-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 01/29/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ایرج پزشکزاد در آپارتمان کوچک و روشنی ته پاریس پانزدهم زندگی می‌کند. در سالن، کتاب به زبان فرانسه و فارسی، شماره‌های مجله تاریخ و یک کامپیوتر. در روی زمین، فرشی که حتما ایرانی است. سبیل و موهای به رنگ برفش، او شلواری جین و پولوور یقه هفت آبی به رنگ چشمانش به تن دارد. او پرانرژی، پرحرف و به طور دلنشینی باادب است. بی‌شک همسایگانش می‌دانند که این آقای ۸۲ ساله، ایرانی است چون بیشتر از سی سال است که در این محله زندگی می‌کند. با این وجود، هیچ کدامشان نمی‌دانند که وی نویسنده دایی جان ناپلئون، موفق‌ترین اثر ادبی قرن بیستم در کشور خودش است. این کتاب که در سال ۱۹۷۳ به چاپ رسید تبدیل به یک اثر کلاسیک در ادبیات ایران شد و تازگی به فرانسه ترجمه شده است.

این کتاب رمانی شگفت‌انگیز، طنزآمیز و شادی‌آور است، طنزی خانوادگی و اجتماعی که در تهران سال های ۱۹۴۰ می‌گذرد و تصویرگر اضطراب‌ها و تظاهرهای خانواده‌ای کم و بیش آریستوکرات است که مدرنیته تهدیدش می‌کند و همه اتفاقات در فضایی جنسی می‌گذرد و کمی هم عامه‌پسند است. رمان، لحن کمدی‌های مولیر و وودهاوس را یادآوری می‌کند و همین‌طور چیزی از معصومیت و سرخوشی آر. کِی. نریان را به یاد می‌آورد.

کتاب، داستان عشق پر دردسر راوی جوان را تعریف می‌کند که سیزده سال دارد و عاشق دختردایی زیبایش، لیلی است. این داستان یک کمدی اجتماعی هم هست که راه و روش یک خانواده بقول خودشان آریستوکرات برای حفظ فاصله با طبقه متوسط و تحصیل‌کرده را مسخره می‌کند. خود دایی جان ناپلئون که رئیس خانواده است، ناپلئون را می‌ستاید و نسبت به انگلیسی‌ها وسواس ذهنی دارد و آنها را مسئول تمامی بدبختی‌های کشور می‌داند. ایرج پزشکزاد توضیح می‌دهد: «برای ایرانیان، مثل بیشتر مردمان کشورهای استعمار شده از سوی بریتانیا، ویروسی وجود داشته و هنوز هم وجود دارد: ما فکر می‌کنیم که همه بدبختی‌های کشور زیر سر انگلیسی‌ها یا خارجی‌هاست.»

در این داستان، مجموعه‌ای از پدر و مادرهای خل و چل و دوستان و دشمنان دیوانه گرد هم آمده‌اند: پسردایی دون ژوانی که از هیچ زنی نمی‌گذرد، خانم همسایه اعصاب خردکن، قصاب حسود، زنان متاهل که آماده همه جور ماجراجویی‌ای هستند، آخوندی که از سوی جامعه به رسمیت شناخته نمی‌شود، ارتشیان، قاضی‌ها و سربازانی یکی شجاع‌تر از دیگری. اکثریت آنها دو رو، غیرمنطقی و کمی احمق اما هم‌چنان دوست‌داشتنی هستند.

حوادث این کتاب با چند دزدی، قتل و ختنه کردن‌های کم و بیش موفق رنگ و بویی خاص گرفته است. در این کتاب شخصیت‌ها شراب می‌نوشند، نوازنده‌ها به مهمانی‌ها دعوت می شوند تا بنوازند، دین مجموعه‌ای از رسوم سطحی است که به صورت نصفه و نیمه به آن عمل می‌شود، سکسوالیته هم مساله‌ای شادی ‌آور، سبک و همیشه حاضر است. مش قاسم، نوکر زودباور، دروغگو، دست و دل باز و همیشه خسته هم هست که همه جملاتش را این‌گونه آغاز می‌کند: «دروغ چرا، تا قبر آ آ آ آ». همه‌چیز این داستان سراسر مکالمه، خنده‌دار است و بسی زنده. تیک‌های زبانی شخصیت‌های داستانی این رمان، تبدیل به اصطلاحات روزمره در فارسی امروز شده است. «دروغ چرا....» و همین‌طور «سانفرانسیسکو رفتن» برای اشاره به «داشتن رابطه جنسی» یا «دایی جان ناپلئون بودن» وقتی که خارجی‌ها را متهم می‌کنند.

کتب سوخته

زمانی‌که پزشکزاد این کتاب را نوشت دیپلمات بود و قبل از آن، داستان کوتاه و یک رمان چاپ کرده بود. موفقیت این کتاب، آن‌طور که می‌گویند بسی گسترده بود، مثل سریال تلویزیون هفده قسمتی که در سال ۱۹۷۶ از روی کتاب وی ساخته شد: چهارشنبه‌ها، در ساعت پخش این برنامه خیابان‌ها خالی بودند و تمامی کشور به صفحه تلویزیونش خیره شده‌بود. از ابتدای انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، روزنامه‌های نزدیک به آیت‌الله خمینی شدیدا به نویسنده این کتاب تاختند و نسخه‌های دایی جان ناپلئون سوزانده شد و خود کتاب و سریال هم ممنوع اعلام شدند. چند ماه بعد، پزشکزاد تهران را به مقصد پاریس ترک کرد؛ جایی که پسرش از مدتی قبل تر زندگی می‌کرد. وی در پاریس به شاپور بختیار، مخالفان ایرانی پیوست و تا زمان ترور وی در سال ۱۹۹۱، سردبیر روزنامه او بود.

امروز هم نسخه‌های قاچاقی دایی جان ناپلئون هم‌چنان در ایران فروخته می‌شود؛ امری عجیب در کشوری که حتی «آگهی ترحیم هم سانسور می‌شود.» در پایان زمان ریاست جمهوری خاتمی در سال ۲۰۰۵ ناشر اصلی کتاب، تقاضای تجدید چاپ دایی جان ناپلئون را تسلیم وزارت ارشاد کرد. اجازه چاپ به شرط سانسور چند قسمت صادر شد. تنها کمی پس از دو دوره چاپ با تیراژ ده‌هزار تایی، احمدی‌نژاد بر سر قدرت آمد و این دوره هم به پایان رسید.

شصت دلار

پزشکزاد با بدجنسی تعریف می‌کند که کشور دیگری هم وجود دارد که کتاب با موفقیت بزرگی روبرو شد و آن هم روسیه است...با وجود آن‌که خود پوتین هم در قضیه دخالت کرد این کتاب برای او حتی یک کوپک هم سود مالی نداشته است. ناشر روس صدها هزار نسخه از کتاب را از سال ۱۹۸۱ چاپ کرده اما هرگز از حق تالیف حرف نزده و حتی به خود زحمت آن را هم نداده که نسخه‌ای از کتاب را برای پزشکزاد بفرستد.

اما نسخه قاچاقی کتاب به فارسی در ایالات متحده به خوبی به فروش می‌رود. رمان در ویترین کتابفروشی‌های ایرانی در لس‌آنجلس در کنار نسخه‌های قاچاقی سریال‌های تلویزیونی قرار داده شده، اما باید گفت که نه پزشکزاد، و نه کارگردان حتی یک دلار حق تالیف دریافت نکرده‌اند.

نویسنده حتی مجبور شد دی وی دی کتاب خودش را بخرد. فروشنده که بسیار هم دست ودل‌باز بود به وی روی قمیت شصت دلاری کتاب، ده دلار تخفیف داد. خوشبختانه نسخه انگلیسی که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد در دستان ناشران امریکایی است که به وی حق تالیف می‌پردازند و کتاب را در تمام کشور پخش می‌کنند و همین امر باعث شده که نویسنده به تمامی دانشگاه‌های امریکایی دعوت شود تا از کتابش در مقابل دانشجویان ایرانی-امریکایی حرف بزند که بسی از خود کتاب جوان ترند اما تمامی شخصیت‌ها و تکه کلام‌های معروفش را از بر هستند. این پنج سال اخیر، ایرج پزشکزاد یک رمان دیگر، یک نمایشنامه و دو مجموعه داستان چاپ کرد. امروز او مشغول نوشتن زندگینامه‌اش است و تاکنون هزار صفحه‌ای از آن را تمام کرده‌است.

* از: ناتالی لُویسل / در: لیبراسیون


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته