برای ایشان دادگاه برگزار کردند و نتیجه آن چه بود؟

 

بعد از نزدیک به هشت ماه نهایتا دادگاه تشکیل شد که باز بنا به دلایلی این دادگاه منحل و برگزاری آن به هفته آینده موکول شد.

 

می توانید بگویید آن دلایل چه بوده است؟

 

به علت اینکه وکیلشان آقای شفیعی تنها موفق به مطالعه پرونده ایشان شده بودند و نتوانسته بودند که با موکل خود صحبتی داشته باشد. حالا بیست و هشتم نامه داده اند که وکیلشان ایشان را در زندان ملاقات کند و با هم صحبت داشته باشند تا ببینیم این بار این نامه را قبول می کنند؟ زیرا حدود یکماه پیش قاضی صلواتی نامه داده بودند که آقای شفیعی برادرم را ملاقات کند اما نگذاشته بودند که این ملاقات صورت بگیرد.

 

چه اتهاماتی را به ایشان تفهیم کرده اند؟

 

روز بیست و دوم خرداد که ایشان را در محل کار بازداشت کردند اتهام دزدی به ایشان زدند بعد چهل روز گفتند اتهامش ارتباط با بیگانگان و تماس با منافقین است. این اتهامات واهی در صورتی است که آقای شهابی فقط فعالیت کارگری داشته است و برای احقاق حقوق کارگران زحمت کشیده است. حالا سوال من این است آیا مطالبات حقوق خود جرم محسوب می شود؟ حداقل این را بگویند تا ما تکلیفمان را بدانیم که فعالیت کارگری جرم محسوب می شود. این درست نیست که ایشان هشت ماه در زندان با اتهامات واهی نگهداری شود. اتهاماتی که نه خود برادرم قبول دارد نه ما.

 

در این مدت هم آقای شهابی یکبار دست به اعتصاب غذا زدند می توانید بگویید در اعتراض به چه چیزی اعتصاب کرده بودند؟

 

برای اینکه وضعیت پرونده ایشان معلوم نبود ما به دادسرا مراجعه می کردیم می گفتند پرونده اش در اوین است بعد که به زندان می رفتیم می گفتند پرونده اش اینجا نیست در دادسرا است و مدام ما را می دوانند تا اینکه برادرم دست به اعتصاب غذا زد و گفت جرم و اتهام من چیست که چند ماه در بلاتکلیفی باید در زندان نگهداری شوم. حتی یک هفته تا قبل از اینکه ایشان را به دادگاه بیاورند در سلول انفرادی بوده است.

 

علتش چه بود؟

 

بخاطر شکنجه روحی، الان هم فکر کنم در زندان انفرادی باشند چون ما پنجشنبه که ایشان را ملاقات کردیم گفتند در سلول انفرادی هستند.

 

وضعیت روحی و جسمی ایشان چطور بود؟

 

روحیه بالایی دارد اما وضعیت جسمی خوبی ندارد خوب هشت ماه است که در زندان تحت شرایط سخت نگهداری می شود. ما حتی زمانیکه در دادگاه خواستیم دو دقیقه خانواده اش ایشان را ببینند ماموران برخورد بسیار نامناسبی داشتند و هل می دادند که نزدیک نشوید. آخه انسانیت کجا رفته که هشت ماه خانواده اش او را ندیده حالا دو دقیقه بگذارند که با هم صحبت کنند.

 

ملاقاتهایتان به چه صورت بوده است؟

 

ما ملاقات حضوری اصلا نداشتیم و دو هفته ای یکبار ملاقات کابینی کوتاه و پشت شیشه می دادند. فرزندان برادرم که یک دختر دوازده ساله و یک پسر سیزده ساله واقعا از این شرایط افسردگی گرفته اند. یکی  دوبار آنها را بردیم و از پشت شیشه پدرشان را دیدند. حتی نمی توانند در آن مدت کوتاه پدرشان را بغل کنند و نفس همدیگر را حس کنند تا آرام شوند. متاسفانه این هم از آنها با این شرایط روحی دشوار دریغ می شود. بخدا این ظلم است.

 

در پایان هر خواسته ای که از مسئولین قضایی دارید بفرمایید؟

 

من از مسئولین قضایی، از ریاست جمهوری می پرسم برادرم به چه جرمی در زندان است؟ ما از آنها عاجزانه می خواهیم تکلیف ایشان را مشخص کنند تا هم ایشان، هم خانواده از بلاتکلیفی در بیایند. ما می خواهیم بدانیم شما از یک کارگر چه می خواهید که هشت ماه او را در بلاتکلیفی و تحت چنین شرایطی نگه می دارید؟ این عدالت است؟ ما باید زیر سایه این نظام آرامش و آسایش داشته باشیم نه اینکه این شرایطمان باشد.

 

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

 

 

 


 


فرهمند علیپور
   جرس: جدایی جنوب سودان و تشکیل کشوری در جنوب این کشور که با رای اکثریت قاطع شرکت کنندگان در رفراندوم سیر نهایی خود را طی کرد تا به عنوان پنجاه و چهارمین کشور آفریقایی بر روی نقشه این قاره جا خوش کند،  به یکی از اصلی ترین دغدغه های دولتمردان قاهره  در روزها و هفته های اخیر تبدیل شده است.  

 


تولدی دیگر

کشور تازه تاسیس گرچه پرچمش این روزها در سراسر بوجا (شهری که قرار است به عنوان پایتخت برگزیده شود) به اهتزاز در آمده است ولی هنوز نامی برایش انتخاب نشده است. مساحتش بزرگتر از مجموع مساحت دو کشور فرانسه و آلمان است و خاکش حاصلخیز و دارای معادن ارزشمندی همچون نفت است. مردمان این منطقه به بیش از چهل زبان سخن می گویند، اما زبان مشترک کنونی، عربی است. زبانی که به احتمال زیاد آرام آرام جای خود را به انگلیسی بدهد و این زمانی است که آموزش زبان انگلیسی گسترش و نفوذ بیشتری پیدا کند. اما تا آن زمان به نظر می رسد تنها زبان قابل درک بین این گروههای قومی و زبانی و مذهبی، عربی باشد.

یک سوم از جمعیت کشور تازه را مسلمانان تشکیل می دهند، یک سوم را مسیحی ها و یک سوم مانده را پیروان ادیان بدوی. درگیری های میان اقوام ساکن در سودان جنوبی ، عدم کفایت رهبران خارطوم و تشکیل ارتش قدرتمندی موسوم به "ارتش آزادیبخش جنوب سودان" به رهبری "جان کارنگ" و حمایت آمریکا و انگلیس از جدائی طلبان جنوب کار را به توافق نامه 2005 در کنیا رساند که بر اساس آن دولت سودان متعهد شد تا رفراندومی برای استقلال در جنوب برگزار کند.

کشور تازه تاسیس مهمتر از دارایی منابع نفتش، ثروت دیگری را نیز به دست آورده است. و آن چیزی نیست جز معبر و مسیر رودخانه نیل. بسیاری از تحلیل گران جنگ سالها و دهه های آینده را جنگ آب پیش بینی کرده اند و رود نیل به عنوان طولانی ترین رود جهان  از سودان جنوبی عبور می کند.

اما آیا براستی افزودن یک کشور به پنج کشوری که تاکنون از آب رودخانه عظیم نیل بهره مند می شدند می تواند تا آن اندازه نگران کننده باشد که اکنون  مسئولان مصری می پندارند؟ ریشه این نگرانی در کجاست؟

شاهرگی به نام نیل

مصر با بیش از هفتاد و پنج  میلیون نفر یکی از پر جمعیت ترین کشورهای خاورمیانه و آفریقا است. اکثریت مطلق از این تعداد جمعیت اما تنها در چهل هزار کیلومتر مربع که تقریبا معادل یک بیست و پنجم مساحت مصر ( اندکی کوچکتر از یک سوم استان یزد)  است زندگی می کنند، سرزمین هایی که کرانه های رودخانه نیل را تشکیل می دهد. با توجه به اقتصاد وابسته مصر به کشاورزی آنهم از نوع کشاورزی سنتی که در آن آب بیشتری مورد نیاز است، و فقر گسترده و سطح درامدهای پایئن مصری ها، شاید بتوان گفت که در این شرایط اهمیت رود نیل برای حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مصر بیشتر از اهمیت چاههای نفت جنوب برای ایران باشد.

در چند هفته اخیر مطبوعات عربی لبه انتقاداتشان را متوجه اسرائیل، به مثابه دشمن سنتی اعراب کرده اند و معتقدند که تل آویو ایفاگر نقشی ویژه برای جدایی جنوب سودان بود. آنها بر این باورند که  اسرائیل از هم اکنون در فکر اجرای برنامه ای بلند مدت در سودان جنوبی است که می تواند رود نیل را به عنوان شریان تنفسی مصر در دستان اسرائیل قرار دهد تا هر زمان که مقامات اسرائیلی اراده کنند بتوانند، به شکلی غیر مستقیم  مصر را تحت فشار جدی و موثر قرار دهند.

رود نیل از سه کشور اتیوپی، کنیا و اوگاندا سرچمشه می گیرد و پس از طی مسافتی طولانی در کشور سودان وارد سرزمین های مصر و دلتای رود نیل می شود و در نهایت به دریای مدیترانه می ریزد. تا کنون سودان چندان از سهم خود استفاده چندانی نمی کرد و بیشتر سهمش نصیب مصر یا دریای مدیترانه می شد.

اما اکنون وضعیت فرق می کند، جنس روابط سودان جنوبی با مصر متفاوت از روابط سودان شمالی با مصر به عنوان دو کشور مسلمان و عرب همسایه خواهد بود. تاکنون نیز سه کشور اتیوپی، اوگاندا و کنیا نسبت به بهره برداری از آب رودخانه نیل و قراردهای فی مابین، با سودان و مصر اختلافاتی داشته اند. اکنون به نظر می رسد که سودان و مصر باید در برابر چهار کشور ( سه کشور اتیوپی، کنیا و اوگاندا + سودان جنوبی) سیاست جدیدی پیشه گیرند.

 

نیل در کانون توجهات تل آویو

مطبوعات عربی بر این اعتقادند که اسرائیل  اهمیت حیاتی رود نیل را در کانون توجهات خود قرار داده اند و کنترل آب رود نیل و به بیانی دیگر حیات مصر اینک همچون برگ برنده ای ارزشمند به دست اسرائیل افتاده است و برای آن شواهدی هم مطرح می کنند

اسرائیل  در یک برنامه ریزی هوشمندانه قرار است به زودی کار احداث چهار سد بزرگ را بر روی رودخانه نیل در سرزمین های متعلق به سودان جنوبی آغاز کند. اما این تمام ماجرا نیست. سفر یک ماه پیش آویگدور لیبرمن وزیر امورخارجه رادیکل اسرائیل به سه کشور سرچشمه رود نیل، به عنوان اولین سفر یک مقام عالی رتبه اسرائیلی به آفریقا در طی بیست سال اخیر و با هدف دست یابی و انعقاد قراردادهایی در زمینه پروژه های مدیریت آب یکی دیگر از دلایل توجهات ویژه تل آویو به رود نیل دارد.

سفر لیبرمن موفقیت آمیز بود و اسرائیل توانست با هر سه کشور سرچشمه رود نیل قراردادهایی را عقد کند. اسرائیل با گروهی که اکنون قدرت را در جنوب سودان در دست دارند نیز همکاری های گسترده خود را از چندی پیش آغاز کرد. تربیت و آموزش پنج هزار نیروی نظامی در سودان جنوبی، تربیت خلبان، برقراری پروازهای تل آویو - بوجا ( پایتخت سودان جنوبی)  از طریق فرودگاه آدیس آبابا ( پایتخت اتیوپی) و اعزام حدود هزار کارشناس از نظامی گرفته تا اقتصادی و گردشگری و هنری به جنوب سودان، گشودن دفاتر نمایندگی جنوبی ها در اسرائیل، همگی نشانه ای است که تحلیل گران عربی از آن به عنوان پایگاه اسرائیل جهت فشار آوردن بر مصر و سودان یاد می کنند.

اسرائیل با مصر دارای مرزهای آبی و خشکی است اما با سودان از طریق دریای سرخ همسایه است. اسرائیل نگران از آن است که اعراب هرگاه اراده کنند بتواند تنگه باب المندب و تیران را همچون جنگهای 1967 و1973  برروی کشتی های اسرائیلی و بندر عقبه ببندند. جنگ 1973 جنگی بود که نیروهایی از ارتش سودان به کمک مصر و علیه اسرائیل جنگید. از همین روست که اکنون اسرائیل قصد دارد تا نقاط استراتژیکی مصر و سودان را در اختیار بگیرد.

اسرائیل هم اینک در کشورهای کنیا و اتیوپی و چاد دارای پایگاهای نظامی است و به نظر می رسد با توجه به نزدیکی های عمیقی که در میان سودان جنوبی و اسرائیل در حال شکل گیری است احتمال راه اندازی و استقرار یک پایگاه نظامی در این کشور جدید چندان هم بعید نباشد.

گرچه شاید اصل جدایی سودان جنوبی و احتمال بروز مطالبات مشابهی از سوی اقلیت مسیحی مصر موسوم به قبطی ها نیز یکی از دغدغه های مسئولان مصری باشد اما به نظر می رسد که در نگاه مصری ها، دغدغه هایی از این دست در مقایسه با نگرانی از آینده وضعیت رود نیل و مشکلاتی که گریبان گیر مصر در آینده خواهد شد رنگ می بازد.

 

 

 


 


حميد اشرف

 

(پيرامونِ «اسناد براندازي نظام توسط ميرحسين موسوي»)


از آنجا كه عنصر امنيتي به نام شكري در گفت‌و گوي مفصل خود با هفته‌نامه تازه چاپِ «9دي»، به مدير مسئولي حميد رسايي نماينده طرفدار دولت، علاقه دارد كه به طور استراتژيك، جريان فتنه را تحليل كند،‌ و در چارت‌هاي امنيتي قرار دهد و با صغري/كبري كردن موضوع نتيجه بگيرد موسوي و باندش قصد براندازي داشته‌اند، هرچند طرح موضوع، ادله و نتيجه همه يكي است و آن هم اثبات اينكه جنبش سبز 88 به آمريكا، اسرائيل و علي‌الخصوص انگليس (چون در ايران سفارت دارد!) متصل است، اين نوشته هيچ قصد ندارد در مقام پاسخ به آن (يا دفاعِ احتمالي از ميرحسين) از طريق ارائه ادله‌اي برخلاف جهت تلاش كند، زيرا پاسخِ هاي هميشه هوي نيست. اما اگر هم بخواهيم چنين پاسخي بدهيم بايد گفت، فتنه‌اي از آغاز تشكيلات جمهوري اسلامي پيدا شد كه داراي يك «ماهيت جنگ هوشمند» بود و به درستي پرسشگر آن مصاحبه نام يكي از آنها را به زبان آورد، يعني مرحوم دكتر آيت. دست بر قضا، ‌اگر پرونده ايشان، بقايي و برخي افراد مشهور كه اكنون در جريانات اصول‌گرايي هستند، باز شود، چهره ‌اين عنصر امنيتي بسيار ديدني خواهد بود كه چگونه ولايت فقيه در قانون اساسي وارد شد حال آنكه آيت لله خميني ابتدا با پيش‌نويس قانون اساسي بدون اصل ولايت فقيه موافق بود. اين جريان همواره با حقوق اجتماعي و مدني مردم اعم از عدالت و آزادي مخالف بوده است، و چه بسا با همان گفتمان مصاحبه شونده مي‌توان گفت، سرنخ‌هاي آنها به بيگانگان ختم مي‌شود. خودِ اين عنصر امنيتي خوب مي‌داند كه مطمئنا دغدغه جمهوري اسلامي ندارد، وارد كردن ولايت فقيه و شعار حكومت اسلامي در ابتداي انقلاب، براي اجراي نوعي خلافت اسلامي (و ايدئولوژيك كردنِ احكام اسلامي براي تسلط و سركوب) از اول در دستور كار اين جريان «فتنه‌گر» بوده است.  و به قول رئيس دولتِ كنوني، اسنادش موجود است. (علاوه بر اين، سندي آشكارتر از سخنان رهبر در مجمع مدرسين قم كه اخيرا در سايت‌ها منعكس شده،‌ پيدا نمي‌شود: «در داخل، از زير، هرکار می‌توانستيم می‌کرديم» 29 دي 89 در سايت روز).

بنابراين، تنها به يك مورد از فول‌هاي ايشان در اين مصاحبه مي‌پردازيم:

اين عنصر امنيتي در جايي از مصاحبه مي گويد: «يکی از اسناد که از موارد مهم انحراف عقيدتی ميرحسين موسوی و باند او نيز هست، جزوه الگوی زيست مسلمانی اوست که توسط مؤسسه جمعيت توحيد و تعاون تهيه شده و موسوی بارها در صحبت‌های انتخاباتی خود از آن نام برده. حرف اصلی اين جزوه همان ادعای دروغ استحاله‌طلبان مبنی بر «چالش بين جمهوريت و اسلاميت» و «ايجاد انسداد در نظام دينی» است!  مؤسسه موسوی وظيفه اين جزوه را در يافتن راهی برای برون‌رفت از انسدادهای موجود ذکر می‌کند! يعنی با جبهه‌گيری در برابر اصل ولايت‌فقيه که ستون خيمه جمهوری اسلامی است به ارايه جايگزين آن می‌پردازد و صد البته، مسيری که نشان می‌دهد مسير طی شد در غرب است يعنی برپايی يک نظام ليبرال دموکراسی تحت عنوان منافقانه «عقلانيت جمعی توحيدی» است! (هفته نامه 9دي، 17دي 1389)

 گذشته از اينكه به كار بردنِ متعددِ واژه عقلانيت در اين جزوه، مصداق بارز براندازي محسوب مي‌شود و از تكرار آن شاكي است:« در ابتدای جزوه و مقدمه آن نيز به نحو افراطی به موضوع رويکرد عقلانی جزوه اشاره می‌کنند به نحوی که در حدود 20 صفحه اول بيش از 12 مرتبه بر رويکرد عقلانی تحقيق خود و حدود 12 مرتبه نيز از ساير مشتقات آن مانند مدل‌های عقلانی، بررسی عقلانی، تحلیل عقلانی، ابزارهای عقلانی، منظومه عقلانی، شاخص‌های عقلانی، عقلانيت متعارف و ... استفاده می‌کنند. گويا ديگران در تحقيقات خود از رويکردهای غير عقلی و احمقانه بهره‌گيری می‌کنند! البته واضح است که تأکيد افراطی آنها بر رويکرد عقلانی و نيز عقلانيت جمعی به دليل بی اعتنايی آنها به کتاب و سنت است که منافقانه فقط اسمی از آنها آورده ولی در سرتاسر کتاب و جزوه حضور واقعی آنها ديده نمی‌شود» ،‌ اين عنصر محترم ظاهرا حرف خود را از ياد مي‌برد چند پارگراف پايين‌تر با اشاره به جلسات پنج‌شنبه‌هاي ميرحسين و «باندش» در موسسه جمعيت توحيد و تعاون مي‌گويد: «موسوی در جلسه 26/7/86، امکان ايجاد چپ جديد را مطرح می‌کند و می‌گويد: «برای تغيير، بايد ايده جديد ترکيبی از چپ مارکسيستی و اسلام مطرح شود»، «شعارها بايد تغيير داده شود» ، «از تجربه اول انقلاب هم (!) می‌توان استفاده کرد» همين موسوی درست شش ماه بعد يعنی در تاريخ 22/1/87 می‌گويد: «چپ جديد را حذف کنيم و قرائت امام خمينی بيايد»! تقريبا نوعی نفاق فرقانی را از خود بروز می‌دهد.»(!) در واقع، اين عنصر امنيتي كه در سطوح بالاي اطلاعات و امنيت يك كشور سابقه داشته است، و ظاهرا استراتژيست به حساب مي‌آيد،‌ نمي‌داند كه حرف‌هايش بايد از حداقل انسجام ساختار دروني برخوردار باشد؟ ميرحسين چگونه مي‌تواند هم از يك طرف هدفش الگوي ليبرال دموكراسي،‌ و از طرف ديگر متعلق به سنخ چپ نو باشد؟-عبارتي كه اطلاعات از عاشوراي 88 به اين سو در كنار گروه‌هاي ديگر ساخته پرداخته. ضمن اينكه مدعي است شش ماه بعد وقتي ميرحسين مي‌گويد چپ جديد را حذف كنيم!، نوعي نفاق فرقاني از خود بروز مي‌دهد. اين جمله يعني چي؟ يعني اينكه چيزي به نام چپ جديد وجود دارد كه ميرحسين اول از آنها استفاده مي‌كند و بعد آنها را حذف مي‌كند. در اينجا گويا عنصر امنيتي دلش به حال چپ نو سوخته و مي‌خواهد نشان دهد كه ميرحسين از «نفاق فرقاني» برخوردار است. احتمالا او يك كارگاه شيميايي دارد كه در آنجا طي بيست سال معجونِ كيمياگري مي‌ساخته است. و در آن از همه چيز را به هم اضافه مي‌كرده است.

همچنين در اينجا بايد تناقض ديگري كه در گفته‌هاي عنصر امنيتي هست اشاره شود:

«پس طرح آينده آنها [يعني گروه‌هاي پنچ‌گانه‌اي كه ايشان براي براندازي برمي‌شمارند،‌اعم از كشورهاي غربي، سوسياليست‌ها، اصلاح‌طلبان ديني و غير‌ديني، ليبرال‌هاي ديني و غيرديني، سلطنت‌طلبان و مشروطه‌خواهان] برای ايران و تمام خاورميانه سکولاريسم است يعنی برای خنثی کردن موج بيداری اسلامیِ [به قول مقام معظم رهبری] که بر پايه فرهنگ و اعتقادات مردم مسلمان منطقه سوار است، غرب و به طور مشخص آمريکا جدايی و مفارقت کامل بين ساحت دين و ساحت سياست را دنبال می‌کند، اين تئوری مرکزيت فتنه است. عوامل آنان در داخل هم متأسفانه به يک نوعی از سکولاريسم اسلامی رسيده‌اند، اين از آن برچسب‌های ناچسبی است که اتفاق افتاده است ! از آن پارادوکس‌هايی است که دارد اتفاق می‌افتد. از يک سو  اجزای بنيان‌های سکولاريسم و ليبراليسم را گرفتند و از سوی ديگر بعضی از ارزش‌های دينی را مطرح می‌ کنند اينجاست که يک نوع تفاهم متقابل تئوريک بينشان به وجود آمد و آن هم سکولاريسم اسلامی است که در سکولار بودن با هم تفاهم دارند و سکولاريسم پادگفتمان حکومت دينی و نظام دينی است، از اين نظر اينها [يعني گروه‌هاي پنچگانه برانداز] را به تفاهم متقابل رسانده است.»  اتفاقا ايشان معتقد است سكولاريسم اسلامي معنايي پارادوكسي دارد. اما يادش مي‌رود كه بگويد خود جمهوري اسلامي هم معناي پارادوكسي دارد، امري كه برخي اصلاح‌طلبان معتقدند مي‌توان دموكراسي و دين را كنار هم قرار داد- اما در مورد اين عنصر امنيتي بايد گفت يك اشتباه كلاميِ فرويدي انجام داده‌است. از نظر ايشان يا بهتر بگوييم همان جريان «فتنه»اي كه از ابتدا تاكيد بر خلافت اسلامي از طريق ولايت مطلقه‌فقيه داشت، جمهوري اسلامي هميشه عبارتي متناقض بوده است و با حذف جمهوريتِ مردم و عقلانيت، و جانشيني احكام اسلامي و نه صرفا اصول آن توسط سلطه و سركوب، مي‌توان به اسلام ناب محمدي دست يافت كه  «مقابل اسلام ميانه‌رو» و «غرب» بايستد. اين خلافت اسلامي، براي حفظ خودش مي‌تواند اصول و احكام اوليه اسلام را معلق كند. با منطق اين عنصر امنيتي بايد گفت آري فتنه‌اي وجود دارد، فتنه دروغ، سركوب،‌ كشتار و تقلب در كنه نظامي كه مدعي پرهيزگاري و آزادترين نظام‌هاست.

بايد از هفته‌نامه 9 دي به خاطر اين مصاحبه افشاگرانه تقدير كرد.  هرچند پريشان‌گويي‌هاي مصاحبه‌شونده، تئوريك نيست و به همين خاطر قابل پاسخ نيست، به نوعي از «ايدئاليسمِ فتنه‌گر» برخاسته است. اين مصاحبه قطعا افشاگر است اما افشاي خود كودتاگران است!

 

 

 

 *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته