این دو در بیانیه خود ضمن توصیف انقلاب مردم ایران در سال ۵۷ به عنوان «جلوه درخشان تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان»، به بررسی گفتمان حاکم بر ساختار قبل از انقلاب و مقایسه آن با گفتمان نو انقلاب اسلامیپرداخته و سپس این مقایسه را به گفتمان جنبش سبز پیوند داده اند.
به گزارش کلمه، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در بیانیهی خود ویژگیهای گفتمان رژیم پهلوی را «بستن همه راهها به روی اصلاح تدریجی حکومت و جامعه، کودتایی متکی بر بیگانگان سلطه جو و غفلت دلسوختگان، در بند کردن آزادی خوهان، اعمال سانسور بر مطبوعات، مسلح شدن به سلاحهای ریز و درشت، به کارگیری ماشین تبلیغاتی پر سر و صدا، توهم ایفای نقشی بزرگ در تحولات منطقه وجهان، هیچ خواندن مخالفان و منتقدان و همه خواندن خود و هم سفرگان» ذکر کردهاند.
موسوی و کروبی در این بیانیه از گفتمان نوینی سخن به میان آوردهاند که از فردای کودتای ۲۸ مرداد متولد شد و بارزترین و غیرقابلانکارترین ویژگی آن، جهت گیری در مقابل باز تولید مناسبات استبدادی و شاهنشاهی بود. مناسباتی که به گفته ی این دو همراه جنبش سبز دوباره بازتولید شده است، اما این بار به نام دین رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته است، تآ انجا که امروز شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چیزی کم ندارد.
آنها انتخابات ۸۸ را جلوه ای از احساس مسئولیت همگانی و ظهور گفتمان تازه ای در مقابل این خطرات دانسته و گفته اند که هیچ چیز نمیتواند مانع رشد این گفتمان شود، گفتمانی که فساد را تحمل نمیکند، خودی را ناخودی نمیکند، خطاهای گذشته را نقد میکند اما دستاوردهای روشن آن را نفی نمیکند. عزت کارگر و کار آفرین را میخواهد نه ذلت آنها را، اعتیاد و دزدی و طلاق را نتیجه سی درصد بیکاری جوانان میداند و در نتیجه اجازه نمیدهد مشکل جرم و جنایت با بر پا کردن چوبههای دار و قساوتی تاریخی حل شود و به بهانه جنایت و خیانت گروهی اندک، دور جدید تواب سازی و اعتراف گیری و شکنجه در محبسها راه بیفتد.
موسوی و کروبی همچنین در تشریح تحولات دوسال گذشته، از آن دسته از افراد ارگانهای نظامیو انتظامیو امنیتی یاد کرده اند که نتوانستند سوابق جبهه و فداکاریهایشان برای حفظ مرزها و امنیت کشور را به سرکوب و ضرب و شتم مردم بی گناه بفروشند و اطمینان دادهاند که «در نهایت، بسیج و سپاه و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت.»
متن کامل این بیانیه به نقل از وب سایت کلمه به شرح زیر است:
در آستانه سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامیایران هستیم، انقلابی که جلوه درخشان تعیین سرنوشت مردم ما به دست خودشان بود و برای یکایک ما ایرانیان، شناخت و بازشناخت این حادثه بزرگ و مهم تاریخی، اهمیت بسیار دارد. شاید از آن رو که شناخت هویت تاریخی هر ملت، در تعیین راه آیندة آن مؤثر است، شاید از آن رو که این روزها از خود میپرسند که راه طی شده تا چه اندازه صحیح بوده، و شاید هم از آن رو که بیش از هر زمان دیگر، شاهد تلاش برای تحریف این تاریخ هستیم.
آنچه در آن روزها شاهد بودیم، نه یک جابجایی قدرت سیاسی صرف، که ورود یک گفتمان نو و خروج یک گفتمان کهنه بود: گفتمان کهنه ای که میانگاشت که با بستن همه راهها به روی اصلاح تدریجی حکومت و جامعه، با کودتایی متکی بر بیگانگان سلطه جو و غفلت دلسوختگان این مرز و بوم، با در بند کردن فوج فوج آزادیخوهان، با اعمال سانسور بر مطبوعات، با سرازیر کردن درآمد نفتی سرشار به جیب منفعت جویان شریک در قدرت، با تا دندان مسلح شدن به سلاحهای ریز و درشت، با به کارگیری ماشین تبلیغاتی پر سر و صدا، با توهم ایفای نقشی بزرگ در تحولات منطقه وجهان، با هیچ خواندن مخالفان و منتقدان و همه خواندن خود و هم سفرگان، با نماد فره ایزدی انگاشتن قدرت فاقد اقتدار ناشی از رضایت مردم، ماندنی است.
اما گفتمان نوین پس از کودتای شوم ۲۸ مرداد از همان فردای سال ۴۱ متولد شد ،بازنگری به کارنامه گذشته و به دنبال آن، جستجو برای یافتن راه رهایی از استبدادی که با پشتوانه استعمار بر کشور یکه تازی میکرد، آغاز شد. در کنار آنانی که از هر گونه تغییر مأیوس و نا امید بودند، در کنار آنانی که مصلحت اندیشی را به گونه ای تفسیر کردند که عافیت طلبی شخصی آنان را توجیه کند، در کنار آنانی که رعب پوشالی حکومت کودتا هر گونه حرکت را از آنان سلب کرده بود، چه بسیار کسانی هم بودند که دست از تلاش برنداشتند، چرا که باور داشتند زندگی کردن، صرفا به معنای زنده ماندن نیست. میدانستند که ملتهای دیگر برای رسیدن به آزادی، عدالت ، استقلال و پبشرفت، راهی بس دراز پیموده اند و تلاش برای دستیابی به جامعه ای که از چنین نعمتهایی برخوردار باشد، خود، عین زندگی است. چنین بود که هنگامیکه خواستههای خود را در گفتار رهبری استوار چون امام خمینی (ره) یافتند که در این راه مصمم گام نهاده بود، با او همراه شدند و بساط ظلم و جور را برچیدند. با تجربه ای که از گذشته به دست آمده بود، از همان فردای پیروزی، دغدغه حراست و مراقبت از این دستاورد بزرگ در دل زن و مرد و پیر و جوان به جنبش درآمد تا مبادا کودتایی دیگر، تجاوز نظامی، و مهم تر از همه، انحراف از آرمانهای انقلاب اسلامی، این نهال تازه رسته را در هم شکند.
درسهایی که از آن واقعه و سالیان پس از آن فراگرفته شد، موجب شد که مردم ما بارها عزم خود را برای جلوگیری از انحراف از راهی که میتوانست آنها را به سرمنزل مقصود برساند به نمایش بگذارند. مشارکت گسترده در دفاع از میهن در مقابل دشمن متجاوز، تلاشهای ستایش برانگیز در رونق اقتصاد ملی، کوشش برای انجام اصلاحات گسترده در عرصههای گوناگون و حضور آگاهانه در عرصة انتخابات، تبلور این احساس مسئولیت ملی است که مردم ما را اینگونه در صف مقدم تحولات فکری و اجتماعی چند دهة اخیر منطقه قرار داده است.
گفتمان نو باید با دیده بانی مستمر، خود را با نیازهای نو سازگار میکرد و نوشوندگی خود را پاس میداشت که بارزترین و غیرقابلانکارترین ویژگی آن، جهت گیری در مقابل باز تولید مناسبات استبدادی و شاهنشاهی بود.یادمان هست که بزرگترین دغدغه خبرگان قانون اساسی جستن راههایی بود که جلوی ظهور استبداد و خود رایی و دیکتاتوری را به هر شکل و شمایل بگیرد و قانون اساسی در شرایطی نوشته شد که بیرون از مجلس خبرگان، مردم در خیابانها شعار میدادند «برابری، برادری، حکومت عدل علی.»
درکتاب« پیکار صفین، نصرابن مزاحم» که شاید قدیمیترین کتاب روایی– تاریخی در مورد جنگ صفین باشد، آمده است که بعد از استقرارحضرت امیر (ع) در کوفه، ایشان مسافرتی به مناطق فارس نشین و ایرانی در نزدیکی کوفه میکنند و در یک آبادی از مردم در مورد شاهان ایرانی سوال میکنند. بزرگ روستا میگوید:« در سنت شاهان ایرانی چیزهایی بود به نفع رعیت و چیزهایی بود به نفع پادشاه، تا این که خسروپرویز آمد و هرچه به نفع رعیت بود منسوخ کرد و هرچه به نفع پادشاه بود نگاه داشت و این موجب اضمحلال پادشاهی آنان شد.»
این روایت، دقیقا فضای روحی و سیاسی کشور در دهه اول انقلاب فارغ از ضعفها و خودسریهایی که دامنگیر هر انقلابی در آغاز آن میشد را تشکیل میداد: مردمیکه انقلاب کردند قصدشان این بود که آن مناسبات رابا الگو گرفتن از حکومت عدل علی از بین ببرند.
آیا دردناک نیست که بعد از گذشت بیش از سی سال از انقلاب، دوباره دغدغه مردم مواجهه با باز تولید همان مناسبات پادشاهی و این بار به نام دین باشد؟ در شرایطی هستیم که هر چیزی از حقوق مردم در قانون اساسی و آرمانهای انقلاب بود زیرپا گذاشته شده، فصل سوم قانون اساسی، یعنی حقوق ملت، در پرانتز قرار گرفته و آنچه به نفع حاکمان بوده است به صورت اغراقآمیز و چند برابر به اجرا درآمده و تبعیت بی چون و چرا از قدرت، رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته و عدم سوال از قدرت فضیلت شده وهر صدای منتقد و متعارض با شبیه سازیهای مضحک، به خارجی بودن و همدستی با بیگانه و صهیونیسم و نفاق متهم گردیده است، تآ انجا که امروز شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چیزی کم ندارد.
آری انتخابات سال ۸۸ جلوه ای از این احساس مسئولیت همگانی در مقابل خطرات بود. مردمیکه احساس خطر میکردند، مردمیکه از مدیریت ناتوان دستگاه اداره کشور ناامید شده بودند، مردمیکه از دروغ به تنگ آمده بودند، مردمیکه احساس میکردند برای پیشرفت کشور به دگرگونیهای فراگیرتر و بنیادی تر نیازمندند، به میدان آمدند و چه بسیار کسانی که سالها بود در انتخابات شرکت نمیکردند و این بار قفل سکوت خود را شکستند و چه بسیار کسانی که پا را از رقابتهای سیاسی رایج فراتر نهادند و برای ایجاد تحولی بزرگ همنوا گشتند.
دریغا که آنچه بر سر نتایج انتخابات آمد و آنچه در پی شبه کودتای اقتدارگرایان رخ داد، حق اساسی تعیین سرنوشت ملت به دست خویش را خدشه دار کرد. اما دستگیری معترضان، ضرب و شتم آنان در خیابانها، کشته شدن عده زیادی از جوانان و زنان و مردان در خیابانها و بازداشتگاهها، فجایع کوی دانشگاه و کهریزک،حمله به بیوت و دفاتر مراجع تقلید، به راه انداختن تجمعات اتوبوسی و نمایشی، هجمه تبلیغاتی یک سویه مملو از دروغ و افترا، سرکوب کارگران و معلمان و جنبش زنان و دانشجویان و استادان، راه اندازی کارناوالهای شرم آور و مانورهای امنیتی با هدف ایجاد رعب، تلاش مستمر برای انحراف افکار عمومیبه سمت مسائل فرعی و انحرافی، برخورد غیراخلاقی با خانوادههای شهدا و زندانیان، واعلام مرگ جنبش سبز در مناسبتهای متوالی، هیچ یک نتوانسته است اقتدارگرایان را از چالش بزرگ حاصل از بی اعتمادی مردم به دولت نجات دهد، همچنان که نتوانسته خواستههای برحق مردم برای برخورداری از حقوق شهروندی مصرح در قانون اساسی را به دست فراموشی بسپارد.
در طول این ماهها، تحولات مهمیرخ داده است که توجه هر ناظر آگاهی را جلب میکند. بسیاری از کسانی که در ارگانهای نظامیو انتظامیو امنیتی شاغل بودند نتوانستند سوابق جبهه و فداکاریهایشان برای حفظ مرزها و امنیت کشور را به سرکوب و ضرب و شتم مردم بی گناه بفروشند . برخی از روی تقیه ویا اطلاعات ناکافی و برخی از افراد ساده که بر اثر تبلیغات دولتی گمان میکردند که معترضان، ایمان دینی شان را نشانه رفته اند به تدریج متوجه شدند که چنین نیست. بسیاری از کسانی که فکر میکردند جنبش اعتزاضی مردم از توطئههای قدرتهای سلطه جوی بیگانه یا خشونت ورزانی که در بحبوحه جنگ به دامان دشمن پناه آورده و به خدمتش کمر بسته بودند سرچشمه میگیرد، فهمیدند که این ترفندی برای بدنام ساختن منتقدان و موجه ساختن اعمال غیرانسانی اقتدارگرایان بیش نیست.
وما دور نمیبینیم آنانی که بصورت واقعاً اصولی دغدغة منافع ملی و ارزشهای اسلامیرا دارند در کنار همه ملت (یا به تعبیر مستبدین «خس و خاشاک») قرار گیرند و صف خود را از زیاده خواهان ودست اندازان به حقوق و بیت المال ملت جدا سازند. ما بویژه اعتقاد داریم که در نهایت، بسیج و سپاه و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت.
در طول سالهای اخیر و بویژه دو سال گذشته، گفتمانی نو متولد شده و هیچ چیز نمیتواند مانع رشد آن شود. گفتمانی که فساد را تحمل نمیکند و با وعدۀ آوردن نفت بر سر سفره مردم، یکشبه قیمت نان وسوخت و برق و گاز را چند برابر نمیسازد. گفتمانی که به حفظ نیروی کار کشور ایمان دارد و منابع و تولیدملی را با تحویل بازار ملی به واردات خارجی ویران نمیسازد .گفتمانی که عزت کارگر و کار آفرین را میخواهد نه ذلت آنها را. گفتمانی که اعتیاد و دزدی و طلاق را نتیجه سی در صد بیکاری جوانان میداند و در نتیجه اجازه نمیدهد مشکل جرم و جنایت با بر پا کردن چوبههای دار و قساوتی تاریخی حل شود و به بهانه جنایت و خیانت گروهی اندک، دور جدید تواب سازی و اعتراف گیری و شکنجه در محبسها راه بیفتد. (به راستی شمایانی که هر روز و ساعت سنگ اسلام و معنویت را بر سینه میزنید، چند زن را میتوانید نشان دهید که در صدر اسلام اعدام شده باشند؟!) گفتمانی که از رأی مردم نمیترسد واز رجوع به قانون اساسی نمیهراسد. گفتمانی که نه در شعار وهیئت ماکیاولیستی بلکه در عمل بدنبال وحدت اسلامیونزدیکی مذاهب اسلامیبه یکدیگر است و میلیونها شهروند ایرانی را تحت عنوان سنی و درویش و اهل حق و نامهای دیگر ازخودنمیراند.
آری امروز گفتمانی تازه متولد شده است. گفتمانی که شهدای آن، پیشقراولان و دربندشدگانش پرچم داران آن هستند. گفتمانی که خشونت را طرد میکند و راه تغییر را از طرق مسالمت آمیز جستجو میکند. گفتمانی که پاسخ دروغ و نهمت و ناسزا را با راستی و حقیقت و ادب میدهد. گفتمانی که چشم امیدی به بازیهای پنهانی قدرتهای جهانی ندارد و راه حل شفاف ملی را تنها راه تحول به سوی اصلاح امور میداند. گفتمانی که خودی را ناخودی نمیکند بلکه سعی در خودی کردن ناخودیها دارد. گفتمانی که چندصدایی را به رسمیت میشناسد و اتحاد ملی را نه در سکوت گورستانی که در تمسک به عقلانیت جمعی میجوید. گفتمانی که مردم را نسبت به آنچه در کشور میگذرد نامحرم نمیشناسد و گسترش آگاهیها به میان همة اقشار و گوشه کنار این مرز بوم را وجه همت خویش قرار داده است. گفتمانی که با گسترش و تقویت شبکههای اجتماعی، افراد را گرد هم میآورد و فضای مدنی را توسعه میدهد. گفتمانی که سرمشق بسیاری از حرکتهای آزادیخواهانة دیگر شده است. گفتمانی که خطاهای گذشته را نقد میکند اما دستاوردهای روشن آن را نفی نمیکند. گفتمانی که عدالت را نه در اقتصاد صدقه ای، بلکه در ایجاد فرصتهای برابر و توانمندسازی محرومان میداند. گفتمانی که بجای انتشار کینه و انتقامجویی در میان فقیر و غنی، روستایی و شهری، اقوام، ادیان و مذاهب، به نهادینه کردن مدارا و مفاهمه و گذشت میپردازد. گفتمانی که درصدد پایان دادن به اوباش سالاری و حاکمیت نهادینة شایسته سالاری است تا در پرتو آن، شکوفایی و رشد استعدادها در میان ایرانیان، زمینه ساز ارتقای این سرزمین به جایگاهی که شایستة آن است، شود.
گفتمانی که بدنبال یافتن منجیان قهرمان نیست بلکه میخواهد هر ایرانی در نجات کشورش سهیم باشد. گفتمانی که به تعداد معتقدانش رهبر دارد. گفتمانی که میداند حفظ نظام یعنی حفظ ارزشهایی که نظام برای آن بوجود آمده، نه حفظ اشخاص در مناصب قدرت. گفتمانی که چرخش قدرت و پاسخگویی به مردم و برابری همه در قبال قانون را ضامن سلامت و زمینه ساز پیشرفت میشمرد. گفتمانی که اسلامیت و جمهوریت نظام و حاکمیت مردم سالاری بر همه شئونات کشور را تنها راه سعادت مردم میداند.
گفتمانی که در آن، تصمیمات و مصلحت بینیهای شخصی جای خود را به عقلانیت جمعی میدهد. گفتمانی که با ایمان به خدایی که تعالی انسان را میخواهد، حق خواهی، و با استعانت از کردار نیکو، صبر و استقامت، راه امید را میپیماید و به پایندگی حق و زوال باطل یقین دارد.
امروز حاکمیت در ورای ایجاد این نگرانی که اگر او نباشد دین از بین میرود سنگر گرفته است و مرتبا با این اعلام خطر سعی میکند اقشار مذهبی را در پشت سر خود بسیج و منسجم کند، حال آن که در واقعیت، آن چیزی که بیشترین لطمه را به فضای دینی جامعه زده است رفتارهای ستمکارانه و ضددینی خود حاکمیت است. پایههای همه ادیان الهی در فطرت انسانها قرار دارد و اگر اسلام پس از چهارده قرن باقی مانده است علتش مستحکم بودن پایههای فطری آن است، تا جایی که حتی ورود مغول واقدامات پهلوی اول نتوانست آن را از بین ببرد.
و این دین از ما خواسته است که به افراد ستمکار متمایل نشویم که در این صورت از کمک خداوند محروم خواهیم شد: «و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله اولیاء ثم لا تنصرون»، و به کسانی که ستم کردهاند میل نکنید که آتش شما را لمس خواهد کرد، و شما را سرپرستی جز خداوند نیست، سپس دیگر به شما یاری نخواهد شد.
در آستانه سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان دو همراه کوچک به شما حاملان بی شمار گفتمان جدید درود میفرستیم و از خداوند متعال میخواهیم همه ما را از یاران مظلومان و دشمنان ظالمان قرار دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر